پرسش وپاسخ

شخصيت سيد جمال الدين اسدآبادي وزحمات ايشان
اواز پنج سالگي فراگيري دانش را نزد پدر آغاز، و با قرآن و كتاب هاي فارسي و قواعد عربي آشنا گرديد.

باسلام وخسته نباشيد ميشه لطف كنين راجع به شخصيت سيد جمال الدين اسدآبادي وزحمات ايشون توضيحات كامل بدين ؟باتشكر

خانوادهاين روحاني چشم به جهان گشود. پدرش سيد صفدر و مادرش سكينه بيگم، دختر مرحوم ميرشرف الدين حسيني قاضي است.

 اواز پنج سالگي فراگيري دانش را نزد پدر آغاز، و با قرآن و كتاب هاي فارسي و قواعد عربي آشنا گرديد. به خاطر استعداد و نبوغي كه داشت، به زودي با تفسير قرآن آشنا و براي ادامه تحصيل به شهرستان قزوين و سپس به تهران عزيمت كرد. در سال 1228شمسي، عازم نجف، و از محضر دو مرجع تقليد بزرگ، يعني شيخ مرتضي انصاري در فقه و اصول و ملاحسين قلي درجزيني همداني در اخلاق و عرفان بهره هاي علمي و معنوي فراوان برد.

در سال 1232 شمسي، بنا به دستور شيخ انصاري، عازم هندوستان شد. در آن جا ضمن آشنايي با علوم جديد، كوشش كرد تا مردم و به ويژه مسلمانان را عليه استعمار انگليس بسيج كند و به مبارزه وا دارد، اما به دليل سلطه همه جانبه انگليسي ها پس از يك سال و نيم اقامت در آن ديار، مجبور به ترك آن جا شد. به ممالك عثماني رفت و چون با حسادت علماي درباري آن جا مواجه شد، ناگزير به مصر عزيمت كرد.

در مصر توانست يك نهضت فكري ضد استعمار و ضد انگليس را پايه گذاري كند. تشكيلاتي مخفي به وجود آورد، اما بر اثر فشار انگلستان مجبور به ترك مصر شد. اين حركت فكري توسط شاگردانش از جمله شيخ محمد عبده دنبال شد. در سال هاي بعد زمينه ساز قيام مردم مصر عليه استعمار انگلستان گرديد.

سيد جمال پس از ترك مصر، مدتي در هندوستان ماند و آن گاه روانه اروپا شد. در پاريس با همكاري محمد عبده دست به انتشار روزنامه ي «عروة الوثقي» زد و به پاسخگويي به «ارنست رنان» كه مقالاتي عليه اسلام در يكي از روزنامه هاي پاريس مي نوشت، پرداخت.

سيد به دعوت ناصر الدين شاه به ايران آمد. گمان مي كرد كه مي تواند با نزديكي به شاه انديشه هاي اصلاح طلبانه خود را به اجرا بگذارد، اما چون ماهيت و طبع شاهانه با هيچ اصلاحي موافق نبود و سيد نيز آشكارا شاه را عامل بدبختي هاي مردم ايران معرفي مي كرد، از ايران اخراج شد. سيد جمال وقتي براي دومين بار به ايران آمد، به آستانه ي حضرت عبدالعظيم الحسني(ع) در شهر ري تبعيد شد. در آن جا به رغم كنترل مأموران مبادرت به تشكيل جلسات مختلف كرد. مردم را به قيام عليه بيدادگري هاي شاه تشويق مي كرد. شاه نيز كه وجود او را در ايران به زيان خود مي ديد، دستور داد مجدداً او را در حالي كه به شدت بيمار بود، از ايران اخراج كنند.

سيد جمال پس از اخراج از ايران وارد بصره، و در آن جا با همكاري يكي از مجتهدين و رهبران قيام مردمي (سيد علي اكبر شيرازي) نامه اي به آيت الله العظمي سيد حسن شيرازي مي نويسد. در اين نامه ظلم هاي فراوان شاه به مردم ايران را متذكر مي شود.

برخي معتقدند كه اين نامه در صدور فتواي مشهور تحريم تنباكو از جانب آيت الله شيرازي و قيام حاصله از آن، تأثير به سزايي داشته است.

حضور سيد در طي سال هاي 1271 - 1270، در عراق تأثير به سزايي بر حيات فكري، سياسي و اسلامي شهرهاي شيعه نشين و گسترش تبليغ و دعوت در جامعه ي اسلامي گذاشت.

 او براي علما و محافل فرهنگي ساير شهرهاي بزرگ عراق، به ويژه نجف و كربلا، شخصيتي شناخته شده بود. همه او را به عنوان رهبر حركت «تجديد در اسلام» مي شناختند. شناخت را از طريق روزنامه ي «عروة الوثقي» و مجله «قانون» كه در لندن به زبان فارسي منتشر مي شد و سيد نيز در نشر آن سهيم بود، كسب كرده بودند.

شهيد مطهري در كتاب بررسي نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير مي گويد: «بدون ترديد سلسله جنبان نهضت هاي اصلاحي صد ساله ي اخير، سيد جمال الدين اسد آبادي معروف به افغاني است.

 او بود كه بيدارسازي را در كشورهاي اسلامي آغاز كرد، دردهاي اجتماعي مسلمين را با واقع بيني خاصي بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جويي را نشان داد... نهضت سيد جمال، هم فكري بود و هم اجتماعي.

 او مي خواست رستاخيزي هم در انديشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگي آن ها... سيد جمال در نتيجه تحرك و پويايي، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاي كشورهاي اسلامي - كه داعيه علاج آن ها را داشت، دقيقاً آشنا شد.

سيد جمال مهم ترين و مزمن ترين درد جامعه ي اسلامي را استبداد داخلي و استعمار خارجي تشخيص داد و با اين دو به شدت مبارزه كرد. آخر كار هم جان خود را در همين راه از دست داد.

 او براي مبارزه با اين دو عامل فلج كننده، آگاهي سياسي و شركت فعالانه مسلمانان را در سياست واجب و لازم شمرد و براي تحصيل مجدد عظمت از دست رفته مسلمانان   مهم ترين دردهاي جامعه ي اسلامي را اين موارد تشخيص داد:

1- استبداد حكام.

2- جهالت و بي خبري توده مسلمانان و عقب ماندن از كاروان علم و تمدن.

3- نفوذ عقايد خرافي در انديشه مسلمانان و دور افتادن آن ها از اسلام نخستين.

4- جدايي و تفرقه ميان مسلمانان به عناوين مذهبي و غير مذهبي.

5- نفوذ استعمار غربي.

سيد چاره اين دردها را در امور زير مي دانست:

1- مبارزه با خودكامگي مستبدان.

2- مجهز شدن به علوم و فنون جديد.

3- بازگشت به اسلام نخستين و دور ريختن خرافه ها و پيرايه هايي كه به اسلام بسته شده است.

4- ايمان و اعتماد به مكتب.

5- مبارزه با استعمار خارجي.

6- اتحاد اسلامي.

7- دميدن روح پرخاشگري و مبارزه و جهاد به كالبد نيمه جان جامعه اسلامي.

8- مبارزه با خود باختگي در برابر غرب.

 آخرين نامه

سيد جمال كه در باب عالي در آنكارا زنداني بود، آخرين نامه خود را در سه شنبه 5 شوال 1314، به يكي از دوستان ايراني خود مينويسد. نااميد از نجات و حيات، كشته شدن خويش را انتظار ميكشد. واپسين كلام سيد چنان نغز و صريح است كه نياز به تحليل ندارد.

