پرسش وپاسخ

جایگاه استخاره در دین اسلام كجاست و برای چه اموری و توسط چه اشخاصی...
استخاره به معنای طلب خیر است؛ یعنی انسان از خداوند بخواهد كه او را به نیكی و خیر برساند. . .

جایگاه استخاره در دین اسلام كجاست و اگر جایگاهی دارد برای چه اموری بوده و چگونه و توسط چه اشخاصی باید انجام شود؟ با تشكر

استخاره به معنای طلب خیر است؛ یعنی انسان از خداوند بخواهد كه او را به نیكی و خیر برساند. كلمه استخاره بعدها به تفأل بر قرآن و انجام با تسبیح یا به نحو دیگر (استخاره ذات الرقاع ) مصطلح شده است. مردم از استخاره، عمل تفأل را میفهمند و متأسفانه بسیاری از ایشان نمیدانند كه استخاره چیست و در چه مواقعی میبایست استخاره كرد! آیا اگر استخاره، خوب یا بد آمد، الزامآور است یا خیر؟ یعنی اگر كسی برخلاف استخاره عمل كرد باید منتظر عواقب آن باشد یا آن كه عواقبی در پی نخواهد داشت؟

خداوند انسان را عاقل آفرید كه با كمك عقل بتواند از گمراهی و ظلمت نجات پیدا كند.

عقل در تمام ابعاد زندگی چون چراغ هدایتی است كه نورافشانی كرده و جهالت را از بین میبرد.

انسان عاقل میبایست در هنگام تصمیم بر هر كاری ابتدا عقل خود را حاكم كرده و از آن نظر بخواهد، مثلاً برای ازدواج، عقل میگوید: فردی را برای همسری برگزین كه دارای اصالت خانوادگی بوده و از اخلاق و ایمان برخوردار باشد.

فهم این موضوع همگانی است. كیست كه نداند؟ استخاره همیشه بعد از استشاره و مشورت است. حال اگر عقل راه به جایی نبرد و هنوز زاویههایی وجود دارد كه ناشناخته مانده است، در این صورت برای اطمینان خاطر و نجات از سردرگمی، به شخص عالمی مراجعه كرده و از او میخواهند كه به قرآن تفأل زند تا با راهنمایی این كتاب آسمانی، از حیرت و اضطراب بیرون آید.

پس انسان ابتدا به عقل مراجعه میكند. عقل آن اندازه اهمیت دارد كه در شرع یكی از منابع استنباط احكام به شمار آمده است و رابطه نزدیكی با شرع و دین دارد.

عامل دیگری كه همسو با عقل است، مشورت است كه میتواند تأثیر بسیاری در رفع اضطراب و شك بگذارد. قرآن میفرماید: «و شاورهم فی الامر؛ (1) ای پیامبر! در كارها با آنان مشورت كن!».

پس در هر كاری ابتدا تعقل و سپس مشورت و در نهایت اگر حیرت بر طرف نشد، استخاره انجام شود و بهتر است استخاره با قرآن به دست عالمی وارسته انجام شود.

خاصیت استخاره رفع تحیر و خروج از بن بست و توكل بر خدا است و نمیتوان گفت كه استخاره واقعیت را به انسان مینمایاند، مگر این كه استخاره به دست اولیای خدا صورت گیرد.

استخاره میتواند توسط خود شخص انجام شود، به خصوص اگر با آیات قرآن مأنوس بوده و در فهم معنا و مفهوم آیات مشكلی نداشته باشد و یا توسط شخص دیگری كه دارای شرائط استخاره باشد .

پینوشت‌‌ها:

1. آل عمران (3 ) آیه 159.

طبق آيه 102سوره بقره سحروجادو حقيقت دارد ولي تا زماني كه خدا نخواهد...
آنچه مراجع مي گويند اين است كه سحر و جادو كه به اذن خدا واقع مي شود بسيار كم است و راه نجات

باسلام. طبق آيه 102سوره بقره سحر و جادو حقيقت دارد ولي تا زماني كه خدا نخواهد اتفاقي رخ نمي دهد با اين وجود بعضي از مراجع مراجعه به كساني را كه ابطال اين اعمال را مي دانند درست دانسته و مي گويند اينها وسيله اي از سوي خدا هستند. سوال من اين است پس مراجعه ما به قرآن,مفاتيح,صحيفه سجاديه و يا نذر به درگاه معصومين چه مي شود؟ آيا اينطور نيست كه براي هر حاجت و گرفتاري بايد خدا راصدا زد و نياز را به درگاه او برد نه خلقش چرا كه او نيز نيازمند است؟ آيا تناقض وجود ندارد با خواست و اراده خدا كه در آيه آمده؟

است و اگر جايي سحري واقع شد بايد به كساني كه توانايي باطل كردن سحر را دارند مراجعه كرد و اين مراجعه به اسباب و وسايل، با توحيد منافات ندارد و مثل مراجعه به پزشك براي درمان بيداري است و با توسل و دعا و  حاجت خواستن از خدا هم منافات ندارد و مي تواند در ضمن مراجعه به باطل كننده سحر، دعا و توسل هم داشته باشد و اصولا راه صحيح هم توأم ساختن اين دو است.

آنچه مراجع مي گويند اين است كه سحر و جادو كه به اذن خدا واقع مي شود بسيار كم است و راه نجات هم نه اوراد و راه هاي بي سند و مدركي است كه افراد دعاخوان، فال بين و رمال و ... ارائه مي دهند، بلكه راه در امان ماندن از آن فقط دعا و پناه بردن به خدا و توكل به او و سپردن خود به خداست.

اين ها كه ادعاي ابطال سحر و جادو را دارند غالبا فريبندگاني هستند كه از جهل و سادگي مردم سوء استفاده كرده و آنها را سركيسه مي كنند و مراجعه به آنها رونق دادن به بازار خرافات است و گر نه اگر به واقع سحري انجام شد و كسي راه ابطال سحر مي دانست، مراجعه به او هيچ منعي ندارد.

تكليف برخي احاديث كه در تضاد با هم هستند چيست؟ . . .
اصولا رواياتي كه به دست ما رسيده، مسير طولاني تقريباً هزار ساله را پيموده تا به ما رسيده است. . .

با عرض سلام

تكليف برخي احاديث كه در تضاد با هم هستند چيست؟

مثل احاديث پيرامون نحوه ي ازدواج فرزندان آدم(ع) يا احاديث مربوط به نشانه هاي ظهور.

