از آسیب های مهم که بطور گسترده مردم دچار آن بودند و کاملا هم رواج داشت و به گونه های متفاوت بین مردم شایع بود، جهل بیش از حدی بود که بر مردم حاکم بود.

از آسیب های مهم که بطور گسترده مردم دچار آن بودند و کاملا هم رواج داشت و به گونه های متفاوت بین مردم شایع بود، جهل بیش از حدی بود که بر مردم حاکم بود که معاویه در این آسیب (جهل) نقش زیادی داشت.  مسعودی درباره ی جهل مردم زمان امام (علیه السلام) می گوید: «از پیر مردی سئوال شده بود: علی کیست؟ وی گفت: پدر فاطمه پرسیدند: فاطمه کیست؟ گفت: زوجه پیغمبر (علیه السلام) دختر عایشه خواهر معاویه و علی همان کسی بود که در جنگ حنین با رسول الله جنگ کرده است». [1] .این بخوبی نمایانگر آن است که واقعا چقدر نادانی حاکم بوده که حتی مردی مسن علی را نمی شناسد که چه کسی بوده است.درد دیگر مردم بی دردی و همج الرعاع بودن آنهاست.
آنها به این درد بی درمان بطور وسیع دچار بودند. برایشان مهم نبود که در اطرافشان چه می گذرد. هر چه که دستور داده می شد همان را انجام می دادند و به درست و نادرست بودن آن اصلا فکر نمی کردند. حضرت روز عاشورا به این آسیب اشاره می کند و در یکی از خطبه هایشان چنین می گوید: «تبا لکم ایها الجماعه و ترحا.» ای گروه هلاکت باد شما را و مرده باد این جمعیت را که در اینجا فراهم شده اند برای کشتن من و بدبختی و رسوایی خویش «حین اسرتصرختمونا و الهین فاصرخناکم مرجغین» مگر نه شما همان مردمی هستید که یک ماه پیش از این ناله های شما از محیط عراق و کانون عراق یعنی کوفه بلند بود که ما یزید بن معاویه را به عنوان رهبر نمی شناسیم و ما آمدیم و به ناله شما پاسخ مساعد دادیم، حالا چه می کنید. این نکته را توجه کنید «سللتم علینا سیفا لنا فی ایمانکم و حششتم علینا نارا اقتدحناها علی عدونا و عدوکم» می دانید حسین بن علی را با چه قدرتی می کشید می دانید رادمردان و تربیت کنندگان و بزرگترین سربازان فداکار صمیمی اسلام را با چه شمشیرهایی که ما به دست شما دادیم به رخ ما کشیده اید و همان آتشی را که ما برافروخته ایم برای دشمن خود و دشمن شما همان آتش را اکنون برای سوزانیدن و از بین بردن ما به کار می برید.
«فاصبحتم البا لأعدائکم علی اولیائکم» سخن حسین بن علی (علیه السلام) این است که این یزید بن معاویه که امروز خلیفه شما مسلمین است این شخص دشمن شماست نه دوست شما، و شما مردمی که تشخیص را از شما گرفته اند و نمی توانید دوست و دشمن خود را از هم جدا کنید نمی توانید حافظ منافع و مضیع منافع خود را بشناسید همه تان یکدست و یکداستان شده اید علیه دوستان و به نفع دشمنان خود. «بغیر عدل افشوه فیکم» بی آنکه عدل و دادی در میان شما اظهار کرده باشند «و لا امل اصبح لکم فیهم» و بی آنکه راستی امیدی و آروزیی به آنها داشته باشید» [2] .امام (علیه السلام) با زیبایی تمام این آسیب را حقیقتا برای آنها ظاهر می کند آنجا که می فرماید شما کسانی هستید که تشخیص را از شما گرفته اند و نمی توانید دوست و دشمن خود را تشخیص دهید یعنی چه این جمله؟ یعنی شما چشم و گوش بسته مثل گوسفند به هر طرف که هدایتتان کنند بی چون و چرا می روید و هیچ اختیاری از خود ندارید و کورکورانه مجری مطیعی هستید این است درد بی درمانی که همه چشم و گوشها را بسته است و امام از آن می نالد و می فرماید شما یک ماه پیش به من نامه نوشتید چگونه به این زودی تغییر یافتید.
زنده شدن اخلاق جاهلی
مشکل و انحراف مهم دیگر مردم مشکل زنده شدن تمایلات و تعصبات قبیله ای زمان جاهلیت بود که مردم کاملا گرفتار آن بودند و این یکی از سیاستهای مهم معاویه برای حکومت بود که با حیای اخلاق زمان جاهلی بر آنها حکومت خود را استمرار می داد. دیگر اینکه «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» حاکم نبود و دوباره همان فخرهای نسبی و خونی زنده شده بود. مسعودی درباره مردم می نویسد: «از منکری اعراض نکرده و معروفی را نمی شناختند، رفت و آمدشان به جای مکتب و مدرسه اغلب نزد شعبده بازان افسونگر و قصه سرایان دروغگو بود و اگر اجتماعی داشتند یا آنجا بود که شخصی را شلاق می زدند و یا مردی را دارآویز می نمودند. اسباب تشویقشان به لهویات وکارهای بیهوده فراهم بود و عموما از برابری بدکار با نیکوکار باکی نداشتند. از الحاق دیندار به کافر واهمه نمی کردند و خلاصه همان بودند که علی (علیه السلام) فرمود: «همج الرعاع اتباع کل ناعق...» انسانهای مذبذب که نه ایمان داشتند و نه بی دین بودند مانند شاخه بید موافق هر بادی می رقصیدند.» [3] . جمله ای دیگر از امام حسین (علیه السلام) درباره این مردم است که می فرماید: «و الله لخذل فیکم المعروف و قد و شجت علیه عروقکم و توارث علیه اصولکم...» یعنی قسم به خداوند ای مردم، خوبیها و معارف بین شما خوار شده و رگ و ریشه زندگی شما بیدن خواری نشود و نمو یافته است. [4] امام با یک بیان چهره کلی مردم را بیان می کند و می فرماید که ریشه شما در بین خواری و ذلت رشد یافته است و همین بس است که آسیب جامعه را بیان کند.

پی نوشت:
(1).مطهری، مرتضی، حماسه حسینی،...، ج 3، ص 49
(2).سیف الهی سیف ا...: مبانی جامعه شناسی، نشر مرند، تهران، 1373 ص 224
(3).شیخاوندی، د: جامعه شناسی انحرافات و...، ص 24
(4).همان: ص 17 و 18

علاقه مندی به تاریخ و واقعه عاشورا و زندگی امام حسین علیه السلام نه تنها برای مسلمانان و به خصوص شیعیان بلکه برای غیر مسلمانان دارای نکات و ظرافت های بسیاری است

علاقه مندی به تاریخ و واقعه عاشورا و زندگی امام حسین علیه السلام نه تنها برای مسلمانان و به خصوص شیعیان بلکه برای غیر مسلمانان دارای نکات و ظرافت های بسیاری است که آنها را مجذوب خویش ساخته است. نوشتار حاضر به معرفی دو شخصیت غیر مسلمان می پردازد.
کارستن نیبور
در سال (1179 ه. 1765 م) جهانگردی آلمانی با نام کارستن نیبور از راه خلیج فارس وارد بصره شد و بوسیله کشتی بادی از طریق نهر فرات به نجف اشرف آمد و سپس از راه حله به کربلا رفت. این جهانگرد آلمانی کربلا را از جهت کثرت خرما و سکنه شهر به نجف مثال زده.
وی شهر کربلا را اینگونه توصیف می کند:
«این شهر پنج درب داشت. اطراف صحن چراغان بود و شبکه های بدیع و جالبی اطراف آن قرار داشت. دور تا دور صحن را خانه های علما و سادات فراگرفته بود و در باب ورودی اصلی، یک شمعدان بزرگ وجود داشت که شمع های زیادی در آن روشن بود.» او از زیادی کبوترهای حرم و نگاه احترام آمیز مردم به آنها سخن گفته و از تربت و تسبیح و عکسهای براق و ذوالجناح و کعبه و شمشیر ذوالفقار تعریف کرده، می گوید یک قطعه پارچه را که شامل همه ی آن آثار دینی بوده تهیه کرده است. این مستشرق آلمانی ادامه می دهد که: «مشهد حسین (علیه السلام) که در یک میدان و جایگاه وسیع واقع است که اطراف و جوانب آن را خانه های سادات و منازل علما احاطه کرده اند. در مقابل درب بزرگ صحن یک شمعدان مسی وجود دارد که شمعهای زیادی در آن جای می گیرد و نظیر آن در مشهد علی علیه السلام هم وجود داشت ولی در طلاکاری به ضریح علی علیه السلام نمی رسد. در خارج شهر و اول راه، مزاری به چشم می خورد. و می گویند آنجا محلی است که حسین علیه السلام از اسب افتاده».
مستشرق آلمانی در توضیحات خود از بارگاه عباس بن علی علیه السلام با بزرگی یاد کرده و درباره خیمه گاه می گوید:
«در این محل باغ بزرگی بود که در آن استخر آبی قرار داشت. گویند این همان محلی است که عباس بن علی علیه السلام حفر چاه نموده و آبی درنیامده. در کربلا عده زیادی از اشرار وجود داشتند که اکثر آنان را تبعید شدگان تشکیل می دادند. اغلب آنها متعرض زوار می شدند و برای شیعیان مزاحت ایجاد می کردند. مأمورین دولت نیز از اشرار کمتر نبودند بلکه خود آنان هم مردم را می چاپیدند. در مدت اقامت خود دیدم که عده ای زوار وارد شهر شدند در حالیکه مأمورین حکومتی آنان را لخت کرده بودند».

