پیامبران
۱۳۹۱/۰۳/۰۴ ۱۷:۲۱ شناسه مطلب: 68514
فرستادگان خدا می بایست تمام رفتارهایشان برای سایر بندگان الگو باشد. لذا ما که اعتقاد داریم هیچ الگو و درسی اشتباه در رفتار و گفتار پیامبران و امامان وجود ندارد. اما این بدان معنا نیست که ایشان هرگز مرتکب اشتباه و گناه نشده اند، بلکه اگر اشتباهی انجام داده اند آن را فورا اصلاح و اگر گناهی کرده اند آشکارا از آن توبه نموده اند.
لذا عصمت به معنای نبود اشتباه و گناه در زندگی پیامبران و امامان نیست بلکه به این معناست که اشتباهی که ایشان بدان اعتراف ننموده و اصلاحش نکرده باشند وجود ندارد.
اما عصمت بر دو گونه است. یکی عصمتی است جبری و دیگر عصمت ارادی. در واقع پیامبران و امامان تمام رفتار و گفتارشان تحت نظر و فرماندهی پروردگار متعال است. اصل بر این است که پیامبران و امامان به خودی خود به سبب مقام ایمان و قربی که دارند و به سبب علم و دانشی که از آن بهره مند هستند دچار گناه و اشتباه نمی گردند. لیکن اگر جایی ایشان در معرض اشتباه قرار گرفته باشند پروردگار متعال بنا به موقعیت دو گونه رفتار متفاوت نشان داده است. یکی اینکه قبل از آنکه شخص معصوم دچار آن اشتباه شود جبرا او را از ارتکاب آن اشتباه باز داشته است و دیگر اینکه اجازه ارتکاب اشتباه را داده لکن یا خود شخص فورا متوجه اشتباه شده و توبه نموده است یا آنگه پروردگار متعال او را از اشتباهش آگاه نموده و دستور به اصلاح اشتباهش داده است.
پاسخ:
برخلاف تصور شما بر این باوریم که عصمت انبیا و امامان (ع) به هیچ وجه جبرى نبوده و برخاسته از ایمان قوى و آگاهى هاى برتر آنان است؛ زیرا آنان نیز مانند دیگر افراد بشر داراى غرایز و علائق مادى و گرایش فطرى و الهى (هر دو) هستند و مى توانند به اختیار خود راه سعادت یا شقاوت را برگزینند.
هم چنین مقام عصمت و پاکی برای ایشان به راحتی و آسانی به دست نیامده، بلکه بر اثر تلاش و سختی و مبارزه با هوای نفس و آزمون های الهی و علم و آگاهی از حقیقت گناه و معصیت و دروی از آن ها برای آنان حاصل شده است؛ پیامبران و امامان (ع) به مقتضاى مسئولیتى که براى هدایت مردم دارند، از علم و عصمت موهبتى خداوند به عنوان پایه بهرهمندند، اما افزون بر آن را با عبادت و ایثار و زهد و تقوا و.... به دست مىآورند. در هر صورت اختیار از آنان سلب نشدهاست. هرگاه کوتاهى کنند و ترک اولى از آنان سرزند، گرفتار مشکلات و سختىها مى شوند.
همانطور كه گفتيم عصمت معصومين ناشی از علم آنان به حقیقت و آثار و عواقب گناه و محبتی که نسبت به خداوند و نفرتی که نسبت به معصیت خداوند دارند می شود، با این تفاوت که آن ها به تمام گناهان آگاهی دارند و از محبت و عشقی نسبت به خداوند برخوردارند که پشتوانه محکمی برای این علم میباشد؛ موجب میشود که گناه و خطایی انجام ندهند. پس این بزرگواران بی آن که اختیار آن ها برای انجام یا ترک گناه سلب شده باشد، به خاطر علم و محبت درونی، در رفتارهای خود گزینه ای را که موجب خشم و ناراحتی پروردگار گردد، انتخاب نمی نمایند.
بنابراین گناه نکردن معصومین و معصوم بودن آن ها هم اختیارى است و هم موهبتی خدادادى ، یعنى خداوند شناختى به آن ها داد که با وجودى که قدرت بر ارتکاب گناه داشتند، ولى از روى اختیار خود گناه نکردند، البته این موهبت خداوند نیز بدون احراز لیاقت در یافت این کمالات از ناحیه خود این بزرگواران و در اثر کنش های اختیاری ایشان نبوده است.
فارغ از این مساله لزوم عصمت انبیاء و ائمه امری عقلی است چون عقل میداند که اگر پیامبر مصون از خطا و اشتباه نباشد و گفتار و کردار پیامبران معصومانه نباشد، و احتمال لغزش و خطا در آنان وجود داشته باشد، نه تنها اعتبار و اعتمادی به سخن آن ها نخواهد بود، بلکه این امر دعوت به ضد آن چه میگویند و عمل میکند، تلقی خواهد شد. در نتیجه هدف و غرض دعوت آن ها به دست نمیآید و این بر خلاف حکمت و عقل است.(1)
بر این اساس فرض شما هم همين گونه و محکوم به همین حکم عقل است. فرض كنيم كه از پيامبري خطا و گناه فاحشي سر بزند، ولو اينكه خداوند آن را جبران نمايد. اما این امر باعث وهن جايگاه ايشان شده و در هر عمل و سخني كه از او سر بزند مردم احتمال خطا را مي دهند و لذا اعتماد كه لازمه انتقال معارف الهي است سلب شده و اين با فلسفه بعثت منافات دارد.
از اهداف اصلي ارسال پیامبران تربیت و تزکیه مردم و انتقال معارف الهي به آنها است. این اهداف به صورت کامل محقق نمیشود مگر آن که پیامبر سرمشق علمی و عملی و عینی باشد و مردم به طور كامل به آنها اعتماد داشته باشند. حال اگر پیامبری اهل فسق و فجور و ارتکاب معاصی و دروغ باشد، نه تنها نقش یک مربی الهی را از دست میدهد، بلکه عملاً سبب تشویق مردم به اشتباه و گناهکاری میشود.
جواز و امکان دروغ و گناه از سوی آن ها نه تنها با غرض بعثت ناسازگار است، بلکه با حکمت متعالی الهی هم سازگاری ندارد. عقل در درک و اثبات این مسئله کاملاً توانا است و به آسانی ثابت میکند که پیامبر و ائمه از هر گونه عیب و نقص معصوماند. (2) بنا بر این عقل سلیم در این مسئله به قاطعیت حکم میکند که پیامبر و ائمه از هرگونه عیب منزه اند.
در انتها تذكر اين نكته ضروري است كه ملکه عصمت دارای درجاتي است. انسانهای معصوم با این که همگی از مرتبه لازم عصمت بهره مندند، مراتب و درجات عصمتشان متفاوت است.(3) بنابر این تمام انبیا(ع) دارای عصمتاند. اما همه آن ها به لحاظ عصمت در یک مرتبه نیستند. انبیای اوالوالعزم که در نبوت و رسالت درجه کاملتری دارند، در عصمت هم از سایر انبیا برترند.
خاتم انبیا که در همه کمالات وجودی از همه پیامبران برتر است، در عصمت نیز از همه کاملتر و دارای عصمت مطلقه است. ائمه به دلیل آن که طینتشان برگرفته از طینت خاتم انبیا و پرتوی از نور وجود او است ،مثل پیامبر دارای عصمت مطلقه هستند. به همین جهت پیامبر اسلام نه تنها از گناه معصوم است، بلکه از آنچه اصطلاحاً ترک اولى نام دارد، نیز معصوم است، در حالی که بعض معصومین از انبیا، صاحب عصمت مطلقه نیستند و ترك اولي ممكن است از آنها سر بزند. اما این موارد خاص در حیطه اموری که موجب وهن جایگاه نبوت و یا سلب اعتماد مردم شود نیست.
پي نوشت ها:
1. علامه طباطبايي، سيدمحمدحسين، شیعه در اسلام، نشر دارالکتب الاسلامیة، 1348 ش، ص 85 .
2. سعيدي مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، نشر طه، قم، 1383 ش، ج 2، ص 75.
3. صادقي ارزگاني، محمدامين، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش، ص 48.
۱۳۹۱/۰۱/۲۲ ۱۶:۰۴ شناسه مطلب: 65975
عصمت را به طور كامل توضيح دهيد و بگوييد عصمت پيامبران و افراد بسيار وارسته (چون شايد افرادي پيدا شوند كه در طول عمر خود گناه نكرده باشند) با عصمت اهل بيت و ائمه ي بزگوار ما چه فرقي دارد؟
پاسخ:
پاسخ دقیق به این پرسش نیازمند تبیین دقیق اصل عصمت است:
عصمت نیرویى است که انسان را از وقوع در خطا و از ارتکاب گناه باز مىدارد، این نیرو درونى است، نه بیرونى و باعث مىشود که انسان خطا و اشتباه و گناه نکند. عصمت ملکهاى است نفسانى که انسان را از اینکه در خطا واقع شود و مرتکب گناه گردد، باز مىدارد.(1)
اصل عصمت نوعی درک و معرفت درونی به همراه محبت نسبت به خداوند است که فرد را از انجام امور نادرست و مخالف خواست خداوند باز می دارد (2) و از این جهت همه افراد بر حسب فطرت، به نوعي از درجات نازله عصمت برخوردارند. هيچ گاه دست به انجام برخي اشتباهات و گناهان نمي زنند. بخش دیگري از اين علم و محبت در طول زندگي مي تواند كسب شود و فرد را به درجات بالاتري از عصمت برساند.
روح انسان به لحاظ سیر تکاملی خود میتواند از مرتبه آغازین تجرد به عالیترین درجه تجرد راه یابد. درجه تجرد و خلوص هر روحی، به اندازه سیر و حرکتش در جهت تحصیل مراتب کمال بستگی دارد. هر مقدار روح کاملتر شود، درجه متعالیتری پیدا میکند و کمالات و ملکات نورانی کاملتری نصیب او میشود. یکی از کمالات، ملکه عصمت است، هر گاه ملکه نورانی عصمت به حد نصاب لازم برسد از هر گونه گرایش ناپسند دوری میکند و پیوسته جهت تحصیل ارزشیهای انسانی و الهی میکوشد. (3)
در نتیجه هر انسان صاحب ارادهای، میتواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنابراین خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است و عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم(ع) نیست (4) و برخی مراحل و مقامات عصمت نیز مانند مراتب دیگر کمال انسانی دست یافتنی است.
