كلام

چه ايرادي دارد دين به حوزه زندگي اجتماعی و سياست وارد نشود؟
برخلاف تصور شما دين امري تنها مربوط به عقايد شخصي افراد نيست و جنبه عموميت دارد.

چه ايرادي دارد دين در حوزه خصوصي افراد بماند و به حوزه زندگي اجتماعي و سياست وارد نشود؟ نظر به اينكه دين امري است مربوط به عقايد شخصي فرد.

برخلاف تصور شما دين امري تنها مربوط به عقايد شخصي افراد نيست و جنبه عموميت دارد.

توضيح بيشتر آنكه برخي دين را امري فردي و خصوصي برشمرده و لذا حضور آن را در اجتماع و دولت انحراف دين از مسير خود تلقي كردهاند. عواملي كه آنان را به اين نظريه كشانده است، عبارت از اين است كه احكام منسوب به دين به نحوي با تمايلات گروههايي به حق و يا به ناحق مخالفت كرده است. به حق آنجايي بوده است كه متوليان دين با استناد به آموزههاي ديني با حكومتهاي جور مقابله كردهاند و به ناحق آنجايي كه متوليان دين بر اثر فهم نادرستي كه از آموزههاي ديني داشتهاند، جلوي پيشرفت علمي و اجتماعي را گرفتهاند؛ نظير مواردي كه كليسا دانشمندان را بر اثر اظهار نظرهاي خلاف آيات كتب مقدس به اعدام و زندان محكوم ميكردند.

لذا به طور عمده پس از رنسانس يعني انقلاب علمي و رويكرد به علوم بشري و تجربي، ساز جدايي دين از سياست و دولت نواخته شد.

اما حقيقت آن است كه آموزههاي ديني تنها به خلوت مردم و درون خانههاي آنها منحصر نيست؛ بلكه به همه جوانب زندگي آنان اعم از خلوت و جلوت سر و كار دارد. دين تنها به نماز و روزه و نظاير آن محدود نيست تا بتوان در خانهيا مسجد به آنها پرداخت. دين روابط ميان انسانها را هم تعريف كرده است و از انسانها خواسته است، نسبت به ظلم ظالمان و فقر فقيران و مانند آنها ساكت ننشينند. عدالت ورزي و ستمستيزي و احسان به ديگران از مقولاتي است كه حتي نياز است، براي تحقق آنها به تشكيل حكومت روي آورد. بنابراين دين امري فردي و خصوصي و آخرتي نيست.

البته پنهان نيست كه دين مانند هر ابزار ديگري چنانچه در دست نااهلان و متحجران بيافتد، مورد سوء استفاده واقع خواهد شد. هرچه اينان بيشتر قدرت بگيرند، از دين استفاده ابزاري بيشتري خواهند كرد. خود را اصل دين تلقي خواهند كرد و قرائتي خاصي را از دين كه موافق طبقه حاكمه است، به عنوان قرائت رسمي و اصيل معرفي خواهند كرد و هر قرائت ديگري را سركوب خواهند نمود.

به نام دين امتيازات خاصي را براي خود قرار مي‌‌دهند و نوعي تبعيض طبقاتي را پديد مي‌‌آورند. براي خود چنان قداستي ميتراشند كه ديگر نقد عملكرد آنان از سوي مردم ممكن نخواهد شد.

ترديدي نيست كه اينها آفات بزرگي است كه در حضور دين در سياست و دولت پديد ميآيد؛ اما آيا چاره كار اين است كه تحت عنوان خصوصي سازي دين و جدايي دين از دولت و سياست، دامن دين را از صحنه اجتماع و سياست برچينيم؟ آيا با محدود كردن دين در حدود فردي و شخصي چيزي از حقيقت دين باقي مي ماند؟

دیدگاه جامعه شناسان و روان شناسان درباره پیدایش دین را بیان کنید.
جامعه شناسان و هم روان شناسان ديدگاههاي مختلفي دارند كه به جهت طولاني بودن از هر كدام تنها به يك مورد اشاره مي شود:...

دیدگاه جامعه شناسان و روان شناسان در باره پیدایش دین را به اختصار بگویید

در اين باره هم جامعه شناسان و هم روان شناسان ديدگاههاي مختلفي دارند كه به جهت طولاني بودن از هر كدام تنها به يك مورد اشاره مي شود:

1. ديدگاه جامعه شناسان (نظريه اميل دوركيم): ذات دين عبارت است از تقسيم هستي به دو حوزه قدسي و عرفي، اما علاوه بر آن دين همواره در دل يك سازمان يا نهاد است كه كار خود را سامان مي دهد. تعريفي كه او از دين ارائه مي دهد، چنين است: «مذهب عبارت است از دستگاهي همبسته از باورها و اعمال مربوط به امور مقدس، يعني مجزا از امور عادي يا ممنوع; اين باورها و اعمال همه كساني را كه پيرو آنها هستند در قالب يك اجتماع كمونوته اخلاقي واحد به نام كليسا متحد مي كنند.» البته اين كليسا مي تواند نام هاي ديگري به خود بگيرد و براي مثال به شكل معبد، مسجد يا كنيسه پديدار شود، اما كاركرد آن همان متحدساختن اعضاي خود در يك سازمان است. بدين ترتيب، هيچ ديني بدون سازمان يا نهادي به نام كليسا و يا هر نام ديگري وجود ندارد.

با تحليلي كه دوركيم ارائه مي كند، مسئله مناسك و شعائر نيز روشن مي شود. همه اديان، چه ابتدايي و چه پيشرفته و توسعه يافته داراي شعائر و مناسك خاصي هستند. از نظر دوركيم هدف اين شعائر چيزي جز تقويت همبستگي گروهي نيست. هنگامي كه اين گونه مراسم به صورتي منظم و هماهنگ برگزار مي شود، در ميان همه اعضاي كلان گونه اي وحدت ناگسستني پديد مي آورد و همه خود را داراي يك روح مي دانند و خويشتن را متعلق به يك پيكره مي بينند. وجود محرمات يا تابوها نيز اين همبستگي را تقويت مي كند.(1)

2. ديدگاه روان شناسان (نظريه زيگموند فرويد): فروید چند تقرير در مورد خواستگاه و تعريف دين دارد كه به مهمترين آنها يعني تعريف دين براساس نياز به شهوت را در اينجا مي آوريم. او منشا دین را شهوت یا عقده های شهوانی می داند. مشهورترین تقریر وی از این انگیزه دخالت مستقیم و تمام عیار شهوت درپیدایش وگرایش به دین است. ولی تقریر دیگری هم دارد كه به عقده های شهوانی شهرت یافته است.

به گمان وی ریشه همه غرایز انسان، میل جنسی اوست، به گونه ای كه اگر این اصیل وجود نداشته باشد انسان هیچ غریزه دیگری نخواهد داشت. بلكه این میل، تنها غریزه انسان است ودیگر غریزه ها یكی از جنبه لمس همین میل است و در واقع همین كشش است كه بصورت غریزه های دیگر بروز می كند. از سویی طبیعی ترین اقتضای این غریزه این است كه در هر شرایطی ارضاء شود واز دیگرسو، زمینه ارضای آن به ویژه بصورت بی حدومرز وجود ندارد. زیرا آداب و رسوم و نیز مقررات اجتماعی نه تنها به ارضای بی قید و شرط آن اجازه نمی دهد، بلكه پیوسته به محدود ساختن آن می پردازد.

محدود شدن این غریزه بوسیله آداب و مقررات اجتماعی سبب سرخوردگی و در پایان، سبب پیدایش عقده شدید می گردد و چون راهی برای گشودن آن وجود ندارد به تدریج از بخش خود آگاه روان به بخش ناخودآگاه آن منتقل می شود. وخواسته های انسان را شكل می دهد و مایه پیدایش افكار و رفتارهای معینی می گردد و در عین حال خود انسان نیز كه تحت تأثیر بخش ناخودآگاه روان خویش قرار دارد نیز از آن آگاه نیست.

این غریزه سركوب شده كه در بخش ناخودآگاه روان ثبات یافته است، از طریق شعر، هنر و دین بروز می كند. تمایل انسان به شعر، هنر و دین نتیجه كامل میل جنسی سركوب شده اوست كه همچون ملكات ثابت اخلاقی بلكه قوی تر و راسخ تر از آنها دربخش ناخودآگاه روان استقرار یافته است. (2)

البته به اين نظريات نقدهاي جدي وجود دارد كه مي توانيد آن را در كتاب: جستارهايي در كلام جديد، جمعي از نويسندگان، انتشارات دانشگاه قم، 1389ش، بخوانيد.