«دوست عزيز! من در موقعي اين نامه را مينويسم كه در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه اميد حيات، نه از گرفتاري متألم و نه از كشته شدن متوحش. خوشم بر اين حبس و خوشم بر اين كشته شدن.

 كشته ميشوم براي زندگي قوم. ولي افسوس ميخورم از اين كه كِشتههاي خود را ندرويدم. به آرزويي كه داشتم ،كاملاً نايل نگرديدم. شمشير شقاوت نگذاشت بيداري ملل مشرق را ببينم.

دست جهالت فرصت نداد صداي آزادي را از حلقوم امم مشرق بشنوم. اي كاش من تمام تخم افكار خود را در مزرعه مستعد افكار ملت كاشته بودم. ......

باري، من از دوست گرامي خود، خواهشمندم اين آخرين نامه را به نظر دوستان عزيز و هم مسلكهاي ايراني من برسانيد و زباني به آن ها بگوييد: شما كه ميوه رسيده ايران هستيد و براي بيداري ايراني دامن همت به كمر زده ايد، از حبس و قتال نترسيد. از جهالت ايراني خسته نشويد. از حركات مذبوحانه سلاطين متوحش نگرديد. با نهايت سرعت بكوشيد .با كمال چالاكي كوشش كنيد. طبيعت با شما يار است و خالق طبيعت، مددكار.

سيل تجدد، به سرعت به طرف مشرق جاري است. بنياد حكومت مطلقه منعدم شدني است. شماها تا مي توانيد در خرابي اساس حكومت مطلقه بكوشيد، نه به قلع و قمع اشخاص.

شما تا قوه داريد ،در نسخ عاداتي كه ميانه سعادت و ايراني سد سديد گرديده، كوشش نماييد. نه از نيستي صاحبان عادات. هر گاه بخواهيد اشخاص را مانع شويد، وقت شما تلف مي گردد. اگر بخواهيد به صاحب عادت سعي كنيد، باز آن عادت، ديگران را بر خود جلب مي كند. سعي كنيد موانعي را كه ميانه الفت شما و ساير ملل واقع شده ،رفع نماييد. گول عوام فريبان را نخوريد.»

سيد در اواخر عمر در تركيه زندگي، و غير مستقيم تحت نظر سلطان عبدالحميد، امپراتور عثماني قرار داشت. وقتي خبر قتل ناصرالدين شاه توسط ميرزا رضا كرماني به اسلامبول رسيد، به دستور امپراتور عثماني، از بيش تر ايرانيان درباره ارتباط سيد جمال و ميرزا رضا تحقيق به عمل آمد. سرانجام پليس عثماني طي گزارشي نوشت: «سيد جمال الدين ايراني است . ميرزا رضا به تحريك او مرتكب قتل شاه شده است.»

 سلطان عثماني از سيد جمال در هراس افتاد. دستور قتل او را داد . سرانجام در 19 اسفند 1275 برابر با 9مارس 1897، او را مسموم ساختند. جنازه او را در قبرستان مشايخ اسلامبول به خاك فرستادند.

در سال 1324 شمسي، فيض محمدخان، سفير وقت دولت افغانستان در آنكارا موافقت دولت تركيه را براي نبش قبر سيد به دست آورد. بقاياي جسد سيد را در تابوتي به كابل انتقال داد. برگرفته از: سايت تبيان و http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=35559

باسلام مبارزه امام علی (ع)باعمروبن عبدود مربوط به كدام جنگ وچه سالی می
پس از سرگرداني سپاه شرك،سرانجام عمرو بن عبدود

باسلام مبارزه امام علی (ع)باعمروبن عبدود مربوط به كدام جنگ وچه سالی می باشد؟توضیحات كامل این درگیری وجنگ راتوضیح دهید .باتشكر لطفا منابع پاسخ به سوال را ذكر كنید

پرسشگر گرامی با سلام و تشكر از ارتباطتان با این مركز

پس از سرگرداني سپاه شرك،سرانجام عمرو بن عبدود با چند تن دیگر از سران جنگ مانند ضرار بن خطاب و هبیرة بن ابی وهب و نوفل بن عبدالله و عكرمة و دیگران بر اسبان خود سوار شده و لباس جنگ پوشیدند. اطراف خندق را گردش كرده و بالاخره تنگنایی پیدا كردند كه عرضش كم تر از جاهای دیگر بود. بر اسبان خود ركاب زده و به هر ترتیبی بود خود را به این سوی خندق رساندند . اسبان را به جولان در آورده، شروع به تاخت و تاز كردند. برای جنگ مبارز و هماورد طلبیدند.هیچ یك از آنان در شجاعت،شهرت عمرو بن عبدود را نداشت. سالخورده‏تر و باتجربه‏تر از وی در جنگ ها نبود، بلكه به گفته اهل تاریخ در آن روزگار هیچ شجاعی در میان عرب شهرت عمرو بن عبدود را نداشت. او را«فارس یلیل»می‏نامیدند . با هزار سوار او را برابر می‏دانستند. از این رو مسلمانان نیز از جنگ با او واهمه داشتند و گرنه همراهان او چندان ابهتی برای آن ها نداشت. عمروبن عبدود كه توانسته بود خود را به این سوی خندق برساند و آرزوی خود را كه جنگ در میدان باز با مسلمانان باشد، برآورده سازد،با نخوت و غروری خاص ‏اسب خود را به جولان در آورده و مبارز طلبید.

دنباله ماجرا را راویان به دو گونه نقل كرده‏اند،در برخی از روایات است كه چون علی(ع)دید اینان خود را به این سوی خندق رسانده‏اند، با چند تن از مسلمانان به میدان آمده و خود را به تنگنایی كه عمرو بن عبدود و همراهانش از آن آمده بودند رساند. راه بازگشت را بر آن ها بست . در نتیجه عمرو ناچار به جنگ گردید و مبارز طلبید . علی(ع)به جنگ او آمد. او را به قتل رسانید. در روایات زیادی كه در سیره حلبی و كتاب های دیگر نقل شده ،چنین است كه چون عمرو مبارز طلبید ،كسی جرئت جنگ با او نكرد،جز علی(ع)كه برخاست و از رسول خدا(ص)اجازه گرفت تا به جنگ او برود اما پیغمبر به او دستور داد بنشیند،برای بار دوم عمرو بن عبدود مبارز طلبید .به عنوان سرزنش و استهزای مسلمانان فریاد زد:

 كجاست  بهشتی كه می‏پندارید هر كس از شما كشته شود، داخل آن بهشت می شود؟ 

علی(ع)دوباره از جا برخاست و از رسول خدا(ص)اجازه خواست به جنگ او برود . پیغمبر باز به او اجازه نداد و فرمود:بنشین كه او عمرو بن عبدود است!عمرو بار دیگر  رجزی خواند به صورت تعرض و ایراد و در حقیقت اندرزی ‏توأم با توبیخ و ملامت . رجز این بود :

 صداي من گرفت از بس كه فرياد زدم آيا مبارزي هست و در جايي كه دل شجاعان بلرزد، يعني جايگاه هماوردان سخت نيرو ايستاده‏ام . پيوسته به سوي جنگ هاي سخت كه پشت مردان را مي‏لرزاند شتاب مي‏كنم!به راستي كه شجاعت و سخاوت در جوانمرد بهترين خصلت هاست.

