پرسش وپاسخ

درباره ثواب زیارت امام علی (علیه السلام) خواهشا مفصل نکاتی را بفرمایید، چون من هر چه گشتم متأسفانه در کتب پیدا نکردم و فقط درباره امام حسین وامام رضا (علیهما السلام) و ثوابشان نوشته است؟؟

پاسخ:
اتفاقا در باب زيارت مرقد مطهر مولاي متقيان(علیه السلام)، احاديثي از معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) وارد شده است كه در آن به پاداش هاي فراوني نسبت به زايرين اشاره شده است و در ادامه به يكي از آن احاديث اشاره مي شود.
امام صادق(ع) در فضيلت زيارت اميرمؤمنان(ع) فرمود:"من زار أميرالمؤمنين(ع) عارفا بحقه غير متجبر و لا متكبر كتب الله له أجر مائة ألف شهيد و غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر و بعث من الآمنين و هون عليه الحساب و استقبلته الملائكة فإذا انصرف شيعته إلى منزله فإن مرض عادوه و إن مات تبعوه بالاستغفار إلى قبره"‏(1)
يعني: هر كسي زيارت كند اميرالمؤمنين(ع) را در حالتى كه عارف به حقش باشد و ستمگر و متكبر نباشد، خداي متعال براى او أجر صد هزار شهيد مي نويسد، گناهان گذشته و آينده او را مي بخشد، او را ايمن برانگيزاند، و حساب (قيامت) را بر او آسان مي كند، ملائكه را به استقبالش مي فرستد، پس هرگاه كه او از زيارت بازگردد، ملائكه او را تا درب منزلش بدرقه مي كنند، و چون مريض بشود، به عيادت او مي روند، و چون از دنيا برود، با طلب مغفرت در پي جنازه او مي روند، تا كه او را به قبر بسپارند.
علاوه بر اين روايت، در كتاب هاي مختلف ديگري كه به رشته نگارش در آمده، به نحوه زيارت مولاي متقيان امام علي(ع) اشاره شده است كه نام بعضي از آن كتاب ها در ادامه مي آيد كه مي توان مراجعه كرد.
كتاب تحفه الزاير:
علامه مجلسي در كتاب تحفه الزاير كه در باب زيارت هاي همه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) است درباب سوم آن به شكل مفصل به آداب و فضيلت زيارت مولاي متقيان پرداخته است كه مي توان مراجعه كرد.(2)
كتاب كامل الزيارات:
كتاب ديگري به نام كامل الزيارات نوشته محمدبن قولويه است كه در اين كتاب نيز روايات مربوط به زيارت معصومين از جمله مولاي متقيان(ع) نگارش شده است.(3)

پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي محمد باقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه، چاپ مكرر، ج‏56، ص 177.
2. ر ك، علامه مجلسي محمد باقر،تحفه الزاير، تهران، انتشارات بي تا، سال 1314 ه ق.
3. رك، كامل الزيارات، قولويه جعفربن محمد، ترجمه ذهني تهراني محمد جواد، تهران، انتشارات پيام حق، سال 1377ه ش، چاپ دوم.
موفق و موید باشید