بنا بر آنچه بیان شد روشن می شود که :
اولا حقیقت عصمت نوعی معرفت و شناخت و محبت است که شکل مختصر آن تا حدودی در اکثر افراد وجود دارد و بعلاوه می توان در طول زندگی بر این عامل بازدارنده افزود و آن را به درجه ای کامل رساند .
ثانیا راهکار رسیدن به ملکه عصمت که نوعی معرفت و محبت کامل و تمام عیار است که انسان را از هر نوع گناه و معصیت و لغزش بازدارد برای هر فرد قابل دستیابی است که می تواند با افزایش معرفت دینی خود و تلاش در مسیر بندگی و عبودیت خداوند و تقرب بیش از پیش به خداوند به حدی از معرفت و محبت الهی برسد که دیگر مجالی برای گناه و معصیت در او باقی نماند.
اما در خصوص عصمت انبیاء و امامان و تفاوت آن با عصمت ساير افراد عادي باید دانست که در عصمت این بزرگواران مساله تا حدودی متفاوت است و علاوه بر آن مراتب فطری و اکتسابی معرفت و محبت نسبت به خداوند متعال ، بعد از احراز مسئوليت های الهی که بر عهده دارند این ملکه تقویت شده و بالاترین نصاب های عصمت برای آن ها رقم می خورد که این درجه از معرفت و محبت و ملکه عصمت عطیه ای الهی است که علاوه بر عصمت از گناه و معصیت حتی مانع از خطا و سهو و فراموشی لااقل در موارد خاص مانند امور مرتبط با تبلیغ دین می شود.
به عبارت روشن تر هرچند در افراد عادی امکان رسیدن به مرحله عصمت از گناه و معصیت وجود دارد ، اما در همین مرحله ممکن است به اقتضای ویژگی های بشری مواردی از سهو و فراموشی و خطا در تشخیص تکلیف رخ دهد که هیچ قبح و زشتی در آن نیست ؛ اما در خصوص انبیاء و امامان این گونه امور هم قابل قبول نبوده و منافی با مسئولیت خطیر نبوت و رسالت ایشان است در نتیجه با احراز مقام نبوت و رسالت عصمتی که پوشش دهنده این گونه اشتباهات هم باشد به آن ها اعطا می گردد.
اتفاقا همین درجه از عصمت که به منزله ابزار انجام وظایف آنان محسوب می شود لازمه الگو بودن آنان در امور مختلف برای ما است زیرا بدون فرض چنین عصمتی در رفتار و گفتار و عمل در همه اعمال آنان جای سوال و تردید بود و نمی توانستیم به عنوان یک الگوی عملی شناخت ابعاد گوناگون دینی به ایشان نظر بیفکنیم .
امّا در عین حال باید توجه داشت که همین درجه از عصمت هم بدون دلیل و حکمت الهی تحقق نیافته است و لیاقت فردی این بزرگواران برای احراز مقام رسالت و امامت، می طلبید که خداوند مقام عصمت از هر نوع خطا و گناه را به ایشان اعطا فرماید. وقتی فردی لیاقت و توان و قابلیت برخورداری از مقام نبوت و امامت را از خود نشان داد ،برای موفقیت در این مقام و مسئولیت نیازمند برخی ابزار و لوازم است که بدون آن ها امکان موفقیت ندارد . عصمت در راس ابزارها و نعماتی است که در درجات کامل از طرف خداوند به فردی که لیاقت داشتن چنین مقامی را از خود نشان داده اعطا می شود.
در واقع خداوند میدانسته که آنان منهای عصمت هم با دیگران در مراتب اخلاص و فداکاری فرق داشته یا خواهند داشت، از این رو، این موهبت را به آن ها - حتی در مواردی در کودکی - بخشیده است؛ بنابراین معصومین شایستگی و ویژگیهای ذاتی برای قبول مقام عصمت داشتهاند لذا افاضه و موهبت الهی در حق آنان بیحساب و بدون جهت نبوده است.
- پي نوشت ها:
1. الميزان فى تفسير القرآن، طباطبايى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم ، 1417 ق، ج 2، ص 138.
2. همان ، ج 5 ،ص 79 .
3. صادقی،پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش. ص 48،
4. جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، نشر مرکز اسرا ، قم 1378ش، ج 9، ص 20-22.
۱۳۹۰/۱۰/۲۹ ۱۵:۰۰ شناسه مطلب: 59546
آیا مقام عصمت فقط متعلق به 14 معصوم است یا سایر پیامبران نیز از عصمت برخوردارند؟
پاسخ:
از نظر عالمان شیعی همه انبیاء دارای عصمت بودند. بلکه به حکم عقل بر هر پیامبری لازم است که دارای ملکه عصمت باشد، هرچند ممکن ایت در حدود و ثغور و درجات این عصمت اختلافاتی وجود داشته باشد، اما در اصل ان هیچ تردیدی وجود ندارد.
علامه طباطبایی در این خصوص می نویسد:
« پيغمبران خدا مردانى بودند كه دعوى وحى و نبوت نمودند و براى دعوى خود حجت قاطع اقامه كردند و مواد دين خدا را كه همان قانون سعادتبخش خدايى است، به مردم تبليغ نموده در دسترس عموم گذاشتند و چون پيغمبران كه با وحى و نبوت مجهز بودند، در هر زمان كه ظاهر شدند بيش از يك فرد يا چند فرد نبودند، خداى متعال هدايت بقيه مردم را با مأموريت دعوت و تبليغ كه به پيغمبران خود داده، تتميم و تكميل فرمود.
و از اينجاست كه پيغمبر خدا بايد با صفت عصمت متصف باشد؛ يعنى در گرفتن وحى از جانب خدا و در نگهدارى آن و در رسانيدن آن به مردم از خطا مصون باشد و معصيت (تخلف از قانون خود) نكند؛ زيرا- چنانكه گذشت- تلقى وحى و حفظ و تبليغ آن سه ركن هدايت تكوينى مى باشند و خطا در تكوين معنا ندارد.
گذشته از اينكه معصيت و تخلف از مؤداى دعوت و تبليغ خود، دعوتى است عملى به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمينان مردم است از راستى و درستى دعوت و در نتيجه غرض و هدف دعوت را تباه مى كند.» (1)
لازم به ذکر است که اصل موهبت عصمت و قدرت ترک گناه در معنای عام آن حتی فراتر از انبیاء و امامان بوده و انسان های عادی نیز می توانند به این مرتبه دست یابند.
پی نوشت:
1. علامه طباطبايى، شيعه در اسلام، دفتر نشر اسلامى، قم، 1378 ش، ص 141.
۱۳۹۰/۰۸/۰۲ ۱۳:۱۵ شناسه مطلب: 51756
به نام خدا،
1- چه کساني معصوم بودند و يا هستند؟ آيا همه ي پيامبران معصوم بودند؟ آيا فقط پيامبران اولولعزم اين گونه بودند؟ 12 امام چطور؟
2- دلايل عقلي بر اين که قرآن دقيقا کلمه به کلمه به همين شکل به پيامبر نازل شده و عينا کلام الله است و فقط مفهوم يا موضوع از جانب خدا نيست چيست؟ آيا اگر پيامبر غيرعرب بود شکل قرآن نازل شده همين طور مي شد که الان هست؟ يا واژگانش تغيير مي کرد؟ آيا قرآن مکتوب نازل شده ترجمان و تفسير و درک پيامبر از وحي است يا عين وحي است؟ يعني فکر و وسعت درک ايشان قرآن را اين شکل کرده؟ 7- آيا اگر امسال قرآن نازل مي شد احکامش فرقي مي کرد؟ مثلا در مورد ارث و زنان و مجازات ها و ...
3- ماهيت نزول چيست؟ نزول يعني چه؟ از کجا به کجا؟ آيا انسان زبان را اختراع کرده و قوانين زبان را حاکم کرده يا خدا زبان را آفريده؟ آيا ممکن نبود زباني به نام عربي بوجود نيايد و يا حالت ديگري داشته باشد و واژگان و معاني و ترکيباتش غير از ايني باشد که الان هست؟
4- دلايل عقلي بر لزوم عصمت پيامبر؟
سؤال1:
چه کساني معصوم بودند و يا هستند ؟ آيا همه ي پيامبران معصوم بودند؟ آيا فقط پيامبران اولولعزم اين گونه بودند ؟ 12 امام چطور ؟
پاسخ:
از آن جا که منشأ عصمت «اراده و اختيار» آدمي است (1 ) هر انسان صاحب ارادهاي، ميتواند با رياضت شرعي و تهذيب نفس، به مقام عصمت دست يابد. بنابراين خداوند هيچ کس را از رسيدن به مقام عصمت محروم نکرده است و در نتيجه هرچند مي دانيم که همه انبيا و امامان در زمره معصومان هستند. اما عصمت منحصر به پيغمبران و امامان معصوم(ع) نيست (2). نمي توان به روشني گفت چه افرادي معصوم بوده اند و خواهند بود؛ چنان که حضرت مريم(س)، حضرت فاطمه(س) و مخلصاني ديگر (3)- که نه پيامبر بودند و نه امام - به مقام شامخ عصمت دست يافته اند.
از طرف ديگر عصمت مراتب متعدد دارد. مقصود از عصمتِ معصومان، پيامبران و ائمه(ع) و حضرت زهرا(س)، تنها عصمت از گناهان - آن هم پس از سنين متعارف بلوغ و تکليف نيست - بلکه عصمت از سهو و خطا و از زمان طفوليت را نيز در بر مي گيرد.
روشن است که چنين عصمتي در امت اسلام، منحصر در چهاره معصوم(ع) است. عصمت داراي مراتب است. بالاترين مرتبه آن، چيزي است که پيشوايان معصوم به آن دست يافته اند. مراتب پائين تر عصمت که عصمت از گناه باشد، براي ديگران نيز دست يافتني است.
پينوشتها:
1. پژوهشي در عصمت معصومان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول، 1377، فصل سوم، ص 72 - 43.
2. علامه طباطبايي، ولايت نامه، ترجمه همايون همتي، تهران، اميرکبير، چاپ اول، ص 58 - 48.
3. علامه طباطبايي، الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج 3، ص 205.