 

پي نوشت ها:

1. توسّلي، غلام عباس، نظريه هاي جامعه شناسي، انتشارت سمت، تهران، 1389ش، ص 211 ـ 260.

2. حسین شاهرودی، سیدمرتضی، تعریف وخاستگاه دین، آفتاب دانش، مشهد، 1383ش، ص 240.

برتری عقل مرد نسبت به زن چگونه است؟
در روايات "نقص عقل" صفت ويژة انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است.

برتری عقل مرد نسبت به زن چگونه است؟

1.آنچه در روایات در این خصوص به چشم می خورد، نقصان عقل در زن است ،هرچند از این تعبیر برتری عقل مرد نسبت به زن هم به دست می آید؛ اما در خصوص توضیح این تعبیر باید به چند نكته توجه شود :

1-  اگر چه نسبت دادن نقصان عقل به زنان در خطبه 31 نهج البلاغه وجود دارد اما در روايات "نقص عقل" صفت ويژة انحصاري براي زنان نيست، بلكه همين وصف به مردان و نوع انساني هم نسبت داده شده است.  می توان به نوعی آن را عمومیت داد بین زنان و مردان. مثلاً امام علي مي فرمايند: اعجاب المرء بنفسه دليل علي ضعف عقله؛ خودبيني شخص، نشانه ضعف (كمي و نقصان) خرد اوست.(1)

در اين سخن، عجب و خودمحوري، عامل نقص عقل شمرده شده است. در روایات، پيروي از اميال و هواهاي نفساني، عاملي براي نابودي عقل شمرده شده است.

2- نبايد تلقي كرد كه آنچه را امروز ما با شنيدن اين جمله مي فهميم، دقيقا مراد حضرت در آن زمان بوده است. اتفاقا نكات متعددي وجود دارد كه نشان مي دهد اين جمله حضرت با آنچه ما مي فهميم و نتيجه مي گيريم، متفاوت است، از جمله آن كه برخی از محققان این تعابیر حضرت در مورد زنان را تعابیر كنایه ای و مربوط به جنگ جمل و داستان فتنه ای كه عایشه برپا كرد می دانند .(2)

3 - اگر بخواهیم این روایات را بر اساس همان معنای ظاهرش صحیح بدانیم ،توجیه آن این است كه آنچه كه ملاك فضيلت انسان و برتري او بر ديگران است، عقل نظري است كه به عنوان ابزار درك حقائق و معارف بوده و  جنسيت فرد در آن دخالت ندارد. زن و مرد در بهره مندي از آن يكسان مي باشند. اما عقل عملي كه متناسب با وظائف هر فرد در عرصه اجتماع و خانواده با كسب تجربه و تحت تاثير آداب و رسوم هر زمان شكل مي گيرد، بين افراد  متفاوت بوده؛ برخي از افراد نسبت به ديگران بهره بيش تري از اين نوع عقل دارند. البته فضيلتي ذاتي محسوب نمي شود. براي ارزش گذاري ذاتی بين زن و مرد ملاك محسوب نمي شود .

در واقع این تفاوت ناشي از تفاوتي است كه جايگاه فعلي زن در جامعه آن روز داشته و به تعبير آيت الله جوادي آملي  «چنين تعبيرهايي به لحاظ غلبه خارجي موضوع در زمان بيان آن است. يعني در آن زمان كه زنان از تعليم و تربيت صحيح محروم بودند. در صورتي كه اگر شرايط درست براي فراگيري آن ها در صحنه تعليم و تربيت فراهم شود، اگر غلبه بر عكس نشود، لااقل غلبه با مردان نخواهد بود تا منشا نكوهش گردد. اگر زنان در پرتو تعليم صحيح و تربيت وزين پرورش يابند و چون مردان بينديشند و چون رجال تعقل و تدبر داشته باشند، تمايزي از اين جهت با مردها ندارند . اگر گاهي تفاوت يافت شد، همانند تفاوتي است كه در اين مورد بين خود مردها نيز مشهود است. مثلاً اگر زنان مستعد به حوزه‏ها و دانشگاه‏هاي علمي راه يابند و همانند مردان به فراگيري علوم بپردازند و در دروس مشترك آگاهي كامل يابند، ديگر نمي‏توان گفت رواياتي كه در نكوهش زنان آمده و احاديثي كه در پرهيز از مشورت با آن ها وارد شده و ادله‏اي كه در نارسايي عقول آنان رسيده، اطلاق دارد و هيچ‏گونه استثنايي نسبت به زنان دانشمند و محقق ندارد، بلكه قطعاً اين گونه زنان، مستثنا خواهند بود و در اين زمينه تمايزي با مردها ندارند». 

4- اصولا در دو نكته بین آموزه‏های اسلام و یافته‏های علوم جدید از جمله روان‏شناسی در خصوص این موضوع تفاوتی نیست.

ا) تساوی میزان هوش زن و مرد: چنان كه «كارل هافمن» تصریح می‏كند زن‏ها به اندازه مردها هوشمند هستند، گرچه مغزهای آنان به طور متوسط 20درصد كوچك تر از مغز مردهاست(2):

ب ) فزونی هیجانات در بانوان نسبت به مردان ؛ روانشناسان اذعان می‏دارند:

 پژوهش‏های انجام شده بر روی دانشجویان نشان می‏دهند كه در چهار مورد از پنج هیجان اساسی (شادی، عشق، ترس، اندوه و خشم) زنها هیجان‏های شدیدتر و فراوان‏تری گزارش می‏كند تا مردها، و آن هیجان مورد استثنا كه مردها بر زن پیشی می‏گیرند، خشم است .زن‏ها نه تنها هیجان‏های ظریف (شادی، عشق، ترس و اندوه) را با شدت و فراوانی بیش تری تجربه می‏كنند، بلكه همچنین در موقعیت‏ های مثبت و منفی، هیجان‏ها را بهتر تشخیص داده و بیش تر به آن ها پاسخ می‏دهند.(3) نتیجه آن كه عقل زن‏ها هرگز كم تر از مردها نیست، بلكه تعقل آن ها (یعنی بهره‏گیری از عقل) كم تر است و این به واسطه هیجانات و احساساتی‏تر بودن آن هاست.

همان طور كه خانم «كلیودالسون» به عنوان یك زن روان‏شناس كه مدت مدیدی در این زمینه تحقیقات و پژوهش‏هایی داشته است اعلام می‏كند: «... به این نتیجه رسیده‏ام كه خانم‏ها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند».(4) 

5-  ممكن است  برتري نه از جهت تجربه، بلكه از جهت ظرفیت فیزیكی عقل مردان باشد، چون واقعیت این است كه وزن، حجم و ظرفیت مغزي زنان نسبت به مردان متفاوت است.   زنان در تمام نژادها میزان ظرفیت و حجم مغز و مقدار نخاعي آنان از مردان كم تر است. به همان نسبت در همه نژادها قدشان از مردان كوتاه تر است. مغز زن در تمامي نژادها صد تا دویست گرم از مرد كم تر است. این امر تا حدودی می تواند سبب اختلاف مردان با زنان در قدرت درك و تعقل آنان ‏گردد.

 

پی نوشت ها:

1.علامه جعفری، زن از دیدگاه امام علی(ع)، ص 51، تنظیم و تلخیص: محمدرضا جوادی،تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.

2. ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ،كتابخانه آیه الله مرعشی ، قم 1378 ش ، ج 6 ص 214

3.استاد جوادي آملي، زن در آيينه جمال وجلال، موسسه اسراء،قم  بی تا.ص 36-37.

4. كارل هافمن و دیگران، روان‏شناسی عمومی، مترجم: سیامك نقش‏بندی و دیگران؛ تهران: ارسباران،  ج 2، ص 53 ـ 54.

 حسینی، سیدابراهیم، فمینیزم علیه زنان، كتاب نقد، شماره 17، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، زمستان 79، ص 164.

آیا انسان فدای دین می شود یا دین فدای انسان؟
مراد پرسشگر محترم از فدا شدن دین برای انسان مبهم است؛ ولی به طور كلی باید اشاره گردد كه دین الهی مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی است.

