سیاسی

دولت رانتی دولتی است که دارای اقتصادی چرخشی‌اند که با وابستگی به درآمدهای حاصل از فروش منابع غیر تولیدی وخدادادی مثل نفت زیست می‌کنند وماهیت غیر دموکراتیک دارند

پرسش:

نظریه دولت رانتی چیست و آیا می‌توان بر اساس این نظریه، دولت‌های پس از انقلاب اسلامی را توضیح داد؟

پاسخ:

مقدمه

گونه‌شناسی دولت و شناخت ماهیت و کارکرد انواع دولت‌ها، همواره دغدغه اندیشه‌مندان علم سیاست بوده است؛ چراکه شناخت ماهیت دولت‌ها، رفتار و نوع مواجهه با آن‌ها را قاعده‌مند می‌سازد. اصطلاح دولت در فلسفه سیاسی بر نظام سیاسی اطلاق می‌شود که ناظر بر مجموعه‌ای مشخص از نهاده‌‌های سیاسی واجد اقتدار غیرانتفاعی و پایدار و دارای حق انحصاری به‌کارگیری قدرت مشروع برای اعمال حاکمیت بر مردم سرزمینی معین است. درواقع دولت به معنای نظام سیاسی است، اما در ادبیات سیاسی فارسی معاصر به معنای جزئی‌تر و بر قوه مجریه نیز اطلاق می‌شود. آنچه در نظریات دولت مدنظر است، معنای اول هست. برای دولت، انواع متعددی بیان شده است، ازجمله؛ دولت مطلقه، مشروطه، پاتریمونیال، رفاهی، ارشادی، دولت تحصیلدار یا رانتیر و ... اکنون سؤال اساسی این است که دولت رانتی چیست و آیا می‌توان آن را بر دولت‌های پس از انقلاب اسلامی تطبیق داد؟

متن اصلی پاسخ:

الف: تبیین نظریه دولت رانتی یا رانتیر؛

«رانت» به‌مثابه یک اصطلاح اقتصادی به درآمدهایی گفته می‌شود که بدون زحمت و تلاش یدی و فکری به دست می‌آید، بدین دلیل اقتصاددانان بین منابع درآمدی غیر تولیدی یعنی منابع زیرزمینی و خدادادی که منبع درآمد بسیاری از کشورهای جهان سوم را تشکیل می‌دهند با درآمدهای ناشی از تولید، صادرات و مالیات تمایز قائل هستند؛ به‌عبارت‌دیگر رانت به درآمدهایی گفته می‌شود که یک دولت از منابع خارجی یعنی با فروش منابع زیرزمینی و دریافت کمک‌ها از بیگانگان به دست می‌آورد. این درآمدها با فعالیت‌های تولیدی اقتصاد داخلی ارتباطی ندارند و در قبال فعالیت تولید اقتصادی داخلی پرداخت نمی‌شوند. نمونه بارز رانت، درآمدهای ناشی از فروش نفت، گاز، اورانیوم، آهن، مس و ... است. نظریه دولت رانتیر، با شرایط جدید پس از جنگ جهانی دوم، معطوف به درآمدهای ناشی از فروش نفت کشورهای خاورمیانه است، یعنی محدود کردن درآمدهای رانت‌گونه تنها به یک محصول. ببلاوی و لوسیانی در سال 1987 در کتاب «دولت رانتیر»، ویژگی دولت رانتی را چنین بیان می‌کنند؛ دولتی که ۴۲ درصد یا بیشتر از کل درآمد خود را از رانت خارجی حاصل از صدور یک یا چند ماده خام به دست آورد، دولت رانتیر لقب می‌گیرد.(1) بنابراین دولت رانتی یا رانتیر چند ویژگی اساسی دارند:

1. رانت منشأ خارجی دارد و به‌هیچ‌وجه با فرایندهای تولید داخلی ارتباطی ندارد.

2. دولت رانتیر نه‌تنها انحصار دریافت رانت را داراست بلکه هزینه کردن رانت‌ها را نیز در اختیار انحصاری خود دارد. بدین دلیل به یک مؤسسه توزیع درآمدهای حاصل از مواهب الهی یا به یکی از اصلی‌ترین نهاد سرمایه‌گذار و اشتغال تبدیل می‌شود.

3. دولت‌های رانتی به خاطر بی‌نیازی اقتصادی و درآمد مستقل دولت از جامعه، دارای قدرت انحصاری و کنترلی‌اند و ماهیت غیر دموکراتیک دارند، درعین‌حال درصدد جلب حمایت نخبگان و گروه‌های رقیب هستند.

4. دولت رانتی دارای اقتصاد چرخشی در برابر اقتصاد تولیدی است که در آن رقابت رانتی به چشم می‌خورد. برخلاف اقتصاد تولیدی که ثروت و فرصت، نتیجه کار و کوشش است، در اقتصاد رانتی ثروت محصول شانس، تصادف و عمدتاً روابط فامیلی و نزدیکی به منابع قدرت است. طبیعی است در شرایط وجود امکانات کسب درآمد از طریق رانت، استعدادهای جامعه به‌جای نوآوری و خلاقیت و فعالیت مولد به‌سوی کسب درآمدهای آسان، فعالیت‌های منفی، فرصت‌طلبی و دلالی جذب می‌شود.

5. در دولت رانتی، بروکراسی و ساختار گسترش پیدا می‌کند.(2)

ب: بررسی نظریه دولت رانتیر و دولت‌های پس از انقلاب اسلامی ایران؛

نظریه دولت تحصیلدار برای فهم و توضیح ماهیت سیاست و حکومت، در ۶۰ سال اخیر تاریخ سیاسی ایران به کار گرفته شده است. در این زمینه، آثار متعددی همچون مقاله «مسائل توسعه اقتصادی در دولت رانتیر»، اثر حسین مهدوی، مقاله «سیاست‌زدایی در یک دولت تحصیلدار مورد ایران تحت حاکمیت پهلوی، اثر افسانه نجم‌آبادی، مقاله «حکومت تحصیلدار و اسلام شیعه در انقلاب ایران» اثر تدا اسکاچپول و ... دولت رانتیر را بر حکومت پهلوی تطبیق داده و معتقدند افزایش فروش نفت در دهه 40 و 50 به یک دولت تحصیلدار تمام‌عیار تبدیل گردید و غرق در دلارهای نفتی بوده و سخت با روند اقتصاد سرمایه‌داری پیوند خورده بود.(3) نتیجه این نظام سیاسی در پاسخ امیرعباس هویدا (وفادارترین نخست‌وزیر شاه) به شخصی که از شاه به‌عنوان شخص اول مملکت یاد کرده بود، بیان شده است که «مگر ما شخص دومی هم در این مملکت داریم که شما از شاهنشاه به‌عنوان شخص اول نام می‌برید همه مطیع و فرمان‌بر اعلیحضرت هستیم و شخص دومی در این مملکت وجود ندارد.(4) درباره جمهوری اسلامی نیز نظر برخی نویسندگان همچون اسکاچپول و حاجی یوسفی معتقدند علیرغم اینکه دولت جمهوری اسلامی همانند پهلوی وابستگی به بورژوازی بزرگ ندارد و برای رونق بخشیدن به درآمدهای مالیاتی و غیرنفتی تلاش‌های موفقی داشته است، اما تنها با فروش سخاوتمندانه منابع خدادادی، می‌تواند به حیات خود ادامه دهد. این دولت تحصیلدار بعد از پایان جنگ، ماهیت خودش را آشکار ساخت.(5) درواقع این طیف، معتقدند علیرغم اینکه برخی از شاخصه‌های دولت رانتیر در جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد، اما درمجموع می‌توان آن را بر دولت رانتیر در ایران تطیبق داد.

 ج. ارزیابی دیدگاه دولت تحصیلدار در جمهوری اسلامی ایران؛

بااینکه از میان نظریات رایج در مورد ماهیت سیاست و حکومت فعلی در ایران، توافق نظر بر مدل دولت تحصیلدار بیشتر به چشم می‌خورد، اما ارزیابی دقیق دولت و جامعه در ایران نشان می‌دهد که تطبیق نظریه دولت تحصیلدار بر دولت‌های پس از انقلاب، قانع‌کننده نیست، زیرا؛

اولاً؛ این نظریه، دولت‌محور است و با ماهیت دولت مدرن و آسیب‌شناسی آن شکل گرفته است. عمده این نظریات متأثر از الگوی مادی و مارکسیستی به عوامل و پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی تأثیرگذار بر جامعه و نقش آن‌ها در شکل‌گیری دولت عنایت ندارند.

ثانیاً؛ اراده ملی و نقش جامعه در شکل‌گیری قدرت و دولت و تعامل حداکثری با جامعه، یک اصل بنیادین نظام سیاسی در ایران است که در تمام قوانین بالادستی همچون قانون اساسی و ساختارهای حاکمیتی، تزریق شده است. درواقع برخلاف دولت رانتیر که از استقلال اقتصادی به‌نوعی استقلال سیاسی و تمرکز قدرت کنترل‌شده حرکت می‌کند و غیر دموکراتیک است، جمهوری اسلامی ذاتاً به‌صورت دموکراتیک متولد شده و تاکنون تداوم داشته است. انتخابات متعدد و عرضه بسیاری از امور به مردم شاهد این امر است. حتی به تعبیر مقام معظم رهبری، مردم کارساز و صاحبان امر هستند.(6)

ثالثاً؛ نظریه دولت رانتی بر مبنای بروکراسی مدرن، شکل گرفته است. دولت در جمهوری اسلامی به لحاظ شکلی ساختی بوروکراتیک دارد، اما ازنظر زمانی و روابط بین اجزاء، فاقد بروکراسی مدرن (وبری) هست. درواقع بازسازی بخشی از بروکراسی و تأسیس ساختاری، سبب تمایز بروکراسی جمهوری اسلامی از بروکراسی مدرن است.

رابعاً؛ دولت رانتیر، بنیان تک‌محصولی دارد درحالی‌که آمار محصولات غیرنفتی نیز در ایران بالاست. هرچند در دولت‌های مختلف این آمار تفاوت پیدا کرده است، اما درمجموع، متغیرهای متعددی دارد.(7)

نتیجه‌گیری:

برخی از شاخصه‌های دولت رانتیر در دولت‌های پس از انقلاب اسلامی به چشم می‌خورد و در برخی مواقع وابستگی نفتی بیشتر شده است، اما درمجموع نمی‌توان دولت رانتیر را بر جمهوری اسلامی تطبیق داد چراکه بسیاری از مهم‌ترین مؤلفه‌های آن در دولت جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد.

 

پی‌نوشت‌ها

1. H. Beblawi and G. Luciani (ed.), The Rentier State, London, CroomHelm, 1987,pp.40-50.

2. حاجی یوسفی، امیرمحمد، دولت، نفت و توسعه اقتصادی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 39-43.

3. T. Skocpol, "Rentier state and shia Islam in the Iranian Revolution"; in: Theory and Society, vol،1987, pp. 256-283.

4. علیرضا ازغندی، نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، چاپ سوم، تهران، نشر قومس، 1385 ص ۱۶۲.

5. حاجی یوسفی، امیرمحمد، دولت، نفت و توسعه اقتصادی در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 122-127.

6. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اقشار مختلف مردم، 25/04/1368، https://khl.ink/f/2144

7. ازغندی، علیرضا، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، چاپ سوم، تهران، نشر قومس، 1391، ص 39-50.

مسئله ما با اسرائیل یک تنش دوطرفه نیست، بلکه دشمنی و تجاوزگری اسرائیل با ما و کل جهان اسلام است. این صهیونیست‌ها هستند که دست از سر جهان اسلام برنمی‌دارند.
چرایی عدم مسابقه با ورزشکاران اسرائیلی

پرسش:
چرا با تنش با اسرائیل این‌همه هزینه برای کشور می‌سازیم؟ کم‌ترین آسیب این مسئله، حذف شدن ورزشکاران و نابودی عمر ورزشی آنان در کنار کشیدن در مسابقه با ورزشکاران اسرائیلی و اثر سوء آن بر مردم در اسرائیل ستیزی است. اصلاً مگر ورزش سیاسی است؟ حتی امروزه اعراب نیز با اسرائیل کنار آمده‌اند و ما کاسه داغ‌تر از آش شده‌ایم.
 

پاسخ:
اسرائیل در یک منطقه جغرافیایی در خاورمیانه محدود نشده است و لابی‌های صهیونیستی، قدرتمندترین لابی‌های جهانی هستند. صهیونیسم بین‌المللی از سیاستمداران مشهور آمریکایی و اروپایی تا کمپانی‌های اثرگذار و قدرتمند جهانی را در اختیار دارد و از این طریق دامنه قدرت وسیعی برای آسیب زدن به ما دارد. برخی معتقد هستند که اسرائیل ستیزی ج.ا.ا، آورده‌ای جز خطر و آسیب ندارد و به‌جای اسرائیل، این ما هستیم که همیشه در منطقه تهدید باقی خواهیم ماند. از طرفی حذف کردن اسرائیل از جامعه جهانی ممکن نیست و ما با به رسمیت نشناختن اسرائیل و ترک میدان‌های مشترک، عملاً خودمان از عرصه حذف می‌شویم. غیرازاینکه جهان اسلام کم‌کم به این نتیجه رسیده است که با اسرائیل کنار بیاید.