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
خير، البته سوال دقيقا روشن نيست. شايد مقصود اين با شد كه امام حسين (ع) با يزيد بيعت نمود، اگر چنين است بايد گفت: نه تنها امام حسين (ع) زير پرچم يزيد شركت نداشت، بلكه امام عليه وي قيام نمود، يعني بعد از مرگ معاويه، يزيد از امام حسين (ع) بيعت خواست، امام بيعت ننمود. به عبارت ديگر امويان در صدد بودند حكومت خود را موروثى كنند.(1) ، از اين رو معاويه ولايت عهدى يزيد را مطرح كرد خواست از امام حسين (ع) براي يزيدبيعت بگيرد، اما معاويه در زمان خود موفق نشد، اما به يزيد سفارش كرد از شخصيت هايى مانند عبد الله بن زبير و امام بيعت بگيرد. البته به او توصيه نمود با امام با خشونت رفتار نكند، زيرا امام موقعيت اجتماعى خاصى دارد. بعد از مرگ معاويه، يزيد به وليد بن عتبه، استان دار مدينه دستور داد كه از امام حسين (ع) بيعت بگيرد. حضرت در جواب وليد فرمود: ما از خاندان نبوت و معدن رسالت و جايگاه رفيع رفت و آمد فرشتگانيم، در حالى كه يزيد مردى است فاسق، ميگسار و قاتل بى گناهان؛ او كسى است كه آشكارا مرتكب فسق و فجور مى شود. بنابر اين هرگز شخصى چون من، با مردى همانند وى بيعت نخواهد كرد. (2) استاد شهيد مطهرى مى نويسد: «گذشته از مفاسد ديگر، دو مفسده در بيعت اين آدم بود كه حتى در مورد معاويه وجود نداشت: يكى، بيعت با يزيد، تثبيت خلافت موروثى [امويان ] از طرف امام حسين (ع) بود؛ يعنى مسئله خلافت يك فرد نبود؛ مسئله خلافت موروثى مطرح بود. مفسده دوم مربوط به شخص خاص يزيد بود... .» (3)
در اين باره به منابع زير مراجعه فرماييد:
1 - قيام جاودانه، محمدرضا حكيمى
2- فرهنگ عاشورا، جواد محدثى
3-.درسي كه حسين(ع) به انسان ها آموخت، عبدالكريم هاشمي نژاد
4- زندگاني امام حسين(ع)، هاشم محلاتي
5- پرتوي از عظمت حسين(ع) لطف الله صافي
6- قيام حسين بن علي(ع)، جعفر شهيدي
7- حماسه حسيني، مرتضي مطهري.
پي نوشت ها:
1. علامة مجلسي بحار الأنوار، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1403 - 1983 م، ج31، ص197.
2. همان، ج 44، ص 325.
3. مرتضي مطهري، حماسه حسينى، صدرا. ج 2، ص 20.

موفق و موید باشید

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) در غدیر حضرت علی (علیه السلام) را با لفظ خلیفه معرفی نکرد و با لفظ مولا معرفی کرد؟ هر چند نزد شیعه قرینه وجود دارد که منظور از مولا اولی به تصرف است ولی اگر با لفظ خلیفه عنوان می کردند در غدیر برای نسل های آینده شبهه ایجاد نمی شد، لذا در مورد عدم معرفی حضرت علی (ع) در غدیر با لفظ خلیفه توضیح دهید.