 اين بار نيز علي(ع)برخاست . ديگري جرئت اين كار را نكرد . به تعبير تواريخ مسلمانان چنان بودند كه گويا بر سر آن ها پرنده قرار داشتـ،كنايه از اينكه هيچ حركتي كه نشان دهنده عكس العملي از طرف آنان باشد ،ديده نمي‏شد.

علي(ع)اجازه خواست به جنگ او برود،پيغمبر فرمود:او عمرو است!علي(ع)عرض كرد:اگر چه عمرو باشد!

رسول خدا(ص)كه چنان ديد، رخصت جنگ بدو داده ،فرمود:پيش بيا! چون علي(ع)پيش رفت ،حضرت زره خود را بر او پوشانيد . دستار خويش بر سر او بست . شمشير مخصوص خود را به دست او داد و فرمود:پيش برو. چون به سوي ميدان حركت كرد، رسول خدا(ص)دست به دعا برداشت و درباره او دعا كرد:اللهم احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوق رأسه و من تحت قدميه؛

 خدايا! او را از پيش رو و از پشت سر و از راست و چپ و از بالاي سر و پايين پا محافظت و نگهداري كن.

 در روايت ديگري است كه وقتي علي دور شد،پيغمبر فرمود: لقد برز الايمان كله الي الشرك كله؛ همه ايمان با همه شرك رو به رو شد!

 علي(ع)به سرعت خود را به عمرو رسانده، پاسخ رجز او را اين گونه داد:

شتاب مكن كه پاسخ دهنده فريادت(و خفه كننده‏ات)آمد، با عزمي(آهنين)و بينشي(كامل). صدق و راستي هر رستگاري را نجات بخش است . من با اين عقيده به ميدان تو آمده‏ام كه نوحه نوحه‏گران مرگ را براي تو برپا كنم(و تو را از پاي در آورم)با ضربتي سخت  كه در جنگ ها آوازه‏اش به يادگار بماند.

عمرو كه باور نمي‏كرد كسي به زودي و آساني حاضر شود به ميدان او بيايد و به مبارزه او حاضر شود، با تعجب پرسيد: كيستي؟

فرمود: علي بن ابيطالب هستم،عمرو گفت:اي برادرزاده !خوب بود عموهايت كه از تو بزرگ تر هستند، به جنگ من مي‏آمدند،زيرا خوش ندارم خون تو را بريزم!

 در حديث ديگري است كه گفت: با پدرت ابوطالب رفيق بوده‏ام!

علي(ع)فرمود: لكني و الله احب أن أقتلك مادمت آبيا للحق؛

 من تا وقتي كه از حق روگردان باشي، دوست دارم خون تو را بريزم.

 عمرو بن عبدود به غيرت آمد و خشمناك به علي(ع)حمله كرد،علي(ع)بدو فرمود : در جاهليت با خود عهد كرده و به لات و عزي سوگند ياد كرده بودي كه هر كس سه چيز از تو بخواهد، يكي از آن سه چيز و يا هر سه را بپذيري.عمرو گفت:آري،علي(ع)فرمود:پس يكي از سه پيشنهاد مرا بپذير:

نخست: به وحدانيت خداي يكتا و نبوت پيغمبر گواهي دهي. تسليم پروردگار جهانيان باش.

عمرو گفت:اي برادر زاده! اين حرف را نزن و خواهش ديگري بكن!

علي(ع)فرمود:اما اگر آن را بپذيري، براي تو بهتر است؟ديگر آن كه از راهي كه آمده‏اي، باز گردي(و از جنگ با مسلمانان صرف نظر كن).

عمرو گفت:اين هم ممكن نيست . زنان قريش براي هميشه برای هم بازگو كنند(و گويند عمرو از ترس جنگ گريخت).

علي(ع)فرمود:پيشنهاد سوم آن است كه از اسب پياده شوي و با من جنگ كني.عمرو خنديد و گفت : گمان نمي‏كردم احدي از اعراب مرا به اين كار دعوت كند(و مرا به جنگ با خود بخواند)اين را گفت و از اسب پياده شد . اسب را پي كرده، به علي حمله كرد. شمشيري به جانب سر حضرت حواله نمود كه علي(ع)سپر كشيد و ضربت را رد كرد . با اين حال شمشير عمرو سپر را شكافت و جلوي سر علي(ع)را نيز زخمدار كرد اما علي(ع)در همان حال مهلتش نداده و شمشير را از پشت سر حواله گردن عمرو كرد . چنان ضربتي زد كه گردنش را قطع نمود و او را بر زمين انداخت.

 در روايت حذيفه است كه علي(ع)شمشير را حواله پاهاي عمرو كرد . هر دوپاي او را از بيخ قطع نمود . او بر زمين افتاد . علي(ع)روي سينه‏اش نشست،عمرو با ناراحتي گفت:بر جاي بزرگي نشسته‏اي.سپس از علي درخواست نمود كه پس از كشتن او جامه از تنش بيرون نياورد،حضرت در جوابش فرمود:اين براي من كار سهلي است. پس از آن كه سرش را بريد، تكبير گفت:رسول خدا(ص)فرمود:به خدا علي او را كشت. (1)

پي نوشت:

1. سید هاشم رسولي محلاتي، زندگاني حضرت محمد(ص)،دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 415؛ تاريخ يعقوبي، احمد بن ابي يعقوب ابن واضح يعقوبي (م بعد 292)، ترجمه محمد ابراهيم آيتي ، تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي ، چ ششم ، 1371ش.،ج‏1،ص 409؛

 البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي (م 774)، بيروت، دار الفكر، 1407/ 1986ج‏4،ص 106

در خصوص دختر كشی زمان جاهلیت عوامل متعدد تاثیر داشتند از جمله :
در خصوص دختر كشی زمان جاهلیت عوامل متعدد تاثیر داشتند از جمله :

به چه دلیل عرب جاهلیت دختران خود را می کشتند؟ 2-این عمل در بین چه کسانی رواج داشته؟ چون اگر این عمل فراگیر می بود که زاد و ولد متوقف می شد

در خصوص دختر كشی زمان جاهلیت عوامل متعدد تاثیر داشتند از جمله :

1- خوف از اسیرشدن در جنگ

2- فقر

3- تعصب

اعراب دوران جاهلیت به جهت ترس از اسیر شدن دختران شان در جنگ ،فقر و تعصب های نابجا دختران را زنده به گور می نمودند . تصور می كردند كه دختران در جنگ اسیر می شوند و همین طور تصور می كردند كه آنها  نمی توانند زندگی دختران خود را تامین كنند، لذا دختران را زنده به گور می كردند . از سوی دیگر اعراب جاهلیت از اینكه چه كسانی با دختران آنان از دواج می نمایند احساس ترس می كردند ، مهم تر از همه اینكه  آنان تعصب داشتند كه دختران خود را به ازدواج دیگر آن در بیاورند ، از این رود ختران شان را می كشتند. در تفسیر نمونه می خوانیم :"در عصر جاهليت نيز، براي توجيه جنايت بزرگ «فرزند كُشي» مي‏گفتند: از اين مي‏ترسيم كه در جنگ‏ها دختران ما به دست دشمنان بيفتند، غيرت ناموسي ما ايجاب مي‏كند كه نوزادان دختر را زير خاك پنهان كنيم!، و گاه مي‏گفتند: اگر فرزندانمان زنده بمانند، قادر بر تأمين زندگي آنها نيستيم! (1 )

