پرسش وپاسخ

سلام،

1- محل دفن سر مبارک امام حسین کجاست؟ آیا در حرم کربلاست یا جای دیگری دفن هست؟

2- محل دفن حضرت زینب آیا سوریه هست یا مصر؟ آیا رفتن به سوریه سند محکمی دارد؟ لطفا با سند بفرمایید.

پاسخ1:
در این که سر امام حسین (ع) کجا دفن شده است، منابع تاریخی شیعه و سنی گزارش‌های گوناگونی آورده‌اند تا آنجا که شش قول در این باره گفته شده است.
قول اول: سر به بدن ملحق شده است. این قول مشترک میان شیعه و سنی است. علمای شیعه، از جمله شیخ صدوق (متوفای 381 ق)، سید مرتضی (متوفای 436 ق)، فتال نیشابوری (متوفای 508 ق)، ابن نما حلی، سید ابن طاووس (متوفای 664 ق) شیخ بهایی و مجلسی این قول را بیان کرده‌اند.
شیخ صدوق و پس از او، فتال نیشابوری در این باره می‌نویسند: علی بن حسین (ع) همراه زنان (از شام) خارج شد و سر حسین (ع) را به کربلا باز گرداند.(1)
سید مرتضی در این باره می‌گوید: روایت کرده‌اند که سر امام حسین علیه‌السلام با جسد در کربلا دفن شد.(2)
ابن شهر آشوب بعد از نقل سخن فوق از سید مرتضی، از قول شیخ طوسی نقل کرده است که به همین سبب (ملحق کردن سر امام به بدن و دفن آن) زیارت اربعین (از جانب امامان علهیم‌السلام) توصیه شده است.(3)
ابن نمای حلی نیز نگاشته است: آنچه از اقوال بر آن می‌توان اعتماد کرد، آن است که بعد از آن که سر امام در شهرها گردانده شد، به بدن بازگردانده شد و با جسد دفن شد. (4)
سید ابن طاووس نوشته است: اما سر حسین (ع)، روایت شده که سر برگردانده شد و در کربلا با جسد شریفش دفن شد و عمل اصحاب بر این معنا بوده است.(5)
مجلسی، یکی از وجه‌های استحباب زیارت امام حسین (ع) را در روز اربعین، الحاق سرهای مقدس را به اجساد توسط علی بن حسین علیهما‌السلام بیان کرده است. (6) وی در جای دیگر بعد از نقل اقوال دیگر در این باره می‌نویسد: مشهور بین علمای امامیه آن است که سر امام همراه بدن دفن شده است. (7)
برخی اندیشمندان اهل‌ تسنن نیز این قول را بیان کرده‌اند:
ابوریحان بیرونی (متوفای 440 ق) در این باره می‌نویسد:
و فی العشرین ردّ راس الحسین (ع) الی مجثمه حتی دفن مع جثته...؛ در روز بیستم (صفر)، سر حسین (ع) به بدنش ملحق و با آن دفن گردید. (8)
قرطبی (متوفای 671 ق) می‌نویسد:
امامیه می‌گویند که سر حسین (ع) پس از چهل روز به کربلا بازگردانده و به بدن ملحق شد و این روز نزد آنان معروف است و زیارت در آن روز را زیارت اربعین می‌نامند. (9)
قزوینی نیز نگاشته است: روز اول ماه صفر، عید بنی‌امیه است، چون در آن روز، سر حسین (ع) را به دمشق وارد ساختند و در روز بیستم آن ماه، سر ایشان به بدن، باز گردانده شد.(10)
مناوی (متوفای 1031 ق) نوشته است: امامیه می‌گویند: پس از چهل روز از شهادت، سر به بدن بازگردانده شد و در کربلا دفن شد. (11)
قول دوم: در کنار قبر امیرالمومنین (ع)؛ (12)
قول سوم: مسجد رقه در کنار فرات؛
قول چهارم: بقیع نزد قبر مادرش فاطمه (س)؛
قول پنجم: دمشق؛
قول ششم: قاهره. (13)
بررسی و تامل در این اقوال، این نتیجه را در بردارد که دیدگاه اول، یعنی الحاق سر به بدن، مشهور و مورد اعتماد و عمل علمای شیعه است، از این رو این قول قابل اعتنا و پذیرش است و بنا بر گزارش‌های تاریخی - چنانکه اشاره شد - این الحاق در روز بیستم صفر سال 61 بوده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ صدوق، الامالی، مجلس سی‌ و یکم، ص 232؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص‌192 و مجلسی، بحارالانوار، ج 45، ص 140.
2. رسائل المرتضی، ج 3، ص 130.
3. مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 85 و مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 199: «قال الطوسی رحمة ‌الله، و منه زیارة الاربعین».
4. نجم الدین محمد بن جعفر بن نما حلی، مثیرالاحزان، ص 85.
5. سید ابن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 114.
6. مجلس، بحارالانوار، ج 98، ص 334.
7. همان، ج 45، ص 145.
8. بیرونی، الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ص 331.
9. محمد بن احمد قرطبی، التذکرة فی امور الموتی و امور الاخره، ج 2، ص 668.
10. زکریا محمد بن محمود قزوینی، عجائب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات، ص 45.
11. عبدالرووف مناوی، فیض القدیر، ج 1، ص 205.
12. ابن قولویه قمی، کامل الزیارات، ص 84؛ کلینی، الکافی، ج 4، ص 571- 572؛ ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 35- 36 و ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 85.
13. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 265- 266؛ سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج 1، ص 626- 627 و همو، لواعج الاشجان، ص 247- 250؛ محمدامین امینی، همان، ج 6، ص321- 337.
قاضی طباطبائی ضمن اشاره به اقوال در این موضوع و دفاع از قول به الحاق سر به بدن، اقوال دیگر را در این باره نقد و بررسی کرده است. ر. ک: تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام، ص 303 به بعد.
منبع:
مجله تاریخ در آینه پژوهش، ش 5، 1384، محسن رنجبر . برگرفته از :http://www.tebyan.net/Religion_Thoughts/Articles/TheInfallibles/ImamHoss...
---------------------------------
پاسخ2:
وضع زندگی، محل دفن و چگونه رحلت حضرت زینب (س) روشن نیست. در این خصوص اختلاف نظر وجود دارد:
1ـ قبر حضرت در محلی به نام «راویه» در یک فرسخی دمشق می‌باشد، که الان به نام زینبیه معروف است. اینان بر این عقیده‌اند که چون در مدینه قحطی و تنگدستی شدیدی به وجود آمد و عبدالله جعفر( شوهر حضرت زینب) هرچه داشت، به دیگران بذل و بخشش کرد و دیگر چیزی برای کمک و احسان به دیگران نداشت، ناراحت و در رنج بود که همراه زینب از مدینه به شام رفت و در آن جا درگذشت.(1)
2ـ حضرت زینب در قاهره، پایتخت مصر، مدفون است. بقعه و بارگاه مجلّلی در همان جا به نام حضرت موجود است. اینان بر این باورند که چون حضرت زینب در مدینه مردم را علیه حکومت بنی امیه تحریک می‌کرد، یزید دستور داد که او را از مدینه تبعید نمایند. حضرت مصر را انتخاب کرد. حاکم مدینه او را همراه عدّه دیگری از زنان بنی هاشم به مصر فرستاد. وی همان جا از دنیا رفت. (2)
3ـ حضرت در قبرستان بقیع در مدینه مدفون است. اینان معتقدند که حضرت پس از ورود به مدینه از شام، همراه اهل بیت در همان جا زندگی کرد. در سال 62 در مدینه درگذشت.(3) محققانی چون سید محسن امین (نویسنده اعیان الشیعه) و محلاتی (نویسنده ریاحین الشریعه) و علامه بیرجندی (نویسنده کبریت احمر) همین دیدگاه اخیر را پذیرفته‌اند اما قبری که در شام است و معروف می‌باشد که متعلق به زینب کبری، دختر علی است، متعلق به ام کلثوم، همسر مسلم بن عقیل است که بعد از شهادت حضرت مسلم، با عبدالله جعفر ازدواج کرد یا مربوط به ام کلثوم صغرى یا یکی از زنان اهل بیت است که کنیه او ام کلثوم می‌باشد.(4) اما کسی که در مصر است، زینب دختر یحیى(5) نوه امام سجاد است، یا دختر حسن بن زید، از نوه‌های امام مجتبى(6).
دکتر سید جعفر شهیدی، می‌نویسد:
«پایان زندگانی شیر زن کربلا روشن نیست. مسلّم است که زینب (س) پس ز بازگشت از شام، مدتی دراز زنده نبود، چنان که مشهور است سال شصت و دوم از هجرت به جوار حق رفته است. در کجا؟ مدینه؟ دمشق؟ قاهره؟ هر یک از نویسندگان سیره برای درستی رأی خود، دلیلی و یا دلیل‌هایی آورده است... این زیارتگاه‌ها (شام و مصر) از مصادیق بیوتی است که نام خدا در آن ها به بزرگی یاد می‌شود و دوستداران اهل بیت یا خلوص نیّت فراوان، مراتب ارادت خود را به کسی که آن مزار به نام اوست، بیان می‌دارند و با پیغمبر خود و خانواده او تجدید عهد می‌کنند.»(7)
تفاوتی ندارد که سرانجام سفر زینب(س) عقیله بنی هاشم، به دمشق بوده یا مصر. تفاوتی ندارد که خورشید کجا غروب کرده است. آنچه اهمیت دارد، شعاع آن آفتاب روشنی بخش است که در طول زمان غروب نمی‌کند.به او سلام می‌فرستیم.

