پرسش وپاسخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

چرا وقتی یک مسلمان مسیحی میشه، حکمش اعدامه ولی یه کافر مسلمون باشه کاری نمی کنند؟

پاسخ:
اسلام هم دین رحمت و رأفت و مهربانی است و هم دین عقل و تأمل و بینش؛ از نظر جهان بینی اسلامی همه انسان ها از آزادی، اختیار و قدرت بر تصمیم گیری برخوردارند. خودشان سرنوشت خویش را رقم می زنند.
اسلام از راه های گوناگون می کوشد اندیشه بشر را از اسارت باطل برهاند. آدمی با دید باز و وسعت نظر بیندیشد و داوری کند و دین و آیین حق را برگزیند. این سخن قرآن است که می گوید:
«به آن بندگانی مژده باد که همه سخنان را می شنوند و بهترین را برمی گزینند».(1)
« چون به ایشان گفته شود که از آن چه از سوی خدا فرود آمده است، پیروی کنید، گویند: نه، به همان راهی می رویم که پدران ما می رفتند. حتی اگر پدران شان بی خرد و گمراه بوده اند!»(2)
آیه اخیر، انسان ها را توبیخ می کند که چگونه به راه پدران و تقلید از آنان رفتند، شاید پدران آن ها درک نمی کردند. پس تقلید در دین از نظر قرآن محکوم است. در روایات تصریح شده که تقلید در دین، نه فقط از پدر و مادر مردود است، حتی تقلید در عقاید از شخصیت های بزرگ هم جایز نیست.(3)
البته بدان معنا نیست که باید دینی غیر از دین پدران انتخاب نمود، بلکه چه بسا راه و دین پدران حق باشد، اما در هر صورت انتخاب دین باید با استدلال و آگاهی و تحقیق باشد، پس اسلام خود سفارش به تحقیق و تأمل و بررسی می نماید و از این امر هیچ پرهیز و إبایی ندارد.
بالاتر از همه این ها اسلام به صراحت هر نوع اجبار و اکراه در تحمیل دین را رد کرده می فرماید :« لَا اِکرَاهَ فِی الدِّینِ (4) در دین اکره و اجباری نیست»، زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی، قابلیت اجبار و تحمیل کردن یا اجباری شدن ندارد؛ دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه درون و قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست.
به همین خاطر دین حقیقی هر انسانی همان چیزی است که در اعماق قلب خود بدان پایبند است و آن را حق می داند و با عقل و جان خود به حقانیت آن رسیده است. اسلام همه افراد را به ضرورت رسیدن به چنین دینی تشویق نموده است. از هر نوع تقلید کورکورانه در اصول و مبانی معرفتی و دینی مذمت نموده است.
آنچه در مورد برخورد حكومت اسلامي با مسلماناني كه دين خود را تغيير مي دهند مطرح است مربوط به مسأله ارتداد است، اما ارتداد اصلاً ارتباطی با حوزه اعتقاد فردی ندارد، بلکه حقیقتی اجتماعی است؛ به همین خاطر اولین شرط ارتداد، اظهار کردن ارتداد است. معنای دقیق تر آن موضع گیری در مقابل اسلام در جامعه است؛ بنابراین مساله ارتداد مربوط به جامعه می شود و یک جرم اجتماعی و سیاسی در جامعه اسلامی است.
در نتيجه هر فردی پس از رسیدن به بلوغ فکری و جسمی، به حکم عقل و البته به تصریح اسلام، موظف است که دین حق را یافته و مبانی فکری و اعتقادی خود را بر اساس استدلالات عقلی و برهانی پایه ریزی نماید؛ البته این بدان معنا نیست که لازم باشد انسان تفکرات قبلی خود و باورهای مبتنی بر فطرت درونی خود را به کناری نهاده، آن ها را انکار نماید، بلکه به مقتضای رشد فکری و عقلی لازم است برای دفع شبهات و اشکالات عقلی، پایه های فکری خود را بر اساس تفکر و برهان و استدلال استوار نماید.
