پرسش وپاسخ

ضرورت نبوت چیست؟
به رغم وجود عقل در نهاد بشر ، ضرورت وحی برای زندگی بشر در ساحات مختلف فردی ،اجتماعی ...

دلایل ضرورت نبوت را بيان نماييد؟

ما معتقدیم به رغم وجود عقل در نهاد بشر ، ضرورت وحی برای زندگی بشر در ساحات مختلف فردی ،اجتماعی ،دنیایی ،اخروی ، معرفتی و عملی  مسأله ای است كه با رویكردهای مختلف عقلانی، وحیانی و عرفانی قابل اثبات است .عقل به تنهایی هیچ گاه نمی تواند  نیاز بشر را تامین كند .

انسان  ناگزیر از زندگی جمعی و اجتماعی است تا از رهگذر آن نیازهای گوناگون زندگی خود را تأمین كند، از طرف دیگر آدمی به وضوح نگران آینده خود و مراحل احتمالی حیات كه ممكن است در پس این عالم داشته باشد، است . و هم در پی پذیرفتن زندگی اجتماعی با تمام وجود احساس می كند كه نیازمند قانون است تا از طریق عمل به قانون و اجرای آن سعادت همه جانبه خود را به دست آورد. و نیز برای رسیدن به وضعیت مطلوبی كه در آینده در برابر او قرار می گیرد ، به دنبال هدایت و راهكار بهره مندی از شرائط ایده آل است .

 بشر به دلیل چنین احساس نیازی همواره خواهان قانون و جویای آن بوده ، و داشتن قانونی جامع و كامل كه سعادت همه جانبه ای برایش رقم بزند را در سر لوحه آرزوهای خود داشته است؛ اما تجربه چند هزار ساله بشر به خوبی روشن ساخت قانونی كه بشر پیوسته در آرزوی آن است ، چیزی نیست كه از طریق عقل جزئی و منفعت اندیش و یكسو نگر  آدمیان به دست آید.

 به علاوه تدوین قانونی جامع و كامل برای این هدف بزرگ نیازمند داشتن شناختی كامل و همه جانبه از انسان، جهان هستی و عوالم پیش رو و ناشناخته ای است كه احیانا به آن ها قدم خواهد گذاشت .

در نتیجه برای تدوین چنین قانون و طرح برنامه هدایت و سعادت انسان مبدئی فرا بشری لازم است كه با شناخت كامل از همه خواستهای ظاهری و باطنی و دنیایی و آخرتی و نیازهای فردی و اجتماعی، قانونی را وضع نماید كه سعادت بشر را در تمام عرصههای یاد شده، بدون كم و كاست و بر اساس عدالت برآورده سازد. چنین قانونی تنها از رهگذر فرایند وحی و داستان نبوت قابل دستیابی است.(1)

 نبوت و قانون وحی برای اداره زندگی اجتماعی و تأمین سعادت در ابعاد مختلف برای بشر ضرورتی انكارناپذیر دارد، اما این آغاز راه و یا حداكثر هدف میانه است . هدف نبوت بسی فراتر از امور یاد شده است و آن عبارت از فراهم نمودن زمینه برای دستیابی بشر به مقام قرب الهی و حاكم شدن توحید بر همه شئون آدمیان در دنیا و آخرت است كه با هدایتگری فردی كامل، امكان پذیر است تا هم خود راه هدایت را بداند و هم چگونگی هدایت كردن دیگران به این مسیر را شناخته باشد .(2)

با این دلایل به درستی می توان ضرورت قرارگرفتن ساختار نبوت و راهكار ارتباط خاص بین انسان با عالم غیب را دریافت . در غیر این صورت به شكل واضحی زندگی انسان و حیات او دستخوش نابسامانی و بی هدفی و بی سرانجامی تلقی می گردد كه از خدای حكیم چنین خلقی محال است . معقول نیست كه خداوند این همه هزینه برای ایجاد موجودی با این مقدار توانمندی و قابلیت نماید اما در عین حال راه و مسیر تعالی و تكامل و سعادت وی را هموار نسازد .

 این مستدلترین و سادهترین شكل اثبات ضرورت وحی و نبوت است . اما عمیقتر از هر دلیل عقلی و عرفانی، سخن نورانی امام صادق(ع) است كه درباره ضرورت نبوت فرمود:

 «چون ثابت كردیم كه آفریننده و سازندهای داریم كه برتر از ما و از همه آفریدههاست و این صانع، حكمت مدار و بلند مقام است و هیچیك از آفریدگان شایسته و سزاوار آن نیستند كه از نزدیك با او گفتوگو نمایند،  معلوم می شود كه خداوند حكیم میان خلق خود، سفرایی دارد كه میان او و بندگانش واسطاند . پیامهای خالق را به مخلوق می رسانند . آدمیان را به مصالح و منافع و وسایل بقای آنان و موجبات فنای شان آگاهی می دهند. پس ثابت می شود كه  میان آفریدگان، كسانی هستند كه از سوی خدای حكیم و علیم مأموریت امر و نهی دارند، و آن ها پیامبران و برگزیدگان اویند.

 حكیمانیاند كه حكمت الهی را آموخته و با آن مبعوث شدهاند.  در خلقت جسمانی با سایر مردم فرقی ندارند، ولی در حالات معنوی اخلاقی و صفات و كمالات وجودی كاملاً متمایز هستند. از طرف خداوند به حكمت و متانت تأیید شدهاند. افزون بر آن ها (بعد از انبیا) در هر دوره زمانی رهآورد نبوت از طریق دلایل و براهین آن ها به وسیله اوصیا حفظ شده است تا زمین از حجتی كه نشانه صدق عدالت را همراه دارد ، خالی نباشد».(3)

در این كلام نورانی كه  خاستگاه تحلیلهای فلسفی، كلامی و عرفانی ضرورت نبوت است ،بر این نكته تأكید گردیده كه خداوند حكیم چون برتر از مشاهده دیگران است، حكمت او ایجاب می كند كه از طریق انبیا و سفیران خود، راه كمال و سعادت و قرب الهی را به بندگان  نشان دهد.(4) 

پینوشتها:

1. محمد سعیدی مهر،  آموزش كلام اسلامی، ج 2، ص 27، نشر طه، قم 1383ش.

2. سید محمد حسین طبا طبایی، شیعه در اسلام، ص 82، نشر دار الكتب الاسلامیه، تهران 1348ش.

3. همان، ص 80.

4. محمد امین صادقی،  پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 224،نشر مؤسسه آثار امام، 1386ش

جمع قضا و قدر با اختیار انسان
اصولا در مورد سرنوشت و تقدیر و قسمت، دو تفسیر وجود دارد: ...

چگونه قضا و قدر الهی (كه در عرف به آن "قسمت" می گویند) با اختیار جمع می شود؟

در مورد تبیین رابطه قسمت يا  سرنوشت با اختیار و اراده انسان ابتدا لازم است توضیحی كلی در مورد این مساله ارائه بدهیم :

اصولا در مورد سرنوشت و تقدیر و قسمت، دو تفسیر وجود دارد:

تفسیر نخست مي گوید: سرنوشت هر كس از روز نخست، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده، بنا بر این هر كس با سرنوشت معیّني از مادر متولد مي شود كه قابل دگرگوني نیست.هر انساني نصیب و قسمتي دارد كه ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد، و كوششها براي تغییر سرنوشت بیهوده است. بنابراین تفسیر،بدیهي است كه انسان موجودي مجبور و بي اختیار است.

 بررسي منابع اسلامي نشان مي دهد این تفسیر مورد تأیید اسلام نیست و قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامي از قبیل:تكلیف، جهاد، سعي و كوشش و استقامت و غیره را به هم مي ریزد.

استاد مطهري مي گوید: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی،انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد».(1)

اما در تفسیر دوم از سرنوشت، در عین حال كه دست تقدیر الهی در زندگی انسان و قضا و قدر الهی را مردود نمی داند، نقش انسان را در تعیین سرنوشت زندگی او میپذیرد. در این تفسیر، نقش انسان نه تنها مغایر با سرنوشت نیست، بلكه جزئی از همان سرنوشت است. به عبارت دیگر در سرنوشت و تقدیر انسان چنین است كه او سرنوشت خود را تعیین نماید. در واقع اختیار داشتن انسان جزئی از تقدیرات الهی است.

پس «قسمت » به معانی مختلفی به كار برده می شود كه اعتقاد به برخی از آن ها، موجه است و به برخی دیگر ناموجه وبی دلیل. قسمت به این معنا كه : «یك رویداد، معلول یك سری عوامل است كه با تحقق آن عوامل، قطعاً آن رویداد به وقوع خواهد پیوست » كاملاً منطقی و صحیح است ؛ مثلاً اگر كسی هر روز ورزش كند، عضلاتش قوی خواهد شد و یا اگر در عبور از خیابان دقت نكند، تصادف رخ خواهد داد.

 كاربرد معنایی دیگر برای قسمت، آن است كه : «نقش فرد در حوادث كاملاً نادیده گرفته شده ، همه چیز به مقدرات واگذار گردد». این برداشت از قسمت برداشتی نادرست و توجیه خوبی برای اهمال و ناتوانی ها است و با آموزه های دینی در تضاد است.

بنا بر این می توان گفت: معناي صحیحي كه براي قسمت و مصلحت وجود دارد، قضا و قدر الهي است كه بر اين اساس اراده انسان به روشني در سرنوشت او مؤثر است. 

قدر: یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی و در اصطلاح به این معنا است كه خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش آفریده است.

قضا: یعنی حكم و قطع و حتمیت. در نظام آفرینش،موجودات مادی از چندین راه ممكن است به وجود بیایند، مثلاً اگر به  شما از چند كوچه راه باشد، ورود به خانة شما از چند راه  ممكن است. حال اگر از میان چندین راه ممكن، علل و اسباب پیدایش یكی از آنها فراهم شد و تنها همان یكی تحقق یافت،این مرحله از تحقق را قضا مینامند.

تردیدی نیست كه خداوند برای هر چیزی علتها و اسباب هایی قرار داده كه هستی و مشخصات آن بستگی به آنها دارد. این طور نیست كه هر چه در جهان پدید میآید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و ... علل و عواملی دخالت دارد و هرگز چنین كاری بی علل و اسباب انجام نمیپذیرد، َهمچنین كارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی­زند، بلكه نخست چیزی را تصور میكند، سپس به آن میاندیشد و پس از آن كه فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت،به انجام آن میكوشد. پس انجام هر حادثه­ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند نیز این چنین مقرّر كرده است.

