پرسش وپاسخ

سلام.من سالهاست به استمنا معتادم 15سالمه و از اون موقع که عروسک داشتم استمنا می کردم.از 3-4سالگی مادرم گاهی میدید اما چیزی نمی گفت تموم این سالها انجام می دادم به طور مستمر و زیاد البته من در مورد مسایل جنسی تا 2سال پیش چیزی نمی دونستم و فقط از نادونی خودم بود خانواده ی خیلی بدی دارم.اصلا اهل تربیت درست نیستند.حدود دوسال قبل استمنا رو ترک کردم چون خیلی از عذابش افسرده بودم.اما نمره های بد سال دوم دیوونم کرد و واسه نجات رو آوردم به استمنا.توی اون دوره یه سال و نیم کامل ترکش کردم بدون هیچ عذابی.اما الان حدود 7-8دوره ترکش کردم اما همش تسلیم می شم.فاصلشونو بیشتر کردم اما بازم نشد.گفتم سالهاست معتادم و همه ی عوارضش(که تو سایتا خوندم)در من وجود داره بدون استثنا.عاشق یه نفرم شدم که داشت نجاتم می داد اما یه مریضی گرفت و..... فقط به خودکشی فکر می کنم کسی جز اون پسر از دردم خبر نداره بمیرم بهتره تا اینکه روز قیامت خدا بی حساب منو بفرسته جهنم آدم ساده ای هستم.کار به کار کسی ندارم.فقط آخرای خطم هرشب با آرزوی مرگ می خوابم و صبح با عذاب اینکه نوز زندم بیدار می شم اعتیاد به نیازی که خدا در من قرار داره خیلی سخته کمکم کنید.لطفا

پاسخ:
به عنوان كارشناس ارشد روان شناسي و دانش آموخته حوزه توجه شما را به نكات ذيل جلب مي نمايم:
1. گويا شما قرار است جاي خداوند تصميم بگيريد خداوندي كه همه گناهان ريز و درشت را يك جا مي آمرزد و گناه شما هر چقدر بزرگ باشد از بخشش خداوند بزرگتر نيست. حسن ظن به خدا داشته باشيد و مطمئن باشید كماكان بنده دوست داشتني خدا هستيد. جهنم رفتن به همين سادگي ها نيست و شما ان شا الله فرجامي جز بهشت برين نخواهيد داشت. احساس گناه افراطي نه تنها رحماني نيست بلكه صددرصد شيطاني است. احساس گناه تا اندازه ای خوب است كه به ترك گناهان بينجامد ولي احساس گناه افراطي شما نه تنها مفيد نيست بلكه با بالا بردن سطح اضطراب شما سهم بسزايي در گرايش شما به تكرار خودارضايي دارد.
2. استمنا شما در ايام كودكي به احتمال زياد به اضطراب بالاي شما باز مي گردد. (هر چند احتمال حساسیت پوستی، عفونت و ...منتفی نیست). كودكان مضطرب با دست ورزي كودكانه احساس آرامش مي كنند و كم كم با هر بالا آمدن اضطرابي به دست ورزي با اندام تناسلي كه به نوعي كاهنده كاذب اضطراب است مي پردازند. دست ورزي و خودارضايي به نوبه خود باعث تشديد اضطراب مي گردد و اين چرخه معيوب به همين ترتيب ادامه مي يابد. اين احتمال وجود دارد كه اين رفتار به تدريج رنگ و بوي وسواس به خود بگيرد و فرد احساس جبر و بي اختياري در انجام آن كند. بديهي است اضطراب و وسواس در برخی موارد با افسردگي همراه است. افسردگي باعث احساس گناه و تقصير، احساس بي ارزشي، احساس بي هدفي و آرزوي مرگ و ... مي گردد.
3. عشق يا وابستگي عاطفي نيز در برخي موارد با اين سه اختلال عمده روان پزشكي يعني اضطراب وسواس افسردگي هم داستان است و فرد مضطرب به ناگاه در جستجو فردی مي گردد كه بتواند به او آرامش دهد. وسواس باعث مي گردد به صورت مكرر به طرف مقابل بينديشد و افسردگي باعث مي گردد فرد معشوقش را تنها معناي زندگي خود بداند.
4. همه اين ها با يك دارودرماني 2 تا 6 ماهه تا حد زيادي مرتفع مي گردد و فرد با مراجعه به روانپزشك تأثير بسيار شگرف دارودرماني موقت را خواهد ديد. نيازي به هيچ گونه خودافشايي نيست و فرد فقط صرفاً به بيان روحيات خود مي پردازد. اگر اين دارو درماني با 4 و5 جلسه رواندرماني از طريق مراجعه به روانشناس باليني (ترجيحاً زن باشد) همراه گردد، شرايط فرد به ميزان قابل توجهي بهبود خواهد يافت.
باور نماييد مراجعه به روانپزشك كار دشواري نيست و فرد مي تواند با صلاحديد روانپزشك بعد از مدتي مصرف داروها به زمان هایي محدود نمايد كه ذهن فرد در حال داغ شدن به مسايل شهواني مي باشد. برخي مراجعان ما از طريق مصرف داروهاي ضد اضطراب و ضد افكار پريشان (صرفاً در زمان هاي كه وسوسه در حال آغاز است) به ترك كامل خودارضايي نايل آمده اند. مراجعه به روانشناس باليني شما را با تكنيك هاي بسيار سودمندي مانند تكنيك حواسپرتي و همچنين تمارين تن آرميدگي (ريلكسيشن) آشنا خواهد ساخت. به طوري كه حتي بدون دارو بتوان صرفا با ريلكس به جنگ وسوسه ها برويد. به ياد داشته باشيد كه شما دختر بسيار ارزشمندي هستيد كه به هيچ وجه ارزشمندي شما با اين پسر گره نخورده است. اين پسر چه باشد چه نباشد شما مي توانيد به بهترين نحو به يك زندگي با نشاط و شور افرين لبخند بزنيد.
خويشتنداري ها موقت و توبه هاي مكرر شما حكايت از آن دارد كه شما بر خلاف تصورتان يكي از پاكترين دختران اين مرز و بوم محسوب مي گرديد و مي توانيد با يكي دو اقدام عملي به ساماندهي جانانه شرايط نسبتاً نابسامان خود بپردازيد.