آیا انسان فدای دین می شود یا دین فدای انسان؟

 مراد پرسشگر محترم از فدا شدن دین برای انسان مبهم است؛ ولی به طور كلی باید اشاره گردد كه دین الهی  مجموعه عقاید، اخلاق و قوانین و مقررات اجرایی است كه خداوند آن را برای هدایت بشر فرستاده تا انسان در پرتو آموزه های آن، هوی و هوس خود را كنترل و آزادی حقیقی خویش را تأمین كند. دین الهی به حقیقت انسان و نیازهای او توجه داشته و برنامه كامل و همه جانبه ای ارایه می كند كه انتظارات او را از همه نظر برآورده می كند. (1)

 مراد از دین، مجموعه معارف نظری و عملی قدسی است؛ یعنی مجموعه گزاره های ناظر به واقع و عمل كه حول محور قدسی شكل گرفته اند. در حقیقت، دین مجموعه معارف دست اول است كه معمولا در متونی مقدس گرد آمده اند.

با تطبیق تعریف مزبور بر اسلام، دین اسلام عبارت است از مجموعه معارفی كه در نسبت با خداوند تدوین یافته و در متن مقدس قرآن و سنت گرد آمده اند. (2)

با توجه به مفهوم دین باید گفت:

 دین حقیقتی است كه همه انبیای الهی  حتی ختمی مرتبت حاضر بود خود را فدای آن بنماید ، چون دین در واقع  توحید و دستورات خداوند است . امام حسین برای بقای آن فدا شد . این از ازشمندی دین خدا حكایت می كند كه بزرگ ترین انسان ها باید برای آن فدا شوند. گفتنی است كه فدا شدن انبیاء و امامان  از باب فدا شدن عالی برای دانی نیست، بلكه از باب فدا شدن عالی برای بقای عالی است كه همان توحید و احكام توحیدی است .

همه ائمه (ع) حاملان و پاسداران دین بودند . نقش محوری در احیا و گسترش آن داشته و فعالیّت‏های آنان (مانند ،صلح، سكوت ، قیام و ...) در راستای حفظ دین صورت می‏گرفت، ولی فداكاری و شهادت امام حسین (ع) نقش بیش تری در حفظ دین داشت.ولی نقش اما، در حفظ دین به حدی بود، كه "دین" جز با شهادت ایشان نمی‏توانست زنده بماند.  امام نیز یكی از اهداف نهضت خود را حفظ دین دانست. (6)

میزان تاثیر گزاری قیام امام در پاسداری از دین به گونه ای است كه گفته شده است:

 "إنّ الاسلام محمدی الحدوث، حسینی البقاء؛ (3) اسلام با پیامبر (ص) به وجود آمد و با حسین باقی ماند".

اگر كه دین مصطفی هنوز در جهان به پاست‏                از آن سر بریده تو هست و از نوای تو

   بر اساس سیره عملی انبیاء  بخصوص  امام  حسین (ع)  همه انسان ها باید فدای  دین شود  از این روست كه حضرت اباعبدالله الحسین (ع) خودش دید اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی كه بر جامعه اسلامی حاكم بود، امر به معروف و نهی از منكر نكند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده میشود؛ نیز زحماتی كه جدّ بزرگوارش برای اسلام كشیده  و جان فشانی شهیدانی كه خونشان را در راه اسلام نثار كردند، در معرض بی اثر شدن است. از این رو بر خود لازم دانست كه قیام كند،گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا كند.

یك روز پیش از حركت امام حسین (ع) از مدینه به طرف مكه مروان بن حكم حضرت را در كوچه دید و گفت: یا اباعبدالله!  تو را نصیحت میكنم به این كه با یزید بیعت كنی كه خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و علی الأسلام السلام اذ قد بلیت الأمة براع مثل یزید؛ وقتی فردی مانند یزید حاكم امت اسلام باشد ، فاتحه اسلام خوانده است. (4)

بنابراین معلوم است كه در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود:

«ألا ترون أنّ الحق لا یُعمَل به و أنّ الباطل لا یتناهی عنه،لیرغب المؤمن فی لقاء الله محقا؛ (5) آیا نمیبیند به حق عمل نمیشود؟ آیا نمیبیند قوانین الهی پایمال میشود؟ آیا نمیبیند این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمیكند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد».

در نتیجه عمل حضرت مصداق عملی امر به معروف و نهی از منكر بود . در نتیجه بخشی آن نیاز به آن همه جان فشانی و سختی وجود داشت ، به علاوه این عمل عین تكلیف حضرت محسوب می شد . در نتیجه تلاش در این مسیر به هلاكت انداختن خود به حساب نمی آید ، همان گونه كه جهاد به عنوان یك تكلیف دینی منافاتی با آیه مورد نظر ندارد .برای اطلاع  از این مسئله به منبع ذیل مراجعه شود. (6)

 بنابر این خلاصه جواب این است كه با توجه به سیره عملی امامان  ع انسان باید فدای دین شود .تفصیل  این مسله را در منبع ذیل جویا شوید. (7)

پینوشتها:

1. استاد محمد تقی مصباح یزدی، قلمرو دین، مجموعه سخنرانی ها ، نشر  كانون گفتمان دینی، قم، 1378 ش.

2. آیت الله جوادی آملی، انتظار بشر از دیننشر مركز اسرا ،قم، 1385 ش. ص 27 - 24.

3. بحارالانوار نشر دارالاحیا التراث العربی،  بیروت، 1403 ش. ج 45، ص 6.

4. جواد محدثی  فرهنگ عاشورا، جواد محدثی نشرمعروف ، قم ، 1378، ص 149.

5. سید محسن  اعیان الشیعه،دارالاحیا لتراث العربی، بیروت ،بی تا. ج2، ص 402.

6. محمد باقر مجلسی  بحارالانوار،نشر دارالاحیا التراث العربی، بیروت ،1403 ق،ج42، ص 192.

7. محمد امین صادقی  جلوه های عرفانی نهضت حسینی ،نشر بوستان كتاب، قم، 1387 ش.

آیا عذاب قبر جسمانی است یا روحانی ؟
عذاب‌ها هم می‌تواند روحی باشد و هم جسمی، همان گونه كه در دنیا بعضی از سختی‌ها و عذاب‌ها روحی و برخی دیگر جسمی و بدنی‌اند

آیا عذاب قبر جسمانی است یا روحانی ؟

ابتدا باید بدانید كه منظور از قبر در تعابیر دینی همان عالم برزخ است و مراد از عذاب قبر هم فشارهای اولیه است كه بر فرد در هنگام ورود به آن عالم وارد می آید نه فشار و عذابی كه در نزد عوام گمان می شود بر جسم فرد در مقبره و یا گور او وارد می شود .

روح انسان پس از فرا رسیدن مرگ و پایان زندگی دنیا وارد عالم برزخ میشود،  در آن جا در جسم لطیفی قرار میگیرد كه از بسیاری از عوارض جسم مادی بركنار است، ولی از آن نظر كه شبیه جسم مادی عنصری دنیایی است، به آن بدن مثالی یا قالب مثالی گویند كه نه كاملاً مجرد است و نه مادی محض، بلكه دارای یك نوع تجرد برزخی است.(1)

عذابها هم میتواند روحی باشد و هم جسمی، همان گونه كه در دنیا بعضی از سختیها و عذابها روحی و برخی دیگر جسمی و بدنیاند اما در هر حال احساس درد و عذاب جسمی (خواه مادی، یا مثالی و یا اخروی ) با وجود روح و همراه بودن با روح، معنا دارد. اگر جسمی خواه مادی، یا مثالی، روح با آن نباشد، احساس درد و عذاب نمیكند. اما این كه بدن انسان در آخرت چگونه است، آیا عیناً  بدن دنیایی است و هم چنین عذاب آن به چه گونه است، محل اختلاف است.

 از آیات استفاده میشود كه انسان در آخرت، معاد جسمانی و لذت و عذاب جسمی دارد.

از جمله :  برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش كرد و گفت : چه كسی استخوانها را زنده میكند، در حالی كه پوسیده، بگو: همان كسی آن را زنده میكند كه نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است.(2)

برای اطلاع بیش تر میتوانید به كتاب نفیس پیام قرآن، ج 5 و 6 اثر آیت اللّه ناصر مكارم شیرازی مراجعه فرمایید.

 

 پینوشتها:

1. ناصر مكارم شیرازی، پیام قرآن، نشر مدرسه امیر المومنین قم ، ج 5 ص 463و 464.

2. یس (36) آیه 78و 79.

