پرسش وپاسخ

ابليس از ريشه «بَلَسَ» به معناي «مأيوس از رحمت خدا» است

ابليس از ريشه «بَلَسَ» به معناي «مأيوس از رحمت خدا» است و نام آن موجود لعين رانده شده از درگاه خدا گرديده، زيرا از رحمت خدا مأيوس شد.

اما شيطان در لغت، اسم جنس است، به معناي موجود شرور و شامل هر موجود طغيانگر و خرابكاري مي‌شود، خواه از جن باشد يا انسان يا ساير موجودات، به همين جهت در قرآن كريم گاه به صورت مفرد و گاه به جمع به كار رفته است مانند تعبير «شياطين الجن والانس».(1)

ابليس و شيطان مترادف و هم‌معنا هستند و هم‌چنان كه در بالا به معناي لغوي اشاره شد، ابليس از نظر لغوي به معناي مأيوس و متحير آمده، و شيطان از ماده «شاط» به معناي كسي كه از غضب برافروخته است و يا از ماده «شطن» به معناي دوري است،‌كه در اين جا منظور دوري از خوبي‌ها و دوري از خداوند است.

هم‌چنين «ابليس» اسم خاص براي موجود فريبكاري است كه بر آدم سجده نكرد و رانده شد، اما شيطان اسم عام است كه هم شامل آن شيطان بزرگ (ابليس) مي‌شود و هم شامل همة كساني كه از خداوند دور هستند و انسان‌ها را فريب مي‌دهند، خواه از جنيان باشند، يا از انسان‌ها. در آيات قرآن لفظ شيطان براي انسان‌ها نيز به كار رفته است.

در قرآن، آياتي كه مربوط به سجده نكردن شيطان است، واژه ابليس آمده، هم‌چنين در جريان‌هاي راجع به حضرت آدم(ع)، بيشتر واژه ابليس آمده، در چند مورد نيز از واژه شيطان استفاده شد، موارد ديگر استعمال شيطان، براي شيطان و ساير شياطين آمده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. انعام (6) آيه 112.

در دو آيه از آيات قرآن شيطان مورد لعن قرار گرفته...

در دو آيه از آيات قرآن شيطان به دليل سر پيچي از فرمان الهي در مورد سجده بر آدم از رحمت الهي رانده شد و سپس به طور مستقيم مورد لعن الهي قرار گرفت، با اين تفاوت که در يکي از آيات شيطان مورد لعن مطلق قرار گرفت که هر چه لعن است بر او باد و در آيه ديگر مورد لعن خاص الهي قرار گرفت. 

خداي متعال فرمود:

1."وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي‏ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ"(1) يعني: و مسلّماً لعنت من بر تو تا روز قيامت خواهد بود.

2."وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ" (2)يعني: و لعنت (و دورى از رحمت حق) تا روز قيامت بر تو خواهد بود!

با اين حساب، مي توان با استشهاد به اين دو آيه و نيز آياتي که به نوعي شيطان را مورد لعن و نفرين قرار داده است، مي توان شيطان را که منشا فساد و علت اصلي گمراهي انسان ها است، همواره چه در دعا ها و زيارت ها و چه در همه حالات،علاوه بر پناه بردن به خدا از شرّ شيطان، او را مورد لعن قرار داد.

علامه طباطبايي در تفسير اين دو آيه نوشته اند:

كلمه" لعن" در اين آيه " وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ ..." به معناى طرد و دور كردن از رحمت است.

از همين جا روشن مى‏شود كه جمله" وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ ..." به منزله بيان است براى جمله" فَإِنَّكَ رَجِيمٌ"، چون رجم باعث شد ابليس از ميان ملائكه و از آسمان يا از مقام و منزلت الهى، و كوتاه سخن از مقام قرب كه مستواى رحمت خاص الهى است، رانده شود، بنا بر اين منطبق بر ابعاد و دور كردن از رحمت مى‏شود كه همان لعن است.

 توضيح مفاد لعن بر شيطان به نحو مطلق در" عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ" و لعن بر او با اضافه لعن به خدا در" عَلَيْكَ لَعْنَتِي"

خداي متعال لعنت بر ابليس را در جاى ديگر به خود نسبت داده و فرموده:" وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى‏ يَوْمِ الدِّينِ" ...

و اما اينكه در اين آيه مطلق لعنت را بر او قرار داده و فرموده:" عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ" براى اين است كه لعن در جايى به كار مى‏رود كه معصيتى باشد، و چون هيچ معصيتى از هيچ كس سر نمى‏زند. مگر آنكه اغواء و وسوسه شيطان در آن دخالت داشته باشد، پس در حقيقت ريشه فسادى است كه برگشت هر معصيتى به او است، در نتيجه همه لعنت ها و وبال ها حتى همان مقدارى كه متوجه خود گناه كاران متوجه مى‏شود، متوجه شيطان نيز مى‏گردد.

علاوه بر آنچه گفتيم اصولا ابليس- كه خدا عذابش را زياد كند- اولين كسى بود كه معصيت را در بشر بليغ و اجرا  و خدا را در فرمانش معصيت کرد، پس به اين اعتبار نيز، وبال و لعنت گناه هر گناه كارى به او بر مى‏گردد.

و اما اينكه خداى تعالى لعنت خود را به او اختصاص داد و فرمود:" عليك لعنتى" جهتش اين است كه دور كردن از رحمت وقتى اثر خود را مى‏بخشد كه از ناحيه خداى تعالى باشد، و چون كسى مالك رحمت او نيست تا بدهد و يا دريغ دارد. مگر به اذن او پس حقيقت اعطا و منع به او باز مى‏گردد.(3)

 پي نوشت ها:

1.سوره ص، آيه 78 .

2.سوره حجر، آيه 35.

3.طباطبايي محمد حسين،تفسير الميزان،ترجمه موسوي همداني محمد باقر،قم،انتشارات جامعه مدرسين،سال 1374 ه.ش ،چاپ اول، ج‏12، ص 231 با ويرايش مختصر.

خدا هيچ موجودي را بر زشتي و گناه امر و اجبار نمي كند...

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبي‏ وَ يَنْهي‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ (1)

خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزديكان فرمان مي‏دهد و از فحشا و منكر و ستم، نهي مي‏كند.

ْإِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاء (2)

خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمي‏دهد!

