تفسير و علوم قرآني

روایت قابل‌توجهی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مورد حروف مقطعه وجود ندارد اما وجود اقوال مختلف در تفسیر این حروف نشانگر رمزآلود بودن این حروف است.

پرسش:
با توجه به ابهام و حالت رازگونه که در معنای حروف مقطعه وجود دارد طبیعتاً در زمان نزول این آیات برای اصحاب پیامبر نیز درباره معنای این آیات سؤال ایجاد می‌شده است آیا مطلب معتبری از پیامبر اکرم درباره معنای این حروف در پاسخ به سؤال صحابه نقل‌شده است؟
 

پاسخ:
فرمایش قابل‌توجهی از پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) در مورد معنای حروف مقطعه وارد نشده است. در روایتی بعضی یهودیان احتمالاتی را برای بعضی از این حروف داده‌اند که مورد تأیید پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) قرار نگرفته است. روایت این است:
در الدر المنثور است که ابن اسحاق و بخارى در تاریخ خود و ابن جریر به سندى ضعیف از ابن عباس، از جابر بن عبد اللَّه ابن رباب روایت کرده‌اند که گفت: روزى ابو یاسر بن اخطب با جمعى از مردان یهود به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) عبور مى‏کردند، درحالی‌که آن جناب اول سوره بقره را می‌خواند که می‌فرماید:«الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ». از بین آن جمع برادر ابو یاسر، حى بن اخطب به آن جمع ملحق شد و گفت: هیچ می‌دانید؟ به خدا سوگند من از محمد شنیدم که ازجمله آنچه به وى وحی‌شده این را می‌خواند: «الم ذلِکَ الْکِتابُ» پرسیدند راستى تو خودت شنیدى؟ گفت: آرى. پس یهودیان نزد رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) شدند و گفتند: اى محمد یادت نیست که در ضمن آنچه به تو وحی‌شده می‌خواندی: «الم ذلِکَ الْکِتابُ»؟ فرمود: بلى درست است. گفتند: آیا جبرئیل این را از ناحیه خدا برایت آورده؟ فرمود: آرى. گفتند: بااینکه خداوند قبل از تو هم انبیایى فرستاده و ما سراغ نداریم که هیچ پیغمبرى مدت سرورى و مقدار عمر امتش را دانسته باشد غیر از تو که در این کلام خود از آن خبر می‌دهی؟ در همین بین حى بن أخطب به عده‌ای که همراهش بودند گفت: «الف» یک و «لام» سى و «میم» چهل، جمعاً می‌شود هفتادویک و آیا شما می‌خواهید به دین پیغمبرى درآیید که مدت سروری‌اش و عمر امتش مجموعاً هفتادویک سال است.
آن گاه رو کرد به رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) و گفت: اى محمد آیا غیر از «الم» حرف دیگرى هم هست؟ فرمود: بله پرسید: چیست؟ فرمود: «المص» حى بن اخطب گفت: (عجب) این از اولى سنگین‏تر و طولانى‏تر است، چون «الف» یک و «لام» سى و «میم» چهل «و صاد» نود است که جمعاً صد و شصت‌ویک می‌شود. اى محمد آیا غیر از این هم هست؟ رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) فرمود: بله پرسید چیست؟ فرمود: «الر» گفت اینکه از آن دو سنگین‌تر و طولانی‌تر است، چون «الف» یک و «لام» سى و «راء» دویست است که جمعاً دویست و سی‌ویک می‌شود. حال بگو ببینیم بازهم هست؟ فرمود: بله «المر» حى گفت این دیگر از آن‌ها سنگین‌تر و بلندتر است «الف» یک و «لام» سى و «میم» چهل و «راء» دویست که جمعاً دویست و هفتادویک. سپس حى بن اخطب گفت: اى محمد امر تو بر ما مشتبه شد نمی‌دانیم دوران نبوتت کوتاه است یا بلند؟ آن گاه برخاستند که بروند برادر او ابو یاسر به او و همراهانش از علماى یهود گفت نظر شما چیست؟ آیا به‌راستی همه این مدت‏ها یعنى «71» و «161» و «231» و «271» را به محمد داده‌اند که جمعاً هفت‌صد و سی‌وچهار سال باشد؟ آن‌ها نیز گفتند: امر او براى ما مشتبه است. (1)
و در معانى الاخبار به سند خود از جویریه از سفیان ثورى روایت آورده که گفت: من به جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابی‌طالب (علیه‌السلام) عرضه داشتم یا بن رسول اللَّه (صلی‌الله علیه و آله) معناى این کلمات از کتاب خداى عز و جل که می‌فرماید: «الم»، «المص»، «الر»، «المر»، «کهیعص»، «طه»، «طس»، «طسم»، «یس»، «ص»، «حم»، «حم عسق»، «ق» و «ن» چیست؟
امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: اما «الم» که در اول سوره بقره است معنایش «انا اللَّه الملک» است، یعنى منم اللَّه سلطان؛ و اما «الم» که در اول سوره آل‌عمران است معنایش «انا اللَّه المجید» است، یعنى منم خداى مجید؛ و معناى «المص»«انا اللَّه المقتدر الصادق» است یعنى منم خداى مقتدر صادق؛ و معناى «الر» این است که «انا اللَّه الرؤف»، منم خداى رئوف؛ و معناى «المر» این است که منم خداى محیى و ممیت و رزاق؛ و معناى «کهیعص» این است که منم کافى و هادى و ولى و عالم و صادق الوعد و «طه» خود یکى از اسماء رسول خدا است و معنایش «یا طالب الحق الهادى الیه» است یعنى اى که طالب حق و هدایت‌کننده خلق به‌سوی آنى، ما قرآن را به سویت نازل نکردیم که خود را از اندوه براى کفار به‌سختی و مشقت بیندازى، بلکه فرستادیم تا به‌وسیله آن نیکبخت باشى.
و اما «طس» معنایش «انا الطالب السمیع» است، یعنى منم طالب شنوا؛ و اما «طسم» معنایش منم طالب شنواى مبدى و معید و اما «یس» آن نیز یکى از اسماء رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله) است و معنایش «یا ایها السامع للوحى و القرآن الحکیم انک لمن المرسلین على صراط مستقیم هان اى شنواى وحى و قرآن حکیم به‌درستی که تو قطعاً از فرستادگان خدایى که بر صراط مستقیم و مهیمن بر آنى» است.
و اما «ص» نام چشمه‏اى است که از زیر عرش می‌جوشد و همین صاد بود که رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله) در معراج از آن وضو گرفت و جبرئیل روزى یک‌بار داخل آن می‌شود و در آن فرو می‌رود و سپس بیرون آمده بال خود را تکان می‌دهد و هیچ قطره‏اى از بالش نمی‌چکد و نمی‌پرد، مگر آنکه خدا از آن فرشته‌ای خلق می‌کند تا او را تسبیح و تقدیس و تکبیر و حمد بگوید تا روز قیامت.
