كلام

خدا فرموده دين نزد من فقط اسلام است
قرآن می‏گوید:ان الدین عند الله الاسلام؛ (2) دین نزد خدا اسلام است

 خدا فرموده دين نزد من فقط اسلام است و اديان ديگر بعد از پيامبر مورد قبول نمي باشد لطفا دراين باره توضيحي دهيد؟

از نظر اسلام، دین خدا از آدم تا خاتم یكی است و اختلاف در دین وجود ندارد. همه پیامبران به یك مكتب دعوت می‏كرده‏اند. اصول مكتب انبیا كه دین نامیده می‏شود، یكی بوده است.

تفاوت شرایع آسمانی در یك سلسله مسایل فرعی و شاخه‏ای بود، كه به حسب مقتضیات زمان و خصوصیات محیط و ویژگی‏های فكری و فرهنگی مردمی كه دعوت شده‏اند، متفاوت می‏شد. اما در واقع همه این ادیان و شرایع مختلف، شكل‏ها و صورت های متفاوت از یك حقیقت و در مسیر یك هدف و مقصود بوده اند . 

 تفاوت اساسی ادیان در سطح تعلیمات شان بوده كه پیامبران بعدی به موازات تكامل بشر در سطح بالاتری تعلیمات خویش را القا كرده‏اند؛ مثلاً تعلیمات اسلام در مورد مبدا و معاد و جهان و معارف پیامبران پیشین از نظر سطح تكالیف و عمق معارف نسبت به ادیان قبل تفاوت بسیاری دارد. به تعبیر دیگر بشر در تعلیمات انبیا مانند یك دانش‏آموز بوده كه او را از كلاس اول تا آخرین كلاس بالا بردند.

 از نظر قرآن همه آن چه وجود داشته و پیامبران عرضه كرده‏اند، دین بوده ، نه ادیان، كه نام آن " اسلام" است. البته مقصود این نیست كه در همه دوره‏ها دین خدا با این نام خوانده می‏شد، بلكه مقصود این است كه حقیقت دین، دارای ماهیت تسلیم و عبد محض بودن در برابر خدا است كه بهترین معرف آن لفظ « اسلام» است. (1) از این رو قرآن می‏گوید:

 "ان الدین عند الله الاسلام؛ (2) دین نزد خدا اسلام است".

یا می‏گوید: "ابراهیم نه یهودی و نه نصرانی، بلكه حقجو و تسلیم فرمان خدا (مسلمان )بود". (3)

پس دین خدا كه از طرف پیامبران الهی عرضه شده، یكی بوده است، با آن خصوصیتی كه گفته شد و مردم در دوران‏های پیامبران موظف بوده‏اند از شریعت پیامبر زمان خود كه بر اساس رشد فكری و ظرفیت های انسانی تكامل یافته پیروی نمایند، به لحاظ این كه در آن زمان دین به شكل كامل تر از زمان گذشته عرضه می‏شود تا آن كه این مسیر به دوران خاتمیت و ارائه كامل ترین شریعت و دستور عمل نهایی برای بشر منتهی گردد .

در هر حال با پایان دوران عمل و توجه به تعالیم یك دین به امر خداوند و آمدن پیامبر و شریعت جدید ، دیگر عمل به آن دستورات قبلی عین مخالفت با اراده خداوند و ضد عبودیت و تسلیم در برابر اوست ، در نتیجه در هر مقطع زمانی پیروی از یك دستور عمل مصداق تسلیم و تعبد و بندگی مطلق در برابر خداوند - كه عامل اصلی كمال و سعادت بشر محسوب می شود - است .

پس می توان نتیجه گرفت همه پیروان راستین ادیان آسمانی گذشته در زمان انبیای خود - و حتی كسانی كه با برهان و دلایل قابل قبول نزد عقل و خرد بر دین انبیای گذشته باقی ماندند و از ادیان جدید مطلع نشده یا زمینه تحقیق  برای شان فراهم نشد، ولی در دین خود و پیروی از فرامین شریعت خود صادق بودند -، مسلمان محسوب می شوند و دین و دینداری آن ها در قیامت مورد قبول قرار خواهد گرفت  .هرچند  یهودی یا مسیحی و...بودند.

 با آمدن دین جدید وكامل تر ، هر مومن خداپرستی باید به دین جدید گرویده، لااقل در مورد ادیان احتمالی به بررسی و تحقیق بپردازد. اصرار بر باقی ماندن بر دین گذشته، درجا زدن و مخالفت با دستور الهی وسفارش انبیای پیشین و لجاجت و خلاف تسلیم بودن است .

پس همه ادیان آسمانی برحق هستند؛ اما تنها در زمان خودشان یعنی قبل از ظهور پیامبرِ صاحب شریعت بعدی، دین حق و برگزیده خداوند برای انسان های همان عصر و زمان محسوب می شوند؛ اما در زمان كنونی كه ادیان مختلفی وجود دارند نمی توان همه را بر حق دانست و باید به دنبال دین حق در زمان كنونی ، آن هم به مدد عقل و برهان گشت .

این تحقیق و بررسی دارای لوازم و شرایطی است كه اكنون در مقام بیان آن نیستیم ، اما بعد از تحقق این شرایط و ایجاد بستر مناسب برای این تحقیق، باید به شكلی برابر و مساوی به آموزه های اصیل و مبنایی همه ادیان مراجعه نمود . آن ها را یك به یك بررسی نموده و با هم سنجید ؛ در واقع مهم ترین راهكار در این مسیر مراجعه به منابع اصیل ادیان موجود برای داوری است .

 

پي‏نوشت‏ها:

1. مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص 165، مجموعه آثار انتشارات صدرا ،تهران، 1374 ش ، ج 2 ،ص 181 .

2. آل عمران (3) آیه 19.

3. همان، آیه 67

چرا دین اسلام كاملترین ادیان است؟
بررسي ویژگي‌هاي اسلام در بُعد شناخت شناسی، ‌جهان بینی، ‌انسان شناسی، عقیده و مسائل اخلاقي و ارزشي با معیار عقل و خِرَد است.

چرا دین اسلام كاملترین ادیان است؟

برای پي بردن به حقانیت اسلام و برتري آن بر سایر ادیان، راههایي وجود دارد كه یكي از آنها بررسي ویژگيهاي اسلام در بُعد شناخت شناسی، جهان بینی، انسان شناسی، عقیده و مسائل اخلاقي و ارزشي با معیار عقل و خِرَد است. اگر در این زمینه خواهان بررسي گسترده هستید، توجه شما را به كتابهاي شهید مطهري و كتابهاي شهید محمد باقر صدر(به ویژه كتاب فلسفتنا كه در فارسي به نام هاي «فلسفة ما»، «جهان بیني ما» و «شناخت ما» ترجمه شده است) جلب میكنیم.