1. سیاست جمهوری اسلامی، عدم کوتاه آمدن در شناسایی اسرائیل به‌عنوان کشوری مستقل است. اسرائیل دولتی است که مفهوم ملت و سرزمین را با خون‌ریزی گسترده مسلمین با ادعای مضحک سرزمین موعود جعل کرده است. هرگونه برنامه مشترک رسمی و بین‌المللی با این رژیم، به معنای به رسمیت شناختن آن است؛ به‌عبارت‌دیگر نمی‌توان با اسرائیل وارد مسابقه رسمی ملی در مجامع بین‌المللی شد و این کشور را به رسمیت نشناخت. این امر به معنای به رسمیت شناختن این دولت و نادیده گرفتن جنایتی غیرقابل‌اغماض علیه جهان اسلام است.

2. در راه و برای رسیدن به هدفی مقدس، باید هزینه‌ها را تحمل کرد. ما نه با یک دولت، بلکه با تفکر و مکتبی متجاوز، نژادپرست و خون‌خوار مواجه هستیم که برای رسیدن به اهداف خود از جاری ساختن سیل خون درگذشته و آینده هیچ قید و محدودیتی نداشته و ندارد.(1)  یک ورزشکار هم بین مسئله شخصی با مسئله ملی باید مسئله ملی را در اولویت قرار دهد چراکه وی به پشتوانه همین دولت و ملت در میادین بین‌المللی فرصت عرض‌اندام یافته است و بزرگ‌تریم میدان برای قهرمانی او سربلندی و اقتدار کشور او است.

3. اتفاقاً بارها و بارها دولت‌های استکباری اثبات کرده‌اند که نه‌تنها خلاف شعارشان، ورزش امری سیاسی است، بلکه ملت ما را نیز بارها در تحریم‌های ورزشی قرار داده‌اند. روسیه به دلیل جنگ با اوکراین از تمام رقابت‌های مهم بین‌المللی مانند جام جهانی کشتی و جام جهانی فوتبال کنار گذاشته شد.(2)  بلاروس هم در همین رابطه با تحریم ورزشی مواجه گردید. درحالی‌که جنگ‌های مکرر آمریکا و هم‌پیمانانش در سراسر جهان هرگز با کوچک‌ترین مسئله‌ای در مسابقات بین‌المللی مواجه نگردید. آفریقای جنوبی از سال 1964 تا 1992 میلادی به دلیل شکل‌گیری نظام آپارتایدی از المپیک اخراج شد، اما رژیم اسرائیل بااینکه بارها از سوی کشورهای متعدد و سازمان‌های بین‌المللی به این جنایت و نسل‌کشی محکوم‌شده بود هرگز طعم تحریم سیاسی در ورزش را نچشید. افغانستان، به دلیل روی کار آمدن طالبان از سال 1999 تا 2002 م از المپیک کنار گذاشته شد.
آن‌ها در این رویکرد با استاندارد دوگانه خود باافتخار پیش می‌روند و ما باید از یک ترک رقابت عادی احساس خجالت و ضعف کنیم؟

4. مسئله ما در ماجرای اسرائیل، فراتر از مسئله فلسطین و حتی دولت اسرائیل است، مسئله ما مهار دشمنی قسم‌خورده، متجاوز و غارتگر به نام صهیونیسم است که نماد آن دولت جعلی اسرائیل است. این ما نیستیم که باید صهیونیست‌ها را رها کنیم بلکه این صهیونیست‌ها هستند که بیش از صدسال است که قتل و غارت و انواع تهاجم به مسلمانان را رها نمی‌کنند. بر پرچم اسرائیل دو نوار آبی به معنای مالکیت صهیونیست‌ها بر سرزمین‌های میان نیل تا فرات است.(3) ماهیت این تفکر، تجاوز و اشغال است که اگر توسط ما و سایر نیروهای مقاومت محدود نشده بود، جنایات و فجایع بزرگ‌تری را رقم زده بود.

5. موضوع اسرائیل برای ما دفاع از جهان عرب نیست که با صلح اعراب کاسه داغ‌تر از آش باشیم، بلکه دفاع از جهان اسلام است. اعراب می‌توانند به میزانی که در سایر دستورات الهی و انسانی مقاومت دارند، در این مورد مقاومت کنند یا در دامن استکبار و متجاوزان به جوامع اسلامی بیفتند؛ اما جمهوری اسلامی ایران با پشتوانه و توانمندی عظیمی که از جانب دولت و ملت دارا است تا زمانی که بتواند، تن به چنین ننگ و خیانتی به جهان اسلام نمی‌دهد.

6. سایر کشورهای اسلامی یا عربی هم در پرتو رعب ناشی از مقاومت جمهوری اسلامی ایران و سایر کشورها و گروهای محور مقاومت مانند لبنان، عراق، سوریه، یمن و ... از شر چنگال اسرائیل در امان مانده‌اند، وگرنه طبق سیاست‌های متجاوزانه اسرائیلی تابه‌حال بارها بلعیده‌شده بودند. اگر اسرائیل از تهدید بخش قدرتمندی از جهان اسلام (ایران و متحدانش) آسوده شود، آش و کاسه‌ای برای ساز¬شکاران باقی نخواهد گذاشت تا با آن عیار صلح و کنار آمدن را بتوانند بسنجند.

7. فعلاً آنکه در حال حذف شدن به دلیل مقاومت ما است، دولت جعلی اسرائیل است که با حمایت ایران از محور مقاومت مجبور به عقب‌نشینی گسترده‌ای از سرزمین‌های اشغالی در لبنان و ... شده است. درحالی‌که سودای اشغال نیل تا فرات را داشت. اگر ما در مقابل اسرائیل ناموفق بوده و در حال حذف شدن هستیم، چرا اسرائیل در هر فرصتی برای نشان دادن خطر ایران برای خود و دیگران فروگذار نمی‌کند و بارها به ایران به‌عنوان تهدیدی برای اصل موجودیت خود اشاره می‌کند؟

8. شیوه مبارزه با اسرائیل، وحی منزل نیست. قطعاً طبق قاعده‌های قدر مقدور و میسور،(4)  ما تا زمانی که ممکن است، هزینه‌های مبارزه با استکبار و تجاوز را تحمل می‌کنیم. نه اینکه به‌صورت غیرعقلانی و غیرشرعی، به قیمت سقوط خودمان به این مبارزه ادامه بدهیم. ضمن اینکه در شیوه مبارزه با اسرائیل هم باید عقلانی عمل کرد.

نتیجه:
مسئله ما با اسرائیل یک تنش دوطرفه نیست، بلکه دشمنی و تجاوزگری اسرائیل با ما و کل جهان اسلام است. این صهیونیست‌ها هستند که دست از سر جهان اسلام برنمی‌دارند. ما نمی‌توانیم در هیچ مناسبت بین‌المللی چنین رژیمی را به رسمیت بشناسیم و به رسمیت شناختن چنین رژیمی به معنای پذیرش یک رژیم جعلی و متخاصم است. اسرائیل ایران را همیشه به‌عنوان تهدیدی جدی علیه موجودیت خود برشمرده و می‌شمرد و تبلیغات سنگینی برای وارونه جلوه دادن این حقیقت در ایران وجود دارد.

پی نوشت:
1. ر.ک: عقل، عبدالسلام، کتاب سیاه: جنایات اسرائیل در قرن بیستم.
2. دادگاه عالی ورزش تحریم ورزشی روسی را تأیید کرد، خبرگزاری ایسنا، 25 اسفند 1400، کد خبر:1400122520003: isna.ir/xdLj3X.
3. ر.ک: موسوی مطلق، سید علی، بلوای صهیون، از نیل تا هامون: به‌ضمیمه ناگفته‌های حضور اسرائیل در جنگ عراق.
4. اصل «قدر مقدور» یا قاعده میسور؛ به زبان ساده به معنای در نظر گرفتن واقعیت‌ها در رسیدن به خواسته‌ها است. همیشه نمی‌توان به همه‌چیز دست یافت و بر کامل بودن مطالبات و تحقق عینیات پای فشاری کرد. مفهوم قدر مقدور در مورد میزان عینیت پذیری و حاکمیت یافتن اصول، باورها و قوانین یا میزان توانایی در رفع و مقابله با مفاسد و ناهنجاری‌ها به کار می‌رود.

ترور مردم عادی در هر کجای جهان، محکوم است. مبارزان فلسطینی تروریست نیستند بلکه اعضای مقاومتی هستند که با قاتلین مردم بیگناه فلسطین و اشغالگران مبارزه می کنند.
محکومیت حمله به غیرنظامیان

پرسش:
چرا با توجه به حملات اخیر به مردم عادی در اسرائیل و تعدادی کشته و مجروح، آن را محکوم نمی‌کنیم؟ اگر ترور بد است، چرا اگر در اسرائیل باشد حمایت می‌کنید، ولی در ایران باشد محکوم می‌کنید؟

 

 پاسخ:
مسئله ترور افراد عادی، خصوصاً ترور کور، همواره مورد مذمت بوده است. اگر فردی در هر نقطه‌ای از دنیا مرتکب ترور شود و مردم را به قتل برساند باید محکوم شود. حال برخی سؤال می‌کنند که چرا موضع‌گیری ایران در خصوص اقدامات تروریستی در کشورهای مختلف، متفاوت است و آن‌گونه که در این خصوص نسبت به کشورهای دوست محکوم می‌کنیم، این اقدامات را در کشورهای مقابل نظیر آمریکا و یا اسرائیل که اخیراً اتفاق افتاده، محکوم نمی‌کنیم؟ آیا بایستی ترور در سرزمین دشمن موردپسند ما باشد؟
هیچ مقام و نهاد رسمی در ایران، ترور مردم در محدوده جغرافیایی سرزمین‌های اشغالی را تأیید نکرده است؛ و این تنها لحن بسیاری از خبرگزاری‌ها بوده و این شائبه را ایجاد کرده است که ایران از ترور در سرزمین‌های اشغالی خشنود است.
سیاست رسمی ج.ا.ا، محکومیت هرگونه ترور علیه مردم عادی است. چنانچه پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 میلادی در آمریکا که خود سابقه‌ای طولانی در قتل و غارت عالم دارد، رهبر انقلاب به‌صراحت اعلام کرد که اقدامات تروریستی در آمریکا محکوم است. اگرچه آمریکا سابقه شومی در ترور و حمایت از ابر تروریست‌ها خصوصاً اسرائیل دارد.(1) 
اما در خصوص ماهیت رژیم صهیونیستی و اقدامات اخیر تروریستی در اسرائیل، چند نکته حائز اهمیت است:

نکته اول:
«مقاومت فلسطینی» در مقابل اشغالگران سرزمین خود «تروریسم» خوانده می‌شود درحالی‌که مبارزان فلسطینی با ملتی جعلی و رژیمی اشغالگر و قاتل سروکار دارند که سیاه‌ترین پرونده تاریخ معاصر در ترور و قتل‌عام بی‌رحمانه زنان و کودکان و غیرنظامیان و ویران کردن خانه‌های مردم بر سرشان را داراست. رژیمی که با ایجاد یک ملت و سرزمین جعلی، ماهیت خود را بر اساس قتل و غارت و ترور بنا کرده است و اگر چنگ و دندان و حمایت قدرت‌های مستکبر عالم نبود، هرگز تاکنون پابرجا نمانده بود.

نکته دوم:
کشور اسرائیل، ازنظر ما یک کشور جعلی است که غارت و اخراج فلسطینیان از سرزمینشان را ولو به قیمت قتل آنان مشروع می‌داند؛ و این ارتباطی با یهودیت ندارد؛ چراکه بسیاری از یهودیان جهان حاضر به حضور در سرزمین‌های اشغالی نشدند و بسیاری از یهودیان ساکن سرزمین‌های اشغالی از آن مهاجرت کرده و در این جنایت رژیم صهیونیستی سهیم نشده‌اند.
طبق آمار، فکر مهاجرت معکوس و بازگشت به کشورهایی هستند که ازآنجا آمده بودند و مسائل اقتصادی، نبود امنیت، عدم برابری و مساوات و ناامیدی به سبب شکست مذاکرات سازش با فلسطینیان را علت تمایل خود به مهاجرت ذکر کرده‌اند. همچنین ۷۸ درصد از خانواده‌های یهودی گفته‌اند از تصمیم فرزندانشان برای مهاجرت به خارج حمایت می‌کنند.
در همین راستا، «کالمن لیبسکیند» نویسنده راست‌گرای اسرائیلی در مقاله‌ای در روزنامه عبری زبان معاریو پیرامون نگرانی نسبت به مهاجرت دسته‌جمعی اسرائیلی‌ها، بیان کرده است که ما در مقابل یک پدیده روزافزون در جامعه اسرائیلی یعنی ظهور طیفی وسیع از چپ‌گرایان اسرائیلی هستیم که فاصله زیادی با صهیونیسم و «اسرائیل» دارند و اهمیت چندانی برای دولت یهودی قائل نیستند و حتی علیه پروژه صهیونیسم موضع می‌گیرند و خواستار بازنگری در حوادث نکبت، کشور فلسطین و مرزهای سال ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ هستند. همچنین به گزارش مرکز اطلاع‌رسانی فلسطین، مهاجرت معکوس اسرائیلی‌ها به‌ویژه پس از جنگ ۵۱ روزه علیه غزه در تابستان سال ۲۰۱۴ آغاز شد. در این جنگ مقاومت ضربات سختی را به اراضی اشغالی وارد کرد و خواب را از چشمان صهیونیست‌ها ربود.(2) 

نکته سوم:
 افرادی نیز که از ساکنان اسرائیل در این سرزمین اشغالی با رضایت مانده‌اند و از اقدامات ظالمانه رژیم کودک کش حمایت می‌کنند، در این مشکلات سهیم هستند. چراکه با توجه به انفجار اطلاعات و دسترسی همگان به اطلاعات آزاد، بعید است مردم اسرائیل با ماهیت اقدام نژادپرستانه خود آشنا نباشند و آگاهانه قدم در تداوم این غصب وحشیانه نگذاشته باشند.