مدتي قبل امام جماعت مسجدمان گفت شفاعت ائمه فقط در روز قيامت است و در برزخ شفاعتي نداريم به استثناي امام حسين(ع) كه در برزخ هم دستگيري مي كنند. همان روزها ديدم در يكي از برنامه هاي مذهبي تلويزيون گفته شد دستگيري ائمه از لحظه ي مرگ تا روز قيامت است

اصولا رواياتي كه به دست ما رسيده، مسير طولاني تقريباً هزار ساله را پيموده تا به ما رسيده است. اگر مشاهده شده روايات با هم در برخي موارد جزئي متناقض هستند، مسلّماً يكي از آن دو صحيح نيست يا هر دو صحيح نيست يا علّتي مانند تقيه در كار بوده است وامام معصوم يكي را از روي تقيه فرموده است. گاهي امامان بزرگوار شيعه در جواب سؤال كنندگان به جهت تقيه و وجود  حكام ظالمي مانند بني اميه و بني عباس، به صورت متفاوت جواب مي دادند چون گاهي مخالفت كردن با حكام ظالم، به ضرر شيعيان يا امامان(ع) تمام مي شد.

علت ديگر در اختلاف بين روايات، مقدار فهم سؤال كنندگان و حاضران بود. بديهي است اگر عالمي از امام سؤال مي كرد، يكجور جواب مي شنيد و همان سؤال را اگر شخص عامي و كم سوادي سؤال مي كرد، امام جور ديگري جواب مي داد.

علت ديگر اختلاف بين روايات، نقل به معنا بودن بيش تر روايات است، زيرا برخي ازكساني كه مطالبي و حديثي را ازامامان مي شنيدند، عين الفاظ امام را نقل نمي كردند، بلكه مضمون و محتواي كلام امام را به ديگران منتقل مي كردند و اين نحوه از نقل روايات باعث اختلاف در روايات مي شد.

علاوه بر اينكه بسياري از رواياتي كه به ظاهر متعارض مي نمايند، در واقع متعارض نيستند؛ بلكه مكمل و قرينه همديگرند. توهم تعارض در اين گونه روايات، از نگاه ابتدايي و بدون تامل ناشي مي شود، در حالي كه با تامل، مي توان اين روايات به ظاهر متعارض راجمع كرد. گاه روايتي حكمي عمومي را بيان مي كند و روايت ديگر، مواردي خاص را از شمول حكم خارج مي نمايد، يا روايتي حكمي را با اطلاق بيان مي كند و روايت ديگر قيدهاي آن حكم را مشخص مي نمايد.

از آن جا كه در زمان حيات معصومين (ع) بسياري از اين عوامل باعث پيدايش روايات متعارض شده است، خود آنان راه علاج روايات متعارض را آموزش داده اند. راهي كه مي تواند فقيه را در شناخت راي صحيح امام معصوم (ع) ياري كند. بنابراين، وجود روايات متعارض، نشانه تعارض در دين يا عدم عصمت ائمه اطهار (ع) نيست. روايات متعارض گرچه فهم احكام ديني را براي فقيه دشوارمي كند، خود دين راه علاج آن را آموزش داده است و با رعايت قواعد آن ، اين مشكل برطرف مي شود، يا به حداقل مي رسد. براي شناخت كامل ديدگاه دين در يك مسئله، نمي توان تنها به يك روايت بسنده كرد، بلكه بايد همه آيات و روايات و دلايل عقلي مربوط به آن مسئله را به دقت بررسي كرد.

بعد از مقدمه فوق درباره روايات متعارض و متضاد، بايد بگوييم كه اين روايات اگر در باب فقه و احكام اسلامي باشد، يك بحثي دارد كه علماي فقه و اصول در باب روايات متعارض، بحث هاي زيادي دارند و راه قبول و رد اين روايات را بيان كرده اند از جمله اينكه اگر دو روايت با هم متعارض شد، بايد به مرحجات مراجعه كرد. اين گونه روايات چون به جنبه عملي دين مربوط است و بايد تكليف درباره آن مشخص شود، از اهميت بيشتري برخوردار بوده و به همين دليل راهكارهاي تشخيص روايت صحيح از غير صحيح مشخص شده است. اما اگر روايات متعارض مربوط به اعتقادات باشد، مانند نمونه هايي كه در سوال ذكر كرده ايد، نمي توان گفت تمام آنها متعارضند، بلكه بعضي از آنها مثل روايات باب شفاعت، مطلق و مقيد هستند، يعني بعضي روايات اصل شفاعت را بيان مي فرمايد كه شفاعت چيزي است كه وجود دارد و قابل انكار نيست، و بعضي روايات ديگر آن را مقيد مي كند به اذن خدا يا مربوط به قيامت و...

روايات شيعه با عقل جور نيست و اينا دستي نوشتشون و خيلياشون از شعوبيه..
اولين شبهه اي كه در پرسش شما مطرح است، تعارض روايات شيعه با عقل است. . .

سلام عليكم

ببخشيد يكي هس بهم ميگه روايات شيعه با عقل جور نيست و اينا دستي نوشتشون و خيلياشون از شعوبيه گرفته شدن.خواستم ببينم قضيه چيه؟اصلا شعوبيه چي هست؟به ابوحاتم سجستاني چهر ه ي نامدار شعوبي استناد ميكنه كه ظاهرا از روات شيعه هستشو ميگه اينا خيلي از احاديث شيعه رو اوردن،جنبش و حركتشون هم ايران بوده واسه همين اكثر شيعه ها دور و ور ايران جمع شدن و سنيا تمام دنيا پخشن،مدينه و خونه ي خدا اونجا همه سنين.اينا همه حرفاش بود جوابشو بدين من 18 سالمه همين چيزاي كوچيك خداي نكرده بعد حاد ميشه،منتظرتون هستم""" ازتون ممنونم يا علي""""

پرسش شما مشتمل بر شبهات گوناگوني است كه پاسخ گويي تفصيلي به همه آنها مجال ديگري را مي طلبد و در اينجا به صورت اجمالي به برخي از آنها پاسخ مي دهيم.

 اولين شبهه اي كه در پرسش شما مطرح است، تعارض روايات شيعه با عقل است. اين نسبت ناروا براي كساني كه با تفكرات شيعه و اهل سنت آشنا هستند آن قدر واضح و روشن است كه نياز به جواب و پاسخ ندارد. چرا كه اكثر اهل سنت كه طبق اصطلاع علم كلام به اشاعره معروف هستند. اساسا نقشي براي عقل قائل نيستند تا اشكال كنند كه روايات شيعه در تعارض با عقل است گروه هاي مختلفي چون حشويه، اهل حديث، ظاهريه و ... در اهل سنت هستند كه از جمله نظرات و آراء آنان مي توان به  عدم جواز استفاده از اجتهاد، به دليل ابتنا بر عقل انسان وحرمت كلام و بحث استدلالي درباره اصول دين اشاره كرد و لذا تا آنجا پيش رفته اند كه براي خداوند متعال جسم قائل شده اند و گفته اند خداوند متعال قابل ديدن با چشم است!

