تناقض در قران

عمده شبهاتی که نسبت به محتوای قرآن کریم مطرح می شود هرچند جواب دادن به آن ها بعضا نیاز به تخصص و دقت در این کتاب مقدس دارد ولی با اندک تأملی حل می شوند.
شبهه تناقض در قرآن بواسطه آیات ناسخ و منسوخ

پرسش:
در قرآن اختلاف است یا نیست؟ قرآن از یک طرف به خود می‌بالد و می‌گوید: اگر من از سوی غیر خدا بودم در من اختلاف بود، اما نیست؛ اما همین قرآن در آیه دیگری گفته است که برخی از آیاتش با آیات دیگری نسخ شده است. با توجه به لزوم اختلاف بین ناسخ و منسوخ این یعنی در قرآن اختلاف است. بالاخره در قرآن اختلاف است یا نیست؟
 

پاسخ:
 آیا به قرآن نمی‌اندیشند؟ چنانچه از سوی غیر خدا بود، همانا در آن اختلاف بسیاری می‌یافتند. (1)
هر آیه‌ای را که نسخ کنیم یا به تأخیر اندازیم، بهتر از آن یا مانندش را می‌آوریم. (2)
بنابراین:
قضیه 1: در قرآن اختلاف نیست؛
قضیه 2: در قرآن اختلاف است.
فرض کنید مادری به فرزندش که گلودرد دارد بگوید: آب یخ نخور و همین مادر چند روز بعد به همین فرزندش که این بار دچار گرمازدگی شده، بگوید: آب یخ بخور. آیا این مادر دچار تناقض‌گویی شده است؟ 
خیر؛ زیرا چون شرایط فرزندش تغییر کرده، طبیعتاً حکم آب یخ نیز تغییر می‌کند. زمانی که آب یخ برای او زیان داشت، مادر از آن نهی کرد و زمانی که برای او مفید بود، به آن امر کرد. بله اگر بدون تغییر شرایط شاهد دو حکم مختلف باشیم، این تناقض است. مثلاً مادر به همان فرزندش که گلودرد دارد، یک‌بار بگوید: بخور و بار دیگر بگوید: نخور! این تناقض است. قصه نسخ در قرآن نیز دقیقاً به همین شکل است؛ بنابراین، وجود ناسخ و منسوخ در قرآن که حاوی دو حکم مختلف برای دو شرایط مختلف هستند، به معنای وجود تناقض در این کتاب نیست. (3)
نکته دیگری که نباید مورد غفلت قرار بگیرد این است که مراد از اختلافی که وجود آن در قرآن نفی‌شده، اختلاف از نوع تناقض است؛ وگرنه قرآن پر است از اختلاف‌های کوچک و بزرگی همچون نام سوره‌ها، کلمات و آیات قرآن، اندازه آیات و سوره‌ها، شمار کلمات آیات، تعداد آیات سوره‌ها، فواصل آیات، آهنگ سوره‌ها، اهداف و مقاصد آن‌ها، اوامر و نواهی، وعده و وعید و ... که همگی در قرآن هستند و با هم از جهت کمی، کیفی، صوری، محتوایی و ... اختلاف نیز دارند اما هیچ‌کدامشان با الهی بودن قرآن منافاتی ندارند. (4)
بنابراین:
قضیه 1: در قرآن اختلاف از نوع تناقض نیست؛
قضیه 2: در قرآن اختلاف از نوع غیر تناقض است.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره نساء، آیه 82: ﴿ أَ فَلاٰ یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ وَ لَوْ کٰانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اَللّٰهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اِخْتِلاٰفاً کَثِیراً﴾.
2. سوره بقره، آیه 106: ﴿مٰا نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِهٰا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهٰا أَوْ مِثْلِهٰا أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾.
3. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، 1390 ق، ج‏1، ص 67. نسخ حکم شرعی به معنای تغییر نظر خداوند نیست تا محال باشد. خداوند از همان آغاز که حکم قبلی را وضع کرد می‌دانست که این حکم دائمی نخواهد بود و بعداً با حکم دیگری نسخ و جایگزین خواهد شد، اما موقتی بودن آن را اعلام نکرد؛ چراکه در این ‌صورت مسلمانان با علم به این‌که آن حکم موقتی است، آن را جدی نمی‌گرفتند و به آن عمل نمی‌کردند. فرض کنید معلمی دچار مشکل شده و دو ماه بعد از آغاز سال تحصیلی می‌تواند سر کلاس حاضر شود. مدیر مدرسه برای این دو ماه معلم دیگری را می‌آورد و با این‌که خودش به‌خوبی می‌داند که این معلم قرار است فقط دو ماه در کلاس حاضر شود، موضوع موقتی بودن را به دانش‌آموزان نمی‌گوید؛ چراکه اگر دانش‌آموزان متوجه شوند که این معلم موقتی است، او را جدی نمی‌گیرند و به حرف او گوش نمی‌دهند. بعد از دو ماه به دانش آموزان اعلام می‌شود که معلم جدیدی آمده و معلم قبلی رفته است. دانش‌آموزان در بدو امر گمان می‌کنند که مدیر مدرسه نظرش را تغییر داده است اما بعد از این‌که از ماجرا مطلع می‌شوند، به واقعیت پی می‌برند. ر.ک: خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه احیاء آثار الخوئی‏، چاپ اول، 1430 ق، بخش النسخ فی القرآن.
4. جصاص، احمد بن على‏، احکام القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1405 ق، ج‏3، ص 182؛ طوسى، محمد بن حسن‏، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، بی‌تا، ج‏3، ص 271؛  سیوطى، عبدالرحمن، الإتقان فى علوم القرآن، بیروت، دارالکتاب العربی‏، چاپ دوم، 1421 ق، ج‏2، ص 14.
 

