پرسش وپاسخ

در كتب روايي اهل سنت نقل شده:

 «قال سمعت عمر بن الخطاب رضي الله عنه يقول سمعت هشام بن حكيم بن حزام يقرأ سورة الفرقان علي غير ما أقرؤها وكان رسول الله صلي الله عليه وسلم أقرأنيها وكدت ان أعجل عليه ثم أمهلته حتي انصرف ثم لببته بردائه فجئت به رسول الله صلي الله عليه وسلم فقلت اني سمعت هذا يقرأ علي غير ما أقرأتنيها فقال لي أرسله ثم قال له اقرأ فقرأ قال هكذا أنزلت ثم قال لي اقرأ فقرأت فقال هكذا أنزلت ان القرآن انزل علي سبعة أحرف فاقرؤا منه ما تيسر؛(1) راوي گويد از عمر شنيدم كه مي گفت هشام بن حكيم بن حزام سوره فرقان را به نحوي غير آنچه ما از رسول خدا شنيده بوديم ، قرائت مي كرد . او را به نزد رسول خدا بردم و از وي شكايت كردم . رسول الله امر به آزادي او كرد و از وي خواست سوره را بخواند و او خواند و پيامبر تاكيد كرد كه اين چنين بر وي نازل شده است و دوباره از او خواست سوره را بخواند و اين بار به قرائت ديگر خواند و حضرت تاكيد كرد كه اين گونه هم بر او نازل شده است و فرمود: قرآن بر هفت حرف بر من نازل شده است و هر چه مي توانيد از آن بخوانيد».

روايات ديگري هم به اين مضمون نقل مي كنند كه دلالت دارد قرآن بر قرائت هاي مختلف نازل شده است. (2)

با توجه به اين روايات اهل سنت معتقد به نزول قرآن بر هفت قرائت مشهور مي باشند . آيت الله خويي ضمن اشاره به تناقض هاي موجود در اين روايات به دلالت آنها پرداخته و مي گويد اختلاف قرائات كه در زمان عثمان ظاهر شد ، نقمتي براي امت اسلام بود كه عثمان براي حل آن اقدام كرد  در حالي كه اين روايات اين اختلاف را به زمان رسول خدا مي رساند و مورد تاييد ايشان و رحمت و توسعه بر امت مي شمارد و ... ؛ بنا بر اين به اين روايات نمي توان اعتماد كرد. (3)

قرآن قطعا بر يك قرائت نازل شده و اختلاف قرائت ها عوامل مختلفي دارد از جمله نوشتن كلمات تفسيري پيامبر توسط اصحاب و اجتهاد قاريان و ...

در روايات شيعه نزول قرآن بر هفت قرائت و حرف ( به معناي قرائت ) به شدت رد شده است. راوي گويد:

«قلت لأبي عبد الله ( عليه السلام ) : إن الناس يقولون : إن القرآن نزل علي سبعة أحرف ، فقال : كذبوا أعداء الله ولكنه نزل علي حرف واحد من عند الواحد؛ (4) به امام صادق عرض كردم ك مردم مي گويند قرآن بر هفت حرف نازل شده است؟ دشمنان خدا دروغ مي گويند ؛ قرآن از جانب خداي يگانه به يك حرف (و قرائت) نازل شده است».

اما مشابه اين عبارت در روايات شيعه هم وارد شده از جمله: 

«أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام . أنزل القرآن علي سبعة أحرف كلها شاف كاف، أمر ، و زجر ، و ترغيب ، و ترهيب ، و جدل ، و قصص ، و مثل؛ (5) امام صادق (ع) فرمود: امام علي فرمودند قرآن بر هفت حرف ( و فن و روش) نازل شده است: امر ، نهي ، ترغيب و تشويق ، تحذير و ترساندن ، جدل ، قصه و مثل.

پس اگر اين روايت از معصوم رسيده باشد به معناي نزول قرآن بر هفت قرائت نيست بلكه به معناي نزول قران بر هفت روش تربيتي است ( در تربيت اين امور نياز است  در برخي موارد بايد امر كرد در برخي موارد بايد نهي نمود گاهي تشويق گاهي تحذير و ...)

براي اطلاع بيشتر به : خويي ، البيان ، ص 159 - 163 مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. بخاري، صحيح، دار الفكر، 1401 ق، ج 3، ص 90.

