پرسش وپاسخ

مداحی در روضه حضرت زینب و سر کوبیدن برمحمل را خواند با توجه به مستند نبودن این جریان و بعید بودن انجام این کار از عقیله بنی هاشم ومتمسک بودن این جریان برای قمه زنان خواهشمند است نظر رهبر انقلاب را در مورد این داستان بطور شفاف بیان نمایید.با تشکر

پاسخ:
جريان حضرت زينب در كتاب هاي معتبر ذكر نشده است. اين مطلب برگرفته شده از كتابي بنام" نورالعين في مشهد الحسين" مي باشد كه نويسنده آن مشخص نيست و تنها به ابراهيم بن محمد نيشابوري اسفرايني نسبت داده مي شود كه شخصي اشعري مذهب و شافعي مسلك بود و بسياري از علما به بي اعتبار بودن آن اشاره كرده اند.
محدث قمي در اين باره مي نويسد: نسبت شكستن سر به جناب زينب (س) و اشعار معروفه نيز بعيد است از آن مخدره كه عقيله هاشميين و عالمه غير مُعَلّمه و رضيعه ثدى نبوّت وصاحب مقام رضا و تسليم است.
(1)همچنين عالم بزرگوار آيت الله حاج ميرزا محمد ارباب نيز در خصوص بي اعتبار بودن كتاب نورالعين و بي اساس بودن گفته هاي مسلم جصاص تاكيد دارد.(2)
با توجه بر اينكه اين مطلب مدرك معتبر ندارد، مورد تاييد ايشان نيز نمي باشد، همچنين اين امر نمي تواند دليل جواز بر قمه زدن باشد، چون اين امر صحت ندارد تا مورد استناد قرار گيرد. افزون بر آن، چون قمه زدن موجب وهن مذهب شيعه وسوء استفاده دشمنان واقع مي شود، جايز نيست. آية الله خامنه اي درباره حرمت قمه زني فرموده:
قمه زنى علاوه بر اينكه از نظر عرفى، از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمى‏ شود و سابقه‏ اى در عصر ائمه «عليهم السلام» و زمان هاى بعد از آن ندارد و تأييدى هم به شكل خاص يا عام از معصوم(ع) در مورد آن نرسيده است، در زمان حاضر موجب وهن و بدنام شدن مذهب مى‏ شود. بنابراين در هيچ حالتى جايز نيست.(3)

پي نوشت ها:
1. شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، موسسه انتشارات هجرت قم، 1378ه، چاپ سيزدهم، ج1، ص753.
2. الاربعين الحسينيه، ميرزا محمد ارباب، چاپ اسوه، ص 232.
3. آية الله خامنه اي، استفتائات، ص 326، م1461.
موفق باشید.

(دختری هستمم که پزشکان از علاجم نا امید شدند، شبی خواب حضرت زینب (س) را دیدم در گلوم آب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اعتقاد نداشت کارشو از دست داد. مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست آورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد. اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش یکی اینو برام فرستاد.شما هم به هر کی دوست داشتین بفرستین.) بنده به حضرت زینب اعتقاد دارم ولی اینکه اگر به 20 نفر نفرستیم بلا نازل می شود معتقد نیستم. حضرت زینب مهربان است و اگر واقعا هم چنین حرفی زده اند تنها 20 نفر را.نه اینکه گردشی هرنفر باید به 20 نفر بفرستد. ضمن اینکه برایم اینکار مشقت دارد. حال چه باید بکنم؟ آیا واقعا باید انجام بدهم؟ اگه ندهم بلا نازل می شود؟ راهنمایی فرمایید.ممنون

پاسخ:
خداوند براي هدايت انسان و رساندن آن ها به سعادت و خوشبختي دو راهنما فرستاده است. از يك سو به آنان عقل و قدرت تفكر و انديشيدن به عنوان هدايتگر دروني داده است، و از سويي ديگر كتاب هاي آسماني همراه با پيامبران به عنوان مفسران حقيقي وحي فرستاده است، تا پيام هاي خداوند را براي مردم تبيين و تفسير كند. دين الهي و عقل سليم خدادادي به ما مي گويد: خرافات، موهومات و حرف هاي بي اساس و غير مستند را دور بريزيد. شأن و منزلت انساني انسان برتر از آن است كه حرف هاي غلط و سراسر خرافه افراد را كه تحت عنوان خواب مي شود بپذيرد. آموزه هاي ديني به ما مي گويد: تنها خواب انبياي الهي، به عنوان الهام و وحي مورد قبول و قابل استناد است. رها كنيد اين گونه حرف ها و نوشته هاي بي پايه را. آيا هيچ عقلي مي پذيرد كه هر كسي بيايد به دروغ ادعا كند كه من خواب ديدم كه فلان پيامبر يا امام معصوم يا فرزندان گرامي آنان مانند حضرت زينب كبري سلام الله عليها به من گفتند، فلان كار را بكنيد، و به مردم هم بگوييد كه چنين و چنان كنند؟ اگر بزرگاني همانند آيت الله بهجت و حتي شخص حضرت زينب (س) هم خواب ببيند، خوابش فقط در مورد شخص خودش ممكن است درست باشد و تنها براي او تكليفي ايجاد كند نه براي ديگران. بنابراين هيچ اعتنايي به اين گونه خرافات نكنيد.

موفق باشید.

سلام من و یه آقایی دو ماهه همو دوست داریم چندبار هم با هم بیرون رفتیم ولی آگاهانه رابطه ی اسلامی و حتی حریم گفتاریمونو حفظ کردیم. فعلا امکان ازدواج نداریم چون ایشون مشکل مالی و خانوادگی دارن. من چند وقته که به این نتیجه رسیدم باید رابطه مونو تا برطرف کردن مشکل ایشون کاملا قطع کنیم. چون وابستگی زیاد میشه و امکان به گناه افتادنم هست و کسی از اعضای خانوادمون ممکنه ما رو ببینن و هزار تا فکر ناجور کنن. ایشون ناراحت شدن اما من از تصمیمم کوتاه نمیام. قرار شد جدا شیم. در حالی که همچنان همو دوست داریم. میخوام سعی کنم فراموششون کنم اما چون آدم درستیه و خاطرات خیلی خوبی با هم داشتیم سختمه. چی کار کنم که دوباره سمتش نرم؟؟ چه راهکارهایی هست؟؟؟؟؟

