در هر دوره ای که امامان شیعه پرچم هدایت جامعه را برعهده می‌ گرفتند، و امامت جامعه را عهده دار می‌ شدند، به تربیت شاگردان می‌ پرداختند.
امام جواد علیه السلام

در هر دوره ای که امامان شیعه پرچم هدایت جامعه را برعهده می‌ گرفتند، و امامت جامعه را عهده دار می‌ شدند، به تربیت شاگردان می‌ پرداختند. شاگردانی که هرکدام وزنه علمی بزرگی به شمار می‌ رفتند و در میدان رقابت سرآمد دانشمندان عصر خود بودند. حضرت امام جواد ـ علیه السّلام ـ امام نهم ما شیعیان نیز به تربیت شاگردانی پرداختند که مایه استمرار و پایداری تشیع بودند.
آنها در رشد و شکوفایی تمدن اسلام سهم بسزایی داشتند، لذا شایسته است که برای احیای نام و یاد و آثار و مرام تربیت یافتگان مکتب ائمه و معرفی آنان به نسل حاضر و آینده تلاش نمود. ما در این بحث به برخی از این بزرگواران اشاره خواهیم کرد.
1. عبدالعظیم حسنی: عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیه السّلام ـ ملقب به حسنی است به خاطر انتسابش به امام حسن ـ علیه السّلام ـ وی از اصحاب امام جواد ـ علیه السّلام ـ و امام هادی ـ علیه السّلام ـ بوده است. و مشهور است که وی در زمان امام هادی ـ علیه السّلام ـ وفات یافته. وی فردی جلیل القدر و عالمی وارسته بوده که روایات و احادیث زیادی از امام جواد و امام هادی ـ علیهم السّلام ـ نقل کرده است او کتاب "خطب امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ" و کتاب "الیوم و اللیله" را تألیف نموده است.[1] محمد بن خالد برقی روایت می‌ کند که عبدالعظیم حسنی از ترس سلطان وقت که علویین را اذیت و آزار می‌ کرد و آنان را به قتل می‌ رساند، گریخت و به شهر ری آمد. و در خانه یکی از شیعیان سکونت گزید، شیعیان خبر حضور ایشان را شنیدند.[2] و به نزدش آمده و به حدیث او گوش فرا می‌ دادند و سئوالات شرعی خود را می‌ پرسیدند.[3] ایشان در سال 245 هـ.ق وفات یافته و هم اکنون مرقدش در شهرری نزدیک تهران واقع شده و زیارتگاه عاشقان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می‌ باشد. در برخی از روایات ثواب زیارت ایشان را معادل ثواب زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ ذکر کرده اند.[4]
2. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی: وی از جمله یاران و اصحاب امام رضا و امام جواد ـ علیهم السّلام ـ بوده و نزد آن دو بزرگوار دارای منزلتی رفیع بوده است. وی احادیث زیادی از این دو امام بزرگوار روایت کرده است ایشان از جمله محدثان شیعی موثق معرفی شده است.[5]
بزنطی به عنوان فردی جلیل القدر، فقیهی فاضل و یکی از اصحاب اجماع معرفی شده است.[6]
شیخ طوسی در "الفهرست" آورده است: وی از ثقات اهل کوفه می‌ باشد که حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ را ملاقات کرده است و نزد ایشان مقامی عظیم داشته است. وفات او در سال 212 هـ.ق اتفاق افتاده است.[7] وی کتب متعددی تألیف نموده که از جمله آنها می‌ توان به کتاب "الجامع" اشاره کرد.[8]
3. فضل بن شاذان: فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب امام جواد و امام هادی و عسکری ـ علیهم السّلام ـ بوده است. وی فردی مورد اعتماد و جلیل القدر و فقیه و متکلم بوده است.[9] برخی نوشته اند 180 کتاب در فقه و حدیث و رد بر فرقه های ضاله و... نگاشته که متأسفانه اکثر آنها از بین رفته است.[10] شیخ طوسی نام برخی از آثار وی را در "الفهرست" ذکر نموده.[11] اکثر تراجم نویسان از وی به نیکی یاد کرده اند. وفات وی در سال 260 هـ.ق گزارش شده است.[12] ابن شاذان از جمله کسانی است که امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ برای وی طلب رحمت فرمودند.[13]
4. حبیب بن اوس طائی: حبیب بن اوس طائی معروف به ابوتمام از اصحاب خاص امام جواد ـ علیه السّلام ـ بوده. او شاعری بزرگ و استاد لغت شناسی و تاریخ و ایام عرب بود. وی دارای قصیده معروفی است که درباره ائمه دوازده گانه می‌ باشد.[14] شیخ عباس قمی می‌ نویسد: "علما گفته اند که از قبیله "طی" سه کس بیرون آمدند که هر کدام در باب خود منفرد بودند، حاتم طائی در جود، داود طائی در زهد و ابوتمام طائی در شعر.[15] قبر ابوتمام در موصل معروف است.
5. محمد بن ابی عمیر: وی از بزرگترین قبایل عرب می‌ باشد. علما و دانشمندان، حکم به وثاقت و بزرگواری او نموده اند و او را عابدترین و با ورع ترین مردم زمان خویش می‌ دانند. و در فقه و دانش او را از افراد برجسته زمان خویش می‌ شمارند که دارای کتب بسیاری است.[16] از نظر علم حدیث وی فردی معتبر می‌ باشد.[17]
وفات وی در سال 217 هـ.ق ذکر شده است.[18] شیخ طوسی کتب زیادی برای او ذکر کرده است از جمله این کتابها می‌ توان به کتاب "النوادر"، کتاب "الاستطاعه" و کتاب "الرد علی اهل القدر و الجبر" اشاره کرد.[19]
6. محمد بن سنان: وی از یاران برجسته امام جواد ـ علیه السّلام ـ بود. روایاتی وجود دارد که بر بزرگی شأن و شدت اعتقاد و علم و ورع او دلالت می‌ کند.[20] امام جواد ـ علیه السّلام ـ درباره او و صفوان بن یحیی فرمود: خداوند از آن دو راضی و خشنود گردد زیرا آنها با من و پدرم هرگز مخالفت نکردند.[21]
7. علی بن مهزیار: علی بن مهزیار اهوازی از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی ـ علیهم السّلام ـ بوده است. وی از منزلتی رفیع در نزد ائمه برخوردار بوده و از جانب امامان معصوم وکیل بوده است. او با امام جواد ـ علیه السّلام ـ مراسله و مکاتبه داشته است. امام جواد ـ علیه السّلام ـ در جایی برای او می‌ نویسد: "نوشته ات به دستم رسید. از کلامت خوشحال شدم، خداوند تو را مسرور گرداند..."[22] در معجم رجال الحدیث آمده است: "وی از خواص یاران امام جواد ـ علیه السّلام ـ بوده و از جانب ایشان وکالت داشته و نزد آن امام بزرگوار دارای قدر و منزلت بوده است. در حدیث، جزء موثقین بوده و طعن و ایرادی بر او وارد نشده است. وی کتب زیادی تألیف نموده است.[23]
از دیگر یاران آن حضرت می‌ توان به آدم بن اسحاق قمی، ابراهیم بن مهزیار، احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی، زکریا بن آدم، صفوان بن یحیی و محمد بن اسماعیل بن بزیع اشاره کرد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ الامام الجواد من المهد الی اللحد، سید محمد کاظم قزوینی.
2ـ رجال، شیخ طوسی.

پی نوشت ها:
[1] . قزوینی، سید محمد کاظم، الامام الجواد من المهد الی اللحد، قم، مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1414ق، ص212.
[2] . خوئی، سید ابوالقاسم موسوی، معجم رجال الحدیث، بی جا، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، 1413ق، ج17، ص50.
[3] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص212.
[4] . معجم رجال الحدیث، همان، ج17، ص52.
[5] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص126.
[6] . محمد بن حسن طوسی، رجال طوسی، نجف، منشورات المکتبه الحیدریه، 1380ق.، ص397.
[7] . محمد بن حسن طبرسی، الفهرست، مشهد، مرکز تحقیقات و مطالعات، 1348ق.، ص36.
[8] . شیخ عباس قمی، الکنی و الالقاب، بی تا، بی جا، ج2، ص80.
[9] . الفهرست، همان، ص254.
[10] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص287.
[11] . الفهرست، همان، ص254.
[12] . آقابزرگ تهرانی، الذریعه، بیروت، دارالاضواء، چاپ دوم، 1403ق، ج15، ص173.
[13] . محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1382، ص584.
[14] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص145؛ ابن شهر آشوب این قصیده را در کتابش مناقب ذکر کرده است.
[15] . شیخ عباس قمی، المنتهی، تهران، کتابفروشی مرکزی، چاپ دوم، 1333ش، ص230.
[16] . الفهرست، همان، ص218.
[17] . المنتهی، همان، ص130.
[18] . الذریعه، همان، ج2، ص141.
[19]. ثقة الاسلام تبریزی، مرأة الکتب، قم، مکتبه آیت الله مرعشی العامه، 1414ق، ص57.
[20] . معجم رجال الحدیث، همان، ج16، ص151.
[21] . همان، ج17، ص162.
[22] . الامام الجواد من المهد الی اللحد، همان، ص271.
[23] . معجم رجال الحدیث، همان، ج12، ص192.

برخی از تواریخ فرزندان امام جواد (ع) را هشت فرزند ذکر کرده اند و بعضی کمتر، شیخ مفید در کتاب الإرشاد فرموده که حضرت جواد (ع) دارای چهار فرزند پسر و دختر بود
امام جواد علیه السلام

برخی از تواریخ فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ را هشت فرزند ذکر کرده اند و بعضی کمتر، "شیخ مفید در کتاب الإرشاد فرموده که حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ دارای چهار فرزند پسر و دختر بود"[1]. محدث قمی در منتهی الآمال به نقل از کتاب تاریخ قم نام چند دختر دیگر از امام جواد ـ علیه السّلام ـ را ذکر می کند. از بین فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ برخی به خاطر نقش اجتماعی بیشتر به صورت برجسته در تاریخ یاد شده اند و بعضی هم تنها نامشان ذکر شده و شرح حالی از آنها به میان نیامده، ما هم در این نوشته طبق نقل تاریخ به شرح حال بعضی از آنها می پردازیم و به ذکر نام بعضی دیگر اکتفا می کنیم.
قبل از پرداختن به اسامی فرزندان حضرت ذکر دو نکته لازم است و آن اینکه مادر همه فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ بانویی است به نام "سمانه مغربیه" که زنی با کمال بود ولی از ام الفضل همسر دیگر امام فرزندی به دنیا نیامد.
نکته دیگر آنکه همه این فرزندان بزرگوار منشأ خدمات ارزنده ای برای جهان اسلام بودند و هرکدام در دوران خود از بهترین مردان و زنان به شمار می رفتند و از شایستگان زمان بودند و عموماً در اطراف شهر قم مدفونند، سادات و مردان مجاهد و بزرگواری از نسل پاک ایشان به دنیا آمدند، برنامه های عمرانی قم و موقوفات و قبه و بارگاه حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به دست ایشان انجام گردیده و آنها که در قم می زیستند منشأ خدمات شایسته ای برای مردم قم بودند.