بدیهی است این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد،زیرا اختیار و آزادی یكی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهای خود را به ارادة خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این كه میگوییم كارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر سرنوشت خود را تعیین كنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهای ارادی خود مانند سنگ نیست كه او را از بالا به پایین رها كرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبة زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط كند. نیز مانند گیاه نیست كه تنها یك راه محدود در جلوی او هست و همین كه در شرایط معین رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی میكند. هم چنین مانند حیوان نیست كه به حكم غریزه كارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه هایی میبیند و هیچ گونه اجباری كه فقط یكی از آنها را انتخاب كند ندارد و سایر راهها بر او بسته نیست. انتخاب یكی از آنها به نظر و فكر و ارادة او مربوط است؛ یعنی طرز فكر و انتخاب او است كه یك راه خاص را معین میكند.(2)

این كه از یك طرف مسئله تقدیر الهی مطرح است و از طرف دیگر اختیار انسان، به این معنا است كه خداوند مقرّر كرده است كه انسان با اختیار و اراده خود، یكی از راهها را انتخاب كند و آن راهی كه انسان با ارادة خود انتخاب كرده، همان است كه مقدّر است. به عبارت دیگر:خداوند به قضا و قدر مقرّر كرده كه انسان با اختیار خود، آن راهی كه خداوند از ازل میداند، انتخاب كند.

پس تقدیر خداوندی این است كه بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این كه تقدیر او را به انجام یك طرف مجبور سازد. انسان به هر سو كه رو آورد، همان قضا و قدر او است كه با دست خود آن را انتخاب میكند.

انسان فقط یك نوع سرنوشت ندارد، بلكه سرنوشتهای گوناگونی در پیش دارد كه ممكن است هر كدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر كسی بیمار شود و معالجه كند و نجات پیدا كند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نكند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است.

امیرالمؤمنین(ع) از كنار دیوار شكسته و كجی برخاست. پرسیدند: از قضای الهی فرار میكنی؟ فرمود: از قضای الهی به قدر او پناه میبرم.(3) «یعنی درست است كه تا قانون علیت كه منتهی به فرمان خداست، نباشد، دیوار شكسته سقوط نخواهد كرد، اما همان خداوند به من عقلی داده كه آن خود یك حلقه از سلسله قانون علیت است و یك عامل بازدارنده در برابر این گونه حوادث. البته دیوار عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی سقوط میكند. اما من میتوانم به قدر الهی پناه ببرم؛ یعنی با عقل خود چنان محل نشستن را اندازه گیری كنم كه اگر دیوار سقوط كند روی من نیفتد».

در قرآن آیات زیادی وجود دارد كه به صراحت اختیار انسان و نقش اراده او را بیان داشته است؛ مانند آیه: «لیس للانسان الا ما سعی؛ برای انسان چیزی جز حاصل سعی او نیست». (4)

بر این اساس رفتارهای اختیاری ما در تعیین وضعیت آینده ما نقش بسزایی دارند و دعا و تلاش های معنوی در این مسیر هم یكی از همین علل و عوامل هستند كه ممكن است در تعیین تقدیر بهتر برای آینده مان موثر باشند و به همین دلیل توصیه های دینی بسیاری در همین زمینه وارد شده است .

جهت آگاهی بیشتر میتوانید به كتاب انسان و سرنوشت، استاد مطهری مراجعه فرمایید.

 

پی نوشت‏ها:

1.  شهيد مطهري ، مجموعةآثار، انتشارات صدرا ، تهران 1374 ش ، ج1، ص 384.

2. همان ص 385 .

3. شيخ صدوق، توحید،  انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 ه ق.ص 369،

4. نجم (53) آیه 39

چگونه خدايي كه همه جا هست ولي ما نه حسش ميكنيم و نه...
براي پاسخ به پرسش خود شايسته است به نكات زير توجه فرماييد: ...

چگونه خدايي كه همه جا هست ولي ما نه حسش ميكنيم و نه ...؟

براي پاسخ به پرسش خود شايسته است به نكات زير توجه فرماييد:

1 - انسانها داراي فطرت و غرائزي هستند كه از ابتداي پيدايش انسانها در طول تاريخ با آنها بوده است غرائزي مثل نوع دوستي و فرزند دوستي و جنسي و مثل آنها، انسانها در درون خود با بعضي از امور نيز فطرتا آشنا بوده اند آنها مثلا فطرتا كمال جو هستند و يا فطرتا خداجو بوده اند وحس پرستش يك موجودي كه كامل است و مدبرات دنيا به دست اوست و آفريننده ما بوده را داشته اند اگر چه گاهي اين حس منحرف شد، ولي اصل اين حس هميشه با انسانها بوده - و اينها هميشه در تمام دورانها با انسان ها بوده است، از طرفي هر آن چه انسان در درون خود آن را به طور غريزي يا فطري احساس مي كند در بيرون از خود چيزي دارد كه پاسخ آن باشد مثلا غريزه جنسي و يا احساس گرسنگي و عشق را  در درون خود دارد كه تمام اينها در بيرون او نيز برايشان چيزي هست كه پاسخ به آنها باشد، درباره حس و فطرت خداجويي انسانها نيز چنين است كه در بيرون از ما خدايي هست  و بايد باشد كه پاسخ به اين حس خداجويي ما باشد وگرنه نبايد اين حس در انسانها باشد. دلايل ما بر وجود خداوند علاوه بر اين برهان فطرت دلايل يقيني فراواني داريم ، مثلا برهان نظم را داريم، ما فطرتا مي دانيم هر نظمي ناظمي دارد، حال دنيايي با اين نظم عجيب كه هنوز انسان انسان به كوچكترين نظم آن پي نبرده (تا حدي كه حتي براي پي بردن به نظم عضو كوچكي به مثل چشم انسان چندين رشته فوق تخصص قرار مي دهد تا نظم آن و چگونگي شكل و نيازهاي ان را بفهمد و هر چند سال باز هم بر آن رشته هاي تخصصي مي افزايد) مي شود نا ظمي نداشته باشد ! هر نظمي ناظمي دارد اين دنيا نيز نظم عجيبي دارد پس نياز به ناظمي دارد كه ان ناظم خداست.

براهين فراوان ديگري نيز داريم مثل برهان صديقين و برهان امكان و وجوب و برهان حدوث و برهان اخلاقي و براهين ديگر كه مي شود آنها را در كتب كلام و عقائد مشاهده كرد.(1) 

 2 - اما اينكه گفتيد ما اين خدا را حس نمي كنيم، ظاهرا مقصود شما اين است كه او چون جسم ندارد كه ما او را ببينيم و حس كنيم پس چگونه بگوييم او هست و وجود دارد؟ ما انسانها به دليل انسي كه با حس داريم امور غير حسي را يا باور نمي كنيم و يا به سختي باور مي كنيم، از شما مي پرسم، مگر هر آنچه وجود دارد جسماني است و ما آنها را مي بينيم؟ مثلا امواج راديويي و تلويزيوني وجود دارد آيا تا كنون كسي توانست حتي با پيشرفته ترين وسائل آنها را ببيند ؟! و يا آيا تا كنون كسي توانست اتم يا هسته و يا الكترون و نوترون را ببيند؟ يا اينكه ژن انسانها را ببيند؟! و يا اينكه در شيمي چگونگي شكل اتمها وپيوند آنها مثل پيوند بنزِن را ببيند؟ انسانها اينها را از نشانه هايشان و آثاري كه بر آنها مترتب بوده شناخته اند و از همان طريق توانستند اين همه تحول در علوم ايجاد كنند . پس چنين نيست كه هر چه ديدني نيست و جسم ندارد وجود نداشته باشد. يكي از راههاي خدايي كه با چشم ديده نمي شود اين است كه ما از آثار او پي به و جود او مي بريم از جمله آثار او همين آفرينش جهان با اين نظم عجيب و هدفدار است.

امام صادق(ع) پس از اشاره به نظم عجيب عالم مي فرمايد: آدمي نيز چون كسي است كه اين خانه را به او داده اند و همه چيز در اختيارش قرار داده اند همه نوع گياه و حيوان براي رفع نياز و صرف در مصالح ، اينها همه دليل آن است كه جهان هستي با اندازه گيري دقيق و حكيمانه . نظم و تناسب و هماهنگي آفريده شده و آفريننده آن يكي است و او شكل دهنده و نظم دهنده به آن است. (2) و همچنين فرمود: عجب از آفريننده اي كه آثار صنع او را در تركيب محير العقول و تأليف قاطع خلقت ببيند و بگويد او از بندگانش مخفي است (3)

3 - نكته ديگري هم كه بايد بدانيم اين است كه هر چه جسم دارد و يا قابل ديدن است اين در حقيقت ضعف و محدوديت براي اوست، به دليل اينكه هر چيزي كه جسم است يعني نيازمند است حداقل به اعضاي خود و چيزهايي كه آن را تشكيل مي دهد و از طرفي محدود است مثلا در  يك جا مي تواند باشد و در همان لحظه در جاي ديگر نمي تواند باشد و به طبع آن علم او محدود مي شود و نيز اشكالات ديگري كه به وجود مي آيد ، در حالي كه نمي شود خداوند را محدود و ضعيف دانست چون اگر چنين باشد ديگر خدا نيست.

خوب است به اين نكته هم توجه كنيد كه حس انسان فقط به اين پنج حس ظاهري كه بينايي و شنوايي و لامسه و چشايي و بويايي خلاصه نمي شود  بلكه انسان ها از حسهاي غير مادي نيز برخوردارند از جمله آنها مثلا درك و حس وجود خودش و يا حس غم و اندوه و يا حس خداجويي ( و احساس دروني خداوند ) مي باشد. بايد دانست كه تمام حسها اعم از مادي و غير مادي براي اين هستند كه انسان علم پيدا كند به وجود آن محسوس (حال مي خواهد محسوس مادي باشد يا غير مادي ) ، و انسان نيز اين حس را فطرتا دارد در پايان ، اشاره به چند روايت در اين موضوع شايسته است:

امام سجاد (ع) مي فرمايد: خدا به هيچ محدوديتي توصيف نمي شود چگونه به محدوديت توصيف شود. آنكه حدّي ندارد. (4) امام صادق (ع) فرمود چشمان چيزي را درك نمي كند مگر آنكه داراي رنگ و كيفيت باشد در حالي كه خداوند خالق آنها است سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَي عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً (5)

يكي از علماي يهود از امام علي (ع) پرسيد يا امير المؤمنين آيا زماني كه خدايت را عبادت مي كني او را مي بيني امام فرمود: واي بر تو چگونه خدايي را كه نبينم عبادت كنم ؟! آن شخص دوباره پرسيد چگونه او را مي بيني ؟ امام فرمود: واي  بر تو، چشمها با مشاهده بصري او را درك نمي كند وليكن قلبها با حقايق ايمان او را مشاهده مي كنند (6)

پي نوشت ها

1. آموزش عقائد آيت الله مصباح يزدي انتشارات چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي؛ و يا  آموزش كلام اسلامي آقاي سعيدي مهر انتشارات كتاب طه، از كتب خوب در اين زمينه مي باشند.