همان طور كه مي دانيد اصل اول در اين گونه مسائل پرمخاطره اصل پيشگيري است وگرنه بعد از ابتلا معلوم نيست راه درمان خاصي وجود داشته باشد. متاسفانه شما هر چند جزء پاكترين و خويشتندارترين و معقول ترين دختران اين مرز و بوم محسوب مي گرديد، ولي به دلايلي ناملعوم پا در اين وادي بسيار پرآسيب گذاشته ايد.
بروز علاقه بين دو جنس مخالف يك امر فيزيولوژيكي است كه حتي در غير انسان ها و جمادات هم وجود دارد. اين تعلقات خاطر همچون افكار و هيجانات سمّي در تار و پود ذهن شما نفوذ مي كنند و باعث دست خوردگي عاطفي شما مي گردند. پس تا اين جا كار (هر چند شما به ترك كامل ايشان موفق شويد) به دست خوردگي عاطفي خفيف يا شديد دچار شده ايد و اين دست خوردگي خداي ناكرده شما را از چشيدن مزه واقعي يك ازدواج پاك در آينده محروم مي نمايد. هر چقدر اين دست خوردگي بيشتر شود بر شدت ناكامي ازدواج شما در آينده با هر پسري خواهد افزود. خوشبختانه شما هر چند در ابتدا كمي ناپخته عمل كرده ايد. ولي خوشبختانه در ادامه پخته تر با اين علاقه كاملا بي پشتوانه برخورد كرده ايد. قطعا پسري كه امكان ازدواج ندارد ولي با اين حال به جنس مخالف رابطه برقرار مي كند زياد زيبنده عنوان آدم درست نيست، چرا كه آدم درست هيچگاه به خود اجازه نمي دهد به خاطر نا آرامي هاي دروني خودش يك دختر معصوم را بدون هيچ پشتوانه اي از راه به دركند (و با او بيرون رود و خاطرات خوشي براي او باقي گذارد). به عنوان يك روان شناس به شما خواهر گرامي توصيه مي كنم كمي در اين جمله كه همچنان او را هم دوست داريم تجديد نظر كنيد، چرا كه رضايت دادن به محتواي آن بسيار به ضرر شما تمام خواهد شد. در آينده اين روياي شيرين خداي ناكرده به كابوس دهشتناك زندگي شما مبدل خواهد شد (هر چند شما مخالف نظر اين حقير باشيد و به هر دليلي آن را بي آسيب تا كم آسيب ارزيابي نماييد).
در هر صورت اين خود شماييد كه آينده زندگي تان تصمييم مي گيرد و راقم اين سطور به هيچ وجه قصد ندارد كه تصميم شما را به هم بزند.
در زمينه فراموشي بايد گفت اين تعلقات خاطر به جهت بار هيجاني بالايشان به همين راحتي قابل حذف و فراموشي نيستند و اساسا نيازي به حذف آنها نيست. بايد به جاي پررنگ سازي و آب و تاب دادن به اين رابطه صد درصد نامشروع (رابطه اسلامي با جنس مخالف متاسفانه در مورد شما مصداق پيدا نمي كند) به بي رنگ سازي يا لاااقل كمرنگ سازي آن بپردازيد و ماهيت واقعي اين پسر را جايگزين ماهيت دوست داشتني وي نماييد. بالاخره اين پسر با ورود سرزده به حريم ذهن تان شما را از برخي چيزها در آينده محروم كرده است و خاطرات وي آن چنان هم كه شما فكر مي كنيد قابليت به يادسپاري ندارد.
به هر ترتيب تا زماني كه شيريني اين خاطرات خيلي خوب! در زير زبان شما وجود دارد هر گونه بازداري از شروع مجدد رابطه بسيار دشوار و ناشدني است و شما بايد با غيرفعال كردن مكانيزم دفاعي انكار و استدلال تراشي سعي در جايگزين كردن مزه غير واقعي اين رابطه به جاي مزه خيالي آن نماييد. در صورت امكان از حل يك تنه ماجرا صرف نظر كنيد وبا همراهي يكي از دوستان همجنس خود يا يك مشاور متعهد و متدين سعي در پيمودن اين مسير دشوار نماييد.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

باسلام و خسته نباشید.من کلاس چهارم انسانی هستم یه روز توکلاس سرزنگ دینی که بحث امام حسین ع بودیکی ازبچه های کلاس ماگفت:مگه نمیگن وقتی کسی میمیره نبایدپشت سرش حرف زد چون دستش از دنیا کوتاه پس چرا یزیدوشمر رو همش لعنت میکنیم اونا که مردن وکلی هم از عمرشون گذشته خلاصه هرکسی یه حرفی میزد یکی میگفت:خب اون کاری که اونا با امام ما کردن انقدربزرگه که تا اخرزمان باید لعنتشون کرد....ماکلی ازاین حرفازدیم امابازم قانع نشدوحرفه خودشو میزد میخواستم ببینم اگه شما اونجابودیدچه حرفی میزدید که هون راضی میشد؟؟؟؟ باتشکرفراوان