و اما «حم» معنایش حمید مجید است؛ و اما «حم عسق» معنایش حلیم، مثیب (ثواب دهنده) عالم، سمیع، قادر، قوى، است؛ و اما «ق» نام کوهى است که محیط به زمین است و سبزى آسمان هم از آن است و به‌وسیله آن کوه است که خدا زمین را از اینکه اهلش را بلرزاند حفظ کرده؛ و اما «ن» نام نهرى است در بهشت که خداى تعالى دستور داد منجمد شو، منجمد شد و مداد گشت و به قلم فرمود: بنویس قلم هم در کتاب لوح محفوظ سطر گیری کرد و آنچه بود و تا قیامت خواهد بود همه را نوشت پس مداد از نور و قلم از نور و لوح هم لوحى از نور بود.
سفیان اضافه می‌کند سپس عرضه داشتم: یا بن رسول اللَّه! امر لوح و قلم و مداد را بیشتر برایم توضیح بده و آنچه خدا به تو تعلیم داده تعلیمم ده. فرمود: یا بن سعید اگر تو اهلیت براى پاسخ دادنم نداشتى جوابت را نمی‌دادم، پس (بدان که) نون «ن» نام فرشته‌ای است که آن را به قلم که آن نیز فرشته‌ای است می‌دهد و قلم هم به لوح که آن نیز فرشته‌ای است می‌دهد و لوح هم به اسرافیل و اسرافیل به میکائیل و او به جبرئیل می‌دهد و جبرئیل هم به انبیاء و رسولان خدا (صلوات اللَّه علیهم). سفیان مى‏گوید: آن گاه امام فرمود: برخیز که بیش از این برایت خطرى است. (2)
 تفاسیر مختلف دیگری در مورد حروف مقطعه واردشده است که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از:
1- این حروف از متشابهات قرآن است که خداى سبحان علم به آن را به خود اختصاص داده است.
2- هر یک از این حروف مقطعه نام سوره‏اى است که در آغازش قرار دارد.
3- این حروف اسمایى هستند براى مجموع قرآن.
4- این حروف اسمایى از خداست اما مقطعه و بریده که اگر از مردم کسى بتواند آن‌ها را آن‌طور که باید ترکیب کند به اسم اعظم خدا دست‌یافته، همان‌طور که از ترکیب «الر» و «حم» و «ن»«الرَّحْمنُ» درست می‌شود و همچنین سایر حروف. چیزى که هست ما انسان‌ها قادر بر ترکیب آن نیستیم. این معنا از سعید بن جبیر روایت‌شده.
5- این حروف سوگندهایى است که خداى تعالى خورده و مثل‌اینکه خداوند به این حرف سوگند می‌خورد بر اینکه قرآن کلام او است؛ و اصولاً حروف الفباء داراى شرافتى هستند، چون با همین حروف است که کتب آسمانى و اسماء حسناى خدا و صفات علیاى او و ریشه لغت‌های امت‌های مختلف درست می‌شود.
6- این حروف اشاراتى است به نعمت‏هاى خدا و بلاهاى او و مدت زندگى اقوام و عمر و اجلشان.
7- مراد از این حروف این است که اشاره کند به اینکه امت اسلام تا آخر دهر باقى می‌ماند و منقرض نمی‌شود، حساب جمل هم که نوعى محاسبه است بر این معنا دلالت دارد.
10- مراد از این حروف همان حروف الفباء است، چیزى که هست با ذکر نام بعضى از آن‌ها از ذکر بقیه بی‌نیاز بوده، در حقیقت خواسته است بفرماید: این قرآن از الفباء ترکیب‌شده.
11- این حروف به‌منظور ساکت کردن کفار در ابتداى سوره‌های قرارگرفته چون مشرکین به یکدیگر سفارش می‌کردند «مبادا به قرآن گوش دهید و هر جا کسى قرآن می‌خواند سروصدا بلند کنید تا صوت قرآن در بین صوت‌های نامربوط گم شود» قرآن این جریان را در آیه «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ ...» (فصلت/26) حکایت فرموده؛ و گاهى می‌شد که در هنگام شنیدن صوت قرآن سوت می‌زدند و بسا می‌شد کف می‌زدند و بسا می‌شد صداهاى دسته‌جمعی درمی‌آوردند تا رسول خدا را در خواندن آن دچار اشتباه سازند، لذا خداى تعالى در آغاز بعضى از سوره‌های قرآن این حروف را نازل کرد تا آن رجاله‏ ها را ساکت کند، چون وقتى این حروف را می‌شنیدند به نظرشان عجیب‌وغریب می‌آمد و به آن گوش فراداده درباره‌اش فکر می‌کردند و همین اشتغالشان به آن حروف از جاروجنجال بازشان می‌داشت و درنتیجه صداى قرآن به گوششان می‌رسید.
12- این حروف از قبیل شمردن حروف الفباء است می‌خواهد بفهماند که این قرآنى که تمامى شما مردم عرب را از آوردن مثلش عاجز کرده از جنس همین حروفى است که مدام با آن محاوره و گفتگو می‌کنید و در خطبه‌ها و کلمات خود به کار می‌بندید، باید از اینکه نمی‌توانید مثل آن را بیاورید، بفهمید که این کلام از ناحیه خداى تعالى است و اگر در چند جا و چند سوره این حروف تکرار شده، براى این بوده که همه‌جا محکمى برهان را به رخ کفار بکشد. این تفسیر از قطرب روایت‌شده و ابومسلم اصفهانى هم همین وجه را اختیار کرده و بعضى از مفسرین قرون اخیر نیز بدان تمایل کرده‌اند.
12. از ابن عباس نقل‌شده که در خصوص «الم» گفته است «الف» اشاره است به نام «اللَّه» و «لام» به «جبرئیل» و «میم» به «محمد» (صلی‌الله علیه و آله)؛ و نیز از بعضى دیگر نقل‌شده که گفته‌اند: حروف مقطعه در اوایل هر سوره‌ای که با آن آغازشده اشاره است به آن غرضى که در سوره بیان‌شده، مثل‌اینکه می‌گویند حرف «نون» در سوره «ن» اشاره است به اینکه در این سوره بیشتر راجع به نصرت موعود به رسول خدا (صلی‌الله علیه وآله) صحبت شده؛ و حرف «قاف» در سوره «ق» اشاره است به اینکه در این سوره بیشتر درباره قرآن و یا قهر الهى سخن رفته؛ و بعضى دیگر هم گفته‌اند این حروف صرفاً براى هشدار دادن است. (3)
نتیجه:
روایت قابل‌توجهی از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مورد حروف مقطعه وجود ندارد اما وجود اقوال مختلف در تفسیر این حروف نشانگر رمزآلود بودن این حروف است.
منابع برای مطالعه بیشتر:
- ناصر مکارم، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 1، ص 61.
- طبرسی، جوامع الجامع، ترجمه مترجمان، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1377 ش، ج‏1، ص 15.
- پریسا جمشیدی، نگاهی به الم در سوره بقره، مجله بینات، سال شانزدهم، پاییز 1388 ش، شماره 3(پیاپی 63).
کلمات کلیدی:
حروف مقطعه، تفسیر حروف، الم، مقطعه.
پی‌نوشت‌ها:
1. جلال‌الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، 1404 ق، ج‏1، ص 23.
2. شیخ صدوق، معانی الاخبار، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1361 ش، ص 22.
3. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش، ج‏18، ص 5.
 