فرزندان امام جواد علیه السّلام :
1. امام علی النقی الهادی ـ علیه السّلام ـ : ایشان پیشوا و رهبر و هادی امت اسلام بعد از پدر بزرگوارشان بودند، آن شخصیت والا نیز مانند پدر بزرگوار و پدران گرامیش تمام عمر 28 ساله را تحت نظر شدید خلفای عباسی بود. لذا شیعه از محضر پر فیض ایشان بصورت کامل و آزاد نتوانست استفاده کند.
2. موسی مبرقع: دومین فرزند برجسته و بزرگوار امام جواد ـ علیه السّلام ـ ابو احمد موسی مبرقع نام دارد از آنجا که موسی دارای شمایل بسیار زیبا و صورت جمیل بود که هر کس را به یک نظر می فریفت در کوچه ها برقع به صورت می انداخت تا زنان و مردان از دیدن او ناراحت نشوند از این جهت او را موسی مبرقع گویند. تولد موسی مبرقع را در سال 214 هـ.ق نوشته اند و در هنگام مرگ پدرش حدود 5 یا 6 سال بیشتر نداشت، چنانکه برادر بزرگوارش حضرت علی النقی ـ علیه السّلام ـ 7 یا 8 سال بیشتر نداشت، موسی 30 ساله بود که از مدینه هجرت کرد و راهی قم شد و در هنگامی که در شهر مدینه بود، سرپرستی اولاد امام جواد ـ علیه السّلام ـ را می کرد و اموال صغار آن بزرگوار را سرپرستی می نمود و موقوفات و صدقات پدرش را به اهلش می رسانید.
در سال 244 بود که متوکل عباسی که از موقعیت موسی مبرقع وحشت داشت او را از مدینه به بغداد احضار کرد و ایشان را در شهر سامرا منزل داد تا او را مثل برادر بزرگوارش امام علی النقی ـ علیه السّلام ـ زیر نظر داشته باشد و ایشان تا سال 247 که متوکل مُرد در سامرا بود، پس از مرگ متوکل، موسی به ایران آمد و سال 256 بود که به قم وارد شد. موسی در قم مزارعی ایجاد کرد و خود به کار کشاورزی پرداخت و در همان جا ساکن گردید."[2] در شهر قم ساداتی که منتسب به موسی مبرقع هستند خود را به سادات برقعی معرفی نموده و به این عنوان مشهورند. موسی مبرقع پنج پسر داشت به نام های: ابوالقاسم حسین و علی و احمد و محمد و جعفر.
"اولاد و ذريّه موسی مبرقع غالبا در ری و قم بودند و از آنجا به قزوین، همدان، خراسان، کشمیر، هندوستان و سایر بلاد منتشر شدند، و الان در بلاد شیعه از اعظم طوائف سادات و اشرافند"[3].
"موسی مبرقع در شب چهارشنبه هشت روز مانده به آخر ربیع الاول سال 296 هـ.ق در شهر قم وفات کرد و او را در منزل خودش به خاک سپردند و اکنون آرامگاه او مشهور است به چهل اختران"[4] بقعه بزرگ که به نام 40 اختران است در کتیبه آن اسم شاه طهماسب به تاریخ 935 ثبت است. نخستین کسی که در آن دفن شد محمد بن موسی مبرقع بوده، پس از آن همسر او بُرَيْهد[5] دختر جعفر (فرزند امام علی النقی) در کنار شوهر دفن شد. در کنار محمد فرزند موسی و نزدیکی آرامگاه او گروهی از علوی ها و فاطمی ها، همگی از اعقاب موسی مبرقع می باشند که در آن جایگاه دفنند" و معروفند به چهل اختران و امروزه ملجأ و مأمنی هستند برای شیفتگان امامت و ولایت و مرهمی برای دلسوختگان و دردمندان.
3. حکیمه خاتون: این زن با تقوا که از شایسته ترین زنان عصر خود به شمار می رفت و در فضل و هنر ممتاز بود، از برجسته ترین دختران امام جواد ـ علیه السّلام ـ می باشد. حکیمه در طول حیات پربرکتش 4 امام را درک کرد و از محضر آنان بهره برد، پدر گرامیش امام جواد ـ علیه السّلام ـ ، برادرش حضرت هادی ـ علیه السّلام ـ ، برادرزاده اش امام عسکری ـ علیه السّلام ـ و امام زمان (عج) را که خود افتخار قابلگی امام دوازدهم را هم داشت.
از افتخارات دیگر حکیمه خاتون، تعلیم و تربیت نرجس خاتون مادر امام زمان (عج) بود، حکیمه در نزد ائمه ـ علیهم السّلام ـ مکرم و محترم بود و مورد وثوق و اطمینان تا جائی که به مقام سفارت امام نائل آمد، عرایض مردم را به امام زمان (عج) می رسانید و توقیعات امام را به مردم بر می گردانید.
گویند: نواب امام زمان (عج) به وسیله این بانو با امام رابطه برقرار می کردند در کمال الدین از احمد بن ابراهیم نقل شده که گفت من بر حکیمه خاتون دختر امام جواد ـ علیه السّلام ـ در سال 262 وارد شدم و هرچه می خواستم از پشت پرده از آن حضرت می پرسیدم او به ما جواب می داد و او واسطه حجة بن الحسن العسکری بود که تمام امور مربوط به شیعه را انجام می داد"[6].
از حکیمه خاتون اخبار و احادیث بسیاری نقل شده و آیات بسیاری را تفسیر نموده است که دلیل بر قدرت علمی و روح ایمان و ولایت او می باشد. او با یکی از علویین به نام ابو علی الحسن المحدث از نوادگان امام سجاد ـ علیه السّلام ـ ازدواج کرد و نتیجه این ازدواج یک پسر و یک دختر بود.
حکیمه خاتون سرانجام در سال 274 هـ.ق وفات یافت. مرقد شریفش در جوار ضریح امام هادی و امام عسکری ـ علیهما السّلام ـ قرار دارد که زیارت آن جناب مستحب مؤکد است.
ـ دیگر فرزندان امام جواد ـ علیه السّلام ـ که هر کدام در موقعیت و زمان روزگار خود از برترین و بهترین مردم دوران خود بودند در تاریخ شرح حالی از آنها وارد نشده، تنها اسامی آنها در صفحات تاریخ به چشم می خورد که در ادامه به این اسماء مقدس اشاره می‌شود:
4. ابو احمد حسین
5. ابو موسی عمران
6. فاطمه
7. خدیجه
8. ام کلثوم
"در تاریخ قم نام زینب، ام محمد و میمونه هم به چشم می خورد که از دختران امام جواد ـ علیه السّلام ـ به شمار رفته اند"[7].
"مرحوم شیخ مفید هم از دختران امام جواد ـ علیه السّلام ـ دختری به نام "اماحه" نام برده و فرموده امام جواد ـ علیه السّلام ـ چهار فرزند داشت، علی که امام بعد از او بود موسی، فاطمه و اماحه"[8].
نتیجه: آنچه در تاریخ مشهور است این است که امام جواد ـ علیه السّلام ـ صاحب هشت فرزند بود که نام سه نفر از آنها یعنی (علی النقی ـ علیه السّلام ـ ، موسی و حکیمه) مورد اتفاق همه است امّا در نام بقیه اختلاف وجود دارد که اسامی آنها ذکر شد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ تحلیلی از زندگانی امام محمد تقی ـ علیه السّلام ـ
2ـ زندگانی امام جواد ـ علیه السّلام ـ
3ـ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
4ـ الإمام الجواد من المهد الی اللّحد، سید محمد کاظم قزوینی.

پی نوشت ها:
[1] . شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص295.
[2] . محمد حسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1350ش، ص114.
[3] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، انتشارات هجرت، چاپ یازدهم، ج2، ص622.
[4] . چهل اختران محله ای است در خیابان آذر شهر مقدس قم.
[5] . Boraiheh.
[6] . شیخ صدوق، اکمال الدین، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1395ق، ج2، ص501.
[7] . محمد حسین ناصر الشیعه، تاریخ قم، بیروت، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، 1350، ص114.
[8] . شیخ مفید، الإرشاد، چاپ کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص295.

علماء شیعه بعد از مناسک حج به خدمت امام جواد شرفیاب شدند و از مشاهده فضائل و معجزات و کرامات ایشان اقرار به امامت ایشان نمودند
امام جواد علیه السلام

دوران امامت:
"امام جواد ـ علیه السّلام ـ پیشوای نهم شیعیان در سال 203 ه‍ .ق پس از شهادت پدر بزرگوارش امام رضا ـ علیه السّلام ـ در سن هشت سالگی، به تصریح پیشوایان گذشته و با تعیین امام رضا ـ علیه السّلام ـ عهده دار امامت شد.
بیشتر عمر 25 ساله حضرت یعنی 17 سال دوران امامت او با زمامداری مأمون (218- 203) و معتصم (220- 218) مصادف بود".
از آنجا که امام جواد ـ علیه السّلام ـ در سن کودکی به امامت رسید بعضی از شیعیان، در امامت آن جناب تأملی داشتند تا آنکه علماء و افاضل و اشراف شیعه از اطراف عالم متوجه حج گردیدند و بعد از مناسک حج به خدمت آن حضرت شرفیاب شده و از مشاهده فضائل و معجزات و کرامات ایشان اقرار به امامت آن منبع سعادات نمودند و رنگ شبهه از آیینه خاطرات خود زدودند، در اینجا به برخی از فضائل و کرامات آن حضرت اشاره می کنیم.

فضائل امام جواد ـ علیه السّلام ـ را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
1. فضائل علمی
2. فضائل اخلاقی

1. فضائل علمی امام جواد علیه السّلام : امام جواد ـ علیه السّلام ـ از دو جهت به مناظرات علمی کشانده می شد:
نخست: از طرف شیعیان خود که با توجه به سن کم آن حضرت می خواستند علم الهی را دریابند.
دوم: از طرف حکومت، به ویژه مأمون و معتصم، دو خلیفه معاصر آن حضرت. خلفا می کوشیدند با تشکیل مناظره، شیعیان را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسشها درمانده شوند و شیعیان از این رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهی نزد ائمه اهل بیت علیهم السلام) دچار مشکل شده و از پیروی آنها دست بردارند ولی در همه این بحثها و مناظرات علمی، حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ با پاسخهای قاطع و روشنگر، اعتقاد و اطمینان کامل شیعیان به امامت آن حضرت را تثبیت کرد و ابرهای تیره ابهام و شبهه را از فضای فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشید حقیقت را آشکار ساخت.

