تفسير و علوم قرآني

قرآن در جریان ایمان آوردن ساحران زمان فرعون به حضرت موسی علیه السلام، دو آیه شبیه به هم بیان می کند که تفاوت جزئی دارند و بواسطه آن شبهه تناقض بوجود آمده است.
ادعای تناقض آیات قرآن در جریان ایمان آوردن ساحران فرعون

پرسش:
فرعون بعد از قطع دست و پای ساحران بلافاصله آنان را به دار کشید یا بعد از گذشت مدتی؟ مطابق یک آیه فرعون بلافاصله بعد از قطع دست و پای ساحران، آنان را به دار کشید اما مطابق دو آیه دیگر این کار بلافاصله انجام نشد و این تناقض در آیات قرآن است. بالاخره فرعون بافاصله این کار را انجام داد یا بدون فاصله؟
 

پاسخ:
مطابق یک آیه، فرعون بلافاصله بعد از قطع دست‌وپای ساحران، آنان را به دار کشید، اما مطابق دو آیه دیگر، این کار بلافاصله انجام نشد:
قطعاً دست‌ها و پاهایتان را یکی از چپ و یکی از راست جدا می‌کنم، سپس (بافاصله) همه شما را به دار خواهم آویخت. (1)
بدون شک دست‌ها و پاهایتان را یکی از راست و  یکی از چپ قطع خواهم کرد و (بدون فاصله) شما را بر تنه‌های درخت خرما خواهم آویخت ... . (2)

بنابراین:
قضیه 1: فرعون بلافاصله بعد از قطع دست‌وپای ساحران، آنان را به دار کشید؛
قضیه 2: فرعون بدون فاصله بعد از قطع دست‌وپای ساحران، آنان را به دار کشید.

آیا بین این دو جمله پایین تناقض است:
-مادر خانه را تمییز و برای شام غذا درست کرد؛
-مادر اول خانه را تمییز و سپس برای شام غذا درست کرد.
همان‌طور که مشخص است هیچ تناقضی بین این جملات نیست؛ چنانکه بین آیات بالا هم تناقضی نیست. توهم تناقض بین آن آیات ناشی از عدم آشنایی با ادبیات عرب، مبحث حروف عاطفه است. «و» و «ثُمّ» هردو از حروف عاطفه هستند، اما با هم تفاوت‌هایی دارند. حرف عاطفه «و» فقط به ما می‌فهماند که ماقبل و مابعدش یک حکم را دارند (جمع) و نسبت به مابقی امور ساکت است؛ اما حرف عاطفه «ثُمّ» نه‌تنها به ما می‌فهماند که ماقبل و مابعدش دارای یک حکم هستند (جمع)، بلکه به ما می‌گوید: اولاً ازنظر زمانی حکم، نخست برای ماقبل من ثابت‌شده و بعد برای مابعد من (ترتیب) و ثانیاً حکم برای مابعد من‌بعد از یک‌فاصله زمانی از ماقبل من ثابت‌شده است (انفصال)؛ به این دو مثال دقت کنید: «جاء حسنٌ و حسینٌ»: حسن و حسین آمدند. حرف عاطفه «و» به ما می‌فهماند که حسن و حسین هردو آمده‌اند (جمع)، اما این‌که باهم آمدند (اتصال) یا جدا از هم (انفصال) و در صورت جدا آمدن، اول حسن آمده یا حسین (ترتیب) را به ما نمی‌فهماند و اصطلاحاً دراین‌باره ساکت است. «جاء حسنٌ ثُمّ حسینٌ»: حسن و سپس حسین آمد. حرف عاطفه «ثم» به ما می‌فهماند که اول حسن و پس از یک‌فاصله زمانی حسین آمده است (جمع، ترتیب و انفصال).

با این توضیح مشخص شد که چرا آن آیات هیچ تناقضی باهم ندارند:
﴿ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾: مطابق این آیه که حرف عاطفه «و» در آن به کار رفته است، فقط متوجه می‌شویم که فرعون هم دست‌وپای ساحران را قطع کرد و هم آنان را به دار کشید؛ اما درباره این‌که کدام‌یک از این دو کار زودتر از دیگری انجام‌شده و آیا بین انجام این دو کار، فاصله زمانی بوده یا نبوده، ساکت است.
﴿ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ﴾: اما مطابق این آیه که حرف عاطفه «ثم» در آن به کار رفته، هم متوجه می‌شویم که فرعون اول دست‌وپای ساحران را قطع کرده و بعد آنان را به دار کشیده است؛ و هم می‌فهمیم به دار کشیدن آنان بلافاصله بعد از قطع دست و پای آنان نبوده، بلکه بین این دو کار، یک‌فاصله زمانی وجود داشته است؛ 
بنابراین، هیچ تناقضی بین آیات وجود ندارد:
قضیه 1: فرعون هم دست‌وپای ساحران را قطع کرد و هم آنان را به دار کشید؛
قضیه 2: فرعون اول دست‌وپای ساحران را قطع کرد و پس از مدتی آنان را به دار کشید. (3)

قرآن در مقام نقل‌قول است نه خبر دادن
حقیقت این است که برخلاف تصور اشکال کننده، از جهت اینکه در خارج بالاخره چه اتفاقی افتاده است، حتی شائبه تناقض نیز بین این آیات وجود ندارد؛ چراکه خداوند در این آیات اصلاً در مقام خبر دادن از کارهای فرعون نیست؛ بلکه در مقام نقل تهدید او است و به‌خاطر همین، اگر هم اشکالی وارد باشد این است که بالاخره فرعون چه گفت؟
«فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» یا «فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»؟
«فَلَأُقَطِّعَنَّ» یا «لَأُقَطِّعَنَّ»؟
«ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ» یا «وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ»؟
زبان فرعون قبطی بوده و بنابراین، او اصلاً به زبان عربی سخن نگفته و طبیعتاً این عبارات عین کلام او نیستند؛ بلکه خداوند در این آیات، کلام فرعون را به زبان عربی ترجمه و سپس نقل کرده است. نکته دیگر هم این‌که برای نقل سخن کسی لازم نیست حتماً عین کلام او و دقیقاً همان کلمات او نقل شود؛ بلکه اگر معنا و مضمون سخن او بدون تغییر اما با کلمات دیگری نیز بیان شود (نقل به معنا)، قابل‌قبول است و هیچ اشکالی وارد نیست. بررسی نقل‌قول‌های قرآن نیز نشان می‌دهد که خداوند اهتمامی به این نداشته که حتماً عین کلام افراد را نقل، یا ترجمه و نقل کند و مهم افاده معنای سخن بوده است. چنانکه حتی اهتمامی به این نداشته که سخن شخصی را همیشه به‌صورت کامل نقل کند؛ بلکه در هر سوره با توجه به هدف آن سوره فقط بخش‌هایی از سخن شخص مورد نظر را نقل کرده است. 

برای نمونه در همین ماجرای مخالفت ساحران با فرعون شاهد این سه نقل هستیم:
سوره اعراف: ﴿قٰالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هٰذٰا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی اَلْمَدِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْهٰا أَهْلَهٰا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ * لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾.
سوره طه: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ اَلنَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقىٰ﴾.
سوره شعراء: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾.
در بین این سه نقل چندین تفاوت وجود دارد:
-در نقل اول خداوند به جمله ﴿ إِنَّ هٰذٰا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی اَلْمَدِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْهٰا أَهْلَهٰا﴾؛ اشاره کرده، اما در دو نقل دیگر خبری از این جمله نیست؛ چنانکه در نقل‌های دوم و سوم به ﴿ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ﴾؛ اشاره کرده؛ اما در نقل اول خبری از این جمله نیست.
-در نقل اول و دوم به قید «اجمعین» اشاره کرده، اما در نقل دوم خبری از این قید نیست.
-در نقل دوم به جمله ﴿ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقىٰ﴾؛ اشاره شده، اما در دو نقل دیگر به این جمله اشاره نشده است.
 این از یک طرف و از طرف دیگر، آیات قرآن مسجع و آهنگین هستند و به‌خاطرهمین، خداوند در هنگام نقل هر عبارت در هر سوره، آن را از این جهت با سایر آیات آن سوره، هماهنگ کرده است. برای نمونه خداوند در مقام نقل‌قول از ساحران در دو سوره آورده است:
سوره اعراف: ﴿قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ * رَبِّ مُوسىٰ وَ هٰارُونَ﴾.
سوره شعراء: ﴿ قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ * رَبِّ مُوسىٰ وَ هٰارُونَ﴾.
اما در سوره سومی چنین آمده است: سوره طه: ﴿ فَأُلْقِیَ اَلسَّحَرَهُ سُجَّداً قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسىٰ ﴾.
سرّ جابه‌جایی دو نام هارون و موسی و همچنین آوردن و نیاوردن ﴿ بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ ﴾؛ حفظ آهنگ کلمات پایانی آیات است. (4) آیات دو سوره اعراف و شعراء با حرف «نون» اما آیات سوره طه با حرف «ى» به پایان می‌رسند؛ به‌خاطرهمین، خداوند در سوره‌های اعراف و شعراء اول نام موسی را آورد و سپس نام هارون را که با حرف نون تمام شده؛ اما در سوره طه اول نام هارون را آورد  و سپس نام موسی را که با حرف الف تمام شده تا به آهنگ پایانی آیات خللی وارد نشود.

هر تفاوتی تناقض نیست
نکته مهم این است که این تفاوت‌ها، تناقض نیست. فرض کنید: شما و خواهران و برادرانتان می‌خواهید همگی برای تفریح به پارک بروید. اول به سراغ مادر می‌روید و او می‌گوید: پدرتان باید اجازه بدهد. مادر به سراغ پدر می‌رود تا از او اجازه بگیرد. پس از خروج مادر از اتاق پدر، اول دختران از مادر سؤال می‌کنند: پدر اجازه داد یا اجازه نداد؟ مادر از قول پدر می‌گوید: به جزء حسن و حسین مابقی می‌توانند بروند. بار دیگر اما این بار پسران به سراغ مادر می‌روند و همان سؤال را تکرار می‌کنند. مادر این بار از قول پدر می‌گوید: همگی اجازه دارند بروند؛ مگر حسین و حسن که فردا امتحان دارند.
همان‌طور که مشخص است مادر در مقام نقل پاسخ پدر، دو جمله متفاوت گفته است؛ اما آیا می‌توان مدعی شد که مادر دچار تناقض‌گویی شده؟ هرگز؛ چراکه مادر معنای کلام پدر را تغییر نداده است. آیات مورد اشاره در بالا نیز دقیقاً به همین شکل هستند. (5) بله اگر خداوند می‌فرمود که من در مقام نقل‌قول، عین کلام افراد را بدون هیچ تغییر و کم ‌و زیادی می‌آورم، ولی در عین حال، یک‌کلام را در سوره‌های مختلف به گونه‌های متفاوت نقل می‌کرد، منجر به تناقض‌گویی می‌شد؛ اما اولاً خداوند در هیچ جا نگفته که من عین کلام افراد را می‌آورم و ثانیاً در مقام عمل به گونه‌های مختلفی نشان داده که با توجه به هدف هر سوره و همچنین فواصل آیات آن سوره، (6) ممکن است یک‌سخن را بدون اینکه معنای آن تغییر کند، از جهت الفاظ و ساختار به گونه‌های مختلفی نقل کند. (7)