-----------------------------------
پرسش 2:
دلايل عقلي بر اين که قرآن دقيقا کلمه به کلمه به همين شکل به پيامبر نازل شده و عينا کلام الله است و فقط مفهوم يا موضوع از جانب خدا نيست چيست؟ آيا اگر پيامبر غير عرب بود شکل قرآن نازل شده همين طور مي شد که الان هست؟ يا واژگانش تغيير مي کرد؟ آيا قرآن مکتوب نازل شده ترجمان و تفسير و درک پيامبر از وحي است يا عين وحي است؟ يعني فکر و وسعت درک ايشان قرآن را اين شکل کرده؟ 7- آيا اگر امسال قرآن نازل مي شد احکامش فرقي مي کرد؟ مثلا در مورد ارث و زنان و مجازات ها و ...
پاسخ:
دانشمندان مسلمان برآن اند كه معاني و الفاظ قرآن از سوي خداست . پيامبراكرم(ص) و فرشتة وحي (جبرئيل) ,تنها مبلّغ (رساننده) وحي الهي بودهاند. هيچ دخالتي در تكوين قالب و محتواي وحي الهي نداشتهاند. اين ديدگاه به دليل برخورداري از پشتوانههاي متقن قرآني و روايي در باور غالب انديشمندان مسلمان در حد ضروري دين جاي گرفته است. شواهد فراواني از اين اتفاقنظر در سيرة عملي مسلمانان نيز به چشم ميخورد. از جمله تلاش گستردة مسلمانان براي صيانت از الفاظ و عبارات قرآن از هرگونه تحريف در طول تاريخ, عنايت ويژة دانشمندان مسلمان به شناخت واژهها، جملهها و اسلوبهاي تركيبي و ساختار ظاهري متن و دريافت سبك بديع و وجوه فصاحت و بلاغت قرآن و نيز تلاشهاي فراواني كه دربارة فهم و تفسير كلمات و عبارات قرآن صورت گرفته است, كه همگي حكايت از باوري همگاني و هميشگي در ميان عموم مسلمانان و دانشمندان اسلامي به آسماني بودن اين كتاب در محتوا و متن دارد.
علامه طباطبايي مانند غالب انديشمندان و مفسران برجستة مسلمان بر اين باور است كه افزون بر محتواي قرآن، متن آن نيز عيناً از سوي خدا نازل شده است. پيامبر يا فرشتة وحي هيچگونه دخل و تصرفي در متن قرآن نداشتهاند. وي براي اين مدعا دلايلي اقامه کرده است که به برخي اشاره ميشود:
1. استدلال به وجوه اعجاز قرآن:
علامه طباطبايي در روش اول در دو محور به طرح، تبيين و اثبات الهي بودن متن قرآن پرداخته است.
نخست آن که برخي از آيات قرآن بر معجزه بودن آن در فصاحت و بلاغت و اعجاز آن از جهت امي بودن آورندة آن دلالت دارد. آن را فوق توان بشر دانسته و به آن تحدي کرده است. اين آيات متضمن ادعاي الهي بودن متن قرآن و استدلال بر آن است.
دوم آن که راز ناتواني بشر در همانندآوري قرآن نيز در خود آن نهفته است.
ا) اعجاز بلاغي قرآن:
اعجاز قرآن ابعاد گوناگوني دارد كه يكي از مهمترين آن ها اعجاز بلاغي آن است. اين بُعد از اعجاز قرآن، تقريباً مورد توافق تمام قرآنپژوهان برجسته است. بسياري از ايشان به اين بعد از اعجاز قرآن تصريح كردهاند. به عقيدة علامه شكل تحدي قرآن بهويژه در آياتي مانند آية 38 سورة بقره، آيات 13 ـ 14 سورة هود و آيات 38 ـ 39 سورة يونس که قرآن در آن از مخاطبان خود خواسته که براي هماوردي با يك سوره يا چند سورة قرآن، هر که را ميخواهند اعم از عرب و غيرعرب به ياري طلبند، نشان ميدهد كه حتي فصيحترين عربزبانان نيز نميتوانند کلامي مانند آن بياورد؛ زيرا در غير اين صورت، استمداد از ديگران (غيرعرب) معنا نداشت.
علامه ذيل آيات 13 و 14سورة هود كه در واقع پاسخ قرآن به كساني است كه الفاظ و كلمات قرآن را از جانب پيامبر ميدانند، ضمن توضيحي نسبتاًّ مفصل چنين نتيجه ميگيرد كه متن قرآن هرگز نميتواند از جانب پيامبر باشد؛ زيرا اگر چنين بود، با توجه به اينکه پيامبر بليغترين و فصيحترين انسان است، ممکن بود ديگران نيز براي آفرينش کلامي مانند قرآن کمر همت ببندند و بتوانند دستکم مشابهِ برخي آيات را بياورند؛ هرچند از آوردن مانند تمام قرآن ناتوان باشند. بنابراين ناتواني مخاطبان از پاسخ به تحدي قرآن و آوردن يك يا چند جمله مانند سورههاي کوچک قرآن ـ حتي با استمداد از غيرعرب ـ بهترين دليل بر اين است که هيچكس، حتي پيامبر خدا بدون اتكا به وحي الهي قادر نيست چنين کلماتي را بر زبان جاري سازد.(1)
ب) اعجاز قرآن از جهت آورنده:
از ديگر دلايل الهي بودن الفاظ و محتواي قرآن، آورندة آن است. توجه به خصوصيات پيامبر و محيط پيرامون او، اين حقيقت را متجلي ميسازد كه قرآن هرگز نميتواند كلام پيامبر باشد. مرحوم علامه در تفسير آيات مرتبط با اين مسئله چنين مينويسد:
قرآن كريم در پاسخ كساني كه از پيامبر ميخواهند قرآن ديگري بياورد يا كلام الهي را تغيير دهد، ميفرمايد:
قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ (2)؛ حق ندارم كه از جانب خود قرآن را تغيير دهم؛ زيرا قرآن سخن من نيست, بلكه يكسره وحي الهي است. تنها از آنچه به من وحي شده است, پيروي ميكنم.
به دنبال اين آيات، خداوند اين حجت را به پيامبرش تلقين ميكند:
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (3)؛
بگو اگر خدا ميخواست، آن را بر شما نميخواندم و خدا شما را بدان آگاه نميگردانيد؛ چراکه پيش از آوردن آن، روزگاري در ميان شما به سر بردهام. آيا انديشة خود را به كار نميگيريد؟
معناي آيات مذکور با توجه به سياق آن اين است كه امر در نزول قرآن وابسته به مشيت الهي است، نه خواست من. من تنها فرستادة پروردگارم هستم. اگر خدا ميخواست قرآني ديگر فرو فرستد و اين قرآن را نميخواست، آن را بر شما تلاوت نميكردم و خدا شما را بدان آگاه نميكرد. پيش از نزول اين کتاب عمري در ميان شما درنگ كردم، و بين شما زندگي كردهام، و با شما معاشرت و آميزش نمودهام، اما اثري از وحي الهي در سخن من نيافتيد. اگر اين كلمات از جانب من و به دست من بود، پيش از اين به آن مبادرت ميكردم و آثار آن قبلاً نمايان ميشد. پس در اين امر تنها تابع مشيت الهي هستم.(4)
2. بيانات صريح و ضمني قرآن:
دستهاي ديگر از دلايل الهي بودن الفاظ و معاني آن، سخنان صريح و ضمني قرآن دربارة اين مطلب است. سخنان صريح و ضمني قرآن در اين باب بسيار است كه نمونههايي از آن را با تکيه بر تفسير الميزان بيان ميكنيم.
الف) آيات حاکي از تبعيت محض پيامبر از وحي الهي:
آياتي از قرآن پيامبر را تابع محض وحي الهي ميداند؛ نظير: وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآيَةٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَيْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما يُوحي إِلَيَّ… (اعراف: 203)؛ هرگاه براي آنان آياتي نياوري، ميگويند: چرا آن را خود برنگزيدي؛ بگو: من فقط از آنچه از سوي پروردگارم به من وحي ميشود پيروي ميكنم. ظاهر اين آيات به خوبي نشان ميدهد که پيامبر هيچ نقشي در آفرينش متن قرآن نداشته و در حرف به حرف قرآن، تابع وحي الهي است. علامه در توضيح مضمون اين آيات ميفرمايد:
معناي آيه، طبق سياق و با توجه به اينکه در پاسخ کساني نازل شده که قرآن را ساخته و پرداختة پيامبر ميدانستند اين است که: هنگامي که آيهاي به آنان عرضه نمايي، آن را تکذيب ميکنند. اگر آيهاي نياوري ـ مثلاً اگر با تأخير آيهاي را به آنان عرضه نمايي ـ ميگويند: چرا آنچه را آيه مينامي، از اين جا و آن جا جمعآوري نکردي؛ بگو: در اين امر از خود نقشي ندارم. تنها از آنچه پروردگارم بر من وحي ميکند، پيروي ميکنم.(5)
ب) آيات حاکي از نزول و وحي قرآن به زبان عربي:
آياتي که نزول قرآن را به زبان عربي معرفي ميکند، نشان ميدهد که خداوند به آيات قرآن لسان عربي پوشانيده است، مثلا آيه : إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ (6)؛ اين كتاب را در قالب الفاظي خواندني به زبان عربي فرو فرستاديم, تا در آن بينديشيد؛ معناي آيه اين است كه خداوند خود در مرحلة نزول, بر آيات اين كتاب لباس عربي پوشانده است تا انديشة بشر بتواند آن را دريابد. اگر خداوند معاني قرآن را در قالب الفاظ و عبارات در نياورده بود, فهم قرآن به پيامبر(ص) اختصاص پيدا ميكرد. قوم و امت او به اسرار آيات راه نمييافتند. اين آيه نشان ميدهد كه وحياني و عربي بودنِ الفاظ قرآن كريم، در ضبط اسرار آيات و حقايق معارف آن نقش دارند. اگر خداوند تنها معناي آيات را بر پيامبر القا مينمود و پيامبر خود بر قامت آن معاني لباس الفاظ ميپوشاند ـ چنانكه در احاديث قدسي چنين امري تحقق يافته است ـ و يا اينكه عبارات قرآن را به زبان ديگري ترجمه مينمود, برخي از اسرار آيات بيّن الهي بر عقول مردم آشكار نميگشت و دست عقل و فهم ايشان از آن اسرار كوتاه مي ماند.(7)
ج) تعابير حاکي از نزول متن قرآن از سوي خداوند:
از ديدگاه علامه، آيات حاکي از نزول کتاب آسماني مسلمانان در قالب قرآن (امري خواندني)، کتاب (نوشته) و امري تفصيليافته از سوي خدا، دلالت بر الهي بودن متن قرآن دارد. طبق تصويري که علامه با تکيه بر آيات قرآن از حقيقت قرآن ارائه ميدهد، اين کتاب آسماني در اصل داراي حقيقتي بسيط (فاقد تفصيل)، متعالي، و خارج از دسترس بشر عادي بوده است. خداوند آن حقيقت را تفصيل داده و در قالب نوشته و امري خواندني درآورده تا براي بشر قابل فهم باشد. از منظر علامه، انتسابِ تفصيل قرآن به خدا و نزول آن در قالب امري خواندني و نوشتني، حاکي از نزول قرآن در قالب متن موجود از جانب خداست.(8)
د) تقسيم آيات به محكم و متشابه:
تقسيم آيات قرآن به محكم و متشابه در آية هفتم سورة آلعمران و مرجع قرار دادن محکمات براي فهم متشابهات نيز از ديدگاه علامه، حاكي از نزول قرآن از سوي خداوند در قالب متن موجود است. با اين توضيح كه تشابه و اِحكام از ديدگاه علامه از اوصاف دلالت قرآن و وابسته به شيوة بيان و كلمات و عبارات قرآن است .طبق آية مذکور، اين ويژگي در مرحلة نزول تدريجي قرآن وجود داشته است. بنابراين به طور حتم، آنچه خداوند در اين مرحله نازل كرده، از سنخ الفاظ و عبارات بوده است.(9)
اما اينكه اگر پيامبر غير عرب بود، شكل قرآن به چه شكل بود ،نمي توان قضاوت دقيقي نمود. اما به نظر مي رسد همين مفاهيم در قالب الفاظ و زباني جديد به بشر عرضه مي شد كه تمام خصوصيات قرآن فعلي از جهت اعجاز و تحدي را دارا بود.
