پرسش وپاسخ

سلام، در خصوص روز عاشورا سؤالی پیش اومده لطفا راهنمایی کنید، این دو منبع با هم تناقض دارند:

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: آیا می دانید که این روز -عاشورا- چه روزی است؟ همان روزی است که خداوند توبه آدم و حوا را پذیرفت، روزی است که خداوند دریا را برای بنی اسرائیل شکافت و فرعون و پیروانش را غرق کرد و موسی (علیه السلام) بر فرعون پیروز شد، روزی است که ابراهیم (علیه السلام) متولد شد، روزی است که خداوند توبه قوم یونس (علیه السلام) را پذیرفت، روز تولد حضرت عیسی (علیه السلام) و روزی است که حضرت قائم (علیه السلام) در آن روز قیام می کند. (بحار الانوار، ج52، ص 285)

ولی در کتاب مفاتیح الجنان شیخ قمی در اعمال روز عاشورا: شیخ صدوق می گوید: از جبله مکیه نقل شده میثم تمار فرمود: والله می کشند این امت پسر پیامبر خود را در محرم و هر آینه اعدای حق تعالی این روز را روز برکت قرار دهند و همانا این کار شدنی است و پیشی گرفته است در علم خداوند و من می دانم آن را به سبب عهدی که از مولایم علی (ع) به من رسیده است جبله می پرسد چگونه مردم روز قتل حسین (ع) را روز برکت قرار می دهند؟ پس میثم گریست و فرمود: "حدیثی جعل کنند که ان روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفت با اینکه خداوند در ماه ذی الحجه توبه آدم را قبول کرد و گمان می کنند روزی است که خدا یونس را از شکم ماهی بیرون آورد در حالی که در ذی القعده این کار انجام شد و گمان می کنند؛ سفینه نوح بر جودی قرار گرفت با اینکه اینکار روز 18 ذیحجه بوده و می گویند روزی است که خدا دریا را در این روز برای موسی شکافت با اینکه این کار در ربیع الاول بوده و ... .

پاسخ:
پرسشگر محترم روايت اول را شيخ طوسي در تهذيب نقل مي كند.(1)
و بقيه عالمان هم اين روايت را به نقل از ايشان آورده اند و تصريح كرده اند كه اين روايت در شرايط تقيه صادر شده است يعني در جامعه حاكمان اين عقيده را داشتند و اين را تبليغ مي كردند و كسي جرأت انكار نداشت و امامان هم مجبور بودن به جهت نشان دادن موافقت خود اين گونه سخن بگويند تا خود و شيعيانشان در امان باشند و بتوانند به اهداف مهم تر برسند از اين رو در فرصت مناسب و نزد افراد مورد اطمينان دروغ بودن اين مطالب را گوشزد مي كردند.
حديث دوم كه بيان باطل بودن و تقيه اي بودن حديث اول است، هم در كتب مختلف روايي آمده است.(2)
روز عاشورا را بني اميه به جهت پيروز شدن بر امام حسين عيد شمرد و محدثان حكومتي براي مبارك نشان دادن اين روز حديث ها جعل كردند و اين روز را از ازل روز نزول بركت شمردند و پيروزي خود در اين روز را از همان بركت هاي مقدر شده خدا معرفي كردند و امامان گر چه در شرايط تقيه اين گونه و در موافقت با عقيده آنان سخن گفته اند، ولي در جاهاي ديگر حق را بيان كرده و به ابطال اين احاديث همت گماشته اند.
محدثان هم اين روايات را با توجه به معتبر بودن سندشان نقل كرده و توضيح داده اند كه اين روايات با مباني امامان سازگار نبوده و به طريق تقيه صادر شده است.
محقق خوانساري مي نويسد: خبر كثير النواء (خبر اول كه مربوط به بركت هاي روز عاشورا است) در روايتي از اخبار وضع شده و دروغيت شمرده شده است و از مجالس شيخ صدوق نقل مي كند كه جبله مكي از ميثم تمار شنيده كه مي گفت: اين امت فرزند پيامبرشان را در روز دهم محرم مي كشند و دشمنان خدا اين روز را عيد مي گيرند ... . جبله گويد: چگونه روز شهادت حسين را عيد و روز بركت مي گيرند؟
ميثم گفت به جهت حديثي جعلي به بركت اين روز معتقد مي گردند و در آن حديث جعلي آمده روز عاشورا روزي بوده كه ... (3)
روايات تقيه اي از امامان فراوان است و شرايط خفقان شديد حكومت اموي و عباسي آنان را مجبور مي كرد موافق عقيده حاكم سخن بگويند تا حاكمان براي تعرض به آنان و شيعيانشان بهانه اي نداشته باشند و آنان بتوانند در فرصت هاي مناسب به وظيفه خود در حفظ و بيان حقيقت اقدام كنند.

پي نوشت ها:
1. شيخ طوسي، تهذيب، تهران، اسلاميه، 1365ش، ج4، ص302.
2. محقق خوانساري، مشارق الشموس، قم، مؤسسه آل البيت، ج2، ص458.
3. همان.
موفق باشید.

