امام هادی چهار پسر داشت و یک دختر. پسران حضرت عبارتند از ابو محمد حسن بن علی که امام یازدهم شیعیان است، محمد، حسین، جعفر و یک دختر به نام عالیه یا علیه یا عایشه
امام هادی علیه السلام

امام علی بن محمد (هادی) ـ علیه السّلام ـ دهمین امام شیعیان است که خداوند آنها را از هرگونه آلودگی پاک کرده است. نامش علی، کنیه اش ابوالحسن و برخی القاب او مرتضی، ناصح، امین، فقیه، عالم، هادی و نقی است.[1] امام هادی و فرزندشان امام حسن ـ علیه السّلام ـ به عسکریین شهرت دارند.
پدرش امام جواد ـ علیه السّلام ـ و مادرش سمانه بانویی پاک و باتقوا بود.[2] حضرت زیر سایه پدر و سر سفره قرآن رشد و تربیت الهی خود را کامل کرد. در کودکی به امامت رسید و آوازه حکمت و فضیلت او همه جا را پر کرد.
با وجود خفقان زیاد و کنترل شدید و سلطه عباسیان، امام هادی ـ علیه السّلام ـ نقش خود را به طور کامل ایفا کرد و با توجه به نزدیکی به عصر غیبت امام دوازدهم سازمان وکالت را که از زمان امام صادق ـ علیه السّلام ـ تأسیس و تا زمان امام جواد ـ علیه السّلام ـ پایه های آن محکم شده بود، به صورت گسترده و سازمان یافته تر مجهز کرد و حضرت جامعه شیعیان را حول محور امامت اتحاد بخشید و یاران و فرزندان خویش را طوری تربیت کرد تا اختلاف و انشقاقی در پیکره آن پدید نیاید. لذا در پذیرش امامت امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ و سپس حضرت ولیعصر (عج) توسط شیعیان مشکل زیادی نبود.

فرزندان امام هادی علیه السّلام :
امام هادی ـ علیه السّلام ـ چهار پسر داشت و یک دختر. پسران حضرت عبارتند از ابو محمد حسن بن علی (امام حسن عسکری) که امام یازدهم شیعیان است، محمد، حسین، جعفر و یک دختر به نام عالیه یا علیه یا عایشه.[3]

شرح حال فرزندان امام علیه السّلام :
1. امام حسن عسکری ـ علیه السّلام ـ امام یازدهم شیعیان و پدر گرامی امام زمان (عج) است. "حضرت در ماه ربیع الثانی سال 232 هـ.ق در مدینه چشم به جهان گشود". در مورد روز ولادت اختلاف است ولی روز هشتم مشهورتر است. نامش حسن کنیه اش ابو محمد و برخی القابش السراج و العسکری و ابن الرضاست. "پدرش امام هادی ـ علیه السّلام ـ و مادرش حدیثه (سلیل) بوده است.[4]
حضرت در 22 سالگی به امامت رسید و پس از 6 سال امامت در هشتم ربیع الاول سال 260هـ..ق در سن 28 سالگی در سامرا به دیار باقی شتافت و در همان خانه پدری در جوار پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.[5]
2. حسین: او سیدی جلیل القدر و عظیم الشأن بوده و به او و امام حسن عسکری سبطین می‌ گفتند و به جدشان امام حسن ـ علیه السّلام ـ و امام حسین ـ علیه السّلام ـ تشبیه می‌ کردند. روایت است که صدای امام زمان شبیه صدای عمویش حسین است. حسین از زاهدان و عابدان زمان خود بوده و به امامت برادرش (امام حسن عسکری) اعتراف می‌ کرد. معروف است که قبر حسین در کنار قبر پدر (امام هادی) و برادرش (امام حسن عسکری) در زیر همان مرقد سامرا است.[6]
3. سید محمد: او از اجلاء سادات و دارای کرامات متواتر است. حتی اهل سنت و عربهای بادیه نشین به شدت به او احترام کرده و از او می‌ ترسند. آنها هرگز قسم دروغ به سید محمد نمی خورند و پیوسته برای او نذر می‌ کنند. کرامات بسیار زیادی مانند شفای مفلوج و مرض‌های صعب العلاج و رفع گرفتاری‌های شدید از او نقل شده است.[7]
سید محمد فرزند بزرگ امام هادی ـ علیه السّلام ـ بود و حضرت علاقه شدیدی به او داشت حتی عده زیادی از شیعیان گمان می‌ کردند او امام بعدی و جانشین پدر خواهد شد. امّا سید محمد در زمان پدر از دنیا رفت.
عده ای از بنی هاشم نقل می‌ کنند ما هنگام وفات سید محمد در خانه امام هادی ـ علیه السّلام ـ جمع شده بودیم ناگهان جوانی وارد شد و در طرف راست پدر نشست. ما او را نمی شناختیم پرسیدیم کیست؟ گفتند حسن فرزند امام هادی در آن وقت به نظر بیست ساله بود. از طرز صحبت امام هادی با او فهمیدیم که او امام شیعیان و جانشین پدر است. با مرگ سیدمحمد شیعیان فهمیدند که سید محمد امام نبوده است البته آگاهی دادن امام هادی و فضایل و خصوصیات امام حسن عسکری نیز در تصحیح اعتقاد شیعیان تأثیر داشت.[8] مزار سید محمد در هشت فرسخی سامرا نزدیک روستای بلد است.[9]
4. جعفر: او پس از شهادت امام حسن عسکری به ناحق ادعای امامت کرد و در تلاش بود با نماز خواندن بر جنازه امام حسن عسکری عملا ثابت کند که امام است ولی امام زمان که کودکی تقریباً 5 ساله بود آمد و عمویش را کنار زد و خود بر جنازه پدر به نماز ایستاد. در روایتی از امام زمان آمده که عموی ما جعفر مانند برادران یوسف است. یعنی مثل آنها پشیمان شده و توبه کرده است پس "لا تقول فیه الا خیراً" کلمه کذاب را نگویید و جعفر توّاب بگوئید.
جعفر فرزندان زیادی داشته و تعداد آنها را تا 120 نفر ذکر کرده اند. او در 45 سالگی در سال 271 هـ.ق از دنیا رفت و در سامرا دفن شد.[10]
در مورد تنها دختر امام هادی ـ علیه السّلام ـ منابع چیزی نقل نکرده اند تنها برای او سه نام ذکر کرده اند: عالیه، علّیه، عایشه.

یاران امام هادی علیه السّلام:
با وجود جو اختناق و ستم، امکان استفاده از امام هادی ـ علیه السّلام ـ بسیار محدود بود ولی برخی مشتاقان معارف قرآن و علوم اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ توانستند به زحمت و به قدر ظرفیت از محضر حضرت کسب فیض نمایند. شیخ طوسی 185 نفر از راویان حدیث از محضر امام هادی ـ علیه السّلام ـ را نام می‌ برد که به طور خلاصه به سه نفر از آنها اشاره می‌ شود:
1. عبدالعظیم حسنی: از دانشمندان و راویان بزرگ است که از امام جواد و امام هادی ـ علیهم السّلام ـ روایت کرده است. و او به امور دین آگاه و به مسائل مذهبی و احکام قرآن کاملا آشنا بود. امام هادی ـ علیه السّلام ـ به برخی از اهل ری سفارش می‌ نمود که در مشکلات خود به عبدالعظیم مراجعه کنند.[11] آنقدر بزرگوار و با ایمان بود که امام هادی فرمود: "تو از دوستان واقعی مایی"[12]. او یکبار همه عقاید خویش را به امام هادی ـ علیه السّلام ـ عرضه کرد. امام هادی ـ علیه السّلام ـ فرمود: این همان دینی است که خدای متعال برای بندگانش پسندیده است بر آن ثابت باش.[13]
عبدالعظیم مورد تعقیب حکومت عباسی قرار گرفت و به ایران آمد و در شهر ری پنهان شد. روزها روزه می‌ گرفت و شبها شب زنده داری می‌ کرد و گاهی مخفیانه به زیارت امامزاده حمزه که اکنون در کنار قبر اوست می‌ رفت. پس از چندی بیمار شد و در زمان امام هادی ـ علیه السّلام ـ از دنیا رفت و سپس در کنار امامزاده حمزه در زمینی که برای دفن او و شیعیان وقف شده است دفن شد. در روایتی از امام هادی ـ علیه السّلام ـ ثواب زیارت او به اندازه زیارت امام حسین ـ علیه السّلام ـ ذکر شده است.[14]
2. حسین بن سعید اهوازی: از یاران امام رضا، امام جواد و امام هادی ـ علیهم السّلام ـ بود او اهل کوفه بود که به اهواز و سپس به قم مهاجرت کرد و در قم از دنیا رفت. او سی کتاب در فقه و آداب و اخلاق دارد و مورد وثوق علماست. حسین و برادرش حسن از راویانی هستند که روایات بسیار زیادی از ائمه ـ علیهم السّلام ـ نقل کرده اند.[15]
3. فضل بن شاذان نیشابوری: او فقیهی عالی مقام و متکلمی توانا و از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری بود. او کتابهای زیادی نوشته و کتابهای او مورد توجه علمای بزرگ شیعه قرار گرفته است. امام هادی ـ علیه السّلام ـ با دیدن یکی از کتابهای او فرمود: من بر اهل خراسان غبطه می‌ خورم که فضل بن شاذان را در میان خود دارند. وقتی امام حسن عسکری کتاب الیوم و اللیله او را دید سه بار بر او رحمت فرستاد و فرمود سزاوار است به آن عمل شود. فضل در نیشابور می‌ زیست او به جرم شیعه بودن به سبزوار تبعید شد و پس از مدتی بیمار شد و از دنیا رفت. قبر او در نیشابور قدیم (یک فرسخی نیشابور فعلی) قرار دارد.[16]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ الارشاد، شیخ مفید.
2ـ امالی، شیخ صدوق.

پی نوشت ها:
[1] . شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسول محلاتی، ج2، ص417؛ طبرسی، اعلام الوری، ج3، ص355.
[2] . همان.
[3] . مرعشی نجفی، سید شهاب الدین، مجموعه نفیسه، 1406ق، ص132، در ص469 همین کتاب، همین مطلب را از قول علامه حلی نقل کرده است. ناخوانا، عباسقلی خان‌‌‌‌، ناسخ التواریخ، تهران، انتشارات اسلامیه، ج7، ص332؛ الارشاد، همان، ص440؛ محلاتی، ذبیح الله، اختران تابناک، تهران، انتشارات اسلامیه، ج2، ص180؛ شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، موسسه مطبوعاتی حسینی، ج2، ص1010.
[4] . الارشاد، همان، ج2، ص442؛ منتهی الآمال، همان، ص1011.
[5] . منتهی الآمال، همان، ص1010؛ اختران تابناک، همان، ص180.
[6] . همان دو منبع.
[7] . همان.
[8] . همان.
[9] . همان.
[10] . همان.
[11] . پیشوای دهم، مؤسسه در راه حق، سلمان فارسی، 1369، ص58.
[12] . همان، ص59، به نقل از امالی صدوق، مجلسی 54، ص 204.
[13] . همان، به نقل از همان.
[14] . همان به نقل از عبدالعظیم حسنی، ص 63.
[15] . همان، ص 64.
[16] . پیشوای دهم، همان، ص 65 و 66.

قطب راوندی می‏‌گوید: خصال پسندیده امامت، فضل، علم، صفات نیکو و اخلاق حسنه امام هادی مانند پدران بزرگوارش بود.
امام هادی علیه السلام

قطب راوندی می‏‌گوید: خصال پسندیده امامت، فضل، علم، صفات نیکو و اخلاق حسنه امام هادی مانند پدران بزرگوارش بود. موقعی که شب فرا می‏‌رسید آن حضرت متوجه قبله می‏‌شد و مشغول عبادت و اطاعت پروردگار سبحان می‏گردید و ساعتی از عبادت باز نمی‏‌ایستاد. آن حضرت جبه پشمینه‏‌ای می‏‌پوشید و بالای سجاده‏‌ای از حصیر می‏‌ایستاد.[1]
صدوق در کتاب امالی خود از ابوهاشم جعفری روایت می‏‌کند که گفت: یک وقت فقر و فاقه شدیدی به من روی آور شد. من به حضور حضرت هادی شرفیاب گردیدم، آن بزرگوار اجازه نشستن به من داد، همین که نشستم به من فرمود: ای ابوهاشم شکر کدام نعمت‏‌هایی را که خدا به تو عطا فرموده می‏‌توانی ادا کنی؟ ابو هاشم می‏گوید: من ندانستم چگونه پاسخ دهم ناگاه دیدم آن حضرت آغاز سخن نمود و فرمود: خدا به تو ایمان داده و به وسیله ایمان، آتش جهنم را بر بدن تو حرام کرده، عافیت و سلامتی را به تو مرحمت نموده و بدین وسیله تو را توفیق عبادت و اطاعت داده و صفت قناعت به تو مرحمت فرمود و بدین وسیله آبرو و حیثیت تو را حفظ کرده، ای ابو هاشم! من بدین لحاظ در سخن گفتن بر تو سبقت گرفتم که گمان می‏کردم تو می‏خواهی از آن خدای شکایت کنی که این همه نعمت به تو ارزانی داشته است. اکنون دستور داده‏ام که مبلغ صد دینار زر سرخ به تو بدهند، موقعی که آن مبلغ پول را به تو دادند آن را بپذیر.
یک روز یحیی بن اکثم در مجلس واثق بالله که از خلفای بنی عباس به شمار می‏رفت، حاضر شد. در آن مجلس که دانشمندان و فقیهان حضور داشتند، گفت: هنگامی که حضرت آدم اعمال حج را انجام می‏‌داد، چه کسی سر آن حضرت را تراشید؟ همه از پاسخ دادن به این پرسش عاجز شدند. واثق گفت شخصی هست که پاسخ آن را می‏‌داند، آن گاه حضرت امام هادی را حاضر نمود امام فرمود: مرا از سخن گفتن درباره این موضوع عفو نما، واثق گفت: تو را به خدا قسم می‏‌دهم که پاسخ این پرسش را بگویید. حضرت هادی علیه‌السلام فرمود: اکنون که دست بردار نیستی پس بدان که پدرم از جد بزرگوارم از پدرش و او از جد معظم خویش و او از پیامبر برای من نقل کرد که فرمود: آن دم که حضرت آدم، اعمال حج را بجا می‏آورد، جبرئیل یاقوتی از بهشت آورد و به سر مبارک حضرت آدم مالید. پس موهای سر آن حضرت ریختند و هر جا که بر روشنی آن یاقوت رسید آنجا را جز حرم قرار دادند.[2]
در کتاب جنات الخلود آمده است که حضرت امام علی النقیعلیه‌السلام در نهایت جلالت، وقار، کرم و اعتبار بوده. آن حضرت به قدری محجوب بود که به صورت کسی نگاه نمی‏‌کرد، بر مطلبی اصرار و ابرام نمی‏‌نمود. بلند سخن نمی‏‌گفت، مایل نبود در صدر مجلس بنشیند ولی دیگران همیشه آن بزرگوار را به جهت جلالت و نجابتی که داشت، در صدر مجلس جای می‏‌دادند.[3]
امام علی النقی علیه‌السلام در گفتار شگرف و ژرف خویش در زیارتی به نام زیارت جامعه، از دریای دانش خود ما را بهره‏‌مند ساخته است و بزرگان اهل علم، این زیارت را بهترین زیارت دانسته‏‌اند. شیخ صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه و شیخ طوسی در کتاب تهذیب الاحکام این زیارت را نقل کرده‏‌اند. این زیارت در کتاب مفاتیح الجنان به زیارت جامعه موسوم است.
با آنکه اختناق و ستم در زمان این امام همام، از حد فزون بوده است، در عین حال برخی از مشتاقان توانسته‏‌اند به قدر ظرفیت خویش از امام کسب فیض نمایند. شیخ طوسی 185 نفر از کسانی را که از امام هادی روایت کرده‌‏اند، نام می‌‏برد که در میان آنها چهره‌‏های درخشانی به چشم می‏‌خورد مانند:
الف) حضرت عبدالعظیم حسنی که در شهر ری مدفون است و امام هادی علیه‌السلام درباره ثواب زیارت قبر او می‌‏فرماید: اگر کسی قبر عبدالعظیم را زیارت کند، مثل کسی است که قبر امام حسین علیه‌السلام را زیارت کرده است.
ب) حسین بن سعید اهوازی که از یاران امام رضا و امام جواد و امام هادی علیه‌السلام بود و اهل کوفه بوده است ولی به همراه برادرش به اهواز منتقل شد و از آنجا به قم رفت و در قم دار فانی را بدرود گفت.
ج) فضل به شاذان که از اکابر متکلمان و افاضل مفسران و محدثان بوده است و در زمان امام عسکری از دنیا رفت و قبرش در یک فرسخی نیشابور فعلی، زیارتگاه شیعیان است.[4]
حضرت علی النقی علیه‌السلام در سال 254 هجری در روز سوم ماه رجب به دست متوکل، مسموم شده و به شهادت رسید. امام حسن عسکری بر جنازه پدر نماز خواند و حضرت را در سامرا در خانه خویش به خاک سپرد.
در پایان این گفتار دل‏هایمان را به یکی از گفتار دلنشین این امام همام منور می‏‌کنیم: حضرت فرمود: "الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسر الاخرون"؛ دنیا بازاری است که گروهی در آن سود می‏برند و گروهی زیان.[5]
اگر ما معرفت خود را نسبت به ائمه و تعالیم گوهربارشان بیشتر سازیم و سفارش‌‏های آن بزرگواران را به کار ببندیم حتماً از گروهی هستیم که در دنیا سود جسته و در آخرت خرسند و شاد هستند. خداوند توفیق عمل کردن به دستورهای بزرگان دین را به همه ما مرحمت فرماید.