 به عنوان نمونه شهید مطهري دربارة ویژگيهاي اسلام مينویسد:

« دیدگاه اسلام از نظر شناخت شناسي چنین است:

 1ـ بشر میتواند جهان و حقایق آن را بشناسد و خود مشوق آن است....

 2ـ شناخت حقایق جهان از این راهها ممكن است: طبیعت یا آیات آفاقی، انسان یا آیات انفسی، تاریخ یا سرگذشت اجتماعي اقوام و ملل و عقل....

 3ـ ابزار شناخت عبارتند از: حواس، قوه تفكر و استدلال، تزكیه و تصفیة نفس و مطالعه آثار علمي دیگران.

 4ـ موضوعات شناخت عبارتند از: خدا، جهان طبیعت، انسان با جامعه و زمان.

 از نظر جهان بیني و انسان­شناسي عبارت است از:

 1ـ جهان واقعیتش از خدا است. یعني تمام واقعیتش انتساب به حق است.

 2ـ واقعیتش و نسبتش به حق یكي است.

 3ـ این واقعیت متغیر و متحرك است.

 4ـ واقعیت­هاي این جهان درجة تنزل یافته و مرتبة نازلة واقعیات جهاني دیگر است كه جهان غیب نامیده میشود.

 5ـ این جهان ماهیت «به سوي اویی» دارد؛ یعني همان طور كه از اوست به سوي او هم هست....

 6ـ جهان داراي نظام متقن علّي و معلولي و سببي و مسببي است. فیض الهي و قضا و قدر او به هر موجودي تنها از مسیر علل و اسباب خاص خود او جریان مي­یابد....

 7ـ جهان یك واقعیت هدایت شده است. تمام ذرات جهان در هر مرتبهاي كه هستند از نور هدایت برخوردارند.

 8ـ بعد از این جهان جهاني دیگر است....

 9ـ روح انسان حقیقتي جاودانه است.

 10ـ انسانها به حسب خلقت مساوي آفریده شدهاند، تنها ملاك فضیلت، علم، جهاد و تقوا است.

 11ـ انسانها به حسب اصل خلقت از یك سلسله استعدادهاي فطري از جمله فطرت دیني و اخلاقی برخوردارند.

 12ـ به حكم این كه هر فردي بالفطره انسان متولد میشود. در هر انساني استعداد توبه و بازگشت و پند پذیري هست....

 13ـ انسانها همواره در عمق جانشان یك تضاد دروني(تضاد بین عقل و هواي نفس) دارند و مختار و آزادند، از این رو مسئولیت دارند.

 14ـ جهان زیر چتر اراده خداوند واحد است....

از نظر ایدئولوژی:

ایدئولوژی اسلام همه جانبه، جامع و فراگیر است، در آن اجتهاد راه دارد، از سماحت و سهولت برخوردار است. زندگيگرا است.(نه زندگي گریز)، اجتماعي است و مقررات اجتماعي دارد. در عین اجتماعي بودن، حقوق و آزادي فردي را محترم ميشمارد....(1)

با نگاه به ویژگی هایی كه از اسلام بیان شد این معارف را ميتوان با معارف دیگر مكاتب و مذاهب مقایسه كرد؛ زیرا ادیان در كتب مقدس خود متبلور هستند و به درستی در آنها تبیین شده اند؛ اسلام در قرآن، مسیحیت در انجیل و یهود در تورات و زرتشتی گری در گاتها و .... ما معتقدیم با تأمّل در این كتب به راحتي حقانیت و برتري قرآن بر ساير كتب دیگر را مي توان دریافت نمود. زیرا جهان بینی جامعی كه از اسلام در قرآن متبلور است به هیچ وجه با رویكرد یك بعدی یا محدود سایر ادیان قابل مقایسه نیست .

جلوه هایی از این تفاوت ها عبارتند از :

 اوّل: توحید و تصویري كه ادیان موجود غیراز اسلام، از خدا ارائه مي كنند، نادرست و قابل خدشه است، بر خلاف اسلام.

 دوم: حقوق فردي انسانها در دین هاي دیگر به صورتي كه در اسلام شمولیت دارد، لحاظ نشده و گاه نادیده گرفته شده است.

 سوم: در دیگر ادیان تعادل میان زندگي دنیوي و اخروي رعایت نشده است، بر خلاف اسلام.

 چهارم: رهنمودهاي دین هاي دیگر به جهاتي ایدئالیستياند، مثلاً عدم خشونت بودایيها و مسیحیان، در حالي كه دنیا پُر است از خیر و شر و نیك و بد. از این رو جا به جا باید خشن یا نرم بود. این دستور اسلام است. هم قانون دارد و هم اخلاق؛ یعني رهنمودش با واقعیتها همخوان است.

 پنجم: اكثر دینها عهده دار زندگي اجتماعي انسانها نیستند، یا اگر هستند، تعادلي در آنها دیده نمي­شود و قوانین اجتماعي آنان سبب پایمال شدن حقوق انسانها مي­شود. این وضع در اسلام بهتر است.

 ششم: اكثر مذاهب با پیروان دیگر ادیان با خشونت برخورد مي كنند. در اسلام این امر تعدیل شده است. تاریخ هم نشان داد كه در همزیستي مسالمت آمیز، مسلمانان گوي سبقت را از همه ربوده­اند.

 هفتم: تحریف در ادیان آسماني تعالیم آنان را دچار خدشه كرده است، ولي در اسلام(قرآن) تحریفي وجود ندارد.

هشتم دين اسلام ديني جامع نگر است و براي تمام ابعاد زندگي انسان اعم از فردي و اجتماعي  اخلاقي و سياسي و حتي ريزترين مسائل زنگي برنامه دارد در حالي كه در ساير اديان چنين جامعيتي نيست.

جهت مطالعه بیشتر می توانید به منابع زیر مراجعه فرمائید:

- پروفسور  موریس بوكای، تورات ، انجیل، قرآن و علم، انتشارات اطلاعات

- رابرت هیوم ، ادیان زنده جهان ،نشر فرهنگ و اندیشه اسلام

 - جان ناس، تاريخ جامع اديان، ترجمه علي اصغر حكمت

پینوشتها:

1. مرتضي مطهری، مجموعةآثار، انتشارات صدرا، تهران، 1378ش، ج 2، ص 229 تا250.