مستر جون اشیر
«مستر جون اشیر» که مستشرق و عضو هیئت جغرافیایی انگلستان بود در سال 1284 ه. 1864 م وارد عراق گردید. او شهر کربلا را این گونه توصیف می کند: «شهری بود پرهیجان و پر تجارت که اصلا تعطیلی نداشت. همه وقت بازارها پر از زوار بود و در شهر یک وجب زمین خالی دیده نمی شد. یا ساختمان بود یا مشغول ساختمان سازی بودند. اغلب ساکنین شهر از مسلمانان هند، ایرانی و عرب بودند. سکونت غیر مسلمانان در شهر کربلا ممنوع بود از شهرهای دور جنازه ی مرده ها را به شهر کربلا منتقل می کردند، اول آنها را به دور قبر حسین (علیه السلام) طواف می دادند بعد به خاک می سپردند. حکومت ترک نیز چیز مختصری بابت هر جنازه می گرفت. گاه سیل جنازه به سوی شهر سرازیر می گردید و مسؤولین دروازه ها از ورود آنها ناراحت می شدند، زیرا ترافیک عمومی شهر به هم می خورد و بیش از هر چیز احتمال شیوع مرض دولت را به وحشت می انداخت.گاهی اوقات از کشور ایران هزار جنازه در یک زمان می رسید و با هر جنازه حداقل یک یا دو نفر از نزدیکان متوفی همراه می آمدند.

منابع:
1. دانشنامه امام حسین علیه السلام
2. سایت عاشوراپژوهی

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَ سَفِینَةُ نَجَاةٍ ؛
مقام‏ حسین بن على در آسمان بالاتر از [مقام‏] او در زمین است، و در طرف راست عرش الهى در باره او چنین نوشته شده است: چراغ هدایت و کشتى نجات.
( عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏1، ص 59 – 64،)

در اين اثر، به طور خلاصه چهار نظريه ي تحليلي (تعبد، انقلاب، دفاع، اصلاح) درباره قيام عاشورا ارائه ميشود و از پرداختن به جزئيات واقعه پرهيز مي شود.

چكيده
در اين اثر، به طور خلاصه چهار نظريه ي تحليلي (تعبد، انقلاب، دفاع، اصلاح) درباره قيام عاشورا ارائه ميشود و از پرداختن به جزئيات واقعه پرهيز مي شود.
در تحليل كليت حركت آن امام، موضوعاتي چون امكان پيدايي، زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي به طور عام، عقلانيت پنهان در واقعه كربلا مورد بررسي قرار مي گيرد.
اهميت بحث حاضر در اين است كه از يك جهت با توجه به گستردگي اي كه در مباحث كلامي و اعتقادي حال حاضر پديد آمده، به واقعه عاشورا نيز از جنبه استدلالي توجه نموده است و از سوي ديگر، از ميان انگيزه هاي مختلفي كه در آثار پيشروان و متأخرين وجود داشته، مهم ترين آنها استخراج شده، طبق شيوه كلامي، مورد بررسي قرار مي گيرد.
كليد واژه ها: عاشورا، امام حسين (عليه السلام)، قيام، علم امام، تعبد، انقلاب، دفاع، اصلاح.

مقدمه
تقريبا تمامي متون تاريخي كهن مربوط به اسلام، در خصوص واقعه عاشورا مطالبي را درج كرده اند؛ اما در اكثر قريب به اتفاق اين روايت ها، بيشتر به روايت واقعه توجه شده از تحليل آن صرف نظر گشته است؛ در اين ميان گزارش هاي تكان دهنده اي كه مربوط به جزئيات واقعه بوده، توسط راويان و شاعران در هر كوي و برزني سروده و بيان مي شد كه به دليل فضاي نامناسب زمان، به «جن سروده هاي يا هاتفانه ها» مشهور شدند (سردرودي، 1381، ص 20).
در پي اين موضوع، تحريف هاي مورخان را نيز نبايد ناديده انگاشت. از جمله ي اين افراد مي توان به ابن كثير، ابن عربي (قاضي ابوبكر) و ابن تيميه اشاره كرد كه نوع بيان و واقعه در آثارشان از کينه توزي خالي نيست. در ادامه، افراد بزرگي چون ابن خلدون نيز در اين باره بحث كرده اند. نوع نگاه ابن خلدون به مقوله كلي تاريخ، نگاهي عقلاني است؛ اما در خصوص واقعه عاشورا، فلسفه وي فلسفه ي غلبه و قدرت است كه مي گويد: «الحق مع غلب كائنا من كان»: حق با كسي است كه غالب شود؛ هر كسي كه مي خواهد باشد (همان، ص 70).
خلاصه سخن اينكه: در ميان پيشروان، اعم از سني و شيعه، بزرگاني نظير شيخ مرتضي (رحمه الله)، شيخ طوسي، سيدبن طاووس و محمدباقر مجلسي آثار گرانقدري بر جاي گذاشته اند كه در روشنگري واقعه، بعد از تحريف هاي بسياري كه صورت گرفته بود، بسيار مؤثر افتاد؛ اما در تمامي اين آثار، بُعد رواني واقعه مد نظر بوده است؛ با وجود اين در دهه هاي اخير، در نهضتي كه به روشنگري در واقعه عاشورا شهرت دارد، آثار تحليلي بزرگي نگارش يافت؛ در اين ميان مي توان از حماسه حسيني، اثر استاد شهيد مرتضي مطهري، قيام امام حسين (عليه السلام) اثر سيدجعفر شهيدي و آثار و سخنراني هاي پراكنده دكتر علي شريعتي در كنار اثر شهيد جاويد صالحي نجف آبادي ياد كرد كه هر كدام وجهي از فلسفه قيام عاشورا را تحليل و بررسي كرده، آن را در كنار مقوله هايي نظير عبوديت به عنوان يكي از انگيزه هاي قيام جنبه ي عقلاني بخشيدند.

فرضيه
چنان كه در چكيده يادآور شديم، در اين مقاله سعي شده از چهار نظريه مهم، از ميان نظريات مطرح در واقعه عاشورا، سخن به ميان آيد. در نظريه تعبد سؤال اصلي اين است كه آيا انگيزه ي قيام امام حسين (عليه السلام) صرفا انجام وظيفه ي الهي بدون توجه به نتايج آن بود، يا خير؟ همچنين در نظريات انقلاب، دفاع و اصلاح نيز چنين برداشتي مد نظر است. با تحليل و بررسي هر يك از عوامل و زمينه ها با صبغه ي تحليل كلامي، نتايجي حاصل مي آيد كه با مقوله هاي عصمت، علم امام و... منافاتي ندارد.

1. نظريه تعبد
طبق نظريه فوق، امام حسين (عليه السلام) از سر تسليم و تعبد پاي در راه نهاد و حركت عاشورايي خود را آغاز كرد و در اين راه از اسارت اهل بيتش نيز سر بر نتافت؛ به بياني ديگر امام حسين (عليه السلام) اسطوره ي آسماني است و مرغ سعادتي است كه با شهادت‌، در قله قاف نشسته است و كسي توان آن را ندارد كه به اين وادي اسرارآميز وارد شود و عقل را در اين حريم مقدس جايي نيست.
اعتقاد كساني كه حركت عاشورا را از اين منظر نگريسته اند، برگرفته از چنين حديثي بود: «هر يك از امامان معصوم (عليه السلام) صحيفه اي از طرف خدا داشته اند كه آن را باز مي كردند و مطابق آن عمل مي نمودند و هر گاه صحيفه مذكور، به صفحات پاياني مي رسيد. امام (عليه السلام) نيز به پايان عمر خود پي مي برد و طبق آن به استقبال مرگ و لقاءالله مي رفت.» (مجلسي، 1403ق، ص202).

تجزيه وتحليل اين نظريه
فهم درست نظريه، منوط بر اين است كه امام حسين (عليه السلام) چنان معرفي شود كه در باور شيعيان مي گنجد؛ يعني بسان تنديسي از كمال انساني كه ابعاد وجود ايشان از فرط كمال به تمامي براي آدمي روشن نمي شود و جز خداي متعال، كسي از عهده ي فهم كمالات ايشان بر نمي آيد؛ با اين حال در عبوديت نيز چنان است كه جز با رضا و اراده ي خداي متعال، هيچ عملي انجام نمي دهد. در باور شيعيان، چنين كسي «امام» خوانده مي شود (كافي، 1364، ج1). بر اين اساس، امام همه ي احكام الهي را مي داند؛ بنابراين اگر در موردي فرماني از خداي متعال وجود داشته باشد، به هيچ روي از دايره دانايي امام بيرون نخواهد بود.

ملاحظاتي چند درباره اين نظريه
بدون اين مبنا، نظريه تعبد را نمي توان سامان داد؛ زيرا نظريه بر اين اصل استوار است كه اين حركت، فرماني بوده از طرف خداوند و امام حسين (عليه السلام) نيز به سرانجام آن آگاهي داشته است. طبق اصل «عصمت» در تفكر شيعي، اين مسئله بحث بر نمي دارد و از اصول مسلم و مشخص تفكر شيعي است. امام بر اساس اين اصل و به توفيق عصمت، هيچ گاه به نافرماني درنمي غلتد. امام كه بر قله كمال انساني جاي دارد، از بطالت عبث و كثافت كينه و حقارت عناد به دور است و در حقيقت نفي بيهودگي كينه و لجاجت در وجود متعالي امام، زمينه اي فراهم مي آورد كه در آن نظريه تعبد جلوه نمايد و با توفيق تمام از عهده ي توجيه حركتي كه پايان آن در ابتدا معلوم و ناخوش است، برآيد؛ بنابراين با پذيرش آگاهي امام حسين (عليه السلام) از انجام حركت، در صورتي راه به نظريه ي تعبد باز مي شود كه توجيه هاي ديگر مبتني بر امور ياد شده براي كاري كه از همان ابتدا انتهاي غم آلود آن پيدا بود، ممكن نباشد.