چرا حضرت زهرا سلام الله عليها به مقام نبوت يا امامت نرسيدند؟
آن چه مسلم است اين است كه زن و مرد از لحاظ خصوصيات جسمي و رواني تفاوت دارند و اين تفاوت ها موجب شده است تا هر يك از زن و مرد، براي مأموريت هاي خاصي در زندگي ...

چرا حضرت زهرا سلام الله عليها به مقام نبوت يا امامت نرسيدند؟

آن چه مسلم است اين است كه زن و مرد از لحاظ خصوصيات جسمي و رواني تفاوت دارند و اين تفاوت ها موجب شده است تا هر يك از زن و مرد، براي مأموريت هاي خاصي در زندگي و جامعه صلاحيت داشته باشند. پيامبر، بايد رهبري جامعه را به دست گيرد. ممكن است نياز باشد كه در جنگ ها شركت كند و رو در رو با دشمنان بجنگد و همچون پيامبراسلام(صلي الله عليه وآله) در يك نبرد [احد] دهها زخم كاري را به جان بخرد؛ در مذاكرات سياسي بسيار مهم، با سياست بازان حرفه اي دست و پنجه نرم كند و گول آن ها را نخورد و... در حالي كه طبيعت زن با امور مزبور سازگار نيست. معلوم است كه مقام نبوت از امور مشكل است كه مسئوليت خاص رهبري و راهبري با حضور در ميادين مختلف از لوازم آن است. البته آن چه امتياز و مقام است، "ولايت " و مقام "قرب الهي " است كه در اين جهت، بين مرد و زن فرقي نيست. براي رسيدن به مقام "خليفة اللهي " و انسان كامل شدن، بين مردان و زنان فرقي نيست؛ خداوند، راه را براي هر دو صنف باز كرده است و هيچ كمالي را به مذكر يا مؤنث بودن مشروط نكرده است و اين دو خصوصيت فقط به كارهاي اجرايي مربوط است. راه هاي ترقي و تعالي انسان متفاوت است؛ يكي راه فكر و ديگري راه دل، عاطفه، شور، علاقه و محبت است؛ اگر زنان در اين راه [راه دل و مناجات] موفق تر از مردها نباشند، يقينا همتاي مردها هستند و اين راه، راه اساسي است؛ امّا راه فكر راه فرعي است. در فرهنگ وحي، با فرشتگان تكلم نمودن و بشارت آن ها را دريافت كردن، سخن خويش را با آن ها در ميان گذاشتن و سخن آنان را شنيدن و به مقام عصمت رسيدن و در زمره اصفيا قرار گرفتن، همه مواردي است كه زن نيز همانند مرد در همه اين صحنه ها سهيم بوده، يعني زنان نيز مانند انبيا و اولياي خاص (عليهم السلام)، جزو اصفياي الهي است.(1)

در بحث امامت هم بايد به ماهيت و اقسام آن توجه نمود. امامت تام مشتمل بر دو مقام است:

الف) مقام ملكوتي و معنوي كه همان ولايت تكويني ائمه بر امت است كه به واسطه آن صاحب اين ولايت، امامت معنوي امت را بر عهده دارد به عبارت ديگر سلوك معنوي امت به رهبر و صراط مستقيم نياز دارد كه اين صراط مستقيم همان عقائد، اخلاق، گفتار و رفتار معصوم است كه بارزترين آنها اهل بيت از جمله حضرت زهرا(س) مي باشد كه البته با اين نوع ولايت شخص نيز قادر است به هنگام لزوم و ضرورت تصرفاتي را در جهان خلقت به اذن پروردگار انجام دهد.(2)

ب) مقام ملكي و مادي كه همان مقام رهبري امور اجرايي در بين مردم است و آنچه مسلم است آن است كه ائمه دوازده گانه داراي هر دو مقام بوده و با وجود مقام ملكوتي عهده دار اوامر اجرايي از قبيل تماس با مردم، شركت در جنگها و... جامعه نيز بوده اند.

حال آنچه حضرت زهرا س آن را دارا بوده و به آن مقام رسيده اند همان مقام معنوي و ولايت تكويني امامت است زيرا مقام مادي و رياست عمومي، نيازمند برخورد مستقيم با مردم و يا شركت در جنگها و رهبري همه جانبه، نيازمند نيرويي قوي و مرد است بر اين اساس تحمل اين وظيفه به عهده مرد گذاشته شده است(3) همانگونه كه خداوند در قرآن نيز به مسئله نبوت اشاره كرده و خطاب به پيامبر اسلام (ص)مي فرمايد"وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجالاً نُوحي‏ إِلَيْهِم..."(4) ما پيش از تو، جز مرداني كه به آنان وحي مي‏كرديم، نفرستاديم" لذا حداقل آن است كه با وجود نيروي مردي مانند اميرالمومنين و... هيچ ضرورتي مقتضي آن نيست كه حضرت به عنوان زن مستقيماً وارد ميدان شده و كارها را بر عهده گيرد آنچنانكه قرآن حضرت مريم را سرور تمام زنان عصر خود معرفي كرده و فرمود" اي مريم: بدان كه خدا تو را براي اهدافي كه دارد انتخاب و از ميان همه زنان عالم برگزيد"(5) و حال آنكه وي هيچگاه به مقام امامت ظاهري نرسيده است.

اما در خصوص فضيلت حضرت زهرا(س) اين حديث بسيار زيبا و گويا است كه امام حسن عسكري(ع) فرمود:

نحن حجج الله وجدتنا فاطمه حجة الله علينا؛ (6) ما حجت هاي الهي هستيم و جده ما فاطمه، حجت الهي بر ما است.

از اين حديث فضيلت حضرت فاطمه زهرا بر امامان از فرزندانش به آساني قابل اثبات است. گرچه امام اول بر همه آنان برتري دارد.

شهيد مطهري سخن شنيدني در اين باره دارد: هيچ مردي جز پيامبر و علي(ع) به پاية حضرت زهرا نميرسد. حضرت زهرا بر فرزندان خود كه امام هستند و پيامبران غير از خاتم الانبياء برتري دارد. (7)

پينوشتها:

1. زن در آينه جلال و جمال، آية الله جوادي آملي، ص 168ـ182، 190ـ201.

2. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، چ دارالكتب الاسلاميه، تهران: 1374ش، ج 2، ص558.

3. جوادي آملي، عبدالله، نسيم انديشه، اسراء، قم: 1388ش، ج1، 93.

4. انبياء(21) آيه 7.

5. آل عمران(3) آيه 42.

6. سيد عبدالحسين طيب، أطيب البيان في تفسير القرآن، ج 13، ص 225، نشر فرهنگ اسلامي، بيتا، بيجا.

7. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 19، ص 133، نشر صدرا، 1378ش.

معجزه پیامبر اسلام (ص) و معجزه دیگر انبیای الهی
قرآن به مراتب از معجزات پيامبران پيشين بالاتر و برتر مي باشد.

چرا معجزه ي ساير پيامبران ظاهرا بزرگتر از معجزه رسول الله صل الله عليه و آله و سلم به نظر مي رسد؟

بر خلاف نظر شما عقيده داريم كه قرآن به مراتب از معجزات پيامبران پيشين بالاتر و برتر مي باشد. به طور كلي معجزاتي كه به دست انبیای الهی ارائه شده ،دو نوع بودهاند:

برخی  زمانمند بوده كه در زمان خاصی انجام میگرفته است، نظیر عصای موسي، شقالقمر، زنده كردن مردگان ، چنين معجزاتي محدود به همان زمان بوده اند و اكنون جز نقل هاي تاريخي چيزي از آن ها باقي نمانده است و اگر كسي بخواهد آن ها را انكار كند، با زير سئوال بردن اصالت اين منابع تاريخي و يا حتي ديني مي تواند به انكار اين معجزات بپردازد كما اينكه هم اكنون بسياري وقوع اين معجزات را زير سئوال برده و آن ها را افسانه خوانده اند.

برخی از معجزات نظیر قرآن كریم فرا زمانی و همواره زنده و گویا است و برای اثبات حقایق الهی كاملاً یقین آور است. ذرهای تفاوت بین این زمان و زمان نزولش در این باب وجود ندارد. برای كسانی كه در جستو جوی حقیقتند، همواره مفید و یقینآور است و به جهت حضور و وجود آن در اين زمان كسي نمي تواند آن را انكار و رد نمايد. پیامبر اسلام با معجزه قرآن ادعای نبوت كرد. مردم را به هماوردی (تحدّی) فرا خواند تا جایی كه حاضر شد كافران تنها یك سوره بیاورند و از تمام جهانیان برای ساختن سوره كمك بگیرند. (1) چهارده قرن است كه این ندا در گوش جهانیان طنین انداز است، ولی كسی نتوانسته است در صحنه مبارزه گام بگذارد یا موفق شود.

