پرسش وپاسخ

در اين كه حيوانات از موهبت عقل محروم اند، جاي ترديد نيست

از همين روست كه تكليفي متوجه آنان نيست، ولي حيوانات مراتب پائين تر از درك و شعور را دارا هستند، ‌ولي آنچه درباره هدهد مطرح است:

مواخذه حضرت سليمان از هدهد از باب مواخذه فرد عاقل و مكلف كه به نسبت تخلف از تكليفش مواخذه مي شود، نبوده است، بلكه از اين باب بوده كه حضرت سليمان به اذن الهي، حكومت و تسلط خاصي بر همه موجودات داشته و همه آن ها تحت فرمان تكويني او رفتار نموده اند. وقتي هدهد مدتي غايب بود،‌ حضرت سليمان او را تهديد به مواخذه نمود.

ثانياً: مرغ سليمان حساب ويژه اي داشته و از ساير هدهدها در همه اعصار و زمان ها متفاوت بوده، شايد از همين رو است كه قرآن كريم از او استدلال عقلي و منطقي بسيار دقيق را نقل نمود:

"إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظيمٌ ،وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ؛ (1)

 همانا در آن سرزمين زني را يافتم كه بر آن ها پادشاهي مي كرد، و از هرگونه نعمتي به او عطا شده بود و تخت با عظمتي داشت. آن زن و قومش را چنين يافتم كه به جاي خدا خورشيد را سجده مي كردند و مي پرستيدند. شيطان اعمال زشت شان را در نظرشان زيبا جلوه داده بود. از راه خدا بازشان داشته بود. آنان به حق هدايت نيافته بودند.

كساني كه با روش استدلال منطقي آشنا هستند، به خوبي مي دانند كه مرغ سليمان در واقع به روش قياس شكل اول از اقسام قياس هاي منطقي.(2) استدلال كرده و گفته: بلقيس و قوم او را شيطان فريب داده است. كساني را كه شيطان فريب دهد، گمراه مي شوند و غير خدا را مي پرستند. آن ها در برابر خورشيد سجده مي كنند.

 معلوم مي شود كه ممكن است حيواني تحت تصرف و تربيت انسان كامل، گفتار و كردار عاقلانه انجام دهد.

 از همين باب است كه اسب امام حسين در روز عاشورا حركاتي خردمندانه داشته (3)  ممكن است كه هدهد سليمان به دليل تصرف و تربيت خاص به گونه اي بوده است كه مي توانست به دليل غيبت ،مورد مؤاخذه حضرت سليمان قرار گيرد. در حالي كه چنين توقعي هرگز از هدهدهاي ديگر معقول نيست. پس اين گونه موارد جزئي مسايل استثنائي است و هرگز دليل بر عقل داشتن حيوانات نخواهد شد.

علامه طباطبايي در مورد عقل و اختيار حيوانات توضيح خوبي داده اند:

مي‏توان گفت حيوانات هم تا اندازه‏اي مختار هستند. احتمالا به تكاليفي مناسب با افق فهم و اختيارشان مكلف هستند.

دقت در آنچه گذشت آدمي را مطمئن و جازم مي‏كند به اينكه حيوانات نيز مانند آدميان تا اندازه‏اي از موهبت اختيار بهره دارند، البته نه به آن قوت و شدتي كه در انسان هاي متوسط هست. شاهد روشن  مدعا اين است كه ما به چشم خود بسياري از حيوانات و مخصوصا حيوانات اهلي را مي‏بينيم كه در بعضي از موارد كه عمل مقرون با موانع است، حيوان از خود حركاتي نشان مي‏دهد كه آدمي مي‏فهمد حيوان در انجام عمل مردد است، و در بعضي از موارد مي‏بينيم كه به ملاحظه نهي صاحبش و از ترس تنبيه يا به خاطر تربيتي كه يافته، از انجام عملي خودداري مي‏كند.