از جمله مناظرات آن حضرت به مناظره با یحیی بن اکثم[1] اشاره می کنیم:
"با حضور عباسیان و مأمون، یحیی بن اکثم از حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ پرسید: مُحرِمی که حیوانی را کشته، وظیفه اش چیست؟ امام در جواب از وی پرسید: آیا فرد مُحرِم، صید را در حرم کشته یا بیرون از آن؟ آیا مُحرِم جاهل به حکم بوده یا عالم به حکم؟ آیا عمداً آن را کشته یا به خطا؟ آیا مُحرِم آزاد بوده یا برده؟ آیا بالغ بوده یا نابالغ؟ هنگام رفتن به مکه آن را کشته یا در موقع بازگشت؟ صید از پرندگان بوده یا غیر از آن؟ صید کوچک بوده یا بزرگ؟ مُحرِم اصرار بر عمل خود دارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب صید را کشته یا در روز؟ مُحرِم در حال عمره بوده یا حج؟"[2]
با این فروضی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ برای مسأله طرح کرد، یحیی حیرت زده و درمانده شد تا جایی که همه حضار از رنگ باختن چهره اش شکست او را به وضوح دریافتند. آنگاه امام از یحیی بن اکثم پرسید: مرا از مردی خبر بده که زنی در اوایل صبح بر او حرام بود، روز که بالا آمد آن زن بر وی حلال شد و در هنگام ظهر دوباره بر او حرام گردید و در موقع عصر حلال شد و در موقع عشاء حلال و در نیمه شب باز بر او حرام و در هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله این زن چیست؟ و چگونه بر او حلال و حرام می شود؟ - یحیی گفت: به خدا سوگند که من جواب این مسأله را نمی دانم شما بفرمایید تا یاد بگیرم.
حضرت فرمود: این زن کنیز شخص دیگری بوده که بر این مرد حرام بود، روز که بالا آمد کنیز را از صاحبش خریداری کرد و حلال شد. ظهر او را آزاد کرد و بدین جهت بر او حرام شد. عصر با او ازدواج کرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار[3] کرد و در نتیجه بر او حرام شد و در وقت عشاء کفاره ظهار داد و دوباره بر وی حلال شد، نیمه شب او را طلاق داد و به این علت حرام شد؛ صبح رجوع کرد و دوباره بر او حلال شد.
مأمون بار دیگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتی کرد و گفت: کمی سن مانع از کمال عقل برای این خاندان نمی شود".[4]

علم امام جواد ـ علیه السّلام ـ به قصد و نیت اشخاص
"محمد بن حمزه از محمد بن علی هاشمی نقل کرده که او گفت: صبح روز ازدواج امام جواد ـ علیه السّلام ـ با ام الفضل بر او وارد شدم و به علت دارویی که شب قبل خورده بودم عطش مرا فرا گرفته بود ولی از حضرت خجالت کشیدم آب طلب کنم، امام به صورتم نگاهی کرد و فرمود: خیلی تشنه ای درست است؟ گفتم: بله حضرت به غلامش فرمود آب بیاور من با خودم فکر کردم الان برایم آب زهرآلود می آورد، غلام آب را آورد حضرت لبخندی زد پس آب را از غلام گرفت و مقداری نوشید سپس به من داد و من نوشیدم، مدت زیادی نزد حضرت ماندم، دوباره تشنه ام شد حضرت بار دیگر آب طلبید و همان کاری را که دفعه اول انجام داده بود انجام داد. محمد بن حمزه گفت که محمد بن علی هاشمی به من گفت: به خدا سوگند ابو جعفر ـ علیه السّلام ـ آنچه را در دلها باشد می داند همچنانکه شیعیان می گویند".[5]

2. فضائل اخلاقی امام جواد علیه السّلام :
از میان القاب امام جواد علیه اسلام دو لقب "التقی و الجواد" مشهورترین القاب است که خود دلیل بر این است که آن حضرت در دوران نوجوانی و دوران پذیرش مسئولیت امامت و جوان بودن در هنگام شهادت، به صفت پارسایی آراسته بوده و خدمت رسانی و سخاوتمندی نسبت به مردم و اطرافیان کار همیشگی او بوده است.
کارنامه امام در سه سال حاضر نبودن پدر در مدینه و ارجاع امور دینی و اجتماعی و خانوادگی توسط امام هشتم به وی، گواه کاردانی و جامعیت و فضیلت امام نهم می باشد.
"امام هشتم به آن حضرت توصیه کرد ورود و خروج تو از درب بزرگ باشد، به همراه خود طلا و نقره داشته باش و کمتر از پنجاه دینار به عموهای خود عطا نکن، انفاق کن و از فقر هراسناک مباش که قدرت الهی با تو است و امام جواد ـ علیه السّلام ـ طبق توصیه پدر بزرگوارش عمل می کرد".[6]
بهره‎گیری از فرصت برای رفع مشکلات مردم و گره گشایی ازکار آنان از مسلمات سیره امام جواد ـ علیه السّلام ـ است؛ چنان که "مردی از اهالی سجستان خراسان در سفر حج به محضر امام رسید و از بدهی خود در دیوان والی شهر خود صحبت کرد و اعلام داشت که والی سرزمین ما، شما خاندان پیامبر را دوست دارد، با نامه ای از وی بخواهید در خراج (مالیات) به من احسان نماید حضرت کاغذی گرفت و مکتوب نمود "رساننده نامه مدعی است شما عقیده شایسته ای دارید، پس به وی احسان‎نما" با ورود به سجستان، والی به دلیل اطلاع از نامه امام به استقبال وی آمد و پس از پرسش از مشکل او، مالیات را بخشید و کمک مناسبی نیز به او کرد".[7]

نمونه هایی از معجزات و کرامات حضرت جواد علیه السّلام :
1. "هنگامی که امام جواد ـ علیه السّلام ـ با ام الفضل همسر خود از بغداد به مدینه مراجعت می فرمود در کوفه به خانه مسيّب رسید و آن هنگام غروب آفتاب بود پس حضرت داخل مسجد شد و در صحن مسجد درخت سدری بود که میوه نمی داد، حضرت کوزه آبی طلبید و در زیر آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به صورت جماعت به جا آورد... سپس وقتی که مردم کنار درخت آمدند و دیدند که میوه بسیار خوبی دارد تعجب کردند و از سدر آن خوردند، دیدند که شیرین است و دانه ندارد، سپس مردم با آن حضرت وداع کردند و ایشان به مدینه تشریف بردند".[8]
2. از حسین مکاری نقل شده که گفت زمانی‌که امام محمد تقی ــ علیه السّلام ــ در بغداد بود وارد بغداد شدم، دیدم که حضرت نزد خلیفه در نهایت جلالت است با خودم گفتم که حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ با این مقام و مرتبه ای که اینجا دارد و از حیث جلال و طعام های لذیذی که در اختیار دارد، دیگر به مدینه بر نخواهد گشت، همین که این خیال در خاطر من گذشت دیدم آن جناب سر به زیر افکند، سپس سر بلند کرد در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود فرمود: ای حسین نان جو با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نزد من بهتر است از آن چه که در اینجا مشاهده می کنی".[9]
3. "از اسماعیل بن عباس هاشمی نقل شده که گفت: روز عیدی خدمت حضرت جواد ـ علیه السّلام ـ رفتم و از تنگی معاش خود نزد حضرت شکایت کردم، آن حضرت از محل نماز خود یک مشت خاک برداشت، خاک به برکت دست آن حضرت پاره طلایی گداخته شد پس آن را به من عطا کرد و من به بازار بردم که 16 مثقال بود".[10]
درباره فضائل و مناقب و کرامات امام جواد ـ علیه السّلام ــ کتابهای زیادی نوشته شده است و به تعداد بیشتری اشاره گردیده که در این نوشته مجال ذکر آنها نیست، برای اطلاع بیشتر به کتب تاریخی مراجعه شود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی(ره) ج2.
2ـ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.
3ـ الامام الجواد من المهد الی الحد، محمد کاظم قزوینی.

پی نوشت ها:
[1] . یحیی یکی از دانشمندان نامدار زمان مأمون، خلیفه عباسی، بود که شهرت علمی او در رشته های گوناگون علوم آن زمان زبانزد خاص و عام بود.
[2] . شیخ مفید، الارشاد، کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص283.
[3] . ظهار عبارت از این است که مردی به زن خود بگوید: پشت تو برای من مانند پشت مادرم یا خواهرم یا دخترم است، در این صورت باید کفاره ظهار بدهد تا همسرش مجدداً بر او حلال گردد.
[4] . فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری، قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، ص353.
[5] . شیخ مفید، الارشاد، چاپ کنگره جهانی شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق، ج2، ص291.
[6] . محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365ش، ج4، ص43.
[7] . همان، ج5، ص111.
[8] . علی بن عیسی إربلی، کشف النعمه، تبریز، مکتبه بنی هاشمی، 1381ش، ج2، ص357.
[9] . قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، 1409ق، ج1، ص383.
[10] . همان.

به نظر می‏‌رسد این حدیث پیام متعالی، صحیح و بلندی دارد که حفظ حریم و دوری از اختلاط و روابط فساد است.
آیا برای زن بهتر است که نه او مردی را ببیند و نه مردی او را ببیند؟

منظور از حدیثی که از حضرت فاطمه زهرا  علیها‌السلام بدین مضمون نقل می شود، چیست: «برای زن بهتر است که نه او مردی را ببیند و نه مردی او را ببیند.» برخی این حدیث را اینطور معنا می کنند که منظور حضرت زهرا  علیها‌السلام این بوده که: زن نظر جنسیتی به مرد نداشته باشد و مرد هم نظر جنسیتی به زن نداشته باشد. آیا این تفسیر صحیح است؟

پاسخ :