در غدير خم و هنگام بازگشت از حج وداع، در روز هجدهم ذی‌حجه اين آيه نازل شد. پيامبر به ابلاغ حكم جانشيني موظف گرديد.

آیه 67 سوره مائده اوايل بعثت نازل‌شده و در مورد غدير نيست. به دو دليل: 1. -پيامبر براي حفظ جانش و اينكه كار خدا زمين نماند خداوند وعده حفظ جان پيامبر در آيه داده 2-با توجه به اينكه در اين آيه گفته خدا كافران را هدايت نمی‌کند و بحث كافرين ارتباط با غدير خم ندارد و ارتباط با اوايل بعثت دارد. لذا اين آيه اوايل بعثت نازل‌شده است.

پاسخ:
 آيه موردنظر به شرح زير است:
يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ؛
اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان! اگر نكني، رسالت او را انجام نداده‏اي! خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، نگاه مي‏دارد. خداوند، جمعیت كافران (لجوج) را هدايت نمي‏كند.
در این‌که منظور آيه چيست؟ عموم شيعيان می‌گویند كه آيات ابتدايي اين سوره كه آخرين سوره يا از آخرين سوره‌هایی است كه بر رسول خدا نازل شد، در روز عرفه بر پيامبر نازل گرديد. حضرت در سخنراني خود در صحراي عرفات آن‌ها را به مردم ابلاغ كرد. ازجمله احكام و آيات نازل‌شده، حكم خلافت و جانشيني علي بن ابی‌طالب بود كه درآیات ابتدايي اين سوره بدان اشاره‌شده و آن را «كمال دين و تمام نعمت» خوانده است.
پيامبر درصدد بود كه اين حكم را هم در آن مجمع ابلاغ كند كه با غوغاي مخالفان مواجه شد. ترسيد كه غوغاها به اصل دين ضربه بزند. از ابلاغ صريح حكم جانشيني در آن مجمع خودداري ورزيد.
در غدير خم و هنگام بازگشت از حج وداع، در روز هجدهم ذی‌حجه اين آيه نازل شد. پيامبر به ابلاغ حكم جانشيني موظف گرديد. تهديد شد كه اگر اين كار را نكند، مانند آن است كه اصل رسالت را انجام نداده باشد. در پي اين امر صريح، پيامبر در غدير خم اين حكم را ابلاغ كرد. دين كامل و نعمت تمام شد.
غالب عالمان اهل سنت هم اين را حداقل به‌عنوان يك قول قبول دارند. در كنار آن سعي کرده‌اند اقوال ديگر هم بياورند كه گاه تا دوازده احتمال شمرده‌اند، ازجمله اين قول كه در بين آن‌ها مشهور است كه اين آيه در مكه و هنگام امر به علني كردن دعوت نازل شد، زيرا پيامبر از علني كردن دعوت خودداري می‌ورزید. می‌خواست پنهاني و بی‌سروصدا دعوت را ادامه دهد تا با مخالفت و ممانعت کم‌تری مواجه باشد.
امر به علني كردن دعوت:«فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركين»(1) بر ايشان سنگين بود و اين آيه نازل شد. ايشان را از ترس كافران و مشركان ايمني بخشيد. به علني كردن وا‌داشت، (2) آن‌ها عبارت «و الله لا يهدي الكافرون» را كه در آخر آيه آمده مناسب با ابتداي بعثت شمرده‌اند كه مخاطب پيامبر كافران بودند نه حج وداع كه مخاطبش مسلمانان بودند.
البته بيان صاحب «التحرير و التنوير» در رد اين اقوال كافي است. صاحب «التحرير و التنوير» می‌نویسد:
اين آيه از موارد مشكل قرآن است، زيرا سوره مائده آخرين يا از آخرين سوره‌هایی است كه بر پيامبر نازل‌شده، زمان نزول اين سوره، رسول خدا همه شريعت و همه آنچه تا آن روز بر ايشان نازل‌شده بود، ابلاغ كرد. اگر اين آيه در ابتداي بعثت نازل می‌شد، می‌گفتیم در مقام تثبيت پيامبر و آسان ساختن حمل بار رسالت بر او می‌باشد، همچنان كه درآیات دستور علني كردن دعوت فرمود:
فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْناكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ؛
آنچه را مأموريت داري، آشكارا بيان كن! از مشركان روي گردان (و به آن ها اعتنا نكن)! ما شرّ استهزاكنندگان را از تو دفع خواهيم كرد.
إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا ... وَ اصْبِرْ عَلي‏ ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَميلا؛ (3)
چراکه ما به‌زودی سخني سنگين به تو القا خواهيم كرد!... در برابر آنچه (دشمنان) مي‏گويند شكيبا باش و به طرزي شايسته از آنان دوري گزين!
اما اين سوره آخرين سوره است. رسول خدا رسالت را ادا كرده و دين را كامل نموده و ديگر مطلبي براي ابلاغ نمانده تا دلداري لازم باشد؛ بنابراین دو احتمال بیش‌تر نمی‌ماند:
اول-اين آيه براي تبليغ مطلب خاصي نازل‌شده كه تبليغ آن احتياج به تثبيت داشته، زيرا تبليغ آن بر پيامبر سنگين بوده است. (همان‌که ما شيعيان می‌گوییم و روايات دلالت دارد.)
دوم- بگوييم اين آيه ابتداي بعثت و براي تثبيت رسول نازل‌شده است. همان‌که روايات (اهل سنت) بر آن فراوان است؛ ولي اين احتمال (باوجود فراواني روايات) قابل‌اعتنا نيست، زيرا لازمه‌اش آن است كه آیه‌ای ساليان سال بعد از نزول در كتاب جايگاه نداشته و به سوره‌ای ملحق نشده باشد. جايز هم نيست كه آیه‌ای بدون الحاق به سوره‌ای و جداگانه تلاوت شود. پس با توجه به اين جهت، همه اخباري كه بر نزول اين آيه در اوايل بعثت يا در مكه يا در ساليان آغازين مدينه دلالت دارد، مردود می‌شوند و بی‌اعتبار می‌گردند. (4)
 بايد با توجه به رواياتي كه اهل سنت هم نقل کرده‌اند بپذيريم كه اين آيه در آخر عمر پيامبر و در مورد مسئله مهمي نازل‌شده كه ممكن بوده، مورد كفر و انكار جمع زيادي از مسلمانان واقع شود. خدا پيامبرش را از مكر آنان امان داده، بدون ترس از آن جمع، به تبليغ آن مطلب فراخوانده، تبليغ در غدير خم واقع‌شده، آن‌هم ابلاغ جانشيني علي بن ابيطالب است.
نكته ديگر این‌که كافر بر دو گروه اطلاق می‌شود:
كافران اصطلاحي و ظاهري مثل بت‌پرستان و اهل كتاب كه منكر توحيد، معاد يا نبوت حضرت رسول می‌باشند.
كافران باطني كه گر چه به‌ظاهر به توحيد و نبوت و معاد اقرار کرده‌اند. ولي به‌واقع و باطن، ايمان ندارند و حقايق وحياني را با يقين به وحيانيت آن‌ها انكار می‌کنند.
در اينجا هم‌سخن از كساني است كه به خلافت و جانشيني امام علي به‌عنوان خواست خدا و امري آسماني باور دارند و می‌دانند كه چنين امري بر پيامبر نازل‌شده و ايشان درصدد ابلاغ آن است. ولي نمی‌خواهند آن را بپذيرند و درصددند مانع از ابلاغ اين حكم خدايي شوند. اينان در باطن كافرند و خدايي كه به باطن‌ها علم دارد با توجه به كفر دروني آنان، آن‌ها را كافر می‌شمارد، هرچند در ظاهر جزو مسلمانان هستند و اظهار اسلام می‌کنند.
پی‌نوشت‌ها:
1. حجر (15)، آيه 94.
2. واحدي، اسباب النزول، بيروت، دار الكتب العلميه، 1411 ق، ص 204.
3. مزمل (73) آيه 5-10.
4. ابن عاشور، التحرير و التنوير، ج‏5، ص 151.
 

روش آقای فولادوند در ترجمه، میانه‌ای از ترجمه تحت‌اللفظ و ترجمه محتوایی می‌باشد.

پرسش:

بهترين و دقیق‌ترین ترجمه‌های فارسي قرآن را معرفي کنيد.