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد گفت كه لعن به معناي لعنت و نفرين كردن است. لعن خداوند يعني دور ساختن از رحمت و عفو و مغفرت خويش اما توسط ملائكه و ديگر لعن كنندگان، طلب دوري از رحمت خدا براي لعنت شوندگان است.(1) و از ديدگاه قرآن و روايات بين لعن و سب فرق وجود دارد و خداوند در قرآن از سب كردن ديگران نهي كرده است.(2) ولي لعن كردن را به عنوان رويكردي فكري و سياسي براي اعلام انزجار و تنفر در برابر هر گونه ظلم و فساد به رسميت شناخته است و خود بدان عمل كرده است.
حال در پاسخ سوال شما مي گوييم كه اولا، از ديدگاه قرآن و روايات اين سخن كه نبايد پشت سر مرده حرف زد و غيبت ديگران چه مرده و چه زنده حرام است، به صورت كلي و مطلق پذيرفته نيست، بلكه منحصر به مواردي خاص خود است. لذا شامل انسان هاي كافر و منافق و ظالم و بدعت گزار و.. نمي شود، چرا كه خداوند در قرآن آنها را لعن كرده است. چنانچه در مواردي متعدد مي فرمايد: أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ(3) لعنت خدا بر ستمكاران باد.
ثانيا؛ ما براي لعن قاتلين امام حسين (ع) هم دليل قرآني داريم و هم مجوز فقهي و شرعي، كه بدانها اشاره مي كنيم.
دليل قرآني:
خود خداوند در قرآن كسي را كه يك انسان مومن را به قتل برساند لعن كرده است و مي فرمايد: وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا،(4) هر كس، فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است در حالي كه جاودانه در آن خواهد بود و خداوند بر او غضب مي كند و او را از رحمتش دور مي سازد و مجازات بزرگي براي او آماده ساخته است.
قاتلين امام حسين (ع) چون عالما و عامدا به قتل امام اقدام كرده اند يقينا اين لعن خداوند شامل حال آنها مي شود بنابر اين وقتي خود خداوند متعال قاتل يك انسان مومن را لعن مي كند چرا ما قاتلين امام حسين و شهداي كربلا را كه بهترين مومنان و مسلمانان بودند را لعن نكنيم؟
دليل فقهي و شرعي:
مسئله لعن را در فقه اسلامي مي توان از جنبه هاي متعددي مورد بحث قرار داد كه به دو مورد آن اشاره مي كنيم.
1- بر اساس فقه اسلامي غيبت كردن بر سه نوع است: غيبت حرام، غيبت جايز، غيبت واجب.
غيبت حرام: بيان مطلبي است در مورد هر مسلمان و مؤمني كه از بيان آن راضي نيست و به ويژه بدگويي پشت سر او. اگر چه مطلب بيان شده درست باشد.
غيبت جايز: در برخي از موارد غيبت جايز است مانند اينكه به كسي ظلم شده است و او نزد وكيل يا قاضي طرح موضوع مي‌نمايد. و يا كسي «مشورت» مي‌نمايد و يا متجاهر به فسق است البته در مورد همان عيبش و...
غيبت واجب:در برخي موارد نيز نه تنها غيبت حرام نيست بلكه واجب هم هست به عنوان مثال: شهادت دادن به حق و به نفع مظلوم – آگاه كردن فرد يا اذهان عمومي از احوال اهل جنايت، فسق و فجور و بدعت در دين. شناسايي و شناساندن دشمن و ...
از آنجا كه قاتلين امام حسين (ع) همگي انسان هاي اهل فجور و فسق و جنايت و... بودند و بدترين ظلم ها و جنايت ها را در حق فرزند پيامبر اسلام روا داشتند و از طرف ديگر هدف ما از لعن كردن و اعلام انزجار از آنها، آگاه كردن ديگران از جنايت هاي آنها و شناساندن دشمنان اهل بيت (ع) و... است. لذا غيبت آنها از نظر شرعي نه تنها حرام نيست و جايز است و بلكه واجب هم است.
2- يكي از فروعات دين اسلام تولّي و تبرّي است يعني دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنان خدا، و هم شيعه و هم اهل سنت در روايات متعددي نقل كرده اند كه حب و بغض به خاطر خداوند، واجب است»، و از نشانه هاي ايمان است(5) و يكي از راه ها و قالبهاي نشان دادن تبري از دشمنان خدا لعن كردن آنها و اعلام انزجار از اعمال و رفتار آنهاست و ما با لعن قاتلين امام حسين (ع) و ديگر شهداي كربلا به اين فروع فقهي عمل مي كنيم و با لعن آنها دوستان خدا را از دشمنان خدا جدا مي كنيم چرا كه اگر «دشمني» با دشمنان خدا نباشد، به تدريج رفتار انسان با آنها دوستانه مي شود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را مي پذيرد و حرف‏هاي آنان را قبول مي كند و كم كم شيطان ديگري مثل آنها مي شود. بنابراين لعن و دشمني با دشمنان، سيستمي دفاعي در مقابل ضررها و خطرها ايجاد مي كند كه باعث در امان ماندن ايمان و اعتقادات از خطرات احتمالي مي شود.(6)
پي نوشت ها:
1. علامه طباطبايي، الميزان، دفتر انتشارات اسلامي، قم، ج1، ص 390.
2. احزاب (33) آيه 64.
3. اعراف(7) آيه 44. و هود(11) آيه 18.
4. نساء(4)آيه 93.
5. كنزالعمّال، ح 24688. و ميزان الحكمه، ج 2، ص 966.
6. محمد تقي مصباح يزدي، آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم، چاپ دهم،1382،ص27-28.(با تلخيص و تصرف).
موفق باشید.

