پرسش وپاسخ

بلكه مراد از اين عبارت مي تواند اين باشد كه ما به قرآن و حقانيت دين اسلام ايمان آورديم و لذا ممكن است آنها ايمان به شريعت هاي گذشته مانندحضرت عيسي و موسي داشته اند. اما با آمدن پيامبر جديد لازم ديده اند كه بايد به آن نيز ايمان بياورند و با توجه به آيات سوره احقاف اين احتمال به واقعيت نزديك تر است. چنانكه در سوره احقاف نيز مي خوانيم:

« وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلي‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرينَ (*)

قالُوا يا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي‏ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ وَ إِلي‏ طَريقٍ مُسْتَقيمٍ (1)

« (به ياد آور) هنگامي كه گروهي از جنّ را به سوي تو متوجّه ساختيم كه قرآن را بشنوند. وقتي حضور يافتند به يكديگر گفتند: «خاموش باشيد و بشنويد!» و هنگامي كه پايان گرفت، به سوي قوم خود بازگشتند و آنها را بيم دادند! (*)

گفتند: «اي قوم ما! ما كتابي را شنيديم كه بعد از موسي نازل شده، هماهنگ با نشانه‏هاي كتابهاي پيش از آن، كه به سوي حقّ و راه راست هدايت مي‏كند.»

چنانكه در تفسير نمونه آمده جمله «أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسي‏» و جمله «مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ» مؤيد اين مطلب است كه اين گروه به كتب آسماني پيشين مخصوصا كتاب موسي ايمان داشتند و در جستجوي حق بودند، و اگر مي‏بينيم سخني از كتاب عيسي كه بعد از آن نازل شده به ميان نيامده بخاطر اين است كه تورات كتاب اصلي بود كه حتي مسيحيان احكام شرايع خود را از آن گرفته و مي‏گيرند.(2)

در هر صورت چه ثابت شود كه قبل از اين مسئله جنيان ايمان داشته اند يا كافر بوده اند در هر دو حال ربط اين مسأله با عالم ذر داشتن يا نداشتن جنيان را ما متوجه نمي شويم و نمي دانيم كه چه ملازمه اي بين اين دو مسئله است!

به عبارت ديگر بر فرض كه جنيان قبل از شنيدن آيات قرآن كافر بوده اند. آيا اين بدان معناست كه آنها عالم ذر نداشته اند؟! چه تلازمي بين اين دو مسئله وجود دارد؟!

علاوه بر اين بايد متذكر شويم كه از رواياتي كه دلالت بر وجود عالم ميثاق دارند. روشن مي شود كه اين ميثاق منحصر به انسان ها نيست. بلكه جنيان نيز در اين ميثاق شركت دارند. چنانكه جابر جعفي نقل مي كند كه آيه:« يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ »(3) را در محضر امام باقر(ع) قرائت مي نمودم امام فرمود: اي جابر تأمل كن تا خبر دهم تو را بتأويل اعظم آن. عرض كردم بفرمائيد فرمود:

خداوند روز جمعه را براي آن جمعه ناميد چون تمام خلق اولين و آخرين را از جن و انس و آسمان و زمين و دريا و بهشت و جهنم و ساير موجودات ديگر را در عالم ميثاق براي گرفتن عهد و پيمان به ربوبيت خود و نبوت محمّد (ص )و ولايت علي (ع)در آن روز جمع نمود و به آسمان و زمين فرمود: ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ (4)

البته ناگفته نماند كه درباره حقيقت اين ميثاق و اينكه آيا اين ميثاق همان عالم ذر است يا تفسير ديگري دارد بين علماء اختلاف است .

براي تحقيق بيشتر درباره عالم ذر مي توانيد به آدرس زير مراجعه نماييد.

http://www.pasokhgoo.ir/node/17990

پي نوشت ها:

1. أحقاف(46)، آيه29-30.

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، ج‏21، ص 369.

3. جمعه(62)، آيه 9.

4. بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1416ق، ج‏5، ص 379.

محضري كه شيطان از آن رانده شد، محضر علم و شهود و محضر حق متعال بود

 ماجراي خلقت انسان و نحوه آگاهي شيطان و كشاندن شان به عصيان را بايد اين گونه تبيين كرد:

محضري كه شيطان از آن رانده شد، محضر علم و شهود و محضر حق متعال بود در چنين محضري خداي متعال  طرح تفصيلي خلقت آدم با همه سرگذشت هايش را با قلم تقديرش نگاشته و تصوير روشني از گل سرشت انسان بر پرده سينمايي كه به وسعت عالم بود به نمايش گزارده بود.

شيطان با ملائك مي زيست و در عالم مجردات سير مي كرد، پس اگر بگوييم علم شيطان به وجود انسان اكتسابي نبود، سخني بر حق گفتيم، زيرا وقتي موجودي همپاي ملائك در عالم مجردات و نزد حضرت حق سر به فرمان داشت، او نيز شاهد اين طرح عظيم و خود نمايان (كه موجب فخر خلايق شد) بود شاهد مثالش اين آيه شريف است:

"وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ"(1)

(به خاطر بياور) هنگامي را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روي زمين، جانشيني [نماينده‏اي‏] قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: پروردگارا! آيا كسي را در آن قرار مي‏دهي كه فساد و خونريزي كند؟! (زيرا موجودات زميني ديگر، كه قبل از اين آدم وجود داشتند نيز، به فساد و خون ريزي آلوده شدند. اگر هدف از آفرينش اين انسان، عبادت است،) ما تسبيح و حمد تو را به جا مي‏آوريم، و تو را تقديس مي‏كنيم. پروردگار فرمود: من حقايقي را مي‏دانم كه شما نمي‏دانيد.