تعداد فروع دین وعلت آن در چیست؟
در نگاه همه شعیان واجبات به طور كلی به دو دسته تقسيم مي شود: ...

از نظر تعداد فروع در مذهب شیعه اختلاف است، این تعداد كدامند وعلت آن در چیست؟

در نگاه همه شعیان واجبات به طور كلی به دو دسته تقسيم مي شود:

الف) واجب هايي كه مربوط به امور اعتقادي مي باشند.

1- اعتقاد به وجود خداوند، هم چنين اعتقاد به يگانگي و وحدانيت واجب است.

2- اعتقاد به صفات جمال و جلال خداوند و اين كه ذات خدا داراي كمال مطلق مي باشد . از هر عيب و نقص پاك و منزّه مي باشد . نيز اعتقاد به اين كه خداوند عادل است .عالم را بر اساس عدل پايه گذاري نموده است، واجب مي باشد.

3- اعتقاد به نبوّت و رسالت عامه، يعني اعتقاد به اين كه خداوند پيامبراني را براي هدايت عموم مردم فرستاده است . به وسيله آن ها كتابي از آسمان فرو فرستاده است، واجب مي باشد.

4- اعتقاد به نبوّت و رسالت پيامبر اسلام (ص) و اين كه خاتم انبيا و پيامبران است كه خداوند او را به عنوان آخرين پيامبر و سفير خودش براي هدايت مردم فرستاده است . او نيز احكام خدا را به مردم ابلاغ نموده است.

5- اعتقاد به حيات پس از مرگ و عالم آخرت و اعتقاد به معاد جسماني واجب است و اين كه همه مردم در قيامت در برابر دادگاه عدل الهي براي حضور مي يابند. هر كس در برابر اعمال و رفتار خود مورد سؤال و جواب قرار مي گيرد و مستحق كيفر يا پاداش مي شود.

اعتقاد به وجود بهشت و دوزخ واجب است و اين كه گناهكاران مستحق عذاب جهنم و نيكوكاران در نعمت هاي بهشتي زندگي مي كنند.

6- اعتقاد به اين كه امامان دوازده گانه با امر خداوند توسط پيامبر اسلام به عنوان جانشين بر حق پيامبر اسلام و پيشوايان برحق امت پيامبر بعد از آن حضرت تعيين شده اند ؛ هم چنين اعتقاد به عصمت و پاكي پيامبر اسلام و حضرت زهرا (س) و امامان دوازدگانه، واجب مي باشد.

اولين امام و جانشين برحق پيامبر، امام علي عليه السلام است . امامان بعدي به ترتيب عبارت اند از: امام حسن مجتبي، امام حسين (فرزندان امام علي ) و امام علي بن حسن ؛ محمد بن علي ؛ جعفر بن محمد ؛ موسي بن جعفر ؛ علي بن موسي ؛ محمد بن علي ؛ علي بن محمد ؛ حسن بن علي ؛ محمد بن حسن حجت المنتظَر امام مهدي، قائم ال محمد عجل الله تعالي فرجه الشريف .

هم چنين اعتقاد به اين كه امام دوازدهم، درحال حاضر به اذن خداوند در پرده غيبت قرار دارد . هر زمان خداوند بخواهد ظهور مي كند و دنيا را پر از عدل و داد مي كند.

7- واجب است اعتقاد به اين كه قرآن كتاب آسماني است كه از جانب خداوند براي پيامبر ارسال شده است تا بشر را از گمراهي نجات دهد.

 نيز واجب است اعتقاد به اين كه خداوند در اديان پيشين، نيز كتاب هاي آسماني مانند انجيل و تورات و ساير كتاب هاي آسماني را براي هدايت بشر فرستاده،بعد از پيامبران صاحب كتاب، عده ای از منحرفان و دنيا پرستان در كتاب الهي دست برده اند . بعضي از مطالب آن را به نفع خودشان تحريف نموده اند. اما قرآن با بودن جانشينان پيامبر از دستبرد و تحريف، محفوظ مانده است.

8- واجب است اعتقاد به اين كه پيامبران الهي همه معصوم بوده اند.

 ب) واجب هايي كه مربوط به عمل و كردار انسان است، اعم از واجب هاي عبادي و غير عبادي:

1- بعد از اعتقاد به اصول دين (توحيد، نبوت، عدل، امامت و معاد) اعتقاد و عمل به فروع دين، واجب است.

فروع دين گرچه بسیار است و بر شمردن آن ها نیاز به نگارش یك مقاله دارد ،ولی به طور كلی در ده شاخه عنوان شده كه بسیاری از فروع دیگر در واقع مقدمه و لازمه این ده فرع محسوب می شود . برای مراعات اختصار به ذكر ده فرعی اكتفا می شود :

 1-1. نماز؛

 2-1. روزه؛

 3-1. حج؛

 4-1. جهاد؛

 5-1. زكات؛

 6-1. خمس؛

 7-1. امر به معروف؛

 8-1. نهي از منكر؛

 9-1. تولّي؛

10-1. تبرّي.

معناي تولّي دوست داشتن دوستان خدا و تبرّي دشمني با دشمنان خداوند است.

عمل به فروع دين براي كساني كه مكلف به هر يك از اين تكاليف باشند، واجب است.

 هر يك از فروع دين احكام مفصلی دارند كه بايد به رساله هاي عمليه (توضيح المسائل) رجوع نمائيد. هم چنين مواردی كه زكات واجب است ، بايد در رساله هاي عمليه مطالعه كنيد.

 در واجباتی كه در مسئله حج وجود دارد و چيزهايي كه براي حاجي واجب است ،به كتاب مناسك حج كه مراجع نوشته اند، مراجعه نمائيد.

هم چنين واجب است انسان شرايط امر به معروف و نهي از منكر را بشناسد و مراتب آن را رعايت نمايد

اصول دین را برایم توضیح دهید ؟
اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است ؛ البته برخی سه اصل را به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر را اصول مذهب می نامند

اصول دین را برایم توضیح دهید ؟

اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است ؛ البته برخی سه اصل را به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر را اصول مذهب می نامند كه جمعاً پنج اصل می شود و آن ها عبارت اند از : توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت.  