 "گفته‏اند: سنت دختر كشي از اينجا پيدا شد كه نعمان بن منذر، قومي از عرب را غارت و زنانشان را اسير كرد. در ميان اسيران دختر قيس بن عاصم بود. سپس صلح كردند. از این رو است كه

در سوره: تكوير: آيه- 7 و 8- ميفرمايد: (وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ، بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ) يعني آن هنگامي كه از دختر زنده بگور شده سؤال مي شود: شما بعلت چه گناهي بقتل رسيده اید. "(2)

علامه طباطبای درذیل این آیه:

" وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً". می نویسد:

و معناي آيه اين است كه فرزندان خود را از ترس اين كه مبادا دچار فقر و هلاكت شويد و به خاطر ايشان تن به ذلت گدايي دهيد به قتل نرسانيد، و دختران خود را از ترس اينكه گرفتار داماد ناجوري شويد و يا به جهت‏هاي ديگري مايه آبرو ريزي شما شود مكشيد. زيرا اين شما نيستيد كه روزي اولادتان را مي‏دهيد، تا در هنگام فقر و تنگدستي ديگر نتوانيد روزي ايشان را برسانيد، بلكه مائيم كه هم ايشان و هم شما را روزي مي‏دهيم، آري كشتن فرزندان خطايي است بزرگ.

مساله نهي از فرزندكشي در قرآن كريم مكرر آمده، و اين عمل شنيع در حالي كه يكي از مصاديق آدم‏كشي است، چرا فقط اين مصداق ذكر گرديده؟ مي‏توان گفت كه چون فرزندكشي از زشت‏ترين مصاديق شقاوت و سنگدلي است و جهت ديگرش هم اين است كه اعراب در سرزميني زندگي مي‏كردند كه بسيار دچار قحطي مي‏شد، و از همين جهت همين كه نشانه‏هاي قحطي را مي‏ديدند اول كاري كه مي‏كردند به اصطلاح براي حفظ آبرو و عزت و احترام خود!! فرزندان خود را مي‏كشتند.(3) 

عادت زنده به گور كردن دختران، در عصر جاهلیت در میان همه قبایل عرب رواج نداشته،  این عادت بیش تر از همه در طایفه بنیاسد و تمیم شیوع داشته است.(4) اگر چه در میان آن قبایل نیز همه دست به چنین كاری نمی زدند. هچنین طایفههای مهم و معروف و اصیل، چنین عملی انجام نمیدادند.

پی نوشت ها :

1.تفسیر نمونه ، ناصر مكارم ودیگران ، ج22 ، ص125 ،دار الكتب الإسلامية ،تهران‏ ، 1374 ش‏.

2. ترجمه تفسير الميزان‏ ، (ترجمه محمد باقر موسوي همداني) ، ج13 ، ص 116ناشر: دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ي مدرسين حوزه علميه ،قم‏1374 .

3.همان،ج8، ص289 .

4. تاریخ سیاسی اسلام، حسن ابراهیم حسن، ص 36 ـ 37( ترجمه دكتر پاینده.)، بی نام

شخصیت متضاد هارون الرشید
در مورد هارون الرشيد آمده است، كه دارنده دو شخصيت و چهره متضاد بود.

آیا هاورن شخصیت متضادی داشته و هم شادی می كرده و در هنگام موعظه گریه می كرده است؟

در مورد هارون الرشيد آمده است، كه دارنده دو شخصيت و چهره متضاد بود. هم در مجالس وعظ و موعظه مي نشست و از آن متأثر مي شد و زار زار مي گريست و هم به جنايات و قساوت هاي گوناگون رو مي آورد.

هارون كه در دربار خلافت به دنيا آمده و از كوچكي، با عيش و خوشگذراني خو گرفته بود، كشش نيرومندي به لذت‏طلبي و خوشگذراني و اشرافي گري داشت، از سوي ديگر محيط كشور اسلامي و موقعيت خود وي، ايجاب مي‏كرد، كه يك فرد مسلمانان و پاي بند به مقررات آيين اسلام باشد، از اين رو، وجود او معجوني از خوب و بد و زشت و زيبا بود.

خصوصيات عجيب و متضادي داشت، كه در كمتر كسي به چشم مي‏خورد. ظلم و عدل، رحم و خشونت، ايمان و كفر، سازگاري و سخت گيري، به طرز عجيبي در وجود او به هم آميخته بود. او از يك سو از ظلم و ستم باك نداشت و خون هاي پاك افراد بي‏گناه، مخصوصاً فرزندان برومند و آزاده پيامبر را بي‏باكانه مي‏ريخت، از سوي ديگر هنگامي كه پاي وعظ علما و صاحب دلان مي‏نشست و به ياد روز رستاخيز مي‏افتاد، سخت مي‏گريست!

او هم نماز مي‏خواند و هم به ميگساري و عيش و طرب مي‏پرداخت. هنگام شنيدن نصايح دانشمندان، از همه زاهدتر و با ايمان‏تر جلوه مي‏كرد، اما وقتي كه بر تخت خلافت مي‏نشست و به امور كشور مي‏پرداخت از "نرون" و "چنگيز" كمتر نبود!

مورخان مي‏نويسند: روزي هارون به ديدار "فُضَيل بن عياض"، يكي از مردان وارسته و آراسته و آزاده آن روز رفت. فضيل با سخنان درشت به انتقاد از اعمال نارواي او پرداخت و وي را از عذاب الهي كه در انتظار ستمگران است، بيم داد. هارون وقتي اين نصايح را شنيد، به قدري گريست كه از هوش رفت!

چون به هوش آمد، از فضيل خواست، دوباره او را موعظه نمايد. چندين بار نصايح فضيل، و به دنبال آن، بيهوشي هارون تكرار گرديد! سپس هارون هزار دينار به او داد، تا در موارد لزوم مصرف نمايد.

هارون با اين رفتار، نمونه كاملي از دوگانگي و تضاد شخصيت را نمودار ساخته بود، زيرا گويي از نظر او كافي بود، كه از ترس خدا گريه كند و بيهوش شود. بعد هرچه بخواهد، بدون واهمه بكند. او دو هزار كنيزك داشت، كه سيصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص و خنياگري بودند.

آري هارون هنگام شنيدن وعظ، سخت متأثر مي‏شد و صدا به گريه بلند مي‏كرد، اما هنگام شنيدن موسيقي چنان به طرب مي‏آمد، كه سر از پا نمي‏شناخت. هم نماز مي‏خواند و هم به فسق و فجور مي پرداخت. (1)

پي نوشت:

(1) مهدي پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق(ع)، چ شانزدهم، 1383ش، ص435-440

من دنبال كتابی می گردم كه بتونم در اون مطالبی رو از زمان خلقت آدم و
تاریخ انبیا، سید هاشم رسولی محلاتی.

   من دنبال كتابی می گردم كه بتونم در اون مطالبی رو از زمان خلقت آدم و آسمان، زمین و ... تا آخرین پیامبرمان در آن درج شده باشه و اگر درباره امامان هم باشه خیلی خوب می شه. ممنون می شم اگه اسم چند كتابی را كه در اون با زبانی ساده به این مطالب پرداخته شده باشه به من بدین

  پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

در این باره، به كتاب های زیر مراجعه نمایید:

1. تاریخ انبیا، سید هاشم رسولی محلاتی.

2. حیوة القلوب، علامه مجلسی، تحقیق سید علی امامیان.