علاوه بر اين صرف اينكه ما بگوييم روايات شيعه با عقل در تعارضند و مدركي براي سخن خود نداشته باشيم قابل پذيرش براي هيچ عاقلي نيست. چند مورد را بياوريد تا جواب بدهيم.

شبهه ديگري كه در پرسش شما مطرح شده است اين است كه منشأ روايات شيعه شعوبي ها هستند!

 مدركي كه براي اين ادعا مطرح شده اين است كه چون ابوحاتم سجستاني چهره  نامدار شعوبي از جمله راويان شيعه است و لذا همه روايات شيعه از شعوبي هاست!

 در پاسخ به اين ادعا بايد بگوييم كه اولا: ابو حاتم سهل بن محمد بن عثمان سجستاني كه از شاگردان دانشمند نحوي معروف «اخفش» بوده در علوم نحو، لغت، قرائت و حديث نزد اهل تسنن شهرت داشته و در كتابهاي اهل سنت در توصيف وي آمده:« الإمام العلامة أبو حاتم سهل بن محمد بن عثمان السجستاني ثم البصري المقريء النحوي اللغوي صاحب التصانيف... حدث عنه أبو داود والنسائي في كتابيهما» (1)

 «امام  و علامه ابوحاتم سهل بن محمد بن عثمان سجستاني بصري، قاري، نحوي، لغوي و صاحب تأليفات گوناگوني است...ابوداود و نسائي در كتاب خود از وي روايت كرده اند»

اين توصيفي است كه خود اهل سنت درباره وي دارند و حتي در دو كتاب روايي اساسي اهل سنت يعني سنن ابوداود و سنن نسائي از وي روايت نقل شده است!

از سوي ديگر ابوحاتم سجستاني جزء روات شيعه نيست و در هيچ يك از كتب رجال شيعه از وي به عنوان يكي از راويان شيعه نام برده نشده است. بر فرض كه به تعداد انگشتان دست از وي روايت هم نقل شده باشد آيا صرف اينكه يكي از راويان به فلان فرقه منتسب است باعث مي شود كه همه روايات يك مذهب از آن فرقه خاص باشد اگر اين قاعده را بپذيرم بنابراين در كتب اهل سنت نيز از ابوحاتم روايت نقل شده پس تمام روايات اهل سنت هم به شعوبيه بر مي گردد؟! آيا اين استدلال قابل پذيرش است؟!

نكته ديگر اينكه «شعوبيه» به جماعتي اطلاق مي‏شود كه مخالف جدي فضيلت عرب بر ساير اقوامند و مي‏گويند كليه ملل و امم عالم، برابر و مساويند(شعوب جمع شعب به معناي قوم و ملت است) و براي اثبات منطق خود به آيات قرآن و احاديث نبوي استناد مي‏كردند؛ از جمله‏ اين آيه كه خداوند متعال مي فرمايد:

« يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ » (2)

« اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيست،) گرامي‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است! »

اين جنبش واكنشي بود به تبعيض نژادي برخي اعراب خصوصا بني اميه كه اينان، ملل غيرعرب را بندگان يا به قول خودشان موالي خطاب مي‏كردند و از دادن مشاغل كشوري و مذهبي به آنها خودداري مي‏نمودند.(3)

گرچه اين نهضت توسط ايرانيان آغاز شد اما بايد توجه داشت كه اين نهضت ربطي به تشيع ندارد و  لذا اثري در تضعيف روايات شيعه ندارد علاوه بر اينكه، ملاك صحت روايات ، بررسي عدالت و وثاقت راوياني است كه روايات را نقل كرده اند اعم از اينكه ايراني هستند يا غير ايراني و اگرايراني بودن موجب تضعيف روايات باشد بايد «صحاح سته» اهل سنت يعني شش كتاب روايي اساسي اهل سنت براي اهل سنت معتبر نباشد. زيرا نويسندگان اين كتب روايي ايراني بوده اند.

پرسش ها و شبهات ديگري نيز در سؤال شما وجود دارد كه در صورت تمايل مي توانيد با تفكيك سؤالات آنها را براي ما ارسال كنيد تا به پاسخ گويي آنها بپردازيم.

پي نوشت ها:

1. ذهبي، سير أعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرساله، 1413ق،ج 12، ص 269.

2. حجرات(49) آيه 13.

3. ر.ك: راوندي، مرتضي، تاريخ اجتماعي ايران، تهران، انتشارات نگاه، 1382 ش، ج‏2، ص 120.

استحباب زيارت امامزادگان عليهم السلام در روايات
«شكّي نيست كه يكي از مكان هاي كسب فيض و نزول رحمت الهي، قبور امام زادگان والا مقام است، قبوري كه . . .

آيا استحباب زيارت امامزادگان عظام عليهم السلام در روايات ثابت شده است ؟

آيت الله مكارم شيرازي در فضيلت زيارت امامزادگان مي نويسد:

«شكّي نيست كه يكي از مكان هاي كسب فيض و نزول رحمت الهي، قبور امام زادگان والا مقام است، قبوري كه علماي اعلام به استحباب زيارات آن، تصريح كرده اند، و بحمدالله در بسياري از مناطق شيعه نشين قبورشان شناخته شده است و مورد توجّه همگان مي باشد و مردم از اين طريق مي توانند به خدا نزديك شوند. پس بر مؤمنان و شيفتگان خاندان عصمت است كه قبور اين بزرگ زادگان والامقام را زيارت كنند، كساني كه به جهت حاكميّت فشار و اختناق اموي و عبّاسي بر دو كشور حجاز و عراق (كه عرصه را بر عموم شيعه، خصوصاً سادات و ذراري رسول گرامي اسلام(ص) تنگ كرده و انواع ناامني و خطرهاي جاني و ساير مشكلات را براي آنان به وجود آورده بودند) بر اساس«أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها»(1) هجرت از ديار خويش را برمي گزيدند و از زادگاه خود و از آن محيط هاي پرخفقان به مكان هاي ظاهراً امن و شهرها و روستاهاي شيعه نشين، پناه مي آوردند و آنها مقدمشان را گرامي مي داشتند، هر چند عدّه اي از آنان سرانجام به توسّط مأموران خشن و مزدور آن ظالمان و جبّاران به شهادت مي رسيدند.»(2)

بعد از نقل مقدمه مذكور در خصوص ادله اي كه دلالت بر فضيلت زيارت امامزادگان دارد بايد بگوييم كه برخي ادله به صورت عام دلالت بر فضيلت زيارت آنان دارد و در برخي ادله به صورت خاص بر زيارت برخي از امامزادگان مانند عبدالعظيم حسني، حضرت معصومه و .. تأكيد ويژه شده است.