دعوت پیامبران الهی در دو چیز خلاصه می‏شود:

1- عقایدی كه حكم اساس و ریشه دین است.

2 - دستورهای عملی كه متناسب با عقاید و برخاسته از آن‏ها می‏باشد.

دانشمندان اسلامی بخش عقاید دین اسلام را اصول دین، و بخش احكام عملی را فروع دین نامیده‏اند.

امّا این كه چرا اصول دین را پنج تا شمرده‏ و بقیه عقاید را در اصول دین ذكر نكرده‏اند، بدین خاطر است كه ادیان توحیدی كه ادیان آسمانی و حقیقی هستند، دارای سه اصل كلی مشترك می‏باشند:

1. اعتقاد به خدای یگانه، (توحید یا مبداء)،

 2. اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت(معاد یا مقصد)،

3. اعتقاد به بعثت پیامبران توسط خدا برای هدایت بشر به سعادت دنیا و آخرت (نبوت یا راهنما).

این اصول سه گانه در واقع پاسخ‏هایی است به اساسی‏ ترین سؤالاتی كه برای هر انسان آگاهی مطرح می‏شود: مبدأ هستی كیست؟ پایان زندگی چیست؟ از چه راهی می‏توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟(1)

اصل امامت و عدل هم به عنوان معرف مكتب و مذهب تشیع، از اصول دین شمرده شده. امامت در مقابل اهل تسنن است كه به امامت به معنای خاص آن معتقد نیستند. اصل عدل در برابر گروه اشاعره، از اهل سنت است كه به عدل اعتقاد ندارند. (2)

توضیحات بیش تر در مورد اصول دین را باید در كتاب های عقاید شیعه مانند آموزش عقايد آيه الله مصباح يزدي مطالعه فرمایید.

 

پی نوشت‏ها:

1. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، نشر بین الملل، 1381ش ، ج 1 و 2، ص 31 - 32.

2. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی(كلام، عرفان) انتشارات صدرا ، تهران ، ص 60.

آیا بت برده داری بزرگ تر و مقاوم تر از خدایان چند گانه عرب جاهلی بود؟
اسلام برنامه دقیق و زمان بندی شده برای آزادی بردگان دارد .

آیا بت برده داری بزرگ تر و مقاوم تر از خدایان چند گانه عرب جاهلی و رب النوع های گلی و چوبی بود كه اسلام ، بی پروا بتكده ایشان را ویران كرد ، رسوم منحط آنان را منسوخ ساخت. اما برده داری را تحریم نكرد چون جامعه پذیرا نبود؟ اگر این آیین نامبارك به اسلام تحمیل شد چرا آن قدر حائز اهمیت بود كه در كلام الله انعكاس یافت؟

اسلام برنامه دقیق و زمان بندی شده برای آزادی بردگان دارد . طی آن در نهایت همه آن ها می توانند تدریجاً آزاد شوند، بی آن كه آزادی عكس العمل نامطلوبی در جامعه به وجود آورد. اسلام هرگز ابداع كننده بردگی نبوده است، بلكه در حالی ظهور كرد كه بردگی سراسر جهان را گرفته بود. با تار و پود جوامع بشری آمیخته بود. حتی بعد از اسلام در تمام جوامع، بردگی ادامه یافت، تا حدود یك صد سال قبل كه نهضت آزادی بردگان شروع شد، چرا كه به خاطر دگرگون شدن نظام زندگی بشر، مسئله بردگان به شكل قدیمی قابل قبول نبود ، اگر چه حتی امروز  برنامه برده داری به شیوه های دیگر مانند تجارت زنان و كودكان و.... هنوز پا بر جا است.

حال اگر اسلام طبق یك فرمان عمومی دستور می داد همه بردگان را آزاد كنند، چه بسا بسیاری از آنان تلف می شدند، زیرا نه كسب و كار مستقلی داشتند و نه خانه و وسیله‏ای برای ادامه زندگی. مي توان گفت كه چنين وضعيتي تجربه شده است ،چرا كه بعد از لغو برده داري در آمريكا، جامعه آمريكا با بحران هاي متعددي نظير بيكاري، فساد اخلاقي، شورش و .... از سوي سپيدپوستان و سياه پوستان مواجه شد، به طوري كه جامعه آمريكا تا مدت ها با  مشكلات دست به گريبان بود. از این رو برده ها باید تدریجاً آزاد می شدند و جذب جامعه می گردیدند تا نه جان خودشان به خطر بیافتد و نه امنیت جامعه را به خطر اندازند.

اسلام این برنامه حساب شده را تعقیب كرد. برنامه اسلام در مورد بردگی، فقط در مورد اسیران جنگی كه از كفار گرفته می شد، نبود، گرچه احكام خاص بردگان مربوط به این اسیران جنگی هست. در جنگ‏ها گاهی افراد بسیاری از كافران و مشركان اسیر می شدند. كه اگر می خواستند اسرا را زندانی كنند، بودجه و هزینه هنگفتی بر دوش جامعه اسلامی بار می شد . اگر می خواستند همه را یك دفعه آزاد كنند، غیر عاقلانه بود، چون اینان كسانی بودند كه با مسلمانان جنگیدند حتی تعدادی از مسلمانان را كشته بودند. بنابراین راه عقلایی این بود كه حاكم اسلامی، اسیران را در اختیار افراد توانمند مسلمان قرار دهد. از این طریق خزانه بیت المال نیز برای برنامه های دولت اسلامی و حمایت از فقیران و مستضعفان و...غنی شود. از طرفی بردگان و اسیران كم كم در جامعه اسلامی هضم شده و با برنامه تربیت اسلامی هدایت می شدند. بسیاری از آنان مسلمان می شدند . برای مولای خود كار اقتصادی انجام می دادند .هیچ باری بر دوش جامعه اسلامی و حكومت اسلامی اضافه نمی شد. بنابراین درباره اسیران جنگی و كنترل و هدایت آنان به اسلام، این طرح، خوبی است. البته این طرح الزامی نیست . حاكم اسلامی می تواند اسیران را بدون دریافت وجه آزاد كند یا می تواند با دریافت وجه آزاد كند . نیز می تواند به صورت اسیر و برده نزد مسلمانان بگذارد. هم چنین در برنامه‏های اسلامی به صورت احكام واجب و مستحب، تشویق بر آزاد كردن بنده‏ها فراوان است، مثلاً كفاره افطار عمدی روزه ماه مبارك رمضان(1)، هم چنین ثواب و سفارش بسیاری كه در آزاد كردن بندگان بیان شده است ، به گونه ای كه هر گاه عمل نیكی را بخواهند مورد سنجش قرار دهند ، آن را با آزاد كردن بنده ، تشبیه می كنند.  اگر كسي در ماه رمضان مومني را افطاري دهد، ثواب آزاد كردن بنده اي را خواهد برد(2) يا اگر كسي نماز عصر را به جماعت بخواند ،ثواب آزاد كردن 8 بنده از فرزندان اسماعيل را دارد(3)  يا زيارت حضرت امام حسين معادل آزاد كردن هزار بنده است.(4)این‏ها همه مواردی است كه وسیله‏ای برای آزاد كردن بردگان بوده است.