2.  بحار الانوار، علامه مجلسي، طبع بيروت، ج 3، ص61.

3. همان، ص 152.

4. كافي، كليني، محمد بن يعقوب بن اسحاق، دار الكتب الإسلامية - تهران، ج 1، ص 100.

5. بحار الأنوار (ط - بيروت) ج ‏4،ص 31.  

6. همان، ص44.  

دور ولایت فقیه را چگونه رد می كنید؟
اشكال دور در واقع به تعیین ولی فقیه وارد شده است،به اين شكل كه ...

دور ولایت فقیه را چگونه رد می كنید؟ رهبری، كه توسط مجلس خبرگان انتخاب می شود، شورای نگهبان را انتخاب و این شورا صلاحیت قشر خاصی از فقها را برای مجلس خبرگان رهبری تأیید می كند

اشكال دور در واقع به تعیین ولی فقیه وارد شده است،به اين شكل كه ولی فقیه شورای نگهبان را تعيين مي كند و شورای نگهبان مجلس خبرگان را تاييد مي كند، مجلس خبرگان نيز ولی فقیه را انتخاب مي نمايند، در نتيجه ولي فقيه خود را انتخاب مي كند.

(ولی فقیه==>شورای نگهبان==>مجلس خبرگان=> ولی فقیه)

 چنین اشكالی(دور) به نظریه ولایت فقیه و مجلس خبرگان وارد شده كه البته اشكال تنها در این نظام نیست، بلكه به همه نظام ها به نحوی وارد می شود. اشكال  در علم سیاست به اشكال دور در حكومت مشهور است.

 اما صرف نظر از جواب هایی كه در علم سیاست به اشكال داده می شود، در خصوص نظریه ولایت فقیه می توان گفت: بر اساس هر دو مبنا در باب رهبری و ولایت فقیه(مبنای نصب و انتخاب) شبهه دور وارد نیست.

 

در مبنای نصب الهی و نظریه كشف می گوییم:

اگر مشروعیت را به معنای شرعیت بگیریم ، مشروعیت رهبری، به رأی خبرگان وابسته نیست، بلكه به نصب الهی است. رأی خبرگان، مشروعیتی به وی اعطا نمی‏كند، بلكه جنبه كاشفیت از این نصب دارد. به اصطلاح «تعیین مصداق» می‏كند. با این توصیف، حلقه دور می‏شكند؛ زیرا در شبهه دور، چنین فرض شده بود كه خبرگان به رهبری مشروعیت می‏دهند. بنابراین، نه تنها رهبری مشروعیت خویش را از مجلس خبرگان نمی‏گیرد، بلكه خود، مشروعیت دهنده به همه اجزای نظام است.

 

اگر گفته شود كه مبنای عمل، قانون اساسی است، از دیدگاه قانون اساسی، رهبر فردی قانونی - و به تبع آن، شرعی - است كه از مجرای مجلس خبرگان اثبات شود. بنابراین، درست است كه مشروعیت شرعی رهبر، به نصب الهی است، ولی خبرگان راه اثبات مصداق این نصب هستند. از این رو، مشروعیت رهبری - كه در این‏جا مشروعیت به معنای قانونی بودن، فرض شده  - به رأی خبرگان است. بنابراین، اگر در شبهه دور، مشروعیت به معنای قانونی بودن آن فرض شود، در این صورت می گوییم:

با این فرض نیز شبهه دور وارد نیست؛ زیرا مشروعیت قانونی رهبر بعدی، متوقف بر مجلس خبرگان است، نه رهبر فعلی. پیش از تشكیل مجلس خبرگان بعدی، رهبر تعیین شده و مشروعیت وی اثبات شده است. بنابراین، هیچ دوری وجود ندارد. رهبر فعلی را نیز مجلس خبرگانی تعیین كرده كه وی هیچ رابطه انتصابی و انتخابی با اعضای آن یا فقهای شورای نگهبان، در زمان انتخاب نداشته است. بنابراین، هیچ دوری وجود ندارد.

مجلس‏ خبرگان‏ دوره ‏اول رهبر فعلی و او فقهای شورای نگهبان و شورا خبرگان و خبرگان رهبر بعدی را.

 

اما بنا بر نظریه انتخاب‏:

1. در این جا، نوعی مغالطه و خلط معنا صورت گرفته. «دور» منطقی آن است كه وجود چیزی با یك یا چند واسطه، بر خودش متوقف باشد ؛ مثلاً «الف» به وجود آورنده «ب» و «ب» به وجود آورنده «الف» باشد كه در نتیجه «الف» به وجود آورنده «الف» خواهد بود. در علم حقوق گر چه چیزی به نام دور با تعریف معین نداریم ، لیكن مسامحتا" اگر تعین «الف » ناشی از «ب » باشد و «ب » هم توسط «الف » تعین یابد، می توان دور نامید.

 چه در دور منطقی و چه در دور حقوقی، نحوه وابستگی دو پدیده به یكدیگر، باید یكسان باشد ؛ مثلاً اولی علت ایجادی دومی و دومی علت ایجادی اولی باشد، اما اگر به گونه های متفاوتی دو پدیده نسبت به یكدیگر وابستگی پیدا كنند، دور نیست ،بلكه وابستگی متقابل است. چنین چیزی هم در نظام تكوین و علوم طبیعی پذیرفته شده و منطقی است و هم در همه نظام های حقوقی جهان به اشكال گوناگون وجود دارد. اكنون باید دید مطلب ادعا شده دقیقاً چه وضعیتی دارد؟ اگر نسبت شورای نگهبان و خبرگان همان نسبتی بود كه خبرگان با رهبری دارد، ادعای چنین دوری قابل قبول بود ؛ یعنی ، به این شكل كه تمام گزینه های زیر بدون استثنا درست باشد:

الف- رهبر تعیین و نصب شورای نگهبان نماید؛

ب- شورای نگهبان تعیین و نصب مجلس خبرگان كند؛

ج- خبرگان تعیین و نصب رهبر كند ؛ در حالی كه واقعیت چنین نیست ؛ زیرا:

اولاً، نسبت مجلس خبرگان و شورای نگهبان با نسبت دیگر اعضای مجموعه ، متفاوت است .

درثانی، عنصر چهارمی وجود دارد كه نقش عمده را ایفا می كند و در دور ادعایی لحاظ نشده  و آن نقش مردم است ؛ یعنی ، شورای نگهبان به هیچ وجه تعیین كننده اعضای خبرگان نیست ؛ بلكه اعضای خبرگان با میل خود برای نمایندگی ، نامزد می شوند. كار شورای نگهبان ، صرفاً نقش كارشناسی از نظر تشخیص صلاحیت های مصرح در قانون اساسی و اعلام آن به مردم است . هیچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند كه در میان افراد ذی صلاح به نامزدهای مورد نظر خود رأی می دهند.

 

2. در بطلان دوری كه فرض شده ، كافی است به این موضوع توجه شود كه مجلس خبرگان طبق مصوبه خود، امر تشخیص صلاحیت را به اعضای فقهای شورای نگهبان سپرده است. چنانچه بخواهد، هر زمانی می تواند آن را به گروه دیگری بسپارد. این امر مطابق قانون اساسی است؛ زیرا در اصل یكصد و هشتم قانون اساسی این حق به مجلس خبرگان داده شده است. بنابراین انتخاب رهبری با مجلس خبرگان است. تعیین صلاحیت خبرگان با گروهی است كه خود انتخاب می كنند، نه رهبری، هر چند فعلاً گروهی را كه خبرگان انتخاب كرده، همان افرادی هستند كه رهبری برای نظارت بر مصوبات مجلس شورای اسلامی انتخاب كرده است. اگر انتخاب گروه تعیین كننده صلاحیت خبرگان با رهبری بود، دور می شد، در حالی كه چنین نیست

راه حل اختلافات شیعه و سنی
راهكارهاي حل اختلاف، در واقع به راهكارهاي ايجاد وحدت بازگشت دارد. . .

چه راهكاری برای حل اختلافات شيعه و سني پیشنهاد می كنیم. چرا كه ما در منطقه كردنشین و اهل تسنن زندگی می كنیم. و نیز وجه تشابه و اشتراك مذهب شافعی و شیعه در چیست ؟

راهكارهاي حل اختلاف، در واقع به راهكارهاي ايجاد وحدت بازگشت دارد. براي ايجاد وحدت اسلامي، راهكارهاي متعددي وجود دارد كه به بعضي اشاره مي شود:

1. گفتگو (ديالوگ)

اولين و مهم ترين راهكار جهت همگرايي مسلمانان، گفتمان علمي است. بدين معنا كه نظريه پردازان و عالمان ديني فرقه هاي اسلامي، در كنار هم قرار گرفته، گفتگوهاي علمي انجام دهند. در اين گفتگوها، بر مسائل مشترك تأكيد شده و عالمان اسلامي با مباني يكديگر آشنا می شوند؛ زيرا خيلي از مسائل اختلافي بين مسلمانان، ناشي از آن است كه فرقه هاي اسلامي از بعضي اصول و مباني يكديگر آگاهی كامل ندارند. عدم آشنايي كامل آن ها از اصول يكديگر، موجب شده كه مسلمانان برداشت هاي نادرستي از هم داشته و نسبت به يكديگر بدبين گردند؛ حتي حكم تكفير يكديگر را صادر نموده و زمينه هاي برخوردهاي فيزيكي فراهم گردد. بيش تر تعصبات مذهبي و قومي نيز ريشه در عدم آگاهي از مباني گروه هاي اسلامي دارد.