پاورقی:
[1‍] ستارگان درخشان، ج 12، ص 19.
[2‍] همان، ص 23.
[3‍] همان، ص 49.
[4‍] منتهی المقال، ص 242.
[5‍] تحف العقول، ص 358.

اقدامات امامان به خصوص امام باقر ـ علیه السّلام ـ باعث پیدایش مکتبی با فرهنگ غنی خاصّ خود گردید، که بعدها به مکتب جعفری شهرت یافت.
امام باقر علیه السلام

اقدامات امامان به خصوص امام باقر ـ علیه السّلام ـ باعث پیدایش مکتبی با فرهنگ غنی خاصّ خود گردید، که بعدها به مکتب جعفری شهرت یافت. اگر چه اشتهار آن به مکتب باقری هم گزاف نبود. این مکتب فکری که در تمام زمینه‌ها، علوم اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ را به طور منظم ارائه می‌دهد، نتیجه‌ی نزدیک به 55 سال ( 94 ـ 148ه‍ ق) تلاش‌های پیگیرانه‌ی این دو امام ـ علیهما السّلام ـ می‌باشد.
انتخاب چنین موضعی در جامعه‌ی سیاسی آن روز که اموی‌ها و بعدها عباسی‌ها برای بقای حکومت خویش هر مخالفتی را به شدت سرکوب می‌کردند، طبعاً نمی‌توانست همراه با شرکت در اقدامات سیاسی مهم باشد، و لذاست که ما با مراجعه به تاریخ زمان امام باقر ـ علیه السّلام ـ می بینیم که در این زمان قیام خاصّی رخ نداده و البته از طرف شیعه ـ به خلاف زیدی‌ها که امامت را منحصر در کسانی می‌دانند که با شمشیر قیام کند‌ ـ همواره و همه جا ارزش این نیست که شخص در هر صورت و به هر قیمت ولو به قیمت چشم پوشی از معارف حقه، در یک حرکت سیاسی شرکت کرده و راه برای همیشه به روی یک امّت ببندد.
امام باقر ـ علیه السّلام ـ در این برهه موضع اصلی خویش را بر پایه‌ی بیان معارف دینی واقعی اسلام قرار داده، کار اصلی خویش را تدوین فرهنگ مذهبی قرار دادند، که مقدمات تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی را که در دوران فرزندش امام صادق ـ علیه السّلام ـ به اوج خود رسید، پی‌ریزی کرد. البته این بدان معنا نبود که ایشان هیچ وقت بر علیه زورگویان حاکم موضع‌گیری نکردند. از این رو شیعیان خود را از همکاری با حكّام جز در مواردی که به طور استثنایی و بنا به دلائل خاصّی تجویز می‌شد، منع می‌کردند. امّا این مسئله در شکل یک مبارزه رسمی، پیگیر و مسلحانه و شرکت در قیام‌های انقلابی تحقق نیافت. بنابراین مخالفت و دعوت به عدم همکاری و مبارزه‌ی منفی از مواضع روشن و مشخص امام ـ علیه السّلام ـ بود.
امام باقر ـ علیه السّلام ـ به روشهای مختلف مردم را تشویق به اعتراض و نصیحت حكّام می‌کردند. در روایتی از آن حضرت آمده: کسی که نزد سلطان ظالم رفته و او را دعوت به تقوای الهی کرده و موعظه کند، و از قیامت بترساند، برای او همچون پاداش جنّ و انس خواهد بود.[1]
در مورد ادعای امامت در خاندان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ شواهد تاریخی زیادی وجود دارد و این مسئله برای اغلب مردم روشن بوده است، و همه می‌دانستند که ائمه شیعه امامت را حق منحصر به فرد خود می‌دانند، و لذا با فرمایشات خود سعی در سوق دادن مردم به سوی اهل بیت و روشن ساختن آنها نسبت به ظلم و جور و ستم ولات حاکم بر مردم بود. تکیه‌های مکرر امام ـ علیه السّلام ـ بر اینکه ولایت در کنار نماز، روزه، حج، و زکات پنج حکم اساسی اسلام می‌باشد بر همین اساس بوده؛ "خدا مردم را به چیزی فرا نخوانده که به پایه ولایت برسد، با این حال مردم چهار تا را گرفتند ولایت را رها کردند."[2]
روایت شده که روزی امام باقر ـ علیه السّلام ـ بر هشام بن عبدالملک وارد شد و به او به عنوان خلیفه و امیرالمؤمنین سلام نکرد. هشام ناراحت شد و به مردمی که در اطرافش بودند دستور داد تا امام ـ علیه السّلام ـ را در این زمینه سرزنش کنند، در این حال امام ـ علیه السّلام ـ رو به مردم کرده فرمودند: "ایها الناس این تذهبون و این یراد بکم بنا هدی الله اوّلکم و بنا ختم آخرکم فان یکن لکم ملک معجّل فان لنا ملکا موجلا و لیس بعد ملکنا ملک لانا اهل بیت العاقبة یقول الله و العاقبة للمتقین."[3]
یعنی: مردم به کجا می‌روید؟ به کجا رانده می‌شوید؟ شما در آغاز به وسیله‌ی ما اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ هدایت شدید، و سرانجام کار شما نیز با ما پایان می‌پذیرد، اگر شما زودتر زمام امور را به دست گرفتید در پایان کار اداره‌ی امت اسلامی و امور آن بدست ما خواهد بود، برای اینکه ما خانواده‌ای هستیم که عاقبت با آنان است خدا می‌فرماید: عاقبت کار از آن پرهیزگاران است.
در مسیر اصلاح‌گری هر چند حرکت فرهنگی و ایجاد تحول فکری مقدم بر اتخاذ روش‌های قهرآمیز است ولی نباید همواره در مقام موعظه‌گر باقی ماند، و دل به امر و نهی کردن خوش داشت، بلکه پند و اندرز تا زمانی ارزش دارد و سبب ایفای مسئولیت می‌شود که منشأ تأثیر و تحول آفرین و مایه‌ی اصلاح باشد آنگاه که رهنمودها، پندها و اندرزها، در مفسدان و ستمگران کارساز نیفتاد، باید شیوه‌ی مبارزه را تغییر داد و در صورت ضرورت از روش‌های قهرآمیز نیز استفاده کرد. امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ در ترسیم این بینش می‌فرماید: "در برابر عمل ناشایست مفسدان و ظالمان با قلب و زبان به مبارزه و انکار برخیزید، و بر پیشانی ستمکاران بکوبید، در مسیر خدا از ملامت ملامتگران نهراسید. اگر موعظه‌ی شما اثر بخشید و آنان به سوی حق بازگشتند، دست از ایشان بردارید همانا اهرم قهر و قدرت را باید نسبت به کسانی روا داشت که به مردم ستم می‌ورزند و در زمین سرکشی می‌کنند. آنان مستحق شکنجه‌ای دردناکند.[4]
در همین راستا و در بیان مذمت سلاطین جور امام ـ علیه السّلام ـ در تفسیر آیه‌ی "و قال الذین اتبعوا لو انّ لنا کرةً فنتبرأ منهم کما تبرؤا منا ..."[5] و بیان مصداق این پیشوایان و پیروان فرمودند: به خدا سوگند این پیشوایان همان رهبران، ستمگرند که در روز قیامت و مشاهده عذاب الهی از پیروان و حامیان خود دوری و بیزاری می‌جویند.[6]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. امام باقر علیه السّلام جلوه امات در افق دانشها، احمد ترابی.
2. حیات فکری سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان.
3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی.
4. در مکتب فجر دانشها، علی قائمی.

پی نوشت ها:
[1] . حرّ عاملی، وسائل الشیعه، قم، چاپ مؤسسة آل البیت ـ علیهم السّلام ـ ، سال 1409، ج16، ص134.
[2] . احمد بن محمّد بن برقی، المحاسن، قم، دار الکتب الاسلامیه، 1371 ق، ج1، ص 286.
[3] . ابن شهر آشوب، المناقب، قم، انتشارات علامه، 1379 ق، ج4، ص289.
[4] . کلینی، کافی، تهران، چاپ دار الکتب الاسلامیه، 1365 هـ ش، ج5، ص 55.
[5] . بقره/167.
[6] . مجلسی، بحارالانوار، ج1، 374، به نقل از کتاب امام باقر ـ علیه السّلام ـ جلوه‌ی امامت در افق دانش‌ها.

حضرت امام محمد الباقر علیه‌السلام امامی است که همه لحظات عمر با برکتش، در راه ارشاد و هدایت انسان‌ها به پایان رسید.
امام باقر

حضرت امام محمد الباقر علیه‌السلام امامی است که همه لحظات عمر با برکتش، در راه ارشاد و هدایت انسان‌ها به پایان رسید. امامی که از زمینه‌سازی‌های پدرش امام سجاد علیه‌السلام در راستای معرفی مکتب تشیع و مبارزه با طاغوت زمان بهره‌برداری بسیار کرد، و با تربیت شاگردان برجسته، و تبیین فقه ناب اسلام و اهل بیت ـ علیهم السلام ـ بزرگترین قدم را برای شناسایی تشیع و مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ برداشت. او در سن چهار سالگی در کربلا و ماجرای عاشورای حسینی حضور داشت، و در سفر کوفه و شام همراه پدر، همة سختی این سفر را تحمل کرد، و بر اساس فرهنگ عاشورا تربیت شد. او تجسمی از ارزش‌های والای انسانی و کمالات اخلاقی بود، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از او یاد و تجلیل فراوانی نموده است؛ جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: از رسول خدا علیه‌السلام شنیدم فرمود: ای جابر! تو به مردی از خاندان من می‌رسی که همنام و همشکل من است، علم را می‌شکافد و تفسیر و توضیح می‌دهد.[1]
زندگی امام باقر علیه‌السلام را می‌توان در سه بخش بیان نمود: 1- امام باقر علیه‌السلام در عصر پدر (38 سال). 2- دوران امامت (20 سال). 3- نمونه‌ای از گفتار و رفتار امام باقر علیه‌السلام.
بخش اول:
اسم مبارک آن حضرت محمد ـ لقبش باقر، شاکر و امین. کنیه‌اش ابوجعفر، نام پدر گرامیش علی بن الحسین علیه‌السلام و نام مادر بزرگوارش فاطمه دختر امام حسن مجتبی علیه‌السلام (در اول رجب سال 57 هـ . ق در مدینه النبی متولد و در سال 114 هـ . ق در همان شهر شهید و از دنیا رفت. او از دو طرف نَسَبش به هاشم می‌رسید و هم از دو طرف نسبش به امام علی علیه‌السلام می‌رسید، و قبر شریفش مدینه، در قبرستان[2] بقیع کنار قبر پدر بزرگوارش امام سجاد علیه‌السلام می‌باشد.

دوران عمر شریفش: (1 - سه سال و شش ماه و ده روز با جدّ بزرگوارش امام حسین علیه‌السلام . 2 - سی و چهار سال و پانزده روز با پدرش امام سجاد علیه‌السلام . 3 - نوزده سال و ده ماه و 12 روز مدت امامت).
امام صادق علیه‌السلام در بارة مقام مادر امام باقر علیه‌السلام فرموده است: "کانت صدیقه لم تدرک فی آل الحسن امرأهٌ مثلها"[3] او یک صدیقة راستگو و راستکردار بود و در خاندان امام حسن علیه‌السلام بانویی مانند او یافت نمی‌شود.
بخش دوم و سوم:
دوران امامت امام باقر علیه‌السلام : در محرم سال 95 هـ . ق پس از شهادت پدر بزرگوارش امام سجاد علیه‌السلام دوران امامت امام باقر علیه‌السلام هنگامی که 38 سال از عمر شریفش می‌گذشت، آغاز گردید و تا ذیحجه 114 هـ . ق حدود 20 سال طول کشید و امام باقر علیه‌السلامدر این مدت در مدینه زندگی می‌کرد و خلفای عصرش به ترتیب چنین بودند: 1 - ولید بن عبدالملک، که حدود پنج ماه از امامت امام باقر علیه‌السلام در عصر خلافت او واقع شد.
2 - سلیمان بن عبدالملک، از سال 96 تا 99 هـ . ق که چهار سال و دو ماه از امامت امام باقر علیه‌السلام در این عصر بود.
3 - عمر بن عبدالعزیز، از سال 99 تا 101 که دو سال و پنج ماه از امامت امام باقر علیه‌السلام با این عصر مصادف شد.
4 - یزید بن عبدالملک، از سال 101 تا 105 هـ . ق که چهار سال و دو ماه از امامت امام باقر علیه‌السلام در این عصر بود.
5 - هشام بن عبدالملک از سال 105 تا 114 هـ .ق که حدود 9 سال بخش آخر امامت امام باقر علیه‌السلام در این عصر پر‌ آشوب واقع شد، و سرانجام به دستور او توسط والی مدینه مسموم شد و به شهادت رسید.[4]
تأسیس حوزه علمیه و نهضت فرهنگی تشيّع: امام باقر علیه‌السلام دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار گرفته و زیر چکمه جلادان اموی، بی‌رمق مانده است، از این رو لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزة علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد علیه‌السلام و خط فکری تشیع را آشکار سازد و آن حضرت به خوبی می‌دانست که همین موضوع زمینة‌ عمیق و بنیان کن برای مبارزه با طاغوتیان خواهد شد، و در دراز مدت، شیعیان را به صحنه می‌آورد، و مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را زنده خواهد کرد. لذا امام باقر علیه‌السلام زمینه‌سازی بسیار عمیق و خوبی را در این راستا نمود و پس از او فرزند برومندش امام صادق علیه‌السلام با تشکیل حوزة علمیة چهار هزار شاگردی آن را به ثمر رسانید و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی، در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار ساخت. بنابراین می‌توان گفت: امام باقر علیه‌السلام مؤسس و بنیانگذار حوزة علمیة شیعه و نهضت فکری و انقلاب فرهنگی تشیع بود.[5]
امام باقر علیه‌السلام شاگردانی مانند: محمد بن مسلم، زراره بن اعین، ابوبصیر، برید بن معاویه را تربیت کرد که امام صادق علیه‌السلام فرمود: این چهار نفر مکتب و احادیث پدرم را زنده کردند. و فرمود: صلوات خدا بر آنها در حال زندگی وپس از مرگ[6]. یکی از شاگردان پرورش یافتة امام باقر علیه‌السلام یعنی جابر بن یزید جُعفی پس از هیجده سال کسب علم و آموختن هفتاد هزار حدیث از محضر امام باقر علیه‌السلام هنگام وداع از آن حضرت (برای مراجعت به کوفه) از ایشان تقاضای حدیث و پند و نصیحت می‌کند! امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: بعد از هیجده سال کسب علم و کمال بس نیست؟ جابر عرض می‌کند: آری شما دریایی هستید که آبش تمام نمی‌شود و به قعر آن نمی‌توان رسید. امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها اعلام کن بین ما و خداوند هیچ خویشاوندی نیست، و به پیشگاه خداوند کسی نزدیک نگردد مگر در پرتو اطاعت و پیروی، ای جابر کسی که خدا را اطاعت کند و ما را دوست بدارد، او دوست ما خواهد بود، و کسی که نافرمانی خدا کند دوستی ما به حال او سودی نخواهد بخشید.[7]

پی نوشت ها:
[1] - اصول کافی، ج 1، ص 469.
[2] - الارشاد شیخ مفید، ترجمة حاج سیدهاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه الاسلامیه، چاپ دوم، قطع وزیری، ص 156.
[3] - اصول کافی، ج 1، ص 496.
[4] - اقتباس از تتمه المنتهی، ص 73 تا 90 از تاریخ یعقوبی آدرس داده شده.
[5] - گرچه اساس تشیع در عصر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پی‌ریزی شد ولی حکومت ننگین بنی‌امیه این اساس را درهم ریخت، امام باقر علیه‌السلام آن را نوسازی کرد.
[6] - بهجه الآمال، ج 4، ص 69 (به نقل از سیرة چهارده معصوم، محمد محمدی اشتهاردی، ص 463، نشر مطهر، 1378، قطع وزیری).
[7] - سفینه البحار، ج 2، ص 142، بحار، ج 78، ص 183.

