پرسش وپاسخ

سلام علیکم، زرتشتی ها میگن که ما خودمون هم کتاب داریم، هم خدای شمارو، هم شیطان شمارو، هم عبادت می کنیم. 5 بار و.. فقط اسماش فرق داره. میگن چه لزومی داره به دین اسلام بیابم؟ جوابشون چیه؟ از کچا ثابت میشه دین اسلام ازهمه کاملتره و آخرین دینه؟ اینکه مسیحیا میگن حضرت مسیح وقتی مصلوب شدن گفتن تمام شد. یعنی دینی نمیاد و... چیه پس؟ ممنون ازشما

پاسخ:
گرچه به ظاهر اديان، مختلف و براي هر يك از آنها پيامبران مختلفي آمده است. اما در عين حال ماهيت همه آنها تسليم و عبوديت محض از جانب خداوند است. آن چنان كه خداوند دين را تنها اسلام معرفي كرده و حتي پيامبران گذشته مانند ابراهيم و... را مسلمان يعني تسليم در برابر فرمان خداوند مي داند" ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحّدى خالص و مسلمان بود و هرگز از مشركان نبود."(1)
لذا ماهيت همه اديان واحد بوده و همه انبياء در صدد بيان آن بوده اند و از آنجا كه بيان و پذيرش احكام و قوانين اسلامي نيازمند گذشت زمان و آمادگي مردم بود، خداوند همان دين واحد را تدريجاً نازل كرد و مردم هر زمان را به پيروي از احكام بيان شده موظف كرده است كه با پايان دوران عمل و توجه به تعاليم يك دين به امر خداوند و آمدن پيامبر و شريعت جديد، ديگر عمل به آن دستورات قبلي عين مخالفت با اراده خداوند و ضد عبوديت و تسليم در برابر اوست.
اين امر از زمان حضرت آدم (ع) شروع و بواسطه حضرت محمد (ص) پايان پذيرفت، حكم عقلي مستلزم آن است كه با آمدن دين جديد و كامل تر، هر مومن خداپرستي به دين جديد گرويده، لااقل در مورد اديان احتمالي به بررسي و تحقيق بپردازد. اصرار بر باقي ماندن بر دين گذشته، در جا زدن و مخالفت با دستور الهي و سفارش انبياي پيشين، لجاجت و خلاف تسليم بودن است.
البته ما اصراري بر نام اسلام نداريم و نام و عنوان، امري اعتباري است اما، مهم اعتقاد به ماهيت دين اسلام و پيروي از احكام و قوانين آن است چه اين شخص با نام اسلام شناخته شود و چه با نام ديگر، اما آنچه شما به عنوان زرتشت در سؤال مطرح كرده ايد گرچه شايد اشتراكاتي در عقايد آن با اسلام وجود داشته باشد. اما در عين حال اينگونه نيست كه همه اعتقادات واحد باشد كه در اين صورت شخص زرتشتي چه اصراري به نام زرتشت دارد و خود را زرتشتي ناميده و مسلمان نداند؟
نكته مهم آن است كه صرف اعتقاد به خدا، نماز و ... سبب اشتراك دو دين و حقانيت همه آنها در زمان واحد نيست. چرا كه در اين صورت همه اديان به خدا، عبادت، پيامبري خاص و ...اعتقاد دارند. پس چگونه با مشترك بودن همه آنها، شخص مورد نظر زرتشت را انتخاب كرده است؟
در واقع گرچه شايد برخي از اصول و معتقدات دو دين مانند اسلام و زرتشت به ظاهر يكي باشد اما ماهيت و حقيقت آنها بسيار متفاوت است، اصولي مانند مقدس بودن آتش، ازدواج با محارم، دو منشأ متفاوت خير و شر براي وقایع عالم دانستن و ... از اموري است كه اسلام به هيچ عنوان آن را نپذيرفته است. البته در مورد دين زرتشت معتقديم مانند اديان ديگر دچار تحريف شده است و به مرور زمان بسياري از امور باطل غير ديني به عنوان دين پذيرفته شده است.
خلاصه آنكه ملاك و معيار پذيرش دين آن است كه آن دين با دلائل عقلي و نقلي به عنوان دين كامل پذيدفته شود و صرف اشتراكات جزئي و حقانيت در زماني خاص نمي تواند معيار حقانيت و جواز پذيرش باشد كه در اين صورت همه افراد مي بايست پيرو شريعت حضرت آدم (ع) باشند نه زرتشتي و...
و ما از آنجا كه با دلائل عقلي و نقلي به حقانيت اسلام به عنوان آخرين و كامل ترين دين ايمان داشته، به آن عمل مي كنيم كه البته براي اطلاع بيشتر از دلائل عقلي و نقلي حقانيت دين اسلام و برتري آن بر زرتشت مي توانيد به آدرس " http://www.pasokhgoo.ir/node/20500 " و براي خاتميت دين اسلام، به آدرس "http://www.pasokhgoo.ir/node/421"مراجعه نمائيد.
اما درمورد جمله بيان شده از جانب حضرت عيسي (ع) توجه داشته باشيد كه اولاً خود كتب مقدس مسيحيان توسط شاگردان حضرت مسيح نوشته شده است كه در زمانهاي بعد، تحريفات زيادي درآن صورت گرفته است، لذا اين گونه نيست كه همه مطالب بيان شده، معتبر و واقعي باشد ثانياً بر فرض پذيرش، آنچه در برخي از متون مسيحيت از حضرت نقل شده آن است كه حضرت فرمود" همه چيز تمام شد" اين جمله مي تواند تفسيرهاي متعددي داشته و مراد حضرت امر ديگري باشد نه اتمام دين، و مطلب بيان شده در سوال، تفسيري است كه يك مسيحي از اين جمله دارد ثالثاً فارغ از تمام آنچه بيان شد، حقانيت اسلام، امري است كه با دلائل متعدد عقلي و نقلي، قابل اثبات است و صرف يك جمله مبهم نمي تواند به اين امر ضرر بزند.
پي نوشت:
1.آل عمران (3)آيه 67.