خداوند علاقه به کسی که دشمن خدا است را منع کرده و معاشرت با ایشان را اجازه نداده است فقط در موارد خاصی، استثناءاتی را بیان کرده که پدر و مادر یکی از آنها است.
شبهه تناقض بین آیات احترام به پدر و مادر

پرسش:
پدر و مادری که دشمن خدا هستند را دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم؟ قرآن از یک‌سو آدمی را از دوستی با دشمنان خدا حتی اگر پدر و مادرش باشند، بازمی‌دارد و از سوی دیگر، به دوستی پدر و مادری که دشمن خدا هستند، فرمان می‌دهد! مشخص است که دچار تناقض‌گویی شده است.
 

پاسخ:
برخی گمان کرده‌اند که قرآن در زمینه دوستی با پدر و مادر دچار تناقض‌گویی شده است؛ چراکه قرآن از یک‌سو مسلمانان را از دوستی با دشمنان خدا حتی اگر پدر و مادر آنان باشند، بازمی‌دارد و از سوی دیگر به دوستی پدر و مادری که دشمن خدا هستند، فرمان می‌دهد:
هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هرچند پدران (پدر و مادر) یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند‌... (1)

و هرگاه آن دو (پدر و مادر)، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی که از آن آگاهی نداری، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته‌ای رفتار کن‌... . (2)

بنابراین:
قضیه 1: با دشمنان خدا دوستی نکن؛ حتی اگر پدر و مادرت باشند؛
قضیه 2: با پدر و مادرت دوستی کن؛ حتی اگر از دشمنان خدا باشند.