از حضرت فاطمه علیهاالسلام نقل شده است که ایشان فرموده اند:
«خَيْرُ لِلْنِّساءِ اَنْ لا يَرَيْنَ الرِّجالَ وَ لا يَراهُنَّ الرِّجالُ؛
چه نیکو است برای زنان که مردان [نامحرم ]را نبینند و مردان [نامحرم‏] هم آنان را نبینند.»
فاطمه زهرا علیها‌السلام درّ یکدانه صدف رسالت و برترین، عالم‏ترین، فاضل‏ترین و محبوب‏ترین زن از ابتدای خلقت تا انتهای آن است. نه هیچ زنی بلکه هیچ مردی جز پدرش رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و همسرش علی بن‏ ابی‏طالب علیه‌السلام ، از پیشینیان به مقامی که او نایل شد، نرسیده بود . هیچ زن و مردی از پسینیان در این مقام متعالی به او ملحق نخواهد گشت. گرچه در بین ذریه آن حضرت و پیروان دین اسلام زنان و مردان بزرگی پا به عرصه وجود گذاشته و خواهند گذاشت، مردانی همچون ابوالفضل العباس فرزند امیر مؤمنان، احمد بن‏موسی فرزند امام کاظم علیه‌السلام، عبدالعظیم حسنی نواده امام مجتبی علیه‌السلام و ... و زنان با شخصیت و عظیمی همچون دخترش زینب کبرا،  نواده‌‏اش فاطمه معصومه و... که در عظمت شأن بی‌‏نظیرند، ولی مقام و مرتبه حضرت زهرا با هیچ کس دیگر قابل مقایسه نیست.
حضرتش تربیت‏ شده خانه وحی و تعلیم‏ یافته مستقیم مکتب نبوی بود. همچون همسرش علی بن‏ ابی‏طالب علیه‌السلام از اوان کودکی در دامن پدرش رسول خدا پرورش یافت . حضرت پیامبر با توجه به استعداد و ظرفیت علمی فوق‏‌العاده دخت بزرگوارش، در طول عمر خویش هیچ لحظه‌‏ای از پرورش وی غافل نشد . او را به بالاترین مقامی که انسان توان رسیدن به آن را دارد، رساند، به طوری که به بیان خود حضرت، اگر پسرعمویش نبود، در نوع انسان - از آدم تا بقیه افراد نسل او - برای حضرت زهرا، کفو و هم‏شأنی یافت نمی‏‌شد.(1)
سخن، رفتار و سیره این بانوی گرامی مانند سخن، رفتار و سیره پدر، همسر و فرزندان معصومش حجّت و معیار حقانیت شد . جز حق از او صادر نگشت . اسوه و الگوی همه مؤمنان و حجتی بر همه خلایق گشت تا رهپویان راهش به سعادت رسند . مخالفان و گمراهان در مواجهه با وی، بر بی‏عذری خود اعتراف ورزند و حجت بر آنان تمام باشد.
پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، روزی سؤال کرد: مرا خبر دهید که بهترین چیز برای زنان کدام است؟ (برخی افراد جواب هایی دادند ) حضرت زهرا علیها‌السلام فرمود: بهترین چیز برای زنان آن است که مردی را نبینند و مردی هم آنان را نبیند.اینجا بود که جضرت رسول فرمودند: فاطمه پاره تن من است.(2)
با استعانت از روح متعالی حضرت به بیان نکاتی در باره این سخن منسوب به حضرت می‏‌پردازیم.
اول: روایت از هیچ حکم الزامی بر فعل یا ترک خبر نمی‏‌دهد. بلکه ناظر به فضیلتی استحبابی است . فقیهان شیعه چون معتقد به آسان‏‌گیری در دلایل مستحبات هستند، از نقّادی آن چشم پوشیده‏‌اند.(3)
دوم : در مورد روایات معصومین علیهم‏السلام اصل بر این است که تا بتوان برای روایات معنای صحیح پیدا کرد و از کنار گذاشتن آن ها خودداری نمود حتی اگر دو یا چند روایت به ظاهر متعارض باشند، تا حد ممکن آن ها را با هم معنا می‏‌کنند . اگر جمع معنایی آن ها ممکن نبود، به ترجیح یکی می‏‌پردازند . در صورت نبودن وجه ترجیح، درباره هر دو روایت سکوت می‏‌کنند و علم آن را به خود امامان وا می‏‌گذارند.
سوم : به نظر می‏رسد این حدیث با وجود ضعف سندی، پیام متعالی، صحیح و بلندی دارد که حفظ حریم و دوری از اختلاط و روابط فساد است . این پیام در احادیث فراوان دیگری تکرار شده است.
چهارم : خیریت و افضلیت مطرح شده در این حدیث، نسبی و غالبی است، یعنی در غالب اوقات و در بیش تر برخوردها و فعالیت‏‌ها بهتر است زن طوری رفتار و عمل کند که با مردی مواجه نشود و مردی هم با او مواجه نگردد. در بسیاری از حیطه‏‌های اجتماعی، آموزشی، خدماتی، سیاسی و اداری، زن می‏‌تواند و شایسته است از اختلاط، هم‏نشینی و گفتگوهای صمیمی با مردان خودداری ورزد . از این موارد غیر ضروری، فسادخیز و فتنه‏‌انگیز اجتناب ورزد. اما مواردی هست که مواجه شدن زن با مرد و سخن گفتن و ... لازم و ضروری است مانند میدان کسب علم زنان از مردانی که هم‏ رتبه علمی آنان در بین زنان یافت نمی‏شود و بالعکس، یا مواجه شدن برای امر به معروف، نهی از منکر، سفارش به حق، تواصی به صبر و ... ترک چنین مواردی نه تنها خیریت و افضلیت ندارد ، بلکه مذموم است و از شمول حدیث خارج می‏‌باشد.
مثال این افضلیت غالبی را در مورد «سکوت» می‏بینیم. در روایات برای سکوت فضیلت بسیار شمرده شده و افراد بدان ترغیب گشته‏‌اند از جمله:
حضرت داوود به فرزندش سلیمان علیه‌السلام فرمود: فرزندم، اگر کلام از نقره باشد، شایسته است سکوت را طلا بدانی.(4)
امام باقر علیه‌السلام فرمود: شیعیان ما [از بس در تداوم سکوت محافظت دارند، به گمان مردم ]لال هستند.(5)
 امام علی علیه‌السلام فرمود: هر گاه عقل کامل گردد، سخن کم می‏گردد.(6)
معلوم است که سکوت در مقایسه با سخن گفتن بیهوده و لغو یا غیبت، تهمت و سخن‏‌چینی [که از گناهان کبیره هستند ] بسیار افضلیت دارد . غالب انسان‏ها هم یا از امور بیهوده و بی‏ارزش سخن می‏گویند یا سخن آنان غیبت و تهمت و ... است. بنابراین سکوت برای غالب انسان‏ها افضل است . روایات مذکور، ناظر به این حکم غالبی است اما اگر افرادی بتوانند نیکو و به جا سخن بگویند و سخن آنان حکمت، علم، امر به معروف، نهی از منکر و ... باشد، چنین سخن گفتن البته بهتر از سکوت است . چنین افراد توانمندی نباید با استناد به احادیث فضیلت سکوت، از سخن گفتن خودداری ورزند، بلکه برای آنان سخن گفتن خیر و فضیلت است . سکوت، گناه و معصیت و دیگران هم باید به این مرتبه از توان صعود کنند تا کلام آنان از سکوت‏شان برتر شود.
امام سجاد علیه‌السلام فرمود: سکوت و کلام هر دو آفاتی دارند . اگر از آفت به دور باشند، کلام از سکوت، افضل است، زیرا خداوند انبیا و جانشینان را مأموریت به سکوت نداده ،بلکه آنان مأمور به سخن گفتن می‏‌باشند. کسی با سکوت [از حق] مستحق بهشت نمی‏شود، به ولایت خدا نمی‏رسد و از جهنم نجات نمی‏یابد. همه این ها در گرو سخن گفتن است . اصولاً ماه [سکوت‏] با خورشید [کلام حق ]قابل مقایسه نیست. شما حتی فضیلت سکوت را با کلام بیان می‏کنید، ولی نمی‏توان فضیلت کلام را با سکوت بیان کرد.(7)
سخن حضرت زهرا علیها‌السلام در مورد فضیلت خودداری زن از دیدن مردان و دیده شدن توسط آنان ناظر به دیدن و دیده شدن غالب افراد است که دیدارها و ملاقات‏های شان با آلودگی های گناه و فساد همراه است. بهتر آن است که حتی‏‌الامکان از این ملاقات‏ها و نشست و برخاست‏ها و گفتگوها دوری شود؛ اما اگر زنانی محترمانه و با حرمت و کرامت در اجتماعی ظاهر شوند و به انجام اعمال صالح و مفید اجتماعی بپردازند، گرچه لازمه چنین حضوری دیدن و دیده شدن توسط مردان بیگانه است، اما حضور بهتر از خودداری از آن است.
دختران شعیب با عفت و پاکدامنی مورد تصریح خداوند، چوپانی می‏کردند . در اجتماع با مردان مواجه می‏شدند ، ولی حریم نگه می‏داشتند . از اختلاط و نشست و برخاست و گفتگوهای غیر ضروری و هوس‌‏آلود اجتناب داشتند.
زنان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله با مردان دیگر مواجه می‏شدند . قرآن آنان را نهی نکرد، بلکه آداب و رفتار محترمانه را به آنان آموخت . آنان را از برج‏گونه ظاهر شدن و به ناز و کرشمه سخن گفتن نهی کرد . نه از مطلق خارج شدن از خانه و سخن گفتن با مرد نامحرم.
صحابه بزرگواری همچون سلمان فارسی، ابوذر غفاری و جابر بن‏عبداللَّه انصاری خدمت حضرت زهرا علیها‌السلام می‏رسیدند . از ایشان علم می‏آموختند حتی سلمان در کارهای منزل به حضرت یاری می‏رساند.
با توجه به مجموع ادله و روایات و سنت و سیره معصومان به خصوص سیره حضرت زهرا علیها‌السلام، اسلام دعوت‏‌کننده به رعایت حریم و عفت و حیا در اجتماع توسط عموم و به خصوص زنان است . حضور عفیفانه و محترمانه زن را بر پرده‌‏نشینی و عزلت‏‌گزینی زن ترجیح می‏دهد . زن و مرد را در برابر خدا، خود و اجتماع مسئول دانسته ، به کسب علم و کمال و تعالی اجتماعی فرا خوانده است . این هدف و غایت جز با حضور صحیح، محترمانه، عفیفانه و حریم‌‏دار زنان محقق نمی‏شود.
امروز بعد از گذشت ربع قرن از انقلاب اسلامی و با توجه به روشنگری‏‌های امام خمینی و یاران ایشان، در زمینه لزوم و جواز و رجحان حضور اجتماعی زن، شک و تردیدی نمانده است.
ششم: نکته تربیتی این حدیث از اهمیت به سزایی به خصوص برای امروز جامعه اسلامی برخوردار است. حضرت می‏خواهد به این نکته توجه دهد که نشست و برخاست‏های غیر ضروری و هوس‏آمیز، سخن گفتن و خوش و بش‏‌های بی‏‌حساب و غلط در بین زنان و مردان، اجتماع را فاسد می‏کند. پرهیز از آن لازم و ضروری است . چون در غالب این نشست و برخاست‏ها و خوش و بش‏ها زمام امر به دست زن است . مرد طالب و خواستار است که از ایجاد آن ابتدائاً ناتوان می‏باشد، پس باید زنان را نسبت به آن هشدار داد . آنان را آگاه ساخت که بهترین چیز برای خود آنان دوری از این گونه امور می‏باشد.
آنچه اجتماع ما را امروز به شدت آزار می‏دهد و منشأ بسیاری ناهنجاری‏ها و فسادهاست، حضور لجام‌‏گسیخته و ولنگار زن در اجتماع است. آرمان انقلاب، ترویج حیا و عفاف در روابط اجتماعی زن و مرد بود. رژیم منحط شاهنشاهی حضور اجتماعی عروسک‏‌وار، مهيّج و هوس‌‏انگیز زن را در رأس برنامه‏‌های خود داشت . انقلاب اسلامی نه برای منع حضور زن بلکه برای تصحیح آن اقدام کرد . حضور عفیفانه زن را مطلوب شمرد. حضوری که از چشم‏‌چرانی، لذت‏‌جویی، روابط خارج از ضابطه و ولنگاری غربی‏‌مآب در آن خبری نباشد، ولی امروز می‏‌بینیم شائبه‏‌های شیطانی در اجتماع فراوان شده است . آفات و پیامدهای منفی آن مشهود همگان می‏باشد.
کلام زهرای اطهر علیها‌السلام رهنمون به سوی عفت و حیا و پوشش است. اگر زنان از اختلاط های بیجا و غیر ضروری و فسادانگیز با مردان بپرهیزند ، به آنان هم اجازه چنین اختلاط هایی را ندهند، اگر در محیط کار بنا را بر رعایت حریم عفت، پوشیدگی، حیا و پاکدامنی بگذارند ، روابط را بر مبنای انجام وظیفه دینی و انسانی و اجتماعی قرار دهند ، جز در حد لازم و مفید و صحیح با هم برخورد و ارتباط نداشته باشند، اگر امر به معروف و نهی از منکر، سفارش به حق و صبر، همیاری و همکاری در انجام عمل صالح و سبقت ‏جویی به سوی رضای خدا در چارچوب ارتباط های اجتماعی مردان و زنان باشد، حضور اجتماعی زن، عمل صالح و انسان‏ساز خواهد بود . در غیر این صورت، حضورش جز وزر و وبال خود و اجتماع نیست . عواقب ناگواری به دنبال خواهد داشت. باید امروز هم حضور زن را مشابه حضور وی در دوران انقلاب و دفاع مقدس و عرصه خدمت‏‌رسانی بخواهیم و برای همرنگ شدن حضور امروز وی با حضور دوران انقلاب و دفاع مقدس و جهاد سازندگی کوشش کنیم.
در آخر مناسب است با کلامی از پیامبر سخن را به پایان بریم:
«هر کس با زن نامحرمی به حرام مصافحه کند، روز قیامت با دستان بسته به آتش انداخته می‏شود . هر کس با زن نامحرمی شوخی کند و به لذت سخن بگوید، در قبال هر کلمه هزار سال در جهنم زندانی گردد . زن نیز اگر در سخن گفتن و مصافحه به رضایت با مرد همراه گردد ....... و با او شوخی نماید، گناه او نیز همسان مرد است.»(8)

پی‏‌نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج‏43، ص‏92.
2. همان، ج‏100، ص‏238 به نقل از مصباح‏الانوار.
3. همان، ج‏43، ص‏54 به نقل از کشف‏الغمه.
4. همان، ج‏68، ص‏278.
5. همان، ص‏285.
6. همان، ص‏290.
7. همان، ص‏68.
8. همان، ج‏7، ص‏214.