موفق و موید باشید

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

باعرض سلام و خسته نباشید،من مقلد آیت الله سیستانی هستم.راستش میخوام راهنماییم کنید.من 7،8 ماه بود که عمل زشت استمناء را با اراده کنار گذاشته بودم. ولی متاسفانه (نمیدانم چطوری) 2،3 ماه است دوباره گرفتارش شدم.البته دو سه هفته ای توبه میکردم،که باز شیطان گولم میزد.نمیدونم خیلی وسوسه میشم که برم عکس مستهجن نگاه کنم؛که بعدشم استمناء میکنم.خیلی متنفرم از این کار.من مطلب در مورد ترک استمناء زیاد خوندم،ولی میخوام شماهم راهکاری مفید دارید ارائه کنید.من برنامه ای هم برای قرآن خواندن گذاشته ام؛اگر هم ممکنه نماز شب رو هم بهم یاد بدید که شنیدم،چند جور میشه خوندش؛لطفا دستور یکیشو که خیلی طولانی و سخت نیست رو بهم آموزش بدید.و بگین چه ساعتی بخونم و بلند یا آروم باید بخونم رو بهم بگین.با سپاس فراوان از شما...

پاسخ:
به نظر مي رسد كه مسئله خود ارضايي شما حالت وسواسي به خود گرفته است. در مورد اختلالاتي كه حالت وسواسي به خود گرفته اند مداخله داروئي لازم است. توصيه ما به شما اين است كه قبل از انجام هر كاري، ابتدا به يك روان پزشك مراجعه كنيد و مشكلتان را در ميان بگذاريد، روان پزشك داروئي به شما مي دهد كه ميزان اضطراب شما را كاهش دهد، چون همان طور كه در ادامه گفته خواهد شد اضطراب نقش اساسي در اين مسئله دارد. هم چنين داروي ديگري به شما داده مي شود كه جلوي افكار پريشان را در شما خواهد گرفت و آنها را كنترل خواهد كرد. به گفته متخصصين مصرف دارو در مدت كوتاه ( حدود دو هفته) عارضه وابسته شدن به دارو را ندارد. معمولا گفته مي شود كه اين داروها را روزي سه بار مصرف كنيد. بعد از دو هفته پزشك به شما توصيه مي كند كه مصرف دارو را قطع كنيد و فقط وقتي مصرف كنيد كه فكر خود ارضايي به سر شما مي زند، در آن وقت دارو را مصرف مي كنيد و به خود تلقين مي كنيد كه دارو سريعا تاثير خود را خواهد گذاشت. با مصرف اين داروها فكر خود ارضايي از شما دور مي شود و شما مي توانيد بر خودتان كنترل پيدا كنيد. به تدريج با مصرف اين داروها ميزان تسلطتان بر اين مسئله زيادتر مي شود تا وقتي كه بتوانيد به كلي بر آن مسلط شويد. البته در ادامه مصرف داروها و در ضمن آن، اگر به يك روان شناس هم مراجعه داشته باشيد تا درمانهاي روان شناختي هم بر روي شما اجرا شود خيلي خوب است. با اين كارها مي توانيد تا حدود زيادي بر خود ارضايي غلبه كنيد، لذا حتما به فكر مراجعه به يك روان پزشك باشيد. در ادامه توصيه هايي را در مورد ترك خود ارضايي به شما خواهيم داد.
از نظر شرعي، خود ارضايي و استمناء حرام است و علاوه بر اينكه حرام است و عقوبت اخروي دارد، در اين دنيا نيز مخصوصا وقتي كه به صورت عادت درمي آيد آسيبهاي زيادي به انسان وارد مي كند، كه البته به نظر مي رسد كه آسيب هاي رواني آن جدي تر و مشكل سازتر است. پيگيري جدي شما براي ترك اين عادت، بيشتر از دانستن آسيب هاي آن به درد شما مي خورد. استمنا مخصوصا وقتي كه ميزان آن بالاتر باشد ضربه هاي زيادي به شخص وارد مي كند، كه همان طور كه گفته شد ضربه هاي رواني شديدي هم به دنبال دارد، كاهش اعتماد به نفس، احساس گناه شديد، اضطراب شديد و غيره، كه به همه اينها بايد عوارض بدني و جسمي احتمالي را هم اضافه كرد.
در مورد آثار استمناء بايد اين نكته را بدانيد كه با ترك استمناء، زمان زيادي نمي گذرد كه خيلي از عوارض سوء اين عادت از بين خواهد رفت و جاي آن را سلامتي و شادابي و احساس خوب پاك بودن خواهد گرفت، لذا شما نگران مدت زمان برگشت سلامتي اتان نباشيد و بيشتر به فكر ترك اين عادت باشيد.
استمناء مشكلي است كه خيلي از جوانها با آن روبرو هستند، يعني تحريك جنسي زياد به واسطه محركهاي جنسي اي كه در جامعه وجود دارند و در عين حال عدم امكان ارضاي صحيح آن. راه حل اساسي آن ازدواج به موقع است. اگر ازدواج به موقع صورت بگيرد ميزان فشارهاي جنسي كم خواهد شد و جوانان مي توانند از راه صحيح خود را ارضاء كنند. اما اگر امكان ازدواج براي شما وجود ندارد بايد كاري كنيد كه ميزان تحريكات جنسي شما كم شود به عبارت ديگر بايد مراقب خودتان باشيد وگرنه مثل گذشته با اين مشكل روبرو خواهيد بود. ميزان ابتلاء شما به استمناء با ميزان تحريك پذيري شما رابطه مستقيم دارد. يكي از بهترين روش هاي كنترل خودارضايي و همچنين كاهش ميل جنسي، پرهيز از محرك هاي ديداري و ادراكي و دور شدن از موقعيتهاي مرتبط با احساس جنسي است، مثلا از ديدن مناظر و عكس ها و فيلم هاي جنسي خود داري كنيد، منظورم پرهيز از چشم چراني در همه ابعاد آن است، بدون آن هيچ يك از اقدامات درماني از تضمين كافي برخوردار نيست، چون وقتي كه تحريك جنسي صورت بگيرد، جلوگيري از آن، كار مشكلي است. اتصالتان به اينترنت را قطع كنيد و كامپيوترتان را از اين جور تصاوير پاك كنيد و خلاصه اينكه زمينه ديدن تصاوير محرك را از بين ببريد.
خود را دست كم نگيريد و عزت نفس داشته باشيد و خود را بزرگتر از آن بدانيد كه در مقابل اين عمل زشت ذليل شويد، لذا با قاطعيت به دنبال درمان باشيد.