فواید و مضرات جدا کردن کلاس ها و دانشگاهها و تک جنسیتی شدن چیست؟

برادر عزيز؛ از زماني كه نظام آموزشي مختلط در نظام هاي آموزشي كشورهاي جهان مطرح شد، بسياري از دانشمندان و صاحب نظران در علوم گوناگون، به خصوص علوم تربيتي و علوم اجتماعي، درباره آن به بحث و بررسي هاي گسترده اي پرداخته اند. عده اي از آنها از آن حمايت كرده و آن را شيوه مطلوبي براي تحصيل كودكان، اعم از دختر و پسر، دانسته اند. در مقابل عده بيشتري از آنان ضمن مخالفت با آن، به بيان مضرات و آثار سوء آن پرداخته و آن را يك نظام آموزشي مضر و غير مطلوب دانسته اند. در هر صورت قبل از هر گونه پيش داوري در اين باره، ابتدا برخي از اين نظريات موافق و مخالف نقل مي شود و در نهايت قضاوت به عهده خواننده محترم گذاشته مي شود.
نظر موافقان:
1. تعليم و تربيت مختلط از نوع غيرمختلط آن اقتصادي تر است.
2. غالبا گفته مي شود جو اخلاقي موسسات آموزشي مختلط بهتر از موسسات غيرمختلط است و به تعبير دكتر هريس، در مدارسي كه داراي فضاي باز جنسي است و در آن، دختر و پسر با هم اند، هيچ مشكل جنسي و گرايش هاي جنسي به طرف مقابل وجود ندارد، ولي در مدارس مجزا و غير مختلط افراد با تمايلات و گرايش هاي جنسي رشد مي كنند.
3. تعليم و تربيت مختلط با عدالت و انصاف سازگارتر است و سبب مي شود همه دانش آموزان اعم از دختر و پسر دركنار هم از همه فرصت هاي تحصيلي و امكانات آموزشي استفاده كنند.
4. تجربه تحصيل و آموزش دختران و پسران جوان در مدارس مختلط براي كارهاي گروهي آنها در آينده مفيدتر است.
5. مردان و زناني كه در موسسات آموزشي با فضاي باز و بدون قيد و بند جنسيتي تحصيل و كار مي كنند براي كارهاي مشترك در آينده در ساختن جهاني بهتر، آمادگي بيشتري خواهند داشت.
نظر مخالفان:
بيشتر دانشمندان و صاحب نظران علوم تربيتي و علوم اجتماعي با تعليم و تربيت به شيوه مختلط به مخالفت پرداخته و آن را مخالف علايق و خصوصيات و نيازهاي جنسي هر يك از دو جنس و نيز مخالف علايق و ويژگي هاي فرهنگي در جوامع گوناگون دانسته اند.
1. بيشترين مخالفت ها به تفاوت هاي زيستي و رواني دو جنس زن و مرد و در نتيجه تفاوت آنان در نيازهاي آموزشي اشاره دارد. به نظر بعضي از محققان نيازهاي آموزشي آنها به دليل تفاوت هاي موجود، آن قدر متفاوت است كه آموزش يكسان براي هر دو جنس ناممكن مي نمايد و برنامه ريزي آموزشي واحد براي هر دو گروه بسيار مشكل و به سختي قابل اجرا است.چنين برنامه هايي با ويژگي ها و نيازهاي هيچ يك از دو جنس موافق نيست و مطابق با پايين ترين استانداردهاي علمي در جهان است.
2. به دليل تفاوت هاي موجود، به خصوص اختلاف دختران و پسران در زمينه بلوغ، رقابت ها در مدارس مختلط نابرابر مي گردد و اين موضوع معمولا عامل دلسردي پسران و افت تحصيلي آنان و گاه ناراحتي هاي روحي آنها مي شود.
3. تعليم و تربيت مختلط مانع رشد بيشتر توانايي هاي ويژه و نامحسوس زنانه در دختران جوان و توانايي هاي ويژه و نامحسوس مردانه در پسران جوان مي شود.
4. هر يك از دانش آموزان دختر و پسر در صورتي مي توانند با كيفيت بهتر و مطلوب تري به تحصيل ادامه دهند كه با هم جنس هاي خود در يك كلاس تحصيل كنند و حتي داراي كارمندان اداري هم جنس خود باشند. به گفته آستين (Astin)، وقتي هم دانشجويان و هم اعضاي هيئت علمي يك آموزشكده عمدتا از يك جنس باشند، تحصيل دانشجويان در آن موسسه آموزشي تاثيرات مثبت بسياري در پي خواهد داشت. در تحقيقات ديگري نيز ثابت شده است كه مهم ترين عامل تبيين الگوهاي شغلي موفق براي زنان، تحصيل آنها در موسسات آموزشي زنانه است، نه مختلط.
5. تحصيل دانش آموزان دختر و پسر در موسسات آموزشي مختلط سلامت جسمي و روحي آنان، به ويژه دختران را به مخاطره مي اندازد.
6. دلبستگي ها و جذابيت هاي هر يك از دو جنس زن و مرد براي ديگري به خصوص در دوران جواني و نوجواني (كه البته طبيعي است) در آموزشگاه هاي مختلط، افزون بر افت تحصيلي، ناكامي ها و بي بندوباري هاي اجتماعي و اخلاقي را به دنبال دارد كه مديران اين نوع موسسات را با مشكلات بسياري مواجه مي كند.
7. اختلاط هاي اجباري بين دختران و پسران جوان، به ويژه در مدارس متوسطه، آنان را به ازدواج هاي زودرس و بدون توجه به مسائل لازم و ضروري آن مي كشاند. البته لازم به گفتن نيست كه منشا بسياري از طلاق ها و جدايي ها و در نتيجه فسادها و بي بندو باري هاي اخلاقي زنان و مردان بيوه و مجرد، همين ازدواج هاست.
8. تعليم و تربيت مختلط با حفظ دقيق تمام تفاوت هاي اجتماعي، عقلاني و فيزيكي دو دجنس و در نظر گرفتن همه نيازهاي زيستي و رواني و تحصيلي و همچنين گرايش هاي تحصيلي و شغلي آنان ناممكن است. به عبارت ديگر، ملاحظه اين تفاوت ها و نيازها و گرايش ها و سپس برنامه ريزي بر اساس آنها و آن گاه اجراي آنها بر اساس اين موارد، تنها در تعليم و تربيت غير مختلط ميسر است، نه مختلط.
اين 8 مورد تنها گوشه اي از توجيهات و دليل هاي كساني است كه با تحصيل زنان و مردان و دختران و پسران در مدارس مختلط و دركنار هم مخالف اند و با توجه به همين مسائل است كه هنوز هم بسياري از انديشه وران در عرصه تعليم و تربيت و صاحب نظران در علوم انساني با آن به مقابله برمي خيزند و هر روز اين مخالفت ها ابعاد گسترده تري مي يابد.
موفق باشید.

من سه سوال در مورد واقعه کربلا داشتم:

1- آیا حضرت رقیقه (س) و حضرت سکینه (س) یک نفر بودند و اگر هردو فرزند امام حسین (ع) بودند نام مادرشان کیست؟

2- آیا حضرت عباس (ع) ازدواج کرده بودند اگر ازدواج کرده بودند نام همسرشان کیست و آیا فرزند دارد و در کربلا بودند یا نه؟