عدم آشنايي مذاهب از عقايد يكديگر، موجب مي شود دشمنان اسلام و آن ها كه از تفرقه ها ميان فرقه هاي اسلامي سود مي برند، به واسطه جهل و ناآگاهي مردم، موارد اختلاف برانگيز را پررنگ تر كرده و مواردي را كه موجب اتحاد بين مسلمانان مي شود، ناديده گيرند.

علامه شرف الدين، يكي از انديشمندان شيعي است كه به گفتمان علمي پرداخته و بين او و شيخ سليم بشري (از علماي اهل سنت) سؤال و جواب هايي مطرح شده است كه نتيجه آن كتاب "المراجعات" است كه نقش بنيادي در زمينه و فرهنگ سازي براي وحدت اسلامي دارد.

2. توجه به نقاط مشترك و دشمن مشترك

يكي از عوامل مهمي كه در جهان معاصر مي تواند موجب وحدت بين دو گروه بزرگ اسلام شود، توجه به نقاط مشترك اين دو مذهب است. مطمئناً مسائل مورد اتفاق ميان اين دو مذهب، بسيار فراتر از موارد اختلاف مي باشد؛ اما غالباً مسائل مورد اختلاف مورد توجه قرار گرفته و مسائل و اعتقادات مشترك ناديده نگاشته مي شود كه خود يكي از عوامل ايجاد اختلاف و دوري هر چه بيش تر مسلمانان از يكديگر است.

همچنين توجه به دشمن مشتركي كه اصل اسلام و كشورهاي اسلامي و مردم جهان اسلام را مورد مذمت قرار داده است، يكي از عوامل مهم اتفاق نظر و وحدت ميان كشورهاي اسلامي است. اگر به صدر اسلام نيز نگاه كنيم، علت اساسي سكوت امير مؤمنان و ائمه معصومين (ع) و همراهي با مخالفان فكري و عقيدتي در جهان اسلام، توجه به دشمن مشترك و مورد تهديد قرار گرفتن مرزهاي اسلامي به وسيله دشمنان اسلام بوده است.

3. تدوين آثار علمي

از شيوه هاي كاربردي در ايجاد وحدت اسلامي، تدوين آثار علمي در قالب: كتاب، مجله و روزنامه و نيز برگزاري نشست هاي علمي و تبادل افكار و نظريات است. در آثار علمي بايد به عوامل وحدت و عوامل اختلاف پرداخته شده و مشكلات جهان اسلام بررسي گردد. تدوين فقه مقارن و عقايد تطبيقي و مقايسه اي نيز بايد از محورهاي مهم آثار علمي باشند. كتاب هايي مانند "الفصول المهمه" تأليف علامه شرف الدين، و انتشار مجله اي مانند "رسالة التقريب" نقش بنيادي در زمينه سازي وحدت اسلامي داشتند. از سوي ديگر، با تدوين سريال ها و نمايش نامه ها نيز مي توان جهت ايجاد وحدت اسلامي زمينه سازي نمود. بهتر است اين دست از آثار، به زبان هاي مختلف ترجمه شوند و در اختيار مسلمانان قرار گيرند.

4. صدور فتوا در جهت همگرایی مذاهب

بي ترديد، صدور فتواي مجتهدان فرقه هاي اسلامي، نقش بنيادي در وحدت اسلامي دارد؛ همان گونه كه نقش اساسي در اختلافات مسلمانان دارد. اگر مجتهدان فتاوايي مانند جواز شركت نمودن مسلمانان در مراسم عبادي همديگر را صادر نمايند، زمينه هاي همسويي مسلمانان را فراهم مي كند. بعضي مجتهدان و عالمان اهل سنت و تشيع، در اين خصوص پيشگام بوده اند.

شيخ محمود شلتوت، رئيس دانشگاه الأزهر مصر در زمان جمال عبدالناصر، يكي از كساني است كه در فتواي معروف خود، مذهب جعفري و فقه شيعه را به عنوان يك مذهب رسمي و فقهي تأييد كرد. (1) فتواي معروف او در زمان خود، در نزديكي اهل سنت به شيعه تأثير به سزايي داشت.

5. آشنايي با معارف اسلامي

يكي از راهكارهاي وحدت اسلامي، آشنايي مسلمانان با آموزه هاي ديني است. در آيات متعدد مسلمانان به همگرايي دعوت شده اند. (2) در برخي از آيات، همه مسلمانان برادران ديني خوانده شده و مرزهاي جغرافيايي و ملي ناديده گرفته شده است: «انما المؤمنون اخوة... ». (3)

و یا در فرازی دیگر آمده است: «واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرّقوا... ». (4) در روايات اسلامي نيز همه مسلمانان به همبستگي و اتحاد اسلامي سفارش شده اند. (5)

شخصيت هايي مانند امام راحل و علامه شرف الدين، بر اين باور بودند كه جهت "ايجاد وحدت اسلامي" آشنايي كامل مسلمانان با معارف اسلامي لازم است. نكته قابل دقت آن است كه يكي از موارد قانون اساسي "جماعة التقريب بين المذاهب الاسلامية" كه در قاهره تشكيل شده، آن بود كه مسلمانان با معارف اسلامي آشنايي پيدا كنند.

6. شناسايي عوامل اختلاف

براي ايجاد وحدت اسلامي، همان گونه كه شناخت عوامل و زمينه هاي همگرايي ضرورت دارد، شناخت عوامل و زمينه هاي اختلاف نيز بايسته است. بر اين اساس، براي ايجاد وحدت اسلامي، بايد عوامل اختلاف همانند تعصبات قومي، قدرت گرايي و پيروي از هواهاي نفساني، شناسايي و با آن ها مبارزه گردد. دشمنان خارجي نيز نقش بنيادي در ايجاد اختلاف داشته و دارند استعمارگران با شعار "اختلاف بينداز و حكومت كن"، بين مسلمانان اختلاف ايجاد كرده اند. داده هاي تاريخي نشان از آن دارد كه استعمارگران در حوادث ناگواري كه در جهان اسلام به وجود آمدند، نقش اساسي داشتند. آنان با ايجاد اختلاف جنگ هاي داخلي را به وجود آوردند؛ حتي مي توان عامل اساسي و ريشه اي ايجاد و پيدايش بعضي از فرقه ها ميان اهل سنت و شيعه را استعمارگران دانست و دست هاي مرموز آن ها را پيدا كرد.

بر اين اساس، براي ايجاد وحدت اسلامي، شناخت عوامل داخلي و خارجي اختلاف ضرورت دارد. مرحوم آيت الله بروجردي در آخرين لحظات عمر خويش، يكي از راه هاي ايجاد وحدت اسلامي را شناسايي عوامل اختلاف دانست. وي مي گويد: «من براي ايجاد حسن تفاهم ميان مسلمانان، آرزوهاي بسيار داشتم و درصدد بودم در نامه اي به شيخ محمود شلتوت بنويسم و به ايشان يادآور شوم كه موجبات رفع اختلاف را فراهم سازند». (6)

7. اتخاذ سياست هاي مشترك

يكي از شيوه هاي ايجاد وحدت اسلامي، اتخاذ سياست مشترك توسط كشورهاي اسلامي است. اين سياست ها مي توانند در روابط بين المللي و سياست هاي اقتصادي و تشكيل بازارهاي مشترك اقتصادي شكل گيرد. همچنين مي توان در صحنه هاي سياسي، در برابر دشمنان مسلمانان سياست هاي راهبردي اتخاذ نموده و به حمايت از مظلومان و آسيب ديدگان جهان اسلام پرداخت.

پي نوشت ها:

1. عبدالكريم، بي آزار شيرازي، همبستگي مذاهب اسلامي، امير كبير، ص 310 - 311.

2. آل عمران (3)، آيه 103؛ تفسير نمونه، ج 3، ص 43.

3. حجرات (49)، آيه 10.

4. آل عمران (3)، آيه 13.

5. تفسير نمونه، ج 3، ص 46.

6. عبدالكريم شيرازي، پيشين، ص 115

انزوا طلبی در انسان حاصل چیست
برخی روانشناسان انسان را موجودی زیستی ـ روانی ـ اجتماعی معرفی كرده‏اند. تردیدی نیز در این نیست كه ...

انزوا طلبی در انسان حاصل چیست و این كه آیا مشكلی در بر دارد یا خیر؟

برخی روانشناسان انسان را موجودی زیستی ـ روانی ـ اجتماعی معرفی كرده‏اند. تردیدی نیز در این نیست كه یكی از ابعاد  وجودی انسان بعد اجتماعی اوست. طبیعی است همان طور كه دیگر ابعاد وجودی انسان باید رشد كافی پیدا كند، به این بعد نیز  توجه كافی باید مبذول شود .آدمی از  بدو تولد با تعاملش با محیط اطراف در صدد تأمین نیازهای خود و ایجاد ارتباط با جهان  است. پس ارتباط و تعامل با دیگر انسان‏ها یكی از ضروریات است كه در وجود انسان قرار داده شده است. بنابر این اگر تنهایی و  عدم ارتباط با دیگران به مقدار زیادی استمرار پیدا كند، مانع رشد مناسب بعد اجتماعی انسان است كه   می‏تواند منشأ بسیاری از مشكلات و از جمله انزوا طلبی باشد.

قرآن می فرماید : يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثي‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا ؛ اي مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و ملت ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. (1)

در این آیه به این نكته اشاره شده آدمي از خانواده‏ها و تيره‏ها و تبارهای متعددی خلق شده‏اند تا با هم آشنا بشوند و  در كنار یكدیگر زندگی كنند .

این نكته بر اساس  فطرت اجتماعی بشری است كه  همواره مورد توجه ادیان مختلف قرار گرفته و برای این، همزیستی در اجتماع به صورت مسالمت آمیز باشد ، انبیاء و اولیاء روایات فراوانی را در این باره فرموده اند كه در كتاب های روایی ما به آداب معاشرت مشهور هستند. این خود مهم ترین دلیل مذمت انزوا طلبی در ادیان الهی و به خصوص دین اسلام و مذهب تشیع است.

 در روایات شریفه داریم كه  توصیه به معاشرت با اقشار مختلف جامعه حتی بینوایان و فقرا به خصوص ارحام و نزدیكان می كنند . رسول خدا در پاسخ به سوال اباذر غفاری فرمود: صله رحم ( ارتباط با خویشان) به جاي آور، اگر چه آن ها  قطع كرده باشند، و دعوت بينوايان را بپذير و با آنان بيش تر معاشرت كن. (2)

در این زمینه می توانید به كتاب های آداب معاشرت، اثر آقای محمد باقركمری و كتاب آداب معاشرت از ديدگاه معصومان عليهم السلام‏ اثر آقایان محمد علي فارابي ،يعسوب عباسي علي كمر مراجعه بفرمایید.