ادله عامي كه دلالت بر فضيلت زيارت ايشان دارد اين است كه زيارت امامزاده ها، مانند زيارت امامان معصوم (عليهم السلام) تعظيم شعائر الهي مي باشد.

 خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:« ... وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوب»(3)« و هر كس شعائر الهي را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواي دلهاست».

همان گونه كه حجرالأسود، صفا، مروه، عرفات، مشعر و شتري كه در حج قرباني مي‏شود همگي از شعائر الهي هستند، انبياء و اولياء الهي نيز از شعائر الهي محسوب مي‏شوند و هر نوع تعظيم آنها تعظيم شعائر است و چون در اسلام اصل بر اباحه است، به هر صورتي كه مرسوم ميان عقلاء باشد و شارع مقدس از آن نهي نكند، مي‏توان انبيا و اوليا را تعظيم نمود كه از جمله آنها زيارت قبور آنهاست.

از سوي ديگر خداوند متعال محبت و مودت اهل بيت پيامبر (ص) را اجر رسالت پيامبر (ص) قرار داده و فرموده:« قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي» (4) « بگو: «من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نمي‏كنم جز دوست‏داشتن نزديكانم [اهل بيتم‏]» و در جاي ديگر مودت ايشان را وسيله و راهي براي رسيدن به خدا قرار داده، چنانكه فرموده:« قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلي‏ رَبِّهِ سَبيلا» (5) « بگو: «من در برابر آن (ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشي از شما نمي‏طلبم مگر كسي كه بخواهد راهي بسوي پروردگارش برگزيند.»

بديهي است كه يكي از طرق ابراز علاقه به خاندان رسالت، همان زيارت قبور آنهاست و اين راه و رسم در ميان تمام ملل جهان وجود دارد و همگي آن را نوعي اظهار علاقه به صاحب قبر مي‏دانند و لذا شخصيت‏هاي بزرگ سياسي و علمي را در كليساها و يا مقابر معروف دفن كرده و اطراف آن را گل كاري و درخت كاري مي‏كنند.

بنابراين برافراشته نگه داشتن حرم امامان و امام زادگان و زيارت آنها نه تنها استحباب و فضيلت دارد. بلكه وظيفه عقلي و شرعي ما در راستاي تعظيم شعائر الهي و اظهار مودت و محبت به اهل بيت پيامبر(ص) مي باشد.

پي نوشت ها:

1. « آيا زمين خداوند وسيع نبود تا در آن (از محيط كفر به محيط اسلام) مهاجرت كنيد؟» (نساء(4) آيه 97).

2. آيت الله مكارم شيرازي، مفاتيح نوين، بخش سوم (زيارات)، فصل دوازدهم( زيارت انبياي عظام و امام زادگان و قبور مؤمنين) بخش دوم: (زيارت امامزادگان)، ص 575.

3. حج(22) آيه 32.

4. شوري(42) آيه 23.

5. فرقان(25) آيه 57.

مقام حضرت فاطمه معصومه(س)
در شأن و منزلت حضرت معصومه (س) روایات متعدد وجود دارد، از جمله: ...

در مورد مقام حضرت فاطمه معصومه(س) كمی توضیح دهید. و به چه جهت هایی است كه این قدر ایشان در دل مردم و خصوصا علما و مراجع جایگاه دارند. آیا ایشان مقام عصمت دارند و دارای چه مقامات و نورانیتی هستند؟

در شأن و منزلت حضرت معصومه (س) روایات متعدد وجود دارد، از جمله:

1. جمعی از مردم ری به محضر امام صادق (ع) رسیدند و حضرت فرمود: خدا را حرمی است كه مكه می باشد و پیامبر را حرمی است كه مدینه می باشد و امیرمؤمنان را حرمی است كه كوفه می باشد و ما اهل بیت را حرمی است كه قم می باشد و زنی از فرزندان من به نام فاطمه در آنجا دفن می شود كه هر كسی او را زیارت كند، بهشت بر او واجب می گردد. (1) راوی گوید این كلام را امام صادق زمانی فرمود كه هنوز فرزندش موسی متولد نشده بود.

2. از امام رضا روایت شده كه به سعد اشعری قمی فرمود: ... ما را نزد شما قبری است، قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر ع كه هر كس او را با معرفت به حقش زیارت كند، بهشت بر او واجب می شود... . (2)

3. از امام جواد ع روایت شده كه فرمود:  هر كس قبر عمه ام در قم را زیارت كند، بهشت بر او واجب می شود. (3) این روایات از طرف فقیهان بزرگ پذیرفته شده و بر طبق مضمون آن فتوا داده اند مثلا صاحب جواهر در مورد زیارت حضرت معصومه س می نویسد: زیارت حضرت معصومه مستحب است و هر كس قبر این بانو را زیارت كند، بهشت برای اوست.(4) در كامل الزیارات هم روایات معتبر در اين خصوص وجود دارد. (5)