3- آیا جناب لیلا مادر حضرت علی اکبر (ع) در کربلا حضور داشتند یا نه؟

پاسخ1:
سكينه و رقيه دو نفر بودند مادر سكينه رباب بود و مادر رقيه معلوم نيست در باره رقيه به مطلب زير توجه نمائيد:
در مدارك معتبر ميان فرزندان امام حسين نامي از حضرت رقيه برده نشده است. محدث قمي نيز در فرزندان حسين بن علي ذكري از حضرت رقيه به ميان نياورده است.
اما در منتهي الآمال(1) از كامل بهائي نقل كرده است: كه در شام از بچه هاي كوچك شهادت پدرشان را مخفي مي كردند و به آن ها مي گفتند پدرتان به مسافرت رفته. بر همين وضع بود تا يزيد آن ها را به خانه شخصي خود منتقل نمود. امام دختري چهارساله داشت. شبي از خواب بيدار شد. گفت: پدرم كو. اكنون او را در خواب ديدم. ناراحت و پريشان بود. زنان كه نواي اين كودك را شنيدند. همه صدا به گريه بلند كردند. ساير بچه ها نيز گريه مي كردند. يزيد از خواب بيدار شد. پرسيد: چه خبر است؟ جريان را به او گفتند. دستور داد سر پدرش را برايش ببرند. سر را آوردند. در دامن آن كودك گذاردند. پرسيد: چيست؟ گفتند: اين سر پدر توست. چنان ناراحت شد كه فريادي زد. از همان ناراحتي مريض گرديد و پس از چند روز فوت شد.
اين واقعه بنابر قول وقايع الشهور و الايام آيت ا. . . بيرجندي در پنجم ماه صفر اتفاق افتاده است. در كتاب رياض القدس مي‌نويسد كه روز پنجم صفر بنا به قولي حضرت رقيه خاتون از دنيا رفته و آن طفل كوچك كه مرحوم آيت الله بيرجندي در كتاب وقايع فرموده. به احتمال قوي رقيه بوده است.(2)
روايت فوق نام اين دختر را بيان نكرده و از او فقط با تعبير دخترك چهارساله ياد كرده است.
براي وجود چنين دختري دو شاهد مي‌توان آورد:
شاهد اول: هنگامي كه زينب(س) در كوفه با سر بريده امام حسين(ع) مواجه شد. اشعاري سرود كه در ضمن آن آمده است: «اي برادرم! با فاطمه كوچك سخن بگو كه نزديك است قلبش تهي گردد». (3) كه نشان از وجود چنين دختر خردسالي كه در فراق پدر بي‌تاب بوده دارد.
شاهد دوم: امام حسين(ع) در آخرين لحظات حيات خويش. هنگام مواجهه با شمر فرمود: الا يا زينب يا سكينه! يا ولدي! من ذايكون لكم بعدي؛ الا يا رقيه! يا ام‌كلثوم! انتم وديعة ربي. اليوم قد قرب الوعد. (4)
اگرچه اين جا نيز تنها يك نقل تاريخي است.
ابن فندق (م 565ق)نيز در لباب الانساب از رقيه به عنوان دختر امام حسين(ع) ياد كرده است.(5)
آقاي محمد باقر مدرس مي گويد: درباره اين دختر امام حسين از مرحوم آيت ا. . . نجفي كتباً و شفاهاً سؤالاتي نمودم. فرمود: اگر چه مدارك معتبر از وجود چنين دختري ساكت است. لكن با وجود اين شهرت نمي شود انكار كرد. (6)

پي نوشت ها:
1. محدث قمى، منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل‏،ناشر: دليل‏، مكان نشر قم‏، سال چاپ 1379 ش‏، نوبت چاپ اول‏، ج‏2، ص 1002.
2. حضرت رقيه دختر امام حسين، شيخ علي فلسفي خراساني، ص5.
3. « …يا اخي فاطمة الصغيرة كلمّها فقد كاد قلبها ان يذوبا »بحارالانوار، ج 45، ص 115؛ القندوزي، ينابيع المودة، ج 2، ص 421،انتشارات الشريف الرضي، چاپ اول 1371 ش.
4. مـوسوعة كلمات الامـام الحسين، معهد تحقيقات بـاقرالعلوم، ص511، دارالمعروف، قم، 1415 هـ. چاپ اول؛ ينابيع الموده، ج 2، ص 416.
7. ابن فندق، لباب الانساب، ج 1، ص 355، تحقيق سيد مهدي رجايي، كتابخانه آيت الله نجفي.
5. شخصيت حسين، محمد باقر مدرس بستان آبادي، ناشر دارالكتب الاسلاميه، ص458.
---------------------------

پاسخ2:
ابوالفضل العباس (ع) با لُبابَه دختر عبيدالله بن عباس، پسر عموي پيامبر اكرم (ص)، ازدواج نمود.(1) لبابه، از بانوان بزرگ زمان خويش بود.(2)
ثمره اين پيوند فرزنداني به نام هاي عبيدالله، فضل، حسن، قاسم و يك دختر بود.(3)
برخي نيز عبيدالله و محمد را فرزندان او برشمرده اند.(4)
درباره حضور و شهادت فرزندن ايشان در كربلا اختلاف وجود دارد. برخي اين امر را انكار و برخي شهادت برخي فرزندان عباس (ع) را گزارش كرده اند. (5)

پي نوشت ها:
1. ابوعبدالله المصعب بن عبدالله بن المصعب الزبيري، نسب قريش، دارالمعارف للطباعة والنشر، 1953 م، ج 1، ص 79؛ المحبّر، ابوجعفر محمد بن حبيب البغدادي، بيروت، منشورات دار الآفاق الجديدة، بي تا، ج 1، ص 44 .
2. عبدالرزاق المقرم، العباس(ع)، نجف، مطبعة الحيدرية، بي تا، ص 1952.
3. همان.
4. محسن امين العاملي، اعيان الشيعة، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 ق، ج 1، ص610 .
5. اعيان الشيعة، ج 1، ص 610.
--------------------------------

پاسخ3:
ليلى بنت أبي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي‏، مادر علي اكبر (ع) مي باشد.(1)
درباره حضور وي در كربلا اختلاف است، ولي در منابع كهن و معتبر از حضور وي در كربلا سخن به ميان نيامده است، از اين رو است كه شهيد مطهري اين امر را يكي از موارد تحريف در تاريخ كربلا، ذكر و آن را با استدلال رد مي‌نمايد.(2) محدث قمي مي‌گويد: «ظاهر آن است كه ليلا در كربلا نبوده و من در كتب معتبر نديدم.(3)
همچنين از سخن كشنده علي‌اكبر كه مي‌گويد: «علي آثام العرب ان مربي يفعل مثل ما كان يفعل ان لم اثعكه اباه، (4) گناه تمامي عرب به گردن من اگر اين جوان از كنار من بگذرد و پدر را به عزايش داغدار نسازم؛ در‌حالي‌ كه در عرف چنين مي‌گويند كه «مادرش را به عزايش بنشانم»؛ اما وي فقط از پدرش ياد مي‌كند؛ چنين استفاده مي‌شود كه نه‌تنها ليلا در كربلا نبوده، بلكه اصلاً در قيد حيات نبوده است.
بنابراين با توجه به قراين و شواهد بايد گفت ليلا در كربلا حضور نداشته است.