اعجاز قرآن منحصر در اعجاز لفظی نیست، بلكه جنبه های متعددی را شامل می شود.

وجوه اعجاز قرآن

1- اعجاز طریقی:

 یعنی قرآن كه معارف والا و معانی بلند و سخنان حكیمانه و دانش های مختلف در آن جمع شده، توسط شخصی آورده شده كه حتی خواندن و نوشتن را نمی دانست.

بر این اساس قرآن مجید روی كلمه «امّی» در مورد پیامبر (ص) تكیه كرده و خطاب به پیامبر می فرماید: "پیش از این كتابی نمی خواندی و چیزی با دست خود نمی نوشتی تا مایه تردید و شك گمراهان گردد". (2)

2- اعجاز بیانی:

شیوه سخن گفتن قرآن طوری است كه با آن چه بشر تاكنون شنیده و گفته، تفاوت زیاد دارد. هیچ كلامی در زیبایی ظاهر و شیرینی بیان به پای قرآن نمیرسد. آنچه علمای ادب از آن به فصاحت و بلاغت تعبیر می كنند، در بالاترین مقیاس در قرآن وجود دارد. قرآن دارای سبك خاصی است كه نظیر آن یافت نمی شود. از این رو "ولید بن مغیره" كه از بزرگترین ادیبان زمان جاهلیت بود، در مورد قرآن گفت: "از محمد سخنی شنیدم كه نه شباهت به گفتار انسان‏ها دارد و نه پریان. گفتار او شیرینی خاصی دارد". اما او برای خنثی كردن تأثیر قرآن گفت: بگویید پیامبر ساحر است". (3)

نظم آهنگ الفاظ و صراحت و قاطعیت، متانت و عفّت بیان معانی، همه نشان دهنده زیبایی و هنر قرآن مجید است.

3- اعجاز معنایی:

قرآن از نظر محتوا و معنا نیز معجزه است، چون به شكل بسیار زیبایی مسائل اعتقادی را مطرح كرده و خداوند را به زیباترین وجه توصیف كرده است. همچنین آیاتی از قرآن همخوان با قواعد علمی امروز است، مانند جاذبه عمومی، آفرینش جهان، حركت زمین، حركت منظومه شمسی، زندگی در كرات دیگر، زوجیت گیاهان، زوجیت عمومی و علل نزول باران. (4) این حقایق در گذشته برای بشر ناشناخته بوده و برخی از موارد همچنان مجهول است.

در آخر اشاره به اين نكته خالي از لطف نيست كه: حضرت رسول اكرم به غير از قرآن معجزات ديگري از جنس معجزات پيامبران قبلي نيز داشتند كه آن ها نيز مانند معجزه پيامبران قبلي بزرگ و با عظمت بودند؛ مانند شق القمر و رفتن به معراج، سخن گفتن سنگ ريزه در دستان پيامبر و ... .

ذكر تمام اين معجزات كه فراوان هم بوده، در اين پاسخ نمي گنجد. براي اطلاع دقيق از آن ها به كتاب هايي كه در مورد زندگي حضرت رسول (ص) نوشته شده است مراجعه فرماييد. مثل كتاب تاريخ اسلام: زندگاني پيامبر خاتم (ص)، نوشته آيه الله جعفر سبحاني، انتشارات امام عصر(عج)، قم، 1389ش.

پي نوشت ها:

1.  بقره (2) آیه 23.

2.  عنكبوت (29) آیه 48.

3. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، تهران، 1372ش، ج 9، ص 387.

4.  مكارم شيرازي، پیام قرآن، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1388ش، ج 8، ص 190 - 180.

اينكه و جود سلسله مراتب دارد با اختيار چگونه جمع ميشود؟
اولا مراتب داشتن هستي مربوط به نظام تكوين و مراتب عيني وجود و آن هم در سلسله علت و معلول مطرح است و نه در همه جا ...

 اينكه و جود سلسله مراتب دارد با اختيار چگونه جمع ميشود؟چون يزيد بايد يزيد باشد و نمي تواند از جايگاهش تخطي كند و بقیه نیز به همین ترتیب...آيا ما عروسك خيمه شب بازي نيستيم؟! هدايت و ضلالت ديگر چه معني ميتواند داشته باشد ؛ اينكه كدام مرتبه وجود به چه كسي تعلق بگيرد از طرف خدا تحميل مي شود؟

در ابتدا بايد گفت: اولا مراتب داشتن هستي مربوط به نظام تكوين و مراتب عيني وجود و آن هم در سلسله علت و معلول مطرح است و نه در همه جا مثلا در موجودات كه در عرض هم اند مثل افراد از يك نوع كه رابط علي با هم ندارند.

ثانيا اين كه يزيدبودن ويزيد شدن فلان فرد برآثر سوء رفتار و سوء انتخاب خود او ست و نه اين كه خداوند او را انسان آفريده باشد و نه يزيد. او در آغاز خلقت برسرسه راهي قرارداشته كه راه يزيد شدن را انتخاب نموده و در آن مسير كامل گرديده است در تبيين اين مسله بايد گفت:

 انسان تا زنده است، جاده‏اي دو طرفه در برابرش قرار دارد؛ پس روشن شد كه بين تقدير الهي و اختيار آدمي هيچ منافاتي وجود ندارد؛ زيرا در سلسله علل و شرايط به ثمر رسيدن كار و ايجاد حادثه، اراده آدمي يكي از علل و اسباب است و قدر جانشين اراده و اختيار آدمي نمي‏شود تا همچون عروسك خيمه شب بازي جلوه كند. در كردار اختياري، بين كردار و تقدير رابطه مستقيم از نوع رابطه شرايط  با معلول وجود دارد و در افعال اختياري ما، يكي از عوامل و اسباب و علل، فعل اختياري انسان است.

 دليل اين امر را بايد در اين نكته جست‏وجو كرد كه جهان بر اساس نظم رياضي برپا شده است و هر پديده‏اي علت و سبب خاص دارد. تأثير آتش گرما و سوختن است و تأثير آب سرما و خاموش كردن. ما به دليل اينكه در بند زندگاني مادي محصوريم، از گذشته و حال و آينده بي خبريم و جريان حوادث و پديده‏ها برايمان نامعلوم است و گرنه تقدير الهي بي‏حساب و كتاب نيست و بر اساس نظمي خاص قرار دارد.

آن‏كه با حسن اختيار خود كردار نيك انجام دهد يا مخلصانه دعايي بخواند، نتيجه آن را در اين جهان مي‏بيند و آن‏كه بر اثر سوء اختيار گناهي مرتكب شود، نتيجه تلخ آن را مي‏چشد.

 حال بايد گفت: ترديدي نيست كه خداوند براي هر چيزي علتها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آنها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد ميآيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ...  عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نميپذيرد، همچنين كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نميزند، بلكه نخست چيزي را تصور ميكند، سپس به آن ميانديشد و پس از آن كه فايدة واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، به انجام آن ميكوشد. پس انجام هر حادثه اي در جهان علت و سببي دارد و اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند نيز اين چنين مقرّر كرده است.

بديهي است اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان منافات ندارد، زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به ارادة خود انجام دهد و سرنوشت خويش را رقم زند.(1)

در قرآن آيات زيادي وجوددارد كه به صراحت اختيار انسان و نقش اراده او را بيان داشته است؛ مانند آيه: «؛ براي انسان چيزي جز حاصل سعي او نيست».(2)

و مانند آيه: «خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر خودشان آن را تغيير دهند».(3)

با يك مثالاين مسله روشن ميشود: «اگر كسي بالاي بام ايواني خود را روي زمين بيفكند و بگويد: اگر مقدر است بميرم ميميرم و اگر مقدر است بمانم ميمانم.اين گفته درست نيست، زيرا قضا و قدر الهي اين است كه بشر داراي اختيار و اراده باشد و بتواند خود را از بام پرت كند و بميرد و يا آن كه از راه بام، پله پله به زير آيد و بماند. و هر كدام را كه انتخاب نمايد، همان قضا و قدر و سرنوشت او است.