2. ر. ك: خويي، البيان،  ص 171.

3. همان، ص 177- 183.

4. كليني، كافي، تهران ، اسلاميه، 1367 ش، ج 2، ص 630.

5. محدث نوري، مستدرك الوسائل، قم، آل البيت، 1415، ج 1، ص 347.

 

دانشمندان حكمت هاي متعددي براي نزول تدريجي قرآن ذكر كرده اند:

1- برخي از حوادث و رويدادها كه در زمان پيامبر اتفاق مي افتاد، زمينه نزول بسياري از آيات و سور قرآني بوده است، كه از آن(اسباب النزول ) يا(شأن نزول ) تعبير مي­كنند. اين گونه نازل شدن قرآن هم ياري پيامبر از آسمان در آن واقعه بود كه او را از حيرت و سردرگمي در مي آورد و هم آيه در ذهن و روح مسلمانان نفوذ مي كرد.

2- يكي از فايده هاي نزول تدريجي ايجاد روحيه و تازه شدن ارتباط با عالم غيب و باعث آرامش خاطر و دلگرمي پيامبر بوده است: "كذلك لنثّبت به فؤادك و رتلناه ترتيلاً؛ به صورت تدريجي قرآن را نازل مي كنيم تا دل وقلب تو محكم شود".(1)

3- نزول تدريجي اين امكان را به اصحاب مي دهد كه بتوانند قرآن را حفظ كنند. اگر قرآن يك دفعه برمردم آورده مي شد، توان حفظ كردن آن نبود: "و قرآناً فرقناه لتقرأه علي الناس علي مكث و نزلّناه تنزيلاً؛ قرآن را به صورت پراكنده و به تدريج نازل كرديم تا پيامبر باتأمل و درنگ آن را همگام با نزول آن بر مردم بخواند".

4- اگر قرآن و تمامي احكام آن يك باره نازل مي شد، مردم زير بار وظائف آن نمي رفتند، چون مردم با آداب و رسوم كهن و ريشه داري سر و كار داشتند كه ترك آنها به صورت يك باره و سخت و ناهموار بود. مثلاً در مورد شراب، روزه و اجراي حدود الهي، كم كم و به تدريجي و مرحله مرحله اين احكام براي مردم آورده شد.(2)

پي نوشت ها:

1. فرقان، آيه 33.

2. حجتي، سيدمحمدباقر، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 22به بعد، با تلخيص و اضافات.

درروایات چنین آمده:

"قيل يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب؟ قال: شيبتني سورة هود و الواقعة و المرسلات و عم يتساءلون و إذا الشمس كورت(1)

به رسول خدا عرض شد: چه زود پير شدي؟

حضرت فرمود: سوره هود، واقعه، مرسلات، عم يتسائلون و اذا الشمس كورت مرا پير كردند".

"شيبتني سورة هود و أخواتها: الواقعة، والقارعة، والحاقة، إذا الشمس كورت و سأل سائل(2)

سوره هاي هود، واقعه، قارعه، الحاقه، اذا الشمس كورت و سئل سائل مرا پير كردند".

"شيبتني هود و أخواتها و ما فعل بالأمم قبلي(3)

سوره هود و اخواتش و رفتاري كه با امت هاي(سركش و طاغي) قبل شد، مرا پير كرد".

"شيبتني هود وأخواتها: ذكر يوم القيامة، وقصص الأمم(4)

سوره هود و اخواتش و ياد قيامت و قصه(تلخ) امت هاي قبل مرا پير كرد".

"شيبتني هود و أخواتها الحاقة والواقعة وعم يتساءلون و هل أتاك حديث الغاشية(5) سوره هود، الحاقه، الواقعه، عمّ و "هل اتاك حديث الغاشيه" مرا پير كرد".