 پی‌نوشت‌ها:
1. سوره اعراف، آیه 124: ﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾.
2. سوره طه، آیه 71: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ اَلنَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقىٰ﴾؛ همچنین سوره شعراء، آیه 49: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ﴾؛ فرعون گفت: پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید، حتماً او بزرگ شماست که جادوگری را به شما آموخته است، پس به‌زودی خواهید دانست که مسلماً دست‌ها و پاهای شما را یکی از راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد و یقیناً همه شما را به دار خواهم آویخت.
3. کرمانى، محمود بن حمزه،‏ البرهان فى متشابه القرآن، منصوره مصر، دارالوفاء، چاپ دوم، 1998 م، ص 181؛ رضا، محمد رشید، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر به تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1414 ق، ج‏9، ص 74. در اشکالی مشابه، برخی مدعی شده‌اند بین دو آیه 35 سوره بقره و آیه 19 سوره اعراف نیز تناقض است؛ چراکه خداوند در اولی فرموده ﴿وَ کُلَا﴾ و در دومی گفته است: ﴿ فَکُلَا﴾! از توضیحاتی که در متن آمد پاسخ این اشکال نیز مشخص می‌شود. حرف عاطفه «و» فقط به ما می‌فهماند که ماقبل و مابعدش یک حکم را دارند و نسبت به مابقی امور ساکت است؛ اما حرف عاطفه «فـ» نه‌تنها به ما می‌فهماند که ماقبل و مابعدش دارای یک حکم هستند، بلکه به ما می‌گوید: اولاً ازنظر زمانی حکم نخست برای ماقبل من ثابت‌شده و بعد برای مابعد من (ترتیب) و ثانیاً حکم بدون فاصله زمانی از ماقبل من، برای مابعد من ثابت شده است (اتصال)؛ بنابراین، دو حرف عاطفه «و» و «فـ» باهم قابل‌جمع هستند؛ برخلاف دو حرف عاطفه «فـ» و «ثم» که هرچند هردو در فهماندن جمع و ترتیب با هم مشترک‌اند؛ اما اولی بر اتصال و دومی بر انفصال دلالت می‌کند.
4. البرهان فى متشابه القرآن، ص 179؛ فیروزآبادى، محمد بن یعقوب،‏ بصائر ذوى التمییز فى لطائف الکتاب العزیز، قاهره، وزاره الاوقاف، چاپ سوم، 1416 ق، ج‏1، ص 218.
5. علمای مسلمان از قدیم از این تفاوت‌ها آگاه بوده‌ا‌ند و به دلیل اینکه هر تفاوتی لزوماً تناقض نیست، نه تنها آن‌ها را پنهان نکرده‌اند، بلکه در کتاب‌های مختلفی اقدام به معرفی و گاه بیان حکمت تفاوت‌ آن‌ها با هم نیز کرده‌اند. ازجمله این کتب می‌توان به «مشتبهات القرآن» کسائی متوفی سال 189 ق و «البرهان فى متشابه القرآن»‏ محمود کرمانی متوفی سال 505 ق اشاره کرد. غرض اصلی از تألیف این کتاب‌ها جلوگیری از اشتباه حافظان قرآن بوده است.
6. دانشمندان اسلامی به دلیل عظمت و شرافت بالای قرآن برای پایان آیات از واژه‌های «قافیه» و «سَجع» که برای شعر و نثر عربی در بین مردم رایج بوده است، استفاده نکردند و با اقتباس از آیه سوم سوره فصلت: ﴿ کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ﴾ اصطلاح «فاصله» را برگزیدند. فاصله از جهت صوت، حروف و کلمه پایانی آیات است و شامل همه آیات بوده و به نظم و ریتم آیات سوره کمک می‌کند؛ اما از جهت دلالت فقط شامل جملات و عبارات پایانی آیات می‌شود که از دیگر جملات آیه، مستقل اما در ارتباط با آن‌ها است. (آخوندی، علی، مقاله «بررسی تطبیقی تعاریف فاصله قرآنی»، مجله مطالعات تقریبی مذاهب اسلامی، دوره 11، شماره 44، 1395 ش، صص 81-96، ص 93).
7. معمولاً حکمت چنین تفاوت‌هایی در کتاب‌هایی که درباره آیات مشابه قرآن هستند، مطرح می‌شود.
 

برخی از مواردی که به عنوان تناقض در آیات قرآن کریم بیان می شود ناشی از عدم دقت در مفاهیم آیات و ترجمه اشتباه کلمات قرآن است که با اندک دقتی رفع خواهد شد.
شبهه تناقض در آیات مربوط به حضرت مریم سلام الله علیها

پرسش:
آیا میان دو آیه زیر تناقض است؟﴿ قٰالَ رَبِّ اِجْعَلْ لِی آیَهً قٰالَ آیَتُکَ أَلاّٰ تُکَلِّمَ اَلنّٰاسَ ثَلاٰثَهَ أَیّٰامٍ إِلاّٰ رَمْزاً ﴾؛ آل‏ عمران‏،41. ﴿ قٰالَ رَبِّ اِجْعَلْ لِی آیَهً قٰالَ آیَتُکَ أَلاّٰ تُکَلِّمَ اَلنّٰاسَ ثَلاٰثَ لَیٰالٍ سَوِیًّا﴾؛ مریم‏، آیه 10. در آیه نخست نشانه استجابت دعا، سه روز سخن نگفتن اما در آیه دوم نشانه استجابت دعا، سه شب سخن نگفتن است!
 

پاسخ:
 واژه «یوم: روز» در زبان عربی در بیش‌تر موارد برای فاصله زمانی طلوع آفتاب تا غروب آن به کار می‌رود. (1) چنانکه معنای واژه «لیل: شب» فاصله زمانی پس از روز و از غروب آفتاب تا طلوع فجر (2) است: ﴿ سَخَّرَهٰا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیٰالٍ وَ ثَمٰانِیَهَ أَیّٰامٍ حُسُوماً ... ﴾؛ (3) که خدا آن را هفت شب و هشت روز پی‌درپی بر آنان مسلط کرد ... . اما با مراجعه به کتاب‌های لغت زبان عربی و سایر موارد کاربرد این دو واژه، متوجه می‌شویم این معانی تنها معنای این دو واژه نیستند. هم واژه «یوم» و هم واژه «لیل» افزون بر معنای گفته‌شده، در معنای «شبانه‌روز» هم به کار می‌روند. (4) این معنا اختصاصی به موارد شاذ و نادر ندارد و کاملاً شایع و رایج است. (5) به‌گونه‌ای که حتی در قرآن نیز شاهد کاربرد این واژگان در معنای شبانه‌روز هستیم:

-کاربرد واژه «یوم» در معنای شبانه‌روز:
﴿ فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَهَ أَیّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ﴾؛ (6)  پس آن را [از روی طغیان و سرکشی] پی کردند. پس صالح گفت: سه شبانه‌روز [فرصت دارید که] در خانه‌هایتان از زندگی برخوردار باشید. این وعده‌ای بی‌دروغ است. همان‌طور که مشخص است مراد حضرت صالح علیه‌السلام از «ثلاثه ایام» این نبوده که فقط روزهای این ایام را فرصت دارید و نه شب‌های آن‌‌ها را؛ بلکه منظور از «ثلاثه ایام» در این آیه، سه شبانه‌روز است.

-کاربرد واژه «لیل» در معنای شبانه‌روز:
﴿ وَ إِذْ واعَدْنا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ﴾؛ (7) و [یاد کنید] زمانی که [برای نازل کردن تورات] چهل شب با موسی وعده گذاشتیم... . یا ﴿ وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَهً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ﴾؛ (8) و با موسی سی شب وعده گذاشتیم و آن را با [افزودن] ده شب کامل کردیم، پس میعادگاه پروردگارش به چهل شب پایان گرفت... . (9) در این دو آیه نیز هرچند واژه «لیل» به کار رفته است، (10) اما با توجه به اینکه حضرت موسی علیه‌السلام چهل شبانه‌روز از بنی‌اسرائیل جدا شد، (11) نه این‌که فقط شب‌ها به میعادگاه رفته باشد و روزها در نزد آنان باشد، متوجه می‌شویم منظور از «لیل» در این دو آیه، شبانه‌روز است. (12) در حقیقت در زبان عربی به‌جای اینکه بگویند: «یوم و لیل» یا «نهار و لیل» به معنای شبانه‌روز، یکی از دو کلمه لیل: شب یا یوم: روز را می‌آورند و از آن هردو را قصد می‌کنند. (13)
درباره چرایی این‌که در سوره آل‌عمران سه روز و در سوره مریم سه شب آمده، گفته‌شده است: سوره مریم از جهت نزول بر سوره آل‌عمران مقدم است. این ازیک‌طرف و از طرف دیگر نیز، ‌در نگاه عرب شب مقدم بر روز است؛ چراکه ماه‌ها و سال‌های آنان قمری است و با هلال‌های ماه در شب شناخته می‌شود. به خاطر همین تقدمِ شب بر روز، در سوره مریم که از جهت نزول مقدم است، «شب» گفته‌شده است. (14) به باور برخی نیز ممکن است در سوره مریم که از جهت زمان نزول مقدم است، «شب» و در سوره آل‌عمران که مؤخر است، «روز» گفته‌شده تا بفهماند که این سه شبانه‌روز از شب شروع‌شده است، نه از روز. (15)
چنین امری در زبان فارسی هم کاملاً رایج است. گاهی روز در مقابل شب به کار می‌رود: چند روز روزه گرفتی؟ گاهی نیز شب در مقابل روزبه کار می‌رود: چند شب کشیک بودی؟ اما گاهی گفته می‌شود شب یا روز اما مراد شبانه‌روز است. برای نمونه، وقتی کسی می‌گوید: سه روز مشهد بودم، منظورش سه شبانه‌روز است؛ نه اینکه فقط روزها در مشهد بوده و شب‌ها آنجا نبوده است. یا وقتی پدری می‌گوید: فرزندم سه شب است که به خانه نیامده، منظورش این نیست که فرزند او روزها به خانه می‌آید، اما شب‌ها در خانه نیست! بلکه همه متوجه می‌شوند که منظورش سه شبانه‌روز است. آیا اگر چنین پدری یک‌بار بگوید: پسرم سه روز است که به خانه نیامده و بار دیگر بگوید: پسرم سه شب است که به خانه نیامده، دچار تناقض‌گویی شده است؟ آیا کسی به او می‌گوید: چرا متناقض حرف می‌زنی؟ بالاخره سه روز یا سه شب؟!
بنابراین بین ﴿ ثَلاٰثَهَ أَیّٰامٍ و ثَلاٰثَ لَیٰالٍ﴾؛ هیچ‌گونه تناقض و اختلافی وجود ندارد و در هردو آیه، نشانه استجابت دعای حضرت زکریا علیه‌السلام، سخن نگفتن به مدت سه شبانه‌روز است. (16)
سوره مریم، 10: حضرت زکریا علیه‌السلام سه شبانه‌روز سخن نگفت.
سوره آل‌عمران، 41: حضرت زکریا علیه‌السلام سه شبانه‌روز سخن نگفت.
علت اینکه برخی گمان کرده‌اند میان این دو آیه تناقض است، توجه نداشتن به این نکته است که ممکن است واژه‌ای افزون بر معنای معروف و مشهور خود، معنای دیگری که رواج کمتری دارد نیز داشته باشد. (17)

 