پی‌نوشت‌ها:
1. وسیلة الدارین، ص 433؛ سید ابراهیم موسوی زنجانی، ریاحین الشریعه، ذبیح الله محلاتی، تهران، اسلامیه، ج 3، ص 37.
2. ریاحین الشریعه، ج 3، ص 34.
3. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، تحقیق سید حسن امین، ج 11، ص 63.
4. اعیان الشیعه، ج 11، ص 58.
5. همان، ص 67.
6. ریاحین الشریعه، ج 3، ص34 - 36.
7. زندگانی حضرت فاطمه(ع)، ص 262.

در واقعه غدیر عده زیادی از یاران پیامبر حضور داشتند، پس چرا بعد از این واقعه از حضرت علی علیه السلام دفاع نکردند؟ و با وجود اینکه عرب از حافظه خوبی برخوردار است، چرا در مورد جانشینی امام، سخنی از علی و واقعه غدیر به میان نمی آید؟ و چرا خدمات امام علی علیه السلام در جنگ هایی مثل جنگ تبوک در نظر گرفته نشده؟ صحابه ای که افتخارات زیادی برای رسول آفریدند چرا تمکین کردند؟

نه تنها جریان غدیر بلکه بسیاری از قضایای دیگر حتى درباره پیامبر کاملاً‌ روشن و شفاف بود، ولی عده ای ‌از روی عناد آن را نمی‌پذیرفتد. به عنوان مثال این داستان که امیرمؤمنان در نهج البلاغه فرموده بسیار روشنگر است. حضرت فرمود:
«روزی یکی از مردم قریش از رسول خدا(ص) خواست که معجزه نشان دهد تا حرف او را قبول کند. حضرت خطاب به درختی گفت: ای درخت! اگر به خدا و روز قیامت ایمان داری و می‌دانی که من رسول خدا هستم ،با ریشه از زمین کنده شو و در برابر من بایست.
درخت با ریشه‌هایش از زمین کنده شد و در حالی که آوازی شدید و صدایی چون صدای بال پرندگان داشت، پیش آمد تا آن که مانند پرنده‌ای بال گشوده، نزد پیامبر ایستاد و شاخه‌های بلند خویش را به سر پیامبر گسترانید. پس مردم به پیامبر گفتند: حال بگو نصف درخت به سوی تو آید و نصف دیگر باقی بماند. پیامبر به آن درخت فرمود که چنان کند. پس نیمی از آن درخت با حالتی عجیب‌تر و صدایی سخت‌تر به سوی او آمد تا آن جا که نزدیک بود به رسول خدا بپیچد. بعد آن ها از حضرت خواستند که دستور دهد تا نیم تنة درخت به نصف دیگر ملحق شود. حضرت دستور داد چنان شد. ولی با دیدن این معجزه شگفت باز مردم قریش از پذیرفتن حقانیت پیامبر سرباز زدند و حق را نپذیرفتند».(1)
اگر با وجود چنین حقایق روشن عده‌ای از پذیرفتن حق خودداری می‌کردند، انکار و یا نادیده گرفتن و یا توجیه نمودن غدیر نیز از همین قبیل است. عده‌ای با قطعی و متواتر بودن آن رخداد بزرگ گرچه اصل آن را منکر نیستند، ولی آن را توجیه می‌کنند و گمان می‌کنند که جریان غدیر برای اعلام دوستی علی به مردم و امت بوده و نه امامت و خلافت.
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریّا می‌رود دیوار کج
وقتی بر اثر هوا و هوس و دنیاطلبی عده‌ای در جریان سقیفه جمع شدند و علی(ع) را خانه‌نشین کردند و دیگران را بر سر قدرت آوردند، همان خط تا امروز و تا ظهور حضرت مهدی(ع) ادامه خواهد داشت. این سخن را مرحوم فیض کاشانی از کتاب «سرّالعالمین» غزالی نقل کرده که:
همه امت بر متن حدیث غدیر اجماع و اتفاق نظر دارند که رسول خدا فرمود: «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه؛ هر کس را که من مولای اویم، علی مولای اوست». بعد از این بیان پیامبر، عمر خطاب به علی(ع) گفت: بخٍ بخٍ لک یا ابا الحسن لقد أصبحت مولای و مولى کلّ مؤمن و مؤمنة؛ مبارک است ای علی ! مولای من و مولای همة مؤمنان شدی.
سخن عمر نشان تسلیم و رضای او در برابر امام است اما بعد از آن روز حبّ ریاست و علاقه به فرمانروایی باعث شد که همه چیز فراموش گردد .(2)
هر چند سرپیچی گروهی از مسلمانان و صحابه از دستور صریح رسول خدا(ص ) جای تاسف و ناراحتی داشت اما امری عجیب و غیر منتظره نبود. این ها از دستور پیامبر برای رفتن به جهاد نیز سرپیچی کردند و کمی سن اسامه بن زید را بهانه نمودند.
تجزیه و تحلیل حوادثی که در مواقع بحرانی اتفاق می افتد، با حوادثی که در ایام عادی جریان دارد ،متفاوت است . بدون تردید رحلت رسول گرامی اسلام یکی از بحرانی ترین موقعیت ها برای مسلمانان بود. همچون بحران های گذشته جمع کثیری از جمله ابوبکر و عمر، نتوانستند تصمیم گیری مناسبی بنمایند، بلکه آنچه را که انتظارش می کشیدند، به اجرا درآوردند. (3)
برای آگاهی بیش تر به کتاب ،فروغ ولایت از ایت الله سبحانی مراجعه نمایید

پی‌نوشت‌ها:
1. نهج البلاغه، خ 192 (قاصعه).
2. محجه البیضاء، ج 1 و 2، ص 235، نشر دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی‌تا.
3. نهج البلاغه ، خطبه سوم ، معروف به خطبه شقشقیه ؛ امام علی (ع )، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 1، ترجمه سید محمود طالقانی .