نتیجه:
ترور کور مردم عادی هرگز توسط مقامات رسمی جمهوری اسلامی تأیید نشده است. مبارزان فلسطینی تروریست نیستند، بلکه اعضای مقاومتی هستند که با کشوری جعلی و غاصب مواجه هستند که آگاهانه در قتل‌عام مردم فلسطین و اشغال سرزمین آنان مشارکت جدی دارند.

منابع بیشتر جهت مطالعه:
1. رونین برگمن، تو زودتر بکُش؛ روایت نیروهای عملیاتی و اطلاعاتی اسرائیل از ۶۰ سال ترورهای موساد، جلد اول، مترجم: وحید خضاب، تهران، نشر شهید کاظمی، 1399 ش.
2. جاناتان کوک، اسرائیل و برخورد تمدن‌ها، مترجم: حسام‌الدین امامی، تهران، انتشارات جام‌ جم، 1389 ش.
3. ربیع داغر، اسرائیل و درگیری دائمی، مترجم: فاطمه کاظمی، تهران، انتشارات ساقی، 1391 ش.

پی نوشت:
1. 4/7/1380 ش، khamenei.ir
2. خبرگزاری ایسنا، 13 بهمن 1400، کد خبر:1400111309724.
 

رژیم صهیونیستی سابقه‌ای طولانی در ارتکاب جنایت‌ها و کشتارها دارد. جنایت های فجیعی که در آن فرقی بین بزرگ و کوچک و پیر و جوان و زن و مرد نمی گذارد.
تاریخچه جنایات اسرائیل

پرسش:
چرا به اسرائیل جنایتکار می‌گویید؟ مگر به‌غیراز بمباران بیمارستان المعمدانی، اسرائیلی‌ها سابقه دیگری در این زمینه‌دارند؟ شاید این موضوع یک اتفاق بوده باشد.
 

 
پاسخ:
با انتشار خبر بمباران بیمارستان المعمدانی غزه، موجی از اعتراضات به این اقدام اسرائیل و جنایتکار خواندن آن آغاز شد. پرسش این است که آیا اسرائیل در این زمینه سابقه‌ای دارد؟ شاید این بمباران تنها یک اتفاق و حادثه بوده باشد.
پیش از پرداختن به سابقه کشتار و جنایت رژیم صهیونیستی، توجه به این نکته مهم است که برای جنایتکار خواندن فرد، گروه یا کشوری، وقوع یک جنایت هم کافی است؛ بنابراین رژیم صهیونیستی حتی اگر پیش‌ازاین مرتکب جنایتی نشده بود، وقوع جنایت و کشتار بیمارستان المعمدانی غزه که باعث به شهادت رسیدن جمع زیادی که بیشتر آن‌ها زن و کودک بودند، شده است، برای جنایتکار خواندن این رژیم کافی است. البته رژیم صهیونیستی ید طولایی در جنایت و کشتار دارد که برخی رسانه‌ها 125 جنایت برای این رژیم فهرست کرده‌اند، اما برای نمونه می‌توان به مشهورترین آن‌ها، یعنی کشتار دیر یاسین، کفر قاسم و صبرا و شتیلا اشاره کرد. در ادامه به توضیح مختصری درباره هریک از این جنایات می‌پردازیم.

کشتار دیر یاسین
بامداد روز نهم آوریل سال 1948 میلادی (20 فروردین سال 1327 شمسی)، درحالی‌که بسیاری از مردم غزه هنوز در خواب بودند، نیروهای رژیم صهیونیستی از شمال، غرب و شرق، پس از بمباران هوایی، وارد روستای دیر یاسین در غرب بیت‌المقدس شدند؛ روستایی که حدود 750 نفر جمعیت داشت. این حمله، بخشی از حمله نحشون برای باز شدن مسیر شهر قدس اشغالی بود که حدود 130 شبه‌نظامی از نیروهای ایتسل و لیحی، وابسته به یگان نظامی هاگانا که بعدها هسته مرکزی ارتش رژیم صهیونیستی شد، در آن شرکت داشتند.(1)  اهالی روستا که به سبب مجاورت با یهودیان مسلح بودند، با رهبری فردی به نام علی‌القاسم، از روستا دفاع کردند، اما حلقه مقاومت آن‌ها درهم‌شکسته شد و یهودیان به کشتار فجیع اهالی غیرنظامی روستا دست زدند. هرچند شمار شهدای کشتار دیر یاسین بین 90 تا 250 نفر اعلام‌ شده است، اما بیشتر منابع، شمار کشته‌های روستای دیر یاسین را 250 نفر بیان کرده‌اند.(2) 
یکی از حاضران در کشتار دیر یاسین، نقش خود را چنین توصیف می‌کند: «من در این روستا یک فرد مسلح که به سمت ما شلیک می‌کرد و دو دختر جوان‌ عرب بین سن 16 و 17 سال را کشتم. آن‌ها را کنار دیوار ایستاده نگه داشتم و به سمت آن‌ها با مسلسل تومیگان شلیک کردم».(3)  به گفته یهوشع زتلر فرمانده عملیات گروه لیحی در این کشتار، کشته‌شده‌ها روی‌هم تپه و آتش زده شدند. یائیر تسبان، وزیر سابق که به همراه افرادی برای از بین بردن آثار جنایت به منطقه رفته بود، می‌گوید: «تعداد زیادی جنازه دیدم، یادم نمی‌آید که جنازه مردم مبارز را دیده باشم، جنازه زنان و پیرمردان به‌وفور دیده می‌شد». وی می‌گوید که از پشت به بسیاری از ساکنان شلیک‌شده بود؛ بنابراین ادعاهای مطرح‌شده از سوی برخی صهیونیست‌ها درباره اینکه شهدا در جریان تبادل آتش کشته شدند را رد می‌کرد. او می‌گوید: «یک پیرمرد و زن را دیده که در گوشه اتاق رو به دیوار نشسته بودند و از پشت تیرخورده بودند». هرگز نمی‌توان این مرگ را مرگ در جریان تبادل آتش حساب کرد. نیتع شوشانی کارگردان مستند «متولد دیر یاسین» به نقل از شرغا بیلد پیرمرد 91 ساله‌ای که عضو یگان اطلاعات هاگانا بود و تصاویری از این کشتار ثبت کرده بود، می‌گوید: «وقتی به دیر یاسین رسیدم، اولین چیزی که دیدم درخت بزرگی بود که یک جوان عرب به آن بسته‌شده بود. آن‌ها این جوان را به درخت بسته ‌بودند و آتش زده بودند». او می‌گوید که تصاویری از ده‌ها کشته‌شده دیگر گرفته که در منطقه‌ای سنگلاخی در نزدیکی روستا روی‌هم جمع کرده بودند.(4) 
«حلیمه عید» شهروند فلسطینی نجات‌یافته از کشتار دیر یاسین دراین‌باره می‌گوید: «تروریست‌ها یک عروس را به همراه داماد و 30 نفر دیگر از منازل خود خارج و آن‌ها را گلوله‌باران کردند. یک سرباز را دیدم که صالحه خواهر باردارم که در ماه هفتم بارداری بود را گرفت و اسلحه خود را بر روی گردنش گذاشت و شلیک کرد. خواهرم بر زمین افتاد. سپس این سرباز با چاقوی خود شکم خواهرم را پاره کرد و جنین او را بیرون آورد و جنین را سر برید».(5) 
کشتار دیر یاسین به‌قدری فجیع بوده است که رژیم صهیونیستی هنوز پس از 75 سال، اجازه انتشار تصاویر مربوط به این جنایت را نداده است.

کشتار کفر قاسم
حدوداً ساعت ۱۷ روز ۲۹ اکتبر سال ۱۹۵۶، چهار لشکر از نیروهای رژیم صهیونیستی، بدون اعلام قبلی، در ورودی شش روستای فلسطینی ازجمله کفر قاسم پست‌های ایست و بازرسی برپا کرد. درحالی‌که مردم از برقراری منع آمدوشد در منطقه خود باخبر نبودند. سرگرد اسرائیلی «شموئل مالینکی» در یک جلسه کوتاه به افراد خود دستور داد هر غیرنظامی فلسطینی که بعد از ساعت ۱۷ به خانه‌اش رسید به قتل برسانند و این‌گونه دومین جنایت بزرگ صهیونیست‌ها در فلسطین پس از دیر یاسین رقم خورد و نظامیان صهیونیست ۴۷ زن و مرد و کودک فلسطینی اهل روستای کفر قاسم را به خاک و خون کشیدند.(6) 
طبق شواهدی که بعدها فاش شد، قتل‌عام کفر قاسم در چارچوب طرحی باهدف اخراج فلسطینیان از منطقه مثلث مرزی، بین مرزهای فلسطین سال ۱۹۴۸ و کرانه باختری، موسوم به طرح «خلد» انجام شد.(7)  

کشتار صبرا و شتیلا
اردوگاه‌های صبرا و شتیلا، دو اردوگاه از مجموع 12 اردوگاه آوارگان فلسطینی در جنوب لبنان بود. رژیم صهیونیستی از غروب 16 تا صبح 18 سپتامبر سال 1982 میلادی (25 تا 27 شهریور سال 1361) کشتاری با فرماندهی آریل شارون، وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی، رافائل ایتان و نیروهای فالانژ لبنان انجام داد که تعداد قربانیان این قتل‌عام ۳۲۹۷ کودک و نوزاد و زن فلسطینی و لبنانی از مجموع ۲۰.000 هزار ساکن این اردوگاه بودند. در میان کشته‌ها ۱۳۶ لبنانی دیده شد. پیکر ۱۸۰۰ نفر در خیابان‌ها و کوچه‌های تنگ این دو اردوگاه رهاشده بود و ۱۰۹۷ نفر دیگر هم در بیمارستان غزه و ۴۰۰ تن دیگر در بیمارستان عکا به شهادت رسیدند. بیشتر کشته‌شده‌های این جنایت، از زنان و کودکان و سالخوردگان بودند. رژیم صهیونیستی به بهانه انتقام کشته شدن بشیر جُمَیِّل که به‌عنوان رئیس‌جمهور لبنان و از هم‌پیمانان راهبردی رژیم صهیونیستی محسوب می‌شد، جنایت صبرا و شتیلا را رقم زد.
نجیب خطیب یکی از شاهدان عینی این حادثه با مرور خاطراتش در‌این‌باره می‌گوید: «وقتی به خانه رسیدم، پدرم را دم در پیدا کردم و دیدم که به پاهایش شلیک کرده‌اند و با تبر به سرش زد‌‌ه‌اند». «ام‌عباس»، پیرزن ساکن صبرا یکی دیگر از شاهدان عینی، می‌گوید: «چه دیدی! که بچه‌ای را از شکم زن حامله‌ای بیرون بکشند و سپس او را به دو قسمت تقسیم کنند و گردنش را و دست‌وپایش را ببرند»؟ «عامر عاقر» شهروند فلسطینی می‌گوید: «پس از پایان قتل‌عام، وارد شدیم و همه مردم را سلاخی شده روی زمین دیدیم...». نیروهای رژیم صهیونیستی اکثر جنازه‌ها را در خیابان‌های این اردوگاه‌ها رها کرده بودند، اما در ادامه بولدوزرهای صهیونیستی وارد ماجرا شدند تا این اردوگاه و منازل داخل آن را تخریب کرده و صحنه جنایت را کاملاً از بین ببرند.
پس‌ازاین وحشیگری، شورای امنیت سازمان ملل متحد از رژیم صهیونیستی خواست که نیروهای خود را بلاشرط به مرزهای شناخته‌شده لبنان عقب بکشد؛ اما این رژیم همچنان به حرکت خود در کشتار مردم بی‌دفاع فلسطین ادامه داد. شورای امنیت سازمان ملل متحد در همان سال از این کشتارها به‌عنوان قتل‌عام جنایی فلسطینیان یاد و آن را به‌شدت محکوم کرد.(8) 

نتیجه:
بنا بر آنچه در متن پاسخ بر اساس مستندات بیان شد، رژیم صهیونیستی سابقه‌ای طولانی در ارتکاب چنین جنایت‌ها و کشتارهایی داشته که واکنش ملت‌ها و کشورهای دنیا را برانگیخته است. کشتار بیمارستان المعمدانی اولین این جنایت‌ها نبوده است و اگر برخورد جدی و مناسب با این رژیم صورت نگیرد، آخرین نیز نخواهد بود؛ بنابراین نمی‌توان با توجه به تکرار شدن این جنایات درگذشته، اتفاقی بودن جنایت بیمارستان المعمدی را پذیرفت.

 

پی نوشت:
1. ر.ک: «اسناد جدید صهیونیست‌ها از کشتار دیر یاسین»، به نقل از شبکه العالم، آخرین خبر، http://akhr.ir/3679136.
2. ر.ک: «دیر یاسین»، دانشنامه جهان اسلام،https://rch.ac.ir/article/Details/11182
3. ر.ک: «اسناد جدید صهیونیست‌ها از کشتار دیر یاسین»، به نقل از شبکه العالم، آخرین خبر، http://akhr.ir/3679136.
4. ر.ک: «اسناد جدید صهیونیست‌ها از کشتار دیر یاسین»، به نقل از شبکه العالم، آخرین خبر، http://akhr.ir/3679136 برای مطالعه بیشتر، ر.ک: «جنایتی که فراموش نمی‌شود؛ قتل‌عام «دیر یاسین» چگونه رقم خورد؟» خبرگزاری فارس، http://fna.ir/3bsfcx؛ «جنایت دیر یاسین و کشتار بیش از 300 فلسطینی به دست صهیونیست‌ها»، B2n.ir/u98557.

5. ر.ک: جنایت دیر یاسین و کشتار بیش از 300 فلسطینی به دست صهیونیست‌ها «B2n.ir/u98557.
6. ر.ک: «مروری بر هفتادسال جنایات صهیونیست‌ها»، خبرگزاری فارس، http://fna.ir/18sud.
7. ر.ک: «کشتار کفر قاسم، لکه ننگی برای صهیونیست‌ها»  https://iqna.ir/00HBLX؛ افشای جزئیات جدید از جنایت کفر قاسم»، ستاد حقوق بشر جمهوری اسلامی ایران، B2n.ir/q81982..
8. ر.ک: «روایت شاهدان عینی از قتل‌عام صبرا و شتیلا پس از 40 سال»، خبرگزاری فارس، B2n.ir/m38590؛ «بازخوانی کشتار صبرا و شتیلا؛ ننگین‌ترین جنایت صهیونیست‌ها»، خبرگزاری مهر، mehrnews.com/xW752.

سرزمین فلسطین از دیرباز متعلق به فلسطینیان و اجداد آن ها در طول حدود پنج هزار سال گذشته بوده است و دیگر ادعاها در این باره هیچ سندی ندارد.
صاحبان اصلی بیت‌المقدس

پرسش:
برای ما هنوز ثابت نشده است که حق با فلسطینیان است یا با اسرائیلیان. چون عده‌ای می‌گویند این سرزمین فلسطین در اول دست اسرائیلیان بوده است و فلسطینیان اسرائیلیان را بیرون کرده‌اند و عده‌ای می‌گویند در اول دست فلسطینیان بوده است و اسرائیلیان فلسطینیان را بیرون کرده‌اند ما نمی‌دانیم چرا هیچ‌وقت این کارشناسان در این مورد توضیح نمی‌دهند؟
 

پاسخ:
مسئله فلسطین و حضور صهیونیست‌ها در آن ازنظر تاریخی از سوی برخی مورد تردید و ابهام قرارگرفته است. برخی مدعی‌اند این سرزمین متعلق به یهودیان بوده و آن‌ها به سرزمین آبا و اجدادی خود بازگشته‌اند و به دنبال بازپس‌گیری سرزمین خودشان هستند؛ بنابراین حضور آن‌ها در سرزمین فلسطین مشروع است و اشکالی به آن‌ها از این نظر وارد نیست. برخی دیگر از آن‌سو معتقدند که فلسطین متعلق به فلسطینیان است و حضور یهودیان در آن با فریب و زور بوده و فلسطین از سوی آن اشغال‌شده است. به‌راستی واقعیت در این مسئله چیست و حق با کدام‌یک از دو طرف است؟
آنچه برای برطرف ساختن ابهام پیش‌آمده در ذهن پرسشگر محترم، لازم و حائز اهمیت است، توجه به چند مسئله است که توضیح و تبیین آن‌ها به حل ابهام موجود کمک شایانی خواهد نمود.

1. بررسی تاریخی ادعای صهیونیست‌ها
در سال 1897 میلادی، دویست و چهل نفر از سران یهود، از کشورهای مختلف، در شهر بال (بازل) سوئیس گرد هم آمدند و اولین کنفرانس بین‌المللی سازمان جهانی صهیونیسم را به رهبری تئودور هرتسل (هرتزل)(1)  تشکیل دادند. در این کنفرانس، با موافقت اعضا، تصمیم گرفته شد یهودیان که به دلایل مختلف در سرتاسر جهان پراکنده شده بودند، اولین دولت متمرکز یهودی را ایجاد کنند و برای همیشه از فشار و تحقیر، به‌خصوص در اروپا و به‌طورکلی از وضعیت موجود رهایی یابند. از میان سرزمین‌های مختلف،(2)  درنهایت سرزمین فلسطین که در آن زمان، به دلیل شکست امپراتوری عثمانی از انگلیسی‌ها در جنگ جهانی اول، مستعمره انگلیس شده بود انتخاب شد و در ادامه در سال 1917 میلادی، با صدور اعلامیه بالفور(3)  حمایت رسمی دولت انگلیس از تشکیل دولت یهودی در فلسطین اعلام شد. از آن زمان تمام تلاش‌ها برای مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز شد که خود فرصت و مجالی مجزا برای پرداختن می‌طلبد.
ادعای تعلق سرزمین فلسطین به یهودیان به‌عنوان سرزمین آبا و اجدادی و ملی، اولین بار در سال 1919 میلادی از سوی سازمان جهانی صهیونیسم به شورای عالی نیروهای متفقین در کنفرانس پاریس در همین سال تسلیم شد. در این یادداشت پیشنهادشده بود که نیروهای متفق، حاکمیت تاریخی یهود را بر سرزمین فلسطین و حق آن‌ها را برای بازسازی آن کشور به‌عنوان وطن ملی به رسمیت بشناسند.(4)  اما ادعای صهیونیست‌ها مبنی بر حاکمیت تاریخی آن‌ها بر سرزمین فلسطین کاملاً ‌بی‌اساس به نظر می‌رسد. پیش از قوم بنی‌اسرائیل، اقوام دیگری مانند کنعانیان، حتیان، عموئیان، موآبیان و ادومیان در این منطقه می‌زیستند. هم‌زمان با ورود عبرانی‌ها، فلسطینیان نیز از سوی دریای اژه وارد این سرزمین شدند و میان منطقه کارمل و صحرا ساکن شدند. افرادی که امروز به‌عنوان فلسطینی شناخته می‌شوند، فقط از نسل اعراب نیستند، بلکه از نسل کنعانیان هستند که از 5000 سال پیش در این منطقه زندگی می‌کردند. این ادعا نیز پذیرفته نیست که فلسطینیان امروز، از نسل اعراب مسلمانی هستند که در سال 637 میلادی فلسطین را فتح کردند، پس آن‌ها مهاجران مهاجمی هستند که به سرزمین آبا و اجدادی یهودیان هجوم آورده‌اند؛ زیرا اعراب جزو اقوامی هستند که پیش از اسلام در این سرزمین می‌زیستند و اعراب مسلمانی که فلسطین را فتح کردند، بسیار کم بودند و در مردمان بومی حل شدند.(5)  بنابراین نمی‌توان حاکمیت تاریخی یهودیان در این سرزمین را پذیرفت و به آن‌ها حق حاکمیت تاریخی داد و اگر بنا بر اعطای حق حاکمیت تاریخی بر سرزمین فلسطین به کسی باشد، این حق برای کنعانیان (که بخش اعظم فلسطینیان امروز از همین نسل هستند) و سایر اقوام که پیش از عبرانی‌ها در این سرزمین ساکن بودند، ثابت است.

2. بررسی پیامد ادعای صهیونیست‌ها
مسئله‌ای که به نظر نگارنده، اهمیت آن از مسئله اعطا یا عدم اعطای حق حاکمیت تاریخی بیشتر است، این است که برفرض پذیرش این ادعا،(6)  نمی‌توان تبعات آن را پذیرفت؛ زیرا اگر این ادعا را بپذیریم که فلسطینیانِ امروز اشغالگران دیروزند باید بپذیریم که انگلیسیان امروز، اشغالگران دیروزی هستند که سرزمین بومیانی چون ایرلندی‌ها، ولزی‌ها و بوتونی‌ها را اشغال کرده‌اند و باید بپذیریم که مردم این مناطق نسبت به انگلیس حق بیشتری دارند و حاکمیت تاریخی از آن‌هاست. یا باید بپذیریم که چون بحرین، آذربایجان، افغانستان و... روزگاری بخشی از حاکمیت ایران بوده‌اند و به شکل‌های مختلف از آن جداشده‌اند، حق حاکمیت تاریخی برای ایران محفوظ است و ایران حق دارد حاکمیت خود را بر این سرزمین‌ها دوباره احیا کند. به همان اندازه که نمی‌توان با این ادعاها برای ایران و بومیان انگلیس حق حاکمیت قائل شد، نمی‌توان ادعای صهیونیست‌ها مبنی بر حق حاکمیت تاریخی یهودیان بر فلسطین را پذیرفت؛ درحالی‌که این حاکمیت از بیست قرن پیش به این‌طرف، متعلق به آن‌ها نبوده است،(7)  و به ادعای پروفسور رودنسون، آخرین دولت واقعاً مستقل یهود در فلسطین، در سال 63 پیش از میلاد، وقتی‌که پمپه اورشلیم را گرفت، از بین رفت.(8) 
ممکن است ادعا شود که یهودیان زمین‌های فلسطینیان را از آن‌ها خریده‌اند؛ بنابراین، مالک چیزی هستند که از فلسطینیان خریده‌اند و حق‌دارند که ساکن آن شوند و برای آن تصمیم بگیرند. درباره این ادعا نیز توضیحی مختصر آنچه درواقع رخ‌داده است را روشن خواهد کرد. مجموع زمین‌های سرزمین فلسطین، 2.700.000 هکتار بیان‌شده است که صهیونیست‌ها به‌خصوص پس از صدور اعلامیه بالفور از طرق مختلف اقدام به تصرف این زمین‌ها نموده‌اند:

الف) خریداری زمین
در این روش به شکل‌های مختلف، اقدام به خریداری زمین‌ها کردند که به‌طور مختصر به آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1. خرید از طریق واسطه‌ها: در این روش واسطه‌ها زمین‌ها را از فلسطینیان حتی یهودیان ساکن فلسطین می‌خریدند و سپس به صهیونیست‌ها منتقل می‌کردند.
2. خرید از  دولت قیمومت انگلستان:(9)  دولتی که انگلستان در فلسطین مستقر کرد 66.500 هکتار زمین را در اختیار صهیونیست‌ها قرار داد؛ زمین‌ها و ساختمان‌هایی که در دوره عثمانی جزو اماکن دولتی و حاکمیتی محسوب می‌شد.
3. خرید از فئودال‌ها و ملّاکان لبنانی و سوری: این گروه افرادی بودند که در دوره حاکمیت دولت عثمانی به بهانه کسب ثروت در هرجایی از محدوده حاکمیت عثمانی ساکن می‌شدند و عِرق ملی در آن‌ها وجود نداشت.
4. خرید از خود فلسطینیان: برخی از فلسطینیان نیز زمین‌های خود را به انگیزه‌های مختلف به صهیونیست‌ها فروختند که این افراد از سوی فلسطینیان خائن قلمداد می‌شدند. صهیونیست‌ها از این طریق 30.000 هکتار زمین خریداری کردند که معادل 1.8% از کل زمین‌های سرزمین فلسطین محسوب می‌شود.
درمجموع، صهیونیست‌ها توانستند از چهار روش بیان‌شده حدود 220.000 هکتار از زمین‌های فلسطین را تصاحب  کنند که حدود 8% کل فلسطین است.(10) 

ب) تجاوز و زور
آنچه در ادامه از خاک فلسطین به تصرف صهیونیست‌ها درآمد، از طریق «کشتار و سرکوب فلسطینیان»، «تخریب روستاهای فلسطینی» و «اجرای سیاست کار عبری»(11)  بود.(12) 
درمجموع همه این سیاست‌ها و فریب‌ها برای تصرف زمین‌های سرزمین فلسطین برای رسیدن به یک هدف مشخص بود که یوسف وایتس(13)  به آن اذعان می‌کند:
«باید برای خود ما این معنا آشکار باشد که در این سرزمین برای دو ملت در کنار هم‌جایی نیست… ما نمی‏توانیم باوجود عرب‏ها در این سرزمین، هدف خود را مبنی بر آنکه ملتی مستقل باشیم، تحقق‌بخشیم. تنها راه‌حل آن است که سرزمین اسرائیل، یا لااقل سرزمین غربی اسرائیل، بدون وجود عرب باشد… هیچ راه دیگری برای دستیابی به این هدف نیست، مگر انتقال دسته‏جمعی عرب‏ها از این سرزمین به کشورهای همسایه، به‌نحوی‌که یک روستای عرب¬نشین هم برجای نماند. این عرب‏ها می‏باید به عراق و سوریه و حتی شرق اردن منتقل شوند. اعتبار مالی زیادی برای این کار اختصاص خواهد یافت. تنها با انتقال و بیرون راندن عرب‏هاست که این سرزمین می‏تواند میلیون‏ها تن از برادران ما را در خود جای دهد».(14) 

نتیجه:
بنا بر آنچه نگاشته شد، به‌خوبی روشن می‌شود که سرزمین فلسطین از دیرباز متعلق به فلسطینیان (تمام اقوام ساکن) بوده است و فلسطینیان امروز، فرزندان همان فلسطینیان و کنعانیان و سایر قبایل اولیه هستند که در این کشور ساکن شده بودند و استقرار آن‌ها در این سرزمین به حدود پنج هزار سال قبل می‌رسد. همچنین روشن شد، آنچه از زمین‌های سرزمین فلسطین توسط صهیونیست‌ها به‌طور مستقیم از فلسطینیان خریده شده است، تنها 1.8 درصد از کل سرزمین فلسطین است و مابقی با فریب، تهدید، تطمیع و با تجاوز، سرکوب و زور به دست آمده است.