پاسخ:
برای اینکه روشن شود بهترین و دقیق‌ترین ترجمه‌های فارسی قرآن کریم کدام اند، ابتدا باید به تعریف ترجمه و سپس به معرفی اقسام مختلف آن و درنهایت نوع نیاز مراجعه‌کننده‌ی به ترجمه پرداخت تا مشخص شود کدام ترجمه می‌تواند برای این نیاز را برآورده کند.
به‌طورکلی مراد از ترجمه در اصطلاح و در عرف، انتقال معنى كلام از زبانى به زبان ديگر است. با توجه به اينكه جميع معانى و مقاصد منظور در متن اصلى را متضمن باشد به حدى كه گويى عين كلام را از لغتى به لغت ديگر منتقل كرده‏اند با علم به اينكه نقل عين كلام از زبانى به زبان ديگر ميسر نيست. (1)
نوع ترجمه‏هاى موجود قرآن کریم را می‌توان به سه دسته تقسيم كرد: ترجمه‌ی تحت‌اللفظی، ترجمه‌ی آزاد و ترجمه‌ی تفسیری (معنایی)، هرچند در نام‌گذاری آن‌ها اختلاف‌نظرهایی وجود دارد.
1. ترجمه تحت الفظى: يا كلمه به كلمه، كه مترجم زبان مبدأ را كلمه به كلمه به زبان مقصد برمى‏گرداند. در ترجمه‏هاى قديم قرآن، مترجمان باایمان به رعايت امانت كامل در برگرداندن كلام اللّه به فارسى اين روش را اتخاذ كرده‏اند. (2) گروهى معتقدند، اگر ما دقت وامانت را در ترجمه بخواهيم رعايت كنيم بايد واژه به واژه ترجمه كرده و جلو برويم. بدین‌وسیله حفظ امانت مى‏شود و دخالتى درآیات نمى‏شود. در اين نوع ترجمه، مترجم به‌جای هر كلمه از زبان مبدأ، كلمه‏اى از زبان مقصد را جايگزين مى‏كند، از نمونه‏هاى اين ترجمه مى‏توان ترجمه آقاى معزّى و روان جاوید را نام برد.
بايد متذكر شويم اين نوع ترجمه مشكلات جديدى را فراهم مى‏كند و هدف از ترجمه را مختل و ناقص مى‏كند و در اين نوع ترجمه در كلامى مانند قرآن كه مشحون از انواع كنايات، تشبيه‏ها و استعاره‏ها هست‏ ترجمه را قبيح و مستهجن مى‏كند و مى‏توان گفت اين نوع ترجمه نارساترين نوع ترجمه هست. مثلاً اگر بخواهيم آيه 29 سوره اسراء «وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً» را ترجمه تحت‌اللفظی كنيم به اين صورت هست: «قرار نده دست خودت را بسته به گردنت و آن را از هم کاملاً گشاده مدار تا بنشینی نكوهيده و درمانده» خواننده اين ترجمه در حيرت خواهد ماند، چرا خداوند از بستن دست به گردن و از گشاده نمودن دست منع نموده است، ولى بايد توجه داشت كه «غلّ يدين» در لغت عرب كنايه از بخل ورزيدن و «بسط يدين» كنايه از سخاوت است‏. (3)
2- ترجمه آزاد: در این نوع ترجمه مترجم خود را مقيّد به برگرداندن دقيق لفظ يا معناى متنى كه ترجمه مى‏شود نمى‏داند، بلكه به‌تناسب هدفى كه دارد به كاستن يا افزودن بر محتواى متن مى‏پردازد، گرچه معنى را به‌طورکلی منتقل مى‏كند. روشن است ترجمه آزاد قرآن را نمى‏توان ترجمه واقعى آن دانست، بلكه بايد آن را استنباط و دريافت ترجمان شمرد. (4)
3- ترجمه تفسيرى (معنایی): در اين روش، مترجم معنى را از زبان مبدأ به زبان مقصد برمى‏گرداند، به‌طوری‌که مراد گوينده يا نويسنده کاملاً بيان شود و تا ممكن شود الفاظ دو زبان نيز هماهنگى داشته باشد. بلى گاه براى رساندن مقصود يا روانى جمله بايد عبارتى افزوده شود، كه به رعايت امانت اين افزوده‏ها را درون هلالين قرار مى‏دهند.
بهترين نوع ترجمه كلام اللّه، ترجمه تفسیری (معنايى) است كه مراد آيات را بازگو مى‏كند. البتّه كلمات و تعبيرات و جمله‌بندی بايد شيوا، گويا- و حتّى الامكان- زيبا و خوش‌خوان باشد. (5) اين نوع ترجمه بخشى از مشكلات ترجمه نوع اول را از ميان مى‏برد و پيام آيه را رساتر به مخاطبين منتقل مى‏سازد ولى چون در اين نوع‏ ترجمه يك تفسير اجمالى از آيات مطرح مى‏شود برداشت‌ها و دیدگاه‌های مترجم در ترجمه لحاظ مى‏شود: ترجمه آقاى مكارم، سراج و الهى قمشه‏اى از نوع ترجمه تفسيرى هست. (6)
حال باید دید شخصی که دنبال ترجمه است به کدام‌یک از انواع سه‌گانه ترجمه نیازمند است؟ اگر بخواهد ترجمه لغات قرآن کریم را بدون مراعات ادبیات زبان مقصود لفظ به لفظ پیش ببرد و به معنای هر کلمه‌ای در ذیل آن واقف گردد، خوب در این صورت نیازمند به ترجمه‌ی تحت‌اللفظی است. اگر بخواهد بدون تقید به معانی تک‌تک الفاظ یک معنای کلی را از آیه برداشت کند خوب باید سراغ ترجمه‌ی آزاد برود، ولی اگر در عین امانت‌داری یِ در انتقال معانی الفاظ، دنبال ریختن این الفاظ در قالب زبان فارسی با مراعات ادبیات زبان فارسی است و هر جا نیاز به توضیح دارد داخل دو هلال بیاورد، خوب باید سراغ ترجمه تفسیری یا معنوی برود.

باوجوداین تقسیم‌ها و دلایلی ازجمله فصاحت، بلاغت و اعجاز قرآن، نمی‌شود و نمی‌توان قرآن را به‌طور کامل همراه تمام ابعاد معنایی آن ترجمه کرد؛ لذا نمی‌توان با قاطعیت گفت: فلان ترجمه بهترین و کامل‌ترین است؛ اما در مقایسه ترجمه‌ها به‌صورت کلی و با توجه به برتری ترجمه تفسیری (معنایی) نسبت با سایر ترجمه‌ها می‌توان گفت: ترجمه‌های زیر جزء بهترین ترجمه‌های تفسیری‌اند:
1. ترجمه مجتبوی.
2. ترجمه آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی.
3. ترجمه محمدعلی رضایی اصفهانی.
4. ترجمه محمدرضا صفوی، بر اساس تفسیر المیزان.
5. ترجمه مشکینی.
6. ترجمه بهاءالدین خرمشاهی.
7. ترجمه غلامعلی حداد عادل.
8. ترجمه محمدمهدی فولادوند.
روش آقای فولادوند در ترجمه، میانه‌ای از ترجمه تحت‌اللفظ و ترجمه محتوایی می‌باشد یعنی دقت و مطابقت ترجمه با اصل آیه و همچنین خوش‌خوانی و روانی آن هیچ‌کدام فدای دیگری نشده است. علاوه بر این‌یکی از ویژگی‌های کم‌نظیر ترجمه حاضر، همت مترجم در ارائه یک ترجمه آهنگین در سوره‌های مکی انتهای قرآن است. بدون اغراق این ترجمه یکی از دقیق‌ترین و شیواترین ترجمه‌های معاصر است.
اما یکی از ترجمه‌هایی که به‌صورت اختصاصی برای مخاطب نوجوان و جوان نوشته‌شده است، «ترجمۀ خواندنی قرآن، به روش تفسیری و پیام‌رسان برای جوانان و نوجوانان» اثر حجه الاسلام علی ملکی است. این ترجمه به خاطر روان بودن و سادگی و همچنین به‌روز بودن اصطلاحات و لغات برای نوجوانان و جوانان بسیار دل‌نشین است.
در پایان قابل‌ذکر است که قرآن به زبان‌های زیادی ترجمه‌شده و می‌شود؛ و مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (به آدرس: www.noorsoft.org) نرم‌افزاری بانام «جامع التفاسیر» تهیه و ارائه کرده که علاوه بر متن قرآن کریم، قرائت‌های دل‌نشین، ترجمه‌ها و تفاسیر فراوانی به زبان‌های مختلف دارد و برای دانشجویان، طلاب و محققین بسیار مفید هست.

منابع بیشتر جهت مطالعه:
1. سید محمدحسن جواهرى، مقاله «پژوهشى در انواع ترجمه قرآن کریم»،پژوهشهای قرآنی، 1384ش، شماره 42 و 43 ویژه نامه ترجمه قرآن.
2. بی‌آزار شیرازی، قرآن ناطق، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ اول، 1376 ش، ج 1.
پی‌نوشت ها:
1. علی نجار، اصول و مبانی ترجمه قرآن، رشت، کتاب مبین،1381 ش، ص 19.
2. محمدمهدی رکنی یزدی، آشنایی با علوم قرآن، مشهد/ تهران، آستان قدس/ سمت، 1379 ش، ص 150.
3. ر.ک: علی نجار، اصول و مبانی ترجمه قرآن، رشت، کتاب مبین،1381 ش، ص 27 -29.
4. محمدمهدی رکنی یزدی، آشنایی با علوم قرآن، مشهد/ تهران، آستان قدس/ سمت، 1379 ش، ص 151. 
5. همان.
6. ر.ک: علی نجار، اصول و مبانی ترجمه قرآن، رشت، کتاب مبین،1381 ش، ص 27-28.
 

بهترین تفسیری که تا به امروز برای عامه و برای مراجعه‌کننده، ساده و بدون اطلاعات فراوان قرآنی ـ اسلامی نوشته‌شده است، تفسیر نمونه است.