بنابراين تعيين سرنوشت و مقدرات، به معناي تعيين علتها و اسبابي است كه زندگي انسانها را رقم ميزند و بخشي از اين اسباب و علتها به وسيله خود انسان تحقق مييابد.

در نتيجه نمي توان گفت خداوند موجوداتي را پست و خيانكار خلق كرد زيرا اين نتايج  وسرنوشتها از اعمال و انتخابهاي خود افراد حاصل شده نه تقدير وتعيين الهي.

اما اينكه چرا خداوند با اينكه مي دانست اين افراد جهنمي خواهند شد آنها را خلق كرد؛ بايد توجه داشت كه اين سوال از نظر مبنايي تفاوتي با اين سوال كه «چرا آنهايي را كه مي دانست بهشتي خواهد شد خلق كرد» ندارد  ؛ در واقع بايد دانست هدف خداوند از اصل خلقت چيست؟ آنچه در اين مورد مي توان گفت اين است كه خداوند از روي فياضيت و لطف مطلق خويش به هر موجودي كه امكان ايجاد و خلق را داشته باشد، اين سعادت را ارزاني خواهد داشت.

دراين مساله تفاوتي در خصوص سرنوشتي كه آنها با اختيار خويش انتخاب خواهند نمود وجود ندارد .البته زمينه هاي انحراف و شقاوت همانند زمينه هاي سعادت در عالم موجود است زيرا دنيا محل تكامل وانتخاب آگاهانه است .اگر قرار باشد كه همه انسان‏ها خوب باشند يا تنها انسان‏هايي كه انتخاب هاي خوب و درست خواهند داشت آفريده شوند، اختيار و تفاوت و ارزشي براي انتخاب خوب از بد معنا نداشت. تا راه كج وجود نداشته باشد كه عده‏اي دچار آن شوند، انتخاب راه درست معنا ندارد.

نيك و خوب بودن در كنار بدي‏ها معنا مي يابد. اگر امكان نداشته باشد كه انسان راه بد و زشت برود و كسي چون يزيد شود، ديگر انتخاب كردن راه خوب و حسيني شدن، امر شايسته و ستودني نبود؛ بنابراين خداوند اراده فرمود كه انسان، موجودي داراي اختيار آفريده شود و انسان با اين ماهيّت آفريده شد. اختيار و حق انتخاب داشتن اقتضا دارد كه عدّه‏اي راه درست و صحيح را (به رغم  وجود راه كج و خطر افتادن در نادرستي) انتخاب كنند، و عده‏اي راه زشتي و جنايت را (به رغم وجود راه دست و حق انتخاب راه صحيح) انتخاب نمايند.

بنابراين خداوند انسان و جهان را نيافريد تا آگاه شود كه چه كسي عاقبت نيك و چه كسي عاقبت بد پيدا مي كند تا بپرسيم خدا كه از عاقبت آگاه است، پس چرا آفريد ؟

 در نتيجه يزيد شدن ويزيد ماندن او با اراده وخواست خودش بوده . چه اين كه  انسان هاي صالح نيز با انتخاب واراده ي خود صالح شده وصالح مانده اند . پس مسله خيمه شب بازي در كار نيست وآدمي در انتخاب راه شان مختار اند.

پينوشت‏ها:

1. مظهري، مجموعةآثار، نشر صدرا، 1373 ش، ج1، ص 384.

2. نجم (53) آيه 39.

3. رعد (13) آيه 11.

چرا باید به مكه رفت؟
در آغاز آفرینش همه كره زمین را آب فراگرفته بود، و اولین نقطه خشكی كه در زمین پیدا شد ، سرزمین مكه بود، و اولین نقطه كره زمین كه محل عبادت و سجده گاه انسان ...

چرا باید به مكه رفت؟

در آغاز آفرینش همه كره زمین را آب فراگرفته بود، و اولین نقطه خشكی كه در زمین پیدا شد ، سرزمین مكه بود، و اولین نقطه كره زمین كه محل عبادت و سجده گاه انسان قرار گرفت، سرزمین مكه و همان جایی بود كه الان كعبه در آنجا هست . یعنی اولین انسان كه حضرت آدم  به عنوان پدر همه انسان های فعلی و اولین پیام آور خدا در روی زمین بود ، در همین جایی كه الان كعبه هست به عبادت مشغول بود و بعد از او همه پیامبران الهی و پیروان آنان - به مدت كوتاه یا  تمام عمرشان - در این مكان به عبادت خدا  پرداختند.

 بنا بر این مكه و نقطه مركزی آن ( كعبه ) تجلی گاه توحید و عبودیت خداوند و یاد آور خاطرات ، مبارزات ، عبادات، مناجات و راز و نیاز های سلسله پیامبران از حضرت آدم به عنوان اولین پیامبر  تا حضرت محمد به عنوان آخرین پیامبر علیهم السلام است . پس رفتن به مكه و قدم گذاشتن و تنفس نمودن  در سرزمینی كه یكصد و بیست و چهار هزار پیامبر و پیروان آنان در آنجا قدم گذاشته اند و در آن فضا تنفس نموده اند و برخی از آن ها در آنجا به مصاف اهریمنان و دشمنان توحید رفته و به شهادت رسیده اند و هم اكنون حدود هفتاد پیامبر در كنار كعبه در حجر اسماعیل مدفون هستند ، از یك سو به معنای همگامی و همسویی با انبیا و اولیای الهی است و از سویی دیگر اظهار بندگی و عبودیت در پیشگاه خداوند بی نیاز است.

هجرت آگاهانه به سوی سرزمین شجاعان و قهرمانان توحید ، هجرت به سوی خدا است ، چنین هجرتی حیات و نشاط و زندگی تازه ای به انسان می بخشد ، و درس های زیادی از توحید و خدا پرستی و مبارزه با انواع ظلم ها و تبعیض ها، بت ها  و بت پرستی ها ، و مهم تر از همه، راه مبارزه با خود پرستی ها و خود خواهی ها و هواهای نفسانی را به خدا پرستان آموزش می دهد . بازگو كردن همه آثار و فواید و خاطرات چنین سرزمینی و چنان قبله و عبادتگاهی در این مجال كوتاه پاسخگویی به سؤالات ممكن نیست .  بنا براین به ذكر  چند نمونه از فواید و فلسفه حج  بسنده می كنیم . بهتر است جهت آگاهی بیشتر به كتاب هایی كه بازگو كننده اسرار حج می باشد ، رجوع شود .  ما در پایان به چند نمونه اشاره خواهیم كرد  .

1. يكي از عبادت هاي بزرگ اسلامي حج است . حـج يك عبادت دسته جمعي است كه هرسال در روزهاي معيني در سرزميني تاريخي و با شكوه انجام مي گيرد . ايـن نـوع عـبـادت عـلاوه بـر ايـن كه پيوند استواري ميان بنده و خدا به وجود مي آورد، مي تواند از جـهـات گـونـاگوني مبدا اثرات سودمند و ارزنده اي در اجتماع اسلامي باشد .

2. يك  چـنـين عبادت دسته جمعي كه با تجرد كامل و وارستگي مطلق ، تنها با پوشيدن دو قطعه پارچه سـاده آغـاز مـي گـردد ؛ نـشانه مساوات بندگان الهي در پيشگاه اوست و اين يكي از آمال و آرزوهای  بزرگ  انـساني است كه روزي انسان هاي جهان به همه  عوامل برتري هاي موهوم و خود ساخته  مانند: نژاد، زبان، رنگ و ثروت را كنار گذارده، همگي خود را در برابر خدا مساوي و برابر بدانند. عـمـل حـج از عبادت هايي است كه به اين هدف تحقق مي بخشد و موجب مي شود كه افراد با ايمان امتيازات اجتماعي را وسيله برتري خود ندانند .

3. چنين اجتماع عظيمي كه اعضاي آن را نمايندگان واقعي ملت هاي مسلمان جهان تشكيل مـي دهـد، كنگره بزرگ سالانه مسلمانان دنيا محسوب مي گردد كه در هر سال در اين سرزمين مقدس برگزار مي شود ؛ تا همه مسلمان بلكه همه انسان های تشنه حقیقت بدانند و آگاه شوند كه  آيين اسلام يك مشت قوانين اخلاقي و سنن تربيتي كه هدفي جز اصلاح روح و روان مردم نداشته بـاشـد ، نـيست تا خود را از تاسيس كنگره سالانه و اجتماعات هفتگي و روزانه كه مخصوص احزاب  سـيـاسي و اجتماعات متحرك و زنده است دور بگيرد ؛ بلكه يك آيين جهاني و جامعي است كه به همه شوون زندگي بشر - اعم از اخلاقي ، اجتماعي، سياسي ، اقتصادي و نظامي - نظر دارد .