پی‌نوشت‌ها:
1. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم، مؤسسه دارالهجره، چاپ دوم، 1409 ق، ج ۸، ص ۴۳۳.
2. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، بی‌تا، ج‏11، ص 607.
3. سوره الحاقه، آیه 7.
4.  میبدى، احمد بن محمد، کشف‌الاسرار و عده الابرار (معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصارى)، تهران، امیرکبیر، چاپ، پنجم، 1371 ش، ج‏6، ص 11: «ثَلاثَ لَیالٍ»، «مع ایامها»؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏14، ص 280: «و التحقیق أنّ الأصل الواحد فى المادّه (الیوم): هو زمان محدود مطلق قلیلا أو کثیرا، فى مادّىّ أو ممّا وراء المادّه، من نهار أو أعمّ منه و من اللیل»؛ و ج 10، ص 276: «الیوم: فهو أعمّ من النهار و قد یطلق على مجموع اللیل و النهار».
5. طباطبایى، سید محمدحسین،‏ المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، 
مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، چاپ دوم، 1390 ق، ج‏14، ص 18: 
«المراد بثلاث لیال ثلاث لیال بأیامها و هو شائع فی الاستعمال‏».
6. سوره هود، آیه 65.
7. سوره بقره، آیه 51.
 8. سوره اعراف‏، آیه 142.
 9. حقى برسوى، اسماعیل بن مصطفى‏، تفسیر روح¬البیان، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ج‏3، ص 227: ﴿ ثَلاثِینَ لَیْلَه ﴾؛ سى شبانه‌روز چون مدار حساب شهور عرب برؤیه هلالست و آن به شب مرئى می‌شود تاریخ را به شب مقید کرد.
 10.  طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏8، ص 235 و 236: «و لعله ذکر اللیالی دون الأیام- مع أن موسى مکث فی الطور الأربعین بأیامها و لیالیها و المتعارف فی ذکر المواقیت و الأزمنه ذکر الأیام دون اللیالی- لأن المیقات کان للتقرب إلى الله سبحانه و مناجاته و ذکره و ذلک أخص باللیل و أنسب لما فیه من اجتماع الحواس عن التفرق و زیاده تهیؤ النفس للأنس و قد کان من برکات هذا المیقات نزول التوراه».
11. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1423 ق، ج‏1، ص 104. کل ماه ذی‌القعده و ده روز اول ماه ذی‌الحجه.
 12. ماوردى، على بن محمد، النکت و العیون تفسیر الماوردى، بیروت، دارالکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون‏، چاپ اول، بی‌تا، ج‏1، ص 120: «اقتصر على ذکر اللیالی دون الأیام و إن کانت الأیام تبعا معها، لأن أوّل الشهور اللیالی، فصارت الأیام لها تبعا».
 13.  یکی از قواعد زبان عربی مجاز حذف است. یکی از اقسام این‌گونه از مجاز «اکتفاء» است. مطابق این قاعده برای رعایت اختصار یکی از دوکلمه‌ای که معمولاً باهم می‌آیند، به قرینه دیگری حذف می‌شود. مثلاً در آیه 81 سوره نحل خداوند به‌جای اینکه بفرماید: ﴿ سرابیل تقیکم الحر و البرد﴾: پیراهن‌هایی که شما را از گرما و سرما حفظ می‌کند»، فرموده است: ﴿ سَرٰابِیلَ تَقِیکُمُ اَلْحَرَّ﴾: «پیراهن‌هایی که شما را از گرما حفظ می‌کند» و نامی از سرما نیاورده است. این از باب مجاز اکتفاء است و علت این‌که سرما حذف شد و نه گرما، این است که مخاطبان اولیه قرآن ساکنان سرزمین گرم عربستان بوده‌اند و محفوظ ماندن از گرما از محفوظ ماندن از سرما برایشان مهم‌تر و حیاتی‌تر بوده است. (زرکشی، محمد بن بهادر، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1410 ق، ج 3، ص 191).
14. آلوسى، محمود بن عبدالله‏، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی‏، بیروت، دارالکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون‏، چاپ اول، 1415 ق، ج‏8، ص 390: «و العرب تتجوز أو تکتفی بأحدهما عن الآخر کما ذکره السیرافی و النکته فی الاکتفاء باللیالی هنا و بالأیام ثمه على ما قیل أن هذه السوره مکیه سابقه النزول و تلک مدنیه و اللیالی عندهم سابقه على الأیام لأن شهورهم و سنیهم قمریه إنما تعرف بالأهلّه و لذلک اعتبروها فی التاریخ کما ذکره النحاه فأعطى السابق للسابق».
 15. میدانى، عبدالرحمن حسن حبنکه‏، معارج التفکر و دقائق التدبر، دمشق، دارالقلم‏، چاپ اول، 1361 ش، ج‏7، ص 392: «و بهذا تکون الحبسه قد بدأت باللّیل و انتهت عند غروب شمس الیوم الثالث، أو بدأت مع طلوع فجر الیوم الأوّل و انتهت فی آخر اللّیله الثالثه؛ و تقدیم إنزال ما جاء فی سوره (مریم) یشعر برجحان الاحتمال الأول و أن الحبسه بدأت باللّیل و اللّه أعلم».
 16. ماتریدی، محمد بن محمد، تأویلات أهل السنه، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، منشورات محمدعلی بیضون‏، 1426 ق، ج‏7، ص 222؛ زمخشرى، محمود بن عمر، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فى وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی‏، چاپ سوم، 1407 ق، ج‏3، ص 7: «دل ذکر اللیالی هنا و الأیام فی آل عمران، على أن المنع من الکلام استمر به ثلاثه أیام و لیالیهن».
 17. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه إحیاء آثار، بی‌تا، ص 85.
 

سوره مبارکه توبه، از سوره هایی است که آیات قابل توجهی از آن، مربوط به مشرکان ومنافقان و جهاد باآنان بوده و آیاتی در رابطه با توبه و مصادیقی از آن ذکر شده است.
علت نامگذاری سوره مبارکه «توبه»

پرسش:
علت نام‌گذاری سوره توبه چیست؟ آیا آیاتش درباره توبه است و موضوع توبه در این سوره بیشتر مطرح‌شده؟
 

پاسخ:

بسیاری از مفسران معتقدند که اسامى سوره‌ها مانند تعداد آیات هر سوره، «توقیفى» هستند و با صلاح‌دید شخص پیامبر صلی‌الله  علیه  و آله  نام-گذارى شده  است. بیشترِ سوره‌ها یک نام دارند و برخى دو یا چند نام. این نام‌گذاری‌ها، طبق شیوه عرب با کوچک‌ترین مناسبت انجام می‌گرفته  است. (1)

نام سوره توبه
نامیدن کل به جزء، یعنی نامیدن یک سوره به نام واژه‌ای که در آن ذکرشده و جزئی از محتوای سوره را به خود، ویژه ساخته است. علت نام‌گذاری سوره توبه کاربرد مکرر کلمه «توبه» با اشتقاقات مختلف آن (۱۲ بار) و احکام آن در این سوره ذکرشده  است؛ ﴿تُبْتُمْ﴾ (۲)، ﴿تَابُوا﴾ (۳)، ﴿یَتُوبُ﴾ (۴)، ﴿یَتُوبُوا﴾ (۵)، ﴿التَّائِبُونَ﴾ (۶)، ﴿تَابَ﴾ (۷)، ﴿لِیَتُوبُوا﴾ (۸)، ﴿التَّوَّابُ﴾. (9) هم‌چنین دو مصداق مهم از توبه پذیری خداوند، در این سوره است (۱۰) که در جنگ تبوک اتفاق افتاده   است.

داستان اول
مفسران گفته‌اند آیه 117 سوره توبه در غزوه «تبوک» و مشکلات طاقت فرسائى که به مسلمانان در این جنگ رسید، نازل‌شده  است. این مشکلات به‌قدری بود که گروهى تصمیم به بازگشت گرفتند، اما لطف و توفیق الهى شامل حالشان شد و همچنان پابرجا ماندند. ازجمله کسانى که آیه در مورد او نازل‌شده: «ابو خیثمه» است که از یاران پیامبر صلی‌الله  علیه  و آله بود، نه از منافقان، ولى براثر سستى، از حرکت به‌سوی میدان «تبوک» خوددارى کرد اما وقتی دید که در هوای گرم همسرانش برای او سایه  بان هائى مرتب و آب‌خنک و طعام خوبى فراهم ساخته‌اند، ناگهان به یاد پیشواى خود پیامبر صلی‌الله  علیه  و آله افتاده و  کلمه‌ای بر زبان جارى نکرد و به سمت رسول خدا صلی‌الله  علیه  و آله حرکت کرد تا به نزدیکى «تبوک» رسید.
مسلمانان به یکدیگر می‌گفتند: این سوارى است که از کنار جاده می‌گذرد، اما پیامبر  صلی‌الله  علیه  و آله فرمود: اى سوار! «ابو خیثمه» باشى بهتر است! هنگامی‌که نزدیک شد و مسلمانان او را شناختند گفتند: آرى، «ابو خیثمه» است. شتر خود را بر زمین خواباند، به پیامبر سلام گفت و ماجراى خویش را بازگو کرد، پیامبر  به او خوش‌آمد گفت و براى او دعا فرمود. (11)

داستان دوم
در مورد آیه 118 سوره توبه چنین نقل‌شده: سه نفر از مسلمانان به نام «کعب بن مالک»، «مراره بن ربیع» و «هلال بن امیه»، از شرکت در جنگ «تبوک» و حرکت همراه پیامبر صلی‌الله  علیه  و آله سرباز زدند، ولى این به خاطر آن نبود که جزء دار و دسته منافقان باشند؛ بلکه به خاطر سستى و تنبلى بود، چیزى نگذشت که پشیمان شدند. هنگامی‌که پیامبر صلی‌الله  علیه  و آله از میدان «تبوک» به «مدینه» بازگشت، خدمتش رسیدند و عذرخواهى کردند، اما پیامبر حتى یک جمله با آن‌ها سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد: احدى با آن‌ها سخن نگوید. آن‌ها در یک محاصره عجیب اجتماعى قرار گرفتند تا آنجا که حتى کودکان و زنان آنان نزد پیامبر  آمدند و اجازه خواستند از آن‌ها جدا شوند، پیامبر اجازه جدائى نداد، ولى دستور داد: به آن‌ها نزدیک نشوند.
فضاى «مدینه» با تمام وسعتش، چنان بر آن‌ها تنگ شد که مجبور شدند براى نجات از این خوارى و رسوایی بزرگ، شهر را ترک گویند و به قله کوه هاى اطراف «مدینه» پناه ببرند. بستگان آن‌ها غذا می‌آوردند، اما حتى یک کلمه با آن‌ها سخن نمی‌گفتند. شب و روز گریه می‌کردند و از خدا درخواست مغفرت داشتند. مدتى به این صورت گذشت و پیوسته انتظار می‌کشیدند توبه آن‌ها قبول شود، اما خبرى نبود.
در این هنگام «کعب» چنین گفت: خدا بر ما خشم گرفته و اهل و برادران ما نیز بر ما خشم گرفته‌اند، پس چرا ما بر یکدیگر خشم نمی‌گیریم؟ (باید از گناهکاری یکدیگر خشنود نباشیم) پس شبانه از هم جدا شدند و سوگند خوردند که باهم سخن نگویند تا بمیرند یا خدا توبه آنان را بپذیرد. شب سوم خداوند توبه آنان را پذیرفت و این آیه نازل شد: ﴿وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا... ﴾ (۱۲)(۱۳) و در مجموع دوران استغفار آنان پنجاه روز به طول انجامید. (14)

نتیجه:
علت نام‌گذاری سوره توبه کاربرد مکرر کلمه «توبه» با اشتقاقات مختلف آن (۱۲ بار) و احکام آن در این سوره ذکرشده  است.
هم‌چنین دو مصداق مهم از توبه پذیری خداوند در این سوره است که در جنگ تبوک اتفاق افتاده   است. داستان اول درباره توبه «ابوخیثمه» و ملحق شدن به رسول خدا برای جهاد است و داستان دوم نیز درباره «کعب بن مالک»، «مراره بن ربیع» و «هلال بن امیه» است که برای جهاد نرفته  بودند و پس از بازگشت رسول خدا از جنگ، توبه کردند و پس از پنجاه روز استغفار، آیه پذیرش توبه آنان نازل شد.

 

 منابع برای مطالعه بیشتر:
1- مجلسی، محمدتقی، بحارالانوار، موسسه الوفاء، چاپ دوم،  1403 ق، ج 21، صص 218-220.
2- روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد 
پژوهش‌های اسلامى آستان قدس رضوى‏، چاپ اول، 1408ق، ج10، صص65-72.

پی‌نوشت‌ها:
1. ر. ک: البرهان فی علوم القرآن‏، الزرکشى، محمد بن عبدالله، دارالمعرفه، بیروت‏، 1410 هـ ق/ 1990 م، چاپ اوّل‏، ج 1، ص 366.
2. سوره توبه، آیه 3.
3. سوره توبه، آیه 5 و آیه 11.
4. سوره توبه، آیه 15 و آیه 27.
5. سوره توبه، آیه 74.
6. سوره توبه، آیه 112.
7. سوره توبه، آیه 117 دو بار و آیه 118.
8. سوره توبه، آیه 118.
9. پیشین.
10. محمد طاهر بن عاشور،التحریر و التنویر، تونس، الدار التونسیه للنشر، 1984م، ج۱۰، ص۹۵.
11. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تحقیق سید طیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1363ش، ج1، 296-297.
12. سوره توبه، آیه118.
13. قمی، پیشین.
14. روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامى آستان قدس رضوى‏، چاپ اول، 1408ق، ج10، ص۷۱.
 