در اين مورد كه اگر قرآن در زمان ما نازل مي شد، آيا تغيير مي كرد : از آن جا كه اسلام كامل ترين دين و قرآن معجزه آن و كتابي است كه تمام نيازهاي بشر تا قيامت در آن گنجانده شده است و قرار نيست كه نه كتابي نازل شود و نه پيامبري از اين پس مبعوث گردد، مي توان نتيجه گرفت كه حتي اگر قرآن در زمان حاضر نازل مي شد، هيچ تغييري از جهت شكل و محتوا نمي كرد ،چرا كه تغيير آن بيانگر ناقص بودن آن مي شود.
پي نوشت ها:
1.علامه طباطبايي، تفسير الميزان، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1417ق، ج10ص171.
2.يونس(10) آيه15.
3.همان، آيه16.
4.تفسيرالميزان، ج10 ،ص29.
5.همان، ج8، ص382.
6.يوسف(12) آيه 2.
7.تفسير الميزان، ج11 ،ص75.
8.همان، ج3 ،ص53.
9. همان، ج11 ،ص75.
---------------------------------
پرسش 3:
ماهيت نزول چيست ؟ نزول يعني چه؟ از کجا به کجا ؟ آيا انسان زبان را اختراع کرده و قوانين زبان را حاکم کرده يا خدا زبان را آفريده ؟ آيا ممکن نبود زباني به نام عربي بوجود نيايد و يا حالت ديگري داشته باشد و واژگان و معاني و ترکيباتش غير از ايني باشد که الان هست؟
پاسخ:
زبان را انسان ها که داراي عقل و درک خدادادي بودند، براي ارتباط برقرار کردن با يکديگر و انتقال مفاهيم به هم ، اختراع کرده اند. البته الهام عام خداوند در اين زمينه مانند ديگر زمينه ها عامل مهمي است. چه بسا وحي و پيامبران هم در اين زمينه دخالت مستقيم داشته باشند، هم چنان که در زمينه صنعت و تکنولوژي دخالت داشته اند، مثلا حضرت نوح صنعت کشتي سازي را به تعليم خداوند ياد گرفت و به انسان ها ياد داد:
فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا ؛(1)
ما به نوح وحى كرديم كه: «كشتى را در حضور ما، و مطابق وحى ما بساز.
حضرت داود به تعليم خداوند به صنعت ذوب آهن و ساختن زره و آلات جنگي دست يافت:
وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُم؛ (2)
ساختن زره را به خاطر شما به او تعليم داديم، تا شما را در جنگ هاي تان حفظ كند. آيا شكرگزار (اين نعمت هاى خدا) هستيد؟
َوَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ؛ (3)
آهن را براى او نرم كرديم.
بنا بر اين بعيد نيست در وضع لغات و اختراع خط هم وحي دخالت مستقيم داشته است، گر چه روايت و آيه اي که از اين مطلب آگاهي صريح بدهد ، نيافتيم.
اما نزول يعني مفاهيم وحياني از عالم ملکوت و معنا که برتر و عالي تر و بلند مرتبه تر از عالم دنيا است ، تنزل کند و در قالب لفظ و سوره و آيه يا نوشته بر الواح درآيد و به قلب پيامبر نازل شود يا به دست او برسد و او بر مردم بخواند و به آنان ارائه دهد تا با سرلوحه قرار دادن وحي نازل شده و عمل به آن ، اوج يابند و شايسته آسماني شدن و باريافتن به عالم ملکوت را پيدا کنند.
پس نزول مکاني نيست، بلکه از عالم بلند مرتبه تر به عالم پايين مرتبه است.
اين که آيا ممکن بود زباني غير عربي با واژگاني ديگر پديد آيد، همه چيز امکان داشته، ولي هر ممکني تا مقدمات و لوازمش حاصل نشود، وجود نمي يابد. آنچه حاصل شد، مقدماتي بود که به وجود آمدن زبان عربي منتهي شد. پيامبر در بين قومي که به اين زبان تکلم مي کردند، مبعوث شد. لازم بود با اين زبان تعاليمش را ارائه دهد تا مخاطبان بفهمند. آيا عوامل ديگري هم در علم الهي براي اين مطلب وجود داشته؟ خبر نداريم و در قبال آن تکليفي هم نداريم.
پي نوشت ها:
1. مؤمنون (23) آيه 27.
2. انبياء (21) آيه 80.
3. سبأ (34) آيه 10.
-----------------------------
پرسش 4:
دلايل عقلي بر لزوم عصمت پيامبر ؟
پاسخ:
در اين زمينه چه بسا دلايل گوناگوني قابل طرح باشد. اما ريشه همه اين ادله به يک حقيقت بر مي گردد که:
عقل به روشني در مي يابد که اگر پيامبر و ائمه مصون از خطا و اشتباه نباشند و گفتهها و کردار پيامبر آن ها معصومانه نباشد، احتمال لغزش و خطا در گفتههاي آنان وجود داشته باشد، نه تنها اعتبار و اعتمادي به سخن آن ها نخواهد بود، بلکه دعوت به ضد آنچه ميگويند و عمل ميکند، تلقي خواهد شد. در نتيجه هدف و غرض دعوت آن ها به دست نميآيد و اين بر خلاف حکمت و عقل است.
يکي از اهداف ارسال پيامبران تربيت و تزکيه مردم است. اين اهداف به صورت کامل محقق نميشود مگر آن که پيامبر سرمشق علمي و عملي و عيني باشد، حال اگر پيامبري اهل فسق و فجور و ارتکاب معاصي و دروغ باشد، حتي احتمال خطا و اشتباه در گفتار و رفتار او برود ، نه تنها نقش يک مربي الهي را از دست ميدهد، بلکه عملاً سبب تشويق مردم به گناهکاري ميشود. جواز و امکان دروغ و گناه از سوي آن ها نه تنها با غرض بعثت ناسازگار است، بلکه با حکمت متعالي الهي سازگاري ندارد. عقل در درک و اثبات اين مسئله کاملاً توانا است و به آساني ثابت ميکند که پيامبرو ائمه از هر گونه عيب ونقص معصوماند.(1)
چنان که روشن شد اين دليل انحصار به انبيا نداشته ،بلکه شامل همه کساني که داراي مسئوليت انتقال و حفظ معارف ناب وحياني هستند مي شود. در نتيجه ائمه و جانشينان پيامبران هم در همين حکم عقلي مشترکند؛ بنابر اين عقل سليم در اين مسئله به قاطعيت حکم ميکند که پيامبر و ائمه بايد معصوم بوده و از هرگونه عيب منزه باشند .
پينوشت:
1. آموزش کلام اسلامي، ج 2، ص 75 ،نشر طه ،قم، 1383 ش.
۱۳۹۰/۰۶/۱۶ ۱۲:۳۷ شناسه مطلب: 47467
با سلام، دو مورد درباره عصمت پیامبران در باب 14 و 15 کتاب عیون اخبار الرضا(علیه السلام) آمده است. خواهشمند است نوع سند این دو مورد را برایم بیان نمایید. سپاسگزارم
پاسخ:
راویان این حدیث همه از مشایخ اند، جز حسین اشقر که در سند این روایت ذکر شده و در کتب رجال شناخته شده نیست. بنابراین از نظر سند ضعیف است.
۱۳۸۹/۱۲/۰۸ ۲۳:۴۹ شناسه مطلب: 27491
1- تاریخ پیدایش دین یهود؟
2- پیامبرانشان؟
3- مبانی اعتقادی دین یهود؟
4- کتاب مقدس آنها؟
5- اعمال عبادی؟
6- طرفداران امروزی آنها به چه گونه اند؟
با ذکر منابع
سؤال1: تاریخ پیدایش دین یهود؟
پاسخ:
در ابتدا بايد گفت :اظهار نظر قطعي درباره پيدايش اديان ، بسيار مشکل است، زيرا تاريخ دقيق آنها دقيقا معلوم نيست ، در عين حال دربرخي منابع آمده است:
تاريخ آيين يهود، حدود 1232 سال پيش از ميلاد مسيح، مي باشد(1) بعضي ديگر تاريخ پيداش دين يهود را حدود 1213 قبل از ميلاد ذکر نموده اند (2)
در تاريخ دين يهود به منابع زير مراجعه فرماييد:
1) اديان زنده جهان،رابرت هبيوم،ترجمه عبدالرحيم گواهي
2) راهنماي اديان زنده، جان ر. هينلز، ترجمه عبدالرحيم گواهي
3) تاريخ اديان، اصغر حکمت
4) آشنايي با تاريخ اديان، آريا
5) تاريخ انببياء، رسولي محلاتي
6) تاريخ پيامبران ، محمد باقر مجلسي ،
7) منشورجاويد، جعفرسبحاني ، ج12
8) دايره المعارف فارسي ،مصاحب ، ذيل کلمه "يهود"
پينوشت:
1. عبدالله مبلغي،تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج2، ص 578، ،قم ، انتشارات منطق (سينا)، 1367
2. مصطفي دشتي ، معارف ومعاريف ، ج10، ص621، قم، 1376
-------------------------------
سؤال2: پیامبران دین یهود؟
پاسخ:
حقيقت اين است که تعداد انبياي يهود معلوم نيست، زيرا تاريخ و تعداد آنها معلوم نيست. در برخي متون از تعداد زياد از انبياي يهود سخن به ميان آمده است ،به طوريكه در روايت آمده يهود در عرض يك ساعت 43 نفر از پيامبران خدا را كشتند و 112 نفر از مردان صالح و نيكوكار را كه از اين پيامبر طرفدارى مىكردند نيز بقتل رساندند (1)
علماء يهود معتقدند كه پس از حضرت موسى، چهل و هفت پيامبر براى قوم اسرائيل آمده و شريعت حضرت موسى را ترويج كرده اند كه هفده نفر از آنان داراى كتاب بوده اند. در قرآن به چند نفر از انبياء بنى اسرائيل كه پس از موسى آمده اند، اشاره شده است؛ داود كه صاحب كتاب آسمانى زبور بود، يكى از آنهاست و نيز سليمان كه در قرآن شرح رسالت و سلطنت او آمده است. انبياء اوليه در عهد داوران (قضاة ) بنى اسرائيل در حدود هزار سال ق. م. ظاهر شدند كه آنان را در زبان عبرى نبييم لقب داده بودند. اين افراد مانند دراويش و عرفاء مشرق زمين افرادى با جذبه و مؤمن بودند. پيامبران اسرائيل در يك زمان چند نفرشان با هم رسالت هدايت اين قوم را بر عهده داشته اند و در شهرها و قرا و قصبات مشغول دعوت بودند. ولى در تورات، نام آنهائى كه داراى رساله و كتابى بوده يا بعدا پيروانشان تدوين كرده اند، آمده است :يوشع بن نون، عاموس، هوشع، سموئيل، اشعيا، ارميا، ايلياء و دانيال. در برخى كتب تعداد انبياء بنى اسرائيل را چهل و هشت نفر نوشته اند كه هيجده نفر از آنها صاحب كتاب مى باشند. دو نفر ديگر به نامهاى ايشع و الياس كتابى ندارند.
اسامى انبيائى كه داراى كتاب بوده اند: موسى، شموئيل بن القانا (شائول يا طالوت را به پادشاهى برگزيد)، عاموس، هوشع بن ئبرى، ميخا بن مورثين، يونس، اشعياء بن عاموس، ناحوم بن القوشى، صفيا بن كوتى، حقوق نبى، ارمياء بن ملقياء نبى، حزقيال نبى، يوال بن قتوائيل، عوبد ياتى نبى، دانيال نبى، حكى نبى، زكريا بن ارخيا و داود نبى كه داراى كتاب مزامير بوده است.
ايلياء نبى حامى مذهب اخلاقى يهوه بود. او در كنعان و زمان پادشاهى اهاب قيام كرد و عليه بت پرستان كه بَعْل را مى پرستيدند، شوريد و تا حدودى موفق شد توحيد را دوباره احيا كند. ايليا نبى ناگهان ناپديد شد و شاگرد او ايشع كار او را دنبال كرد. اما عاموس نبى ظاهرا بزرگترين پيامبران بنى اسرائيل در قرن هفتم ق. م. متولد شد. او به كار شبانى مشغول بود. او پيام يهوه را كه با الهام دريافته بود، به مردم فاسد و تبهكار اسرائيل رساند. مردم او را بيرون كردند. او مردم را به بلاهاى آسمانى كه در انتظارشان بود، انذار داد. اندكى بعد بر آن تبهكاران بلاى هجوم ملخ و طاعون نازل شد و زلزله اى شديد شهرهاى سدوم و عموره را كه مركز فساد و تباهى بودند، زير و رو كرد.
يوشع يكى ديگر از پيامبران اسرائيل در شمال كنعان به دنيا آمد. او از انحطاط اخلاقى و مذهبى بنى اسرائيل رنج مى برد. او مردم را به پاكى و توحيد دعوت كرد، اما مردم حرف او را قبول نكردند. اشعياء نبى در جنوب كنعان متولد شد. سال تولد او 740 ق. م. بود و در يك خانواده خوش نام به دنيا آمد. در اورشليم به نبوت رسيد و به دعوت مردم عصر خويش پرداخت. او به يهوه ايمان داشت. چهل سال مردم را به توحيد دعوت كرد. پادشاهان يهود با او مشاوره مى كردند. هرگز در ايمان او تزلزل راه نيافت. در سال 722 ق. م. كه حكومت يهود به دست سپاهيان آشور در هم شكست، اشعياء دعا كرد و بخشى از سرزمين كنعان از اشغال مصون ماند. او مردم را به نيكوكارى و انصاف دعوت مى كرد. ميكاء نبى، پس از درگذشت اشعياء نبى در اورشليم مبعوث شد. او نبوّت خويش را با پيشگوئى آغاز كرد. ظهور او را در سال 722 ق. م. نوشته اند. كتاب او در بردارنده سخنان جالبى است. او از يك طرف انبياء دروغين و مغرور را انكار كرد و از ديگر طرف، روح حقيقى دين را براى مردم بيان كرد
ارمياء نبى، از پيامبران مشهور است. او از خادمان معبد شهر عناتوث بود و در آن شهر متولد شده بود. او مورد تهديد جامعه خود بود و به مردم اسرائيل وعده و وعيد و بيم و اميد مى داد. نصايح او بى فايده و نتيجه ماند. مردم او را استهزاء مى كردند، در عين حال او به ارشاد مردم ادامه داد. وقتى كلدانيان اورشليم را فتح كردند، ارميا در زندان بود، زيرا قومش او را زندانى ساخته بودند. كلدانى ها او را آزاد كردند. ارميا گفت: كلدانى ها بزودى شكست خواهند خورد و يهوديان به وطن خويش بازخواهند گشت و به عبادت يهوه مشغول خواهند شد.
حزقيل نبى، زندگى وى مجهول است. او فرزند يكى از خاندان هاى كاهنان اورشليم بود كه در سال 597 ق. م. به اسارت در بابل برده شده بود. او در سن 22 سالگى خود را پيامبر بنى اسرائيل معرفى كرد و مكاشفات خود را با عباراتى روان و روشن بيان مى داشت و به شرح احكام و تكاليف قوم خود پرداخت. اشعياء دوم، زندگى وى نيز مجهول است. او صاحب الهامات و تلقينات نفسانى و دينى قوى بوده است و كمالات او صحف عهد عتيق را تشكيل مى دهد.(2) البته برخي تعداد انبيا را بيشتر از اين ذکر نموده اند(3)
پي نوشتها :
1. انوار العرفان فى تفسير القرآن، ابوالفضلداور پناه ، ج2، ص 136، انتشارات صدر، تهران ، سال چاپ: 1375 ش .
2.عبد لله مبلغي ، تاريخ اديان ومذاهب ، ج2 ، ص657 -660، انتشارات منطق(سينا) ، قم، 1373 .
3.همان.
---------------------------
پرسش 3: مباني اعتقادي دين يهود؟
پاسخ:
طبق نقل عهد عتيق پس از سه ماه از خروج بني اسرائيل از مصر، خداوند با حضرت موسي سخن گفت و ده حکم بسيار مهم به او داد که به "ده فرمان " مشهور است.
اين ده حکم بدين قرار است:
1ـ براي خود خدايي جز من نگيريد.
2ـ به بت سجده نکنيد.
3ـ نام خدا را به باطل نبريد.
4ـ شنبه را گرامي داريد.
5ـ پدر و مادر را احترام کنيد.
6ـ کسي را به قتل نرسانيد.
7ـ زنا نکنيد.
8ـ دزدي نکنيد.
9ـ بر همسايه شهادت دروغ ندهيد.
10ـ به اموال و ناموس همسايه طمع نورزيد.(1)
اين فرمان ها در قوم بني اسرائيل رواج يافت و بعداً علماي يهود با استفاده از کتاب هاي عهد عتيق، اصولي براي ديانت و ملت قوم يهود تدوين نمودند که مهم ترين آن ، اصول سيزده گانه اي است که توسط موسي بن شمعون در سال 1204 ميلادي قرائت شد: بدين شرح:
1ـ خداوند حاضر و ناظر است.
2ـ خداوند يکتا است.
3ـ خداوند جسم و شبيه کسي نيست.
4ـ خداوند قديم و ازلي است.
5ـ هيچ کس را جز او نبايد عبادت کرد.
6ـ او سرور همه پيامبران است.
7ـ نبوت حضرت موسي(ع) صحيح است.
8ـ خدا بر افکار نوع بشر واقف است.
9ـ تورات از جانب خدا است.
10ـ تورات غير قابل تغيير و تبديل است.
11ـ خداوند ظالم را مجازات مي کند و عادل را پاداش مي دهد.
12ـ سلطان مسيح از نسل داوود ظهور خواهد کرد.
13ـ مردگان مستعد زنده شدن مي باشند.(2)
اين امور را مي توان اصول و پايه هاي عقيدتي دين يهود بر شمرد. افزون بر اين امور در دين يهود "صندوق عهد" جايگاه ويژه اي دارد که شرح آن بدين قرار است:
حضرت موسي(ع) پس از آن که " ده فرمان" را در ميقات دريافت نمود، به ميان بني اسرائيل بازگشت؛ در دامنه کوه مَذْبحي با دوازده ستون (به تعداد اسباط بني اسرائيل) بنا کرد، در آن جا قرباني نمود و نصف خون حيوانات قرباني شده را بر مذبح و نصف ديگر را بر قوم خود پاشيد و گفت : اين عهدي است که خداوند بر شما بسته است.
پس از آن به دستور حضرت موسي(ع) خيمه اي براي عبادت بر پا کردند که آن را "خيمه عهد" خواندند. درون خيمه عهد صندوقي قرار داشت . درون آن ، دو لوح سنگي بود که روي آن نص ميثاق الهي با قوم بني اسرائيل منقوش بود. اين صندوق، تابوت عهد، تابوت شهادت يا صندوق تورات است که در تاريخ بني اسرائيل جايگاه ويژه اي داشت. در مهاجرت ها و جنگ ها صندوق را با حرمت فراوان در ارابه اي مي نهادند و پيشاپيش خود حرکت مي دادند. هيچ کس جز کاهنان و ربانيون اجازه نداشتند آن را لمس نمايند.(3)
نام خاص خدا در دين يهود "يهوه" است که تلفظ آن حرام است. تنها بالاترين مقام مذهبي يهود ميتواند سالي يک بار، آن هم در معبد سليمان و در مکان خاص اين نام را بر زبان جاري کند.