پي نوشت ها:
1 . شيخ مفيد، ار شاد، انتشارات علميه، ج2، ص 137، محسن امين، اعيان الشيعه بيروت، دارالتعارف للمطبو عات ، چاپ پنجم، 1418، ج2، ص 389.
ج ۱7، ص762 .
2. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ۱۳۷۳ ش، ج17، ص76.
3.شيخ عباس قمي، متنهي الآمال، انتشارات هجرت، ج1 ص 856.
4. طبري، محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، چاپ پنجم، بيروت مؤسسه اعلمي اللمطبوعات، ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۳۴۰.
موفق باشید.

کاربرد اجتماعی لعن چیست . و چه تاثیراتی در زندگی روزمره دارد.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
قبل از پرداختن به كاربرد اجتماعي لعن خوب است به اين نكته توجه شود كه معنا و مفهوم «لعن» هم در لغت و هم در اصطلاح ديني بر خلاف آنچه در زبان فارسي و گويش عمومي مردم تلقي و استفاده مي گردد، توهين و ناسزاگوئي به فرد ملعون نمي باشد، بلكه نوعي اعلان موضع در مقابل يك رفتار خاص مي باشد كه كابرد ها و اهدافي متفاوت نسبت به آنچه عموم مردم به كار مي برند دارد. «لعن» در لغت به معناي طرد نمودن و دور ساختن از روى خشم (1) و در اصطلاح ديني نيز كاربردي نظير اعلان موضع منفي و اعلان برائت از يك رفتار و يا شخصيت خاص با ادبياتي ديني و بدون هتاكي دارد، كه مفهوم آن درخواست از خداوند و دعاي بر عليه فرد مي باشد. (2) خداوند متعال نيز از همين لفظ براي تاديب و بيان موضع نسبت به رفتارها و يا اشخاص خاصي كه رفتار ناشايست داشته اند. استفاده كرده (3) كه معنايش دور نمودن آنها از رحمت و يا وعيد به عذاب مي باشد.«إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون»؛«كسانى كه دلايل روشن، و وسيله هدايتى را كه نازل كرده‏ايم، بعد از آنكه در كتاب براى مردم بيان نموديم، كتمان كنند، خدا آنها را لعنت مى‏كند و همه لعن‏كنندگان نيز، آنها را لعن مى‏كنند.»(4)
بر اين اساس مي گوييم:
كاربرد لغوي و اصطلاحي اين كلمه نشان مي دهد كه كاربرد اجتماعي لعن بيشتر جنبه تربيتي و هدايتي و اصلاحي است و هدف از به كارگيري آن در فرهنگ و جامعه ديني نوعي بازدارندگي و اعلان موضع اعتقادي و اخلاقي نسبت به يك رفتار و يا اعتقاد و يا تفكر خاص مي باشدكه اگر در جاي خود و درست به كار برده شود هم به لحاظ اخلاقي تاثير تربيتي خود را گذاشته و هم مورد تاييد دين مي باشد. البته اين تاثيرات اگر در زندگي افراد جزء به جزء شود، آثار فراواني در رفتار و كردار ايشان خواهد داشت به گونه اي كه تك تك افراد سعي خواهند كرد از رفتار و صفت خاصي را كه مورد نهي و موجب لعن شده پرهيز نمايند.
پي نوشت ها:
1. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، صفوان عدنان، داود، دارالعلم/ الدار الشامية، چاپ اول، دمشق/بيروت، ۱۴۱۲ ق، ص۷۴۱.
2. همان.
3. احزاب، ۵۷؛ آل عمران، ۸۷، هود، ۱۸.
4. بقره (2) آيه 159.
موفق باشید.