بر اساس روایتی، لقب معصومه س از سوي امام رضا (ع) به ‏این بانوي عظیم الشأن اعطا گردید. امام رضا فرمود: « من زار المعصومه بقم كمن ‏زارني؛ (6) هر كس معصومه را در قم زیارت كند، مانند كسي است كه مرا زیارت كرده است». این تعبیر را امام  پس از وفات آن بانو به كار برده اند و شاید دلالت بر این دارد كه آن بانو، دارای نوعی مقام عصمت می باشند. گفتنی است گرچه نصاب تام عصمت، یعنی عصمت مطلق اختصاص به چهارده نفر دارد، ولی ممكن است مراتب نازل از عصمت نصیب سایر افراد نیز بشود؛ زیرا گوهر اصلی انسان كه نفس ناطقهاو است، به گونه ای آفریده شده كه اگر بخواهد، با تأمین برخی شرایط می تواند به قله بلند عصمت برسد؛ زیرا نفس انسان با تكامل معنوی، از قوه به فعلیت رسیده و می تواند از آفتهای سهو، نسیان، غفلت، جهالت و هر گونه ناپاكی مصون باشد؛ چون محدوده نفوذ شیطان، محصور به مراحل وهم و خیال است كه وابسته به طبیعت انسان است؛ اما مراتب عقل و قلب كاملاً از قلمرو و نفوذ شیطان مصون است. سهو، نسیان، غفلت و جهل و هر ناپاكی دیگر، در آن ساحت قدسی راه نمییابد. بنابراین، چون شئون هستی انسان محدود به مراتب طبیعی، خیالی وهمی نیست، اگر كسی به مرتبه عقل خالص و قلب سلیم راه یافت، می تواند همچون فرشتگان از گزند لغزش های علمی و عملی مصون بماند. (7) بنابراین، خداوند هیچ كس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نكرده است. از این رو، عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم (ع) نیست؛ (8) چنان كه حضرت مریم (س)، حضرت فاطمه (س) و مخلصانی دیگر (9) كه نه پیامبر بودند و نه امام، به مقام شامخ عصمت دست یافته‏اند. از طرف دیگر، عصمت مراتب متعدد دارد. مراتب پایین تر عصمت كه عصمت از گناه باشد، برای دیگران نیز دست یافتنی است. (10) بنابراین، ممكن است كه حضرت معصومه (س)  برخی از مراتب عصمت را داشته باشد؛ گرچه نمی توان گفت در چه مرتبه از عصمت بوده است. با توجه به اين فضايل و جايگاه است كه حضرت معصومه (س) مورد توجه علما و مراجع قرار گرفته است.

 

پی نوشت ها:

1. محدث نوری، مستدرك الوسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت، 1408 ق، ج 10، ص 368.

2. همان، 368-369؛ مجلسی، بحار الانوار، بیروت، الوفا ، 1404 ق، ج 99، ص 266 - 267.

3. مجلسی، همان، ص 265.

4. نجفی، جواهر الكلام، تهران، اسلامیه، ج 20، ص 103.

5. ابن قولویه، كامل الزیارات، قم ، انتشارات اسلامی، 1419 ق، ص 536.

6. معلم، محمد علی،فاطمة المعصومة (س)، ص 65، بی تا، بی جا؛ محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، تهران ، نشر دار الكتب الاسلامیه،1385  ش. ج 5، ص 35

7. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، قم ، نشر مركز اسرا ، 1381 ش، ص 201.

8.  جوادي آملي تفسیر موضوعی قرآن كریم، قم ، نشر مركز اسرا،  1378ش. ج 9، ص 20-22.

9. علامه طباطبایی، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج3، ص 205.

10. سبحاني، جعفر، الالهيات، قم، نشر موسسه امام صادق (ع)، 1423 هـ . ق. ج 3، ص 203- 205.

زمان و چگونگی ورود اسلام در ایران
برخي تصور نموده اند كه اسلام در پي جنگ مسلمانان با ايرانيان وارد اين كشور شد و مردم مجبور به قبول آن بوده اند، و حال اينكه چنين نيست . . .

اسلام از چه زمان و چگونه وارد ايران شد؟

در ابتدا بايد گفت: برخي تصور نموده اند كه اسلام در پي جنگ مسلمانان با ايرانيان وارد اين كشور شد و مردم مجبور به قبول آن بوده اند، و حال اينكه چنين نيست، زيرا از نظر اسلام پذيرش دين اجباري نيست و حمله مسلمانان در ايران به منظور اجبار ايرانيان به پذيرش اسلام نبود و اسلام با شمشير وارد اين كشور نشد، بلكه اين حمله به منظور آزادي ايران از قيد و ظلم حاكمان كشور صورت گرفت،البته اين جنگ در گرايش مردم ايران به اسلام بي تاثير نبود. تاريخ نشان مي دهد كه حاكمان بر مردم ايران ظلم و آنان شديداً رنج مي برند و از رهبران خود راضي نبودند.گرچه حمله اعراب به ايران برخي از آثار منفي را در پي داشت، ولي اين حمله موجب گرديد كه زمينه گسترش اسلام در كشور فراهم گردد. شايد اگر چنين رخدادي اتفاق نميافتاد،زمينه گرايش مردم ايران به اسلام فراهم نميشد و مردم ايران از نعمت بزرگ اسلام محروم مي شدند و بر همان دين آبا و اجداد خود باقي مي ماند و اين فاجعه بزرگي بود كه جامعه ايران را تهديد مي كرد. همچنين زمينه هاي پذيرش اسلام قبل از جنگ در ايران وجود داشت، چنانكه در زمان حيات پيامبر(ص) و پيش از ورود اسلام به ايران، بسياري از ايرانيان ساكن در يمن، اسلام آوردند و جزء مسلمانان فداكار در راه اسلام شدند. عده زيادي از مردم بحرين ـ كه در آن روز محل سكونت ايرانيان بود ـ در اثر تبليغات به اسلام گرويدند. حتي حاكم آنجا كه دست نشانده پادشاه ايران بود، مسلمان شد. ايرانيان در اين دو جا به صورت گروهي اسلام را پذيرفتند و بعضي نيز به صورت فردي اسلام آوردند و در رأس آنها سلمان فارسي است. همين مقدار سابقه ايرانيان با اسلام در زمان پيامبر كافي بود كه بسياري از آنها با اسلام آشنا شوند. مسلمان درآن زمان آنچنان قدرت نداشت كه گفته شود گه اسلام با قدرت ايرانيان را مسلمان نمود، زيرا جنگ ميان اسلام و ايران در زماني رخ داد كه ايران يكي از دو قدرت درجه اول بود كه بر جهان حكومت مي كردند. بقيه كشورها تحت الحمايه آنها بودند يا باجگزار آنها. ايرانيان از نظر وسايل جنگي و سرباز و فراواني جمعيت و امتيازات ديگر، برتري فوق العاده نسبت به مسلمانان داشتند. (1). مهم ترين عامل شكست را بايد در نارضايتي ايرانيان از وضع دولت و آيين و رسوم اجحاف آميز آن زمان دانست؛ (2) چرا كه رژيم حاكم و اوضاع اجتماعي و ديني در آن روز به قدري فاسد و خراب بود كه تقريبا همه مردم ناراضي بودند. ايرانيان بعد از پيروزي عرب ها، در اثر تماس با مسلمانان و آشنايي با دين اسلام به مرور و تدريجا اسلام را اختيار كردند. چنين نبود كه به زور اسلحه و يكباره اسلام را بپذيرند. اسلام در اوايل قرن اول وارد ايران شد. اما بيشتر ايرانيان از اوايل قرن سوم به بعد به اسلام گرويدند.(3)

دراين خصوص به كتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ايران، تأليف شهيد مرتضي مطهري،مراجعه نماييد.