مطلب مهمي كه بايد به آن توجه شود اين است كه براي ترك اين عادت هيچ وقت دير نيست. اين عمل با تمام آثار بدي كه دارد قابل درمان است و به گواه متخصصان، بيشتر آثار شومي كه بواسطه آن بوجود آمده است در مدت نسبتا كوتاهي پس از قطع آن بر طرف مي شود، زيرا كه نشاط و نيروي جواني مي تواند بيشتر ضايعات گذشته را جبران كند، پس جاي نگراني نيست. با ترك اين عمل، آثار منفي روانشناختي آن از بين خواهد رفت و جاي خود را به عزت نفس و اعتماد نفس و احساس خوب پاك شدن مي دهد.
مسئله ديگري كه بايد به آن دقت شود اين است كه هيچ وقت ياس و نااميدي را به خود نبايد راه داد. بنابر اين نخستين و لازم ترين موضوعي كه بايد به آن توجه داشت امكان ترك سريع اين عادت و نجات از عواقب آن است. بايد از گذشته خود پشيمان شده و توبه كنيد. بعد از توبه سعي در پاك كردن تمام خاطرات گذشته داشته باشيد، مثل اينكه اصلا تجاربي در اين زمينه نداشته ايد. از طرف ديگر با پرهيز از سرزنش كردن خود و احساس گناه و مبارزه با افكار نگران كننده، سعي كنيد وضع روحي خوبي را براي خودتان ايجاد كنيد.
همه متخصصان معتقدند براي ترك هر نوع عادت، قبل از هر چيز اراده و تصميم لازم است و اين موضوع را اصلا نبايد دست كم گرفت. البته ممكن است كه خيلي از جوانان اين گونه برداشت كنند كه ما قادر به تصميم نيستيم و اراده از ما سلب شده است و بارها شكست خورده ايم، ولي مسئله اينجاست كه شما همين مقدار اراده داريد كه درجائي كه شرايط آن نيست اين كار را انجام ندهيد و همين مقدار اراده كفايت مي كند. و اگر بارها تصميم گرفتيد و شكست خورديد بايد توجه داشته باشيد كه شكست مقدمه پيروزي است. به ما دستور داده شده است كه مدام تصميم قاطع بگيريم ولو اينكه نقض شود و تصميم خود را بشكنيم، دو مرتبه، سه مرتبه و ..... بايد سعي خود را بكنيم، بالاخره موفق مي شويم.
اگر موفق به ترك اين عمل (هر چند براي چند روز) شديد بايد مواظب باشيد كه دوباره به آن برنگرديد، اما اگر از دستتان در رفت و دوباره مرتكب شديد اين مطلب را از نظر دور نداريد كه بازگشت و ارتكاب ناخواسته عمل جزيي از فرايند ترك محسوب مي شود. پس با كوچكترين بازگشت همه چيز را از دست رفته ندانيد، بلكه با توبه دوباره از عمل، با تصميم قاطع خود را وارد مرحله ترك ديگري كنيد. در صورت ارتكاب دوباره به جاي ياس و نااميدي كه مطلوب شيطان است اين نكته را به خود گوشزد نماييد كه فرصت جبران آن وجود دارد و بار ديگر مصمم تر و جدي تر از گذشته به فرآيند ترك خود برگشت نماييد.
مسألة خودارضايي هميشه به عنوان يك اختلال مرتبط با اضطراب شناسايي و مطرح شده است. اين يكي از مسايلي است كه بايد در صدد كنترل آن باشيد. فرد با افزايش يافتن اضطراب به طور مكرر به اين عادت نابهنجار روي مي آورد. وجود اضطراب به عنوان يك عامل تقويت كننده و نگه دارنده عادت ناپسند خودارضايي مطرح است. استفاده از روش هايي مانند تن آرميدگي (ريلكسيشن) و متوقف ساختن افكار اضطرابي مي تواند به شما كمك كند تا از ميزان خودارضايي كاسته شود و به تدريج قطع گردد. اما ضرورت متوقف ساختن اضطراب به هر نحو ممكن ما را ملزم مي سازد كه اگر بيش از اندازه بود و نشانه هاي بدني مانند: لرزش دست و پا، يخ كردگي، داغ شدن ناگهاني بدن و احساس گر گرفتگي، افزايش ضربان قلب و احساس كوبيدن قلب و جز آن را نشان داد، بايد به روانپزشك مراجعه نمود و با دريافت دارو اين نشانهها را متوقف سازيد.
اما براي برطرف نمودن اضطراب در صورتي كه داراي اين شاخصه ها نباشد يا بسيار خفيف باشد، ميتوانيد از روش مكمل درماني مانند «تن آرميدگي» ( ريلكسيشن) و «تنظيم صحيح تنفس» استفاده نماييد. مي توانيد براي اجراي تن آرميدگي، بدنتان را به شانزده گروه عضلاني( نوك انگشت تا مچ دست؛ مچ تا انتهاي آرنج؛ بازو تا كتف؛ در هر دست؛ نوك انگشتان پا تا مچ پا، عضلات ساق پا، ران تا كشاله ران؛ عضلات پيشاني، به علاوه عضلات كاسه سر؛ عضلات صورت و فك؛ عضلات گردن و سينه؛ مجموعه عضلات شكم) تقسيم نموده و هر يك از آن ها را به طور جداگانه براي مدت 7 ثانيه با شمارش معكوس به طور نسبي منقبض نموده ، سپس ظرف مدت 3 شماره آن را رها سازيد . بعد بر احساس خوشايند در نتيجه مقايسه بين حالت گرفتگي و انقباض و حالت رها شدگي متمركز شويد و به يك احساس خوشايند برسيد.
در اسرع وقت براي كاهش اضطراب و افكار وسواس گونه به يك روانپزشك مراجعه نماييد. دارو درماني در زمينة اختلالات اضطرابي بسيار مؤثر و ضروري است.
احساس گناه افراطي (نه طبيعي) موجب فزوني سطح اضطراب در شما مي گردد و افزايش اضطراب ناخواسته تمايل شما به انجام اين عمل را تشديد مي نمايد. پس به جاي احساس گناه افراطي كه ثمره اي جز تشديد روحيات افسرده وار و تضعيف عزت نفس و اعتماد به نفس در شما ندارد به القاي روح اميد در خود بپردازيد. احساس گناه افراطي كه در آن، فرد خود را مأيوس از رحمت خدا مي داند به هيچ وجه مطلوب خدا و دين نيست، بلكه احساس گناه فزاينده در راستاي وسوسههاي شيطاني است. احساس گناه يكي از بزرگترين منابع اضطراب زاست. به خوبي مي توان دريافت كه همين احساس گناه بيش از حد زمينهاي براي خود ارضايي بيشتر فراهم مي آورد، پس با بالا بردن سطح عزت نفس و اعتماد به نفس و اميد به لطف و بخشش بيكران الهي به تعديل احساس گناه بپردازيد. احساس گناه تا حدي خوب و مفيد كه فرد را به سمت جبران خطايا از طريق انجام اعمال نيك و خداپسندانه رهنمون سازد، نه آن كه ناخواسته موجب اضطراب بيشتر شده و به گناه بيشتر سوق دهد.