چرا ما به دهه اول محرم بیشتر بهاء می دهیم درصورتی که باید بعد از شهادت امام حسین (ع) بیشتر عزاداری کنیم؟ چرا قبل از شهادت عزاداری می کنیم؟

پاسخ:
عشق و محبّت به حضرت باعث شده كه دوستداران امام حسين(علیه السلام) پيش از عاشورا خود را آماده كنند و لباس هاى سياه بپوشند، نيز مساجد، تكايا و حسينيه ها را سياهپوش كنند.
عزادارى براى اباعبدالله(ع) يك عزادارى معمولى نيست؛ بلكه تبديل به فرهنگ فراگير شده است. وقتى تبديل به فرهنگ شد، ديگر زمان و مكان نمى شناسد، از اين رو تا نسيم محرّم به مشام جان مي‌‌وزد، پوشيدن لباس عزا و سياه پوش كردن كوچه و خيابان ها و مساجد و تكيه ها شروع مي‌‌شود. البته در غير محرم نيز عزادارى براى امام حسين(ع) در فرصت هاى مناسب برگزار مي‌‌شود، شيعيان به دستور اولياى دين مخصوصاً به دستور امامان بعد از امام حسين براى زنده نگه داشتن اهداف امام و فرهنگ عاشورا تلاش و كوشش مي‌‌كنند.
امام باقر(ع) در زمينه برپايى عزا در خانه‌ها براي امام حسين مي‌فرمايد:
«بايد بر حسين ندبه و عزادارى و گريه كنيد. بر اهل خانه خود دستور دهيد كه بر او بگريند. با اظهار گريه و ناله بر حسين مراسم عزادارى بر پا كنيد. يكديگر را با گريه و تعزيت در سوگ حسين ملاقات كنيد.»(1)
در روايت ديگر، يكي از ياران امام صادق(ع) نقل مي كند كه در محضر امام بوديم، از حسين (ع) ياد كرديم و بر قاتلانش لعن نموديم، امام گريست، ما نيز گريه كرديم، سپس حضرت سر را بلند كرد و گفت: حسين فرمود:‌«... أنا قتيل العبرة، لا يذكرني مؤمن إلاّ بكى؛ (2) من كشته سرشكم، هيچ مؤمني به ياد من نمي‌افتد مگر اينكه اشك مي ريزد.»
رمز جاودانگى نهضت حسينى نيز زنده نگه داشتن و بزرگداشت شعاير بوده است. امام خميني فرمود: «الآن هزار و چهارصد سال است كه با اين منبرها با اين روضه ها و با اين مصيبت ها و با اين سينه زنى ها (دين اسلام) را حفظ كرده اند».(3)
عزاداري، احياى خط خون و شهادت و رساندن صداى مظلوميت آل على به گوش جهانيان است. عزاداران حسينى پروانگان شيفته نورند كه شمع محفل خويش را يافته از شعله شمع، پيراهن عشق پوشيده اند و آماده جان باختن و فدا شدن اند.
نقش عزادارى در حفظ فرهنگ عاشورا مهم است. آثار و بركات خوبى براى بشر داشته و خواهد داشت. افزون بر اين كاروان امام حسين روز دوم محرّم سال 61هجرى وارد كربلا شد، بعد از آن سپاه كوفيان به تدريج وارد شدند و عزا و مصيبت خاندان اهل بيت(ع) از همان زمان آغاز شد.
روز نهم (تاسوعا)، كاروان امام را محاصره كامل كرده و روز دهم (عاشورا) آن بزرگوار و يارانش را به شهادت رساندند.
بنابراين چون اصل گرفتارى حضرت از دهه اول محرم آغاز شده است، پيروان حضرت از اوّل محرم عزادارى بيشتري مى‌كنند.
از نظر تاريخي آغاز عزاداري در دهه اول محرم آن هم به صورت فراگير همانند عزاداري امروزه را مي توان در عصر معزالدوله ديلمى ازسلسله آل بويه دانست.(4)
معزالدّوله اولين كسى است كه فرمان داد مردم شيعه بغداد در دهه اوّل محرم براى حضرت امام حسين سياه بپوشند. بازار را سياه پوش كنند. در روز عاشورا دكّان ها را ببندند و از طباخى جلوگيرى كنند و تعطيل عمومى نمايند. او اين فرمان را در سال 352 صادر نمود و از آن تاريخ اين مراسم در تمام كشورهاى اسلامى از جمله ايران تا اوايل سلطنت سلجوقيان معمول بود، كه تا به امروز ادامه دارد.(5)

پي‌نوشت ها‌:
1. جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، ص 312، به نقل از كامل الزيارات، ص 175.
2. بحار الانوار، ج 44، ص 279.
3. فرهنگ عاشورا، ص 313.
4. رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج1، ص364.
5. فرهنگ عاشورا، ص 313 با تلخيص؛ تاريخ تشيع در ايران ، ص 364.
موفق باشید.