در مقام پاسخ به این پرسش، نخست به سبب نزول این دو ‌آیه نگاهی می‌اندازیم:
سبب نزول ‌آیه 22 سوره مجادله ﴿حاطب بن أبى بلتعه﴾؛ است. او هرچند مسلمان شده و به مدینه مهاجرت کرده بود، اما خانواده‌اش همچنان در مکه بودند. وی برای این‌که مشرکان مکه خانواده‌اش را اذیت نکنند، برای آنان جاسوسی می‌کرد و اخبار مدینه را در قالب نامه به مکه می‌فرستاد. یکی از این خبرها آمادگی سپاه اسلام برای فتح مکه پس از پیمان‌شکنی مشرکان قریش بود. حاطب نامه‌ای نوشت و آن را به زنی به نام صفیه داد تا به مکه ببرد. 
جبرئیل بر پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله نازل شد و ایشان را از جریان مطلع و امیرالمؤمنین علیه‌السلام آن زن را دستگیر کرد. وقتی پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله از حاطب پرسید: چرا این کار را کردی؟ وی گفت: خانواده من در مکه پشتیبانی نداشتند و خواستم با این کار به مشرکان مکه نزدیک شوم. پیامبر صلی‌الله علیه و آله حاطب را بخشید و آزاد کرد. در این هنگام آیه 22 سوره مجادله نازل شد. (3) بنابراین، سبب نزول این ‌آیه همکاری با دشمنان و جاسوسی برای آنان در امر مهمی همچون امور نظامی بوده است.
سبب نزول دیگری که برای این ‌آیه بیان‌شده، بر این پایه است: پسر «عبدالله بن ابی» از پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله خواست تا نیم‌خورده آب خودشان را در اختیار او قرار دهند. حضرت از او پرسیدند: آن را برای چه می‌خواهی؟ او گفت: می‌خواهم به پدرم بدهم تا به برکت این آب، شک او نسبت به شما از بین برود. پیامبر به او اجازه دادند اما پدرش وقتی متوجه شد که او نیم‌خورده پیامبر را برایش آورده، نه تنها نخورد، بلکه زبان به توهین گشود و به ساحت حضرت جسارت کرد. آن پسر نزد پیامبر خدا برگشت و از ایشان اجازه خواست که گردن پدرش را بزند! اما پیامبر به او اجازه نداد و فرمود: برو با او مدارا کن و بساز. (4) مطابق این سبب نزول، مسلمانان هرچند اجازه ندارند با دشمنان خدا و پیامبرش دوست باشند، اما در عین حال زندگی مسالمت‌آمیز با آنان مانعی ندارد.
آیه 15 سوره لقمان نیز درباره «سعد بن ابی وقاص» نازل شده است. پس از اینکه او مسلمان شد، مادرش به او گفت: مگر خدا به تو نگفته که از پدر و مادرت اطاعت کنی؟ من نذر می‌کنم تا زمانی که تو از اسلام دست برنداری، اعتصاب غذا کنم. بعد از سه روز که چیزی نخورد و ننوشید، حالت غش به او دست داد. سعد پیش مادرش رفت و گفت: به خدا سوگند اگر صد جان هم داشته باشی و هر صد جانت یک‌به‌یک در مقابل من از بدنت خارج شوند، من دست از اسلام برنمی‌دارم. مادر سعد وقتی فهمید که این کارش فایده‌ای ندارد، دست از اعتصاب غذا برداشت. (5)
همان‌طور که مشخص است هرکدام از این دو ‌آیه مربوط به واقعه‌ای خاص و مجزای از دیگری هستند و به هم ارتباطی ندارند تا تناقضی در کار باشد. چنانکه بررسی این دو ‌آیه ـ با قطع‌نظر از سبب نزولشان ـ نشان می‌دهد که آن‌ها هم از جهت موضوع و هم از جهت محمول، باهم متفاوت‌اند:

1. اختلاف در موضوع
آیه 22 سوره مجادله درباره پدر و مادری است که دشمن خدا و پیامبرش هستند؛ اما آیه 15 سوره لقمان درباره پدر و مادری است که مشرک هستند و فرزندشان را به شرک دعوت می‌کنند. «مشرک» یعنی کسی که غیر خدا را همتا و شریک او قرار داده است و چنین شخصی لزوماً باخدا و پیامبرش دشمن نیست؛