اموات وقتی میمیرند ایا از احوالات کسانی که دوستشان داشته باخبر است ؟ایا نگران خانواده می شوند؟تورو به خدا جواب من روبدهید

اظهار نظر به طور قطعی در این خصوص چندان آسان نیست؛ اما به طور کل می توان گفت در روایات آمده که مردگان گاهی به خانواده و بازماندگانش سر می‌زنند و از احوال آنان آگاه می شوند و چه بسا خوشی و آرامش یا اندوه و ناراحتی از اعمال آنان پیدا کنند؛ امام صادق(ع) فرمود:
إنّ المؤمن لیزور أهله فیرى ما یحبّ و یستر عنه ما یکره و أنّ الکافر لیزور أهله فیرى ما یکره و یستر عنه ما یحبّ، قال: و منهم من یزور کلّ جمعةٍ ومنهم من یزور على قدر عمله(1)
مؤمن خانواده خود را می‌بیند. آنچه را که موجب محبت اوست می‌بیند، لیکن چیزهایی که موجب کراهت او می‌گردد، از نظر او پوشیده می‌شود. کافر نیز اهل خود را می‌بیند . آنچه موجب ناراحتی و کراهت اوست، مشاهده می‌کند، لیکن چیزهایی که موجب محبت او از نظرش پوشیده می‌گردد. بعضی از مؤمنان در هر هفته یک بار در روز جمعه به ملاقات اهل خود می‌رسند. بعضی دیگر بر حسب مقدار عمل خود می‌توانند آنان را ملاقات کنند.
از این روایت و دیگر روایات به دست می آید که ميزان آگاهی و ملاقات و سر زدن اموات به خانواده هاي شان بسته به ميزان آزادي عملي است كه در برزخ براي ايشان در نظر گرفته مي شود كه اين امر هم تابع اعمال و رفتارهاي آنان در دنياست.
پی‌نوشت‌:
1. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1403ق، ج 6، ص 256، باب 8.

ممنون که این قدر پیگیرید و سریع جواب میدهید در ادامه جوابتان به سوال قبل من گفتید دوستی را ترک کنم یا در ارتباط با او به مسئله ای که شهوت را تحریک میکند فکر نکنم یا طرح مسئله اعتقادی یا .... پیش بیاورم. سوال این است که اگر قرار باشد دوستی را ترک کنم چگونه ترک کنم؟یعنی بی تفاوت شوم یا از او فرار کنم!؟به چه بهانه ای اصلا ترک کنم؟؟ما تقریبا ارتباط زیادی با هم داریم. چون هم رشته هستیم و در یک دانشگاهیم و هر دو ورودی 88 و تقریبا تمام کلاسای ما یکی است.آخه با چه بهانه ای رابطه را کم کنم ؟ اگه گفت چرا این قدر بی احساس شدی و بی توجه یا چرا این قدر رابطه ات با من تغییر کرده و کم توجه شدی چه بگویم؟ حال اگر من خود التفات ننمودی به صید او ، ولی او نمودی به صید ما که فکر میکنم این گونه باشد چه کنم؟

ما هم مثل همه روانشناسان ديگر معتقد به اولويت پيشگيري بر درمان هستيم چرا که اگر كسي به هر دليلي از كنار پيشگيري (خويشتنداري) گذر كرد معلوم نيست در مرحله درمان كاري از دست كسي بر بیاید.
جذابيت رابطه با جنس مخالف ان قدر بالا هست كه امثال شما دوست عزيز با پيش كشيدن سوال هايي از اين دست درصدد توجيه تداوم رابطه بر اييد يا اين كه به هر دليلي خود را مجبور به تداوم رابطه ببينيد بي شك اگر اين دختر زيان مادی براي شما داشت شما در همان روزها و هفته های اول اشنايي بدون هيچ شك و دودلي اورا به حال خود رها مي كرديد ولي وقتي پاي زيان معنوي و اخروي (و البته دنیوی) به ميان مي ايد صدها مانع و ... اين چنيني بر سر راه قطع رابطه سبز مي شود.
قطعا بهانه اي بالاتر از كسب رضايت خداوند و دوري از خشم و غضب او در ترك رابطه نيست.
در هر صورت ما هم شرايط خطير و دشوار شما را درك مي كنيم و به هيچ وجه درصدد سرزنش يا خرده گيري بر شما دوست عزيز نيستيم اين شماييد که سر اخر بايد مسئوليت هاي رفتارهاي مثبت و يا منفي خود را بپذيريد و ما به عنوان كسي از بيرون ماجرا به قضاياي شما مي نگرد فقط به همين دو سه جمله اكتفا مي كنيم. در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
در صورت تمايل مي توانيد با مشاورين این مركز يعني مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني با شماره 09640 تماس حاصل نماييد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام.خواستم ببینم نظرتون درمورده دوستی دختروپسرچیه.آیاحرامه یانه؟

دوستی دختر و پسر نامحرم جایز نیست .(1)
پی نوشت:
1 آیت الله مکارم، استفتاات، ج3، سوال 683 و686.

سلام متشکرم از توجهتون سوالات خیلی زیاد هست چند میلیارد آدم روی کره زمین زندگی میکنن ؟7میلیارد چند میلیارد مسلمان هستند ؟بیش از 1/5میلیارد چند میلیون شیعه هستند؟نزدیک 500میلیون مگر خداوند دوست ندارد تمامی بندگانش وارد بهشت شوند؟البته خداوند رحمان است و از مادر و پدر مهربانتر است چرا مسلمانان فقط 1/5 میلیارد هستند چرا میان مسلمانان تفرقه هست چرا مذهب های متفاتی هست؟چرا مذهب سنی و شیعه دارای فرقه های زیادی با اعتقادات متفاوتی هستند ؟ مگر خداوند نمی خواهد دین اسلام جهانگیر شود و در تمام دنیا گسترش یابد پس چرا با علم به اینکه بعد از پیامبر چند دستگی ایجاد میشود پیامبر و خدا اجازه دادند این اختلافات بوجود آید ؟لابد میگویید پیامبر مشخص کردند که حضرت علی (ع)بعد از ایشان رهبر مسلمانان شوندپس چرا خود مسلمانان در این مورد با هم اختلاف دارند؟ چرا خداوند که قدرت مطلق است این قدرت را به دین اسلام نداد که بسیار محکم و یک دست باشد که دشمنان توان مخالفت را نداشته و با یک مذهب و دین کامل و بدون شبهه رو برو شوند مگر خداوند نفرمود است که اگر یک کلمه در نماز به عمد کم و یا زیاد باشد نماز باطل است ؟ پس چرا نماز ما با نماز اهل تسنن فرق دارد ؟ مادرست میگوییم یا سنی ها ؟ اگر مادرست میگوییم پس چرا جمعیت سنی ها چند برابر ما شیعه ها است ؟ چرا باید نمازمان را عربی بخوانیم ؟ مگر ما قبل از عرب ها 7000 سال یکتا پرست نبودیم ؟چرا باید در نماز با خدا عربی حرف بزنیم مگر خداوند فارسی را دوست ندارد ؟ خداوند خودش فرموده است من در هر قوم از هر زبانی پیامبری فرستادم ،چرا فرهنگ عرب ها به ما تحمیل شد در حالی که ما قبل از حمله اعراب دارای فرهنگی غنی بودیم و دارای بزرگترین کتابخانه جهان در آن زمان بودیم درحالیکه عرب ها وحشانه در جنگ و خونریزی بودند،چرا هم اکنون کشورهای مسلمان کمترین پیشرفت فرهنگی و علمی را نسبت به کشورهای کافر دارند؟ چرا هرچه قحطی خشک سالی جنگ عذاب گرسنگی و هزاران درد دیگر ،هست نصیب مسلمانان میشود چرا خدا می خواد ما مسلمون ها همیشه توی عذاب باشیم این چه امتحانی هست که همش از ما گرفته میشه ؟

پاسخ 1
اولا در مورد سرانجام اخروي انسان ها ما در عين اين که از ميان حدود هفت ميليارد انسان، تنها شيعه دوازده امامي را اهل حق و در نهايت سعادت و نجات مي‌‌‌دانيم، آن هم به شرطي که رعايت محرّمات و واجبات شرعي را نموده باشند ، امّا هرگز معتقد نيستيم غير از اينان، بقية انسان ها مطلقا اهل جهنم و عذاب هستند و راهي به بهشت ندارند .
دليل اين امر آن است كه ما ديگران را در دوري از عقيده حق يا عالم و عامد مي‌‌‌دانيم يا جاهل و غير عامد. عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل کرده اند. جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي که با وجود امکان رسيدن به حقيقت ،از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند (البته بدون لحاظ رحمت الهي که ممکن است شامل آنها هم بشود). امّا قاصران که اکثر مردم را تشکيل مي‌‌‌دهند، به طور حتم اهل نجاتند،
قرآن مجيد مي‌فرمايد: « وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا؛(1) و ما هرگز (قومى را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبرى مبعوث كرده باشيم (تا وظايفشان را بيان كند.) ».
حتماً بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا يا غافلند واصلاً احتمال خلاف در گفتار و کردار خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي‌دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي کشف حقيقت رفته و تحقيق کرده اند، ولي نتوانسته اند بفهمند گفتار و کردارشان باطل بوده و خلاف واقع است ، هر چند پايبندي آنها به اصول و دستورهاي ديني خودشان هم تا حدي لازم است .
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏گويد: «اگر کسى در روايات دقت کند، مى‏يابد که ائمه(ع) تکيه‏شان بر اين مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد که مى‏بايست تحقيق و جستجو کند ، اما افرادى که ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند که مصداق منکر و يا مقصر به شمار نمى‏روند، آنان در رديف منکران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏کند: «همان طورى که ممکن است منشأ استضعاف، عدم امکان تغيير محيط باشد، ممکن است اين جهت باشد که ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(2)
در نتيجه پيروان بسياري از اديان ديگر و حتي انسان هايي كه پيرو ديني از اديان آسماني نيستند ممكن است در اين مجموعه محسوب شده و در صورت عمل به آنچه حقيقت و درست مي پنداشتند يا به مقتضاي عقلشان صحيح مي نمود ، اهل نجات خواهند بود ؛ يعني محاسبه اعمال آنان، بر پايه عدل خداوندى است . ايشان بر اساس عقل و فطرت و کردارشان ، هم چنين اعتقادات و باورهايي كه حق مي پنداشتند مورد حساب قرار مى‏گيرند.
در نتيجه تعداد کثير غير مسلمانان و غير شيعيان نشان دهنده جمعيت کثير اهل جهنم که راهي به بهشت ندارند نيست و چه بسا بسياري از اين افراد در نهايت اهل نجات باشند .
ثانيا همه ارزش و اهميت اعتقاد صحيح و حق يک انسان و عمل او بر اساس اين اعتقاد آن است که آن را از مسيري خو.دخواسته و با تلاش و همت و کوشش خود به دست آورد و در عين برخورداري از يک عقيده سنتي و خانوادگي ، با استفاده از ابزار عقل و خرد دروني خود به جستجوي حقيقت برخيزد و دين حق را براي خود برگزيند ؛ والا خداوند مي توانست از ابتدا همه انسان ها را در مسير حق و حقيقت قرار دهد و به گونه اي جبري همه را مومن گرداند چنان که خود فرمود :
« وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعا (3) و اگر پروردگار تو مى‏خواست، تمام كسانى كه روى زمين هستند، همگى به (اجبار) ايمان مى‏آوردند» ؛ در حالي که خداوند اين را اراده نفرموده و در نتيجه محبت و علاقه خداوند به بندگان ملازمه با آن ندارد که به شکلي غير اختياري و جبرگونه همه را به سمت دين حق بکشاند ؛ بلکه روند طبيعي حرکت بشر به گونه اي است که در نهايت همه انسان ها با اراده و اختيار و تشخيص خود دين حق را برگزيده و حقيقت عالم گير خواهد شد که آن وضعيت بهترين و باشکوهترين وضعيت ممکن براي بشريت است .

پى‌نوشت‏ ها:
1.مائده (5) آيه 73.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار. انتشارت صدرا ، تهران 1374 ش، ج 1، ص 320 به بعد .
3. يونس (10) آيه 99.

پاسخ 2:
امكان اختلاف در پيروي از اديان مختلف مانند هر چيز ديگر وجود دارد و اين امر منحصر در دين اسلام نبوده، بلکه در سائر اديان قبلي که به نوعي در زمان خود به عنوان دين کامل معرفي شده اند، وجود داشته است و انبياء تمام تلاش خود را براي از بين بردن اختلافات و پيروي مردم از دين حق به کار برده اند.
اما نکته مهم آن است که خداوند بواسطه پيامبر خود، دين حق را به گونه اي براي مردم تبليغ و تبيين کند تا در نهايت هر گونه بهانه اي براي عدم پيروي از آن بسته شود و به نظر ما، اين امر در زمان پيامبر اکرم (ص)صورت گرفته يعني اصول کلي دين بيان شده و براي تضمين در ادامه راه و جلوگيري از انحراف مسلمانان امير المومنين علي(ع) در مواقع متعدد مانند جريان غدير و...به عنوان جانشين معرفي شده است و در برخي از موارد، حتي نام 11 امام بعد حضرت علي (ع) از جانب شخص پيامبر(ص)بيان شده است آن چنانکه در حديثي نقل شده است که فرمود" وصىّ و خليفه بعد از من على بن ابى طالب و پس از او دو سبطم حسن و حسين و پس از ايشان نه تن از صلب حسين امامان نيكوكار بيايند. عرض كرد: اى محمد نامشان را برايم بيان فرما. فرمود: آرى چون حسين برود فرزندش على، و چون على بگذرد فرزندش محمد، و چون محمد برود فرزندش جعفر، و چون جعفر بگذرد فرزندش موسى، و چون موسى بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش محمد، و چون محمد بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش حسن، و بعد از حسن حجة بن الحسن، ايشانند دوازده امام‏..."(1)
لذا اختلاف مسلمانان بعد رحلت رسول اکرم(ص) به جهت عدم پيروي از آن حضرت به دلائل مختلف بوده است .
بنابراين، چنين معرفي از جانب رسول اکرم(ص) و تلاش براي جلوگيري از انحراف مردم صورت گرفته است. اما علم خدا و رسول به انحراف نهايي برخي افراد از خط مستقيم، مستلزم آن نيست که دين به گونه اي وارد شود که همه مردم به اجبار مسلمان شده و خداوند با قدرت مطلق خود توان هر گونه مخالفت را از آنها بگيرد. چرا که اساساً پيروي از دين به عاملي براي سعادت انسانها زماني به هدف مطلوب خود مي رسد که با اختيار بوده باشد نه اجبار، آن چناکه خداوند در قرآن نيز به مسئله نشان دادن راه با دلائل متعدد و عدم اجبار در دين اشاره کرده و مي فرمايد"قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعين"(2)بگو:دليل رسا (و قاطع) براى خداست (دليلى كه براى هيچ كس بهانه‏اى باقى نمى‏گذارد). و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدايت مى‏كند. (ولى چون هدايت اجبارى بى‏ثمر است، اين كار را نمى‏كند".
در نتيجه سنت خداوند در اين عالم برآن تعلق گرفته است که هر چيزي از راه علت خاص خويش و با اختيار خود افراد صورت گيرد نه بر اساس علم خداوند به نتيجه کار، چرا که در غير اين صورت، نه تنها دين اسلام، بلکه تمامي اديان بايد اينگونه بوده و يا اساساً خداوند از همان خلقت حضرت آدم (ع)با قدرت خويش عمل به دين حق را به عنوان دين کامل،براي همه مردم اجباري کند يا مانع اعمال زشت همه افراد از جمله يزيد و يا هزاران فرد ديگر شود يا ...که در اين صورت چيزي به نام بهشت و جهنم و...بي معنا خواهد بود.
در پايان توجه داشته باشيد که لازمه جهاني شدن دين اسلام به عنوان آخرين دين آسماني آن نيست که خداوند از همان ابتداء راه هر گونه مخالفت را براي افراد بسته و همه آنها را مجبور به اطاعت از دين حق نمايد. بلکه دين اسلام از جانب خداوند در راستاي رساندن بشر به سعادت حقيقي ، رئوس كلي همه معارف لازم براي تحقق اين هدف را در اختيار بشر قرار داده به گونه‌اي كه بشر با تطبيق آن اصول كلي به صورت نظام‌مند بتواند با اختيار خود، همه معارف و راهنمون‌هاي مورد نياز را براي رسيدن به سعادت خويش به دست آورد.
پي نوشت ها :
1. بحراني،سيد هاشم، الإنصاف فى النص على الأئمة (ع)، ترجمه رسولى محلاتى، چ دفتر نشر فرهنگ اسلامى‏،تهران 1378ه ش، ص 391.
2. انعام(6)آيه 149.