از تلقين منفي به خود و توجيهات بي مبنا و هم چنين بزرگنمايي شكست هاي گذشته به شدت پرهيز نماييد. تلقين مثبت و خوش بيني سهم بسزايي در ترك تدريجي اين عمل دارد. به جاي تلقين هاي منفي به تلقين مثبت بپردازيد و مطمئن باشيد كه اگر تلاش كنيد مي توانيد اين عمل را ترك كنيد، همانطور كه افراد زيادي توانسته اند اين عمل را ترك كنند.
يكي از راههاي ترك خود ارضايي، استفاده از روش هاي تغيير فكر و توقف افكار مبتني بر تصاوير جنسي است كه مي تواند احساسي خوشايند در فرد ايجاد نمايد. هر چند با انجام روشهاي تن آرميدگي مي توان تا حدّ زيادي از ادامه اين روند كاست، اما در درمان، به آن نيز بسنده نميشود. به فرد مبتلا ياد مي دهند كه چگونه با شمارش 1، 2، 3، به خودش با صداي بلند فرمان بس! داده و فكر خود را كه شامل تصاوير جنسي متوقف سازد. اين روش ظاهراً ساده كاملاً اثر بخش بودن خود را اثبات نموده است و يكي از روش هاي جالب و كوتاه توقف فكر محسوب مي گردد. فرد پس از مدتي در نهايت قادر مي شود تا با يك صداي نجواي دروني به افكار نامتناسب خود پايان دهد.
پرهيز از تنهائي: اين گونه افراد بايد بدون هيچ قيد و شرطي از تنهائي بپرهيزند و بشدت از آن دوري كنند و هرگز تنها نباشند، شب در اتاق تنها نخوابند، تنها براي مطالعه و يا كار ديگري به نقاط خلوت نروند و به محض اين كه در محيطي احساس تنهائي كردند از اين محيط بيرون روند. و اگر نخستين تحريكي متوجه آنان شد بلافاصله خود را سرگرم كار ديگري كنند.
پرهيز كامل از معاشرت با افراد فاسد: از معاشرت با افراد منحرف و مبتلا به اين عادت در همه اوقات مخصوصا دوران مبارزه با استمناء بايد به طور مطلق دوري جست. نقش معاشران بد و فاسد در ابتلاي به اين انحراف و ادامه آن بسيار مهم است.
ورزش: ورزش مقدار زيادي از انرژي هاي زايد فكري و بدني را آزاد مي كند به همين دليل براي جلوگيري از تحريكات جنسي برنامه ورزشي بسيار مهم است. افراد معتاد به اين عمل معمولا آدمهاي كم تحركي هستند كه همين عوامل تحريك جنسي را در آنها تشديد مي كنند كه راه مبارزه با آن ورزش است.
از صحبت كردن در مورد مسايل شهوت انگيز دوري كنيد.
از پوشيدن لباس هاي تنگ و چسبان اجتناب كنيد.
از خيال پردازي دوري كنيد و سعي كنيد هميشه مشغول به كارهاي مفيد باشيد. (مطالعه كتابهاي غير محرك، ورزش سنگين و ...) و به ياد داشته باشيد بيكاري مسأله اي است كه اگر از آن دوري نكنيد، ممكن است شما را به هر چيزي وادارد. از به ياد آوردن لحظاتي كه استمنا مي كنيد و همچنين تصاوير شهوت انگيزي كه ديده ايد، خودداري كنيد.
از نگاه كردن به بدن عريان خود نيز اجتناب كنيد.
در زمينه افكار، احساسات و رفتارهاي ايجاد كننده ميل به خودارضايي، به ارزيابي بپردازيد و ببينيد كه در چه شرايطي افزايش مي يابد. در طي مدت يك ماه مراحل آغاز تا پايان يك وهله خودارضايي را در برگهاي يادداشت نماييد. اين كار را براي وهله هاي ديگري كه اتفاق مي افتد، تكرار كنيد. زمان و مكان و شرايط جسمي و روحي در قبل و بعد از خود ارضايي را ثبت نماييد، به تعبيري روشنتر در طي يك ماه ببينيد يك وهله خودارضايي با چه فكري آغاز مي گردد، سپس اين فكر مزاحم چه احساس در شما برمي انگيزد و اين احساس چگونه به رفتار خودارضايي در شما مي انجامد، همچنين معمولاً در چه زمان هايي و در چه مكان هايي و در چه شرايط جسمي ـ روحي ميل به خودارضايي در شما تشديد مي گردد.
پس از پايش و رصد رواني يك ماهه به تجزيه و تحليل و جمع بندي نتايج بپردازيد. از نتايج اين تحقيق مي توانيد راهكارهاي كارآمد ترك يا لااقل تعديل خودارضايي را استخراج نماييد، مثلاً وقتي كه اعصابتان خرد است، وقتي كه دوستان متأهل خود را مي بينيد، وقتي كه با مادرتان جر و بحث مي كنيد، وقتي كه اضطراب امتحان داريد، يا وقتي كه مثلا به شخص خاصي ميانديشيد. عيناً همين قضيه در زمينه مكانهاي تحريكزا تكرار مي گردد. وقتي در اتاق خواب هستم، وقتي تنها در خانه هستم، وقتي دستشويي مي روم و...
از سوي ديگر نگاهي موشكافانه به پرونده گذشته خودارضايي خويش بيفكنيد، ببينيد در چه شرايطي توانسته بوديد كه براي يك مدّت آن را كنار بگذاريد. چنانچه به تنهايي نميتوانيد آن را بررسي نماييد از يك مشاور كمك بگيريد. در اين مرحله نيز تحقيق نيز به تجزيه و تحليل و جمع بندي نتايج بپردازيد.
به طور ويژه بر روي زمان ها و مكانهاي تحريك شدنتان تمركز كنيد و پس از شناسايي آنها، در آن زمانها و مكانها مراقب خودتان باشيد و سعي كنيد كه خودتان را از آن حالت خارج كنيد.
تلاش كنيد تا با مراجعه به يك مشاور از تكنيكهاي انزجاردرماني و شرطيزدايي استفاده كنيد. لذت كاذب خودارضايي را با يك امر منزجر كننده ذهني مانند تصور صحنه تهوعآور يا خوردن داروي تلخ پيوند بزنيد و با آن تداعي نماييد يا آن كه فرايند شرطي شده (اضطراب - خودارضايي) را به (اضطراب - ورزش يا تفريح سالم، تنفس عميق،) تبديل نماييد.
انجام واجبات ديني و حضور در جمع هاي مذهبي كمك زيادي در بهبود روحيه شما دارد و اراده و ايمان شما را قوي مي كند و به شما نيرو مي دهد. اگر بتوانيد نمازهايتان را در مسجد بخوانيد و در جمع هاي مذهبي حضور داشته باشيد تاثير بسيار زيادي را در خود احساس خواهيد كرد، اما اينها به تنهايي كافي نيستند و بايد توصيه هاي ديگر را هم عمل كنيد.
اميدوارم كه شما با به كار بردن اين توصيه ها موفق به ترك اين عمل شويد.
موفق و موید باشید