آیا امام حسین (علیه السلام) دختری به نام رقیه داشته؟

پاسخ:
در مدارك معتبر كهن ميان فرزندان امام حسين (علیه السلام) نامي از حضرت رقيه برده نشده است. محدث قمي در منتهي الآمال (1) از كامل بهائي نقل كرده است. امام دختري چهارساله داشت. شبي از خواب -در شام- بيدار شد. گفت: پدرم كو؟ اكنون او را در خواب ديدم. ناراحت و پريشان بود. زنان كه نواي اين كودك را شنيدند. همه صدا به گريه بلند كردند. ساير بچه ها نيز گريه مي كردند. يزيد از خواب بيدار شد. پرسيد: چه خبر است؟ جريان را به او گفتند. دستور داد سر پدرش را برايش ببرند. سر را آوردند. در دامن آن كودك گذاردند. پرسيد: چيست؟ گفتند: اين سر پدر توست. چنان ناراحت شد كه فريادي زد. از همان ناراحتي مريض گرديد و پس از چند روز فوت شد.
اين واقعه بنابر قول وقايع الشهور و الايام آيت الله بيرجندي در پنجم ماه صفر اتفاق افتاده است. در كتاب رياض القدس مي نويسد كه روز پنجم صفر بنا به قولي حضرت رقيه خاتون از دنيا رفته و آن طفل كوچك كه مرحوم بيرجندي در كتاب وقايع فرموده. به احتمال قوي رقيه بوده است. (2)
روايت فوق نام اين دختر را بيان نكرده و از او فقط با تعبير دخترك چهارساله ياد كرده است.
براي وجود چنين دختري دو شاهد مي توان آورد:
شاهد اول: هنگامي كه زينب (س) در كوفه با سر بريده امام حسين (ع) مواجه شد. اشعاري سرود كه در ضمن آن آمده است:«اي برادرم! با فاطمه كوچك سخن بگو كه نزديك است قلبش تهي گردد». (3) كه نشان از وجود چنين دختر خردسالي كه در فراق پدر بيتاب بوده، دارد.
شاهد دوم: امام حسين (ع) در آخرين لحظات حيات خويش هنگام مواجهه با شمر فرمود:
الا يا زينب يا سكينه! يا ولدي! من ذايكون لكم بعدي؛ الا يا رقيه! يا ام كلثوم! انتم وديعة ربي. اليوم قد قرب الوعد. (4)
امام نام رقيه را آورده است.
ابن فندق (م 565ق) نيز در لباب الانساب از رقيه به عنوان دختر امام حسين (ع) ياد كرده است. (5)
شيخ مهدي مازندراني از حمزاوي نقل كرده كه در كتاب نفحاتش گفته: براي امام دختري به نام رقيه بوده كه با حسين (ع) از مدينه حركت كرده. پنج يا هفت سال داشته و سپس به كربلا رسيده. با حلقه اسيران به شام آمده و در شام وفات كرده است.
آقاي محمد باقر مدرس مي گويد: درباره اين دختر امام حسين از مرحوم آيت الله نجفي كتباً و شفاهاً سؤالاتي نمودم. فرمود: ولو مدارك معتبر از وجود چنين دختري ساكت است لكن با وجود اين شهرت نمي شود انكار كرد. (6)

پي نوشت ها:
1. محدث قمى، منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل‏، ناشر دليل‏،مكان نشر: قم‏، سال چاپ 1379 ش‏، نوبت چاپ اول‏، ج‏2، ص 1002.
2. حضرت رقيه دختر امام حسين، شيخ علي فلسفي خراساني، ص5.
3. « …يا اخي فاطمة الصغيرة كلمّا فقد كاد قلبها ان يذوبا. بحارالانوار، ج 45، ص 115؛ القندوزي، ينابيع المودة، ج 2، ص 421.
4. مـوسوعة كلمات الامـام الحسين، معهد تحقيقات بـاقرالعلوم، ص511 ؛ ينابيع الموده، ج 2، ص 416.
5. لباب الانساب، ابن فندق، بي تا، ج 1، ص 355.
6. شخصيت حسين، محمد باقر مدرس بستان آباد، ناشر دارالكتب الاسلاميه، ص458.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

1.عالم ذر چیست و چگونه است؟ 2.آیا اختیار و اجبار هم در آن وجود داشته است؟ 3.عالم ذر در چه زمانی واقع بوده قبل از خلقت هر انسانی یا قبل از خلقت همه انسانها؟