پرسش 3:
مگر خداوند نفرمود است که اگر يک کلمه در نماز به عمد کم و يا زياد باشد نماز باطل است ؟ پس چرا نماز ما با نماز اهل تسنن فرق دارد ؟ مادرست ميگوييم يا سني ها ؟ اگر مادرست مي گوييم. پس چرا جمعيت سني ها چند برابر ما شيعه ها است ؟
پاسخ:

اختلاف شيعه و اهل سنت در مسائلي از قبيل وضو و نماز به اختلاف در مباني استنباط احکام ديني بر مي گردد. هر يک از مذاهب فقهى اسلامى براى استنباط احکام دين، از يکسرى اصول و مبانى بهره مي گيرند. طبيعى است که اگر در اصول، مبانى و منابع استنباط با هم اختلاف داشته باشند، نتيجه و ره آورد استنباط ها متفاوت خواهد شد. بسيارى از اختلافات فقهى شيعه و سني، ‌ريشه در تفاوت ديدگاه ها در اصول و مبانى استنباط دارد، مثلا‍ً اهل سنت افزون بر قرآن و سنت پيامبر(ص) به سنت صحابه و گاهى به سنت تابعين ارزش مى دهند، ‌ولى شيعه افزون بر قرآن و سنت پيامبر (ص)، به سنت اهل بيت پيامبر(ص) بها مى دهند و سنت صحابه را اگر مستند به سنّت پيامبر نباشد، به عنوان منبع شرعى نمى پذيرند.
برخى از اختلافات فقهى ريشه در همين نکته دارد. اختلاف در وضو هم از همين نوع است. شيعيان با تمسک به حديث ثقلين، به اهل بيت و امامان معصوم(ع) مراجعه مى کنند و احکام شرعى خويش را فرا مى گيرند، امّا اهل سنّت اين چنين نيستند.
در مورد نماز فرق هايي بين شيعه و سني هست مانند مسئله دست بسته بودن (تکتّف) در حال نماز که اهل سنت انجام مي دهند و از زمان خليفه دوم مرسوم شد و از بدعت هاى ايشان است. در زمان پيامبر و خليفه ي اول اين طور نماز نمي خواندند و در کتابهاي معتبر اهل سنت نيز آمده که پيامبر با دست باز نماز مي خواندند. به عنوان مثال به اين دو مورد توجه کنيد: هنگامي که رسول خدا(ص) به نماز مي ايستاد دستهايش را مُحاذي (در راستاي) دو شانه خود قرار مي داد و تکبير مي گفت، تا آنکه هر عضوي از اعضاي او در جاي خود قرار مي گرفت، آنگاه قرائت خوانده و...(1) همچنين إبن رشد قُرطبي که از علماي بزرگ اهل سنت است، در کتاب فقهي خود « بداية المجتهد و نهاية المقتصد » مي نويسد: «روايات صحيحي از پيامبر اکرم(ص) وارد شده که در آن، خصوصيّات نماز پيامبر(ص) ذکر شده ولي در آنها از تکتّف و قرار دادن دست راست بر روي دست چپ سخني به ميان نيامده است.(2) و همچنين امام مالک بن أنس ( مؤسّس مکتب مالکي )، تکتّف و قرار دادن دست راست بر روي دست چپ را در نمازهاي واجب، مکروه مي داند و قائل به کراهت اين عمل در نمازهاي واجب شده است. چنانچه به اين مطلب در کتاب خود « المدونة الکبري » اشاره کرده است.(3)
ريشه اين عمل هم از آنجا ناشي مي شد که هنگامى که اسيران جنگى ايرانى بر عمر وارد شدند, همين کار راکردند. عمر از اين کار خوشش آمد و گفت : خوب است در نماز در برابر پروردگار همين کار را بکنيم.(4) اما شيعه با توجه به روايات امامان معصوم آن را درست نمي داند.
امام باقر(ع) فرمود: و عليک بالاقبال على صلاتک ... قال : ولا تکفّر فانّما يصنع ذلک المجوس; بر تو باد به توجه قلبى بر نمازت ... و دست بر روى دست در حال نماز نگذار, زيرا اين کار مجوس است. (5)
بنابر اين به عقيده شيعه اين نحو نماز خواندن درست نيست وتکفير يکى از مبطلات نماز است، زيرا بدعت در دين محسوب مي شود. پيامبر(ص)فرمود: صلّوا کما رأيتمونى أصلى؛ همانطور که من نماز مى خوانم نماز بخوانيد.(6) طبق شواهد تاريخي كه بعضي از سوي اهل سنت در بالا گفته شد، پيامبر با دستان باز نماز مي خواندند و بر پايه حديثي كه ذكر شد و ايشان دستور داده اند كه مثل ايشان بايد نماز گذارد، لذا شيعه و بعضي فرق اهل سنت مثل مالكيان نيز با دستان باز نماز مي خوانند.
البته نبايد از ياد برد كه در انجام اصل فريضه نماز و در شكل كلي آن، بين شيعيان و اهل سنت تفاوتي زياد وجود ندارد؛ جز در چند مورد خاص مثل: دست بسته يا دست باز نماز خواندن، آمين گفتن بعد از «ولاالضالين»، مقيد بودن يا مقيد نبودن سجده گاه به اموري مانند خاک و سنگ و ... .
اما در جواب سوال دوم شما بايد گفت اولاً: ملاک حق و باطل بودن يک عقيده تعداد گروندگان به آن نيست . امروز مسلمانان تقريباً يک پنجم جمعيت جهان را تشکيل مي دهند. آيا اين دليل باطل بودن آنان است ؟!
اکثريت ساکنان خاور دور را بت پرستان و گاو پرستان و ساير منکران ماوراء طبيعت تشکيل مى دهند. چـيـن بـا جـمـعيت متجاوز از يک ميليارد, جزء اردوگاه الحادى کمونيسم است . اکثريت مردم هندوستان را , که نزديک يک ميليارد جمعيت دارد, گاو پرستان و بت پرستان تشکيل مى دهند . قـرآن مـجـيد غالبا اکثريت ها را نکوهش نموده و به ستايش از برخى اقليت ها مى پردازد, که در اين مورد به عنوان نمونه , به برخى از آيات اشاره مى نماييم:
1 - و لا تجد اکثرهم شاکرين؛ اکثر آنان را سپاسگزار نخواهى يافت. (7)
2 - ان اوليائه الا المتقون و لکن اکثرهم لا يعلمون؛ اولياى وى نيستند مگر پرهيزکاران , و ليکن اکثر آنان نمى دانند. (8)
حضرت علي (ع) فرمود: حق و باطل با مقدار پيروان شناخته نمي شود. حق را بشناس ، اهل حق را خواهي شناخت . باطل را بشناس، اهل باطل را خواهي شناخت. (9)
ثانياً: اگر ملاک حق و باطل يک عقيده وابسته به ميزان گروندگان به آن بود، مي بايست با کم و زياد شدن گروندگان حق و باطل نيز تغيير مي کرد، در حالي که مي دانيم چيزي که حق است، هميشه حق است . چيزي که باطل است، هميشه باطل است. زماني اکثريت قريب به اتفاق مردم معتقد بودند که زمين ثابت است و خورشيد به دور آن مي چرخد. آيا اين اتفاق عقيده نشان از حقانيت آن است ؟! آيا بعداً که همه معتقد شدند خورشيد ثابت است و زمين به دور آن مي چرخد، صرف اتفاق عقيده باعث حقانيت آن مي شود؟! بعداً که معلوم شد هم خورشيد در حال حرکت است و هم زمين چطور؟! آيا وضعيت حرکت خورشيد و زمين با اعتقاد مردم متفاوت مي شود؟
علت اساسي بيش تر بودن اهل سنت را بايد در موضوع حاکمان و پادشاهان و وجود ابزارهاي تبليغاتي در دست آن ها جستجو کرد.
از قديم گفته اند "الناس علي دين ملوکهم؛ مردم به دين حاکمان خويش هستند".
پس از وفات پيامبر اکرم (ص) در همه قرن هايي که بلاد اسلامي داراي حاکمان مسلمان بوده است، اکثراً گرايش به مذهب سني داشته اند. از آن مذهب دفاع و حمايت نموده و در پي نابودي مذهب اهل بيت برآمده اند. شهادت تمام يا اکثر ائمه و شيعيان بسيار به دست صاحبان خلافت نشانه روشني از اين موضوع است.
گرايش عمومي به اهل سنت در ميان حاکمان اسلامي سبب شيوع اين مذهب و اکثريت يافتن آن در عالم اسلام است.
جداي از اين، شيعيان در بسياري از دوره ها، اجازه تبليغ و نشر عقايد خويش را نداشته اند، حتي در بسياري از اوقات شيعه بودن جرم محسوب شده و شيعيان محکوم به مرگ يا تحمل زندگي مشقت بار مي شدند. فلسفه تقيه که در مذهب ما جايگاه ويژه اي دارد، اين بوده که جان شيعيان از آزار مخالفان در امان باشد. فشارها، تبليغات سوء مخالفان و کافر و رافضي و قرمطي و مجوس و مهدورالدم خواندن شيعيان از سوي آنان، رويکرد عمومي را براي گرايش به اين مذهب را بسيار کاهش داده. پس طبيعي است که شيعيان در مجموع عالم اسلام داراي جمعيت اندک بوده و در اقليت باشند.
در واقع تمام ابزارهاي زر ( مال و ثروت) و زور (قدرت حاکمان) و تزوير(ابزارهاي تبليغاتي و جعل احاديث) در دست مخالفان شيعه بوده است.
تشيع به عنوان فرقه اي جدا شده از جامعه و پيکر اسلامي (اهل جماعت مسلمانان) قلمداد و تبليغ مي شد که حتي در دوره هاي بسيار به عنوان يک مذهب رسمي اسلامي در ميان مسلمانان شناخته نمي شد. همان گونه که بيان شد ،با اسامي انحرافي از شيعه ياد مي کردند، در اين ميان وجود فرقه ها و تفکرات متعدد در ميان شيعيان مانند غاليان و شيعه زيديده و کيسانيه و اسماعيليه که کارهاي خلاف نيز داشتند، به اين تبليغات منفي دامن مي زد.
با اين حال، تشيع به عنوان يک گرايش اقليتي در دنياي اسلام، نسبت به ساير گرايش ها داراي اهميت و اعتبار بيش تري است. گرايش هاي اقليت بسياري را مي شناسيم که در طول تاريخ اسلام پديدار شده و پس از مدتي از بين رفته اند اما شيعه باقي مانده و توانسته است در طول تاريخ براي خود جايگاهي ويژه بيابد . امروز بسياري از مردم جهان شيعه بوده و يا به تشيع مي گروند. با باز شدن فضاي تبليغات و آشکار شدن حقانيت تشيع ، هر روز بر تعداد آن افزوده مي شود.
هر چند شايد عقايد و بينش هاي شيعي، اکنون مهم ترين بينش اسلامي تلقي نمي گردد، ولي يکي از تأثيرگذارترين مذاهب عالم به حساب مي آيد که توانسته يکي از بزرگ ترين و مردمي ترين انقلاب هاي قرن را پديد آورد و تأثيرات شگرفي بر مناطق اسلام و کل جهان بر جاي بگذارد.
پى‏نوشت‏ها:
1. ابن ماجه، سنن إبن ماجه، دارالکتب العلميه، بيروت، بي تا، ج1، ح1061، ص337.
2. ابن رشد قرطبي، بداية المجتهد و نهاية المقتصد، منشورات الشريف الرضي، قم، 1406ق، ج1، ص140.
3. ابن مالک، المدونة الكبرى، دار الكتب العلمية، بيروت، بي تا، ج 1، ص169.
4. خويي، سيد ابوالقاسم، مستند العروة ‏الوثقي، نشر لطفي، قم، 1370ش، ج 4، ص 445.
5. عاملي، شيخ حر، وسايل الشيعه، موسسه آل البيت، قم،1409ق، ج 4، باب 15.
6. مجلسي، محمدباقر، بحارالنوار، موسسه الوفاء، بيروت، 1404ق، ج82، ص279.
7. اعراف(7) آيه 17.
8. انفال (8) آيه 34.
9. بحارالانوار، همان، ج22، ص105.