پينوشتها:

1.مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران، قم، جامعه مدرسين ، 1362، ص77.

2.همان، ص76 .

3.همان ، ص77.

آيا تاريخ پيدايش شيعه به زمان پيامبر اكرم(ص) برمي گردد؟
قبل از بيان پيدايش شيعه، لازم است در نخستين قدم به مفهوم شيعه توجه كنيم.

آيا تاريخ پيدايش شيعه به زمان پيامبر اكرم(ص) برمي گردد؟

قبل از بيان پيدايش شيعه، لازم است در نخستين قدم به مفهوم شيعه توجه كنيم. شيعه به معناي پيرو و در اصطلاح كسي كه از امام علي(ع) پيروي كرده و او را خليفه بلافصل مي‏داند است.

در مورد آغاز پيدايش شيعه مي‏توان از دو زاويه وارد بحث شد؛ يكي از زاويه شيعه به معناي پيرو علي و ديگري شيعه علاوه بر پيرو علي(ع) به معناي جمعيت سياسي - مذهبي.

1. شيعه به معناي پيرو علي(ع) : از زمان پيامبر مطرح بود. پيامبر فرمود: "انّ عليّا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة؛ (1) علي و شيعيانش در روز قيامت پيروز و رستگارند".

از آيه 7 سورة بيّنه: "اولئك هم خير البريّه" و روايات مربوط به آن استفاده ميشود كه پيدايش شيعه از عصر رسول خدا(ص) به وسيلة حضرت ميان مسلمين نشر داده شد، زيرا در روايات فراواني از طريق اهل سنت و منابع معروف آنها و همچنين در منابع شيعه نقل شده است كه آيه "اولئك هم خير البريه" به علي(ع) و پيروانش تفسير شده است كه به دو حديث اشاره مي‌‌كنيم.

در تفسير درّ منثور از ابن عباس آمده است كه وقتي آيه "إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات" نازل شد، پيامبر(ص) به علي فرمود: "هو انت وشيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين؛ (2) آن فرد، تو و شيعيانت در قيامت ميباشيد كه هم شما از خدا خشنود هستيد و هم خدا از شما خشنود".

در حديث ديگري از ابن مردويه از علي(ع) نقل ميكند كه پيامبر(ص) به من فرمود: "آيا اين سخن خدا را نشنيدهاي كه ميفرمايد: "كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند بهترين مخلوقاتند؟ اين تو و شيعيانت هستند. وعدهگا من و شما كنار حوض كوثر است. هنگامي كه براي حساب امت ها ميآيم و شما دعوت ميشويد، در حالي كه پيشاني سفيد و شناخته شدهايد".(3)

بسياري ديگر از دانشمندان اهل سنت نيز همين مضمون را در كتابهاي خود نقل كردهاند، از جمله آلوسي در تفسير "روح المعاني" قندوزي در "ينابيع الموده".(4)

مفسران هر دو گروه هم شيعه و بسياري از اهل سنت از آيه فوق و روايات مربوط به آن استفاده كردهاند كه منظور از خير البريه، علي و شيعيانش هستند.

در زمان پيامبر تعدادي به عنوان شيعه و پيرو علي(ع) شناخته مي‏شدند كه چهار نفر به نام‏هاي "مقداد بن اسود"، "سلمان فارسي"، "ابوذر غفاري" و "عمار ياسر" در اين امر از ديگران سرآمد بودند.(5)

2. شيعه به معناي يك جمعيت سياسي - مذهبي كه به خلافت بلافصل علي(ع) عقيده داشته باشند، در جريان سقيفه بني ساعده و بعد از رحلت پيامبر شكل گرفت؛ چون در اين هنگام برخي صحابه، حكومت ابوبكر را به رسميت نشناختند، و به جاي آن خواهان حكومت علي(ع) شدند.

افزون بر تمامي بني هاشم و زبير بن عوام، عده‏اي از مهاجران از جمله خالد بن سعيد، سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود، عمار ياسر، بريده اسلمي، و همچنين عده‏اي از انصار از جمله ابوالهيثم بن تيهان، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف، عبداللَّه بن مسعود، زيد بن وهب، خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين، ابي بن كعب و ابي ايوب انصاري با حكومت ابوبكر به مخالفت برخاستند و خواستار اين شدند كه قدرت سياسي جامعه اسلامي به دست امام قرار گيرد.(6)

اين افراد هسته اوليه شيعه به عنوان يك جمعيت سياسي - مذهبي را تشكيل دادند. سپس افراد ديگري به آنان ملحق شدند. مرحوم سيد محسن امين در كتاب اعيان الشيعه، بيش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام مي‏برد كه اين عده به عنوان شيعه علي(شيعه به همين معناي مذكور) شناخته مي‏شدند.(7)

سپس در بين تابعين و نسل‏هاي بعدي شيعه گسترش چشمگيري يافت.(8)

شيعه به معناي پيرو علي(ع) از زمان حضرت رسول خدا به وجود آمد. حضرت نيز به پيروان علي(ع) واژه شيعه را اطلاق نمود. اما شيعه به معناي سياسي كه معتقد به خلافت بلا فصل امام علي بعد از رسول خدا بود، بعد از جريان سقيفه به وجود آمد.

نكته پاياني شيعه به معناي پيرو علي در باره پيامبر كار برد ندارد زيرا معنا ندارد پيامبر پيرور علي باشد بلكه به عكس علي است كه پيرو پيامبر مي باشد اما از نظر اصطلاحي كه شيعه به كساني اطلاق شود كه معتقد به خلافت بلا فصل علي مي باشند. بايد گفت پيامبر خود پايه گذار اين تشيع بوده چگونه خود شيعه نباشد؟ بنا بر اين وجه پيامبر را شيعه مي دانيم و علي نيز شيعه بود.

براي اطلاع بيشتر ميتوانيد به ترجمه تفسير الميزان، ج 2، ص 578، بحث روايي، و تفسير نمونه، ج 27، ص 214 و تاريخ تشيع در ايران، اثر رسول جعفريان مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، 1403 - 1983 م، ج 27، ص 143.

2. سيوطي، درّ المنثور، ج 6، ص 379، بي جا.

3. همان.

4. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، ج 20، ص 578؛ تفسير نمونه‏، مكارم شيرازي ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1374 ش، ج 27، ص 215.

5. محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، ج 2، ص 27.

6. همان، ص 27.

7. همان، ص 27.

8. همان، ص 30

علل پیدایش ادیان و مذاهب مختلف
برای دین تعریف‏های متعددی شده است، نسبت به مذاهب مختلف باید گفت . . .