آیا عشق کسی را در سینه حفظ کردن گناه است ؟ آیا دوست داشتن کسی گناه دارد ؟

دوست داشتن نامحرم چنانچه منجر به كار حرام مانند نگاه يا سخن و فكر غير شرعي و ديگر محرّمات نشود، ‌اشكالي ندارد.
دوست داشتن يك امر قلبي است و گاهي خارج از اختيار انسان است، صرف دوست داشتن كسي از نظر شرع حرام نيست و گناه حساب نمي شود، مگر آن كه دوست داشتن كسي انسان را به حرام بكشاند، مثل نگاه كردن به دوست نامحرم از روي لذت و شهوت و يا صحبت كردن از روي لذت و برقراري ارتباط هاي غير متعارف و اظهار دوستي و امثال اين گونه مواردي كه انسان را به سوي گناه مي كشاند.
- به نكات زير توجه داشته باشيد:
1- اگر انسان زمينه ازدواج دارد و با قصد ازدواج كسي را دوست داشته باشد، بايد براي فراهم ساختن زمينه ازدواج اقدام كند و از راه هاي متعارف اقدام به خواستگاري نمايد.
اما اگر زمينه ازدواج ندارد و قصد ازدواج با كسي را كه دوستش دارد، نداشته باشد. بايد از عشق و محبتي كه سرانجام مطلوبي ندارد و چه بسا انسان را از خدا غافل كرده و گرفتاري ذهني و فكري و روحي ايجاد مي‌كند، پرهيز نمود.
2- ادامه دوست داشتن و دلبستگي به نامحرم كم كم به وابستگي افراطي منجر خواهد شد. وابستگي افراطي چيزي جز فرسودگي رواني و تخريب روزافزون استقلال روحي- رواني در پي نخواهد داشت. در نهايت افسردگي روحي و از بين رفتن عزت نفس و تخريب شخصيت انساني. 3- تحريك غريزه جنسي، تخيل گرايي افراطي، گرفتار شدن به دام شيطان و ارتكاب گناهان به صورت تدريجي و از بين رفتن زشتي گناه، اضطراب، تشويش و... معلول ادامه دوستي با نامحرم است. اين نوع دوستي ها و دوست داشتن از روي احساسات مقطعي و زود گذر مي باشد.
براي مبارزه با دوستي و دوست داشتن نامحرم به پيامد هاي منفي آن فكر كند و اراده و عزت نفس را در خود تقويت كند.
4- به دليل وابستگي بلكه دلبستگي اي كه نسبت به ايشان داريد، ممكن است صحبت هاي منطقي و كار شناسانه ما را ناديده بگيريد. باز حرف خودتان را تكرار كنيد.
سعي كنيد كمبودهاي عاطفي كه باعث ارتباط و احساس شده، شناسايي كنيد و از راه مناسب خودش جبران كنيد.
وابستگي رواني به چيزي يا كسي باعث كاهش عملكرد در فرد مي‌گردد. به نوعي فرد را از زندگي روزانه ‌و عادي خود خارج مي‌سازد. فرد وابسته رواني مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگي (مثل مواد مخدر يا محبت معشوق) خوش است، در حالي كه اين وابستگي عقلاً و منطقاً امري به شدت نكوهيده‌اي است.
5- هر چيزي علتي دارد. دوست داشتن هم بي علت ايجاد نمي شود.
شما «به چه دليل» آن شخص نامحرم را دوست داريد؟
ا) اگر به دليل فضايلي است كه دارد، دوست داشتن شخص صاحب فضليت به خاطر فضايلش، اشكالي ندارد. حتي اگر از جنس مخالف باشد. مثلاً قطعاً بانوان جامعه ما، برخي از شهدا را دوست دارند و اين امر اشكالي ندارد.
ب) اما اگر او را دوست داريد از اين جهت كه او جنس مخالف شماست، اين داراي اشكال است. چون محبت شهواني است. البته اين نوع محبت، تا زماني كه مبناي عمل خلافي قرار نگرفته، گناه «فقهي» نيست. اما داراي «اشكال اخلاقي» است. به اين معنا كه از «نورانيت» شما كم مي كند و شما در مواقعي از زندگي كه نياز داريد با «نور» درونتان، راه را از بيراهه تشخيص بدهيد و تصميم درستي بگيريد، به خاطر كاسته شدن از نورتان، ممكن است دچار اشتباه شويد.
شما بايد متوجه باشند كه همه چيز در چارچوب فقه قرار نمي گيرد. چه بسا امري از حيث «فقهي» بلا اشكال باشد اما از حيث «اخلاق» درست نباشد. سر و كار فقه با اعمال و رفتار جوارحي ما و احكام پنجگانه (واجب، حرام، مستحب، مكروه) است اما سر و كار اخلاق با جوانح ما و با «فضيلتها و رذيلتها» است.
ج) شايد او را دوست داريد به خاطر برخي فضيلتها و كمالات...
اما اگر همين فضايل و كمالات به همين صورتي كه در اين شخص نامحرم هست، در شخص هم جنستان بود، آيا باز هم او را «به همين نحو» دوست داشتيد؟ پس در اين حالت هم جاي احتياط است. يعني ممكن است همان «محبت شهواني» (كه از لحاظي يك امر طبيعي است ) از اين كانال وارد شود. و آدمي هم چون ناخودآگاه مايل است خودش را مبري از هر گونه خدشه و ايرادي ببيند، لذا متوجه اين امر نشود. يا متوجه بشود ولي خود را به تغافل بزند.
- حاصل سخن اينكه:
علاقه مند‌شدن به كسي كه نامحرم است، تا زماني كه به صورت عمل غير شرعي در خارج نمايان نشود، گناه نيست، اما استمرار داشتن اين حالت ممكن است عوارض و پيامدهاي روحي، رواني و اجتماعي نامطلوب داشته باشد.
اظهار علاقه به نامحرم اگر همراه با كار حرامي باشد جائز نيست و حرام است. نگاه به نامحرم، حرف ها و شوخي هايي كه باعث تحريك شهوت مي‌شوند و خلوت كردن با نامحرم هم از گناهان است. ممكن است شيطان با استفاده از سياست گام به گام، اين امور را بي جلوه نشان دهد تا منجر به گناه مخفي شويم. امام علي عليه السلام فرمود:‌ «اتّقوا معاصي الله في الخلوات فإنّ الشاهد هو الحاكم»(1)از گناه كردن در خلوت بپرهيزيد، زيرا آن كس (خدا) كه شاهد است (‌روز قيامت) حاكم و قاضي خواهد بود. همچنين امام كاظم(ع) فرمود: «حضرت مسيح به اصحاب خود فرمود:‌ گناهان كوچك كه انسان آن ها را به حساب نمي آورد از مكر هاي شيطان است. شيطان آن ها را پيش چشم شما كوچك جلوه مي‌دهد و كم كم آن ها زياد مي شود و شما را احاطه مي كند.»(2) انسان مؤمن مخصوصاً جوانان كه زمينه رشد كمالات در وجودش بيشتر است، بايد با پيمودن طريق صداقت و پاكي، به قلّه كمالات دست بيابد و به جايي برسد كه خدا به ملائكه اش به واسطه او افتخار كند.
پي نوشت ها:
1. ميزان الحكمه‌، محمدمحمدي ري شهري‌، مكتب الاعلام الاسلامي‌، قم. عنوان 1369.
2. همان، عنوان 1372.
موفق باشید.