آنچه در عبادات باید مورد توجه قرار گیرد، این است که خودساخته نباشد یعنی از پیامبر یا امام رسیده باشد و لذا لازم است سعی کنیم در عبادت ها به معصومین اقتدا کنیم
دعای ماه رجب

ماهیت عبادت خداوند تسلیم و سرسپردگی و عمل بدون چون و چرا است هرچند همواره مجال تامل و دقت های عقلی در این امور وجود دارد. لذا ما در کارهای عبادی  دنبال فهمیدن علت نیستیم، زیرا در اکثر موارد فهمیدن علت این تکالیف از درک عقل بالاتر است.
آنچه در عبادات باید مورد توجه جدی قرار بگیرد ، این است که خودساخته نباشد یعنی از پیامبر یا امام رسیده باشد و ما در عبادت ها دقیقا سعی داریم به رفتار عبادی معصومین اقتدا کنیم. اگر آنان در عبادت ها به شکل خاصی عمل می کرده اند، حتما آن شکل خاص محبوب خدا بوده و حکمت دارد حتی اگر حکمت را متوجه نشویم.
دعای " یا من ارجوه لکل خیر..." که هم دعای معتبری است که همه عالمان جمع آوری کننده روایات ادعیه ، آن را آورده اند و هم دعای ارزشمندی  است برای همیشه و هر وقت(1) و هم در صبح و شام ماه رجب و بعد از نمازها وارد شده (2) اما متن دعا و عملکرد حضرات معصومین در مورد قرائت این دعا با اندکی تفاوت نقل شده است .
در یک روایت آمده که امام وقتی دعا را تا "زدنی من سعه فضلک یا کریم" خواند، دست خود را بالا برد و فرمود:"یا ذاالجلال و الاکرام یا ذا النعماء و الجود یا ذاالمن و الطول حرم شیبتی علی النار" آن گاه (بعد از اتمام دعا) دست بر محاسن مبارک گذاشت و دست خود را برنداشت مگر وقتی که پشت دست حضرت از اشک خیس شده بود.(3)
در نقل دیگری که مورد نظر مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح بوده و در خصوص ماه رجب وارد شده آمده :
حضرت در جواب درخواست دعای سائل فرمودند این دعا را بنویس و سپس دعا را تا "و زدنی من فضلک یا کریم" خواندند ؛ راوی می گوید :
« مد یده الیسری فقبض علی لحیته و دعا بهذا الدعاء و هم یلوذ بسبابته الیمنی ؛ آن گاه حضرت محاسن مبارک را با دست چپ گرفتند و با انگشت سبابه دست راست حالت پناه بردن را انجام دادند و همین دعا را خواندند (ظاهر عبارت خواندن دعایی است که تا کنون ذکر شده یعنی ابتدای دعا تا من فضلک یا کریم ) ؛ سپس حضرت قسمت آخر را خواندند :" یا ذالجلال و ااکرام ....".(4)
چنان که از ظاهر این عبارت بر می آید، آنچه اکنون در بین مومنان مشهور است که تنها در بخش انتهایی دعا این عمل را انجام می دهند منطبق بر علم کرد امام نیست و حضرت از ابتدای دعا تا انتها چنین عملی را انجام دادند( چنان که تعبیر شیخ عباس قمی در مفاتیح هم عین متن دعا و بخلاف عملکرد مشهور است) .
البته لازم به ذکر است که این عملکرد مربوط به امام بوده و در روایت نیامده که حضرت توصیه نموده باشند شما هم تاین گونه عمل کنید ، هرچند چون نهیی هم نشده انجام آن به قصد رجا و امید ثواب اشکالی ندارد .
در مورد این که حکمت این کار چیست باید گفت آنچه مسلم است ماهیت این عمل همان به خود گرفتن حالت التجا و خضوع در برابر خداوند است و نوعی کرنش و اظهار عجز در برابر عظمت باری تعالی محسوب می شود.

پی نوشت ها:

1.علامه مجلسی ، بحار الانوار ، نشر الوفاء ، بیروت، 1403 ق ، ج47،ص36.
2.همان،ج95،ص390.
3. همان،ج47،ص36.
4. همان،ج95،ص391.

سه دسته اند که خداوند با ایشان سخن نمی گوید به نظر رحمت به ایشان نمی نگرد و پاکشان نمی کند و برایشان عذابی دردناک است
رحمت خدا

در کتاب گناهان کبیره آقای نراقی حدیثی از امام صادق علیه‌السلام ذکر شده و در آن حدیث آمده که: می گوید سه دسته اند که خداوند با ایشان سخن نمی گوید به نظر رحمت به ایشان نمی نگرد و پاکشان نمی کند و برایشان عذابی دردناک است. حال آیا این سه دسته باید نا امید از بخشش خداوند باشند؟

پاسخ:

حدیثی به این مضمون در کتب حدیث هست :
رسول الله صلی الله علیه و آله : ثلاثة لا یکلمهم الله عز و جل یوم القیامة و لا ینظر إلیهم و لا یزکیهم و لهم عذاب ألیم : رجل بایع إماما لا یبایعه إلا للدنیا ، إن أعطاه منها ما یرید وفی له و إلا کف . و رجل بایع رجلا بسلعته بعد العصر  فحلف بالله عز و جل لقد أعطی بها کذا و کذا فصدقه فأخذها و لم یعط فیها ما قال ، و رجل علی فضل ماء بالفلاة یمنعه ابن السبیل؛ (1)
سه کس اند که خدا با آنان سخن نمی گوید و به آنان نظر نمی کند و پاک شان نمی سازد و عذاب دردناک در انتظار آنان است:
مردی که با رهبری فقط به خاطر آمال دنیایی بیعت کند (نه به خاطر حقانیت او و انجام وظیفه یاری حق) ، اگر از این رهبر به آمالش برسد ،به بیعت وفا کند و گرنه، از یاری او خودداری ورزد.
مردی که بعد از عصر کالایش را به دیگری بفروشد و به خدا قسم بخورد که آن را به فلان مقدار خریده است و خریدار هم قبول کند ،در حالی که به آن مقدار نخریده باشد.
 مردی که در بیابان آب اضافی داشته باشد و آن را از مسافر  بیابان دریغ کند.  
این حدیث و آیات و احادیثی که با این مضمون وجود دارد، همه تهدید کافران و گناهکاران است تا از کفر و گناه باز گردند و ایمان آورند و نیکوکار گردند. تا زمانی که انسان در  دنیا است، در توبه باز می باشد . می تواند با توبه از کفر و گناه ،مورد نظر خدا واقع شود و گذشته خود را پاک کند. اگر بدون توبه و با کفر و گناهان از دنیا برود، خدا به او نظر نمی کند. عفو و رحمت خود را از او دریغ می کند. او را به کیفر کفر و گناهانش می گیرد.
امام علی فرمود:
و لا ینظر إلیهم ": یعنی لا ینظر إلیهم بخیر لمن لا یرحمهم ، وقد یقول العرب للرجل السید أو للملک : لا تنظر إلینا یعنی أنک لا تصیبنا بخیر وذلک النظر من الله إلی خلقه؛ (2)
 "لا ینظر الیهم" یعنی به آنان نگاره خیر و رحمت نمی کند و خیری به آنان نمی رساند.
تا زمانی که در  دنیا هستند، کفر و گناهان شان مانع توجه رحمت خدا به آنان می شود. اگر با  گناهان از دنیا بروند، در آن دنیا  از رحمت خدا محرومند.
پس این احادیث تشویق به توبه است و در کنار آیات و احادیث دیگر این وجه تشویقی ظاهر تر است:
قُلْ یا عِبادِيَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم ؛(3)
بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
یا أَيُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسی‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ و ...؛ (4)
ای کسانی که ایمان آورده‏اید! به سوی خدا توبه کنید، توبه‏ای خالص امید است (با این کار) پروردگارتان گناهان تان را ببخشد و  ...
کسانی که به این خصلت ها مبتلا هستند، باید قبل از این که فرصت از دست رود، توبه کنند. خود را در معرض عفو و رحمت خدا قرار دهند . از اصرار و پافشاری بر گناهان خودداری ورزند. اگر اصرار ورزند ، قهر خدا آنان را فرا خواهد گرفت:
وَ سارِعُوا إِلی‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ الَّذینَ يُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ و... و الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلی‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ؛ (5)
شتاب کنید برای رسیدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتی که وسعت آن، آسمان ها و زمین است و برای پرهیزگاران آماده شده است. همان ها که در توانگری و تنگدستی، انفاق می‏کنند و...  آن ها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می‏افتند . برای گناهان خود، طلب آمرزش می‏کنند.کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟ و بر گناه، اصرار نمی‏ورزند، با اینکه می‏دانند
کیفر مربوط به قیامت است. حضرت هم فرمود: یوم القیامه. آن هم به شرط این که بدون توبه از دنیا بروند.

پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق، خصال، قم، انتشارات اسلامی، 1362 ش،  ص 107.
2. مجلسی، بحار الأنوار، بیروت ، الوفا ، 1403 ق،  ج 4، ص 10.
3. زمر (39) آیه 53.
4. تحریم (66) آیه 8.
5. آل عمران (3) آیه 133-135.

فراهم کردن زمینه ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر می کردند.
امام هادی علیه السلام