آيا بت برداري بزرگ تر از بت هاي چوبي بود كه اسلام نتوانست با آن مقابله كند؟

 اين دو مساله كاملا متغاير با يكديگرند. بت هاي سنگي و چوبي مشركان اگر چه از خود نيرويي نداشتند اما نماينده طرز تفكر و جهان بيني خاصي بودند كه اعمال زشتي نظير برده داري را به وجود مي آورد. اسلام در ابتدا سعي كرد مردم را از آن فضاي آلوده جدا كرده و به سوي خدا و فضايل اخلاقي سوق دهد. در مراحل بعد و با پذيرش چنين تفكري، قبول كردن بسياري از امور و ترك بسياري از رذايل اخلاقي مثل برده داري به راحتي امكان پذير مي شد. در تاريخ اسلام مشاهده شد كه عملا برده داري بعد از چند قرن از بسياري از بلاد اسلامي به طور كامل برچيده شد.

 چرا در قرآن به آن پرداخته شده ؟

قرآن كتابي جامع است كه قوانين كلي زندگي بشر در آن گنجانده شده است. بايد اصول كلي امور در آن آمده باشد.

 برده داري در آن روزگار حقيقتي بود كه در جامعه وجود داشت .بايد حساب شده با آن برخورد مي شد . لازم بود كه قوانيني براي آن وضع و محدوده آن مشخص شود تا از افراط و تفريط درباره آن پرهيز گردد.

در آيات مربوط به برده داري، تاييد و مطلوبيتي وجود ندارد تا آن را تبليغ كرده و بر اين امر صحه بگذارد، بلكه صرفا در صدد بيان حدود و قوانين مربوط به آن است تا كسي از حد آن تجاوز نكند.

 

پي نوشت ها:

1. امام خميني، توضيح المسايل، انتشارت نيلوفرانه، قم، 1388ش، ص252.

2. فتال نيشابوري، روضه الواعظين، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني، نشر ني، تهران، 1366ش، ص541.

3. همان، ص534.

4. ابن قولويه، كامل الزيارات، ترجمه سيد محمد جواد ذهني تهراني، انتشارت پيام حق، تهران، 1377ش، ص545

دلایل خاتمیت پیامبر اسلام صل الله علیه و آله
براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد: ...

 چه دلایلی بر خاتمیت پیامبر اسلام(ص)داریم؟

براي دلائل خاتميت مي توان از دو طريق عقلي و نقلي استفاده كرد:

الف)دلايل نقليكه مي توان به آيات و روايات وارده در اين زمينه اشاره كرد: 

1. "مَّا كَان مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُم وَ لَـَكِن رَّسُول اللَّه وَ خَاتَم النَّبِيِّين وَ كَان اللَّه بِكُل شیء عَلِيمًا؛(1) محمّد، پدر هيچ يك از مردان شما نبود، ولي رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است خداوند بر هر چيز آگاه است.

2. "قُلْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهيدٌ بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ...؛(2)(به اين كفار) بگو: چه چيزي در شهادت بزرگ تر است (تا من او را براي شما گواه بر رسالت خود بياورم؟) بگو خدا گواه بين من و شما است، و اين قرآن به من وحي شده كه شما و هر كه را كه اين قرآن به گوشش بخورد انذار كرده...".

 از ضمير "كم" كه براي مخاطبان و جملة "و من بلغ" كه شامل غايبان است (يعني تا قيامت) فهميده ميشود كه قرآن، عمومي، ابدي و جهاني است. ديگر وحي نازل نخواهد شد. لازمة انقطاع وحي، (به اين شكل) ختم نبوت است(3). البته در اين زمينه آيات ديگري وجود دارد كه براي اختصار از ذكر آن ها خودداري مي كنيم.

3-در بسياري از خطبه هاي نهج البلاغه نيز خاتميت پيامبر اسلام (ص) به صراحت تاكيد شده است. حضرت در خطبه 173 مي فرمايد:

"أَمِينُ وَحْيِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِيرُ نِقْمَتِه‏؛

امين وحي اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را مژده دهنده و از كيفر او ترساننده."(4)

 در خصبه 1 مي فرمايد:

"إِلَي أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [ص‏] رَسُولَ اللَّهِ ص لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِه‏...؛(5)

تا اين كه خدا، براي وفاي به وعده خود، و كامل گردانيدن دوران نبوّت، حضرت محمّد (كه درود خدا بر او باد) را مبعوث كرد..." .

 در اين زمينه مي توان به خطبه معروف پيامبر اسلام (ص) نيز اشاره كرد:

"أَلَا فَلْيُبَلِّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ لَا نَبِيَّ بَعْدِي؛(6)

حاضران به غائبان این سخن را برسانند كه بعد از من پیامبري نیست".

ب)  در مورد دلائل عقلي بايد گفت:

اصل ختم نبوت از موادي نيست كه شخص با عقل خود به آن رسيده و براي آن دليل عقلي اقامه كند. آيت الله جوادي مي فرمايد:اصل نبوت را میتوان از دلیلهای برون دینی (دلیل عقلی) و هم از دلیلهای درون دینی (دلیل نقلی) اثبات كرد،ولی در انقطاع وحی و نبوت دلیل عقلی بر ضرورت انقطاع خاتمیت نداریم، یعنی عقل، آمدن پیامبر دیگر را محال نمیبیند، جز این كه دلیلهای درون دینی عقل را متقاعد به پذیرش خاتمیت میكند، بنابراین عقل بشری به ضرورت انقطاع نبوّت و استحالة تداوم آن دست نمییازد، بلكه پایان نبوّت از راه دانشی است كه اگر خداوند به پیامبر نیاموخته بود، خود او نیز بر آن آگاه نبود، بنابر این اگر پیامبر اكرم ادعای خاتمیت نكرده بود، هیچ كس از امكان دستیابی بر این راز نبود.