پرسش 4:
4- چرا بايد نمازمان را عربي بخوانيم ؟ مگر ما قبل از عرب ها 7000 سال يکتا پرست نبوديم ؟چرا بايد در نماز با خدا عربي حرف بزنيم مگر خداوند فارسي را دوست ندارد ؟ خداوند خودش فرموده است من در هر قوم از هر زباني پيامبري فرستادم ،
پاسخ:

به يقين بسياري از مردم آريايي در گذشته پيرو دين توحيدي بودند و عبادات ديني خود را بر اساس دستورات پيامبر خويش انجام مي دادند ؛ ارزش همان عبادات نيز آن بود که بر اساس دستور خدا و حکم پيامبر همان زمان به مردم ابلاغ مي شد و مومنان آن زمان در برابر دستور الهي و توصيه پيامبر خود تسليم و خاضع بودند .
اما با آمدن دين و شريعت و پيامبر جديد و در نتيجه دستورات و امر و نهي هاي جديد از جانب خداوند ، تسليم بودن در برابر خداوند حکم مي کند که مومنان همه اديان گذشته هم به پيامبر جديد ايمان بياورند و هم دستورات ديني که از جانب خداوند به او ابلاغ شده را به درستي انجام دهند . اتفاقي که براي مردم خداپرست آريايي بعد از نزول اسلام رخ داد و اين مردم با جان دين اسلام را پذيرفته و دستورات آن را مو به مو اجرا نمودند و البته به نتايج و برکات آن نيز دست يافتند .
کم و کيف همه عبادات از جمله نماز بر همين اساس تنطيم شده و هر مسلماني از هر نژاد و تيره و مليتي که باشد بر خود لازم مي بيند که در برابر دستور الهي خاضع و تسليم بوده و عبادات را همان گونه که خداوند خواسته به جاي آورد ؛ البته نمازبه طور خاص راهي براي حرف زدن با خداوند نيست بلکه تکليفي ديني است که انسان مسلمان در هر حال خود را موظف به انجام آن مي بيند ف هرچند اين عمل عبادي در درون خود گفتگوي با خداوند را نيز به خوبي نهادينه نموده است .
در عين حال خداوند هيچگاه از ما نخواسته که گفتگوي با او را منحصر در نماز يا اعمال عبادي قرار دهيم بلکه هر انساني آزاد است که با هر زبان و گويشي حتي بدون الفاظ و با همان مفاهيم قلبي و دروني خود با خداي خود به مناجات و راز و نياز بپردازد و هيچ محدوديت کمي و کيفي در اين مساله وجود ندارد ؛همان گونه که خداوند براي سخن گفتن با بندگان و انتقال مفاهيم لازم به آن ها پيامبراني را همزبان با همان امت ها به سوي آنان گسيل داشت ، چون اين امر منطقي و طبيعي ترين رفتار در اين خصوص است .
در عين حال نبايد فراموش کرد که اين ضرورت اوليه به معناي عدم امکان وجود دين و شريعت جهاني نيست و يک دستورالعمل مي تواند بعد از ابلاغ به امت اوليه خود به ساير امت ها هم منتقل گردد و براي آنان مفيد ، راهگشا و سعادت آفرين باشد ؛ همان گونه که احيانا در زمان حضرت زرتشت نيز در بين مناطق مختلف ايران بزرگ گويش ها و زبان هاي مختلفي بود که همه به نوعي از تعاليم آن پيامبر الهي به زبان آريايي بهره مي بردند .
اما اين گه چرا خداوند دستور به عربي خواندن نماز داده بايد گفت :
يقينا براي خداوند که خالق انسان ها و همه خصوصيات و ابعاد وجودي آنان است زبان هاي مختلف تفاوتي ندارند ، اما اين مساله خاص ظاهرا دلائل مختلفي دارد که مي توان همه آن ها را به نوعي در اين حکم دخيل دانست ؛ براي توضيح بيشتر به برخي از آنها اشاره مي کنيم :
اول: تعبدى و توقيفى بودن خواندن نماز به لفظ عربى، به اين معنا که شريعت اسلام دستور به عربى خواندن نماز داده است . با توجه به اين که روح عبادت بر تسليم و تعبد است، انساني که مي خواهد عبادت خدا کند، کاري را انجام مي دهد که خداوند خواسته است و خداوند در اين دستورات هدف مهم آزمودن ميزان تسليم بندگان را در نظر گرفته و طبيعتا اگر هر زبان ديگري هم مي بود باز مي شد پرسيد چرا اين زبان ؟ اما خداوند بر اساس تعيين يک زبان خاص ميزان تعبد و تسليم بندگان را در بوته نقد گذاشته است .
دوم: جهت ايجاد زبانى مشترک ميان همه پيروان اسلام و فراهم سازى وحدت و پيوند بين المللى دينى .
سوم: قرائت و اذکاري که در نماز است، به صورت دقيق در هيچ زباني ترجمه ندارد؛ يعني نمي توان مفاهيمي را که در اذکار نماز است، به صورت دقيق ترجمه کرد و آن را بيان نمود. چه بسا برخي از کلمات يا جملات، معاني بسياري در خود جاي داده که با يک يا چند جمله نتوان همه آن ها را بيان نمود. (1)به عنوان مثال از سوره حمد نام مى‏بريم که هيچ ترجمه‏اى که بتواند تمام مفاهيم آن را به زبان ديگر بيان کند، نيست. حتى کلمه الله، هيچ معادلى در زبان ديگر ندارد (اگر چه در قالب جمله اي بتوان ترجمه کرد). کلمه خدا در زبان فارسى نيز معادل معناى الله نيست.
در ضمن تجربه زندگي انسان‌ها نشان داده آن جا که دست­هاي انساني در کارهاي مختلف دخالت کرده است، آن را به صورت‌هاي مختلف در آورده که گاهي با اصل و حقيقت خود فاصله بسيار دارد. در مورد احکام و تکاليف ديني نيز ما اين مسئله را در اديان ديگر مشاهده مي کنيم که دست بردن انسان‌ها در احکام و دستورهاي ديني آن ها را به چه وضعي در آورده، گاهي آن را به صورت کلي پاک کرده و از بين برده است.
در مورد نماز و عبادت نيز امروزه در اديان ديگر چيزي نمي بينيم که خواسته الهي باشد تا پيروان آن اديان خود را موظف به انجام آن بدانند. به همين خاطر ارتباط دائمي و هميشگي که مسلمانان با خدا دارند، در اديان ديگر مشاهده نمي‌کنيم.