2. اختلاف در محمول
در ‌آیه 22 سوره مجادله سخن از «مَوَدَّت» اما در ‌آیه 15 سوره لقمان سخن از «مصاحبت و همراهی نیک» یا همان «حُسْن معاشرت» یا به عبارت سوم، همزیستی مسالمت‌آمیز است؛ و نیازی به گفتن ندارد که «مودت» و «حسن معاشرت»، نه‌تنها به یک معنا بلکه حتی باهم ملازم و همراه هم نیستند؛ چراکه می‌توان با افراد مختلفی همزیستی مسالمت‌آمیز داشت، اما به هیچ‌وجه به آنان علاقه، مودت و تمایلی (6) نداشت. (7) به‌ویژه که «مودت» صرف محبت، دوستی و مهربانی نیست، بلکه محبتی است که اطاعت و پیروی را به همراه می‌آورد؛ (8) لذا خداوند در قرآن از مسلمانان خواسته است که نسبت به اهل‌بیت پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله مودت داشته باشند:
بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان را [اهل‌بیت علیهم‌السلام] را نمی‌خواهم. (9)

بنابراین، این دو ‌آیه هم از جهت موضوع و هم از جهت محمول باهم متفاوت‌اند و نمی‌توانند متناقض باشند:
قضیه 1: به دشمنان خدا، حتی اگر پدر و مادرت باشند، مودت نکن؛
قضیه 2: با پدر و مادرت، حتی اگر مشرک باشند، مصاحبت نیکو داشته باش.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره مجادله، آیه 22: ﴿ لاٰ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ یُوٰادُّونَ مَنْ حَادَّ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کٰانُوا آبٰاءَهُمْ أَوْ أَبْنٰاءَهُمْ أَوْ إِخْوٰانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ …﴾.
2. سوره لقمان، آیه 15: ﴿ وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ عَلىٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا وَ صٰاحِبْهُمٰا فِی اَلدُّنْیٰا مَعْرُوفاً ... ﴾.
3. مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، محقق: شحاته، بیروت: دار احیائ الثراث العربی، 1423 ق، ج‏4، ص 265؛ فراء، یحیی بن زیاد، معانى القرآن، مصر: الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1980 م، چاپ دوم، ج‏3، ص 142.
4. ابوالفتوح رازى، حسین بن على، ‏روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد مقدس، آستان قدس رضوى، بنیاد پژوهش‌هاى اسلامى‏، چاپ اول، 1408 ق، ج‏19، ص 91.
5. طبرى، محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن (تفسیر الطبرى)، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1412 ق، ج‏21، ص 45؛ ابوالفتوح رازى، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج‏15، ص 289.
6. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‏، چاپ اول، 1368 ش، ج‏13، ص 64: «أنّ الأصل الواحد فی المادّه: هو تمایل الى شی‏ء».
7. معرفت، محمدهادى، ‏شبهات و ردود حول القرآن الکریم، قم، موسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، چاپ اول، 1423 ق، ص 255.
8. طوسى، محمد بن حسن‏، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ اول، بی‌تا، ج‏9، ص 556: «معنى یواده یوالیه‏ ... و المواده الموالاه بالنصره و المحب».
9. سوره شوری، آیه 23: ﴿ ... قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّهَ فِی اَلْقُرْبىٰ ... ﴾. احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، بیروت، موسسه الرساله، چاپ اول، 1403 ق، ج 2، ص 669: «عن ابن‌عباس قال: لمّا نزلت ﴿قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى﴾ قالوا: یا رسول الله، من قرابتنا هؤلاء الذین وجبت علینا مودّتهم؟ قال: «علیّ وفاطمه وابناهما».
 