بسياري از مفسران گفته اند رسول خدا اين كلام را فرمود زيرا در سوره هود آمده:

"فاستقم كما امرت و من تاب معك(6) و به بعضي از علما نسبت داده شده كه در خواب رسول خدا را ديد و از ايشان پرسيد: منظور شما از "مرا سوره هود پير كرد"، چه بوده است؟ آيا به خاطر اين بوده كه در اين سوره قصص انبياي قبل و هلاك امت ها آمده است؟

حضرت فرمود: نه، بلكه به خاطر اين آيه: "فاستقم كما امرت" است".(6)

علامه طباطبايي مي نويسد:

اين كه در اين آيه خطاب متوجه شخص پيامبر شده، علاوه بر اين كه تشريف و رعايت احترام او هست، شدت و سنگيني بار او را هم مي رساند و او را با هول خطاب و ترس مكالمه با مقام متعالي حق هم روبرو مي كند و سنگيني اين خطاب براي آن حضرت با سنگيني اي كه به بقيه امت متوجه مي شود، برابري مي نمايد و به همين جهت مفسران كلام پيامبر را كه فرمود اين سوره مرا پير كرد، به خاطر وجود اين آيه گرفته اند.(7)

ايشان در بحث روايتي، روايتي را از درالمنثور نقل مي كند كه وقتي اين آيه نازل شد، رسول خدا خطاب به مسلمانان فرمود:

شمّروا شمّروا = آستين ها را بالا بزنيد، آستين ها را بالا بزنيد

و بعد از آن، خندان ديده نشد.(8)

صاحب رياض السالكين هم گويد كه اين آيه با امر به استقامت، جميع انواع تكليف را در بر مي گيرد.(9)

امام به نقل از استادش(هم چنين بعض ديگر از عرفا) مطرح مي كند كه صرف امر به استقامت سبب پيري زودرس پيامبر نشده، زيرا امر به استقامت در سوره شوري هم آمده(10) ولي آنچه سبب اين پيري گشت، اين بود كه ايشان به استقامت امت هم مأمور شد(و من تاب معك) و وظيفه استقامت امت وقتي به دوش ايشان واقع شد، او را پير كرد.

البته همان گونه كه ملاحظه شد اين كه آيه "فاستقم. . . " يا ذيل آن(و من تاب معك) سبب پيري زودرس ايشان شده باشد، استنباط است و روايتي مبني بر آن نداريم. اما در روايات سوره هود و سوره هاي ديگري كه "اخوات آن" خوانده شده اند، سبب پيري زودرس معرفي گشته اند و در آن سوره ها آيه "فاستقم. . " و يا شبيه به آن نيست. بلكه قدر مشترك آنها انعكاس حالات قيامت و هول هاي آن مي باشد و بنا بر آن روايات، اين تهديدهاي كمر شكن در روح مبارك آن حضرت تاثير شديد گذارده و ايشان را پير كرده است.(11)

با توجه به توضيحات احتمال قوي است كه منظور از سخت ترين و پرمشقت ترين آيه، آيه 112 سوره هود باشد.

پي نوشت ها:

1. متقي هندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 ق، ج 2، ص 313.

2. سيوطي، الجامع الصغير، بيروت، دار الفكر، 1401 ق، ج 2، ص 82.

3. همان.

4. همان.

5. متقي هندي، همان.

6. اردبيلي، احمد بن محمد، زبده البيان، تهران، مرتضويه، ص 168.

7. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، قم، انتشارات اسلامي، 1374ش، ج 11، ص 50.

8. همان، ص 66.

9. مدني، سيد علي خان، رياض السالكين، قم، انتشارات اسلامي، 1415 ق، ج 3، ص 310.

10 شوري(42) آيه 15.

11. مكارم شيرازي، ناصر، الامثل، قم، مدرسه امام علي، 1421ق، ج 19، ص 286؛ طباطبايي، همان، ج 11، ص 66.

قرآن كريم آخرين كتاب آسماني است...

قرآن كريم آخرين كتاب آسماني است كه مانند كتب آسماني پيشين از طريق وحي و خداوند بر پيامبر اسلام(ص) نازل شد. اين كتاب در واقع دستورات و راهنمايي هاي خداوند است به بشريت براي رسيدن به سعادت و كمال ابدي كه از طريق فرشته وحي بر پيامبر اكرم(ص) نازل شد و از معجزات جاودانه و دليل بر صدق ادعاي نبوت آن حضرت به شمار مي رود.

فوايد متعددي كه متوقف بر نزول قرآن مي  باشد، زمينه ساز نزول قرآن و علت نزول آن مي باشد كه به برخي از اين فوايد و اهداف كه در قرآن بيان شده اشاره مي كنيم.