بر این اساس گرایش به تنهایی و انزوا طلبی در انسان یك تحول در وی است. بدیهی است  تحول بي علت نيست و نميشود دليلي نداشته باشد.

برای دست یافتن به علل پیدایش روحیه  انزوا طلبی در یك فرد باید ابهاماتی روشن شود، مثل اینكه چه شرايطي براي فرد پيش آمده كه چنين روحیه ای در او به وجود آمده است؟  چه نوع تفكراتي در ذهن او است كه او را به این سمت هدایت می كند؟آیا درزندگي خانوادگي فرد تغييراتي صورت گرفته است؟  و سوالاتی از این قبیل .

در حقیقت  تحول روحي انسان و مسائل پیرامون او بهترین راهنما در دست یابی به دلایل انزواطلبی اوست.

گاهی اگر یك امر مثل كار و تلاش ، تحصیل و امثال این ها در يك روند طولاني با تنوع و عوامل آرامش بخش روحي همراه نشود و شخص ازلذتهاي متعارف و مشروعي كه بايد بهرهمند شود، استفاده نكند، نشاط و شادابي او سلب می شود و احساس سستي و انزوا طلبي براي او حاصل ميشود. گاهی فشارها یا سرزنش های زیاد والدین سبب این حالت می گردد و گاهی ناموفق بودن در اهداف و برنامه ها و گاهی ... .

شاید بتوان كوچك ترین آثار انزوا طلبی را، تنبلی، سستی و كاهلی ، بی تحركی، از دست دادن اعتماد به نفس ،از دست دادن فرصت ها ، پیدایش روحیه ناامیدی و ناتوانی، اتلاف بزرگ ترین سرمایه بشری یعنی عمر ،احساس درد و رنج درزندگی ,سلب مسئولیت از پذیرش مشكلات،احساس بیهودگی و بی فایدگی دانست.

 احتمال دارد كه منشأ انزواطلبی افسردگی  باشد. برای تشخیص این امر  بهتر است  به یك روانشناس بالینی یا روانپزشك مراجعه نمایید.منتظر تماس بعدی شما هستیم.موفق باشید.

 

پی نوشت ها :

1.حجرات (49) آیه 13 .

2.علي سلگي نهاوندي‏، ترجمه ارشاد القلوب ،چ ناصر، قم‏، چاپ اول‏، 1376 ه ش ، ج‏1، ص 377

علايق خودم را به درستي نمي شناسم.براي شناخت آن ها چه كنم؟
امروز،‌‌همان كودكان بازيگوش ديروز بوده‌اند كه هركدام‌شان به نوعي اين علاقه و استعداد را از همان دوران كودكي در خود داشته اند...

علايق خودم را به درستي نمي شناسم.براي شناخت آن ها چه كنم؟ چگونه بفهمم كه كدام يك بهتر و براي دستيابي به آن ها تلاش كنم؟

 

يادتان باشد، بسياري از مهندسان، نويسندگان، بازيگران، پزشكان و خلبانان امروز،‌‌همان كودكان بازيگوش ديروز بودهاند كه هركدامشان به نوعي اين علاقه و استعداد را از همان دوران كودكي در خود داشته اند، اما با شناخت درست علايق و استعدادهاي خود باعث موفقيت امروز خود گشته اند.

به دوران كودكي خود فكر كنيد و ببينيد چه كارها و فعاليت هايي بيشترين لذت و رضايت را به شما مي داده است و در آن دوران از چه كارهايي لذت مي برديد. به آن چيزهاي ساده اي فكر كنيد كه در كودكي شادتان مي كرده است. شايد به ياد بياوريد كه دوست داشتيد با دستهايتان كار كنيد يا وقت خود را به گلكاري، آشپزي، خياطي بپردازيد يا تمام روز را نقاشي كنيد. شايد هم دوست داشتيد كه بيرون از خانه برويد و دست به اكتشاف بزنيد يا اين كه براي دوستان و خانواده هنرنمايي مي كرديد و سرگرمشان مي كرديد. شايد عاشق كتاب خواندن بوده ايد يا اين كه دوست داشتيد چيزهاي خراب و شكسته را درست كنيد. وقتي بفهميد كه چه فعاليت هايي در دوران كودكي باعث شادي و رضايت شما مي شده است، راحت تر مي توانيد علايق، استعداد‌‌‌‌‌ها و تواناييهاي پنهان خودتان را كشف كنيد.

براي شناخت علايق و استعدادهاي خود و اين كه در چه زمينه اي مي توانيد بهتر عمل كنيد، راهكارهاي زير مفيد خواهد بود:

1. مدتي به كلاسهاي مختلف در رشته هاي مختلف برويد. كلاسهايي در زمينه هاي گوناگون كه احساس ميكنيد به آن زمينه ها علاقه داريد و دوست داريد در آن حيطه ها كار كنيد. ببينيد كدام يك از كلاس ها را بيشتر دوست داريد و دوست داريد كه بيشتر و بيشتر از آنها بياموزيد.

2.  كتاب آشنايي با رشته هاي مختلف دانشگاهي انتشارات سازمان سنجش را تهيه كرده و آن را مطالعه نماييد يا اينكه نگاهي گذرا به فهرست كتاب و رشته هاي مختلف داشته باشيد و ببينيد كه كداميك از رشته ها بيشتر شما را جذب ميكند.

3. از ديگران بپرسيد. براي پيدا كردن علايق و استعداد ذاتي خود بايد از ديگران بپرسيد كه در چه كاري مهارت داريد و آنها در چه زمينه هايي شما را تعريف و تمجيد مي كنند. اين علايق و استعدادها به اين دليل پنهان است كه خودتان هنوز آن را كشف نكرده ايد. يك راه بسيار عالي براي يافتن اين استعدادها اين است كه از خانواده، دوستان، معلمان و حتي از خودتان بپرسيد. 4. همه آرزوها و ايدههايتان را در زمينه هاي مختلف در نظر بگيريد و هر كاري كه توجه شما را به خود جلب مي كند را روي كاغذ يادداشت كنيد. دور همه آن كارهايي كه دوست داريد يك دايره بكشيد و چند روز در مورد آنها خوب فكر كنيد. اين روش سر نخ هاي خوبي براي شناخت بهتر علايق و استعدادهايتان به شما مي دهد.

5. به مراكز مشاوره اي و خدمات روانشناختي مراجعه كنيد و با اجراي آزمون هاي مختلف از جمله آزمون استعداديابي و نيز به كمك مشاوران و روانشناسان با تجربه به شناخت علايق و استعدادهاي پنهان خود بپردازيد

چگونه می توان کسی را به زندگی امیدوار کرد
انسان معجونی از جسم و روح است. جسم مركَب روح است. اما به تدریج به سوی فرسایش می رود‌ ...

چگونه می توان کسی را به زندگی امیدوار کرد و یا با حرف هایمان به او آرامش دهیم ؟

انسان معجونی از جسم و روح است. جسم مركَب روح است. اما به تدریج به سوی فرسایش می رود روح است كه مركز آمال و امیدها، خوشی و ناخوشی ها عشق و احساس پوچی و ناامیدی است.تنهاروح است

 اما حیات و زندگی روح و نفس آدمی به چند چیز است كه عبارتند از:

1- معرفت و شناخت،

2- ایمان و داشتن هدف،

3- عمل صالح.

در هر كاری انسان به آگاهی و اطلاعاتی كافی نیاز دارد تا هدف را بشناسد و درستی آن را باور كند و انگیزه و علاقه برای رسیدن به آن هدف در او ایجاد شود.

هدف، هر چه عالیتر و از قداست بیش تری برخوردار باشد، علاوه بر ایجاد شوق و علاقه بیش تر، بر همت و تلاش فرد میافزاید . درجه اعتماد به نفس و خودباوری را در شخص افزایش میدهد.

پس در مقیاس كلی زندگی، نخست باید از آفریننده هستی، هدف «آفرینش خود و جهان، و هدف زندگی» معرفتی كسب كرد.

از نظر قرآن روح انسان با «معرفت و ایمان و عمل صالح» زنده است.(1) . با آن سرور و نشاط، امیدواری به آینده و حركتی رو به جلو دارد.

از این رو خداشناس هیچ گاه احساس تنهایی، پوچی و بیهدفی نمیكند. دلگیری و ناراحتی عمقی ندارد، چون معشوق و محبوبش (خدا) پیوسته با او است . شخص خود را پیوسته در طاعت و تسلیم معشوقش قرار میدهد.

خدا نیز دوستش میدارد. به قلبش نور و امید، به روحش آرامش و اطمینان میبخشد . محبت او را در دل دوستان خالص و برگزیده اهل زمین و فرشتگان و ساكنان عرش خود قرار میدهد تا او را دوست بدارند.

دوست عزیز !كدام آینده و زندگی زیباتر و دلانگیزتر و امیدبخشتر از چنین زندگیای است؟

بنابراین با تقویت «معرفت و تحكیم ارتباط قلبی، گفتاری و عملی» با خدا، ثبات قدم، استواری اراده و امیدواری به آینده زندگی دنیا و آخرت حاصل میشود . روح حیات و زندگانی جاوید خواهد داشت . پیوسته در مسیر رشد و كمال و مسرور سرزنده بودن به پیش میرود.

    در جهت رفع مشكل ایشان راهكارهای زیر توصیه می‏شود: 

  1. ارتباط ایشان را با خانواده محترم شان بیش تر كنید. 