وجوه نظريه تعبد
نظريه تعبد بر مفاهيم زير استوار است:
1. علم امام؛
2. عصمت امام؛
3. وجود فرمان الهي.
علم امام: بدين معني كه امام همه ي حوادث آينده را به كمك علم لدني خود مي داند و از نتايج كارهايي كه انجام مي دهد، باخبر است. براي چنين شخصيتي، معني ندارد كه بگوييم «برنامه ريزي و تلاش كرد و به هدف دلخواه خود نرسيد». چنين كسي اگر حركتي را آغاز كرده و به هدف نرسيده، معلوم مي شود مصلحتي پنهان در كار بوده است و فقط به جهت تعبد آن حركت را آغاز كرده است.
عصمت امام: امام در عقيده شيعه، شخصيتي معصوم است و به گناه و حتي ترك اولي نيز درنخواهد افتاد؛ بر اين مبنا، گرچه براي حركت عاشورا ـ حسب ظاهر ـ فرجام دلخواه نبود، اما امام معصوم هيچ گاه از فرمان الهي سر نمي پيچد و در برابر تكاليف او تسليم است.
وجودت فرمان الهي: اين مفهوم از مصلحت پنهان حكايت مي كند؛ مصلحتي كه دست كم در آن زمان براي كسي معلوم نبود.
نهايت اينكه: نظريه تعبد، راه حل گزاره هاي متناقض نماي تاريخي از يك سو و كلامي از سوي ديگر است. نظريه تعبد حاكي از آن است كه امام حسين (عليه السلام) مي دانست كه حركت او به ناكامي پايان خواهد پذيرفت؛ اما چون تسليم و متعبد به فرمان الهي بود، حركت خود را آغاز كرد و به سرانجام خونين ختم نمود.

نقد نظريه
از اين ديدگاه، حركت عاشورايي، به دليل آنكه سرانجامش در آغاز پيدا بود، در حوصله تدبير نمي گنجد؛ بدين معني كه در حركت امام حسين(عليه السلام) هدف، جلب رضايت پروردگار بود. اساسا تعبد از ريشه عبوديت به قصد انجام فرمان الهي در زمينه اي صورت مي گيرد كه شخص متعبد سازو كار منطقي جداگانه اي جز تعبد به فرمان الهي ندارد؛ پس حتي اگر اميد به توفيق هم نداشته باشد، پاي در راه مي نهد و بر اساس فرمان الهي حركت مي كند.
در فضاي تعبد، فرصتي براي تحليل حركت و انديشه ورزي وجود ندارد يا اگر وجود داشته باشد، تأثيري در ايجاد انگيزه و حركت ندارد. كساني كه نظريه تعبد را مطرح مي كنند، بر اين باورند كه بر اساس تحليل شرايط سياسي و اجتماعي آن روزگار، حضرت از آغاز حركت خود، به شهادت خود در كربلا علم داشتند؛ حتي از چگونگي شهادت، زمان و مكان شهادت آگاهي داشتند. اين گروه با چنين پيش فرضي، راهي ندارند جز آنكه حركت عاشورا را با منطق وقوع تعبد توجيه كنند؛ بدين جهت راهي براي توضيح آن حركت باقي نمي ماند كه در خور شأن والاي امام (عليه السلام) باشد، به جز تعبد؛ بنابراين حركت ايشان نه از سر شوق برنامه و هدف، بلكه از لذت رضايت پرودرگار نيرو مي گرفت.
سؤال اساسي در نظريه تعبد اين است: آيا امام حسين (عليه السلام) به كليه حوادث مسير كربلا علم داشتند و پيشاپيش مي دانستند كه اين حركت با شهادت پايان خواهد پذيرفت يا خير؟ و بر فرض دانش امام به سرانجام حركت، آيا خواست الهي به حتميت شرعي وقوع اين حركت بوده است يا خير؟
به عبارت ديگر، حضرت تكليف داشتند با حركت عاشورايي خود قيام كنند يا خير؟
پس دو نكته در اين نظريه وجود دارد: يكي علم امام و ديگري فرمان الهي كه زمينه اظهار تعبد را براي امام حسين (عليه السلام) فراهم مي سازد.
درباره علم امام حسين (عليه السلام) بايد گفت: راه آن حضرت براي نيل به آن دانايي، تنها به علم امامت منحصر نبود، بلكه مي توان پيشگويي هاي معتبري از منابع تاريخي و ديني به دست آورد كه پيشاپيش از پايان كار عاشورا خبر مي داد و امام حسين (عليه السلام) از همه ي آنها آگاه بود(طوسي، بي تا، ج4، ص182)؛ براي نمونه سيدبن طاووس در لهوف، خطبه اي از پيامبر(عليه السلام) نقل مي كند كه آن حضرت بر فراز منبر از شهادت فرزندش حسين (عليه السلام) سخن گفت و اندوه خود را اظهار نمود و حاضران نيز از اندوه پيامبر (عليه السلام) متأثر شدند.
همچنين از امام حسين (عليه السلام) نقل است كه فرمود: «پدرم علي (عليه السلام) به من خبر داد كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) از شهادت من و او خبر داده و فرموده است قبر من نزديك قبر پدرم خواهد بود».
نظريه تعبد، نظريه اي است كه در بستر عقايد ديني درباره علم امام معصوم (عليه السلام) شكل مي گيرد و پذيرش آن به وفاق عقايد كلامي و وقايع تاريخي مي انجامد.
غالب دينداران همواره نگران اين مسئله بودند كه اگر حركت امام حسين(عليه السلام) ناكام بود، چرا آن حضرت حركت خود را آغاز كرد؟ به ويژه آنكه امام (عليه السلام) بيش از همه به آن وقايع اطلاع دارد و نتايج كارها را مي داند. نظريه تعبد، بيشتر به اين دغدغه ها پاسخ مي دهد؛ در حقيقت خاستگاه نظريه تعبد در حوزه باورمندان به مسائل اعتقادي شيعه، به قصد پاسخگويي و حل شبهات به وجود آمده است.
حقيقت آن است كه دغدغه و نگراني ياد شده، اساس استوار ندارد. مي توان همه ي آن عقايد كلامي در باب امام را نيز حفظ كرد و واقعه عاشورا را هم همراه با آن پذيرفت. ناكامي حركت عاشورا، با نامحدود بودن علم امام معصوم (عليه السلام) هيچ ناسازگاري ندارد؛ زيرا يقينا امامان (عليه السلام) در زندگي جاري خود به علوم متعارف عمل و رفتار مي كردند و هيچ گاه به علوم پنهان خود، زندگي و رفتار نمي كردند.
تذكار پاياني در نقد نظريه تعبد اينكه: حضرت (عليه السلام) تكليف شرعي داشتند كه قيام كنند. فهم اين تكليف شرعي از دو راه ميسر بوده است: يكي از راه علم لدني امام به احكام شرعي واقعي و دوم از راه اجتهاد. با مراجعه به منابع اوليه اسلامي، راه دوم در سخنان امام حسين (عليه السلام) به وضوح توضيح و تفسير شده است. حضرت در سخنراني هاي بسياري اشاره داشتند كه بر اساس كتاب و سنت، هر مسلماني در شرايط آن روزگار تكليف دارد براي حفظ اسلام به قيام بپردازد؛ بنابراين فهم تكليف شرعي به حركت و جنبش، چندان با پيچيدگي و دشواري از سوي امام (عليه السلام) روبرو نبوده است.
 

3. نظريه دفاع
بر اساس نظريه ي دفاع، امام حسين (عليه السلام) در همه حال از مدينه تا كربلا، موضوع دفاعي داشت. پاسخ به آراي عمومي مردم كوفه نيز تدبيري دفاعي بود براي رفع خطرهاي احتمالي آينده و كسب موقعيت ايمن تر؛ يعني علم رغم دعوت مردم كوفه براي پذيرش خلافت، حركت امام (عليه السلام) به قصد پذيرش آن نبود، بلكه تصميمي كه خلافت موجود بر حذف امام (عليه السلام) از عرصه ي زعامت ديني مسلمانان داشت، ايجاب مي كند امام حسين (عليه السلام) به قصد ماندگاري و حفاظت از حوزه رهبري ديني مردم، تصميم به كوچ بگيرد و با اين سياست، از كيان امامت محافظت و پاسداري كند؛ از اين رو حتي پس از به دست گرفتن امارت كوفه توسط نماينده اش نيز دست به هجمه عليه مركز خلافت نمي زند و هدف او فقط صيانت از موجوديت امامت و و ماندگاري و تثبيت موقعيت زعامت ديني مسلمانان بود.