سلام.بایکی از بجه محل مدتی دوست شدم بعضی شبا تا یک ساعت باهم اس بازی می کردیم.الانم باهمخیلی جوریم اما فقط تو اس .وقتی باهمیم دوست دارم فقط با اون باشم واون فقط به من فکر کنه واگه کسی باهاش گرم میگرفت من ناراحت میشدم.مشکل چیه؟چیکار کنم.چند روزی بهش اس نمیدم وجوابشم نمی دم.خودم از عاقبتش میترسم نکنه در اینده برام مشکل ایجاد کنه خواهش میکنم ز.د جواب بدید.راستی ازمن ۳سال کوچیکه وخوشتیب وخوش هیکل.

با توجه به ويژگي هايي كه از اين پسر در نامه تان ذكر كرده ايد چه بسا اين رابطه، رابطه قابل توصيه اي نباشد. اساساًهر گونه وابستگي عاطفي به هر كس و هر چيز (از جمله يك انگشتر يا تسبيح و ..) امر ناهنجار است و به هيچ وجه قابل تأييد نيست.
وابستگي عاطفي در برخي موارد بسته به شدت و ضعفش ريشه در برخي اختلالات عمده روانپزشكي يعني اضطراب و افسردگي و .... دارد. اين ناهنجاري هاي احتمالي تا حد زيادي تحت تأثير شرايط سني، شرايط خانوادگي و اجتماعي مي باشد. فرد وابسته معمولاً عزت نفس پاييني دارد، هر چند اعتماد به نفس بالايي داشته باشد. كسي كه از درون خود را ارزشمند مي داند برايش فرقي نمي كند كه ديگران هميشه به او فكر مي كنند يا فقط با او گرم مي گيرند يا نه. با اين وصف بايد با مطالعه كتب و مقالات در زمينه عزت نفس سعي در بالا بردن خود ارزشمندي تان نماييد. خوشبختانه شما موفق شده ايد چند روزي بهش اس ام اس ندهيد. اين گام هر چند كوچك باشد آغاز تغيير و تحولات عمده در شما مي باشد. اگر از هم اكنون در صدد حذف وابستگي عاطفي خود برآييد قطعاً مي توانيد روي موفقيت ازدواجتان در آيندهحساب باز كنيد. مردي كه از وابستگي عاطفي در رنج است مسلماً نمي تواند نقش يك شوهر سالم را ايفا كند و وابستگي عاطفي باعث تضعيف روز افزون ابهت و اقتدار مرد در نزد همسرش مي گردد. زنان بعد از مدتي از مردان عاشق پيشه و وابسته عاطفي دلزده مي گردند، چرا كه نمي تواننند بر روي اين گونه مردان متزلزل تكيه نمايند. پس هر اقدام مثبت شما در حذف اين وابستگي بركات زيادي در آينده شما خواهد داشت.
اگر شاهد رگه هايي از اضطراب يا افسردگي در خود هستيد، در اسرع وقت به يك روان شناس باليني مراجعه نماييد. به ياد داشته باشيد كه ترس شما از مشكل تراشي دوستتان، ترسي غيرمنطقي و احتمالاً تحت تأثير روحيه مضطرب شما مي باشد. اساساً اين قطع يا تعديل رابطه چه آسيبي مي تواند در آينده به شما وارد نمايد.
نكته پاياني اين كه معمولاً در عشق مرضي و وابستگي عاطفي ما شاهد انگيزه هاي هشيار و ناهشيار جنسي هستيم، پس ويژگي هاي ظاهري اين پسر نقش مؤثري در بروز و تداوم اين عشق بيمارگونه داشته است. به هوش باشيد و از همين امروز براي يك عمر زندگي موفق و خداپسندانه تلاش نماييد. سر بلندي شما در آزمايش هاي ريز و درشت الهي بستر مساعدي براي شادكامي دو دنياي شما فراهم خواهد آورد.

موفق و موید باشید

با سلام در قرآن آمده از هر چیز زوج آفریدیم ولی با این حساب تکلیف موجودات تک جنسی چه می شود؟ با تشکر