امام باقرعلیه‌السلام در عرصه علوم خدا و دین شناسی جایگاه بس بلند داشت، به گونه ای که رسول خدا از وی به عنوان" باقرالعلوم" یاد نمود
امام باقر علیه السلام

در ابتدا باید گفت: این سوال ناشی از این است که جایگاه برخی علوم روشن نشده است، یعنی برخی تصور می کنند اگر کسی ابتکار و اختراعی داشته باشد، او تنها  صاحب علم می باشد، و حال اینکه چنین نیست، زیرا برخی از علوم وجود دارند که به مراتب با اهمیت تر از علوم مادی می باشند، از جمله علومی که از اهمیت خاص بر خور دار است، علم خدا و دین شناسی است. َ رَسُولُ خدا فرمود :" أَفْضَلُ الْعِلْمِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ (1). امام علیه‌السلام نیز با اهمیت و مهم ترین علم را معرفت خداوند دانست:" َ أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ كَمَالُ تَصْدِیقِهِ تَوْحِیدُهُ ... (2)  
 امام باقرعلیه‌السلام در عرصه علوم خدا و دین شناسی جایگاه بس بلند داشت، به گونه ای که رسول خدا از وی به عنوان" باقرالعلوم" یاد نمود، چنانچه از جابر بن عبد اللّه منقول است که حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله به من فرمود: ای جابر! امید است که تو در دنیا بمانی تا ملاقات کنی فرزندی از من که از اولاد حسین خواهد بود که او را محمّد نامند، یَبْقُرُ عِلْمَ الدِّینِ بَقْرا،(3) یعنی او می‌‏شکافد علم دین را شکافتنی، پس هرگاه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.
  به نظر می رسد کلام رسول خدا درباره امام باقر علیه‌السلام ناظر براین است که وی در عرصه نشر معارف دینی وعلم خدا شناسی شکافنده علم می باشد، بر این اساس بود که حضرت طی مدت امامت خود، در همان شرائط نامساعد، به نشر و اشاعه حقایق و معارف الهی پرداخت و مشکلات علمی را تشریح نمود و جنبش علمی دامنه داری به وجود آورد که مقدمات تاسیس یک «دانشگاه بزرگ اسلامی» را که در دوران امامت فرزند گرامیش امام صادق علیه‌السلام به اوج عظمت رسید، پی ریزی کرد. روایات و احادیث متعدد در زمینه مسائل و احکام اسلامی، تفسیر، تاریخ اسلام، و انواع علوم، از آن حضرت به یادگار مانده است ، افزون بر آن، رجال و شخصیت های بزرگ علمی از محضر آن حضرت استفاده می‏‌کردند. که هر کدام در گسترش علوم نقش اساسی داشتند، چنانکه «جابر بن یزید جعفی» و «کیسان سجستانی» (از تابعین) و فقهائی مانند: «ابن مبارک»، «زهری»، «اوزاعی»، «ابوحنیفه»، «مالک»، «شافعی»، «زیاد بن منذرنهدی» از آثار علمی او بهره‏‌مند شده سخنان آن حضرت را، بی واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نموده‏اند. کتب و مولفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبری، بلاذری، سلامی، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی، و کتبی مانند: موطا مالک، سنن ابی داود، مسند ابی حنیفه، مسند مروزی، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشری، و دهها نظیر اینها، که از مهمترین کتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز پیشوای پنجم است و همه جا جمله: «قال محمد بن علی» و یا «قال محمد الباقر» به چشم می‏خورد. کتب شیعه نیز در زمینه‌‏های مختلف سرشار از سخنان و احادیث حضرت باقر علیه‌السلام است.
حضرت باقر علیه‌السلام شاگردان برجسته‌‏ای در زمینه‏‌های فقه و حدیث و تفسیر و دیگر علوم اسلامی تربیت کرد که هر کدام وزنه علمی بزرگی به شمار می‏رفت. شخصیتهای بزرگی همچون: محمد بن مسلم، زراره‏ ابن اعین، ابو بصیر، برید بن معاویه عجلی، جابربن یزید، حمران بن اعین، و هشام بن سالم از تربیت یافتگان مکتب آن حضرت هستند.(4)
 با توجه به مطالب گذشته باید گفت: گرچه ممکن است ما آثار علمی مانند کتاب و اختراعی - از امام باقر علیه‌السلام نداشته باشیم، اما امام با بیان روایات بسیار زیاد و تربیت شاگردان متعدد در عرصه های علوم مختلف، فعالیت های بسیار مهمی را انجام داد که این امر با اختراع وابتکار مادی، قابل مقایسه نیست، زیرا اختراع و ابتکار را انسان هایی دیگر می توانند انجام، ولی آ نچه که انسان‌هایی دیگر از آن عاجزند، هدایت مردم و ارائه معارف بلند دینی است.
ضمن اینکه در منابع روایی شیعه برای امامان علیهم‌السلام ده ها کتاب و تألیفات بر شمرده اند. برخی از این کتاب ها توسط امام پیشین نگاشته شده، سپس به عنوان میراث امامت به امامان بعدی رسیده است، برخی میراث از سلسله پیامبران پیشین بوده، برخی با املای امامان علیهم‌السلام توسط شاگردان نوشته،برخی توسط امامان علیهم‌السلام برای هدایت افرادی خاص و یا درخواست عده ای نگاشته شده است.
برخی کتاب های منسوب به امام باقر علیه‌السلام وجود دارد:
 - کتاب التفسیر؛ از امام باقر علیه‌السلام
 - رساله‌امام باقر علیه‌السلام به سعد الخیر
 - کتاب الهدایه؛ از امام باقرعلیه‌السلام (5)

درباره امام باقر علیه‌السلام به منابع زیر مراجعه فرمایید:
- امام محمد باقر، کاظم ارفع.
- پیشوای پنجم, حضرت امام محمد باقر، گروه نویسندگان.
- دورنمایی از زندگی امام باقر، مهدی پیشوای.

پی نوشت ها:
1. علامه مجلسی بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ناشر: اسلامی، ج، 75 ص 7
2. عبد الواحد تمیمی آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، قم ، دفتر تبلیغات اسلامی ، ص85‏.
3. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، کنگره شیخ مفید، قم،‏ چاپ اول، ۱۴۱۳ ق‏. ج‏۲، ص ۱۵۹.
4. مهدیی پیشوایی ،سیره پیشوایان، قم، موسسه امام صادق علیه‌السلام، چاپ یازدهم، 1379 از ص 306 به بعد.
5. سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات ، چاپ پنجم ، 1418ه ،ج 2، ص 502.

آوازه علوم و دانش های امام باقر چنان اقطار اسلامی را پر کرده بود که لقب «باقر العلوم» (گشاینده دریچه‌‏های دانش و شکافنده مشکلات علوم) به خود گرفته بود.

امام باقر علیه‌السلام، در طول زندگی خود، به نشر و گسترش حقایق و معارف الهی پرداخت. مشکلات علمی را تشریح نمود. جنبش علمی دامنه داری به وجود آورد که مقدمات تاسیس یک «دانشگاه بزرگ اسلامی» را که در دوران امامت فرزند گرامیش «امام صادق» به اوج عظمت رسید، پی ریزی کرد.
امام پنجم در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد همه بزرگان بنی هاشم بود. مقام بزرگ علمی و اخلاقی او مورد تصدیق دوست و دشمن بود. به قدری روایات و احادیث، در زمینه مسائل و احکام اسلامی، تفسیر، تاریخ اسلام، و انواع علوم، از حضرت به یادگار مانده است که تا آن روز از هیچ یک از فرزندان امام حسن و امام حسین علیه‌السلام به جا نمانده بود.(1)
رجال و شخصیت های بزرگ علمی آن روز، نیز عده‌‏ای از یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله که هنوز در حال حیات بودند، از محضر حضرت استفاده می‌‏کردند.
«جابر بن یزید جعفی» و «کیسان سجستانی» (از تابعین) و فقهائی مانند: «ابن مبارک»، «زهری»، «اوزاعی»، «ابوحنیفه»، «مالک»، «شافعی»، «زیاد بن منذرنهدی» از آثار علمی او بهره‏‌مند شده، سخنان حضرت را، بی واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نموده‌‏اند.
کتب و مولفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند: طبری، بلاذری، سلامی، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی، و کتبی مانند: موطا مالک، سنن ابی داود، مسند ابی حنیفه، مسند مروزی، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشری، و ده ها نظیر این ها، که از مهم ترین کتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز پیشوای پنجم است و همه جا جمله: «قال محمد بن علی» و یا «قال محمد الباقر» به چشم می‏‌خورد. (2)
کتب شیعه نیز در زمینه‏‌های مختلف سرشار از سخنان و احادیث حضرت باقر علیه‌السلام است. هر کس کوچک ترین آشنایی با این کتاب ها داشته باشد، این معنا را تصدیق می‏‌کند.
آوازه علوم و دانش های امام باقر چنان اقطار اسلامی را پر کرده بود که لقب «باقر العلوم» (گشاینده دریچه‏‌های دانش و شکافنده مشکلات علوم) به خود گرفته بود.
«ابن حجر هیتمی» می‏‌نویسد:
محمد باقر به اندازه‏ای گنج های پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانش ها را بیان نموده که جز بر عناصر بی بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست. از همین جاست که وی را شکافنده و جامع علوم، و برافرازنده پرچم دانش خوانده‏اند. (3)
«عبدالله بن عطأ» که یکی از شخصیت های برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام بود، می‏گوید:
 هرگز دانشمندان اسلام را در هیچ محفل و مجمعی به اندازه محفل محمد بن علی علیه‌السلام از نظر علمی حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در خدمت محمد باقر مانند کودکی در برابر استاد عالیمقام، زانوی ادب بر زمین زده شیفته و مجذوب کلام و شخصیت او گردیده بود.(4)
آثار درخشان علمی پیشوای پنجم و شاگردان برجسته‏‌ای که مکتب بزرگ وی تحویل جامعه اسلامی داد، پیشگویی پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله را عینیت بخشد. راوی این پیشگویی «جابر بن عبدالله انصاری» شخصیت معروف صدر اسلام است.
جابر که یکی از یاران بزرگ پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله و از علاقه‏‌مندان خاص خاندان نبوت است، می‏گوید:
روزی پیامبر  به من فرمود: «بعد از من شخصی از خاندان مرا خواهی دید که اسمش اسم من و قیافه‏اش شبیه قیافه من خواهد بود. او درهای دانش را به روی مردم خواهد گشود.
پیامبر  هنگامی که پیشگویی را فرمود که هنوز حضرت باقر علیه‌السلام چشم به جهان نگشوده بود.
سال ها از این جریان گذشت، زمان پیشوای چهارم رسید. روزی جابر از کوچه‌‏های مدینه عبور می‏کرد، چشمش به حضرت باقر افتاد. وقتی دقت کرد، دید نشانه هایی که پیامبر فرموده بود، در او هست.
پرسید :اسم تو چیست ؟
گفت: محمد بن علی بن الحسین .
جابر بوسه بر پیشانی او زد و گفت: جدت پیامبر به وسیله من به تو سلام رساند!
جابر از آن تاریخ، به پاس احترام پیامبر  و به نشانه عظمت امام باقر علیه‌السلام هر روز دوبار به دیدار حضرت می‏رفت، او در مسجد پیامبر میان انبوه جمعیت می‏نشست. در پاسخ بعضی از مغرضان که از کار وی خرده‏گیری می‏کردند، پیشگویی پیامبر اسلام را نقل می‏کرد. (5)
بر این اساس و با توجه به پیشگوئی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله حضرت ملقب به باقر گشت.

پی نوشت ها:
1 .ارشاد مفید ،ص 261 ، قم ،منشورات مکتبه بصیرتی .
2 . مناقب ال ابی طالب ،ج 4 ، 165 ، ابن شهر آشوب ،قم انتشارات علامه .
3 .الصواعق المحرقه ،ص 201 ،قاهره ،مکتبه القاهره ،1385 ه ق .
4 .تذ کره الخواص ،ص 337 ،سبط بن الجوزی ،نجف ،منشورات المطبعه الحیدریه ،1383 ه ق .
5 . بحار الانوار ،ج 46 ص 226 ،تهران ،مکتبه الاسلامیه ، 1394 ه ق ،چاپ دوم .

قلب‌ها همانند بدن‌ها ملول و کسل می‌شوند، پس با کسب تازه‌های دانش و حکمت و دست یافتن به حقایق و معارف نو ملالت و کسالت آن را از بین ببرید
نورانیت قلب

برای نورانیت قلب و روح چه اعمالی مفید است؟

پاسخ:

براساس روایات رسیده از معصومان علیهم‌السلام امور زیر جهت زدودن زنگارهای درونی و نورانیت قلب و روح مفید است:
1 - قرائت قرآن:
پیامبر می‌فرماید: "دل‌ انسان مانند آهن زنگار می‌گیرد. صیقلی کردن و زنگارزدایی آن به وسیلة قرآن است"[1].
2 - کسب حکمت و اطلاعات نو از معارف دینی:
علی علیه‌السلام فرمود: "قلب‌ها همانند بدن‌ها ملول و کسل می‌شوند، پس با کسب تازه‌های دانش و حکمت و دست یافتن به حقایق و معارف نو ملالت و کسالت آن را از بین ببرید"[2].
3 - تقویت و تحکیم ایمان و خالص کردن آن:
علی علیه‌السلام می‌فرماید: "با ایمان نقطه‌ای نورانی در قلب ظاهر می‌شود. هر اندازه ایمان افزون گردد، آن نقطه نورانی، روشن‌تر و زیادتر می‌گردد."[3].
در کلام دیگری می‌فرماید: "زینت و آرایة ‌قلب‌ها،‌خالص کردن ایمان است"[4].
4 - پیوسته در ذکر خدا بودن:
علی علیه‌السلام می‌فرماید: "استدیموا الذکر فانه ینیر القلب؛ مداومت به ذکر خدا داشته باشید که دل را نورانی می‌کند"[5].
5 - به کارگیری اندیشه و تفکر، سبب بینایی قلب می‌گردد.
امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌فرماید: "بر شما باد به فکر کردن و اندیشه نمودن که باعث حیات قلب اهل بصیرت و کلید درهای حکمت است"[6].
6 - تقوا:
علی علیه‌السلام می‌فرماید: " تقوا داروی بیماری‌های دل، روشنایی بخش قلب‌ها، درمان دردهای بدن، پاک کننده پلیدی‌های روح، روشنایی بخش تاریکی چشم و امنیت دهنده در نا آرامی‌ها است"[7].
7. حزن و گریه از خوف الهی و فرجام گناهان، قلب را نورانی می‌کند:
امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: "استجلب نور القلب بدوام الحزن"[8].
8. دیدار و همنشینی با علما نیکوکاران و اهل تقوا، سبب آبادی و نورانیت قلب می‌گردد[9].
امور دیگری همانند نماز اول وقت، نماز شب و سحرخیزی نیز در نورانیت قلب مؤثر است.

پی نوشت:
[1] .احسانبخش ، صادق، آثار الصادقین، روابط عمومی ستاد نماز جمعه گیلان ، ج18، ص 129.
[2] . امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره قم ، قصار 197 .
[3] . همان ، ص 518 .
[4] . احسانبخش ، صادق، آثار الصادقین، روابط عمومی ستاد نماز جمعه گیلان ، چاپ اول ، 1368 ه ش ، ج18، ص 122.
[5]. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1366 هجرى شمسی، ص 189 .
[6] . علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هجرى قمری، ج75، ص 119 .
[7] . امام على بن ابى طالب علیه السلام، نهج البلاغه، انتشارات دار الهجره قم ، ص 313 .
[8] . علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، 1404 هجرى قمری، ج75، ص 162 .
[9] . عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1366 هجرى شمسی، ص 430 .

