پرسش وپاسخ

برخی به طور جدی ادعا می کنند علاوه بر دوازده امام، دوازده مهدی هم وجود دارد و همچنین قائل به امامت و وصی بودن احمد بن الحسن هستند و حدیثی را می آورند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) به امام علی(علیه السلام) گفته است که بعد از تو دوازده امام وجود دارد و ضمنا بیان کنید که آخرین وصی مگر حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیست؟

پاسخ:
رواياتي وجود دارد كه بيان مي دارد، بعد از دوازده امام(علیهم السلام) دوازده مهدي، مي آيند يا اينكه به طور كلي مي فرمايند دوازده مهدي وجود دارد كه مرحوم مجلسي اين روايات را در جلد 13 بحار جمع آوري كرده و به چند نمونه آن اشاره مي كنيم:
شيخ صدوق در كتاب كمال الدين از ابو بصير روايت مي كند كه گفت: به حضرت صادق (علیه السلام) عرض كردم: يا ابن رسول اللَّه از پدرت شنيدم مي فرمود: بعد از قائم دوازده مهدى خواهد بود. حضرت صادق (ع)فرمود: پدرم فرموده است: دوازده مهدى و نفرمود دوازده امام آنها مردمى از شيعيان ما هستند كه مردم را دعوت به دوستى ما و شناسائى ما مي كنند.
و هم در غيبت شيخ طوسى از ابو حمزه ثمالى روايت مي كند كه حضرت صادق(ع) ضمن حديث طولانى فرمود: اى ابو حمزه ما را بعد از قائم يازده مهدى خواهد بود كه همه از اولاد حسين(ع) مي باشند.
شيخ طوسى در كتاب «غيبت» از جعفر بن محمد مصرى و او از عمويش حسين بن على از پدرش روايت مي كند كه حضرت صادق(ع) از پدران بزرگوارش روايت كرده كه امير المؤمنين (ع) فرمود: پيغمبر (ص) در شب رحلتش به من فرمود: يا ابا الحسن! صحيفه و دواتى بياور سپس پيغمبر وصيت خود را املا فرمود تا به اينجا رسيد ...: يا على! بعد از من دوازده امام خواهد بود، و بعد از آنها دوازده مهدى مي باشد. يا على تو نخستين آن دوازده امامى. سپس يك يك ائمه را نام برد تا اين كه فرمود: حسن (عسكرى) هم اين صحيفه را بفرزندش م ح م د كه از ما آل محمد محفوظ است تسليم كند، اين ها دوازده امام هستند. بعد از مهدى موعود دوازده مهدى‏ديگر خواهد بود، چون او وفات كرد، آن را تسليم كند به مهدى اول كه داراى سه نام است: يك نام مثل نام من، و يك نام مانند نام پدرم عبد اللَّه و احمد و اسم سوم مهدى است و او نخستين مؤمن است.
شيخ حسن بن سليمان در «منتخب البصائر» از جمله رواياتى كه سيد على بن عبد الحميد به سند خود از حضرت صادق (ع) روايت نموده اين است كه فرمود: بعد از قائم، دوازده مهدى خواهد بود از اولاد حسين (ع).(1)
خود مرحوم علامه مجلسي بعد از بيان اين احاديث، دو توجيه درباره اين روايات بيان مي كند و مي نويسد: « اين اخبار كه ذكر شد با آنچه ميان ما شيعه مشهور است، مخالفت دارد. راه تأويل آنها بدو گونه است:
اول اينكه مقصود از دوازده مهدى پيغمبر و ساير ائمه غير قائم باشد. به اين معنى كه آنها بعد از قائم به دنيا رجعت نموده و به نوبه سلطنت مى‏نمايند، و روايتي هم است كه مهدى را به همه ائمه تأويل كرده و همچنين اينكه قائم بعد از مرگش دوباره به دنيا برمي گردد.
توجيه دوم اينكه اين مهدى ‏ها جانشينان قائم باشند كه در زمان ساير ائمه كه رجعت‏ به دنيا مي كنند، مردم را دعوت به دين خدا مي نمايند، تا زمان از وجود حجت خالى نماند، هر چند جانشينان انبيا و ائمه حجت‏هاى خدايند.(2)
رواياتي است كه در آن كلمه مهدي براي بقيه ائمه(ع) هم بكار برده شده است به عنوان صفت آنها كه هدايت شده هستند:
«ابو بصير عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً مَضَى سِتَّةٌ وَ بَقِيَ سِتَّةٌ يَصْنَعُ اللَّهُ بِالسَّادِسِ مَا أَحَب‏؛ (3)؛ابو بصير گويد: از امام صادق (ع) شنيدم كه مى‏ فرمود: در ميان ما دوازده‏ مهدىّ‏ است كه شش مهدىّ در گذشته و شش مهدىّ باقى است و خداوند با ششمين مهدىّ آنچه كه خواهد كند.
«قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً أَوَّلُهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ يُحْيِي اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ يُظْهِرُ بِهِ دِيْنَ الْحَقِّ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الدِّينِ آخَرُونَ فَيُؤْذَوْنَ وَ يُقَالُ لَهُمْ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ أَمَا إِنَّ الصَّابِرَ فِي غَيْبَتِهِ عَلَى الْأَذَى وَ التَّكْذِيبِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ‏؛ (4)؛ امام حسين (ع) فرمود: از ما خاندان دوازده‏ مهدىّ‏ خواهد بود كه اوّلين آنها امير المؤمنين عليّ بن أبى طالب است و آخرين آنها نهمين از فرزندان من است و او امام قائم به حقّ است و خداى تعالى زمين را به واسطه او پس از موت زنده كند و دين حقّ را به دست او بر همه اديان چيره نمايد. گرچه مشركان را ناخوش آيد، او را غيبتى است كه اقوامى در آن مرتدّ شوند و ديگرانى در آن پابرجا باشند و اذيّت شوند و به آنها بگويند: اگر راست مى‏ گوئيد اين وعده چه وقت عملى شود؟ بدانيد كسى كه در دوران غيبت او بر آزار و تكذيب صابر باشد مانند مجاهدى است كه با شمشير پيشاروى رسول خدا (ص)مجاهده كرده است.
همچنين در زيارت جامعه كبيره كه براي دوازده امام(ع) است تعبير « المهديون» به عنوان يكي از صفات آنها بيان شده است.
درباره «احمد بن الحسن» و ادعاي امامت و وصي بودن او منظورتان را نفهميديم كه چه كسي چنين ادعايي مي كند؟