اگر چه با توجه به اسبابي که ذکر کرديم، نماز بايد به زبان عربي خوانده شود، اما بدان معني نيست که انسان نتواند به هيچ زبان ديگري با خداوند سخن بگويد. انسان مي تواند با هر زباني که خواست در غير نماز با خدا سخن گفته و با او راز و نياز کند و دردها و نيازهاي خود را با او در ميان گذارد. به تعبير ديگر دعا بخواند .
شايد يکي از رموز خواندن نماز به زبان عربي و با ديگر شرايط و آداب، حفظ نماز بعد از قرن‌ها است، در حالي که در اديان ديگر اثري از آن نمي بينيم. چه بسا اگر به همان صورت خود که پيامبران گفته بودند، عمل مي کردند و به خواست خود با آن برخورد نمي‌کردند، آن ها نيز پرستشي به عنوان نماز مي‌داشتند . در واقع توجه و حساسيت در همين رابطه و اصرار بر حفظ همان شکل دقيق و خاص نماز در اسلام بود که تا کنون اين دستور عبادي با همه کارکرردهايش برقرار مانده است و اگر بنا بود که هر ملتي با گويش خود اين عمل را به جاي آورند معلوم نبود چه تغيير و دگرگوني و انحرافي در آن رخ دهد .
اين نکته مهم همان حقيقتي است که در برخي روايات هم مورد توجه قرار گرفته است ؛ هشام بن حکم از امام صادق(ع) پرسيد: چرا نماز واجب شد، در حالي که هم وقت مي گيرد و هم انسان را به زحمت مي‌اندازد؟ امام فرمود :
«پيامبراني آمدند و مردم را به آيين خود دعوت نمودند. عده اي هم دين آنان را پذيرفتند، امّا با مرگ آن پيامبران، نام و دين و ياد آن‌ها از ميان رفت. خداوند اراده فرمود که اسلام و نام پيامبر اسلام(ص) زنده بماند و اين از طريق نماز امکان پذير است»؛(2) يعني علاوه بر آن که نماز عبادت پروردگار است، موجب طراوت مکتب و احياي دين است.

پى‏نوشت‏ها:
1. استاد محمد تقى مصباح يزدى، قرآن‏شناسى،چاپ مؤسسه آموزش و پژوهشى امام خمينى، 1380 ه' ش. ص 102 - 92
2.صدوق علل الشرايع، نشر دار الحجه للثقافه ،بيروت، 1416 ق، ج 2، ص 10.

پرسش 5:
چرا فرهنگ عرب ها به ما تحميل شد در حالي که ما قبل از حمله اعراب داراي فرهنگي غني بوديم و داراي بزرگترين کتابخانه جهان در آن زمان بوديم درحاليکه عرب ها وحشيانه در جنگ و خونريزي بودند،
پاسخ:

با عرض پوزش در اين نوبت سوالات متعددي از جانب شما به اين مرکز ارسال شد که از پاسخگويي به همه آن ها معذوريم.
پرسش 6:
چرا هم اکنون کشورهاي مسلمان کمترين پيشرفت فرهنگي و علمي را نسبت به کشورهاي کافر دارند؟ چرا هرچه قحطي خشک سالي جنگ عذاب گرسنگي و هزاران درد ديگر ،هست نصيب مسلمانان ميشود چرا خدا مي خواد ما مسلمون ها هميشه توي عذاب باشيم اين چه امتحاني هست که همش از ما گرفته ميشه ؟
پاسخ:

با عرض پوزش در اين نوبت سوالات متعددي از جانب شما به اين مرکز ارسال شد که از پاسخگويي به همه آن ها معذوريم .

{این گونه مایعات که مذی نامیده می شود ، معمولا هنگام شهوت خارج می شود و ممکن است شما واقعا در ارتباط با دوست تان دچار شهوت می شوید اما توجه به آن ندارید از این رو توصیه ما به شما این است که بیشتر احتیاط کنید اگر دوستی و ارتباط شما همراه با شهوت باشد ، جایز نیست . در فرض سئوال مایع یاد شده پاک است . (1) پی نوشت: 1. آیت الله خامنه ای ، رساله اجوبه الاستفتائات س 180 ؛ سئوال از دفتر معظم له در قم (7746666-0251)} این در جواب سوال قبلی من بود. حالا سوال اینه که نشانه های این که در ارتباط با دوستم دچار شهوت میشوم چیست؟و باید چه کار کنم ؟باید دوستی را ترک کنم ؟ باید او را فراموش کنم ؟ این احتیاط که گفتین یعنی چی ؟ احتیاط در چی ؟ از کجا بدانم خطا در کجاست که اون جا احتیاط کنم؟ این دوستی طبق گفته شما آمیخته به شهوت شده ، باید دوستی ترک شود یا شهوت رو از بین ببرم؟ و اگه باید شهوت در دوستی رو از بین ببرم باید چه کنم؟و اصلا شهوت در دوستی یعنی چی و چه ویژگی داره؟ خدا خیرتون بده خواهش میکنم ریز به ریز و کامل جواب بدین،سوالا زیاد شد ولی روزی یه قسمتش رو هم درست و حسابی جواب بدین ممنون میشم.خواهش میکنم دقیق توضیح بدین تکالیفم چیه؟چه کنم؟

وقتی با دوست تان هستید اگر از بودن با او، حرف زدن با او و از نگاه به او شهوتت تحریک می شود و لذت جنسی می بری نشانه شهوتی شدن است و لازم است که دوستی را ترک کنی.
در مورد مسئله شما احتیاط یعنی انسان کاری کند که گرفتار گناه احتمالی نشود. مثل این که شما در ارتباط با دوستت قصد گناه نداشته باشی و شهوتت تحریک نشود ولی احتمال دهی که ناخواسته تحریک شود و گناه انجام شود در این صورت احتیاط این است که رابطه نداشته باشی چون اگر رابطه داشته باشی ممکن است آلوده به گناه شوی.
مکرر از پلیس راهنمایی و رانندگی شنیده می شود که می گوید رانندگان عزیز در رانندگی احتیاط کنند. یعنی کاری کنند که از خطر های احتمالی بدور باشند.
برای این که در موقع ارتباط با دوستت شهوتی نشوی باید به مسائلی که شهوت را تحریک می کند فکر نکنی و در مورد مسائل تحریک آمیز حرف نزنید و یک مسئله علمی یا اعتقادی مطرح کنید تا فکرتان مشغول چیز دیگری شود.