  2. روابط خود را با دوستان  گسترش دهند تا احساس تنهایی نكنند . در كارها به آنان كمك كنند .در اوقات فراغت و رفت و آمدها، با آن ها صحبت نمایند؛  

 3. از قرار گرفتن در تنهایی اجتناب كنند؛ حتی برای مطالعه نیز از كتابخانه استفاده كنند؛ 

  4. در فعالیت‏های فرهنگی و اجتماعی  شركت فعّال داشته باشند و كاری را به عهده بگیرند؛  

 5. در مجالس جشن و اعیاد و یا جمع دوستان شركت نمایند؛ 

  6. هر روز مدتی ورزش كنند (به خصوص در ورزش های جمعی شركت نمایند)؛ 

  7. هرگاه احساس كسالت كردند، دوش آب ولرم بگیرند؛ 

  8. هرگاه افكار بیهوده و اوهام به ذهن شان خطور كرد، با مشغول شدن به كاری و با توجه به نقاط مثبت زندگی ایشان، به مقابله با فكرهای بیهوده و منفی بپردازند؛

   9. برای انجام دادن كارهای روزانه، برنامه‏ای تنظیم كنند . تمام اوقات خود را با مطالعه، ورزش، صحبت با دوستان شایسته و متدین، عبادت، كمك در نظافت اتاق، فعالیت‏های هنری و... پر كنند. هیچ گاه بی كار نباشند؛

   10. توانایی‏ها، استعدادها و موفقیت‏های گذشته خود را، یادداشت كنند . هر روز چند بار از روی آن بخوانند . تصوّر مثبت و خوبی از خودشان داشته باشند؛

   11. درباره رشته تحصیلی خود مطالعه كنند. فواید و آثار و كاركردهای آن را برای خود بنویسند . با اساتید مربوطه مشورت كنند؛

   12. به نماز و عبادات توجه بیش‏تری داشته باشند . حتی المقدور نمازهای شان را در اول وقت و به جماعت بخوانند.

 زندگی در دنیا، همیشه و برای همه انسان‏ها همراه با مشكلات بوده و هست. زمانی مشكلات آسان خواهد شد كه با نگاهی مثبت و باتلاشی و همتی بلند، برای حل آن ها گام برداشت. مطمئن باشند با تكیه بر امكانات و توانمندی‏های مختلفی كه در وجود خود سراغ دارند، می‏توانند بر آن ها مسلط شده و پیروز شوند.

 با تلقین كردن به خود ( توانا هستم و می‏توانم بر مشكلات چیره آیم)  ناامیدی را كنار بگذارند . با تقویت روابط اجتماعی خویش با دیگران و حضور در عرصه عمل، به تلاش و كوشش خود ادامه دهند. افكار منفی را رها نموده، بر موفقیت‏های گذشته فكر كنند و خود را توانا و با اراده بخوانند.

 با مشاوران و پاسخگویان بخش تلفنی مركز تماس بگیرند: 09640(بدون كد)

پی­نوشت:

1. نحل(16) آیه97

احساس می­کنم آدم بدشانسیم خیلی به خودم اعتماد ندارم ...
اعتماد به نفس انسان را مستقل و دور از هرگونه وابستگي بار مي‏آورد ...

احساس می­کنم آدم بدشانسیم خیلی به خودم اعتماد ندارم، چیکار کنم؟

 در پاسخ به سوال شما در مورد اعتماد به نفس و راهكارهاي افزايش آن بحث مي نمايم قبل از ارائه راه حل و پاسخ اصلي ذكر اين مقدمه ضروري به نظر مي رسد كه: اعتماد به نفس انسان را مستقل و دور از هرگونه وابستگي بار مي‏آورد و براي انجام دادن مسؤوليت‏هاي فردي و اجتماعي، با توجّه به توانائي هاي فرد، انسان را به ميدان عمل مي‏كشاند و سبب مي‏شود فرد مسؤوليت‏هاي خويش را با اطمينان كامل انجام دهد و با افزايش قابليت‏ها و توانايي هايش از هرگونه توقف و سكون بپرهيزد. در واقع اعتماد به نفس به معناي باور كردن قابليت انساني خويش، روبه‏رو شدن فعال با رويدادهاي زندگي و انجام دادن درست وظايف است. بنابراين، اعتماد به نفس از درون فرد سرچشمه مي‏گيرد نه از بيرون. افرادي كه از اعتماد به نفس كافي برخوردارند، استقلال عمل دارند و مسؤوليت پذير و پيشرفت گرايند؛ ناكامي‏هاي زندگي را مي‏پذيرند؛ بر ايجاد رابطه با ديگران توانايند و از هرگونه گوشه‏گيري دوري مي‏جويند .

از طرف ديگر، آنان كه ضعف اعتماد به نفس دارند از مشكلات زير رنج مي‏برند: 1. احساس خود كم بيني‏ در اكثر اعمال و نگرش‏هاشان احساس عدم اطمينان و درماندگي مي‏كنند؛ خود را در مواجهه با مشكلات ناتوان مي‏بينند و جملاتي چون نمي‏توانم اين كار را انجام دهم، هرگز قادر به يادگيري در سطوح عالي نيستم، توان نيل به مراتب عالي ندارم، هميشه ذهن اين افراد را به خود مشغول مي‏كند. 2. بروز احساسات و عواطف منفي‏ رفتارشان حاكي از نوعي خشونت، بي‏قيدي و بدخلقي است. به سبب عدم پذيرش محوري به نام «خود» همواره در انعكاس علايق خويش با ترديد و تغيير رو به رويند و توان ابراز رفتار عاطفي مناسب ندارند. 3. گريز از موقعيت‏هاي نگران‏زا در برابر فشارهاي رواني، به ويژه ترس و خستگي و آنچه موجب آشفتگي‏اش شود، بسيار كم تحمّل‏اند؛ حتّي موردي مانند امتحان ممكن است برايشان بحران‏هايي اضطراب زا فراهم آورد و به عدم موفقيتشان انجامد. 4. نوميدي‏ يأس از دستيابي به اهداف، رايج‏ترين ويژگي اين افراد است. 5. كمرويي‏ يكي از شايع‏ترين صفات اين افراد كمرويي است و معمولاً در برقراري ارتباطات اجتماعي در صحنه‏هاي مختلف با مشكل جدي روبه‏رو هستند.

اما اعتماد به نفس، توجه فرد به توانايي‏هاي خود و استفاده از آن‏ها است. اعتماد به نفس دو ركن دارد: 1. شناخت استعدادها و توانايي‏ها ي خود 2. باور كردن اين توانايي‏ها

در مرحله اول بايد فرد به خودشناسي بپردازد و ابعاد وجود خويش را به خوبي ارزيابي كند. خداوند به هر كس استعدادي خاص داده است. سيد بن طاووس بر اين عقيده بود كه هر انسان در زمينه‏اي نابغه است. هر فرد بايد استعداد ويژه خود را بشناسد و آن را به كار بندد. پس از شناخت توانايي‏ها، طبعاً فرد آن‏ها را باور مي‏كند. مرحله بعدي براي كسب اعتماد به نفس، استفاده از اين توانايي‏ها در حل مشكلات و پيشبرد امور است. در اين جا قوت نفس لازم است. روان شناسان اين امر را بُعد انگيزشي فرد مي‏نامند . همان طور كه آگاهي از خويشتن مي‏تواند انسان را از هرگونه خيالبافي و افكار منفي درباره خود رهايي دهد و سمت كمال واقعي و اصلاح كاستي‏ها رهنمون گردد، عدم اعتماد به نفس مي‏تواند مانع شكوفايي قابليت‏ها و خلاقيّت‏ها و ايفاي مسئوليت‏ها شود.

اكنون در پرتو شناخت مختصري كه درباره اعتماد به نفس و ويژگي‏هاي افراد معتمد به نفس به دست آمد، اشاره به بعضي از راهكارهاي عملي جهت تقويت اين پديده سودمند مي‏نمايد. اميد است رعايت اين موارد به كاهش مشكلتان بينجامد. بي ترديد با تقويت اعتماد به نفس و به دست آوردن دركي درست از خود و توانايي‏هاتان به تدريج احساس عدم خود باوريتان از بين مي رود و بر مشكلات چيره مي‏شويد.

1 ) از بيان انديشههاي خود نترسيد

اعتماد به نفس سكهاي دو رويه است. يك روي آن افتخار، غرور، تحسين. و تمجيد و بسياري از نكات مثبت است. اما روي ديگرش ممكن است سرزنش، تمسخر و برچسب خوردن باشد. مهم اين است كه فرد از اين احتمالات نترسد و قدرت ابراز عقيدهاش را داشته باشد. بايد به اين باور برسيم كه صرف موفقيت يا شكست ارزش انسان را تعين نميكند بلكه تلاش و پايداري فرد است كه به او ارزش ميبخشد.

2 ) احساسات واقعي خود را بيان كنيد

در روانشناسي مدرن، بيان احساسات نوعي توانايي و هوش به شمار ميرود و از اصول اساسي روابط بين فردي است. بسياري از ما وقتي بابت يك موضوع از ديگري دلخوريم خودخوري ميكنيم و نميتوانيم رنجش و ناراحتي خود را با انتقادي ساده و صريح ابراز كنيم. درست به همين دليل در شرايط عادي نيز از بيان احساس مثبتي كه نسبت به ديگري داريم پرهيز ميكنيم. زيرا نگرانيم كه اين تحسين، تمجيد يا ابراز علاقه، در آينده و هنگامي كه دوباره به هر دليلي از فرد دلگير شديم براي ما شرايط نامناسبي ايجاد كند.

3 ) رفتار قاطعانه را تمرين كنيد

نياز به قاطعيت آنگاه مطرح ميشود كه مسئله تماس با ديگران در كار است. اشخاص در روابط خود با ديگران، از روشهاي رفتاري گوناگوني چون رفتار انفعالي، رفتار با قاطعيت و رفتار پرخاشگرانه، بهره ميگيرند بهترين سبك رفتار، رفتار قاطعانه است كه در آن، شخص عقايد و احساسات خود را با رعايت اصل احترام به ديگران و ملاحظه حقوق آنها ابراز كرده و از حق و حقوق خود دفاع مي نمايد. روش قاطعانه، مانع از آن ميشود كه ديگران از شما سوء استفاده كنند. البته افراد با سبك برخورد قاطعانه همان طوري كه براي باورها و احساسات خود ارزش قايلند شكيبا بوده و به احساسات ديگران نيز بها ميدهند.

قاطع بودن، بدين معناست كه بر احساس هراس خود چيره شويد و از حق خود دفاع كنيد؛ ولي حق و حقوق ديگران را نيز ضايع نكنيد. كساني كه قاطعيت ندارند، بيشتر جاها، نميتوانند احساسات خود را ابراز كنند؛ زيرا نگرانند كه ديگران در مقام مخالفت حرفي بزنند. آنها كه از طرد شدن ميترسند؛ با انديشههاي ديگران موافقت ميكنند و راه محافظه كاري ميپيمايند و از ابراز احساسات خود، خودداري ميكنند.