مهم ترين هدف نزول قرآن كريم اين است كه انسان ها را از ظلمات جهل خارج كرده و به صراط مستقيم كه مايه فلاح و رستگاري است هدايت نمايد؛ زيرا قرآن كريم نور است و خاصيت نور اين است كه خودش روشن است و روشن كننده ديگران است:«الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلي‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ(1)؛ الف، لام، راء. كتابي است كه آن را به سوي تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكي ها به سوي روشنايي بيرون آوري: به سوي راه آن شكست ناپذير ستوده».

به سبب داشتن اين فايده مهم خداوند قرآن كريم را با اوصافي همچون «هُدي» «رحمت» «شفا» و «بُشري» و ... معرفي نموده است:« وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً وَ بُشْري‏ لِلْمُسْلِمينَ؛(2) اين كتاب را كه روشنگر هر چيزي است و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگري است، بر تو نازل كرديم.»

اما گرچه هدف اصلي نزول قرآن، هدايت انسان ها به سوي صراط مستقيم است، ولي براي رسيدن به اين هدف كارهاي مختلفي بايد صورت بگيرد. به اعتبار اينكه اين كارها براي رسيدن به صراط مستقيم لازم است، در آيات قرآن به عنوان اهداف متوسط براي نزول بيان شده است. برخي از اين كارها  عبارتست از:

1. تدبر و تفكر در آيات الهي كه مقدمه‌اي براي پندگيري و در نتيجه هدايت فردي مي باشد:« كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ(3)؛ كتابي مبارك است كه آن را به سوي تو نازل كرده‏ايم تا در [باره‏] آيات آن بينديشند، و خردمندان پند گيرند.» در جاهاي متعددي مي فرمايد: «لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏» و « لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ».

2. تقواي الهي كه مقدمه رسيدن به سعادت فردي مي باشد:« وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فيهِ مِنَ الْوَعيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً(4)؛ اين گونه آن را [به صورت‏] قرآني عربي نازل كرديم، و در آن از انواع هشدارها سخن آورديم، شايد آنان راه تقوا در پيش گيرند، يا [اين كتاب‏] پندي تازه براي آنان بياورد.»

اين دو مورد همان تعليم و تزكيه است:« هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ(5)؛ اوست آن كس كه در ميان بي‏سوادان فرستاده‏اي از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و [آنان‏] قطعاً پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند».

3. تحقق حاكميت دين الهي بر مردم كه مقدمه سعادت اجتماعي انسان ها مي باشد:« إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّهُ وَ لا تَكُنْ لِلْخائِنينَ خَصيماً(6)؛ اين كتاب را به حقّ بر تو نازل كرديم، تا ميان مردم به [موجب‏] آنچه خدا به تو آموخته داوري كني، و زنهار جانبدارِ خيانتكاران مباش.»

4. عدالت جو نمودن مردم كه مقدمه‌اي براي تامين سعادت اجتماعي انسان ها مي باشد:« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(7)؛ پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند».

آيات مذكور بيانگر اين حقيقت است كه قرآن زمينه ساز هدايت مؤمنين و پندگيري خردمندان است و معناي آن اين نيست كه قرآن بايد همه انسان ها اعم از كافر و مؤمن و عاقل و سفيه را هدايت كند، چون قرآن علت كامل براي هدايت نيست، بلكه زمينه ساز هدايت براي كساني مي باشد كه زمينه هدايت را داشته باشند:« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَساراً(8)؛ آنچه را براي مؤمنان مايه درمان و رحمت است، از قرآن نازل مي‏كنيم، ولي ستمگران را جز زيان نمي‏افزايد».

قرآن كريم همان گونه كه مايه بشارت و هدايت مؤمنين و موعظه اي براي متقين مي باشد، اتمام حجت و هشداري براي كافران نيز مي باشد.

پي نوشت ها:

1.  ابراهيم(14) آيه 1.

2.  نحل(16) آيه 89.

3.  ص(38) آيه 29.

4.  طه(20) آيه 113.

5.  جمعه(62)آيه 2.

6.  نساء(4) آيه 105.

7.  حديد(57) آيه 25.

8.  إسراء(17) آيه 82.

از آيات قرآن بر مي آيد كه غالب وحي ها در شب انجام شده است

حضرت موسي وقتي از مدين به سوي مصر مي آمد، شب هنگام كه راه را گم كرده بود، در طور آتشي ديد. در آن جا خطاب خدا به وي رسيد. به دعوت فرعون و نجات بني اسرائيل مأموريت يافت. براي گرفتن تورات هم چهل شب به طور به مناجات رفت تا خدا الواح تورات را بر او نازل كرد. در مورد قرآن هم تصريح شده كه نزول دفعي آن در شب مبارك قدر بوده است.

ظاهرا علت آن است كه براي گرفتن وحي بنده بايد مقرّب باشد. تقرب در شبانگاهان و در عبادت ها و مناجات هاي شبانه بهتر حاصل مي شود، زيرا بنده از همه مشغوليت ها بريده و به تمام قلب به سوي خدا رو كرده و با همه وجود، متوجه درگاه خداست.

علامه طباطبايي در مورد ميقات شبانه حضرت موسي مي نويسد:

حساب را  روي شب‏ها برده، نه روزها و حال آن كه در اين مدت موسي روزها هم در ميقات به سر برده و معمولا در اين گونه موارد حساب روي روزها برده مي‏شود، نه شب‏ها، شايد براي اين است كه غرض از ميقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است كه شب‏ها اختصاص بيش تري براي اين كار داشته و حواس انسان جمع‏تر و نفس براي انس گرفتن آماده‏تر است، آن هم در چنين مناجاتي كه در آن تورات نازل شده است. هم چنان كه در باره رسول خدا (ص) فرموده:

يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ... إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا، إِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِيلًا إِنَّ لَكَ فِي النَّهارِ سَبْحاً طَوِيلًا؛ (1)

اي جامه بر خود پيچيده ، شب را زنده بدار ، مگر اندكي را ... ما به تو سخني دشوار را القا خواهيم كرد. شب‏هنگام از بستر برخاستن، موافقت زبان و دل را افزاينده‏تر است و بيان سخن را استوار دارنده‏تر كه كارهاي تو در روز بسيار است. (2)

پس چون در شب بنده به درگاه خدا قرب بيش تري پيدا مي كند، براي پذيرش وحي آمادگي بيش تر دارد. از اين رو خداوند قرآن را در شب قدر به قلب پيامبر نازل كرده است.  

پي نوشت ها :

1. مزمل ( 73) آيه 1-7.

2. طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني،چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1374 ش، ج ‏8، ص 303.

خداوندي كه قرآن را براي هدايت بشر نازل كرده، و پيامبرش كه قرآن بر او نازل شده، بهتر مي دانند كه قرآن را چگونه تنظيم كنند

اين ترتيب، ترتيبي است كه به دستور پيامبر صورت گرفته و ما در اين موارد بايد تابع محض باشيم

البته نقل شده كه مصحف امير مؤمنان بر حسب تاريخ نزول تدوين شده بود كه متاسفانه مورد بي مهري خلفا قرار گرفت البته آن مصحف در كنار آيات تفسير و شان نزول آنها نيز نوشته بود. كه چون اين مصحف فعلا در دست ما نيست. در هر حال آنچه مهم است اين كه اين ترتيب نزول به اعتقاد اكثر عالمان شيعه و سني طبق دستور پيامبر(ص) است كه تابع وحي بوده است و ترتيب نزول آيات و سوره ها هم در كتب تفسيري و روايي ثبت شده تا ناسخ از منسوخ و مطلق از مقيد شناسانده شود. 

خداوند حكيم است و براي بيان احكام زمينه چيني مي كند و در زمان مقتضي، آن ها را ابلاغ مي نمايد تا مورد پذيرش جامعه واقع شود. براي مثال به جريان اعلام تدريجي تحريم خمر و نوشيدني هاي مست كننده  و فلسفه اين تدريج اشاره مي كنيم.

شراب در همه شريعت ها حرام بوده و در اسلام هم هيچ گاه شراب حلال نبوده كه بعدا حرام شود؛ بلكه حرمت شراب تدريجي اعلام شده است. 

در عرب قبل از اسلام، ميگساري بسيار رواج داشت و از عادات شايع عرب بود (متاسفانه در امت ها و ملل ديگر نيز اين عادت شوم رواج فراوان دارد و به توجيهات مختلف سعي مي شود آن را موجه جلوه دهند).