با سلام، گفته های زیر در نهج البلاغه از امام علی (علیه السلام) می باشد، ما شیعیان می گوییم که امامان همه معصومند ولی در خیلی از دعاها می بینیم که امامان به گناهان خود اعتراف نموده وطلب بخشش می کنند و نمونه اش را شما در سخن زیر می توانید مشاهده کنید، به نظر من مطلب خیلی روشن است و نمی توان ادعا کرد که امامان معصومند.

سخن امام علی (علیه السلام): «الحمد لله الذي لم يصبح بي ميتًا ولا سقيمًا... ولا مأخوذًا بأسوأ عملي... ولا مرتدًا عن ديني، ولا منكرًا لربي...، ولا ملتبسًا عقلي، أصبحت عبدًا مملوكًا ظالمًا لنفسي... اللهم إِني أعوذ بك أن أفتقر في غناك، أو أضل في هداك،... اللهم إِنّا نعوذ بك أن نذهب من قولك، أو أن نفتن عن دينك، أو تتابع بنا أهواؤنا دون الهدى الذي جاء من عندك»[1]. «ستايش خدايي را سزاست که شَبَم را به صبح آورد بي‌آنکه مرده يا بيمار باشم... و مرا به کيفر بدترين کاري که از من سرزده است، مواخذه ننمود... و نه مرا از دينش روي‌گردان ساخت و نه منکر پروردگارم گردانيد... و نه عقلم را از دست داده‌ام... . در حالي روز را آغاز مي‌کنم که بنده‌اي بي‌اختيار و بر خود ستمکارم ... بار خدايا! به تو پناه مي‌آورم از اينکه در سايه بي‌نيازي تو، تهي‌دست باشم. و يا در پرتو رهنمودت، گمراه گردم ... بار خدايا به تو پناه مي‌آوريم از اينکه از فرموده تو بيرون روم و يا از دين تو منحرف گرديم، يا از هواهاي نفساني خود پيروي کنيم و از هدايتي که از سوي تو آمده است پيروي نکنيم».