شرط لازم در این مسیر بهره مندی از ابزار لازم برای شناخت حقیقت و برخورداری از راهکارهای درک حقیقت و دور کردن ذهن و فکر از هر نوع پیش داوری و معیار قرار دادن انصاف و حقیقت جویی است؛ بر این اساس اگر فردى در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین اسلام بر حق نیست، مى‏ تواند -بلکه باید- به حکم عقل و طبق دیدگاه اسلام، دین دیگری را انتخاب کند و در این زمینه هیچ مشکلی برای او پیش نخواهد آمد.
اما در جامعه‏ اى که بر اساس اعتقادات و باورهاى دینى، قوانین، رفتارهاى اجتماعى و فردى، امیال و آرزوهاى انسان‏ ها و ارزش‏ هاى اخلاقى شان شکل گرفته که هر یک از این موارد کارکردهاى بسیارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دین و اعتقادات عمومی جامعه موضع‏ گیرى نموده و درصدد تخریب آن ها باشد، زیرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و اجتماعى ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعى خواهد شد.
آری، پذیرش دین به عنوان یک مسئله فردی امری انتخابی است. انسان در انتخاب آن آزاد است و با دليل يا بي دليل مي تواند براي خود ديني انتخاب نمايد، این نکته ای است که در قرآن نیز مورد تأیید و تأکید قرار گرفته، اما انسان حق ندارد از آزادی سوء استفاده کند. به بهانه آزادی، اعتقادات جامعه را تهدید نماید. امنیت فکری و فرهنگی اجتماع را متزلزل و مختل کند. حکم ارتداد برای چنین موردی است و این سخن مورد پذیرش عقل و عرف است.
ضرورت این مطلب آن گاه روشن تر می شود که بدانیم اعتقادات دینی در افراد گوناگون جامعه وضعیتی متفاوت دارد. بسیاری از افراد در همه جوامع اعتقادات خود را بر اساس باورهای عمومی و فضای اجتماعی و انطباق آن ها با دریافت های فطری خود بنا نموده اند. چندان قابلیت و امکان بررسی و تحلیل عمیق عقلی و منطقی برای آنان فراهم نیست، در نتیجه این گونه تخریب فکری و عقیدتی بیش ترین اثرمنفی را در آنان گذاشته، بدون آن که زمینه رسیدن آنان به حقیقت را فراهم سازد.
بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومى و ایمان مردم را متزلزل مى‏ کند، اظهار آن روا و شایسته نیست، به همین خاطر با وجود یک سرى شرایط اسلام با مرتد برخورد مى‏ کند. اما اگر فرد باور خود را رواج نداده و به امنیت فکرى و فرهنگى جامعه آسیبى وارد نکرد، حکومت اسلامی به او کارى نداشته و حکم ارتداد هم بر او جاری نمی شود و عقیده‏اش نزد خودش محترم است.
توجه به این نکته هم سودمند است که حکم ارتداد در ادیان آسمانى دیگر (مسیحیت و یهود) نیز وجود داشته، به صراحت در کتب مقدس آنان بیان شده (5) زیرا طبیعى است که هر دینى براى محافظت از کیان خود، راهکارهایى را براى وحدت پیروانش و جلوگیری از زمینه سازی برای تردید و ابهام و تشکیک در آن اندیشیده باشد؛ این حکم و سخت گیری در این خصوص کاملا عقلانی و عرفی و متناسب با توجه به مجموعه افراد جامعه و در مسیر نگاه رحیمانه به همه انسان ها است .
حكم مرتد حقيقي تنها در برخي مواردِ خاص بسيار سخت بوده و اعدام است (6) اما نه هر انکار و تشکیکی در دین اسلام ارتداد محسوب می شود و نه هر فردی به صرف تغییر دین ،خونش مباح شده ،اعدام می شود؛ بلکه حكم زنان مرتد و همچنين كساني كه ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند كه مرتد ملي ناميده مي شوند اعدام نيست .