اين ها همه دليل بر اين است كه در نفوس حيوانات هم حقيقتي به نام اختيار و استعداد حكم كردن به سزاوار و غير سزاوار، وجود دارد. ...... وقتي صحيح باشد كه بگوييم حيوانات هم تا اندازه‏اي خالي از معناي اختيار نيستند و آن ها هم از اين موهبت سهمي دارند، هر چه هم ضعيف باشد، چرا صحيح نباشد احتمال دهيم كه خداي سبحان حد متوسط از  اختيار ضعيف را ملاك تكاليف مخصوصي قرار دهد كه مناسب با افق فهم آنان باشد، و ما از آن اطلاعي نداشته باشيم؟ يا از راه ديگري با آن ها برخورد مختار بكند و ما به آن معرفت نداشته باشيم؟خلاصه راهي باشد كه از آن راه پاداش دادن به حيوان مطيع و مؤاخذه و انتقام از حيوان سركش، صحيح باشد. و جز خداي سبحان كسي را بر آن راه آگاهي نباشد؟(4)

پي نوشت ها:

1.نمل(27) آيه 23و24.

2.مطهري، مرتضي، مجموعه آثار،قم، انتشارات صدرا، 1376 شمسي،‌ ج5، ص111.

3.صادقي ،محمد امين، جلوه هاي عرفاني نهضت حسيني،قم ،انتشارت بوستان كتاب، 1388 هجري شمسي، ص133.

4.طباطبايي، محمد حسين،تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني ،محمد باقر،قم ، انتشارات جامعه مدرسين،چاپ پنجم، 1374 هجري شمسي،ج 7،ص 115.

 

قرآن و روايات كتاب و شرح علوم تجربي نيست تا سؤال شود به نظر قرآن و روايات و عالمان دين منشأ باران کجاست؟
rain

آب يك چرخه اي دارد و با تابيدن آفتاب و وزيدن بادها بر درياها آب بخار مي شود و وارد جو و اتمسفر مي گردد و در بالاي جو كه هوا سرد است و با برخورد با رشته كوه ها كه مثل سد جلوي حركت و پخش شدن بخار را مي گيرند ، متراكم شده و به صورت توده هاي ابر كه در حقيقت بخار متراكم يا دانه هاي ريز آب يا دانه هاي ريز يخ است ، در مي آيد و با سردتر شدن و متراكم تر گرديدن و به هم چسبيدن اين دانه هاي ريز معلق ، وزنشان سنگين شده به صورت باران ، برف يا تگرگ بر زمين مي ريزند.

قرآن و روايات و عالمان دين براي شرح و تبيين اين چرخه نيامده اند تا بگوييم چنين رواياتي داريم يا نه و چقدر معتبرند.

بله در آيات و وروايات در راستاي هدايتگري گاهي به گوشه هايي از اين حقايق اشاراتي شده تا قدرت خدا يا حكمت و علم او نمايانده شود و بشر به شكر و سپاسگزاري ترغيب گردد.

در آيه زير سخن از كوه هاي يخ در آسمان است:

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجي‏ سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فيها مِنْ بَرَدٍ فَيُصيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (1)

آيا نديدي كه خداوند ابرهايي را به آرامي مي‏راند، سپس ميان آنها پيوند مي‏دهد، و بعد آن را متراكم مي‏سازد؟! در اين حال، دانه‏هاي باران را مي‏بيني كه از لابه‏لاي آن خارج مي‏شود و از آسمان- از كوه‏هايي كه در آن است [ابرهايي كه همچون كوه‏ها انباشته شده‏اند]- دانه‏هاي تگرگ نازل مي‏كند، و هر كس را بخواهد بوسيله آن زيان مي‏رساند، و از هر كس بخواهد اين زيان را برطرف مي‏كند نزديك است درخشندگي برق آن (ابرها) چشمها را ببرد!

در آياتي نيز چرخه بالا به اجمال بيان شده است:

وَ هُوَ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّي إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتي‏ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (2)

او كسي است كه بادها را بشارت دهنده در پيشاپيش (باران) رحمتش مي‏فرستد تا ابرهاي سنگين‏بار را (بر دوش) كشند (سپس) ما آنها را به سوي زمينهاي مرده مي‏فرستيم و به وسيله آنها، آب (حياتبخش) را نازل مي‏كنيم و با آن، از هر گونه ميوه‏اي (از خاك تيره) بيرون مي‏آوريم اين گونه (كه زمينهاي مرده را زنده كرديم،) مردگان را (نيز در قيامت) زنده مي‏كنيم، شايد (با توجه به اين مثال) متذكّر شويد.