پي نوشت ها:
1. علامه مجلسي، بحارالانوار، مهدى موعود، ترجمه، ج13، ص 1238، باب 35.
2. همان، ص 1241.
3. شيخ صدوق، كمال الدين، ترجمه منصور پهلوان‏، ناشر دار الحديث‏،ج1، ص 11.
4. همان، ج‏1، ص 584.
موفق باشید.

باسلام و خسته نباشید دوستی دارم که نماز نمی خواند و غیبت کردن برایش راحت است ناخود اگاه من نیز به غیبت هایش گوش میدهم .البته انسان مهر باند است و قبلا هم نماز می خوانده.وظیفه من چیست؟

تلاش شما براي آشنا ساختن افراد با نماز، و اينكه ايشان را به حالت قبلي اش يعني نماز خواندن برگردانيد كاري بس ارزشمند و مورد پسند است. اما راهكارهاي عملي قابل ارائه به طور كلي و نسبت به افراد مختلف به قرار زير است:
1- براي ترغيب و تشويق به نماز، در آغاز بايستي زير بناهاي فكري فرد را مورد بررسي قرار داده و در اصلاح آن بكوشيد. ديدگاه فرد در مورد خداوند، جهان هستي، انسان، معاد و ... اموري است كه داراي نتيجه مستقيم بر عملكرد فرد است. پس بايد به تقويت و اصلاح اين مباني كوشيد. البته ايشان كه در گذشته نماز مي خوانده و رها كرده را بايد با بررسي در مورد همنشينان و دوستانش به سمت نماز باز گردانيد. شايد در ميان دوستانش كساني باشند كه او را اغفال كرده اند. به ايشان بگوييد كه بزرگترين حسرتها در قيامت در مورد انتخاب افراد ناباب به عنوان دوست است: يا وَيْلَتى‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلا (1): اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم! اين گونه رفاقت ها كه به جاي اينكه در راه رشد و تعالي انسان موثر باشد در مسير سقوط او به كار مي آيد از همان دوستي هايي است كه در قيامت باعث حسرت خواهد شد.
2- نماز، عملي است كه در مجموعة عقيده توحيدي، داراي معنا و فلسفه خاصي است. انسان‌ طبق ‌فطرتش ‌همواره ‌به‌ چيزي‌ كه‌ برايش‌ اهميت‌ دارد، توجه‌ و اهتمام‌ مي‌ورزد. يكي ‌از دلائل ‌مهم ‌اهمال ‌در به‌ جا آوردن‌ نماز، عدم ‌شناخت ‌فلسفه‌ نماز است‌. امام ‌علي‌(ع) مي‌فرمايد:«الناس‌أعداء ما جهلوا؛(2) انسان‌ دشمن ‌چيزي ‌است‌ كه‌ به‌ آن ‌نادان است».
از اين‌ رو لازم ‌است‌ با استفاده‌ از آيات ‌و روايات ‌ايشان‌ را با‌ فلسفه‌ نماز آشنا سازيد كه‌ برخي از آنها عبارتند از:
1 - ياد خدا: قرآن‌مجيد مي‌فرمايد: «أقم‌الصلاة‌ لذكري؛(3) نماز را بر پا دار تا به ‌ياد من ‌باشي‌».
2 - مغفرت‌: رسول‌خدا(ص) مي‌فرمايد: «نماز مانند آب‌جاري ‌است ‌كه ‌آلودگي‌ها را از بين‌ مي‌برد. هر زمان ‌كه ‌انسان‌ نماز مي‌خواند گناهاني‌ كه‌ ميان ‌دو نماز انجام‌شده‌ است‌، از ميان‌ مي‌رود».(4)
3 - بازدارنده‌ از گناه‌: قرآن‌ مجيد مي‌فرمايد:«نماز انسان ‌را از زشتي‌ها و منكرات‌ باز مي‌دارد».(5)
نماز كليد قبولي همه كارهاي خير است. اگر شخصي اهل نماز بود و نمازش مورد پذيرش خدا قرار گرفت، ساير كارهاي خير او نيز قبول مي شود. در غير اين صورت هيچ عمل خير و به ظاهر خدا پسندانه بدون نماز قبول نمي شود و به درد قيامت او نمي خورد.
نمازگزار از طريق‌ نماز از قدرت‌ لايزال ‌الهي‌ مدد مي‌جويد و بر مشكلات‌ فائق ‌مي‌آيد. پس در آغاز بايستي اين مجموعه شناخته شود تا نماز جايگاه خود را در ذهن و انديشه فرد باز نمايد، از اين رو شناخت صحيح و سالم و واقعي را در ذهن شخص رقم بزنيد. او را به صورت مستقيم و غير مستقيم از اين واقعيت آگاه سازيد. مانند اين كه گوشزد گردد در بينش توحيدي اسلام و ديگر اديان الهي، انسان موجودي است كه به سوي كمال و لقاي پروردگار در حركت است: «إنّا لله و إنّا إليه راجعون؛(6) از خداييم و به سوي او باز مي‌گرديم». حال در اين مسير، ابزارهايي به مدد انسان مي‌آيد، تا او را از فراموش كردن مسير و هدف باز دارد كه از مهم‌ترين آن ها «نماز» است.
اما در مورد غيبت نيز بايد بگوييم در احاديث متعددي از معصوم، روايت شده: شنونده غيبت نيز چون خود غيبت كننده در گناه شريك است. رسول خدا(ص) فرمود: «غيبت كننده و شنونده هر دو در گناه شريكند».(7) و يا اين روايت «كسى از ديگرى غيبت كند و شنونده ساكت و خاموش بماند، در گناه،شريك غيبت كننده است».(8) «شنونده غيبت، يكى از غيبت كنندگان است ».(9)
شايد علت اين كه شنونده غيبت يكي از غيبت كنندگان است، اين باشد كه غيبت جز در صورتي كه دو يا چند نفر باشند كه پشت سر كسي حرف بزنند، صورت نمي گيرد؛ پس گوش دادن علت براي غيبت كردن مي شود. غيبت به طور مستقيم با آبروي انسان ها سر و كار دارد. اگر كسي آن را گوش دهد, به ريخته شدن آبروي كسي رضايت داده ، چنين شخصي مستحق كيفري است كه غيبت كننده دچارش مي شود.امام خميني در اين باره مي گويد: اگر در مكان و مجلسي غيبت كنند، انسان با احتمال تأثير بايد نهي از منكر كند(،هرچند پدر و مادر يا خواهر و برادرو يا استاد باشند) اگر نهي از منكر اثر نمي‌كند، چنانچه ترك مجلس دشوار نيست، بايد آن جا را ترك كند. اگر ترك مجلس دشوار است، لازم نيست مجلس را ترك كند، ولي نبايد گوش بدهد. اگر خود به خود غيبت به گوشش بخورد، اشكال ندارد.(10)
پس وظيفه شما بعنوان يك دوست اين است كه رفيق خود را در مسير تعالي كمك كنيد و او را از گناه باز داريد و با تذكر نكات بيان شده او را از معصيت خدا نجات بدهيد.
پي‌نوشت‌ها:
1. فرقان(25) آيه 28.
2. نهج‌البلاغه‌، فيض‌الاسلام‌، قصار 163.
3. طه‌(20) آيه‌14.
4. شيخ حر عاملي، وسائل‌الشيعه‌، ج‌3، ص‌7.
5. عنكبوت‌(29) آيه‌45.
6. بقره (2) آيه 156.
7. آثارالصادقين، ج 16، ص 95.
8. همان، ص 98.
9. همان.
10. امام خميني، استفتائات، ج 2، س 6.
موفق باشید.

سلام، آیا مسئولین مدارس می توانند دانش آموزان را مجبور به خواندن زیارت عاشورا کنند؟

پاسخ:
تكاليف سنگين، اجباري، زودهنگام و خارج از طاقت و توان، ممكن است صدمه‌اي جبران ناپذير بر اعتقادات ديني و مذهبي كودكان و نوجوانان وارد آورد.
در تعاليم اسلامي، توصيه‌هاي فراواني در زمينه آموزش تدريجي، اختياري بودن و آسانگيري مسائل ديني آمده است.
- شيوه‌هاي آموزش معارف ديني در دانش آموزان:
روش‌ها و شيوه‌هاي آموزش معارف ديني در كودكان و نوجوانان بر اصولي استوار است، كه يكي از آنها اختياري بودن مسائل ديني است.
انسان به اقتضاي فطرت الهي خود و به دليل آن كه موجودي است چند بعدي و به اعتبار كرامتي كه خداوند براي او مقرّر نموده، موجودي است مختار و كرامت خويش را مي تواند با اختيار خود كسب نمايد. در واقع، از ديدگاه اسلام، انسان موجودي است كه داراي ميل ها و جاذبه هاي معنوي است كه ساير موجودات فاقد آن مي باشند. انسان قادر است در برابر ميل هاي دروني خود ايستادگي كند و فرمان آن ها را اجرا نكند يا به بعضي از آن ها پاسخ گويد و بعضي ديگر را مهار نمايد يا از آن ها در جهتي خاص استفاده كند.
اين توانايي انسان به حكم نيرويي است كه آن را «اراده» مي نامند و تحت فرمان عقل عمل مي كند. اين توانايي بزرگ از مختصات انسان است و براساس اين توانايي است كه انسان يك موجود آزاد، انتخابگر، صاحب اختيار مي باشد.(1)
در قرآن و منابع تعليم و تربيت اسلامي، دلايل متعددي، دالّ بر آزادي و اختيار انسان وجود دارد. از جمله:
الف- «اِنّا هَديناهُ السَّبيلَ اِمّا شاكراً و اِمّا كفوراً»؛(2) ما راه راست را به او (انسان) نشان داديم؛ يا شكرگزار خواهد بود يا كفران خواهد ورزيد.
ب- «فَمن شاءَ فليُؤمِن و مَن شاءَ فَليكفر»؛(3) پس هركه مي خواهد ايمان بياورد و هر كه مي خواهد كفر بورزد.
با اين فرض در مسألۀ شما بايد گفت:
در دعوت كودكان و نوجوانان به دين، بايد به گونه اي عمل كرد كه آن ها احساس آزادي كنند و با توجه به اين موضوع كه انسان فطرتاً خداجوست، با تذكر روش هاي صحيح، اين فطرت را در وجود آنان بيدار نماييم و آن ها را به طرف پذيرش دين سوق دهيم.
پيامبر گرامي(ص) نيز با نرم خويي و با زبان ليّن افراد را به دين اسلام دعوت مي كردند. به تجربه نيز ثابت شده است كه با زور و اكراه نمي توان كسي را به راه راست هدايت كرد.
خداوند تعالي مي فرمايد: «اَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حَتّي يَكوُنوا مؤمنين»؛(4) اي رسول! تو كي تواني همه را با جبر و اكراه مؤمن گرداني؟
اگر به مفاد آيه «لا اكراهَ فيِ الدّين، قد تَبيّنَ الرُّشدُ مِن الغَيِّ»(5) توجه نماييم، خداوند مي فرمايد: اي پيامبر، وظيفه تو تبيين است. تبيين كردي، ديگر جاي اكراه وجود ندارد.
و يا مي فرمايد: «اِنَّما عليكَ الْبَلاغُ اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرُ»؛(6) كار تو فقط ابلاغ است، تو فقط منذر هستي.
بنابراين، نبايد هيچ گاه كودكان و يا نوجوانان را مجبور به دين داري كنيم يا براي آن كه ديندار شوند، نبايد به آن ها مزاياي زيادي بدهيم. اگر بدون استفاده از اين دو حربه تهديد و تطميع، بتوانيم آن ها را به عقيده اي معتقد كنيم، آن اعتقاد دروني خواهد بود؛ يعني اعتقادي كه نه براي جلب منفعت است و نه به دليل ترس از قدرت.(7)
وقتي نوجوان مجبور به دين داري نشود (و در دوره كودكي، سالم و عاري از انحراف پرورش يافته باشد) و دين به نحو منطقي و در شرايط مناسب به او عرضه گردد، با توجه به اين كه به تفكر انتزاعي رسيده است اگر دلايل و اعتقادات ما محكم و قابل دفاع باشد، دين يا مذهب را خواهد پذيرفت و اين دين داري او وراثتي يا رياكارانه و همراه با ناخالصي نخواهد بود، بلكه «دين خالص» خواهد بود و در پي آن، به دستوراتش عمل خواهد كرد.
در دين اسلام، تأكيد فراوان بر اين مطلب مي شود كه اصول دين تقليدي نيست، بلكه فرد بايد با آگاهي و آزادي آن را بپذيرد. بنابراين، بايد تلاش كنيم كه كودك و نوجوان را به طريقي مثبت و ترغيب كننده، به دين دعوت نماييم و از افرادي كه داراي مبناهاي اعتقادي و فكري قوي هستند در اين زمينه، كمك بگيريم. بايد توجه داشته باشيم كه كودك و به ويژه نوجوان، در مقابل برخوردهاي آمرانه، مقاومت مي كند.(8)
- الگو برداري از حضرت امام(ره):
زهرا مصطفوي نقل مي كند: همسرم به دليل عادت خانوادگي، دخترم را از خواب صبحگاهي بيدار مي كرد و به نماز وا مي داشت. امام(ره) وقتي از اين ماجرا خبردار شدند، برايش پيغام فرستادند كه «چهره شيرين اسلام را به مذاق بچه تلخ نكن!» اين كلام آن چنان مؤثر افتاد و اثر عميقي بر روح و جان دخترم به جاي گذاشت كه بعد از آن خودش سفارش كرد كه براي نماز صبح به موقع بيدارش كنم.(9)
اگر والدين يا مسئولين مدرسه مي خواهند فرزندان يا دانش آموزان آن ها نمازخوان، دعا خوان و معتقد بار آيند، سعي كنند:
اولاً، خودشان عامل به دستورات و تعاليم ديني باشند و به دور از ريا و با خلوص خودشان بدان معتقد باشند.
ثانياً، توجه داشته باشند كه در دوران كودكي، فرزندانشان يا دانش آموزانشان را با نماز و مجالس و محافل مذهبي مأنوس سازند و سعي كنند كه خاطرات خوشي را در ذهن آنان ايجاد نمايند و از سخت گيري، اجبار و اكراه آن ها خودداري ورزند. پدري كه براي بيدار كردن دختر تازه بالغ خود براي اداي نماز صبح، دستي به گيسوان او مي كشد و با نوازش و محبت او را از خواب شيرين صبحگاهي بيدار مي كند، انجام اين تكليف ديني را با شيريني محبت پدرانه خويش مي آميزد و عبادت را در كام فرزندش شيرين مي سازد.

پي نوشت ها:
1. محمدرضا مطهري، راهنمايي و مشاوره از ديدگاه اسلام، ص ۴۲.
2. انسان(76) آيۀ ۳.
3. كهف(18) آيۀ ۲۹.
4. يونس(10) آيۀ ۹۹.
5. بقره(2) آيۀ ۲۵۶.
6. آل عمران(3) آيۀ ۲۰.
7. اليور ارونسون، روانشناسي اجتماعي، ترجمه حسين شكركن، ص ۳۴.
8. يحيي كاظمي، آموزش و پرورش از خردسالي تا جواني، ص ۸۷.
9. اميررضا ستوده، پا به پاي آفتاب، ج ۱، ص ۱۲۳.
موفق باشید.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

امام سجاد (علیه السلام) و اسرای کربلا چند روز طول کشید که به دمشق رسیدند و آیا همان سال برای چهلم امام حسین (علیه السلام) به کربلا بازگشتند.

پاسخ:
مشهور است اولين روز ماه صفر زمان ورود اهل بيت به شام است ابو ريحان بيروني (م 440) نيز كه متقدم بر طبري است همين روز را گزارش نموده است.
في اليوم الاول، ادخل راس الحسين(ع) مدينه دمشق؛ روز اول ماه صفر، سر حسين(ع) وارد دمشق شد.(1)
در خصوص اربعين و آمدن اسرا به كربلا بايد گفت:
شهيد مطهري در اين خصوص كه اهل بيت امام حسين در روز اربعين به كربلا آمده اند باور دارد كه آن را عقل تاييد نمي كند و در منابع دسته اول و معتبر نيامده است.(2)
برخي ديگر از مورخان هم به طور صريح و هم غير صريح اين مطلب را انكار نموده‌اند.
شيخ مفيد در «مسار الشيعه» آورده است:
«روز اربعين، روزي است كه اهل بيت امام، از شام به سوي مدينه مراجعت كردند. نيز روزي است كه جابر بن عبدالله براي زيارت امام حسين ع وارد كربلا شد».(3)
شيخ طوسي در «مصباح المتهجّد»(4) و ابن اعثم در الفتوح (5) نيز همين مطلب را ذكر كرده‌اند.
ميرزا حسين نوري مي‌نويسد:
«از عبارت شيخ مفيد و شيخ طوسي استفاده مي‌شود كه روز اربعين روزي است كه اسرا از شام به مقصد مدينه خارج شدند. نه آن كه در آن روز به مدينه رسيدند.» (5)
در اين ميان سيد بن طاوس در «لهوف»، اربعين را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا ذكر كرده است. ايشان مي‌نويسد:
«وقتي اسراي كربلا از شام به طرف عراق بازگشتند، به راهنماي كاروان گفتند: ما را به كربلا ببر. بنابراين آن‌ها به محل شهادت امام حسين آمدند. سپس در آن جا به اقامه عزا و گريه و زاري براي اباعبدالله پرداختند ...»(6 )
ابن نما حلي نيز روز اربعين را روز بازگشت اسرا از شام به كربلا و ملاقات آن‌ها با جابر و عده‌اي از بني هاشم ذكر كرده است. (7)
ميرزا حسين نوري پس از از نقل قول سيد بن طاوس به نقد آن پرداخته است.(8)
رسول جعفريان مي‌نويسد: «شيخ مفيد در ارشاد، ابومخنّف در مقتل الحسين، بلاذري در انساب الاشراف، دينوري در اخبار الطوال و أبن سعد در الطبقات الكبري، اشاره‌اي به بازگشت اسرا به كربلا نكرده‌اند».(9) شيخ عباس قمي هم داستان آمدن اسراي كربلا را در اربعين از شام به كربلا بسيار بعيد مي‌داند. (10) محمد ابراهيم آيتي (11) و شهيد مطهري ره نيز آمدن اسراي در روز اربعين به كربلا، را انكار كرده‌اند. (12)
البته برخي آمدن اسراي در روز اربعين به كربلا را قبول دارند.

پي نوشت ها:
1. ابوريحان محمد بن احمد بيروني خوارزمي، آلاثار الباقية عن القرون الخاليه، نشر ميراث مكتوب، 1380، ص 331.
2. حماسه حسيني، شهيد مطهري ناشر: صدرا، ج 1، ص 30.
3. مسار الشيعة (المجموعة)، الشيخ المفيد، ص26، سال چاپ 1406، ناشر مكتب آية الله العظمى المرعشي النجفي - قم.
4. مصباح المتهجد، الشيخ الطوسي، ص 787، چاپ اول، سال چاپ 1411 - 1991 م، ناشر مؤسسة فقه الشيعة - بيروت - لبنان.
4 . ابن اعثم كوفي، احمد، ترجمه محمد بن محمد بن مستوفي هروي، تهران، انتشارات آموزش و انقلاب اسلامي، 1372، ص 916.
5 . النوري، لولو و مرجان، تهران، فراهاني، 1364، ص 154.
6. اللهوف في قتلى الطفوف،السيد ابن طاووس، ص114 ،چاپ اول، سال چاپ 1417، ناشر أنوار الهدى - قم - ايران.
7 . مثير الأحزان، ابن نما الحلي، ص86، سال چاپ 1369 - 1950 م، ناشر المطبعة الحيدرية - النجف الأشرف.
8 . نوري، پيشين، ص 152.
9. جعفريان، تأملي در نهضت عاشورا، قم، ص 216، ناشر انصاريان.
10. قمي، منتهي الامال، ج1، ص 525، موسسه انتشارات هجرت، قم، 1378.
11. آيتي، بررسي تاريخ عاشورا، ص139، ناشركتابخانه صدوق.
12. مطهري، حماسه حسيني، ج1، ص 30.
موفق باشید.

یکی از شرایط رهبری شجاعت است. آیا اکنون این شرط در رهبر ما وجود دارد؟ این همه سکوت ایشان ناشی از مصلحت اندیشی است؟

اگر مسلمانی به ولایت فقیه اعتقاد نداشته باشد و فوت کند، آیا به مرگ جاهلیت مرده است؟

پاسخ:
حقيقت آن است كه مقام معظم رهبري انساني شجاع و مدير مي باشد. شاهد اين امر مواضع وي در برابر مسايل جهان اسلام است. او بدون واهمه در برابر ظلم ابرقدرت ها ايستاده و از مظلومين دفاع مي كند، اين امر نشان از شجاعت وي دارد. همين طور ايشان در عرصه هاي داخلي نيز با قاطعيت و شجاعت جامعه را رهبري مي كند، و در هدايت كشور از كسي هراس ندارد. البته معناي شجاعت آن نيست كه مصالح جامعه را درنظر نگيريم و شتاب زده عمل نمايئم، بلكه معناي شجاعت انجام وظيفه بر اساس خرد، مصلحت و قاطعيت مي باشد كه رهبري نيز اين گونه عمل مي كند. اين امر موفقيت رهبري را چند برابر نموده است. يكي از عوامل موفقيت ايشان اين است كه وي بعد از رحلت امام -كه كشور دچار بحران بود- كارنامه ي قابل قبول از خود ارائه داد، اگر چنين نبود مجلس خبرگان ايشان را از اين مقام بركنار مي نمود، و حال اينكه بارها مجلس خبرگان از رهبري به عنوان رهبر موفق ياد و عملكرد وي را تاييد نمود، مهمتر از همه اينكه وقتي كه - حدود 90 نفر- از خبرگان و مجتهدان يك كشور شخصي را تاييد و به عنوان بالاترين مقام كشور انتخاب مي نمايند، اين به ما مي فهماند كه ايشان را موفق و بهترين گزينه براي رهبري بدانيم، البته - از آنجائي كه مقام رهبري معصوم نيست - ممكن است اشتباه نمايد، اما ضريب اشتباه ايشان نسبت به كسان ديگر محدود مي باشد. بر اين اساس رهبري كشور را بر اساس مصلحت اداره مي كند و در برابر ناهنجاري، مشكلات ساكت نمي ماند و هر آنچه كه به نفع و مصلحت نظام است را بيان مي كند، مثلا ايشان درباره مفاسد اقتصادي برخورد نمود و به سران سه قوه (رييس قوه قضايه، رييس جمهور و رييس مجلس) دستور داد كه اين مشكل حل نمايد. اگر مورد و يا موارد - به حسب ظاهر مصلحت انديش به نظر مي رسد- مطمئن باشيد كه در اين امر مصلحتي وجود دارد. در ضمن ناگفته نماند، اگر انسان به ولايت فقيه اعتقاد نداشته باشد، اشكال ندارد، زيرا ولايت فقيه از اصول دين محسوب نمي شود، اما در عرصه حكومت اطاعت از رهبري واجب است.
موفق باشید.

لطفاً منابع کامل سخن امام علی (علیه السلام): "در شنیدن اثری هست که در دانستن نیست" را بیان کنید.

پاسخ:
اين حديث به همين شكل در آثار شهيد مطهري بدون استناد محكمي موجود است.
ايشان در فايده هاي موعظه نوشته است:
هيچ فردى از موعظه بى‏ نياز نيست. ممكن است فردى از تعليم شخص ديگرى بى ‏نياز باشد، اما از موعظه او بى‏ نياز نيست؛ زيرا دانستن يك مطلب است و متذكر شدن و تحت تأثير تلقين ... واعظ مؤمن متقى قرار گرفتن، مطلب ديگر است.
مى‏ گويند على (عليه السلام) به يكى از اصحابش مى‏ فرمود: عِظْنى مرا موعظه كن، و مى‏ فرمود:
در شنيدن اثرى هست كه در دانستن نيست.(1)

پي نوشت:
1. مطهري مرتضي، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، بي تا، ج 25، ص 345.
موفق باشید.

با سلام. من دختر 25 ساله ی دانشجویی هستم که دو ماه است ازدواج کردم. در انتخاب همسر بسیار منطقی رفتار کردم. با در نظر گرفتن خانواده ی ایشان سن تحصیلات و سطح ایمان به ایشان جواب مثبت دادم در حالیکه رابطه ی عاطفی از طرف من نبود.در ضمن مشاورمذهبی و بسیار خبره مارا در این امر کمک کردند و از سلامت روان همسرم به من اطمینان دادند. در دوران آشنایی (2ماه) قبل از عقد وقتی با ایشان به بیرون میرفتیم احساس کردم از نگاه ایشان به بقیه خوشم نمیاد ولی چون آگاهی داشتم بخاطر بعضی مسائل مانند خیانت یک از اقوام به همسرش شدیدا دچار بدبینی شدم زیاد بر این امر سخت نگرفتم. متاسفانه آلان با این که زمان کمی میگذرد اما به همسرم اعتماد ندارم و راه اعتماد کردن و کنار گذاشتن بدبینی را هم بلد نیستم. از نگاه های ایشان به بقیه بسیار ناراحت می شوم حتی از نگاه ایشان به بدن عریان خودم. احساس میکنم تیز نگاه میکنند یعنی نگاه نرم و ملایمی ندارند این امر باعث شده من نسبت به ایشان بسیار سرد بشوم و اصلا از ازدواج خودم خوشحال نباشم حتی ایشان را دوست نداشته باشم. از شما خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید.