پي نوشت ها:
1.عهد عتيق، سفر خروج، فصل 20.
2. تاريخ اديان و مذاهب جهان، عبد الله مبلّغي، ج 2، ص 590 و 589.، انتشارات منطق(سينا)، قم،1373.
3. جان . بي . زاس، تاريخ جامع اديان، متر جم علي اصغر حکمت، ص 496 و 497.، شرکت انتشارات علمي وفر هنگي، ، تهران ، 1373.
--------------------------------
پرسش 4: کتاب هاي مقدس یهود؟
پاسخ:
يهوديان، حدود 35 كتاب مقدس دارند. پنج كتاب از اين ها تورات است و بقيه كتاب هاي ديگر است. مجموع اين كتاب ها، عهد عتيق ناميده مي شود. (1)
عهد عتيق شامل اين كتاب ها است:
1. سِفر پيدايش؛ 2. سِفر خروج؛ 3. سفر لاويان؛ 4. سفر اعداد؛ 5. سفر تثنيه (اين پنج كتاب، تورات ناميده مي شود)؛ 6. صحيفه يوشع بن نون؛ 7. سفر داوران؛ 8. كتاب روت؛ 9. كتاب اول سموئيل نبي؛ 10. كتاب دوم سموئيل نبي؛ 11. كتاب اول پادشاهان؛ 12. كتاب دوم پادشاهان؛ 13. كتاب اول تواريخ ايام؛ 14. كتاب دوم تواريخ ايام؛ 15. كتاب عزرا؛ 16. كتاب نحميا؛ 17. كتاب اِستَر؛ 18. كتاب ايوب؛ 19. كتاب مزامير؛ 20. كتاب امثال سليمان؛ 21. كتاب جامعه؛ 22. كتاب غزل غزل هاي سليمان؛ 23. كتاب اشعياء نبي؛ 24. كتاب ارمياء نبي؛ 25. كتاب مراثي ارمياء نبي؛ 26. كتاب حزقيال نبي؛ 27. كتاب دانيال نبي؛ 28. كتاب هوشع نبي؛ 29. كتاب يوئيل نبي؛ 30. كتاب عاموس نبي؛ 31. كتاب عوبدياء نبي؛ 32. كتاب يونس نبي؛ 33. كتاب ميكاء نبي؛ 34. كتاب ناحوم نبي؛ 35. كتاب حبقوق نبي.
پي نوشت:
1. محمد حسين طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 307-308، قم، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه .قم، سال چاپ: 1417 ق؛ ر.ک: عبدالله مبلغي، تاريخ اديان ومذاهب ، ج 2، ص 597 - 599، انتشارات منطق (سينا)، قم، 1373 ش.
------------------------------
پرسش 5: اعمال عبادي دين يهود؟
پاسخ:
گرچه در جواب هاي ديگر - تا اندازه اي- به عبادت يهوديان اشاره شد، در اين جا -جهت آگاهي بيشتر- به مطالب زير نيز اشاره مي شود:
عبادات يهوديان
عبادات يهود در قربانى خلاصه مى شود. يهوديان ادعيه اى نيز دارند كه در ((كنيسه)) مى خوانند. نماز يهوديان فصلى از زبور داود است كه روزى سه بار مى خوانند.
يهوديان روزه مى گيرند كه در ايام مختلف سال يهودى برگزار مى شود:
1- روزه كيپور؛ ايام نهم و دهم ما تشرين، نخستين ماه يهودى از سال يهودى ، به مدت 25 ساعت روزه مى گيرند.
در سفر لاويان باب 23 آمده است: ((جان هاى خود را ذيل سازيد، از شام تا شام سبت و اشباط.))
2- روزه فوريم يا پوريم كه به شكرانه نجات از قتل عام گرفته مى شود.
3- روزه ((كدليا))، روز سوم ماه ((تشرين)) است . اين روزى است كه ((كدليا)) حاكم بيت المقدس، ((معبد سليمان )) را با 82 تن از يهوديان در آتش سوخت .
4- روزه ((عقيبيا)) در روز پنجم ماه ((تشرين)). و اين روز، به پاس گرامى داشت خاطره ((خاخام عقيبيا)) است كه او را مجبور به پرستش بت نمودند و او زير بار نرفت و آن قدر مقاومت كرد تا از گرسنگى درگذشت . اين حادثه در سال 153 ميلادى اتفاق افتاده است.
5- روزه عذاب؛ در زمان داود پيامبر، خداوند بر بنى اسرائيل غضب نموده، ايشان را به مرگ و قحطى تهديد نمود. يهوديان، از ترس، آن روز را روزه مى گيرند.
6- روزه ((صدقيا))؛ روز ششم از ماه ((حسوان))، پس از آن كه ((بخت النصر)) اورشليم را تسخير كرد، فرزندان صدقيا را در برابر چشمان او بكشت و او صبر و تحمل نمود. يهوديان به پاس اين مقاومت و ابراز همدردى با ((صدقيا)) پادشاه يهود، روزه مى گيرند.
7- روزه يهوياقيم ؛ در بيستم ماه ((كيلو))، ارمياى نبى پيشگوئى اسارت يهود و ويرانى بيت المقدس را كرد و توسط ((يهوياقيم )) پادشاه يهود به زندان افتاد.
8- روزه تلما؛ ((تلما)) پادشاه روم ، يهود را وادار كرد كه به زور تورات را به يونانى ترجمه كنند. اين روز را كه هشتم ماه طبيثت بود، روزه مى گيرند.
9- روزه فتنه ؛ در دوازدهم ماه شفط، اولاد ((بنيامين )) مانند ((قوم لوط)) به فسق و فجور اقدام كردند.
10- روزه محاصره اورشليم توسط ((بخت النصر))، كه درد هم ماه طبيثت است.
قرباني هاى يهود:
1- قربانى بى كوريم؛ يعنى نخستين فرزند ذكور، اولين مولود از اغنام و احشام، اولين محصول، اولين ميوه و... كه بايد قربانى بدهند. به اين صورت كه نخستين ها را از هر چيز بايد به روحانى بدهند و او آن ها را با تشريفات ويژه اى مى سوزاند. ولى فرزند اول خود را به او داده و از او مى خرند. در اين باره در تورات سفارش بسيار شده است. اين مراسم يادآور آن است كه در مصر فرعون به كشتار كودكان بنى اسرائيل پرداخت.
2- قربانى دائمى؛ اين قربانى در اغلب اعياد مرسوم است. قربانى بايد كه گوسفند و گاو و بز و قوچ سالمى باشد. قربانى را در مذبح مقدس (قدس الا قدس ) براى رضايت يهوه قربانى مى كنند. اين قربانى عكس العملى است در برابر بت پرستى و گاو پرستى مصريان و...
3- قربانى كيپور؛ كفاره. هر گاه كسى گناهى مرتكب شود، بايد قربانى بدهد. اين قربانى در معبد و طى مراسم ويژه اى انجام مى شود.
اعياد مذهبى يهود:
1- عيد فصح و عيد فطير، 2- عيد سبت ، 3- عيد فوريم ها. عيد فصح و عيد سبت از سوى موسى وضع شده است و در اين ايام بايد هر فرزند ذكور در حضور يهوه هديه خود را با خوشحالى بگذارد. در اين اعياد كار حرام است و بايد مجالس و محافل شادى منعقد گردد. كسى كه در اين اعياد كار كند، از قوم جدا مى شود و بايد سنگسار شود.
1- عيد فصح ، در چهاردهم نيسان ، بين العصرين يا نزديك غروب آغاز مى شود. در سفر لاويان بر انجام مراسم اين عيد بسيار تاكيد شده است . در اين عيد در مكان مخصوصى كه براى خدا برگزيده شده ، بايد مراسم قربانى بعمل آيد. معمولا بره نر يا بز يك ساله سالم را براى قربانى انتخاب مى كنند. گاهى افراد شركت كننده در مراسم قربانى به يك صد نفر هم مى رسند. به هر يك سهميه اى از گوشت قربانى داده مى شود. آغاز مراسم با گرداندن پياله شراب است و رئيس خانواده تبريك مى گويد. بره را بدون پاره كردن بريان نموده و در سفره مى گذارند. پس از گرداندن پياله شراب ، در دفعه دوم بره را با سبزيهاى تلخ و نان فطير مى خورند، بطورى كه استخوانهاى آن نشكند، و اگر چيزى از آن باقى ماند، مى سوزانند. پس از صرف شام براى بار سوم پياله شراب را مى گردانند و به آوازهاى روحانى مشغول مى شوند، و با شراب دادن در دور چهارم ، عيد فصح به پايان مى رسد و آنگاه عيد فطير شروع مى شود.
2- عيد فطير، روز پانزدهم ماه نيسان بعد از عيد فصح آغاز مى شود و مدت 7 روز ادامه دارد. روز اول و آخر آن را تقديس نمايند. در تمام اين مدت نان فطير مى خورند.
اين عيد به مناسبت خروج بنى اسرائيل از مصر بر پا مى شود. چون حركت آنان با عجله همراه بود، نان فطير را بدون خمير مايه پختند و خوردند. و هم اكنون هر سال بهار، آن روز تاريخى را جشن مى گيرند و نان فطير مى خورند و شادمانى مى كنند. طبق دستور تورات ، در اين هفته بايد خمير مايه را از خانه خود خارج كنند. روز هفتم ، روز استراحت و عبادت است ؛ همان گونه كه يهوه جهان را در شش روز پديد آورده و روز ((سبت )) (شنبه ) را استراحت كرد. ((روز سبت )) روز آزادى انسان است :
1- سبت غلام : هر غلام يا كنيز اسرائيلى كه شش سال خدمت كرد در سال هفتم بى قيمت آزادش كن ، زيرا سال آزادى بردگان است .
2- سبت دين : اگر تا شش سال رفيق تو كه مديون تو است اداى قرض ننمود، به سال هفتم نبايد از او مطالبه كنى كه او ديگر بدهكار نيست .
3- سبت اراضى : شش سال كه زمين را كشت نمودى ، سال هفتم تعطيل نما، زيرا سال آزادى و استراحت زمين است .