اين آيه يعني طرح اجمالي خلقت آدم كه خداي متعال به ملائكش ارائه كرد و آن جوا ب را دادند و پاسخ خود را گرفتند كه در ادامه صورت نهايي آدم، تفصيل اين طرح و بهانه سجود فرشتگان شد اگر چه اين تفصيل در مقام خلقت انسان آشكار و در همان محدوده به ملائك عرضه شد، ولي همه آن چه كه مي بايست از اسرار خلقت بشر مي دانستند، از نگاه آنان مخفي و موجب سوال استفهام شان شد. آنان صورتي از انسان را ديدند كه وابسته به ماده و دنيا طلب و خون ريز بود! شيطان نيز از همين نقطه ضعف انسان در مسير انحراف شان استفاده كرد.

در هر صورت گفتگوي خداي متعال با ملائك شنيدني و خواندني است كه فرمود:

من قصد دارم براي خودم در زمين جانشيني خلق كنم!اين گفتگو ميان خدا و ملائك به گوش شيطان كه تا آن زمان ميان آنان و خود ملكي مجرد و مقرب در صف قدسيان بود خوب شنيده شد، اين يك گفتگوي ساده نبود، بلكه هر آن چه مربوط به امر خلقت آدم بود، تبيين شد. 

از همين آيه معلوم مي شود، ملائك  و نيز ابليس از سوي خود به سر گذشت انسان آگاه نشده بودند، بلكه ايشان از قبل به موضوع آفرينش چنين موجودي با همه اتفاقاتي كه بر او قابل تصور بود، تا حدي آگاهي پيدا كرده بودند كه به صورت سوال صريح به خداي خود مي گويند، آيا قصد داري موجودي افساد بر انگيز و خون ريز در زمين قرار دهي ؟....و گرنه دليلي بر اعتراض نبود و شيطان نيز ازهمين گفت و گوها به ماهيت وجودي انسان آگاه شد و فهميده بود كه اين موجود تشكيل يافته از جسم و روح است، پس از يك نظر براي ادامه حيات كاملا وابسته به ماده مي باشد، اگر چه خداي متعال در ادامه آيه به آن ها فهماند كه من چيزي را مي دانم كه شما نمي دانيد! پس معلوم مي شود ملائكه باز هم به طور كامل بر تمام ابعاد وجودي انسان و توانايي هايش اطلاع پيدا نكرده بودند كه آن سوال را مطرح كردند.

 همه اين ها موجب شد شيطان بهانه خوبي براي انحراف انسان در دست داشته باشد. بقيه ماجرا را همه مي دانيم كه عاقبت موجب هبوط آدم از بهشتي شد كه خدايش آن را ارزاني آدم و حوا كرده بود.

بنابر اين، چون انسان از نظر بعد مادي اش كاملا به دنيا وابسته است، به همين دليل به طور فطري به امورمادي نظير جاه و مقام و يا مال و منال علاقه مند و حتي وابسته مي شود و اين به معناي نقطه ضعف براي انحراف انسان توسط شيطان است.و الله العالم

در تاييد اين مطالب،مي توانيد به آدرس تفاسيري كه در پي مي آيد، مراجعه كنيد. (2)

و اما درباره قسمت دوم سوال شما از نحوه انحراف شيطان انسان ها را، اين موضوع به شكل جالبي در قرآن بيان شده است كه قبل از پرداختن به آن، بايد گفت اين جمله كه شيطان مي گويد من از چهار طرف انسان را وسوسه مي كنم، ابزارآن منحصر به  فريب از راه لذات مادي نيست.

خداي متعال فرمود:

"ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ" (3)

سپس از پيش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آن ها، به سراغ شان مي ‏روم و بيشتر آن ها را شكرگزار نخواهي يافت!

در تفاسير در اين باره كه مقصود از اين كه شيطان گفته است از چهار سو به سراغ بندگان خدا مي ‏رود و آنان را مي فريبد، نوشته است:

" جمله" ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ" بيان نقشه و كارهاي او است، مي‏گويد: ناگهان بندگان تو را از چهار طرف محاصره مي‏كنم تا از راهت به دربرم. و چون راه خدا امري است معنوي ناگزير مقصود از جهات چهارگانه نيز جهات معنوي خواهد بود نه جهات حسي.(4)

درتفسير ديگر نوشته شده است:

شيطان، براي تاييد و تكميل گفتار خود، اضافه كرد كه نه تنها بر سر راه آنها كمين مي‏كنم بلكه" از پيش‏رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ از چهار طرف، به سراغ آن ها مي‏روم، و اكثر آن ها را شكرگزار نخواهي يافت...

ممكن است تعبير بالا، كنايه از اين باشد كه شيطان، انسان را" محاصره" مي‏كند و سعي دارد به هر وسيله‏اي كه ممكن است براي وسوسه و گمراهي او  بكوشد، و اين تعبير در كلمات روزمره نيز ديده مي‏شود، كه مي‏گوييم فلان كس از چهار طرف گرفتار قرض يا بيماري يا دشمن شده است.

و اينكه سمت بالا و پائين ذكر نشده به اين دليل است كه انسان معمولا در چهار سمت، حركت و فعاليت دارد.

اما در روايتي كه از امام باقر(ع) نقل شده، تفسير عميق تري براي اين چهار جهت ديده مي‏شود، آن جا كه مي‏فرمايد: منظور از آمدن شيطان به سراغ انسان از" پيش" رو اين است كه آخرت و جهاني را كه در پيش دارد در نظر او سبك و ساده جلوه مي‏دهد، و منظور از" پشت سر" اين است كه آن ها را به گرد- آوري اموال و تجمع ثروت و بخل از پرداخت حقوق واجب به خاطر فرزندان و وارثان دعوت مي‏كند، و منظور از" طرف راست" اين است كه امور معنوي را به وسيله شبهات و ايجاد شك و ترديد، ضايع مي‏سازد، و منظور از" طرف چپ" اين است كه لذات مادي و شهوات را در نظر آن ها جلوه مي‏دهد.(5)

البته همانطور كه ذيل آيه 30 بقره مفسران آورده اند

پي نوشت ها :

1. سوره بقره،آيه 30.

2. ر ك، ترجمه تفسير الميزان، موسوي همداني محمد باقر، قم، انتشارات اسلامي، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، ج‏1، ص 178 و  رك،مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات اسلاميه،سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج‏1، ص 174.

3. سوره اعراف،آيه 17.

4. ترجمه تفسير الميزان پيشين، ج‏1، ص 178.

5. تفسير نمونه پيشين، ج‏6، ص 110.

شيطان از ماده "شطن" به معناي انحراف از حق است

شيطان از ماده "شطن" به معناي انحراف از حق است و شيطان مصداق كامل با حق در افتادن و در مقابل حق قد علم كردم است. 

اين مفهوم شيطان است كه مي تواند مصداقش جن يا انسان باشد.

براي اين مفهوم سه مصداق در قرآن ذكر شده :

1 . ابليس كه همان "الشيطان الرجيم" است:

«إِنِّي أُعيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ؛ (1) او و فرزندانش را از (وسوسه‏ هاي) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مي‏دهم».

منظور از شيطان رجيم كه در اينجا مادر مريم او و ذريه اش را از شرّ وي به خدا پناه مي دهد ، و در هر جاي قرآن كه ذكر شده، شيطان جن و "ابليس" است كه مظهر عصيان در برابر حق مي باشد.

2. شيطان هاي جني كه ظاهرا ذريه و لشكر ابليس هستند:

«فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلا ؛ (2) همگي سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاي من اولياي خود انتخاب مي‏كنيد، در حالي كه آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبرداري از شيطان و فرزندانش به جاي اطاعت خدا،) چه جايگزيني بدي است براي ستمكاران!».

2. شيطان هاي انساني كه مريدان و ياوران ابليس و ذريه او مي باشند:

«وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي‏ شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ؛ (3) و هنگامي كه با شيطان هاي خود خلوت مي‏كنند، مي‏گويند: «ما با شمائيم! ما فقط (آن ها را) مسخره مي‏كنيم».

اين شياطيني كه منافقان به هنگام خلوت با آن ها ، خود را مسخره كننده مؤمنان معرفي مي كنند، شياطين انساني هستند؛ يعني همان رهبران نفاق و گمراهي.

بنا بر اين شيطان يك مفهوم است كه مصداق هاي مختلفي مي تواند داشته باشد كه هم از جن هستند و هم از انسان ها و جمع آن شياطين است.

پي نوشت ها:

1. آل عمران (3) آيه 36.

2. كهف (18) آيه 50.

3. بقره (2) آيه 14.

شرك مراتب مختلفي دارد...

ممكن است برخي افراد در يك مرتبه موحّد و در مرتبه اي ديگر مشرك باشند.

 توحيد و يكي دانستن خداوند هم داراي مراتب مختلفي است:

يكي از مراتب توحيد، توحيد ذاتي است، بدين معنا كه ذات خداوند نه مركب از اجزا است (نفي تركيب) و نه شبيه و شريك بيروني دارد.(نفي تعدد)

يكي ديگر از مراتب توحيد، توحيد صفاتي است، بدين معنا كه صفات الهي مصاديق جداگانه‌اي از يكديگر و جداي از ذات الهي ندارند، بلكه همگي آن ها مفاهيمي هستند كه عقل، از مصداق واحد بسيطي كه  ذات مقدس الهي است، انتزاع مي‌كند.

يكي ديگر از مراتب توحيد، توحيد در ربوبيت است. توحيد در ربوبيت خود بر دو قسم است:

1. توحيد در ربوبيّت تكويني:

مراد از توحيد در ربوبيّت تكويني آن است كه نظام اين جهان، كه شامل مجموع? پديده‌هاي بي­شمار گذشته و حال و آينده مي‌شود، تحت تدبير حكيمان? يك پروردگار اداره مي‌شود.

2. توحيد در ربوبيّت تشريعي:

مراد از توحيد در ربوبيّت تشريعي آن است كه فقط خداوند حقّ قانونگذاري براي مردم را دارد. تنها او اين اختيار را دارد كه بندگان را مكلّف به برخي از امور كند.

  پس به طور كلي مقصود از توحيد در ربوبيّت آن است كه خداوند هيچ شريكي در تدبير عالم يا تكليف بندگان ندارد.

 قائل شدن به اين كه، تعيين و وضع قانون و نيز حاكم و حكومت بايد بر اساس خواست و اراده  انسان‌‌ها صورت پذيرد، در واقع انكار «ربوبيت تشريعي» خداوند است كه نوعي كفر محسوب مي‌‌شود. مشكل شيطان با خداوند نيز در مورد ربوبيت تشريعي و اطاعت اوامر الهي بود . همين امر او را به ورطه سقوط كشاند، و گرنه او هرگز خالقيت و ربوبيت تكويني خداوند را انكار نكرد. هنگامي كه خدا از او سوال كرد: چرا بر آدم سجده نكردي؟ پاسخ داد:

 « قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْه خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طين (1) ؛ من از او بهترم، مرا از آتش آفريده‏اي و او را از گل خلق كرده‏اي» .

هم چنين در ادامه گفت: « قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني  (2) ؛ پروردگارا !به خاطر اينكه اغوايم كردي».  اين تعابير نشان مي‌‌دهد كه او هم «خالقيت» و هم «ربوبيت» خداي متعال را قبول داشت. علاوه بر آن به «معاد» نيز اعتقاد داشت؛ چون از خداوند درخواست كرد كه: « قالَ أَنْظِرْني‏ إِلي‏ يَوْمِ يُبْعَثُون  (3) ؛مرا تا روزي كه (مردم) برانگيخته مي‏شوند مهلت ده ».

بنابراين توحيد در ربوبيت تشريعي ، يكي از اركان مهم توحيد است. توحيد بدون اين ركن كامل نيست، بلكه مانند توحيد ابليس است كه بود و نبود آن يكي است. توحيد در خالقيت، يك مرحله از توحيد است، ولي به تنهايي كافي نيست. اعتقاد به توحيد در «ربوبيت تكويني» نيز كافي نيست. شيطان نيز تا اين حد از توحيد را قبول داشت . بر همين اساس خدا را با تعبير «ربّ» خطاب مي‌‌كرد. آنچه شيطان آن را قبول نداشت «ربوبيت تشريعي» بود. او معتقد بود عقل من مي‌‌گويد نبايد در برابر آدم سجده كنم، چون  از او بهترم. كساني كه مي‌‌گويند در مقابل احكام خدا ،عقل خود را حاكم مي‌‌كنيم و خدا حق ندارد بدون اجازه ما براي ما قانون وضع كند، همانند شيطان هستند. «كفر باطني» آن ها قطعي و مسلّم است.(4)

پي نوشت ها:

1. أعراف(7) آيه 12.

2. حجر(15) آيه 39.

3. أعراف،آيه 14.

4. براي مطالعه تفصيلي مراتب توحيد ر.ك: آيت الله سبحاني، سيماي عقائد شيعه‏، ترجمه جواد محدثي، تهران، مشعر، 1386، فصل دوم.

در بسياري از مواقع انسان ها عالم به گناه هستند؛ ولي هنگام ارتكاب گناه خود را به غفلت زده و گناه را مرتكب مي شوند

در حالي كه در اصل شيطان وسيله غفلت و اضلال را فراهم كرده است؛ ولي اين كار مطابق با ظاهر آيات الهي كه شيطان عامل گناه شده و آن ها را به فراموشي افكنده تا موجب تبرئه انسان ها  شود نمي شود، زيرا اگر فراموشي واقعي به انسان دست دهد به گونه اي كه هنگام ارتكاب گناه هيچ توجهي به زشتي آن نداشته باشد، مثل آدمي مي ماند كه در خواب كاري را انجام مي دهد، در آن صورت اصلا گناهي را مرتكب نشده است.

خداي متعال فرمود:

"اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأَنْساهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ"؛(1)

شيطان بر آنان مسلّط شده و ياد خدا را از خاطر آنها برده، آنان حزب شيطان اند! بدانيد حزب شيطان زيانكاران اند!

 در اين صورت مقصر به فراموشي انداختن و غفلت انسان ها، اگر چه  شيطان است، ولي اين خود انسان است كه با آمادگي قبلي كه براي خودش فراهم كرده موجب غرور و فراموشي از حقايق و انحراف از مسير هدايت شده است و بايد عذاب شود.

و اما در مورد القاي فراموشي از طرف شيطان به انسان،آيات بسياري در قرآن نقل شده است كه پرداختن به همه آن از حوصله پاسخ خارج است با اين حال به نقل مختصري در اين باره بسنده مي كنيم:

آن چه در ميان آيات الهي در مورد انتساب فراموشي به شيطان آن هم نه براي افراد عادي بلكه براي انبياي الهي شده است ( البته بنا به اعتقاد بعضي از مفسرين كه سهو و فراموشي را براي پيامبران الهي مادامي كه منجر به تعارض با رسالت آنان نشود جايز مي دانند) اين فراموشي موجب ارتكاب گناه از طرف ايشان نشده است بلكه به مصلحت و تقدير الهي چنين فراموشي هايي در دل ايشان ايجاد و تنبه به آن؛ موجب هوشياري بيشتر آنان شده،در نتيجه گناهي صورت نگرفته بلكه حداكثر  به ترك اولي انجاميده است. (2)

اما اين مطلب ارتباطي با عمل شيطان مبني بر اين كه با القاء غفلت و فراموشي در دل بندگان خدا آنان را به طرف گناه بكشد، ندارد. مثلا فرد گناهكاري بخواهد گناهي را كه مرتكب مي شود به فراموشي خود نسبت دهد نمي تواند بر اين گمان باشد كه هنگام ارتكاب گناه، شيطان عامل اصلي بوده و او را از ياد خداي متعال غافل كرده در نتيجه هنگام مواخذه نزد پروردگارش، عذر تقصير آورد و شيطان را عامل خطاي خويش معرفي كند!

هيچ گناهكاري نمي تواند هنگام گناه فراموش كار باشد ( وگرنه به او گنه كار نمي گويند ) زيرا اگر قبل از انجام هر كاري فراموشي به او دست دهد،گناه هم نبايد بكند. انسان خطا كار با عنايت و قصد قبلي اسباب گناه را براي خود فراهم مي كند و از همان ابتدا به مقصد شيطاني اش با علم قبلي توجه مي كند و آن گاه عزم جزم كرده به طرف گناه مي رود.البته آخرين لحظه قبل از وقوع عمل چون هيچ اميدي به بازگشتش نيست، شيطان ماموريت اصلي خود را آغاز مي كند و پرده اي به وسعت غفلت، ميان ديدگان فرد گناه كار و حقايق مي كشد تا فرد فريب خورده به مقصد نهايي اش برسد و گناه را مرتكب شود.

قرآن در مورد امت هاي سابق بر زمان پيامبر فرمود:

"فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ ما كانُوا يَعْمَلُونَ"؛ (3) 

پس چرا هنگامي كه عذاب ما به آنها رسيد زاري نكردند؟ زيرا دلهايشان را قساوت فراگرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود.

 توضيح حديث چنين  است كه:

 شيطان مسايل دنيوي را نزد افرادي كه اين آمادگي را داشتند و دارند از قبل تا آخرين روز حيات دنيا به زينت و زيبايي آراسته مي كند. نتيجه زيبايي امور دنيوي، مجذوب شدن و دل بستگي انسان هاي ضعيف به آن است  و نتيجه دلبستگي به چنين اموري؛ غفلت و فراموشي ياد خدا و باقي ماندن در كفر و ظلم و شرك است. 

امام صادق سلام الله عليه فرمود:

شيطان به لشكريانش گفت: اگر در سه كار بر آدمي‏زاده مسلط شويد، ديگر باكي ندارم و هر عملي بكند مورد قبول درگاه خدا نيست: بزرگ شمردن كار خير، فراموشي گناه، و خودپسندي. (4)

به گفته معصوم سلام الله عليه، فراموشي و غفلت انسان از خدا  نتيجه تسلط شيطان بر انسان است.

پي نوشت ها:

1. سوره مجادله آيه 19.

2. براي دريافت اطلاعات بيشتر به آيات 68 سوره انعام كه  خطاب به پيامبر گرامي اسلام صلوات الله عليه  و آيه 42 سوره يوسف كه در مورد يوسف پيامبر و  آيه 63 سوره كهف كه در مورد موساي پيامبر و هم سفرش يوشع نبي  (به گفته روايات) مي باشد، به همراه تفاسير مربوط مراجعه كنيد.

3. سوره انعام آيه 43 .

4. جنتي احمد، نصايح، انتشارات الهادي،  ص 148 .

ابليس از ريشه «بَلَسَ» به معناي «مأيوس از رحمت خدا» است

ابليس از ريشه «بَلَسَ» به معناي «مأيوس از رحمت خدا» است و نام آن موجود لعين رانده شده از درگاه خدا گرديده، زيرا از رحمت خدا مأيوس شد.

اما شيطان در لغت، اسم جنس است، به معناي موجود شرور و شامل هر موجود طغيانگر و خرابكاري مي‌شود، خواه از جن باشد يا انسان يا ساير موجودات، به همين جهت در قرآن كريم گاه به صورت مفرد و گاه به جمع به كار رفته است مانند تعبير «شياطين الجن والانس».(1)

ابليس و شيطان مترادف و هم‌معنا هستند و هم‌چنان كه در بالا به معناي لغوي اشاره شد، ابليس از نظر لغوي به معناي مأيوس و متحير آمده، و شيطان از ماده «شاط» به معناي كسي كه از غضب برافروخته است و يا از ماده «شطن» به معناي دوري است،‌كه در اين جا منظور دوري از خوبي‌ها و دوري از خداوند است.

هم‌چنين «ابليس» اسم خاص براي موجود فريبكاري است كه بر آدم سجده نكرد و رانده شد، اما شيطان اسم عام است كه هم شامل آن شيطان بزرگ (ابليس) مي‌شود و هم شامل همة كساني كه از خداوند دور هستند و انسان‌ها را فريب مي‌دهند، خواه از جنيان باشند، يا از انسان‌ها. در آيات قرآن لفظ شيطان براي انسان‌ها نيز به كار رفته است.

در قرآن، آياتي كه مربوط به سجده نكردن شيطان است، واژه ابليس آمده، هم‌چنين در جريان‌هاي راجع به حضرت آدم(ع)، بيشتر واژه ابليس آمده، در چند مورد نيز از واژه شيطان استفاده شد، موارد ديگر استعمال شيطان، براي شيطان و ساير شياطين آمده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. انعام (6) آيه 112.

در دو آيه از آيات قرآن شيطان مورد لعن قرار گرفته...

در دو آيه از آيات قرآن شيطان به دليل سر پيچي از فرمان الهي در مورد سجده بر آدم از رحمت الهي رانده شد و سپس به طور مستقيم مورد لعن الهي قرار گرفت، با اين تفاوت که در يکي از آيات شيطان مورد لعن مطلق قرار گرفت که هر چه لعن است بر او باد و در آيه ديگر مورد لعن خاص الهي قرار گرفت. 

خداي متعال فرمود:

1."وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي‏ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ"(1) يعني: و مسلّماً لعنت من بر تو تا روز قيامت خواهد بود.

2."وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ" (2)يعني: و لعنت (و دورى از رحمت حق) تا روز قيامت بر تو خواهد بود!

با اين حساب، مي توان با استشهاد به اين دو آيه و نيز آياتي که به نوعي شيطان را مورد لعن و نفرين قرار داده است، مي توان شيطان را که منشا فساد و علت اصلي گمراهي انسان ها است، همواره چه در دعا ها و زيارت ها و چه در همه حالات،علاوه بر پناه بردن به خدا از شرّ شيطان، او را مورد لعن قرار داد.

علامه طباطبايي در تفسير اين دو آيه نوشته اند:

كلمه" لعن" در اين آيه " وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ ..." به معناى طرد و دور كردن از رحمت است.

از همين جا روشن مى‏شود كه جمله" وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ ..." به منزله بيان است براى جمله" فَإِنَّكَ رَجِيمٌ"، چون رجم باعث شد ابليس از ميان ملائكه و از آسمان يا از مقام و منزلت الهى، و كوتاه سخن از مقام قرب كه مستواى رحمت خاص الهى است، رانده شود، بنا بر اين منطبق بر ابعاد و دور كردن از رحمت مى‏شود كه همان لعن است.

 توضيح مفاد لعن بر شيطان به نحو مطلق در" عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ" و لعن بر او با اضافه لعن به خدا در" عَلَيْكَ لَعْنَتِي"

خداي متعال لعنت بر ابليس را در جاى ديگر به خود نسبت داده و فرموده:" وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ" ...

و اما اينكه در اين آيه مطلق لعنت را بر او قرار داده و فرموده:" عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ" براى اين است كه لعن در جايى به كار مى‏رود كه معصيتى باشد، و چون هيچ معصيتى از هيچ كس سر نمى‏زند. مگر آنكه اغواء و وسوسه شيطان در آن دخالت داشته باشد، پس در حقيقت ريشه فسادى است كه برگشت هر معصيتى به او است، در نتيجه همه لعنت ها و وبال ها حتى همان مقدارى كه متوجه خود گناه كاران متوجه مى‏شود، متوجه شيطان نيز مى‏گردد.

علاوه بر آنچه گفتيم اصولا ابليس- كه خدا عذابش را زياد كند- اولين كسى بود كه معصيت را در بشر بليغ و اجرا  و خدا را در فرمانش معصيت کرد، پس به اين اعتبار نيز، وبال و لعنت گناه هر گناه كارى به او بر مى‏گردد.

و اما اينكه خداى تعالى لعنت خود را به او اختصاص داد و فرمود:" عليك لعنتى" جهتش اين است كه دور كردن از رحمت وقتى اثر خود را مى‏بخشد كه از ناحيه خداى تعالى باشد، و چون كسى مالك رحمت او نيست تا بدهد و يا دريغ دارد. مگر به اذن او پس حقيقت اعطا و منع به او باز مى‏گردد.(3)

 پي نوشت ها:

1.سوره ص، آيه 78 .

2.سوره حجر، آيه 35.

3.طباطبايي محمد حسين،تفسير الميزان،ترجمه موسوي همداني محمد باقر،قم،انتشارات جامعه مدرسين،سال 1374 ه.ش ،چاپ اول، ج‏12، ص 231 با ويرايش مختصر.

خدا هيچ موجودي را بر زشتي و گناه امر و اجبار نمي كند...

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي‏ وَ يَنْهي‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ (1)

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مي‏دهد و از فحشا و منكر و ستم، نهي مي‏كند.

ْإِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاء (2)

خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمي‏دهد!

در مورد شيطان هم آيات قرآن تصريح دارد كه ملائكه كه ابليس هم در زمره آنان بود از جانب خدا بر سجده بر شيطان امر شدند نه اين كه مجبور شده باشند زيرا امر با آزادي و اختيار همراه است و ملائكه سجده كردند و شيطان سجده نكرد و اين سجده نكردن خواست خدا نبود بلكه مخالفت با خواست خدا بود و خداوند هم بر اين مخالفت او را طرد كرد.

آري آيه اي كه به آن استناد كرده سخن خود شيطان است كه مدعي شده خدا او را گمراه كرده:

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ (3)

پروردگارا! چون مرا گمراه ساختي، من (نعمتهاي مادّي را) در زمين در نظر آنها زينت مي‏دهم، و همگي را گمراه خواهم ساخت.

فَبِما أَغْوَيْتَني‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم (4)

اكنون كه مرا گمراه ساختي، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين مي كنم!

آري شيطان مي خواهد گناه خود را به گردن خدا بيندازد و خلقت آدم و امر به سجده بر او را گمراه گري خدا مي داند در حالي كه اگر او اطاعت امر خدا مي كرد و سجده و خضوع بر آدم مي كرد، در همان مقام قرب بود و رانده نمي شد و خدا بر او ظلم نكرده بود و او را مجبور به سجده نكردن نساخته بود. او و ملائكه به يك سان مورد امر خدا قرار گرفتند. مكلائكه اطاعت كردند و سعادتمند شدند و او عصيان كرد و شقي شد.  اين انتخاب بد خودش بود. او مي خواهد مانند مشركان فعل بندگان را هم به خدا نسبت دهد و از جبريه باشد (5)همچنان كه مشركان هم مدعي هستند. آنان هم شرك خود را از خدا مي شمارند و مي گويند:

لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ (6)

اگر خدا مي‏خواست، نه ما مشرك مي‏شديم و نه پدران ما و نه چيزي را تحريم مي‏كرديم.

بله اگر خدا توحيد اجباري و تحميلي آنان را مي خواست، آنان نمي توانستند مشرك شوند زيرا خواست خدا تخلف ناپذير است ولي خداوند توحيد اجباري آنان را نخواست هم چنان كه شرك اجباري و اختياري آنان را هم  نخواست و فقط توحيد و ايمان اختياري آنان را خواست و آنان هم آزادانه توحيد را نپذيرفتند هم چنان كه خدا خضوع و سجده اختياري شيطان را خواست ولي او سجده نكرد.

بنا بر اين آيه اي كه آورده نقل توجيه سست شيطان است نه سخن خدا و ايشان آگاهانه يا ناآگاهانه برداشت غلط كرده است.

پي نوشت ها:

1. نحل (16) آيه 90.

2. اعراف (7) آيه 28.

3. حجر (15) ايه 39.

4. اعراف (7) آيه 16.

5. سيد عبد الحسين طيب ، اطيب البيان ، تهران ، اسلام ، 1378 ش ، ج 8 ، ص 39.

6. انعام (6) آيه 148. 