اللَّهُ الَّذي يُرْسِلُ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَيَبْسُطُهُ فِي السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ وَ يَجْعَلُهُ كِسَفاً فَتَرَي الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ (3)

خداوند همان كسي است كه بادها را مي‏فرستد تا ابرهايي را به حركت در آورند، سپس آنها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مي‏گستراند و متراكم مي‏سازد در اين هنگام دانه‏هاي باران را مي‏بيني كه از لا به لاي آن خارج مي‏شود، هنگامي كه اين (باران حياتبخش) را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مي‏رساند، ناگهان خوشحال مي‏شوند .

در روايتي آمده كه مأمون عباسي روزي باز شكاري خود را به شكار فرستاد كه ناگاه باز با ماهي كوچكي در منقار بازگشت و او كه با ديدن آن ماهي در آن بيابان خشك و بي آب تعجب كرده بود ، آن را در آستين خود پنهان كرد و به محضر امام جواد كه در سن كودكي بود ، رسيد و پرسيد كه در دست او چيست و امام جواب داد كه ابر ( و باد) وقت آب برداشتن از دريا ماهي ريزه با آب برداشته و در وقت افتادن آن ماهي (با آرام شدن باد)، باز ملك آن را در هوا ربوده و صيد خود كرده است. (4)

بنا بر اين آب درياها از آب آسمان است كه بر زمين مي بارد و جاري مي شود و به درياها مي ريزد و آب آسمان ها از درياها است كه در اثر تابش آفتاب و وزيدن باد ها به آسمان بالا مي رود و اين چرخه پيوسته ادامه دارد.

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 43.

2. اعراف (7) آيه 57.

3. روم (30) آيه 48.

4. علي بن طيفور بسطامي، منهاج النجاح في ترجمه مفتاح الفلاح، تهران، حكمت، 1384 ش، ص 275.

آيات زيادي از قرآن درباره عجايب جهان و موجودات مي باشد

زيرا اين قرآن در زماني نازل شد كه بشر هنوز به راز و رمز هاي بسياري در خلقت آگاهي نيافته بود و اين آيات در جامعه اي نازل شد كه از قافله علم و تمدن زمان بسيار عقب و تقريبا در جاهليت مطلق بودند. در آن زمان و در چنان جامعه اي قرآن راز و رمز هاي بسياري از خلقت را بيان كرد كه جز خداي عالم مطلق را بدان راه نبود.

آياتي كه بر نيروي جاذبه دلالت دارند كه مثل ستون هاي نامرئي جهان را بر اين نظم و ترتيب نگه داشته است:

اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها(1)

خدا همان كسي است كه آسمانها را، بدون ستونهايي كه براي شما ديدني باشد، برافراشت.

آياتي كه بر زوجيت گياهان و حيوانات و زوجيت عمومي موجودات دلالت دارد:

وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فيها زَوْجَيْن (2)

و در آن از تمام ميوه‏ها دو جفت آفريد.

وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْن(3)

و از هر چيز دو جفت آفريديم، شايد متذكّر شويد!

آياتي كه بادها را لقاح دهنده گياهان و درخت ها و ابرها مي شمارد:

وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ (4)

ما بادها را براي بارور ساختن (ابرها و گياهان) فرستاديم.

و آيات فراوان ديگر كه با مراجعه به معجزات علمي قرآن در اينترنت مي توانيد موارد بيشتري ببينيد.

پي نوشت ها:

1. رعد (13) آيه 2.

2. همان آيه 3.

3. ذاريات (51) آيه 49.

4. حجر (15) آيه 22.

چنانكه در تفسير نمونه آمده درباره اينكه كلمه «ماء» (آب) در آيه مورد بحث (1)اشاره به چه آبي است در ميان مفسران گفتگو است، و سه تفسير براي آن ذكر شده است:

1- منظور آب نطفه است، بسياري از مفسران اين تفسير را انتخاب كرده ‏اند، و در بعضي از روايات نيز به آن اشاره شده است.

مشكلي كه در اين تفسير وجود دارد اين است كه همه جنبندگان از آب نطفه به وجود نمي‏ آيند، زيرا حيوانات تك سلولي و بعضي ديگر از حيوانات كه مصداق جنبنده (دابه) هستند، از طريق تقسيم سلولها به وجود مي‏ آيند نه از نطفه مگر اينكه گفته شود حكم بالا جنبه نوعي دارد نه عمومي.

 2- ديگر اينكه منظور پيدايش نخستين موجود است، زيرا هم طبق بعضي از روايات اسلامي اولين موجودي را كه خدا آفريده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفريد و هم طبق فرضيه ‏هاي علمي جديد نخستين جوانه حيات در درياها ظاهر شده، و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است.

3- آخرين تفسير اين است كه منظور از خلقت موجودات زنده از آب اين است كه در حال حاضر آب ماده اصلي آنها را تشكيل مي‏دهد و قسمت عمده ساختمان آنها آب است و بدون آب هيچ موجود زنده‏اي نمي‏تواند به حيات خود ادامه دهد.

البته اين تفسيرها منافاتي با هم ندارند. اما در عين حال تفسير اول و دوم صحيح تر به نظر مي‏رسد.(2)

پي نوشت ها:

1. «وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماء» (نور(24) آيه 45) «و خداوند هر جنبنده‏اي را از آبي آفريده».

2. آيت الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏14، ص 508

 

بر كسي پوشيده نيست كه انسان اشرف موجودات در عالم خلقت و...

بر كسي پوشيده نيست كه انسان اشرف موجودات در عالم خلقت و زيباترين هنجار نظام آفرينش است. همو كه وقتي گل خلقتش به استواء رسيد و به نفخ روح جان گرفت، خالقش خود را ستود:

"فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ"(1)

پس بزرگ است خدايي كه بهترين آفرينندگان است.

اين آيه خود گواه عظمت وجودي انسان است كه از همه جهت بر ديگر موجودات برتري دارد و اين برتري در همه ابعاد خود را نشان داده است و محور آن عقل،شعور،اداراك و نحوه خاص زيستن است.

جداي از اين نكته، اين مطلب قابل ذكر است كه علاوه بر انسان، هر موجودي در عالم آفرينش از نوعي درك غريزي برخوردار است كه اين درك شامل جمادات نيزمي شود.

در كتاب خدا اين تعبير وجود دارد كه:

"وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ"(2)

يعني:

هيچ موجودي نيست مگر اين كه خداوند را تسبيح مي ‏كند،ولي شما  ذكر و تسبيح آن ها را درك نمي‏ كنيد.

با اندك دقتي به معناي اين آيه شريفه مي فهميم كه همه موجودات الهي داراي درك و شعورند و  خداي را به اندازه فهمي كه دارند تسبيح يا به نوعي عبادت مي كنند.  اين، نشان دهنده داشتن نوعي معرفت و شعور است و گرنه تسبيح كردن معنايي ندارد. اما نحوه ادراك ديگر موجودات نزد ما قابل درك نيست.

بنا براين، همه موجودات عالم به خصوص حيوانات و گياهان داراي مراتبي از درك و شعورند، نطق و بيان دارند و با يكديگر معاني و مقاصد را منتقل مي نمايند كه آن چه در داستان مربوط به حضرت سليمان(ع) اتفاق افتاد از اين نوع بود. چون حضرت به زبان حيوانات آشنا بود، متوجه شد كه رئيس مورچگان راجع به سليمان و لشكرش به مورچه هاي تحت فرمانش خبر داده كه از جلو لشگر سليمان فرار كنيد. هر كس ديگري نيز مثل حضرت بود اين زبان حيوانات را درك مي كرد.

اما اين مطلب كه مورچه ها چگونه به اين آگاهي رسيدند يا رييس آن ها از كجا شخص سليمان را مي شناخته،قابل تحليل نيست.