گرچه دلیل عقلی به مفهوم دقیق كلمه بر ضرورت خاتمیت وجود ندارد. اما خاتمیت را از چند راه میتوان توجیه عقلانی كرد:

الف) از راه علل فاعلی، یعنی  پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالي به آخرین درجات كمال بار یافته است، چنان كه از آیات به دست میآید، بنابراین كسی كه بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمیآید. او شایسته خاتمیت یعنی این كمال نهایی است.

ب) از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است. ابر و باد و مه و خورشید و فلك افتخار دارند كه بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهرهمند ساختهاند.

ج) از راه علل غایی: با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل كشف شده است. نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال كتابهای آسمانی نیست.(7)

در اين ميان برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان كرده  و گفته اند كه پس از آمدن پیامبر اسلام(ص) دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.چون حكمت آمدن پیامبران در گذشته، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است، زيرا تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:

1 - از حكمتهای بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است. اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت كرده است ( نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل كرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(8)

2 - ادیان گذشته كامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت كامل تری را عرضه كند. اما قرآن كریم این عامل را نیز در اسلام منتفی میداند، چون دین كامل است و تمام آن چه را كه آیندگان بدان نیازمندند، آورده است:

"الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً؛(9)

امروز است كه دين شما را تكميل كردم، و نعمت خود بر شما تمام نمودم، و امروز است كه دين اسلام را براي شما پسنديدم" .

 در حديثي از پيغمبر (ص)آمده است:وَ اللَّهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ- وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَي الْجَنَّةِ- إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه‏؛(10)

 به خدا سوگند! كرداري نبود كه شما را به آتش نزديك كند، مگر شما را به آن آگاهي دادم. شما را از آن مانع شدم . كرداري نبود كه شما را به بهشت نزديك كند،مگر اينكه شما را آگاهي و به انجامش فرمان دادم.

3 - یكی از موجبات ظهور پیامبر جدید، لزوم تبیین و تفصیل شریعت و استمرار ارتباط بین حجت خدا و مردم است. این مسئله در اسلام، از سوی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمین میگردد.(11)

پینوشتها:

1.احزاب(33)آيه 40 .

2.انعام (6) آيه 19.

3.موسوي همداني، ترجمه المیزان ، دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ مدرسين حوزه علميه، قم‏  1374 ش‏، ج 7، ص 52.

4.شهيدي، سيد جعفر،ترجمه نهج البلاغه،چ  انتشارات علمي و فرهنگي‏،تهران 1378 ه ش ، ص 179.

5.همان ص 39.

6.مجلسي ، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت،  1404 ه ق ،ج 21، ص 380 .

7.جوادي آملي ، عبدالله ،وحی و نبوت در قرآن ، چ مركز اسراء، قم 1385ش.ص 409.

8.حجر (15) آیه 9.

9.مائده (5)آيه 3.

10.بحار الأنوار ،ج 74 ص 145.

11.مصباح یزدی،محمد تقی،راهنماشناسی، چ دفتر انتشارات اسلامي،قم 1379 ص 188 - 184، با تلخیص.

آیا اجماع می تواند ثابت كند كه پیامبر معصوم است؟
اگر منظور عصمت پیامبری خاص باشد، این امر از طریق نقلی كه از جانب پیامبر قبلی رسیده، قابل اثبات است.

آیا می شود با دلایل نقلی عصمت پیامبر را اثبات كرد آیا اجماع می تواند ثابت كند كه پیامبر معصوم است؟

اگر منظور عصمت پیامبری خاص باشد، این امر از طریق نقلی كه از جانب پیامبر قبلی رسیده، قابل اثبات است، مثلا پیامبر قبلی كه اصل پیامبری و عصمت او یا لااقل صدق كلام او برای ما قطعی است، به ما اطلاع دهد كه فلان فرد معین هم پیامبر  است و دارای خصوصیت عصمت مطلق می باشد.

اما اگر منظور اصل عصمت همه انبیا  به طور عام باشد و یا عصمت یك پیامبر از طریق نقلی كه   برای ما می آورد، به نظر می رسد باز می توان این امر را اثبات نمود، زیرا عصمت پیامبران حقیقتی غیر از اصل نبوت ایشان است كه بر اساس برهان معجزه ثابت می شود. در نتیجه اگر با اعجاز، ارتباط یك فرد با عالم غیب ثابت   و معلوم شود كه  در اصل ادعای پیامبری صادق است و از جانب خداوند آمده است، دلیل معتبر نقلی می تواند اثبات كننده ویژگی های او از جمله عصمت باشد .

 دلیل معتبری كه در این خصوص مطرح است، چگونه به دست می آید و چگونه دلیل نقلی می تواند معصومانه محسوب شود و به اعتبار صدق برسد؟

 اگر اصل اعجاز  پیامبر  كلام نقلی باشد - همانند پیامبر اسلام كه قرآن به عنوان یك نقل، معجزه ایشان محسوب می شود - امكان اثبات این امر وجود دارد . نقل اعجازی می تواند مثبت عصمت پیامبر باشد.

البته این امر مشروط   است كه  در اثبات اعجاز   نقل كوتاه مثبت عصمت معجزه محسوب گردد، نه آن كه اعجاز اصل آوردن یك كتاب مستقل و كامل و دارای ویژگی های خاص باشد كه اثبات این امر چه بسا به آسانی ممكن نباشد، در نتیجه  قیود و شروط به نظر می رسد ادله عقلی بیش ترین كارایی در اثبات عصمت را دارند .

 اجماع در این خصوص جایگاهی ندارد، زیرا اجماع در حقیقت راهكاری برای رسیدن به گفتار یا رفتار معصومانه است . متفرع بر اثبات عصمت فرد است. در نتیجه با اجماع نمی توان عصمت یك پیامبر را ثابت نمود ،مگر از اجماع  نقل معصومانه پیامبر یا معصوم قبلی را  اثبات نماید تا این نقل معتبر در مسیر اثبات عصمت پیامبر بعدی به كار بیاید

آیا بدون حضور پیامبران مردم به وحدانیت خداوند می رسیدند یا نه ؟
خداوند متعال در آفرینش انسان دو نعمت بزرگ فطرت و عقل را نهادینه كرده اما این دونعمت بزرگ، اجمالی است وتوان هدایت كامل را برای انسان ندارد.