براي آشنايي بيشتر با معارف قرآن کريم، در دوره‌های مختلفی سنی و سطوح مختلف علمی، چه تفاسیری مطالعه کنیم؟

پاسخ:

درزمینهٔ تفسیر قرآن برای نوجوانان، می‌توان از «تفسیر نوجوان» به قلم دکتر محمد بیستونی است. تفسیر نوجوان در ۳۰ جلد و با حذف آیاتی که به گروه سنی نوجوان ارتباطی ندارد و با تفسیر باقی آیات قرآن متناسب با سنین نوجوانی منتشرشده است. این تفسیر برگرفته از تفسیر نمونه است.

برای همین مخاطب می‌توان به مجموعه تفسیر مصور قرآن کریم برای نوجوانان و جوانان اثر آقای مصطفی نیک اقبال و مجتبی فائق اشاره کرد که جلد اول آن با عنوان «یاسین قرآن» به چاپ رسیده است.

جناب آقای محمود متوسل تفسیری را با عنوان «تفسیر قرآن برای جوانان» پدید آورده است که برگرفته از تفسیر نور جناب آقای محسن قرائتی است. تنها یک جلد این تفسیر به‌صورت دیجیتالی چاپ و توسط مركز فرهنگي درس‌هایی از قرآن در سال ۱۳۷۷ ش در تهران منتشرشده است.

از تفاسیر دیگر برای جوانان، می‌توان به «تفسير قرآن مهر» ویژۀ جوانان، اثر دکتر محمدعلی رضایی اشاره کرد. این تفسیر در 22 جلد، همراه با نکات روان‌شناختی و جامعه‌شناختی برای جوان‌ها، منتشرشده است.

برای استفاده نوجوانان و جوانان از تفسیر می‌توان در بین تفاسیر موجود از تفسیر نور جناب حجةالاسلام والمسلمین محسن قرائتی نام برد که زبان و بیان ساده و دل‌نشینی دارد. همچنین خلاصه تفسیر نمونه آیت‌الله مکارم شیرازی که در پنج جلد چاپ‌شده است نیز مناسب است.

تفسیر دیگری که برای جوانان بسیار قابل‌استفاده است، مجموعه مباحث تفسیر استاد شهید مرتضی مطهری است که با عنوان «آشنایی با قرآن» به چاپ رسیده است. هرچند این مجموعه شامل تمام سوره‌های قرآن نیست، ولی با توجه به این‌که این تفسیر ناظر به مسائل جامعه و به‌صورت کاربردی بیان‌شده، برای جوانان بسیار قابل‌استفاده است.

بهترین تفسیری که تا به امروز برای عامه و برای مراجعه‌کننده، ساده و بدون اطلاعات فراوان قرآنی ـ اسلامی نوشته‌شده است، تفسیر نمونه است که در بیست‌وهفت جلد است. این تفسیر را عده‌ای از فضلای قرآن‌پژوه حوزه علمیه قم زیر نظر آیت‌الله مکارم شیرازی نوشته‌اند.

اما بهترین تفسیر برای افراد میان‌سال به بالا که به‌حداعلای مطالعات علمی رسیده‌اند و به‌نوعی از تحصیل عادی و حتی عالی فراغت یافته‌اند تفسیر المیزان علامه طباطبایی است که متن اصلی آن عربی بوده و در بیست جلد چاپ‌شده است. این تفسیر توسط آقای سید محمدباقر موسوی همدانی با همین تعداد جلد ترجمه‌شده است.

البته کتاب‌های دیگری نیز وجود دارد که نه در قالب تفسیر بلکه در قالب بیان مفاهیم قرآن کریم و نکات تفسیری می‌تواند برای همه رده‌های سنّی بخصوص رده‌ی سنّی جوانان به بالا مفید باشد مانند:

1. آموزش ترجمه و مفاهیم قرآن کریم، نوشته: ابوالفضل علامی، حمید صفارهرندی، سید هادی محدث که در دو جلد چاپ‌شده است و در سال 1395 ش توسط نشر تحسین منتشرشده است.

2. قرآن حکیم: قرآن‌هایی با این نام توسط بزرگانی چون آیت‌الله مکارم و آیت‌الله مشکینی، ابوالفضل بهرام پور و... چاپ‌شده است که علاوه بر ترجمه دارای توضیحاتی در خصوص برخی از آیات منتخب است.

یکی از این قرآن حکیم‌ها توسط مرکز طبع و نشر قرآن جمهوری اسلامی ایران به جهت استفاده‌ی دانشجویان تهیه‌شده است. ویژگی‌های این قرآن باعث می‌شود این اثر برای دانشجویان مفیدتر باشد. ویژگی‌های این کتاب عبارت‌اند از:1) متن آیات قرآن کریم که بر اساس رسم‌الخط آسان و کم علامت تهیه‌شده است.2) ترجمۀ روان و سلیس آیات که در کنار متن آیات قرآن قرار داده‌شده است.3) شرح و توضیح برخی آیات و موضوعات متناسب با نیازها و دغدغه‌های اعتقادی و قرآنی دانشجویان 4) فهرست موضوعی از تمام موضوعات مطرح‌شده است. تعداد کل موضوعات پرداخته‌شده در این مصحف - که از تفاسیر معتبری همچون المیزان، مجمع‌البیان، اطیب‌البیان، نمونه و تفسیر موضوعی قرآن کریم اخذشده - بالغ‌بر 1717 عنوان بوده که در پایان قرآن، این عناوین در قالب فهرست موضوعی آورده شده است.

ختم سوره مبارکه یس به شکلی که رایج شده مجاز است یا بدعت محسوب می شود؟
در تفاسير و روايات اهل‌بیت (ع) دستوري براي ختم سوره يس ذكر نشده، بلكه فضائل اين سوره و اهميت آن در بعضي روايات بیان‌شده است ...