در مورد وجود پرنده آهنين در آخر الزمان در روايات و احاديث مطلبي ديده نشده است

در پاسخ به قسمت اول پرسش بايد گفت: در مورد وجود پرنده آهنين در آخر الزمان در روايات و احاديث مطلبي ديده نشده است. و اما در مقدمه پاسخ به قسمت دوم پرسش كه اگر شيطان وجود نداشت آزمودن بندگان خدا به چه نحو بود مي توان گفت: به طور قطع اسباب امتحان بشر غير از شيطان بسيار است. حتي قبل از آن كه شيطان هم به وجود آمده بود، اسباب امتحان وجود داشت تا جايي كه حتي  شيطان نيز كه در اصل داراي فطرتي پاك بود، در يكي از بزرگ ترين امتحانات الهي به دليل و سبب وسوسه دروني و غرورش سقوط كرد.

توضيح اين كه اصولا انسان موجودي است كه براي بروز جوهره گسترده وجودي اش به انواع  امتحانات سخت الهي مبتلي مي شود و شيطان به اين دليل نماد امتحان و فريب شده است كه به طور آشكار با امر خداي متعال مخالفت و عصيان و نمايشي بر پا كرد كه شايد تا آن موقع به اين شكل سابقه اي نداشت و وقتي از خداي متعال تضمين زندگي تا قيامت و "وقت معلوم" را گرفت، قسم ياد كرد كه با تمام توان،بندگان ناتوان را بفريبد و سر انجام، ترسيم اين گفتگو، شهرت بخش هايي خواندني و عبرت آموز از كتاب الهي شد.

در عين حال اين مطلب را بايد متذكر شد كه اسباب امتحان در نگاه كلي مي تواند در دو تقسيم جاي گيرد.

1.در تقسيم اول موجودات مقدسي چون پيامبران، كتاب هاي مقدس آن ها و از همه بالاتر قرآن و امامان قرار مي گيرند در اين تقسيم معيار روي آوري انسان به طرف اسباب هدايت، سنجش مي شود و اين سنجش سببي براي آزمون خواهد بود.

2.در تقسيم دوم موجودات پليد سبب آزمايش خواهند بود موجودات پليدي چون شيطان و نيز موجودات پليدي چون شياطين انسي(انسان هاي نا بكار و دوستان فريب كار ) نفس اماره و وسوسه گر همه و همه از اسباب امتحان بشر اند كه اگر شيطان هم نبود خود براي آزمايش انسان كافي بودند.

 البته شيطان بعد از آن عصيان، به عنوان پر رنگ ترين نماد آزمايش و فريب نزد بشر مطرح شد و گرنه بيان شد كه شيطان خودش در ابتدا يكي از پرستش كنندگان درگاه حق بود و خود به امتحاني بزرگ مبتلي و سر انجام به دليل غرور و خود خواهي دروني اش به تباهي كشيده و از درگاه حق رانده شد. نتيجه اين كه اگر شيطان هم نبود، اسباب امتحان فراهم بود.

در تفاسير نوشته شده است:

شيطان از روز اول خلقتي پاك داشت، مانند همه موجودات ديگر، انحراف و انحطاط و بدبختي و شيطنت با اراده و خواست خودش به سراغش آمد، بنا بر اين، خداوند ابليس را از روز اول شيطان نيافريد، او خودش خواست شيطان باشد.(1)                  

و نيز بيان شده است:

البته اگر شيطان هم نبود هواي نفس و وسوسه‏هاي نفساني انسان را در بوته آزمايش قرار مي‏داد، اما با وجود شيطان اين تنور آزمايش داغ تر شد، چرا كه شيطان عاملي است از برون و هواي نفس عاملي است از درون!(2)

اسباب امتحانات الهي از ديدگاه قرآن:

و اما براي جلب توجه پرسشگر به اين كه اسباب امتحان ديگري غير از شيطان وجود دارد كه اگر در مسير غير صحيح به كار گرفته شود موجب انحراف انسان مي شود؛ به بعضي از آيات كه در كتاب خدا و نيز در روايات آمده است، اشاره مي كنيم:

1.مال و اموال و فزوني نعمت سبب امتحان است:

خداي متعال فرمود:

"وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقي‏"(3)  و هرگز چشمان خود را به نعمتهاي مادّي، كه به گروه‏ هايي از آنان داده ‏ايم، ميفكن! اينها شكوفه‏ هاي زندگي دنيا است تا آنان را در آن بيازماييم و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است!

يكي از مهم ترين اسباب امتحان الهي فزوني نعمت از طرف خداي متعال است و توسط آيه شريفه "لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ".بيان شده است.

اين آيه نشان مي دهد  كه يكي از اسباب مهم امتحان الهي وفور نعمت است، و اتفاقا آزمايش به وسيله" نعمت" از آزمايش به وسيله" عذاب"، سخت‏تر و پيچيده ‏تر است، زيرا طبيعت فزوني نعمت، سستي و تنبلي و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و اين درست چيزي است كه انسان را از خدا دور  و ميدان را براي فعاليت شيطان آماده مي‏كند. تنها كساني مي‏توانند از عوارض نامطلوب فزوني وفور نعمت در امان بمانند كه به طور دائم به ياد خدا باشند، ذكر او را فراموش نكنند، و با يادآوري هاي مداوم خانه قلب را از نفوذ شياطين حفظ كنند.(4)

2. اموال و فرزندان، اسباب امتحان الهي اند:

خداي متعال فرمود: "وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ"(5) بدانيد اموال و فرزندان شما مايه امتحان شما است. خداي متعال در اين آيه بيان مي كند بشر را به سبب اولاد و اموال مورد آزمايش قرار مي دهيم تا ظاهر شود كدام يك از آنها به قسمت و نصيبي كه براي آنان معين نموديم راضي مي باشند. هر چند خداوند داناتر است به آن ها از نفس خودشان، ولي مي خواهد اين معني را به ايشان ثابت كند تا مستحق ثواب و عقاب گردند و به اين آيه امير المؤمنين (ع)اشاره نموده و فرمود اي مردم نگوييد پروردگارا پناه مي بريم بر تو از فتنه و آزمايش چون وجود ندارد. شخصي كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و از آن آسوده و فارغ باشد و لكن پناه بريد به خداوند از لغزش ها و گمراهي هاي امتحان كه مبادا در آزمايش گمراه شويد و لغزش كنيد.(6)

3. ترس،گرسنگي،نقصان در اموال و انفس و ثمرات(آسيب در مال،جان و ميوه و ثمرات) از اسباب آزمايش است.