علت به وجود آمدن ادیان مختلف و مذاهب مختلف در چیست؟

 برای دین تعریف‏های متعددی شده است، اما بهترین و جامع‏ترین تعریف دین كه شامل تمام ادیان شده و در فرهنگ ما و میان ما شناخته شده تر می‏باشد، آن است كه به "مجموعه اعتقادات و باورها و احكام و قوانین الهی" دین اطلاق می‏شود.

بر مبنای این تعریف كه در ادیان آسمانی به آن توجه شده است، ادیان الهی نمی‏توانند مختلف باشند؛ به این معنا كه باورها و اعتقادات اصیل و اصول ادیان با هم تفاوت داشته باشد، زیرا تمام دین‏های آسمانی از طرف خداوند نازل شده و همه آنها در گوهر و اصول با هم اشتراك دارند. همه ادیان آسمانی به یكتاپرستی و اعتقاد و باور به رستاخیر دعوت كرده‏اند و همه پیامبران آسمانی در این دعوت با هم مشترك‏اند، همان گونه كه در آیات قرآن به آن اشاره شده است.(1)

اگر ادیان در اصول و مبانی و جوهر با هم اختلاف داشته باشند، اختلاف را نه در دین و یا آورنده‏گان آن (پیامبران الهی) بلكه در پیروان آنها و اعتقاداتی كه به دین بسته شده است باید جستجو كرد.

بنابراین ادیان هیچ گاه با هم تفاوت ندارند و اصولاً براساس فرهنگ دینی ما و آیات قرآن چیزی به نام ادیان وجود ندارد. هر جا سخن از دین در قرآن آمده، به صورت لفظ مفرد (دین) بیان شده و نه ادیان، در عین حال شریعت و راه و روش هر یك از پیامبران الهی با هم متفاوت بوده است. تصوری كه در مورد تعدد ادیان الهی می‏رود، در واقع تعدد و اختلاف در شریعت‏ها و راه و روش دعوت به سوی خداوند و احكام و قوانین می‏باشد كه برای سعادت بشر از طرف خداوند وضع شده است.

در آیات قرآن بیان شده كه برای هر پیامبری، شریعت و روش جداگانه‏ای قرار دادیم. (2)

اما چرا پیامبران دارای شریعت‏های جداگانه بوده‏اند و چرا پس از هر دوره و زمانی، خداوند پیامبری جدید با شریعت و قانون جدید به سوی بندگان فرستاده است؟

درضمن باید متذكر ‏شویم كه پیامبران بر دو دسته بوده‏اند:

پیامبران تشریعی و پیامبران تبلیغی.

پیامبران تشریعی، پیامبران بزرگ الهی مانند حضرت ابراهیم(ع)، موسی(ع)، عیسی(ع) و محمد(ص) بوده‏اند كه صاحب شریعت و آیین و قوانین خاصی برای جامعه و نجات انسان‏ها بوده‏اند.

پیامبران تبلیغی كسانی بوده‏اند كه از طرف خداوند برای هدایت بشر آمده، اما شریعت و قوانین خاصی (غیر از آنچه پیامبران صاحب شریعت بیان كرده بودند) نداشتند این گروه از پیامبران، شریعت پیامبران بزرگ را تبلیغ می‏كردند.

حال می‏گوییم: ظهور پیامبران اختصاص به دوره و منطقه خاصی نداشته و برای امت‏های مختلف، پیامبران الهی (خواه تبلیغی یا تشریعی) وجود داشته‏اند.

در آیات قرآن آمده كه هر قوم و امتی پیامبری داشته است. (3)

اما تجدید نبوت‏ها و آمدن پیامبران مختلف می‏تواند به دو علت باشد:

1 - تحریف ادیان و شرایع آسمانی.

2 - عدم رشد و بلوغ فكری انسان‏ها و تغییر شرایط و نیازهای جدید.

در دوران گذشته كه پیامبران متعدد آمده و بعضاً شریعت تغییر می‏یافت، یا از این جهت بود كه شریعت پیامبران سابق و دین‏شان مورد تحریف واقع می‏شد و دست بشر در آن رخنه می‏نمود و موجب تغییر و تبدیل دین و شریعت پیامبران می‏شد، یعنی عالمان و دانشمندان بزرگان آن دین، دین را به دلخواه خود تفسیر و آن را از حقیقت خود منحرف می‏كردند. در نتیجه طبعاً انتظاری كه از دین و شریعت پیامبر می‏رفت، برآورده نمی‏شد.

یا به جهت آن كه انسان‏ها (چون دوران رشد را پشت سر می‏گذارند) در هر دوره‏ای نیاز به تعالیم جدید و شریعت و قوانین تازه (با توجه به شرایط زمان و نیازهای عصر خود) دارند، مانند بچه‏ای كه دوران كودكی و دبستان را پشت سر گذاشته و وارد مرحله جدیدی از فراگیری می‏شود كه طبعاً باید با توجه به رشد فكری و نیازهای او تعالیم و دانش‏های جدید به او داده شود امكان نداشت تعالیم در دوره قبل به او یاد داده شود و نیاز به تعالیم و دستورات جدید بود به عبارت دیگر پیامبران به موازات تكامل بشر تعلیمات خویش را كه همه در یك زمینه بوده القا كرده‏اند مثلاً تعلیمات اسلام در مورد مبدا و معاد ، معرفت دینی، روابط اجتماعی ، عبادات و... با معارف پیامبران پیشین از نظر سطح مسایل و همچنین كمیت آن تفاوت بسیار دارد. به تعبیر دیگر بشر در تعلیمات انبیا مانند یك دانش‏آموز بود كه لازم بود او را آهسته آهسته از كلاس اول تا آخرین كلاس بالا برند.

 بر این اساس علت تجدید نبوت‏ها به خاطر این دو مسئله اساسی بوده است، به همین خاطر بعد از شریعت حضرت موسی(ع)، پس از سالیان و قرن‏های بسیار پیامبر جدید (حضرت عیسی(ع)) مبعوث شد، كه آیین جدیدی آورد. حال اگر این دو عامل برای تجدید نبوت‏ها و آمدن پیامبران جدید با شریعت و آئین جدید وجود نداشته باشد، یعنی اگر دین و آیین پیامبر مورد تحریف واقع نشود، هم چنین بشر به اندازه‏ای از رشد و بلوغ فكری دست یابد كه بتواند همه تعالیم را دریافت كند و آنها را حفظ نماید و یا قانونی كلی را دریافت كند كه در سایه آن بتواند به نیازهای زمان خود پاسخ دهد، دیگر علت‏های تجدید نبوت و شریعت وجود نخواهد داشت. با آمدن اسلام این مسئله تحقق یافت، یعنی هم متن اصلی دین (قرآن ) از تحریف مصون ماند و هم بشر به اندازه ای از رشد و بلوغ فكری رسید كه بتواند دین خود را حفظ نماید و نیازهای جدید خود را بر اساس اصول آخرین دین و شریعت به دست آورد، پس نیاز به پیامبر جدید نبود.