در قرآن، آیاتی در رابطه با توبه و بخشش خداوند آمده که عده ای  بدون دقت و تأمل در محتوای آیات و صرفا با نگاه به ظاهر آیات، تناقض در آن ها را نتیجه گیری کرده اند.
آیات توبه و ادعای تناقض در آیات

پرسش:
 قرآن یکجا می‌گوید همه گناهان بخشیده می‌شود (زمر، آیه 53) و یکجا می‌گوید به غیر از شرک بخشیده می‌شود. (نساء، آیات 48 و 116) و جای دیگر درباره بنی‌اسرائیل و گوساله‌پرستی و... می‌گوید آن‌ها را عفو کرد (نساء، آیه 153)! این‌ها چگونه قابل‌جمع‌اند؟! بالاخره تصمیم خدا برای شرک و توبه چیست؟! آیا توبه فقط شرک را پاک نمی‌کند، ولی بقیه را پاک می‌کند؟
 

 

پاسخ:

خداوند یکی از نشانه‌های الهی بودن قرآن را نبود اختلاف و تناقض در بین آیات آن دانسته است؛ (۱) اما گاه دیده و شنیده می‌شود که برخی مدعی شده و می‌شوند که در قرآن مطالب ضد و نقیضی است! از این موارد با عنوان «تناقض‌نما» یاد می‌شود. با دقت در این موارد، آشکار می‌شود سرّ اینکه برخی دچار توهم وجود تناقض در قرآن شده‌اند قرائت بدون تدبّر و تفکر این کتاب آسمانی است؛ به خاطر همین، خداوند فرموده است که اگر در این قرآن تدبر کنید در آن اختلافی نمی‌یابید و این یعنی، قرائت بدون تدبر قرآن منجر به این خواهد شد که گمان کنید بین برخی از آیات آن، دوگانگی و ناسازگاری است.

مخاطبان آیه 53 سوره زمر مشرکان هستند:
مخاطبان اولیه آیه 53 سوره زمر مشرکان و بت‌پرستان مکه هستند؛ چراکه برخی از آنان به نادرستی گمان کرده بودند که چون مرتکب گناهانی همچون شرک، قتل و ... شده‌اند، خداوند هرگز آنان را نخواهد بخشید. 
(۲) خداوند در مقام ردّ این گمان باطل، خطاب به مشرکان فرموده است: ﴿ قُلْ یا عِبادِیَ اَلَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اَللّهِ إِنَّ اَللّهَ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ﴾؛ بگو: ای بندگان من که [با ارتکاب گناه] به خودتان جفا کرده‌اید! از رحمت و لطف خدا ناامید نشوید، یقیناً خدا همه گناهان را می‌آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
البته این بخشش به قرینه دو آیه بعدی به‌شرط این است که آنان توبه کنند، به‌سوی خدا برگردند، تسلیم اوامر و نواهی الهی شوند و ازآنچه خداوند نازل می‌کند، تبعیت و پیروی کنند: ﴿ وَ أَنِیبُوا إِلى رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ اَلْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ  * وَ اِتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ اَلْعَذابُ بَغْتَهً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ﴾؛ و به‌سوی پروردگارتان بازگردید و تسلیم [فرمان‌ها و احکام] او شوید، پیش از آنکه شما را عذاب آید و آنگاه یاری نشوید؛ و از نیکوترین چیزی که از طرف پروردگارتان به‌سوی شما نازل شده است پیروی کنید، پیش از آنکه ناگهان و در حالی که بی‌خبرید، عذاب به شما رسد. (3)

«عباد» در قرآن شامل غیر مؤمنان نیز می‌شود:
برخی همچون «فخر رازی» گمان کرده‌اند که مراد خداوند از «عباد: بندگان» در قرآن کریم تنها مؤمنان هستند و به خاطر همین، آیه 53 سوره زمر تنها شامل حال مؤمنان خواهد شد و اصلاً مشرکان را در برنمی‌گیرد. (۴) اما این ادعا درست نیست؛ چراکه خداوند در قرآن حتی کفار و مشرکان را نیز «عباد» دانسته است: ﴿ یا حَسْرَهً عَلَى اَلْعِبادِ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ﴾؛ (۵) ای دریغ و افسوس بر این بندگان که هیچ پیامبری برای هدایتشان نمی‌آمد، مگر اینکه او را مسخره می‌کردند!
خدا هر گناهی به‌جز شرک را ممکن است حتی بدون توبه نیز بیامرزد
مطابق آیه‌های 48 و 116 سوره نساء خداوند هر گناهی به‌جز شرک را برای هرکسی که بخواهد می‌آمرزد: ﴿ إِنَّ اَللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ ... ﴾؛ مسلماً خدا اینکه به او شرک ورزیده شود نمی‌آمرزد و غیر آن را برای هر کس که بخواهد می‌آمرزد ... . این دو آیه اصلاً به توبه مشروط نشده‌اند و بنابراین، خداوند غیر از شرک، هر گناهی را برای هرکسی که بخواهد و صلاح بداند، حتی بدون توبه، می‌آمرزد.
نیازی به گفتن ندارد که چون خداوند حکیم است و کاری را بدون حکمت و از سر دل‌به‌خواهی انجام نمی‌دهد، بخشش بدون توبه او نیز مبتنی بر شایستگی و لیاقت آن شخص گناهکار است. در حقیقت، آن شخصِ غیر مشرک، هرچند بدون توبه از گناهانش فوت کرده، اما به جهت مثلاً شفاعتی که به خاطر کارهای خوبش نصیب او شده، این لیاقت را پیداکرده است که خداوند گناهان او را حتی بدون توبه نیز بیامرزد.

خداوند شرک را می‌آمرزد یا نمی‌آمرزد؟
با دقت در توضیحات گذشته هویدا می‌شود که بین آیه‌ 53 سوره زمر و آیه‌های 48 و 116 سوره نساء در مسئله بخشش شرک، هیچ‌گونه تناقض و اختلافی نیست؛ چراکه آیه 53 سوره زمر می‌گوید خداوند هر گناهی حتی شرک را با توبه می‌آمرزد؛ اما دو آیه سوره نساء می‌گویند خداوند غیر از شرک ممکن است مابقی گناهان را حتی بدون توبه نیز بیامرزد:
-خداوند شرک را با توبه می‌آمرزد؛
-خداوند شرک را بدون توبه نمی‌آمرزد.
همان‌طور که مشخص است بین این آیات هیچ تناقضی نیست. چنانکه قضیه گوساله‌پرستی قوم بنی‌اسرائیل نیز دقیقاً همین است. آن‌ها هرچند گوساله‌پرست و مشرک شدند اما چون توبه کردند، خداوند توبه آن‌ها را پذیرفت و شرک آن‌ها را بخشید: ﴿ وَ إِذْ قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ اَلْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ اَلتَّوّابُ اَلرَّحِیمُ﴾؛ و [یاد کنید] زمانی که موسی به قومش گفت: ای قوم من! قطعاً شما به سبب معبود گرفتن گوساله به خودتان ستم ورزیدید، پس به‌سوی آفریننده خود بازگردید و یکدیگر را بکشید که این [عمل] برای شما در پیشگاه آفریدگارتان بهتر است. پس خدا [به دنبال اجرا کردن دستورش] توبه شما را پذیرفت؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است.

نتیجه:
برخلاف تصور برخی از خوانندگان قرآن که بدون تدبر و تفکر به قرائت این کتاب پرداخته‌اند، بین آیه 53 سوره زمر و آیه‌های 48 و 116 سوره نساء هیچ‌گونه اختلاف و تناقضی نیست؛ چراکه مطابق آیه 53 خداوند هر گناهی ازجمله شرک و بت‌پرستی را به‌شرط توبه می‌آمرزد؛ چنانکه قوم بنی‌اسرائیل نیز پس از گوساله‌پرستی، چون پشیمان شدند و توبه کردند، خداوند آنان را بخشید؛ اما مطابق آن دو آیه دیگر، خداوند هر گناهی به‌جز شرک را برای هرکسی که لیاقتش را داشته باشد، حتی بدون توبه نیز می‌آمرزد؛ بنابراین، خداوند در یک آیه فرموده: «شرک را با توبه می‌آمرزم» و در جای دیگری فرموده: «شرک را بدون توبه نمی‌آمرزم» و کاملاً مشخص است که بین این دو گزاره هیچ تناقض، دوگانگی و اختلافی نیست. نکته مهم این است که مگر می‌شود قرآن که هدف اصلی و اساسی آن در بدو امر هدایت مشرکان مکه بوده است، بگوید: خداوند شرک و درنتیجه مشرکان را هرگز نمی‌آمرزد! بنابراین، این توهم که مطابق قرآن کریم شرک و چندگانه پرستی حتی با توبه نیز گناهی نابخشودنی است، اصلاً معقول نیست.

 

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره نساء، آیه 82.
۲. مقاتل بن سلیمان،‏ تفسیر مقاتل بن سلیمان، محقق: عبدالله محمود شحاته، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1423 ق،‏‏ ج‏3، ص 683.
۳. آیه‌های 54 و 55 سوره زمر. 
۴. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، بیروت، ‏دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ سوم، 1420 ق‏، ج‏27، ص 464.
۵.  سوره یس، آیه 30.

یکی از راهکارهای مشرکان مکه برای مقابله با اسلام، تحقیر و توهین پیامبر صلی‌الله علیه و آله و درخواست معجزاتی خاص بود تا به زعم خود، بیانات حضرت را بی اثر کنند.
درخواست معجزه مشرکان مکه از پیامبر صلی‌الله علیه و آله

پرسش:
طبق خود آیات قرآن معجزه آوردن، دلیل اثبات نبوت و پیامبری است، ولی در آیه 133 سوره طه در جواب درخواست معجزه، می‌گوید مگر در کتب پیشین نیامده است! مگر می‌شود معجزه موسی برای اثبات نبوت عیسی باشد و یا معجزه عیسی برای اثبات نبوت حضرت محمد؟! اضافه بر این بالاخره کتاب‌های قبلی تحریف‌شده و معتبر نیستند یا قابل‌اعتمادند؟ کدام بخش قابل‌اعتماد است و کدام را تحریف‌شده بدانیم؟
 

پاسخ:

معجزه، یکی از راه‌های تشخیص پیامبران الهی از مدعیان دروغین است که خدای سبحان آن را در اختیار فرستادگانش قرار می‌دهد تا مردم بتوانند پیامبران الهی را از مدعیان دروغین تشخیص دهند. قرآن کریم بزرگ‌ترین معجزه رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله است و مشرکان برای توهین و تحقیر این معجزه بزرگ الهی، از پیامبر معجزه‌ای از جنس معجزات پیامبران گذشته می‌خواستند و انتظار داشتند که هر معجزه‌ای که آن‌ها تقاضا می‌کنند پیامبر برایشان بیاورد. آن‌ها در پی یافتن حقیقت نبودند چراکه اگر چنین بود خدای سبحان برای آوردن معجزه  برای طالبان حقیقت ابایی ندارد؛ بلکه درخواست آن‌ها از سر بهانه‌جویی و توهین و تحقیر بزرگ‌ترین معجزه الهی یعنی قرآن کریم بوده است.