پاسخ:
براي پاسخ به اين سؤال، به چند نكته توجه فرمائيد:
1. ولايت از ماده (و ل ي) به معناى قرب و نزديكى است (1) به عبارت ديگر، ولايت نوعي قرب و نزديكي معنوي نسبت به چيزي است به گونه اي كه بواسطه اين قرب و نزديكي معنوي، يكي بر ديگري در مال، جان و... ولايت پيدا مي كند مثلاً پدر نسبت به فرزند قرب معنوي و در نتيجه نوعي ولايت دارد و در مجموع مي توان گفت ولايت گونه اي از قرابت است كه منشأ نوعي تصرف باشد. (2) اما خلافت در لغت صرفاَ به معناي قائم مقامي و جانشيني از ديگري است.(3)
بر اين اساس خود كلمه "ولي" داراي بار معنايي خاص بوده كه واژه خلافت داراي اين معنا و مفهوم نيست و به اعتقاد ما ائمه بر انسانها ولايتي دارند كه با خلافت همراه است نه صرفاً خلافت.
2. بر فرض از نكته قبلي صرف نظر كرده و انگيزه اصلي پيامبر(ص) را در اين زمينه غير معلوم بدانيم، اما اين به صحت اصل مطلب ضرر نمي رساند. چرا كه نه تنها مورد مذكور، بلكه برخي از آيات قرآن نيز، به دلائل متعدد مبهم بيان شده است كه همه مسلمانان شيعه و سني، با استفاده از قرائن به هدف اصلي پي مي برند.
اينكه هر شخصي با عقل خود شرائط را ارزيابي كرده و واژه ديگري را بهتر مي داند، امري است كه در جاي خود قابل بررسي است اما نكته آن است كه حال كه اين لفظ بيان شده، چه بايد كرد؟ آيا مي توان به صرف ابهام از آن صرف نظر و مسئله مهم خلافت را با اين بهانه از مسير خارج كرد؟ قطعاً خير
در واقع يكي از ويژگي هاي زبان عربي اين است كه غالب كلمات چند معنائي هستند كه برخي از معاني آن حقيقي و برخي مجازي بوده و يا برخي ريشه اي و برخي فرعي محسوب مي شوند به هر حال كمتر كلمه اي را مي توان در اين زبان يافت كه معني منحصر به فرد داشته باشد، فقط نوع استفاده از آن و قرائن و شواهد موجود در كلام گوينده است كه مراد و منظور او را تعيين مي كند.
در حديث غدير نيز قرائن و شواهد متعدد وجود داشته و دارد كه مراد و منظور پيامبر را به خوبي نشان مي دهد تا حدي كه هيچ كس از حاضران در واقعه غدير ترديدي در مراد پيامبر نداشتند، در واقع اين توجيه كه مولا داراي معاني مختلف مي باشد و اهل سنت آن را در روايت غدير به معناي دوست داشتن فرض كردند مربوط به زمان صدر اسلام و زمان حيات پيامبر و سال هاي اوليه خلافت خلفا نمي باشد، بلكه سالها بعد از انحراف جريان خلافت برخي از عالمان اهل سنت براي توجيه اعتقادشان بيان شده است.
قرائن و شواهد متعدد وجود دارد كه نشان مي دهد همه حاضران در غديرخم همان معنا و مفهومي را كه پيامبر از معرفي اميرالمؤمنين به عنوان جانشين و خليفه پس از خود داشت فهميدند، و لذا همه در طول سه روز با ايشان تحت همين عنوان بيعت نمودند (4) و افراد معدودي نيز كه به خاطر خصومت هاي شخصي حاضر به پذيرفتن خلافت اميرالمؤمنين تحت هيچ شرايطي نبودند در همان برهه از زمان مخالفت خود را با خلافت ايشان اعلام نمودند و طلب عذاب كردند كه در همان زمان به عذاب الهي هلاك شدند.(5)
3. پيامبر در موارد متعدد حضرت علي (ع) را به جانشيني انتخاب كرده و اتفاقاً در بسياري از موارد از واژه خليفه استفاده نموده است مثلاً داستان معروف نخستين روزهاي دعوت كه در آن حضرت علي را به عنوان خليفه خود معرفي كرد" ْ فَأَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي‏ ...."(6) تو برادر، وصىّ، وزير و وارث منى و خليفه پس از من هستى...."
و حتي در مواردي نام تك تك ائمه را بيان نموده (7) و يا حداقل عدد آنها را دوازده نفر بيان كرده است.
بر اين اساس با فرض ابهام لفظ ولي، احاديثي كه پيغمبر در موارد متعدد به صراحت در آن را لفظ خليفه و جانشيني پيامبر (ص) استفاده نموده است، چگونه قابل توجيه است ؟ چرا در آنها اختلاف شده است؟
به اعتقاد ما پيامبر(ص) در طول حيات خود جانشيني حضرت را به صورت روشن بيان كرده است و علت اختلاف بر سر جانشيني پيامبر اكرم (ص) فراتر از ابهام يك يا چند لفظ است و اگر از اين روشن تر نيز بياني مي كرد، به دلائل مختلف باز برخي از اين نظر سرپيچي مي كردند.
در واقع مخالفان خلافت اميرالمؤمنين از مدتها قبل تصميم خود را مبني بر جلوگيري از رسيدن خلافت به اميرالمؤمنين گرفته بودند و پيامبر اسلام(ص) با هر بيان و سخن ديگري هم مطلب را بيان مي فرمود در تصميم آنها تاثيري نداشت، عده زيادي از قريش و يا حتي مهاجرين هم تحت تاثير كينه هائي كه از جنگ هاي صدر اسلام و كشته شدن اجداد و پدران و برادران مشرك خود به دست اميرالمؤمنين در دل داشتند منتظر فوت پيامبر و انتقام گيري از ايشان بودند.
پيامبر اسلام نيز از وجود اين مخالفت ها و كينه ها در دل آنها خبر داشت و نگراني و توأم با خوف افتادن امت در اختلاف و تفرقه حتي در زمان حيات پيامبر نيز وجود داشت و خداوند متعال نيز به وجود اين نگراني و ترس در وجود پيامبر هنگام ابلاغ عمومي خلافت و ولايت اميرالمؤمنين به عنوان يك دستور الهي اشاره مي نمايد و ايشان را از ترس برحذر مي دارد: « ٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُم فَلا تَخْشَوْهُمْ ...(8)؛ امروز، كافران از (زوال) آيين شما، مأيوس شدند بنابراين، از آنها نترسيد!