خداي متعال فرمود: "وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ"(7)قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ‏ها، آزمايش مي‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان!

و اما در روايات نيز به اسباب امتحان اشاره شده است:

آزمايش مؤمنين پيش از ظهور قائم

 1.ابن بابويه به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرد كه حضرت صادق(ع) در تفسير آيه شريفه "وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ..."فرمود: پيش از قيام قائم ما براي مؤمنين علاماتي مي باشد، عرض كردم علائم مزبور چيست؟ فرمود خداوند مي فرمايد ما آزمايش مي كنيم مؤمنين را به چيزي يا به ترس از پادشاهان يا به بالا بردن قيمت اجناس يا به كسادي تجارت آن ها يا به مرگ متصل به هم و پي در پي و كمي ميوه جات و زراعات و بشارت بده به صبر كنندگان در آن هنگام كه بزودي فرج قائم ما حاصل شود...(8)

2.بدي اعمال موجب امتحان مي شود.           

2.مولاي متقيان(ع) فرمود: "إِنّ‏ اللَّهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ الْبَرَكَاتِ وَ إِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ لِيَتُوبَ تَائِب...‏"(9)

يعني خداي متعال بندگانش را هنگامي كه از آن ها عمل ناشايستي سر بزند به كاستي در ميوه ها و ثمرات و بركات و بسته شدن منابع خير و بركات امتحان مي كند، تا توبه كننده توبه كند...

نتيجه:

از آيات و روايات اين مطلب به دست آمد كه مقياس آزمودن بندگان خداي متعال فقط شيطان نيست و شيطان يكي از نمادهايي، البته قدرتمند امتحان الهي مي باشد كه در تزيين و زرق و برق دادن دنيا و جلب توجه مردم به آن موثر است، اما اسباب امتحان بشر بسيار است كه نام چند سبب محوري، شمرده شد.

پي نوشت ها:

1.مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران، انتشارات اسلاميه،سال 1374 ه.ش ،چاپ اول، ج‏19، ص346.

2.همان، ص 347.

3.سوره طه آيه 131.

4.تفسير نمونه پيشين، ج‏25، ص 123.

5.سوره انفال، آيه 28.

6.تفسير جامع، ج‏3، ص 36.

7.سوره بقره،آيه 155.

8.بروجردي سيد محمد ابراهيم،تفسير جامع،تهران، انتشارات صدر،سال 1366ه.ش ،چاپ ششم، ج‏1، ص 274.

9.سيد رضي،نهج البلاغة،قم، انتشارات هجرت،سال 1414 ه.ق ،چاپ اول، ص 199.

 

 

 

آيات مورد نظر به شرح زير است.

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي‏ بَعْضُهُمْ إِلي‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ وَ لِتَصْغي‏ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ 

اينچنين در برابر هر پيامبري، دشمني از شياطين انس و جنّ قرار داديم آنها بطور سري (و درگوشي) سخنان فريبنده و بي‏اساس (براي اغفال مردم) به يكديگر مي‏گفتند و اگر پروردگارت مي‏خواست، چنين نمي‏كردند (و مي‏توانست جلو آنها را بگيرد، ولي اجبار سودي ندارد.) بنا بر اين، آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار! نتيجه (وسوسه‏هاي شيطان و تبليغات شيطان‏ صفتان) اين خواهد شد كه دلهاي منكران قيامت، به آنها متمايل گردد و به آن راضي شوند و هر گناهي كه بخواهند، انجام دهند!

در اين آيه سخني از استيلاي شياطين بر پيامبران نيست بلكه سخن از اين است كه ما در مقابل پيامبران شيطان هاي جني و انساني قرار داديم تا با سخنان زينت داده شده، همديگر وپيروانشان را اغوا كنند و مغرور سازند و به مقابله با پيامبر وادارند و اگر مي خواستيم آن شيطانها كاري نمي توانستند بكنند، ولي ما اجازه داده ايم كه همديگر را مغرور كنند و به مقابله با پيامبران شجاعت بخشند پس به آنها و افتراهايشان بهايي نده. اينان را اجازه داده ايم تا دلهاي بي ايمانان به آخرت به آنها ميل كند و به سخنشان گوش دهند و دنبال رضايت اين شياطين باشند و دنبال افتراهاي آنان روند.

اين آيه بيانگر همان سنت امتحان و ابتلاي خداوند است كه اگر پيامبران را براي هدايت فرستاده ايم، به شيطان ها هم اجازه اغواگري داده ايم تا گمراهي طلبان پپرو شياطين شوند. چرا كه دنيا دار اختيار و ابتلاست

البته نهي كرده ايم ولي بناي ما بر به اجبار بردن به راه حق و ممانعت قهري از پيمودن باطل نيست. بلكه اجازه داده ايم مناديان باطل به باطل دعوت كنند و باطل گرايان هم اجابت كنند و حق طلبان هم به دنبال سخن هدايتگران باشند و بر همه حجت داشته باشيم:

لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة(1)

تا آنها كه هلاك (و گمراه) مي‏شوند، از روي اتمام حجّت باشد و آنها كه زنده مي‏شوند (و هدايت مي‏يابند)، از روي دليل روشن باشد.

پي نوشت ها:

1. انفال(8) ايه42.

صفحه‌ها