در مورد شيطان هم آيات قرآن تصريح دارد كه ملائكه كه ابليس هم در زمره آنان بود از جانب خدا بر سجده بر شيطان امر شدند نه اين كه مجبور شده باشند زيرا امر با آزادي و اختيار همراه است و ملائكه سجده كردند و شيطان سجده نكرد و اين سجده نكردن خواست خدا نبود بلكه مخالفت با خواست خدا بود و خداوند هم بر اين مخالفت او را طرد كرد.

آري آيه اي كه به آن استناد كرده سخن خود شيطان است كه مدعي شده خدا او را گمراه كرده:

قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ (3)

پروردگارا! چون مرا گمراه ساختي، من (نعمتهاي مادّي را) در زمين در نظر آنها زينت مي‏دهم، و همگي را گمراه خواهم ساخت.

فَبِما أَغْوَيْتَني‏ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيم (4)

اكنون كه مرا گمراه ساختي، من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين مي كنم!

آري شيطان مي خواهد گناه خود را به گردن خدا بيندازد و خلقت آدم و امر به سجده بر او را گمراه گري خدا مي داند در حالي كه اگر او اطاعت امر خدا مي كرد و سجده و خضوع بر آدم مي كرد، در همان مقام قرب بود و رانده نمي شد و خدا بر او ظلم نكرده بود و او را مجبور به سجده نكردن نساخته بود. او و ملائكه به يك سان مورد امر خدا قرار گرفتند. مكلائكه اطاعت كردند و سعادتمند شدند و او عصيان كرد و شقي شد.  اين انتخاب بد خودش بود. او مي خواهد مانند مشركان فعل بندگان را هم به خدا نسبت دهد و از جبريه باشد (5)همچنان كه مشركان هم مدعي هستند. آنان هم شرك خود را از خدا مي شمارند و مي گويند:

لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ (6)

اگر خدا مي‏خواست، نه ما مشرك مي‏شديم و نه پدران ما و نه چيزي را تحريم مي‏كرديم.

بله اگر خدا توحيد اجباري و تحميلي آنان را مي خواست، آنان نمي توانستند مشرك شوند زيرا خواست خدا تخلف ناپذير است ولي خداوند توحيد اجباري آنان را نخواست هم چنان كه شرك اجباري و اختياري آنان را هم  نخواست و فقط توحيد و ايمان اختياري آنان را خواست و آنان هم آزادانه توحيد را نپذيرفتند هم چنان كه خدا خضوع و سجده اختياري شيطان را خواست ولي او سجده نكرد.

بنا بر اين آيه اي كه آورده نقل توجيه سست شيطان است نه سخن خدا و ايشان آگاهانه يا ناآگاهانه برداشت غلط كرده است.

پي نوشت ها:

1. نحل (16) آيه 90.

2. اعراف (7) آيه 28.

3. حجر (15) ايه 39.

4. اعراف (7) آيه 16.

5. سيد عبد الحسين طيب ، اطيب البيان ، تهران ، اسلام ، 1378 ش ، ج 8 ، ص 39.

6. انعام (6) آيه 148. 

در مورد وجود پرنده آهنين در آخر الزمان در روايات و احاديث مطلبي ديده نشده است

در پاسخ به قسمت اول پرسش بايد گفت: در مورد وجود پرنده آهنين در آخر الزمان در روايات و احاديث مطلبي ديده نشده است. و اما در مقدمه پاسخ به قسمت دوم پرسش كه اگر شيطان وجود نداشت آزمودن بندگان خدا به چه نحو بود مي توان گفت: به طور قطع اسباب امتحان بشر غير از شيطان بسيار است. حتي قبل از آن كه شيطان هم به وجود آمده بود، اسباب امتحان وجود داشت تا جايي كه حتي  شيطان نيز كه در اصل داراي فطرتي پاك بود، در يكي از بزرگ ترين امتحانات الهي به دليل و سبب وسوسه دروني و غرورش سقوط كرد.

توضيح اين كه اصولا انسان موجودي است كه براي بروز جوهره گسترده وجودي اش به انواع  امتحانات سخت الهي مبتلي مي شود و شيطان به اين دليل نماد امتحان و فريب شده است كه به طور آشكار با امر خداي متعال مخالفت و عصيان و نمايشي بر پا كرد كه شايد تا آن موقع به اين شكل سابقه اي نداشت و وقتي از خداي متعال تضمين زندگي تا قيامت و "وقت معلوم" را گرفت، قسم ياد كرد كه با تمام توان،بندگان ناتوان را بفريبد و سر انجام، ترسيم اين گفتگو، شهرت بخش هايي خواندني و عبرت آموز از كتاب الهي شد.

در عين حال اين مطلب را بايد متذكر شد كه اسباب امتحان در نگاه كلي مي تواند در دو تقسيم جاي گيرد.

1.در تقسيم اول موجودات مقدسي چون پيامبران، كتاب هاي مقدس آن ها و از همه بالاتر قرآن و امامان قرار مي گيرند در اين تقسيم معيار روي آوري انسان به طرف اسباب هدايت، سنجش مي شود و اين سنجش سببي براي آزمون خواهد بود.

2.در تقسيم دوم موجودات پليد سبب آزمايش خواهند بود موجودات پليدي چون شيطان و نيز موجودات پليدي چون شياطين انسي(انسان هاي نا بكار و دوستان فريب كار ) نفس اماره و وسوسه گر همه و همه از اسباب امتحان بشر اند كه اگر شيطان هم نبود خود براي آزمايش انسان كافي بودند.

 البته شيطان بعد از آن عصيان، به عنوان پر رنگ ترين نماد آزمايش و فريب نزد بشر مطرح شد و گرنه بيان شد كه شيطان خودش در ابتدا يكي از پرستش كنندگان درگاه حق بود و خود به امتحاني بزرگ مبتلي و سر انجام به دليل غرور و خود خواهي دروني اش به تباهي كشيده و از درگاه حق رانده شد. نتيجه اين كه اگر شيطان هم نبود، اسباب امتحان فراهم بود.