تجزيه و تحليل نظريه
بني اميه با تكيه بر قدرت قهرآميز خود، امام حسين (عليه السلام) را مورد فشار قرار دادند تا از آن حضرت براي تأييد خلافت اموي رأي بگيرند. اين تأييد به خلافت آنان مشروعيت مي بخشيد و از فعاليت هاي اعتراض آميز امام حسين (عليه السلام) در آينده جلوگيري مي كرد.
به اين طريق، رفتار بني اميه حالتي هجومي پيدا مي كند و طبعا «دفاع» از جانب امام حسين (عليه السلام) كاملا طبيعي و مسلم تصور مي شود؛ لذا بدون وجود هجمه و اثبات آن نمي توان به موضع دفاع رسيد و نظريه دفاع را اثبات كرد.
امام حسين (عليه السلام) بيش از دو راه، پيش روي خود نداشت: مقاومت يا تسليم در برابر فشار. مبارزه و قيام به منظور غلبه بر قدرت حاكم به نيرو و امكانات برتري نياز داشت كه در آن روز فراهم نبود.
با توجه به اينكه براندازي خلافت اموي به دليل بي لياقتي و فساد ضرورت داشت،«دفاع» در صورتي درست بود كه براندازي ممكن نبوده باشد، و گرنه با وجود امكان براندازي و مبارزه تا غلبه بر حاكميت غير اسلامي، دفاع معني نخواهد داشت، بلكه نوعي ضعف نيز شمرده مي شد كه از ساحت عظيم امامت به دور است؛ از اين رو براي تنظيم نظريه دفاع، بايد امكان براندازي را منتفي دانست؛ زيرا وقتي كسي از قدرت برتر برخوردار است، معني ندارد به دفاع روي آورد.
تسليم شدن و در نهايت تأييد مشروعيت خلافت خاندان بني اميه، عملي بود خلاف مصالح اسلام و امت اسلامي؛ به ويژه آنكه تسليم در مراحل پاياني حركت، آميخته با ترس و پذيرش اجبار مي شود كه به فرموده آن حضرت، خداي متعال بر ايشان نمي پسنديد.
به ناچار نظريه ي دفاع نياز به آن دارد كه تسليم و پذيرش حاكميت اموي به هيچ روي نه به دليل ديني و نه به دليل سياسي، منطقي ننمايد.

جهات اين نظريه
با عنايت به مطالب پيشگفته، مباني نظريه دفاع به قرار ذيل است:
1. نبود امكان براندازي خلافت اموي؛ زيرا با فرض امكان براندازي، فرصتي براي طرح نظري ي دفاع فراهم نخواهد بود.
2. تصميم حكومت به حذف قدرت رقيب (امام حسين (عليه السلام) و ياران او) كه تهديدي دائمي براي خلافت اموي به شمار مي آمد.
3. مخالفت پذيرش و مقبوليت خلافت اموي بر اساس اصول عقايد شيعي، مانند نفي ذلت پذيري و ممنوعيت تقويت حاكمان ظالم.
هر يك از اين مباني، با عنايت به شرايط واقع حاكم در جامعه ي آن روز و اصول روايت هاي تاريخي كه امروزه در دست ماست، امكان اثبات دارند.

نقد نظريه
نظريه ي دفاع، از سوي كساني مطرح مي شود كه به پديده ي انقلاب در آن روزگار و آن فضا باور ندارند؛ به اين معني كه ايجاد انقلاب منطقي نبوده است؛ به عبارت ديگر فرض بر اين بوده كه قدرت بني اميه، با وقوع انقلاب قابل فروپاشي نبوده است؛ براي همين، اقدام به انقلاب،‌منطقي به نظر نمي رسد؛ لذا اينان معتقدند: حركت امام حسين (عليه السلام) نه انقلاب بوده و نه تعبد، بلكه حركت دفاعي بوده است.
بني اميه با تكيه بر قدرت فائقه ي خود، سعي داشت امام (عليه السلام) را به عنوان يك قدرت مؤثر در جامعه، با زور، با خود همراه كند و امام (عليه السلام) از پذيرش چنين امري امتناع كرد. در اين گيرو دار، حركت عاشورايي پديد آمده است؛ چنان كه حضرت بارها اشاره كرده است كه اين لئيم زادگان مي خواهند مرا به ذلت وادار كنند و «هيهات من الذله».
طرفداران نظريه ي دفاع، حركت عاشورا را نتيجه ي سرسختي و پافشاري امام (عليه السلام) در مقابل خواست نامشروع قدرت مي دانند. قدرت سلطه ي بني اميه با شكست بيگانه بود و هيچ قدرتي نمي توانست با آن مقابله كند. اين مطلبي است كه اثبات آن تأثيري تام در توفيق نظريه دفاع دارد. در اين باره دو نكته حائز اهميت است:
1. برخي به غلط پنداشته اند امام حسين (عليه السلام) راهي جز پافشاري و تسليم نشدن در پيش روي نداشت و به عبارت ديگر، پافشاري آن حضرت از سر اجبار بود؛ يعني چون مي دانستند در هر حال چه تسليم شوند و چه بر رأي منفي خود اصرار ورزند، سرانجامي جز شهادت ندارند؛ از اين رو به ناچار پافشاري را برگزيدند؛ نه از روي انتخاب و براي تأمين مصالح اسلامي؛ در حالي كه در مباني ياد شده، تسليم ناپذيري و پافشاري ايشان بر رأي منفي، با انگيزه ي حفظ مصالح اسلامي دانسته شده است؛ ولي چنان كه گفته شد؛ پافشاري امام حسين (عليه السلام) در پاسخ منفي به خواست حاكميت اموي، ناشي از عنايت به تأمين مصالح اسلام و امت اسلامي و به پشتوانه ي آزادگي ذاتي ايشان بوده است و از سر انتخاب صورت گرفت، نه اجبار و تنها همين توضيح با شأن عظيم آن حضرت تناسب دارد(آيتي، [بي تا]، ص 879).
2. «تقيه» كه در اعتقادات شيعي جايگاهي استوار دارد، براي حفظ اسلام است نه مسلمان؛ حال اگر اسلام در خطر بود، مسلمان بايد خطر آن را به جان بخرد و بقاي مكتب را بر زندگي خود ترجيح دهد (مكارم شيرازي، 1382، ج3، ص41)؛ از اين رو، ديگر مجالي براي اين سخن باقي نمي ماند كه تقيه مي توانست امام را از خطر تعرضات دشمن مصون نگاه دارد و كار به تدبير تدافعي نكشد.
پذيرش حاكميت اموي اگر چه به صورت تقيه باشد، هيچ به مصلحت اسلام و مسلمانان نبود، بلکه سبب مي شد آن حاكميت بدون مواجهه با هيچ اعتراضي و حتي با كسب مشروعيت از رأي كساني چون امام (عليه السلام) به راه خود ادامه دهد و روز به روز اسلام را به نابودي نزديك تر كند؛ لذا در اين موارد، ديگر تقيه مشروع نيست؛ به ديگر سخن، آنچه را كه امام برگزيد، بنابر نظر دفاع، معقول ترين حركت به قصد دفاع از كيان امامت بود؛ يعني امام حسين (عليه السلام) امام حسني ديگر بود كه تنها شيوه ي دفاع آن دو باهم تفاوت داشت؛ دفاع خونيني كه اصالت حركت شيعي و حقانيت آن را بيمه كرد.

منبع: شيعه شناسي 25

نرم افزاری تهیه شده از کتاب "پرسش و پاسخ ویژه محرم" کاری از بخش مکتوب مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی می باشد.
در این نرم افزار به حدود 40 شبهه و سوال پیرامون ماه محرم و حضرت امام حسین(ع) پاسخ داده شده است . سوالات این نرم افزار در پنج بخش :
«تاریخ و سیره»، «اخلاقی، تربیتی و عرفانی»، «کلام و اعتقادات»، «قرآن و حدیث» و «فقه و احکام» طبقه بندی شده اند.
از امکانات دیگر این نرم افزار پخش آنلاین حرمهای مطهر ائمه اطهار(ع) حتی با اینترنت های خانگی می باشد.

در قرآن، گاهى خداوند كارهایى را به خودش نسبت مى ‏دهد و گاهى همان كار را به دیگرى...
مرگ انسان به دست كیست؟!

هنگام مرگ به گفته ی قرآن، نفس ماست که از ما گرفته می شود. یادمان باشد هیچ کاری در هستی انجام نمی شود مگر با اجازه خداوند و منطبق بر سنت الله (قوانین آفرینش) باشد حتی پیامبران برگزیده خداوند که برای هدایت بشر فرستاده می شوند فقط باید آنچه را خدا دستور می دهد به مردم بگویند و مطابق فرامین خدا عمل نمایند؛ مثلا روح الامین  که قرآن را بر سینه پیامبر نازل می کند با اجازه خداوند است و پیامبر اجازه هیچ دخل و تصرفی را از جانب خود در کلام وحی ندارد: (سوره 40 غافر آیه 78) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِکَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّـهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ: و البته رسولانی را از قبل تو فرستادیم و از آنها کسی است که داستانش را برای تو نقل کردیم و از آنها کسی است که داستانش را برای تو نقل نکردیم و در شان و شایسته ی هیچ رسولی نیست که آیه ای را بیاورد مگر با اجازه ی خدا و وقتی دستوری از جانب خدا به حق گذرانده شود ( اجازه ی آوردن آیه ای داده شود) و آنجاست که کسانی که به مسیر باطل می رفتند زیان می کنند.

می میرید با اجازه خدا!

و تنها خداست که می میراند و زنده می کند و خلق می کند و روزی می دهد و شفا می دهد و هدایت می کند و هر یک از این ها را که بخواهد توسط رسولان و فرشتگانش به انجام می رساند.