در نتيجه از چهار قسم مرتد ملی و فطری (كساني كه مسلمان زاده اند) از زنان و مردان، تنها مرتد فطری مرد به اتفاق بسیاری از فقها، آن هم در شرایط خاص و با حصول شرايط متعدد مستحق مرگ است. در خصوص دیگر گروه ها رفتار و برخوردهای متفاوت دیگری اعمال می شود (7).

پى‏ نوشت‏ها:
1. زمر (39) آیه 18.
2. بقره (2) آیه 170؛ مائده(5) آیه 104.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق، ج 23، ص 103.
4. بقره (2) آیه 256.
5. کتاب مقدس، تورات، سفر تثنیه، فصل 13؛ عهد جدید (انجیل)، نامه‏ای به مسیحیان عبرانی، بند 10.
6. خمينى، تحرير الوسيلة، مؤسسه دار العلم‏ ، قم بيتا، ج 1، ص 118.
7. عبد الکریم موسوی اردبیلی، فقه الحدود و التعزیرات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413 ق، ص 840.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام من 3 سال است که استمنا میکنم حال حاظر 15 سال دارم خیلی توبه کردم و شکستم آیا خدا مرا می بخشد؟ آیااگر بعد از صد ها بار توبه شکستن این بار آخرم باشد خدامرا میبخشد؟ آیا دوباره مرا دوست می دارد؟ آیا هوایم را مثل قبلا دارد؟ وآیا مشکل هایی که در جسمم به وجود آمده خوب می شود؟ آیا وقتی ازدواج کنم بچه ام سالم به دنیا می آید ؟ آیا خدا آتشش را برمن فرو میریزد یا مرا می بخشد؟ دلم میخواهد جیغ بکشم و بگویم خدا غلط کرده ام گرچه بارها توبه کگرده ام و شکسته ام چه کنم؟ کمکم کنید خواهش می کنم

پاسخ:
از این که در عنفوان جوانی توانسته اید روح و جان خود را از دام شیطان برهانید و با عزم و اراده قوی به وادی نور و پاکی قدم نهید، خرسندیم. به شما تبریک می گوییم. امیدواریم که اراده پولادین خود را به کار بسته و همواره روح خویش را از زندان گناهان رهایی بخشید. در پاسخ به سوالتان لازم می دانم به چند نکته اشاره کنم :
1- خود ارضایى یکى از اقسام انحرافات جنسى به شمار مى‏رود. در پیدایى آن علل مختلفى دخالت دارد مانند تحوّلات بلوغ، عوامل تحریک زا، عقده حقارت، مساعد نبودن محیط خانواده، معاشرت با منحرفان، ضعف ایمان و ناآگاهى از پیامدهاى خودارضایى.خودارضایی عوارض جسمی و روحی و روانی زیادی دارد.
عوارض شوم این عمل زشت در قوه تفکر انسان غیر قابل انکار است. عوارضی مثل: ضعف حافظه ، از بین رفتن خلاقیت‏ها، توانایى‏ها و سرکوب شدن استعدادها، عدم میل به تحصیل ، مطالعه، تحقیقات علمى و فعالیت‏هاى فکرى، افت تحصیلى‏ و ... .
استمنا عادت زشتی است که تکرار مستمر آن موجب شده این عادت به صورت طبیعت ثانوی در آمده باشد. روشن است عملی که عادت برای انسان شده باشد، یک شب از سر به در نمی‌رود، ولی به تدریج ترک خواهد شد. در مدت نسبتاً کوتاهی آثار شوم آن نیز برطرف خواهد گشت.
توبه از هر گناهی و از جمله استمنا دو رکن اساسی دارد: پشیمانی بر گناه؛ عزم بر ترک آن.