هر چند از نامه كوتاه شما نمي توان به يك حدس صائب و درست نائل آمد، ولي احتمالاً مشكل زناشويي شما بيش از آن كه در شوهرتان و رفتارهاي وي ريشه داشته باشد در درونيات و ذهنيات شما ريشه دارد. به عنوان مثال بديهي است كه اگر شوهر شما آدم پاك دامني باشد نگاهي تيز و مالامال از شهوت به بدن عريان همسرش كه تازه دو ماه با او ازدواج كرده داشته باشد و اگر غير اين بود شبهه ناك بود. اساساً يكي از مهمترين انگيزه هاي ازدواج مردان از بدو تا ختم خلقت انگيزه هاي جنسي است و اگر كسي از پذيرش اين امر سر باز زند در حقيقت بر خلاف خلقت خدادادي انسان ها گام برداشته است. به عبارت ديگر به نظر بنده به عنوان يك روان شناس نگاه تيز شوهرتان به شما بسيار طبيعي است و اگر نگاهي نرم و ملايم به جسم شما داشت بايد دچار ترديد مي شديد.
از سوي ديگر بايد گفت به احتمال يقين نگاه هاي شوهرتان به ديگران نيز در حد عادي است و ايشان نگاه غير عادي چنداني ندارد. بالاخره چشم پاكترين مردان عالم گهگاهي از روي اتفاق و تصادف نگاهشان به ديگر زنان مي افتد و نبايد اين امر طبيعي و عادي را به چشم غيرعادي و غيرطبيعي نگريست. البته اين احتمال وجود دارد برخي نگاه هاي ايشان خارج از حد و مرز شرع و عرف باشد كه با اين وصف نيز بايد گفت كه به مرور زمان و متعدد گشتن روابط جنسي با شما، كم كم اين امر كمرنگ و كمرنگ تر مي گردد. بالاخره مردي كه سال ها با هيچ زني رابطه جنسي نداشته است در ابتدا دچار يكسري نوسانات رفتاري از جمله نگاه هاي دزدكي به ديگر زنان (احتمالا از سر كنجكاوي يا مقايسه ناخودآگاه آنان با همسرش) مي گردد. البته كسي منكر گناه بودن اين نگاه هاي دزدكي نيست، ولي شدت و فراواني نگاه هاي گناه آلود به مرور كمتر مي گردد.
در اينترنت مقالات زيادي در زمينه بدبيني و سوء ظن به همسر وجود دارد كه مي توانيد به مطالعه آنها بپردازيد و همچنين مطالعه كتاب غلبه بر افكار بدبينانه و سوءظن، نوشته دانيال فريمن، جيسون فريمن، فليپا گرتي، ترجمه سياوش جمال‌ فر، ناشر ارسباران، 1390 را به شما توصيه مي كنم. اما فراتر از همه اين مسائل به نظر مي رسد كه با توجه به برخي فرازهاي نامه شما از جمله (در انتخاب همسر بسيار منطقي رفتار كردم) به نظر مي رسد رگه هايي از وسواس فكري در شما وجود داشته باشد. اين افكار مزاحم و تكرار شونده كه بعضاً با محتواي بدبيني به ذهن شما هجوم مي آورند چيزي جز افكار وسواسي نيستند. افراد مبتلا به وسواس فكري معمولاً از كمال گرايي منفي (اين واژه را در اينترنت جستجو نماييد) در رنجند و همواره با ديدي كمال گرايانه به هر چيز و هر كس از جمله شوهر مي نگرند. استاندارها و شاخص هاي ذهني شما براي ارزيابي و محك رفتار همسرتان بسيار كمال گرايانه است و اين ملاك خشك و متصلب باعث مي گردد كه شما به برخي رفتارهاي عادي شوهرتان بر چسب غيرعادي بودن بزنيد. اگر شاهد كمال گرايي منفي در ساير انتخاب ها و نگرش هاي خود هستيد بدانيد كه مشكل شما هيچ ربط مستقيمي به شوهرتان ندارد (هر چند برخي رفتارهاي ايشان واقعاً قابل توجيه نباشد) بلكه ريشه در ذهينت نابسامان شما دارد.
براي غلبه بر كمال گرايي مطالعه كتاب «وقتي اضطراب حمله مي‌كند؛ شناخت‌درماني، مهارتهاي جديد درمان اضطراب بدون مصرف دارو»، ديويد برنز، مهدي قراچه داغي، انتشارات ذهن آويز را به شما توصيه مي كنم. سردي يا به تعبيري يخ زدگي عاطفي نيز از ويژگي هاي افراد مبتلا به وسواس فكري مي باشد. به احتمال زياد همين سردي عاطفي را شما در برخي انتخاب هاي پيشين خود (از جمله مانتويي كه با هزار شور و شوق آن را خريداري كرده ايد ولي بعد از مدتي از آن دلزده گرديده ايد) شاهد بوده ايد. در صورت تداوم اين افكار و روحيات آسيب زا بهتر است به جاي خوددرماني يا كتاب درماني به يك روان شناس باليني خبره مراجعه نماييد.
موفق باشید.