پی نوشت:
1. روزنامه‌نگار، فعال سیاسی و نویسنده یهودی‌الاصل اتریشی که جنبش سیاسی صهیونیسم را بنا گذاشت.
2. کشور اوگاندا و شهر طرابلس پایتخت لیبی گزینه‌های دیگری بودند که کنار گذاشته شدند ر.ک: خامنه‌ای، سید علی، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه، 10/10/1378، https://khl.ink/f/2986.
3. برای مشاهده اطلاعاتی درباره اعلامیه بالفور و متن کامل آن به فارسی، ر.ک: https://b2n.ir/y96625.
4. ر.ک: صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟».  http://pasdareeslam.com/36721/.
5. ر.ک: صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟». http://pasdareeslam.com/36721/.
6. این ادعا که کهن‌ترین ساکنان تاریخی سرزمین فلسطین، یهودیان بوده‌اند و فلسطینیان امروز اشغالگرانی هستند که در قرن هفتم این سرزمین را تصرف کرده‌اند، بنابراین یهودیان حق‌دارند که حاکمیت مجدد خود را در این سرزمین برپا کنند.
7. ر.ک: «آیا بومیان فلسطین به یهودیان زمین فروخته بودند؟»، سایت مشرق، 20/01/1401، کد خبر:1360464:  mshrgh.ir/1360464.
8. صفا تاج، مجید، «آیا یهودیان در فلسطین حق تقدم ندارند؟».  http://pasdareeslam.com/36721/.
9. قیمومت به معنای سرپرستی و قیم بودن است. فلسطین که بخشی از امپراتوری عثمانی بود، پس از جنگ جهانی اول و شکست عثمانی، تحت قیمومت، یعنی سرپرستی انگلیسی‌ها قرار گرفت و دولت قیمومت انگلیس فلسطین را اداره می‌کرد.
10. «آیا فلسطینیان زمین‌های خود را فروختند»؟ خبرگزاری تسنیم 07/03/1398: https://tn.ai/2020460.
11. یعنی استخدام نکردن نیروی کار غیریهودی.
12. برای مطالعه بیشتر در این زمینه، ر.ک: صفا تاج، مجید، «فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟».  http://pasdareeslam.com/40048/.
13. وی مدتی طولانی مدیر صندوق ملی یهود و مشاور بخش امور عربی رژیم صهیونیستی بود.
14. صفا تاج، مجید، «فلسطینیان چرا و چگونه سرزمین خود را ترک کردند؟». http://pasdareeslam.com/40048
 

دفاع ترامپ از دلار و چالش اعضای بریکس
دونالد ترامپ با تهدید به اعمال تعرفه‌های 100%علیه اعضای بریکس، به دنبال حفظ حاکمیت دلار و مقابله با تلاش‌های این گروه برای کاهش نفوذ دلار در نظام مالی جهانی است

پرسش:

ترامپ مصمم است تا به هر قیمتی از حاکمیت دلار دفاع کند؛ ازاین‌رو اعضای بریکس را به مجازات‌های سنگین، ازجمله تعرفه‌های چند برابر، تهدید کرده است؛ آینده بریکس با این سیاست دولت ترامپ، دچار چه چالش‌هایی خواهد شد و آیا امکان فروپاشی بریکس یا ناکارآمدی جدی آن وجود دارد؟

پاسخ:

مقدمه

گروه بریکس که شامل کشورهای برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی و اخیراً ایران و چند کشور دیگر است، به‌عنوان یک بلوک اقتصادی و سیاسی در حال گسترش، به دنبال کاهش سلطه دلار آمریکا در تجارت جهانی و ایجاد سازوکارهای مالی جایگزین است. این رویکرد که مورد نگرانی جدی آمریکا قرار گرفته، به‌خصوص در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ با واکنش سخت و تهدیدهای تعرفه‌ای مواجه شده است

پاسخ تفصیلی:

۱. اقدامات ترامپ علیه بریکس؛

ترامپ به‌طور علنی اعلام کرده است که در صورت تلاش بریکس برای تضعیف دلار یا ایجاد ارز جایگزین، تعرفه‌های ۱۰۰ درصدی بر کالاهای وارداتی از این کشورها اعمال خواهد کرد. (1) این اقدام نوعی جنگ تجاری و فشار اقتصادی است که هدف آن حفظ برتری دلار و جلوگیری از کاهش نفوذ آمریکا در نظام مالی جهانی است. وی همچنین شرکت‌های کشتیرانی و بیمه‌ای را که با بریکس همکاری کنند هدف تحریم قرار داده و تلاش می‌کند اتحادیه اروپا را از همکاری با بریکس منصرف کند. (2)

۲. چالش‌های پیش روی بریکس؛

- فشارهای اقتصادی و تعرفه‌ای:

 تعرفه‌های سنگین می‌تواند تجارت میان اعضای بریکس و با سایر کشورها را کاهش دهد و به اقتصادهای عضو آسیب برساند.

- نبود یکپارچگی مالی در میان اعضای بریکس:

 بریکس هنوز فاقد یک ارز مشترک قدرتمند و سازوکار مالی یکپارچه است که بتواند به‌طور مؤثر جایگزین دلار شود. این موضوع، نقطه‌ضعف آن در برابر فشارهای آمریکا محسوب می‌شود.(3)

- تلاش برای ایجاد سازوکارهای جایگزین:

 تهدیدهای ترامپ، بریکس را به سمت توسعه ابزارهای جایگزین مانند ارز مشترک، سوئیفت جایگزین و همکاری‌های مالی بیشتر سوق داده است، اما این فرایند زمان‌بر و پیچیده است.(4)

- چالش‌های سیاسی و اتحاد شکننده:

 اعضای بریکس دارای منافع و سیاست‌های متفاوتی هستند که می‌تواند انسجام بلوک را تحت تأثیر قرار دهد، به‌ویژه در مواجهه با فشارهای خارجی.(5)

۳. امکان فروپاشی یا ناکارآمدی بریکس؛

ترامپ با ادعای «فروپاشی سریع» بریکس، تلاش می‌کند این بلوک را تضعیف کند، اما واقعیت این است که بریکس به دلیل ظرفیت‌های اقتصادی و سیاسی اعضا و روند گسترش آن، در کوتاه‌مدت فرو نخواهد پاشید. بااین‌حال، فشارهای اقتصادی، تحریم‌ها و تهدیدهای تعرفه‌ای می‌تواند کارآمدی بریکس را در تحقق اهدافش کاهش دهد و روند همکاری و توسعه آن را کند نماید. همچنین، نبود هماهنگی کامل در میان اعضا و چالش‌های ساختاری، احتمال ناکارآمدی را افزایش می‌دهد.(6)

نتیجه‌گیری:

سیاست‌های سخت‌گیرانه ترامپ علیه بریکس، ازجمله تهدید به تعرفه‌های ۱۰۰ درصدی، چالش‌های جدی برای این بلوک اقتصادی و سیاسی ایجاد کرده است. اگرچه احتمال فروپاشی کامل بریکس در کوتاه‌مدت کم یا بعید است، اما فشارهای اقتصادی و سیاسی می‌تواند موجب ناکارآمدی و کندی در تحقق اهداف بریکس شود. در مقابل، این تهدیدها بریکس را به توسعه سازوکارهای مالی جایگزین و تقویت همکاری‌های داخلی سوق داده است که می‌تواند در بلندمدت بر نفوذ دلار و نظام مالی جهانی تأثیرگذار باشد؛ بنابراین، در آینده، بریکس باوجود چالش‌ها، همچنان به تلاش برای کاهش سلطه دلار و ایجاد نظم مالی چندقطبی ادامه خواهد داد.

پی‌نوشت‌ها:

1. گروه نویسندگان، ترامپ: ممکن است تعرفه ۱۰۰ درصدی بر اعضای بریکس اعمال کنم، خبرگزاری مهر، کد خبر 6378242، ۲۵ بهمن ۱۴۰۳، mehrnews.com/x37dwd.

2. گروه نویسندگان، تیر خلاص ترامپ به پول آمریکا با تهدید ارز بریکس، کیهان، کد خبر: ۳۰۰۸۷۶، ۱۱ آذر ۱۴۰۳، https://kayhan.ir/001GGq.

3. سلیمی، رسول، اتحاد شکننده یا همبستگی استراتژیک؟ ترامپ در برابر بریکس؛ استراتژی مهار دلار و مقابله با دورزدن تحریم‌های ایران و روسیه، خبرانلاین، کد خبر 2021164، ۲۰ بهمن ۱۴۰۳، khabaronline.ir/xnbPg.

4. گروه نویسندگان، تیر خلاص ترامپ به پول آمریکا با تهدید ارز بریکس، کیهان، کد خبر: ۳۰۰۸۷۶، ۱۱ آذر ۱۴۰۳، https://kayhan.ir/001GGq.

5. گروه نویسندگان، ترامپ با این اقدام عجیب بریکس را تهدید کرد، خبرگزاری تابناک، کد خبر: ۱۲۸۸۸۴۱، ۲۷ بهمن ۱۴۰۳، https://www.tabnak.ir/005PHl.

6. گروه نویسندگان، دونالد ترامپ شرکای تجاری خود را از تعرفه‌ها معاف می‌کند؟ آغاز جنگ تعرفه‌ای ترامپ به سود بریکس، دنیای اقتصاد، کدخبر: ۴۱۵۳۰۵۴، ۱۴۰۳/۱۱/۲۲، https://donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-4153054.

تجربه تاریخی نشان می‌دهد که نمی‌توان آینده وسرنوشت دو کشور را حتی باوجود مؤلفه‌های مشترک ومشابه یکسان دانست درحالی‌که شرایط ایران با سوریه بسیار متفاوت بوده است

پرسش:

پس از ماجرای فروپاشی دولت بشار اسد، برخی از رسانه‌ها و حتی کارشناسان، وضعیتی شبیه به سوریه را برای ایران نیز، تصویرسازی کردند. آشوب‌ها و اعتراضات سالیان اخیر در ایران، موجب شده که عده‌ای، از شکاف عمیق میان دولت و ملت در ایران سخن بگویند و نوعی ازهم‌گسیختگی اجتماعی و سیاسی را درباره ایران مطرح نمایند. کاهش مشارکت در انتخابات اخیر در ایران نیز، به‌عنوان شاهد این ادعا تبیین می‌شود. آیا حقیقتاً وضعیت سوریه در ایران قابل تکرار است؟ تحلیل شما چیست؟

پاسخ:

مقدمه

در ۸ دسامبر ۲۰۲۴ مصادف با اواسط آذرماه 1403، جمهوری عربی سوریه تحت رهبری بشار اسد و تحت حمایت مستقیم و جدی جمهوری اسلامی ایران، در میان حملات گسترده مخالفان سوری به رهبری هیئت تحریر شام، به‌عنوان بخشی از جنگ داخلی سوریه که در سال ۲۰۱۱ آغاز شد، فروپاشید و بشار اسد به روسیه پناهنده شد. در رسانه‌های فارسی‌زبان و فضای سایبری این امر به‌شدت تبلیغ می‌شود که علت اصلی فروپاشی سوریه علی‌رغم حمایت‌های جمهوری اسلامی ایران، شکاف میان حکومت و مردم بود و همان الگوها در ایران نیز قابل‌مشاهده است! پس ایران نیز به یک وضعیت شکننده مانند سوریه رسیده است و در یک رویکرد دومینووار و با توجه به نارضایتی داخلی و فشارهای بین‌المللی بایستی دیر یا زود، در انتظار سرنوشت سوریه‌ای شدن باشد. شبیه‌سازی شرایط سوریه با ایران و تبیین متغیرها و مؤلفه‌های دخیل در این زمینه با توجه به رویکرد پرسشگر محترم، نیازمند تأمل در چند نکته است.

متن پاسخ اصلی:

 

1. ارزیابی انگاره تکرار سرنوشت یک کشور در کشورهای دیگر؛

ابتدا باید متوجه این تجربه تاریخی بود که نمی‌توان آینده و سرنوشت دو کشور را حتی با وجود مؤلفه‌های مشترک، یکسان دانست. برای مثال، چه‌بسا یک بیمار با وضعیت جسمانی بهتر فوت کند و یک بیمار با وضعیت و علائم بدتر، از بیماری خود جان سالم به در برد. در عالم سیاست هم همین‌گونه است؛ اما می‌توان علائم را فهمید و برخی مسائل را قابل پیش‌بینی‌تر کرد. چنانچه بسیاری از اندیشمندان مانند کرین برینتون(1) به مطالعه انقلاب‌ها و سرنگونی و زوال حکومت‌ها پرداخته‌اند و از طریق آن به الگوهای ثابتی پیرامون دلایل فروپاشی یک حکومت دست‌یافته‌اند. اگرچه ازآنجاکه این الگوها دارای متغیرهای فراوان و به‌مانند یک معادله چندمجهولی است، بازهم هیچ تضمینی در پیش‌بینی وجود ندارد.