3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی

رهایی از افکار منفی
حضرت علی(ع) فرمود:كسی كه در مورد گناهان زیاد فكر كند، گناهان او را به سوی خود می‌كشند».

 برای رهایی از افكار منفی و هوس آلود چه باید كرد؟

فكر منفی و هوس آلود تا وقتی كه انسان را  آلوده به گناه نكند، حتی اگر مقدمات آن را فراهم كرده باشد، گناه نیست و چیزی در نامه او ثبت نمی‏شود. اما فكر و اندیشه به امور هوس آلود و منفی، پاكی و صفای قلب را از بین میبرد و انسان را به ارتكاب آن وا میدارد. حضرت علی(ع) فرمود:

«من كثر فكره فی المعاصی دعته إلیها؛ (1) كسی كه در مورد گناهان زیاد فكر كند، گناهان او را به سوی خود میكشند».

نیز فرمود: «خوض النّاس فی شیءٍٍ مقدّمة الكائن؛ (2) فرو رفتن و تفكر در مورد چیزی، سرآغاز وجود و پیدایش آن است».

از این رو، حضرت مسیح به پیروان خود فرمود: «موسی بن عمران به شما دستور داد زنا نكنید، اما من به شما سفارش میكنم فكر زنا را هم نكنید؛ زیرا كسی كه به زنا بیندیشد، مانند كسی است كه در اتاق زیبا و رنگآمیری شده‏ای، آتش روشن كند. در این صورت، هر چند ممكن است خانه در آتش نسوزد، اما دست كم دود آن را سیاه و خراب میكند». (3)

با یادخدا و اذكاری مانند «بسم الله الرحمن الرحیم ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم» باید از نتایج شوم افكاری هوس آلود به خدا پناه برد.

احتمالاً منظورتان از افكار منفی و هوس آلود، فكر به صحنه های گناه و جنسی است (در صورتی كه چیز دیگری در نظر داشته باشید مطرح بفرمایید). برای بیرون آمدن از افكار در مورد صحنه های گناه و جنسی و كنترل غریزه جنسی، به راهكارهای ذیل توجه نمایید:

1. خود را از محیط ها و موقعیت های تحریك آمیز، دور نگه داشته و تا جایی كه ممكن است، از خلوت گزینی اجتناب ورزید. 

2. ایجاد و تصور اهدف عالی و ارزشمند برای زندگی خود در عرصه  علمی یا غیر آن؛ تا این كه فكر و ذهن شما بیش تر بر امور مثبت متمركز شده و از افكار انحرافی كاسته شود.

3 تا زمانی كه خواب بر شما غلبه نكرد، به رختخواب نروید. اگر امكان داشت، در رختخواب نیز مطالعه كنید.

4. در محیط های كه احتمال تحریك می دهید، یا با شخص و افراد مورد سؤال برخورد می كنید، رفت و آمد نداشته باشید.

5. رفت و آمد با دوستان خوب و مؤمن، نماز اول وقت، نماز با جماعت، پرهیز از دوستان و رفقای بی بند و بار و منحرف.

6. از شنیدن و بازگو كردن سخنان تحریك كننده یا داستان جنسی دیگران اجتناب كنید. با كسانی كه چنین سخنانی دارند، همنشین نشوید.

7. اوقات فراغت را با مطالعه، تفریح، مسافرت و... پر كنید.

8. ورزش و فعالیت بدنی نیز داشته باشید؛ زیرا ورزش مقدار فراوانی از انرژی های بدنی و فكری انسان را به خود اختصاص می دهد و از مسائل دیگر كم می كند.

9. توجه بیش تر به پاداش اخروی، رفتار خوب و دوری از بدی ها و افزودن اطلاعات در این موضوع.

موفق باشید.

 

پی نوشت ها:

1. عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، غرر الحكم و درر الكلم، ص 186، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1366 هجري شمسی.

2. همان، ص 480.

3. العلامه المجلسي، بحار الانوار، ج 14، ص 331، مؤسسه الوفاء، بيروت، لبنان، 1404 ه.ق.

مبارزه با هوای نفس
براي تقويت نفس در برابر خطاها و شياطين بيروني و دروني يا نفس اماره بايد به تهذيب نفس و تقويت اراده همت گماشت.

بسم الله الرحمن الرحيم باسلام مي خواستم بدانم براي تقويت نفس در برابر خطاها و گناهان چه بايد كرد؟

با چه دستورالعمل هائي در زمينه فكر و عمل مي توان به تقويت و پايداري نفس لوامه در مقابل نفس اماره پرداخت؟

براي تقويت نفس در برابر خطاها و شياطين بيروني و دروني يا نفس اماره بايد به تهذيب نفس و تقويت اراده همت گماشت.

الف- تهذيب نفس: تهذيب نفس در دو مرحله انجام مي‏گيرد: 1- تخليه، 2- تحليه.

مراد از تخليه بيرون كردن صفات رذيله و ناپسند از دل و درون است ، و مقصود از تحليه آرايش كردن و تزيين نمودن درون با فضايل و تحصيل صفات پسنديده است. عالمان علم اخلاق ميگويند: براي خودسازي ابتدا بايد«تخليه» يعني دوري از گناه و خالي كردن وجود خويش از رذائل اخلاقي صورت گيرد، سپسدرخت پاكي نشاند. زيرا «ديو چو بيرون رود، فرشته درآيد» بنابراين با وجود صفاتي مانند حسد و كبر و خودپسندي و خودخواهي و هوس گرايي، دسترسي به صفات پسنديده و انجام اعمال خير بسيار مشكل و بلكه ناممكن خواهد بود.

پيامبر(ص) فرمود: «انّالملائكه لا تدخل بيتاً فيه كلب؛(1) خانهاي كه در آن سگ باشد ،ملائكه وارد نميشوند».

در خانه دلي كه پر از سگ هاي درنده است، چگونه فرشته رحمت داخل شود؟پس ابتدا لازم است سگ هاي هار گناه را از درون خانه دل بيرون كرد، آن گاه به «تحليه»و آرايش و زيبا سازي درون پرداخت و به انتظار فرشته رحمت نشست.

علماي اخلاق چهار چيز را در اين امر مؤثر مي‏دانند.

  1. مشارطه، 2- مراقبه، 3- محاسبه،4- معاقبه.

گام اول مشارطه است؛ يعني از سحرگاه هر روز با خود عهد ببندد و  شرط كند كه گناهي مرتكب نشود. گام دوم مراقبت است، يكي از عوامل مهم خودسازي و تهذيب نفس، مراقبت و توجه به نفس و كاركردهاي آن است. كسي كه خود و اعمال و رفتار خويش را در محضر خدا ببيند، همواره مراقب و مواظب نفس خود خواهد بود. انگيزه مراقبت از راه اُنس و تلاوت و تدبر در قرآن و تفكر در مواقف و حسابرسي هاي قيامت تقويت و تحصيل مي گردد. گام سوم محاسبه نفس است، چه بسا انسان به دليل غفلت به وظيفه‏اش عمل نمي‏كند. در اين جا لازم است در پايان هر روز به حساب خويش برسد، تا كاستي‏ها را جبران نمايد. بلكه افرادي كه در آغاز راه هستند لازم است دفتري بردارند، و براي هر ساعتي از ساعات بيداري شبانه روز جدولي تهيه كنند، كاركردهاي زبان، گوش، چشم، دست و پا، و ساير اعضا و جوارح حتي ورودي و خروجي هاي ذهن و فكر و خيال و خطورات قلبي را به صورت كوتاه و فهرست وار ياد داشت كنند، اين عمل موجب مي شود كه نفس بيشتر در كنترل قرار گيرد.(2)  

گام چهارم معاقبت نفس است؛ يعني در صورتي كه با محاسبه فهميد كه بر خلاف عهد و پيمان خود عمل كرده است، نفس خويش را مؤاخذه و تنبيه نمايد.