از اين نظر آورنده اسلام با وضع قوانين سياسي و دعوت به تشكيل كنگره سالانه در سرزمين مكه، بـقـا و ابـديـت و مصونيت آيين خود را تضمين نموده است و طبعا اين كنگره اثراتي بالاتر از اثرات كنگره هاي سالانه احزاب سياسي و زنده جهان در برخواهد داشت . مـنـتها ، سران سياسي ، در اين اعصار به اهميت چنين موضوعاتي توجه پيدا كرده اند در حالي كه اسلام از چهارده قرن پيش طرح آن را ريخته و اثرات مطلوبي از آن گرفته است .

متفكران اسلام كه طبعا در اجتماع مزبور شركت خواهند داشت ، مي توانند آخرين تحولات اوضاع جهان اسلام را مورد بررسي قرار دهند و پس از گردآوري اطلاعات دقيق و تبادل نظر ، در بهبود وضـع مـسـلـمـانـان بـكوشند و سرزمين اسلام را از عوامل ضد آزادي و استقلال پاك سازند و به پيشرفت همه جانبه مسلمانان جهان كمك كنند . چـه اجـتماعي سودمندتر از اين كه مي تواند بزرگترين حلقه اتصال ميان مسلمانان جهان باشد و سران اسلام را از اوضاع يكديگر آگاه سازد . اين كنگره مي تواند به وضع اقتصادي و فرهنگي مسلمانان كمك هاي شاياني بنمايد ؛ زيرا متفكران و صـاحبنظران - پس از اداي فريضه حج - مي توانند در محيطي آرام و پراز صفا و معنويت به تبادل افكار بپردازند و در زمينه فرهنگ و اقتصاد اسلام طرح هايي بريزند . كـنگره سالانه حج همواره الهام بخش بسياري از جنبش هاي آزادي خواهي و نهضت هاي عظيم براي گـسـسـتـن زنـجـيرهاي ظلم و ستم و تعدي بوده است و اين نكته با مراجعه به تاريخ اسلامي و انـقـلابـ هـاي فـرزنـدان اسـلام روشـن مي شود ؛ زيرا نطفه بسياري از نهضت هاي اسلامي كه براي بـرانـداخـتـن حـكومت هاي جور و ستم صورت مي گرفت در ايام حج بسته مي شد و اين سرزمين الهام بخش چنين آزادي هايي بود .  

4. هر یك از عمال حج دارای حكمت های بسیاری است كه برخی از آن ها در روایات ذكر شده است. مثلاً  در روایتی از امام صادق (ع) كه به اسرار باطنی حج اشاره شده ، درباره سعی  صفا و مروه آمده است:

«با وقوف خویش بر كوه صفا روح خود را برای دیدار خداوند در روزی كه دیدارش خواهی كرد ،پالوده ساز . در كوه مروه با پیراستگی از گناهان، نسبت به خداوند صاحب مروت باش ! » . (1 )

آیة الله جوادی آملی در توضیح این روایت می فرمایند:

سعی بین صفا و مروه، هروله ای مخصوص، «من الله» و «الی الله» است . همچنین فرار از خدا به سوی خدا و هجرت از او به سوی اوست... سعی زائر آن گاه كه رو به جانب صفا دارد، این است كه خود را تصفیه كرده، از صفای الهی برخوردار شود و وقتی به سوی مروه می رود، سعی می كند تا مروت و مردانگی به دست آورد. زیرا «مروه» رمز مروت و مردانگی و «صفا» نشان تصفیه و تهذیب روح است.  (2 )

5. آزمایش و امتحان الهی : در یك نگاه به سرزمین و تاریخ مكه و مأموریتی كه حضرت ابراهیم خلیل از طرف خدا داشت، و نگاهی به اعمال حج و مسئله قربانی كردن و  فلسفه محرمات و احرام آن  این حقیقت را به وضوح می توان دریافت كه ، سرزمین مكه ، سرزمین امتحانات الهی و باشگاه برگزاری كلاس های توحید و مبارزه با شیطان های درونی و بیرونی و داخلی و خارجی است.

خدا فلسفه محرمات حج را آزمون و آزمایش میداند و در آیهای كه مربوط به شكار صید در حرم یادر حال احرام است میفرماید: " ای اهل ایمان، خدا شما را به چیزی از صید (شكار) كه در دسترس شما و در تیررس تیرهای شما است میآزماید". (3) این كه انسان نزد خویش، نعمتهای الهی مثل آهو و دیگر حیوانات را ببیند و وسوسه بشود كه از آنها استفاده كند، درحالی كه نمیتواند،امتحانی است كه انسان بتواند بر نفس خویش غلبه كند.  و قدرت اراده خویش را تقویت نماید . حضرت علی (ع) در این باره فرمودهاند: "(محرمات حج) آزمونی بزرگ و امتحانی سخت و آزمایشی آشكار است". (4)

6. پاكسازی و خالص شدن : حضرت علی (ع) فلسفه محرمات حج را پاكسازی و خالص شدن انسان میداند و میفرماید: " خدا این سرزمین (مكّه) را محل آزمون قرار داده كه انسانها در پرتو ریاضت پسندیدهای كه به واسطه محرمات احرام و نیز اعمال حج و عمره انجام میدهند، از آلودگی ها و تعلقات پاك و خالص گردند" . (5)

خداوند با حرام كردن بعضی از امور دنیوی، انسان را به سوی كارهای الهی سوق می دهد. "محرمات برای این است كه انسان از گناه دوری كرده و شهوات را ترك گوید و با پاك ساختن روح از حالت خود برتر بینی و تكبر و كشمكش های نفسانی، دست برداشته، حالت اخلاص را در خود ایجاد كند و اصل اخوت و همدلی را زنده و پویا كند". (6)

از این رو خداوند نزدیكی با زنان و دروغ گفتن و مجادله كردن در حال احرام را حرام كرده است: "فلا رفث و لافسوق و لاجدال فیالحج" . (7)

امام صادق (علیه السلام) با استفاده از همین آیه فرمود: هنگامی كه احرام بستی، پس بر تو است به رعایت دقیق پرهیزگاری و تقوای الهی، بسیار ذكر خدا گفتن، كم سخن گفتن مگر سخن نیكو و پسندیده .پس تمام حج و عمره این است كه انسان زبانش را حفظ كند، مگر در سخن گفتن نیكو و پسندیده زیرا فرموده است: "كسی كه حج بر او واجب می شود، نزدیكی با زنان نكند، دروغ نگوید و مجادله نكند".(8)

7. شكستن خودخواهی انسان و دوری از كبر و فخر فروشی و پرورش روح تسلیم پذیری در برابر خدا :

 قربانی كردن در منی پس از رمی جمرات و سنگ پراكنی به سوی شیطان كه به دنبال فرمان ذبح كردن اسماعيل به حضرت ابراهيم از طرف خدا صادر شده چه پیامی جز این دارد كه می خواهد روح تسليم پذيري  در برابر حقیقت مطلق (خدا) در انسان ايجاد كند و او را با این فرمان محك بزند؟

 یكی دیكر ازفلسفه های محرمات حج شكستن خودبینی انسان و دور كردن او از تكبر و فخر فروشی است.

زیرا با آن كه نظافت و تمیزی و استفاده كردن از عطر و بوی خوش فضیلت دارد و بسیار سفارش شده ،ولی استفاده از عطر و بوی خوش در حال احرام حرام است. همچنین هنگام  تماس و مجالست و همراهی با افراد بدبو، یا هنگام عبور از كنار قربانگاه، گرفتن بینی به سبب بو نامطبوع حرام است. (9)همه این ها تمرین برای شكستن خود برتربینی و تكبر است.