روش قاطعانه بهجاي رفتار انفعالي (در جايي كه شخص مي ترسد يا خجالت مي­كشد كه افكار و احساسات خود را بيان كند) و رفتار پرخاشگرانه (كه در آن، به احساسات ديگران بهايي داده نميشود) براي به حداقل رسانيدن احساس خشم و هراس در خصوص روابط با ديگران توصيه ميشود.

4 ) برنامهريزي كنيد و منظم باشيد

علت آنكه بسياري از افراد به مرور زمان اعتماد به نفس خود را از دست ميدهند و دائم خود را با «افكار خود سركوبگر» سرزنش ميكنند فقدان برنامهريزي يا بيانضباطي در اجراء برنامههاست. اين افراد نميتوانند از زمان كه همچون گنجي ارزشمند در اختيارشان قرار دارد به درستي استفاده كنند. در نتيجه اين «زمان» است كه آنها را با خود به هر سويي ميبرد. وقتي زندگينامه هر يك از مشاهير و افراد بزرگ را نگاه كنيد خواهيد ديد كه آنها در زندگي خود كمترين ميزان اتلاف وقت را داشتهاند. امام علي(ع) در اين باره ميفرمايند:«المومن...مشغول وقته» يعني فرد مومن هيچ وقت خالي ندارد و هميشه در حال كار و فعاليت است.

5 ) ؛ نه ؛ گفتن را بياموزيد

همواره، از ما خواسته ميشود كه به دوستان، افراد خانواده و همكارانمان كمك كنيم تا مسئوليتهايشان را انجام دهند. در بيشتر جوامع، يك اصل اخلاقي وجود دارد كه به هنگام نياز بايد به يكديگر كمك كنيم؛ ولي به مرور، حالتي ايجاد شده كه اشخاص، نيازهاي ديگران را بر نياز خود مقدم ميكنند و به اشتباه، پاسخ نه را بيادبي قلمداد مي نمايند و بر اين باورند كه با نه گفتن، ديگران را از خود ميرنجانند. آموزشهاي جرأت آموزي، به اشخاص كمك ميكند تا بيآن‌‌كه احساس گناه كنند، به ديگران پاسخ نه بگويند. اشخاص حق دارند بيآنكه احساس گناه كنند، به ديگران پاسخ منفي بدهند. توجه داشته باشيد كه مسايل ديگران در بسياري از، از مسايل شما مهم­تر نيستند. قرار نيست كه مسايل عالم را حل و فصل كنيد. اگر خود، كارهايي داريد كه اجازه نميدهد از ديگران كاري را بپذيريد، مؤدبانه از پذيرش پيشنهاد آنها سرباز بزنيد. اجازه ندهيد حرفهاي ديگران در شما احساس گناه ايجاد كند.

6 ) از جملههاي با فاعل «من» بهره بگيريد.

اين مهارت، به اشخاص ميآموزد كه خود انگيختگي بيشتري داشته باشند و احساساتشان را با راحتي بيشتري بيان كنند. همچنين به اشخاص امكان ميدهد كه احساسات خود را سركوب نكنند. بهرهگيري از فاعل «من» در جملهها، اشخاص را تشويق ميكند تا صاحب انديشه، احساسات، عقايد، ادراكات و باورهاي خود باشند.

7 ) از تماس چشمي بهره بگيريد.

ارتباطهاي غير كلامي گاهي از كلام و سخن، باور پذيرترند. ديگران، نداشتن تماس چشمي در زمان ابراز نظر را به حساب نداشتن صداقت ميگذارند. برقراري تماس چشمي، بيشتر هنگام ابراز احساسات در برابر ديگران دشوار است كه علت را بايد در ترس از طرد شدن جستجو كرد. آموختن اين مهارت، با نگاه كردن 1 تا 2 ثانيه در چشمان طرف مقابل آغاز ميشود و زمان آن به تدريج به 8 تا 10 ثانيه ميرسد.

8 ) از زبان جسم و تن، قاطعانه بهره بگيريد.

لحن استوار و قاطعانه صدا اگر با بدن شُل و افتاده همراه باشد، پيام دوگانهاي را به كسي كه با او در ارتباط هستند، مخابره ميكند؛ بهگونهاي كه طرف مقابل، پيام شما را نامطمئن يا غير صميمانه ارزيابي ميكند. حالت بدن، يا پيام شما را تقويت و يا از قدرت آن ميكاهد. افزون بر تماس چشمي و لحن صدا، حالت ستون فقرات و حالت سر، احساس شما را دربارة پيامي كه مخابره ميكنيد نشان ميدهند. توصيه ميكنيم كه بدني راست و قائم داشته باشيد و وزن بدنتان را به طور يكسان روي دو پاي خود تقسيم كنيد. بهتر است مركز ثقل شما، روي پاهايتان باشد.

9 ) مخالفت همراه با آرامش را تمرين كنيد.

وقتي نقطهنظرها و حقايق با آرامش بيان ميشوند، ديگران مخالفت را سالم ارزيابي كرده و زمينه مشاجره و بگومگو از بين مي­رود. در اين فضاي ارتباطي استرس جاي خود را به آرامش و صميميت مي­دهد.

10 ) به جاي واكنش نشان دادن، پاسخ دهيد.

واكنش، نوعي بازتاب است كه طبيعتي غريزي دارد. اقدام براساس واكنش، ميتواند موجب پشيماني شود؛ ولي پاسخ، برنامهاي حساب شده براي يك موقعيت خاص است. پاسخ دادن به يك موقعيت، به معناي تأمل در واكنش اوليه و آنگاه، ارائه يك پاسخ حساب شده و عاقلانه است. البته هر پاسخي، ناگزير، كافي و شايسته نيست؛ ولي وقتي اين مهارت را تمرين ميكنيد، به شما كمك ميكند تا با افراد، برخوردي مناسبتر داشته باشيد.

11 ) خود را باور كنيد.

همان طور كه خود بزرگ بيني از آفات شناختِخود است، خودكم بيني و خود كوچك بيني نيز انسان را از شناخت گنجينه‏هاي درونياش باز مي‏دارد. با اندكي تفكر و جست و جو در گذشته خود در مي‏يابيد، كارهاي موفقيت‏آميز بسيار داشته‏ايد و فرد مفيدي هستيد. خود كم بيني به جاي اين كه شما را در مسير رشد و كمال و ميل به پيشرفت قرار دهد، بيش‏تر سبب كسالت و احساس خستگي و نااميدي مي‏شود. بنابراين، بايد با ارزيابي‏اي صحيح و مطابق با واقع هر چه بهتر و بيش‏تر نقاط قوت و موفقيت‏هاي گذشته خود را مورد توجه و يادآوري قرار دهيد و افكار منفي نظير «در هيچ كاري موفق نبودم، فرد مفيدي نيستم و...» را از ذهن خود بيرون بريزيد.

12) استعدادهاي خود را هر چه بيش‏تر بشناسيد.

شناخت استعدادها و قابليت‏هاي خويش مي‏تواند در كسب اعتماد به نفس مفيد واقع شود و انسان را از دام نوميدي رها سازد. بدين منظور، استعدادها و توانمندي‏هاي مختلف علمي، ورزشي، هنري، كلامي و... خويش را يادداشت كنيد و هر روز آن را براي خود بخوانيد.

13) بر توانايي‏ها و موفقيت‏هاي گذشته‏تان تكيه كنيد.

بايد بر توانايي‏هاي خويش تكيه كنيد و ضمن مرور موفقيت‏هاي گذشته، آن‏ها را در كانون تمركز و توجّه خود قرار دهيد.

14) گذشته ناموفق و شكست‏ها را فراموش كنيد.

اگر تصوري نامطلوب از گذشته داريد، به دست فراموشي سپاريد. تصور نامطلوب اجازه نمي‏دهد به تغييرات خويش پي بريد و حقيقت كنوني‏تان را دريابيد.

15) خود را مثبت ارزيابي كنيد.

درباره خويش مهربان باشيد و شخصيت تان را با ديد مثبت ارزيابي كنيد. در شايستگي خويش ترديد نكنيد و خود را با صفات خوب تفسير كرده، در انجام كارها توانا بدانيد.

16) ريسك كنيد. روي تجربيات جديد، با ديد يادگيري بيش‏تر فعاليت كنيد و از شكست نهراسيد. چنانچه اين گونه عمل كنيد، امكانات جديدي براي شما فراهم مي‏آيد و حس خويشتن پذيري‏تان تقويت مي‏شود.

17) از خواهش‏هاتان بكاهيد.

عزّت و سربلندي انسان در گرو عدم درخواست‏هاي مكرّر از ديگران است. تا مي‏توانيد به خود متكي باشيد و به آنچه هستيد و داريد، اكتفا كنيد تا اعتماد به نفس بيش‏تر به دست آوريد.

18) خود را با ديگران مقايسه نكنيد.

هرگز خود يا موفقيت‏هاتان را با ديگران مقايسه نكنيد. همواره به رقابت با خويش بپردازيد؛ زيرا هر كس از شرايط و امكانات خاص خود برخوردار است.

19) از هدف هاي كوچك و متوسط شروع كنيد.

يكي از علل شكست هاي مكرر افراد كه منجر به احساس خودكم بيني و از دست دادن اعتماد به نفس مي شود، در نظر گرفتن هدف هاي بزرگ و دست نيافتني است. چنانچه در مثال گفته اند: سنگ بزرگ نشانه نزدن است. براي اين كه به خودباوري و اعتماد به نفس برسيم، لازم است ابتدا از هدف كوچكتر شروع كنيم تا با دست يافتن به هدف و چشيدن طعم موفقيت، اعتماد به نفس و احساس خودارزشمندي در ما تقويت شود.

و اما براي رهايي از آفت خود كم‏بيني ، افكار منفي و باور نداشتن به خود ،به راهكارهاي زير عمل كنيد:

1. فهرستي از موفقيت‏هاي گذشته خود را يادداشت كرده، خوب درباره آن‏ها بينديشيد .( موفقيت‏هاي علمي و تحصيلي، هنري، ورزشي‏و...)اين كار سبب مي‏شود گنجينه‏هاي دروني‏تان را بيش‏تر بشناسيد و اعتماد به نفس‏تان تقويت شود.

2. فهرست موفقيت‏ها را هر روز چند بار مرور كنيد.

3. سعي كنيد جنبه‏هاي مثبت ديگري را كه در خود مي‏بينيد، به اين ليست اضامه كنيد.