در رأس همه فضايل  براي تحليه و زينت دادن درون، كسب معرفت است. معرفت به خدا و قرآن و چهارده معصوم (ع) به عنوان آيينه داران جمال خدا، و شناخت آثار و عواقب گناه و نافرماني از خدا است. كسي كه خدا را بشناسد و به صفات جمال او عارف شود، عاشق و شيداي او  مي شود. عاشق هرگز كاري خلاف رضايت و خواست معشوق انجام نمي دهد. شناخت جلال و عظمتش نيز مانع از گناه مي شود. چنان كه در دعاي صباح امير المؤمنين (ع) مي خوانيم: « مَنْ ذَا يَعْرِفُ قَدْرَكَ فَلَا يَخَافُكَ وَ مَنْ ذَا يَعْلَمُ مَا أَنْتَ فَلَا يَهَابُك» كيست كه قدر و عظمت تو را بشناسد، آنگاه از تو نترسد(و گناه و نافرماني كند). انسان وقتي گناه را شناخت و دانست كه سركشي از دستورات و راهنمايي هاي خدا چه عواقب و آثار شومي در سرنوشتش دارد، انگيزه اي براي گناه نخواهد داشت.

ب- تقويت اراده: در تقويت اراده عوامل متعدّدي تأثيرگزار هستند، در ذيل به برخي از آن اشاره مي شود.

  1. مبارزه با عادت ناپسند وهواي نفس:

يكي از عوامل مهم تقويت اراده، مبارزه با عادت‏هاي بد و ناپسند است؛ از اين رو بايد سعي شود با هواهاي نفساني (كه انسان را به اعمال ناپسند مي‏كشاند) مبارزه شده و از عادات ناپسند جلوگيري گردد.

"يك نه گفتن به عادت بد موجب مي‏شود شخص براي مدّتي تجديد قوا كند و بدين وسيله ضعف اراده خود را به تدريج بر طرف سازد". روزي شهيد محراب آيت اللَّه مدني به خادمش گفت: هوس كباب كرده‏ام، مي‏تواني چلوكباب تهيه كني؟ البته سعي كن از جايي بخري كه تميز و غذايش خوشمزه و لذيذ باشد. 

خادم مي‏گويد: من كه هيچ وقت نديده بودم آقا غير از نان و گوجه يا پنير و چاي شيرين غذاي ديگري بخورد، با شوق و عجله گفتم: الان آماده مي‏كنم. زود حركت كردم تا آقا از تصميم خود برنگردد. هنگام حركت به من فرمود: موقع آمدن غذا را در چيزي بپيچ تا ديگران متوجه نشوند. گفتم: به چشم! حركت كردم. از رستوراني كه آشنا بود، غذا تهيه كردم و با اشتياق فراوان در حالي كه آن را مخفي كرده بودم، به منزل برگشتم. سفره‏اي در اتاق آقا پهن كردم و غذا را روي سفره گذاشتم. عرض كردم: آقا! سفره آماده است. تا غذا سرد نشده بفرماييد.

فرمود: شما تشريف ببريد بيرون، بعد از نيم (يا يك) ساعت بياييد، ظرف و سفره را جمع كنيد.

زمان مقرر به اتاق برگشتم، اما با شگفتي و ناراحتي متوجه شدم آقا غذا را ميل نكرده‏اند، پيش خود خيال كردم لابد چيزي در غذا ديده يا باب ميلش نبوده كه نخورده‏اند. پرسيدم: غذا باب ميل شما نبود؟! فرمود: غذا باب ميل بود و هيچ مشكلي نداشت.گفتم:پس چرا تناول نفرموديد؟ گفت: از اول هم بناي خوردن نداشتم.

چند روزي بود اين نَفْس، هواي چلوكباب كرده بود. مي‏خواستم او را ادب كنم و به او بفهمانم اگر بخواهم مي‏توانم فراهم كنم، اما اين كار را نمي‏كنم. خواستم غذا را جلوي چشم نفس قرار دهم، تا آن را ببيند و عطر آن را استشمام كند، وقتي به او ندادم، ديگر چنين هوسي نكند.

2- تمرين تمركز حواس:

تمرين تمركز حواس يكي از راه‏هاي تقويت اراده است. براي تمركز حواس بايد نظم و انضباط در همه امور زندگي ايجاد كرد، و با برنامه ريزي فعاليت‏هاي خويش را پيش برد.

3- انجام وظايف الهي:

يكي از عوامل مهم تقويت اراده، انجام وظايف الهي و حاضر دانستن خداوند در همه صحنه‏هاي زندگي است. نماز را اوّل وقت خواندن، مقررّات الهي را رعايت نمودن، اجتناب از گناه، هر كدام مهم‏ترين عامل تقويت اراده به شمار مي‏آيد. كسي كه روزه مي‏گيرد؛ در واقع با تمام هوس‏ها و رذايل اخلاقي مبارزه مي‏كند. كسي كه به عبادت خداوند مي‏پردازد، آرامش رواني پيدا مي‏كند. آرامش رواني مؤثرترين عامل تقويت اراده است

4- اعتماد به نفس:

خودباوري و اعتماد به نفس نيز عامل مهم تقويت اراده است. اگر انسان استعداد و قابليت‏هاي خويش را بشناسد و باور كند كه توان انجام خيلي از چيزها را دارد، در تصميم‏گيري خويش دچار مشكل نمي‏شود.

5- بهره‏گيري از سرگذشت انسان‏هاي با اراده:

خواندن سرگذشت انسان‏هاي با اراده، عامل تعيين كننده‏اي در تقويت اراده است.

خواندن زندگي نامه انسان‏هاي با اراده موجب مي‏شود كه انسان در برابر عواملي كه موجب ضعف اراده مي‏شود، مقاومت نموده و عوامل تقويت اراده را تجربه كند، مثلاً يكي از عوامل موفقيت "پشتكار" است.در كتاب رمز پيروزي مردان بزرگ از آيت‏الله جعفر سبحاني و سيماي فرزانگان از رضا مختاري داستان‏هاي زيادي از بزرگان نقل شده است.

پي نوشت‏ها:

1. حسن بن ابي الحسن ديلمي، ارشاد القلوب، ناشر دار الشريف الرضي للنشر، 1413 ق، ج 1، ص 174.

2. جهت آگاهي بيشتر در مورد تهيه جدول محاسبه، رجوع شود به رساله « لقاء الله » تأليف ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي، چاپ سوم، سال 1381، ص 89

دفاع از خود در برابر دیگران
چند راه وجود دارد:

 افرادی كه نمی توانند از خود در برابر دیگران دفاع كنند باید چه كنند ؟

چند راه وجود دارد:

1.اين افراد در زمينه اعتماد به نفس ضعف دارند ،يعني اعتماد به نفس آن ها كم است . بايد به تقويت آن بپردازند .