4.چرا شیطان وجود دارد حکمت خداوند است یا تقاضای خودش بود؟

5.خطای آدم در بهشت گناه بود یا ترک اولی؟

پرسش: 1.عالم ذر چیست و چگونه است؟ 2.آیا اختیار و اجبار هم در آن وجود داشته است؟ 3.عالم ذر در چه زمانی واقع بوده قبل از خلقت هر انسانی یا قبل از خلقت همه انسانها؟
پاسخ:
مساله عالم ذر به صراحت در قرآن بيان نشده، اما در قرآن مساله اي مورد اشاره قرار گرفته (1) كه حقيقت و ماهيت آن چندان روشن و واضح نيست و آن اين كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: «ألست بربّكم» آنان گفتند «بلي» سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور كافي بودند. سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند. اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه راه‏هاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
محدثان اسلامي بر اساس فهم ناشي از برخي روايات در مورد اني ايه بر اين باورند كه اين عهد در عاامي پيش از دنيا به نام عالم ذر محقق شده است . البته اشكالاتي بر اين نظر وارد شده است كه محققان به آن اشاره كرده‏اند. (3)
اما گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفته‏اند:
انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏هاي طبيعي و فطري به جهان گام مي‏نهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏اي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقت‏هاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تكامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شكفته شده و به مرحله كمال و فعليت مي‏رسد .
خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد. آفرينش آن‏ها را با خصوصياتي تركيب داد كه پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس كنند. هنگامي كه انسان‏ها به نياز خود به خدا توجه پيدا كردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته مي‏شود: من خداي شما نيستم؟ آنان مي‏گويند: چرا گواهي مي‏دهيم كه خداي ما هستي.(4)
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضوري مي‏يابد. يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏كند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاه‏هاي برخي از محدثان، متكلمان و مفسران راجع به تفسير اين آيه بود.
در مجموع مي توان گفت ظاهراً آيه شريفه گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد كه پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد كه درآينده ادعاي غفلت نكند.
آيا گفت و گو به همين صورت كه در آيه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمي كه اين ميثاق گرفته شده، كجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بيان تمثيلي:
هر چند ظاهر آيه حاكي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است كه گويا همه انسان‏ها گفتند «بلي». شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: «سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخاري بود، پس از آن به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان‏پذير آمديم»(6) آن دو گفتند با رغبت مي‏آييم، در حالي كه در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است. پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است و بايد توجه داشت كه خود قرآن بيان نموده كه درصدد تمثيل است مانند:
«اگر قرآن را بركوهي فرو مي‏فرستاديم، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مي‏ديدي و اين مثل‏ها را براي مردم مي‏زنيم؛ باشد كه آنان بينديشند».(7)
در اين آيه خداوند مي‏فرمايد كه انزال قرآن بر كوه مثلي است كه براي به تفكر واداشتن انسان به كار رفته است، بنابراين احتمال گفت و گوي ذكر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي:
معناي دوم كه بيش تر مورد نظر است، اين مي‏باشد كه آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن مي‏گويد كه در خارج رخ داده و واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: يكي زبان عقل (پيمبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مي‏نمايانند و ربوبيت او را بيان مي‏كنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمي‏تواند ادعاي فراموشي و غفلت كند.
نكته‏اي كه از آيه به دست مي‏آيد، نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان مي‏باشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام مي‏شود، سپس مكلف به تكاليف الهي مي‏گردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاي دو حجت محكم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي كه اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا مي‏باشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ مي‏دهد.

پي‏ نوشت‏ها:
1. اعراف (7) آيه 172 - 174.
2. طوسى، التبيان فى تفسير القرآن،‏ دار احياء التراث العربى، بيروت،‏ بي تا. ج 5، ص 27.
3. طبرسى ، مجمع البيان فى تفسير القرآن،‏ انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372 ش. ج 4، ص 765.
4. مجمع ‏البيان، ج ‏4، ص 766.
5. طباطبايى، الميزان فى تفسير القرآن،‏ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، قم، 1417 ق.ج ‏8، ص 307- 323.
6. فصلت (41) آيه 16.
7. حشر (59) آيه‏21.
8. جوادي آملي، فطرت در قرآن، نشر اسراء، قم، ص 123 - 126 و 135.
---------------------------

پرسش: 4. چرا شيطان وجود داردحكمت خداونداست ياتقاضاي خودش بود؟
پاسخ:
به يقين خداوند به شيطان وجود داده و از اين نظر وجود شيطان همانند ساير موجودات آيت و نشانه الهي است. ولي شيطنت او از خودش و از ماهيت او بر خواسته است و ربطي به خدا ندارد، چه اين كه در باره انسان ها نيز چنين است. لذا قرآن كريم فرمود: ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ(1) (آرى،) آنچه از نيكيها به تو مى‏رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى‏رسد، از سوى خود توست.
خلقت شيطان از آغاز خلقت پاك و بي‌عيبي بود. به همين دليل، ساليان دراز در صف مقربان درگاه خدا و فرشتگان بزرگش جاي گرفته بود، اگر چه از نظر آفرينش جزو آن ها نبود، سپس با سوء استفاده از آزادي خود، بناي طغيان و سركشي گذشت و راندة درگاه خداوند گرديد و لقب شيطان را به خود اختصاص داد؛ در نتيجه اصل خلقت شيطان همانند خلقت همه موجودات ديگر بر اساس خالقيت خداوند و فيض مطلق او رقم خورده كه هر موجودي كه امكان خلقت دارد از اين نعمت محروم نمي ماند ؛ البته در مورد ادامه حيات او و فرصت يافتن او يقينا اين امر بعد از درخواست شيطان و اذن الهي رقم خورد (2) كه البته اين تداوم حيات هم بر اساس حكمت خداوند بود.
در مورد فلسفه خلقت شيطان بايد گفت وجود شيطان براي پويندگان راه حق نه تنها زيانبخش نيست، بلكه رمز تكامل نيز محسوب مي‌شود، زيرا وجود يك دشمن قوي در مقابل انسان، باعث پرورش و ورزيدگي او مي‌گردد. اصولاً هميشه تكامل‌ها در ميان تضادها به وجود مي‌آيد و هيچ موجودي راه كمال را نمي‌پويد. مگر اين كه در مقابل ضد نيرومندي قرار گيرد.
فلسفه وجود شيطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرايز و نفس اماره درون انسان است كه انسان‏ها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مى‏كنند. از طرف ديگر گرايش به سوى كمال و نيكى و خرد و رسولان و پيامبران الهى، در مقابل آن ها قرار مى‏گيرند تا انسان‏ها را به كمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نيرو در انسان است كه وى مى‏تواند با اختيار خود، يكى از دو راه را انتخاب كند تا به سعادت يا شقاوت برسد.
"علامه طباطبايى" فرموده است:
"اگر شيطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شيطانى كه انسان را به شر و معصيت دعوت كند، از اركان نظام عالم بشر است، و نسبت به صراط مستقيم، او به منزله كناره و لبه جاده است و معلوم است كه تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمى‏شود". (3)
بنا بر اين وجود شيطان فلسفه خاص خود را دارد. وجود او نسبت به كل نظام خلقت روي مصلحت و حكمت بوده است.

پي‌نوشت‌ها:
1. نسا(4) آيه 79.
2. اعراف (7) آيه 15.
3. سيد محمد حسين طباطباي، تفسير الميزان، با ترجمه سيد محمد باقر همداني، نشر جامعه مدرسين، قم 1383 ش، ج 8، ص 50.
----------------------------------

پرسش: 5.خطاي ادم در بهشت گناه بود يا ترك اولي؟
پاسخ:
اوّلاً: جاي ترديد نيست كه تمام انبيا(ع) داراي عصمت بوده‌اند، ولي همه آنها به لحاظ عصمت در يك مرتبه نيستند، مثلاً انبياي الوالعزم كه در نبوت و رسالت درجه كامل‌تري دارند، در عصمت نيز از ساير انبيا برترند. خاتم انبيا كه در همه كمالات وجودي از همه بيامبران برتر است در عصمت نيز از همه كامل‌تر و داراي عصمت مطلقه است. ائمه(ع) بدليل آن كه سرشت و طينت‌شان برگرفته از طينت خاتم انبيا و پرتوي از نور وجود او هستند مثل ختمي مرتبت داراي عصمت مطلقه‌اند.
به همين دليل، پيامبر و اهل بيت(ع) نه تنها از گناه معصوم‌اند. بلكه از آنچه اصطلاحاً ترك اولى ناميده مي شود نيز معصوم‌اند، در حالي كه انبيا ديگر از گناه معصوم هستند. ولي از ترك اولى معصوم نيستند.(1) امام خميني(ره) بدين نكته تصريح نموده كه بعضي از انبيا داراي عصمت مطلقه نبوده‌اند و به همين دليل از تصرف ابليس مصون نماندند و شيطان توانست حضرت آدم را وادار كند تا از درخت نهي شده مصرف كند.(2)
مراد امام اين است كه گرچه حضرت آدم ابوالبشر معصوم بوده، ولي چون داراي عصمت مطلقه نبوده‌اند ترك اولى نموده، از درخت نهي شده مصرف كرده است.‌ ترك اولي به معني ترك كردن امر بهتر مي باشد. يعني اگر ما دو گزينه انتخاب داشته باشيم كه يكي بهتر از ديگري است و توان انتخاب گزينه بهتر را داشته باشيم. ولي با اين وجود گزينه ديگر را انتخاب كنيم ترك اولي كرده ايم.
جهت آگاهي بيشتر در اين موضوع به كتاب تفسير تسنيم، ج 3، ص 337 از آيت الله جوادي آملي مراجعه فرماييد.
پي‌نوشت‌ها:
1. خواجه نصيرالدين طوسي، اوصاف الاشراف، تهران، نشر كتابخانه تهران، 1306 هـ.ش، ص 26.
2. خميني، روح الله، آداب الصلوه، چ موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بي تا، ص 60.

موفق باشید.

سلام.من دختری 16ساله هستم. مدتیه که به کلاسی درسی میرم .اونجا دبیر مرد هم تدریس میکنه. اولش به همشون بی اعتنا بودم.ولی تابستون گذشته یکیشون واسمون درباره خودش گفت.گفت وقتی تو سن مابوده افکارش مثل مابهم ریخته بوده گفت که درستون رو خوب بخونیدوخلاصه کلی درس زندگی دادمن اون موقع حال روحیم واقعا بد بود وحرفاشون ارومم میکرد.کم کم عاشقش شدم.دوماه بعد اون ازاون موسسه وکلا این شهر به شهر دیگه ای رفت ولی من ودوستم که اونم دوسش داره ایمیلشو گرفتیم وماهی یه باربهش ایمیل میدیم وابراز دلتنگی میکنیم اونم جواب میده وابراز دلتنگی میکنه.ولی از وقتی دوسش دارم عذاب وجدان گرفتم حس میکنم خدا باهام قهره بارها توبه کردم اما حس میکنم منو نمیبخشه.من دربارش فکر میکنم ولی من هرگز درموردش فکربدی به سرم نزده.اونقر عذاب وجدان دارم که حاضرم پارودلم بگذارموازش دل بکنم ولی خیلی بده که یهو بهش دیکه ایمیل ندم به نظرتون چه کارکنم؟وایا واقعا خدا از من بدش میاد؟کارمن تاحالا غلط بوده؟

همان طور كه مي دانيد نوجوانان در اين سنين دچار بسياري از نوسانات رواني و تلاطمات روحي مي گردند. بحران هاي مختلفي از جمله بحران هويت، بحران تحصيلي و كنكور، بحران جنسي و... آنان از هر سو فرا مي گيرد. اضطراب و ناآرامي از جمله چيزهايي است كه نوجوانان در اين سنين آن را تجربه مي نمايند. بي شك وقتي ما مضطربيم ناخواسته به دنبال آرامشگر دروني و بيروني مي گرديم و اين آرامشگرها در بسياري موارد كاذب و موقتي هستند. مثلاً بسياري از دختران هم سن و سال شما به افرادي همچون بازيگران و فوتباليست ها عاشق مي شوند. حال آن كه اين عشق كاذب و موقتي است و در اين گونه موارد توصيه مي شود به جاي عشق درماني به درمان تخصصي اضطراب و افسردگي از طريق مراجعه به روانشناس باليني پرداخت. مثلاً اگر شما به جاي اين ارتباطِ ايميلي با اين آقا، به ارتباط مشاوره اي و روان شناختي با يك روان شناس خانم بپردازيد به مراتب حال و روز شما بهتر خواهد شد و اين بهبودي به مراتب پايدارتر و لذت بخش تر است. احساس گناه و عذاب وجدان هم در برخي موارد چيزي جز يك نوع فكر وسواسي و افسرده وار نيست. عذاب وجدان امر مثبتي است، ولي اگر به افراط گرايد ريشه در اضطراب بالاي فرد دارد.
اين عذاب وجدان شما بيش از هر چيز حكايت از پاكي درون شما دارد و پاكي درون يعني اين كه شما صددرصد لياقت محبوب خداشدن را داريد. شما محبوب خداييد و نبايد با سوء ظن، به خداوند بنگريد.
البته اين رفتار شما چه از نظر شرعي و چه از نظر روان شناختي درست نيست و بايد به تدريج يا يكباره آن را حذف نماييد. حذف آن بايد با جايگزيني يك رفتار سالم (كه روان شناس به شما مي آموزد ) صورت پذيريد.
به راحتي مي توان به جاي ايميل درماني به ساير تكنيك هاي آرام بخش سالم و بي خطر دست يازيد. متوجه باشيد كه مرور زمان بسياري از مشكلات شما را حل خواهد كرد، ولي بهتر است اين زمان را به همراه يك مشاور امين مرور نماييد. به عنوان يك دختر زيرك و عاقل از خود بپرسيد كه آيا اين ارتباط ايميلي، اثر درماني بر من داشته است يا نه؟ اگر واقعاً اين چنين بود شما ديگر نيازي به هيچ آرامشگري از جمله ايميل به استاد نداشتيد، چرا كه شما بعد از اين مدت بايد بهبودي كامل يافته باشيد.
سعي كنيد از اين به بعد در حد امكان در مجاورت جنس مخالف قرار نگيريد، چرا كه جنس مخالف خودش بزرگترين استرس است. بي شك هرگونه رابطه با جنس مخالف (چه استاد، چه غير استاد) در كنار آرامشگري كاذب اوليه، بسيار بر سطح اضطراب شما مي افزايند و اضطراب بيشتر مساوي است با احساس گناه بيشتر.
مشاوره با يك خانم از همجنس خودتان بهترين و مشروع ترين آرامشگر شما خواهر مومن و پاك دامن مي باشد. هر چقدر در اين سمت گام برداريد به صورت روزافزون به خدا نزديك و نزديك تر مي گرديد.
موفق باشید.

با سلام، چند روزی هست یک سوالی در ذهنم ایجاد شده و اون این هست که می خواستم بدونم: چرا در روز عاشورا وقتی حرمله بن کاهل اسدی لعنة الله علیه، حضرت علی اصغر (ع) را به شهادت رساند، قطره ای از خون این طفل شیرخواره به زمین نیفتاد؟؟ آیا علت خاصی دارد؟ لطفا با ذکر منبع معتبر. تشکر

پاسخ:
علت واقعي اين كاراز سوي امام حسين (علیه السلام) و باز نگشتن خون علي اصغر را نمي دانيم.
در حديثي از امام باقر (علیه السلام) نقل شده «لو وقعت منه إلى الارض قطرة لنزل العذاب». اگر قطره اي از خون علي اصغر بر زمين مي ريخت عذاب الهي نازل مي شد.(1)
شايد هم بتوان يكي از دلايل اين كه از اين خون قطره اي به زمين برنگشت آن دانست كه خداوند آن را به احسن وجه قبول كرده است.

پي نوشت:
1. سيد عبد المجيد حسيني حائري شيرازي، ذخيرة الدارين فيما يتعلق بمصائب الحسين(ع)، ناشر زمزم هدايت، ص305.
موفق باشید.

اون چیزی ک درباره عصمت امامان به ما گفتن اینه: اعطای یکسری ویژگی ها از جانب خدای حکیم بسته به خود اون افراد هست... یعنی چی؟ یعنی اینکه خدا درعلم پیشین خودش می دونسته که یک سری آدم ها با کارهای اختیاریشون بیشتر از بقیه تلاش می کنن برای قرب به خدا وکمال پیدا کردن... البته در شرایط مساوی... یعنی اینکه مثلا اگر 100 تا آدم باشن خدا به همه اختیار بده بدون هیچ شتاب دهنده ای در مسیر رشد (مثل عصمت یا...) یه عده بین این 100 نفر پیدا می شن که از همه بیشتر از این فرصت برای رشد و کمال استفاده می کنن... کاملا اختیاری... خب حالا چون خدا اینو تو علم پیشینش داشته که یه عده اینجورین به این یه عده موهبت ویژه ای میده به اسم عصمت (یعنی"علم" و"اراده" ای که به کمک اون آدم گناه نمی کنه باز هم اختیاری یعنی این آدم دست و پاش بازه گناه کنه اما نمی کنه چون اون علم به باطن گناه در او هست و اراده به انجام اون نداره طبیعتا) که هم به خودشون کمک کرده باشه برای رشد بیشتر هم وسیله هدایت بشن برای بقیه:

آیا این صحبت ها درست است؟ اگر عصمت یعنی این که آدم علم و اراده برای انجام ندادن گناه داشته باشه دو راه هست یا دیگه کلا گناه نمی کنه که در این صورت بازهم تلاشی نکرده بلکه آنقدر اون علم کمکشون می کنه که دیگه ارزشی نداره ترک گناه یا ممکنه که گاهی هم گناه بکنه اینجا مفهوم کار اختیاری حفظ شده اما خوب ممکنه بعضی وقت ها هم گناه اتفاق بیفتد پس ما نمی توانیم این بزرگواران را الگو قرار دهیم؟ خیلی فوری است لطفا زودتر جواب بدین ممنون.

پاسخ:
بيان مذكور در سؤال با اين پيش فرض بيان شده است كه اساساً تمام درجات عصمت، اكتسابي و ناشي از تلاش و كوشش خود آنهاست و حال آنكه به نظر مي آيد برخي از درجات عصمت موهبتي از جانب خداوند است كه به جهت موقعيت خاص اجتماعي و...آنها را از خطا و اشتباه در زندگي عادي نيز معصوم قرار داد.
اما در مورد عصمت قسم اول، آنچه به عنوان عصمت و چگونگي اعطاء آن از جانب خداوند بيان شد، در مجموع سخني قابل قبول است كه مطابق آن يكي از منشا هاي عصمت آن است كه آنها به رغم اختيار، به جهت علم واقعي به آثار و تبعات گناه، از انجام آن خود داري مي كنند كه البته دقت شود با علم به آثار گناه اراده اي براي انجام آن ندارند نه آنكه علم به انجام گناه ندارند كه در سوال شما به اشتباه بيان شد" اگر عصمت يعني اين كه ادم علم و اراده براي انجام ندادن گناه داشته باشه..."
بنابراين امكان ذاتي گناه براي آنها وجود دارد، ولي در عين حال به جهت علم كامل به پليدي و نتايج گناه، اصلاً گناه نمي كنند آن چنانكه براي هر انساني امكان خوردن فضولات وجود دارد. اما در عين حال با علم قطعي به پليدي آن، حتي از فكر خوردن آن هم منزجر است و اتفاقاً اين ترك را از روي اختيار انجام مي دهد و هيچ انساني ادعا نمي كند واقعاً مجبور به ترك اين عمل است. بلكه در عين اختيار به انجام، آن را ترك مي كند.
مطابق اين بيان فرد معصوم، گناه را ترك مي كند و آنچه براي ما داراي ارزش و اعتبار بوده به گونه اي كه آنها را به عنوان الگوي زندگي قرار دهيم آن است كه افعال آنها از روي اختيار بوده باشد.
معصوم مي تواند مانند ديگران گناه كند و ما نيز بايد تلاش كرده و از زندگي آنها به عنوان انسانهاي مختاري كه به جهت تلاش و لياقت شخصي، خداوند به آنها عنايت كرده، درس بگيريم و در اين راه قدم بردايم تا در ادامه راه خداوند رحمت خود را شامل حال ما نيز بكند.
به علاوه آنكه به نكته اي كه در ابتداء اشاره كرده ايد توجه داشته باشيد"... يعني اينكه خدا در علم پيشين خودش مي دونسته كه يك سري آدمها با كارهاي اختياريشون بيشتر از بقيه تلاش مي كنن براي قرب به خدا و كمال پيدا كردن ..." يعني اعطاء و فضل خدا ناشي از علم به تلاش خود آنهاست يعني خداوند ابتداء با تلاش خود آنها در طاعت و ترك معصيت توجه كرده، در نهايت چنين فضلي را در حق آنها روا داشته است آنچنانكه معلمي به تلاش شاگرد خود توجه كرده و وسيله كمك آموزشي خاصي را در اختيار او قرار داده است.
در واقع فرد معصوم، گرچه علم به آثار گناه دارد اما در عين حال براي ترك گناه تلاش مي كند مثلاً علم به آثار نگاه حرام به نامحرم داشته، ولي در عين حال براي ترك اين عمل نيز تلاش مي كند فارغ از آنكه به هر حال خداوند براي فرد معصوم تكاليفي مقرر كرده كه بسيار سخت تر از افراد عادي است و طبيعتاً تلاش بيشتري نياز دارد.خداوند در سوره اسراء در مورد پيامبر (ص)مي فرمايد"پاره‏اى از شب را به نمازخواندن زنده بدار. اين نافله خاص تو است. باشد كه پروردگارت، تو را به مقامى پسنديده برساند."(1) نتيجه آنكه در همه اين موارد، بخشش محصول لياقت ابتدائي خود آنهاست كه مي تواند براي ديگران الگو باشد و آنچه داراي ارزش چنداني نيست آن است كه خداوند بدون هيچ دليلي به آنها علم عطاء كند و آنها براي گناه به سبب آن علم انگيزه كمتري نسبت به ديگران داشته باشند.
در پايان آماده پاسخگوئي به سوالات ديگر شما در اين زمينه مي باشيم.

پي نوشت:
1. اسراء(17)آيه 79.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

آيا صحيح است كه بعد از شهادت امام حسين (علیه السلام) برخي پديده هاي طبيعي مانند خون شدن خاك يا غيره اتفاق افتاد و حتي در جاهاي ديگران بنا به آنچه در تاريخ آنگلوساكسونها آمده است؟ چه پديده هايي اتفاق افتاد؟ با توجه به ماجراي فوت پسر پيامبر و سپس كسوف بعد از آن و سپس اينكه پيامبر گفتند كه خورشيد و ماه براي افراد مذکور نمي گيرد، آيا حوادث مربوط به شهادت امام حسين (ع) را بايد باور كرد؟ با تشكر

پاسخ:
نكاتي در اين راستا:
1. رواياتِ ناقلِ رخدادهاي عجيب پس از شهادت امام حسين‌(علیه السلام)، علاوه بر منابع روايي اهل سنت، در بسياري از منابع روايي شيعه نيز به چشم مي‌خورد و تعداد زيادي از آنها از امامان معصوم‌ (عليهم‌السلام) نقل شده است.
2. مضامينِ رواياتِ ياد شده آن چنان نيست كه با بداهت عقلي و شواهد نقلي ناسازگار باشد. و مواردی عجيب‌تر از آنها، در خوارقِ عاداتِ نقل شده براي پيامبران و ائمه ‌(عليهم‌السلام) به چشم مي‌خورد. البته ناگفته نماند كه در ميان اين روايات، مواردي نيز وجود دارند كه قابل استبعاد بوده و به داستان سرايي شباهت بيشتر دارند تا نقل واقعيت.
بررسي تمام رخدادهاي عجيب در اين مختصرر نمي گنجد ما تنها به يك مورد كه شما هم از آن پرسش نموديد اكتفا مي كنيم و شما را به مطالعه متون مفصل ارجاع خواهيم داد.
كسوف و تاريكي آسمان:
يكي از رخدادهاي عجيبِ پس از شهادت امام حسين‌‌(ع) در روز عاشورا، بروز كسوف (گرفتگي خورشيد) است، كه موجب تيرگي عجيب آسمان و حتي رؤيت ستارگان شد!(1) اين حادثه ـ به همراه برخي رخدادهاي ديگر‌ وضعيتي را پديد آورد كه به گفتة برخي شاهدان، مردم تصور بروز قيامت را داشتند!(2) علاوه بر اين، برخي از محدثان از بروز خسوف در شام روز عاشورا نيز خبر داده‌اند. (3) در بعضي از گزارش‌ها، به تلاطم و برخورد ستارگان نيز اشاره شده است. (4) به هر حال چنين تحولي در روز عاشورا، جزء گزارش‌هاي عجيب و مشهور در منابع شيعي و سني است. (5)
ممكن است با مشاهدة روايات ياد شده،(همانند شما) برخي، بي‌اختيار به روايت نبوي(ص) درباره كسوف آسمان پس از مرگ فرزندش ابراهيم منتقل شوند. كه ضمن خطبه‌اي فرمود: «اي مردم! كسوف خورشيد و ماه، دو نشانه از نشانه‌هاي خداوند هستند و به امر الهي در حركتند، و مطيع اويند و به خاطر مرگ و زندگي كسي دچار كسوف نمي‌شوند، پس هرگاه كسوف كردند نماز به جاي آريد». (6)
بدين ترتيب، چگونه مي‌توان روايات حاكي از كسوف و تاريكي آسمان پس از شهادت امام حسين(ع) را پذيرفت؟
در پاسخ بايد گفت: آنچه در روايت نبوي‌(ص) نفي شده، رخداد كسوف يا خسوف به علت مرگ يا ولادت فردي از افراد است، حتي اگر فرزند پيامبر‌(ص)باشد؛ اما آنچه در روز عاشورا رخ داد صرفاً مرگِ يك فرزندِ پيامبر‌(ص) نبود، بلكه حادثه‌اي عظيم در تاريخ بشر بود كه از حوادث و فجايع متعددي تركيب شده و نقطة اوجِ آن، شهادت سبط رسول خدا‌(ص) با آن وضع دلخراش بود.
از اين رو ـ نه فقط انسان‌هاي با ايمان‌ـ كه نظام هستي متأثر از چنين رخدادي شد و حوادثي كه در حال شرح رخدادآنها هستيم -از جمله كسوف و خسوف- نمودها و جلوه‌هاي اين تأثر مي‌باشند. و اين در حالي است كه با مرگ يك مؤمن ـ بر اساس برخي روايات ـ تنها محل نمازش و نيز محل صعود اعمال و نزول رزق او در آسمان، بر او مي‌گريند.
براي آگاهي بيشتر به سايت http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910830000926 بررسي رخدادهاي شگفت‌ پس از شهادت امام حسين(ع) مراجعه نماييد.

پي نوشت ها :
1. جعفربن‌محمد ابن‌قولويه، كامل الزيارات، قم، انتشارات اسلامي، ص161، باب 24، ح2.
2. ابي‌بكر احمدبن‌حسين بيهقي، السنن الكبري، ناشر : دار الفكر، بيروت، ج3، ص337.
3. سخن علامه مجلسي در اين باره چنين است: رأيت في كثير من كتب الخاصة و العامة وقوع الكسوف و الخسوف في يوم عاشوراء و ليلته(علامة مجلسي ، بحار الأنوار، بيروت – لبنان، ناشر دار إحياء التراث العربي سال چاپ 1403 - 1983 م، ج 55، ص 153).
4. علي‌بن‌عيسي اربلي، كشف الغمة، ناشر دار الأضواء - بيروت – لبنان،ج2، ص268 / شمس‌الدين ذهبي، تاريخ الاسلام، ج5، ص15ـ16.
5. علاوه بر منابع پيش گفته، بنگريد به: محمدبن‌علي سروي مازندراني ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابي‌طالب، ج3، ص213 / سليمان‌بن‌احمد طبراني، المعجم الكبير، ج3، ص114.
موفق باشید.

صفحه‌ها