اگر بنا بود خداوند هیچ پیامبری را به رسالت انتخاب نكند، آیا مردم به وحدانیت خداوند می رسیدند یا نه ؟

خداوند متعال در آفرینش انسان دو نعمت بزرگ را نهادینه كرده است.

اول: فطرت، كه  به دو صورت "شناخت" و"گرایش" در درون انسان فعال است ودر شرایط عادی آدمی را به سوی خداوند رهنمون می كند(1)

دوم:عقل. نعمت دیگری كه خداوند به نوع بشر عنایت كرده است"عقل" است كه اگر در جای خود از او بهره مند شود وگرفتار موانعی همچون عادات ورسوم اجتماعی نشود  راه صحیح را به او نشان خواهد داد(2)

اما این نكته ضروری است كه شناخت حاصل از این دونعمت بزرگ، اجمالی است وتوان هدایت كامل را برای انسان ندارد. در نهایت این امكان برای انسان وجود دارد كه با بهره برداری صحیح از این دو، شناختی ولو كم از خداوند پیدا  كند. اما این كافی نیست آنچه كه انسان بدان نیاز دارد وعقل سلیم، او را بدان راهنمایی می كند نه تنها شناخت كامل از منعم(نعمت دهنده)است بلكه توجه به فرامین ودستوراتی است كه ممكن است منعم داشته باشد ویرای رسیدن به این نقطه، عقل می یابد كه باید در مقابل پیام انبیاءخضوع كند وشناخت تفصیلی و كامل از خدا را در سایه دین الهی دریابد(3). در واقع اگر خط نبوت به این دو ضمیمه شود آنچنان شناختی از خدا و اوصاف حسنای او بدست می آید كه راه را برای رشد و تعالی انسان باز می كند.چه بسیار انسانهایی كه در سایه پذیرش دین حق و خضوع در مقابل پیامبران واولیاء دین، به آنچنان جایگاهی از معرفت نسبت به خداوند رسیدند كه حیرت آور است. افرادی همچون سلمان ،ابوذر و كمیل و...  اینها انسانهای عادی بودند اما در سایه تربیت  پیامبر وامام به این مقام از معرفت رب العالمین رسیدند.

 پی نوشتها:

1. محمد تقی مصباح یزدی. آموزش عقاید شركت چاپ و نشر بین الملل. چاپ هفتم1381. ص45.

2. ناصر مكارم شیرازی.یك صد و هشتاد پرسش و پاسخ. دارالكتب الاسلامیه. تهران .ص22.

3. محمد تقی مصباح یزدی. آموزش عقاید .ص  177-181

آیا پیامبرانی در قاره های دیگر وجود داشته اند یا نه؟
مكان ظهور پیامبران از مسایل تاریخی است كه ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشكل است. اما با توجه به رهنمودهای وحیانی ظهور پیامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد

ادیان بزگ دنیا مانند اسلام-مسیحیت-یهودیت-در خاور میانه شكل گرفته، در صورتی كه انسانها در تمام نقاط زمین وجود داشته اند. آیا پیامبرانی در قاره های دیگر وجود داشته اند یا نه؟ اگر وجود داشته اند نام ببرید

یكی از مشكلات رخدادهای تاریخی عدم شفافیت آن است؛ مكان ظهور پیامبران از مسایل تاریخی است كه ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشكل است. اما با توجه به رهنمودهای وحیانی می گوییم:ظهور پیامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد. به تصریح قرآن ظهور پیامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد. طبق آموزه های اسلامی همه امت ها پیامبر داشته اند:

« و ان من امّة الا خلا فیها نذیر؛(1) در هر امتی نذیر و هشدار دهنده ای وجود دارد».

نیز:«  لقد بعثنا فی كلّ أمة رسولاً أنِ اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛ (2) در هر امتی پیامبری فرستادیم (تا به مردم بگویند) كه خدا را بپرستید و از بت دوری كنید ».

در هر حال اگر در قرآن مجید، تنها نام عدّه معدودي از پیامبران بزرگ برده شده؛ بدین معنا نیست كه تعداد ایشان منحصر به همین افراد  است؛ بلكه در خود قرآن تصریح شده كه بسیاري از پیامبران بوده‏اند كه نامي از ایشان در قرآن به میان نیامده:

« و رسلاً لم نقصصهم علیك(3)؛ پیامبرانی كه داستان آن ها را برایت بازگو ننمودیم ». 

اتفاقا برخی از روایات به نوعی موید همین مطلب است، چنان كه در برخی روایات از علي عليه السلام نقل شده كه خداوند پيامبري را مبعوث كرد كه سياه پوست بوده و داستان آن به ما نرسيده است. (4)

 بنابراین نمي‏توان گفت كه همه 124 هزار نفر پیامبر در یك منطقه خاص ظهور نموده‏اند.

 اتفاقا برخی از شواهد و قرائن تاریخی و اجتماعی بیانگر آن است كه در سایر مناطق جهان نیز در گذشته های دور انبیایی مبعوث شده اند  ،مثلا برخی از اقوام سرخپوست و ساكنان منطقه آمریكای جنوبی،سنت های دینی و اذكار و اورادی نظیر عبادات سایر ادیان دارند كه به احتمال قوی ناشی از تعالیم انبیایی است كه در گذشته در آن مناطق زیسته اند، ولی نامی از آن ها به دست ما نرسیده است.

در واقع احتمال بسیار جدی وجود دارد كه بسیاری از آیین های فعلی آسياي دور مانند بودا و تمدن های آمریكای جنوبی مانند تمدن مایا و اینكا و... به نوعی متاثر از تعالیم انبیای آن ها بوده كه برای ما ناشناخته است. نمی توان گفت اثری از تعالیم این انبیا باقی نمانده است؛ اما در هر حال گذشت زمان باعث تغییر و تحریف بسیار در این آیین ها شده، حقیقت این تعالیم امروزه چندان با تعالیم اسلامی منطبق نیست.

البته این حقیقتی غیرقابل انكار است كه پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت و كتاب آسمانی، از شرق میانه برخاستند. نوح(ع) از عراق برخاست. مركز دعوت ابراهیم(ع) عراق و شام بود. به مصر و حجاز نیز سفر كرد. موسی(ع) از مصر برخاست. چون كه در زمان ظهور پیامبران، منطقه مسكوني عمده انسان‏ها مناطق آسیایي بود و خاور میانه در مهد تمدن قرار داشت. از سوی دیگر، رابطه نزدیكی میان تمدن انسانی و ظهور پیامبران بزرگ است، زیرا انسان های متمدن نیاز بیش تری به آیین های الهی دارند، تا هم قوانین حقوقی و اجتماعی را تضمین كرده، جلو تعدیات و مفاسد را بگیرد، و هم فطرت الهی آن ها را شكوفا سازد. 