علاوه، آمدن هدهد به منطقه سبا و يمن و همراه داشتن خبرهاي هيجان‏ انگيز براي حضرت سليمان، از اين دست است.

و اما جداي از همه اين مطالب، مي دانيم كه همه حيوانات داراي نوعي غريزه ناخود آگاه هنگام مواجهه با خطر مي باشند. مثلا گوسفندي كه هرگز گرگي را نديده به محض روبرو شدن از آن مي گريزد و اين ترس كاملا غريزي است و اگر كسي زبان حيوان را بداند، از نهاد او با خبر مي شود كه حيوان حتي ممكن است حرف بزند و ديگران را از خطري كه در كمين اوست با خبر كند.

اما اين مطلب موجب نمي شود كه ميان فهم آن ها و فهم انساني ارتباطي بر قرار كنيم يا كه دچار شبهه شويم و بايد بدانيم كه حيوان همواره در پايين ترين مرحله درك و شعور قرار دارد.

پي نوشت ها:

1. مومنون(23) آيه  14.

2. اسراء(17) آيه 44.

مدت آفرينش آسمان ها و زمين (يعني مجموعه خلقت) شش روز است

مدت آفرينش آسمان ها و زمين (يعني مجموعه خلقت) شش روز است. در آياتي كه در نامه آورده ايد ، به صراحت آمده است. در چهار آيه تصريح دارد كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريديم و در سه آيه ديگر تصريح دارد كه آسمان ها و زمين و آنچه بين آن دو است، در شش روز آفريده شده است. 

بيان آيات سه آيه دوم تفصيل  بيان چهار آيه اول است كه مقداري اجمال و كلي گويي داشت . اين هفت آيه در اين كه جهان خلقت در شش روز آفريده شده ، صراحت دارد و بحثي در آن نيست.

در آيه 9-12فصلت جريان خلقت با تفصيل بيشتري بيان شده:

زمين را در دو روز خلق كرديم ... و لنگرها(كوه ها)را در آن قرار داديم . روزي ها را در چهار روز تقدير كرديم ... آسمان هاي هفتگانه را در دو روز آفريديم.

بعضي گمان كرده اند در آيات فصلت مجموع زمان خلقت 8 روز است ، در حالي كه صحيح نيست، زيرا:

ممكن است آن جا كه مي‏گويد" اربعه ايام" (چهار روز) منظور تتمه چهار روز است، به اين ترتيب كه در دو روز اول از  چهار روز، زمين آفريده شد . در دو روز بعد ساير خصوصيات زمين(تقدير اقوات و جعل رواسي و...) . خلقت آسمان ها نيز در دو روز كه مجموعا شش روز (شش دوران) مي‏شود.

نظير اين تعبير در زبان عرب و تعبيرات فارسي نيز وجود دارد كه  گفته مي‏شود:فرض كنيد از قم تا مكه ده روز راه باشد و از مكه تا مدينه هم پنج روز در مقام بيان گفته ميشود  از قم تا مكه ده روز طول مي‏كشد و از مكه تا مدينه پانزده روز( يعني ده روز قم تامكه را در قسمت دوم هم ذكر كرد )  (1)

 از آن جا كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مي‏كنند و قرينه يكديگر مي‏شوند، تفسير بالا  قابل قبول است ،چون تصريح آيات ديگر بر اين كه خلقت آسمان ها و زمين در شش روز بوده، قرينه مي شود كه منظور از چهار روز در اين جا، تتمه چهار روزي است كه دو روزش صرف خلقت زمين شده است، نه اين كه چهار روز غير از دو روز اول  (2)

ممكن است اربعه ايام (چهار روز) مربوط به خلقت نباشد ، بلكه اشاره به فصول چهارگانه سال باشد، كه مبدء پيدايش ارزاق و پرورش مواد غذايي انسان ها و حيوانات است چون نفرموده خلق كرديم بلكه فرموده قدر فيها اربعه ايام .(3)

بنا بر اين زمين در دو روز خلق شده و  در دو روز براي سكونت آماده گرديده ، دو روز هم صرف خلقت آسمان ها شده ، مجموع مي شود  شش روزي كه در آيات ديگر بدان تصريح شده است.