پاسخ:
در تفاسير و روايات اهل‌بیت (ع) دستوري براي ختم سوره يس ذكر نشده، بلكه فضائل اين سوره و اهميت آن در بعضي روايات بیان‌شده است. بله در بعضي سایت‌ها و بعضي كتبي كه به نام ختومات سور و... نوشته‌شده، چنين مطالبي آمده است كه مستند روايي ندارد. نوشتن اين دستورات با توجه به اينكه از شارع مقدس و معصومين (ع) نرسيده و جزء دين نيست، مخصوصاً با غرض دكان باز كردن و قصد مادي داشتن، نوعي بدعت به‌حساب می‌آید.
اما درباره خواص و فضائل سوره مباركه «يس» رواياتي از معصومين (ع) نقل‌شده كه بعضي از آن‌ها را در ذيل می‌آوریم:
1-عن النبي (ص) أنه قال سورة يس تدعى في التوراة المعمة قيل و ما المعمة قال تعم صاحبها خير الدنيا و الآخرة... و تدعى المدافعة القاضية تدفع عن صاحب‌ها كل شر و تقضي له كل حاجة«(1)
پيامبر (ص) فرمودند: سوره يس در تورات به‌عنوان «عموميت آفرين» ناميده شده، سؤال شد ازچه‌رو به آن عموميت آفرين گفته مى‏شود؟ فرمود: به خاطر اينكه كسى كه همدم و هم‌نشین اين سوره باشد او را مشمول تمام خير دنيا و آخرت مى‏كند و اين سوره مدافعه و قاضيه ناميده شده، زيرا هر شري را از صاحب آن دفع می‌کند و هر حاجتي را براي او برآورده می‌کند.
2-وَ عَنْ عَطَاءِ بْنِ أَبِي رَبَاحٍ قَالَ بَلَغَنِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ مَنْ قَرَأَ يس فِي صَدْرِ النَّهَارِ قُضِيَتْ حَوَائِجُهُ»(2) عطاء بن رباح گفت به من رسيده كه پيامبر (ص) فرمود كسي كه سوره يس را در وسط ظهر بخواند حاجت‌هایش برآورده می‌شود.
3 -و ينبغي قراءة سورة يس بعد التعقيب فإن قارئها في الصباح لا يزال محفوظا مرزوقا حتى يمسي و تسمى الدافعة لأنها تدفع عن قارئها كل شر و القاضية لأنها تقضي له كل حاجة.(3)
سزاوار است بعد از تعقيب نماز صبح سوره يس خوانده شود. زيرا قرائت كننده آن در صبح پيوسته محفوظ است و روزي داده‌شده تا شب و اين سوره دافعه ناميده شده، چون از قرائت كننده آن هر شري را دفع می‌کند و قاضيه ناميده شده، چون هر حاجتي را براي او برآورده می‌کند.
4- از ابو بصير نقل‌شده است كه امام صادق (ع) فرمود: براى هر چيزى قلبى است و قلب قرآن سوره ياسين است، هر كس آن را پيش از خواب يا در روز پيش از شام بخواند در آن روز تا شامگاهان از كسانى خواهد بود كه محفوظ مى‏مانند و از رزق خدا بهره مى‏برند و هر كس آن را شب‌هنگام پيش از خواب بخواند، خداوند هزار فرشته بر او مى‏گمارد تا او را از شرّ هر شيطان رانده‌شده و از هر آسيبى حفظ كنند و اگر در روز آن شب بميرد خدا او را وارد بهشت مى‏كند و سى هزار فرشته هنگام غسل او حاضر مى‏شوند و همه براى او طلب آمرزش مى‏كنند و با استغفار او را تا قبرش مشايعت مى‏نمايند...(4)
5 -از جابر جعفى نقل‌شده است كه امام باقر (ع) فرمود: هر كس سوره ياسين را در عمر خود یک‌بار تلاوت كند، خداوند به شمار تمام آفريدگان دنيا و تمام آفريدگان آخرت و آنچه در آسمان است، به شمار هر یک‌دو هزار هزار حسنه براى او مى‏نويسد و به همين اندازه گناهانش را محو مى‏كند و دچار تنگدستى، بدهكارى، ويرانى خانه، سختى، ديوانگى، جذام، وسوسه و بیماری‌های زیان‌بار نمى‏شود،...(5)
پی‌نوشت‌ها:
1. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع‌البیان فى تفسير القرآن، انتشارات ناصرخسرو، ج 8، ص 646.
2. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 89، ص 292.
3. شيخ بهايي، مفتاح الفلاح في عمل اليوم و الليلة، انتشارات دار الاضواء، ص 118.
4. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَلْباً وَ إِنَّ قَلْبَ الْقُرْآنِ يس وَ مَنْ قَرَأَهَا قَبْلَ أَنْ يَنَامَ أَوْ فِي نَهَارِه‏...) شيخ صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، انتشارات دار الرضي، ص 111.
5. عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ مَنْ قَرَأَ يس فِي عُمُرِهِ مَرَّةً وَاحِدَةً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خَلْقٍ فِي الدُّنْيَا... همان.

دیگر به "أُوْلِي الأَمْرِ" اشاره نشده است؟
منظور از آن، اختلاف در احكام و قوانين كلى اسلام است كه تشريع آن باخدا و پيامبر (صلی‌الله علیه و آله) است، زيرا می‌دانیم امام فقط مجرى احكام است، ...

چرا در آيه ولایت، در قسمت اول، «أُوْلِي الأَمْرِ» آمده و بيان می‌دارد از خدا و رسول و صاحبان امر (که شيعه آنان را امامان معصوم می‌داند) اطاعت کنيد، ولی در قسمت دوم و بعد از «فَإِن تَنَازَعْتُمْ»، می‌گوید در صورت اختلاف در امر دينی آن را به خدا و رسولش عرضه بداريد و دیگر به "أُوْلِي الأَمْرِ" اشاره نشده است؟

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اهلّه وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ‏ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اهلّه وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلا»؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌اید! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالأمر [اوصياى پيامبر] را! و هرگاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آن‌ها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ایمان‌دارید! اين (كار) براى شما بهتر و عاقبت و پايانش نيكوتر است‏. (1)

 

مسئله‌ای که مطرح فرموديد، در قالب پرسش و پاسخ در تفسير «نمونه» چنين آمده است:

«اگر منظور از "اولوالأمر الامر" امامان و رهبران معصوم است، پس چرا در ذيل آيه كه مسئله تنازع و اختلاف مسلمانان را بيان می‌کند می‌گوید: «فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اهلّه وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا»؛ اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد اگر ايمان به پروردگار و روز بازپسين داريد، اين براى شما بهتر و پايان و عاقبتش نيكوتر است.

همان‌طور كه می‌بینیم در اینجا سخنى از "اولوالأمر" به ميان نيامده و مرجع حل اختلاف تنها خدا (كتاب اهلّه، قرآن) و پيامبر (سنت) معرفی‌شده است.

در پاسخ اين ايراد بايد گفت:

اولاً اين ايراد مخصوص تفسير دانشمندان شيعه نيست بلكه به ساير تفسيرها نيز باکمی دقت متوجه می‌شود و ثانیاً شكى نيست كه منظور از اختلاف و تنازع در جمله فوق، اختلاف و تنازع در احكام است نه در مسائل مربوط به جزئيات حكومت و رهبرى مسلمين، زيرا در اين مسائل مسلماً بايد از "اولوالأمر " اطاعت كرد (همان‌طور كه در جمله اول آيه تصریح‌شده).

بنابراین؛ منظور از آن، اختلاف در احكام و قوانين كلى اسلام است كه تشريع آن باخدا و پيامبر (صلی‌الله علیه و آله) است، زيرا می‌دانیم امام فقط مجرى احكام است، نه قانونى وضع می‌کند و نه نسخ می‌کند، بلكه همواره در مسير اجراى احكام خدا و سنت پيامبر (صلی‌الله علیه و آله) است و لذا در احاديث اهل‌بیت (علیهم‌السلام) می‌خوانیم كه اگر از ما سخنى برخلاف كتاب اهلّه و سخن پيامبر (صلی‌الله علیه و آله) نقل كردند هرگز نپذيريد، محال است ما چيزى برخلاف كتاب اهلّه و سنت پيامبر (صلی‌الله علیه و آله) بگویيم.

بنابراین؛ نخستين مرجع حل اختلاف مردم در احكام و قوانين اسلامى خدا و پيامبر (صلی‌الله علیه و آله) است كه بر او وحى می‌شود و اگر امامان معصوم بيان حكم می‌کنند، آن نيز از خودشان نيست بلكه از كتاب اهلّه و يا علم و دانشى است كه از پيامبر (صلی‌الله علیه و آله) به آن‌ها رسيده است؛ و به‌این‌ترتیب علت عدم ذكر "اولوالأمر " در رديف مراجع حل اختلاف در احكام روشن می‌گردد.»(2)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. نساء: 4/ 59.

2. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏3، ص 442-441.

قواعد بلاغت و فصاحت ساخته دست خود بشر است.
بلاغت و فصاحت یعنی رسا و زیبا و گیرا و حق و عالی سخن گفتن به طوری که شنونده متاثر شود و قانع گردد و جذب شود و نتواند آن را رد کند.

قواعد بلاغت و فصاحت ساخته دست خود بشر است. چگونه ادعا می شود كه قرآن چون با آن قوانین كه خود ساخته بشر است تطبیق دارد، معجزه است؟

بلاغت و فصاحت یعنی رسا و زیبا و گیرا و حق و عالی سخن گفتن به طوری که شنونده متاثر شود و قانع گردد و جذب شود و نتواند آن را رد کند.

فصاحت و بلاغت در سخن گر چه کار آدمی است، ولی محصول عقل و فکر و بینش و توانمندی انسان است که همه عطایای خداست . خدا که خود نیز متکلم و سخنگو است، در مقام تکلم فصیح و بلیغ سخن می گوید . مرتبه فصاحت و بلاغت سخن خدا با مرتبه فصاحت و بلاغت هیچ بشری قابل مقایسه نیست .همچنان که بشر به قدرت و علم و توان خدادادی می تواند خالق باشد ، ولی خلقت انسان  مظهری از خلقت خداست و اصلا با آن قابل مقایسه نمی باشد.

بنا بر این نشأت گرفتن فصاحت و بلاغت از فکر و توان و علم بشر مانع از آن نیست سخن خدا که در عالی ترین درجه فصاحت و بلاغت و رسایی و گیرایی و تاثیر گذاری و حقانیت و زیبایی است ، معجزه نباشد، هم چنان که ایجاد و خلق خدا معجزه می باشد. بشر در هیچ کاری از جمله در سخن گفتن نمی تواند با خدا مقابله کند و در مرتبه خدا قرار بگیرد. او در هر زمینه ای از جمله در زمینه فصاحت و بلاغت  هر چه دارد ، از خدا و رشحه ای از او متناسب با ظرفیت وجودی اش است.