 مي توانيد با سوال ديگري از مركز راه هاي اعتماد به نفس را از ما بخواهيد، مثلا تماس تلفنی09640

2.اگر نمي توانند به صورت كامل از خود دفاع كنند، به صورت كوتاه و ضمني و خلاصه از خود دفاع كنند ،مثلا وقتي كسي راجع به او سخناني مي گويد، بعد از اتمام سخنانش در يك جمله بگويد: تمام حرف هاي شما درست نبود و يا  اين حرف ها خلاف واقع است . همين قدر هم موثر است.

3- اگر سخنان افراد بار حقوقي دارد ، مي تواند وكيل بگيرد تا از او دفاع كند . اگر بار حقوقي ندارد ، مي تواند از دوست يا همراهي كه خوب حرف مي زند، بخواهد در دفاع از خودش به او كمك كند.

4- اگر به هيچ وجه نمي تواند از خود دفاع كند، سعي  نماید با چنين افرادي كم تر برخورد داشته باشد و زمينه را براي اين حرف ها كم كند.موفق باشيد

اهمیت اخلاق در اجتماع
نگاهي گذرا به كتاب آسماني، اعمال ديني وسيره وسخنان بزرگان دين، نشان از اين امر مهم دارد كه اسلام، ديني است اجتماعي

لطفا در مورد اهميت اخلاق اجتماعي برايم بگوييد و اگر مي شود منابعي را ذكر كنيد

برادر گرامي! از دغدغه شما در اين عصر خشنود گشتيم، زيرا پرداختن به بحران اخلاق اجتماعي در جامعه اسلامي معضلي است و با توجه به اهميت و تبعات آن بايد مورد توجه علما دلسوز، دانشجويان و طلاب مدارس ديني قرار گيرد تا با تغيير رويكرد موجود، جامعه اسلامي را در پاك نمودن از اين آفت ياري دهند.

نگاهي گذرا به كتاب آسماني، اعمال ديني وسيره وسخنان بزرگان دين، نشان از اين امر مهم دارد كه اسلام، ديني است اجتماعي و از كساني كه خويش را از جامعه جدا كرده و تنهايي و دور بودن از مردم را برگزيده اند، سخت بيزار است.

- جايگاه و اهميت اخلاق و قوانين آن در اسلام:

هر جامعهاي براي برقراري استقرار و ثبات نياز به برخي ضوابط و قوانين اخلاقي دارد كه ضايع شدن آنها باعث پاره شدن نخي ميگردد كه افراد جامعه را بهم پيوند داده است. در اين ميان اسلام مجموعهاي از قواعد و اصول اخلاقي را در اين زمينه وضع كرده كه هر فطرت و سرشت پاكي در مقابل آنها به پاس احترام خواهد ايستاد.

همچنين قرآن كريم اساسنامهاخلاقي براي هر فرد مسلم مقرر نموده تا در تمامي مراحل زندگي شخصي عملاً تطبيق گردد، مسائلي كه در ظاهر بسيار شخصي و خاص فرد است. ولي در ساختار سلوكي و رفتاري او بسيار مؤثر و بيانگر و تكوين دهندهي شخصيت اسلامي و انساني او ميباشند.

از بين سورههاي بزرگ قرآن كريم كه حقايق عقيده، برنامه شريعت، راه و رسم انسانيت، مرام ادب و الفباي اخلاق را در لابلاي محتواي خود دارد سوره«حجرات» ميباشد.

خداوند در اين سورهي مبارك در كمال صراحت و وضوح به مسلمانان ارشاد ميفرمايد: «شيوهزندگي شما با سائر انسانها فرق دارد، يعني مسلمانان بايد در جامعهبشري اسوه و نمونهاخلاق الهي و قرآني باشند، و جامعه اسلامي بايد نمادي از عدالت اجتماعي، و در ‌‌نهايت احترام و ادب با پروردگار عالم، و رسول برگزيدهي او و در مقابل ساير انسانها باشد. از اين رو ميتوانيم اين سورهي مبارك را «سورهاخلاق» ناميد و اين حقيقت را دريافت كه درجات ايمان به درجات اخلاق نيك وابسته است.(1) چنانچه پيامبر(ص) فرمودهاند: «أَكْمَلُ المُؤْمِنِينَ إِيمَانًا أَحْسَنُهُمْ خُلُقًا»(2) كاملترين مؤمنان در ايمان خوشاخلاق ترينشان ميباشند.

اخلاق نيكو پيرايهاي نيست كه بينيازي از آن ممكن باشد، بلكه جزو اصول زندگي است كه دين آن را ميپسندد و صاحبان آن را محترم ميشمارد.

همچنين از ايشان (ص) روايت شده كه فرمودند:

«إِنَّ مِنْ أَحَبِّكُمْ إِلَيَّ وَأَقْرَبِكُمْ مِنِّي مَجْلِسًا يَوْمَ القِيَامَةِ أَحَاسِنَكُمْ أَخْلَاقًا»(3) همانا از محبوبترين و نزديكترين شما در مجلس من روز قيامت خوش اخلاقترين شما ميباشد.

در سايه نظام اخلاقي اسلام و در آغوش تعليم و تربيت پيامبر بزرگ اسلام و مكتب و مدرسه قرآن حكيم چنان نسلي تربيت گرديد كه به نيكوترين صفات و بهترين اخلاق متصف بودند، و از اخلاق پست و عادات زشت و صفات بد رهائي جستند، و توانستند در مدت زمان اندكي اين دين بر حق را به اقصي نقاط عالم برسانند.

پيامبر اكرم(ص) از‌‌همان ابتدا دعوت ديني، نخستين هدف و غايت بعثت خويش را چنين معرفي نمودند: «إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق»(4) بدان جهت خداوند مرا به رسالت برگزيده است كه مكارم اخلاق را تكامل بخشم و انسان را با اخلاق حسنه بيارايم.

و در مورد دين و شيوه زندگي خود چنين فرمودند: «الدين المعاملة» دين تنها و تنها نحوه برخورد و رفتار با ديگران است.

از اين رو ميتوان گفت؛ اسلام دين اخلاق پسنديده است، و داعي انسانها به داشتن اخلاقي نيك بر اساس آموزههاي وحي بوده، و به تربيت جامعه اسلامي بر آن علاقمند و مصرّ مي باشد. و خداوند نيز پيامبر خود را چنين تمجيد مينمايد: «وَ إِنَّكَ لَعَلي‏ خُلُقٍ عَظيم»(5) ‏و راستي كه تو را خويي والاست.

اساساً اسلام بدين منظورآمده است تا انسان و بشريت را بسوي زندگي درخشان با فضايل اخلاقي و تربيتهاي نيكو با گامهايي گسترده به پيش ببرد.

- جايگاه و اهميت اخلاق در اجتماع:

جايگاه و اهميت اخلاق در زندگي اجتماعي تا بدان جاست كه حتي عمل كردن به قوانين و مقررات اجتماعي نيز بدون پشتوانه اخلاق ممكن نيست و اخلاق، بهترين ضامن اجراي قوانين و مقررات است. ازاين رو، مباحث اخلاقي، از مهم ترين هدف هاي ارسال پيامبران به شمار مي رود و بدون آن، نه دين براي مردم مفهومي خواهد داشت و نه دنياي آنها سامان مي يابد.(6)

در حقيقت، زماني انسان شايسته نام انسان است كه اخلاقي انساني داشته باشد. در غير اين صورت، حيواني خطرناك است كه با استفاده از هوش سرشار انساني، به ويراني جامعه خود دست مي زند، براي رسيدن به منافع نامشروع مادي، جنگ و خونريزي برپا مي كند و براي فروش جنگ_افزارهاي ويران گر خود، بذر نفاق و كينه در جامعه مي پراكند.