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قرآن كريم در آيات متعدد به زوجيت گياهان بلكه همه اشيا اشاراتي كرده است. اين آيات عبارتند از :
« و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين»[1]
« و از هر گونه ميوه‌اي در آن [زمين] جفت جفت قرار داد. » و همين مضمون در آيه 52 سوره رحمن و 53 طه آمده است.
« اولم يروا الي الارض كم انبتنا فيها من كل زوج كريم ‌»[2]
«مگر در زمين ننگريسته‌اند كه چقدر در آن از هر گونه جفت‌هاي زيبا رويانيده‌ايم،.» و همين مضمون در سوره حج /5 ـ لقمان /10 ـ ق/7 ـ طه /53 نيز آمده است.
« سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لايعلمون»[3]
«پاك [خدايي] كه از آنچه زمين مي‌روياند و [نيز] از خودشان و از آنچه نمي‌دانند ، همه را نر و ماده گردانيده است.»
« و من كل شيء خلقنا الزوجين لعلكم تذكرون»[4]
« و از هر چيزي دو گونه [يعني نر و ماده ] آفريديم ، ‌اميد كه شما عبرت گيريد.»
برخي نيز به اين آيه براي اثبات زوجيت اتم (الكترون و پرتون) استناد كرده‌اند[5].
آيات فوق را مي‌توان بدين صورت دسته‌بندي كرد كه :‌
گاهي قرآن سخن از زوجيت ميوه‌ها مي‌گويد.
در مرتبه بعدي از زوجيت گياهان مي‌گويد .
در مرتبه بعدي از زوجيت چيزهايي مي‌گويد كه انسان‌ها نمي‌دانند.
در مرتبه بعدي از زوجيت همه اشياي جهان مي‌گويد.
كلمه زوج در لغت به معاني زير مي‌آيد:
الف ـ در حيوانات به هر كدام از نر و ماده‌اي كه قرينه يكديگرند زوج مي‌گويند.
ب ـ در غير حيوانات به هر كدام از دو چيز قرينه همديگر (مثل يك لنگه كفش) زوج گويند .
ج ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري باشد و مشابه آن باشد زوج گويند.
د ـ به هر چيزي كه مقارن ديگري باشد و متضاد آن باشد زوج گويند.[6]
انسان تا قرن‌ها گمان مي‌كرد كه مسأله ي زوجيت و وجود جنس نر و ماده فقط در مورد بشر و حيوانات و برخي روييدني ها مثل خرما صادق است، اما كارل لينه (1707 ـ 1787م) گياه‌شناس معروف سوئدي نظريه خود را مبني بر وجود نر و ماده در بين همه گياهان در سال 1731 م ارائه كرد و مورد استقبال دانشمندان قرار گرفت.[7]
سپس دانشمندان كشف كردند كه ماده از تراكم انرژي به صورت ذرات بي‌نهايت ريزي كه اتم ناميده مي‌شود، تشكيل يافته است . پس از گذشت مدتي مسأله ي زوجيت به همه اشيا سرايت داده شد؛ چرا كه دانشمندان كشف كردند كه واحد ساختماني موجودات يعني اتم از الكترون ها (با بار منفي) و پروتون‌ها (با بار مثبت) تشكيل شده است.
ماكس پلانك فيزيكدان نامي قرن بيستم گفت:« هر جسم مادي مركب است از الكترون‌ها و پروتون‌ها.» [8]
هر الكترون با سرعت سرسام‌آوري(000/50) دور در ثانيه) به دور مركز اتم يعني پروتون‌ها مي‌چرخد، البته در اتم ذرات سومي نيز يافت مي‌شود كه بنام نوترون خوانده مي‌شود و از لحاظ بار الكتريكي خنثي است.[9]
فيزيكدانان اخير در دوران اتم ذرات بنيادي ديگري به نام « كوارك» (Quark) كشف كرده‌اند كه ذرات تشكيل دهنده الكترون، نوترون و پروتون هستند و باعث به وجود آمدن بار الكتريكي مثبت ،‌منفي و خنثي در آنها مي‌شود.
تاكنون شش نوع كوارك شناسائي شده است كه دو نوع (D - U) در تشكيل مواد پايدار معمولي نقش مهمي دارند. كوارك U داراي بار الكتريكي مثبت و كوارك D داراي بار الكتريكي منفي است پروتون كه داراي بار مثبت است از دو كوارك U و يك كوارك D تشكيل شده است و از اين طريق حاصل بار آن مثبت مي‌شود.
و بر عكس نوترون داراي دو كوارك D و يك كوارك U بوده و بار آن خنثي است [10]
البته زوجيت عمومي همه اشياء از آيه 49 سوره ذاريات به خوبي استفاده مي‌شود، ولي تطبيق آن بر الكترون و پروتون قطعي نيست، زيرا همان طور كه گذشت امروزه ذرات بنيادين ديگري به نام كوراك‌ها شناخته شده كه داراي بار مثبت و منفي هستند. باز هم نمي‌توان به طور قطعي ادعا كرد كه «زوجين» مذكور در آيه همان كوارك U و D باشد بلكه احتمالاً مي‌توانند اين مطالب (الكترون ـ پروتون ـ‌كوارك‌ها و ....) از مصاديق « زوجين» محسوب شود. همان گونه كه ممكن است اصناف موجودات (شب و روز و ...) نيز از مصاديق آن محسوب شود.
هر چند كه مصداق دقيق « زوجين » در آيه 49سوره ذاريات مشخص نيست، ولي بيان زوجيت عمومي در همه اشياء يكي از اشارات علمي قرآن و راز‌گويي‌ها و اعجاز علمي آن است كه در صدر اسلام كسي از آن اطلاعي نداشته است.
ممكن است كسي ادعا كند كه زوجيت عمومي موجودات با مسأله ي بكرزدايي (توليد مثل برخي تك سلولي‌ها بدون نياز به جنس مخالف) منافات دارد.
اما :
1- همان‌طور كه گذشت كلمه «زوج» در لغت به هر يك از دو چيزي گفته مي‌شود كه قرينه همديگر باشند و يا مقارن، مشابه و يا متضاد باشند.
پس نمي‌توان گفت كه معناي لغت زوج منحصر در « نر و ماده » است.
2ـ مسأله ي زوجيت عمومي همه اشياء،‌همزمان بودن يا هم مكان بودن هر دو زوج ملاك نيست. ممكن است دو زوج در دو مكان (مثل الكترون و پروتون كه در هسته اتم و مدار اطراف آن هستند ) و يا در دو زمان باشند.
3ـ اشكال اساسي كه باعث پيدايش پندار تعارض بين قانون زوجيت عمومي موجودات قرآن با مسأله ي بكرزائي شد، اين است كه گمان كرده‌اند هميشه لغت زوج به معناي نر و ماده اصطلاحي است ،در حالي كه معناي كلمه زوج اعم است و هر دو چيز مقارن مشابه يا متضاد را شامل مي‌شود. پس تعارضي بين آيات قرآن در مورد قانون عمومي زوجيت و مسأله ي بكرزائي نيست.
اين مختصري در مورد زوجيت عمومي موجودات بود ولي مهم است كه هنوز علم به بسياري از زواياي خلقت پي نبرده و ما هم علم كافي نداريم . مهم آن است كه علم تا آن حد كه كشف كرده ، پرده از زوايايي از اين حقيقت علمي كه قرآن بدان اشاره كرده ،برداشته است .
هنوز زوايايي كشف ناشده و به همين دليل ممكن است زوايايي براي ما مبهم يا در تعارض با بيان قرآن باشد ، اما به خواست خدا در آينده با كشف بيشتر اين زوايا هم روشن شده ؛بشر به اين حقيقت علمي ديگري كه قرآن در عصر جاهليت بدان اشاره كرده ،پي خواهد برد.
كتابي با عنوان "قانون زوجيت عام در قرآن"توسط آقاي سيد عبدالمجيد حسيني زاده نوشته شده كه مطالعه آن مناسب است.
پي نوشت:
1. رعد،آيه3.
2. شعراء، آيه7.
3.يس،آيه36.
4. ذاريات؛آيه49.
5. عبدالرزاق نوفل،‌القرآن و العلم الحديث، ص 156 ـ 157 استدلال ايشان در ادامه مي‌آيد.
6. مفردات راغب اصفهاني، ماده زوج.
7. پي‌يرروسو، تاريخ علوم، ص 354 و 408 به بعد، ترجمه حسن صفاري، و نيز گودرز نجفي، مطالب شگفت‌انگيز قرآن، ص 57 و نيز تفسير نمونه، ج 18، ص 377 ـ 378.
8. ماكس پلانك، تصوير جهان در فيزيك جديد، ص 95، ترجمه مرتضي صابر.
9. مهندس محمد علي سادات،‌زنده جاويد و اعجاز قرآن، ص 40/42.
10. دكتر اوبلاكر، فيزيك نوين،‌ص 34 ـ 35، ترجمه بهروز بيضاوي.
موفق و موید باشید