اولین گام در ترک استمنا امید به نجات از دام این بیماری است. به گواهی پزشکان و بسیاری از افرادی که آلوده بوده‌اند، ‌اگر از طریق صحیحی وارد شوید، نجات از آن مانند دیگر اعتیاد‌ها مسلّم و حتمی است.
گام دوم: تصمیم، اراده و صبر در برابر خواسته‌های نفسانی است. اگر قبلاً تصمیم گرفته‌اید،ولی باز آن را شکسته‌اید، مأیوس نشوید. بیایید از نو تصمیم بگیرید. با در نظر گرفتن سرانجام این گناه و بررسی تمام جوانب مسئله و بسیج کردن تمام نیروهای معنوی خود، به خصوص ایمان به خدا عزم خود را در ترک استمنا راسخ کنید. با جدیت وارد عمل شوید. با زبان جاری کردن استغفار و طلب مغفرت و عزم بر ترک گناه مطمئن باشید گناه سابق شما بخشیده شده است. با ترک این عادت ناپسند مشکلات رفتاری شما نیز برطرف خواهد شد.
سعی کنید خاطرات تلخ گذشته را به بوته فراموشی بسپارید. بر نقاط قوّت خود تأکید و اصرار ورزید تا از این طریق اعتماد به نفس و خود باوری شما تقویت گردد.
برادر گرامی ضمن سپاس از شما به جهت ارتباط با ما، مطالب تکمیلی درباره استمنا و روش صحیح توبه و ..... را می توانید در آرشیو سایت، مطالعه کنید لذا از طولانی کردن پاسخ خودداری کرده و شما را به سایت های porsojoo.ir و pasokhgoo.ir ارجاع می دهیم.
2-همانگونه که خودتان نیز می دانید ارائه هر راهکاری برای ترک استمنا، متوقف بر خواست و اراده قطعی شماست. بهترین اذکار و قوی ترین راهکارها بدون خواست واقعی شما روی کاغذ باقی می‌ماند.عواملی در تقویت اراده مؤثر است مانند: تمرکز بخشیدن به فعالیت های گوناگون، توجه به عبادات به ویژه نماز که تمرین تمرکز فکر است، پایان رسانیدن کارهای نیمه تمام، تلقین مثبت و....
بر این اساس مهم ترین ابزار در ترک معصیت و فرار از دام شیطان، اراده و قوی در ترک اعمال زشت و ناپسند است. مهم ترین کاری که باید انجام دهید، این است که اراده و اعتماد به نفس خودت را تقویت نمایی تا در مقابل طوفان وسوسه های شیطانی تاب بیاوری.
3- راهكار اصلي در پيشگيري و درمان مشکل، طبق فرموده قرآن، دو چیز است: یکی ازدواج است که شرایط آن برای شما مهیا نیست و دیگری داشتن تقوای درونی و عملی. بزرگان گفته‏اند: «نفس را مشغول بدار؛ و گرنه او تو را به خود مشغول خواهد ساخت». این ها تنها راهی هستند که غریزه جنسی خود را به طور موقت کنترل کنید. طبیعی است برای کنترل غریزه جنسی باید از برخی راهکارها کمک بگیرید. در این زمینه باید چند چیز را دقیقاً و حتماً بدون سهل‏انگاری عمل نمایید:
1. تصمیم جدی و قاطع بر گناه نکردن؛ تا انسان عزم راسخ بر ترک گناه نداشته باشد، چندان توفیقی در عدم ارتکاب گناه به دست نمی‌آورد.
2. ترک زمینه گناه: پیشگیری از زمینه های گناه آسان‌ترین راه مبارزه با گناه است. جوانی که می‌خواهد گناه نکند ، باید خود را از صحنه‌های گناه دور نگه دارد.