قرآن در جریان ایمان آوردن ساحران زمان فرعون به حضرت موسی علیه السلام، دو آیه شبیه به هم بیان می کند که تفاوت جزئی دارند و بواسطه آن شبهه تناقض بوجود آمده است.
ادعای تناقض آیات قرآن در جریان ایمان آوردن ساحران فرعون

پرسش:
فرعون بعد از قطع دست و پای ساحران بلافاصله آنان را به دار کشید یا بعد از گذشت مدتی؟ مطابق یک آیه فرعون بلافاصله بعد از قطع دست و پای ساحران، آنان را به دار کشید اما مطابق دو آیه دیگر این کار بلافاصله انجام نشد و این تناقض در آیات قرآن است. بالاخره فرعون بافاصله این کار را انجام داد یا بدون فاصله؟
 

پاسخ:
مطابق یک آیه، فرعون بلافاصله بعد از قطع دست‌وپای ساحران، آنان را به دار کشید، اما مطابق دو آیه دیگر، این کار بلافاصله انجام نشد:
قطعاً دست‌ها و پاهایتان را یکی از چپ و یکی از راست جدا می‌کنم، سپس (بافاصله) همه شما را به دار خواهم آویخت. (1)
بدون شک دست‌ها و پاهایتان را یکی از راست و  یکی از چپ قطع خواهم کرد و (بدون فاصله) شما را بر تنه‌های درخت خرما خواهم آویخت ... . (2)

بنابراین:
قضیه 1: فرعون بلافاصله بعد از قطع دست‌وپای ساحران، آنان را به دار کشید؛
قضیه 2: فرعون بدون فاصله بعد از قطع دست‌وپای ساحران، آنان را به دار کشید.

آیا بین این دو جمله پایین تناقض است:
-مادر خانه را تمییز و برای شام غذا درست کرد؛
-مادر اول خانه را تمییز و سپس برای شام غذا درست کرد.
همان‌طور که مشخص است هیچ تناقضی بین این جملات نیست؛ چنانکه بین آیات بالا هم تناقضی نیست. توهم تناقض بین آن آیات ناشی از عدم آشنایی با ادبیات عرب، مبحث حروف عاطفه است. «و» و «ثُمّ» هردو از حروف عاطفه هستند، اما با هم تفاوت‌هایی دارند. حرف عاطفه «و» فقط به ما می‌فهماند که ماقبل و مابعدش یک حکم را دارند (جمع) و نسبت به مابقی امور ساکت است؛ اما حرف عاطفه «ثُمّ» نه‌تنها به ما می‌فهماند که ماقبل و مابعدش دارای یک حکم هستند (جمع)، بلکه به ما می‌گوید: اولاً ازنظر زمانی حکم، نخست برای ماقبل من ثابت‌شده و بعد برای مابعد من (ترتیب) و ثانیاً حکم برای مابعد من‌بعد از یک‌فاصله زمانی از ماقبل من ثابت‌شده است (انفصال)؛ به این دو مثال دقت کنید: «جاء حسنٌ و حسینٌ»: حسن و حسین آمدند. حرف عاطفه «و» به ما می‌فهماند که حسن و حسین هردو آمده‌اند (جمع)، اما این‌که باهم آمدند (اتصال) یا جدا از هم (انفصال) و در صورت جدا آمدن، اول حسن آمده یا حسین (ترتیب) را به ما نمی‌فهماند و اصطلاحاً دراین‌باره ساکت است. «جاء حسنٌ ثُمّ حسینٌ»: حسن و سپس حسین آمد. حرف عاطفه «ثم» به ما می‌فهماند که اول حسن و پس از یک‌فاصله زمانی حسین آمده است (جمع، ترتیب و انفصال).

با این توضیح مشخص شد که چرا آن آیات هیچ تناقضی باهم ندارند:
﴿ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾: مطابق این آیه که حرف عاطفه «و» در آن به کار رفته است، فقط متوجه می‌شویم که فرعون هم دست‌وپای ساحران را قطع کرد و هم آنان را به دار کشید؛ اما درباره این‌که کدام‌یک از این دو کار زودتر از دیگری انجام‌شده و آیا بین انجام این دو کار، فاصله زمانی بوده یا نبوده، ساکت است.
﴿ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ﴾: اما مطابق این آیه که حرف عاطفه «ثم» در آن به کار رفته، هم متوجه می‌شویم که فرعون اول دست‌وپای ساحران را قطع کرده و بعد آنان را به دار کشیده است؛ و هم می‌فهمیم به دار کشیدن آنان بلافاصله بعد از قطع دست و پای آنان نبوده، بلکه بین این دو کار، یک‌فاصله زمانی وجود داشته است؛ 
بنابراین، هیچ تناقضی بین آیات وجود ندارد:
قضیه 1: فرعون هم دست‌وپای ساحران را قطع کرد و هم آنان را به دار کشید؛
قضیه 2: فرعون اول دست‌وپای ساحران را قطع کرد و پس از مدتی آنان را به دار کشید. (3)

قرآن در مقام نقل‌قول است نه خبر دادن
حقیقت این است که برخلاف تصور اشکال کننده، از جهت اینکه در خارج بالاخره چه اتفاقی افتاده است، حتی شائبه تناقض نیز بین این آیات وجود ندارد؛ چراکه خداوند در این آیات اصلاً در مقام خبر دادن از کارهای فرعون نیست؛ بلکه در مقام نقل تهدید او است و به‌خاطر همین، اگر هم اشکالی وارد باشد این است که بالاخره فرعون چه گفت؟
«فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» یا «فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»؟
«فَلَأُقَطِّعَنَّ» یا «لَأُقَطِّعَنَّ»؟
«ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ» یا «وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ»؟
زبان فرعون قبطی بوده و بنابراین، او اصلاً به زبان عربی سخن نگفته و طبیعتاً این عبارات عین کلام او نیستند؛ بلکه خداوند در این آیات، کلام فرعون را به زبان عربی ترجمه و سپس نقل کرده است. نکته دیگر هم این‌که برای نقل سخن کسی لازم نیست حتماً عین کلام او و دقیقاً همان کلمات او نقل شود؛ بلکه اگر معنا و مضمون سخن او بدون تغییر اما با کلمات دیگری نیز بیان شود (نقل به معنا)، قابل‌قبول است و هیچ اشکالی وارد نیست. بررسی نقل‌قول‌های قرآن نیز نشان می‌دهد که خداوند اهتمامی به این نداشته که حتماً عین کلام افراد را نقل، یا ترجمه و نقل کند و مهم افاده معنای سخن بوده است. چنانکه حتی اهتمامی به این نداشته که سخن شخصی را همیشه به‌صورت کامل نقل کند؛ بلکه در هر سوره با توجه به هدف آن سوره فقط بخش‌هایی از سخن شخص مورد نظر را نقل کرده است. 

برای نمونه در همین ماجرای مخالفت ساحران با فرعون شاهد این سه نقل هستیم:
سوره اعراف: ﴿قٰالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّ هٰذٰا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی اَلْمَدِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْهٰا أَهْلَهٰا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ * لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾.
سوره طه: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ اَلنَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقىٰ﴾.
سوره شعراء: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾.
در بین این سه نقل چندین تفاوت وجود دارد:
-در نقل اول خداوند به جمله ﴿ إِنَّ هٰذٰا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی اَلْمَدِینَهِ لِتُخْرِجُوا مِنْهٰا أَهْلَهٰا﴾؛ اشاره کرده، اما در دو نقل دیگر خبری از این جمله نیست؛ چنانکه در نقل‌های دوم و سوم به ﴿ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ﴾؛ اشاره کرده؛ اما در نقل اول خبری از این جمله نیست.
-در نقل اول و دوم به قید «اجمعین» اشاره کرده، اما در نقل دوم خبری از این قید نیست.
-در نقل دوم به جمله ﴿ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقىٰ﴾؛ اشاره شده، اما در دو نقل دیگر به این جمله اشاره نشده است.
 این از یک طرف و از طرف دیگر، آیات قرآن مسجع و آهنگین هستند و به‌خاطرهمین، خداوند در هنگام نقل هر عبارت در هر سوره، آن را از این جهت با سایر آیات آن سوره، هماهنگ کرده است. برای نمونه خداوند در مقام نقل‌قول از ساحران در دو سوره آورده است:
سوره اعراف: ﴿قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ * رَبِّ مُوسىٰ وَ هٰارُونَ﴾.
سوره شعراء: ﴿ قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ * رَبِّ مُوسىٰ وَ هٰارُونَ﴾.
اما در سوره سومی چنین آمده است: سوره طه: ﴿ فَأُلْقِیَ اَلسَّحَرَهُ سُجَّداً قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسىٰ ﴾.
سرّ جابه‌جایی دو نام هارون و موسی و همچنین آوردن و نیاوردن ﴿ بِرَبِّ اَلْعٰالَمِینَ ﴾؛ حفظ آهنگ کلمات پایانی آیات است. (4) آیات دو سوره اعراف و شعراء با حرف «نون» اما آیات سوره طه با حرف «ى» به پایان می‌رسند؛ به‌خاطرهمین، خداوند در سوره‌های اعراف و شعراء اول نام موسی را آورد و سپس نام هارون را که با حرف نون تمام شده؛ اما در سوره طه اول نام هارون را آورد  و سپس نام موسی را که با حرف الف تمام شده تا به آهنگ پایانی آیات خللی وارد نشود.

هر تفاوتی تناقض نیست
نکته مهم این است که این تفاوت‌ها، تناقض نیست. فرض کنید: شما و خواهران و برادرانتان می‌خواهید همگی برای تفریح به پارک بروید. اول به سراغ مادر می‌روید و او می‌گوید: پدرتان باید اجازه بدهد. مادر به سراغ پدر می‌رود تا از او اجازه بگیرد. پس از خروج مادر از اتاق پدر، اول دختران از مادر سؤال می‌کنند: پدر اجازه داد یا اجازه نداد؟ مادر از قول پدر می‌گوید: به جزء حسن و حسین مابقی می‌توانند بروند. بار دیگر اما این بار پسران به سراغ مادر می‌روند و همان سؤال را تکرار می‌کنند. مادر این بار از قول پدر می‌گوید: همگی اجازه دارند بروند؛ مگر حسین و حسن که فردا امتحان دارند.
همان‌طور که مشخص است مادر در مقام نقل پاسخ پدر، دو جمله متفاوت گفته است؛ اما آیا می‌توان مدعی شد که مادر دچار تناقض‌گویی شده؟ هرگز؛ چراکه مادر معنای کلام پدر را تغییر نداده است. آیات مورد اشاره در بالا نیز دقیقاً به همین شکل هستند. (5) بله اگر خداوند می‌فرمود که من در مقام نقل‌قول، عین کلام افراد را بدون هیچ تغییر و کم ‌و زیادی می‌آورم، ولی در عین حال، یک‌کلام را در سوره‌های مختلف به گونه‌های متفاوت نقل می‌کرد، منجر به تناقض‌گویی می‌شد؛ اما اولاً خداوند در هیچ جا نگفته که من عین کلام افراد را می‌آورم و ثانیاً در مقام عمل به گونه‌های مختلفی نشان داده که با توجه به هدف هر سوره و همچنین فواصل آیات آن سوره، (6) ممکن است یک‌سخن را بدون اینکه معنای آن تغییر کند، از جهت الفاظ و ساختار به گونه‌های مختلفی نقل کند. (7)

 پی‌نوشت‌ها:
1. سوره اعراف، آیه 124: ﴿لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ﴾.
2. سوره طه، آیه 71: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ اَلنَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنٰا أَشَدُّ عَذٰاباً وَ أَبْقىٰ﴾؛ همچنین سوره شعراء، آیه 49: ﴿ قٰالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ اَلَّذِی عَلَّمَکُمُ اَلسِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلاٰفٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ ﴾؛ فرعون گفت: پیش از آنکه به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید، حتماً او بزرگ شماست که جادوگری را به شما آموخته است، پس به‌زودی خواهید دانست که مسلماً دست‌ها و پاهای شما را یکی از راست و یکی از چپ قطع خواهم کرد و یقیناً همه شما را به دار خواهم آویخت.
3. کرمانى، محمود بن حمزه،‏ البرهان فى متشابه القرآن، منصوره مصر، دارالوفاء، چاپ دوم، 1998 م، ص 181؛ رضا، محمد رشید، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر به تفسیر المنار، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1414 ق، ج‏9، ص 74. در اشکالی مشابه، برخی مدعی شده‌اند بین دو آیه 35 سوره بقره و آیه 19 سوره اعراف نیز تناقض است؛ چراکه خداوند در اولی فرموده ﴿وَ کُلَا﴾ و در دومی گفته است: ﴿ فَکُلَا﴾! از توضیحاتی که در متن آمد پاسخ این اشکال نیز مشخص می‌شود. حرف عاطفه «و» فقط به ما می‌فهماند که ماقبل و مابعدش یک حکم را دارند و نسبت به مابقی امور ساکت است؛ اما حرف عاطفه «فـ» نه‌تنها به ما می‌فهماند که ماقبل و مابعدش دارای یک حکم هستند، بلکه به ما می‌گوید: اولاً ازنظر زمانی حکم نخست برای ماقبل من ثابت‌شده و بعد برای مابعد من (ترتیب) و ثانیاً حکم بدون فاصله زمانی از ماقبل من، برای مابعد من ثابت شده است (اتصال)؛ بنابراین، دو حرف عاطفه «و» و «فـ» باهم قابل‌جمع هستند؛ برخلاف دو حرف عاطفه «فـ» و «ثم» که هرچند هردو در فهماندن جمع و ترتیب با هم مشترک‌اند؛ اما اولی بر اتصال و دومی بر انفصال دلالت می‌کند.
4. البرهان فى متشابه القرآن، ص 179؛ فیروزآبادى، محمد بن یعقوب،‏ بصائر ذوى التمییز فى لطائف الکتاب العزیز، قاهره، وزاره الاوقاف، چاپ سوم، 1416 ق، ج‏1، ص 218.
5. علمای مسلمان از قدیم از این تفاوت‌ها آگاه بوده‌ا‌ند و به دلیل اینکه هر تفاوتی لزوماً تناقض نیست، نه تنها آن‌ها را پنهان نکرده‌اند، بلکه در کتاب‌های مختلفی اقدام به معرفی و گاه بیان حکمت تفاوت‌ آن‌ها با هم نیز کرده‌اند. ازجمله این کتب می‌توان به «مشتبهات القرآن» کسائی متوفی سال 189 ق و «البرهان فى متشابه القرآن»‏ محمود کرمانی متوفی سال 505 ق اشاره کرد. غرض اصلی از تألیف این کتاب‌ها جلوگیری از اشتباه حافظان قرآن بوده است.
6. دانشمندان اسلامی به دلیل عظمت و شرافت بالای قرآن برای پایان آیات از واژه‌های «قافیه» و «سَجع» که برای شعر و نثر عربی در بین مردم رایج بوده است، استفاده نکردند و با اقتباس از آیه سوم سوره فصلت: ﴿ کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ﴾ اصطلاح «فاصله» را برگزیدند. فاصله از جهت صوت، حروف و کلمه پایانی آیات است و شامل همه آیات بوده و به نظم و ریتم آیات سوره کمک می‌کند؛ اما از جهت دلالت فقط شامل جملات و عبارات پایانی آیات می‌شود که از دیگر جملات آیه، مستقل اما در ارتباط با آن‌ها است. (آخوندی، علی، مقاله «بررسی تطبیقی تعاریف فاصله قرآنی»، مجله مطالعات تقریبی مذاهب اسلامی، دوره 11، شماره 44، 1395 ش، صص 81-96، ص 93).
7. معمولاً حکمت چنین تفاوت‌هایی در کتاب‌هایی که درباره آیات مشابه قرآن هستند، مطرح می‌شود.
 

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.