زراره مى گويد: امام صادق علیه السلام فرمود: تسبيحات فاطمه زهرا سلام الله علیها مصداق ذكر كثير است كه در قرآن آمده : «اذكرواللّه ذكراً كثيراً»
حضرت زهرا

حكمت و فضيلت تسبيحات حضرت زهرا (س) چيست؟

تسبيحات حضرت زهرا سلام الله علیها مصداق (ذكر كثير) است كه در قرآن به مؤمنان دستور داده شده است. تسبيحات حضرت زهرا سلام الله علیها كه عبارت از ۳۴مرتبه الله اكبر و ۳۳مرتبه الحمدللّه و ۳۳مرتبه سبحان اللّه است , مصداق (ذكر كثير) است كه در قرآن به مؤمنان دستور داده شده كه فراوان خدا را ياد كنيد: «يا ايّهاالّذين آمنوا اذكرواللّه ذكراً كثيراً; اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ياد كنيد خدا را, ياد فراوان».

زراره مى گويد: امام صادق علیه السلام فرمود: «تسبيحات فاطمه زهرا سلام الله علیها مصداق ذكر كثير است كه در قرآن آمده : «اذكرواللّه ذكراً كثيراً».

امام باقر علیه السلام فرمود: «اگر چيزى بهتر از تسبيحات حضرت زهرا بود, پيامبر آن را به فاطمه مى آموخت ».

امام صادق علیه السلام فرمود: «تسبيح حضرت زهرا سلام الله علیها در هر روز بعد از هر نماز محبوب تر است نزد من از خواندن هزارركعت نماز مستحبى ».

در تعدادى از روايات وارد شده كه تسبيحات زهرا سلام الله علیها را فوراً بعد از اتمام نماز, شروع كنيد و به بچه هايتان آن رابياموزيد.

كارهاى داخل خانه همراه با بچه دارى و آسياب كردن گندم يا جو و پختن نان , كار را بر زهرا سلام الله علیها سخت گردانيده بود. على (ع)به زهرا سلام الله علیها پيشنهاد كرد نزد رسول اللّه برويم و از او خادمى را درخواست كنيم تا كمى از بار مشكلات برداشته شود. وقتى خدمت رسول خدا(ص)رسيدند و زهرا سلام الله علیها خدمت پيامبر مشكلات را عرضه داشت , پيامبرفرمود: نمى خواهيد چيزى به شما بيآموزم كه بهتر از خادم باشد؟ هنگامى كه به رختخواب مى رويد, ۳۴مرتبه اللّه اكبرو ۳۳مرتبه الحمدللّه و ۳۳مرتبه سبحان اللّه بگوييد. فاطمه سلام الله علیها عرضه داشت : راضى شدم .

امام صادق علیه السلام فرمود:«هر كس هنگام خواب تسبيحات فاطمه زهرا سلام الله علیها را بگويد, از جمله ذاكران خواهد بود».

نظر دین اسلام در عید نوروز چیست ؟ آیا این سنت ملی با دین اسلام تناقض و منافاتی دارد؟
عید نوروز

با سلام و عرض تبريک فرا رسيدن سال نو و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز

دین جهانی، با آداب و سُنن ملّی چه رفتاری دارد؟ آیا آن ها را کنار می نهد و خود به ساختن آداب و رسوم تازه می پردازد یا آن ها را تأیید می کند و در کنار خویش می نشاند و یا از میان آن ها گزینش می کند؟

نخست باید دانست که دین کامل، آن نیست که خود، همه چیز را برعهده گیرد و به جای همه استعدادهای آدمی و همه نهادهای مدنی بنشیند؛ بلکه دین کامل، دینی است که همه این ها را در جای خود، به درستی می بیند و جهتی کلّی به آن ها می دهد و آنچه را از توان (قُوای فردی) و (نهادهای جمعی) خارج است، بر عهده می گیرد و این، فلسفه ای عمیق دارد؛ زیرا چنان که دین، فعل تشریعی خداوندی است، قوای آدمی و لوازم تابعه آن (مانند نهادهای جمعی) نیز فعل تکوینی الهی اند و هیچ گاه تکوین و تشریع، ناسازگاری ندارند؛ چرا که از مبدأ واحدی دستور می گیرند.

اگر با این پیش زمینه عقلی به منابع و مصادر دینی بنگریم، می یابیم که خواست دین، برچیدن بساط سُنن ملّی قومی نیست؛ بلکه بر آن است که این سنّت ها را سَمت و سوی عالی بخشد و دین، تنها آنچه را که با فطرت آدمی مغایرت دارد، برمی چیند. چنان که قرآن کریم، حرمت و احترام ماه های حرام را که رسمی جاهلی بود ،پاس داشت:

فإذا انسلخ الأشهر الحُرم فاقتلوا المشرکین؛(1)

پس چون ماه های حرامْ سپری شدند، مشرکان را بکشید.

یا أیها الذین آمنوا! لاتحلّوا شعائر اللّه ولا الشهر الحرام؛(2)

ای کسانی که ایمان آورده اید! حرمت شعائر خدا و ماه حرام را نگه دارید.

رسول خدا فرموده است:

مَنْ سَنَّ سُنَةً حَسَنَةً عُمِلَ بِها مِنْ بَعْدِهِ، کانَ لَهُ أجُرهُ وَ مِثْلُ اُجورهِم مِنْ غَیْرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ اُجورِهِمْ شَیْئاً وَمَنْ سَنَّ سُنَّةً سَیِئَةً فَعُمِلَ بِها بَعْدَهُ، کانَ عَلَیْهِ وِزْرهُ وَ مِثْلُ أوزارِهِمْ مِنْ غَیرِ أنْ یَنْقُصَ مِنْ أوزارِهِمْ شَیْئا؛(3)

آن که سنّتی نیک را پایه گذاری کند و بدان عمل شود، پاداش عمل خودش به اندازه پاداش دیگر عاملان، به وی داده می شود، بدون آن که از پاداش عاملان کم شود؛ و آن که سنّتی بد را پایه گذارَد و بدان عمل شود، وَبال عمل خودش و دیگران برعهده اوست، بدون آن که از وِزْر و وَبال دیگران کاسته شود.

امیرالمؤمنین به مالک اشتر فرمود:

و لاتَنْقُضْ سُنّةً صالِحَةً عَمِلَ بها صدورُ هذِهِ الاُمَةِ وَ اجْتَمَعَتْ بِها الاُلْفَة وَ صَلُحَتْ علیها الرعِیَّةُ وَ لاتَحْدُثَنَّ سنّةً تَضُرُّ بشی‏ء مِنْ ماضی تلکَ السُّنَنِ فیکونُ الأجْرُ لِمَنْ سَنَّها وَالوِزْرُ علیکَ بِما نَقَضْتَ مِنها؛(4)

آیین پسندیده ای را بر هم مریز که بزرگان این امتْ بِدان رفتار نموده اند و به وسیله آن، مردم به هم پیوسته اند، و رعیّت با یکدیگر سازش کرده اند؛ و آیینی مگذار که چیزی از سنّت های نیک گذشته را زیان رسانَد تا پاداش از آنِ نهنده سنّت باشد و گناه شکستن آن بر تو مانَد.

از سوی دیگر ،به نمونه هایی از سنّت های پیش از اسلام (جاهلی) برمی خوریم که مورد تأیید اسلام قرار گرفته‏ اند:

۱. دیه در جاهلیت، صد شتر بود. پیامبر(ص) آن را امضا نمود. (5)

۲. زنان حائض، در جاهلیت از شرکت در اعیاد مذهبی و مراسم قربانی ممنوع بودند و اسلام نیز آن را حفظ کرد. (6)

۳. پیامبر(ص) در «حِلفُ الفضول» در سن ۲۵ سالگی شرکت کرد و بعدها بدان افتخار می کرد و می فرمود: اگر بار دیگر بدان پیمان دعوت شوم، می پذیرم. (7)

۴. تحریم لباس شُهرت در فقه، شاهدی دیگر بر پذیرش سنّت های ملّی صالح است.(8)روشن است که لباس شهرت در هر جامعه ای با آداب و رسوم همان جامعه مشخّص می گردد.

۵. ارجاع مسائلی چند به عُرف، گواه دیگری بر این موضوع است: مقدار نَفَقه، [۹] استطاعت در حج‏ [۱۰] و زکات‏ [۱۱] این شواهد، گواهی می دهند که آیین اسلام، بر محو همه سنّت ها توصیه نمی کند؛ بلکه آنچه را که خیر و صلاحی در پی دارد، و یا این که مفسده ای به دنبال ندارد، می پذیرد و جز آن را طرد می کند که می توان از این نمونه ها نام بُرد:

۱. سنّتی که نشانگر یک آیین باطل باشد. حرمت حمل و ساخت و نگهداری صلیب، از این قبیل است. [۱۲] رسول خدا وقتی عَدیّ بن حاتم را دید که صلیب به گردن دارد، فرمود: «این بت را کنار بگذار». [۱۳]

۲. سنّتی که ترویج خُرافه باشد. حلیمه سعدیه، وقتی در کودکیِ پیامبر(ص)، خواست مهره ای به بازوی رسول خدا ببندد، با اعتراض پیامبر(ص) رو به رو شد. رسول خدا فرمود: «خداوند، نگهدار ماست و از این مهره، کاری ساخته نیست». [۱۴]

۳. سنّتی که با احکام شرعْ ناسازگار باشد. پیامبر(ص) با زینب، همسر زید (پسر خوانده خود) ازدواج کرد تا نشان دهد این سنّت جاهلی که: «نمی توان با زنِ پسر خوانده ازدواج کرد»، غلط است. [۱۵]

حال که نظرگاه کلّی دین در باب آداب و سنن بومی و ملّی روشن شد، به یکی از رسم های کهن و ریشه دار ایرانی، یعنی نوروز، می‏نگریم.

اگر در باب نوروز، دستوری خاص از سوی دین در تأیید یا رد، به دست ما نمی رسید، براساس همان قاعده نخست می گفتیم نوروز به عنوان رسمی ایرانی که مردمانی آن را از دیربازْ حرمت می نهاده اند، جای مذمّت و منع ندارد؛ چرا که اصل «نوروز» به عنوان نشانی از آیین های باطل، مورد تکریم و احترام نیست؛ بلکه رنگ و بوی ملّی و بومیِ آن، منظور نظر مردمان است. بلی؛ اگر در آن، ناشایستی نهفته باشد، یا ترویج خُرافه ای صورت گیرد، باید آن را وانهاد.

لیک، احادیثی در مصادر شیعه و اهل سنّتْ روایت شده اند که برخی بر آن، مُهر تأیید می زنند و برخی دیگر، قهر می ورزند و با آن می ستیزند. این دوگانگیِ روایت ها سبب شده است که از دیرباز، عالمان حوزه دین، به چگونگیِ حلّ این تعارض بیندیشند؛ برخی جانب تأیید را گرفته، از آن دفاع کنند و برخی دیگر، جانب رد را اختیار نمایند.

رسالت این نوشتار، نخست، گزارش تلاش عالمان در برخورد با این روایت هاست و در پس آن می کوشد از منظر دیگری بِدان بنگرد. شاید ثمر بخشد!

پیش از طرح دیدگاه ها سزاوار است روایت ها نقل شوند. بر این اساس، مباحث این نوشتار، در سه بخشْ تنظیم می گردد: نوروز در روایات، دیدگاه ها، و ارزیابی نهایی.

یک. نوروز در روایات

چنان که گذشت، روایت ها در زمینه نوروز، به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی به تصریح یا اشاره، آن را تأیید کرده‏اند و گروهی دیگر، آن را مذمّت می‏کنند.

۱) روایات موافق
الف. احادیث شیعه

۱٫ کلینی (م‏۳۲۹ق) در «الکافی» چنین روایت می کند:

عدّة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و أحمد بن محمد جمیعاً، عن ابن محبوب، عن ابراهیم الکرخی، قال: سألتُ أباعبداللّه(ع) عن الرجل تکون له ضیعة، فإذا کان یوم المَهرَجان أو النَّیروز، أهدوا الیه الشی‏ء لیس هو علیهم، یتقرّبون بذلک الیه. فقال(ع): «ألیس هم مُصلّین؟». قلتُ: بلی. قال: فلیقبل هدیّتهم و لْیُکافِهِم؛ فإنّ رسول اللّه(ص) قال: «لو أهدی الیّ کراع لقبلتُ، و کان ذلک من الدین، ولو أنّ کافراً أو منافقاً أهدی الیّ وسقاً ما قبلت، و کان ذلک من الدین. أبی اللّه عزّ وجلّ لی زبد المشرکین والمنافقین وطعامهم». [۱۶]

ابراهیم کرخی می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم که: شخصی مزرعه ای دارد. روز مهرگان یا نوروز، هدایایی به او داده می شود و قصد تقرّب جُستن به وی را ندارند [آیا بپذیرد؟ ]. فرمود: آیا نمازگزار هستند؟ گفتم: آری. فرمود: باید هدیه آنان را بپذیرد و تلافی کند. به درستی که رسول خدا فرمود: اگر برایم ران بُزی هدیه آورند، می پذیرم و این، جزو دینداری است و اگر کافر یا منافقی ران گاو یا گوسفندی برایم هدیه آورد، نخواهم پذیرفت و این هم جزو دینداری است. خداوند، خوراک و دستاورد مشرک و منافق را برای ما روا نداشته است.

۲٫ شیخ صدوق (م‏۳۸۱ق) در «کتاب من لایحضره الفقیه» آورده است:

أتی علی(ع) بهدیة النَّیروز، فقال(ع): «ما هذا؟». قالوا: یا أمیرالمؤمنین! الیوم النَّیروز. فقال(ع): «إصنعوا لنا کلّ یوم نَیروزاً». [۱۷]

برای علی(ع) هدیه نوروز آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند: ای امیرمؤمنان! امروز، نوروز است. فرمود: هر روزِ ما را نوروز سازید!

۳٫ همو نقل می کند: روی أنّه قال (ع): نیروز ناکل یوم. [۱۸]

روایت شده است که علی(ع) فرمود: هر روزِ ما نوروز است.

۴٫نعمان بن محمد تمیمی (م ۳۶۳ق ) در کتاب «دعائم الاسلام» روایت می کند:

عنه [علی ](ع) أنّه اُهدی الیه فالوذج، فقال: «ماهذا». قالوا: یوم نیروز. قال: فَنَیرزوا إن قدرتم کلَّ یومٍ [یعنی تهادوا و تواصلوا فی اللّه ]. برای علی(ع) فالوده هدیه آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند امروز، نوروز است. فرمود: اگر می توانید، هر روز را نوروز سازید [یعنی به خاطر خداوند، به یکدیگر هدیه بدهید و به دیدار یکدیگر بروید]. [۱۹]

۵٫ شیخ طوسی (م‏۴۶۰ق) در «مصباح المتهجّد» چنین آورده است: عن المُعلَّی بنِ خُنیس، عن مولانا الصادق(ع) فی یوم النَّیروز، قال(ع): إذا کان یوم النیروز، فاغتسل و البس أنظف ثیابک و تطیب بأطیب طیبک و تکون ذلک الیوم صائماً، فإذا صلّیت النوافل والظهر والعصر فصلّ بعد ذلک أربع رکعات، تقرأ فی أوّل کلّ رکعة فاتحة الکتاب و عشر مرّاتٍ «إنّا أنزلناه فی لیلة القدر»، و فی الثانیة فاتحة الکتاب و عشر مرّات «قل یا أیها الکافرون»، وفی الثالثة فاتحة الکتاب و عشر مرّاتٍ «قل هو اللّه أحد»، و فی الرابعة فاتحة الکتاب و عشر مرّاتٍ «المعوّذتین»، و تسجد بعد فراغک من الرکعات سجدة الشکر و تدعو فیها، یغفر لک ذنوب خمسین سنة. [۲۰]

امام صادق(ع) در روز نوروز فرمود: هنگامی که نووز شد، غسل کن و لباس پاکیزه بپوش و خودت را خوشبو ساز و آن روز را روزه بدار. پس هنگامی که نماز ظهر و عصر و نافله های آن را به جای آوردی، نمازی چهار رکعتی بگزار که در رکعت اوّل آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره قدر را می خوانی. در رکعت دوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره کافرون را می خوانی. در رکعت سوم آن، سوره حمد و ده مرتبه سوره توحید را می خوانی و در رکعت چهارم، سوره حمد را با سوره های فلق و ناس. پس از نماز هم سجده شکر می گزاری و دعا می کنی. [بدین ترتیب، ] گناهان پنجاه ساله‏ات بخشوده می شود.