از آن جا كه اعلام حرمت آن به صراحت و يك باره به احتمال قريب به يقين با انكار عمومي مواجه مي شد، قرآن اعلام تدريجي حرمت آن را پيش گرفت و در چهار مرحله آن را بيان نمود :

در مرحله اول فرمود:

«و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا ». (1)

در اين آيه از شراب در مقابل رزق نيكو نام برد تا از نيكو نبودن آن به طور غير مستقيم ياد كند .

در مرحله دوم به صورت كلي و مجمل و بدون تبيين و تفصيل گناه و فحشاء را حرام شمرد بدون اين كه تصريح كند كه شراب از مصداق هاي گناه است:

«قل انما حرم ربي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغي بغير الحق». (2)

اين آيه در مكه نازل شد و بدون نام بردن از شراب خواري و اعلام مشتمل بودن آن بر گناه ، به صورت كلي هر آنچه گناه و فحشا باشد را حرام اعلام كرد.

در اين آيه و آيات ديگر كه عنوان گناه و فحشاء حرام شده، هر كاري كه مخالف فرمان خدا و تجاوز به حريم عبوديت يا به حق ديگران باشد، گناه شمرده شده و چون در ميگساري هم گناه بزرگ است، از اين رو به حكم اين آيات ممنوع است.

در مرحله سوم به صراحت از نماز خواندن در حال مستي نهي كرد:

«لا تقربوا الصلوة و انتم سكاري». (3)

در مرحله بعد يادآوري كرد كه گرچه شراب منافعي دارد (از خريد و فروش و تجارت آن به منفعت مالي مي رسند و يا با خوردن آن از ترس و اضطراب و اندوه نجات يافته و شادابي به دست مي آورند) (4) ولي اين منافع در قبال گناهي كه در آن است، قابل اعتنا نمي باشد:

«و يسالونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما» . (5)

با وجود اين آيات كه حرمت را مي رساند، بعضي باز هم از نوشيدن شراب دست بردار نبودند تا اين كه  خداوند به شديدترين وجه و با چندين تاكيد  حرمت آن را اعلام كرد و فرمود:

«يا ايها الذين آمنوا انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان، فاجتنبوه لعلكم تفلحون انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة  و البغضاء في الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون». (6)

در مورد زنا هم كه از عادات شايع عرب بخصوص زنان بود و روسپيگري شغل رسمي بسياري بود ، نيز اين اعلام به نوعي تدريجي بود. در آيات فراواني از زنا نهي شد، ولي حد آن سال ها بعد از هجرت نازل گرديد.

متاسفانه با اين كه زنا شايع بود ، ولي عرب جاهلي به حكم غيرت غلط خود از زناي مردان چشم مي پوشيد ولي با زناي زنان برخورد بسيار شديدي داشت و معمولا مردان قبيله زن زناكار را ننگ خود مي شمردند و با كشتن او اين ننگ را از دامن قبيله پاك مي كردند. (كاري كه هنوز هم در بين بعضي قبايل و عشاير مرسوم مي باشد.)

خداوند براي اصلاح رفتار غلط آن ها با زنا و زمينه چيني براي بيان حكم زنا ، ابتدا دستور مي دهد زناني را كه مرتكب اين عمل شنيع مي شوند بعد از اين كه چهار نفر بر اين عمل شنيع شهادت دادند ، در خانه (يا زندان) حبس كنيد تا بميرند يا حكم خدا در باره آن ها نازل شود. نص و لفظ آيه به شرح زير است:

«وَ اللاَّتي‏ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّي يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلاً ». (7)

و كساني از زنان شما كه مرتكب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آن ها بطلبيد! اگر گواهي دادند، آنان [زنان‏] را در خانه ها (ي خود) نگاه داريد تا مرگشان فرا رسد يا اين كه خداوند، راهي براي آن ها قرار دهد.

اينجا مي فرمايد تا خدا (در زمان و فرصت مناسب) حكم آنان را نازل كند نه اين كه خدا در باره آن ها فكر كند و تصميم بگيرد. حكم نزد خدا معلوم و محفوظ است، ولي بيان آن زمينه مي خواهد و تا رسيدن زمينه ، حكم آن ها حبس است.