همچنين اگر اخلاق نباشد، دين نيز نخواهد بود و با آسيب پذيري اخلاق افراد، جايگاه حقيقي دين؛ يعني قلب هاي مؤمنان خدشه دار مي شود. از آموزه هاي ديني به_ويژه سخنان گهربار پيامبر خدا و امير مؤمنان، صلوات الله عليهما نيز به خوبي درمي يابيم اخلاق هاي فاسد اجتماعي مانند كبر، حسد، غيبت و كينه، نقش بسزايي در دين ستيزي و دين گريزي انسان دارند. از آنجا كه ريشه كن كردن اين ويژگي هاي ناپسند به آساني امكان پذير نيست، بسياري از افراد به دين داري حقيقي تن نمي دهند و چه بسا از آن روي گردانند و با ارزش هاي اسلامي مخالفت مي كنند.(7)

- حاصل سخن اينكه:

طبق تعاليم اسلامي اخلاق مومن بايد در اعمال او جلوه يابد. عبادت مومن بايد بر فكر، روح و جسم او تاثير بگذارد و خروجي اين عبادات رفتار، تفكر و روحيه توام با ايمان فرد مومن در جامعه و رابطه با ديگران است.

آشنايي با اهميت اخلاق، انگيزه فراگيري مباحث اخلاقي را در انسان بيشتر مي كند و هرچه افراد جامعه با اهميت اخلاق در روابط اجتماعي و محيط اجتماع بيشتر آشنا شوند، در پيمودن مسير رشد و تعالي خود و ديگران موفق تر خواهند بود.

- منابعي براي مطالعه بشتر:

1- اخلاق و آداب در تبليغ، نويسنده: حافظ نجفي.

2- اخلاق اجتماعي در اردوها و محيط هاي جمعي، نويسنده: محسن غرويان.

3- اخلاق اجتماعي جوانان، نويسنده: علي اصغر ظهيري.

4- اصول اخلاق اجتماعي اسلام از منظر امام خميني(ره)، نويسنده: ابوالفضل هدايتي.

5- اخلاق اجتماعي پيامبر(ص)، نويسنده: دكتر محسن نيازي، مرتضي جعفرپور.

6- اخلاق اجتماعي دختران، نويسنده: علي اصغر ظهيري.

7- اخلاق اجتماعي در نهج البلاغه، نويسنده: مجموعه نويسندگان.

8- دراصول كافي، گفتاري به نام «باب العشره»؛ يعني چگونگي معاشرت با ديگران آمده است.

پي نوشت ها:

1. براي مطالعه بيشتر به سوره حجرات(49) مراجعه كنيد.

2. ابوداوود، حديث ۴۶۸۲ و احمد، حديث ۲/۲۵۰.

3. سنن الترمذي، كتاب البر و الصلة عن رسول الله، باب ماجاء في معالي الأخلاق، حديث شماره: 1941.

4. متقي الهندي، كنز العمال، مؤسسه الرساله، بيروت، 1409 ه.ق. ج13، ص151، ح36472.

5. قلم(68) آيۀ ۴.

6. مكارم شيرازي ناصر، اخلاق در قرآن، مدرسه امام علي، قم، سال 1379ش. ج 1، ص 17.

7. علياكبر رشاد و همكاران، دانشنامه امام علي عليه السلام، ج 4، ص 422.

اخلاق عملی
سيره و روش انبياء و ائمه(ع) وعموم مؤمنان و افراد متشرع در طول تاريخ بر محور امر به معروف و نهي از منكر و سفارش خانواده

 آيا زن و شوهر در قبال نماز خواندن يكديگر مسئول هستند؟ ايا ايه اي در امر به اين عمل در قرآن آمده است؟ ايا در قيامت در اين رابطه از انسان بازخواست مي شود؟

سيره و روش انبياء و ائمه(ع) وعموم مؤمنان و افراد متشرع در طول تاريخ بر محور امر به معروف و نهي از منكر و سفارش خانواده و زن و فرزندان خود در مورد نماز بوده است. آنان خود را در مشكلات و گرفتاري ها، خوشي ها و خوشبختي هاي خانواده شريك مي دانستند. براي روشن شدن حقيت مطلب به چند آيه قرآن كريم تمسك مي جوييم. خداوند در سوره مريم سيره و روش زندگي و برخورد حضرت اسماعيل صادق الوعد (ع)  با خانواده اش را اين گونه بيان مي كند:« كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا»(1) او همواره و هميشه خانواده اش را به نماز و زكات فرمان مي داد،( از اين جهت كارهايش )همواره مورد رضايت پروردگارش بود. نكته مهم در آيه ذكر شده اين است كه احساس مسؤليت در برابر خانواده و امر كردن آنان به نماز و زكات را سبب جلب رضايت خداوند دانسته است. احساس مسؤليت حضرت لوط (ع) در برابر سرنوشت خانواده اش را قرآن چنين بيان مي كند: « رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ » (2) پروردگارا ! من و خانواده ام را از آن چه ( گناهان و اعمال زشتي كه) اين ها انجام مي دهند رهايي بخش. خداوند براي ايجاد احساس مسؤليت بيشتر در انسان ها در برابر كارهاي همسر و فرزندان زيان كاران حقيقي را اين گونه معرفي مي كند: « قل إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِين» (3) ( اي پيامبر ) بگو: زيان كاران واقعي آنانند كه سرمايه عمر و وجود خويش و خانواده شان را ( به خاطر بي توجهي به امر تربيت شان و افتادن خود و خانواده در گناه) از دست داده اند. آگاه باشيد كه زيان آشكار همين است. با  نگاه به «هر كسي در برابر كاركردهاي خانواده خود مسؤليت دارد »، است كه خداوند به پيامبر اكرم (ص) خطاب مي كند و مي فرمايد:«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» (4) و خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن صبور و شكيبا باش. همان گونه كه مفسرين نوشته اند، اگر چه ظاهر آيه خطاب به پيامبر اكرم (ص) است. ولي در حقيقت منظور از آن عموم مسلمانان است (5) يعني عموم مسلمانان در برابر نماز و كاركردهاي خانواده خود مسؤليت دارند و موظفند خانواده خود را به نماز خواندن و صبر و شكيبايي در قبال انجام واجبات و ترك محرمات و گناهان امر كنند. مسلمان دلسوز و متعهد و اهل تقوا نه تنها در برابر نماز خانواده بايد احساس مسؤليت كند، بلكه در باره  همه كارهاي شان و هر چيزي كه به سرنوشت و آينده آنان بستگي دارد بايد احساس مسؤليت كند. از اين رو قرآن كريم به عموم مؤمنان خطاب مي كند و مي فرمايد: « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ» (6) اي همه كساني كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از( افتادن در) آتشي كه هيزم آن انسان ها و سنگ هاست نگه داريدو محافظت كنيد. اميدواريم همه ما از مردان و زنان درس هاي عملي براي زندگي خود  از راهنمايي هاي قرآن و چهارده معصوم (ع) بگيريم.

پي نوشت ها:

1. مريم ( 19)، آيه 55.

2. شعراء ( 26)، آيه 169.

3. زمر (39)، آيه 15 و شوري ( 42)، آيه 45.

4. طه ( 20)، آيه 132

5. تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج 13، ص 341، ناشر دارالكتب الاسلاميه، تهران 1371.

6. تحريم ( 66 )، آيه 6.

صفحه‌ها