در تفاسير نوشته شده است:

شيطان از روز اول خلقتي پاك داشت، مانند همه موجودات ديگر، انحراف و انحطاط و بدبختي و شيطنت با اراده و خواست خودش به سراغش آمد، بنا بر اين، خداوند ابليس را از روز اول شيطان نيافريد، او خودش خواست شيطان باشد.(1)                  

و نيز بيان شده است:

البته اگر شيطان هم نبود هواي نفس و وسوسه‏هاي نفساني انسان را در بوته آزمايش قرار مي‏داد، اما با وجود شيطان اين تنور آزمايش داغ تر شد، چرا كه شيطان عاملي است از برون و هواي نفس عاملي است از درون!(2)

اسباب امتحانات الهي از ديدگاه قرآن:

و اما براي جلب توجه پرسشگر به اين كه اسباب امتحان ديگري غير از شيطان وجود دارد كه اگر در مسير غير صحيح به كار گرفته شود موجب انحراف انسان مي شود؛ به بعضي از آيات كه در كتاب خدا و نيز در روايات آمده است، اشاره مي كنيم:

1.مال و اموال و فزوني نعمت سبب امتحان است:

خداي متعال فرمود:

"وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا لِنَفْتِنَهُمْ فيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقي‏"(3)  و هرگز چشمان خود را به نعمتهاي مادّي، كه به گروه‏ هايي از آنان داده ‏ايم، ميفكن! اينها شكوفه‏ هاي زندگي دنيا است تا آنان را در آن بيازماييم و روزي پروردگارت بهتر و پايدارتر است!

يكي از مهم ترين اسباب امتحان الهي فزوني نعمت از طرف خداي متعال است و توسط آيه شريفه "لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ".بيان شده است.

اين آيه نشان مي دهد  كه يكي از اسباب مهم امتحان الهي وفور نعمت است، و اتفاقا آزمايش به وسيله" نعمت" از آزمايش به وسيله" عذاب"، سخت‏تر و پيچيده ‏تر است، زيرا طبيعت فزوني نعمت، سستي و تنبلي و غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و اين درست چيزي است كه انسان را از خدا دور  و ميدان را براي فعاليت شيطان آماده مي‏كند. تنها كساني مي‏توانند از عوارض نامطلوب فزوني وفور نعمت در امان بمانند كه به طور دائم به ياد خدا باشند، ذكر او را فراموش نكنند، و با يادآوري هاي مداوم خانه قلب را از نفوذ شياطين حفظ كنند.(4)

2. اموال و فرزندان، اسباب امتحان الهي اند:

خداي متعال فرمود: "وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ"(5) بدانيد اموال و فرزندان شما مايه امتحان شما است. خداي متعال در اين آيه بيان مي كند بشر را به سبب اولاد و اموال مورد آزمايش قرار مي دهيم تا ظاهر شود كدام يك از آنها به قسمت و نصيبي كه براي آنان معين نموديم راضي مي باشند. هر چند خداوند داناتر است به آن ها از نفس خودشان، ولي مي خواهد اين معني را به ايشان ثابت كند تا مستحق ثواب و عقاب گردند و به اين آيه امير المؤمنين (ع)اشاره نموده و فرمود اي مردم نگوييد پروردگارا پناه مي بريم بر تو از فتنه و آزمايش چون وجود ندارد. شخصي كه مورد آزمايش و امتحان قرار نگيرد و از آن آسوده و فارغ باشد و لكن پناه بريد به خداوند از لغزش ها و گمراهي هاي امتحان كه مبادا در آزمايش گمراه شويد و لغزش كنيد.(6)

3. ترس،گرسنگي،نقصان در اموال و انفس و ثمرات(آسيب در مال،جان و ميوه و ثمرات) از اسباب آزمايش است.

خداي متعال فرمود: "وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ"(7)قطعاً همه شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و كاهش در مال ها و جان ها و ميوه ‏ها، آزمايش مي‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان!

و اما در روايات نيز به اسباب امتحان اشاره شده است:

آزمايش مؤمنين پيش از ظهور قائم

 1.ابن بابويه به سند خود از محمد بن مسلم روايت كرد كه حضرت صادق(ع) در تفسير آيه شريفه "وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ..."فرمود: پيش از قيام قائم ما براي مؤمنين علاماتي مي باشد، عرض كردم علائم مزبور چيست؟ فرمود خداوند مي فرمايد ما آزمايش مي كنيم مؤمنين را به چيزي يا به ترس از پادشاهان يا به بالا بردن قيمت اجناس يا به كسادي تجارت آن ها يا به مرگ متصل به هم و پي در پي و كمي ميوه جات و زراعات و بشارت بده به صبر كنندگان در آن هنگام كه بزودي فرج قائم ما حاصل شود...(8)

2.بدي اعمال موجب امتحان مي شود.           

2.مولاي متقيان(ع) فرمود: "إِنّ‏ اللَّهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَ حَبْسِ الْبَرَكَاتِ وَ إِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ لِيَتُوبَ تَائِب...‏"(9)

يعني خداي متعال بندگانش را هنگامي كه از آن ها عمل ناشايستي سر بزند به كاستي در ميوه ها و ثمرات و بركات و بسته شدن منابع خير و بركات امتحان مي كند، تا توبه كننده توبه كند...

نتيجه:

از آيات و روايات اين مطلب به دست آمد كه مقياس آزمودن بندگان خداي متعال فقط شيطان نيست و شيطان يكي از نمادهايي، البته قدرتمند امتحان الهي مي باشد كه در تزيين و زرق و برق دادن دنيا و جلب توجه مردم به آن موثر است، اما اسباب امتحان بشر بسيار است كه نام چند سبب محوري، شمرده شد.

پي نوشت ها:

1.مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران، انتشارات اسلاميه،سال 1374 ه.ش ،چاپ اول، ج‏19، ص346.

2.همان، ص 347.

3.سوره طه آيه 131.

4.تفسير نمونه پيشين، ج‏25، ص 123.

5.سوره انفال، آيه 28.

6.تفسير جامع، ج‏3، ص 36.

7.سوره بقره،آيه 155.

8.بروجردي سيد محمد ابراهيم،تفسير جامع،تهران، انتشارات صدر،سال 1366ه.ش ،چاپ ششم، ج‏1، ص 274.

9.سيد رضي،نهج البلاغة،قم، انتشارات هجرت،سال 1414 ه.ق ،چاپ اول، ص 199.

 

 

 

آيات مورد نظر به شرح زير است.

وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي‏ بَعْضُهُمْ إِلي‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما يَفْتَرُونَ وَ لِتَصْغي‏ إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ 

اينچنين در برابر هر پيامبري، دشمني از شياطين انس و جنّ قرار داديم آنها بطور سري (و درگوشي) سخنان فريبنده و بي‏اساس (براي اغفال مردم) به يكديگر مي‏گفتند و اگر پروردگارت مي‏خواست، چنين نمي‏كردند (و مي‏توانست جلو آنها را بگيرد، ولي اجبار سودي ندارد.) بنا بر اين، آنها و تهمتهايشان را به حال خود واگذار! نتيجه (وسوسه‏هاي شيطان و تبليغات شيطان‏ صفتان) اين خواهد شد كه دلهاي منكران قيامت، به آنها متمايل گردد و به آن راضي شوند و هر گناهي كه بخواهند، انجام دهند!

در اين آيه سخني از استيلاي شياطين بر پيامبران نيست بلكه سخن از اين است كه ما در مقابل پيامبران شيطان هاي جني و انساني قرار داديم تا با سخنان زينت داده شده، همديگر وپيروانشان را اغوا كنند و مغرور سازند و به مقابله با پيامبر وادارند و اگر مي خواستيم آن شيطانها كاري نمي توانستند بكنند، ولي ما اجازه داده ايم كه همديگر را مغرور كنند و به مقابله با پيامبران شجاعت بخشند پس به آنها و افتراهايشان بهايي نده. اينان را اجازه داده ايم تا دلهاي بي ايمانان به آخرت به آنها ميل كند و به سخنشان گوش دهند و دنبال رضايت اين شياطين باشند و دنبال افتراهاي آنان روند.

اين آيه بيانگر همان سنت امتحان و ابتلاي خداوند است كه اگر پيامبران را براي هدايت فرستاده ايم، به شيطان ها هم اجازه اغواگري داده ايم تا گمراهي طلبان پپرو شياطين شوند. چرا كه دنيا دار اختيار و ابتلاست

البته نهي كرده ايم ولي بناي ما بر به اجبار بردن به راه حق و ممانعت قهري از پيمودن باطل نيست. بلكه اجازه داده ايم مناديان باطل به باطل دعوت كنند و باطل گرايان هم اجابت كنند و حق طلبان هم به دنبال سخن هدايتگران باشند و بر همه حجت داشته باشيم:

لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَة(1)

تا آنها كه هلاك (و گمراه) مي‏شوند، از روي اتمام حجّت باشد و آنها كه زنده مي‏شوند (و هدايت مي‏يابند)، از روي دليل روشن باشد.

پي نوشت ها:

1. انفال(8) ايه42.

اقوال و سخن در اين باره كه استثناي شيطان از جمع ملائك در آيات متعدد، چگونه استثنايي است، بسيار و نيز متفاوت است. البته چه ما استثناء را متصل به حساب آوريم كه شيطان(به دلايلي) خود يكي از ملائك محسوب مي شود و چه منقطع يا منفصل به حساب آوريم، باز هم جاي توجيه دارد،پس لازم است براي روشن شدن مطلب، به بعضي از تفاسير مربوطه مراجعه كنيم و قبل از آن، لازم است اين نكته را بيان كنيم در بعضي از آيات مربوط به سجده ملائك براي آدم كه شيطان استثناء شده است؛ بدون فاصله اين نكته مطرح شده است كه شيطان از جنس ملائك نيست بلكه موجودي مادي و از جنس لطيفي چون آتش به وجود آمده است.

"وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ ..."(1)

يعني:به ياد آريد زماني را كه به فرشتگان گفتيم براي آدم سجده كنيد! آن ها همگي سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود...

در اين آيه شريفه شيطان از جنس جن معرفي شده است. البته در اين مورد نكته قابل توجهي وجود دارد كه نگارنده هنگام گرفتن نتيجه به آن اشاره مي كند و همان نكته خود مي تواند پاسخ سوال باشد.

و اما نقل تفاسير در مورد توجيه استثناي شيطان از ملائكه كه با بيان آن،پاسخ پرسش داده خواهد شد.

1. نوشته اند:

در آيه" فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ"  خداي متعال خبر مي‏دهد از سجده كردن تمامي فرشتگان مگر ابليس. و در آيه" كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ"  علت سجده نكردن وي را اين دانسته كه او از جنس فرشتگان نبوده، بلكه از طايفه جن بوده است، از آيه" بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ" نيز استفاده مي‏شود كه اگر ابليس از جنس فرشتگان مي‏بود چنين عصياني را مرتكب نمي‏شد. از همين جهت مفسرين در توجيه اين استثنا اختلاف كرده‏ اند كه آيا اين استثنا به اعتبار اغلبيت و اكثريت و اشرفيت ملائكه استثناي متصل است و امري كه به شيطان شده بود همان امر به ملائكه بوده؟ و يا آنكه استثناي منفصل است و ابليس به امر ديگري مامور به سجده شده بود؟

كساني كه اين احتمال را داده گفته‏اند: گر چه ظاهر جمله" ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ" اين است كه امر به ابليس و امر به ملائكه يكي بوده و هر دو دسته به يك امر مامور شده بودند، مگر اينكه خلاف ظاهر آيه مقصود باشد.

 در اين تفسير به صراحت بيان شده: حقيقت مطلب اين است كه از ظاهر آيه استفاده مي‏شود ابليس با ملائكه بوده و هيچ فرقي با آنان نداشته.... بنا بر اين، معلوم مي‏شود ابليس قبل از تمردش(سرپيچي اش) فرقي با ملائكه نداشته، و پس از تمرد حسابش از آنان جدا شده، ملائكه به آنچه مقام و منزلت ‏شان اقتضا مي‏كرده باقي ماندند و خضوع بندگي را از دست ندادند، و ليكن ابليس بدبخت از آن مقام ساقط گرديد، هم چنان كه فرموده:" كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ" چون از جنس جن بود، نسبت به امر پروردگارش فسق ورزيد"، و" فسق" به معناي بيرون شدن خرما از پوسته است، ابليس هم با اين تمردش در حقيقت از پوست خود خارج شد و زندگاني اي را اختيار كرد كه جز خروج از كرامت الهي و اطاعت بندگي چيز ديگري نبود.(2)

2.درتفسير ديگري در مورد علت سرپيچي شيطان نوشته شده است:

مي‏دانيم" شيطان" اسم جنس است و  شامل نخستين شيطان و همه شيطان ها مي‏شود، ولي" ابليس" اسم خاص است و اشاره به همان شيطاني است كه اغواگر آدم شد، او طبق صريح آيات قرآن از جنس فرشتگان نبود،(كه اگر واقعا از جنس فرشتگان بود قدرت عصيان نداشت چون ملائك به دليل آن كه مجرد اند از خود اختياري ندارند) بلكه در صف آنها قرار داشت او از طائفه جن بود كه مخلوق مادي است،(به همين جهت در موجود مادي امكان سرپيچي وجود دارد) در سوره كهف آيه 50 مي‏خوانيم" فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ": همگي سجده كردند جز ابليس كه از طائفه جن بود.(3)    

3. نوشته اند:              

إبليس در ظاهر از جمعيّت ملائكه بوده، و در برنامه آنها به نحو كامل شركت داشت،و اين استثناء روي جريان طبيعي است،نه استثناء منقطع.(4)

4. و بعضي با اين سوال پاسخ خود را آغاز كردند كه آيا ابليس از ملائكه بود يا از جن؟ در ميان مفسران و علماء اسلامي در اين باره اختلاف نظر وجود دارد. بعضي از آن ها گفته‏ اند كه ابليس از ملائكه بود و به خاطر معصيتي كه مرتكب شد از مقام خود خلع و رانده درگاه الهي شد...در مقابلِ اين قول عقيده كساني است كه ابليس را از زمره ملائكه نمي‏دانند و او را از جن معرفي مي ‏كنند. ...(در اين تفسير دلايلي بر اقوال مربوطه بيان شده است كه به دليل طولاني شدن پاسخ ارجاع مي دهيم) و تنها به نتيجه پاياني اين تفسير اشاره مي كنيم كه نوشته است:

 ابليس از جن بود نه از ملك و اما اينكه چگونه خطاب خداوند به ملائكه كه آدم را سجده كنند شامل ابليس هم شد، علتش اين بود كه ابليس با اينكه از جن بود، طبق روايات با ملائكه همراهي داشت و اين به علت كثرت عبادت او بود و يا به هر دليل ديگري كه ما نمي‏دانيم، به گونه‏اي كه ملائكه ابليس را از خود مي‏پنداشتند بنابر اين، امر الهي شامل او هم شد و طبعاً استثناء او از ملائكه هم به جهت همين همراهي او با ملائكه بود.يا بگوييم كه اين استثناء منقطع بود و در قرآن نظائر متعددي دارد.(5)در اين جا به حديثي از امام صادق(ع) تمسك مي كنيم كه در پاسخ به سوالي فرمود: شيطان از فرشتگان نبود و از امر آسمان هم چيزي را متصدي نبود و از جن بود و با ملائكه مي‏گذرانيد ملائكه او را از خود مي‏دانستند، ولي خدا مي ‏دانست كه او از ملائكه نيست و چون امر به سجود آدم شد از او واقع شد آنچه شد.(6)

نتيجه اين كه جداي از مفهوم و تفسير آيات به عقيده نگارنده، جزء بودن با هم جنس بودن فرق دارد. يعني چند جزء غير متجانس مي تواند از نظر اعتباري بخشي از يك كل باشند كه حكمي واحد شامل حال شان شود. ولي در واقع هر يك از اجزاء داراي هويتي غريب از هم باشند. پس اين امكان وجود دارد كه يك امر الهي با مختصات معين شامل حال موجودات مختلفي بشود كه به عنوان يك مجموعه مد نظر قرار گيرند، اما مامور به(آن چه كه به آن امر شده ) يكي باشد! در اين جا نيز مي شود توجيه كرد  شيطان به دليل كثرت عبادت به مقام ملائك صعود كرد و در گروه آنان داخل و جزء آنان شد. پس امر الهي به ملائكه مبني بر سجده بر آدم هم شامل حال او نيز شد، چون او نيز در مقام و جايگاه  فرشتگان داخل شد. به همين دليل،استثناء شيطان واقعي و متصل است، زيرا سخن در ابتدا بر سر جنس شيطان نبود كه بخواهيم استثناء را منقطع به حساب آوريم تا او را از ملائك ندانيم و به خطاب الهي اشكال كنيم !اما در ادامه كه شيطان از امر خدا به سجده بر آدم طفره رفت، چرايي آن را خداي متعال بيان فرمود كه شيطان دچار غرور و عصيان شد  چون اين موجود از جنس جن و مادي بود. در حالي كه ملائك مادي نبودند،پس عصيان در ايشان راه نداشت در نتيجه به هر چه امر  شوند بي چون و چرا آن را انجام مي دهند والله العالم. (دقت شود).

و اما اين كه ملائك از خود اختيار دارند يا نه، در پاسخ بايد گفت ملائك موجوداتي مجرد و تحت امر خداي متعال اند و به استشهاد آيه شريفه "لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ" (7)  هرگز فرمان خدا را مخالفت نمي‏ كنند و آن چه را فرمان داده شده‏اند (به طور كامل) اجرا مي كنند! زيرا اختيار در عالم ماده و موجوداتي كه جنبه مادي نيز دارند معنا پيدا مي كند.

پي نوشت ها:

1. سوره كهف، آيه 50.

2. طباطبايي محمد حسين، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني محمد باقر، قم، انتشارات جامعه مدرسين، سال 1374 ه ش، چاپ پنجم، جلد 8، ص 26.

3. مكارم شيرازي ناصر،تفسير نمونه،تهران، انتشارات دار الكتب الاسلاميه،سال 1374 ه ش، چاپ اول، ج 1، ص 183

4. مصطفوي حسن، تفسير روشن، تهران، انتشارات مركز نشر كتاب، سال 1380 ه ش، چاپ اول، ج‏1، ص 187.

5. جعفري يعقوب، كوثر، ج‏1، ص 140.

6. داور پناه ابو الفضل، أنوار العرفان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات صدر ، سال 1375 ه ش، چاپ اول، ج‏1، ص 428

7. سوره تحريم، آيه 6 .

در مورد جن آيات و روايات مختلفي وارد شده است كه به برخي اشاره مي كنيم:

 جن موجودي است كه از حس، پنهان است . عقل و قدرت دارد. مكلّف به تكاليف الهي است.(1)

درباره جن، افسانه‏ها و داستان‏هاي خرافي بسياري ساخته‏اند، ولي اصل وجود آن و صفات ويژه‏اي كه در قرآن براي جن آمده، مطلبي است كه هرگز با علم و عقل مخالف نيست.

جن‏ها مانند انسان‏ها داراي دو گروهند: مؤمنان صالح و كافران سركش.

بر خلاف تصور مردم كه آن‏ها را «از ما بهتران» مي‌دانند، انسان برتر از آن‏ها است، به دليل اين كه تمام پيامبران الهي از ميان انسان‏ها برگزيده شدند. جنّيان به پيامبر(ص) كه بشر بود، ايمان آوردند و از او پيروي كردند. اصولاً واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان (كه بنا به تصريح قرآن از بزرگان طايفه جن بود)(2) دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مي‌باشد.

جهات خرافي و غير منطقي به اين موجود داده شده كه وقتي جن گفته مي‏شود، بعضي از خرافات با آن تداعي مي‏شود، از جمله اين كه آن‏ها را با اَشكال غريب و وحشتناك موجوداتي دُم دار و سم دار مي­كشند . اينان را موذي و پر آزار، كينه توز و بدرفتار مي­دانند كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالي، خانه‏هاي بسياري را به آتش كشند!

هيچ دليلي بر انحصار موجودات زنده به آن چه مي­بينيم نداريم، بلكه دانشمندان علوم طبيعي مي­گويند موجوداتي را كه انسان با حواس خود مي­تواند درك كند، در برابر موجوداتي كه با حواس قابل درك نيستند، ناچيز است. بنابراين موجودات و حقايقي وجود دارند كه اگر چه به حس انسان داخل نمي‌شوند، اما حقيقتاً وجود دارند.

رسم عرب چنين بود كه هرگاه به بيابان هولناكي مي­رسيدند، به جن آن وادي پناه مي­بردند. در اسلام از اين كار نهي شده و بايد به خدا پناه برد كه آفريننده جن و غير جن است. در بعضي روايات توصيه شده كه در چنين مواقعي خوب است اذان بگوييد تا از شر جنيان سركش در امان بمانيد.

 انسان و جن داراي دو ماهيت متفاوت و دو بعد مختلف در زندگي هستند. وضعيت حيات اين دو موجود، تفاوت هاي زيادي دارد كه به نظر مي رسد به همين جهت خداوند ميان انسان ها و اجنه حايلي ايجاد كرده تا آن ها نتوانند همديگر را ببينند. بالاخره آنچه كه از اجنه، هيبت آن ها و وضع خوراك و زندگي شان نقل شده، نشان مي دهد كه برخورد با آن ها مي توانست با ترس و وحشتي هميشگي همراه باشد، به گونه اي كه نظام زندگي انسان ها بدان جهت مختل گردد.

البته اين طور نيست كه همه انسان ها نتوانند آن ها را ببينند. آن ها براي همه كس قابل رؤيت با چشم نيستند، ولي برخي از افراد ممكن است آن ها  را ببينند. اشخاصي وجود دارند كه در اين مسايل (مربوط به جن) كار كرده‌ و ادعا مي‌كنند كه آن ها پديده‌هاي بسيار لطيفي هستند كه توان انبساط و انقباض خويش را دارند. در حالت عادي در حال انبساطند. از اين رو قابل بساوايي و ديدن نيستند. ولي اگر منقبض گردند، مي‌توان آنان را ديد و لمس كرد.

از اين كلام معلوم مي‌شود كه برخي ممكن است جنيان را ببينند، چه اين كه شيطان گاهي به صورت هايي نمودار مي‌شود و برخي افراد او را مي‌بينند. در اين باره گفته شده: ابليس در عالم خارج گاهي به صورت انسان ظاهر مي‌شود و با اشخاص سخني مي‌گويد. زماني هم به شكل جانوراني چون سگ،‌ خوك، و يا همچون موجوداتي غريب و هول‌انگيزي  نمودار مي‌شود و برخي او را مي‌بينند. (3) البته غالباً اين امكان و ارتباط از طرف انسان ها ايجاد مي شود. يعني سعي و تلاش عده اي و استفاده از راه هاي خاصي و يا حالت هاي ويژه اي موجب مي شود كه شخصي با جن ارتباط يابد. آن ها اجازه ورود به عالم انساني را ندارند، مگر آن كه كسي در خود شرايطي ايجاد كند، يا شرايطي را فراهم كند كه با جنيان ارتباط يابد.

اما اين كه گفتيد آن ها هميشه مي توانند ما را ببينند؛ چنين حرفي معلوم نيست صحيح باشد. زيرا تاثير گذاري آن ها در زندگي انسان ها محدود بوده ؛ اين طور نيست كه هر زمان خواستند، بتوانند كاري چنين انجام دهند. چرا كه اگر به اختيار خودشان باشد، شايد خيلي كارها بخواهند انجام دهند. منتهي از طرف خداوند متعال و ائمه (ع) يكسري حدود براي شان مشخص شده است و گرنه امكان اختلال در زندگي انسان ها مي رفت.

از اين مطلب مي توان نتيجه گرفت كه:

 آن ها در ديدن انسان ها  با محدوديت هايي مواجه بوده و معلوم نيست در اين زمينه كاملا آزاد باشند.اين ما هستيم كه نبايد آن ها را در زندگي خويش داخل نماييم . البته صرف خواب ديدن چيزي يا كسي در خواب دليل بر ديدن جن و آثار آن نيست . ربطي به تغيير مكان و فرار از او  ندارد .

 بهترين راهكار براي در امان ماندن از شر اجنه و اموري مانند آن ، انجام برخي توصيه هايي است كه در برخي روايات شده است:

1. يكي از بهترين راهكارها براي در امان ماندن از شر اين موجودات ،قرائت مداوم سوره ناس و فلق است ؛ از امام صادق (ع) نقل شده كه درباره آثار و بركات سوره  ناس فرمود:

«مَن قرأها في منزله كلّ ليلة، أمن من الجنّ والوسواس، ومَن كتبها و علّقها علي الأطفال الصغار حُفظوا مِن الجانّ بإذن الله تعالي؛ (4) كسي كه سوره ناس را در منزلش قرائت كند، از جن و وسوسه‌ها محفوظ مي‌ماند . كسي كه آن سوره را بنويسد و بر اطفال كوچك همراه كند ، آن اطفال به اذن خداوند از شرّ جنيان محفوظ مي‌مانند».

2. همچنين از امام صادق ‌روايت شده است ‌: "هر كه سوره جن را بسيار بخواند، در دنيا از چشم جنيان و دميدن‌ها و سحر و مكر ايشان محفوظ باشد " . (5 )

3. همچنين اين دعا : « اللهمّ انّك لا يكفي منك احد‍ و انت تكفي من كل احد من خلقك ،فاكفني شرّ الجنّ و الانس ».

4. به علاوه خواندن سوره ها و آيات قرآني مانند : سوره «ياأيّهاالكافرون»، «قل هو الله أحد» و «آية الكرسي» و آيه «انّي توكّلت علي الله ربّي و ربّكم ما من دابّة الاّ هو آخذ بناصيتها إنّ ربّي علي صراط مستقيم» (6) هم توصيه مي شود .

5. وضو داشتن و ذكر «بسم الله الرحمن الرحيم و لاحول ولا قوه الابالله العلي العظيم » تكرار شود.

6. دادن صدقه و كمك به همنوعان.

7. اصلي ترين توصيه در اين باره، دوري از تنهايي و فكر نكردن به اين گونه مسايل است. زيرا فكر كردن بيش از حد به جن ممكن است باعث ايجاد توهم و مشكلات رواني ديگر شود.

8. خواندن سوره صافات هم براي دفع اجنه و هم بر برطرف شدن موانع ازدواج مفيد است

پي‌نوشت ها‏:

1. الرحمن (55) 15؛جن(72) 6-11 -15؛نمل (27) 39؛سباء (34) 12 - 13؛حجر (15) 27؛كهف (18) 50.

2.كهف،آيه50.

3.جن،آيه 6.

؛ موسوي بجنوردي،  دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي، مركز دائره‌المعارف، تهران 1374ش، ج 2، ص 599 .

4. بحراني ، البرهان في تفسير القرآن، بنياد بعثت، 1416ه.ق، ج 10 ، ص 550.

5. طبرسي‌،  مجمع البيان‌، ناصرخسرو، تهران، 1372ه.ش، ج 10 ، ص 365.

6. هود (11) آيه 55.

 

 

در مورد شهاب ها و استراق سمع جنيان آيات زير آمده:

وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعير(1)

ما آسمان فرودين را به چراغهايي بياراستيم و آن چراغها را وسيله راندن شياطين گردانيديم و برايشان شكنجه آتش سوزان آماده كرده‏ايم.

وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَيَّنَّاها لِلنَّاظِرِينَ وَ حَفِظْناها مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ رَجِيمٍ إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِينٌ‏ (2)

و هرآينه در آسمان برجهايي آفريديم و براي بينندگانشان بياراستيم. و از هر شيطان رجيمي حفظشان كرديم مگر آنكه دزدانه گوش مي‏داد و شهابي روشن تعقيبش كرد.

إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ لا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلَإِ الْأَعْلي‏ وَ يُقْذَفُونَ مِنْ كُلِّ جانِبٍ دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (3)

ما آسمان فرودين را به زينت ستارگان بياراستيم و از هر شيطان نافرمان نگه داشتيم تا سخن ساكنان عالم بالا را نشنوند و از هر سوي رانده شوند تا دور گردند و براي آنهاست عذابي دايم. مگر آن شيطان كه ناگهان چيزي بربايد و ناگهان شهابي ثاقب دنبالش كند

وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدِيداً وَ شُهُباً وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً (4).

ما به آسمان رسيديم و آن را پر از نگهبانان قدرتمند و شهابها يافتيم ما در آنجاهايي كه مي‏توان گوش فرا داد مي‏نشستيم. اما هر كه اكنون گوش نشيند، شهابي را در كمين خود يابد

مضمون آيات به شرح زير است:

ما آسمان دنيا يعني نزديك‏ترين آسمانها به شما- و يا پايين‏ترين آسمانها- را با زينتي بياراستيم، و آن همان ستارگان بود كه در آسمان قرار داديم، و آن آسمان را از هر شيطاني خبيث و عاري از خير حفظ كرديم، و حتي از اينكه سخنان ساكنين آسمان را بشنوند منعشان نموديم، تا از اخبار غيبي كه ساكنان ملأ أعلي بين خود گفتگو مي‏كنند اطلاع نيابند، و به همين منظور از هر طرف تيرباران مي‏شوند در حالي كه مطرود و رانده هستند و عذابي واجب دارند كه هرگز از ايشان جدا شدني نيست.

پس كسي از جن نمي‏تواند به اخبار غيبي كه در آسمان دنيا بين ملائكه رد و بدل مي‏شود، اطلاع يابد مگر آنكه از راه اختلاس و قاچاق چيزي از آن اخبار را به دست بياورد كه در اين صورت مورد تعقيب "شهاب ثاقب" واقع مي‏شود، تير شهابي كه هرگز از هدف خطا نمي‏رود.

اما اين كه "شهاب ثاقب" چيست و چگونه به سوي شيطان ها پرتاب مي شود ، از معاني مشكل قرآن است كه حقيقت آن را جز خدا و تربيت شدگان و تعليم يافتگان خدايي نمي دانند. علامه طباطبايي در شرح آن مي نويسد:

"مفسرين براي اينكه مساله" استراق سمع" شيطانها در آسمان را تصوير كنند، و نيز تصوير كنند كه چگونه در اين هنگام به سوي شيطانها با شهاب‏ها تيراندازي مي‏شود بر اساس ظواهر آيات و روايات كه به ذهن مي‏رسد، توجيهاتي ذكر كرده‏اند كه همه بر اين اساس استوار است كه آسمان عبارت است از افلاكي كه محيط به زمين هستند، و جماعت‏هايي از ملائكه در آن افلاك منزل دارند، و آن افلاك در و ديواري دارند كه هيچ چيز نمي‏تواند وارد آن شود، مگر چيزهايي كه از خود آسمان باشد، و اينكه در آسمان اول، جماعتي از فرشتگان هستند كه شهابها به دست گرفته و در كمين شيطانها نشسته‏اند كه هر وقت نزديك بيايند تا اخبار غيبي آسمان را استراق سمع كنند، با آن شهابها به سوي آنها تيراندازي كنند و دورشان سازند و...

اين معاني همه از ظاهر آيات و اخبار ابتداءا به ذهن مي‏رسد و ليكن امروز بطلان اين حرفها به خوبي روشن شده و عيان گشته است در نتيجه بطلان همه آن وجوهي هم كه در تفسير" شهب" ذكر كرده‏اند،- كه وجوه بسيار زيادي هم هستند- و در تفاسير مفصل و طولاني از قبيل تفسير كبير فخر رازي و روح المعاني آلوسي و غير آن دو نقل شده، باطل مي‏شود.

ناگزير بايد توجيه ديگري كرد كه مخالف با علوم امروزي و مشاهداتي كه بشر از وضع آسمانها دارد نبوده باشد. و آن توجيه به احتمال ما- و خدا داناتر است- اين است كه: اين بياناتي كه در كلام خداي تعالي ديده مي‏شود، از باب مثالهايي است كه به منظور تصوير حقايق خارج از حس زده شده، تا آنچه خارج از حس است به صورت محسوسات در افهام بگنجد، هم چنان كه خود خداي تعالي در كلام مجيدش فرموده:" وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ" (5) و اينگونه مثلها در كلام خداي تعالي بسيار است، از قبيل عرش، كرسي، لوح و كتاب، كه هم در گذشته به آنها اشاره شد، و هم در آينده به بعضي از آنها اشاره خواهد رفت.

بنا بر اين اساس، مراد از آسماني كه ملائكه در آن منزل دارند، عالمي ملكوتي خواهد بود كه افقي عالي‏تر از افق عالم ملك و محسوس دارد، همان طور كه آسمان محسوس ما با اجرامي كه در آن هست عالي‏تر و بلندتر از زمين ماست.

و مراد از نزديك شدن شيطانها به آسمان و استراق سمع و به دنبالش هدف شهابها قرار گرفتن، اين است كه شيطانها مي‏خواهند به عالم فرشتگان نزديك شوند و از اسرار خلقت و حوادث آينده سر درآورند.  ملائكه هم ايشان را با نوري از ملكوت كه شيطانها تاب تحمل آن را ندارند، دور مي‏سازند.  يا مراد اين است كه شيطانها خود را به حق نزديك مي‏كنند تا آن را با تلبيس‏ها و نيرنگهاي خود به صورت باطل جلوه دهند، و يا باطل را با تلبيس و نيرنگ به صورت حق درآورند و ملائكه رشته‏هاي ايشان را پنبه مي‏كنند و حق صريح را هويدا مي‏سازند تا همه به تلبيس آنها پي برده، حق را حق ببينند و باطل را باطل."(6)

پي نوشت ها:

1. ملك (67) آيه 5.

2. حجر(15)آيه 16 - 18.

3. صافات(37)آيه6-10.

4. جن(72) آيه 8 - 9.

5. عنكبوت(29)آيه 43.

6.ترجمه الميزان،ج17،ص186-188.

بحث شيطان و حدود تسلط وي و چگونگي اغواگري اش و فلسفه خلقتش، از بحث هاي دامنه دار در تفسير و حديث است

1. بحث شيطان و حدود تسلط وي و چگونگي اغواگري اش و فلسفه خلقتش، از بحث هاي دامنه دار در تفسير و حديث است كه پژوهش گسترده مي طلبد. در اين زمينه و با عنوان "شيطان" كتاب هايي هم در بازار است و در كتب تفسير فصل هايي تحت اين عنوان وجود دارد كه مي توانيد با مراجعه به آيات موضوعي و تفاسير موضوعي، آن ها را يافته و استفاده كنيد.

از جمله:

- نجفي، محمد جواد، تفسير آسان، اول، تهران، اسلاميه، 1398 ق، ج 1، ص 93 به بعد.

- جعفري، يعقوب، كوثر ، - ، - ، - ، - ، ج 1، ص 138 به بعد.

- طباطبايي، محمد حسين، ترجمه الميزان، موسوي همداني، محمد باقر، پنجم، قم، انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج 8، ص 43 - 87.

- تسنيم، آيت الله جوادي آملي.

و...

تقاضاي شما انجام يك كار تحقيقي در مورد شيطان است كه از حيطه وظيفه ما خارج است. مي توانيد با مراجع به كتاب هاي بالا، مطالب لازم را به دست آوريد. 

2. نام اصلي شيطان، "ابليس" است. شيطان، هم بر ابليس و هم بر هر موجود مضر و گمراه كننده گفته شده است. شيطان، نام هاي ديگري هم دارد كه در پژوهش مذكور بدان ها دست خواهيد يافت.

3. ذيل آيات و در بحث هاي تفسيري و كلامي، روايات هم آورده شده است. 

براي دفع وسوسه شيطان در حديثي از اميرمؤمنان مي خوانيم...

براي دفع وسوسه شيطان در حديثي از اميرمؤمنان مي خوانيم:« إِذَا وَسْوَسَ الشَّيْطَانُ إِلَي أَحَدِكُمْ فَلْيَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ وَ لْيَقُلْ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّين‏» (1) «چون شيطان ترا وسوسه كند به خدا پناه ببر و با قلب و زبان بگو: « آمَنْتُ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّين» (بخدا و پيغمبر (ص) ايمان دارم در حالي كه به او اخلاص دارم و دين فقط مال اوست»

در روايت ديگري از رسول خدا(ص) نقل شده كه «إِنَّ الشَّيْطَانَ اثْنَانِ شَيْطَانُ الْجِنِّ وَ يَبْعُدُ بِلَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ وَ شَيْطَانُ الْإِنْسِ وَ يَبْعُدُ بِالصَّلَاةِ عَلَي النَّبِيِّ وَ آلِه‏» (2)« شيطان به دو گونه است شيطان جنّي كه با ذكر «لا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ» دور مي شود و شيطان انساني كه با صلوات بر محمد و آل محمد دور مي شود.»

برخي بزرگان هم فرموده اند سوره ناس وفلق بخوانيد.

پي نوشت ها:

1. طبرسي‏، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، قم، شريف رضي، 1370ش، ص 377.

2. محدث نوري، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البيت، 1408ق، ج‏5، ص 342.

 

 

صفحه‌ها