پرسش وپاسخ

1. اول اين كه پيامبر هيچ زني را به زور و اكراه و از موضع قدرت نگرفت؛ بلكه آنان را خواستگاري كرد و اگر خود و اوليايشان موافق بودند، با آنان ازدواج كرد. حتي زناني كه در جنگ اسير شدند و به حكم آن روز برده و كنيز به حساب آمده و ملك رزمندگان بودند و پيامبر مي توانست آنان را در سهم خود قرار داده و با آنان آميزش كند، با اين وجود پيامبر اگر مي خواست با آنان ازدواج كند و در اين ازدواج مصلحت و خيري مي ديد، با آنان مطرح مي كرد و اگر خودشان راضي بودند، با آنان ازدواج مي كرد. جويريه دختر حاكم بني المصطلق و صفيه بيوه يكي از سران يهود خيبر بودند كه اسير شدند. پيامبر به آنان پيشنهاد ازدواج يا آزادي داد و آنان به اختيار خود ازدواج با پيامبر را برگزيدند.

پيامبر نه تنها با آنان به اكراه و اجبار ازدواج نكرد حتي به اكراه آنان را نگه نداشت و حتي بالاتر از آنان پيامبر جفاهاي فراوان آنها را تحمل كرد و با اين كه بخصوص در آن جامعه زنان توسري خور بودند و جرآت اظهار وجود نداشتند و مردان آن جامعه پيامبر را بر طلاق اين همسران جسور ترغيب مي كردند ، با اين وجود پيامبر اين جسارت ها را تحمل كرده و با آنان خوشرفتاري مي كرد و هيچ نمونه اي از بد رفتاري و برخورد خشن از جانب پيامبر با همسرانش سراغ نداريم.

زندگي پيامبر بسيار ساده بود و حتي در سالهاي بعد از هجرت كه كمي گشايش حاصل شد ، پيامبر غنايم و درآمد ها را صرف زندگي فقراي مهاجر كرد و به زندگي شخصي خود توسعه نداد و اين باعث شد زنان ايشان اظهار ناراحتي كرده و بگويند در صورت طلاق زندگي خوبي با ديگران خواهند داشت .

وقتي اين سخن از آنان شنيده شد، خداوند به پيامبرش دستور داد از همسرانش كناره بگيرد تا اين كه يك ماه گذشت و همه براي طلاق بلامانع شدند. در اين زمان آيه نازل شد و زنان بين انتخاب ماندن بر همسري پيامبر و تحمل محدوديت هاي ريز و درشت زندگي ايشان يا گرفتن متعه و بهره مالي (علاوه بر مهريه آنان كه همان ابتدا پرداخت شده بوده) و طلاق و جدايي مخير شدند و آنان همگي به اختيار خود زندگي با پيامبر با همه محدوديت هاي موجود و محتملش را بر جدايي از ايشان برگزيدند و اينجا بود كه خدا هم مدال افتخاري به آنان داد و هم به تبع محدوديتي براي آنان وضع كرد.

مدال افتخاري كه به آنان داد ، اين بود كه آنان را به عنوان "مادر مؤمنان " معرفي كرد و حفظ حرمت و احترام آنان را بر همه مؤمنان واجب نمود :

ْ «وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ ؛ (2) و زنانش مادران مؤمنان هستند».

و از طرف ديگر براي اين كه منافقان قصد داشتند بعد از ايشان با زنانش ازدواج كنند و آنان را سپر توطئه هاي خود ساخته و تحت لواي حرمت آنان بر عليه دين اقدان كنند ، ازدواج مسلمانان با آنان بعد از پيامبر را ممنوع كرد چرا كه اگر ممنوع نميشد  حداقل عواقبي كه جامعه اسلامي را تهديد مي كرد اختلاف و درگيري ميان مسلمان بود به خاطراين هر كسي دوست داشت افتخار ازدواج با همسر پيامبر نصيب او شود و چه بسا برخي در آينده از همين موقعيت سوء استفاده مي كرد  از اين رو آيه نازل شده كه:

«وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدا ؛ (3) و نه آن كه زن هايش را بعد از وي هرگز به زني گيريد».

اين حكم هم عموم زنان پيامبر از پير و جوان را در برداشت و طبيعي است كه هر كس بهره اي مي برد بايد بهايش را بپردازد. زنان پيامبر مي توانستند از همسري با ايشان چشم بپوشند و طلاق بگيرند و با هر كس خواستند ازدواج كنند و هيچ محدوديت خاصي نداشته باشند ولي در عوض از افتخار همسري پيامبر و مادري مومنان محروم مي شدند، ولي آنان ازدواج با ديگران و رفاه و آسايش كنار آنها را رها كردند و به افتخار همسري با پيامبر راضي شدند و خداوند هم قدرداني كرد و مدال مادري مؤمنان را به آنان هبه كرد.

خود آنان به اين انتخاب و اختيار افتخار مي كردند و نويسنده كاسه داغ تر از آش شده براي آنان دل مي سوزاند. 

2. ترويج برده داري به ايجاد آن يا اضافه كردن راه هاي جديد برده گيري يا دادن آزادي و اختيار عمل بيشتر به برده داران يا محدود كردن راه هاي آزاد شدن بندگان و امثال آن است و هيچ كدام اين ها در اسلام نيست.

اسلام برده داري را ايجاد نكرده است علاوه اين كه راه هاي برده گيري را هم محدود كرده و فقط اجازه داد حاكم جامعه اسلامي متجاوزاني كه براي به بردگي گرفتن مسلمانان به كشور اسلامي هجوم مي آورند را اگر صلاح ديد، بعد از شكست و به اسارت گرفتن، به بردگي بگيرد تا كسي جرأت تجاوز به جامعه اسلامي را نداشته باشد. در ضمن اجازه داد كساني كه برده بودند توسط مسلمانان خريده شوند تا به جامعه اسلامي راه يابند و در معرض هدايت قرار گيرند و علاوه اين كه راه هاي قهري و استحبابي زيادي براي آزاد شدن و آزاد كردن بندگان قرار داد و به مسلمانان دستور داد برده ها را انسان هايي مانند خود بدانند و با آن ها رفتار انساني داشته باشند و ...

بنا بر اين برده داري قبل از اسلام  بود و اسلام چاره اي نداشت كه براي آن احكامي قرار دهد ولي سمت و سوي قانون گذاري اسلام در اين زمينه، در راستاي ريشه كني برده داري بود نه ترويج آن. وقتي كسي برده شد بايد از صاحب و مولايش اطاعت كند و اين معناي بردگي است. لغو كردن وجوب اطاعت از صاحب و مولا يعني لغو بردگي كه  به ضرر اسلام در آن مقطع مي شد و اين لغو هم به جهت پيدا نشدن و وجود نداشتن زمينه هاي لازم، دوام نمي يافت و به سود برده ها هم نبود.

3. چنين سخني در نهج البلاغه نيست. اگر عين كلام يا آدرسي داريد بدهيد، تا بررسي كنيم.

زن برده مرد نيست تا بتواند او را در خانه حبس كند يا لباس برايش نخرد و ...

زن هم مانند مرد مالك اموال و دسترنج خويش است و از خويشاوندانش ارث مي برد و حق تصرف در اموال خود را دارد و ... علاوه اين كه هزينه زندگي زن حتي اگر مال و ثروت فروان هم  داشته باشد ، به عهده شوهرش است و بر شوهر واجب است اين هزينه را در حد متعارف تامين كند و اگر شوهري از انجام اين تكليف شانه خالي كند ، زن مي تواند به محكمه شكايت كرده و مرد را به پرداخت نفقه و هزينه زندگي وادار سازد.

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 53.

2. همان، آيه 6. 

3. همان، آيه 53. 

نقد همسران پيامبر با استناد به آيات قرآن (آيات سوره نور، احزاب و تحريم) كه در توبيخ آنان صراحت دارد، جايز بلكه لازم است

نقد همسران پيامبر با استناد به آيات قرآن (آيات سوره نور، احزاب و تحريم) كه در توبيخ آنان صراحت دارد، جايز بلكه لازم است. البته در اين نقد بايد حرمت آنها حفظ شود. زيرا قرآن آنها را مورد نقد قرار داده است. (1)علاوه بر آيات، روايات معتبر بخصوص رواياتي كه خود اهل سنت قبول دارند و در مورد حضور او در جنگ جمل و ... بوده نيز مي تواند مستند اين نقد باشد. اما روايات غير قطعي مثل روايت فوق نه تنها در چنين بحث هايي مستند خوبي نيستند. بلكه توليد كينه و نفاق مي كنند و به طور غير مستقيم آب به آسياب دشمن ريختن است.

اين نقد و بحث ها بايد با حفظ حرمت ها و با استناد هاي محكم و قطعي باشد تا دو طرف را به هم نزديك كند نه اين كه خداي ناكرده باعث دوري دو طرف و توليد نفاق و دشمني شود.

مطلب بعد اين كه در منابع اهل سنت به كرات در مذمت برخي زنان پيامبر از جمله خود عايشه روايات آمده است. براي اطلاعات بيشتر به كتاب هاي :نقش عايشه در اسلام تاليف علامه عسكري و كتاب از آگاهان بپرسيد دكتر تيجاني مراجعه كنيد.

ما به شما توصيه مي كنيم در اين گونه مباحث حتما با سايت آيت الله دكتر حسيني قزويني ارتباط داشته باشيد. ( سايت وليعصر )

پي نوشت ها :

1. سوره تحريم (66) آيات 3تا 5.

احكام قرآن خطاب به همه انسانها است نه فقط زنان پيامبر يا زنان مؤمن ....

احكام قرآن خطاب به همه انسانها است نه فقط زنان پيامبر يا زنان مؤمن و اگر مؤمنان مخاطب شده اند به خاطر اين است كه ايمان ضمانت اجرايي است و مؤمنان به امر و نهي قرآن بها مي دهند و خداوند مي فرمايد اگر مؤمن واقعي هستيد، بايد پوشش داشته باشد. معناي اين كلام اين نيست كه اگر مؤمن نيستيد لازم نيست، بلكه معنايش اين است كه اگر مؤمن نيستيد كه هيچ چون به معارف و احكام قرآن بي اعتنا هستيد. اما اگرمؤمن هستيد، بايد اين طور باشيد.

در جامعه هم حكومت مردم را بر دينداري مجبور نمي كند، بلكه مانع فريبايي و فتنه انگيزي با حضور اغواگرانه مي شود.

اين كه بعض افراد هم حكم لزوم پوشش را قبول نداشته باشند، منعي ندارد زيرا اقوال شاذ و غير محكم هميشه بوده و هست.

عايشه و ديگر همسران رسول خدا به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند

عايشه و ديگر همسران رسول خدا به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند و واجب الاحترامند و همه مسلمانان موظف اند در زمان حيات و بعد از مرگ آنان، حرمتشان را حفظ كنند. در آيه ششم سوره احزاب پس از اينكه ولايت مطلقه پيامبر بر مؤمنان يادآوري مي‏گردد، تصريح مي‏شود: «همسران پيامبر مادران مؤمنانند» (و ازواجه امهاتهم)

در اينجا چند سؤال مطرح است:

1ـ چرا به عنوان «مادر» معرفي مي‏شوند؟

2ـ آيا احكام مادر بودن آنان مساوي با احكام ساير مادران است يا در بعضي احكام شريكند؟

3- آيا مادر همه زنان و مردان مؤمنند يا فقط مادري نسبت به مردان است؟

در اين سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلي «ظهار» تصريح مي‏كند: هر گاه مردي همسرش را «ظهار» كرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بي‏اثر است و همسر به منزله مادرش نمي‏گردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه مي‏كند:

إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئي وَلَدْنَهُم(1)

مادران‏شان فقط زناني هستند كه آنان را به دنيا آورده‏اند.

بنابراين، تمام احكام مادري فقط براي زني ثابت است كه انسان را به دنيا آورده، هيچ زن ديگري در اين حكم با وي شريك نمي‏گردد. خداوند چون قانونگذار است، مي‏تواند كسان ديگري را به «منزله مادر» معرفي كند. وقتي كسي به منزله مادر معرفي مي‏شود، معنايش اين است كه بعضي آثار مادري در حق وي جاري مي‏گردد. آيات سوره احزاب همسران پيامبر را به منزله مادر معرفي مي‏كند. با توجه به سياق آيات كه در صدد معرفي شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسري با وي مورد توجه قرار گرفته‏اند، معلوم مي‏شود معرفي آنان به عنوان «مادران مؤمنان»، نه به عنوان شأني معنوي، بلكه فقط براي حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پيش خدا مقام دارد كه «اهل بيت» آن بزرگوار كه همرنگ اويند، مورد عنايت خاص قرار مي‏گيرند و برگزيده مي‏شوند؛ نيز محبت خويشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفي مي‏گردد و همسران وي به عنوان مادر شمرده مي‏شوند، كه واجب‏الاحترام مي‏باشند.

اما مادر، هم واجب‏الاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است و بر او لازم نيست در برابر فرزندان، پوشش كامل داشته باشد و فرزندان مي‏توانند اگر مادر بدون پوشش كامل بود، به وي نگاه كنند. همچنين ازدواج با مادر حرام است و بين او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، ازدواج فرزندان او كه خواهر و برادرند، با  هم حرام مي‏باشد. حالا كه همسران پيامبر(ص) به عنوان مادر معرفي شده‏اند، كدام يك از احكام بالا در مورد آنها جاري است؟

حكم اوّل كه قطعا جاري است، زيرا اوّلين چيزي كه در باره مادر به ذهن مي‏رسد، وجوب احترام اوست. وقتي به خاطر رعايت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفي مي‏گردند، پس وجوب احترام همسران قطعي است، از اين‏رو اين مطلب در هيچ آيه ديگري تكرار نشده، مسلّم فرض شده است.

اما اين آيه هيچ حكم ديگري را در مورد آنها ثابت نمي‏كند، زيرا آيه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده‏اش مي‏باشد، و اين مقام با جواز كشف حجاب زنان رسول خدا و با حكم ارث‏بري دو سويه آنان و مؤمنان، سازگاري و مناسبت ندارد.

علاوه بر آن در آيه حجاب و آيه پوشش، زنان رسول خدا به رعايت پوشش بلكه بالاتر از آن به رعايت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رويارويي با مؤمنان مأمور شده‏اند، همچنان كه مؤمنان به رعايت اين حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شده‏اند. پس مادر بودن آنها نه تنها لزوم پوشش را نفي نكرد و مَحرميت را اثبات ننمود، بلكه حفظ حرمتِ بيشتري را طلب كرد و آنان و مؤمنان موظف به رعايت حجاب و حائل هنگام رويارويي گشتند.

ارث‏بري هم به حكم ادامه همين آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب اللّه‏» نفي شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمي‏برند، همچنان كه مؤمنان از آنان ارث نمي‏برند.

فرزندانِ همسران رسول خدا نيز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمي‏شوند و با آنان محرم نيستند، از اين‏رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرميتي ديگر، مي‏توانند با آنها ازدواج كنند، همچنان كه امام علي(ع) با حضرت زهرا ازدواج كرد.

وقتي محرميت در بين نباشد، به نظر مي‏رسد پس از وفات رسول خدا يا بعد از طلاق دادن زنان توسط ايشان، مي‏توان با آنها ازدواج كرد، چه اينكه حكم مادري فقط براي حفظ حرمت پيامبر بود، و ظاهرا چون از به منزله مادر بودن ،حرمت ازدواج استفاده نمي شود، حرمت ازدواج با آنان، جداگانه ذكر مي‏شود: «و لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا»(2)

پاسخ پرسش سوم:

وقتي حكم مادري فقط بزرگداشت و احترام و حرمت‏گذاري همسران را لازم مي‏گرداند و ربطي به حرمت ازدواج با آنان ندارد(و حرمت ازدواج دليل جداگانه دارد)، پس اين حكم، كلي و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پيامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند و بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پيامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حكم مادري ندارند.

البته "مادر مؤمنان بودن" براي همسران رسول خدا فقط يك اعتبار دنيوي بود و هيچ مقام و شرافت معنوي و اخروي براي آنان ثابت نمي‏كرد. اين اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حريم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از اين‏رو اين حكم مطلق بيان شد و قيدي در آن ذكر نشد (و ازواجه امهاتهم)

اگر شرافت و مقام معنوي بود، به صالح بودن آنان مقيد مي‏گشت.

اين زنان تا وقتي كه همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و يا نكاح آنان را فسخ نكرده باشد، واجب‏الاحترام مي‏باشند و وجوب احترام آنها حتي پس از مرگ پيامبر تداوم دارد.

اين مادران حتي اگر مادران صالحي نباشند و مرتكب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادري براي آنان ثابت است و حفظ حرمت‏شان بر همه مؤمنان واجب. همچنان كه نسبت به مادر واقعي، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتي اگر گناهكار يا كافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر كافر مي‏گويد:

وَ وَصَّيْنا الإِنسانَ بِوالِدَيْهِ ... وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِي الدُّنيا مَعرُوفا(3)

به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش كرديم ... و اگر كوشش كردند تا چيزي را بدون علم، شريك من قرار دهي [در اين مورد] از آنان پيروي مكن اما در دنيا با آنان به شايستگي همنشيني كن.»

پس همچنان كه حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعي، با گناهكار بودنش ساقط نمي‏شود، همسران پيامبر هم كه به منزله مادر هستند، تا زماني كه اين عنوان به طلاق يا فسخ، از بين نرفته، حكم تعظيم آنان وجود دارد، پس مقيد كردن عنوان مادري مؤمنان و وظيفه بزرگداشت «مادامي كه صالح باشند»، دليل محكم ندارد و قابل قبول نيست و بنا بر آيه فوق عايشه "ام المؤمنين" است وحفظ حرمتش واجب.

ولي وجوب حفظ حرمت عايشه به اين بدان معنا نيست كه در تاريخ دخل و تصرف بيجا كنيم و اگر مرتكب خلافي شده اند، آن را كتمان كنيم و او را تقدسي بالاتر از آنچه داشته، ببخشيم .

همين قرآني كه همسران پيامبر را "مادران مؤمنان" معرفي مي كند و آنان را واجب الاحترام مي شمارد، در مورد بعضي از اين همسران مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم‏(4)

اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده بخاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‏كني؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.

وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِه‏(5)

(به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پيامبر يكي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي هنگامي كه وي آن را افشا كرد...

إِنْ تَتُوبا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ(6)

اگر شما (دو همسر پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهاي شما دو نفر از حق منحرف گشته و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد) زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند.

عَسي‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكارا(7)

اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد، همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت‏كننده، زناني غير باكره و باكره!

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ (8)

خداوند براي كساني كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حالشان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كساني كه وارد مي‏شوند!»

در اين آيات به صراحت سخن از بعضي زنان پيامبر رفته كه با سخت گيري بر پيامبر، ايشان را وادار كردند براي جلب رضايتشان عملا و با قسم، حلال خدا را بر خود حرام كند كه خدا به دفاع از پيامبر وارد شده و ايشان را به شكستن آن قسم امر مي كند.

همچنين صراحت دارد كه ايشان رازي را با يكي از همسرانش در ميان گذاشته، ولي آن همسر راز پيامبر را افشا كرده است.

و به صراحت مي فرمايد دو نفر از همسران رسول خدا از حق منحرف شده و بر عليه رسول خدا همدست شدند و خداوند اعلام مي كند كه در قبال آنان، خودش و جبرئيل و صالح مؤمنان پشتيبان پيامبر است و آن دو را به توبه فرامي خواند وبه آن دو و بقيه همسران پيامبر كه بر ايشان منت مي گذاشتند و طلبكارانه برخورد مي كردند، مي گويد اگر پيامبر شما را طلاق دهد، خداوند زناني دوشيزه و بيوه كه مطيع و تسليم خدا و پيامبر باشند، روزي اش مي كند و  در آخر هم براي هشدار به آن دو، دو نفر از همسران پيامبران پيشين يعني نوح و لوط را مثل مي زند كه با اين كه همسر پيامبر بودند، ولي همسري پيامبر دردي از آنان دوا نكرد و از جهنميان گرديدند.

در آياتي ديگر باز هم خطاب به همسران رسول خدا مي فرمايد:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيما يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيرا وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريما يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَه‏(9)

اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي‏خواهيد بياييد با هديه‏اي شما را بهره‏مند سازم و شما را بطرز نيكويي رها سازم! و اگر شما خدا و پيامبرش و سراي آخرت را مي‏خواهيد، خداوند براي نيكوكاران شما پاداش عظيمي آماده ساخته است.» اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است. و هر كس‏ از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم. اي همسران پيامبر! شما همچون يكي از زنان معمولي نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد پس به گونه‏اي هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد! و در خانه‏هاي خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد.

بنا بر اين از ديدگاه قرآن زنان پيامبر گر چه به خاطر انتساب به ايشان واجب الاحترامند، اما خودشان به خودي خود انسان هايي هستند كه ممكن است خطا و گناهي مرتكب شده باشند و معصوم نيستند و بالاتر از چون و چرا نمي باشند و بيان تاريخ زندگي آنها منجر به سخن گفتن از خوبي ها و بدي هاي آنان مي شود .

در قرآن آيه اي در مدح عايشه نداريم و بعض آيات بالا (آيات سوره تحريم) در مذمت او و بعض همسران ديگر پيامبرند.

پي نوشت ها:

1. مجادله(58)آيه2.

2. احزاب(33)آيه53.

3. لقمان(31)آيه15.

4. تحريم(66) آيه1.

5. همان، آيه3. 

6. همان، آيه4.

7. همان، آيه5.

8. همان، آيه10.

9. احزاب(33)آيه28-33.

قرآن در مورد ازدواج با زينب به روشني مي‏فرمايد:ما او را........

قرآن در مورد ازدواج با زينب به روشني مي‏فرمايد:

ما او را به ازدواج تو در آورديم [با اينكه كراهت داشتي و ...] تا بر مؤمنان راجع به ازدواج با همسرانِ مطلّقه پسرخوانده‏هايشان حرج و سختي‏اي نباشد.(1)

در آيه ديگر پس از بيان زناني كه بر پيامبر حلال شمرده شده و ايشان حق ازدواج با آنها را دارد، مي‏فرمايد:

لكيلا يكون عليك حرج (2)

پس ازدواج پيامبر با زينب نه يك امتياز بلكه تكليفي بود بر عهده رسول خدا تا سنت غلطي كه دست و پاي مؤمنان را مي بست، شكسته گردد و قبحش از بين برود. اجازه دادن‏ها در مورد رفتار با همسران هم براي برداشتن سختي و مشكل از پيامبر بود تا بهتر بتواند تكليف رسالت را بر دوش بكشد، نه براي خوشگذراني و رعايت هواي دل ايشان!

علاوه بر اين، در آيه قرآن اجازه ازدواج‏هاي مكرر به پيامبر با عنوان «نبوت» داده شده است، هم در ابتداي آيه از حضرت با عنوان «نبي» ياد كرده: «يا ايّها النبيّ ...» هم پس از بيان حلال بودن موهوبه( زني كه خود را به پيامبر بخشيده) مي‏فرمايد: «إنْ اراد النبيّ أنْ يستنكحها».

بدين جهت مخاطب را با عنوان «نبي» خطاب كرد تا اعلام كرده باشد اگر به ايشان اجازه ازدواج‏هاي متعدد داده‏ايم، و اگر محدوديت هايي را از ايشان برداشته ايم، به خاطر رعايت وجهه نبوت ايشان است و در جهت پيشبرد اهداف نبوت مي‏باشد، نه به جهت رعايت هواي دل پيامبر!

چقدر فرق است بين بيان قرآن و بيان آنان كه پيامبر را از دايره تنگ چشم خود مي‏بينند! خداوند مي‏فرمايد: اي رسولِ ما، تو براي مصالح اسلام و مسلمانان، نيز انجام بهتر وظايف رسالت و نبوت، لازم مي‏بيني با افرادي ازدواج كني و ما بر مسلمانان در مورد ازدواج، احكام محدودكننده نازل كرده‏ايم اما محدوديت‏ها را از تو برمي‏داريم و اجازه مي‏دهيم براي انجام بهتر رسالت و نبوت و رعايت مصالح اسلام و مسلمانان، آزاد باشي و به مشكل و بن‏بست گرفتار نشوي.

بنابراين مطابق بيان قرآن، خداوند در دادن اجازه ازدواج هاي مكرر و در برداشتن بعض محدوديت ها از حضرت، در صدد برآوردن خواهش دل پيامبر نبوده، بلكه به جهت رعايت مصلحت اسلام و مسلمانان، به ايشان آزادي عمل داده است.

"از زنان خود، هر كدام را كه مي‏خواهي، در نوبت مؤخر دار و هر كدام را مي‏خواهي، با خود نگه دار....(3)

نكته مهم آن است كه رسول خدا با وجود اين اجازه ويژه، در آيه 51 سعي بسيار داشتند در ارتباط با همسران، عدالت را رعايت كنند و با وجود اينكه اختيار تمام داشتند اما بر خود سخت مي‏گرفتند و عدالت را در نهايت درجه ممكن، در حق آنان رعايت مي‏كردند.

بنا بر اين رسول خدا چون مسؤوليت سنگين رسالت را بر عهده داشتند، هم تكاليف خاص داشتند و هم بعض محدوديت ها از ايشان برداشته شده بود تا بهتر بتوانند بار رسالت را بر دوش بكشند.

از طرفي نماز شب بر ايشان واجب مي شود تا ظرفيت روحي براي تحمل قرآن و اداي رسالت بيابند و از طرفي حقوق ويژه مي يابند تا محدوديت ها و تكاليف، مانع انجام رسالت نگردد.

وضع قوانين ويژه براي شرايط و افراد ويژه، تبعيض و خلاف عدالت نمي باشد. پيامبر شرايط و مسؤوليت ويژه دارد پس بايد شرايط و احكام و اجازه هاي ويژه داشته باشد. اما اين احكام و اجازه هاي ويژه بايد در راستاي تكليف و شأن ويژه اش باشد نه در راستاي مهيا كردن اسباب عيش و راحتي و بهره مندي او.

خلاصه آن كه يك رهبر بزرگ الهي همچون پيامبر (ص) آن هم در زماني كه در كوره حوادث سخت گرفتار است، و توطئه‏هاي خطرناكي از داخل و خارج براي او مي‏چينند، نمي‏تواند فكر خود را زياد مشغول زندگي شخصي و خصوصيش كند، بايد در زندگي داخلي خود داراي آرامش نسبي باشد تا بتواند به حل انبوه مشكلاتي كه از هر سو او را احاطه كرده است با فراغت خاطر بپردازد.

آشفتگي زندگي شخصي و دل مشغول بودن او به وضع خانوادگي در اين لحظات بحراني و طوفاني سخت خطرناك است.

با اينكه ازدواجهاي متعدد پيامبر (ص) غالبا جنبه‏هاي سياسي و اجتماعي و عاطفي داشته، و در حقيقت جزئي از برنامه انجام رسالت الهي او بوده، ولي در عين حال گاه اختلاف ميان همسران و رقابتهاي زنانه متداول آنها، طوفاني در درون خانه پيامبر ص برمي‏انگيخته، و فكر او را به خود مشغول مي‏داشته است.

اينجا است كه خداوند يكي ديگر از ويژگيها را براي پيامبرش قائل شده، و براي هميشه به اين ماجراها و كشمكشها پايان داد، و پيامبر (ص) را ازاين نظر آسوده خاطر و فارغ البال كرد.

مي‏دانيم يكي از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات خود را در ميان آنها به طور عادلانه تقسيم كند، اگر يك شب نزد يكي از آنها است، شب ديگر نزد ديگري باشد تفاوتي در ميان زنان از اين نظر وجود ندارد، و اين موضوع را در كتب فقه اسلامي به عنوان" حق قسم" تعبير مي‏كنند.

يكي از خصايص پيامبر (ص) اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگي طوفاني و بحرانيش مخصوصا در زماني كه در مدينه بود و در هر ماه تقريبا يك جنگ بر او تحميل مي‏شد و در همين زمان همسران متعدد داشت، رعايت حق قسم به حكم آيه فوق از او ساقط بود، و مي‏توانست هر گونه اوقات خود را تقسيم كند هر چند او با اين حال حتي الامكان مساوات و عدالت را- چنان كه در تواريخ اسلامي صريحا آمده است- رعايت مي‏كرد.

ولي وجود همين حكم الهي آرامشي به همسران پيامبر (ص) و محيط زندگي داخلي او مي‏داد.

و براي اينكه همسران پيامبر نيز بدانند گذشته از افتخاري كه از ناحيه همسري با او كسب مي‏كنند با تسليم در برابر اين برنامه خاص در مورد تقسيم اوقات پيامبر (ص) يك نوع ايثار و فداكاري از خود نشان داده، و به هيچ وجه عيب و ايرادي متوجه آنها نيست، چرا كه در برابر حكم خدا تسليم شده‏اند اضافه مي‏كند:

" اين حكم الهي براي روشني چشم آنها و اينكه غمگين نشوند و همه آنها راضي به آنچه در اختيارشان مي‏گذاري گردند نزديكتر است (ذلِكَ أَدْني‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَ لا يَحْزَنَّ وَ يَرْضَيْنَ بِما آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ).

زيرا اولا اين يك حكم عمومي در باره همه آنها است و تفاوتي در كار نيست، و ثانيا حكمي است از ناحيه خدا كه براي مصالح مهمي تشريع شده، بنا بر اين آنها بايد با رضا و رغبت به آن تن دهند و نه تنها نگران نباشند بلكه خشنود گردند.

ولي در عين حال همانگونه كه در بالا نيز اشاره كرديم پيامبر ص حتي الامكان تساوي را در تقسيم اوقات خود رعايت مي‏كرد جز در مواردي كه شرائط خاصي عدم مساوات را ايجاب مي‏كرد، و اين خود مطلب ديگري بود كه موجب خشنودي آنها مي‏شد، زيرا مشاهده مي‏كردند كه پيامبر(ص) با اينكه مخير است سعي در برقراري مساوات دارد.

در پايان آيه مطلب را با اين جمله ختم مي‏كند:" خدا آنچه را در قلوب شما است مي‏داند، و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است، و در عين حال حليم است و در كيفر آنها عجله نمي‏كند" (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما فِي قُلُوبِكُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَلِيماً حَلِيماً).

آري خدا مي‏داند شما در برابر كدامين حكم قلبا رضا و تسليم داريد، و در برابر كدامين ناخشنود هستيد.

همچنين او مي‏داند چه كساني در گوشه و كنار مي‏نشينند و به اينگونه احكام الهي در مورد شخص پيامبر(ص) خرده‏گيري مي‏كنند، و در دل نسبت به آن معترضند و چه كساني با آغوش باز همه را پذيرا مي‏شوند.(4)

پي نوشت ها:

1. احزاب(33)، آيه37.

2. همان، آيه 50.

3. همان، آيه51.

4. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ج 17، ص 387و 388. 

اين كه گفته ايد كه آيه نازل شد كه هر كس به زنان پيامبر تهمت بزند ...

اين كه گفته ايد كه آيه نازل شد كه هر كس به زنان پيامبر تهمت بزند ...، چنين چيزي در قرآن نداريم و چنين آيه اي نازل نشده است.

آنچه نازل شده، آيات افك است كه مربوط به تهمت زدن به زنان پاكدامن است:

مسلّماً كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند، گروهي (متشكّل و توطئه‏ گر) از شما بودند. امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است. آن ها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند . از آنان كسي كه بخش مهمّ آن را بر عهده داشت ،عذاب عظيمي براي اوست! چرا هنگامي كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسي كه همچون خود آن ها بود) گمان خير نبردند و نگفتند اين دروغي بزرگ و آشكار است؟! چرا چهار شاهد براي آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را نياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند.  اگر فضل و رحمت الهي در دنيا و آخرت شامل شما نمي‏شد، به خاطر اين گناهي كه كرديد ،عذاب سختي به شما مي‏رسيد! به خاطر بياوريد زماني را كه اين شايعه را از زبان يكديگر مي‏گرفتيد، و با دهان خود سخني مي‏گفتيد كه به آن يقين نداشتيد و آن را كوچك مي‏پنداشتيد در حالي كه نزد خدا بزرگ است! چرا هنگامي كه آن را شنيديد نگفتيد: «ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم . خداوندا منزّهي تو، اين بهتان بزرگي است»؟ خداوند شما را اندرز مي‏دهد كه هرگز چنين كاري را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد!(1)

اين آيات ناظر به جرياني است كه زني مؤمن و پاكدامن از جانب جمعي به ظلم مورد بهتان واقع شده بود . مؤمنان هم به جاي اين كه اين اتهام را تكذيب كنند و  حسن ظن و گمان داشته باشند، به نقل و پخش اين شايعه اقدام نمودند. خداوند در اين آيات با شدت اين اتهام زني و سكوت يا شركت در پخش آن را تقبيح مي كند .

عالمان سني و جمعي از عالمان شيعه اين آيات را در شأن عايشه از همسران رسول خدا مي دانند. عالمان اهل سنت نزول اين آيات را به عنوان "بزرگ ترين فضيلت " عايشه ذكر مي كنند.

در اغلب كتاب‏هايي كه در زمينه شرح حال عايشه نوشته شده است، مشابه اين عبارت به چشم مي خورد:

اگربراي عايشه فضيلتي جز واقعه افك نبود، همين براي اثبات فضل و بزرگواري او كافي بود، زيرا در شأن او آيه‏اي نازل شد كه تا قيامت خوانده مي‏شود. (2)

 به يكي از همسران يا ام ولدهاي (3) رسول خدا صلي الله عليه و آله تهمت زده شد . افرادي از منافقان  تهمت را بين مردم منتشر كردند و قضيه دهان به دهان نقل شد، سپس آياتي از سوره نور نازل شد . خداوند، ضمن تقبيح و توبيخ كساني كه اين شايعه را ساخته و منتشر كردند، حكم افك را نيز بيان كرد.

در كتاب‏هاي روايي اهل سنت، از عايشه نقل شده است كه پيامبر در سفري براي جنگ، به قيد قرعه مرا همراه خود برد. چون دستور حجاب نازل شده بود،  در هودجي سوار شده، منزل گرفتم. به هنگام بازگشت، در يكي از منزلگاه‏ها براي قضاي حاجت از هودج خارج شدم .بعد از قضاي حاجت متوجه شدم كه گلوبندم افتاده است. به دنبال آن مي گشتم كه لشكر حركت كرد . مأمورين به خيال اين كه من درون هودج هستم، آن را بر پشت شتر گذاشتند و حركت كردند. وقتي گلوبندم را يافتم و برگشتم، لشكر رفته بود و من در آن جا به انتظار افراد ماندم تا خوابم برد.

صفوان بن معطل سلمي كه مأمور بود ،از عقب لشكر حركت كند، مرا ديد و شناخت و به همراه خود به مدينه آورد (تا آخر حديث).

اما در مورد اين روايات و فضيلتي كه براي عايشه مدعي شده‏اند، بايد گفت:

 روايات مربوط به اين واقعه كه در كتب حديث اهل سنت فراوان است، متضمن تناقضات آشكاري است كه صحت آن روايات را جدّاً مورد ترديد قرار مي دهد. (4)

 آيات سوره نور (آيه 11- 20) فقط شاهد برائت شرعي متهم است، آن هم از آن گناه خاص، نه طهارت و پاكي او از هر گناه و اين اثبات فضيلت براي متهم نيست، بلكه نفي رذيلت خاص از او است.

 اين آيات بيش تر ناظر به ردّ تهمت از ساحت پيامبر(ص) است . مي‏خواهد ساحت مقدس آن بزرگوار را از اين كه دامن خانواده اش به ناپاكي آلوده باشد، منزّه بشمارد.  آيات اثبات كننده فضيلت براي رسول خداست، نه براي عايشه.

غالب عالمان شيعه معتقدند كه آيات افك در شأن ماريه قبطيه نازل شده كه از طرف بعضي از همسران رسول خدا و چند نفر ديگر مورد تهمت قرار گرفت كه با مأبور كه پيرمردي مجبوب بود، (5) زنا كرده است . پيامبر بعد از شنيدن اين تهمت‏ها ، براي اين كه برائت واقعي ماريه ثابت شود، به امام علي عليه السلام دستور داد تا جريان مابور را پيگيري كند .  امام موظف شد اگر دليلي بر بي گناهي مأبور يافت، او را نكشد. وقتي امام علي به طرف  او رفت، او فرار كرد و از نخل بالا رفت. امام ناخودآگاه مشاهده كرد كه او اصلًا آلتِ تناسلي ندارد . اتهامي كه به او زده شده، نمي تواند واقعيت داشته باشد. از طرف ديگر، آيات هم نازل شد و تهمت زنندگان را به شدت توبيخ كرد.

بنا بر اين آيات نازل شده تهمت زننده به زن مؤمن را گناهكار مي داند .تهمت زننده به زن پيامبر با توجه به وظيفه حرمت نگهداري نسبت به پيامبر گناهكار تر است.

چه آيات افك در باره عايشه نازل شده باشد يا نه، در هر حال ايشان و ديگر همسران پيامبر از اين جهت پاكدامن بودند و تهمت زدن به آنان از بزرگ ترين گناهان است.

پي نوشت ها:

1. نور (24) آيه 11- 17.

2. در المنثور في طبقات ربات الخدور،زينب فواز عاملي، ص283.

3. "ام ولد" به كنيزي گفته مي شود كه از مولايش صاحب فرزند شده باشد.

4.  حديث الفك، جعفر مرتضي عاملي؛ ترجمه الميزان، ج15،ص137-148.

5. "مجبوب" به كسي گفته مي شود كه هيچ كدام از آلت تناسلي مردانه و زنانه را ندارد. 

در آيه ششم سوره احزاب پس از اين كه ولايت مطلقه پيامبر بر مؤمنان يادآوري مي‏گردد، تصريح مي‏شود: «همسران پيامبر مادران مؤمنانند» . (و ازواجه امهاتهم)

در اين سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلي «ظهار» تصريح مي‏كند: هر گاه مردي همسرش را «ظهار» كرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بي‏ اثر است و همسر به منزله مادرش نمي‏گردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه مي‏كند: « إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئي وَلَدْنَهُم ؛ (1) مادران‏شان فقط زناني هستند كه آنان را به دنيا آورده ‏اند».

بنا بر اين آيه، تمام احكام مادري فقط براي زني ثابت است كه انسان را به دنيا آورده، هيچ زن ديگري در اين حكم با وي شريك نمي‏گردد. خداوند چون قانون گذار است، مي‏تواند كسان ديگري را به «منزله مادر» معرفي كند. وقتي كسي به منزله مادر معرفي مي‏شود، معنايش اين است كه بعضي آثار مادري در حق وي جاري مي‏گردد.

آيات سوره احزاب همسران پيامبر را به منزله مادر معرفي مي‏كند. با توجه به سياق آيات كه در صدد معرفي شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسري با وي مورد توجه قرار گرفته ‏اند، معلوم مي‏شود معرفي آنان به عنوان «مادران مؤمنان»، نه به عنوان شأني معنوي، بلكه فقط براي حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پيش خدا مقام دارد كه «اهل بيت» آن بزرگوار مورد عنايت خاص قرار مي‏گيرند و برگزيده مي‏شوند؛ نيز محبت خويشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفي مي‏گردد و همسران وي به عنوان "مادر" شمرده مي‏شوند، كه واجب‏ الاحترام مي‏باشند.

اما مادر، ( مادري كه انسان را به دنيا آورده) هم واجب ‏الاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است و بر او لازم نيست در برابر فرزندان، پوشش كامل داشته باشد و فرزندان مي‏توانند اگر مادر بدون پوشش كامل بود، به وي نگاه كنند. همچنين ازدواج با مادر حرام است و بين او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، ازدواج فرزندان او كه خواهر و برادرند، با  هم حرام مي‏باشد.

حالا كه همسران پيامبر (ص) به عنوان مادر معرفي شده‏اند، كدام يك از احكام بالا در مورد آن ها جاري است؟

حكم اوّل كه قطعا جاري است، زيرا اوّلين چيزي كه در باره مادر به ذهن مي‏رسد، وجوب احترام اوست. وقتي به خاطر رعايت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفي مي‏گردند، پس وجوب احترام همسران قطعي است، از اين‏رو اين مطلب در هيچ آيه ديگري تكرار نشده، مسلّم فرض شده است.

اما اين آيه هيچ حكم ديگري را در مورد آن ها ثابت نمي‏كند ؛ زيرا آيه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده ‏اش مي‏باشد، و اين مقام با جواز كشف حجاب زنان رسول خدا و با حكم ارث‏بري دو سويه آنان و مؤمنان، سازگاري و مناسبت ندارد.

علاوه بر آن در آيه حجاب و آيه پوشش، زنان رسول خدا به رعايت پوشش بلكه بالاتر از آن به رعايت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رويارويي با مؤمنان مأمور شده ‏اند، همچنان كه مؤمنان به رعايت اين حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شده‏ اند. پس مادر بودن آن ها نه تنها لزوم پوشش را نفي نكرد و مَحرميت را اثبات ننمود، بلكه حفظ حرمتِ بيشتري را طلب كرد و آنان و مؤمنان موظف به رعايت حجاب و حائل هنگام رويارويي گشتند.

ارث‏بري هم به حكم ادامه همين آيه «و اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض في كتاب اللّه‏» نفي شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمي‏برند، همچنان كه مؤمنان از آنان ارث نمي‏برند.

فرزندانِ همسران رسول خدا نيز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمي‏شوند و با آنان محرم نيستند، از اين‏رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرميتي ديگر، مي‏توانند با آن ها ازدواج كنند، همچنان كه امام علي (ع) با حضرت زهرا ازدواج كرد.

وقتي محرميت در بين نباشد، به نظر مي‏رسد پس از وفات رسول خدا يا بعد از طلاق دادن زنان توسط ايشان، مي‏توان با آن ها ازدواج كرد، چه اين كه حكم مادري فقط براي حفظ حرمت پيامبر بود، و ظاهرا چون   به منزله مادر بودن، حرمت ازدواج استفاده نمي شود، حرمت ازدواج با آنان، جداگانه ذكر مي‏شود: «و لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا» .(2) (در ادامه وجه اين حرمت را ذكر مي كنيم).

وقتي حكم مادري فقط بزرگداشت و احترام و حرمت‏گذاري همسران را لازم مي‏گرداند و ربطي به حرمت ازدواج با آنان ندارد (و حرمت ازدواج دليل جداگانه دارد)، پس اين حكم، كلي و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پيامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند . بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پيامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حكم مادري ندارند.

البته "مادر مؤمنان بودن" براي همسران رسول خدا فقط يك اعتبار دنيوي بود . هيچ مقام و شرافت معنوي و اخروي براي آنان ثابت نمي‏كرد. اين اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حريم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از اين‏رو اين حكم ، به صورت مطلق بيان شد و قيدي در آن ذكر نشد (و ازواجه امهاتهم).

اگر شرافت و مقام معنوي بود، به صالح بودن آنان مقيد مي‏گشت.

اين زنان تا وقتي كه همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و يا نكاح آنان را فسخ نكرده باشد، واجب‏ الاحترام مي‏باشند و وجوب احترام آن ها حتي پس از مرگ پيامبر هم تداوم دارد.

اين مادران حتي اگر مادران صالحي نباشند و مرتكب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادري براي آنان ثابت است و حفظ حرمت‏شان بر همه مؤمنان واجب. همچنان كه نسبت به مادر واقعي، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتي اگر گناهكار يا كافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر كافر مي‏گويد:

« وَ وَصَّيْنا الإِنسانَ بِوالِدَيْهِ ... وَ إِنْ جاهَداكَ عَلي أَنْ تُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِي الدُّنيا مَعرُوفا ؛ (3) به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش كرديم ...  اگر كوشش كردند تا چيزي را بدون علم، شريك من قرار دهي [در اين مورد] از آنان پيروي مكن. اما در دنيا با آنان به شايستگي همنشيني كن ! » .

پس همچنان كه حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعي، با گناهكار بودنش ساقط نمي‏شود، همسران پيامبر هم كه به منزله مادر هستند، تا زماني كه اين عنوان به طلاق يا فسخ، از بين نرفته، حكم گراميداشت آنان وجود دارد، پس مقيد كردن عنوان مادري مؤمنان و وظيفه بزرگداشت «مادامي كه صالح باشند»، دليل محكم ندارد و قابل قبول نيست.

بنا بر اين : عايشه و ديگر همسران رسول خدا كه به بيان قرآن "مادران مؤمنان" معرفي شده اند، واجب الاحترامند. همه مسلمانان موظفند در زمان حيات و بعد از مرگ آنان، حرمت شان را حفظ كنند، ولي اين بدان معنا نيست كه در تاريخ دخل و تصرف بيجا كنيم . اگر مرتكب خلافي شده اند، آن را كتمان كنيم و به آنان تقدسي بالاتر از آنچه داشته اند، ببخشيم .

قرآن كه همسران پيامبر را "مادران مؤمنان" معرفي مي كند و آنان را واجب الاحترام مي شمارد، در مورد بعضي از  همسران مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغي‏ مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيم ‏؛ (4) اي پيامبر! چرا چيزي را كه خدا بر تو حلال كرده به خاطر جلب رضايت همسرانت بر خود حرام مي‏كني؟!  خداوند آمرزنده و رحيم است؟ » .

« وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلي‏ بَعْضِ أَزْواجِهِ حَديثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِه‏ ؛ (5) (به خاطر بياوريد) هنگامي را كه پيامبر يكي از رازهاي خود را به بعضي از همسرانش گفت، ولي هنگامي كه وي آن را افشا كرد...» .

« إِنْ تَتُوبا إِلَي اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ ؛ (6) اگر شما (دو همسر پيامبر) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دل هاي شما دو نفر از حق منحرف گشته . اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، (كاري از پيش نخواهيد برد). زيرا خداوند ياور اوست. همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتيبان اويند» .

« عَسي‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَيْراً مِنْكُنَّ مُسْلِماتٍ مُؤْمِناتٍ قانِتاتٍ تائِباتٍ عابِداتٍ سائِحاتٍ ثَيِّباتٍ وَ أَبْكارا ؛ (7)اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاي شما همسراني بهتر براي او قرار دهد، همسراني مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت‏ كننده، زناني غير باكره و باكره! » .

« ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلينَ؛ (8) خداوند براي كساني كه كافر شده ‏اند، به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حال شان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آن ها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كساني كه وارد مي‏شوند!» .

در اين آيات به صراحت سخن از بعضي زنان پيامبر رفته كه با سخت گيري بر پيامبر، ايشان را وادار كردند براي جلب رضايت شان عملا و با قسم ، حلال خدا را بر خود حرام كند كه خدا به دفاع از پيامبر وارد شده و ايشان را به شكستن آن قسم امر مي كند .

همچنين صراحت دارد كه ايشان رازي را با يكي از همسرانش در ميان گذاشته، ولي آن همسر راز پيامبر را افشا كرده است.

به صراحت مي فرمايد : دو نفر از همسران رسول خدا از حق منحرف شده و عليه رسول خدا همدست شدند . خداوند اعلام مي كند كه در قبال آنان، خودش و جبرئيل و صالح مؤمنان پشتيبان پيامبر است . آن دو را به توبه فرا مي خواند . به آن دو و بقيه همسران پيامبر كه بر ايشان منت مي گذاشتند و طلبكارانه برخورد مي كردند، مي گويد : اگر پيامبر شما را طلاق دهد، خداوند زناني دوشيزه و بيوه كه مطيع و تسليم خدا و پيامبر باشند، روزي اش مي كند .  در آخر هم براي هشدار به آن دو، دو نفر از همسران پيامبران پيشين يعني نوح و لوط را مثل مي زند كه با اين كه همسر پيامبر بودند ، ولي همسري پيامبر دردي از آنان دوا نكرد و از جهنميان گرديدند.

در آياتي ديگر باز هم خطاب به همسران رسول خدا مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ زينَتَها فَتَعالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَراحاً جَميلاً وَ إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْكُنَّ أَجْراً عَظيما يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسيرا وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَريما يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذي في‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَه؛‏ (9) اي پيامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگي دنيا و زرق و برق آن را مي‏خواهيد ، بياييد با هديه‏اي شما را بهره‏مند سازم . شما را به طرز نيكويي رها سازم!  اگر شما خدا و پيامبرش و سراي آخرت را مي‏خواهيد، خداوند براي نيكوكاران شما پاداش عظيمي آماده ساخته است.» اي همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشي مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براي خدا آسان است.  هر كس‏ از شما براي خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت. روزي پرارزشي براي او آماده كرده‏ايم. اي همسران پيامبر! شما هم چون يكي از زنان معمولي نيستيد . اگر تقوا پيشه كنيد ، به گونه‏اي هوس‏انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند،  سخن شايسته بگوييد!  در خانه‏هاي خود بمانيد،  همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد،  نماز را برپا داريد،  زكات را بپردازيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد» .

بنا بر اين : از ديدگاه قرآن ، زنان پيامبر گر چه به خاطر انتساب به ايشان واجب الاحترامند، اما خودشان به خودي خود انسان هايي هستند كه ممكن است خطا و گناهي مرتكب شده باشند . آن ها معصوم نيستند و بالاتر از چون و چرا نمي باشند.

طبيعي است كه بيان تاريخ زندگي آن ها منجر به سخن گفتن از خوبي ها و بدي هاي آنان مي شود و اين بيان واقعيت و تاريخ است و بي احترامي نيست.

بي احترامي به عايشه يا ديگري و بهتان زدن به او و دشنام دادن به او و كتمان فضايل او و ... - كه ما هيچ كدام از اين كارها را در مورد هيچ مسلماني جايز نمي دانيم  چه رسد به اين كه او همسر پيامبر و مادر مؤمنان و واجب الاحترام باشد - به هيچ وجه جايز نيست.

پرسشگر محترم ! ما شيعيان به حكم قرآن همه همسران پيامبر را "مادر" و "واجب الاحترام" مي دانيم، گر چه به شهادت قرآن و روايات و تاريخ، بعضي از آنان مادران خوبي نبوده اند، ولي خوب نبودن مادر مجوز بي احترامي به او نمي شود. مؤمن بايد مادر را حتي اگر كافر باشد، احترام كند و با او به خوبي رفتار نمايد.

ما گر چه ام المؤمنين عايشه را به خاطر تقابل او با امير المومنين و خليفه ي بر حق پيامبر و به راه انداختن جنگ خونين و پر خسارت جمل ، مادر نامهرباني براي امت مي دانيم ، ولي خود را موظف به حفظ حرمت او دانسته، كساني را كه به ايشان يا هر كدام از ديگر همسران پيامبر بي حرمتي كنند، شايسته مذمت و محكوميت مي شماريم .

پي نوشت ها:

1. مجادله (58) آيه2.

2. احزاب (33) آيه53.

3. لقمان (31) آيه15.

4. تحريم (66) آيه1.

5. همان ، آيه3.

6. همان ، آيه4.

7. همان ، آيه5.

8. همان ، آيه10.

9. احزاب (33) آيه28-33.

حضرت خديجه قبل از ازدواج با پيامبر غلامي داشت كه جوان خوب و با ادب و متيني بود زيد نام كه بعد از ازدواج او را به همسرش پيامبراكرم بخشيد.

خانواده اين جوان كه غلام پيامبر شده بود، از زنده بودن و حضور او در مكه مطلع شدند و به محضر پيامبر (كه هنوز به نبوت مبعوث نشده بود)، رسيدند و آزادي او را طلب كردند و پيامبر او را بين ماندن و رفتن با خانواده مخير كرد و او ماندن را به خاطر اخلاق و احسان مولايش پيامبر برگزيد و خانوادهاش او را نفي كردند و پيامبر هم در جواب ، او را به عنوان پسرخوانده خود معرفي كرد تا اين كه با نزول آيه "ادعوهم لآبائهم" (1) او را به نام پدرش خواند و برادر خود ناميد.(2)

پيامبر عمه زاده خود زينب دختر جحش را كه از اشراف قريش بود، به عقد اين غلام آزاد شده خود درآورد و بعد از مدتي خداوند به او وحي كرد كه تو با اين زنان بايد در فرصت مناسب ازدواج كني و آنان همسران تو خواهند شد.

يكي از اين زنان زينب بود كه در آن زمان همسر زيد بود. پيامبر اين خبر غيبي را در نفس خود پنهان كرد و ترسيد كه اگر مخالفان خبر دار شوند ، به او تهمت ها بزنند.و هم چنين پيامبر (ص) در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد و كارشان به طلاق و جدايي بيانجامد پيامبر (ص) براي جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمه‏ اش زينب شده كه حتي برده‏ اي آزاد شده او را طلاق داده، وي را به همسري خود برگزيند، ولي از اين بيم داشت كه از دو جهت مردم به او خرده گيرند و مخالفان پيرامون آن جنجال بر پا كنند. از آن طرف هم زيد به دلايل بد اخلاقي خودش و ناسازگاري هاي همسرش و ... ، بعد از مدتي كه با او زندگي كرده و كام گرفته بود ، احساس مي كرد زندگي اش استحكام و شيريني لازم را ندارد و در صدد طلاق همسرش برآمد و با پيامبر هم مشورت كرد و پيامبر هم به جهت وظيفه ايماني كه به صلح و صفا و سازش دعوت مي كنند، او را به صلح و سازش و خودداري از طلاق فراخواند و هم در صدد بود كه تا بتواند طلاق زينب را به تاخير اندازد تا زمينه ازدواج با زينب ديرتر فراهم شود و بهانه به دست منافقان و مخالفان نيفتد. زيد بالاخره زينب را طلاق داد و با تمام شدن عده ، خداوند او را به همسري پيامبرش درآورد تا رسم حرام بودن ازدواج با مطلقه پسر خوانده كه هيچ مبناي درستي نداشت، شكسته شود .

با ازدواج پيامبر با زينب منافقان و مخالفان كه براي سنت هاي جاهلي قداست قائل بودند و شكسته شدن اين قداست ها توسط پيامبر را تاب نمي  آوردند ، به داستانسرايي پيرامون اين واقعه پرداختند و از آن يك رمان و مثلث عشقي ساختند كه پيامبر عاشق همسر پسر خوانده اش شده و زيد كه خبر دار شده، همسر را طلاق داده تا پيامبر به هواي دلش برسد و ....

آيه مربوط به ازدواج زيد و زينب صراحت دارد كه زيد بعد از اين كه از زينب كام گرفت و حاجتش برآورده شد و ديگر در او رغبتي نداشت ، او را طلاق داد و خداوند بر خلاف ميل پيامبرش كه به خاطر سنت غلط جاهلي و ترس از دشمني منافقان و ... ، از اين ازدواج فراري بود، او را به عقد همسرش درآورد و هيچ عشق و دلدادگي در كار نبود:

وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَي النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضي‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَي الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً  (3)

 (به خاطر بياور) زماني را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودي [به فرزند خوانده‏ات «زيد»] مي‏گفتي: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهيز!» (و پيوسته اين امر را تكرار مي‏كردي) و در دل چيزي را پنهان مي‏داشتي كه خداوند آن را آشكار مي‏كند و از مردم مي‏ترسيدي در حالي كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسي! هنگامي كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسري تو درآورديم تا مشكلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هايشان- هنگامي كه طلاق گيرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدني است (و سنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود). 

و تفاسير هم حقيقت اين واقعه و دروغ بودن اين تهمت ها را با استدلال هاي محكم بيان كرده اند.(4)

پس با اين توضيحات اين كار ايثارو دلسوزي پيامبر نسبت به دين را مي رساند.او حاضر شد همه تهمتها را با جان و دل بخرد. اما حكم واقعي و الهي براي مردم روشن شود.

راستي چه كسي حاضر است در محيطي كه همه مردم يك مساله اي را زشت مي دانند به خاطر اطاعت از خدا،خلاف آن را عمل كند تا حكم واقعي و زمينه هدايت انسانها را روشن نمايد ؟

پي نوشت ها:

1. احزاب (33) آيه 5.

2. خطيب تبريزي، الاكمال في اسماء الرجال، قم، مؤسسه اهل بيت،ص 73؛ ابن داود حلي، رجال، نجف، حيدريه، 1392، ص 49.

3. احزاب (33) آيه 37.

4. ر. ك: طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، ج 16، ص 482 به بعد.

براي اطلاع مفصل و بيشتر مي توانيد به لينك "http://bashgah.net/fa/category/show/63769" زير در اينترنت مقاله "پيامبر، زيد، زينب" از احمد حيدري مراجعه كنيد. 

« يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ »(1)

« يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ »(1)

اى گروه جن و انس اگر مى‏توانيد از مرزهاى آسمانها و زمين بگذريد، ولى هرگز قادر نيستيد مگر با نيرويى (الهى).

خطاب به گروه جن و انس در اين آيه شريفه به طورى كه از سياق استفاده مى‏شود از خطابهاى روز قيامت است، و خطابى است تعجيزى، يعنى مى‏خواهد بفرمايد: روز قيامت هيچ كارى نمى‏توانيد بكنيد.

 و منظور آيه اين است كه اى گروه جن و انس اگر توانستيد از حساب و كتاب قيامت بگريزيد، اين شما و اين نواحى آسمانها و زمين، ولى به هر طرف بگريزيد بالأخره به ملك خدا گريخته‏ايد، و شما نمى‏توانيد از ملك خدا درآييد، و از مؤاخذه او رها شويد.

" لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ" يعنى قادر بر نفوذ نخواهيد بود، مگر با نوعى سلطه و قدرت كه شما فاقد آن هستيد. و منظور از سلطان، قدرت وجودى است، و سلطان به معناى برهان و يا مطلق حجت است، و به معناى ملك نيز هست.(2)

بنابراين اين آيه شريفه بيان مي کند که جن و انس در روز قيامت از قلمرو حکومت و فرمانروايي خداوند نمي توانند خارج شوند.

اما آيه 33 احزاب:

« وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً »(3)

 و در خانه ‏هاى خود بمانيد و همچون جاهليت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد، و نماز را بر پا داريد و زكاة را ادا كنيد، و خدا و رسولش را اطاعت نمائيد، خداوند فقط مى‏خواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد.

 با توجه به مطالب زير ثابت مي شود که انتهاي آيه يعني « انما يريد الله...» درباره اهل بيت نازل شده است:

1- ضميرهايى كه در آيات قبل و بعد آمده عموما به صورت ضمير" جمع مؤنث" است، در حالى كه ضمائر اين قسمت از آيه (إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً) همه به صورت" جمع مذكر" است، و اين نشان مى‏دهد معنى ديگرى در نظر بوده است.

2- روايات بسيار زيادى كه در منابع اهل سنت و شيعه درباره شان نزول « انما يريد الله...» وارد شده بيان مي کند که:مخاطب در آيه فوق منحصرا پنج نفرند: پيامبر (ص)، على  و فاطمه و حسن  و حسين عليهم السلام.(4)

3- مرحوم علامه طباطبايي صاحب تفسير " الميزان" آورده:" ما هيچ دليلى در دست نداريم كه جمله إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ ... همراه اين آيات نازل شده است، بلكه از روايات به خوبى استفاده مى‏شود كه اين قسمت جداگانه نازل گرديده، اما به هنگام جمع آورى آيات قرآن در عصر پيامبر به دستور ايشان در كنار اين آيات قرار داده شده است.(5)

ايشان در ادامه اضافه مي کند: رواياتى كه در شان نزول آيه وارد شده تاييد مى‏شود، چه در آن روايت آمده كه آيه شريفه در شان رسول خدا (ص) و على و فاطمه و حسن و حسين (ع) نازل شده است، و احدى در اين فضيلت با آنان شركت ندارد.

و اين روايات بسيار زياد، و بيش از هفتاد حديث است، كه بيشتر آنها از طرق اهل سنت است.(6)

اما سؤالى كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه چگونه در لابلاى بحث از وظايف زنان پيامبر ص مطلبى گفته شده است كه شامل زنان پيامبر (ص) نمى‏شود.

پاسخ اين سؤال را مفسر بزرگ مرحوم" طبرسى" در" مجمع البيان" چنين مى‏گويد:" اين اولين بار نيست كه در آيات قرآن به آياتى برخورد مى‏كنيم كه در كنار هم قرار دارند و اما از موضوعات مختلفى سخن مى‏گويند، قرآن پر است از اين گونه بحث ها، همچنين در كلام فصحاى عرب و اشعار آنان نيز نمونه‏هاى فراوانى براى اين موضوع موجود است".(7)

همچنين چون قرار گرفتن اين قسمت آيه که نزول مستقل داشته در کنار آيات مربوط به همسران پيامبر چون به دستور ايشان بوده حکمت هاي ديگري هم دارد مثل قرار گرفتن آيه اکمال دين که مربوط به نصب علي بن ابيطالب به خلافت است، ميان آيه اي که مربوط به حرمت گوشت ها است(8) که آن هم به دستور پيامبر و بخاطر حکمت هايي از جمله حفظ اين آيات از دستبرد مخالفان مي باشد.                   

پي نوشت ها:

1. الرحمن(55)آيه33.

2. طباطبايي، تفسير الميزان،(ترجمه)انتشارات جامعه مدرسين، ج‏19، ص 179.

3. احزاب(33)آيه33

4. مکارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏17، ص295.

5و6. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)،انتشارات جامعه مدرسين، ج16، ص465.

7. طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، انتشارات ناصر خسرو،ج8، ص560.

8. مائده(5)آيه3.

قرآن هنگامي كه مي‏خواهد در مورد ازدواج پيامبرش محدوديت ايجاد كند مي‏فرمايد:

لا يَحِلُّ لَكَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَكَتْ يَمينُكَ وَ كانَ اللَّهُ عَلي‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ رَقيباً (احزاب/52)

از اين به بعد حق ازدواج جديد و جايگزين كردن همسرانت با همسر جديد را نداري، اگر چه [به فرض محال] از زني هم خوشت بيايد.

در اينجا با آوردن حرف شرط «لو» (كه امتناعي و محالي است) اعلام مي‏كند كه رسول خدا به هيچ زني دلبسته نمي‏گردد و ازدواجش با هيچ زني به خاطر عشق و دلدادگي نيست، زيرا دلبسته خداست و پروردگار همه قلبش را فرا گرفته، جز به خدا و اراده و امر او تعلق خاطر ندارد اما اگر از آن پس، به فرض محال به زني متمايل شود، باز هم حق ازدواج با او را ندارد.

گذشته از اين كه در آيه واژه جمال نيامده، بلكه از كلمه حُسن استفاده شده كه به معناي نيكو بودن است و نيكويي هميشه به معناي زيبايي نيست.(و لو اينكه زني مومنه و صالحه هم باشد باز حق ازدواج با او نداري)

در ده ها آيه راجع به معصوم بودن چشم و گوش و زيان و..پيامبر صحبت شده و در آيات متعدد تمجيدي از پيامبر شده كه از هيچ پيامبري نشده، پس قطعا مراد و منظور آيه آن چيزي كه در ذهن شماست نيست.

صفحه‌ها