۶٫ ابن فهد حلّی (م‏۸۴۱ق) در کتاب «المهذّب البارع» چنین آورده است:

و ممّا ورد فی فضله و یعضد ما قلناه، ما حدّثنی به المولی السید المرتضی العلاّمة بهاء الدین علی بن عبدالحمید النسّابة دامت فضائله ، ما رواه بإسناده إلی المعلّی بن خُنیس عن الصادق(ع): إنّ یوم النوروز، هوالیوم الّذی أخذ فیه النّبی(ص) لأمیرالمؤمنین(ع) العهد بغدیرخم، فأقرّوا له بالولایة، فطوبی لمن ثبت علیها والویل لمن نکثها، وهو الیوم الّذی وَجَّه فیه رسول اللّه(ص) علیّاً(ع) إلی وادی الجن، فأخذ علیهم العهود والمواثیق. وهو الیوم الذی ظفر فیه بأهل النَّهروان، و قتل ذَا الثَدْیة. وهو الیوم الذی یظهر فیه قائمنا أهل البیت وولاة الأمر و یظفّره اللّه تعالی بالدجّال، فیصلبه علی کناسة الکوفة. و ما من یوم نوروز إلاّ و نحن نتوقّع فیه الفرج؛ لأنه من أیّامنا حفظه الفرس وضیَّعتموه. ثم إنَّ نبیّاً من أنبیاء بنی إسرائیل سأل رَبَّه اَنْ یُحییَ القوم الّذین خرجوا من دیارهم وهم اُلوف حذر الموت فأماتهم اللّه تعالی، فأوحی إلیه أنْ «صُبِّ علیهم الماء فی مضاجعهم»، فصَبَّ علیهم الماء فی هذا الیوم، فعاشوا وهم ثلاثون ألفاً، فصار صبُّ الماء فی یوم النیروز سنّة ماضیةً لایعرف سببها إلاّ الراسخون فی العلم. وهم أوّل یوم ٍ من سنة الفرس.

قال المعلّی: وأَملی علیّ ذلک، فکتبته من إملائه. [۲۱]

از آنچه در فضلیت نوروزْ روایت شده و گفته ما را تأیید می کند، حدیثی است که علامه سید بهاءالدین علی بن عبد الحمید، با سند خود از مُعلّی بن خُنیس نقل کرده است که: روز نوروز، همان روز است که پیامبر(ص) در غدیرخم برای امیرالمؤمنین(ع) بیعت گرفت و مسلمانان به ولایت وی اقرار کردند. خوشا به حال آنان که به این بیعت، استوار ماندند و وای بر آنان که آن را شکستند. و این، همان روزی است که پیامبر(ص) علی(ع) را به منطقه جنّیان روانه ساخت و از آنان عهد و پیمان گرفت. و همان روز است که علی(ع) بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. و همان روز است که قائم ما و صاحبان حکومت، ظهور می کنند و خداوند، او را بر دجّالْ پیروز می گرداند و دجّال را در زباله دان کوفه به دار می آویزد. ما در هر نوروز، امید فرج داریم؛ چرا که نوروز، از ایّام ماست که پارسیانْ آن را پاس داشتند و شما آن را تباه نمودید.

همچنین پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل، از خداوند خواست که گروهی چند هزار نفره را که از بیم مرگ، دیار خویش را ترک گفتند و گرفتار مرگ شدند، زنده سازد. خداوند، بر آن پیامبر، وحی فرستاد که بر محل گورستان آنان آب بپاشد. پیامبر در روز نوروز، چنین کرد.

سپس زنده شدند و تعدادشان سی هزار نفر بود. از همین روز، پاشیدن آب در نوروز، سنّتی دیرینه شد که سبب آن را جز آنان که دانشی پایدار دارند، ندانند و همان، آغاز سال پارسیان است.

معلّی گوید: امام صادق(ع) این سخنان را بر من املا کرد و من نوشتم.

۷٫ علاّمه مجلسی (م‏۱۱۱۱ق) در «بحارالأنوار» آورده است:

رأیت فی بعض الکتب المعتبرة، روی فضل اللّه بن علی بن عبید اللّه بن محمد بن عبداللّه بن محمد بن محمد بن عبید اللّه بن الحسین بن علی بن محمد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن علی بن أبی طالب، عن أبی عبداللّه جعفر بن محمد بن أحمد بن العباس الدوریستی، عن أبی محمد جعفر بن أحمد بن علی المونسی القمی، عن علی بن بلال، عن أحمد بن محمد بن یوسف، عن حبیب الخیر، عن محمد بن الحسین الصائغ، عن أبیه، عن مُعَلّی بن خُنَیس، قال: دخلت علی الصادق جعفر بن محمد(ع) یوم النَّیروز، فقال(ع): «أتعرف هذا الیوم؟». قلت: جعلت فداک، هذا یومٌ تعظّمه العجم وتتهادی فیه. فقال أبو عبداللّه الصادق(ع): «والبیت العتیق الذی بمکة، ما هذا إلاّ لأمر قدیم اُفسّره لک حتی تفهمه». قلت: یا سیدی! إن علم هذا من عندک أحب إلیّ من أن یعیش أمواتی و تموت أعدائی. فقال: «یا مُعلّی! إن یوم النیروز هو الیوم الذی أخذ اللّه فیه مواثیق العباد أن یعبدوه و لا یشرکوا به شیئاً، و أن یؤمنوا برسله و حججه، و أن یؤمنوا بالأئمة(ع)». وهو أوّل یوم طلعت فیه الشمس، و هبت به الریاح، و خلقت فیه زهرة الأرض. وهو الیوم الذی استوت فیه سفینة نوح(ع) علی الجودی. و هو الیوم الذی أحیی اللّه فیه الذین خرجوا من دیارهم و هم ألوفٌ حذر الموت، فقال لهم اللّه موتوا ثمّ أحیاهم. وهو الیوم الذی نزل فیه جبرئیل علی النبی(ص). و هو الیوم الذی حمل فیه رسول اللّه(ص) أمیرالمؤمنین(ع) علی منکبه حتی رمی أصنام قریش من فوق البیت الحرام فهشمها، و کذلک إبراهیم(ع). و هو الیوم الذی أمر النبی(ص) أصحابه أن یبایعوا علیاً(ع) بإمرة المؤمنین. و هو الیوم الذی وجه النبی(ص) علیاً(ع) إلی وادی الجن یأخذ علیهم البیعة له. وهو الیوم الذی بویع لأمیرالمؤمنین(ع) فیه البیعة الثانیة. و هو الیوم الذی ظفر فیه بأهل النهروان و قتل ذا الثدیّة. وهو الیوم الذی یظهر فیه قائمنا و ولاة الأمر. وهو الیوم الذی یظفر فیه قائمنا بالدجال فیصلبه علی کناسة الکوفة. و ما من یوم نَیروز إلاّ و نحن نتوقّع فیه الفرج؛ لأنه من أیامنا وأیام شیعتنا، حفظته العجم وضیّعتموه أنتم.

وقال(ع): (إن نبیاً من الأنبیاء سأل ربه کیف یحیی هؤلاء القوم الذین خرجوا، فأوحی اللّه إلیه أن یصب الماء علیهم فی مضاجعهم فی هذا الیوم، وهو أول یوم من سنة الفرس، فعاشوا و هم ثلاثون ألفاً، فصار صب الماء فی النیروز سنّة).

فقلت: یا سیدی! ألا تعرّفنی جعلت فداک أسماء الأیام بالفارسیة؟ فقال(ع): «یا مُعَلّی! هی أیام قدیمة من الشهور القدیمة، کلّ شهر ثلاثون یوماً لا زیادة فیه ولا نقصان». [۲۲]

مُعلّی پسر خُنَیس گوید: در روز نوروز، بر امام صادق(ع) وارد شدم. فرمود: «آیا این روز را می شناسی؟». گفتم: قربانت گردم! این روز را فارسیانْ گرامی می دارند و به یکدیگر هدیه می دهند. فرمود: «سوگند به خانه کعبه که این، رمزی دیرینه دارد و برایت روشن می سازم تا آگاه گردی». گفتم: سرورم !آموختن این امر از شما برایم بهتر از آن است که مردگان زنده شوند و دشمنانم بمیرند.

آن گاه فرمود: «ای معلّی! روز نوروز، همان روز است که خداوند از بندگان پیمان گرفت او را بپرستند و به او شرک نورزند، به پیامبران و حجت هایش بگروند و به امامان ایمان آورند. این همان روز است که خورشید طلوع کرد، بادها وزیدن گرفت و گل های زمین روییدند.

این همان روزی است که کشتی نوح(ع) بر ساحل جودی آرامش یافت و همان روزی است که خداوند، گروهی چند هزار نفره را که از ترس مرگ از خانه ها بیرون رفته بودند زنده ساخت، پس از آن که آنان را میرانده بود. این، روز فرود جبرئیل بر پیامبر اسلام است و روزی است که پیامبر(ص) امام علی(ع) بر دوش گرفت تا بت های قریش را در مسجد الحرام شکست و در همین روز، ابراهیم، بت ها را شکست. این همان روزی است که پیامبر به یارانش دستور داد با علی(ع) بیعت کنند و در همین روز، علی را برای بیعت گرفتن از جنیان فرستاد. در همین روز، دومین بیعت با امیرالمؤمنین انجام شد. در همین روز بر نهروانیان پیروز شد و ذوالثدیه (صاحب پستان) را به قتل رساند. در این روز، قائم ما و صاحبان حکومتْ قیام کنند و در همین روز، قائم ما بر دجّال پیروز گردد و او را در زباله دان کوفه به دار آویزد. در هر روز نوروزی، ما آرزوی فرج داریم؛ چرا که آن از روزهای ما و شیعیان ماست. فارسیان، آن را گرامی داشتند و شما آن را ضایع کردید.»

و فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل از خداوند پرسید چگونه مردمانی را که خارج شدند، زنده می کند. خداوند بدو وحی کرد که در نوروز، آب بر قبر آنان بپاشد و آن، اولین روز سال فارسیان است و آنها زنده شدند، در حالی که سی هزار نفر بودند. از همین جا پاشیدن آب در نوروز، سنّت شده است.

گفتم: آیا نام های روزهای فارسی را به من تعلیم نمی‏دهی؟ فرمود: ای معلّی! اینها روزهایی کهن از ماه هایی کهن است. هر ماه، سی روز است، بدون کم و کاست.

گفتنی است ابن فهد نیز بخشی از این روایت را پیش از علاّمه مجلسی در کتاب «المهذّب البارع» آورده است. [۲۳]

۸٫ مُحدث نوری (م‏۱۳۲۰ق) در «مستدرک الوسائل» به نقل از کتاب حسین بن همدان آورده است:

عن المفضّل بن عمر، عن الصادق(ع)، قال له فی خبر طویل فی جملة کلامه(ع):أ فأوحی اللّه الیه: «یا حزقیل! هذا یوم شریف عظیم قدره عندی، و قد آلیت أن لایسألنی مؤمن فیه حاجة الا قضیتها فی هذا الیوم و هو یوم نیروز». [۲۴]

مفضّل، فرزند عمر از امام صادق(ع) نقل می کند که: خداوند بر حزقیلْ وحی فرستاد که: «این روز، روزی گرامی و بلند مرتبه نزد من است. با خود عهد کرده ام هر مؤمنی در این روز از من حاجتی بخواهد آن را برآورده سازم و آن روز، نوروز است».

ب. احادیث اهل سنت

۹٫ بخاری (۱۹۴-۲۵۶ق) در «التاریخ الکبیر» چنین روایت می کند:

حمّاد بن سلمة بن علی بن زید، عن السعر التمیمی: أتی علیٌّ بفالوذج. قال: «ما هذا؟». قالوا: الیوم النیروز. قال: فنَیرِزوا کل یوم! [۲۵]

سعر تمیمی گوید: برای علی(ع) فالوده آوردند. فرمود: «این چیست؟». گفتند: امروز نوروز است. فرمود: هر روز را نوروز کنید!

۱۰٫ بیرونی (م‏۴۴۰ق) در «الآثار الباقیة» آورده است:

أو قسّم الجام بین أصحابه و قال: لیت لنا کلّ یومٍ نوروز! [۲۶]

[از آن جا که نسخه عربی مورد استفاده ما افتادگی دارد، ترجمه حدیث را از جدیدترین کتاب که بر اساس برخی نسخه ها کامل شده است، در این جا می آوریم: ] آورده اند که در نوروز، جامی سیمین، پر از حلوا، برای پیغمبر(ص) هدیه آوردند. آن حضرت پرسید: «این چیست؟». گفتند: امروز، روز نوروز است. پرسید: «نوروز چیست؟» گفتند: عید بزرگ ایرانیان است. فرمود: «آری در این روز بود که خداوند، عسکره را زنده کرد». پرسیدند: عسکره چیست؟ فرمود: «عسکره، هزاران مردمی بودند که از ترس مرگ، ترک دیار کرده، سر به بیابان نهادند و خداوند به آنان فرمود: “بمیرید” پس مردند. پس آنان را زنده کرد و ابرها را امر فرمود که بر آنان ببارند. از این روست که سنّت آب پاشیدن [ در نوروز ]، رواج یافته است». آن گاه از حلوا تناول کرد و جام را میان اصحابْ قسمت کرد و فرمود: کاش هر روز برای ما نوروز بود! [۲۷]

۱۱٫ فیروز آبادی (۷۲۹-۸۱۷ق) در «القاموس» آورده است:

قدم الی علی شی‏ء من الحلاوی، فسأل عنه، فقالوا: «للنیروز»، فقال: «نیروزنا کل یوم!» و فی المهرجان قال: مَهرِجونا کل یوم! [۲۸]

مقداری حلوا برای علی(ع) آوردند. پرسید که چیست. گفتند: برای نوروز است. فرمود: هر روز ما نوروز است.

و در مهرگان گفت: هر روز را برای ما مهرگان کنید!

۲) روایات مخالف
الف. احادیث شیعه

۱۲٫ قطب الدین راوندی (م‏۵۷۳) در کتاب «لبّ اللباب» آورده است:

عن رسول اللّه(ص): أبدلکم بیومین یومین: بیوم النیروز و المهرجان، الفطر والأضحی. [۲۹]

دو روز را برای شما جانشین دو روز کردم: عید فطر و قربان را به جای عید نوروز و مهرگان.

۱۳٫ ابن شهرآشوب (م‏۵۸۸ق) در کتاب «المناقب» روایت می کند:

و حکی أن المنصور تقدّم إلی موسی بن جعفر(ع) بالجلوس للتهنئة فی یوم النیروز و قبض ما یحمل إلیه فقال (ع): «إنی قد فتشت الأخبار عن جدی رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله فلم أجد لهذا العید خبراً وإنه سنة للفرس و محاها الإسلام، و معاذ اللّه أن نحیی ما محاه الإسلام». فقال المنصور: «إنما نفعل هذا سیاسةً للجند، فسألتک باللّه العظیم إلاّ جلست»؛ فجلس و دخلت علیه الملوک والأمراء والأجناد یهنؤونه، و یحملون إلیه الهدایا و التحف، و علی رأسه خادم المنصور یحصی ما یحمل، فدخل فی آخر الناس رجل شیخ کبیر السنّ، فقال له: یا ابن بنت رسول اللّه! إننی رجل صعلوک لا مال لی أتحفک ولکن أتحفک بثلاثة أبیات قالها جدّی فی جدّک الحسین بن علی(ع):

عجبت لمصقول علاک فرنده یوم الهیاج وقد علاک غبار

ولأسهم نفذتک دون حرائر یدعون جدّک والدموع غزار

ألاّ تغضغضت السهام وعاقها عن جسمک الإجلال والإکبار

قال: «قبلت هدیتک، اجلس بارک اللّه فیک»، و رفع رأسه إلی الخادم و قال: «امض إلی أمیرالمؤمنین و عرّفه بهذا المال، و ما یصنع به». فمضی الخادم وعاد وهو یقول: «کلها هبة منی له، یفعل به ما أراد». فقال موسی للشیخ: اقبض جمیع هذا المال فهو هبة منی لک. [۳۰]
آورده اند که منصور به امام کاظم(ع) پیشنهاد کرد که نوروز را برای تبریک و شاد باش و گرفتن هدایا جلوس کنند.