این خود زیر مجموعه‏ای دارد که مهم ترین آن عبارت از است:
* کنترل چشم:
دقیقا باید مواظب چشم خود بود که مبادا به نامحرم و هر آنچه که شهوت‏انگیز است، نگاه شود. امام صادق(ع)می فرماید: «النظر سهم من سهام ابلیس مسموم و کم من نظرة اورثت حسرة طویلة؛(2)
نظر دوختن تیری مسموم از تیرهای ابلیس است. چه بسا نگاهی که حسرت دراز مدتی را (در دل) به ارث بگذارد». تا حد امکان انسان از حضور در مجالس مختلط یا برخورد با نامحرم پرهیز نماید.
* کنترل گوش:
باید از شنیدنی‏هایی که ممکن است به حرام منجر شوند و زمینه‏ساز حرام هستند، پرهیز شود. مانند نوار موسیقی، صدای شهوت‏انگیز نامحرم و...
* ترک مصاحبت با دوستان ناباب:
دوستانی که باعث می‏شوند انسان مزة گناه را مزمزه کند، دشمن هستند و باید از آن ها پرهیز کرد.
البته این ها از مهم ترین زمینه‏های گناه هستند که باید ترک شوند، ولی به طور کلی هر چیزی که زمینة گناه را فراهم می‏کند ، باید ترک شود.
ترک فکر گناه، اشتغال به برنامة شبانه‏روزی، ورزش،توجه کامل به این که خداوند در همة حالات آگاه و ناظر بر اعمال ما است، تفکر در عواقب زیان بار گناه، باور کردن این که شیطان و نفس امّاره، دشمن انسانند،عمر انسان زودگذر است و در آینده بسیار نزدیک به نتایج اعمالش خواهد رسید، از مهم ترین مواردی هستند که انسان را در داشتن داشتن تقوای درونی و عملی کمک می کند.
در صورت تمایل برای صحبت در زمینه موارد یاد شده، می توانید در مکاتبات بعدی مطرح کنید تا پاسخ دهیم. همچنین چنانچه گناه خاصی مورد نظرتان بود، در مکاتبه بعدی یاد‌آوری نمایید تا راهکارهایی خاصی برای آن ارائه شود.
در مورد زیان های جسمی و روانی ناشی از خود ارضایی بدانید همة این عوارض، در پرتو معالجات و تدابیردرمانی قابل جبران است.

پی نوشت ها:
1. نور (24) آیه32.
2. حاج شيخ عباس قمي، سفينه البحار، دار الاسوه ، 1422 ه.ق ، ماده نظر.

آیا کنیز باید به اجبار با هر که او را بخرد رابطه جنسی برقرار کند؟ آیا از نظر اسلام کنیزی که از صاحبش بچه دار شده را می شود برخلاف میلش از بچه جدا کرد و به مرد دیگری هدیه داد؟

با توجه به این که مدت زیادی است که برده داری از بین رفته و لغو اعلام گردیده و امروز موضوع ندارد طرح و پاسخ به این مسئله ضرورتی ندارد.
اجمالا می گوییم کهدر جهان آن روز برده گیری و برده داری واقعیتی بود که نه اسلام آن را ایجاد کرد و نه بدان راضی بود. ولی اسلام به عنوان یک دین نوپا هنوز قدرتی نداشت تا این مساله را براندازد و چاره ای نبود جز این که برای این واقعیت موجود، احکام عادلانه و مناسب داشته باشد.
در آن زمان از راه های شبیخون و غارت و زور و جنگ ظالمانه و تهاجمی و غدر و نیرنگ افراد اعم از زن و مرد را به بردگی می گرفتند و خرید و فروش برده، تجارتی معمول و پرسود بود.
اسلام همه راه های غلط و ظالمانه برده گیری را بست. ولی در جنگ دفاعی، حاکم مسلمانان حق داشت افراد دشمن مهاجم و ظالم را که بعد از شکست دشمن به اسارت در آمده اند را به منت یا در قبال گرفتن فدیه آزاد کند و چون غیر مسلمانان افراد اسیر از مسلمانان را به بردگی می گرفتند، پیامبر برای رعایت مصلحت جامعه اسلامی و برای مقابله به مثل تا دشمن به فکر تجاوز به جامعه اسلامی نیفتد، اجازه داد اسیران را در صورت مصلحت بینی حاکم عادل اسلام، به بردگی بگیرند. این تنها موردی بود که از سر ضرورت و برای رعایت مصلحت جامعه اسلامی و از باب مقابله به مثل، اجازه برده گیری افراد متجاوز اعم از زن و مرد، داده شد.