بعد خدا با نازل كردن آيه 2 سوره نور،  حكم زن و مرد زاني را مشخص كرده و هر كدام را به تحمل صد تازيانه محكوم مي كند. بنا بر اين ، اين گونه نيست كه خدا بخواهد فكر كند و سبك سنگين نموده و تصميم بگيرد؛ بلكه براي اين است كه شرايط و زمينه آماده شده و حكم زنا را نازل كند. (8)

مثل اين كه شما مي خواهيد شخص كافري را مسلمان كنيد، آيا يكباره تمام دستورات دين را از او مي خواهيد يا اين كه تدريجا و مرحله به مرحله پيش مي رويد ؟ اعلام دستورات ديني به صورت تدريجي به اين شخص نشانه ضعف شما نيست؛ بلكه به خاطر آمادگي نداشتن و ضعف اوست .

پي نوشت ها:

1. نحل (16) آيه 67 (و ميوه هاي درخت خرما و انگور از نعمت هايي است كه شما از آن شراب و رزق پاكيزه مي گيريد).

2. اعراف (7) آيه 32 (بگو پروردگارم همه فاحشه هاي اشكار و پنهان را و نيز گناه و ستم بدون حق را  حرام كرده است).

3. نساء (4) آيه 42 (با حال مستي به نماز نزديك مشويد).

4. ترجمه الميزان، ج2، ص294؛ الاصفي، ج1، ص104؛ ارشاد الاذهان، ص39.

5. بقره (2) ايه 219 (از تو در باره خمر و قمار مي پرسند ؛ بگو: در آن دو گناه بزرگ است و منفعت هايي و گناهش بيش از منافع آن است).

6. مائده (5) آيه 91 (اي كساني كه ايمان آورده ايد شراب و قمار و انصاب و ازلام فقط پليدي و از عمل شيطان است ، زنهار كه از آن اجتناب كنيد ؛اميد كه رستگار شويد . تنها هدف شيطان اين است كه با شراب و قمار بين شما كينه و دشمني بيندازد و شما را از راه خدا و نماز بازدارد ؛ آيا از آن ها دست بردار مي شويد) .

7. نساء (4) ايه 15.

8. بلاغي محمد جواد ، آلاء الرحمن ، اول ، قم ، بنياد بعثت ، 1420، ج2 ، ص 57.

قرآن، كتاب هدايت و آموزش و راهنمايي به باورهاي حق...

قرآن، كتاب هدايت و آموزش و راهنمايي به باورهاي حق و اخلاق متعالي و اعمال صالح براي انسان ها است و نيازي نيست در اول هر آيه اي كه متضمن دعا است، كلمه «قل» ذكر كند؛ چون در آغاز قرآن خداوند هدف از نزول آيات را براي ما تشريح كرد كه اين كتاب براي تعليم و هدايت شما نازل كردم. از اين رو، دستورات آن متوجه شما است.

 

اولين سوره كامل كه بر پيامبر اكرم نازل شده سوره حمد است و به نام فاتحه الكتاب خوانده مي شود.

از آنجا كه پيامبر ازهمان ابتداي بعثت نماز را طبق سنت اسلامي انجام مي داد و نماز بدون سوره حمد نماز نيست لازمه آن مقرون بودن بعثت با نزول سوره حمد است.

بعضي مفسرين قائلند كه سوره حمد دو بار نازل شده است و دليل آنرا اين آيه مي دانند:

« وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ »(1)

و همانا ما به تو سبع المثاني (سوره حمد) و قرآن بزرگ داديم.

در روايات شيعه و سني آمده است كه مراد از «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي»، سوره حمد مي‏باشد. زيرا اين سوره در هر نماز دو بار خوانده مي‏شود و دو بار نازل شده و در روايتي آمده كه خداوند مي‏فرمايد: من سوره حمد را ميان خود و بندگانم دو قسمت كرده‏ ام نيمي از آن در مورد من است و نيمي از آن به بندگانم ارتباط دارد.(2)

اما اولين آياتي كه بر پيامبر اسلام نازل شد پنج آيه اول سوره علق مي باشد:« اقرأ باسم ربك الذي خلق ...»(3) در 27 رجب كه مقارن با بعثت پيامبر بود.هنگامي كه فرشته وحي فرود آمد و پيامبر را با عنوان نبوت ندا داد و به او گفت بخوان گفت چه بخوانم؟گفت« اقرأ باسم ربك ...»(4)

پي نوشت ها:

1.حجر(15)آيه87.