2. بررسی اشتراکات و افتراقات ایران و سوریه؛

ایران و سوریه تفاوت‌های بسیار زیادی با یکدیگر دارند. دولت بشار اسد درزمانی روی کار بود که کشورش سال‌های متمادی اسیر یک جنگ داخلی طولانی و فرسایشی در چند جبهه بود (الحرب الأهلیه السوریه)، گروه‌های مختلف داخلی مانند ارتش آزاد سوریه، جبهه النصره، هیئت تحریر شام و چند گروه جهادگرای سلفی دیگر، به پشتیبانی ترکیه، نیروهای دموکراتیک سوریه به پشتیبانی ایالات متحده آمریکا سال‌ها با ارتش سوریه در جنگ مسلحانه بودند. داعش از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ بر بخش‌های شرقی سوریه حکومت می‌کرد و حدود نیمی از خاک این کشور را در کنترل داشت. سوریه در حالی توسط نیروهای تحریرالشام اشغال شد که بخشی از سرزمین آن از سوی آمریکا، ترکیه و اسرائیل اشغال شده بود و نه‌تنها توان بازپس‌گیری سرزمین‌های خود را نداشت، بلکه منابع نفتی آن ‌هم توسط آمریکا به غارت می‌رفت. این وضعیت، هر حکومتی را به اعلی درجه شکنندگی می‌رساند. وضعیت فوق با وضعیت جمهوری اسلامی ایران که صرفاً چند اغتشاش چند هزار نفری بدون پیوست جامعه ایران را تجربه کرده است قابل مقایسه نیست. هیچ جنگ داخلی در ایران در جریان نبوده و ایران نه‌تنها سرزمینی در دست دشمن نداشته و ندارد، بلکه در سطحی از اقتدار است که با ورود یک پهباد فوق مدرن آمریکایی به آب‌های سرزمینی ایران به‌شدت برخورد و آن را سرنگون می‌سازد(2) و قایق گشت‌زنی نیروهای آمریکایی را به دلیل تجاوز به حریم دریایی ایران توقیف و نیروهای آن را به اسارت در می‌آورد.(3)

3. وابستگی امنیتی دولت بشار اسد و استقلال جمهوری اسلامی ایران؛

دولت سوریه و بشار اسد برای بقا، به‌شدت نیازمند حضور منطقه‌ای ایران و متحدانش و کمک‌های روسیه بود. درحالی‌که ایران نه‌تنها در حفظ تمامیت ارضی خود متکی به هیچ کشوری نیست، بلکه مشهور به توسعه قدرت خود در ماورای مرزها و سطح منطقه است. بسیاری از تحلیلگران به این امر اذعان دارند که امروز بدون دخالت ایران، نمی‌توان چشم‌انداز روشنی از آینده منطقه و خاورمیانه داشت. کما این‌که ائتلاف ضد بشار اسد توسط آمریکا، اسرائیل، اروپا و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس ده سال پیش خط قرمز خود را سقوط بشار اسد اعلام کردند، اما این ایران بود که معادلات آنان را به هم زد.

4. فاصله گرفتن از محور مقاومت، عامل سقوط بشار اسد؛

بشار اسد زمانی در سراشیبی سقوط قرار گرفت که از ایران و محور مقاومت فاصله گرفت و دست دوستی به سمت کشورهای نامطمئن و وابسته دراز کرد. درواقع اسد با فاصله گرفتن از محور مقاومت و در جهت رسیدن به رویای بهبود جایگاه خود در میان متحدان عرب آمریکا، خود را به ورطه سقوط کشاند.(4) درواقع برخلاف تبلیغات هدفمند مخالفان جمهوری اسلامی، نزدیکی به ایران مانع سقوط بشار اسد و فاصله گرفتن او از ایران و اعتماد بیجا به دولت‌های وابسته، موجب سقوط وی گردید. درحالی‌که ایران باقدرت به‌عنوان عمود خیمه مقاومت در منطقه به فعالیت خود ادامه می‌دهد.

5. افکار عمومی ایرانیان درباره نظام سیاسی و آینده کشور؛

غیر از میلیون‌ها حامی جدی و هسته سخت طرفداران نظام جمهوری اسلامی ایران، کسر قابل‌توجهی از مردم ایران علی‌رغم نارضایتی‌های ریزودرشت خود، نه موافق سوریه‌ای شدن ایران هستند و نه الگوی جایگزین مناسبی برای نظام فعلی را دارای پذیرش دانسته و به آن قائل هستند. مردم ایران، مردمی تحصیل‌کرده و مطلع‌ و دارای یک هویت ملی هستند و به این سادگی تن به بازی‌های خطرناک سیاسی خصوصاً بازی‌های طراحی‌شده توسط کشورهای سلطه‌گر نمی‌دهند.

نتیجه‌گیری:

شرایط ایران ازلحاظ اقتدار، پیشینه سیاسی و امنیتی، میزان وابستگی خارجی و هویت ملی، با شرایط رژیم اسد در سوریه بسیار متفاوت بوده و نمی‌توان با چند مسئله و بحران قابل‌مهار، عاقبت این دو را یکسان پنداشت.

پی‌نوشت‌ها:

1. کرین برینتون محقق و مورخ مشهور آمریکایی، کتاب کالبدشکافی چهار انقلاب را در سال 1938 منتشر کرد. او در این کتاب به تشریح یکنواختی‌های چهار انقلاب سیاسی بزرگ یعنی انقلاب انگلستان، آمریکا، فرانسه و روسیه پرداخته است. ر.ک: برینتون، کرین، کالبدشکافی چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشر تمدن علمی، 1397 ش.

2. جزئیاتی کامل از انهدام پهباد آمریکایی در خلیج‌فارس، خبرگزاری مهر، 5 تیر 1398، کد خبر 4652099، mehrnews.com/xPyzP.

3. ماجرای توقیف قایق‌های آمریکایی چه بود؟ خبرگزاری مهر، 3 آبان 1401، mehrnews.com/xYLbr.

4. برای مطالعه بیشتر ر.ک: چرا اسد پیش از سقوط از تهران و حزب‌الله فاصله گرفت؟ اکو ایران، 20 آذر 1403، https://ecoiran.com/fa/tiny/news-78280.

مصلحت بر پایه فقه شیعه و با هدف حفظ منافع عمومی وپایداری نظام اسلامی عمل می‌کند.ادعای برخی تحلیلگران، مبنی برحرکت نظام به سمت سکولاریسم از طریق مصلحت نادرست است

پرسش:

نقش مصلحت در جمهوری اسلامی چیست؟ برخی همچون سعید حجاریان ادعا می‌کنند که جمهوری اسلامی ایران در حال طی کردن مسیر عرفی‌شدن (سکولاریسم) است و عنصر مصلحت در این فرایند، نقش مهمی ایفا می‌کند. این انگاره تا چه حدی صحیح است؟

پاسخ:

مقدمه

مصلحت به‌عنوان یکی از مفاهیم کلیدی در فقه شیعه و نظام جمهوری اسلامی ایران، همواره مورد توجه فقها و سیاست‌گذاران بوده است. مصلحت در فقه اسلامی به معنای رعایت منافع عمومی و جلوگیری از ضررهای احتمالی است که می‌تواند در چارچوب شرع و قوانین اسلامی تعریف شود. در نظام جمهوری اسلامی، مصلحت به‌ویژه در قالب «مصلحت نظام» به‌عنوان یک اصل مهم در تصمیم‌گیری‌های کلان مطرح شده است. بااین‌حال، برخی تحلیل‌گران مانند سعید حجاریان، معتقدند که استفاده از مصلحت در جمهوری اسلامی، به‌نوعی به سمت عرفی‌شدن و سکولاریسم پیش می‌رود. این ادعا نیاز به بررسی دقیق‌تری دارد تا مشخص شود که آیا مصلحت در جمهوری اسلامی واقعاً به سمت سکولاریسم حرکت می‌کند یا خیر.

پاسخ تفصیلی

1. مفهوم مصلحت در جمهوری اسلامی

مصلحت در فقه شیعه به معنای رعایت منافع عمومی و پرهیز از ضررهای احتمالی، در چهارچوب شریعت است. در نظام جمهوری اسلامی، مصلحت به‌ویژه در قالب «مصلحت نظام»، به‌عنوان یک اصل مهم در تصمیم‌گیری‌های کلان مطرح شده است.(1) این اصل به‌عنوان مکانیسمی برای حل تعارضات بین احکام شرعی، قانون اساسی و نیازهای روز جامعه به‌کار می‌رود. بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی، نهادهایی مانند مجمع تشخیص مصلحت نظام، با حفظ چارچوب اسلامی، اختیار تعدیل قوانین را دارند. امام خمینی (ره) نیز بر ضرورت توجه به عنصر زمان و مکان در اجتهاد تأکید می‌کردند تا مصلحت به ابزاری برای کارآمدی حکومت تبدیل شود. در حقیقت بدون جریان این دو عنصر در اجتهاد، نه‌تنها خلاف مصلحت نظام عمل خواهد شد، بلکه حکومت با بن‌بست‌های فراوان مواجه خواهد گردید.

2. نقش مصلحت در تصمیم‌گیری‌های کلان

در نظام جمهوری اسلامی، مصلحت به‌ویژه در مواردی که قوانین شرعی یا قوانین عادی نتوانند پاسخگوی نیازهای جامعه باشند، نقش مهمی ایفا می‌کند.(2) برای مثال، در مواردی مانند سیاست‌های اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاست‌های خارجی، مصلحت نظام به‌عنوان یک اصل مهم در تصمیم‌گیری‌ها مطرح می‌شود. این امر نشان می‌دهد که مصلحت در جمهوری اسلامی نه‌تنها به‌عنوان یک ابزار برای تطبیق قوانین با نیازهای روز جامعه، بلکه به‌عنوان یک اصل اساسی در حفظ نظام و منافع عمومی مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ بنابراین می‌توان گفت مصالح باید در اهداف و انگیزه‏های عام و فراگیر اسلام برای اداره و هدایت جامعه داخل باشد؛ به‌عبارت‌دیگر، مصالح باید جهت‏دار و به سمت تحقّق هر چه بهتر و بیشتر اهداف متعالی اسلام در جهت سعادت جامعه انسانی ‏تنظیم شود.

3. تعریف عرفی‌شدن (سکولاریسم) و تفاوت آن با مصلحت

سکولاریسم به معنای حذف دین از عرصه حکومت (سیاست) و اتکای کامل به قوانین عُرفی است؛ درحالی‌که مصلحت در جمهوری اسلامی در چهارچوب شرعی و با نظارت افراد ذی‌صلاح، مانند فقها، اعمال می‌شود. عرفی‌شدن، دین را به حوزه خصوصی محدود می‌کند؛ اما مصلحت با حفظ حاکمیت دین، انعطاف در اجرای احکام را برای پاسخگویی به نیازهای جامعه فراهم می‌سازد؛ به‌عبارت‌دیگر، مصلحت نه‌تنها دین را تضعیف نمی‌کند، بلکه آن را در مواجهه با واقعیات اجتماعی تقویت می‌کند؛ بنابراین، ادعای عرفی‌شدن و سکولاریسم، به این معنا که مصلحت باعث دور شدن از اصول اسلامی می‌شود، چندان صحیح به نظر نمی‌رسد. در اسلام اگر مصلحت‏اندیشی هست، هدف آن هم معیّن شده و مصلحت‏اندیشی خارج از اهداف معیّن ‏اسلامی، مشروعیت ندارد.

4. بررسی ادعای عرفی‌شدن نظام جمهوری اسلامی ایران

برای بررسی این ادعا، باید به چند نکته توجه کرد:

الف. مصلحت در چارچوب شرع

مصلحت در نظام جمهوری اسلامی همواره در چارچوب شرع و قوانین اسلامی تعریف شده است. این بدان معناست که مصلحت نمی‌تواند خارج از چارچوب شرع و اصول اسلامی مورد استفاده قرار گیرد.(3) بنابراین، ادعای عرفی‌شدن و سکولاریسم، به این معنا که مصلحت باعث دور شدن از اصول اسلامی می‌شود، چندان صحیح به نظر نمی‌رسد.

ب. مصلحت به‌عنوان ابزار تطبیق

مصلحت در نظام جمهوری اسلامی به‌عنوان یک ابزار برای تطبیق قوانین شرعی با نیازهای روز جامعه مورد استفاده قرار می‌گیرد. این امر نشان می‌دهد که مصلحت نه‌تنها عامل سکولاریزاسیون و عرفی‌سازی نیست، بلکه به‌عنوان یک ابزار برای حفظ و تقویت نظام اسلامی عمل می‌کند. ازاین‌رو، یک ضابطه مهم در اعمال مصلحت، عدم مخالفت مصالح تشخیص داده شده با احکام کلّی شرعی است که به‏صورت احکام اجتماعی اسلام استنباط می‏شود.

ج. هدفمندی مصلحت

مصلحت در راستای تحقق اهداف متعالی اسلام (مانند عدالت یا حفظ نظام اسلامی) تعریف می‌شود؛ درحالی‌که سکولاریسم فاقد چنین جهت‌گیری دینی است.