حضرت کاظم در جواب فرمود: من در میان روایت های جدّم رسول خدا(ص) جستجو کردم و تأییدی برای این عید نیافتم. همانا این سنّت فارسیان است که اسلام، آن را نابود ساخته است و پناه می برم به خدا که آنچه را اسلامْ نابود ساخته، زنده بدارم.
منصور گفت: «این کار را جهت اداره نظامیان انجام می دهیم و شما را به خداوند سوگند می دهم که جلوس داشته باشید». آن گاه حضرت پذیرفت و فرمانروایان و لشکریان، برای تبریک آمدند و هدایایی با خود آوردند. خدمتگزار منصور، بالای سر حضرت ایستاده بود و هدایا را می شمرد. آخرین نفر، مردی کهن سال بود. به امام کاظم(ع) گفت: «ای فرزند دختر پیامبر خدا! من مردی تهی دستم و مالی ندارم تا هدیه دهم؛ ولی چند بیت شعر که جدّ من درباره جدّتان حسین(ع) سروده، به شما هدیه می کنم».

حضرت فرمود: «هدیه‏ات را پذیرفتم. بنشین. خداوند به تو برکت دهد!».

آن گاه حضرت، سر بلند کرد و به خدمتگزار منصور گفت که نزد منصور روانه شود و این هدایا را برایش بازگو کند. خدمتگزار رفت و باز گشت و گفت منصور گفته است: «این هدایا از آنِ شماست. هر چه می خواهید با آنها انجام دهید». امام کاظم(ع) هم به پیرمرد فرمود: «این اموال را به عنوان هدیه برای خودت بردار».

ب. احادیث اهل سنّت

۱۴٫ بخاری (م‏۲۵۶ق) در «التاریخ الکبیر» آورده است:

أیوب بن دینار، عن أبیه: «إنّ علیّاً لا یقبل هدیة النیروز». حدّثنی ابراهیم بن موسی عن حفص بن غیاث، وقال أبو نعیم: حدّثنا أیوب بن دینار أبو سلیمان المکتب، سمع علیاً بهذا. [۳۱]

ایوب بن دینار گوید: علی(ع) هدیه نوروز را نمی پذیرفت.

۱۵٫ آلوسی (م‏۱۳۴۲ق) در «بلوغ الارب» می گوید:

قدم النبی(ص) المدینة ولهم یومان یلعبون فیهما، فقال: «ما هذا الیومان؟». فقالوا: «کنّا نلعب فیهما فی الجاهلیة. فقال: قد أبدلکم اللّه تعالی بهما خیراً منهما یوم الأضحی و یوم الفطر». قیل: هما النیروز والمهرجان. [۳۲]

پیامبر(ص) وارد مدینه شد. مردمان مدینه دو عید داشتند که در آنها به سرگرمی و خوشی می پرداختند. رسول خدا فرمود: «این دو روز چیست؟». گفتند دو یادگار جاهلیت است. فرمود: «خداوند، بهتر از آنها را جایگزین کرده است: عید قربان و عید فطر». گفته شده که آن دو روز، نوروز و مهرگان بود.

تا این جا شانزده حدیث از مصادر مختلف شیعه و سنّی در تأبید یا ردّ نوروز گرد آمد. تلاش ما در این بخش، فحص کامل و استقصای همه روایت ها بود و تلاش شد روایت ها براساس تاریخ ثبت و کتابتْ تنظیم گردد؛ چنان که کوشیدیم هر روایت را مصدریابی کرده، به منابع گوناگونش ارجاع دهیم. حال، پس از نقل روایت ها به بیان دیدگاه‏ها و ارزیابی نهایی رو می کنیم.

دو. دیدگاه ها

تردیدی نیست که روایت های متفاوت، زمینه شکل گیری آرای متفاوت اند و جستجو در کتب فقه و حدیث، این امر را روشن می سازد.

پاره‏ای از دانشوران، به نقد روایت های نوروز پرداخته و با ذکر خلل ها و سستی هایی که در آنهاست، آنها را قابل اعتنا و اتکا نشمرده اند؛ چنان که در مقابل، بیشتر فقیهان به مضمون روایت های دسته نخستْ فتوا داده و آدابی را برای نوروز در کتب فقهی خویش برشمرده اند. اینان ضمن فتوا دادن به محتوای روایات، در مقام پاسخگویی به ناقدان و منتقدان نیز برآمده ‏اند.

اینک مروری بر این دو دیدگاه می افکنیم.

الف. مخالفان
ناقدان و مخالفان احادیث نوروز، بسیار نیستند. اینان کوشیده اند خلل های موجود در روایت های دسته نخست را برملا سازند و در نتیجه به محتوای دسته دوم از روایت ها ملتزم شده اند؛ گرچه کوشش آنان در تصحیح و تأیید دسته دوم متمرکز نیست.
اینان برای روایت های موافق، ضعف ها و کاستی هایی از این دست برشمرده‏اند:
۱٫ ضعف سند،
۲٫ تناقض و تهافت در روایت های معلّی،
۳٫ ذکر نشدن روایت های معلّی در مصادر کهن،
۴٫ عدم تطبیق وقایع ذکر شده در روایت ها با واقعیت های تاریخی،
۵٫ معلوم نبودن نوروز ایرانی،
۶٫ ترویج شعائر مجوس.
مخالفان، بر پایه این ایرادها، روایات موافق را بی اعتبار می دانند و به هیچ رو گرامیداشت نوروز را روا نمی انگارند. اینان بر این باورند که آداب و سنن ذکر شده در این روایت ها قابل اخذ و عمل نیست و نمی توان با قاعده «تسامح در ادلّه سنن» از ضعف و سستی اینها چشم پوشید؛ چرا که با محذور بزرگی چون ترویج شعائر مجوسی روبه رور هستیم. در این جا پاره‏ای از این دیدگاه ها را می آوریم:
آقا رضی قزوینی (در رساله ای که در سال ۱۰۶۲قمری نگاشته)، شاید نخستین کسی باشد که به تفصیل، نوروز را نقد کرد. وی به طور عمده منکر تطبیق نوروز رایج با نوروز یاد شده در روایات است و از این طریق بر روایت های مؤید، خرده می گیرد و پس از نقل روایت معلّی می نویسد:

با توجه به استحباب اعمال مذکوره در نوروز و این که این اعمال، موقته است و در امثال این عبادات، اگر التزام وقت خاص نشود و در اوقات دیگر به عمل آید، بدعت می باشد، بنابراین، تعبد به این عمل [را ] مکلّفی تواند که لااقل ظن به تعیین وقت مذکور تحصیل کرده باشد. تحصیل این ظن، لامحاله از امارات شرعیه و عرفیه تواند بود و چون در عرف به اعتبار اختلاف اصطلاحات حالیه نوروز متعدد است چنان که بعضی از آن، بعد از این مذکور می گردد و اشهریت بعضی به بعضی ازمنه اماره نمی شود و در ظاهر قرآنْ چیزی در این باب نیست، اماره آن از روایات و اخبارْ تتبّع باید نمود. [۳۳]

محمد اسماعیل خواجویی (م‏۱۱۷۳ق) تناقض های روایت های معلّی را دلیل ناتمام بودن آن می داند و می نویسد:

فقیر بی بضاعت گوید: به حسب ظاهری میان این حدیث و حدیث سابق تناقض است؛ چه، در حدیث سابق مذکور است که پیغمبر(ص) در روز نوروز، امیرالمؤمنین(ع) را به دوش مبارک برداشته تا بتان قریش را از فوق کعبه به زیر انداخته، شکست و فانی ساخت، و این، بلاشبهه در سال فتح مکه معظمه بود، چنان که اخبار بسیار از طرق خاصه و عامه دلالت بر این دارد و فتح مکه معظمه در ماه مبارک رمضان سال هشتم هجرت واقع شد، چنان که شیخ مفید و نیز طبرسی و این شهرآشوب و دیگرانی روایت کرده اند، و احادیث معتبره بر این دلالت کرده است، و اکثر برآن اند که در روز سیزدهم ماه بوده، و بعضی بیستم هم گفته اند، و حرکت حضرت از مدینه در روز جمعه دوم ماه مبارک رمضان، بعد از نماز عصر بوده، و روز غدیر خم در سال دهم هجرت در حجة الوداع در روز هجدهم ذی الحجة الحرام بود. پس چگونه تواند بود که هر دو در روز، نوروز باشد؟ چه، نوروز، از قرار حساب گذشته، بعد از شش هفت سال از فتح مکه معظمه، بلکه بیشتر، به ذی الحجة خواهد رسید، نه بعد از یک سال، چنان که مقتضای این دو حدیث است. [۳۴]
وی ادامه می دهد:

و چون هر دو به یک طریق از معلّی منقول است، پس ترجیح احدهما بر دیگری من حیث السند متصور نیست، و بنابراین، مضمون هیچ یک حجت نخواهد بود، و بر آن، اعتماد نشاید کرد، و به او استدلال نتوان نمود؛ چه، تناقض در کلام معصومین(ع) غیر واقع است. پس، از این جا فهمیده می شود که این دو حدیث، کلاهما او احدهما از معصوم تلقی نگردیده، و چون از او نباشد، حجیت را نشاید و سند شرعی نتواند بود. [۳۵]

استاد محمد تقی مصباح در حاشیه بر «بحارالأنوار»، ذیل این روایت ها نگاشته است:

در باب نوروز، دو دسته روایت مختلف روایت شده است. یکی را معلّی از امام صادق(ع) آورده و بر عظمت و ارزش نوروز دلالت دارد و دیگری حدیث امام کاظم(ع) است که آن را از سنّت های پارسیان دانسته که اسلام، آن را از میان برداشته است.
باید دانست که هیچ یک از آنها صحیح نیست و از اعتبار برخوردار نمی باشد تا بتوان بر پایه آن، حکم شرعی را اثبات کرد. گذشته از آن که روایت معلّی، ایرادهای دیگری دارد، از جهت تطبیق نوروز بر مناسبت های ماه های عربی. [۳۶]

آن گاه می نویسد:

ظاهر روایت منصور، حرمت بزرگداشت نوروز است؛ چرا که این کار، بزرگداشت شعائر کفار و زنده داشتن سنّت هایی است که اسلام، آنها را می رانده است. این روایت گرچه واجد شرایط حجّیت نیست. اما مطلب کلی ای که در آن آمده (یعنی حرمت بزرگداشت شعائر کفار)، با ادلّه عامه به اثبات رسیده است و این که نوروز از آن آداب و رسوم است، به وجدانْ اثبات می شود.

و اما فتوای فقیهان، مبنی بر استحباب غسل و روزه در نوروز، مبتنی بر قاعده تسامح در ادلّه سنن است؛ ولی این جا محل اجرای آن قاعده نیست؛ زیرا قاعده تسامح در ادلّه سنن، از مواردی که احتمال حرمت تشریعی دارند، انصراف دارد. [۳۷]

جناب آقای سید جواد مدرّسی در مقاله ای در مجلّه «نور علم» می نویسد: با وجود تضارب روایات و عدم توجه قدما و کدورت متن و عدم صحت سند، فتوای به مشروعیت نوروز، و تعیین روز آن، مشکل است. راهی که باقی می ماند، تمسک به ادلّه «تسامح در ادله سنن» است؛ و لکن تعیین روز، گفتار بعض فقهاست نه مضمون روایت؛ و ادله مذکور، شامل کلام فقها نمی شود.

از جهت دیگر، عید نوروز از شعائر مجوسی و محتمل الحرمه است و ادله تسامح در سنن چنان که بعضی گفته اند از چنین موردی منصرف است. [۳۸]

آقای رسول جعفریان نیز در این باره گفته است: این بود آنچه در منابع شیعه قرن ششم درباره نوروزْ نقل شده است. در این باره، مهم، همان روایت معلّی بن خنیس است و جز آن، چیزی درباره تایید نوروز به چشم نمی خورد. منشأ آنچه در آثار بعدی درباره استحباب غسل روز نوروز و نماز و دعای مربوطه آمده، همین نص است و بس. البته مطالب دیگری نیز افزوده شده که منشأ آنها را اشاره خواهیم کرد. [۳۹]

و در جای دیگر گفته است:

و مشکل این دو حدیث (منظور، دو حدیثی است که ابن فهد حلّی در تأیید نوروز از معلّی نقل کرده است)، آن است که در منابع کهن شیعه نیامده است. افزون بر آن، روایات مزبور که در اصل باید یکی باشد، حاوی دو نوع آگاهی درباره روز نوروز است که این، خود، منشأ شبهه درباره آن شده و احتمال جعل آن را تقویت می کند. افزون بر آن، دانسته است که، ابن غضایری گفته: «غالیان روایاتی را به معلّی بن خنیس نسبت داده اند و نمی توان بر اخبار وی اعتماد کرد». در این صورت، این روایت که بی گرایش غالیانه یا نگرش افراطی همه نیست ، از همان دسته مجعولاتی می باشد که غالیان به معلّی نسبت داده اند. باید این دو نکته را نیز یادآوری کرد که گفته شده قرامطه (گرایشی وابسته به مذهب افراطی اسماعیلیه) دو روز را در سال که نوروز و مهرگان بوده روزه می گرفته اند. بلافاصله باید تأکید کنیم که مجوسیان، نه تنها نوروز را روزه نمی گرفته اند، بلکه به نقل بیرونی اساساً «مجوس را روزه‏ای نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گنه کرده است». [۴۰]

ب. موافقان

آداب نوروز از قبیل روزه، نماز، ادعیه، در کتب حدیثی و فقهی، از زمان شیخ طوسی در میان عالمان شیعه رواج داشته است.

شیخ طوسی (م‏۴۶۰ق) در «مصباح المتهجد)، [۴۱] پس از او ابن ادریس (م‏۵۹۸ق) در «السرائر) [۴۲] و سپس یحیی بن سعید (م‏۵۸۹ق) در «الجامع للشرائع) [۴۳] و پس از وی، شهید اول (م‏۷۸۶ق) در «القواعد و الفوائد) [۴۴] و نیز «الدروس) [۴۵]و «البیان) [۴۶] و «الذکری) [۴۷] و «اللمعة) [۴۸] بدان اشاره دارد.

ابن فهد (م‏۸۴۱ق) در «المهذّب البارع) [۴۹] و محقق کَرَکی (م‏۹۴۰ق) در «جامع المقاصد) [۵۰] و شهید ثانی (م‏۹۶۶ق) در «المسالک) [۵۱] و «شرح اللمعة) [۵۲] و محقق اردبیلی(م‏۹۹۳ق) در «مجمع الفائدة و البرهان) [۵۳] و شیخ بهایی(م‏۱۰۳۰ق) در «جامع عباسی) [۵۴] و «الحبل المتین) [۵۵] و فاضل هندی(م‏۱۱۳۷ق) در «کشف اللثام) [۵۶] و شیخ یوسف بحرانی (م‏۱۱۸۶ق) در «الحدائق الناضرة) [۵۷] و کاشف الغطاء (م‏۱۲۲۸ق) در «کشف الغطاء) [۵۸] و نراقی (م‏۱۲۴۵ق) در «مستند الشیعة) [۵۹] و صاحب جواهر در (م‏۱۲۶۶ق) «جواهر الکلام) [۶۰] و شیخ انصاری (م‏۱۲۸۱ق) در «کتاب الطهارة) [۶۱] بدین آدابْ فتوا داده‏ اند.

همچنین در کتب فتوایی و فقهی معاصر، چون: العروة الوثقی، [۶۲] جامع المدارک، [۶۳] المستند [۶۴] فتوا بدین آداب به چشم می خورد.

در کتب روایی نیز چنان که در بخش نخست آوردیم ، آداب نوروز، در: مصباح المتهجّد، وسائل الشیعة و بحارالأنوار، یاد شده است؛ چنان که روایت هایی نیز که به گونه ای ضمنی نوروز را تأیید می کنند در: الکافی، کتاب من لایحضره الفقیه و دعائم الاسلام منقول است.
شاید همین کثرت فتواها و نقل ها سبب شده است که صاحب «جواهر» بگوید:

غسل روز نوروز، نزد متأخران مشهور است؛ بلکه مخالفی در آن ندیدیم. [۶۵]

بجز این، تلاش محدّثان و فقیهان در پاسخگویی به دیدگاه مخالفان نیز درخور درنگ است. علامه مجلسی در «بحارالأنوار»، بیشترین کوشش را در این باره به انجام رسانده و شبهه های مخالفان را پاسخ گفته است؛ وی در قسمتی از نوشتار مفصلش در نقد روایت ابن شهرآشوب (در مذمت نوروز)، می نویسد:

این حدیث، با روایت هایی که معلّی بن خنیس آورده مغایرت دارد و بر جایگاه نداشتن نوروز در شریعتْ دلالت دارد؛ لیک روایت های معلّی از نظر سند، قوی تر و نزد اصحاب ،مشهورتر ند.