بهانه‌جویی مشرکان مکه
آیه ۱۳۳ سوره مبارکه طه، حکایت گفتار مشرکین مکه است که به‌عنوان تعریض به قرآن گفته‌اند: «این قرآن آیتى نیست که بر نبوت دلالت کند، باید آیتى بیاورد نظیر آیاتى که پیغمبران نخست آوردند». (۱) قرآن کریم در موارد دیگر نیز به این موضوع که مشرکین از پیامبر صلی‌الله علیه و آله درخواست معجزه می‌کردند پرداخته است. در حقیقت این درخواست مشرکین به خاطر این بود که براثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند و آوردن کتابى همچون قرآن به‌وسیله فرد درس نخوانده‌ای همچون پیامبر ـ که دلیل روشنى بر حقانیت وى بود ـ بپذیرند، دست به بهانه‌جوئی می‌زدند؛ قرآن می‌گوید: «آن‌ها از روى سخریه و استهزاء گفتند: چرا معجزاتى همچون معجزات موسى و عیسى از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است»؟ (۲) چرا او عصاى موسى و ید بیضاء و دم مسیحا ندارد؟ چرا او هم دشمنان خود را با معجزات بزرگ نابود نمی‌کند؟ 
آن‌گونه که موسى و شعیب و هود و نوح و صالح کردند؟ و یا همان‌گونه که در سوره «اسراء» از زبان این گروه آمده است که: «چرا پیامبر اسلام، نهرها و چشمه‌های آب جارى از بیابان خشک «مکه» ظاهر نمی‌کند؟» «چرا قصری از طلا ندارد؟» «چرا به آسمان صعود نمی‌کند؟» و «چرا نامه‌ای از سوى خدا از آسمان براى آن‌ها نمی‌آورد!!»(۳) بدون شک، پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله معجزات دیگرى غیر از قرآن مجید داشته و تواریخ نیز با صراحت از آن سخن می‌گوید، ولى آن‌ها با این سخنانشان دنبال تحصیل معجزه نبودند، بلکه می‌خواستند اعجاز قرآن را نادیده بگیرند؛ لذا قرآن کریم مى‌فرماید: «اگر ما فرشتگان را بر آن‌ها نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آن‌ها سخن بگویند و همه‌چیز را در برابر آن‌ها محشور نماییم، بازهم ایمان نمی‌آورند!»(۴)(۵)

معنای کلمه «بینه»
 کلمه «بینه» در آیه شریفه به معناى «شاهد بیان‌کننده» و یا «شاهد روشن» است؛ و بعضى گفته‌اند: به معناى «بیان» است. هرچه باشد اینکه گفته‌اند: «اگر آیتى از ناحیه پروردگارش نیاورد»، منظورشان اهانت به قرآن کریم و عاجز ساختن رسول خدا درآوردن آیت پیشنهادى است و جمله ﴿ أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَهُ‌... ﴾. پاسخ از آن اعتراض است و معنایش بنا بر وجه اول از دو معنایى که براى کلمه «بینه» ذکر شد چنین است که: «مگر نیامد براى ایشان شاهدى که شهادت دهد بر آنچه در کتاب‌های نخستین تورات و انجیل و سائر کتب آسمانى از شرایع و حقایق معارف است و بیان‌کننده آن‌ها باشد. بله آمد و آن قرآن است که به‌وسیله مردى درس نخوانده آمده است، مردى که هیچ سابقه مراجعه به معلمى که تعلیمش دهد و تلقینش کند نداشته است».
و اما بنا بر وجه دوم معنا چنین مى‌شود: «مگر نیامد براى ایشان بیان آنچه در کتب نخستین از اخبار امت‌های گذشته بود، آن‌هایی که بر انبیاى خود معجزاتى پیشنهاد کردند و آن انبیا هم آن معجزات را آوردند و آوردن آن‌ها باعث هلاکت و استیصال آنان شد، چون بعد از آمدن آن معجزات بازهم ایمان نیاوردند، بااین‌حال مردم امروز چرا متنبه نمى‌شوند و ایشان هم مانند آن اقوام گذشته پیشنهاد معجزه مى‌کنند، بااینکه معجزه قرآن برایشان آمد؟» و هر یک از این دو معنا را که قبول کنیم، نظیرش در کلام خداى تعالى آمده است. (6)
بنابراین مقصود آیه کریمه ۱۳۳ سوره مبارکه طه آن چیزی نیست که پرسشگر محترم برداشت کرده است.

نتیجه:
 آیه ۱۳۳ سوره مبارکه طه، نقل گفتار مشرکین مکه است که به‌عنوان  توهین و تحقیر قرآن کریم، از پیامبر صلی‌الله علیه و آله معجزه‌ای از جنس معجزات پیامبران گذشته می‌خواستند و قرآن  که بزرگ‌ترین معجزه نبی اکرم است را به‌عنوان معجزه و آیتی که بر نبوت دلالت کند، نمی‌دانستند. خدای سبحان در جواب آن‌ها می‌فرماید ﴿أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَیِّنَهُ‌... ﴾؛ آیا برای آن‌ها بینه نیامد؛ که کلمه «بینه» در آیه شریفه به معناى «شاهد بیان‌کننده» و «شاهد روشن» و یا به معنای «بیان» است که به هرکدام از این معانی که گرفته شود مقصود آیه چیزی نیست که پرسشگر محترم برداشت کرده است.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات 
اسماعیلیان، ج ۱۴، ص ۲۴۰.
۲. سوره عنکبوت، آیه ۵۰.
۳. سوره اسراء، آیات ۹۰ تا ۹۳.
۴. سوره انعام، آیه ۱۱۱.
۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج ۱۶، ص ۳۱۴.
۶. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۴، ص ۲۴۰.
 

هر کدام از موافقان و مخالفان اعجاز عددی قرآن ادله ای را برای اثبات نظر خود مطرح می کنند که به نظر می رسد می توان وجه جمعی را بین این دو گروه بدست آورد.
اعجاز عددی قرآن

پرسش:
آیا اعجاز عددی معتبر است و می توان یکی از ابعاد اعجاز قرآن را اعجاز عددی آن دانست؟ و آیا اعجاز عددی قرآن مورد قبول صاحب نظران هست؟
 

پاسخ:
جواب این سؤال در کتاب «پژوهشى در اعجاز علمى قرآن» به تفصیل و در پانزده صفحه آمده است که در این جا به صورت خلاصه و بیانی نو ارائه می‌شود:
اعجاز قرآن ابعاد گوناگونى دارد: از قبیل؛ فصاحت و بلاغت، محتواى عالى از پیامبرى امّى، اعجاز علمى و ...
برخى از نویسندگان و صاحب نظران در چند دهه اخیر، بُعد دیگرى براى اعجاز قرآن بیان کرده‌اند که همان اعجاز عددى قرآن است. اینان ادعا می‌کنند که یک نظم ریاضى بر قرآن حاکم است و تا چند سال اخیر این راز علمى پنهان مانده بوده و با ظهور رایانه‌هایی که می‌توانند حساب‌های بسیار زیادى را در مدت زمان کم و با دقت بالایى انجام دهند، پرده از روى نظم ریاضى قرآن برداشته شده و اعجاز این کتاب مقدس بار دیگر بر جهانیان ثابت گردیده است. در رأس این گروه افرادى همچون «رشاد خلیفه» و «عبدالرزاق نوفل» و ... هستند.
در مقابل آنان، گروه دیگرى از نویسندگان و صاحب‏ نظران قرآنى قرار دارند که این مطالب را نمی‌پذیرند و برخى محاسبات آنان را خطا آلود می‌دانند. حتى برخى نویسندگان با شدت هر چه بیشتر قسمتى از این مطالب را توطئه بهاییت معرفى می‌کنند و آن‏ را یک جریان انحرافى می‌دانند و در این مورد به ادعاى نبوت رشاد خلیفه و کشته شدن او استشهاد می‌کنند. (1)  
در ادامه ابتدا چند مورد از کتاب‌ها و نویسندگان دو گروه را بیان و به جمع‌بندی آن‌ها پرداخته و نهایتاً به نتیجه گیرى خواهیم پرداخت.

الف) موافقان اعجاز عددى قرآن
در این مورد افراد زیادى کتاب و مقاله نوشته‌اند که به دو سه مورد از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1. «معجزه القرآن الکریم»، تألیف دکتر رشاد خلیفه؛ او به مدت سه سال در مورد قرآن با استفاده از رایانه تحقیق کرد؛ تمام کوشش رشاد خلیفه براى کشف معانى و اسرار حروف مقطعه قرآن صورت گرفته و ثابت کرده است که رابطه نزدیکى میان حروف مذکور، با حروف سوره‌ای که در آغاز آن قرار گرفته‌اند، وجود دارد.

2. «معجزه القرن العشرین من کشف سباعیّه و ثلاثیه اوامر القرآن الکریم»، ابن خلیفه علیوى؛ ایشان در کتاب خود می‌گوید: « 90% اوامر قرآن هفتگانه یا سه‌گانه یا یگانه است و تکرار آن‌ها در موارد خود لازم بوده است؛ براى مثال: امر «اعبدوا» (بپرستید) را سه بار به همه مردم خطاب کرده؛ سه بار نسبت به اهل مکه در قرآن آمده؛ سه بار نسبت به پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) آمده؛ شعیب (علیه‌السلام) سه بار به قوم خود گفته، نوح (علیه‌السلام) سه بار، هود (علیه‌السلام) سه بار، صالح (علیه‌السلام) سه بار و عیسى (علیه‌السلام) سه بار گفته‌اند؛ که این سرّ غریب و عجیبى است. ایشان از این اعداد منظم، اعجاز قرآن را نتیجه می‌گیرد». (2) 

3. «الاعجاز العددى للقرآن الکریم»، عبدالرزاق نوفل؛ ایشان تلاش کرده تا نظام ریاضى تکرار واژه‌ها را در قرآن نشان دهد؛ براى مثال: واژه دنیا 115 بار و واژه آخرت نیز 115 بار آمده؛ واژه شیاطین و ملائکه هر کدام 68 بار در قرآن آمده؛ واژه حیات و مشتقات آن و نیز واژه موت 145 بار در قرآن آمده است.
ایشان در مقدمه کتاب، این امر را معجزه الهى می‌داند و می‌گوید این توازن در کلمات قرآن ثابت می‌کند که امکان ندارد قرآن، جز وحى الهى باشد، چرا که فوق قدرت انسان و بالاتر از عقل بشرى است. (3)  (چرا که یک پیامبر در طول 23 سال از قرآن سخن گفته و توانسته است توازن کلمات خود را در جنگ و صلح و... حفظ کند و این غیر از معجزه چیز دیگرى نیست.)

جمع‌بندی دلایل موافقان
جمع‌بندی بین همه این مطالب نشان می‌دهد عمده دلیل موافقان اعجاز عددی دو چیز است:

1.نظم ریاضى خاصی است که در قرآن کریم حاکم است.
2. این که یک فرد امّى و درس ناخوانده، در طى 23 سال و در حالات روانى مختلف مثل جنگ و صلح و در مکان‌ها و زمان‌های متفاوت، کتابى با نظم خاص ریاضى آورده است؛ و این به غیر از معجزه نمی‌تواند باشد.

ب) مخالفان اعجاز عددى قرآن
1.«تسعه عشر ملکا، بیان ان فریه الاعجاز العددى للقرآن خدعه بهاییه»، تألیف حسین ناجى محمد محی‌الدین؛ ایشان به شدت به کسانى که عدد 19 را یکى از اسرار قرآن می‌دانند حمله کرده و آن‌ها را نوعى دروغ بستن بر خدا دانسته (4)  و متذکر می‌شود عدد 19 از شعارهاى بهاییان است که در نظر مسلمانان مرتد و کافر هستند؛ وی شواهدى می‌آورد که سال در نظر آنان 19 ماه است؛ هر ماهى نیز 19 روز است؛ کتاب «البیان» آنان 19 قسمت است و هر قسم آن 19 باب است؛ و عدد نمازهاى یومیه آن‌ها 19 رکعت است و... (5) 

2. «اعجاز الرقم 19 فى القرآن الکریم»، تألیف بسام نهاد جرّار؛ ایشان هر چند خود به نوعى اعجاز عدد 19 را در قرآن پذیرفته است امّا با ذکر مطالبى، خطاها و اشتباهات دکتر رشاد خلیفه را بیان کرده است. او می‌نویسد: بعد از تحقیق در مورد تکرار حروف در سوره‌ها متوجه شدم که دکتر رشاد خلیفه به صورت عمدى دروغ گفته است تا این که به نتایج مورد نظرش در تکرار حروف در هر سوره برسد و ثابت کند که همگى بر عدد 19 قابل تقسیم است. (6) 

جمع‌بندی دلایل مخالفان
ازجمله ادله مخالفان می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:
1. آمار و ارقام اعلام شده در مورد نظم ریاضى قرآن غالباً درست نیست.
2. در شمارش کلمات و حروف، روش واحدى را رعایت نمی‌کنند.
3. بر فرض که توازن و تناسبى در تکرار واژه‌های قرآن باشد، این به تنهایى معجزه بودن قرآن را ثابت نمی‌کند، زیرا مشابه این امور در کارهاى بشرى وجود دارد.
4. بین نتیجه ‌گیری‌های خاصى که از توازن و تناسب کلمات گرفته می‌شود با این‌ گونه مطالب رابطه منطقى وجود ندارد؛ و پاره‌ای از این استنتاج‌ها مبتلابه مغالطه «هست و باید» می‌باشند.
5. این جریان انحرافى دستاویزى براى معتقدان به تحریف قرآن می‌شود که در مواردى که نظم ریاضى به حد نصاب نرسد نتیجه بگیرند که پس قرآن تحریف شده است.
6. استفاده شاعرانه (نه برهانى) از بعضى تناسب‌ها اشکال ندارد، ولى این یک بیان خطابى و شاعرانه است.
7. در کتاب و سنّت هیچ اشاره و کنایه‌ای به وجود نظم ریاضى در قرآن دیده نمی‌شود؛ بلکه قرآن کتاب هدایت و عمل است. (7) 
جمع بندی سخنان مخالفان اعجاز عددی نشان می‌دهد برخی محاسباتی که مدّعیان اعجاز عددی انجام داده‌اند با اعمال سلیقه و ذوق شخصی همراه بوده است و نظم ریاضى قرآن کریم به صورت موجبه کلیه (در همه موارد ادعا شده) اثبات نشده است.