بشر با وام گرفتن از فطرت و عقل و قرآن که همه انوار خدایی است ، زیبا و گیرا و رسا سخن می گوید. خدایی که صاحب همه این انوار است، در سخن چنان مرتبه بلندی از فصاحت و بلاغت را دارد که هیچ بشری را به تنهایی و به اجتماع توان هماوردی با آن نیست.

افراد بشر نیز هر کدام به تناسب فهم و درک و فطرت سلیم و عقل وافر و درک بالای خود از قرآن و حقایق جهان ، فصیح و بلیغ سخن می گویند مثلا علی بن ابی طالب که در این زمینه ها بر همه افراد بشر (جز رسول خدا) سرآمد است ، سخنش نیز از اوج فصاحتی و بلاغتی بی نظیر برخوردار است که فوق سخن همه خلایق و دون سخن خداست.

همه سخنوران جهان اذعان دارند که سخن شان با سخن علی از حیث حقانیت ، محتوا ، زیبایی ، گیرایی ، رسایی ، تاثیر گذاری و ...، قابل مقایسه نیست. وقتی خلایق از هماوردی با سخن علی بن ابی طالب عاجزند ، چگونه می خواهند با سخن خدا هماوردی کنند؟

آیا این وجوه برای همه افراد قابل فهم است؟
برای هر فردی درك اعجاز قرآن تا حدودی ممكن است...

وجوه اعجاز قرآن چیست و آیا این وجوه برای همه افراد قابل فهم است یا فقط برای افراد خاصی قابل تشخیص است؟

 

آیا برای یك انسان عادی درك اعجاز قرآن به صورت مستقیم (بدون مراجعه به نظر اهل فن) میسر است؟ آیا باید ادبا و متخصصین معجزات قرآن را تشخیص دهند و ما به رای آنها اعتماد كنیم و ایمان بیاوریم!؟ بنده مدتی در مورد این سوال تحقیق كرده ام و جواب هایی شنیده ام كه برایم قانع كننده نبوده در سطور ذیل خلاصه آنها را می آورم. معجزاتی كه برای قرآن كریم ذكر می كنند (مواردی كه بنده از آن اطلاع دارم) شامل موارد ذیل است: 1. فصاحت و تحدی كه بی پاسخ مانده است و سند آن تشخیص اهل فن و شهادت تاریخ است. البته در مورد بی بدیل بودن فصاحت و همچنین شهادت تاریخ بر بی پاسخ ماندن تحری قرآن تردیدهایی هست كه بررسی صحت و سقم آن مورد نظر من نیست زیرا به هر صورت شیوایی قرآن بی واسطه برایم قابل تشخیص نیست. 2. اعجاز علمی نیز اشارات مبهمی است كه با توجیه و تاویل به مسائل علمی ربطشان داده اند. مانند تشبیه زمین به مهد كه می تواند منظور تنها محل آرامش باشد و حركت آن مد نظر نباشد گو اینكه حركت مهد شباهتی به حركت دورانی زمین ندارد. در مورد مشرقین و مغربین هم همینطور به نظر بنده ربط آن به كروی بودن زمین بیشتر یك توجیه خنده دار است تا یك اكتشاف علمی. 3. مسائلی كه در قرآن به عنوان پیشگویی به آن اشاره می كنند یا در قالب پیش بینی است یا مثل مورد قبل توجیه. مانند پیش گویی غلبه روم بر فارس كه می تواند یك پیشبینی سیاسی باشد مثل خیلی از تحلیل های سیاسی كه هر روزه انجام می شود و شمار زیادی از آنها نیز تحقق می یابد. 4. اعجاز عددی در مورد كلید 19 به نظر میرسد كه بیشتر حساب سازی و بازی با اعداد است اما در مورد تعداد تكرار برخی كلمات باعث شگفتیست اما به سختی می توان این دلیل تازه كشف شده را به عنوان تنها معجزه قبول كرد. بسیاری از شاعران فارس و عرب زبان با استفاده از حروف ابجد در شعر های خود ماده تاریخی ساخته اند یا به اعداد ثابت ریاضی و فیزیكی اشاره كرده اند كه باعث شگفتیست ولی هیچ یك به این واسطه ادعای معجزه نكرده اند. البته در مقیاس مصحف با چند بیت شعر قابل قیاس نیست ولی به هر روی این ایجاد نظم عددی برای انسان ولو در مقیاسی كوچكتر ممكن بوده و هست. 5. اعجاز در مفاهیم بلند و بدیع، با مطالعه كتابهای عهد عتیق و جدیدو جستجو در فرهنگ و آداب و رسوم عرب جاهلی، قرآن را مترقی تر و كاملتر از آن ها یافتم ولی نه چندان بدیع و نو كه بتوان آن را معجزه نامید. شاید در نظر گرفتن مفاهیم عمیق و به قولی هفت بطن (كه بعضا بی ارتباط با لفظ می باشد) باعث توهم عظمت معانی شده است. طبعا هر اثری را اگر هزار و چهارصد سال اینگونه می پروراندند و زیر و رو می كردند چنان بزرگ می نمود. به تفسیر ها و ترجمه های متعددی مراجعه كردم اما این طور به نظرم میرسد كه گسستگی و عدم انسجام كه در آیات پی در پی به چشم می خورد ذهن در جستجوی ارتباط را می آزارد و خسته می كند. مثال هایی كه تشخیص ارتباطش با اصل موضوع و گاه خود مثال گویا نیست (مانند مثل هایی كه در اوایل سوره بقره آمده) و من در شگفتم كه مگر فلسفه آوردن مثال در كلام گویا كردن مطلب نیست؟ قوانینی كه یا عین آن در ادیان و رسوم عرب جاهلی سابقه داشته یا مایه هایی از آن بوده و تكامل یافته است.

برای هر فردی درك اعجاز قرآن تا حدودی ممكن است.

الف) وقتی دقت كنی كه آورنده این كتاب فردی بوده كه تا سن چهل سالگی در جامعه حضور داشته و هیچ سخنی كه مانند قرآن همه را خیره كند، از او شنیده نشده است و به هیچ مكتبی نرفته و با افكار دانشمندان و اندیشمندان آشنا نبوده و اهل علم و مطالعه نبوده است. ارائه چنین كتاب و معارفی كه همه را انگت به دهان ساخته ، توسط چنین فردی خود معجزه آشكار است.

ب ) دیگر این كه آورنده این كتاب در صداقت و خداترسی به درجه ای فوق العاده رسیده و محال است كه به دروغ این كتاب را وحی بنامد. وقتی چنین كسی اعلام می كند این وحی است، با توجه به صداقت و خداترسی اش به وحی بودنش یقین می یابیم.

ج ) اما اخبار غیبی ، درست است كه می تواند یك پیش بینی سیاسی باشد ولی خبر دادن از واقعه ای كه الان در فاصله ای طولانی اتفاق افتاده و به صورت عادی هیچ كس هنوز از آن خبری ندارد و خبر دادن دقیق از پیروزی آینده (بضع یعنی كمتر از 10 سال) كار پیش بینی كنندگان سیاسی نیست و فقط خبر دادن از غیب است و كار كسی است كه با عالم غیب ارتباط دارد. و پیش بینی سیاسی به صورت حدس و گمان است اما خبر غیبی است كه با قاطعیت مطرح اعلام می گردد و در آینده هم حقانیت آن به اثبات میرسد .در پیشبینی سیاسی اگر پیش بینی اشتباه شود، مشكلی ایجاد نمی شود؛ ولی در اخبار غیبی اساس نبوت خدشه دار می شود. پس این كه قرآن با قاطعیت بیان می كند این فراتر از یك پیش بینی است.

د) این كه كتابی در معارف مبدأ و معاد باشد و در مدت 23 سال در شرایط مختلف نازل شود؛ ولی هیچ كدام از آیاتش با هم تنافی و تعارض نداشته باشند، خود نشانه خدایی بودنش است.