از سوی دیگر می توان گفت که این، حدیث تقیه است؛ چرا که در روایات «مناقب»، مطالبی ذکر شده که زمینه تقیه دارد. [۶۶]

پس از وی نیز عالمان دیگری به پاسخگویی اجمالی یا تفصیلی گام برداشته ‏اند.

شیخ انصاری در نقد روایت «مناقب» می گوید:

روایت «مناقب» نمی تواند با احادیث معلّی معارضه کند؛ زیرا روایت معلّی نزد اصحاب، از شهرت بیشتری برخوردار است و احتمال تقیّه در روایت «مناقب» وجود دارد. [۶۷]

همچنین صاحب «جواهر» در دفاع از روایت های معلّی و نقد حدیث «مناقب» می نویسد:

روایت معلّی جای مناقشه در سند و دلالت ندارد؛ چنان که حدیث «مناقب» نمی تواند با آن معارضه کند؛ چرا که با سستی ای که در آن مشهود است، احتمال تقیه نیز در آن می رود. [۶۸]

گفتنی است حمل روایت «مناقب» بر تقیه بعید نیست؛ چرا که اهل سنّت، روزه نوروز را مکروه می دانند. [۶۹] و بدین جهت، در تعارض روایت های معلّی و «مناقب»، جانب روایات معلّی رجحان می یابد.

بجز اینها، رساله ها و کتبی نیز در تأیید فضیلت نوروز و روایات معلّی تدوین شده، که برخی به چاپ رسیده و برخی دیگر، خطی باقی مانده>اند. [۷۰]

سه. ارزیابی نهایی

چنان که پیش از این یاد شد، این نوشتار، نوروز را از منظر حدیث و روایت می کاود و از تاریخ و تقویم نگاری و فقه، تنها آن را برمی رسد که به گونه ای با حدیث و روایتْ مرتبط شود و در نقد یا تأیید آن، سودمند افتد.

اینک نکته هایی درباب این روایاتْ آورده می شود تا پس از آن به جمع بندی نهایی نزدیک شویم.

یکم: در نقد نوروز، چهار حدیث آوردیم. این احادیث، به هیچ رو قابل تصحیح و اعتبار نیستند؛ زیرا:

۱٫ روایت اول و چهارم، مضمونی واحد دارند که اوّلی در مصادر شیعه و دومی در مصادر اهل سنّت یاد شده است. روایت شیعی را به قطب راوندی (از عالمان قرن ششم) نسبت داده اند که در کتاب «مستدرک الوسائل» حاجی نوری (م‏۱۳۲۰ق) روایت شده است. این روایت، گذشته از آن که در مصادر کهنْ موجود نیست، مضمون آن را هم نمی توان تأیید کرد؛ زیرا چگونه دو عید باستانی ایرانی در جزیرة العرب در سال های نخستین اسلام، رایج و مرسوم بود که پیامبر(ص) آنها را با فطر و اضحی منسوخ بدارد؟! بی تردید، نوروز و مهرگان، از آیین هایی باستانی ایرانیان اند که آوازه شان، پس از ارتباط اعراب با ایرانیان، بدان سرزمین رفته است و پیش از آن، آن چنان مقبول مردمان نبوده اند که پیامبر(ص) آنها را با اعیاد اسلامی نسخ کند.

حدیث دیگر، آن است که آلوسی آورده است و تعبیرهای «نوروز» و «مهرگان» در متن آن نیست و ظاهراً راویان، این دو را از روی احتمال (نه قطع و یقین)، به روایت افزوده اند. بدین رو آلوسی پس از نقل حدیث می گوید: «قیل: هما النیروز والمهرجان». گفتنی است که برخی نویسندگان، این اضافه را به آلوسی نسبت داده اند که جزو حدیث آورده است:

آلوسی در «بلوغ الارب»(ج‏۱، ص‏۳۶۴، قاهره، ۱۹۲۵م) نقل می کند که انصار، عید نوروز و مهرگان را بر حضرت رسول(ص) عرضه کردند. حضرت فرمودند: خداوند متعال، بهتر از آن را (فطر و اضحی را) به من داده است. [۷۱]

چنان که پیش از این آوردیم، روایت آلوسی چنین است:

قدم النبی(ص) المدینة و لهم یومان یلعبون فیهما. فقال: «ما هذا الیومان؟». فقالوا: کنّا نلعب فیهما فی الجاهلیة. فقال: «قد أبدله اللّه تعالی بهما خیراً منهما: یوم الأضحی و یوم الفطر». قیل: هما النیروز و المهرجان.

۲٫ روایت «مناقب»، گذشته از آن که مرسل است و با تعبیر «حُکیَ (آورده اند)» نقل شده است، نه حاکی آن معلوم است و نه مصدر نقل ابن شهرآشوب.

۳٫ روایت بخاری که علی(ع) هدیه نوروز را نمی پذیرفت، گذشته از آن که با روایت دیگر بخاری که علی(ع) هدیه نوروز را می پذیرفت معارضه دارد، با نقل های بسیار دیگر شیعی نیز ناسازگار است و نمی توان به آن، استناد جُست.
دوم: در ارزیابی سندی روایت های موافق، می توان چنین گفت:

۱٫ روایت کلینی از سند معتبر برخوردار است.

۲٫ روایت شیخ طوسی از معلّی، اگر چه بدون سند است، لیکن وی در کتاب «فهرست» به کتاب معلّی سند معتبر دارد. [۷۲] محتمل است آن روایت، بر اساس همین سند باشد.

۳٫ علامه مجلسی در« زاد المعاد» می گوید: «به اسانید معتبره از معلّی بن خنیس که از خواص حضرت صادق(ع) بوده است، منقول است) [۷۳] و سپس روایتی را نقل می کند که ذیل آن، مطابق روایتی است که شیخ در «مصباح» آورده است.

۴٫ نقل این روایت ها در مصادر کهنی چون: الکافی، کتاب من لا یحضره الفقیه، مصباح المتهجّد و دعائم الاسلام، می تواند شاهدی بر اعتبار آنها باشد.

بر این پایه می توان گفت از مجموع احادیث دوازده گانه می توان این مطلب را به پیشوایان دینی نسبت داد که رفتار ایرانیان در گرامیداشت نوروز، در مرأی و منظر آنان بوده و نه تنها مخالفتی با آن نکرده اند، بلکه نسبت به اصل آن و پاره ای رفتارهای ضمنی آن، روی خوش نشان داده و تشویق کرده ‏اند.

بلی؛ ما معتقدیم که بر پایه این احادیث و بدون شواهد تاریخی دیگر، نمی توان خصوصیت های موجود در آنها را به اثبات رساند و اشارات تاریخی موجود در آنها را تأیید کرد. چنان که به جهت برخی نکات تاریخی نامعلوم در آنها نمی توان این کلیّت را تضعیف کرد و نادیده انگاشت.
سوم: بررسی مصادر کهن، نشان می دهد که نوروز به عنوان یک آیین ایرانی، در فرهنگ مسلمانان و شیعیانْ رواج داشته است.

اینک شواهد این امر را بجز روایات یاد شده، بازگو می کنیم:

۱٫ به اعتقاد برخی متخصصان تبدیل گاه شمار، در جلسه مشورتی خلیفه دوم برای تعیین تقویم، هرمزان تازه مسلمانْ شرکت داشت و تقویم ایرانی را برای حاضران شرح کرد و خلیفه، آن تقویم را برای امور دیوانی و خراج پذیرفت‏ [۷۴] و روشن است که نوروز، جزئی از تقویم ایرانی به شمار می رود.

۲٫ نجاشی در شرح حال ابوالحسن نصر بن عامر بن وهب سنجاری نوشته است که وی از ثقات شیعیان است و کتاب هایی دارد، از جمله: «کتاب ما روی فی یوم النیروز». [۷۵]

همچنین ابن ندیم درباره صاحب بن عبّاد، آورده است که «کتاب الأعیاد و فضائل النیروز» نگاشته است. [۷۶]

در دوره صفویه نیز نوروزیه هایی بسیار به قلم علمای دینْ تحریر شد. [۷۷]

۳٫ خراج در دوره عباسیان بر اساس نوروز تنظیم می شده است. [۷۸]

۴٫ خلفای اموی و عباسی هدایای نوروز را می پذیرفته اند؛ بلکه دستور می داده اند تا برایشان ارسال گردد. [۷۹]

گفتنی است در برخی مناطق، حاکمان اهل سنّت، گرفتن هدایای نوروز را منع می کردند؛ چنان که از برگزاری مراسم نوروز، ممانعت به عمل می آوردند. [۸۰]

۵٫ از دیرباز تاکنون، نوروز در سروده های شاعران تازی گو و پارسی زبانْ حضور جدّی دارد و این نیز شاهدی گویا بر حضور نوروز در فرهنگ ایرانیان مسلمان است. [۸۱]

با توجه به این شواهد و امور دیگر، نوروز را در دوره اسلامی از شعائر مجوسی دانستن، سخنی نا صواب است؛ چنان که آن را ترویج آیین آتش پرستان انگاشتن، واقعیت خارجی ندارد. گذشته از اینها در روایات اسلامی و سخن فقیهان، فضیلت روزه نوروز مطرح است و به نقل بیرونی: «مجوس را روزه ای نیست و هر کس از ایشان روزه بگیرد، گناه کرده است». [۸۲]

گیریم روزگاری نیز نوروز چنان بود؛ ولی زمانی که در عرف ایرانیان مسلمان، آن حالت از میان رفت، دیگر ذَمّی بر آن نیست. همان گونه که امام خمینی فتوا داد که شطرنج، اگر روزی ابزار قمار نباشد، حرمتی در بازی با آن نیست‏ [۸۳] و استاد مطهری، مجسمه سازی را مجاز دانست؛ چرا که فلسفه حرمت آن،به جهت فاصله گرفتن از دوران بت پرستی، از میان رفته است‏ [۸۴] و نمونه های بسیار دیگر.

اصولیان را قاعده ای است که در این جا به کار آید. آنان گویند اگر در میان مردمان، آداب و رسومی رواج داشت و در جان و دل آنان رسوخ یافته بود، چنانچه شرع با آن روی خوشی ندارد و می خواهد آن را طرد سازد، باید ادله ای روشن و قوی که همپای سیره باشد، ارائه دهد وگرنه نمی توان گفت شارع از آن سیره بیزار است و آن را طرد کرده است. به تعبیر دیگر، سیره های راسخ و استوار را نمی توان با عمومات یا ادلّه سست بنیان طرد کرد؛ بلکه دلیل مانع و رادع باید به اندازه قوت سیره، قوت داشته باشد.

بر این اساس و با توجه به آنچه در ریشه داری نوروز و گذشته اش در میان ایرانیان گفته شد، دلیلی بر منع و ردع آن از سوی شرع در دست نیست؛ چرا که ادلّه خاص چنان که یاد شد موهون است که وجهش گذشت و عمومات را نیز در چنین مواردی یارای رویارویی نخواهد بود.

چهارم: اگر بپذیریم که روایت های موافقْ قابل اعتماد نیستند و نمی توان بر پایه آنها رأی و حکمی را اثبات کرد، همچنان که نمی توان بر دسته دوم از احادیث تکیه زد، در این فرض باید حکم نوروز را با اصل اوّلی و قاعده عام دینی نشان داد.

همان گونه که در ابتدای مقاله گذشت، اسلام که دینی جهانی است و همه انسان ها را به سوی خود فراخوانده است، به اقتضای خصلت جهان شمولی اش، هیچ گاه به معارضه سنّت ها و آداب و رسوم ملّی نرفته، مگر آن جا که ترویج باطل باشد یا به تثبیت خرافه ای انجامد و یا ملازم با محرّمات شرعی گردد.

آیین نوروز، قرن هاست در ایران اسلامی بر پاداشته می شود و مسلمانان، نه به عنوان ترویج آیین مجوس، بلکه به عنوان آیینی ملّی بدان می نگرند. بمانَد که رسم نوروز، پیش از آیین زردتشت نیز در ایران برپا بوده است. [۸۵]

از سوی دیگر، نوروز، تثبیت خرافه ای باطل که با دین ناسازگار باشد، نیست و در سرشت خود، محرّمات شرعی را به همراه ندارد؛ ولی اگر کسی یا کسانی آن را به محرّمات بیالایند، این بدان ماند که سایر کردارهای مباح و حتی امور شرعی را با محرّمات شرعی همراه کنند، که طبعاً معنایش ناپسند شدن آن امر مباح یا شرعی نیست؛ بلکه آنان که چنین می کنند، قابل سرزنش و مذمت اند.

از سوی دیگر، بسیاری از رفتارهای پسندیده، چون: پاکیزگی و آراستگی، سیر و سفر، دید و بازدید، بخشش و دلجویی، هدیه دادن در این رسم و آیین به انجام می رسد که از نگاه شرع و عقل، ستودنی است.

با این وصف، ایستادگی در برابر این آیین ملّی، از زاویه شرع و دین، مستندی محکم ندارد و نشاید بدان دامن زد.

پنجم: آنچه تأیید شده یا مورد ردع قرار نگرفته، چیزی است که در عرف عمومی ایرانیان، نوروز نامیده می شود. اگر در طول زمان، تغییراتی در آن صورت گرفته است که همین عرف عمومی آنها را برمی تابد، خللی در این امضا یا عدم ردع شرعْ وارد نمی سازد.

بر این پایه، ایرادی که برخی فقیهان و نویسندگان در این موضوع گرفته اند (که نامعلوم بودن روز نوروز و تغییر آن، به شرعی بودنش لطمه می زند)، پذیرفتنی نیست.

حاصلْ آن که:

۱٫ روایت های وارد شده در مخالفت با نوروز، به هیچ روی قابل تأیید و اعتبار نیستند.

۲٫ در روایت های موافق، به جهت شواهد و قرائن یاد شده، می توان گفت که اصل آیین نوروز، مورد امضا و تأیید است؛ گرچه خصوصیت های یاد شده در احادیث را نمی توان تأیید کرد.

۳٫ از آن رو که نوروز در میان ایرانیان در دوره اسلامی رایج بود و به عنوان سیره ای عمومی استمرار داشت، نمی توان طرد و ردع آن را از سوی شارع با قواعد کلّی یا ادلّه سست پذیرفت؛ بلکه ردع چنین سیره هایی نیازمند ادلّه خاص و قوی است.