منظور از روز هم دوره زماني به هم پيوسته مي باشد همچنان كه وقتي مي گوييم:" زندگي و زمانه براي تو دو روز است، رزوي كه به سود توست و روزي كه به ضرر توست"، منظور از روز دوره و برهه زماني مي باشد نه از طلوع آفتاب يا طلوع فجر تا غروب آفتاب و تاريك شدن هوا.

پي نوشت ها:

1. طبق اين تفسير آيه تقديري دارد ، به اين صورت : قدر فيها اقواتها في تتمه اربعه ايام و يا به تعبيري كه در تفسير كشاف آمده :كل ذلك في اربعه ايام‏.

2.حديثي نيز  به اين مضمون در تفسير علي بن ابراهيم  آمده است‏.

3.ترجمه الميزان ، ج10،ص224.

خداوند قادر و عالم و داناي مطلق است. نه به ياور احتياج دارد و نه براي اراده اش مانعي است

خداوند قادر و عالم و داناي مطلق است. نه به ياور احتياج دارد و نه براي اراده اش مانعي است و نه براي امر، احتياج به فكر و تامل دارد. زيرا همه چيز در محضر او حاضر است و بر همه چيز احاطه دارد، با توجه به اين مقدمات، هر گاه اراده كند، به محض اراده و امر بر ايجاد،موجود مي شود  حتي اينكه فرموده:" إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ"، از باب تنگناي لفظ است وگرنه خدا وقتي وجود چيزي را اراده كند، به صرف اراده، ايجاد مي شود و ديگر احتايج به گفتن لفظ "كن" نيست.

اين از جهت اراده خدا، اما عوالم وجود هر كدام اقتضاءات و ظرفيت هايي دارند، از جمله عالم ماده كه ظرفيت آني و دفعي در آن نيست. وجود يافتن موجود به تدريج و زمان نيازمند است. اين نياز به تدريج، در امر ايجادي خدا نيست ،بلكه در وجود يافتن موجود است، زيرا اگر وجود يافتن آن در ظرف زمان و مكان و تدريج  نباشد، ديگر مادي و مربوط به اين جهان نيست، بلكه غير مادي و مربوط به جهان هاي ديگر است. بنا بر اين هر موجودي از جهت ارتباطش با خدا محتاج ايجاد است كه آني است  حتي گفتن آني غلط است، زيرا "آن" يك مدت بسيار كوتاه است، در حالي كه در اراده ايجادي خدا زمان حتي بسيار كوتاه و لحظه هم دخيل نيست.

 اراده خدا همان و ايجاد شدن همان، اما وجه دوم مربوط به وجود يافتن و قبول وجود توسط او است كه متناسب با ظرفيتش مي باشد. موجودات اين جهان ظرفيت وجود يافتن دفعي ندارند. بايد در ظرف تدريج وجود يابند. اگر ظرف زمان و مكان را از آنان بگيريم، ديگر دنيايي نيستند.

در  دنيا اراده خدا بر اين قرار گرفته كه موجود شدن از طريق اسباب و مسببات و آماده شدن شرايط و لوازم باشد. تدريج يعني سامان يافتن اين شرايط و لوازم در ظرف زمان تا وجود پيدا شود. به همين جهت فرموده اند: خدا ابا دارد از اين كه اشيا را جز بر مدار اسباب جاري كند.(1)

بنا بر اين سنت خدا در  دنيا اين است كه هر چيزي از مجراي طبيعي و از طريق سبب خود ايجاد شود و خلقت خارج از اين نظام نباشد.(مگر در موارد محدود براي نشان دادن قدرت خود و پيامبران و...).