با سلام، اگر خانمی از مسیحیت به اسلام تغییر دین بدهد، نگاه به عکس های گذشته ی او (قبل از تشرف به اسلام) چه حکمی دارد؟ دیده شدن آن عکس ها توسط مسیحیان حرام است؟ دیده شدن آن عکسها توسط مسلمانان چه طور؟

پاسخ:
در فرض سؤال، عکس هایی که در اختیار خانم نباشد و نامحرم می بیند برای او گناه نیست، اما عکس های بی حجابی که در اختیار خودش است برای خانم واجب است که از دیدن آن ها توسط نامحرم جلو گیری کند و نگذارد نامحرم عکس های بی حجاب او را ببیند. در این صورت فرقی بین نامحرم مسلمان و کافر نمی باشد. (1)

پی نوشت:
1. آیت الله مکارم، استفتائات جدید، ج1، سؤال 798.

سلام و خسته نباشید،

1- آیا ازدواج حضرت قاسم بن الحسن در کربلا واقعیت دارد؟ شادی کردن و شیرینی پخش کردن در آن چه حکمی دارد؟

2- آیا روایتی که اشاره به سرشکستن حضرت زینب دارد معتبر است؟ باتشکر . خدا قوت ( لطفا نظرات آیات عظام خامنه ای و سیستانی)

پاسخ1:
علامه حاج شیخ ‏جعفر شوشتری که از علمای طراز اول عصر خویش به شمار می‏ آمد از وضع شبیه‏ خوانی به خاطر راه یافتن این گونه داستان‏ های موهوم به‏ آن ناراضی بود و از دست‏ اندرکاران خواست موارد وهن‏ انگیز و خرافی را از تعزیه‏ ها حذف کنند و اگر این کارها میسر نمی‏ باشد، حداقل از اجرای تعزیه عروسی قاسم که خیلی مستهجن است، جلوگیری‏ کنید.
علامه مجلسی می‏ نویسد: قصه دامادی حضرت قاسم را در کتب معتبرندیده‏ ام.(1)
محدث نوری در اثر معروفی که پیرامون آداب اهل منبر به نگارش درآورده در این‏ باره اظهار داشته است: از اخبار موهونه و کتب غیر معتمده که‏ بزرگان علمای گذشته به آنها اعتنا نکردند و مراجعه ننمودند...قصه جعفر جنی و عروسی قاسم است که هر دو در روضه کاشفی موجود است و قصه عروسی قبل از روضه، از عصر شیخ مفید تا تألیف کتاب‏ فوق در هیچ کتابی دیده نشده است، چگونه می‏ شود قضیه‏ ای به این‏ عظمت و قصه‏ ای چنین آشکار محقق و مضبوط باشد و به نظر تمام این‏ جماعت نرسیده باشد.(2)
مرحوم محدث قمی هم خاطر نشان نموده است. قصه دامادی قاسم در کربلا و تزویج فاطمه بنت الحسین برای او صحت ندارد.(3)
شهید آیت الله قاضی طباطبائی داستان عروسی قاسم را فاقداعتبار می‏ داند و می‏ افزاید علامه مامقانی در کتاب تنقیح‏ المقال‏ می‏ گوید: آن‏چه در کتاب منتخب طریحی از قصه تزویج قاسم نقل شده‏ من و سایر اهل تتبع در کتاب‏های سیره، تاریخ و مقاتل با اعتباربر آن اطلاع نیافتیم، بسیار دور از اعتبار است که چنین قضیه‏ ای ‏روز عاشورا با آن اوضاع و احوال و شدت بلایا اتفاق افتد.(4)
شهید آیت الله مرتضی مطهری دراین باره می‏ گوید: «... در همان گرماگرم روز عاشورا که‏ می‏ دانید مجال نماز خواندن هم نبود، امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند، حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند...ولی گفته‏ اند در همان وقت امام فرمود: حجله عروسی راه بیندازید، من می‏ خواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را در این جا لااقل‏ شبیه آن هم که شده ببینم! یکی از چیزهایی که از تعزیه‏ خوان‏های‏مان هرگز جدا نمی‏ شد عروسی قاسم نوکد خدا; یعنی نو داماد بود. در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب‏های تاریخی معتبر وجود ندارد.»(5)
بر گرفته از مجله ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 209
نتيجه آنكه ماجراي دامادي حضرت قاسم بن الحسن افسانه اي بيش نيست و خلاف ادب است كه در ايام حزن واندوه اهل بيت در روز عاشورا شيريني و شادي نمايند. زيرا از نشانه هاي شيعيان آن است كه در شادي اهل بيت شاد و در ايام حزن واندوه آنان ماتم زده باشند.

پي نوشت ها:
1. جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص404.
2. لؤلؤ و مرجان، میرزا حسین نوری، ص193.
3. منتهی الآمال، ج اول، ص70.
4. تحقیق در باره اول اربعین حضرت سیدالشهدا، شهید قاضی طباطبایی، ص686.
5. حماسه حسینی، شهید مطهری، ج اول، ص27 ـ 28.
---------------------------------------

پاسخ2:
راوی داستان به محمل زدن سر حضرت زینب(س) که دست آویز قمه زنی نيز شده است. فردی است به نام مسلم جصاص.
او ماجرا را این گونه نفل می کند:
دیدم که اسرای عاشورا در کجاوه بودند. وقتی یزیدیان سر بریده امام حسین(ع) را بالای نیزه بردند.
حضرت زینب (ع) با مشاهده این صحنه و از فرط ناراحتی سر خود را به چوبه محمل کوبید و خون از زیر مقنعه ایشان جاری شد.
بررسی داستان:
اولا این داستان از نظر سند به شدت ضعیف است این مطلب برگرفته از کتاب نورالعین فی مشهد الحسین(ع) که نویسنده ان مشخص نیست.
و تنها برخی آن را به ابراهیم ابن محمد نیشابوری اسفراینی نسبت داده اند که شخصی اشعری مذهب و شافعی مسلک بود.
مرحوم شیخ عباس قمی صاحب منتهی الامال در این زمینه می نویسد نسبت سر شکستن به حضرت زینب(س) بعید است.
چون ایشان عقیله بنی هاشم و صاحب مقام رضا و تسلیم است.
وی سپس با استناد به کتابهای معتبر تاریخی اثبات می کند که اسرای کربلا را بر ناقه های عریان و و بی جهاز نشانده بودند و اصلا محمل در کار نبود تا ان حضرت سرش را به آن بکوبد. (1)
ثانیا این گونه رفتار ها مورد نهی حضرات معصومین است.
بخصوص امام حسین(ع) مصیبت دیدگان کربلا را از چنین اعمالی نهی کرده بودند.
امام حسین(ع) خواهرشان را قسم و حتی تذکر داده بودند که مبادا شیطان صبر از گفت برباید. (2)
با این فرض چگونه ممکن است حضرت زینب(س) اقدام به شکستن سر خود کند؟!
ایشان که از اولیاء خاص الهی هستند و ممکن نیست بر خلاف تذکر امام خویش عملی را مرتکب شده باشند.

پي نوشت ها:
1. شيخ عباس قمي، منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل، ناشر: دليل‏، مكان نشر: قم‏،سال چاپ: 1379 ش‏، نوبت چاپ اول‏، ج‏2، ص938.
2. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان، ناشر دار إحياء التراث العربي سال چاپ 1403 - 1983 م، ج45، ص2 .

صفحه‌ها