پاسخ:
به طور کلی برای توبه و استغفار حضرات معصومین(علیهم السلام) که در منابع روایی بیان می شود حکمت های متعددی قابل طرح است که به جلوه‌ای از آن اشاره می‌شود:
1ـ توبه و استغفار همیشه و برای همگان به معنای طلب آمرزش از گناه نیست، بلکه استغفار گاهی نشانه مقام معنوی است، چنان که در کلامی از امیرمؤمنان(ع) آمده است:
الاستغفار درجة العلّیین؛(1) استغفار درجه بلندپایگان است».
چه بسا استغفار نمودار میزان خشیت فرد از مقام ربوبی و بیان کننده دغدغه خاطر او نسبت به عجز و تقصیر در پیشگاه حضرت حق است.
2ـ استغفار اهل بیت(ع) نشانه عمق و ژرفای معرفت آن ها نسبت به حق تعالى است، زیرا عظمت خداوند را به خوبی درک کرده‌اند. در خلوت و در نجواهای دوستانه با اشک و ناله و استغفار با حضرت دوست سخن می‌گویند، بنابراین یکی از دلایل استغفار آن ها ژرفای معرفت آنان به صفات متعالی و کمالات نامتناهی حق و شناخت کامل‌شان نسبت به فقر وجودی و کاستی های عالم امکان در پیشگاه غنی مطلق و کمال نامتناهی حضرت حق است. این حقیقتی است که در دعای عرفه سالار شهیدان بازگو می‌شود:
الهی مَن کانت محاسنه مساوی فکیف لا تکون مساویه مساوی؛(2) خدایا ! موجودی که زیبایی‌ها و خوبی‌هایش نسبت به کمالات حق تعالى کاستی و نقص و بدی محسوب شود، پس چگونه نقایص و بدی‌های او کاستی نباشد؟»
3ـ انسان کامل چنان تحت تأثیر کبریا و عظمت حق تعالى قرار می‌گیرد که همچون گناهکاران، خاشعانه با خداوند سخن می‌گوید. از این روست که در دعای عرفه سالار شهیدان آمده:
«یا مَنْ ألبسَ أولیاءهُ‌ ملابس هیبته، فقاموا بین یدیه مستغفرین؛(3) ای کسی که اولیا بر اثر تجلی هیبت و جلال تو در پیشگاهت استغفارگویان می‌ایستند».
4ـ استغفار نشانه اظهار عجز و قصور است نسبت به معرفت حقیقی خداوند و همچنین نسبت به عبودیت و بندگی حقیقی خداوند که به دلیل انجام مسئولیت های فردی و اجتماعی از اولیاء ترک می شود؛ از این رو در مناجات امام سجاد(ع) آمده:
«الهی قصرت عن بلوغ ثنائک کما یلیق بجلالک و عجزت العقول عن إدراک جمالک و لم تجعل للخلق طریقاً إلى معرفتک إلاّ بالعجز عن معرفتک؛(4) پروردگارا، زبان‌ها از ادای حق ستایش، آن گونه که شایسته تو است ،قاصر و عقل‌ها از درک حقیقت ذات تو عاجزند، زیرا برای بندگانت راهی جز اظهار عجز از معرفت تو وجود ندارد».
پس استغفار اهل بیت(ع) نوعی اظهار عجز در مقابل عظمت الهی و عذرخواهی از خداوند است، چرا که نتوانستد آن گونه که شایستة ساحت قدس او است حق او را ادا کنند.
5ـ انسان کامل به دلیل برخورداری از نور عصمت، نه تنها مرتکب گناه و معصیت نمی‌شود، بلکه از هر گونه لغزش ناشی از سهو و نسیان نیز مصون است. با این وجود در مناجات با حضرت حق همواره عذرخواهی گناه و نافرمانی خود است. این امر بالاترین عامل تربیتی برای توده مردم است که از این خطر بترسند و بدانند که معصیت پدیده‌ای است که حتى افراد معصوم نیز از خوف گرفتار شدن به آن ناله و استغفار می‌کنند.
6ـ بر اساس «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین» چه بسا چیزهایی که برای سایر مردم حسنه محسوب می‌شود یا دست کم گناه تلقی نمی‌گردد، برای انسان کامل نوعی گناه به حساب می‌آید، مثلاً از آن جا که انسان کامل همواره در محضر و حضور حق و غرق تماشای جمال حضرت دوست است، اگر لحظه‌ای از آن وحدت خالص به کثرت توجه کند، یا به غیر یاد حق مشغول شود، یا آسایش و لذتی از طریق خوردن، نویشدن، خوابیدن و... برای او حاصل شود،این گونه امور را سزاوار خود نمی‌داند و در پیشگاه حق استغفار می‌کند. در مناجات خمس عشر آمده:
«الهی استغفرک من کلّ لذّةٍ بغیر ذکرک ومِن کلّ راحةٍ بغیر اُنسک ومِن کلّ سرورٍ بغیر قربک و مِن کلّ شغلٍ بغیر طاعتک؛(5) معبودا !از هر لذتی که از غیر یاد تو برایم حاصل شده و هر آسایشی که به غیر از اُنس با تو نصیب من شده و از هر سرور و شادمانی که بر غیر از قرب تو برای من پدید آمده و از هر کاری جز طاعت تو آمرزش می‌خواهم و استغفار می‌کنم».
از امام صادق(علی السلام) آمده:
«توبه افراد عادی مربوط به گناهانی است که در شرع به صراحت از آن ها نهی شده است، امّا خواص مؤمنان به دلیل دارا بودن ملکه عدالت مرتکب معاصی مردم عادی نمی‌شوند، اما اگر به جهت جنبه بشری، دچار غفلتی شوند و گرایش غیر الهی و سرگرمی پیدا کنند، آن حالت را برای خود گناه می‌دانند و توبه می‌کنند.
در مرتبه بالاتر، کسانی که به مرحله معرفت کامل رسیده‌اند و در اسما و صفات الهی سیر می‌کنند (اصفیای الهی) گرفتار غفلت از حق و اشتغال به امور غیر الهی نمی‌شوند، اما این مرحله آزمون‌هایی در پیش دارد که گذر از آن ها دشوار است. کسی که در این جایگاه قرار می‌گیرد دچار تنگناهای گوناگون می‌شود که اگر صبر و شکیبایی خود را از دست بدهد و به نوعی از قضای الهی راضی نباشد، نارضایتی برای او نوعی گناه است. باید از حالتی که آن را تنفس کرب می‌گویند ،توبه نمایند، اما کسی که از عهده آزمون‌های گوناگون به خوبی برآمده و به مقام ولی الله رسیده ، از گناهان مراحل قبل مصون است.
همواره در حضور و محضر حق به سر می‌برد و ذهن و قلب او متوجه او است . در آینه دل او جز جمال زیبایی حضرت دوست خطور نمی‌کند، چنین شخصی ممکن است به لحاظ جنبه بشری، گاهی در صفحه تفکر و تذکر او خاطره‌ای خطور کند . او را از آن حالت حضور کامل، اندکی دور نماید، چنین حالتی را ولی الله برای خود گناه می‌داند .می‌کوشد آن را با توبه و استغفار جبران کند، بالاخره کسی که به مقام بلند نبوت و رسالت بار یافته است، باید چون اقیانوس بی‌کران در برابر حوادث و سختی‌ها و پیشآمدهای گوناگون، آرام و بی‌اضطراب و چون کوه استوار باشد، اما اگر به دلیل جنبه بشری حادثه‌ای در دریای دل او موجی پدید آورد و گرفتار اضطراب و تشویش شد، چنین حالتی را گناه تلقی می‌کند و توبه و استغفار می‌نماید».(6)

پی‌نوشت‌ها:
1. سيد رضي ، نهج البلاغه، نشر هجرت‏ ، قم‏، 1414 ق، حکمت 417.
2. شیخ عباس قمی ، مفاتیح الجنان، اعمال ایام سال ، ماه ذی الحجه ، دعای عرفه.
3. همان.
4. همان، مناجات خمسه عشر، مناجات عارفین.
5. همان، مناجات ذاکرین.
6. صادقی ، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، نشر مؤسسه آثار امام خمینی 1386ش، ص 294 ـ 303.

آيا گناه استمناء بيشتر است يا اينكه جوان در خواب جنوب شود

يعني اينكه اگر جوان استمناء كند گناهش بيشتر است يا اينكه شب در خواب جنوب بشود

پاسخ:
پرسشگر گرامی، اگر کسی درخواب بدون اختیار جنب شود، مرتکب گناهی نشده است.
بر خلاف استمنا که از گناهان کبیره است و از بعضی روایات استفاده می شود که گناه استمنا، مثل گناه زنا است. در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده : استمنا، مثل زنا است؛ يعني گناه زنا را دارد. (1)
در روايت ديگر، ابي بصير از امام صادق - عليه السلام - نقل مي کند: خداوند روز قيامت با سه کس سخن نمي گوید و نظر رحمت به آن ها نمي کند و گناه آن ها را نمي بخشد و عذاب دردناک براي آنان است. از جمله اين سه طائفه، کسي است که در دنيا استمنا کرده باشد. (2)
پس نباید این دو مورد را با هم مقایسه کرد و گفت کدام یک گناهش بیشتر است. چون یکی گناه دارد و دیگری گناه ندارد. استمنا گناه کبیره است. ولی جنب شدن بی اختیار در خواب گناه ندارد.
پی نوشت ها :
1. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، 29 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام قم، 1409 ه ق، ج 28 ،ص 364.
2.همان، ج 20، ص 353.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

نظر اهل سنت درباره به شهادت رسیدن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چيست؟

پاسخ:
با سفارش هاى بسيار پيامبر مبني بر محبت به خاندانش، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتک آن پرداختند،
در این مورد نصوصى را از کتب اهل سنت نقل مى نماییم، تا روشن شود که مسأله هتک حرمت خانه زهرا(سلام الله علیها) و رویدادهاى بعدى، یک امر تاریخى مسلّم است. با اینکه در عصر خلفا سانسور فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بيت در کار بود، ولى به حکم اینکه (حقیقت شى نگهبان آن است) این حقیقت تاریخى به طور زنده در کتاب هاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است. در نقل مدارک، ترتیب زمانى را از قرن هاى نخستین، تا عصر حاضر، در نظر مى گیریم.
1. ابن ابى شیبه و کتاب «المصنَّف»
ابوبکر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف کتاب المصنَّف به سند صحیح نقل مى کند:
انّه حین بویع لأبی بکر بعد رسول اللّه...؛ هنگامى که مردم با ابى بکر بیعت کردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند. این مطلب به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترین فرد براى ما پدر تو است. بعد از پدرت خود تو؛ ولى سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند، دستور دهم خانه را بر آن ها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على(علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند، دختر گرامى پیامبر به على و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام مى دهد! (1)
2. بلاذرى و کتاب «انساب الاشراف»
احمد بن یحیى جابر بغدادى بلاذرى (متوفاى 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در کتاب «انساب الاشراف» به نحو یاد شده در زیر نقل مى کند:
انّ أبابکر أرسل إلى علىّ یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة... (2)؛ ابوبکر به دنبال على فرستاد تا بیعت کند، ولى على از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطاب، مى بینم در صدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این کار کمک به چیزى است که پدرت براى آن مبعوث شده است!!
3. ابن قتیبه و کتاب «الإمامة و السیاسة»
مورّخ شهیر عبداللّه بن مسلم بن قتیبه دینوری (212-276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامى است، وى در کتاب «الإمامة و السیاسة» مى نویسد: انّ أبابکر رضی اللّه عنه تفقد قوماً تخلّقوا عن بیعته عند علی ...؛(3)
ابوبکر از کسانى که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه على آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند. آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى که جان عمر در دست اوست! بیرون بیایید یا خانه را بر سرتان آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!!
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناک تر و دردناک تر نوشته است:
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامى که فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا! پس از تو چه مصیبت هایى به ما از فرزند خطاب و ابى قحافه رسید. وقتى مردم که همراه عمر بودند، صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند، ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، على گفت: اگر بیعت نکنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى که جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم... (4)
مسلّماً این بخش از تاریخ براى علاقمندان به ابوبكر و عمر بسیار سنگین و ناگوار مى باشد و برخى در صدد بر آمدند که در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالى که ابن ابى الحدید استاد فن تاریخ این کتاب را از آثار او مى داند و پیوسته از آن مطالبى نقل مى کند. متأسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ از آن حذف شده، در حالى که همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است.
4. طبرى و تاریخ او
محمّد بن جریر طبرى (متوفاى 310) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحى را چنین بیان مى کند: أتى عمر بن الخطاب منزل علی ...؛ عمر بن خطاب به خانه على آمد، در حالى که گروهى از مهاجران در آن جا گرد آمده بودند. وى رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش مى کشم. مگر اینکه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد، در حالى که شمشیر کشیده بود، ناگهان پاى او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، در این موقع دیگران بر او هجوم آوردند و شمشیر را از دست او گرفتند. (5)
این بخش از تاریخ حاکى از آن است که اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و ارعاب صورت پذیرفت. حالا این نوع بیعت چه ارزشى دارد؟ خواننده باید خودداورى نماید.
5. ابن عبد ربه و کتاب «العقد الفرید»
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسى» مؤلف کتاب «العقد الفرید» متوفاى (463 هـ) در کتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده، تحت عنوان کسانى که از بیعت ابى بکر تخلف جستند مى نویسد:
فأمّا علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتى بعثت إلیهم أبوبکر...؛ على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! در این موقع عمر بن خطاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطاب آمده اى خانه ما را بسوزانى، او در پاسخ گفت: بلى مگر این که در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید! (6)
تا این جا بخشى که در آن به تصمیم به هتک حرمت تصریح شده است، پایان پذیرفت، اکنون به دنبال بخش دوم که حاکى از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است، مى پردازیم!
مبادا این تصویر پیش آید که آن ها مقصودشان ارعاب و تهدید بود تا على(ع) و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و قصد عملى ساختن چنین تهدیدى نداشتند. دنباله این گفتار نشان مى دهد که آن ها دست به این جنایت بزرگ زدند! یورش!
6. ابوعبید و کتاب «الاموال»
ابوعبید قاسم بن سلام (متوفاى 224) در کتاب خود به نام «الأموال» که مورد اعتماد فقیهان اسلام است نقل مى کند: عبدالرّحمن بن عوف مى گوید: در بیمارى ابوبکر براى عیادت وارد خانه او شدم. پس از گفتگوى زیاد به من گفت: آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم، همچنان که آرزو مى کنم اى کاش سه چیز را انجام مى دادم. همچنین آرزو مى کنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى کردم. سه چیزى که انجام داده ام و اى کاش انجام نمى دادم. عبارتند از: «وددت انّی لم أکشف بیت فاطمة و ترکته؛(7) اى کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وا مى گذاشتم».
ابوعبید هنگامى که به این جا مى رسد، به جاى جمله: «لم أکشف بیت فاطمة و ترکته...» مى گوید: کذا و کذا. اضافه مى کند که مایل به ذکر آن نیستم! هرگاه «ابوعبید» روى تعصّب مذهبى یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته است؛ محقّقان کتاب «الاموال» در پاورقى مى گویند: جمله هاى حذف شده در کتاب «میزان الاعتدال» (به نحوى که بیان گردید) وارد شده است، افزون بر آن، «طبرانى» در «معجم» خود و «ابن عبدربه» در «عقد الفرید» و افراد دیگر جمله هاى حذف شده را آورده اند.
7. طبرانى و معجم کبیر
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) که ذهبى در «میزان الاعتدال» در حقّ او مى گوید: فرد معتبرى است(8) آن جا که درباره ابوبکر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:
ابوبکر به هنگام مرگ، امورى را تمنا کرد: اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم. یکی: هتک حرمت خانه فاطمه نمى کردم و آن را به حال خود واگذار مى کردم!(9) این تعبیرات به خوبى نشان مى دهد که تهدیدهاى عمر تحقّق یافت.
8. ابن عبد ربه و «عقد الفرید»
ابن عبد ربه اندلسى از عبدالرّحمن بن عوف نقل مى کند:
در بیمارى ابى بکر بر او وارد شدم تا از وي عیادت کنم، گفت: آرزو مى کنم که اى کاش سه چیز را انجام نمى دادم و یکى از آن سه چیز این است: وودت انّی لم أکشف بیت فاطمة عن شی و إن کانوا اغلقوه على الحرب؛(10) اى کاش خانه فاطمه را نمى گشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند.
اسامى و عبارات و شخصیت هایى که این بخش از گفتار خلیفه را نقل کرده اند، خواهد آمد.
9. سخن نَظّام در کتاب «الوافی بالوفیات»
ابراهیم بن سیار نظام معتزلى (160-231) که به خاطر زیبایى کلامش در نظم و نثر به نظّام معروف شده است، در کتاب هاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (س) را نقل مى کند. او مى گوید: انّ عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتى ألقت المحسن من بطنها؛(11) عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندى که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!
10. مبرد در کتاب «کامل»
محمّد بن یزید بن عبدالأکبر بغدادى (210-285) ادیب و نویسنده معروف و صاحب آثار گران سنگ، در کتاب «الکامل» خود، از عبدالرّحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را یادآور مى شود. (12)
11. مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى «متوفاى 325) در مروج الذهب مى نویسد:
آن گاه که ابوبکر درحال احتضار گفت: فوددت انّی لم أکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاماً کثیراً؛(13) اى کاش هتک حرمت خانه زهرا را نمى کردم. در این مورد سخن زیادى گفت!
مسعودى با اینکه نسبت به اهل بیت گرایش هاى نسبتاً خوبى دارد؛ ولى باز این جا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى کرده و با کنایه رد شده است، البتّه خدا مى داند و بندگان خدا هم اجمالاً مى دانند!
12. ابن أبى دارم در کتاب «میزان الاعتدال»
«احمد بن محمّد» معروف به «ابن ابى دارم»، محدث کوفى (متوفاى سال 357)، کسى که محمّد بن أحمد بن حماد کوفى درباره او مى گوید: «کان مستقیم الأمر، عامة دهره؛ در سراسر عمر خود پوینده راه راست بود». با توجه به این موقعیت نقل مى کند که در محضر او این خبر خوانده شد:
انّ عمر رفس فاطمة حتى أسقطت بمحسن؛عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد! (14)
13. عبدالفتاح عبدالمقصود و کتاب «الإمام علی»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از کتاب خود آورده است. به نقل یکى بسنده مى کنیم:
«و الّذی نفس عمر بیده، لیَخرجنَّ أو لأحرقنّها على من فیها...؛ قسم به کسى که جان عمر در دست اوست! باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش مى زنم».
عده اى که از خدا مى ترسیدند و رعایت منزلت پیامبر(ص) را پس از او مى کردند، گفتند: «اباحفص، فاطمه در این خانه است». بى پروا فریاد زد: «باشد!!». نزدیک شد، در زد، سپس با مشت و لگد به در کوبید تا به زور وارد شود. على(ع) پیدا شد... طنین صداى زهرا در نزدیکى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!» (15)
این بحث را با حدیث دیگرى از «مقاتل ابن عطیّة» در کتاب الامامة و السیاسة پایان مى دهیم. او در این کتاب مى نویسد:
هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(س) فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...(16)
در ذیل این روایت تعبیرات دیگرى است که قلم از بیان آن عاجز است.
نتیجه: با بيان مطالب ياد شده از كتب اهل سنت روشن مي گردد که جريان شهادت و به آتش كشيدن خانه آن بانو امري مسلم است.