نتیجهگیری

مصلحت در نظام جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان یک اصل کلیدی در فرآیند تصمیم‌گیری‌های کلان شناخته می‌شود و همواره در چارچوب اصول شرعی و قوانین اسلامی تعریف شده است. مصلحت در جمهوری اسلامی، نه‌تنها نشانگر عرفی‌شدن نیست، بلکه سازوکاری ضروری برای حفظ کارآمدی نظام در چارچوب اسلامی است. این مفهوم با سکولاریسم که مبتنی بر حذف دین از حکومت است، در ماهیت متفاوت بوده و در عمل به تقویت جایگاه شریعت در مدیریت جامعه کمک می‌کند. ادعای شباهت نتایج مصلحت با سکولاریسم، ناشی از خلط بین «انعطاف‌پذیری دینی» و «عرفی‌سازی» است که با توجه به مبانی فقهی و نهادهای نظارتی دینی در ایران، رد می‌گردد.

پی‌نوشتها:

1. اصل 110 قانون اساسی (وظایف رهبری)؛ ادیانی، سید علیرضا، «کاربست مصلحت در نظام جمهوری اسلامی ایران، اعمال مصلحت در دوران امام خمینی»، پرتال امام خمینی (ره)، کد مطلب: ۱۸۹۹۲۵، ۱۴۰۲/۰۷/۰۴، https://B2n.ir/k42883.

2. امام خمینی، سید روح‌الله، کتاب البیع، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۸۱ ه‍. ش، ج ۲، ص ۴۶۱؛ هم‌چنین بنگرید: حیدرزاده، علیرضا، «نقش و جایگاه مصلحت در تحول فقه سیاسی شیعه با تأکید بر اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)»، مطالعات معرفتی در دانشگاه اسلامی، 1393 ش، شماره 3، صص 407 -422.

3. ر.ک به: صرافی، سیف‌الله، درآمدی بر جایگاه مصلحت در فقه، قبسات، 1383 ش، شماره 32، صص 81-100.

مکانیسم ماشه و راه فعال شدنش و پیامدهای آن
مکانیسم ماشه بخشی از برجام است که برای ضمانت اجرای برجام در آن گنجانده شده است و تروئیکای اروپایی به‌عنوان عضوی از برجام، قابلیت فعال‌کردن آن را دارد.

پرسش:

مکانیسم ماشه چیست؟ چگونه فعال می‌شود، فعال شدن آن چه پیامدهایی دارد و آیا دولت‌های اروپایی بدون آمریکا می‌توانند آن را فعال کنند؟

پاسخ:

مقدمه

در محافل متعدد سیاسی یکی از موضوعاتی که در سیاست خارجی ایران همواره مورد بحث و توجه است، مسئله بحران هسته‌ای ایران در عرصه بین‌المللی و فشارهای سنگین نظام سلطه بر ایران در پی توافق مشترک معروف به برجام پیرامون اصطلاحی به نام مکانیسم ماشه و اسنپ‌بک است. اکنون‌که طرف‌های اروپایی به‌صورت مکرر ایران را به نقض توافق برجام متهم می‌سازند، بحث این مکانیسم دوباره داغ شده است و از شیوه و تبعات فعال شدن آن مباحث متعددی مطرح می‌گردد. حال باید دید که کم و کیف این مکانیسم و فعال شدن آن به چه صورت است.

پاسخ اجمالی:

یکی از موضوعاتی که در سیاست خارجی ایران همواره مورد بحث و توجه است، مسئله بحران هسته‌ای ایران در عرصه بین‌المللی و فشارهای سنگین نظام سلطه بر ایران در پی توافق مشترک معروف به برجام پیرامون اصطلاحی به نام مکانیسم ماشه و اسنپ‌بک است. مکانیسم ماشه بخشی از برجام است که برای ضمانت اجرای برجام در آن گنجانده شده و بر اساس آن اگر یکی از طرف‌های برجام به این جمع‌بندی برسد که طرف دیگر به تعهدات ذکر شده در این توافق پایبند نیست، می‌تواند به کمیسیون مشترک شکایت کند. سازوکار ماشه یا سازوکار رسیدگی به اختلاف در برجام با اصرار آمریکایی‌ها در این توافق‌نامه گنجانده شده تا به ادعای آن‌ها، اگر ایران از برجام سرپیچی کرد، تحریم‌هایی بین‌المللی که با برجام، برچیده شده، دوباره بتوان بازگرداند یا بازگشت خودکار سریع اسنپ‌بک (Snapback) اتفاق می‌افتد. تروئیکای اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) برخلاف آمریکا، به‌عنوان عضوی از برجام، قابلیت فعال‌کردن آن را دارند.

پاسخ تفصیلی:

پاسخ به پرسش پرسشگر محترم پیرامون مکانیسم ماشه و تبعات فعال شدن آن و چگونگی فعال‌سازی آن، مستلزم توجه به فرایند ذیل است:

1. تبیین مفهومی مکانیسم ماشه (Trigger mechanism

مکانیسم ماشه، در راستای حل‌اختلاف پیش‌بینی‌شده در برجام، فرآیندی است که اگر یکی از طرف‌های برجام به این جمع‌بندی برسد که طرف دیگر به تعهدات ذکر شده در این توافق پایبند نیست، می‌تواند به کمیسیون مشترک شکایت کند. سازوکار ماشه یا سازوکار رسیدگی به اختلاف در برجام با اصرار آمریکایی‌ها در این توافق‌نامه گنجانده شده تا به ادعای آن‌ها، اگر ایران از برجام سرپیچی کرد، تحریم‌هایی بین‌المللی که با برجام، برچیده شده، دوباره بتوان بازگرداند یا بازگشت خودکار سریع اسنپ‌بک (Snapback) اتفاق می‌افتد. سازوکار ماشه که در بند‌های ۳۶ و ۳۷ برجام پیش‌بینی‌شده، هنگامی فعال می‌شود که یکی از طرف‌های برجام، اعتراض کند که طرف مقابل، به برجام متعهد نمانده است و باید این شکایت در کمیسیونی که در چارچوب برجام و با هدف نظارت بر اجرای آن تأسیس شده است بررسی شود. اگر در بازه زمانی ۳۵ روزه، موضوع شکایت آن‌گونه که شاکی می‌خواهد حل و بررسی نشود، شاکی می‌تواند موضوع حل‌نشده را به‌عنوان دلیلی برای توقف اجرای تعهدات برجام در نظر بگیرد. همچنین شاکی می‌تواند با آگاه‌سازی شورای امنیت سازمان ملل درباره حل نشدن موضوع شکایت، عدم اجرای چشمگیر آن را متضمن شود. پس‌ازآن، شورای امنیت نیز ۳۰ روز فرصت دارد تا درباره استمرار تعلیق تحریم‌ها یا بازگرداندن آن‌ها قطعنامه صادر کند. اگر در این مدت، شورای امنیت نتواند در این زمینه قطعنامه صادر کند، تمام تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل که قبل از برجام برقرار شده بودند، به‌طور خودکار بازمی‌گردند. به این سازوکار، مکانیسم ماشه یا بازگشت سریع تحریم‌ها هم می‌گویند. نکته مهم این سازوکار، این است که بازگشت تحریم‌ها، قابل وتو نیست بلکه «عدم بازگشت تحریم‌ها» قابلیت وتو دارد؛ یعنی رأی‌گیری برای «بازگشت تحریم‌ها» انجام نمی‌شود بلکه برای «ادامه تعلیق تحریم‌ها» انجام می‌شود که حتی اگر شورا به آن رأی ندهد، یک عضو دارای حق وتو می‌تواند رأی را وتو کرده و عملاً تحریم‌ها بازگردند. به کار افتادن سازوکار حل اختلاف، یا مکانیسم ماشه، می‌تواند تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران را بازگرداند و همه قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت بار دیگر برای همه کشور‌های عضو سازمان لازم‌الاجرا شود.(1)

2. بررسی سابقه تلاش برای فعال‌کردن مکانیسم ماشه؛

در سال ۲۰۲۰ ایالات‌متحده تلاش کرده بود تا با استناد به یک‌بند قطعنامه ۲۲۳۱، تمامی تحریم‌های تعلیق‌شده علیه ایران را بازگرداند اما با توجه به این‌که آمریکا در سال ۲۰۱۸ با تصمیم دونالد ترامپ از برجام خارج شده بود و دیگر «عضوی از توافق» نبود نتوانست به هدف خود برسد و در این مسیر شکست خورد. در متن قطعنامه ۲۲۳۱ آمده است که هر کشور «شرکت‌کننده» در توافق هسته‌ای می‌تواند درصورتی‌که کشور دیگر را ناقض تعهد تشخیص دهد، درخواست فعال شدن این مکانیسم را ارائه دهد؛ اما ازآنجایی‌که ایالات‌متحده در سال ۲۰۱۸ از این توافق خارج شده بود، اروپا استدلال آمریکا را نپذیرفت و این کشور را به لحاظ قانونی عضوی از برجام به‌شمار نیاورد. این درحالی است که ایالات‌متحده مدعی بود که از برجام خارج شده و نه از قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت و درنتیجه می‌تواند همچنان یکی از اعضای آن به‌شمار رود و درنتیجه خواهد توانست مکانیسم ماشه را فعال کند. در اوت سال ۲۰۲۰ مایک پمپئو، وزیر خارجه وقت درخواست برای فعال‌سازی این مکانیسم را به شورای امنیت سازمان ملل ارائه کرد اما درنهایت از ۱۵ عضو، ۱۳ کشور با آن مخالفت کردند تا درخواست آمریکا با قاطعیت رد شود.(2)

3. امکان فعال‌سازی مکانیسم ماشه توسط کشورهای اروپایی عضو برجام؛

بر اساس توضیحات بالا، اعضای اروپایی برجام یعنی فرانسه و انگلیس و آلمان می‌توانند موضوع عدم پایبندی ایران به برجام را به کمیسیون مشترک برجام ارجاع دهند و مسیر فعال‌سازی مکانیسم ماشه را به جریان بیندازند. این مکانیزم در 18 اکتبرماه 2025 یعنی تنها چند ماه دیگر منقضی خواهد شد و طبیعتاً طرف‌های غربی برجام، در این چند ماه خواهان استفاده از این فرصت برای وادار‌کردن ایران به انجام یک‌طرفه تعهدات و یا نشستن مجدد پای میز مذاکره خواهند شد. نمایندگان سه کشور اروپایی طرف برجام (انگلیس، فرانسه و آلمان) اواخر آذرماه 1403، در نامه خود به شورای امنیت سازمان ملل اعلام کرده‌اند که: «ما بر عزم خود برای استفاده از همه ابزارهای دیپلماتیک برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای، ازجمله استفاده از مکانیسم ماشه (اسنپ بک) در صورت لزوم، تأکید می‌کنیم».(3)

4. ادعاهای نمایندگان اروپایی درحالی است که ایران بعد از 13 بار راستی آزمایی طبق گزارش آژانس به تمام تعهدات برجامی خود عمل کرده بود اما ابتدا طرف اصلی برجام یعنی ایالات‌متحده آمریکا از آن خارج شد و تحریم‌های سنگین‌تری نسبت به قبل از برجام بر دوش ایران انداخت و سپس طرف اروپایی که وعده جبران بخشی از خسارات بین‌المللی را داده بود، به هیچ‌کدام از وعده‌های خود عمل نکرد. درواقع طرف غربی خواهان این است که ایران به‌صورت یک‌طرفه به برجام پایبند بماند. رهبر انقلاب در دیدار اخیر خود با کارگزاران نظام در این رابطه فرمودند: «حالا آن سه کشور اروپایی هم اعلامیّه می‌دهند، اعلام می‌کنند که ایران به تعهّدات هسته‌ای خودش در برجام عمل نکرده! از این طرف یکی از آن‌ها سؤال کند (مگر) شما عمل کردید؟ شما میگویید ایران به تعهّدات خودش در برجام عمل نکرده؛ خیلی خب، شما به تعهّدات خودتان در برجام عمل کردید؟ شما از روز اوّل عمل نکردید؛ بعد که آمریکا خارج شد، قول دادید که یک‌جوری جبران کنید، زیر قولتان زدید؛ باز یک‌چیز دیگر گفتید، زیر آن قول دوّم هم زدید. بالاخره بی‌چشم‌و‌رویی هم یک حدّی دارد؛ آدم خودش به تعهّدش عمل نکند، بعد به‌طرف (مقابل) بگوید: چرا به تعهّدت عمل نمی‌کنی!»(4)

نتیجه‌گیری:

مکانیسم ماشه بخشی از برجام است که برای ضمانت اجرای برجام در آن گنجانده شده است و تروئیکای اروپایی به‌عنوان عضوی از برجام، قابلیت فعال‌کردن آن را دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. مکانیسم ماشه چیست و چطور فعال می‌شود؟ پایگاه خبری تحلیلی فرارو، 29 آبان 1403، https://fararu.com/fa/news/800500.

2. مکانیسم ماشه چیست و کشورهای اروپایی چطور می‌توانند آن را فعال کنند؟ یورونیوز، 6/1/2025، https://parsi.euronews.com/2025/01/06/how-european-powers-can-active-trigger-dispute-mechanism.

3. تروئیکای اروپا آماده فعال‌سازی مکانیسم ماشه علیه ایران، خبرگزاری ایسنا، 22 آذر 1403، isna.ir/xdSsSR.