و یا یكی دیگر از محرمات احرام زینت كردن، سرمه كشیدن و نگاه در آینه است. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می فرماید: " با موهای آشفته و بدن های پرگرد و غبار در حركت باشند و لباس های خود را (كه نشانه شخصیت هر فرد است) درآورند، و با اصلاح نكردن موهای سر، قیافه خود را تغییر دهند... تا كبر و خود پسندی را از دل هایشان خارج كرده، جای آن فروتنی بیاید". (10) این گونه امور خودبینی انسان را شكسته و تفاخر و تكبر را روح می زداید. (11)

8. مشخص شدن باطن انسان: یكی دیگر از فلسفه های محرمات احرام كه در قرآن به آن اشاره شده، آن است كه انسان باطن خویش را بشناسد و معلوم شود چه كسی در باطن خدا ترس است و چه كسی نیست و حرمت حدود الهی را رعایت نكرده است. (12)

9. كسب رحمت خدا: حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: یكی از فلسفه هایی كه خداوند در محرمات حج قرار داده این است كه با انجام ندادن محرمات، رحمت الهی كسب شود ؛ (13) درهای فضل و رحمتش را بگشاید و وسایل عفو و بخشش را به آسانی در اختیار بنده اش گذارد. (14)

10. بهشتی شدن: حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: یكی دیگر از فلسفه هایی كه خداوند در محرمات حج قرار داده این است كه این اعمال سبب رسیدن به بهشت می شوند .(15) یعنی خوی و خصلت بهشتیان در انسان نمودار شده و لایق بهشت میگردد.

11. قران مجيد در يك جمله كوتاه درباره  پرسش فلسفه‏ مكه رفتن و اعمال حج و عمره انجام دادن  پاسخ می دهد و مي‏فرمايد: «لِيَشْهَدوا مَنافِع لَهم؛ (16)  مردم به اين سرزمين مقدّس براي اين مي‏آيند كه منافع( مادی و معنوی ) خويش را با چشم خود ببينند» .

 امام صادق (ع) در پاسخ هشام بن حكم كه از فلسفه حج مي‏پرسد ، توضیحاتی می دهد . آن حضرت نخست به مسئله آشنايي مسلمين تمام جهان با يكديگر، سپس به منافع اقتصادي آن و ايجاد بسياري از مشاغل در شعاع حج و سرانجام به اثرات فرهنگي آن اشاره كرده  ، آنگاه مي‏فرمايد: « وَ لِتُعَرفُ آثارُ رَسُولِ اللهِ(ص) وَ تُعْرَفُ اَخُبارُهُ وَ يُذْكَرُ وَلا يُنْسي؛ (17)  یكی از ا هداف حج اين بوده كه آثار پيامبر (ص) و اخبار و روایات آن حضرت شناخته شود . از این طریق علوم و دانش هاي اسلامي، از نسلي به نسل ديگر منتقل گردد و به دست فراموشي سپرده نشود».

برای اطلاعات بیشتر در مورد اسرار حج می توانید به كتاب های زیر رجوع كنید: 

1. كتاب صهبای حج ،آیت الله جوادی آملی .

2. معراج السعاده ، ملا احمد نراقی.

3. علم اخلاق اسلامی ،دكتر سید جلال الدین مجتبوی.

 

پی نوشت ها:

1. العلامه المجلسي، بحار الانوار، الناشر: مؤسسه الوفاء، بيروت، لبنان، سنه النشر: 1404 ه.ق ، ج 96، ص 124.

2. ایة الله جوادی آملی، صهبای حج، نشر اسرا. چاپ پنجم ، سال 1383 ش ، ص 402.

3 . مائده (5) آیه 94.

4 . نهج البلاعه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه (قاصعه) ش 192، بند 58 و 59.

5 .  صهبای حج، ص 347.

6. همان، ص 383.

7. بقره (2) آیه 197.

8. ثقه الاسلام كليني، الكافي، الناشر: دار الكتب الاسلاميه، طهران، سنه النشر: 1365 ه.ش ، ج 4، ص 337.

9. صهبای حج، ص 383 .

10. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام ،خطبه قاصعه، (ش 192) (بند 58 - 65).

11. صهبای حج، ص 383.

12. مائده (5) آیه 94.

13. نهج البلاغه، خطبه قاصعه، 192،(بند 59).

14. همان ، بند 65.

15. همان، بند 59.

16. حج(22) ، آیه 28.

17. محمد بن الحسن الحر العاملي، وسائل الشيعه، الناشر: مؤسسه آل البيت، قم، سنه النشر: 1409 ه.ق ، ج 11 ، ص14 .

اعتقاداتي كه حضرت عبدالعظيم حسني بر امام هادي (عليه السلام) عرضه کرد؟
شما مي توانيد در اين خصوص به كتاب شرح حديث عرض دين حضرت عبد العظيم حسني، آيت الله صافي گلپايگاني رجوع نماييد.

تصحيح اعتقاداتԞلطفا بطور تفصيل اعتقاداتي كه حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) بر امام هادي (عليه السلام) عرضه كردند را بيان كنيد خصوصا در باب امامت با ذكر منبع  

در ابتدا بايد گفت: شرح وتوضيح اعتقادات حضرت عبد العظيم حسني، نياز به زمان ديگر دارد، شما مي توانيد در اين خصوص به كتاب شرح حديث عرض دين حضرت عبد العظيم حسني، آيت الله صافي گلپايگاني رجوع نماييد، اما -به طور اختصار مي توان گفت: حضرت عبد العظيم به محضر شريف امام هادي(ع) شرفياب شد. اصول عقيده خود و آن چه را كه به عنوان دين بدان معتقد بود، جهت تصحيح به امام عرض كرد و گفت:

 « مي‏خواهم دينم را به محضر شما عرضه كنم، اگر مورد رضايت شما بود، بر آن استوار باشم» امام با لبخند از پيشنهاد او استقبال كرد و فرمود:

 «اي ابو القاسم بگو!» عبد العظيم اعتقادات خود را چنين به امام(ع) عرض كرد:

 « معتقدم كه خدا بي‏نظير است. چيزي همانند او نيست،از دو حد:از ابطال و تشبيه بيرون است. جسم، صورت، عرض و جوهر نيست، بلكه ايجاد كننده اجسام و صورت‏بخش صورت ها و آفريدگار اعراض و جواهر و پروردگار و مالك و پديدآورنده همه چيز است.

محمد(ص) بنده و فرستاده او و خاتم پيامبران است. هيچ پيامبري پس از وي تا روز قيامت نيست. شريعت او آخرين شرايع است. پس از آن تا روز قيامت شريعتي نخواهد آمد. معتقدم كه امام و خليفه و ولي امر بعد از پيامبر، امير المؤمنين علي بن ابي طالب(ع)، سپس حسن و بعد حسين و بعد علي بن حسين و پس از او محمد بن علي، بعد جعفر بن محمد، سپس موسي بن جعفر و بعد از او علي بن موسي و بعد محمد بن علي، سپس تو اي مولاي من.»

امام نگاهي به عبد العظيم كرد و فرمود:

 « پس از من، پسرم، حسن. حال مردم، پس از وي نسبت به‏ جانشين او چگونه خواهد بود؟» حضرت عبد العظيم از حجت بعد از حضرت پرسيد و گفت: « وضع آن حضرت چگونه است؟» امام فرمود: «چنان است كه آن امام ديده نمي‏شود و روا نيست نامش را بر زبان آورند. تا اين كه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، چنان كه پر از ظلم و جور گشته است.»

حضرت عبد العظيم گفت:

 «اقرار دارم و معتقدم كه دوستدار ايشان، دوستدار خدا و دشمن ايشان دشمن خداست. طاعت ايشان طاعت خدا و نافرماني ايشان نافرماني از خداست. معتقدم كه معراج پيامبر (ص) حق و سؤال در قبر حق است. بهشت و دوزخ، صراط و ميزان حق است. روز قيامت بدون ترديد خواهد بود . خداوند تمام كساني را كه در دل قبر آرميده‏اند، مبعوث مي‏گرداند.

 معتقدم كه پس از ولايت- يعني ولايت ائمه اهل بيت عليهم السّلام- فرائض واجب عبارتند از: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر ...»

امام هادي(ع) ضمن آفرين گفتن و تأييد عقيده او فرمود:

 پس بر همين روش استوار باش! خداوند تو را در دنيا بر اين عقيده استوار و در آخرت ثابت قدم و پا بر جا بدارد!(1)

پي نوشت ها:

1 . رك: علامه مجلسي، بحار الانوار، موسسه الوفاء، بيروت، ج 3، ص 268؛  باقر شريف قرشي، مترجم محمدرضا عطائي، تحليلي از زندگاني امام هادي عليه السلام‏، آستان قدس رضوي‏، 1371 ش‏، ص280

صفحه‌ها