مساله بعد اين كه  آفرينش اگر در يك لحظه مي‏بود، كمتر مي‏توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند، اما هنگامي كه در مراحل مختلف، و چهره‏هاي گوناگون، طبق برنامه‏هاي منظم و حساب شده، انجام گيرد، دليل روشنتري براي شناسايي آفريدگار خواهد بود، في المثل اگر نطفه آدمي در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل مي‏شد، آن قدر نمي‏توانست عظمت خلقت را بازگو كند، اما هنگامي كه در طي 9 ماه، هر روز در مرحله‏اي، و هر ماه به شكلي، ظهور و بروز كند مي‏تواند به تعداد مراحلي كه پيموده است نشانه‏هاي تازه‏اي از عظمت آفريدگار بدست (2)

براي اطلاع بيش تر به ترجمه الميزان، ج‏1، ص 394 و ج‏17، ص: 173-170 مراجعه كنيد.

پي نوشت:

1. كليني، كافي، پنجم، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش، ج1، ص183.(ابي الله ان يجري الاشياء الا باسباب).

2. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ج 6، ص 203.

غالبا اين گونه است و اول آسمانها و بعد زمين آمده است

ولي هميشگي نيست و در مواردي هم زمين مقدم است مثلا:

تَنْزيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلي‏ (1)

يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (2)

وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ (3)

اما شايد اين كه غالبا در اعلام خلقت و ابداع و علم به محتواي آنها و ... اول آسمانها و بعد زمين ذكر شده، از اين جهت باشد كه خلقت آسمانها و ابداع آنها و نگهداري آنها از لغزش و در هم ريختن و ... از نظر ما آدميان سخت تر باشد و خداوند در معرفي خود و بيان قدرتش در خلقت و ابداع و حفظ و نگهداري و ... اول سخت تر از نظر ما را بيان مي كند تا آموزنده تر باشد.

پي نوشت ها:

1. طه (20) آيه 4.

2. ابراهيم (14) آيه 48.

3. زمر (39) آيه 67.  

بحث از آفرينش جهان در شش روز در آيات 154اعراف, 3يونس, 7هود, 59فرقان, 4سجده و 38ق آمده است .

كلمه يوم در قرآن همه جا به معناي روز (شبانه روز معمولي ) نيست , بلكه به معناي دوران نيز به كار رفته است ( مانند يوم القيامه - يوم الدين - ) خواه اين دوران يك سال, صدسال, ميليون و يا ميليارد‌ها سال باشد. همان گونه كه در يكي از آيات مي‌خوانيم: «يك روز در نزد پروردگارت، مانند هزار سال است كه مي‌شماريد.» (1)

باعنايت به معناي ديگر (يوم ) مي‌توانيم بگوييم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران  متوالي آفريده است، گرچه اين دوران ميليارد‌ها سال طول كشيده باشد.

علم امروز مي‌گويد : ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنوني درآمد.

ممكن است دوران‌هاي شش گانه را به ترتيب ذيل بيان كرد:

1ـ روزي همه جهان به صورت توده گازي بود كه بعد در اثر گردش به دور خود از هم جدا گرديد و كرات آسماني تشكيل شد;

2ـ كرات تدريجاً به صورت توده مذاب نوراني , يا سرد و قابل سكونت درآمد; يعني كرات نخست همه با هم بودند و در مقطعي از هم جدا شدند;

3- دور بعد منظومه شمسي تشكيل يافت و زمين از خورشيد جدا شد;

4- در مرحله ديگر زمين سرد شد و آماده حيات گرديد;

5- مقطع ديگر گياهان و درختان در زمين آشكار شدند;

6- سرانجام حيوانات و انسان در روي زمين پديدار شدند.(2)

پي‌نوشت‌ها:

1.  حج (22)، آيه 47

2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج6، ص 202 - 200.

 

در دو آيه از قرآن به اين مطلب اشاره شده است:

1 - هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوي‏ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ

اوست كه همه چيزهايي را كه در روي زمين است برايتان بيافريد، آن گاه به آسمان پرداخت و هر هفت آسمان را برافراشت و خود از هر چيزي آگاه است.(1)

2- وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

رام شما ساخت آنچه در آسمان هاست و آن چه در زمين است. همه از آن اوست. در اين براي متفكران عبرت هاست.(2)

پي نوشت ها:

1. سوره بقرة، آيه 29.

2. سوره جاثية، آيه 13.

صفحه‌ها