پی نوشت ها:
1. المصنف ، ابن أبي شيبة الكوفي ، ج 8،ص572، ، 1409 - 1989 م ، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان.
2. انساب الأشراف،ج 1،ص586 ،چ دار معارف، قاهره.
3. الامامة و السیاسة،ص 12، چ مکتبة تجاریة کبرى، مصر.
4. همان، ص 13.
5. تاریخ طبرى،ج 2،ص443، چ بیروت.
6. عقد الفرید،ج 4،ص93، چ مکتبة هلال.
7. الأموال، پاورقى 4، چ نشر کلیات ازهریة؛
الأموال،ص 144، بیروت ؛
ابن عبد ربه در عقد الفرید،ج 4،ص93 .
8. میزان الاعتدال،ج 2،ص195. چاپ اول ، 1382 - 1963 م ، دار المعرفة للطباعة و النشر - بيروت - لبنان
9. معجم کبیر طبرانى،ج 1،ص62، شماره حدیث 43، دار إحياء التراث العربي ، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی.
10. عقد الفرید،ج 4،ص93، چ مکتبة الهلال.
11. الوافی بالوفیات،ج 6،ص17، ش 2444؛
ملل و نحل شهرستانى،ج 1،ص57، چاپ دار المعرفة، بیروت. در ترجمه نظام به کتاب «بحوث فی الملل و النحل،ج 3،ص248-255 مراجعه شود.
12. شرح نهج البلاغه،ج 2،ص46 و 47، چ مصر.
13. مروج الذهب،ج 2،ص301، چ دار اندلس، بیروت.
14. میزان الاعتدال،ج 3،ص459.
15. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علی بن ابى طالب،ج 4،ص276-277.بي تا، بي جا .
16. کتاب الامامة و الخلافة، ص 160 و 161، تألیف مقاتل بن عطیّة که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چ بیروت، مؤسّسة البلاغ.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