نتیجه:
1. تعداد زیادى از دانشمندان مسلمان نظم ریاضى قرآن را دنبال کرده‌اند و به نتایج قابل توجهى رسیده‌اند، هر چند که برخى از محاسبات آن‌ها خطا بوده و یا با اعمال سلیقه و ذوق شخصى همراه بوده است.
2. از سخنان موافقان و مخالفان اعجاز عددی استفاده می‌شود که نظم ریاضى قرآن به ‌صورت موجبه جزئیه (در بعضی موارد) مورد پذیرش واقع شده اما به صورت موجبه کلیه (یعنى در همه موارد ادعا شده) مورد قبول نیست.
3. نظم ریاضى قرآن یک مطلب شگفت‌انگیز است چرا که یک فرد امّى و درس ناخوانده در طى 23 سال کتابى با نظم خاص ریاضى آورده است، امّا آیا می‌توان ادعا کرد که این نظم ریاضى اعجاز قرآن را نیز ثابت می‌کند؟ جواب منفی است.
4. نظم ریاضى به صورت موجبه کلیه اثبات نشده است و کثرت مطالب اثبات‌شده به طورى نیست که اعجاز را ثابت کند؛ پس اعجاز علمى قرآن از طریق اعجاز عددى آن فعلاً قابل اثبات نیست. (8) 

 

 

پی نوشت:
1 . بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الکریم، ص 21.
2 . ر.ک: علیوی، ابن خلیفه، معجزه القرن العشرین من کشف سباعیه و ثلاثیه اوامر القرآن الکریم، ص 7 به بعد.
3 . ر. ک: فیومی، سید صلاح، الاعجاز العددى للقرآن الکریم، الجزء الاول، ص 10- 11 و ص 15 به بعد..
4 . محی‌الدین، حسین ناجی محمد، تسعه عشر ملکا: بیان ان فریه الاعجاز العددی للرآن خدعه بهاییه، ص 11- 12
5 . همان، ص 33- 37.
6 . بسام نهاد جرار، اعجاز الرقم 19 فى القرآن الکریم، ص 26.
7 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج ۱، ص 230 و ۲۳۱.  
8 . ر.ک: رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج ۱، ص 231 تا 246.
 

برخی پنداشته اند که بین فصاحت قرآن و اعجاز علمی آن تعارض وجود دارد و مثال هایی نیز برای آن بیان کرده اند در حالی که هیچ تعارضی بین این دو نیست.
فصاحت قرآن و اعجاز علمی آن

پرسش:
نمی شود قرآن هم فصیح باشد و هم اعجاز علمی داشته باشد. اگر قرآن اعجاز علمی داشته باشد، یعنی به گونه ای سخن گفته که قرار است بعدا معنای اصیل آن کشف شود و آنچه تاکنون فهمیده شده، با معنای اصیل و دقیقش فاصله داشته است. مثلا آیه ﴿و الشَّمس تَجری لمستَقَر لَها﴾؛ اشاره به حرکت خورشید دارد و آن را نشانه خدا می داند. تا چند سده پیش، همه انسانها حرکت خورشید را همان حرکت از مشرق به مغرب می دانستند که منشا پیدایش شب و روز است و سبب نظم و نظامی برای زمین و زمان شده و آن را نشانه خدا می دانستند. اما اینک با استفاده از دستاوردهای علمی روشن شده که اساسا خورشید از مشرق به مغرب حرکت نمی کند و این زمین است که حرکت کرده و شب و روز پیش آمده است و منظور از حرکت خورشید در این آیه نیز حرکت دورانی و انتقالی خورشید در مدار ثابت است و این را نشانگر اعجاز علمی قرآن می دانند که امروزه اثبات شده است.

همینطور که می بینید، اعتقاد به اعجاز علمی قرآن، با فصاحت قرآن ناسازگار است و اعتقاد به فصاحت قرآن و تناسب با فهم مخاطبان نیز با اعجاز علمی قرآن ناسازگار است. نظر شما چیست؟
 

پاسخ:
به نظر می‌رسد هیچ تعارضی بین فصیح بودن آیات قرآن کریم با معجزه علمی بودن بعضی از آن‌ها وجود ندارد و هر دو باهم قابل‌جمع‌اند. برای روشن شدن بیشتر بحث به مفهوم شناسی این دو کلمه پرداخته می‌شود.

1- فصاحت و بلاغت
فصاحت‏، زیبایی و شیوائى کلمات و جملات است که در علم بیان از آن گفتگو مى‏شود. بلاغت متناسب بودن سخن است با مورد آن، که در علم معانى از آن بحث مى‏شود. (1)  
قرآن از نظر فصاحت و بلاغت در حدّ اعجاز است. براى روشن شدن مفهوم این دو کلمه مثالى ذکر مى‏کنیم:
فرض کنید یک محصّل کلاس سوم ابتدائى با یک نویسنده توانا درجایی نشسته‏اند. شما به این دو نفر پیشنهاد مى‏کنید که درباره موضوعى معیّن و یا داستانى مخصوص قلم‌فرسائى کنند. یقیناً پس از آماده شدن دو مقاله با مطالعه آن‌ها میزان اطلاعات و قدرت قلم نویسنده را مى‏توان فهمید، هر فرد غیر متخصّصى هم مى‏تواند به‌آسانی، ضعف و نارسائى و سستى جملات دانش‏آموز را در برابر پختگى و شیوائى و رسایی عبارات استاد، دریابد درحالی‌که نمى‏داند چه کسى و با چه معلوماتى کدام‌یک از این دو مقاله را نوشته است.
در مورد قرآن نیز، قدرت نویسندگى تواناترین نویسندگان عرب، در برابر آیات شیوا و رسای قرآن یعنى فصاحت و بلاغت آن، مانند مقاله دانش‏آموز در برابر نوشته استاد است. البتّه این مثل و تشبیه براى تقریب به ذهن است وگرنه فرق مطلب از زمین تا آسمان است و هیچ نوشته‏اى قابل قیاس باقدرت قلم قرآن نیست و دشمنان سرسخت اسلام در طی چهارده قرن همواره از مقابله با قرآن عاجز بوده‏اند و کسانی که قدم در میدان مقابله با قرآن گذاشته‏اند نتیجه‏اى جز رسوایی و سرشکستگى نبرده‏اند. (2) 

2- اعجاز علمی
اعجاز علمى قرآن به مطالب و اسرار علمى گفته مى‏شود که در قرآن بیان‌شده و در عصر نزول قرآن براى بشر معلوم نبوده و پس از پیشرفت علوم کشف‌شده است. (3)  

3- عدم تعارض فصاحت و اعجاز قرآن
فصاحت و بلاغت و اعجاز قرآن از جهت مفهومی هیچ تعارضی باهم ندارند و وجود هرکدام دیگری را نفی نمی‌کند و هرکدام از آن‌ها از ابعاد مختلف اعجاز قرآن کریم‌اند. این عدم تعارض را با توضیح آیه‌ای که در پرسش نیز مطرح‌شده است، کامل می‌کنیم. خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیم﴾؛ و خورشید که تا قرارگاهش روان است این اندازه‏گیرى (خداى) شکست‏ناپذیر داناست. (4)  
در این آیه شریفه، حرکت خورشید در مدار خودش، با زیباترین و شیواترین کلمات و جملات بیان‌شده است. پس این آیه درنهایت فصاحت است. از سوی دیگر، آخرین و جدیدترین تفسیر براى آیه فوق همان است که اخیراً دانشمندان کشف کرده‏اند و آن حرکت خورشید با مجموعه منظومه شمسى در وسط کهکشان ما به‌سوی یک سمت معین و ستاره دور دستى که آن را ستاره «وگا» نامیده‏اند است. (5) 
بنابراین، حرکت خورشید که با فصیح‌ترین و شیواترین کلمات بیان‌شده است، با اعجاز علمی آن نیز سازگار بوده هیچ تعارضی ندارد.
دقت در کلام پرسشگر محترم نشان می‌دهد که این تعارض بین مصداقِ اشتباهِ بیان‌شده برای آیه درگذشته با مصداق جدید کشف‌شده در زمان معاصر است. به‌عبارت‌دیگر خداوند متعال در این آیه شریفه نوع خاصی را برای حرکت خورشید بیان نکرده است و فقط گفته خورشید در مدار خودش حرکت می‌کند، اما بعضی از مترجمان و مفسران درگذشته با توجه به تصور عمومی برای حرکت خورشید از مشرق به مغرب گمان می‌کردند که این حرکت همان حرکت از مشرق به مغرب است اما به‌مرور زمان ثابت شد که نوع این حرکت متفاوت از آن چیزی است که درگذشته گمان می‌رفته است. پس این تعارض مربوط به بیان مصداق غلط حرکت خورشید درگذشته بابیان مصداق جدید حرکت آن در حال حاضر است و هیچ ارتباطی به معنای خود آیه ندارد و اختلاف تنها در میان دو برداشت متفاوت از این آیه است.

4- استخدام یافته‌های علمی در تفسیر قرآن
بهترین نوع استفاده از علوم در تفسیر آیات قرآن کریم، «استخدام علوم برای فهم بهتر قرآن» است نه تحمیل نظریات علمی بر قرآن کریم. در این شیوه از تفسیر علمی مفسّر با دارا بودن شرایط لازم و با رعایت ضوابط تفسیر معتبر اقدام به تفسیر علمی قرآن کرده و سعی دارد با استفاده از مطالب قطعی علوم (که از طریق دلیل عقلی پشتیبانی می‌شود) و با ظاهر آیات قرآن (طبق معنای لغوی و اصطلاحی) موافق است به تفسیر علمی بپردازد و معنای مجهول قرآن را کشف و در اختیار انسان‌های تشنه حقیقت قرار دهد. (6) 
بنابراین هیچ‌گاه نمی‌توان به‌صرف وجود یک احتمال علمی، آیه‌ای را به‌صورت قطعی بر اساس این احتمال ترجمه و تفسیر کرد، چراکه بعدها با کشف مطالب جدید علمی این گمان برای ناآشنایان با مباحث قرآنی ایجاد می‌شود که آیه اشتباه گفته است درحالی‌که آیه اشتباه نکرده بلکه مفسّر یا مترجم مصادیق غلطی را برای مفهوم آیه بیان کرده که
درست نبوده است و با کشفیات جدید بطلان آن ثابت‌شده است.

نتیجه:
فصاحت قرآن و نیز اعجاز علمی آن، هر دو از وجوه اعجاز قرآن‌اند و در آیاتی که مشتمل بر نکات علمی است، می‌تواند هر دو اعجاز نمایان باشد و هیچ تعارضی بین فصاحت و اعجاز علمی قرآن کریم نیست، بلکه تعارض بین برداشت‌های مختلف مفسران و مترجمان از قرآن کریم است.