اما خرید و فروش بردگانی که در جاهای دیگر به ظلم یا غیر ظلم به بردگی گرفته شده بودند را به مسلمانان داد تا این بردگان از این راه به جامعه اسلامی وارد شده و در معرض ایمان آوردن به حق و آزاد شدن قرار بگیرند. زیرا در اسلام راه های زیاد الزامی و استحبابی برای آزاد شدن برده ها قرار داده شده بود.
طبیعی است که برده اعم از زن و مرد، ملک صاحبش به حساب می آید و صاحبش مانند اموال دیگرش از آنها استفاده می کند و استفاده جنسی از زن اولین استفاده ای است که به ذهن می رسد و همه کس به صاحب یک کنیز چون مالک او است، حق می دهد از آن کنیز بهره جنسی بگیرد یا بهره جنسی گرفتن از او را باشرایطی به دیگری واگذارد .این یک حکم طبیعی است. ممکن است برده گیری را ممنوع کنیم ولی نمی توانیم بگوییم زنی برده شما باشد. اما از او بهره جنسی نگیر همچنان که مالک حق دارد غلام و برده اش را به کار بگیرد و منع او از این به کارگیری، یعنی لغو بردگی.
کافران و مشرکانی که برای به نابود کردن اسلام و کشتن و به بردگی گرفتن مسلمانان هجوم کرده اند را باید کشت و اسیر کرد و اسیران را اگر حاکم اسلام مصلحت ببیند و اجازه دهد، می توان به بردگی گرفت. اینها احکام طبیعی بردگی است و تا زمانی که بردگی وجود داشته باشد، این احکام هم هست. اسلام چون بردگی را نمی پسندید و آن را در حد محدودی از سر ناچاری پذیرفته بود، قانون های الزامی و غیر الزامی فراوانی برای از بین بردن آن وضع کرد از جمله قانون ها این بود که گر چه مالک می تواند برده و کنیز خود را هر گاه خواست بفروشد یا هبه دهد.

در یک مناظره بین شیعه و سنی شنیدم که عالم سنی گفت: "امام علی چند روز بعد از ماجرای سقیفه و به همراه عباس (عموی پیامبر) با ابوبکر و عمر بیعت کردند و خودشون در بیعت کردن پیشقدم شدند اما امام علی(ع) تنها انتظاری که داشته، انتظار مشاوره با ابوبکر و عمر بوده." درباره منبعش دقیقا حضور ذهن ندارم اما گمون کنم معتبر بوده که تو مناظره ای بین شیعه و سنی مطرح شد. آیا همچین موردی سندیت داره و صحیحه؟

پاسخ:
چنين سخني كه امام علي (علیه السلام) در بيعت، چشم داشت مقام مشاوره اي داشته، سخني نادرست است. آن حضرت حتي از پذيرش مسئوليت و حضور و شركت در جنگ هاي دوران خلفا إباء داشت با آنكه سعي در متقاعد كردن او براي فرماندهي و يا شركت در جنگ داشتند. بله گاهي مشاوره مي داده و آن هم به جهت حفظ اسلام ومسلمين است.
امام علي با خلافت آنان مخالف بوده و با آنان در آغاز بيعت نكردند تا آنكه مجبور به بيعت شدند.
زيرا امام ادعاي جانشيني داشته است.
شواهد اين كه امام با خلافت ابوبكر مخالف بودند و خود ادعاي جانشيني داشته بسيار است كه ما به نمونه هايي اشاره مي كنيم:
رفتار و گفتار حضرت نشان مى‏ دهد که ایشان پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هرگز کسى را براى خلافت شایسته‏ تر از خود نمى‏ دانسته‏ اند.