4. هرگاه افكار منفي به شما هجوم آورد، با مشغول كردن خود به كاري از قبيل مطالعه ياگفت‏وگو با ديگران و انجام فعاليتي خاص، خود را از هجمه آن افكار نجات دهيد.

5. از قرار گرفتن در تنهايي و بيكاري اجتناب كنيد زيرا افكار منفي معمولًا در تنهايي و هنگام بيكاري بيش‏تر به سراغ انسان مي‏آيد.

6. هنگام شكست در كارها، به جاي اين كه خود را سرزنش كنيد، به ريشه‏يابي علل شكست روي آوريد.

7. اين حقيقت را به خود تلقين كنيد كه زندگي سراسر پيروزي نيست و فراز و نشيب بسيار دارد.

8. روحيه انعطاف پذيري را در خود تقويت كنيد يعني در عين حال كه بايد فردي منظم و دقيق باشيد و كارهاي خود را براساس برنامه انجام دهيد، همواره به اين نكته توجه كنيد كه همه شرايط و زواياي كار در ميدان ديد و شناخت ما نيست. چه بسا اموري در تحقق يا عدم تحقق كاري مؤثر است، ولي از ديد ما مخفي است يا در دست ما نيست و به وسيله محيط به ما تحميل يا از ما دريغ مي‏شود.

9. شكست‏ها در واقع سكوي پرش براي كسب پيروزي‏ها و فتح‏هاي بعدي است. بنابراين، از شكست‏ها نگران نباشيد.

10. همواره روحيه اميد را در خود پرورش دهيد و كلمه «مي‏توانم» را در آغاز هر كاري كه مي‏خواهيد انجام دهيد فراموش نكنيد.

11. در همه كارها به خداوند متعال توكل كنيد

افرادي كه پيوسته به ياد خدا هستند و به عظمت او ايمان دارند، نه هرگز از بيم تحقير و سرزنش ديگران عرصه را خالي ميكنند و نه هيچگاه به كبر و خود بزرگ بيني دچار ميشوند. هر كاري را بر اساس احساس وظيفه و تكليف انجام ميدهند. براي آنها پرداختن به كار با نيت الهي، مهمتر از نتيجه آن است. نه از شكست مايوس ميشوند و نه از پيروزي سرمست ميگردند. بنابراين مهم‏ترين روش كسب اعتماد به نفس، ارتباط با خداوند ونيايش با او است. وقتي بتوانيد حضور در محضر خالق هستي و كمال مطلق را احساس و به او تكيه و اعتماد كنيد و بزرگي‏اش را دريابيد و به او بپيونديد، به بزرگي شخصيت خويش واقف خواهيد شد.زيرا وقتي تمام تلاشتان رضايت يك نفر(خداوند) باشد ديگر نگران رضايت و عدم رضايت ديگران نخواهيد بود. بنابراين، در نمازها حضور قلب بيش‏تر پيدا كنيد و خود را با ذات اقدس الهي مرتبط بدانيد.

مطالعه كتاب‏هاي زير در زمينه‏هاي فوق سودمند است:

1- قدرت تفكر، ژوزف مورفي، ترجمه هوشيار رزم آرا

2- قدرت اراده، محمد حسين سروري

3- غلبه بر ترس و خستگي، ادوارد اسپنسرث

4- آيين زندگي ديل كارنگي

5- رمز پيروزي مردان بزرگ جعفر سبحاني

6- پيروزي فكر مورفي

راه­هاي كنترل خشم در روابط همسران را به بنده بگوييد
مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم: ...

از شما خواهشمندم که راه­هاي كنترل خشم در روابط همسران را به بنده بگوييد

مطالبی را در قالب نكات زیر تقدیم می داریم:

1. خشم و عصبانیت اگر از حد خود بگذرد و موجب بروز رفتارهای نامناسبی گردد، امر ناپسندی است و بایستی با اتخاذ برخی تدابیر جلوی آن گرفته شود و آن را كنترل و تعدیل كنیم. البته این ربطی به خصوص روابط همسران ندارد. ولی از آنجا كه ارتباطات عاطفی سالم و صلح و صفا و صمیمیت در روابط همسران حرف اول را می زند، خشم و عصبانیت بیش از حد، به این گونه ارتباطات همسران آسیب جدی وارد می كند، به همین خاطر لزوم كنترل و تعدیل خشم در روابط همسران بیش از دیگران احساس می شود و همسران می بایست با به كارگیری برخی از راهكارهای درمانی و كنترلی، خشم و عصبانیت خود را كنترل و تعدیل كنند تا زندگی مشترك آنان دستخوش ناملایمات نگردد و مهر و محبت، عشق و صمیمیت در روابط آنها همچنان حاكم باشد.

2. در ابتدا این را بدانید كه «خشم» نوعی هیجان روحی است كه اغلب بر اثر واكنش شخص نسبت به رفتار ناشایست همسر و دیگران بروز میكند. خشم میتواند یك رنجش و ناراحتی زودگذر باشد و یا یك عصبانیت تمام عیار، در هر حال پدیدهای كاملاً طبیعی است و مانند سایر احساسات نشانه سلامت و تندرستی عواطف انسانی میباشد، اما هنگامی كه از كنترل خارج شود، میتواند به یك حس مخرب و ویرانگر تبدیل شود و پیامدهای ناگوار در محیط خانه، روابط شخصی و در تمامی عرصههای زندگی به وجود آورد. در حقیقت، حالت خشم و غضب از خطرناك ترين حالات انسان است و اگر جلوي آن رها شود، در شكل يك نوع جنون و ديوانگي و از دست دادن هر نوع كنترل اعصاب خودنمايي مي كند و موجب مي شود كه بسياري ازجنايات و تصميم هاي خطرناك از انسان صادر شود كه انسان يك عمر بايد كفاره و تاوان آن را بپردازد. از این روی خداوند متعال يكي از مهم ترين ويژگي هاي انسان هاي الهي و پارسا پيشه را كظم غيظ و عفو از مردم مي شمارد و در سوره آل عمران، آیه134 مي فرمايد: «الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس والله يحب المحسنين؛ مومنان در هنگام عصبانيت خشم خود را فرو مي برند و از خطاي مردم در مي گذرند وخدا نيكوكاران را دوست دارد.» «كظم» در لغت به معني بستن سر مشكي است كه از آب پر شده باشد و به طور كنايه در مورد كساني كه از خشم و غضب پر مي شوند. ولي از گناه و اعمال و حركات جاهلانه و ستمكارانه آن خودداري مي نمايند، به كار مي رود.

3. بیتردید نمیتوان پیشاپیش تمام حوادثی را كه باعث خشم میشوند را از سر راه برداشت و یا از روبهرو شدن با آنها اجتناب نمود، شاید اصلاً نتوانیم آنها را تغییر دهیم، اما میتوانیم بیاموزیم كه چگونه واكنشهای خود را كنترل كنیم. كنترل خشم این امتیاز را دارد كه احساسات ناشی از خشم و هم تحریكات جسمانی كه خشم باعث به وجود آمدن آنها شده است را كاهش میدهد.

4. نكته مهم در اینجا، هدایت خشم و عصبانیت در مسیر صحیح جهت نیل به آرامش است. از این رو، سعی كنید هنگام خشم از انرژی فراوان خود برای حل مشكل و تغییر مثبت در زندگی تان استفاده كنید و از راهكارهای مؤثری كه براي مهار عصبانیت و كنترل خشم و جهت دادن و تبدیل آن به رفتارهای مثبت وجود دارد، بهره مند گردید كه ما در ادامه به برخی از آنها اشاره می كنیم:

۱- از مهمترين روش ها، به دست گرفتن سررشته و مهار خشم و عصبانيت است؛ به عبارتي با تمرين و خودآگاهي مداوم، از بروز علايم خشم خودداري كنید و با تقويت خويشتنداري و كنترل بر نفس، خود را به دست عصبانيت خويش نسپاريد.

۲- تلاش براي عادت كردن به استفاده از عقل و منطق و استدلال پيش از ابراز احساسات و عواطف فردي يا ديدگاه هاي از پيش سنجيده نشده.

۳- سعی كنید از كنار مسائل به راحتي عبور كنيد و به حركات و رفتار همسرتان معنايي فراتر از آن چه كه هست ندهيد، سخت نگيريد و به اصطلاح «گير» ندهيد.

۴- انتظارات و توقعات خويش را  كاهش دهید و آنچه را كه هست بپذیرید.

۵- نيك بيني، درست ديدن و واقع بيني را در خود پرورش دهيد.

۶- پيش از آن كه عصبانيت و خشم خود را بروز دهيد به عكس العمل و بازتابي كه رفتار ناخوشايند و تند بر خواهد انگيخت بينديشيد.

۷- پيش از آن كه عصبانيت خويش را بروز دهيد به خودمان يادآور شويد كه «تو هم اكنون حق انتخاب و گزينش داري؛ بنابراين مي خواهي انسان باشي يا حيوان؟»

۸- براي به تأخير انداختن ابراز خشم شروع كنيد به شمردن از ۱۰۰ تا صفر به صورت معكوس و با فاصله هر ۷ شماره: ۱۰۰ ، ۹۳ ، ۸۶ و...

۹- محل مورد نظر را ترك كنيد و يك ليوان آب خنك بنوشيد و یا با آب سرد وضو بگيرد و يا غسل نمايد.

۱۰- تلقين مثبت كنيد و به خود يادآوري كنيد كه: «عصبانيت چيزي نيست مگر زبوني و خواري و ناتواني در قدرت عقل و منطق و توانايي گفت وگو، علاوه بر آن تو كه دوست نداري ديگران تو را به عنوان شخصي ضعيف و بي منطق و عصبي بشناسند و...»

۱۱- اگر شخص مؤمني هستيد، در هنگام خشم استعاذه نمايد و با گفتن جمله «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» به خداوند عالم پناه ببرد و بلافاصله شروع كنيد به خواندن دعا و كمك خواستن صميمانه از خداوند.

۱۲- با تمرين مداوم تلاش كنيد كه بتوانيد در هر موقعيتي خود را به جاي همسرتان بگذاريد. این را به خاطر بسپارید كه «جرأت ورزی و بیان احساسات به صورت منطقی، بهترین روش برای كنترل خشم و دستیابی به روابط بین فردی و رضایتبخش است.»

جهت آشنایی بیشتر با راهكارهای مهار خشم و مدیریت صحیح آن می توانید به كتابهای متعددی كه در این زمینه نگاشته شده است مراجعه كنید

صفحه‌ها