امام علی بن محمد الهادی علیه‌السلام در نیمه ذی الحجه سال 212ق نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254ق در سرّ من رأی (سامرا) توسط معتز عباسی به شهادت رسید. ایشان پس از پدر بزرگوارش 33 سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.(1)
نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه بود(2) ؛ البته مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند.(3)
لقب های آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب، نجیب، مرتضی و... ذکر کرده اند. کنیه اش ابوالحسن است و به ایشان ابوالحسن ثالث می گویند.(4)
امام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیش تر امام تصمیم گرفت ایشان را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنابه گزارش هایی که جاسوسان از فعالیت های امام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفته امام خود بودند، اعتراض خود را علنی کردند؛ به طوری که یحیی بن هرثمه اعلام کرد که کاری به امام ندارد و هیچ خطری امام را تهدید نمی کند. پس از مدتی به بهانه این که در منزل امام علیه حاکم عباسی سلاح جمع آوری می شود به خانه امام حمله بردند، ولی چیزی جز قرآن و ادعیه نیافتند.(5)
متوکل دستور داد ایشان را در محلی که مخصوص گداها بود و به «خان الصعالیک» شهرت داشت، وارد کنند. بعد از استقرار امام در سامرا، تمامی رفت و آمدها و ارتباطات امام تحت کنترل بود. در طول مدت حضور امام در سامرا هر روز بر عظمت و محبوبیت حضرت افزوده می گشت و همه خواسته یا ناخواسته در برابر امام متواضع و خاشع بودند و سخت محترمش می داشتند.(6)
متوکل وقتی در اقدامات خود علیه امام ناکام ماند، به نزدیکان خود اعلام کرد که در کار امام درمانده شده است؛ از این رو به محدودیت و فشار اکتفا نکرد و تصمیم به کشتن امام گرفت و حتی اقداماتی هم انجام داد؛ اما پیش از آن که موفق شود، خود به هلاکت رسید.(7)
- برخی از اقدامات امام :
فراهم کردن زمینه ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر می کردند. در این راستا امام هادی علیه‌السلام اقداماتی انجام داد:
ا) بیان روایات فراوان در مورد فرا رسیدن و نزدیک بودن عصر غیبت؛
ب) بشارت به ولادت حضرت حجت و مخفی بودن ولادت و هشدار این که مبادا مخفی بودن باعث تردید شما شیعیان گردد؛
ج) کم کردن تماس مستقیم شیعیان با حضرت؛ به طوری که در سامرا مسائل شیعیان از طریق نامه یا نمایندگان حضرت  داده می شد؛ تا از قبل برای شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمادگی داشته باشند؛(8)
د) تأیید برخی از کتب فقهی و اصول روایی شیعه.
ه) ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسش های شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز.
- مبارزه با انحرافات:
غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم را تا مقام خدایی بالا می بردند. امام هادی علیه‌السلام آنان را از گروه شیعه نمی دانست حتی در نامه های مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام می نمود.(9)
گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام می ایستادند. امام شیعیان را از نزدیک شدن آنان برحذر می داشت.(10)
- تربیت نیرو و افراد شایسته:
یکی از اقدامات و فعالیت های ائمه پرورش شاگردان و افراد شایسته بود . امام هادی علیه‌السلامنیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم را داشتند ،شناسایی کرده و آنان را جهت پیشبرد اهداف اسلامی تربیت می کرد. برخی از این افراد کسانی هستند که وکالت حضرت را عهده دار بودند. برجسته ترین این افراد عبارتند از:
1. عبدالعظیم حسنی (ره)،
2. حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی .
3. عثمان بن سعید عمری.
- تقویت سازمان وکالت:
با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهم تر با توجه به این که امام در حصر و تحت نظارت و کنترل بود، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر می بردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق علیه‌السلامفعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی علیه‌السلامنیاز به تمهیدات بیشتری داشت.(11)
این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.
5. تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارت غدیریه و زیارت جامعه در زمان امام هادی علیه‌السلام باید معرفی می گردید؛ چون ائمه و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی می رفت. امام هادی پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی می کرد. مجموعه زیارات و ادعیه به عنوان یک دائره المعارف شیعه به حساب می آید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام می باشد.
امام هادی در این زیارت شاخصه ها و پایه های اصلی شیعه را بیان فرمود.(12).

پی نوشت:
1. شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید،1413ق، ص297.
2. همان، ص307.
3. حسینی، تاریخ اهل البیت علیه‌السلام، ص123.
4. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب علیه‌السلام، قم ، موسسه نشر علامه، 1379ق، ج4، ص401.
5. سبط بن جوزی، تذکره الخواص، قم، ذوی القربی، 1427ق، ص448و449.
6. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمّه، تبریز، مکتبه بنی هاشم، 1381ق ، ج2، ص383.
7. ابن طاووس، جمال الاسبوع ، ص27 (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص292).
8. محمد جواد طبسی،حیاه الامام العسکری علیه‌السلام، ص325-316 (با اندکی تصرف و تلخیص).
9. اختیار معرفه الرجال، ص519، به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294.
10. خوانساری، روضات الجنات، ص 135 ـ 134، به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294.
11. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص513.
12. مزارالبحار، به نقل از باقر شریف قرشی.

حضرت در خانه «اهل بیت که خداوند آنها را از هر آلودگی پاک کرده است» به دنیا آمد و در این خانه نورانی که معدن حکمت و فضیلت بود پرورش یافت.
امام هادی علیه السلام

حضرت امام علی النقی (هادی) ـ علیه السّلام ـ در سحرگاه نیمه ذی حجه سال 212 هـ.ق در شهر صریا در حومه مدینه به دنیا آمد. پدرش امام جواد امام نهم شیعیان و مادرش سمانه بانویی پاک و باتقوا بود. نامش علی، کنیه اش ابوالحسن و برخی القابش نقی، هادی، عالم، فقیه، امین، طیب، ناصح و مرتضی است.[1]
امام هادی ـ علیه السّلام ـ در 8 سالگی به امامت رسید و پس از 33 سال امامت در سن 41 سالگی به شهادت رسید. دوره امامت حضرت معاصر بود با خلافت خلیفه عباسی معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز که حضرت در ماه رجب سال 254 هـ.ق مسموم شد و به شهادت رسید.[2] دوره زندگی این امام همام در زمان پدر و شش خلیفه عباسی مجموعا هفت دوره است که به اختصار به همراه فضایل و معجزات آن دوره ذکر می شود:
1. امام هادی ـ علیه السّلام ـ در زمان پدر:
حضرت در خانه «اهل بیت که خداوند آنها را از هر آلودگی پاک کرده است»[3] به دنیا آمد و در این خانه نورانی که معدن حکمت و فضیلت بود پرورش یافت. از همان کودکی به راهنمایی و ارشاد مردم پرداخت و در مکتب عالی دانش و فضیلت خود گروههایی از علاقه مندان و ارادتمندان خاندان نبوت را می پروراند. امام هادی ـ علیه السّلام ـ شش ساله بود که مأمون از دنیا رفت و معتصم جای او را گرفت. دو سال بعد معتصم امام جواد ـ علیه السّلام ـ پدر امام هادی ـ علیه السّلام ـ را مسموم کرد و به شهادت رساند و امام هادی ـ علیه السّلام ـ به امامت رسید.
2. امام هادی ـ علیه السّلام ـ در دوره خلافت معتصم (217ـ227 هـ.ق):
از بزرگترین معجزات امام هادی ـ علیه السّلام ـ این بود که در سن کودکی به درجه امامت رسید.[4] در همان کودکی تمام فضایل و کرامات و کمال علم و دانش را در خود جمع کرده بود. بارها معتصم مانند برادرش مأمون سعی کرد از این فرصت استفاده کرده و ضربه مهلکی به اساس شیعه و محور اعتقاد آن که همان امامت است، وارد کند ولی خدا خواست که نور الهی روشن بماند. به همین جهت بارها امام هادی ـ علیه السّلام ـ را با سؤالها و مسائل بسیار مشکل و پیچیده آزمایش کردند ولی همیشه ائمه ـ علیهم السلام ـ سربلند بودند[5] و در مقابل هر سئوالی به بهترین و کامل ترین نحو پاسخ می دادند و در نتیجه دشمنان امام در همان دامی می افتادند که خود برای امام گسترده بودند.
3. امام هادی ـ علیه السّلام ـ در دوره خلافت واثق پسر معتصم (227ـ232 هـ.ق):
در این دوره مسئله خلق قرآن مطرح شد. این مسئله به صورت یک فتنه در آمد و بهانه ای شد برای ریختن خون بسیاری از مخالفان حکومت.[6] عده ای به مخلوق بودن و عده ای دیگر به مخلوق نبودن آن معتقد شدند. امام برای نجات شیعیان از افتادن در این فتنه نامه هایی به تعدادی از بزرگان شیعه نوشت[7] و ضمن اعلام نظر خود دوستان و شیعیان خود را از داخل شدن در این فتنه بر حذر داشت. کرامت دیگر امام هادی ـ علیه السّلام ـ در این دوره خبر از مرگ واثق بود که به خیران خادم فرمودند.[8]
4. امام هادی ـ علیه السّلام ـ در دوره خلافت متوکل برادر واثق (232ـ248 هـ.ق):
تقریباً نصف دوره امامت حضرت هادی ـ علیه السّلام ـ با خلافت متوکل معاصر بود. گرچه همه خلفای بنی عباس در آزار و صدمه زدن به شخص امام و سازمان تشیع سعی زیادی داشتند ولی «در این میان متوکل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلی گوی سبقت را از دیگران ربود»[9]. سختگیری خلفای قبلی برای شیعیان قابل تحمل بود لذا تعداد زیادی از آنها در سامرا مرکز عباسیان ساکن شدند اما متوکل آن چنان سختگیری و ستم کرد که آنها متفرق شدند.[10] این دوره از سخت ترین و طاقت فرساترین دوره های شیعیان بود. در این دوره شیعیان زیادی مقتول یا مسموم یا متواری شدند.[11] از دیگر جنایتهای متوکل تخریب مرقد شریف امام حسین ـ علیه السّلام ـ و تبعید امام از مدینه به سامرا بود[12] تا هم امام و ارتباط شیعیان را تحت نظر بگیرد و هم پایگاه مهم و قوی شیعه در مدینه را تضعیف کند. از دیگر جنایت های متوکل این بود که «گاه بگاه به مأموران خود دستور می داد تا ناگهانی به خانه امام ریخته و بازرسی کنند به امید آن که سلاح یا مدرکی دال بر فعالیت ایشان علیه حکومت بدست آورند لکن در این حمله های شبانه جز کتاب های علمی و دعا چیزی یافت نشد»[13].
گاهی متوکل فرمان می داد تا امام را در هر حالتی که هست به دربار آورند «در یکی از این احضارها امام در حالی وارد شد که او مست و لا یعقل در کنار جامها و سبوهای شراب و در میان گروه های خنیاگر و رقاصه افتاده بود. امام بی توجه به خطرات احتمالی او را سرزنش کرد و در ضمن خواندن اشعاری به نصیحت گویی و یادآوری قیامت پرداخت. متوکل برآشفت و دستور داد حضرت را محبوس سازند.[14]» سپس شخصی از حضرت شنید که می فرمودند: من از ناقه صالح نزد خدا محترم ترم و سپس آیه «و تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب»[15] را خواندند. بیش از سه روز نگذشت که متوکل بدست فرزندش منتصر به هلاکت رسید.[16] علاوه بر این کرامت، جریان زینب کذّاب نیز از کرامات امام هادی ـ علیه السّلام ـ در دوره متوکل است.
زنی ادعا کرد من زینب دختر فاطمه زهرا و نوه پیامبرم. پیامبر دعاکرده که در هر 40 سال جوانی من برگردد. همه گفتند دروغ می گوید ولی نتوانستند دلیلی بیاورند که او را قانع کند. به سراغ امام هادی ـ علیه السّلام ـ رفتند و حضرت فرمود گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است و خود در قفس شیران رفت و همه شیرها دور امام جمع شدند و امام دست نوازش بر سر آنها کشید. در این هنگام زن فریاد زد: به خدا دروغ گفتم و ادعای باطلی کردم.[17]
5. امام هادی ـ علیه السّلام ـ در زمان خلافت منتصر (248 هـ.ق به مدت شش ماه):
منتصر با طرح نقشه ای پدرش را کشت و به خلافت رسید. او برخلاف پدر خونریز و بی رحمش، بر علویان و شیعیان سخت نمی گرفت. او اجازه داد شیعیان به زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ بروند و فدک را نیز به فرزندان امام حسین ـ علیه السّلام ـ پس داد و پس از گذشت 6 ماه کشته شد.[18]
6 و 7. امام هادی ـ علیه السّلام ـ در دوره خلافت مستعین (248ـ252 هـ.ق) و معتزّ (252ـ255 هـ.ق):
در زمان مستعین خلافت ضعیف شده بود و ترکان در حکومت نفوذ کرده و قدرتمند شده بودند. در این دوره قیام ها و شورش های زیادی صورت گرفت و شیعیان وضع بهتری نسبت به گذشته داشتند.[19] پس از او معتز که در دشمنی با آل محمد و قتل دشمنان خلافت معروف بود[20]، به خلافت رسید او وجود نورانی امام ـ علیه السلام ـ را برنتابید و در زمان او حضرت مسموم شد و به جهان باقی شتافت. همچنین در این زمان عده زیادی از شیعیان به قتل رسیده و یا آن قدر در زندان ماندند تا وفات کردند.[21]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ زندگانی امام علی الهادیعلیه‌السلام، باقر شریف قرشی.
2ـ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.

پی نوشت ها:
[1] . شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ج2، ص417؛ طبرسی، امین الاسلام، اعلام الوری، چاپ سوم، ص355؛ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادقعلیه‌السلام، چاپ سیزدهم، 1381ش، ص567.
[2] . الارشاد، همان، ص440؛ اعلام الوری، همان، ص363؛ سیره پیشوایان، همان، ص612.
[3] . احزاب / 33.
[4] . اعلام الهدایه، مرکز جهانی اهل بیت، قم، انتشارات لیلی، چاپ اول، ج12، ص81.
[5] . همان.
[6] . همان، ص88ـ86.
[7] . همان، ص88، به نقل از امالی شیخ صدوق، ص498.
[8] . همان، ص88، به نقل از اصول کافی، ج ، ص498.
[9] . اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، نجف، مکتبه الحیدریه، ص395؛ ادیب، عادل، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، نشر فرهنگ اسلامی، چاپ شانزدهم، ص256.
[10] . پیشوای دهم، مؤسسه در راه حق، سلمان فارسی، 1369ش، ص6ـ7.
[11] . همان.
[12] . الارشاد، همان، ص437.
[13] . قرشی، باقر شریف، زندگانی امام علی الهادی، ترجمه سید حسن اسلامی، قم، انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1371ش، ص387؛ اعلام الهدایه، همان، ص112؛ سعد، طعمه، المصابیح الزاهره، قم، دارالاعتصام، چاپ دوم، 1420ق، ج2، ص226.
[14] . المصابیح الزاهره، همان، ص228؛ اعلام الهدایه، همان، ص112؛ اعلام الوری، همان، ص363؛ زندگانی امام علی الهادی، همان، ص386.
[15] . هود /56؛ در خانه هایتان سه روز به آسایش و لذت بپردازید آن (وعده عذاب) وعده ای غیر دروغ است.
[16] . المصابیح الزاهره، همان، ص228؛ اعلام الهدایه، همان، ص112؛ اعلام الوری، همان، ص363؛ زندگانی امام علی الهادی، همان، ص386.
[17] . اعلام الهدایه، همان، ص104، به نقل از بحارالانوار، ج50، ص149.
[18] . پیشوای دهم، همان، ص23؛ اعلام الهدایه، همان، ص114؛ مقاتل الطالبیین، همان، ص396.
[19] . اعلام الهدایه، همان، ص114؛ سیره پیشوایان، همان، ص568ـ569.
[20] . اعلام الهدایه، همان، ص114؛ سیره پیشوایان، همان، ص610.
[21] . اعلام الهدایه، همان، ص114.

متوکل عباسی یکی از جنایت کارترین خلفای عباسی است که از سال 232 هـ.ق تا سال 247 هـ.ق امر خلافت را برعهده داشت
امام هادی علیه السلام

متوکل عباسی یکی از جنایت کارترین خلفای عباسی است که از سال 232 هـ.ق تا سال 247 هـ.ق امر خلافت را برعهده داشت. او در دشمنی با امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ و خاندان و شیعیان آن حضرت از هیچ کوششی فروگذار نکرد. دوران حکومت او برای شیعیان و علویان یکی از سیاهترین دورانها به شمار می‌ رود. از جمله جنایات وی می‌ توان به:
1. تعقیب و زندانی کردن شیعیان و آزار و اذیت آنها[1]
2. دستور تخریب آرامگاه امام حسین ـ علیه السّلام ـ[2]
3. قتل شیعیانی همانند «ابن سکیت» یار با وفای امام جواد ـ علیه السّلام ـ و امام هادی ـ علیه السّلام ـ . و... اشاره کرد.
بخشی از دوران زندگی حضرت امام هادی ـ علیه السّلام ـ در زمان حکومت متوکل عباسی بوده است. امام هادی ـ علیه السّلام ـ در سال 212 هـ.ق در شهر مدینه به دنیا آمد و در ماه رجب سال 254 هـ.ق در سامرا رحلت نمود.[3]
مورخان می نویسند: متوکل امام هادی ـ علیه السّلام ـ را از مدینه به سامرا آورد.[4] درباره علت آن دو قول وجود دارد. ابن شهر آشوب و شیخ مفید و عده ای دیگر نوشته اند: «سبب اینکه حضرت هادی ـ علیه السّلام ـ را از مدینه به سامرا آوردند این شد که عبدا... بن محمد (والی مدینه) پیش متوکل از حضرت هادی ـ علیه السّلام ـ سعایت و بدگویی کرد... هرچند امام هادی ـ علیه السّلام ـ در نامه ای که به متوکل نوشت دروغگویی او را یادآور شد، امّا متوکل با نوشتن نامه ای، امام ـ علیه السّلام ـ را به سامرا دعوت کرد.[5] در روایتی دیگر مسعودی می‌ نویسد: «بریحه عباسی که مسئول نظارت بر اقامه نماز در حرمین (مکه و مدینه) بود بارها به متوکل نامه نوشت که اگر احتیاجی به حرمین داری علی بن محمد را از آنجا اخراج کن زیرا او مردم را به سوی خود دعوت می‌ کند و گروه انبوهی به او گرویده اند.»[6] سرانجام این سعایت ها سبب شد که امام ـ علیه السّلام ـ به سامرا احضار شود.
با توجه به اینکه مدت اقامت امام هادی ـ علیه السّلام ـ در سامرا بیست سال گزارش شده است[7] و با توجه به تاریخ وفات امام هادی ـ علیه السّلام ـ (سال 254 هـ.ق) می‌ توان نتیجه گرفت که متوکل آن حضرت را در سال 234 هـ.ق از مدینه به سامرا فراخوانده است. هر چند نامه متوکل به امام هادی ـ علیه السّلام ـ نامه ای محترمانه بود امّا به نظر می‌ رسد که امام ـ علیه السّلام ـ به اجبار به این سفر رفته اند چرا که اولاً: متوکل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا آن حضرت را به سامرا بیاورد.[8] ثانیاً: آن حضرت بعدها در سامرا فرمود: مرا از مدینه به اکراه به سامرا آوردند.[9] ثالثاً: اگر امام هادی ـ علیه السّلام ـ دعوت متوکل را قبول نمی کرد این امر تأییدی می‌ شد بر گفتار سعایت کنندگان و باعث تحریک بیشتر متوکل می‌ شد و بهانه بیشتری به دست او می‌ داد که مشکلات فراوانی برای حضرت فراهم کند.[10]»
وقتی امام هادی ـ علیه السّلام ـ به اتفاق یحیی بن هرثمه به سامرا رسید، متوکل دستور داد تا امام ـ علیه السّلام ـ را به «خان صعالیک»[11] ببرند و هدف وی از این کار این بود که از شأن امام و اهمیت ایشان در نزد مردم بکاهد.[12] صالح بن سعید می‌ گوید: نزد امام رفتم و عرض کردم: «قربانت گردم اینان در همه جا می‌ خواهند نور شما را خاموش کنند و از قدر شما بکاهند برای همین شما را در این کاروانسرای کثیف و بدنام جای دادند...»[13] امام هادی ـ علیه السّلام ـ یک روز در این کاروانسرا بود سپس متوکل خانه ای برای امام در نظر گرفت و حضرت در آنجا سکونت گزید.[14] همان گونه که مشخص است متوکل امام هادی ـ علیه السّلام ـ را به سامرا آورد تا آن حضرت را کاملا تحت نظر و مراقبت داشته باشد. بارها متوکل افرادی را می‌ فرستاد تا خانه امام ـ علیه السّلام ـ را تفتیش کنند. ما در این بحث تنها به یکی از این موارد اشاره می‌ کنیم. مسعودی می‌ نویسد: «از حضرت امام علی نقی ـ علیه السّلام ـ در نزد متوکل سعایت کردند، متوکل عده ای را به خانه امام ـ علیه السّلام ـ فرستاد، آنها چیزی نیافتند. آن حضرت مشغول تلاوت قرآن بود. وی را به نزد متوکل بردند... متوکل به آن حضرت شراب تعارف کرد آن حضرت فرمود: «و الله شراب داخل گوشت و خون من نشده. هرگز، مرا معاف دار آنگاه متوکل به آن حضرت گفت: شعری بخوان. حضرت ابتدا خودداری کرد امّا با اصرار وی شعری خواند که مطلع آن چنین است: بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می‌ دادند ولی آن قله کوهها برایشان سودی نبخشید... متوکل و حاضران از شنیدن این اشعار گریستند. سپس خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند و امام ـ علیه السّلام ـ را با احترام به خانه اش بازگردانند.[15]
«متوکل چندین مرتبه افرادی را به مناظره با امام ـ علیه السّلام ـ فراخواند. یحیی بن اکثم یکی از این افراد در پایان یکی از جلسات به متوکل گفت: ما دیگر دوست نداریم از امام بیشتر سئوال بپرسیم چرا که پاسخ های امام باعث تقویت شیعیان می‌ شود.[16]» باقر شریف القرشی در مورد وضعیت امام در سامرا می‌ نویسد: «امام هادی ـ علیه السّلام ـ در این مدت زمانی که در سامرا بود (تا به شهادت رسید) همواره در حصر اقتصادی بود. اگر کسی می‌ خواست حقوق واجبه اش را بپردازد یا هدیه ای به امام بدهد، بدترین عقوبات را می‌ دید، آن حضرت در سختی و حرج روزگار می‌ گذراند. کسی نمی توانست به دیدار آن حضرت برود. متوکل مدتی امام ـ علیه السّلام ـ و همسرش را زندانی کرد»[17] ظلم و ستمی که بر امام هادی ـ علیه السّلام ـ وارد می‌ شد سبب شد صبر امام ـ علیه السّلام ـ کم شود و برعلیه متوکل دعا کند. «و قدْ قلَّ صبری و ضاقت حیلتی...»[18]
خداوند دعای آن حضرت را مستجاب کرد. و بعد از این دعا متوکل سه روز بیشتر زنده نبود.[19]
نتیجه گیری:
متوکل برای اینکه خلافت خویش را حفظ کند دستور داد امام هادی ـ علیه السّلام ـ را از مدینه به سامرا بیاورند. امام هادی ـ علیه السّلام ـ در این شهر نظامی حدود 20 سال اقامت داشت و همواره تحت نظر و مراقبت بود. متوکل در سال 247 هـ.ق کشته شد.[20]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.
2. حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان.