4- سبت سالها (يوئيل ): سال پنجاهم ، يعنى پس از هفت ، هفت ها كه چهل و نه سال مى شود، سال پنجاهم سال آزادى است .
توضيح اين كه : قوم يهود پس از ورود به خاك فلسطين اراضى آنجا را به قيد قرعه ميان خود تقسيم نمودند؛ ولى پس از گذشت 49 سال بايد آزاد شده و هر كس و هر چيز به محل اصلى خود برگردد: تمام بردگان آزاد شوند، حتى آنان كه گوششان را سوراخ كرده بودند تا هميشه برده باشند، رهائن مسترد شود و زمينهاى رهنى به صاحبان آن برگردد. عيد يوئيل تاج ((اعياد سبتيه )) است . زيرا ساير ((سبت ها)) براى آسايش يك دسته است ؛ ولى اين عيد، روز و سال استراحت عموم مردم است و مجددا اراضى به قيد قرعه بين بنى اسرائيل تقسيم مى شد. و در تورات تاكيد فراوان شده كه زمين را به فروش هميشگى ندهيد، زيرا زمين ملك يهوه است و شما ميهمان و غريب او هستيد.
3- عيد پوريم ؛ اين عيد سه روز در سال ، روزهاى 11 تا 13 ماه آذار است .
يهوديان و هر كس در اين دو روز چيزى خمير شده بخورد، از قوم جدا شود. در اين روزها نبايد كارى انجام دهند.
4- عيد سبتها؛ يعنى روزهاى شنبه . سبت در لغت عبرانى به معناى استراحت است . قرآن به اعتبار سبت در ميان قوم موسى تصريح كرده است .
5- عيد ضوكا؛ به پاس جوانمردى جوانى يهودى بر پا مى شود. موضوع از اين قرار است كه در سال 164 ميلادى ، حاكم يونانى اورشليم فرمان داد كه بايد نوعروسان يهود اول به خدمت حاكم روند و بعد از آن شوهرانشان باشند. مردى يهود كه فرزندان بسيار داشت ، تدبيرى انديشيد و پسرش را لباس عروس پوشانيد و به خدمت حاكم فرستاد. آن جوان با دشنه حاكم را از پاى درآورد. اين عيد به شكرانه آن روز است .
يهوديان اعياد ديگرى نيز دارند: عيد گرناها، عيد نوبرها، عيد سايبانها، عيد خيمه ها، كه هر يك به مناسبتى و در روزى خاص با تشريفات و قربانى برگزار مى شود.(1)
پي نوشت :
1.عبد الله مبلغي ، تاريخ اديان ومذاهب ، ج2، ص 627-632، انتشارات منطق (سينا) ، قم ، 1373، چاب اول.
-------------------------------
پرسش 6: طرفداران امروزي دين يهود به چه گونه اند؟ با ذکر منابع
پاسخ:
متاسفانه قوم يهود -که امروزه از آن به عنوان اسراييل وصهيونيست نيز ياد مي شود- ملت نژاد پرست ، سلطه جو و خشونت گرا مي باشد. اين قوم در طول تاريخ ظلم و جنايات زيادي را مر تکب و امروزه نيز ما شاهد ظلم و جنايات اين کشور به مردم لبنان و فلسطين مي باشيم. به سبب ويژگيهاي يهوديان است که بيشتر ملت ها با يهوديان رابطه خوبي نداشته و ندارند .
جهت آگاهي بيشتر به مطالب زير توجه نماييد :
در سال 1290 ميلادي يهوديان ساکن لندن به اندازهاي مردم انگلستان را به ستوه آوردند که «ادوارد» فرمان داد يهوديان را از انگلستان بيرون کنند. پس از اين حدود 400 سال ورود يهود به انگلستان ممنوع بود تا اينکه در 1657 «کرمويل» تحت شرايطي اجازة ورود يهوديان به کشور انگلستان را صادر کرد.(1) فقط در 1674 ميلادي بود که به يهوديان ساکن آمريکا اجازه دادند آشکارا عبادت کنند.(2)
در فرانسه نيز «لويس اغسطس» يهود را از کشورش بيرون کرد و مدت 20 سال از ورود آنها به فرانسه جلوگيري نمود. وقتي «فيليپ زيبا» قدرت را به دست گرفت، براي دومين بار يهود را از فرانسه اخراج نمود و تمام اموال آنها را مصادره کرد.(3) يهوديان چندين مرتبه از کشور آلمان نيز رانده شدند.
اينکه امروزه دشمني سرسخت يهوديان را با مسلمانان ميبينيم، بخشي از آن توسط کشورهاي اروپايي ايجاد شده تا از دست يهوديان و کارهاي ناپسند آنها راحت شوند. در واقع آنان با آوردن يهوديان و جمع کردن آنها در کشور فلسطين، به نوعي خود را از دست آنها نجات دادند. بنابر رؤياي تشکيل کشورمستقل براي يهوديان، نه تنها از آن يهوديان، بلکه متعلق به مسيحيان نيز بود تا از اين طريق از دست اين دشمن ديرينه راحت شده و دشمني آنها را متوجه مسلمانان سازند.
گوستا ولوبون فرانسوي بعد از بررسي صفات يهوديان مينويسد: « يهوديان همچون انسانهايي هستند که تازه از جنگل وارد شهر شده و هميشه از صفات انساني بيبهره بودهاند، چرا که هميشه مانند پستترين مردم روي زمين زندگي ميکنند»(4)"... خلاصه آنکه هيچ فرقي ميان يهود و حيوانات نميتوان گذاشت"(5)
در قرآن نيز از يهوديان به عنوان انسانهاي بيرحم،(6) انتقامجو، حليهگر و رباخوار(7) ياد شده است.
از اين رواست که پيامبر فرمود: «هيچ قومي به اندازه يهوديان من را اذيت نکردهاند» پيمانشکني اين قوم و جنگهاي آنان در صدر اسلام نمونههايي از دشمني آنان نسبت به اسلام است. آنان نه تنها بيشترين توطئهها را عليه اسلام داشتند، بلکه دشمنان اسلام را نيز حمايت ميکردند. در بيشتر جنگهاي صدر اسلام ردپاي يهوديان ديده ميشود.
نکته قابل توجه اين است که بعضي يهوديان عقيده دارند که پس از دين يهود، ديني نيامده و پيامبري مبعوث نشده است، زيرا نسخ دين قبل عقلاً و نقلاً جايز نيست. همچنين يهوديان خود را موجودات برتر دانسته و باور دارند که حق حاکميت از آن يهوديان است و انسان هاي ديگر حق زندگي ندارند ،خلاصه صفات ناپسند يهوديان و رفتار ظالمانه آنان با انسانها، -به ويژه مسلمانان -موجب گرديده است که يهوديان در جوامع مختلف محبوبيت خود را از دست بدهند. از اين رو است که امروزه در برخي کشورها عليه اسرائيل راهپيمايي صورت کرده و مردم آزاديخواه جهان، جنايات يهوديان را محکوم مينمايند.
در قرآن کريم بعضي يهوديان مورد لعن قرار گرفته(8) و از آنان به عنوان دشمنان سرسخت مؤمنان ياد شده است: «به طور مسلّم يهود و مشرکان را دشمنترين مردم نسبت به مؤمنان خواهي يافت...».(9)
پينوشتها:
1. دنيا بازيچة يهود، محمد شيرازي، ص 30، ناشر: بينش آزادگان، 1381،نوبت چاب : اول.
2. همان.
3. همان، ص 30 ـ 31.
4. همان، ص 16 (به نقل از کتاب اليهود في تاريخ الحضارات).
5. همان.
6. بقره (2) آيه 74.
7. نساء (4) آيه 160 و 161.
8. مائده (5) آيه 78 ـ 79.
9.مايده، آيه 86 ، تفسير نمونه ، ناصر مكارم شيرازى وديگران، ج 5،ص50 ، ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران ، سال چاپ: 1374 ش.
۱۳۸۹/۰۸/۱۳ ۰۲:۲۱ شناسه مطلب: 21354
آیا به غیر از حضرت مهدی (عجل الله فرجه) و عیسی (علیه السلام)، امامان و پیامبران دیگری هم ظهور می کنند؟ بعد از امام زمان چه کسی امامت را به عهده خواهد گرفت؟ آیا روایتی وجود دارد؟
پاسخ:
حضرت مهدی (عجل الله فرجه) آخرین حلقه امامت و خاتم ائمه است. بعد از ظهور حضرتش، دوره امامت اولیاي خدا به پایان خواهد رسید. نشانه های رستاخیز آشکار و گسیل بشر به سوی معاد و برپایی قیامت آغاز خواهد شد.
در کتاب های حدیثی بیان شده است بعد از ظهور و پایان یافتن دوره حکومت امام زمان آثار و علایم قیامت آشکار خواهد شد، به گونه ای که هیچ گونه فرصتی برای برپایی حکومت و حضور امامی دیگر به وجود نخواهد آمد. در نتیجه پس از دولت آن بزرگوار، براى هيچ كس دولت و سلطنتى در زمين نخواهد بود. جز آنچه در روايات آمده كه اگر خدا بخواهد فرزندان حضرت پس از او سلطنت كنند. در اين باره روايتى نرسيده (بلكه موكول به مشيت الهى شده است). در عین حال در برخی از روایات بیان شده با ظهور حضرت، امامان و بعضی از پیامبران و نیز اولیاي خاصه امام عصر را همراهی خواهند کرد.