با سلام در روایت داریم که در هنگام انجام گناه، شخص از ولایت خدا خارج می شود و تحت ولایت شیطان قرار می گیرد. مگر خداوند بر تمام مخلوقات خود ولایت ندارد؟ پس چطور ممکن است کسی در حین انجام گناه تحت ولایت خداوند نباشد؟

پاسخ:
در ابتدا بايد گفت: ولايت به لحاظ نظام تكوين اختصاص به خداوند دارد و هيچ چيزي از تحت ولايت او بيرون نيست حتي شيطان نيز تحت ولايت خداوند است. اما بر اثر گناه و يا در حال گناه تحت ولايت شيطان قرار گرفتن منافات با ولايت مطلقه الهي ندارد. چون اين ولايت به هر معنايي كه باشد چه به معناي دوستي و چه به معناي اولويت در تصرف و چه فرمان دادن و واطاعت كردن و مانند آن براي شيطان بالعرض و بالمجاز و در واقع در طول ولايت خداوند است.
پس انسان در عين حال كه تحت ولايت خداوند است ممكن است در حال گناه تحت ولايت شيطان نيز باشد؛ لذا برخي بزرگان گفته اند:
« ولايت شيطان بر انسان تنها در حد ولايت و قدرت بر فريب دادن او است »(1) پس شيطان مي تواند تا اين اندازه بر انسان اعمال ولايت كند و اين با ولايت الهي بر انسان منافات ندارد.

پي نوشت:
1. علامه طباطبايي، الميزان، نشر جامعه مدرسين، قم با ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 8، ص 87 .
موفق و موید باشید

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آیا حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را عمر کشته و اگر این چنین است چه اسنادی وجود دارد و به چه دلیلی حضرت فاطمه را به شهادت رساند؟