« محرم و صفر زمان بالیدن است نه فقط نالیدن، بساطش آموزه است نه موزه، تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن، نماد شعور مذهب است نه فقط شور مذهب
 منتظران مهدی(عج) به هوش باشند که حسین(علیه السلام) را منتظرانش کشتند.» من می دانم که ریگی به کفش این موارد هست. کجای این حرف ها اشکال دارد؟ چگونه جواب این حرف ها و پیامک ها را باید داد؟

پاسخ:
درباره جملاتي مانند محرم و صفر زمان باليدن است نه فقط ناليدن جمله اي كاملا درست است باليدن بر ظهور و تبلور ويژگي هاي انسان كامل مانند:
عشق بازي با خدا از سوي سالار شهيدان و تربيت يافتكان مكتب انسان سازي او، باليدن بر وجود عارفاني به حق امام و امام شناساني كه يك جان را قابل فدا كردن نمي دانستند و اندك مي شمردند و در آرزوي داشتن هزاران جان و فداكردن آنها براي امامشان بودند، باليدن بر گوهر ناياب ايثار و فدا كاري و...البته در كنار آين باليدن ها ناليدن نيز لازم است ناليدن براي دوري انسانهاي هدايت يافته ،به دست رسول خدا از مسير هدايت و پيمودن مسير معكوس ناليدن از آن همه سبعيت و وحشي گري به مهربان ترين انسانها و ناليدن از دوري خيل عظيم كوفيان از اخلاق و انسانيت.
اين جمله محرم بساطش آموزه است نه موزه، نيز كاملا صحيح و پر محتوي است.
آري اگر ما هر سال منتظر فرا رسيدن محرم باشيم و فقط خود را براي شنيدن وقايع تاريخي آماده كرده باشيم تا عقده دل را از گريستن خالي كنيم، بدون آنكه از رخدادهاي تاريخي عبرت و از پيامهاي عاشورا درست بگيريم، به مانند موزه از داده هاي تاريخي در آمديم و با گريستن بر اين مصائب تنها به همراهي احساسي نه همراهي واقعي با امام حسين پرداخته و اهداف او را مورد غفلت قرار داديم.
آنچه امام حسين از اين قيام وشهادت خواست بيداري و حركت امت اسلامي بود نه فقط همراهي احساسي و دانستن داده هاي تاريخي. بسي محرم آموزه است.
جمله ﻣﺤﺮﻡ زمان ﺧﻮﺏ ﻧﮕﺮﻳﺴﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﮔﺮﻳﺴﺘﻦ،بايد گفت:
گريه و عزاداري بايد ابزاري براي شناخت و معرفي امام حسين و اهداف قيام باشد نه آنكه هدف باشد.
اين جمله پر محتوا است و اشاره به يكي از فلسفه هاي قيام دارد. (بصيرت و آگاهي)
يكي از مهم‌ترين عوامل قيام امام حسين، همان است كه در زيارت نوراني اربعين آمده:
«وبذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة وحيرة الضلالة؛ (1) جانش را در راه تو فدا كرد تا بندگانت را از ناداني و حيرت گمراهي نجات دهد».
بنابراين اساس قيام امام براي نجات مردم از جهالت نوين و گمراهي جديد بود كه به نام دين و خليفه مسلمانان مي‌خواست از سوي يزيد اجرا شود. حضرت با قيام خود حقايق را روشن ساخت. براي ابد روشن نمود كه جهالت نوين يزيدي ربطي به دين ندارد. نبايد نفاق در لباس دين مردم را به حقايق آسماني بدبين كند.
اين جهالت در تمام برهه هاي تاريخ جاري است.
ﻧﻤﺎﺩ ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺷﻮﺭ
اين جمله به شكل اطلاق درست نيست.
لازم است عاشورا در ما ايجاد شور ‌‌كند، البته شور تنها نه، همراه با اين شور بايد شعوري هم وجود داشته باشد شناخت ظلم، ظالم، ظلم ستيزي ،جبهه حق، بصيرت و... همانگونه كه پيش تر گفتيم شور وسيله براي رسيدن به شعور بايد باشد.
منتظران ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺭﺍ ﻣﻨﺘﻈﺮﺍﻧﺶ ﮐﺸﺘﻨﺪ.
آري كساني كه در برابر امام حسين ايستادند همان كساني بودند‌ كه امام حسين(ع) را دعوت كردند همان دعوت‌كنندگان بودند كه كمر به قتل امام خود بستند. اما آنان منتظران واقعي حسين نبودند كساني بودند به تعبيري نان را به نرخ روز خوردند، در موقعيتي احساس كردند اگر حسين را دعوت كنند و با او بيعت كنند به آرزوهاي خويش مي رسند. اما زماني كه با تطميع ها و يا خشونتهاي يزيد روبرو شدند بسياري سكوت و خانه نشيني اختيار كردند و بسياري ديگر شمشير به روي او كشيدند.
منتظر واقعي معنايش اين نيست كه انسان بنشيند، دست به هيچ كارى نزند، هيچ اصلاحى را وجهه‏ ى همت خود نكند، صرفاً دل خوش كند به اينكه منتظر امام (عليه الصّلاة و السّلام) هست.
مردم منتظر بايد در انتظارِ دست قاهرِ قدرتمندِ الهىِ ملكوتى باشند كه بايد بيايد و با كمك همين انسانها سيطره‏ى ظلم را از بين ببرد و حق را غالب كند و عدل را در زندگى مردم حاكم كند وجهالت را بزدايد و پرچم توحيد را بلند كند؛ انسانها را بنده‏ى واقعى خدا بكند. بايد براى اين كار آماده بود. كوفيان كجا چنين آمادگي داشتند.
همان گونه كه منتظران واقعي امام زمان بايد اين گونه باشند.
امروز ما نيز بايد انتظار فرج داشته باشيم يعني منتظر باشيم كه دست قدرتمند عدالت ‏گسترى بيايد و اين غلبه‏ى ظلم و جور را كه همه‏ى بشريت را مقهور خود كرده است، بشكند.
پس انتظار حركت است؛ انتظار سكون نيست؛ انتظار رها كردن و نشستن براى اينكه كار به خودى خود صورت بگيرد، نيست. انتظار حركت است. انتظار آمادگى است. اين آمادگى را بايد در وجود خودمان، در محيط پيرامون خودمان حفظ كنيم. اين قدم بزرگ را برداريم و فضاى انتظار را آماده كنيم. اين معناى انتظار فرج است.
نتيجه آنكه كوفيان تنها انسانهاي دم دمي مزاجي بودند كه امام حسين را دوست داشتند نه منتظران واقعي او از اين رو وقتي در تنگنا قرار گرفتند پشت امام خويش را خالي نمودند.
شايد در بين ما نيز كساني باشند كه واژه منتظر را يدك مي كشند اما هنگام آزمون عرصه را ترك كنند به مانند كوفيان. كه از اين باب به خدا پناه مي بريم.

پي نوشت:
1. ابن قولويه‏،كامل الزيارات، ناشر مرتضوى‏، ص228.
موفق باشید.

صفحه‌ها