 

 

پی نوشت:
1 . هاشمى بیک، سید احمد، جواهرالبلاغه، ص 4.
2 . جمعی از نویسندگان، آشنایى با قرآن، ص 39- 40. 
3 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ص 15.
4 . سوره یس، آیه 38.
5 . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏18، ص 382.
6 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ص 48.
 

تعداد و موارد اعجاز علمی قران در بین مفسرین و اندیشمندان، مختلف است که برخی مورد اتفاق و برخی نیز اختلافی است ولی در اصل وجود آن اتفاق نظر وجود دارد.
اعجاز علمی قرآن

پرسش:
 درباره اعجاز علمی قرآن سوال دارم. چند مورد در قرآن به عنوان اعجاز علمی ثابت شده است؟ بعضی ها خیلی از مسائل علمی را به قرآن نسبت می دهند و می گویند اعجاز علمی است. آیا قرآن این همه معجزه علمی دارد؟ در مقابل اینها هم بعضی ها رد می کنند معجزه بودن اینها را؟ کدام راست می گویند؟ قرآن چند معجزه علمی دارد که اختلافی نباشد و همه قبول داشته باشند؟
 

پاسخ:
قرآن کریم کتاب هدایت و راهنمای انسان به‌سوی سعادت و رستگاری است و در این زمینه هر آنچه لازم بوده را آورده است؛ در این بین به موضوعات مختلف ازجمله مسائل علمی نیز اشاره کرده و البته این اشاره نیز به جهت نکته و پیام هدایت گرانه ای است که در این مسائل وجود دارد.
با مطالعه ادامه مطالب، روشن می‌شود که این گستره اشارات علمی قرآن تا چه حد است و کدام‌یک به‌عنوان معجزه علمی می‌تواند محسوب شود.

1- قرآن و علوم
در مورد اینکه آیا همه علوم بشری در قرآن کریم وجود دارد یا نه؟ سه دیدگاه عمده وجود دارد؛ کتاب «پژوهشی در اعجاز علمی قرآن» این دیدگاه‌ها را چنین برمی‌شمرد:

دیدگاه اول:
همه علوم بشری در قرآن کریم وجود دارد.
یکی از دلایل این دیدگاه این آیه شریفه است: ﴿وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ‏ الْکِتابَ‏ تِبْیاناً لِکُلِ‏ شَیْ‏ء﴾؛ و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه‌چیز است. (1) 
 طرفداران این دیدگاه به دو گونه عمل می‌کنند:

1. استخراج همه علوم از قرآن کریم؛ بر اساس این دیدگاه می‌توان همه علوم را از قرآن کریم استخراج کرد. علمای قدیمی مانند: «ابن ابی الفضل المرسی»، «غزالی» و ... کوشیده‌اند تا همه علوم را از قرآن استخراج کنند زیرا عقیده داشتند که همه‌چیز در قرآن و جود دارد و در این راستا آیاتی که ظاهر آن‌ها با یک قانون علمی سازگار بود، بیان می‌کردند و هرگاه ظواهر قرآن کفایت نمی‌کرد، دست به تأویل می‌زنند و ظواهر آیات را به نظریات و علومی که در نظر داشتند برمی‌گردانند ازاینجا بود که علم هندسه، حساب، پزشکی، هیئت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج می‌نمودند. برای مثال از آیه شریفه ﴿وَ إِذا مَرِضْتُ‏ فَهُوَ یَشْفین‏﴾ (2)  آنجا که خداوند از قول حضرت ابراهیم علیه‌السلام نقل می‌کند که «وقتی من بیمار شدم اوست که شفا می‌دهد». علم پزشکی را استخراج می‌کنند و علم جبر را از حروف مقطعه اوایل سوره‌ها استفاده کردند.

2.تطبیق و تحمیل نظریات علمی بر قرآن کریم؛ این شیوه از تفسیر علمی در یک قرن اخیر رواج یافت و بسیاری از افراد با مسلم پنداشتن قوانین و نظریات علوم تجربی سعی کردند تا آیاتی موافق آن‌ها در قرآن بیابند و هرگاه آیه‌ای موافق با آن نمی‌یافتند دست به تأویل یا تفسیر به رأی زده و آیات را برخلاف معنای ظاهری حمل می‌کردند برای مثال در آیه شریفه:  ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها﴾؛ اوست خدایی که همه شما را از یک‌تن آفرید و از او نیز جفتش را مقرر داشت. (3)   
کلمه نفس را به معنای پروتون و زوج را الکترون معنا کردند و گفتند منظور قرآن این است که همه شمارا از پروتون و الکترون که اجزای مثبت و منفی‌اتم است آفریدیم و در این تفسیر حتی رعایت معنای لغوی و اصطلاحی نفس را نکردند.

دیدگاه دوم:
قرآن فقط کتاب هدایت و دین است و برای بیان مسائل علوم تجربی نیامده است.

دیدگاه سوم:
دیدگاه تفصیل؛ یعنی از طرفی همه علوم بشری در ظواهر قرآن وجود ندارد و هدف اصلی قرآن نیز هدایت‌گری بشر به‌سوی خداست و از طرفی دیگر قرآن کریم دعوت به تفکر و علم می‌کند و برخی از مثال‌ها و مطالب علمی صحیح و حق را بیان می‌کند که بیانگر اعجاز علمی قرآن است.
بر اساس این دیدگاه کلمه «الکتاب» در آیه شریفه 89 نحل که در دیدگاه اول به‌عنوان مستند آورده شد ممکن است به معنای لوح محفوظ، اجل، علم خدا، امام مبین باشد. پس نمی‌توان گفت مراد از آن حتماً همین قرآن است و همه‌چیز در قرآن موجود است.
شیوه‌ای که در این دیدگاه معمولاً استفاده می‌شود «استخدام علوم برای فهم بهتر قرآن» است. در این شیوه از تفسیر علمی مفسر با دارا بودن شرایط لازم و با رعایت ضوابط تفسیر معتبر اقدام به تفسیر علمی قرآن می‌کند. او سعی دارد با استفاده از مطالب قطعی علوم (که از طریق دلیل عقلی پشتیبانی می‌شود) و با ظاهر آیات قرآن (طبق معنای لغوی و اصطلاحی) موافق است به تفسیر علمی بپردازد و معنای مجهول قرآن را کشف و در اختیار انسان‌های تشنه حقیقت قرار دهد. این شیوه بهترین نوع و بلکه تنها نوع صحیح از تفسیر علمی است که معیارهای خاص خود را دارد. (4)  

2- تعداد اعجاز علمی قرآن
با توجه به مطالب فوق، دیدگاه‌های مختلفی در مورد اعجاز علمی قرآن کریم وجود دارد، بعضی افراطی و بعضی تفریطی و بعضی معقول‌اند.
درحالی‌که برخی افراد به‌کلی منکر شده‌اند، بعضی دیگر در آیات فراوانی از قرآن کریم ادعای اعجاز علمی کرده‌اند که بخشی از آن قابل‌قبول و برخی دیگر موردنقد است. به دلیل همه این اختلافات و ظهور و بروز کشفیات علمی جدید و جزئیات یک موضوع علمی که خود دربرگیرنده گاهی چند معجزه است معمولاً نمی‌توان تعداد مشخصی از آیات را به‌صورت قطعی به‌عنوان معجزات علمی قرآن کریم بیان کرد، اما با توجه به کشفیاتی که تا به امروز اتفاق افتاده بعضی از بزرگان تعداد خاصی را معرفی کرده‌اند، مثلاً در «تفسیر نمونه» 14 موضوع به‌عنوان اعجاز علمی قرآن معرفی‌شده است که عبارت‌اند از: تزیین آسمان با ستارگان، جایگاه و مسیر مشخص ستارگان، حرکت دورانی و جریانی خورشید، حرکت زمین، قانون جاذبه، آماده شدن زمین برای زراعت به‌وسیله باران، زوجیت در گیاهان، رستاخیز انرژی‌ها، تشکیل تمام اجسام از اتم، زندگی اجتماعی زنبورعسل، آفرینش انسان از علق، شکل‌گیری استخوان‌ها در جنین، رقیق‌تر بودن هوا در ارتفاعات و بریدگی میان رشته‌کوه‌ها. (5) 
اما بعضی مانند «محمدعلی رضایی اصفهانی» معتقدند تعداد معجزات علمی قرآن کریم 5 مورد بیشتر نیست و اگر تعداد بیشتری گفته ‌شده است به دلیل خلط بین «اشارات» و «شگفتی‌ها» و «معجزات علمی» است.

یک سطح از مطالبی که در قرآن آمده «اشارات» است مانند توصیه به نظر افکندن به خلقت آسمان، زمین و شتر و ... که دعوت به‌دقت در خلقت آن‌ها و کشف اسرار است.

دسته دوم «شگفتی» است، مانند تعبیر قرآن کریم مبنی بر حرکت زمین بسان حرکت ابرها، چون درگذشته تصور می‌کردند خورشید به دور زمین می‌گردد و زمین ثابت و محور جهان است؛ در هیئت بطلمیوسی این تصور وجود داشت و چندین قرن بعد گالیله و یا به نظر برخی ابوریحان بیرونی پرده از حرکت زمین برداشتند و امروز می‌دانیم که زمین با سرعت ده هزار کیلومتر در ساعت حرکت می‌کند.

دسته دیگر «معجزات علمی» است؛ معجزه به چیزی می‌گویند که خارق عادت باشد، از مدعی نبوت و منصب الهی صادر شود، همراه با تحدی باشد برخلاف کرامات و قابل‌تعلیم و تعلم نباشد و اعجاز علمی نیز باید این خصوصیات را داشته باشد به همین دلیل حرکت زمین بااینکه از خبرهای قرآنی است و در زمانی که جمهور مردم تصور بر ثابت بودن زمین داشته‌اند از سوی قرآن بیان‌شده جزء اعجاز نمی‌دانیم.

بنابراین فقط این پنج مورد جزء معجزات علمی قرآن کریم به شمار می‌آیند:
1. نیروی جاذبه درجایی که فرموده است که آسمان با ستون‌هایی که شما نمی‌بینید رفیع شده‌اند و امام رضا علیه‌السلام نیز در ذیل این آیه روایتی فرموده‌اند که آسمان ستون دارد، اما ما نمی‌توانیم ببینیم یعنی از جنس نیرویی است.
2. حرکت خورشید که در آیه ﴿وَ الشَّمْسُ تَجْری لِمُسْتَقَرٍّ لَها﴾؛ (6)  فرموده است و برخی مفسران تا 36 حرکت برای خورشید بیان کرده‌اند و نوع بیان قرآن در جاری بودن خورشید نشان‌دهنده این است که خورشید گلوله محکم و سفتی نیست که حرکت کند بلکه از درون دچار انفجار و زیر و زبر می‌شود.
3. زوجیت عام که امروز کشف‌شده همه ذرات عالم زوج خلق‌شده‌اند.
4.لقاح ابرها توسط باد.
5. مراحل خلقت انسان. (7)   

نتیجه:
دیدگاه‌های مختلفی در مورد استخراج علوم بشری از قرآن کریم وجود دارد که بعضی افراطی و بعضی تفریطی و بعضی معقول است، لذا نمی‌توان به‌صورت قطعی تعداد مشخصی را برای اعجاز علمی قرآن کریم بیان کرد؛ اما بعضی با توجه به کشفیات علمی موجود تعداد این معجزات را 14 مورد و بعضی 5 مورد معرفی کرده‌اند.

 

 

پی نوشت: 
1  . سوره نحل، آیه 89.
2 . سوره شعراء، آیه 80.
3 . سوره اعراف، آیه 189.
4 . ر.ک: رضایی اصفهانی، محمدعلی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، ج 1، ص 31.
5 . رضایی اصفهانی، محمدعلی، رضایی آدریانی، ابراهیم، بررسی چهارده اعجاز علمی قرآن در تفسیر نمونه.
6 . سوره یس، آیه 38. 
7 . سلسله جلسات پاسخگویی به شبهات جدید قرآنی در دارالقرآن علامه طباطبایی (ره).
 