و هیچ کس نمی میرد مگر با اجازه خدا ! (سوره 3 آل عمران آیه 145): وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ کِتَابًا مُّؤَجَّلًا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن یُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ: و نبوده است کسی بمیرد (کسی نمی تواند بمیرد) مگر با اجازه خدا و کتابی است زمان دار و هر کس می خواهد پاداش دنیا را از آن به او می دهیم و آن کس که می خواهد پاداش آخرت را از آن به او می دهیم و به زودی شاکران را پاداش می دهیم.
بنابراین آنچه که رسولان خدا انجام می دهند همه از جانب خداست و در این کار ماموریت دارند (سوره 32 سجده آیه11) قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ: بگو فرشته ی مرگ شما را متوفی می کند (جانتان را به تمامی میگیرد) همان کسی که بر شما وکیل شده سپس به سوی پروردگارتان باز گردانده می شوید.
و قرآن به روشنی بیان می کند گرفتن جان انسان ها  برعهده ی یک نفر نیست و فرشتگان، رسولانی هستند که برای گرفتن جان های کسانی که هنگام مرگشان فرا رسیده است به سوی آنها فرستاده می شوند تا جانشان را بستانند.
و تنها خداست که می میراند و زنده می کند و خلق می کند و روزی می دهد و شفا می دهد و هدایت می کند و هر یک از این ها را که بخواهد توسط رسولان و فرشتگانش به انجام می رساند.

کلام آخر:

نبوده است کسی بمیرد (کسی نمی تواند بمیرد) مگر با اجازه خدا و کتابی است زمان دار و هر کس می خواهد پاداش دنیا را از آن به او می دهیم و آن کس که می خواهد پاداش آخرت را از آن به او می دهیم و به زودی شاکران را پاداش می دهیم.

در قرآن، گاهى خداوند كارهایى را به خودش نسبت مى ‏دهد و گاهى همان كار را به دیگرى، مثلاً در مورد گرفتنِ جان انسان، یك جا مى ‏فرماید: «اللّه یتوفّى الانفس» (سوره زمر، آیه 42) خدا، جان مردم را مى ‏گیرد. 
و در جاى دیگر مى ‏فرماید: «یتوفّاكم ملك الموت» (سوره سجده، آیه 11) ملك الموت «عزرائیل»، جان مردم را مى ‏گیرد.
و جایى دیگر مى‏فرماید: «تَوفّته رُسُلنا» ( سوره انعام، آیه 61) فرشتگان، جان مردم را مى‏ گیرند. 
هر سه تعبیر قابل قبول است. 
در بعضی آیات بیان می کند که فرشتگان جان ‏ها را مى ‏گیرند و به عزرائیل تحویل مى ‏دهند و عزرائیل جان ‏ها را به خدا تحویل مى ‏دهد. 
شاید هم این گونه باشد: جان افراد عادى را فرشتگان مى ‏گیرند، جان افراد برجسته را عزرائیل مى ‏گیرد و جان اولیاى الهى  را خداوند مى ‏گیرد. 
همان ‏گونه كه قرآن درباره اهل بهشت تعبیرهاى مختلفى دارد؛ یك جا مى ‏فرماید: «یسقیهم ربّهم» (سوره انسان، آیه 21) خداوند آنان را سیراب مى ‏كند. در جاى دیگر مى‏ فرماید: «یُسقَون فیها كأساً» (سوره انسان، آیه 17) اینها از طریقى سیراب مى‏ شوند و نامى از خداوند برده نشده است.
در همه ی این بیانات نکته ی اساسی و مهم این است که بدانیم هیچ کاری در هستی انجام نمی شود مگر با اجازه خداوند و منطبق بر سنت الله (قوانین آفرینش) باشد حتی پیامبران برگزیده خداوند که برای هدایت بشر فرستاده می شوند فقط باید آنچه را خدا دستور می دهد به مردم بگویند و مطابق فرامین خدا عمل نمایند.

منابع:
سایت حوزه
بیانات حجت الاسلام قرائتی

رزق و روزی كه خداوند آن را بعهده گرفته و ضمانت كرده عبارت است از سهم و نصیبی كه باید به مخلوقات برسد تا بتوانند به وجود و بقاء خود ادامه دهند...
چند نکته برای برکت و افزایش روزی

اینكه در قرآن كریم آمده: «و ما مِن دابة فی‏الارض الا علی الله رزقها؛ رزق و روزی هر جنبنده ‏ای بر عهده خداوند است.» (سوره هود، آیه 6) باید در نظر داشت كه آنكه ماجرای رزق جنبندگان را به عهده گرفته است الله است نه یك مخلوق. الله یعنی آن كس كه آفریننده نظام‏ های هستی و خالق موجودات است و لذا تعهد الهی تفاوت دارد با تعهد مخلوقی كه جزئی از همین نظام و تحت تأثیر موجودات این نظام است.
شناختن فعل خدا و رزّاقیت خدا شناخت نظامات عالم است. ما خود جزء عالمیم و مانند سایر اجزاء عالم وظیفه ‏ای داریم. وظایفی هم كه ما در عالم درباره ارزاق و حقوق داریم و قانون خلقت ما را موظف به آن وظایف كرده است و یا قانون شریعت ما را به آن موظف ساخته است از شئون رزاقیت خداوند است.

رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) می فرماید: «ازدواج کنید زیرا رزق شما بیشتر می شود.» (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۹) تقریباً همه کسانی که ازدواج کرده اند علی رغم اذعان به بعضی از مشکلات، اعتراف دارند که وضعیت مادی و معیشتی آنان، از قبل ازدواج بهتر شده است. گرچه معمولاً دراین گونه از مسائل اجتماعی استثناءاتی نیز وجود داشته است.

قوه جذب و تغذّی كه در گیاهان است همینطور جهازات تغذیه، میل‏ها و غریزه ‏هائی كه در جانداران است و آنها را به سوی مواد غذایی می ‏كشاند همه از مظاهر رزاقیت حضرت حق است. خداست كه هر جانداری را بوسیله یك سلسله میل‏ ها و رغبت‏ ها مسخر كرده كه در پی مایحتاج خود برود. و برای ارضای این میل ‏ها همیشه در تلاش باشد. همین اندیشه و تلاش و كوشش جد و جهد در این زمینه به موجب رزّاقیت خداوند  است و رزاقیت اوست كه روزی و روزی خوار. رزق و مرزوق را عاشق یكدیگر قرار داده و در پی هم واداشته است. در متن واقع پیوستگی خاصی بین اجزاء خلقت وجود دارد كه آن‏ ها را به یكدیگر تطبیق می ‏دهد. تا طفل طفل است و قادر به تحصیل روزی و تهیه آن نیست، روزی او را آماده و مهیا در اختیار او قرار داده است و تدریجاً كه او قدرت بیشتری پیدا می ‏كند و با كنجكاوی می ‏تواند روزی خود را بدست آورد دیگر روزی او به آسودگی در اختیارش نیست مثل اینكه روزی او را بر می‏ دارند و در نقطه‏ ای دور دست می‏ گذارند تا برود و آن را پیدا كند و استفاده نماید. 
بطور كلی یك تناسبی است میان آمادگی روزی و مقدار توانایی روزی‏ خوار و مقدار هدایتی كه به سوی روزی خود شده است.
انسان چون نسبت به گیاهان و حیوانات موجودی عالی ‏تر است و آنچه برای زندگی گیاهان و حیوانات كافی است برای او كافی نمی ‏باشد مسئله تحصیل روزی او شكل و وضع دیگری دارد. فاصله بین روزی و روزی ‏خوار در عرصه زندگی انسان بیشتر است. از این رو وسائل زیادتری در اختیار او قرار داده شده و دستگاه هدایت در وجودش تقویت گشته به او عقل و عمل و فكر داده شده. وحی و نبوت به یاری‏اش آمده و برایش وظیفه و تكلیف مقرر شده و همه اینها از شئون رزاقیت خداوند است. و لذا اینكه گفته شده:
مخور هول ابلیس تا جان دهد 
هر آنكس كه دندان دهد نان دهد
توانا است آخر خداوند روز 
كه روزی رساند تو چندین مسوز
نگارنده كودك اندر شكم  
نویسنده عمر و روزی است هم(سعدی)
سخن درستی است اما نه به این معنی كه دندان داشتن كافی است كه نان پخته و آماده بر سر سفره انسان مهیا شود. بلكه به این معنی كه در دستگاه خلقت بین نان و دندان رابطه است. اگر نان نبود دندان نبود و اگر دندان و صاحب دندان نبود نان نبود. بین روزی و روزی‏ خوار ووسائل خوردن و هضم و جذب روزی و وسائل هدایت و راهنمایی به سوی روزی در متن خلقت ارتباط است. آن كس كه انسان را در طبیعت آفریده و به او دندان داده نان یعنی مواد غذایی قابل استفاده را هم در طبیعت آفریده و اندیشه و فكر و نیروی عمل و تحصیل و حسن انجام وظیفه را هم آفریده است همه اینها توأما مظهر رزاقیت خداوند است.(بیست گفتار، آیت‏الله مطهری، گفتار ششم، ص 127 تا 137)

 دو نوع رزق و روزی داریم

از مهمترین عوامل برکت در رزق و روزی، داشتن ایمان و تقوا (عمل به واجبات و ترک محرمات) است. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خدای عز و جل به یکی از پیامبران خود وحی فرمود که: هر گاه اطاعت شوم خشنود گردم و چون خشنود گردم برکت دهم و برکت من بی پایان است.» (میزان الحکمة، ج1، ح1700)