4. رهبر معظم انقلاب، بیانات در دیدار مسئولان نظام، خامنه‌ای دات آی آر، 18 اسفند 1403، https://khl.ink/f/59631.

اتحادیه اروپا در پی جنگ اوکراین نتوانست به عنوان یک قدرت مستقل، متحد و کارآمد، به ایفای نقش مورد انتظار بپردازد،اما چیزی به عنوان فروپاشی این اتحادیه مطرح نیست.

پرسش:

عملکرد اتحادیه اروپایی در قضیه جنگ اوکراین چگونه ارزیابی می‌شود؟ آیا اتحادیه اروپا در خطر فروپاشی قرار دارد؟

پاسخ:

مقدمه

پس از تهاجم گسترده روسیه به اوکراین در 24 فوریه 2022، برابر با 5 اسفند 1400، نقش اروپا و مجموعه کشورهای بلوک غرب در حمایت از اوکراین به دلایل متعدد حائز اهمیت بود. یکی این‌که این تهاجم، بزرگ‌ترین حمله نظامی متعارف به خاک اروپا از زمان جنگ جهانی دوم است. این جنگ تمام حوزه‌ها و بخش‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امنیتی اتحادیه اروپا را تحت تأثیر قرار داده است.(1) دلیل دیگر این‌که یکی از بهانه‌ها و دلایل تهاجم روسیه به اوکراین، پیوستن اوکراین به پیمان و ائتلاف نظامی ناتو بود که گسترش آن را از سال 1977 میلادی، یک تهدید جدی برای امنیت روسیه می‌دانست و اروپا و غرب بایستی از حیثیت هم‌پیمان خود دفاع کنند. اما اکنون شاهد یک رویکرد دوگانه میان آمریکا به عنوان قدرت اصلی ناتو و اروپا در قبال برخورد با روسیه و صلح اوکراین هستیم. دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا، رسماً زلنسکی را در کاخ سفید و در مقابل دوربین خبرنگاران تحت فشار قرار داد که باید تابع آمریکا باشد و به سمت صلح با روسیه برود و توسط وی، کمک‌های مؤثر و تعیین‌کننده مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی مسدود شود. امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه به عنوان مهم‌ترین عضو اتحادیه اروپا (چراکه بریتانیا دیگر عضو اتحادیه اروپا نیست) با واکنش به این اتفاق، از اوکراین حمایت کرد؛ اما شرایط اتحادیه اروپا شکننده به نظر می‌رسد. آیا اتحادیه اروپا هیمنه و توان خود را از دست داده است و قادر به حمایت از اعضای خود نیست؟

پاسخ اجمالی

پس از تهاجم گسترده روسیه به اوکراین در 24 فوریه 2022، برابر با 5 اسفند 1400، نقش اروپا و مجموعه کشورهای بلوک غرب در حمایت از اوکراین به دلایل متعدد حائز اهمیت بود. جنگ اوکراین پیامدهای زیادی برای اتحادیه اروپا دربرداشته است که به دلیل محدودیت‌هایی، به واگرایی این نهاد و به‌دنبال آن، کاهش قدرت آن در نظام بین‌الملل انجامیده است. این مسئله ناشی از پررنگ‌شدن شکاف‌های درون این اتحادیه، خلأ رهبری قدرتمند و موضع‌گیری‌های متفاوت اعضا در پی بروز این جنگ بوده ‌است. اتحادیه اروپا در پی جنگ اوکراین تلاش کرد تا با سیاست‌های تحریمی و کمک‌های گسترده مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی به اوکراین، به عنوان یک متحد اروپایی، قدرت حمایتی خود و اتحاد در سیاست خارجی را به نمایش بگذارد. اما این اتحادیه نتوانست به عنوان یک قدرت مستقل، متحد و کارآمد، به ایفای نقش مورد انتظار در این زمینه بپردازد؛ با این حال، با توجه به شرایط موجود، در میان تحلیل‌گران چیزی به عنوان فروپاشی این اتحادیه مطرح نیست.

 پاسخ تفصیلی:

در رابطه با عملکرد اتحادیه اروپا (2) در جنگ اوکراین و آینده سیاسی این اتحادیه، نکات زیر قابل بیان است.

1. پیامدهای جنگ اوکراین برای اتحادیه اروپا:

جنگ اوکراین پیامدهای زیادی برای اتحادیه اروپا در بر داشته است که به دلیل محدودیت‌هایی که ذکر خواهد شد، به واگرایی این نهاد و به‌دنبال آن، کاهش قدرت آن در نظام بین‌الملل انجامیده است. این مسئله ناشی از پررنگ‌شدن شکاف‌های درون این اتحادیه، خلأ رهبری قدرتمند و موضع‌گیری‌های متفاوت اعضا در پی بروز این جنگ بوده ‌است.

 جنگ اوکراین چند ویژگی مهم و بحران‌زا را برای اتحادیه اروپا دربرداشته است.

اول. بحران امنیت اقتصادی و اجتماعی:

زنجیره امنیت غذایی و انرژی اتحادیه اروپا به این دلیل که بخش بزرگی از غلات و گاز طبیعی، زغال ‌سنگ و نفت اتحادیه اروپا، از روسیه و بخشی نیز از اوکراین تأمین می‌شود. استفاده از منابع جایگزین، هزینه هنگفتی را به اتحادیه اروپا تحمیل کرده است. همچنین جنگ روسیه و اوکراین سبب شده است که 8 میلیون پناه‌جوی اوکراینی وارد کشورهای عضو اتحادیه اروپا شوند که نگهداری آنها هزینه هنگفتی برای کشورهای اروپایی خواهد داشت که برخی از آنان پیش از جنگ اوکراین، درگیر بحران مهاجرت بوده‌اند. بحران غذایی و انرژی، خودبه‌خود موجب ناترازی و تورم و کاهش شدید اشتغال شده است و افزایش سیل مهاجران و تلاش آنان برای ورود به بازار کارِ آسیب‌دیدة کشورهای اروپایی، موجب تشدید بحران است.

دوم. بحران سیاسی در سطح اتحادیه اروپا:

جنگ اوکراین و تبعات آن، موجب تعمیق شکاف و اختلاف میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا شده است. بر سر اتحادیه اروپا دست‌کم سه نظر سایه انداخته است. کشورهای شمالی مانند استونی، لهستان و دانمارک با قاطعیت از اهداف اوکراین حمایت می‌کنند. کشورهای غربی اتحادیه و البته قوی‌تر مانند فرانسه، آلمان، اسپانیا و پرتغال پیرامون پایان دادن به جنگ مبهم و متفاوت نظر می‌دهند و در نهایت، حلقه‌های جنوبی ضعیف‌تری مانند ایتالیا و رومانی معتقد به اتمام هر چه سریع‌تر جنگ، حتی به شرط از دست رفتن بخشی از اوکراین به دست روسیه هستند. همچنین بحران جنگی، ایده‌های قدرت نرم و غیرمسلحانه و غیرامنیتی اتحادیه اروپا را زیر سؤال برده و طرفداران ایده‌های اروپای واحد و مبتنی بر نهادهای مشترک و همگرایانه را تضعیف کرده است. جنگ اوکراین موجب گسترش افراط‌گرایی و تقویت جناح‌های راست در این اتحادیه شده است.

سوم. افول صلاحیت اتحادیه اروپا:

نهادهای فراملی در اتحادیه اروپا که بایستی توان بسیج منابع را برای حل مشکلات داشته باشند، در مدیرت بحران، نمایش قدرتمندانه‌ای را اجرا نکردند و همچنین ابتکارهای فراملی کارساز و متحدی نشان ندادند. اتحادیه اروپا در عمل، از سطح همگرایی به سطح همکاری افول کرده است.(3)

2. اقدامات اتحادیه اروپا علیه روسیه در جنگ اوکراین:

اتحادیه اروپا غیر از کمک‌های گسترده مالی و لجستیکی به اوکراین در تقابل با روسیه، با انجام برخوردهایی مانند توقف طرح‌های مشترک مانند نورد استریم2،(4) بلوکه کردن دارایی‌های بانک مرکزی روسیه، قطع دسترسی روسیه به سوئیفت، مسدود کردن واردات زغال سنگ، محدود کردن صادرات فناوری‌های مهم به روسیه و تحریم پوتین و نزدیکانش، تلاش کرد تا یک رویکرد مشترک در اتحادیه را در ظاهر به نمایش بگذارد. اما در همان حال در این اتحادیه، کشورها به صورت مستقل به دنبال هدف‌ها و اولویت‌های اقتصادی و سیاسی خود بودند و این مسئله موجب ناکارآیی سیاست واحد تحریمی گردید. برای نمونه مجارستان نه‌تنها از شرکت در تحریم تدریجی منابع انرژی روسیه خودداری کرد، بلکه دور ششم تحریم‌ها را نیز متوقف کرد.(5) «ویکتور اوربان» نخست‌وزیر مجارستان، با ارسال نامه‌ای به رئیس شورای اروپا و هشدار درباره صدور بیانیه مشترک در حمایت از اوکراین، شکاف‌های عمیق در رویکرد رهبران اروپایی نسبت به جنگ اوکراین را بیش از پیش آشکار کرد.(6)

3. نقش آمریکا در تحقیر اتحادیه اروپا

تحولات جدید، مخصوصاً جنگ اوکراین، ثابت کرد که قدرت ایالات متحده آمریکا بر سر اتحادیه اروپا کاملاً سایه انداخته است. بعد از آنکه دونالد ترامپ با قطع کمک‌های خود به اوکراین و نزدیکی واضح به چین و روسیه، آب پاکی را بر دست اتحادیه اروپا ریخت، سران اتحادیه نیز پس از اقداماتی نمایشی در حمایت از اوکراین، به سمت اجرای سیاست‌های آمریکا و ایجاد یک آتش‌بس برای رسیدن به توافق صلح رفتند.(7) اتحادیه اروپا کج‌دار و مریز به نقش خود پیرامون جنگ اوکراین ادامه می‌دهد و در میان تحلیل‌گران و ناظران، اگرچه تنزل و تخفیف جدی قدرت اتحادیه و ضرورت بازسازی آن مطرح است؛ اما چیزی به عنوان فروپاشی اتحادیه طرفدار چندانی ندارد.

نتیجهگیری:

اتحادیه اروپا در پی جنگ اوکراین نتوانست به عنوان یک قدرت مستقل، متحد و کارآمد، به ایفای نقش مورد انتظار بپردازد، اما با توجه به شرایط موجود، در میان تحلیل‌گران چیزی به عنوان فروپاشی این اتحادیه مطرح نیست.

پی‌نوشتها:

1. ر.ک: فتاحی اردکانی، حسین و سید محمود حسینی، جنگ اوکراین و پیامدهای آن بر اتحادیه اروپا، مجله مرکز مطالعات اوراسیای مرکزی دانشگاه تهران، دوره 16، شماره 2، پاییز و زمستان 1402، صفحه 223-246.

2. اتحادیه اروپا (EU) (به انگلیسی: European Union)، یک اتحادیه اقتصادی-سیاسی تشکیل شده از ۲۷ کشور اروپایی است. منشأ اتحادیه اروپا به اتحادیه اقتصادی اروپا که در سال ۱۹۵۷م با توافق‌نامه رم میان ۶ کشور اروپایی شکل گرفت و صرفاً یک اتحادیه اقتصادی بود، بازمی‌گردد. از آن تاریخ با اضافه‌شدن اعضای نو، اتحادیه اروپا بزرگ‌تر شد. اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۹م، یکای پول مشترکی به نام یورو را معرفی کرد که تاکنون در ۲۰ کشور، جایگزین پول‌های ملی شده است.

3. ر.ک: فتاحی اردکانی، حسین و سید محمود حسینی، جنگ اوکراین و پیامدهای آن بر اتحادیه اروپا، مجله مرکز مطالعات اوراسیای مرکزی دانشگاه تهران، دوره 16، شماره 2، پاییز و زمستان 1402، صفحه 223-246.

4. نورد استریم۲ یک خط لوله انتقال گاز طبیعی به طول ۱۲۳۴ کیلومتر از روسیه به آلمان است که از طریق دریای بالتیک می‌گذرد و توسط گازپروم و چندین شرکت انرژی اروپایی تأمین مالی می‌شود. اولاف شولز، صدراعظم آلمان، صدور گواهینامه نورد استریم۲ را در ۲۲ فوریه ۲۰۲۲ به حالت تعلیق درآورد، علت این امر اقدام ولادیمیر پوتین؛ رهبری روسیه، در به رسمیت شناختن دو منطقه خودمختار دونتسک و لوهانسک واقع در خاک اوکراین بود.

5. فتاحی اردکانی، حسین و سید محمود حسینی، جنگ اوکراین و پیامدهای آن بر اتحادیه اروپا، مجله مرکز مطالعات اوراسیای مرکزی دانشگاه تهران، دوره 16، شماره 2، پاییز و زمستان 1402، صفحه 232.

6. آیا اتحادیه اروپا در حمایت از اوکراین متحد است؟، خبرگزاری ایرنا، 11 اسفند 1403، https://irna.ir/xjSZZv.

7. ر.ک: اوکراین با طرح آمریکا برای برقراری آتش‌بس فوری یک‌ماهه موافقت کرد، یورونیوز، 11/3/2025،        https://parsi.euronews.com/2025/03/11/ukraine-agrees-to-us-plan-for-immediate-one-month-ceasefire

صفحه‌ها