1- مسیح وسایر پیامبران زنده در اعتقاد اسلام مثل ادریس، مسیح، الیاس چگونه می میرن؟

2- آیا اینان در لشگر مهدی موعود هستن؟

3- آیا پسر زکریا که اولین نبی شهید بود در اورشلیم و بامرگش به او ظلم شد، رجعت داره؟

4- آیا رجعت خاص انبیا نیست و امامان هم دارن؟

پاسخ1:
آنان نيز مانند ديگران هر زمان عمرشان پايان يافت مي میرند، و از اين جهت با ديگران فرقي ندارند. تفاوت در اين است كه عمر آنان بسيار طولاني است.
-------------------------------

پاسخ2:
در ابتدا بايد گفت: درباره زنده بودن برخي انبيا و شخصيت ها، مانند حضرت الياس، ادريس، خضر اختلاف وجود دارد. برخي دراصل حيات اينان تأمل دارند و روايات مربوطه را ضعيف مي دانند، چنانكه علامه طباطبايي بعد -از بررسي روايات- يادآور مي شود كه سند اين روايات ضعيف مي باشد(1). البته برخي باور دارند كه انبيای زنده چهارتن هستند: حضرت عيسي، خضر، الياس و ادريس(ع).(2)، آنچه كه از ديدگاه قرآن مسلم است اين است كه حضرت عیسي (ع) زنده است: "آنها هرگز مسيح را نكشتند و نه به دار آويختند؛ ليكن امر بر آنان مشتبه شد و كساني كه درباره او اختلاف كردند قطعا در مورد آن دچار شك شده‏ اند و هيچ يك علمي بدان ندارند جز آن كه از گمان پيروي مي كنند و يقينا او را نكشتند؛ بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد ...(3)
طبق برخي روايات حضرت عيسي(ع)، هنگام ظهور امام زمان (ع) از آسمان فرود مي آيد و با حضرت بيعت مي كند و جزء اصحاب خاص آن حضرت قرار مي گيرد. امام زمان (ع) هنگام اقامه نماز، امامت جماعت را به او پيشنهاد مي كند، ولي حضرت عيسي قبول نمي كند و مي گويد: امير و امام غير از من است اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه امير و امام شما باشيد، سپس نماز به امامت امام زمان (ع) اقامه مي گردد و حضرت مسيح نيز به او اقتدا مي كند.(4) از امام باقر (ع)‌ منقول است:‌ پسر مريم، عيسي روح الله (ع)‌ نازل شده و پشت سر او نماز مي‌خواند.(5)
طبق برخي گزارش ها، حضرت عيسي (ع)، ادريس و الياس در ركاب امام زمان قرار مي گيرند. دريكي از تفاسير مي خوانيم: "... چنانچه چهار نفر از انبياء در ركاب حضرتش حاضر مى‏ شوند ادريس، عيسى، خضر، الياس كه زنده هستند و ظاهر مى‏ شوند.(6)
خلاصه اينكه طبق برخي گزارش ها، اين افراد در زمره ياران امام زمان (ع) قرار مي گيرند.

پي نوشت ها:
1. محمد حسين طباطبايي، تفسيرالميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات جامعه مدرسين، ج13، ص489.
2. طيب سيد عبد الحسين، أطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، ناشر: انتشارات اسلام، ج‏12، ص 48.
3. نساء (4)، آيات 157 ـ 159.
4. ر.ك. ناصر مكارم شيرازي وديگران، تفسير نمونه ، دار الكتب الاسلاميه، 1368ش ، ج21، ص100.
5. شيخ صدوق، كمال‌الدين و تمام‌النعمة، مؤسسه النشرالاسلامي، ص 231.
6. طيب سيد عبد الحسين، همان.
------------------------

پاسخ3:
‎درباره رجعت پيامبران – از جمله يحي بن زكريا- بايد گفت:
در برخي روايات آمده است كه همه انبياء رجعت مي كنند. در برخي روايات ديگر از برخي افراد نام بردشده اند كه آنان رجعت خواهند نمود، مثلا در روايات آمده است كه اسماعيل، خضر وحضرت عيسي (ع) رجعت مي كنند، از نظر اينكه كه حضرت عيسي به نص قرآن به آسمان رفته است و بازگشت او از آسمان به روي زمين يك نوع رجعت است، ولي رجعت اصطلاحي نيست، اما مرحوم شيخ حر عاملي، از نزول عيسي (ع) به رجعت تعبير نموده است (1)
جهت آگاهي بيشتر مي‏ توانيد به اين منابع مراجعه نماييد:
تفسير نمونه، ج‏15، ص 555؛
رجعت از نظر شيعه، نجم الدين طبسي؛
رجعت، محمد باقر بهبودي؛
مهدي موعود، باب سي و چهارم، رجعت.

پي‏ نوشت‏:
1. مجتبي تونه اي، موعود نامه، ص351-352، ذيل كلمه"رجعت."
---------------------

پاسخ4: از پاسخ هاي قبل روشن شد.

موفق باشید.

صفحه‌ها