امام علی -طبق گفته «ابن قتیبه دینوری»- شب‌ها حضرت فاطمه را سوار بر چهارپایانی می­ کرد و در مجالس انصار می­ گردانید. فاطمه(س) از آن‌ها می­ خواست از امام علی پشتیبانی کنند. آنان در پاسخ می‌گفتند:
ای دختر رسول خدا! بیعت ما با ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است. نمی‌توانیم نقض بیعت کنیم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوی ما می­ آمد، به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم. (1)
حضرت هنگام به خلافت رسیدن و پس از مخالفت طلحه و زبیر به ایشان مى‏ فرماید:
«فَوَاللَّهِ ما زِلْتُ مَدْفوعا عَنْ حَقّى، مُستَأثَرا عَلى، مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِیه ُ(2)؛ سوگند به خدا! همواره از حق خویش محروم ماندم. از هنگام وفات پیامبر تا امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگرى اختصاص داده‏ اند».
حضرت، در خطبه سوم نهج البلاغه، موسوم به شقشقیه نیز حقانیت خود را براى جانشینى پیامبر این گونه بیان مى‏ فرماید:
آگاه باشید به خدا سوگند! فلانى (ابن ابى قحافه، خلیفه اول ابابکر) جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مى‏ دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسیاب است به سنگ آسیاب که دور آن حرکت مى‏ کند. او مى‏ دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است. مرغان دور پرواز اندیشه‏ ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت را رها کرده، دامن جمع نمودم و از خلافت کناره‏گیرى کردم. همواره در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم یا در این محیط خفقان‏ زا و تاریکى که به وجود آورده‏ اند، صبر پیشه سازم؟ محیطى که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، مردان با ایمان را تا قیام قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى‏ دارد! پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه‏ تر دیدم. پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با دیدگان خود مى‏ نگریستم که میراث مرا به غارت مى‏ برند(3).
در خصوص بیعت امام علی (ع) با ابابکر اختلاف نظر وجود دارد. اختلاف در زمینه بیعت و عدم بیعت امام با ابوبکر و تاریخ و چگونگی بیعت حضرت می باشد. برخى معتقدند که حضرت در ابتداى کار و قبل از وفات فاطمه زهرا(س) بیعت نمود. عده کثیرى بر این باورند که علی(ع) بعد از رحلت جانگداز فاطمه(س) بیعت کرد. صاحب اعیان الشیعه مى گوید: بعضى از روایات دلالت دارد که علی(ع) همان روزى که ایشان را به مسجد بردند،بیعت کرد، ولی اکثر روایات دلالت دارند که ایشان شش ماه بعد و پس از وفات فاطمه(س) بیعت کرد (4).
در برخی کتاب های اهل سنت آمده است که امام پس از رحلت حضرت زهرا با ابابکر بیعت نمود.(5) در مجموع دلالت اکثر روایات و نتیجه ‌تحقیق علما بر این است که حضرت پس از رحلت فاطمه زهرا بیعت نمود. البته بیعت بر اساس آن نبوده است که حضرت حکومت ابابکر را مشروع می دانست. بلکه بیعت حضرت جهت مصالح و حفظ دین بود؛ برخی باور دارند که بیعت امام با خلفا اجباری یا مصلحت در آن بوده است.
برای آگاهی بیش تر به کتاب ،فروغ ولایت، از آیت الله جعفر سبحانی مراجعه نمائید.

پي نوشت ها:
1. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، تحقيق خليل المنصور، دار الكتب العلميه، بيروت، ص 16.
2. نهج‏البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 6.
3 . همان، خطبه 3.
4. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات،1418 ه ق، چاپ پنجم، تحقیق سید حسن امین، ج2، ص171.
5. تاریخ الطبرى، محمد بن جریر طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه ،1358، ج 2، ص 448.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها