پرسش وپاسخ

چگونه ثابت می شود كه قرآن كلام خدا است؟
قرآن خود را كلام خدا نامیده و نشانه خدایی بودن خود را این اعلام كرده كه بشر از آوردن كتابی مثل آن ناتوان است.

چگونه ثابت می شود كه قرآن كلام خدا است؟

قرآن خود را كلام خدا نامیده و نشانه خدایی بودن خود را این اعلام كرده كه بشر از آوردن كتابی مثل آن بلكه از آوردن ده سوره مانند آن بلكه از آوردن یك سوره همانند آن ناتوان است . اعلام كرده اگر فرد یا جمعی از بشر و جن یا به كمك هم توانستند حداقل یك سوره مانند قرآن بیاورند كه كلام شناسان منصف اعم از متدین یا غیر متدین همانندی آن را امضا كنند،  نشانه غیر خدایی بودن قرآن باشد . تا امروز كه بیش از 14 قرن از نزول قرآن می گذرد ،با وجود انگیزه های قوی و  دشمنی های آشكار و با وجود سعی و تلاش فراوان بشر و با وجود فصیحان و بلیغان عرب در طول تاریخ  از اجابت این هماورد طلبی ناتوان بوده و خود این بهترین دلیل بر خدایی بودن قرآن است.

خدا حق مطلق است . كلام خدا هم باید حق مطلق باشد و هست . همین نشانه آشكار دیگر بر خدایی بودن قرآن است:

لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ؛ (1)

 هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي‏آيد ،چرا كه از سوي خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است!

اگر كسی توانست در این كتاب سر سوزنی باطل یا اختلاف و تناقض و ناهماهنگی بیابد، نشانه غیر خدایی بودن آن را یافته است:

أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً ؛(2)

آيا درباره قرآن نمي‏انديشند؟! اگر از سوي غير خدا بود، اختلاف فراواني در آن مي‏يافتند.

 

پی نوشت ها:

1. فصلت (41) آیه 42.

2. نساء (4) آیه 82

حقیقت دعانویسی؟
دعا ارتباط فرد با خدا و تضرع و زاری او بعد از تسبیح و حمد و ستایش خدا و ابراز حاجت و نیازش به پیشگاه قادر اجابت كننده است

آیا دعا نویسی حقیقت دارد ؟

دعا ارتباط فرد با خدا و تضرع و زاری او بعد از تسبیح و حمد و ستایش خدا و ابراز حاجت و نیازش به پیشگاه قادر اجابت كننده است تا حاجتش را برآورده سازد. قرآن و روایات بندگان را كه ضعف و فقر و نیاز ، ذاتی آنان است به درگاه قادر بی نیاز فراخوانده و به دعا و عرض حاجت به پیشگاه بی نیاز فراخوانده اند :

«ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (1)

«ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَة» (2)

«وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ» (3)

در روایات بسیار تكرار شده كه افراد به محضر معصومین می رسیدند و مشكل و گرفتاری مادی یا روحی خود را مطرح می كردند و امامان به آنان دعایی یاد می دادند تا بعد از نماز ها یا در طول شبانه روز بخوانند و گاهی به تكرار آن دعا تا عددی معین سفارش می كردند تا حاجتشان برآورده شود یا گرفتاریشان رفع گردد. (4)

البته در بعضی روایات ، علاوه بر خواندن بعضی دعاها به نوشتن و همراه داشتن آن دعا یا نوشتن و شستن آن دعا و نوشیدن آب غساله آن هم امر شده است و در مواردی كه در كتب معتبر دعا چنین دستوری  وارد شده ، لازم است این نوشتن و شستن را مطابق دستور انجام داد. (5)

در باره سوره هود روایت شده:

«من كتب هذه السورة علي رق ظبي ويأخذها معه أعطاه الله قوة ، ومن يحارب معه لنصر عليهم وغلبهم وكل من رآه يخاف منه؛ (6) هر كس این سوره را بر پوست آهو بنویسد و با خود داشته باشد ، خدا به او قوت زیاد داده و در جنگ پیروز می گرداند و دشمنان با دیدنش ، از او می ترسند».

امام علی فرمود: هر كس از لحاظ روزی در شدت باشد و درهای روزی بر او بسته گردد ، این دعا را بر پوست آهو یا پوستی دیگر بنویسد و بر گردن آویزد یا در جیب خود بگذارد و همیشه همراه داشته باشد تا خدا روزی اش را وسیع ساخته و درهای روزی را بر او بگشاید و آن دعا این است: «اللهم لا طاقة لفلان بن فلان بالجهد ولا صبر له علي البلاء ولا قوة له علي الفقر والفاقة اللهم صل علي محمد وال محمد ولا تخطر ...». (7)

بعضی افراد صالح برای مراجعه كنندگان دعاهای وارده  را تعلیم می دهند و به خواندن دعاهای وارده سفارش می كنند و آنها را برایشان می نویسند و مطابق دستور العمل وارد در روایات ، به تكرار به عدد معین سفارش می كنند یا  به نوشتن همراه داشتن دعاهای وارد شده ، راهنمایی می نمایند كه مراجعه به این افراد و راهنمایی گرفتن از این افراد متدین و مقید به دستور شرع، مانعی ندارد. بلكه خوب است و تشكر و دادن هدیه ای به آنها هم مانعی ندارد. اما برای افرادی ، دعا نویسی یك شغل شده است و تقید ندارند و دعاهایی من درآوردی و بی اعتبار و مجهول و ضعیف السند می نویسند و یا دستور های بی اساس به مردم می دهند و مبالغ بالا طلب می كنند و افراد با مراجعه به آنها و عمل به رهنمودهای بی اساسشان ، باعث ترویج خرافات شده و پایه های دین و دین داری را تضعیف می كنند، كه این عمل مذموم و در اكثر موارد بی فایده است.

پی نوشت ها:

1. غافر (40) ،آیه 60.

2. اعراف (7) آیه 55.

3. همان ، آیه 56.

4. كلینی ، كافی ، تهران ، اسلامیه ،  1338 ق ، ج 2 ، ص 550 - 575.

5. همان ، ج2، ص 577. ( در روایتی آمده رسول خدا بعد از تعلیم دعایی برای حفظ قرآن فرمودند:  «مَنْ أَرَادَ أَنْ يُوعِيَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْقُرْآنَ وَ الْعِلْمَ فَلْيَكْتُبْ هَذَا الدُّعَاءَ فِي إِنَاءٍ نَظِيفٍ بِعَسَلٍ مَاذِيٍّ ثُمَّ يَغْسِلُهُ بِمَاءِ الْمَطَرِ قَبْلَ أَنْ يَمَسَّ الْأَرْضَ وَ يَشْرَبُهُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ عَلَي الرِّيقِ فَإِنَّهُ يَحْفَظُ ذَلِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»؛ هر كس می خواهد خداوند او را ظرف علم و قرآن قرار دهد ، این دعا را با عسل  در ظریف تمیزی بنویسد سپس آن را بشوید و بخورد تا حافظ شود.)

و مشابه این روایت در باب دعا فراوان یافت می شود.

6. مكارم شیرازی ، الامثل ، ج 6 ، ص 458.

7. كفعمی ، مصباح ، بیروت ، اعلمی ، 1403 ق ،  ص 169

موتوا قبل ان تموتوا يعني چه؟
اين جمله از احاديث نبوي است ...

سلام

موتوا قبل ان تموتوا يعني چه؟ و منظور آن چيست ؟

با سپاس فراوان از شما

اين جمله از احاديث نبوي است (1) و در شرح آن گفته اند:

هوا و هوس در ذات انسان است. پس شايسته است قبل از رسيدن موت طبيعي به مرگ ارادي از دست آن نجات يابد و اين موت ارادي با استمرار بر عبادت و بندگي و مخالفت با هوا و هوس حاصل مي شود. زيرا با مخالفت با هوا و هوس نفس شهواني كم كم ضعيف مي شود تا به مرحله تلاشي و ضعف مفرط رسيده و از بين برود و ديگر حكومتي نداشته و  در دست عقل به مانند مرده در دست غسال خواهد بود. (2)

در حديثي هم آمده: "وأمت قلبك بالخشية"

در اين حديث هم خشيت مرگ نفس خوانده شده، زيرا با خشيت نفس مانند مرده رام و تسليم مي شود و صاحب چنين نفسي ديگر از هلاكت گاههاي نفس اماره در امان خواهد بود و اين نفس با معارف و فضايل جيات ابدي مي يابد و اين است سرّ اين كه فرمود: "موتوا قبل از تموتوا"(3)

پس منظور اين است كه قبل از مرگ و بريده شدن از دنيا، از آن دل بكنيد و خود را براي مردن آماده كنيد و روحتان را به عالم ملكوت پرواز دهيد نه مانند دنياگرايان كه به زمين چسبيده و پر پرواز را شكسته اند.

مرحوم آيت الله بهجت هم مي فرمود معناي اين حديث: حاسبوا قبل ان تحاسبوا است. يعني از خود حساب بكشيد قبل از آنكه (بميريد و) از شما حساب بكشند.

پي نوشت ها:

1. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، الوفا، 1304ق، ج69، ص59.

2. سيد عبدالله جزايري، التحفه السنيه(خطي)، كتابخانه آستان قدس، ص44.

3. مولي صالح مازندراني، شرح اصول كافي، بيروت، دار احياء التراث، 1421ق، ج12، ص106.

حديثي كه مجموع آن حدیث نیست ولی برخی اجزای آن حدیث است را معرفي کنید
مطلبی كه مجموع آن حدیث نیست و بعضی از آن حدیث است در اصطلاح علم حدیث درج نام دارد ...

باسلام من دو سوال از شما داشتم : 1-حديثي كه مجموع آن, حدیث نیست. ولی برخی از اجزای آن, حدیث است را معرفي نماييد و برايم بگوييد كدام قسمتش حديث نيست . 2- برای وضع, بر پایه انگیزههای شخصی یك روایت معرفي نماييد (با ذكر انگیزه واضع)

مطلبی كه مجموع آن حدیث نیست و بعضی از آن حدیث است در اصطلاح علم حدیث  درج نام دارد یعنی عبارتی كه جزء حدیث نبوده و به آن راه یافته باشد.

نمونه از درج در عبارت زیر است:

« وَ رُوِيَ أَنَّهُ مَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ فِي يَوْمٍ أَفْضَلَ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَة ِوَ كَانَ الْيَوْمُ الَّذِي نَصَبَ فِيهِ- رَسُولُ اللَّهِ ص أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع- بِغَدِيرِ خُمٍّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ قِيَامُ الْقَائِمِ ع يَكُونُ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ وَ تَقُومُ الْقِيَامَةُ فِي يَوْمِ الْجُمُعَةِ يَجْمَعُ اللَّهُ فِيهَا الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُود »(1)

و روايت كرده‏اند كه: آفتاب در هيچ روزي طلوع نكرده است كه بهتر و برتر از روز جمعه باشد.آن روزي كه رسول خدا (ص)امير المؤمنين (ع) را در غدير خم به امامت پس از خود منصوب فرمود روز جمعه بود، همچنين روزي كه حضرت قائم عليه السّلام قيام خواهد فرمود روز جمعه خواهد بود، قيامت نيز در روز جمعه بر پا خواهد شد كه خداوند متعال (ملّتها و نفوس) أوّلين و آخرين را در آن فراهم خواهد آورد و مؤيّد اين سخن همانا قول خداوند عزّ و جلّ است كه فرموده: «آن قيامت در روزي است كه مردمان در آن روز فراهم آورده شوند، و نيز در آن روز همه عالميان شهادت خواهند بر خويشتن يا بر يك ديگر شهادت خواهند داد، يا جملگي در آن روز حاضر خواهند شد».

علامه مجلسی درباره این حدیث گفته:

«   أن قوله و كان اليوم الذي إلي آخره يجوز أن يكون من عبارة الراوي أو من عبارته علي طبق طريقته في هذا الكتاب من إدراج كلامه كثيرا بين الأحاديث بدون علامة فاصلة بينهما و يؤيدهما أن مثل صدر هذا الحديث مروي في التهذيب و الكافي عن أبي بصير عن أبي عبد الله ع بدون هذه التتمة»(2)

ممكن است عبارت « و كان الیوم الذی...» سخن راوی و یا سخن شیخ صدوق باشد كه این طبق شیوه وی در این كتاب است بدین گونه كه در موارد بسیاری سخن خویش را در میان احادیث آورده بدون هیچ نشانه ای كه آندو را از یكدیگر جدا كند.

موید این احتمال آن است كه عبارتی همانند بخش نخستین این حدیث در كتابهای تهذیب و كافی از امام صادق روایت شده است. ولی این ذیل را ندارد.

در كتاب كافی همین روایت آمده و ذیل آن را ندارد:

« عن ابی بصیر قال سمعت ابا جعفر یقول: ما طلعت الشمس بیوم افضل من یوم الجمعه»(3)(4)

روایات جعلی زیاد است مخصوصا در زمان معاویه كه برای از بین بردن فضائل امام علی و سب ایشان و فضیلت دادن  معاویه به بعضی پول می دادند تا حدیث جعل كنند مانند این حدیث:« عن ابی هریره الامناء عند الله ثلاثه انا،جبرئیل و معاویه»(5)

لازم به ذكر است كه متاسفانه در منابع اهل سنت (حتی منابع دست اول آنها مانند صحیحین ) روایت جعلی به وفور یافت می شود برای اطلاعات بیشتر به كتاب سیری در صحیحین تالیف آیت الله نجمی مراجعه بفرمایید.

پی نوشت ها:

1.شیخ صدوق،من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص421.

2.علامه مجلسی،بحارالانوار ، ج 55، ص370.

3.كلینی،محمد بن یعقوب،كافی،انتشارات آل البیت، ج3،ص413.

4.مسعودی،عبد الهادی، آسیب شناخت حدیث،انتشارات زائر،ص83.

5.شانه چی، علم الحدیث،ص 110 به نقل از اربعین شیخ بهایی و سید رضا مودب،علم الحدیث،انتشارات احسن الحدیث،ص120

آیا علم رجال اساس روایی و قرآنی، دارد؟
علم رجال بر اساسی عقلایی بنا نهاده شده است.

 من در مورد علم رجال دو پرسش داشتم: 1.آیا علم رجال اساس روایی و قرآنی، دارد؟ 2.با توجه به اینكه برخی احادیث كه از دید رجال صحیح هستند، می گویند هر حدیثی را شنیدید قبول كنید، آیا علم رجال نقض نمی شود؟ برای مثال این حدیث: أحمد بن محمد بن خالد البرقي، عن محمد بن اسماعيل، عن جعفر بن بشير، ( عن أبي الحصين ) عن أبي بصير، عن أبي جعفر (ع) أو عن أبي عبد الله (ع): احاديث را تكذيب نكنيد حتي اگر مرجعي يا قدري يا حروري آن را به ما نسبت دهد . زيرا شما نمي دانيد ، شايد كه در آن چيزي از حق باشد و شما با اين كارتان خداوند را بر فوق عرشش تكذيب مي كنيد

با تشكر به امید ظهور

علم رجال بر اساسی عقلایی بنا نهاده شده است. عاقلان می گویند اگر كسی كه به راستگویی اش باور دارید، خبری داد، به خبرش ترتیب اثر دهید. مثلا اگر فرد مطمئنی خبر داد كه پدر شما از شما خواسته كه فلان كار را انجام دهید ، شما كه به راستگویی او باور دارید، باید دستوری كه به واسطه او از پدر دریافت كرده اید ، انجام دهید و اگر انجام ندهید، مستحق مذمت و كیفر هستید.

آیه زیر می فرماید:

إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا (1)

اگر شخص فاسقي خبري براي شما بياورد، درباره آن تحقيق كنيد،

بنا بر این وقتی فرد غیر موثقی سخنی گفت و خبری آورد، نمی توان فوری به آن ترتیب اثر داد و باید تحقیق نمود و اگر دلایلی بر رستگویی او و صحت خبرش یافت شد، بدان عمل نمود ولی اگر فرد مطمئنی خبری داد دیگر تحقیق لازم نیست. زیرا او مطمئن است و باید ترتیب اثر داد.

پیامبر و امامان هم بر این دستور عقل تاكید كردند و مردم را به ترتیب اثر دادن به سخن افراد موثق و راستگو سفارش كردند.

علاوه بر این امامان با توجه به روایات جعلی و با توجه به روایات تقیه ای و موارد دیگر كه سبب می شد گاهی دو روایت با سند معتبر، با هم منافات داشته باشند، دستور دادند هر گاه دو روایت به شما رسید كه هر دو معتبر بودند و با هم منافات داشتند به آن كه راویش معتبر تر و ... هست، عمل كنید: 

الحكم ما حكم به أعدلهما وأفقههما وأصدقهما في الحديث وأورعهما (2)

به آنچه راوی عادل تر و فقیه تر و راستگوتر و با ورع تر حدیث می كند، عمل كنید.

با توجه به این راهنمایی ها ، عالمان از همان صدر اسلام به شناسایی و معرفی راویان حدیث پرداختند و نشانه های وثاقت و عدالت و ... را در راوی ها جمع آوری و ثبت كردند و با توجه به آن نشانه ها راجع به راویان اعلام نظر نمودند.

اما این كه نوشته اید بعضی احادیث داریم كه گفته اند هر حدیثی را شنیدید، قبول كنید، پس علم رجال فایده ای ندارد.

چنین حدیثی نداریم كه دستور داده باشند هر حدیثی كه منسوب به معصوم شنیدید ، قبول كنید بلكه همان طور كه گفتیم به حكم عقل و با تایید قرآن و روایات ما باید روایتی كه می شنویم ، اگر سند معتبر دارد، آن گاه آن را به قرآن عرضه كنیم و اگر موافق قرآن بود بپذیریم و در غیر این صورت بدان توجه نكنیم و اگر سند معتبر ندارد، نمی توان با استناد به آن حكم كرد.

بله روایاتی داریم به این مضمون كه اگر بنا به روایتی كه نشانه ای بر دروغ بودن آن نداریم، برای انجام عمل مستحبی ثوابی وعده داده شده و فردی برای رسیدن به آن ثواب به آن روایت عمل كند و مستحب را انجام دهد، به آن ثواب می رسد. حتی اگر آن روایت از معصوم هم صادر نشده باشد.

با توجه به این روایات عالمان در سند روایات مستحبات تسامح به خرج داده و از ریزبینی و سخت گیری دست برداشته اند.

اما روایتی كه نقل كرده اید مربوط به روایات معارف است كه با سند معتبر رسیده، ولی ما به معنای معقول و محكم آن راه نداریم و نمی توانیم معنایش را درك كنیم و به نظرمان معنای صحیحی ندارد، در اینجا این كه ما چون معنای معقولی از حدیث درك نمی كنیم و معنایش به نظر ما معقول نیست نباید ما را وادارد كه فوری اصل حدیث را دروغ بشمریم بلكه باید با توجه به معتبر بودن سند روایت ، آن را قبول كنیم. ولی علمش را به خود معصوم حواله دهیم و بگوییم من چون معنای معقول و مطابق مبانی از روایت نمی فهمم ، بدون این كه آن را تكذیب كنم ، علمش را به صاحبش بر می گردانم.

روایت به شرح زیر است:

عن أبي بصير عن أبي جعفر (ع) أو عن أبي عبد الله عليه السلام قال لا تكذبوا بحديث اتاكم أحد فإنكم لا تدرون لعله من الحق فتكذبوا الله فوق عرشه . (3)

ابی بصیر از امام باقر یا امام صادق (ع) نقل می كند كه فرمود:

حدیثی كه (به طریق معتبر ) به شما می رسد (و شما معنایش را نمی فهمد) ، تكذیب نكنید چه این كه ممكن است ناخودآگاه حقی از خدا را در فوق عرش تكذیب كنید.

در این حدیث نگفته روایاتی كه از طریق افراد ناصالح حروری یا قدری یا ... می رسد ، بپذیرید.

دیگر این كه روایاتی كه از طریق افراد فاسد المذهب رسیده اند ، ضعیف هستند مگر این كه دلیل و نشانه های دیگر بر اعتبار آن باشد.

بله بعض افراد از لحاظ عقیده فاسد هستند ، ولی صداقت و راستگویی آنان مورد اتفاق است از این رو روایت آنها با این كه فاسد المذهب هستند ،قبول است.

برای اطلاع بیشتر از مورد مبانی علم رجال و معیارهای عادل و ثقه شمردن یا مردود اعلام كردن رجال احادیث به "كلیات فی علم رجال" از آیت الله جعفر سبحانی ، قم ، انتشارات اسلامی، 1414 ق مراجعه كنید. 

پی نوشت ها:

1. حجرات (49) آیه 6.

2. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1104 ق، ج 18، ص 75. 

3. محمد به حسن صفار ، بصائر الدرجات، تهران، اعلمی ، 1404 ق، ص 558

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

حدیث قوی و ضعیف چگونه است؟
علماي شيعه در علم حديث، احاديث را از حيث ميزان اعتبار و حجيت دسته بندي كرده اند و حديث صحيح ...

 

1_ اينكه مي گويند فلان حديث با سند صحيح است يعني چه؟ اين سند كه به اعتبار آن صحيح بودن حديث ثابت مي شود چطور سندي است ؟ نسخه خطي است يا اينكه با توجه به اشخاصي كه آن را نقل كرده اند صحيح مي شود؟

2_ رجالي كه اين احاديث را نقل مي كرده اند جزو عوام جامعه و صحابه خوشنام رسول خدا (ص) بوده اند يا اينكه در دربار خلفا پست و مقامي داشته اند ؟

3_ قبل و بعد از وفات رسول خدا (ص) يهوديان تا چه اندازه در جعل حديث توانمند بوده اند و يا اينكه اصلا توان اينكار را داشته اند؟ اين سوال من به اين خاطر است كه در حال حاضر جهان امروز شديدا تحت تاثير تصميمات يهوديان صهيونيست است و مي خواستم بدانم در هنگام ظهور اسلام آنها همين قدرت را داشته اند و يهوديان بعد از ظهور اسلام توان تحريف شديد در دين را داشته اند و يا اينكه اين تحريفات در پي دنيا طلبي برخي از اصحاب رسول خدا (ص) و دشمني آنها با امير مومنان (ع) بوده ؟

ممنون .

علماي شيعه در علم حديث، احاديث را از حيث ميزان اعتبار و حجيت دسته بندي كرده اند و حديث صحيح در ميان انواع روايات در عالي‏ترين درجه اعتبار و حجّيت قرار دارد و همگان در پذيرش آن اتفاق نظر دارند.

از نظر علماي علم حديث شيعه حديثي صحيح است كه: تمامي سلسلهسند آن تا معصوم متصل باشد و راويان آن در تمام طبقات ثقه و دوازده امامي باشند.(1)

بنابراين نسخه خطي بودن يا صحابه پيامبر بودن يا پست و مقام داشتن و غيره در ميزان اعتبار يا عدم اعتبار احاديث نقشي ندارد، بلكه راوي كه از لحاظ اخلاقي مورد اطمينان بوده و اهل كذب نبوده و از نظر اعتقادي دوازده امام را قبول داشته، اگر در سند حديث باشد آن حديث صحيح و معتبر است.

اما اينكه احاديثي كه از ائمه اطهار رسيده تا چه اندازه صحيح هستند، نمي توان دقيق مشخص كرد. زيرا اولا مباني رجالي علماي حديث مختلف است و مثلا ممكن است يك نفر فلان راوي را ثقه بداند و يك نفر ثقه نداند. ثانيا علماي علم حديث به احاديثي هم كه تمام راويان آن ثقه هستند ولي دوازده امامي نيستند عمل كرده و آن را معتبر مي دانند يا بعضي احاديث ضعيف را بخاطر عمل علما معتبر مي دانند ولي با همه اينها در مذهب شيعه چهار كتاب معتبر روايي از قدما( كافي، من لايحضره الفقيه، تهذيب الاحكام و استبصار) و چهار كتاب معتبر روايي از متاخرين( وسائل الشيعه، بحار الانوار، مستدرك الوسائل و الوافي)وجود دارد كه بيشتر احاديث اين كتب معتبر و قابل اعتماد است.

بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) بحث منع تدوين حديث و جعل حديث توسط خلفا رواج يافت و به برخي صحابه و مسلمانان پول مي دادند تا حديث بر عليه امير المومنين(ع) و فرزندانشان جعل كنند و اين كار به دستور خلفا انجام مي گرفت.

اما بعضي داستان ها و قصه هايي كه در بعضي منابع تاريخي و تفسيري اسلام آمده بر خلاف عقل و موازين قطعي اسلام است و به اسرائيليات معروف است. زيرا اين قبيل مطالب به دست يهوديان صدر اسلام كه مسلمان شده اند مانند كعب الاحبار وارد كتب اسلامي شده است مانند بعضي مطالب كه در مورد داستان حضرت سليمان نقل شده و اين بدان جهت است كه علماي يهود با كتب تورات و داستان هاي انبياء گذشته آشنايي داشتند و بعضي مسلمانان تفسير اين آيات را از آنان سوال مي كردند و آنها هم آنچه كه در تورات بوده را نقل مي كردند و همين طور به تدريج اين داستان ها به متون اسلامي راه پيدا كرده است. آيت الله مكارم بعد از نقل يكي از اين موارد درباره آن چنين مي نويسد:«چنين به نظر مي رسد كه اين گونه افسانه‏ها كه به پاره‏اي از كتب اسلامي نيز راه يافته از ساخته‏هاي بني اسرائيل است كه معمولا از آنها به عنوان اسرائيليات نام مي برند، شاهد اين سخن اين است كه در متن تورات فعلي نيز نمونه‏اي از اين افسانه‏ها بچشم مي خورد.»(2)

ولي تفكيك اين مطالب ناموزون و دروغي با مطالب و تفسير صحيح قرآن با مراجعه به متن قرآن و تفاسير معتبر و صحيح آسان است و چنين نيست كه بگوييم يهوديان در دين اسلام تحريف شديد ايجاد كرده اند.

پي نوشت ها:

1. نصيري، علي، آشنايي با علوم حديث، مركز مديريت حوزه علميه قم، ص24و25.

 2. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏4، ص 340.

منشأ حدیث چیست ؟
حدیث، در لغت به معنای هر چیز نو و تر و تازه است اما درباره إصطلاح حدیث كه شایع ترین اصطلاح در علم حدیث است، باید بگوییم

سلام و عرض خسته نباشی حدیث از چه چیز و كجا نشأت می گیرد ؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

حدیث، در لغت به معنای هر چیز نو و تر و تازه است (1) و بر این اساس، به شخص كم سن و سال «حدیث السن» گفته می شود.

واژه حدیث، با توجه به عنصر معنایی خود (تری و تازگی داشتن) دو كاركرد لغوی دارد كه عبارت ند از گفتار و رخداد.

به گفتار از آن جهت حدیث می گویند كه به جهت صدور تدریجی هر بند و بخش آن نسبت به گذشته از تری و تازگی برخوردار است.

و إطلاق حدیث به رخدادها نیز به دلیل صدور تدریجی و نو به نو شدن آن ها در مقایسه با رویدادهای پیشین است.

اما درباره إصطلاح حدیث كه شایع ترین اصطلاح در علم حدیث است، باید بگوییم كه درباره حوزه و دامنه مفهومی آن از جهات مختلف اختلاف شده است؛ اما تعریفی كه به نظر ما جامع همه آن ها می باشد، عبارت است از:

«گفتار غیر قرآنی خداوند، معصومان [أعم از پیامبر (ص) و ائمه (علیهم السلام) و حضرت زهرا (س)]، صحابه، تابعان و حكایت فعل و تقریر ایشان».

با توجه به مقدمه مذكور، باید بگوییم از آن جا كه عنصر معنایی حدیث با كردار، گفتار و تقریر رسول خدا (ص) گره خورده است، بسیار طبیعی است كه پیدایش حدیث را همزمان با آغاز رسالت آن حضرت بدانیم؛ هر چند به دلیل شرایط زمانی و محدودیت های موجود در دوران سیزده ساله مكه، كم تر می توان نشانی از اهتمام به حدیث یافت؛ زیرا توجه مسلمانان در آغازین روزهای بعثت به آشنایی با اصل رسالت و معارف بنیادین اسلام و چگونگی مقابله با مشركان معطوف بوده است و با هجرت پیامبر (ص) به مدینه و تشكیل حكومت اسلامی، فضای مناسب برای توجه دادن مسلمانان به ارزش حدیث در كنار قرآن فراهم آمد. از این رو، آنچه در تاریخ از اهتمام رسول خدا (ص) و مسلمانان به ثبت و نشر حدیث گزارش شده، بیش تر ناظر به همین دوره است.

اما بعد از رحلت پیامبر (ص) بی مهری ها و مخالفت های زیادی نسبت به حدیث پیامبر (ص) انجام گرفت و با ممانعت خلفا با كتابت حدیث، صدمات جبران ناپذیری به این میراث فرهنگی مسلمانان وارد آمد.

پس از رحلت پيامبر (ص)، متأسفانه اين منبع سرشار اسلامي از سوي گردانندگان‏ دستگاه خلافت مورد بي‏مهري قرار گرفت و حتّي سوزانده شد. اين سياست تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز، يعني اواخر قرن نخست هجري دنبال شد. در نتيجه، فضاي فرهنگي جامعه اسلامي از عطر روح ‏بخش سخنان رسول خدا (ص) و جانشينان آن حضرت تهي گشت.

منع كنندگان از نقل و تدوين حديث براي توجيه سياست خود، گاه مسئله بيم اختلاط احاديث با آيات قرآن، و گاه بيم رها كردن قرآن و اشتغال به غير آن را مطرح مي‏كردند؛ ولي عملكرد و حتي سخنان آنان، بيانگر اين است كه انگيزه اصلي آن ها از منع نقل و كتابت حديث، صرفاً يك انگيزه سياسي بود و مرتبط با مسائل حكومتي مي‏شد.

در مقابل مكتب خلافت، مكتب امامت همواره سعي در نشر احاديث پيامبر (ص) به‏ عنوان ميراثي گران قدر داشت و بر تدوين و كتابت آن براي بهره ‏برداري آيندگان تأكيد مي‏ورزيد. از این رو، تاریخ حدیث شیعه تا عصر رسالت و امامت از اتصال كاملی برخوردار بوده و هیچ حلقه ای از آن نیفتاده است. گرد آورندگان جوامع حدیثی اولیه اهل سنت، احادیث را بر اساس سنت شفاهی فراهم آوردند. در حقیقت، بخاری و مسلم از روی شنیده های روایی كه از طریق اساتید به آن ها منتقل شد، به تدوین صحیحین پرداختند؛ اما گردآورندگان جوامع اولیه حدیثی شیعه، با سنت مكتوب رو به رو بوده اند كه ما آن را به عنوان اصول اربعمأة (چهار صد اصل) می شناسیم و این، از اختصاصات تاریخ حدیث شیعه است. (2)

 

پی نوشت ها:

1. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم، نشر هجرت، 1410ق، ج ‏3، ص 177.

2. برای مطالعه بیش تر ر.ك: نصیری، علی، آشنایی با علوم حدیث، قم، مركز مدیریت حوزه علمیه قم، 1382ش، فصل اول تا چهارم

آیا در رابطه با تربیت فرزند، تنبیه بدنی فرزند بطور كامل و كلی منع شده؟
مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم: 1- ... 2- ...

 

آیا در رابطه با تربیت فرزند، تنبیه بدنی فرزند بطور كامل و كلی منع شده یا گاهی اوقات می تواند بكار رود؛ زیرا در تربیت قدیم، تنبیه بدنی و به نظر می رسد گاهی بسیار مفید بوده است ؟

مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم:

1. با مطالعه در‏ سيره معصومان (عليهم السلام) و زندگي آنها، موردي يافت نمي­شود كه آن بزرگواران يكي از فرزندان خود يا ديگران را تنبيه بدني كرده باشند. اما اينكه چرا معصومان (عليهم السلام) تنبيه را در مواردی جايز دانسته اند، به اين دليل است كه دست مربي و والدين در امر تربيت بسته نباشد و احياناً اگر بر اثر قصور يا تقصير در امر تربيت كار به جايي رسيد كه لازم بود براي جلوگيري از تخلف كودك و يا وادار كردن او به كار لازمي، نياز به تنبيه باشد، بتوانند از اين راه استفاده كنند. البته اين جواز، همراه با محدوديت­هايي است. در روايات، تنها در موارد سرنوشت ساز- نه براي هر عملي كه از كودك سر مي­زند و احياناً مورد پسند والدين نمي­باشد- اجازه داده شده است كه والدين از شيوه تنبيه بدني استفاده كنند؛ آن هم محدود و  به گونه­اي كه آسيبي به كودك وارد نگردد و بدنش سرخ و كبود و زخمی نشود، و صرفاً در جهت بازداشتن او از  كار خطرناكي كه انجام مي دهد، آن هم در مرحله آخر ،كه راهي جز تنبيه باقي نمانده باشد. اما بايد ديد كه حدود تنبيه بدني تا كجاست؟ و پدر و مادر تا چه مقدار و با چه وسيله اي مي­توانند كودك را تنبيه كنند؟ آيا آنان مجاز هستند كه با چوب يا شلاق، وحشيانه كودكان را به اصطلاح خود ادب و در حقيقت شكنجه كنند و بدن آنها را كبود و زخمي نمايند. آيا والدين اجازه دارند در هر سني كودك را تنبيه بدني كنند؟ آيا مي­توانند هرگاه كه از نافرماني فرزندانشان به خشم آمدند، ديوانه وار به جان كودكان معصوم بيافتند و علاوه بر دشنام و ناسزا گويي، آنها را به باد كتك بگيرند؟ بي ترديد پاسخ منفي است و چنين تصوري كه برخي از والدين ناآگاه درباره تاديب و تربيت فرزند خود دارند به كلي غلط است.

2. متأسفانه، تربيت در نظر بيشتر والدين، چيزي جز تنبيه نيست؛ از آثار تربيتي گذشتگان نیز بدست مي آيد كه آنان تنبيه، به ويژه بدنی را اساسي ترين و نخستين عامل تربيت مي دانستند. و بيش از هر عامل ديگر از آن استفاده مي كردند. و معتقد بودند كه روح شيطاني در كالبد بزهكاران و خلافكاران حلول كرده است. و جز با سخت ترين تنبيه از كالبد آنان خارج نمي­گردد. غزالي مي­گويد: معلم مي­تواند با ابزار ترس، كودك را ادب نمايد و اگر مؤثر نيفتاد، او را با شلاق ادب آموزد. مربيان غربي نيز تنبيه را اصيل ترين عامل تربيت مي­دانستند. داروين، آدمي را جنايت كار فطري مي­دانست و معتقد بود كه كودك و نوجوان روح حيواني دارند و بايد مانند چهار پايان تنبيه شوند، تا ادب و اخلاق بياموزند؛ در حالی كه واژه تربيت در واقع به معناي تعليم دادن يا پرورش، شامل مجموعه اي از روش هاي مثبت و منفي است. وقتي كودكان خود را تربيت مي كنيد، به آنها مي آموزيد كه چطور رفتار كنند.

3. تنبيه بدني كودكان به عنوان پديدهاي تاريخي كه از ديرباز در تمامي جوامع و فرهنگهاي مختلف، اشكال گوناگوني از آن وجود داشته و حتي اكنون هم در جوامع متعددي امري رايج و متداول بوده و حتي در برخي از متون ديني مربوط به مذاهب و اديان مختلف، انجام آن مجاز شمرده شده، اكنون مدتهاست كه به عنوان اقدامي مغاير با حقوق بشر در نظام بين المللي حقوق بشر به رسميت  شناخته شده است و تحت عناويني نظير، نقض حقوق كودك، خشونت عليه كودكان، نقض حقوق بشر و...در نظام بين المللي حقوق بشر منع و محكوم ميشود.

4. تنبيه گرچه اثر فوري دارد و به عنوان يك عامل بازدارنده ممكن است كودك را از ارتكاب كارهاي زشت و از ادامه ي تخلف بازدارد ولي معمولاً كودك را نسبت به زشتي كار، آگاه نميسازد و انگيزه­هاي دروني را تغیير نمي­دهد و به تغيير دروني رفتار  نمي­انجامد. كودكي كه از ترس تنبيه دست به كاري نمي­زند، ممكن است در خلوت آن كار را انجام دهد، يا پنهان كاري كند؛ علاوه بر اين، تنبيه تنها به كودك مي­گويد كه چه كاري را نبايد انجام دهد، اما رفتار درست را به او  ياد نمي­دهد. مثلاً تنبيه ممكن است پرخاشگري كودك شما را كنترل كند، اما به او ياد نمي­دهد كه چگونه دوستانه رفتار كند. بنابراین تنبیه گاهی اصلاً اثر تربيتي ندارد، گذشته از اين كه اثرات منفي زيادي نيز بر روح و روان كودك باقي ميگذارد. اصول تربيت اقتضا ميكند كه آدمي عمل خلاف را نه از ترس تنبيه، بلكه به صرف خلاف بودن آن مرتكب نشود و تنها براي اين كه وجدانش از ارتكاب به گناه مبرا باشد، از انجام آن سر باز زند. پس تنبيه، در درازمدت عملاً رفتار تنبيه شده را از خزانه ي رفتار حذف نميكند و توفيق موقتي آن به بهاي گزاف كاهش كارآمدي كلي فرد تمام ميشود. چنين به نظر ميرسد كه «تنبيه» صرفاً رفتار ناشايست را پس ميزند و زماني كه ديگر تهديد تنبيه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ، به ميزان اوليه باز ميگردد. بنابراين، گرچه تنبيه اغلب خيلي مؤثر به نظر ميرسد، اما در واقع اثري ناپايدار برجاي ميگذارد و در درازمدت بيتأثير است.

5. با این وصف، توصیه می شود به جای تنبیه بدنی، به روش های جایگزین روی بیاورید؛ روش هایی مانند: فرستادن كودك به اتاقش، بي اعتنايي به كودك(قهر كردن با كودك)، ناديده گرفتن(بي توجهي)، تغيير محيط، تذكرِ تلويحي، عتاب(تهديد)، حذف پاداشها و امتيازها(جريمه) و... .برای مطالعه بیشتر می توانید كتابهای زیر را مطالعه كنید:

1- حسيني، داوود، جايگاه تشويق و تنبيه در اسلام، قم، مركز پژوهشهاي صدا و سيما،1381.

2- دهنوي، حسين، نسيم مهر، ج1، قم، انتشارات خادم الرضا(ع)، چاپ شانزدهم، 1385.

3- مجوزي، عبدالله، چرا تنبيه ؟،تهران، انتشارات سازمان انجمن اولياء و مربيان، چاپ ششم، 1379.

4- همتی، مجید، تنبیه آری یا خیر؟، قم، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، 1387

مرز محبت صحیح و افراطی چیست؟
اظهار عشق و محبت بسيار خوب است اما نبايد به افراط كشيده شود. بايد كوشيد در جاي جاي زندگي تعادل داشت.

چگونه ميتوانيم مرز بين محبت منطقي و صحيح را با محبت افراطي نسبت به همسر تشخيص دهيم؟

اظهار عشق و محبت بسيار خوب است اما نبايد به افراط كشيده شود. بايد كوشيد در جاي جاي زندگي تعادل داشت. امام كاظم (ع) فرمود: خير الامور اوسطها.(1)

زن يا مرد نبايد در ابراز محبت به هم زياده روي كنند؛ بلكه اين اظهار عشق بايد در حد معقول و منطقي باشد و بايد هر يك از آن ها به همسر خويش فرصت دلتنگ شدن بدهد. البته بهتر بود مرحله ازدواج خود را ذكر مي كرديد يعني آيا دوران عقد را سپري مي كنيد يا ازدواج كرده ايد. زيرا محبت بيش از حد در دوران عقد مي تواند موجب افت جدي آن در دوران بعد از عقد شود. 

ناخن گرفتن شوهر يا لقمه در دهان او گذاشتن و ... نمونه هايي از محبت هاي افراطي هستند.

به زنان توصيه مي شود كه همسرشان را از لحاظ محبت به اشباع نرسانند. اصل اشباع در روان شناسي براي ايجاد نفرت از چيزي است. همچنين محبت افراطي مي تواند موجب وابستگي افراطي كه نوعي اختلال است شود. يا اينكه مي تواند منجر به سردمزاجي مرد شود.

زوج هايي كه رابطه متعادل تري دارند، به طور معمول موفق ترند. خانم ها بايد توجه داشته باشند كه خودشان با شنيدن «دوستت دارم» احساس رضايت مي كنند؛ اما آقايان از راه هاي ديگر مثل قدرداني و تصديق، تاييد و تشويق، ناديده گرفتن اشتباهات آن ها با عبارت هايي مانند «اشكال ندارد»؛ «مهم نيست»؛ «ناراحت نشدم»؛ «من در سايه تلاش تو احساس امنيت و آرامش مي كنم» و... به رضايت مي رسند. تاكيد مي كنيم كه خانم به جاي ابراز محبت افراطي، از توانايي ها و قابليت هايشان قدرداني كنند كه برايشان مهم است.

پي نوشت:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج73، ص 282

صفحه‌ها