در واقع ما دو گونه رزق و روزی داریم: رزقی كه بسراغش می ‏رویم و رزقی كه به سراغمان می ‏آید.
امام علی (علیه السلام): اِن الرزق رزقان رزق تطلبه و رزق یطلبك فان انت لم تأته اتاك   (نهج‏البلاغه، نامه 31)
رزق طالب  (كه به سراغ ما می ‏آید) رزقی است كه همواره ما را تعقیب می‏كند حتی اگر از آن فرار كنیم ما را رها نمی‏سازد همان طور كه رهایی از چنگال مرگ ممكن نیست. حضرت رسول اكرم(صلی الله و علیه وآله):  لو اَنَّ ابنَ آدم فَرَّ من رِزقِه كما یَفِرُّمن المَوتَ لادركه كما یدركه الموت (مكارم‏الاخلاق 2/377)
این گونه رزق ریشه در قضای الهی دارد و هیچ گونه تغییر و تحولی در آن صورت نمی ‏گیرد. در این زمینه مرحوم علامه طباطبایی می‏ فرماید: روزی و روزی‏ خوار متلازم همند و معنی ندارد كه روزی‏ خوار در مسیر زندگی طالب بقاء باشد اما رزقی برایش نباشد همینطور ممكن نیست رزقی محقق باشد و روزی‏ خواری در بین نباشد و نیز رزق از مایحتاج روزی‏ خوار افزون باشد و لذا رزق داخل در قضای الهی  است. (المیزان، ج 18، جزء 27، ص 377)
اما قسم دیگر روزی (رزق مطلوب) رزقی است كه برای طالب آن مقدّر شده است. اگر آن را طلب نمائیم و مشروط و علل لازم وصول به آن را مراعات نمائیم چنین رزقی را بدست می ‏آوریم و در واقع تلاش ما در جهت رسیدن به این‏گونه روزی، جزء العلّة است و اگر در كنار دیگر علل مهیای عالم غیب قرار گیرد مسلما دستیابی به آن حتمی است.
در این باره مولی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می ‏فرماید: طلب نمائید روزی را كه مضمون و مقدر است اما برای طلب‏ كننده آن: اطلبوا الرّزق فانّه مضمون لطالبِه (الارشاد، 1/303) همانطور كه طلب بدون ضمانت بی‏ معنی است تضمین رزق بدون طلب نیز در این قسم (روزی مطلوب) ناممكن است. 
لذا از این دو قسم روزی كه از ناحیه خدای بزرگ برای بندگان معین گشته است قسمی از آن بدون قید و شرط و به عبارتی رزق طالب و قسمی دیگر مشروط است و مطلوب. روزی بی‏ قید و شرط در هر حال انسان را طلب می ‏نماید و تا پیمانه قابلیت انسان از این ‏گونه رزق پر نگردد اجل و مرگ انسان فرا نمی ‏رسد. حضرت رسول اكرم (صلی الله و علیه وآله): الا و اِنّ الرُّوحَ الاَمینَ نَفَتَ فی روعِی اَنَّه لن تَموتَنَفْسٌ حَتّی تستكمل رزقها (الكافی، 2/74/2)
اما روزی مطلوب و مشروط حتمیت و ضرورتش مشروط به انجام اموری و در نظر گرفتن مسائلی است كه بدون ترتیب و انجام شرائط محقق نمی ‏گردد.

نکاتی درباره ی برکت در مال

در کنار این انواع رزقی که عرض شد، دستورالعمل هایی داده شده است که همین نوع رزق را با برکت کنیم تا بهتر زندگی کنیم.
در ادامه به نکاتی از آن ها می پردازیم:

1- داشتن ایمان و تقوا

امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: "هر كس سوره ذاریات  را روز یا شب بخواند، خداوند وضع زندگی او را اصلاح می ‌كند و روزی فراوانی برایش می ‌دهد..."( اعلام الدین‌، دیلمی‌، ص 377)

یکی از عوامل مهم برکت زا در زندگی، داشتن ایمان  و کسب تقوا  می باشد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ ؛ اگر مردم قریه ها ایمان آورده و پرهیزکاری پیشه کرده بودند، برکت های آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم» (سوره اعراف، 96)
از مهمترین عوامل برکت در رزق و روزی، داشتن ایمان و تقوا (عمل به واجبات و ترک محرمات) است. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خدای عز و جل به یکی از پیامبران خود وحی فرمود که: هر گاه اطاعت شوم خشنود گردم و چون خشنود گردم برکت دهم و برکت من بی پایان است.» (میزان الحکمة، ج1، ح1700)

2- ازدواج کنید

ازدواج  دارای فوائد فراوانی است که در معارف نورانی  اسلام به آنها اشاره شده است: بقاء نسل، آرامش و تعادل روحی، تأمین نیازهای طبیعی و غریزی انسان و ازدیاد رزق.
بر خلاف بیشتر تصورات ابتدایی از ازدواج، که عده ای آن را موجب زیاد شدن نان خور و تقسیم سرمایه می دانند. دین اسلام ازدواج را موجب برکت و ازدیاد رزق و روزی  می داند. خداوند می فرماید: «اشخاص مجرد و بردگان و کنیزان شایسته خود را همسر دهید که اگر فقیر باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می کند.» (نور، 32) 
رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) می فرماید: «ازدواج کنید زیرا رزق شما بیشتر می شود.» (وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۹) تقریباً همه کسانی که ازدواج کرده اند علی رغم اذعان به بعضی از مشکلات، اعتراف دارند که وضعیت مادی و معیشتی آنان، از قبل ازدواج بهتر شده است. گرچه معمولاً دراین گونه از مسائل اجتماعی استثناءاتی نیز وجود داشته است.

3 سوره برای افزایش رزق و روزی

در کنار معنویات و سوره هایی که تأکید شده، یادمان نرود که باید اسباب دیگر چون تلاش و ... هم باشند. برخی از سوره‌هایی كه در روایات اسلامی برای زیاد شدن رزق و روزی توصیه شده عبارتند از:
1. سوره واقعه.: امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: "كسی كه هر شب سوره واقعه  را بخواند... در دنیا سختی‌، فقر، نیازمندی و آفتی از آفت دنیا را نمی ‌بیند و از دوستان حضرت علی ‌(علیه السلام) می‌شود..."( وسائل الشیعه‌، شیخ حر عاملی‌، ج 6، ص 112)
2. سوره مزمل:‌ رسول اكرم‌ (صلی الله علیه و آله) می‌ فرماید: "هر كس سوره مزمل  را بخواند در دنیا و آخرت سختی از او برداشته می شود".( مستدرك الوسائل‌، محدث نوری‌، ج 4، ص 354)
3. سوره ذاریات‌: امام صادق ‌(علیه السلام) می‌فرماید: "هر كس سوره ذاریات  را روز یا شب بخواند، خداوند وضع زندگی او را اصلاح می ‌كند و روزی فراوانی برایش می ‌دهد..."( اعلام الدین‌، دیلمی‌، ص 377)

منابع:
پرسمان
بیست گفتار، شهید مطهری
اسلام پدیا

روز عرفه از ايام باشكوه و عظيم است. روزي است كه در‌هاي آسمان را براي پذيرش تضرع‌هاي عاشقانه‌ بندگان ذات اقدس اله مي‌گشايند و باز هم آن فاعل بالعشق خواهان بازگشت

مقدمه:
روز عرفه از ايام باشكوه و عظيم است. روزي است كه در‌هاي آسمان را براي پذيرش تضرع‌هاي عاشقانه‌ بندگان ذات اقدس اله مي‌گشايند و باز هم آن فاعل بالعشق خواهان بازگشت اشرف مخلوقاتش به بارگاه امن‌اش است . آري باز هم فرصت براي بازگشت انسان به اصل و جايگاه
اعلي اوليه‌اش را فراهم مي‌كنند، چقدر بزرگوارند و بزرگوارانه رفتار مي‌كنند. چقدر ظلم كرديم! چقدر ناديده گرفتيم آن همه رحمت را! ولي باز هم مي‌خوانندمان، دعوتمان مي‌كنند و مي‌خواهند همچو شب قدر به ارزش و منزلت خود نائل شويم. آري روز عرفه، روزي است كه حق تعالي بندگان خويش را به عبادت و اطاعت خود دعوت كرده و از آن سوي سفره جود خود را براي آنها گسترانيده است.
شيطان را در اين روز در غل و زنجير مي‌كشد و باز هم زمينه پيروزي انسان را بر نفس فراهم مي‌كند. امام صادق (ع) فرموده‌اند: اگر شخص گناه‌كاري نتواند در شب‌هاي قدر خود از قدر و منزلت خود به نحو احسنت استفاده كند و بهره گيرد، مي‌تواند در اين روز از امتيازات برخورداري از رحمت الهي برخوردار شود.1

وجه تسميه روز عرفه:
1. آورده‌اند كه: زماني‌كه جبرييل مناسك حج ابراهيمي را به ابراهيم خليل‌الله مي‌آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت: (عرفت) و او پاسخ بلي را داد - لذا به اين نام خوانده شد.
2. همچنين آورده‌اند كه: مردم از اين جايگاه به گناه خود اعتراف مي‌كنند و بعضي آن را از جهت تحمل و صبر و رنجي مي‌دانند كه براي رسيدن به آن بايد متحمل شوند، چرا كه يكي از معاني «عرف» صبر و شكيبايي است.2
3. همچنين در روايتي آمده كه آدم و حوا پس از هبوط از بهشت و آمدن به كره خاكي در اين سرزمين يكديگر را يافتند و به همين دليل عرفات و اين روز عرفه نام گرفته است.3

پيشينه‌ وقوف در عرفات:
عرفات جمع عرفه به معناي شناخت است و از آنجا كه آن‌جا وادي شناخت و معرفت خدا و نفس و خود است، عرفات نام گرفته.