بسم تعالی با سلام و عرض احترام ؛ با توجه به آیه 34 سوره نساء و آیه 223 سوره بقره ؛ آیا جهت نزدیکی و یا ملاعبه، مرد نمیبایست کسب رضایت همسرش را بکند ؟ و یا ملاک تنها خواست مرد جهت این ارتباط است ؟ در صورتیکه زن رضایت به نزدیکی نداشت، آیا مصداق نشوز حاصل میشود؟

پرسشگر محترم، اسلام بنا بر تربیت انسان ها دارد تا رشد یابند و زندگی خود را بر مبنای عدل و احسان قرار دهند. عدل به این معنا که هیچ گاه بر دیگران ظلمی نورزند و احسان یعنی در رابطه با انسان ها بر مبنای ایثار، گذشت، عفو، فداکاری و ... رفتار کنند.
البته برای موارد نزاع و جاهایی که انسان ها تربیت نشده و هنوز به احسان و عفو و گذشت و فداکاری و ... نرسیده اند، قانون را وضع کرده تا حداقل با رعایت آن چارچوب ها با هم زندگی کنند.
با توجه به روحیه زن و مرد که معمولا زن مطلوب است و شکار و با ناز و غمزه و ... مرد را طالب و شیدای خود ساخته وبه اظهار نیاز و عجز و لابه وامی دارد و با توجه به روحیه مرد که خواهان و شکارچی است و نیاز خود را با قدرت و صراحت می خواهد و اظهار می دارد و ... .
طبیعی است که در زناشویی زن و مرد متعهد شوند که نیاز جنسی و عاطفی همدیگر را برآورده کنند :
هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن (1)
شما برای همسرانتان لباس (پوشاننده عیب ها، بر طرف کننده نیاز عاطفی و جنسی و سبب زیبایی و آراستگی)هستید و آنان برای شما لباس هستند.
زن و مرد هر دو در زندگی زناشویی باید سعی کند لباسی نیکو برای طرف مقابلش باشد.
لباس نیکو بودن یعنی رعایت حال و روحیه و نیاز او . طبیعی است که مردی که مؤمن باشد و بر احسان بنای زندگی اش را بنا نهاده باشد ، به هنگام طلب، رعایت روحیات همسرش را کرده و با اقدامات تمهیدی زن را با خود همراه ساخته و طلب را در او شعله ور نموده تا بدون نیاز به تحکم و فرمان به مطلوب خود برسد و زن هم بهره یابد و هر دو از این ارتباط بهره مند و راضی باشند.
دستور های فراوان از جانب امامان به مردان رسیده که قبل از همخوابی با همسر با ملاعبه ...، همسر را رام و خواهان نموده با خود همراه سازید.
رسول خدا فرمود:
قال رسول الله (ص) : ثلاثة من الجفا ... ومواقعة الرجل أهله قبل الملاعبة .(2)
سه چیز جفاست یکی از آنها آمیزش مرد با همسرش قبل از بازی کردن و همراه ساختن زن است.
در روایت دیگر فرمود:
إذا جامع أحدكم أهله فلا يأتيهن كما يأتي الطير ليمكث وليلبث. (3)
هر گاه یکی از شما خواست با همسرش آمیزش کند، با تأمل و تانی و حوصله باشد و مانند پرنده بالا نپرد و پایین بیاید.
امام صادق (ع) فرمود:
إذا أراد أحدكم أن يأتي زوجته فلا يعجلها فإن للنساء حوائج (4)
هر گاه خواستید با همسرتان آمیزش کنید ، عجله نورزید زیرا زنان نیز حاجت و نیازی دارند (که باید از این رابطه برآورده شود)
إن أحدكم ليأتي أهله فتخرج من تحته فلو أصابت زنجيا لتشبئت به فإذا أتى أحدكم أهله فليكن بينهما مداعبة فإنه أطيب للامر (5)
بعض از شما چنان (بدون مقدمه و قهر آمیز ) با همسرش همبستر می شود که زن از بستر فرار کرده و اگر با زنگی ای مواجه شود ، به او پناه می برد. هر گاه با همسر همبستر می شوید با بازی و ملاطفت شروع کنید تا ارتباطی سراسر لذت باشد.
با توجه به این روایات مردها نباید خود محور باشند و فقط خواست خود را اصل قرار دهند و به رضایت و همراهی و حالات روحی همسر بی توجه باشند.
زنان هم نیز باید برای جلب رضایت همسر و برآوردن نیاز جنسی او نهایت تلاش را داشته باشند و خواهش او را برآورده ساخته حتی اگر بر پشت شتر باشند. (6)
البته اگر مرد تقاضا کند و زن عذر قابل قبول شرعی نداشته باشد و بین خود و خدا معذور نباشد، گناه کرده است همچنان که تقاضای مرد هم بدون رعایت حال روحی همسر نیز بین خودش و خدا ظلم بوده و گناه است.
اما آیه 24 سوره بقره در باره زن ناشزه است که بدون دلیل معقول از تأمین نیاز جنسی همسر ابا داشته و بلکه اعلام می کند که دیگری را به بستر خود راه می دهد. مرد برای جلوگیری از این فساد باید راه های ارائه شده را رفته و در صورت مؤثر نشدن به محکمه مراجعه نموده و اقدام نماید.
آیه 223 بقره هم در باره این است که زن مرد حلال اوست و به هر کیفیت که بخواهند و هر زمان که مایل باشند می توانند با هم آمیزش داشته باشند.
هیچ کدام از این دو آیه به مرد اجازه نمی دهد که آمرانه و با قهر و ... از زنش بهره بگیرد و در صدد القای این معنا نیست.
پی نوشت ها:
1. بقره (2) آیه 187.
2. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، آل البیت، 1414 ق، ج 20، ص 119.
3. همان، ص 117.
4. همان، ص 118.
5. صدوق، فقیه، قم، انتشارات اسلامی، 1404 ق، ج 3، ص 559.
6. کلینی، کافی، تهران، اسلامیه، 1367 ش، ج 5، 507.

صفحه‌ها