پي نوشت ها:
1. مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، چ بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران 1360 ه ش، ج 13، ص 202.
2. موسوى همدانى، ترجمه الميزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه، قم‏ 1374 ش‏، ج 6، ص 15.
3. ر.ك راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم، بيروت، 1412ق، ص 293.
4. رباني گلپايگاني، براهين و نصوص امامت، نشر رائد، 1390ش، ص214.
5. همان، ص249.
6. شيخ مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، چ كنگره شيخ مفيد، قم 1413 ه ق، ج 1، ص 7
7. ر.ك بحراني،سيد هاشم، الإنصاف فى النص على الأئمة (ع)، ترجمه رسولى محلاتى، چ دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏، تهران 1378ه ش، ص 391.
8. مائده (5) آيه 3.

در برهان علیت میگیم در جهان هستی هر معلولی علتی دارد ولی اگر علتی وجود نداشت که خود معلول علت دیگر نباشد تسلسل به وجود می آمد و چیزی وجود نداشت. پس علتی وجود داشته که وجود، ذاتی او بوده و علت و خالق تمام معلول های جهان است. و آن خداوند یکتا است. اما سوال:

1- با این دلیل فقط خلقت همه جهان از وجودی مطلق اثبات می شود. این وجود می تواند همان توده عظیم باشد (در نظریهbig bang). وطبق قانون بقا ماده و انرژی، ماده وجود ذاتی دارد و فنا ناپذیر است. (برهان نظم هم رد می شود به طور خلاصه همون توده عظیم ناظم این مجموعه هست و بعد از نا منظمی ها و برخوردها کهکشان ها و سیارات با جاذبه فیزیکی خود نظم نسبی پیدا کردند که همچنان هم برخوردهایی وجود دارد پس نظم دلیل بر ناظم عاقل نیست بلکه هم خود نظم قابل بحث است* و هم اینکه این نظم به صورت اتفاقی و بعد از نا منظمی های بسیار باقی مانده. در مورد نظم زمین هم همینطور کلیه ی جانداران روی زمین باقی مانده هستند آنها که درون همان آب و هوا و شرایط بوجود آمدند مسلما تطبیق اندام داشته اند تا منقرض نشدند. مثال معروف دایناسورها نابود شدند چون نظم و سیستم سازگاریشان با محیط سازگار نبود.)

2- نظم به دلیل ناظم عاقل است پس بی نظمی ها در جهان اثر چیست؟ بی نظمی ناظم نمی خواهد پس کلا این مسایل مربوط به روابط اجسام و فیزیک است. و رویدادها کاملااز جهت فیزیکی و عقلی قابل بررسی است. ممنون.

پاسخ1: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نكته مهمي كه در بيان خود از آن غفلت كرديد آن است كه فلاسفه علاوه بر لزوم وجود علت العلل يا همان علت نخستين، در مورد ماهيت و حقيقت آن هم به نكات دقيق و روشني رسيده اند و به درستي تبين كرده اند كه اين علت نخست كه حقيقت واجب الوجود است لزوما داراي ويژگي هاي خاص و صفات معيني است و حتي اگر يكي از اين صفات معين را نداشته باشد نمي تواند در جايگاه علت نخستين قرار بگيرد.
به عبارت روشن تر ايفاي نقش موجود نخستين از عهده هر موجود متصور و محتملي بر نمي آيد و تنها يك موجود معين با صفاتي مشخص مي تواند در جايگاه واجب الوجود و علت العلل قرار بگيرد؛ البته ما اصراري نداريم كه حتما همان موجودي كه اديان آن را " خدا " مي خوانند، آن علت نخستين باشد، بلكه آن موجود مي تواند هر چيز ديگري باشد، به شرطي كه داراي صفات مشخص واجب الوجود باشد و صفات او بتواند حقيقت بي نيازي از علت را بربتابد، والا داراي صفات امكاني خواهد بود و موجودي ممكن الوجود محسوب مي شود.
بر اين اساس مي توان به آساني دريافت كه ماده يا انرژي كه در عالم مي بينيم و مي شناسيم داراي صفات و ويژگي هاي واجب الوجود نيستند و ممكن نيست كه واجب الوجود باشد؛ ماده يا انرژي هر چه باشند و ميزان و مقدار آن هر چه باشد، باز به دلايل گوناگون داراي وجودي ممكن است، چون داراي نقص، نياز، تغيير، محدوديت ، جزء، حدوث، تركيب و ديگر خصوصيات ممكنات است.
در واقع حتي اگر شكل گيري كائنات را بر مبناي بيگ بنگ هم بدانيم باز همان ماده اوليه يا توده كوچك اوليه مخلوط از ماده و انرژي به يقين داراي صفات موجود ممكن مانند محدوديت و تغيير و حدوث و ... است و ممكن نيست كه بتواند واجب الوجود باشد، زيرا موجود واجب داراي همه مراتب وجود و كمالات وجودي است و هيچ نقص و محدوديت و تغييري در او راه ندارد.
البته بد نيست در مورد ناكار آمدي قانون پايستگي ماده و انرژي در اين بحث هم اشاره كوتاهي داشته باشيم:
" لاوازيه" در قانون معروف خود مي گويد: "در هر دستگاه معيني، مقدار ماده ثابت است. هيچ وقت ماده معدوم نمي شود و به وجود هم نمي آيد. فقط مواد مختلف به هم تبديل مي شوند"، اما برخي از فيزيك دانان بر اساس برخي آزمايشات علمي، انطباق كامل ميزان تبديل شده از ماده به انرژي و بر عكس را انكار كرده، آن را غير دقيق مي خوانند (1) كه مي توانيد مشروح اين ديدگاه را در منابع فيزيكي دنبال بفرماييد.
اما اگر اين تئوري كاملا صحيح هم باشد باز نمي تواند دليلي بر بي نيازي ماده و يا انرژي اوليه از وجود علتي در وراء خود باشد؛ استاد مصباح يزدي در خصوص شبهه واجب الوجود بودن ماده و انرژي مي فرمايد:
«... هميشگي و ثابت بودن مقدار مجموع ماده و انرژي، به معناي بي نيازي از آفريننده نيست؛ بلكه هر قدر عمر جهان طولاني تر باشد، نياز بيش تري به آفريدگار خواهد داشت؛ زيرا ملاك احتياج معلول به علت، امكان و وابستگي ذاتي آن است، نه حدوث و محدوديت زماني آن، تا با فرض نامحدود بودن ماده يا انرژي، نياز آن ها نيز منتفي باشد». (2)
بر اين اساس، ماده يا انرژي اوليه ممكن است وجود ازلي داشته باشند؛ اما نمي توان گفت وجود، ذاتي آن ها است؛ زيرا تنها در صورتي مي توان ذاتي بودن وجود را براي آن ها متصور دانست كه ضرورتي موجود بودن آن ها را اقتضا كند؛ چنان كه در واجب الوجود اين گونه است و فرض نبودن، براي او محال است؛ در حالي كه در مورد ممكنات، ضرورت وجودي وجود ندارد و از نبودن همه عالم هيچ محال عقلي لازم نمي آيد. پس عالم ممكن است و نمي توان وجود او را ضروري و ذاتي دانست.

پي نوشت ها:
1. رك : شهيد مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش، ج 4، ص 159.
2. مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص 108، انتشارات چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات، تهران، 1377 ش.
-------------------------------------

پاسخ2: با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در مورد برهان نظم ابتدا بايد توجه داشت كه اصولا انديشمندان ديني هم از برهان نظم با همين رويكرد شناخته شده در مقام اثبات وجود حخدا با همه ويژگي هاي شناخته شده واجب الوجود نيستند و در نهايت از اين برهان وجود ناظمي را براي عالم منظم ثابت مي كنند؛ هرچند در يك بررسي عقلاني چنين ناظم قادر و داراي شعور و حكمتي منطبق بر همان خداي معرفي شده اديان قرار مي گيرد و دليل موجهي در برابر انكار منكران چيزي غير در وراء طبيعت مي شود. زيرا در اثبات ناظم از نظم عالم استفداه مي شود و ناظم به عنوان علت ايجادي اين نظم در درون مجموعه منظم تعريف نمي شود.
به عبارت روشن تر ما در برهان نظم از نظم موجود در اجزاء عالم و در كل كائنات به وجود ناظمي در ماوراء اين مجموعه پي مي بريم، يعني وجود ناظمي را در بيرون از اين مجموعه منظم تعريف مي كنيم، در نتيجه پاسخ احتمال شما هم اين خواهد بود كه خود آن توده اوليه و ماده ابتداي شكل گيري بيگ بنگ با نظم و هماهنگي بي بديلي به مرحله انفجار رسيد و سرعت و شدت آن انفجار و كم و كيف جرم اوليه آن اگر ذره اي تفاوت مي داشت، كائنات به شكلي كه امروزه مي شناسيم شكل نمي گرفت و شايد هيچ گاه به وضع كنوني نمي رسيد. (1)
پس اگر گفته شود كه نظم مموجود در عامب از طريق همان انفجار ايجاد شده بايد پرسيد نظم بي نظير موجود در بيگ بنگ و هماهنگي عجيب بين اجزاء ماده اوليه از كجا ناشي شد؟ آيا انفجار بزرگ قبل از ايجاد خود يا در حين ايجاد به خود نظم داد؟
به علاوه، رابطه نظم و ناظم نوعي رابزطه دقيق علّي و معلولي است و ممكن نيست كه ما با نظمي هدفمند و دقيق مواجه شويم و آن را به ناظمي عاقل و داراي شعور نسبت ندهيم، زيرا عقل تحقق چنين نظمي را از ناظمي بدون شعور محال مي داند همانند آن كه شما ساعتي زيبا و كامل را در حيات خانه ببينيد و احتمال بدهيد كه اين وسيله در نتيجه رعد و برق هاي شب گذشته ايجاد شده است؛ بديهي است كه لزوما بايد بين نظم و ناظم هماهنگي و تشابه مشخصي باشد و به همين نسبت نسبت دادن نظم عجيب و پيچيده موجود در كائنات و در تك تك موجودات عالم به ماده فاقد ادراك و شعور و انفجاري طبيعي بي معناست .
در حقيقت نسبت دادن اين نظم به ناظم فاقد شعور و شكل گيري تدريجي و طبيعي حيات و موجودات زنده در روي زمين بر مبناي همين فرايند چيزي جز انجار نظم و ادعاي تحقق تصادفي عالم و حيات موجود در زمين نيست ؛ كه اگر فرض نشأت گرفتن نظم موجود در عالم را نتيجه چنين تصادفي بدانيم هرچند اين امر از نظر احتمال عقلي هيچگاه صفر نمي شود، اما به درجه اي از استبعاد مي رسد كه در نظر عقلائي هيچگاه مورد توجه و اعتنا قرار نمي گيرد.
زيرا نظم موجود در عالم ما از چنان پيچيدگي و رمزآلودي برخورداراست كه تصور به وجود آمدن آن در پي قواعد تصادفي و آزمون و خطا، حتي بر اساس قواعد علمي جبر واحتمال قابل قبول نيست؛ تا جايي كه برخي دانشمندان تصريح مي كنند عمر كنوني زمين شايد براي درست شدن تصادفي يك سلول زنده وهماهنگ شدن كامل اسيدهاي آمينه در آن كفاف ندهد، چه رسد به چنين تحول و تكامل و هدفمندي، آن هم در اين مدت محدود از عمر زمين بلكه كائنات. (2)
به علاوه نبايد از ياد برد كه اصولا فارغ از نظم موجود در عالم، اصل وجود ماده در عالم توجيه روشني ندارد و علم نتوانسته براي ابتداي اين داستان كه مرحله قبل از انفجار بزرگ و همچنين مديريت اين انفجار و فاعل اين حادثه عظيم و دقيق پاسخ روشني بدهد.
در مورد مساله تكامل موجودات زنده و تداوم حيات در روي زمين كه مرتبط با نظريه تكامل است در صورت تمايل مي توانيم در نوبت هاي بعد به بحث تفصيلي بنشينيم .

پي نوشت ها :
1. در مورد درك جزئيات انفجار بزرگ مي توانيد به كتاب «خدا و علم » نوشته فيلسوف مشهور «ژان گيتون» و دو دانشمند فيزيك كوانتوم مراجعه نماييد .
2. رك : همان ، فصل تصادف در شكل گيري كائنات.
موفق باشید.

سلام عليكم، آيا نقش قطام در ماجراي شهادت حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) از لحاظ تاريخي روشن و مستند است؟ استاد شهيد مطهري در كتاب جاذبه و دافعه علي (عليه‌السلام) اين نقش را خيلي پررنگ دانسته‌اند؛ اما بنده از يكي از اساتيد تاريخ شنيدم كه اين مطلب يا از جعليات تاريخ است يا حداقل خيلي در آن مبالغه شده. متشكرم

پاسخ:
در كتاب موسوعة الامام علي(علیه السلام) كيفيت شهادت امام علي(ع) و دست هايي كه در شهادت حضرت نقش داشتند، با استناد به منابع كهن، به خوبي مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. با توجه به اين كتاب، به پاسخ مي پردازيم:
الف) از بررسي مجموع كتاب هاي تاريخي، همين مقدار مي توان اعتماد كرد كه پدر، برادر و نيز ـبنا به بعضي نقل هاـ عموي قطام در جنگ نهروان كشته شده بودند. اين قضيه سبب شد كه كينه امام علي(ع) را به دل بگيرد و در نتيجه با برقراري ارتباط با ابن ملجم، در قتل امام شركت كرد.
ب) شايد ذهنيت شما طول و تفصيلي كه در فيلم امام علي(ع) در مورد قطام آمده، كه البته قابل قبول نيست.
ج) خلاصه اخبار مورخان نخست در مورد شهادت امام اين است كه: عده اي از خوارج بعد از جنگ نهروان در مكه گرد آمدند و پس از مشورت ها براي حل مشكل عالم اسلام، به اين نتيجه رسيدند كه منشأ فتنه، سه نفرند: امام علي(ع)، معاويه و عمرو عاص، و تا وقتي كه اين سه زنده اند، امت اسلامي دچار اين مشكلات است.
تصميم به قتل هرسه نفر گرفتند و ترور هركدام آنها را يك نفر به عهده گرفت. بنا شد همگي در يك شب از شب هاي ماه مبارك رمضان، تصميم را عملي كنند. عبدالرحمان بن ملجم مرادي ترور امام علي را عهده دار شد. در ميان اين سه، تنها ابن ملجم توانست به تصميمش عملي كند. در اين بين قطام نيز او را براي اين كار، بيشتر ترغيب كرد و وردان بن مجاله و شبيب بن بجره هم او را ياري كردند.
عوامل گوناگوني در شهادت امير مومنان نقش داشتند كه از جمله آنها، جهل و ناداني افرادي مانند خوارج، عدالت علي (ع) و دنيا پرستي عده اي ديگر مانند اشعث بن قيس كه نقش پنهاني در ماجرا داشت، كينه و عداوتي كه از كشته شدن خوارج نهروان و ديگران به دست آن حضرت در دل ها جاري بود.(1)
مشهور بين مورخان آن است چون وي كينه امام را داشت يكي از موارد كابين ازدواجش با ابن ملجم راكشتن امام علي قرار داد.(2)
براي آشنايي بيشتر با چگونگي شهادت امام علي(ع) و نقش قطام، تحليلي قابل توجه در كتاب موسوعه امام علي(ع) آمده كه مطالعه آن مناسب به نظر مي رسد:
ترجمه اين كتاب با عنوان «دانشنامه اميرالمؤمنين(ع)» نيز به چاپ رسيده است.

پي نوشت ها:
1. موسوعة الامام علي(ع)، محمد محمدي ري شهري، ج 7، ص 219 ـ 225.
2. اخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود دينورى (م 283)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، چ چهارم، 1371ش.،ص260؛الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، ط الأولى، 1412/1992، ج3، ص1123 .
موفق و موید باشید

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا بین این دو زیارت تفاوتی در ثواب، سلسله سندی وجود دارد؟ به طور کلی فرق این دو زیارت در چیست؟

پاسخ:
زيارت عاشوراي معروفه همان زيارتي معروف و مشهوري است كه براي زيارت امام حسين(علیه السلام) در روز عاشورا وارد شده و براي كساني هم كه توفيق حضور كنار قبر آن حضرت را ندارند در هر كجا باشند مستحب است بخوانند و مداومت بر آن سفارش شده و داراي آثار و فضايل زيادي است. مرحوم شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان بعد از نقل اين زيارت عاشوراي معروف زيارت ديگري براي امام حسين(ع) در روز عاشورا با عنوان زيارت عاشوراي غير معروفه نقل كرده و درباره اين زيارت مي فرمايد:
« دوم زيارت عاشوراي غير معروفه است كه با زيارت معروفه متداوله در اجر و ثواب شريك است بدون مشقت گفتن صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام (يعني در اين زيارت غير معروفه ديگر صد مرتبه لعن و صد مرتبه سلام كه در زيارت عاشوراي معروفه وارد شده، وجود ندارد) و اين براي آنانكه شغل مهمي دارند فوزي است عظيم...»(1)
صاحب كتاب شفاء الصدور هم مي نويسد: در يكي از كتب زيارت نامه قديم، از زيارت عاشورا روايتي ديگر ايراد كرده كه با متن زيارت عاشوراي معروف اختلافات فاحش دارد و قابل جمع نيست (كه آنها را يك زيارت بدانيم و اختلاف ها را به نقل كنندگان نسبت دهيم) و صد مرتبه لعن و سلام را نيز ندارد و در ثواب و اجر با زيارت عاشوراي مشهور شريك است.(2)
بنابراين خواندن هر دو زيارت در روز عاشورا يا روزهاي ديگر از دور و نزديك اجر و ثواب دارد. چون تمام وعده‌هايي كه درباره زيارت عاشوراي معروفه وجود دارد، در روايتي كه زيارت عاشوراي غير معروفه نقل شده، نيز تضمين شده است و تنها فرق اين دو زيارت در اين است كه زيارت اولي بين علما مشهور و معروف است و بيشتر در كتبشان نقل كرده اند، اما زيارت دوم معروف و مشهور بين علما نيست.

پي نوشت ها:
1. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، زيارت عاشوراي غير معروفه، ص464.
2. تهرانى، ميرزا ابوالفضل، شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور، انتشارات مرتضوى، ج 1، ص76.
موفق و موید باشید.

صفحه‌ها