 پیامبران بزرگ هر چند در یك منطقه خاص ظهور یافتند. اما به معنای انحصار رسالت آن ها در آن منطقه نیست. اگر رسالت یك پیامبر جهانی هم باشد، لازم است كه در منطقه ای خاص ظهور یابد كه امكان گسترش شریعت وی به دیگر نقاط عالم نیز از آن جا فراهم باشد .بعثت در مكان و مهد تمدن ها موجب می شود كه پیام انبیا از طریق مردم آن سرزمین به مناطق دیگر نیز برود، چون با وجود تمدن در یك سرزمین، ارتباط مردم آن سرزمین با مناطق دیگر ساده تر و بیش تر خواهد بود.

پینوشتها:

1. فاطر (35) آیه 24.

2. نحل (16) آیه 36.

3. نساء (4) آیه 124.

4. طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، ج 8 ،ص 830.

اگر دانشمندان انسان را به وجود آورند جایگاه خداوند چگونه خواهد بود؟
حقیقت همه خلق ها در عالم به خداوند بر می گردد، همان گونه كه منشا همه افعال عالم خداوند است و نمی توان هیچ حادثه و فعلی را در عالم خارج از حیطه قدرت و اراده الهی

با توجه به این كه  الان دانشمندان با لقاح مصنوعی می توانند  حیواناتی را متولد كنند، شاید هم زمانی بتوانند انسان را به وجود آورند با این توصیف جایگاه خداوند چگونه تبیین خواهد شد؟

برای پاسخ  لازم است به معنای دقیق خلق و آفرینش نگاهی دوباره بیندازیم؛ چنان كه در كتب لغت ذكر شده خلق دارای معانی متعددی است و در موارد مختلفی مورد استفاده قرار می گیرد، در یك نگاه عام خلق به معنی ایجاد  وتقدیر است (1)، یعنی چیزی را از عدم به وجود آوردن و برای آن اندازه و حدود معین مشخص نمودن ؛ البته در مواردی هم تعبیر خلق در معنای تبدیل چیز موجود به چیز دیگر به كار رفته است.

توحید در خالقیت كه از ابعاد توحید فاعلی خداوند است به این حقیقت اشاره دارد كه حقیقت همه خلق ها در عالم به خداوند بر می گردد، همان گونه كه منشا همه افعال عالم خداوند است و نمی توان هیچ حادثه و فعلی را در عالم خارج از حیطه قدرت و اراده الهی تصور نمود؛ در واقع هرچند موجودات مختار قدرت و اراده انجام امور گوناگون را در محدوده ای كه برای شان تعریف شده دارند ، اما در عین حال نباید از یاد برد كه حقیقت انجام همه این امور در دست خداوند و در تحت اراده و قدرت او تعریف می شود. به همین معنا خداوند فاعل حقیقی همه افعال عالم است.

بر همین اساس می توان گفت حتی اگر نوعی خلق را به برخی موجودات دیگر نسبت بدهیم، در حقیقت این خلق به خداوند بر می گردد. خالق حقیقی آن ها خداوندی است كه قدرت و اراده و توان این ایجاد را به ما عطا نموده است. اگر گفته می شود  نمی توانیم خلق كنیم ،یعنی به طور مستقل و بدون اراده و اعطای قدرت الهی توان چنین كاری را نداریم.

همه این ها در صورتی است كه معنای خلق را منطبق بر ایجاد چیزی از چیز دیگر بدانیم، اما در نگاهی دقیق تر باید گفت: حقیقت خلق ایجاد چیزی از عدم است، یعنی موجودی را از نیستی به هستی درآوردن و بر این معنا خداوند تنها خالق عالم است كه توان خلق دارد، چنان كه در برخی تعابیر روایی آمده است: «الذی خلق الاشیاء من العدم».

 بدون تردید تنها خالق عالم خداوند متعال است. انسان ها توان ایجاد كوچك ترین موجود حتی یك پشه را ندارند. اگر قرار بود كه ایجاد هر چیز جدیدی كه سابقه نداشته خلق دانسته شود، پس كشیدن هر تصویر جدید یا ساختن هر مجسمه نو و بدیعی باید نوعی خلق به حساب آید، زیرا خلق كردن انحصار در موجودات زنده ندارد.

آنچه در شبیه سازی سلولی یا تولید موجودات با تغییرات ژنتیكی رخ می دهد، تنها نوعی تغییر در فرایند متداول خلقی است كه خداوند ترسیم نموده است به یك فرایند و ساختار نامانوس و جدید و نه چیزی دیگر؛ در واقع همان طور كه زراعت و رویاندن درخت و گیاه از دانه در حقیقت كار خداست. انسان زارع و كشاورز تنها زمینه این امر را با ریختن دانه در بستر مناسب فراهم می كند، دخل و تصرف انسان در شكل موجودی كه در حال رشد است یا تغییر در شكل تهیه تخمك و جنین اولیه او خلق جدید محسوب نمی شود، بلكه بهره گیری از فرایند خلق خداوند است.

خداوند است كه یك سلول بارور شده را رشد داده و به صورت یك موجود جدید در می آورد، روال طبیعی بارور شدن یك تخمك در آمیزش و لقاح طبیعی نر و ماده و قرار گرفتن نطفه در رحم و باروری تخمك است، اما ممكن است این لقاح و باروری در خارج از رحم شكل بگیرد و بعد تخمك منتقل به رحم گردد، یا باروری یك سلول به شكلی متفاوت و از طریق شبیه سازی سلولی انجام شود كه در همه این ها انسان ها تنها توانسته اند راهكارهای دیگری از سنت ایجاد و خلق خداوند را كشف كرده و بر اساس آن حركت كند همین و بس.

همان گونه كه در شكل طبیعی گیاه در مزرعه رشد می كند و دانشمندان آن را در محیط كاملا آزمایشگاهی هم رشد داده و تكثیر می كنند و در این میان تنها راهكارهای مختلف ایجاد یك موجود را كشف و تجربه می نمایند.

پی نوشت :

1. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم، بیروت،1412ق ، ج 1، ص 296 "ذيل ماده خلق "

صفحه‌ها