پی نوشت ها:
[1] . شیخ عباس قمی، منتهی الامال، چ 4، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1411 هـ.ق، ج 2، ص 681.
[2] . محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، التراث العربی، 1378 هـ.، ج 9، ص 185.
[3] . محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا، ج 2، ص 285.
[4] . همان.
[5] . شیخ مفید، پیشین، ص 296، و ابن شهر آشوب، مناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، بی تا، ج 4، ص 417.
[6] . علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، چ 4، نجف، مطبعه الحیدریه، 1374 هـ.ق، ص 225.
[7] . محمد بن حسن طبرسی، اعلام الوری، قم، مؤسسه آل البیت ـ علیهم السّلام ـ 1427 هـ.ق، ج 2، ص 127.
[8] . شیخ مفید، پیشین، ص 285.
[9] . ابن شهر آشوب، پیشین، ج 4، ص 417، و محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1395 هـ.، ج 50، ص 129.
[10] . مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، 1376، ص 580.
[11] . کاروانسرای گداها.
[12] . باقر شریف القرشی، حیاة الامام علی الهادی، بی جا، دارالکتاب الاسلامی، 1408هـ.ق، ص 238.
[13] . شیخ مفید، پیشین، ص 299ـ298، محمد بن حسن طبرسی، پیشین، ص 126.
[14] . محمد بن حسن طبرسی، پیشین، ص 125.
[15] . علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، 1358 هـ.ق، ج 4، ص 11.
[16] . باقر شریف القرشی، پیشین، ص 249، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 403، و تحف العقول، ص 477.
[17] . همان، ص 262.
[18] . قسمتی از دعای امام هادی ـ علیه السّلام ـ بر علیه متوکل.
[19] . همان، ص 271.
[20] . علی بن حسین مسعودی، اثبات الوحیه، قم، انصاریان، 1417 هـ.ق، ص 242.

حضرت امام هادی در 8 سالگی پس از شهادت پدر بزرگوارشان عهده دار مقام امامت گردید و پس از 33 سال امامت در سن 41 سالگی در سامرا در زمان خلافت معتز به شهادت رسیدند.
امام هادی علیه السلام

امام علی النقی (هادی) ـ علیه السّلام ـ امام دهم شیعیان جهان است که در نیمه ذی حجه سال 212 هـ. ق در شهر صریا (حومه مدینه) به دنیا آمد. پدرش امام جواد ـ علیه السّلام ـ و مادر گرامیش سمانه نام دارد.[1]
حضرت امام هادی ـ علیه السّلام ـ در 8 سالگی پس از شهادت پدر بزرگوارشان عهده دار مقام امامت گردید و پس از 33 سال امامت در سن 41 سالگی در سامرا در زمان خلافت معتز به شهادت رسیدند.[2]
امامت امام هادی ـ علیه السّلام ـ مقارن با خلافت 6 خلیفه عباسی بود. مقارن بود با 7 سال باقیمانده از خلافت معتصم برادر مأمون، با واثق پسر معتصم به مدت 5 سال، متوکل برادر واثق 16 سال، منتصر پسر متوکل به مدت 6 ماه، مستعین پسر عموی منتصر 4 سال و معتز پسر دیگر متوکل که سه سال خلافت کرد. امام هادی پس از گذشت یک سال از خلافت معتز در سامرا مسموم شده و به شهادت رسید و جسم پاک حضرت در سامرا در خانه مسکونی حضرت مدفون گردید.[3]
نکته مهم در شهادت امام هادی ـ علیه السّلام ـ این است که حضرت در سامراء به شدت تحت نظر بود و به خاطر کنترل بسیار شدید و خفقان حاکم و منع دوستان و شیعیان از دیدار با حضرت و عقوبت سخت متخلفین"[4] حتی نزدیکترین یاران امام نیز از حال و وضع امام بی خبر یا بسیار کم اطلاع بودند. و به همین دلیل است که منابع اشاره دقیقی به نحوه شهادت امام ندارد. منابع فقط شهادت حضرت در زمان معتز را ذکر کرده اند بدون ذکر زمان دستور خلیفه به مسموم کردن و اینکه چه کسانی مأمور این جنایت شدند و چه زمانی این عمل پلید از آنان سر زد و حتی در روز شهادت حضرت هم اتفاق نظر نیست.[5]
امام هادی ـ علیه السّلام ـ در طول دوران امامت خود از سرکشان و حاکمان فاسد بنی عباس رنجها و محنت های زیادی کشید "و در این میان متوکل در ظلم و ستم به حضرت و سنگدلی گوی سبقت را از دیگران ربود".
"متوکل وجود امام هادی ـ علیه السّلام ـ را خطر بزرگی برای حکومت خویش احساس می کرد، لذا تصمیم گرفت تا با دو روش هم زمان در یک اقدام از بحرانی تر شدن اوضاع جلوگیری کند. یکی حمله به یاران امام و نابود کردن آثار شیعیان تا حدی که قبر مطهر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را نیز تخریب کرد و دوم دور کردن امام از مدینه که پایگاه سازمان تشیع بود.[6]
"عبدالله بن محمد فرماندار مدینه از دشمنان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بود و از امام نزد متوکل سعایت می کرد و پیوسته قصد آزار آن جناب را داشت. امام هادی ـ علیه السّلام ـ در نامه ای به متوکل سعایت و دروغگویی او را یاد آوری کرد ولی متوکل که زمینه را برای تبعید امام از مدینه و تحت نظر گرفتن مناسب می دید در نامه ای ظاهرا محترمانه از حضرت خواست به سامرا بیاید"[7]
نامه متوکل رسید و حضرت آماده رفتن به سامرا شد "وقتی آن حضرت به سامرا رسید متوکل ( با آن همه وعده و احترام که در نامه اش بود) یک روز خود را پنهان کرد و آن حضرت را در کاروانسرایی که به کاروانسرای گداها معروف بود فرود آورد".[8]
سپس متوکل دستور داد: "حضرت را کاملا تحت نظر گیرند و خانه شان را محاصره کرده و مانع دیدار شیعیان با ایشان و استفاده دانش پژوهان از آن سرچشمه علم و معرفت گردند و حتی ایشان را در تنگنا و محاصره اقتصادی قرار داد و رساندن حقوق شرعیه و هدایا را از داخل و خارج بر حضرت ممنوع کرد و متخلفان را عقوبتی سخت نمود"[9]
این وضعیت جز در حکومت شش ماهه منتصر تا زمان شهادت امام ادامه داشت و در زمان معتز شدت گرفت.
یکی دیگر از سختگیری های متوکل در آزار امام هادی ـ علیه السّلام ـ این بود که "گاه بگاه به مأموران خود دستور می داد تا ناگهانی به خانه امام ریخته و آنجا را بازرسی کنند به امید آنکه سلاح یا مدرکی دال بر فعالیت ایشان علیه حکومت بدست آورند. لکن در این حمله های شبانه جز کتاب های علمی و ادعیه چیزی یافت نشد"[10]
گاهی متوکل فرمان می داد "حضرت را در هر حالتی که هست به دربار آورند. در یکی از این احضارها امام در حالی بر متوکل وارد شد که او مست و لا یعقل در کنار جامها و سبوهای شراب و در میان گروه های خنیاگر و رقاصه افتاده بود.امام بی توجه به موقعیت خطیر و خطرات احتمالی به شدت او را سرزنش و ملامت کرد و به نصیحت گویی و یاد آوری قیامت پرداخت و فسق و فجور و می خوارگی و بدکارگی او را محکوم ساخت. متوکل بر آشفت و دستور داد ایشان را در زندان محبوس سازند"[11] حضرت روانه زندان شد و "شخصی از حضرت شنید که می فرمودند انا اکرم علی الله من ناقه صالح"[12] و سپس این آیه را خواندند "تمتعوا فی دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب"[13]
بیش از سه روز نگذشت که متوکل به دست فرزندش منتصر به هلاکت رسید"[14]
منتصر گرچه بر امام سخت نگرفت ولی این آرامش نسبی امام و شیعیان پس از شش ماه تمام شد و دوباره آزار و حصر و شکنجه و قتل راهکار اساسی خلافت در مقابل شیعیان بود "امام هادی ـ علیه السّلام ـ با حاکمان ستمگر سازش نکرد و آنها از مبارزه منفی و عدم همکاری حضرت هراس داشتند و رنج می بردند تا اینکه تنها راه خویش را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و بدین ترتیب امام هادی ـ علیه السّلام ـ نیز مانند امامان پیشین به مرگ طبیعی از دنیا نرفت بلکه در زمان معتز مسموم گردید".[15]
منابع معتبر و مورخان شیعه شهادت حضرت را در " ماه رجب سال 254 ه.ق"[16] می دانند. مرحوم آیت الله مرعشی نجفی شهادت حضرت را در روز دوشنبه سوم رجب سال 254 ه.ق می داند[17] گر چه برخی منابع شهادت حضرت را در ماه جمادی الثانی[18] یا 27 رجب[19] نیز ذکر کرده اند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ زندگانی امام علی الهادی، باقر شریف رضی.
2ـ منتهی الآمال، شیخ عباس قمی.
3ـ سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.
4ـ زندگی پیشوای دهم امام هادی، عقیقی بخشایشی.

پی نوشت ها:
[1] . شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاّتی، ج2، ص417ـ418؛ پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم، موسسة امام صادق، چاپ سیزدهم، 1381ش، ص567؛ طبرسی، امین الاسلام، اعلام الوری، دارالکتاب الاسلامیه، چاپ سوم، ص355.
[2] . شیخ مفید همان، طبرسی، همان.
[3] . پیشوایی، همان، ص612 به نقل از شبلنجی، نورالابصار، ص166؛ شیخ مفید در الارشاد به جای شهادت از لفظ وفات استفاده کرده است.
[4] . عقیقی بخشایشی، زندگانی پیشوای دهم امام هادیعلیه‌السلام، قم، انتشارات نسل جوان، 1357ش، ص40ـ45؛ ادیب. عادل، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، نشر فرهنگ اسلامی، چاپ شانزدهم، 1376ش، ص258ـ256.
[5] . سن امام را بین 40 تا 42 سال ذکر کرده اند و روز شهادت امام را یا ذکر نکرده اند یا سوم رجب یا بیست و هفتم رجب و یا در ماه جمادی الثانی ذکر کرده اند که خواهد آمد.
[6] . اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1385ق، ص395؛ پیشوائی، همان، ص571؛ ادیب، عادل، همان، ص256؛ عقیقی بخشایشی، همان، ص53ـ54؛ قرشی، باقر شریف، زندگانی امام علی الهادی، انتشارات اسلامی، 1371، ص386.
[7] . شیخ مفید، همان، ص435؛ طبرسی، اعلام الوری، همان، ص365؛ قرشی، زندگانی امام علی الهادی، همان، ص386.
[8] . شیخ مفید، الارشاد، همان، ص438.
[9] . قرشی، باقر شریف، زندگانی امام علی الهادی، همان، ص 386.
[10] . قرشی، باقر شریف، همان، ص 387.
[11] . قرشی، باقر شریف، همان، ص 387.
[12] . ترجمه: من نزد خدا از ناقه حضرت صالح محترم ترم.
[13] . هود / 56، در خانه هایتان سه روز به آسایش و خوشگذرانی سپری کنید (سپس عذاب الهی خواهد رسید) آن وعده ای است که دروغ نخواهد بود.
[14] . طبرسی، اعلام الوری، همان، ص363؛ عماد الدین طبری، مناقب الطاهرین، تهران، انتشارات رایزن، 1379، ج 2، ص 827.
[15] . پیشوایی، سیره پیشوایان، همان، ص612 به نقل از شبلنجی، نوار الابصار، ص 166.
[16] . شیخ مفید. الارشاد، همان، ص439؛ طبرسی، اعلام الوری، همان، ص355؛ پیشوائی، همان، ص567.
[17] . مرعشی نجفی، سید شهاب الدین، مجموعه نفیسه، ص56.
[18] . عقیقی بخشایشی، همان، ص90 به نقل از قندوزی، شیخ سلیمان بلخی، نیابیع المودة، بیروت، ج3، ص14.
[19] . عقیقی بخشایشی، همان، ص112.

صفحه‌ها