الف) حضرت آدم و عرفات:
«فتلقي آدم من و به كلمات فتاب عليه انه هو التواب الرحيم»
- آدم از پروردگارش كلماتي دريافت داشت و با آن به سوي خدا بازگشت و خدا توبه‌ او را پذيرفت؛ چرا كه او توبه پذير است. طبق روايت اما صادق (ع)، آدم پس از خروج از جوار خدا و فرود به دنيا چهل روز هر بامداد بر فراز كوه صفا با چشم گريان در حال سجود بود، جبرييل برآدم فرود آمد پرسيد: چرا گريه مي‌كني؟ گفت: چرا گريه نكنم در حالي كه خداوند مرا از جوار و بارگاهش بيرون راند و در دنيا فرود آورد.
جبرييل گفت: اي آدم، به درگاه خدا توبه كن و به سوي او بازگرد آدم گفت چگونه توبه كنم؟ جبرييل او را در روز 8 ذي‌حجه به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند و صبح با جبرييل به عرفات رفت. پس از نماز عصر آدم را به وقوف در عرفات واداشت و كلماتي را كه از پروردگار دريافت كرده بود به وي تعليم داد. بگو اي آدم:
سبحانك اللهم و بحمدك لااله‌الاانت عملت سوء و ظلمت نفسي و اعترفت بذنوبي اغفرلي انك انت الغغور الرحيم.
آدم تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش به آسمان بلند بود و با تضرع اشك مي‌ريخت، وقتي كه آفتاب غروب كرد، همراه جبرييل روانه مشعر شد و شب در آنجا وقوف كرد و صبح‌گاهان با كلماتي به دعا پرداخت و به درگاه خدا توبه كرد و خدا توبه او را پذيرفت چرا كه او توبه‌پذير است.
همين مطلب را شيخ صدوق در كتاب «امالي» در روايتي از امام حسن (ع) نقل مي‌كند كه آن حضرت فرموده است: شخصي يهودي خدمت رسول خدا آمد، او از افراد داناي يهود بود از پيامبر سؤالاتي نمود، يكي از سؤالاتش به اين قرار بود، چرا خداوند به بندگانش امر نمود تا بعدازظهر در صحراي عرفات وقوف نماينده پيامبر اكرم(صلي‌الله‌عليه‌و اله) فرمودند: ساعتي است كه حضرت آدم (ع) در آن ساعت مرتكب معصيت (گناه اولي) شد و خداوند بر امت من واجب نمود تا در بهترين مكان‌ها وقوف نمايند و نزد او تضرع و دعا نمايند تا بهشت را مجدداً در اختيار آنها نهد و آن ساعتي كه مردم از عرفه مي‌روند يعني مغرب،‌ ساعتي است كه حضرت آدم (ع) در آن ساعت از خداوند خويش سخناني را فرا گرفت و خداوند با رحمت خود بر او بازگشت و توبه را پذيرفت (چرا كه توبه‌پذير و مهربان) است.
و ايشان فرمودند: به خدا قسم كه براي آسمان‌ها دري است از رحمت و توبه و حاجات، احسان و كرم و بخشش و تمام كساني كه در عرفات اجتماع مي‌كنند شايسته‌ اين صفات هستند.
زماني‌ كه آنها مي‌خواهند از صحراي عرفه خارج شوند خداوند ملائكه‌اش را گواه مي‌گيرد كه همه آنان را از آتش جهنم نجات دادم و بهشت را بر آنان واجب گرداندم.

ب) حضرت ابراهيم در عرفات:
در صحراي عرفات جبرييل پيك وحي الهي، مناسك حج را به ابراهيم(ع) آموخت و ابراهيم(ع) هر يك از مراحل آن را با خلوص و عابدانه برپا داشت و نداي عرفت را در آن سرزمين سر داد.
ج) صحراي عرفات همايش شناخت و خودسازي سرور شهيدان عالم حسين‌بن علي (ع):
امام حسين (ع) در بعدازظهر روز عرفه همراه با فرزندان و ياران خود در صحراي عرفات وقوف كرد. وي در آنجا بزرگترين همايش خودسازي و شناخت را در قالب ژرف‌ترين كلمات به ظهور رسانيد.
سخناني كه از اعماق وجودش نشأت مي‌گرفت آن‌چنان والاست كه آدمي را به تفكر وا مي‌دارد، برخي از موضوعات آن به شرح زير است:
1- ايشان دعاي خود را با ستايش خداوند آغاز مي‌كند، ستايشي زيبا و يكتا.
«ستايش خداوندي را سزاست كه چيزي قضايش را دور نمي‌سازد و از اعطا و بخشش او جلوگيري نمي‌كند و هيچ آفريننده‌اي آفرينش او را ندارد و او سخاوتمندي بي‌انتهاست»
2- بيان گوشه‌اي از نعمت‌هاي بي‌پايان خداوند كه انسان را درتمام مراحل رشد تكامل دربر گرفته و ياد از مهر مادر و مواظبت و پرستاري آنان را از الطاف خداوند مي‌‌شمرد.
3- به شكر نعمت‌هاي الهي اشاره مي‌كند و خود را از اداي يك شكر نيز عاجز مي‌داند.
4- استغفار و انابه عاجزانه به درگاه خداوند و طلب مغفرت از بارگاه حق تعالي.
هر فرازي از اين دعا دريچه‌اي از عشق و نور و محبت و توحيد را در دل انسان مي‌گشايد. ايشان با اين دعا در صدد است انسان و خدا را بشناساند و نزديكي آن دو را به هم نمايان كند. اين نيايش منطقي‌ترين رابطه خدا با انسان را توضيح مي‌دهد. ايشان با همه وجود حضور خداوند و احاطه و اشراف او به همه ذرات هستي و نفوذ علم و قدرت و حيات او را به تك‌تك ذرات و موجودات عالم مشاهده مي‌نمايد و آن چه را مي‌بيند بر زبان مي‌راند.
5- فراگيري راه تعليم و تربيت از خدا
6- شناخت و درخواست بهترين مسألت‌ها.
7- تعليم مفاهيم و ادبيات قرآن.

پي نوشت :

1. كافي، ج 2، صفحه 66
2. فرهنگ دهخدا، ج 10، ص 15818
3. رسول جعفريان، آثار اسلامي مكه و مدينه، نشر مشعر
4. مفاتيح الجنان

فصاحت و بلاغت اعجاب برانگیز قرآن چنان ادیبان دلشیفته را به خود مشغول ساخت که آنان علاوه بر فنون بلاغی به لطایفی از قرآن دست یافتند، در واقع استخراج این لطایف...

زیبایی قرآن فقط در معانی و معارف قرآن نیست؛ الفاظ قرآن هم زیبا است. همین زیبایی لفظی موجب شد که آن کسانی که دلهایشان را قفل زده بودند و بر روی قرآن بسته بودند و حاضر نبودند مفاهیم قرآن را در هنگام نزول بفهمند و ببینند و استفاده کنند و قبول کنند، همان ها هم در مقابل زیبایی معجز‌آسای این الفاظ درماندند؛ با این دیگر کاری نمی توانستند بکنند. 
الفاظ قرآن، آهنگ قرآن، شیوه و سبک قرآن، خودش یک معجزه است. قرآن شعر نیست، نثر هم نیست؛ چیزی است که نه شعر است، نه نثر است امّا هم زیبایی بهترین شعر را و هم زیبایی بهترین نثر را دارد. وزن هم گاهی در بعضی از آیات قرآن هست امّا زیباییِ لفظی قرآن با وزن نیست؛ آنجایی که وزنی هم وجود ندارد، زیبایی و لفظ قرآن، انسان را مجذوب می کند؛ تعبیر «مسحور» درست نیست امّا باید بگوییم دل انسان را می رُباید. 
 از این زیبایی باید به عنوان ابزار استفاده کرد؛ مقصود از قرآن، این نبود که کلام زیبایی را ارائه کند تا فصحاء و بلغاء و شعرا و مانند اینها در مقابل آن تصدیق کنند و به زانو دربیایند و مجبور بشوند بگویند این خوب است، زیبا است؛ مقصود این نیست فقط؛ مقصود این است که ما از این دریچه، از دریچه‌ ی زیبایی، خودمان را برسانیم به آن فضای بوستانِ پُربرکت و پُرشکوه معارف قرآنی؛ مقصود این است. هرچه که لفظ قرآن زیبا است، هزار برابر معنای قرآن و معارف قرآن زیباتر است. (بیانات مقام معظم رهبری در محفل قرآنی)
بعضى از جنبه  هاى زیبایی و اعجاز گونه قرآن عبارت است از:

1-  اعجاز ادبى و موسیقیایى
قرآن زیباترین اثر به زبان عربى است كه در میان كتاب هاى مذاهب جهان نظیر ندارد. به اعتراف مسیحیان عرب زبان این كتاب شریف، تأثیر شگرفى در دل و جان شنوندگان دارد.
قرآن از جهت اعجاز ادبى، برجسته  ترین ادیبان عرب را شگفت  زده ساخته است تا آنجا كه سرسخت  ترین دشمنان پیامبر (صلی  الله علیه  وآله وسلم)  (مانند ولید)، بر فرابشرى بودن اسلوب زیبا، تركیب بدیع و آهنگ بى  نظیر آن اعتراف كرده  اند.
پروفسور دورمان [Marry Gaylord Dorman]. آمریكایى مى  نویسد: «قرآن لفظ به لفظ به وسیله جبرئیل، بر حضرت محمد (صلی  الله  علیه  و آله‌ و سلم)  وحى شده و هر یك از الفاظ آن كامل و تمام است. قرآن معجزه اى جاوید و شاهد بر صدق ادعاى محمد رسول خدا (صلی  الله  علیه  و آله ‌و سلم)  است. قسمتى از جنبه اعجاز آن، مربوط به سبك و اسلوب انشاى آن است و این سبك و اسلوب، به قدرى كامل و عظیم و با شكوه است كه نه انسان و نه پریان، نمى  توانند كوچك  ترین سوره  اى نظیر آن را بیاورند.» [به نقل از اسلام و غرب، ص 106]
نولد كه آلمانى در كتاب تاریخ قرآن مى  نویسد: «كلمات قرآن آن چنان خوب و به هم پیوسته است كه شنیدنش، با آن هماهنگى و روانى، گویى نغمه فرشتگان است؛ مؤمنان را به شور مى  آورد و قلب آنان را مالامال از وجد و شعف مى  گرداند.» [Geschichte Des Quran. Neeldke. p.56]
بارتلمى سنت هیلر دانشمند فرانسوى نیز در كتاب محمد و قرآن مى  نویسد: «قرآن كتابى است بى  همتا كه زیبایى ظاهرى و عظمت معنوى آن برابر است. استحكام الفاظ، انسجام كلمات و تازگى افكار در سبك نو ظهور آن، چنان جلوه  گر است كه پیش از آنكه خردها تسخیر معانى آن گردند، دل  ها تسلیم آن مى  شوند. در میان پیامبران هیچ كس، مانند پیامبر اسلام نتوانسته است این همه نفوذ كلام داشته باشد.
قرآن با سبك خاص خود، هم سرود مذهبى است و هم نیایش الهى؛ هم شریعت و قوانین سیاسى و حقوقى است و هم نوید بخش و هشدار دهنده؛ هم پندآموز است و هم راهنما و هدایت كننده به راه راست و هم بیان كننده قصه، داستان و حِكَم و امثال. و بالاخره قرآن زیباترین اثر به زبان عربى است كه در میان كتاب هاى مذاهب جهان نظیر ندارد. به اعتراف مسیحیان عرب زبان این كتاب شریف، تأثیر شگرفى در دل و جان شنوندگان دارد. [عبدالكریم، بى آزار شیرازى، ترجمه تصویر و تفسیرى آهنگین سوره فاتحه و توحید]