اینک به آن چه که در بعضی از کتاب ها نگاشته شده است اشاره می کنیم:
1." در بيش تر روايات است كه مهدى اين امت از دنيا نرود. مگر چهل روز پيش از قيامت. در آن چهل روز فتنه و آشوب شود. نشانه هاى زنده شدن مردگان و آمدن شان براى حساب و پاداش پديد آيد و خدا داناتر است به آنچه خواهد شد"(1)
2. "در روايات صحيح آمده كه پس از دولت قائم دولتى ديگر نخواهد بود. رواياتى رسيده كه فرزند او به حكومت خواهد رسيد. ليكن اين گونه روايات صحت سند ندارند. در روايات زيادى رسيده است كه حضرت مهدى عليه السّلام چهل روز قبل از وقوع قيامت از دنيا خواهد رفت، در اين هنگام همه جا را هرج و مرج فرا خواهد گرفت. اين هم علامت خروج مردگان و قيام قيامت است."(2)
3. یکی از فرازهای وصیت پیامبر در غدیرخم چنین بود:
"آنچه را از سوى خداوند در مورد على- كه امير المؤمنين است- ابلاغ كردم، بپذيريد. هم در مورد امامان پس از او كه از من و اويند فرمانبردار باشيد. مهدى قائم (ع) ميان ايشان است كه به حق تا روز قيامت حكم مى كند"(3)
4. "در سلسله اخبار مربوط به قيام مهدى آمده است: در زمان ظهور، پيامبر و اميرالمؤمنين به دنيا رجعت مى فرمايند. امام عصر با عصا و مهرى كه در اختيار دارند، بر پيشانى هر مؤمن و كافرى داغ مى زنند تا به خوبى از يك ديگر باز شناخته شوند. تمام انبيا و اوليا براى يارى على (ع) و مهدى به دنيا باز خواهند گشت. در اين ميان پيامبرانى مانند ذكريا و يحيى و حزقيل كه در راه ابلاغ رسالت خويش آزار و شكنجه بيش ترى را متحمل گشته اند، از سهم فزون ترى برخوردار خواهند بود. آرى آن ها بار ديگر به اين سراى خاكى پاى خواهند نهاد تا نيام انتقام بر كشيده و به خون خواهى حسين بن على (ع) قيام ورزند.
«جميل» از امام صادق (ع) نقل مىكند كه از ايشان در مورد آيه: "إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ" (سوره غافر- آيه 51) توضيح خواستم، حضرت در پاسخ فرمودند:
به خدا قسم! اين تحول در زمان رجعت به وقوع خواهد پيوست، زيرا بسيارى از انبيا و هم چنين ائمه (ع) در دنيا از يارى ظاهرى مردم محروم مانده؛ چه بسا كه در اين راه به شهادت نيز نائل آمدند. اما منظور از «اشهاد» در آيه مذكور ائمه معصومين (ع) مى باشند.
آيه فوق مؤيد اين مطلب است كه انبيا در زمان رجعت و قيامت صغرى، با قوت و اقتدار و پشتيبانى فرشتگان الهى بازگشتى پيروزمندانه خواهند داشت. همراه مؤمنانى كه خداوند به آن ها حياتى مجدد بخشيده،عليه غاصبان و دشمنان اهل بيت عصمت (ع) و از آن جمله بنى اميه و حاميان جنايتكار آنان خواهند شوريد. با كسب فيض جهاد در ركاب قائم آل محمد (عج) از مزاياى دولت حضرت بهره ها خواهند جست، همچنان كه خداوند به اين مهم اشاره فرموده است: وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً" ( نمل- آيه 83) (4)
5. ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه رسول خدا فرمود:
در آخرين مدت امّت من، مهدى ظهور مى كند. خدا باران رحمتش را بر او و بر پيروانش نازل مى كند. زمين از بركت وجود او گياهان خود را ظاهر مى سازد. همه جا را سرسبز مى گرداند و اموال پاكيزه در اختيار او قرار مى گيرد.(5)
همان گونه که در بعضی از کتاب ها (مطابق با نقل احادیث و روایات) آمده است، بعضی از پیامبران و امامان و نیز اولیا هنگام ظهور حضرت (و در عصر رجعت) با او همراه خواهند بود. البته صحت و عدم صحت و نیز تبیین و تفسیر این گونه احادیث بر عهده عالمان فن (عقائد و کلام ) است، ولی قطعی به نظر می رسد دوره حکومت امام زمان آخرین دوره حکومت بشر روی زمین است. کسی به عنوان امام باقی نخواهد ماند. سپس علایم قیامت نمودار خواهد شد.
پی نوشت ها:
1.ارشاد، ترجمه رسولى محلاتى، ج2، ص 362.
2.زندگانى چهارده معصوم ، ص 594.
3. روضة الواعظين،ترجمه مهدوى دامغانى، ص 167.
4.داستان پيامبران يا قصههاى قرآن از آدم تا خاتم، ص 21.
5.فضائل پنج تن در صحاح ششگانه اهل سنت، ج4، ص 351.
۱۳۸۹/۰۶/۱۴ ۰۳:۴۱ شناسه مطلب: 18501
پیامبران بدون استثنا مردم را به چیزی دعوت می کرده اند؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در اين باره که هدف مشترک همه انبيا چه بوده، امير مومنان در نهج البلاغه بيان زيبايي دارد :
« آن گاه که در عصر جاهليتها بيش تر مردم پيمان خدا را ناديده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدايان دروغين روي آوردند، شيطان مردم را از معرفت خدا بازداشت. با خواستههاي انسانها، رسولان خود را پي درپي اعزام کرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان بازجويند .نعمتهاي فراموش شده را به ياد آوردند . با ابلاغ احکام الهي حجت را بر آن ها تمام نمايند . توانمنديهاي پنهان شده عقلها را آشکار سازند . نشانههاي قدرت خدا را معرفي کنند.» (1)
از کلام حضرت به دست ميآيد که آموزههاي ياد شده جزء اهداف مشترک همه انبيا بوده است.همه آنان براي تامين اهداف مذکور و لوازم و پيامد همان اهداف مبعوث شدهاند. در واقع همه انبيا يک هدف را تعقيب ميکردند و آن تامين سعادت انسانها از طريق نشان دادن راه صحيح زندگي و كسب معرفت كامل و درست نسبت به حقايق عالم ،يعني در حقيقت هدف اصلي انبيا رساندن بشر به درجه برخورداري از ايمان به خدا و روز رستاخيز و تعليم و تربيت صحيح ديني و تقويت اصول اخلاقي بوده است. (2)
پينوشتها:
1. نهج البلاغه ،خطبه 1.
2. پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني ،ص 243.
۱۳۸۹/۰۶/۱۳ ۰۱:۵۲ شناسه مطلب: 18395
یامبر وقتی به دنیا اومدند آتشکده خاموش شد، پادشاهان به رو افتادند، ایوان مداین ترک برداشت، این نشون می ده که پیامبر از وقتی که به دنیا اومدن پیامبر بودند و پیامبر نشدند، یا مثلا حضرت علی (ع) دیوار کعبه به خاطر ایشون شکافته شد، خوب یعنی خدا این بنده ها رو یه جور دیگه هدایت کرده، خدا خواسته که پیامبر پیامبر و حضرت علی حضرت علی بشن، بعد خدا ما رو با همین بنده هاش مقایسه می کنه و میگه اینا جاشون تو بهشته، خوب منم اگه خدا حضرت فاطمه(س) می آفرید جام تو بهشت بود.اما منو یه آدم معمولی آفرید و کاملا بی انصافیه که خدا پاداشهایی که به اونا دادند رو به رخ ما بکشند. تناقض شدیدیه. باعث شده که یه بدبینی بدی پیدا کنم. خواهش می کنم کمکم کنید.
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز؛
خدا براى رساندن پيام خويش، پيامبرانى را از بين مردم برگزيده است . در هر زمان اين شخص برگزيده داراى بالاترين فضائل اخلاقى است . بين مردم زمان خويش عالمترين و با كمالترين و شايستهترين انسان براى رساندن پيام الهى و به دست گرفتن اين مسئوليت بزرگ مىباشد.
وى بين مردم به تقوا و علم معروف مىباشد . شايستگى لازم را براى دريافت وحى و به دوش گرفتن بار مسئوليت الهى دارد.
طبق نص صريح قرآن بين پيامبر و مردم هيچ تفاوتى از جهت انسان بودن نيست: «قل انما أنا بشر مثلكم؛ اى پيامبر ما، به مردم بگو: من انسانى همانند شما هستم». (1) پس پيامبر، هيچ تفاوتى با انسان هاى ديگر ندارد، مثلاً پيامبر گرامى اسلام (ص) بسان ساير انسانها داراى زندگى عادى و طبيعى بود . در عين زندگى عادى، با مجاهدت و كوشش فراوان، بندگى خود را به اثبات رساند.
وقتى با چله نشينى در غار حرا و عبادت خدا و محمد امين شدن بين مردم و ترك گناه، شايستگى خود را ثابت كرد و از هر جهت آماده دريافت وحى و پيام خداوند شد ، در چهل سالگى به پيامبرى مبعوث شد.
قبل از آن با الهام الهى و ارتباط قلبى با خدا ، عمر مىگذراند. مقاماتى كه پيامبر بدانها رسيد، اكتسابى بود، نه اين كه مجبور باشد گناه نكند، بلكه با كمال اختيار، در مسير الهى گام مىنهاد، از ديگر سو، طبق آيه قرآن «الله يعلم حيث يجعل رسالته» خداوند اين مقام را در جايى قرار مىدهد كه شايستگى لازم فراهم آمده باشد. حال در زمان ما ديگر پيامبرى مبعوث نمىشود، چرا كه دين پيامبر خاتم اديان است. راه وحى تشريعى بسته شده اما راه دل و ضمير خداشناسى باز است . اگر انسان بتواند با خودسازى، هرگونه گناه و پليدى را از خود دور نمايد، بدان جا مىرسد كه مىتواند كارى پيامبر گونه انجام دهد و به مقامى عظيم برسد. براى هر انسانى امكان آن است كه به مقام عصمت نايل گردد. عقلاً هيچ محذورى ندارد و عصمت چيزى نيست كه به كسى تفويض شده باشد، بلكه هر كسى مىتواند شايستگى رسيدن به اين مقام را در سايه علم و عمل داشته باشد و به آن دست يابد.
اگر شما يا هر فرد ديگري هم شرايط لازم را داشتيد و پيامبر مىشديد، باز جاى اين سؤال براى ديگران بود كه چرا شما يا ديگري پيامبر شديد؟ جواب همان است كه گفتيم.
از ديگر سو، ميزان مسئوليت با مقام، ارتباط مستقيم دارد . هر چه مقام بالا رود، مسئوليت سنگين تر مىشود . تلاش و مجاهدت بسيار مىطلبد. اين گونه نيست كه اين مقام را به كسى بدهند و او ديگر خيالش راحت و آسوده باشد، بلكه هر چه مقام بالاتر رود، مسئوليتها بيش تر، تكاليف سنگين تر، وسوسههاى شيطانى بيش تر و تلاش و سختى و مصيبت و امتحان افزايش مىيابد، بلكه تنها با گذراندن سختىها و تلاشها و امتحانها مىتواند به آن مقام دست يابد، مانند داستان حضرت ابراهيم (ع) و ذبح فرزند .
پىنوشت:
1. كهف (18) آيه 110.