پی‏نوشت‏ها:

1. نحل (16) آیه 36.

2. مائده (5) آیه 48 و شوری (42) آیه 13.

3. فاطر (35) آیه 42 و نحل (16) آیه 36.

-------

 نسبت به مذاهب مختلف

بايد گفت :فرستادن پیامبران و نازل كردن وحی بر آنان از جانب خداوند برای حل اختلافاتی است كه به طور طبیعی قبل از نبوت­ها پیدا میشود. انسانها در اثر برداشتهای مختلف، اختلاف فكر و نظر و رفتار پیدا میكنند. اختلاف طبیعی است و گناه نیست، زیرا ناشی از ستمگری، بزرگی طلبی و  انگیزه‌‌های نفسانی نمیباشد. خداوند برای رفع اختلافها و پدیدآوردن وحدت، پیامبران را میفرستد و كتاب را بر آنان نازل میكند:

كان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الكتاب بالحق لیحكم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛(1) مردم یك گروه بودند. خدا رسولان را بشارت دهنده و ترساننده فرستاد و با پیامبران، كتاب را به حق نازل كرد تا دین خدا به عدالت در موارد نزاع و خلاف بین مردم حكم فرما باشد. متأسفانه پس از بعثت پیامبران و نازل شدن كتاب، صاحبان كتاب و ایمان آورندگان، در تفسیر آن اختلاف كرده و مذاهب مختلف ایجاد میكنند. علت به وجود آمدن اختلاف در تفسیر آن است كه آنان از گردن نهادن به حكم مفسّر واقعی دین خودداری ورزیده، خودشان بدون اینكه مجوّز دینی داشته باشند، به تفسیر دین و كتاب اقدام مینمایند، چنان كه به رأی و اجتهاد خود عمل میكنند یا بالاتر از آن هواهای نفسانی خود را به عنوان تفسیر كتاب ارائه میدهند! پس از آن، هر كدام پیروانی پیدا كرده و فرقههایی ایجاد میكنند. قرآن در ادامه همان آیه میفرماید:

«و ما اختلف فیه الا الذین اوتوه من بعد ما جاءتهم البیّنات بغیاً بینهم؛ در خود كتاب اختلاف نكردند مگر صاحبان آن، آن هم بعد از آن كه آیات روشن بر آنان آمد، از سر ستمگری و ستم در آن اختلاف كردند».

تاریخ اسلام نمونهای از این قاعده و قانون كلی است. پیامبر برای حل اختلاف و ایجاد اتحاد و هدایت به راه راست مبعوث شد و قرآن برایشان نازل گشت تا كتاب هدایت و وحدت زا باشد. رسول خدا تا زمانی كه در قید حیات بود، تفسیر كتاب را عهده دار بود. به هنگام وفات در وصیت معروف خود به جامعه اسلامی اعلام فرمود:

«من از بین شما میروم و دو چیز ارزشمند به میراث میگذارم تا وقتی كه به آن دو تمسك بجویید، از گمراهی ] و اختلاف[ درامان خواهید بود: كتاب خدا و عترتم، یعنی اهل بیتم».(1)

عترت پیامبر كه حضرتش آنان را معرفی كرد، یعنی امام علی و فرزندان معصوم ایشان كه مفسران كتاب خدا بودند. اگر جامعه اسلامی برای فهم كتاب خدا به آنان مراجعه میكرد، از گمراهی و اختلاف در امان میماند، ولی با وفات پیامبر(ص) عترت خانه نشین گردید و از اجتماع رانده شد و مانع ارتباط مردم با آنان شدند و دیگران عهده دار تفسیر قرآن شدند و هر كدام رأیی و نظری ارائه دادند، در نتیجه فرقههای مختلف كلامی مثل اشاعره، معتزله ، ماتریدیه و... فرقههای مختلف فقهی مثل مالكی ،حنبلی، حنفی و شافعی و... پیدا شد.

اگر جامعه به حكم خدا و پیامبر گردن مینهاد و برای دریافت تفسیر دین و كتاب خدا به محضر عترت مراجعه میكرد و عترت در بیان دین خدا آزاد بود، به هیچ وجه اختلاف پیدا نمیشد و مذاهب ایجاد نمیگردید و فقط یك مذهب وجود داشت.

پینوشتها:

1. صحیح مسلم، ج4، ص 1873، به نقل از پیام قرآن،ج9، ص63، چ مدرسه امیرالمؤمنین،قم.

اخیرا بعضی ازمردم می گویند كه امامزاده صالح سه امامی هستندو حتی برادر
اگر كسی چنین حرفی زده، از او مدرك بخواهید و اصولا ما تا به حال شیعه سه امامی نشنیده ایم...

لطفابه سه سوال من پاسخ دهید: 1-اخیرا بعضی ازمردم می گویند كه امامزاده صالح سه امامی هستندو حتی برادر امام رضانیستند.آیا این شبهه درست است واگرحدیثی دراین رابطه وجود دارد ذكر فرمایید؟

بسیاری از امامزاده هایی كه در ایران هستند، ساداتی می باشند كه به چندین واسطه به امامان می رسند و از جور حكومت بنی عباس، از عراق  و حوزه قدرت حكومت عباسی فرار كرده و در بلاد دور دست ایران مانند طبرستان و ری و خراسان و ... ساكن شده اند و غالبا هم به طور ناشناس زندگی می كرده اند از این رو  تاریخ زندگی غالب آنان روشن و واضح و قطعی نیست.

اگر كسی چنین حرفی زده، از او مدرك بخواهید و اصولا ما تا به حال شیعه سه امامی نشنیده ایم.

شاید منظور این باشد كه ایشان از قائلان به امامت محمد حنفیه برادر امام حسن و امام حسین بعد از امام حسین می باشد و اگر منظور این است، باید دلیل ارائه دهد.

در هر حال به این ادعاها نمی توان بها داد و مطلب نیز به درجه ای از اهمیت نیست كه برایش وقت گذاشته شود و راهی هم برای اثبات آن وجود ندارد؛ زیرا تاریخ روشنی از زندگی این بزرگواران در دست نیست.

صفحه‌ها