۴٫ اگر بپذیریم که ادلّه موافق و مخالف، هیچ کدام قابل اعتماد و تأیید نیست، اقتضای قواعد عمومی دینی، عدم مخالفت با نوروز است. [۸۶]

پی نوشت ‏ها
[*]. مجله علوم حدیث.
[۱]. سوره توبه، آیه ۵٫.
[۲]. سوره مائده، آیه ۲٫.
[۳]. کنزالعمّال، ج‏۱۵، ص‏۷۸٫.
[۴]. نهج البلاغة، تحقیق: صبحی صالح، ص‏۴۳۱٫.
[۵]. وسائل الشیعة، ج‏۱۹، ص‏۱۴۲٫.
[۶]. دائرة المعارف الاسلامیة، ج‏۸، ص‏۱۶۵٫.
[۷]. تاریخ سیاسی اسلام، ج‏۱، ص‏۷۲٫.
[۸]. بحارالأنوار، ج‏۷۰، ص‏۲۵۱٫.
[۹]. جواهر الکلام، ج‏۱۶، ص‏۵۹٫.
[۱۰]. نظریة العرف، ص‏۹۶٫.
[۱۱]. شرح اللمعة، ج‏۱، ص‏۳۰۸٫.
[۱۲]. تحریرالوسیلة، ج‏۱، ص‏۴۹۶٫.
[۱۳]. بحارالأنوار، ج‏۹، ص‏۹۸٫.
[۱۴]. فروغ ابدیت، ج‏۱، ص‏۳۳٫.
[۱۵]. بحارالأنوار، ج‏۴۳، ص‏۲۳۴٫.
[۱۶]. الکافی، ج‏۵، ص‏۱۴۱؛ کتاب من لایحضره الفقیه، ج‏۳، ص‏۳۰۰؛ تهذیب الأحکام، ج‏۶، ص‏۳۷۸؛ وسائل الشیعة، ج‏۱۲، ص‏۲۱۵٫
[۱۷]. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج‏۳، ص‏۳۰۰؛ وسائل الشیعة، ج‏۱۲، ص‏۲۱۳٫.
[۱۸]. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج‏۳، ص‏۳۰۰؛ وسائل الشیعة، ج‏۱۲، ص‏۲۱۳٫.
[۱۹]. دعائم الاسلام، ج‏۲، ص‏۳۲۶ .
[۲۰]. مصباح المتهجّد، ص‏۵۹۱؛ وسائل الشیعة، ج‏۱۲، ص‏۴۲۸ و ج‏۵، ص‏۲۸۸ و ج‏۷، ص‏۳۴۶٫.
[۲۱]. المهذّب البارع، ج‏۱، ص‏۱۹۴-۱۹۵٫.
[۲۲]. بحارالأنوار، ج‏۵۶، ص‏۹۱٫.
[۲۳]. المهذّب البارع، ج‏۲، ص‏۱۹۵-۱۹۶٫.
[۲۴]. مستدرک الوسائل، ج‏۱،ص‏۴۷۱؛ (چاپ سنگی) ج‏۶، ص‏۳۵۴ (چاپ آل البیت).
[۲۵]. التاریخ الکبیر ،البخاری، ج‏۱، ص‏۴۱۴٫.
[۲۶]. الآثار الباقیة، بغداد: مکتبة المثنّی، ص‏۲۳۰ .
[۲۷]. القاموس، ج‏۲، ص‏۲۷۹ (داراحیاء التراث العربی).
[۲۸]. آثار الباقیه، ترجمه: اکبر داناسرشت، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص‏۳۲۵٫.
[۲۹]. مستدرک الوسائل، ج‏۶، ص‏۱۵۲ (چاپ آل البیت).
[۳۰]. المناقب، ج‏۴، ص‏۳۱۹، ج‏۳، ص‏۴۳۳؛ بحارالأنوار، ج‏۴۸، ص‏۱۰۸-۱۰۹ و ج‏۹۵، ص‏۴۱۹٫.
[۳۱]. التاریخ الکبیر، ج‏۴، ص‏۲۰۱٫.
[۳۲]. بلوغ الارب، ج‏۱، ص‏۳۶۴٫.
[۳۳]. نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۱۵٫.
[۳۴]. همان، ص‏۲۱۸٫.
[۳۵]. همان جا.
[۳۶]. بحارالأنوار، ج‏۵۶، ص‏۱۰۰(پاورقی).
[۳۷]. همان جا.
[۳۸]. نور علم، ش‏۲۰، ص‏۱۱۵٫.
[۳۹]. نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۰۶٫.
[۴۰]. همان، ص‏۲۱۰٫.
[۴۱]. مصباح المتهجد، ص‏۵۹۱٫.
[۴۲]. السرائر، ج‏۱، ص‏۳۱۵٫.
[۴۳]. الجامع للشرائع، ص‏۳۳٫.
[۴۴]. القواعد و الفوائد، ج‏۱، ص‏۳٫.
[۴۵]. الدروس، ص‏۲٫.
[۴۶]. البیان، ص‏۴٫.
[۴۷]. الذکری، ص‏۲۳٫.
[۴۸]. اللمعة، ص‏۳۴٫.
[۴۹]. المهذّب البارع، ج‏۱، ص‏۱۹۴-۱۹۵٫.
[۵۰]. جامع المقاصد، ج‏۱، ص‏۷۵٫.
[۵۱]. شرح اللمعة، ج‏۱، ص‏۳۱۶٫.
[۵۲]. مسالک الأفهام، ج‏۱، ص‏۱۷۱٫.
[۵۳]. مجمع الفائدة والبرهان، ج‏۲، ص‏۷۳٫.
[۵۴]. جامع عباسی، ص‏۱۱ و ۷۸٫.
[۵۵]. الحبل المتین، ص‏۸۰٫.
[۵۶]. کشف اللثام، ج‏۱، ص‏۱۱٫.
[۵۷]. الحدائق الناضرة، ج‏۴، ص‏۲۱۲٫.
[۵۸]. کشف الغطاء، ص‏۳۲۴٫.
[۵۹]. مستند الشیعة، ج‏۱، ص‏۲۰۸٫.
[۶۰]. جواهر الکلام، ج‏۵، ص‏۴۰٫.
[۶۱]. کتاب الطهارة، ص‏۳۲۸٫.
[۶۲]. العروة الوثقی، ج‏۱، ص‏۴۶۱ و ج‏۲۲، ۲۴۲٫.
[۶۳]. جواهر الکلام، ج‏۵، ص‏۴۰٫.
[۶۴]. جامع المدارک، ج‏۳، ص‏۱۸۲٫.
[۶۵]. المستند، ج‏۱۷، ص‏۲۹۹٫.
[۶۶]. بحارالأنوار، ج‏۵۶، ص‏۱۰۰٫.
[۶۷]. کتاب الطهارة، ص‏۳۲۸٫.
[۶۸]. جواهر الکلام، ج‏۵، ص‏۴۰٫.
[۶۹]. بدائع الصنائع، ج‏۲، ص‏۷۹؛ المغنی، ج‏۳، ص‏۹۹٫.
[۷۰]. چاپ شده ها مانند: رساله نوروزیه، سید هاشم نجفی یزدی، ۱۳۷۱قمری. برای نسخه های خطی بنگرید به: الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج‏۲۴، ص‏۳۷۹-۳۸۴؛ نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۱۳-۲۱۵، مقاله« نوروز در فرهنگ شیعه».
[۷۱]. نور علم، ش‏۸، ص‏۱۰۸٫.
[۷۲]. الفهرست، شیخ طوسی، ص‏۱۹۳٫.
[۷۳]. زاد المعاد، ص‏۴۸۲٫.
[۷۴]. گاهشماری هجری قمری و میلادی، دکتر رضا عبداللهی، ص‏۲۵-۲۶٫.
[۷۵]. رجال النجاشی، ص‏۴۲۸٫.
[۷۶]. الفهرست، ابن الندیم، ص‏۱۹۰٫.
[۷۷]. بنگرید: الذریعة، ج‏۲۴، ص‏۳۷۹-۳۴۸؛ نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۱۳-۲۱۵، مقاله (نوروز در فرهنگ شیعه).
[۷۸]. تاریخ الطبری، ج‏۹، ص‏۲۱۸ و ج‏۱۰، ص‏۳۹ و ج‏۱۱، ص‏۲۰۳٫.
[۷۹]. تاریخ الیعقوبی، ج‏۲، ص‏۳۰۶ و ۳۱۳؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ص‏۵۵۰٫.
[۸۰]. نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۰۸-۲۰۷٫.
[۸۱]. نوروزگان، ص‏۱۶۷-۱۹۷؛ نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۰۷-۲۰۶؛ نور علم، ش‏۲۰، ص‏۱۰۴، ۱۰۶، ۱۰۷٫.
[۸۲]. الآثار الباقیة، ص‏۲۳۰، آثار الباقیه، ص‏۳۵۷٫.
[۸۳]. صحیفه نور، ج‏۲۱، ص‏۱۵٫.
[۸۴]. تعلیم و تربیت در اسلام، ص‏۴۶ .
[۸۵]. آیین ها و جشن های کهن در ایران امروز، محمود روح الامینی، تهران: آگاه، ص‏۳۸-۳۶٫.
[۸۶]. جهت آگاهی بیشتر، بنگرید به: بحارالأنوار، ج‏۵۹، ص‏۹۱-۱۴۳؛ زادالمعاد، ص‏۴۸۵-۸۴۲؛ المهذّب البارع، ج‏۱؛ بلوغ الارب، ج‏۱، ص‏۳۴۸-۳۵۷؛ الخطط المقریزیة، ج‏۱، ص‏۳۶۹-۳۶۷؛ الآثار الباقیة، ص‏۲۱۲-۳۳؛ رساله نوروزیه، سید هاشم نجفی یزدی ( یزد: پاینده)؛ نوروز در تاریخ و دین، سید عبدالرضا شهرستانی (نجف: مطبعة الآداب)؛ النوروزه أثره فی الادب العربی، فؤاد عبدالمعطی الصیاد (جامعة بیروت، ۱۹۷۲م)؛ نوروز، تاریخچه و مرجع شناسی، پرویز اذکایی (وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۳)؛ النوروز فی مصادر الفقه والحدیث، مرکز المعجم الفقهی (قم)؛ نوروزگان، مرتضی هنری (سازمان میراث فرهنگی، ۱۳۷۷)؛ «نوروز در فرهنگ شیعه»، رسول جعفریان (نامه مفید، ش‏۹، ص‏۲۰۱۲۲۰)؛ «نوروز در تاریخ و اسلام»، سید جواد مدرسی (نور علم، ش‏۲۰، ص‏۱۱۵-۱۰۳)؛ (عید نوروز و صبغه های اسلامی آن)، ابراهیم شکورزاده (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال ۱۵، ش‏۱و۲، ص‏۲۵۸ ۲۴۲)؛ «نوروز ایرانی در تقویم اسلامی»، ابوالفضل نبئی (مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال ۱۵، ش‏۴، ص‏۷۳۸ ۷۰۳).

برخی از تاریخ نویسان اهل تسنن حادثه یورش به خانه وحی را نیمه روشن و برخی تا حدی روشن بیان نموده‏‌اند
یورش به خانه وحی

برخی از تاریخ نویسان اهل تسنن حادثه یورش به خانه وحی را نیمه روشن و برخی تا حدی روشن بیان نموده‏‌اند که به نمونه‌هایی اشاره می‌‏شود:
مصادر اول: طبری: او که نسبت ‏به خلفا تعصب خاصی دارد، به این مقدار اعتراف می‏‌کند: « اتی عمر بن خطاب منزل علی فقال: لاحر قن علیکم او لتخرجن الی البیعة» «عمر بن خطاب در برابر خانه علی علیه السلام قرار گرفت و گفت: براستی [خانه را] بر روی شما به آتش می‏کشم و یا اینکه شما برای بیعت خانه را ترک گویید»
ابن قتیبه دینوری: این نویسنده گامی فراتر رفته، می‏‌گوید: خلیفه نه تنها تهدید کرد، بلکه دستور داد که در اطراف خانه هیزم جمع کنند و افزود: «به خدایی که جان عمر در دست اوست! یا باید خانه را ترک کنید و یا اینکه خانه را آتش زده و می‏سوزانم» «وقتی به او گفته شد که دختر گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد»(1)
ابن عبد ربه اندلسی می‏گوید: خلیفه به عمر ماموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کشد و اگر مقاومت کردند با آنان نبرد نماید، از اینرو عمر آتشی آورد که خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علی ان یضرم علیهم الدار» در این موقع با فاطمه علیها السلام روبرو گردید، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمده‏ای خانه ما را به آتش بکشی؟ وی گفت: آری، مگر اینکه بسان دیگران با خلیفه بیعت نمایید.(2)
شبیه اعترافات فوق را ابوالولید محب الدین محمد بن شخته الحنفی قاضی حنفیها در حلب متوفای سال 815 دارد.(3)
ابی خیزرانه در کتاب غرر نیز چنین مطالبی دارند.(4) و همچنین ابن واضح یعقوبی (5)، عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء» و ابراهیم بن عبدالله یمنی در کتاب «الاکتفاء» و ... این امور را ذکر کرده‏‌اند.
مصادر دوم: گروهی از تاریخ نویسان اهل سنت ‏به آخرین مرحله از جسارت به خانه زهرا علیها السلام نیز اعتراف نموده‌‏اند، و صریحا گفته‏‌اند که عمر خانه علی علیه السلام و زهرا علیها السلام را آتش زد. از جمله:
محمد بن عبدالکریم بن احمد شافعی، معروف به شهرستانی (579 – 548)، از ابراهیم بن سیار بن هانی، معروف به نظام، متوفای سال 231 - که از اعاظم شیوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است - نقل کرده است که گفت: «... وکان عمر یصبح احرقوها بمن فیها وما کان فی الدار غیر علی وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام، و عمر بود که فرمان داد خانه را با کسانی که در آن قرار دارند بسوزانند، در حالی که در خانه جز علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسی نبود»
مصادر سوم: مسعودی گفته است: «فَوَجَّهُوا اِلی مَنْزِلِهِ فَهَجَمُوا عَلَیْهِ وَ اَحْرَقُوا بابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَیِّدَةَ النِّساءِ بِالْبابِ حَتّی اَسْقَطَتْ مُحْسِنا؛ پس [عمر و همراهان] به خانه علی علیه‏‌السلام رو کردند و هجوم برده، خانه آن حضرت را به آتش کشیدند؛ با در به پهلوی سیده زنان عالم زدند؛ چنان که محسن را سقط نمود»
نظّام، طبق نقل عبدالکریم بن احمد شافعی شهرستانی (548 - 479 ق.) می‏گوید: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتّی اَلْقَتْ اَلْجَنینَ مِنْ بَطْنِها(6) به راستی عمر در روز بیعت، ضربتی به فاطمه علیهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنین خویش را سِقط نمود»
همین قول را اسفرائینی (متوفای 429 ق.)، به نظّام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ میراثَ الْعِتْرَةِ؛ عمر فاطمه علیهاالسلام را زد و از ارث اهل بیت علیهم‏السلام جلوگیری کرد»(7)
صفدی یکی دیگر از علمای اهل سنّت می‏گوید: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتّی اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها(8) ؛ به راستی عمر آنچنان فاطمه علیهاالسلام را در روز بیعت زد که محسن را سِقط نمود»
مقاتل بن عطیّه می‏گوید: «ابابکر بعد از آنکه با تهدید و ترس و شمشیر از مردم بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به درب خانه علی و زهرا علیهماالسلام فرستاد. عمر هیزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشید، هنگامی که فاطمه زهرا علیهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمر آنچنان حضرت فاطمه علیهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و میخ در به سینه حضرت فرو رفت [و بر اثر آن صدمات] حضرت به (بستر) بیماری افتاد تا آنکه از دنیا رفت»(«اَرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذا وَ جَماعَةً اِلی دارِ عَلیٍّ وَ فاطِمَةَ علیهماالسلام وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلی دارِ فاطِمَةَ وَ اَحْرَقَ بابَ الدّارِ وَ لمّا جائَتْ فاطِمَةُ خَلْفَ الْباب تَعَدَّدَ عَمَرُ وَ اَصْحابُهُ وَ عَصَرَ عُمَرُ فاطِمَةَ علیهاالسلام خَلْفَ البابِ حَتّی اَسْقَطَتْ جَنینَها وَ نَبَتَ مِسْمارُ الْبابِ فی صَدْرِها وَ سَقَطَتْ مَریضةً حَتّی ماتَتْ»(9)
طبق نقل علمای اهل سنت، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله هم واقعه شهادت حضرت زهرا را پیش‌بینی كرده بودند. جوینی از علمای بزرگ اهل سنت (ذهبی در مورد او می‌گوید امام و پیشوا محدث یگانه و كامل و فخر اسلام و با دیانت و صالح بود.(10))، نقل می‌كند كه رسول خدا فرمودند: «من هر وقت او را می‌بینم یاد آن اتفاقی می‌افتم که بعد از من برایش رخ خواهد داد. گویا می‌بینم که ذلت در خانه وی داخل شده، حرمتش شکسته شده ، حقش غصب گردیده ، از ارثش محروم گردیده ، پهلویش شکسته شده است و فرزند در رحمش سقط شده است در حالیکه صدا می‌زند یا محمداه ولی کسی جواب او را نمی‌دهد... او اول کسی است که از خانواده ام به من خواهد پیوست. او د ر حالی نزد من می‌آید كه اندوهگین و سختی کشیده و غمگین است و کشته (شهید) شده است.(11)

پی نوشت:

1-  الامامة والسیاسة، ج‏2، ص‏12؛ اعلام النساء، ج‏3، ص‏1205
2- عقدالفرید، ج‏4، ص‏260; تاریخ ابی الفداء، ج‏1، ص‏156; اعلام النساء، ج‏3، ص‏1207
3- شرح ابن ابی الحدید، ج‏2، ص‏19 و ج‏1، ص‏134؛ احمد بن یحیی بلاذری متوفای 279 ؛ انساب الاشراف، ج‏1، ص‏586؛ تلخیص الشافی، ج‏3، ص‏76
4- نهج الحق و کشف الصدق، ص‏271
5- تاریخ یعقوبی، ج‏2، ص‏126
6- الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57
7- اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107
8- الوافی بالوفیات، صفدی، ج5، ص347
9-  الامامة والخلافة، مقاتل بن عطیة، ص160 ـ 16
10- ر.ك تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24
11- فرائد السمطین ج2 ، ص 34 و 35

صفحه‌ها