 اعجاز علمى
رازهاى علمى نهفته در قرآن، اقیانوس بى كرانى از دانش  هاى كیهان شناختى، انسان شناختى، تاریخ، نجوم و ... است كه دانشمندان شرق و غرب را به تحقیقات زیادى واداشته و آنان را سخت به حیرت افكنده است.
«موریس بوكاى» (Maurice Bucaille) در كتاب مقایسه اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم مى گوید: «چگونه مى  توان از تطبیق قرآن با جدیدترین فرآورده  هاى علمى بشر، در شگفتى فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نیاورد!؟» [موریس، بوكاى، مقایسه اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه: مهندس ذبیح اللّه دبیر]

 اعجاز در پیشگویى
قرآن از حوادثى در آینده خبر داده است. این خبرها، برخى نسبت به خود قرآن است و بعضى نسبت به حوادث خارجى. 
دورمان مى  نویسد: «قسمت دیگر از اعجاز قرآن، مربوط به پیشگویى هایى است كه در آن مندرج است و به نحو اعجاب آورى، داراى اطلاعاتى است كه مرد درس نخوانده  اى مانند محمد (صلی  الله  علیه  و آله‌ و سلم)  هیچ گاه قادر نبود آنها را جمع كند.» [نصراللّه، نیك بین، اسلام از دیدگاه دانشمندان غرب، ص 48] 

-  تحریف ناپذیرى
زیبایی قرآن فقط در معانی و معارف قرآن نیست؛ الفاظ قرآن هم زیبا است. همین زیبایی لفظی موجب شد که آن کسانی که دلهایشان را قفل زده بودند و بر روی قرآن بسته بودند و حاضر نبودند مفاهیم قرآن را در هنگام نزول بفهمند و ببینند و استفاده کنند و قبول کنند، همان ها هم در مقابل زیبایی معجز‌آسای این الفاظ درماندند؛ با این دیگر کاری نمی توانستند بکنند.
قرآن مجید به صراحت اعلام مى  دارد: دست تحریف  گر بشر ـ بر خلاف كتاب  هاى آسمانى پیشین ـ براى همیشه از ساحت این كتاب مقدس كوتاه است و حفظ و عنایت الهى، همواره تضمین كننده عصمت آن است: «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» [حج15، آیه 9.] «همانا ما ذكر [ قرآن] را فرو فرستادیم و ما همواره آن را نگاهبانیم» 
این ادعاى قرآن، اكنون تجربه اى پانزده قرنه را پشت سر نهاده و نشان داده است كه تلاش هاى دشمنان، در این زمینه ناكام مانده و حسرت افزودن یا كاستن حتى یك كلمه از قرآن، بر دل آنها مانده است و از اینكه در آینده نیز بتوانند از عهده آن برآیند، به طور كامل مأیوس و ناامید گشته اند!
-  تحدّى ناپذیرى
قرآن به گونه  هاى مختلف، انسان  ها را به تحدّى و همانند آورى فرا خوانده و با قاطعیت كامل ادعا كرده است: اگر تمام بشر، دست به دست هم دهند، نمى  توانند مانند آن را بیاورند: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً» [اسراء17، آیه 88] 
قرآن از این فراتر رفته و مخالفان را به آوردن سوره اى چون قرآن، دعوت و عجز و ناتوانى همیشگى آنان را در این باره اعلام كرده است: «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِى رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِینَ» [بقره 2، آیه 23 و 24] 
این پیشگویى قرآن ، طى پانزده قرن تجربه شده است و همه تلاش ها در جهت همانند آورى سوره اى ـ حتى به اندازه سوره «كوثر» كه داراى حجمى در حدود سه سطر است ـ ناكام مانده و تكاپوگران این عرصه را جز رسوایى سودى نبخشیده است. [جهت آگاهى بیشتر در این زمینه: سیدابوالقاسم، خویى، مرزهاى اعجاز، ترجمه جعفر سبحانى، صص 153ـ166]

 

فرآوری: حجت الاسلام تیموری
فقها با توجه به آیات و روایات، حیوانات را به سه دسته تقسیم نموده اند: حلال گوشت، حرام گوشت و مکروه. این احکام از میان حیوانات خشکی، آبزی و پرندگان بوده ...

حیوانات حرام گوشت:
فقها با توجه به آیات و روایات، حیوانات را به سه دسته تقسیم نموده اند: حلال گوشت، حرام گوشت و مکروه. این احکام از میان حیوانات خشکی، آبزی و پرندگان بوده و برای حلال و حرام بودن هر یک فهرست و معیارهایی مشخص نموده اند.
گوشت تمام حیوانات آبزی حرام است به استثنای دو مورد: ماهی پولک دار و میگو. بنابراین حیواناتی مانند: لاک پشت، خرچنگ، مارماهی، حلزون، قورباغه، ماهی بدون پولک، عروس دریایی، کوسه و... حرام گوشت هستند
حیوانات خشکی:
حیوانات حرام گوشتی که در خشکی زندگی می کنند، عبارتند از:
حیوانات نجس: بدن تمام حیوانات زنده پاک است به استثنای دو مورد سگ و خوکی که در خشکی زندگی می کنند که تمامی اجزای این دو حیوان نجس است و از حیوانات حرام گوشت نیز می باشند.
حیوانات درنده:
گوشت تمام حیوانات درنده مانند: شیر، ببر، پلنگ، گرگ و مطلق گربه سانان، حرام است.
میمون ها:
انواع میمون ها از جمله بوزینه ها و شامپانزه ها حرام گوشت هستند و استثنائی در آن وجود ندارد.
حشرات: آن چه جزء حشرات به حساب می آید مانند: مگس، پشه، سوسک و... در فقه شیعه حرام می باشد و تنها ملخ استثنا شده است.
پرندگانی که چینه دان دارند، حلال گوشت و الا حرام گوشت هستند. * پرندگانی که در پشت ساق پا ناخن دارند، حلال و الا حرام هستند. * پرندگانی که سنگدان دارند، حلال و الا حرام هستند.
خرگوش و موش:
خرگوش ها و موش ها با تمام اقسام و انواعشان حرام می باشند و هیچ استثنائی در این مورد وجود ندارد.
سوسمارها:
گوشت تمام حیواناتی که از خانواده سوسمارها به شمار می روند، مانند: مارمولک، تمساح، بزمجه، سمندر و... حرام است.
پرندگان:
مقصود از پرندگان، حیواناتی هستند که دارای بال می باشند؛ اعم از این که بتوانند پرواز کنند یا نتوانند؛ بنابراین پرندگانی از قبیل: مرغ و خروس، شترمرغ، کبک و مانند این ها، اگر چه نمی توانند پرواز کنند ولی حلال گوشت هستند و معیار در حلال بودن سایر پرندگان را فقهای بزرگوار چنین بیان کرده اند:
حیوانان آبزی:
گوشت تمام حیوانات آبزی حرام است به استثنای دو مورد: ماهی پولک دار و میگو. بنابراین حیواناتی مانند: لاک پشت، خرچنگ، مارماهی، حلزون، قورباغه، ماهی بدون پولک، عروس دریایی، کوسه و... حرام گوشت هستند.
* پرندگانی که چینه دان دارند، حلال گوشت و الا حرام گوشت هستند. * پرندگانی که در پشت ساق پا ناخن دارند، حلال و الا حرام هستند. * پرندگانی که سنگدان دارند، حلال و الا حرام هستند.
پرندگانی که هنگام پرواز بیشتر بال می زنند و کمتر بال های خود را صاف نگه می دارند، حلال و الا حرام هستند.
 پرندگانی که «پنجه» دارند و به وسیله آن شکار می کنند، حرام هستند مانند: عقاب، کرکس، کلاغ (انواع آن)، جغد، شاهین و... که در برخی تعابیر فقهی از این گونه پرندگان به سباع (درنده) تعبیر شده است. 
________________________________________
منابع
(1)- تحریرالوسیله، ج 2، ص 155.
(2)- همان، ص 157.
مجموعه فقه و زندگی «اغذیه فروشان» سید جعفر ربانی (پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر)

صفحه‌ها