ه) قرآن در  زمینه های علمی اشاراتی دارد و با گذشت 14 قرن و پیشرفت علمی خیره كننده، هیچ آیه ای از قرآن توسط دانشمندان تكذیب نشده و غلط معرفی نگردیده است، این نشان می دهد كه این كتاب از ناحیه خدای جهان است. (1)

و) قرآن  كتاب دینی است كه از روز اول تا به امروز مورد مخالفت شدید قدرتمندان قرار گرفته است و خودش اعلام كرده كه من از جانب خدا هستم و اگر باور ندارید كه من خدایی هستم، فقط یك سوره مانند سوره های من بیاورید و به تایید سخن شناسان منصف برسانید تا همه بدانند كه این ادعای محمد بن عبد الله دروغ است و با وجود این كه مخالفان برای دشمنی با این كتاب و این دین از هیچ اقدامی فروگذار نكرده اند، اما تا به حال یا جرات آوردن سوره ای مثل قرآن را به خود راه نداده اند یا در صورت اقدام به شدت مفتضح و رسوا شده اند.

همین كه بشری كه توانسته كرات دیگر را فتح كند و اتم را بشكافد و ... ، با همه دشمنی ای كه با اسلام و قرآن داشته نتوانسته سوره ای همانند سوره های قرآن بیاورد ، برای اثبات معجزه بودن قرآن كافی است.

پی نوشت ها :

1. ر.ك: كتاب  مقايسه‏اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، تأليف دكتر بوكاي، ترجمه مهندس ذبيح الله دبير ،تهران ،انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

مگر جور كردن جملات شبيه قرآن معجزه است؟
معجزه كار خدایی است كه بشر اگر همگی دست به دست هم دهند و حتی همه جنّیان را هم به مدد بگیرند ، نمی توانند مثل آن را بیاورند. خدا چنین كاری را به دست پیامبر ...

چرا اَعراب تسليم جملات و كلمات قرآن شدند، مگر جور كردن جملات شبيه قرآن معجزه است؟

معجزه كار خدایی است كه بشر اگر همگی دست به دست هم دهند و حتی همه جنّیان را هم به مدد بگیرند ، نمی توانند مثل آن را بیاورند. خدا چنین كاری را به دست پیامبر انجام می دهد تا به مردم نشان دهد كه او متصل و مؤید به غیب است و ادعای نبوتش صحیح می باشد.

حضرت صالح به عنوان معجزه شتری با بچه اش را از دل صخره ای سخت و بلند خارج می كند . حضرت موسی عصایش را اژدها می سازد . حضرت عیسی مرده زنده می كند و...

آیا اگر همه بشر و جنیان دست به دست هم دهند ،می توانند بدون مقدمه از دل صخره ای سخت ، شتری با بچه اش بیرون آورند و آیا می توانند عصایی چوبین را به اژدهایی واقعی تبدیل كنند یا مرده را زنده سازند؟

جواب این سؤال به وضوح منفی است.

خداوند معجزه پیامبر خاتمش را از جنسی دیگر قرار داد؛ یعنی كتابی علمی و معرفتی و اخلاقی و انسان ساز . اعلام كرد این معجزه و آیت رسالت و نبوت پیامبر است كه همچون آیات دیگر پیامبران ، اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند ، نمی توانند مانند آن را بیاورند.

 مگر قرآن چگونه است كه همه جن و انس را بر آوردن مثل آن توان نیست؟

مگر قرآن فقط یك سری جملات منظوم یا مسجع است تا مثل آن را بیاورند؟ مگر كتاب قصه ، رمان یا تاریخ است تا مثل آن را بیاورند؟ و...

اگر قرآن این گونه بود، می شد مثل آن آورد ،ولی قرآن این گونه نیست.

قرآن كتاب معرفت و معارف است، آن هم معارفی كه جن و  بشر راهی برای دست یابی به آن ندارند:

يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون؛‏ (1)

 آنچه را نمي‏دانستيد، به شما ياد دهد.

قرآن كتاب اخبار پیامبران است كه در تاریخ گم شده اند و خبر صحیح آن را جز خدا نمی داند:

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلين؛‏ (2)

ما بهترين سرگذشت ها را از طريق اين قرآن- كه به تو وحي كرديم- بر تو بازگو مي‏كنيم و مسلّماً پيش از اين، از آن خبر نداشتي!

تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقينَ ؛(3)

اين ها از خبرهاي غيب است كه به تو (اي پيامبر) وحي مي‏كنيم. نه تو، و نه قومت، اين ها را پيش از اين نمي‏دانستيد! بنا بر اين، صبر و استقامت كن، كه عاقبت از آن پرهيزگاران است!

قرآن توصیف خالق و ملكوت جهان است (غیب) كه جز خدا بر آن علم و آگاهی ندارد .

قرآن توصیف  بهشت و دوزخ است كه در جهان دیگر است و بشر را بر آگاهی بدان راهی نیست.

در قرآن از راز و رمز هایی از خلقت به اقتضا سخن به میان آمده كه جز خالق جهان بر آن راز و رمز ها دسترسی ندارد.  به این جهات است كه بشر را توان آوردن كتابی مثل قرآن نیست كه ویژگی های فوق را داشته و اقتباس از قرآن نباشد و بتواند در مقابل آن بایستد. بنا بر این فقط رسایی و گیرایی قرآن معجزه نیست تا عرب ها نتوانند مثل آن را در رسایی و گیرایی بیاورند، بلكه از جهات مختلف معجزه است . عرب و غیر عرب و جن و انس را بر آوردن مثل آن توان نیست.

پی نوشت ها:

1. بقره (2) آیه 151.

2. یوسف (12) آیه 3.

3. هود (11) 49.

قرآن در هر عصري براي مردم آن عصر از جنبه ي خاصي معجزه است؟
قرآن كريم به عنوان آخرين كتاب آسماني بر آخرين پيامبر خدا(ص) نازل شد و براي اثبات حقانيت ايشان و دين مبين اسلام به عنوان معجزه جاويد و هميشگي و در تمام دوران ...

آيا مي توان گفت كه قرآن در هر عصري براي مردم آن عصر از جنبه ي خاصي معجزه است؟

قرآن كريم به عنوان آخرين كتاب آسماني بر آخرين پيامبر خدا(ص) نازل شد و براي اثبات حقانيت ايشان و دين مبين اسلام به عنوان معجزه جاويد و هميشگي و در تمام دوران ها شناخته شد. از اين رو متكلمين و مفسرين و دانشمندان علوم قرآني با استفاده از خود قرآن و روايات معصومين(ع) براي اين معجزه جاويد، وجوهي را بيان كرده اند و آن را از جنبه هاي مختلف معجزه دانسته اند كه در تمام زمان ها و دوران ها اين وجوه به عنوان وجوه اعجاز قرآن شناخته شده اند.

وجوه و جنبه هاي اعجاز قرآن:

1. شخصيت پيامبر( امي و درس ناخوانده بودن)

 2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بياني)

 3. آموزه‏ها و معارف عالي (اعجاز معاني)

 4. هماهنگي و عدم وجود اختلاف

 5. خبرهاي غيبي

 الف) خبر پيروزي روميان بر ايرانيان

 ب) خبر پيروزي مسلمانان در جنگ بدر

 ج) وعده بازگشت پيروزمندانه به مكه

 د) وعده حفاظت از قرآن

 ه) پيروزي دين اسلام بر ديگر اديان

 6. طرح مسائل دقيق علمي

 7. آفرينش‏هاي هنري

 8. اعجاز عددي

9. تحدي و مبارزه طلبي

چون اين وجوه اعجاز قرآن براي هميشه وجود دارند، قرآن هم در هر عصري براي مردمان آن عصر معجزه است.

براي مطالعه بيشتر در مورد اعجاز قرآن و آشنايي بيشتر با وجوه اعجاز آن مي توانيد به منابع ذيل مراجعه نماييد.

1. معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، موسسه فرهنگي تمهيد، فصل هفتم- اعجاز قرآن، ص287.

2. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، انتشارات جامعه مدرسين، ج1، ص59 به بعد.

3. رضايي ،محمد علي ،پژوهشي در اعجاز علمي قرآن

صفحه‌ها