2.قرائتي،محسن،تفسير نور، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن،ج6،ص252.

3.علق(97)آيه 1.

4. معرفت،محمد هادي،تاريخ قرآن،انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،ص 43و44.

قرآن كتاب خدا ست و بر پيامبرش نازل كرده و فهمانده و او را مأموريت داده كه اين قرآن را به مردم ابلاغ كند و برايشان تفسير و تبيين كند:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (1)

اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان!

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (2)

و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي(وتفسير كني ).

َيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ(3)

و آنها را كتاب و حكمت بياموزد.

پس خداوند هم قرآن را نازل كرده و هم در كنار آن مفسر قرار داده كه قرآن را آن گونه كه بايد مي فهمند و تفسير مي كنند تا بدين صورت حق بر بشر تبيين شود و روشن گردد و براي گمراهان حجتي نماند و اين نبودن حجت براي كفر و گمراهي را بعد از نزول قرآن و بيان رسول اين گونه اعلام مي كند:

وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ  (4)

و چگونه كفر مي ورزيد با اينكه (در دامان وحي قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‏شود و پيامبر او در ميان شماست؟!

بعد از پيامبر هم "اهل بيت " او مفسران خدايي قرآن مي باشند كه در كنار قرآن ضامن هدايت اند و با تمسك به آن دو از گمراهي در امان خوهند ماند و حديث متواتر "ثقلين" بر آن دلالت صريح دارد. (5)

پس با وجود قرآن و عترت كه تا سال 329 ه.ق حضور محسوس در جامعه داشته و در اين مدت قرآن را تفسير كرده و حكم آن را براي زمان ها و شرايط مختلف بيان كرده اند، ما مي توانيم حق را در هر موردي بيابيم و حجت خدا بر ما تمام است حالا اگر ما حق را نخواهيم و خود را به نفهميدن بزنيم، اين ديگر نتيجه هواپرستي خود ما است نه اين كه راه روشن نبوده و ما به اشتباه افتاده ايم.

اما حالا و در دوران غيبت حكما و عرفا و فلاسفه ممكن است در مسائل ريز و اجتهادي استنباط خطا داشته باشند كه اين حد از اشتباه و خطا براي غير معصوم طبيعي و مورد چشم پوشي است. اما در مسائل اصلي و مهم آيات و روايات آن قدر زياد و معنايشان چنان واضح است كه حق طلب را به حق مي رساند.

عالمان در دوره غيبت ابتدا خود را از هوا و هوس و انگيزه هاي غير خدايي تخليه كرده و به گنجينه آيات و روايات بر اساس چارچوبي كه پيامبر و امامان ارائه داده اند، مراجعه كرده و به استنباط معارف و احكام قرآني مي پردازند و با توجه به بيانات فراوان قرآن و حديث در شرايط مختلف زماني كه در 4 قرن حضور معصوم ارائه شده، بينش و حكم حق را استنباط مي كنند و اشتباهات احتمالي و نا خواسته آنها در ريزه كاري ها ، طبيعي بوده و مورد چشم پوشي است. 

خلاصه آن كه ما در دوران غيبت معصوم دو راه داريم:

يكي آن كه  به طور كلي تفسير قرآن را ممنوع اعلام كنيم كه اين خود باعث دور كردن مردم از معارف قرآن ميشود و ديگر آن كه با وجود خطاهاي احتمالي اجازه تفسير قرآن را به علماء و بزرگان بدهيم. اگرچه ما را صدرصد به واقع نرسانند. و به قول معروف آب دريا را اگر نتوان كشيد يا به قدر تشنگر بايد چشيد. 

پي نوشت ها:

1. مائده (5) آيه 67.

2. نحل (16) آيه 44.

3. بقره (2) آيه 129.

4. آل عمران (3) آيه 101.

5. سيد علي ميلاني، حديث الثقلين، قم، مركز الابحاث العقائديه، 1421 ق. 

صفحه‌ها