برخی داستانی از گفتگوی نضر بن حارث و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله مطرح کرده و آن را دلیل بر عدم اعجاز قرآن و عدم پیامبری ایشان می دانند در حالی که ...
داستان نضر بن حارث و پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)

پرسش:
نضر بن حارث برای مبارزه با محمد چند سوال از او پرسید که پیامبر جوابی برایش نداشت و قرار شد دو روز بعد بیاید و جواب بدهد. رفت و بعد از دو هفته برگشت و جوابش درباره روح این بود: «و در باره روح از تو مى پرسند بگو روح از دستورات پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است». همچنین درباره تعداد اصحاب کهف نیز این جواب را داد: «خواهند گفت که سه تن بوده اند و چهارمین آنها سگشان بود و مى گویند پنج تن بوده اند و ششمین آنها سگشان بود تیر در تاریکى مى اندازند و عده ای مى گویند هفت تن بوده اند و هشتمین آنها سگشان بود بگو پروردگارم تعدادشان را میداند.»

این پاسخها چیزی جز شکست در برابر نضر بن حارث نیست. حالا چگونه این قرآن را بدون مبارز می دانید و از اعجازش سخن می گویید و آن را گواه بر ارتباط پیامبر با خدا می دانید؟! قرآن کلام محمد بود و چون او درس نخوانده بود، اطلاعاتش کم بود و نتوانست درباره نضر بن حارث پیروز شود!
 

پاسخ:
در مورد سؤال‌هایی که بنا بر فرمایش شما «نضربن حارث» از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله پرسید و حضرت نتوانستند جواب قانع‌کننده‌ای را بدهند باید بگوییم:

اولاً: سند و اعتبار قرآن کریم آن‌قدر محکم و قوی است که صحت این‌گونه داستان‌ها با آن سنجیده می‌شود نه اینکه صحت قرآن کریم با این‌گونه داستان‌ها سنجیده شود.

ثانیاً: چنین داستانی به این کیفیتی که شما نقل کردید در هیچ جا نیامده است.

ثالثاً: شبیه به این داستان به دو صورت تنها در بعضی کتاب‌ها آمده است و از جهت سندی اعتبار لازم را ندارد و نمی‌شود قرآن کریم را با آن داستان‌ها تفسیر کرد.

اما داستان اول:
«آورده‌اند که کفار عرب «نضر بن حارث» و «ابى بن خلف» و «عتبه ابن ابى معیط» را به مدینه فرستادند تا از دانشمندان یهود مدینه درباره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تحقیق کنند. چون با ایشان ملاقات کردند، یهود متعجب شده گفتند اى بزرگان عرب ما دانسته‌ایم که زمان ظهور پیغمبرى نزدیک است. شما به جهت آزمایش از او بپرسید آن که زمين را دور زد و به شرق و غرب رسيد که بود؟ و احوال جوانانى که در زمان پیشین گم شدند چگونه است؟ و روح چیست؟ اگر هر سه سؤال را جواب دهد یا هیچ‌کدام را جواب ندهد بدانید که او پیغمبر نیست و اگر دو تا را جواب دهد و از روح هیچ نگوید پیغمبر است زیرا ما در کتاب خود چنین یافته‌ایم. 
ایشان به مکه آمده مجلسی تشکیل دادند و از آن حضرت سؤال کردند. حق‌تعالی در باب مفقودان و گم شدگان آن زمان این آیه فرستاد که ﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً﴾؛ و در باب آنکه در شرق و غرب عالم سیر کرد این آیه آمد که ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً﴾؛ و در باب روح فرموده که «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ» و می‌پرسند تو را از کیفیت روح، ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ بگو روح از امر پروردگار من است و مخصوص است به علم خدا و غیر حق‌تعالی به آن دانا نیست...» (1)   

این داستان به‌هیچ‌وجه تأییدکننده شبهه نیست زیرا:

اولاً: یهودیان به این سه نفر گفتند: که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله اگر هر سه سؤال را جواب بدهد یا هیچ‌کدام را جواب ندهد بدانید که او پیغمبر نیست و اگر دو سؤال را جواب بدهد و از روح هیچ‌چیزی نگوید پیغمبر است پس یکی از علائم پیغمبری ایشان که در کتب یهود ذکرشده این بوده است که سؤال در مورد روح را جواب ندهد.

ثانیاً: سؤال از تعداد اصحاب کهف نبوده، بلکه سؤال از احوال جوانانى بوده که در زمان پیشین گم شدند و قرآن بر اساس آنچه می‌خواستند جواب داده است.

اما داستان دوم:
در جای دیگر این داستان این‌گونه آمده است:
 طبرى: عکرمه از ابن عباس نقل کرده است: قریش «نضر بن حارث» و «عقبه ابن أبى معیط» را به مدینه فرستادند تا با علماى یهود ملاقات کند و اخلاق و گفتار پیغمبر را براى آن‌ها نقل کنند و آن‌ها درستى و نادرستى دعواى آن حضرت را روشن کنند، علماى یهود که این را شنیدند گفتند: شما از او بپرسید سرگذشت شگفت‌آور آن جوانان که به روزگار نخستین رفتند و مردند چه بوده است؟ و نیز آن مرد که به همه‌جا می‌رفت تا مشرق و مغرب زمین را دید که بود و چه کرد؟ و باز بپرسید که روح چى است؟ اگر جواب این پرسش‌ها را گفت او پیغمبر است پیرو او شوید وگرنه دروغگو است خود دانید با او. 
آن دو عرب به مکه برگشتند و به یاران خود گفتند و همگی پرسش‌ها را به پیغمبر عرضه داشتند. آن حضرت فرمود بامداد پاسخ شما را می‌گویم و ان‌شاءاللّه بر زبان نیاورد، آن‌ها رفتند و پیغمبر پانزده روز از رسیدن جبرئیل و شنیدن وحى محروم شد و نتوانست جواب اعراب را بگوید. آن‌ها آغاز بدگوئى و زشتى کردند و آن حضرت سخت آزرده‌دل بود که جبرئیل این سوره‌ اصحاب کهف را براى پیغمبر آورد و خبردارش کرد که اندوه بر کفر و انحراف اعراب نیکو نیست و قصّه جوانان و آن مرد جهانگرد را براى او روشن کرد و در تعریف روح گفت «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی.» (2) 

داستان دوم از جهت اعتبار بسیار ضعیف است چون اولاً: از عکرمه نقل‌شده، که شخص قابل‌اعتمادی نیست. ثانیاً: از کتاب طبری نقل‌شده که پر از روایت‌های اسرائیلی است. ثالثاً: اختلاف‌هایی با داستان اول دارد که در بعضی جاها با آن متناقض است.
برفرض قبول داستان دوم، این داستان نمی‌تواند دلالتی بر شبهه‌ واردشده داشته باشد، زیرا تأخیر در جواب پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به دلیل نگفتن ان‌شاءالله بوده است و خداوند متعال می‌خواسته به ایشان بگوید که گفتن ان‌شاءالله را فراموش نکن و به همین دلیل جواب سؤال‌ها را با تأخیر ارسال کرده است؛ پس معلوم می‌شود که پیامبر از خودش جواب نمی‌داده و هر آنچه می‌گفته سخن خداوند متعال بوده است.

نتیجه:
بنا بر مطالبی که گفته شد روشن می شود که:
1.چنین داستان‌هایی در صورت اختلاف با قرآن کریم آن اعتبار لازم را ندارند که در مقابل این کتاب آسمانی بایستند.
2.چنین داستانی با این کیفیت در هیچ کتابی نیامده است.
3.دو داستان شبیه به چیزی که پرسشگر محترم بیان کرده است در منابع تفسیری وجود دارد که هیچ‌کدام مؤیّد شبهه مطرح‌شده نیست.

منابع بیشتر جهت مطالعه:
1.حسین بن علی کاشفی، تفسیر حسینى (مواهب علّیه)، سراوان، کتاب‌فروشی نور، ص 628.
2.اسماعیل بن مصطفی حقی برسوی، تفسیر روح البیان‏، بیروت: دارالفکر، ج 5، ص 196.

 

پی نوشت:
1 . ر.ک: کاشانی، فتح‌الله، منهج الصادقین فى إلزام المخالفین، ج‏5، ص 300-301.

2 . عاملی، ابراهیم، تفسیر عاملى‏، ج 5، ص 490.

وجود آیه «لا اکراه فی الدین» در قرآن کریم تعارضی با آیات مربوط به لزوم دین داری و اسلام آوردن ندارد زیرا محل بحث هر کدام با دیگری فرق می کند.
آیه «لا اکراه فی الدین» و تعارض در قرآن

پرسش:
سلام اگر قرآن معجزه است و می گوید هیچ اختلافی در آن نیست پس چرا یکجا آمده در دین هیچ اجباری نیست و در جای دیگر آمده هیچ دینی از شما پذیرفته نمی شود بجز دین اسلام؟! بالاخره انتخاب دین اختیاری است یا اجباری؟ آیا این تعارض نیست؟ آیا این با معجزه بودن سازگار است؟
 

پاسخ:
خداوند متعال در آیه‌الکرسی می‌فرماید: ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ...﴾؛ در قبول دین، اکراهى نیست، (زیرا) راه درست از راه انحرافى، روشن‌شده است. (1) 
 اکراه در این آیه شریفه به معناى آن است که کسى را به‌اجبار وادار به کارى کنند. در جمله: ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾؛ دین اجبارى نفی‌ شده است، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمى که معارفى عملى به دنبال دارد و جامع همه آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از «اعتقادات» و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبى است که اکراه و اجبار در آن راه ندارد، چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهرى است که عبارت است از حرکاتى مادى و بدنى (مکانیکى) و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب دیگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد. (2)   
در جای دیگر خداوند متعال می‌فرماید:  ﴿وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِین﴾؛ و هر که جز اسلام دینى بطلبد هرگز از او پذیرفته نمی‌شود و او در آخرت از زیانکاران است. (3) 

حال سؤال این است که آیا این دو آیه باهم منافات دارند یا نه؟ در جواب باید گفت خیر، زیرا در آیه اول، اجبار و اکراه تکوینی نفی‌ شده است. (4)   یعنی خداوند متعال به‌ اجبار مکانیکی کسی را به‌سوی دین نمی‌کشد، اما این به این معنا نیست که از جهت تشریعی نیز کسی را مکلّف به دین‌داری و مسلمان شدن نکند، زیرا هدف از خلقت انسان و جن چیزی جز عبودیت آن‌ها نیست ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾؛ و من جن و انس را نیافریدم مگر براى اینکه عبادتم کنند (5)  و این عبودیت تنها با پذیرش دین الهی محقق می‌شود.
ضمن اینکه معنای﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾؛ این است که نمی‌توان یک اعتقاد را به ‌اجبار به کسی قبولاند؛ ولی دلالتی بر این معنا ندارد که پس هر دینی را خواستید می‌توانید انتخاب کنید.
از طرفی در هر زمان، یک دین حق وجود دارد و معنای «لا اکراه» این نیست که در هر زمان، دین حق، متعدد است و هرکدام را خواستید می‌توانید انتخاب کنید.

بنابراین؛ بین این دو آیه تعارضی نیست.

نتیجه
1. «لا اکراه» اجبار تکوینی در پذیرش دین را رد می‌کند؛ ولی ازنظر تشریعی قبول دین الهی واجب است.
2. «لا اکراه» اجبار در قبولاندن دین را رد می‌کند؛ ولی دلالتی بر این معنا ندارد که پس هر دینی را خواستید می‌توانید انتخاب کنید.
3. در هر زمان تنها یک دین حق است و با آمدن اسلام، تنها دین حق، دین اسلام است.

منابع جهت مطالعه بیشتر:
1- آیت‌الله جوادی آملی، تفسیر تسنیم، قم ، انتشارات اسراء، 1388 ش، ج 12، ص 165 به بعد.
2- آیت‌الله مکارم و دوستان، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 2، ص 279.
3- بانو سیده نصرت امین اصفهانی، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361 ش، ج‏2، ص 397.

پی نوشت:
1  . سوره بقره، آیه 256.
2 . ر.ک: علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج ‏2، ص 524-525.
3 . سوره آل‌عمران، آیه 85.
4 . ر.ک: علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 524.
5 . سوره ذاریات، آیه 56.

صفحه‌ها