۱۳۹۷/۱۱/۲۷ ۱۳:۵۹ شناسه مطلب: 97715
در صورت امكان، آياتي كه به صراحت بيانگر نسخ اديان گذشته همچون مسيحيت و يهوديت هستند را براي اينجانب ارسال نماييد. همچنين آياتي كه تلويحاً نسخ اديان گذشته را مطرح مي كنند با استدلال آنها بيان كنيد. مثلاً اگر آيه مباهله و يا آيه 85 سوره آل عمران بر اين نكته اشاره دارد نحوه استدلال آن را مطرح نماييد.
توجه داشته باشيد كه اينجانب آيات نسخ در احكام... را نمي خواهم. بلكه آيات نسخ اديان را طالبم.
پرسشگر محترم سؤال شما اشتباه است. ما پيامبران داريم اما اديان نداريم. پيامبران همه از جانب يك خدا و براي هدايت انسان به يك هدف كه همان خداگونه و خليفه خدا شدن است، آمده اند از اين رو پيام همه يكسان است و هر پيامبر مصدّق پيامبران قبل از خود، مؤيد پيامبران همزمان با خود و مبشّر به پيامبران بعد از خود است.
همه پيامبران به توحيد، نبوت، معاد، بندگي و عبادت، عمل صالح و ... دعوت كرده اند.
دين همه پيامبران دين توحيد است كه يكي بيش نيست. بله پيامبران دستور العمل هايي داشته اند كه بعضي به مناسبت اقتضاهاي زمان و مكان توسط پيامبر ديگر تغيير كرده و نسخ شده و دستور العمل جديد آمده است مثل تغيير قبله كه در اديان قبل مسجد الاقصي قبله بود و پيامبر هم تا مدتي به طرف مسجد الاقصي نماز خواند و بعد مكه قبله شد.
اديان، گرچه خود را منسوب به آسمان مي كنند ولي در واقع دين آسماني نيستند و از دين آسماني در آنها جز نام و بعضي تعاليم كمرنگ نمانده و در واقع فقط ادعاي آسماني بودن دارند.
ديني آسماني و قابل پيروي است كه متن وحياني آن قطعي باشد و تفسير آن متن از جانب پيامبر آن دين و جانشينان قطعي او به نحو معتبر رسيده باشد و دين هاي آسماني فعلي هيچ كدام جز اسلام اين گونه نيستند و آنچه به عنوان متون وحياني و تفاسير آنها در دست است، هيچ كدام معتبر نمي باشد. اگر كتب آسماني قبلي و تفاسير آن در دست بود، مي ديديم كه همه يك حرف مي زنند و به يك حقيقت دعوت مي كنند و هر كدام مي گويد احكام من تا آمدن دين بعد حجت است و بعد از آمدن آن دين اگر تاييد شد كه هيچ و گرنه، حجت نيست و با آمدن پيامبر بعد ، همه متدينان به من بايد به او ايمان آورده و تابع احكام دين او شوند.
پس نسخ مربوط به احكام است كه از آن به "مناسك و شريعت" هم تعبير مي شود ولي جوهر و اصل دين نسخ نمي شود و تعدد و تغيير ندارد.
ما امروز هم بايد تابع دين موسي و عيسي باشيم كه همان دين محمد است. موسي و عيسي پيروان خود را دستور داده اند به پيامبر خاتم ايمان بياورند و ما كه به او ايمان آورده ايم يهودي و مسيحي واقعي هستيم و اما يهوديان و مسيحيان خود را به موسي و عيسي منسوب مي كنند. ولي پيرو آنان نيستند. زيرا مطابق دستور آنان عمل نكرده و علاوه بر اين كه معارفي كه آنان به عنوان دين آورده اند، تحريف كرده، به پيامبر خاتم هم ايمان نياورده اند:
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسي أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيه (1)
آييني را براي شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد!
چون دين و دينداري حقيقي، يكي بيش نيست، قرآن به متدينان مؤمن اديان گذشته هم وعده نجات داده، متديناني كه همگي با هم همراه و هم مسير مي باشند و تفاوتي با هم ندارند.
اهل كتاب مؤمن اين گونه معرفي شده اند:
من اهل الكتاب امة قائمة يتلون آيات الله آناء اليل و هم يسجدون يؤمنون بالله و اليوم الاخر و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و يسارعون في الخيرات و اولئك من الصالحين(2)
از اهل كتاب، جمعيّتي هستند كه (به حق و ايمان) قيام ميكنند و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را ميخوانند در حالي كه سجده مينمايند. به خدا و روز ديگر ايمان ميآورند امر به معروف و نهي از منكر ميكنند و در انجام كارهاي نيك، پيشي ميگيرند و آنها از صالحانند.
و ان من اهل الكتاب لمن يؤمن بالله و ما انزل اليكم و ما انزل اليهم خاشعين لله لايشترون بآيات الله ثمنا قليلا اولئك لهم اجرهم عند ربهم (3) و از اهل كتاب، كساني هستند كه به خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گرديده، ايمان دارند در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آيات خدا را به بهاي ناچيزي نميفروشند.
بنا بر اين دين حقيقي يك چيز بيش نيست، ايمان به توحيد، نبوت و پيامبران، معاد، عمل صالح ، دعوت به خوبي ها، نهي از بديها، عبادت و تلاوت آيات خدا و ...
اين چنين فردي اگر يهودي يا مسيحي باشد، مسلمان است. زيرا پيامبر اسلام را نشناخته كه به او ايمان بياورد و منتظر اوست تا وي را ببيند يا بشناسد و ايمان بياورد و تا او را بشناسد، بدون ترديد و فوت وقت ايمان مي آورد و سخن دل او اين گونه است:
وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَي الرَّسُولِ تَري أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ (4)
و هر زمان آياتي را كه بر پيامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهاي آنها را ميبيني كه (از شوق،) اشك ميريزد، بخاطر حقيقتي كه دريافتهاند. آنها ميگويند:«پروردگارا! ايمان آورديم پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره ياران محمد) بنويس! چرا ما به خدا و آنچه از حق به ما رسيده است، ايمان نياوريم، در حالي كه آرزو داريم پروردگارمان ما را در زمره صالحان قرار دهد؟!»
بنا بر اين دين يكي بيش نيست و نسخ نمي شود و يهود و مسيحي و زرتشتي اگر اهل دين حق باشند، اهل نجات مي باشند. چون خدا را به يگانگي مي شناسند و به پيامبران ايمان و اعتقاد دارند و اهل عبادت و نماز و تلاوت آيات خدا بوده و امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و منتظر پيامبر آخر الزمان هستند و تا او را بشناسند ، بدون درنگ به او ايمان مي آورند.
پي نوشت ها:
1. شوري (43) آيه 13.
2. آل عمران(3)، آيه 113-114.
3. همان، آيه 199.