پاسخ:
با سفارش هاى بسيار پيامبر مبني بر محبت به خاندانش، متأسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند.
در اين مورد نصوصى را از كتب اهل سنت نقل مى نماييم، تا روشن شود كه مسأله هتك حرمت خانه زهرا(ع) و رويدادهاى بعدى، يك امر تاريخى مسلّم است. با اينكه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب اهل بيت در كار بود، ولى به حكم اينكه (حقيقت شى نگهبان آن است) اين حقيقت تاريخى به طور زنده در كتاب هاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است. در نقل مدارك، ترتيب زمانى را از قرن هاى نخستين، تا عصر حاضر، در نظر مى گيريم.
1. ابن ابى شيبه و كتاب «المصنَّف»
ابوبكر ابن ابى شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنَّف به سند صحيح نقل مى كند:
انّه حين بويع لأبي بكر بعد رسول اللّه...؛
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است. بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(ع) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به على و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد!(1)
2. بلاذرى و كتاب «انساب الاشراف»
احمد بن يحيى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب «انساب الاشراف» به نحو ياد شده در زير نقل مى كند.
انّ أبابكر أرسل إلى علىّ يريد البيعة فلم يبايع، فجاء عمر و معه فتيلة... (2)؛
ابوبكر به دنبال على فرستاد تا بيعت كند، ولى على از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتشزا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بينم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»
مورّخ شهير عبداللّه بن مسلم بن قتيبه دينوري (212-276) از پيشوايان ادب و از نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى است، وى در كتاب «الإمامة و السياسة» مى نويسد: انّ أبابكر رضي اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بيعته عند علي ...؛(3)
ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند. آنان از خروج از خانه امتناع ورزيدند. در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست !بيرون بياييد يا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناك تر و دردناك تر نوشته است:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا !پس از تو چه مصيبت هايى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسيد. وقتى مردم كه همراه عمر بودند، صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بكر بردند و به او گفتند، بيعت كن، على گفت: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم... (4)
مسلّماً اين بخش از تاريخ براى علاقمندان به ابوبكر و عمر بسيار سنگين و ناگوار مى باشد و برخى در صدد بر آمدند كه در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ اين كتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى كند. متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده، در حالى كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.
4. طبرى و تاريخ او
محمّد بن جرير طبرى (متوفاى 310) در تاريخ خود رويداد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى كند: أتى عمر بن الخطاب منزل علي ...؛
عمر بن خطاب به خانه على آمد، در حالى كه گروهى از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى كشم. مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد، در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.(5)
اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت پذيرفت. حالا اين نوع بيعت چه ارزشى دارد؟ خواننده بايد خود داورى نمايد.
5. ابن عبد ربه و كتاب «العقد الفريد»
شهاب الدين احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف كتاب «العقد الفريد» متوفاى (463 هـ ) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده، تحت عنوان كسانى كه از بيعت ابى بكر تخلف جستند مى نويسد:
فأمّا علي و العباس و الزبير فقعدوا في بيت فاطمة حتى بعثت إليهم أبوبكر...؛
على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت: اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! در اين موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در اين موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر اين كه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد! (6)
تا اين جا بخشى كه در آن به تصميم به هتك حرمت تصريح شده است، پايان پذيرفت، اكنون به دنبال بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم!
مبادا اين تصوير پيش آيد كه آن ها مقصودشان ارعاب و تهديد بود تا على(ع) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و قصد عملى ساختن چنين تهديدى نداشتند.
دنباله اين گفتار نشان مى دهد كه آن ها دست به اين جنايت بزرگ زدند!
يورش !
6. ابو عبيد و كتاب «الاموال»
ابو عبيد قاسم بن سلام (متوفاى 224) در كتاب خود به نام «الأموال» كه مورد اعتماد فقيهان اسلام است نقل مى كند: عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: در بيمارى ابوبكر براى عيادت
وارد خانه او شدم. پس از گفتگوى زياد به من گفت: آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم، همچنان كه آرزو مى كنم اى كاش سه چيز را انجام مى دادم. همچنين آرزو مى كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مى كردم.
سه چيزى كه انجام داده ام و اى كاش انجام نمى دادم. عبارتند از:
«وددت انّي لم أكشف بيت فاطمة و تركته؛(7)
اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم».
ابو عبيد هنگامى كه به اين جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أكشف بيت فاطمة و تركته...» مى گويد: كذا و كذا. اضافه مى كند كه مايل به ذكر آن نيستم!
هرگاه «ابو عبيد» روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سر برتافته است؛ محقّقان كتاب «الاموال» در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده در كتاب «ميزان الاعتدال» (به نحوى كه بيان گرديد) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» و افراد ديگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.
7. طبرانى و معجم كبير
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در «ميزان الاعتدال» در حقّ او مى گويد: فرد معتبرى است(8) آن جا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد: اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم. يكي :هتك حرمت خانه فاطمه نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!(9)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه تهديدهاى عمر تحقّق يافت.
8. ابن عبد ربه و «عقد الفريد»
ابن عبد ربه اندلسى از عبدالرّحمن بن عوف نقل مى كند:
در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از وي عيادت كنم، گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم و يكى از آن سه چيز اين است:
وودت انّي لم أكشف بيت فاطمة عن شي و إن كانوا اغلقوه على الحرب؛(10)
اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم ، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
اسامى و عبارات و شخصيت هايى كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند، خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در كتاب «الوافي بالوفيات»
ابراهيم بن سيار نظام معتزلى (160-231) كه به خاطر زيبايى كلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در كتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(ع)را نقل مى كند. او مى گويد: انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتى ألقت المحسن من بطنها؛(11)
عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!
10. مبرد در كتاب «كامل»
محمّد بن يزيد بن عبدالأكبر بغدادى (210-285) اديب و نويسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در كتاب «الكامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را يادآور مى شود. (12)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نويسد:
آن گاه كه ابوبكر درحال احتضار گفت: فوددت انّي لم أكن فتشت بيت فاطمة و ذكر في ذلك كلاماً كثيراً؛(13)
اى كاش هتك حرمت خانه زهرا را نمى كردم. در اين مورد سخن زيادى گفت!
مسعودى با اينكه نسبت به اهل بيت گرايش هاى نسبتاً خوبى دارد؛ ولى باز اين جا از بازگويى سخن خليفه خوددارى كرده و با كنايه رد شده است!
12. ابن أبى دارم در كتاب «ميزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث كوفى (متوفاى سال 357)، كسى كه محمّد بن أحمد بن حماد كوفى درباره او مى گويد: «كان مستقيم الأمر، عامة دهره؛ در سراسر عمر خود پوينده راه راست بود». با توجه به اين موقعيت نقل مى كند كه در محضر او اين خبر خوانده شد:
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن؛عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد! (14)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است. به نقل يكى بسنده مى كنيم:
«و الّذي نفس عمر بيده، ليَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فيها...؛قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست ! بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم».
عده اى كه از خدا مى ترسيدند و رعايت منزلت پيامبر(ص) را پس از او مى كردند، گفتند:
«اباحفص، فاطمه در اين خانه است».
بى پروا فرياد زد: «باشد!!».
نزديك شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در كوبيد تا به زور وارد شود.
على(ع) پيدا شد...
طنين صداى زهرا در نزديكى مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!» (15)
اين بحث را با حديث ديگرى از «مقاتل ابن عطيّة» در كتاب الامامة و السياسة پايان مى دهيم . او در اين كتاب مى نويسد:
هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(ع) فرستاد. عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...(16)
در ذيل اين روايت تعبيرات ديگرى است كه قلم از بيان آن عاجز است.
نتيجه: با بيان مطالب ياد شده از كتب اهل سنت روشن مي گردد كه جريان شهادت و به آتش كشيدن خانه آن بانو امري مسلم است.

پي نوشت ها:
1. المصنف، ابن أبي شيبة الكوفي، ج 8، ص572، 1409 - 1989 م، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان.
2. انساب الأشراف،ج 1،ص586 ،چ دار معارف، قاهره.
3. الامامة و السياسة،ص 12، چ مكتبة تجارية كبرى، مصر.
4. همان، ص 13.
5. تاريخ طبرى، ج 2، ص443، چ بيروت.
6. عقد الفريد، ج 4، ص93، چ مكتبة هلال.
7. الأموال، پاورقى 4، چ نشر كليات ازهرية؛ الأموال،ص 144، بيروت؛ ابن عبد ربه در عقد الفريد، ج 4، ص93.
8. ميزان الاعتدال،ج 2، ص195، چاپ اول، 1382 - 1963 م، دار المعرفة للطباعة و النشر - بيروت - لبنان.
9. معجم كبير طبرانى، ج 1، ص62، شماره حديث 43، دار إحياء التراث العربي ، تحقيق حمدي عبدالمجيد سلفي.
10. عقد الفريد،ج 4،ص93، چ مكتبة الهلال.
11. الوافي بالوفيات،ج 6،ص17، ش 2444؛
ملل و نحل شهرستانى،ج 1،ص57، چاپ دار المعرفة، بيروت. در ترجمه نظام به كتاب «بحوث في الملل و النحل،ج 3، ص248-255 مراجعه شود.
12. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص46 و 47، چ مصر.
13. مروج الذهب، ج 2، ص301، چ دار اندلس، بيروت.
14. ميزان الاعتدال، ج 3، ص459.
15. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابى طالب، ج 4، ص276-277، بي تا، بي جا.
16. كتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تأليف مقاتل بن عطيّة كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چ بيروت، مؤسّسة البلاغ.
موفق و موید باشید

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها