پرسش وپاسخ

مسئله ي آيات ناسخ و منسوخ چه توجيهي دارد؟
شبهات مذكور از اينجا نشأت گرفته كه وجود نسخ در قرآن با علم الهي و وجود قرآن در لوح محفوظ متضاد پنداشته شده و منشأ پيدايش اين پندار نادرست عدم درك صحيح از ...

با توجه به اينكه گفته مي شود قرآن در لوح محفوظ بوده است مسئله ي آيات ناسخ و منسوخ  چه توجيهي دارد؟

شبهات مذكور از اينجا نشأت گرفته كه وجود نسخ در قرآن با علم الهي و وجود قرآن در لوح محفوظ متضاد پنداشته شده و منشأ پيدايش اين پندار نادرست عدم درك صحيح از معناي نسخ است. يعني اينگونه فرض شده كه شخص نسخ كننده، چون به مضرات و آثار سوء عبارت نسخ شده خود آگاه نبوده و علم نداشته، سپس آگاه شده و آن را با عبارت ديگري نسخ كرده است. با روشن شدن معناي نسخ و حقيقت نسخ اين شبهه زائل مي گردد.

در خصوص معناي نسخ بايد بگوييم كه نسخ در لغت، به معناي رونويسي از نوشته (نسخه‏برداري) و زايل كردن (از بين بردن چيزي كه پيش‏تر بدان عمل مي‏شد) يا ابطال چيزي و قرار گرفتن يا قرار دادن چيزي ديگر به جاي آن  است. (1) اما بايد توجه داشت كه يك واژه اينگونه نيست كه صرفا در همان معناي لغوي كاربرد داشته باشد. بلكه بسياري از واژه ها در اصطلاحات علوم مختلف معاني و كاربردهاي مختلفي پيدا مي كنند. واژه نسخ نير هم از اين حالت مستثني نيست و لذا واژه نسخ در اصطلاح علوم قرآني صرفا به معناي باطل كردن و زائل كردن نيست. بلكه به معناي«از ميان برداشتن حكم ثابت شرعي با سرآمدن زمان آن است‏.» (2) يعني آيه اي كه نسخ شده در حقيقت و در علم خداوند متعال به صورت موقت وضع شده بود و ما از موقت بودن آن آگاه نبوديم و با آمدن آيه ناسخ به موقت بودن آن پي مي بريم.

به عبارت ديگر  احكامي كه خداوند قرار داده، دوگونه است: بعضي دائمي و برخي‏ ديگر موقتي است. گاهي موقتي بودن برخي احكام، آشكار است و گاهي بنا به مصالحي در ظاهر به شكل احكام دائمي بيان مي‏شود. بنابراين عدم ذكر موقتي بودن حكم، به معناي جهل و ناآگاهي نيست، بلكه خداوند با آنكه به موقتي بودن برخي احكام داناست، مصلحت در مخفي نگه‏ داشتن آن است.(مانند پزشكي كه از اول مي داند اين دارو براي مدت موقتي است و بعد از گذشت زمان بايد عوض شود اما مريض از اين قضيه بي خبر است.)

اساسا در تشريع احكام الهي و بيان مسايل مربوط به شريعت، تنظيم و جريان كلي امور همواره با اين حكمت همراه است كه زمينه آزمايش افراد فراهم شود و انسان ها با استفاده از اراده و اختيار خود در جهت اطاعت از اوامر و نواهي الهي ـ كه در نهايت به تكامل آنها منجر مي شود ـ گام بردارند. مثلا خداوند مي توانست از ابتدا به پيامبر اكرم (ص) بگويد كه به طرف كعبه نماز بخواند، اما ابتدا بيت المقدس را قبله قرار مي دهد و آن گاه پس از مدتي آن را تغيير مي دهد. در تبيين فلسفه اين كار، خداي متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

«وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتي‏ كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلي‏ عَقِبَيْهِ» (3)

«و ما، آن قبله‏اي را كه قبلا بر آن بودي، تنها براي اين قرار داديم كه افرادي كه از پيامبر پيروي مي‏كنند، از آنها كه به جاهليت بازمي‏گردند، مشخص شوند»

يعني اين آزمايشي الهي بود تا از طريق آن، مؤمنان واقعي وكساني كه تابع محض اوامر خدا و پيامبر (ص) هستند، شناخته شوند و مشخص شود كه چه كساني تسليم امر ونهي خداوند هستند و چه كساني قلباً ايمان نياورده و به دنبال بهانه گيري اند. 

از اين رو در بيان مسايل مربوط به شريعت اگر تمام مطالب شفاف وبدون ابهام مطرح شود، در بسياري از موارد حكمت امتحان تحقق پيدا نمي كند.

پي نوشت ها:

1. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، قم، نشر هجرت، 1410ق، ج‏4، ص 201.

2. آيت الله مصباح يزدي، قرآن‏شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني‏، 1380 ش، ج‏2، ص 228.

3. بقره(2) آيه 143.

پس معلوم است آنها برای همه زمان ها نبوده اند
قوانینی كه در قرآن به عنوان قانون جاوید آمده، برای همه اعصار است به دلایلی كه در ادامه خواهد آمد. قانون یا به جهت ذات موضوع وضع شده كه در این صورت زمان و ...

 اگر همه قوانین قرآن برای همه اعصار می باشند چرا بعضی از آنها در خود قرآن نسخ شده اند، پس معلوم است آنها برای همه زمان ها نبوده اند بلكه برای دوره ای مشخص بوده اند كه پس از اتمام آن دوره نسخ شده اند. از كجا معلوم اگر با فوت پیامبر وحی قطع نشده بود، قوانین دیگری نیز با اتمام دوره شان فسخ نمی شدند.

قوانینی كه در قرآن به عنوان قانون جاوید آمده، برای همه اعصار است به دلایلی كه در ادامه خواهد آمد.

قانون یا به جهت ذات موضوع وضع شده كه در این صورت زمان و مكان در آن دخالت ندارد؛ مثلا مایع مسكر و مست كننده به جهت ذاتش حرام شده و این حكمی فرازمانی و فرامكانی است. به چنین احكامی "احكام اولیه" می گویند.

یا حكم به جهت شرایط خاص وضع شده مثل جایز بودن خوردن حرام برای كسی كه از شدت گرسنگی در معرض تلف شدن است. طبیعی است كه این یك حكم موقتی و تابع شرایط است؛ یعنی قبل از شرایط اضطرار، نیست و وقتی هم اضطرار بر طرف شد، حكم هم می رود. اینها را "حكم ثانوی" گویند.

یا حكمی است كه حاكم اسلامی برای اداره جامعه می دهد مثل وضع مالیاتی علاوه بر خمس و زكات در صورتی كه خمس و زكات كفاف ندهد و حكومت بودجه كافی نداشته باشد. اینها را "حكم حكومتی" می گویند كه به جهت مصلحت عمومی و برای اداره جامعه است و تا زمانی كه مصلحت باشد ، وجود دارند و فرازمانی و فرامكانی نیستند.

از احكام سه گانه فوق فقط احكام اولیه فرازمانی و فرامكانی اند و احكامی كه در قرآن به عنوان حكم ثابت وضع شده اند، از این دسته اند زیرا :

1. قرآن خود به صراحت اعلام كرده كه هدايت براي "ناس =عموم مردم" است و پيامبر را، پيامبر  همه جهانيان معرفي كرده است.

قرآن شامل معارف و اخلاق و احكام است و معارف و اخلاق زماني و مكاني نيستند. توحيد و يگانگي خدا، نبوت و هدايتگري خدا توسط پيامبران، معاد و جهان آخرت و ...، حقايقي هستند كه در چنبره زمان و مكان نمي افتند؛ همچنين اصول اخلاقي مثل حسن عدالت و جود و راستگويي و خدمت به خلق و قبح دروغ و ظلم و بخل و...نيز فرازماني  و فرامكاني اند.

قرآن كتاب جاويد است و اگر احكام نقل شده در آن مربوط به آن زمان باشد، ديگر اين كتاب جاويد نخواهد بود.

آيات احكام بيش از 500 آيه اند و اگر اين آيات را مربوط به زمان بعثت بدانيم، جزء قابل ملاحظه اي از قرآن را از جاويد بودن انداخته ايم.

2. معمولا جزئيات احكام و قيد ها و شرايط آن در قرآن نيامده و در اين قيد ها و جزئيات طبق سيستمي كه خود شرع در نظر گرفته، تغييرات مناسب زمان و مكان اعمال مي شود و كليت آن كه در قرآن آمده، ثابت مي ماند. سيستم اجتهاد و احكام حكومتي براي اعمال تغييرات مناسب زمان و مكان است.

3. در مواردي قرآن جزئيات احكام را هم بيان كرده  است. اگر به آيات قرآن در اين موارد دقت كنيد، مشاهده خواهيد كرد كه در اين آيات بر جاويد بودن اين احكام تصريح شده است.

از جمله احكامي كه ممكن است زماني فرض شود ، احكام ارث و دو برابر بودن سهم اولاد مذكر يا دو برابر بردن سهم شوهر و...است. در سوره نساء كه اين احكام  آمده،بعد از بيان اين سهم ها مي فرمايد:

«آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعاً فَريضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً؛ (1) شما نمي‏دانيد پدران و مادران و فرزندانتان، كدام يك براي شما سودمندترند! اين فريضه الهي است و خداوند، دانا و حكيم است».

در اين فراز خداوند به صراحت اعلام مي كند: شما به ملاك ارث دسترسي نداريد و نمي توانيد بفهميد چه كسي براي شما سودمند تر است تا ارث خود را براي او قرار دهيد و اين خداوند است كه بر اين ملاك ها علم دارد و اين واجبي است از جانب خدايي كه عليم و هم حكيم است و معلوم است حكمي كه از علم و حكمت نشات گرفته و بدون قيد و شرط اعلام شده، جاويد و هميشگي است.

«تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهين‏؛ (2) اينها مرزهاي الهي است و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند، (و قوانين او را محترم بشمرد،) خداوند وي را در باغهايي از بهشت وارد مي‏كند كه همواره، آب از زير درختانش جاري است جاودانه در آن مي‏مانند و اين، پيروزي بزرگي است!و آن كس كه نافرماني خدا و پيامبرش را كند و از مرزهاي او تجاوز نمايد، او را در آتشي وارد مي‏كند كه جاودانه در آن خواهد ماند و براي او مجازات خواركننده‏اي است».

در اين آيه هم به صراحت اين احكام را "حدود خدا" شمرده و اطاعت اين حدود را رستگاري بزرگ  و مخالفت با اين احكام را سبب ماندگاري هميشگي در جهنم خوانده است.

اگر اين احكام جاويد و هميشگي نباشند، خداوند با اين صراحت آن ها را حدود خدا كه بايد مراعات شوند، نمي شمرد و براي اطاعت از آن ها چنين وعده عظيم و براي مخالفت با آن ها چنين تهديد هولناكي نمي كرد.

از ديگر احكامي كه ممكن است مربوط به آن زمان و آن اجتماع فرض شود، حد زنا (صد تازيانه) است. خداوند بعد از بيان اين حد مي فرمايد:

«وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‏ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِر؛(3)

و نبايد رأفت (و محبّت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراي حكم الهي مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد!

در اين آيه هم حد زنا به عنوان"دين الله" معرفي شده و اجراي آن به طور مطلق و بدون رافت و رحمت بيجا طلب شده و اين گونه اجرا نشانه ايمان به خدا و معاد معرفي شده است.

4. با توجه به آيات و روايات فراوان، احكام اسلام كه در قرآن و روايات آمده اند، جاويد و هميشگي هستند و براي اثبات موقت بودن حكمي بايد دليل خاص ارائه دهيم. كساني كه احكامي را موقتي و مربوط به زمان نزول مي دانند، بايد دليل قرآني يا ادله روایی قطعی  بر موقتي بودن ارائه دهند و با اين توجيهات غیر قطعی  نمي توان احكام را زماني و موقت شمرد.

احكام حكومتي معمولا تابع مصلحت هستند و با توجه به مصلحت سنجي ممكن است توسط حاكم بعدي تغيير يابند؛ اما احكامي كه در قرآن آمده اند، حكم حكومتي نيستند تا موقت و تابع وجود مصلحت موقتي شمرده شوند. خداوند به عنوان شارع و صاحب دين، احكام ثابت را بيان كرده است و احكام موقتي را به ولي امر واگذار نموده است.

اما این كه حكمی در قرآن آمده و بعد توسط آیِه دیگری نسخ شده باشد، با جاوید بودن بقیه احكام منافات ندارد؛ زیرا سخن از احكامی است كه بیانشان دائمی است و نسخ هم نشده اند و خدای نازل كننده قرآن كه می دانسته زمان وحی و عمر پیامبرش كی به سر می آید، آن ها را نسخ نكرده است.

نزول قرآن از جانب خدا طبق یك برنامه معین بوده و این گونه نیست كه اگر پیامبر عمر طولانی تری می كرد ، آیات قرآن بیشتر می شد؛ زیرا قرآن در لوح محفوظ عندالله می باشد و خداوند به علم و حكمت خود نزول آن را در این مدت تدبیر كرده و اگر پیامبر بیش از این هم عمر می كرد آیه ای از قرآن نسخ نمی شد.

این گونه مطالب در مورد انسان های عادی  كه از آینده علم ندارند و با رسیدن مرگ، خیلی از كارهایشان نیمه تمام می ماند، درست است؛ نه خدایی كه جهان در دست قدرت اوست و به گذشته و آینده آن علم دارد و همه اجزای جهان به امر و اراده اوست. 

پي نوشت ها:

1. نساء (4) آيه 11.

2. همان، آيه 13-14.

3. نور (24) آيه 2.

آیا چیزی كه از قرآن در می آید صددرصد درست است؟
چیزی كه به نام استخاره با باز كردن قرآن مرسوم است، ممنوع نیست. اگر مراجعه كننده به قرآن، در حیرت بوده و با مشورت و تامل و تفكر نتواند به تصمیم برسد و با خلوص...

اگر در مورد مشكلی با قرآن مشورت كردیم، آیا چیزی كه از قرآن در می آید صددرصد درست است؟

چیزی كه به نام استخاره با باز كردن قرآن مرسوم است، ممنوع نیست. اگر مراجعه كننده به قرآن، در حیرت بوده و با مشورت و تامل و تفكر نتواند به تصمیم برسد و با خلوص نیت به خدا پناه ببرد و  از خدا هدایت بطلبد و قرآن را باز كند، خداوند اجابت كننده دعا، با بشارت و امر و وعده،خوب بودن آن و با تهدید عذاب و انذار و نهی بد بودن را به او می فهماند، ولی  بدین معنا نیست كه هر كس به قرآن مراجعه كرد و خودش یا كسی قرآن را برایش باز كرد و از قرآن خوب یا بد بودن كاری را برداشت كرد ، حتما برداشت او سخن خدا و قرآن است و احتمال بدفهمی وجود ندارد و حتما همان گونه كه او برداشت كرده، می باشد.

استخاره واقعی به این است كه وقتی می خواهیم كاري كه خلاف شرع نيست انجام بدهيم، ابتدا به درگاه خدا رو آوریم. دو ركعت نماز استخاره (مثل نماز صبح به نیت استخاره) بخوانیم. با خواندن دعاهای وارده یا با نجوای با خدا به زبان خود به محضرش عرض حاجت كنیم. از خدا بخواهیم ما را بر كار خوب عازم و جازم كرده و از كار بد منصرف سازد. بعد با توكل، مشورت و بررسی، تصمیم بگیریم و عمل كنیم.

اما مراجعه به قرآن برای فهمیدن خوب و بد بودن كاری كه می خواهیم انجام دهیم، چندان وجهی ندارد. اگر مراجعه كردیم، ممكن است خودمان یا مراجعه كننده از طرف ما از آیاتی كه می آید، درست برداشت نكند. به اشتباه خوب و بد را برداشت كند. هیچ آیه و روایت و دلیلی نداریم كه حتما  برداشت ها صحیح است. عمل به استخاره ها واجب نیست. اگر بر عكس استخاره عمل كرد، نه گناهی مرتكب شده و نه به خدا یا قرآن بی حرمتی نموده است.

پس بهتر است استخاره به معنای صحیح را به كار بندیم. از استخاره های مرسوم و معمول حتی الامكان خودداری ورزیم.  

البته اكثر استخاره هايي كه مردم مي گيرند، تفال است كه در روايات نهي شده است، نه استخاره .

به این صورت كه بخواهیم خداوند با ما صحبت كند؟
در روايات داريم: اگر مي خواهيد خدا با شما سخن بگويد، قرآن بخوانيد . اگر مي خواهيد خود با خدا سخن بگوييد، دعا بخوانيد.

آیا تفأّل به قرآن جایز است؟ به این صورت كه بخواهیم خداوند با ما صحبت كند؟

در روايات داريم: اگر مي خواهيد خدا با شما سخن بگويد، قرآن بخوانيد . اگر مي خواهيد خود با خدا سخن بگوييد، دعا بخوانيد.(1)

اما اين كه بخواهيم به كمك قرآن نيات خود را بدانيم يا از آينده خبر دار شويم و ... ، همه غلط است. هيچ مبنايي ندارد. قرآن براي اين كارها نازل نشده و از تفال به قرآن نهي شده است.

در تفسير آسان آمده:

شيخ كليني از امام جعفر صادق عليه السّلام روايت مي كند كه فرموده: (لا تفأل بالقرآن) يعني مبادا با قرآن فال بگيري.

 محقق كاشاني در كتاب وافي مي فرمايد: "بين اين حديث و اين نوع استخاره‏اي كه در اين زمان با قرآن مي كنند،  منافاتي نيست. چرا!  براي اين كه تفال غير از استخاره است. زيرا معناي تفأل اين مي باشد كه كسي بخواهد از آينده خبر بدهد و يك امر نامعلومي را واضح و روشن كند. مثلا: نظير اين كه فلان مريض شفا خواهد يافت، يا اين كه مي‏ميرد. يا اين كه فلان شيئي كه مفقود شده ، پيدا مي شود، يا نه؟ از تفأل زدن به قرآن و حكم قطعي از آن به دست آوردن ، نهي شده است.

برخلاف استخاره كه طلب رشد و صلاح در امري است كه مي خواهد آن را انجام دهد، يا ترك نمايد. (2)

پس استخاره آن هم بعد از تفكر و مشورت و توسل و دعا ، با قرآن جايز است كه گر چه در سيره پيامبر و امامان چنين رفتاري  وارد نشده، اما در بعض روايات استخاره و كسب تكليف با قران مجاز شمرده شده است . عالمان از باب طلب ياري از خدا ، آن را جايز مي دانند. پس ما در كارها جايز است اگر بعد از تامل و بررسي و مشورت نتوانستيم راهي را انتخاب كنيم ، به قرآن متوسل شده و از آن هدايت بخواهيم . با باز كردن قرآن و نظر در آيه اول صفحه (يا روش هاي ديگر كه در كتب مفصل آمده)، خوب و بد بودن كار مورد نظر را برداشت كنيم. اين هم قطعي نيست و فقط برداشت است . نمي توان آن را به خدا نسبت داد. اما اطلاع يافتن از آينده و پيش گويي با باز كردن كتاب خدا ممنوع مي باشد.

اما قرائت قرآن و آرامش یافتن با آن ، برای همه جایز است . خدا بدان دعوت كرده و باید با اخلاص و استغفار و هدایت طلبی به محضر قرآن مشرف شد ، و از آن طلب هدایت و آرامش نمود. 

پي نوشت ها:

1. محمدي ري شهري ، ميزان الحكمه  ، دار الحديث  ، ج3 ، ص 2524 .

2. نجفي خميني  ، تفسير آسان ، اول ، تهران ، اسلاميه ، 1398 ق ، ج5 ، ص 318.

آیا حدیث زیر در مورد نگاه به زنان نامحرم در فیلم های مبتذل صدق می کند؟
حديث مذكور را مرحوم شيخ صدوق در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال نقل نموده است. اين حديث بخشي از خطبه اي است كه رسول خدا (ص) در ضمن آن به موعظه پرداخته است.

آیا حدیث زیر در مورد نگاه به زنان نامحرم در فیلم ها و حتی فیلم های مبتذل ، صدق می كند؟

شرح :شیخ صدوق از حضرت رسول (صلّی الله علیه و آ له و سلم)روایت كرده: «هر كس چشم خود را از نگاه كردن به زن نامحرم پر كند حق تعالی او را روز قیامت در حالی محشور می‌سازد كه او را به میخ‌های آتشین كشیده باشند و سپس امر شود كه او را به سمت آتش برند.»

حديث مذكور را مرحوم شيخ صدوق در كتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال نقل نموده است. اين حديث بخشي از خطبه اي است كه رسول خدا (ص) در ضمن آن به موعظه پرداخته است. در اين حديث مي خوانيم:

« مَنْ مَلَأَ عَيْنَيْهِ مِنِ امْرَأَةٍ حَرَاماً حَشَاهُمَا اللَّهُ تَعَالَي يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمَسَامِيرَ مِنَ النَّارِ وَ حَشَاهُمَا نَاراً حَتَّي يَقْضِيَ بَيْنَ النَّاسِ ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَي النَّارِ»(1) « و هر كس چشمان خود را از زن نا محرمي پر كند، خداوند عزّ و جلّ در روز قيامت دو چشم او را با ميخ هاي آتشين پر سازد و آنها را پر از آتش كند [و همچنان باشد] تا زماني كه خداوند كار داوري ميان مردم را به پايان رساند، آنگاه دستور داده شود او را به دوزخ برند.»

در حديثي مشابه مي خوانيم:

« مَنْ مَلَأَ عَيْنَهُ مِنْ حَرَامٍ مَلَأَ اللَّهُ عَيْنَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ النَّارِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ وَ يَرْجِع‏» (2)

 « هر كه چشم خود را از حرام پر كند، خداوند در روز قيامت چشم او را از آتش پر گرداند. مگر اينكه توبه كند و از عمل خود دست بردارد.»

مصداق بارز اين عمل زشت مشاهده زنان و مردان نامحرم در فيلم هاي مبتذل است كه متأسفانه در عصر ما با گسترش وسائل ارتباطي جمعي مدرن مانند ماهواره و اينترنت و تلفن همراه و ... به اوج خود رسيده و بنيان هاي زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي را متزلزل نموده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ صدوق،  ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دار الشريف الرضي‏، 1406 ق، ص 286.

2. همان، أمالي صدوق، تهران، كتابخانه اسلاميه، 1362ش، ص 429.

لطفا شبهات را در این زمینه توضیح بدید
هر زنی كه خود را معطر كند و از خانه خارج شود تا به خانه برگردد، مورد لعن ملائكه است.

از حضرت رسول (ص) نقل شده با این مضمون: زنی كه به خود عطر بزند و از خانه خارج شود فرشتگان الهی او را تا زمانی كه به خانه برگردد، لعنت می كنند. این تو شبكه های اجتماعی مثل فیس بوك داره همینطوری توزیع میشه. دارن تبلیغ منفی میكنن. كسی هم اطلاعات دقیقی ازش ارائه نمیده. از یك پارچه نوشته كه واحد عقیدتی سیاسی بیمارستان فاطمه زهرا (س) ناجا عكس گرفتن گذاشتن رو اینترنت. لطفا شبهات را در این زمینه توضیح بدید ممنون

روایت مورد نظر به شرح زیر وارد شده است:

عن أبي عبد الله (ع) قال : قال رسول الله (ص) : أي امرأة تطيبت ثم خرجت من بيتها فهي تلعن حتي ترجع إلي بيتها متي ما رجعت.(1)

هر زنی كه خود را معطر كند و از خانه خارج شود تا به خانه برگردد، مورد لعن ملائكه است.

در روایت دیگر آمده:

 أيما امرأة تطيبت ثم خرجت إلي المسجد ليوجد ريحها لم يقبل منها صلاة حتي تغتسل اغتسالها من الجنابة (2)

هر زنی كه برای جلب توجه مردان نامحرم عطر بزند و از به سوی مسجد از خانه خارج شود،  نمازش قبول نمی شود. مگر به خانه بر گردد و خود را بشوید،(تابوي عطر برود )

با اندك دقت معلوم می شود كه استعمال عطر برای زن خارج از خانه، هم به طور طبیعی سبب گرایش مردان و به فتنه افتادن و انداختن آنان است و هم این زن چنین قصدی دارد و از این جهت است كه كار او مورد غضب خداست و لعن و نفرین خدا را برای او ارمغان آورده و مانع قبولی عبادتش می گردد.

طبیعی است كه اسلام مخالف نظافت و تمیزی و آراستگی نیست و نمی خواهد زنان هنگام خروج از خانه لباس های كثیف و متعفن و ... بپوشند بلكه می خواهد لباس های تمیز و آراسته و پوشیده  داشته باشند. اما در عین حال از فتنه گری و دلربایی و از بین بردن امنیت روحی و روانی مردان بخصوص جوانان مجرد كه همسر ندارند، نهی می كند. زنی كه با عطر تند و جلب كننده توجه ها و تحریك كننده از خانه خارج می شود، به نوعی اقدام به تبرّج و خروج برج وار و جلب توجه كننده، اقدام كرده و این نوع رفتار مورد نهی خداست:

وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولي (3)

 و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم)برج وار و فریباگرانه  ظاهر نشويد.

پس زنی كه با خودآرایی و زدن بوی عطر تحریك كننده و جلب توجه كننده و به قصد دلبری از خانه خارج می شود، مورد قهر خداست و مرتكب مرتبه ای از زنا شده است.

اما این نهی زنان به معنای آزاد بودن مردان در دلبری و فتنه انگیزی نیست. بلكه مردان هم باید از حضور فتنه انگیزانه و دلبرانه در اجتماع خودداری ورزند و آنان نیز در صورت چنین حضوری مستحق نفرین خدا می باشند. در روایت آمده :

من تطيب لله جاء يوم القيامة وريحه أطيب من ريح المسك ، ومن تطيب لغير الله جاء يوم القيامة وريحه أنتن من الجيفة (4)

هر كس برای خدا عطر بزند، به صحرای محشر می آید در حالی كه از مشك خوشبوتر است و هر كس برای غیر خدا عطر بزند، به محشر می آید در حالی كه از مردار متعفن تر است. شارح صحیفه در شرح این حدیث می نویسد: در اول منظورش جلب رضای خدا است كه زیبایی و خوشبویی را دوست دارد و  در دوم منظور جلب رضایت غیر خدا است مثل دلربایی از زنان و محبوب كردن خویش تا به لذت بیشتر برسد زیرا این كارها ممنوع است. (5)

اسلام مي‏خواهد مردان و زنان مسلمان روحي آرام و اعصابي سالم و چشم و گوشي پاك داشته باشند،و با توجه به روحیه دلبری و فریبایی زنان به آنان دستور داده درخارج از خانه حجاب را رعایت كنند و از حضور در جامعه با چهره آرایش شده و با عطر تند و تحریك كننده و توجه بر انگیز پرهیز نمایند.

برای مردان هم این نوع حضور اجتماعی و فتنه انگیزی و دلبری حرام است اما چون مردان به طور طبیعی بیشتر صیاد هستند و كمتر به خودنمایی و دلبری توجه می كنند ، كمتر نیاز بوده مورد نهی واقع شوند و زن ها چون به طور طبیعی به دلبری و فریبایی علاقه مند هستند، بیشتر نهی شده اند.

پینوشت:

1. كلینی، كافي، تهران، اسلامیه، 1363 ش،  ج 5، ص 518 - 519.

2. احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دار صادر،  ج 2، ص 444.

3. احزاب (33) آیه 33.

4. سید علیخان مدنی شیرازی، ریاض السالكین، قم ريال انتشارات اسلامی، 1415 ق، ج 3، ص 282.

5. همان.

آيا خوردن زياد گوشت مرغ همانند گوشت خوك بيغيرتي در مرد ايجاد مي كند؟
در پاسخ به سوال پرسشگر محترم عرض مي كنيم كه راجع به خوردن گوشت خوك كه مظهر بي غيرتي باشد و با خوردن آن انسان بي غيرتي از خود نشان دهد روايتي نداريم و هم چنين...

آيا خوردن زياد گوشت مرغ همانند گوشت خوك بيغيرتي در مرد ايجاد مي كند؟

در پاسخ به سوال پرسشگر محترم عرض مي كنيم كه راجع به خوردن گوشت خوك كه مظهر بي غيرتي باشد و با خوردن آن انسان بي غيرتي از خود نشان دهد روايتي نداريم و هم چنين در روايات و تحقيقات علمي هم نقل نشده است كه خوردن زيادي گوشت مرغ مثل گوشت خوك باعث بي غيرتي مي شود. ولي به اين نكته مهم توجه داشته باشيد كه خوك حتي نزد اروپائيان كه بيشتر گوشت آن را مي خورند سمبل بي غيرتي است. و حيواني كثيف است خوك در امور جنسي فوق العاده بي تفاوت و لا ابالي است و علاوه بر تاثير غذا در روحيات كه از نظر علم ثابت است، تاثير اين غذا در خصوص لا ابالي گري در مسائل جنسي مشهود است.

يكي از نويسندگان مي نويسد:

"خوك غيرت ناموسي ندارد (نقطه مقابل خروس است) و ديوثي مي كند و جفت خود را در معرض استفاده خوك هاي نر ديگر قرار داده، از اين عمل علاوه بر آن كه باك ندارد لذت هم مي برد و اين صفات و اخلاق او در گوشتش تاثيراتي دارد. از اين جهت اشخاصي كه تغذي به آن مي كنند همان صفات و اخلاق رذيله را پيدا مي كنند. و اين در حالي است كه غيرت از صفات كمال الهي است و در اسلام بر صفت غيرت تأكيد شده است و غيرت نسبت به دين و ناموس از صفات انبياء و ائمه طاهرين و مؤمنين است.(1)

البته در رواياتي از قول اميرالمؤمنين(ع) آمده است كه از اين جهت كه مرغ و خوك هر دو غذاهاي تمييزي نمي خورند و حتي گاهي از نجاست هم مي خورند مرغ به خوك تشبيه شده است و گفته شده است: الدَّجَاجُ خِنْزِيرُ الطَّيْرِ ( مرغ ، خوك پرنده هاست) ولي نمي توان به صراحت بيان كرد كه گوشت مرغ هم در مرد يا خورنده آن ايجاد بي غيرتي مي كند. (2)

عَنِ الْعِدَّةِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) الْوَزُّ جَامُوسُ الطَّيْرِ وَ الدَّجَاجُ خِنْزِيرُ الطَّيْرِ وَ الدُّرَّاجُ حَبَشُ الطَّيْرِ وَ أَيْنَ أَنْتَ عَنْ فَرْخَيْنِ نَاهِضَيْنِ رَبَّتْهُمَا امْرَأَةٌ مِنْ رَبِيعَةَ بِفَضْلِ قُوتِهَا:(3) اميرالمؤمنين (ع) فرمود كه مرغابي گاو ميش پرنده‏ها است و مرغ خوك پرنده‏ها است، دراج حبشي پرنده‏ها است، و كجائي تو از دو جوجه نو پا كه زني از ربيعه آنها را از فزوني خوراكش پروريده است.(4)

منظور روايت اين است كه گوشت پرندگان ديگر بهتر از مرغ است.

پي نوشت:

1. مكارم شيرازي ناصر، تفسير نمونه، ناشر دار الكتب الإسلامية، چاپ تهران، سال 1374 ش، نوبت اول، ج 1، ص 586.

2. علامه مجلسي، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ناشر اسلاميه‏، چاپ تهران ، ‏سال چاپ مختلف‏، نوبت چاپ مكرر، بحار الأنوار، الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏62، ص 5.

3. همان.

4. همان: بيان الوز لغة في الإوز و كونه جاموس الطير لأنسه بالحماءة و المياه و شبه الدجاج بالخنزير في أكل العذرة و كون الدراج حبش الطير لسواده و كأن التخصيص بامرأة ربيعة لكون طيرهم أجود أو كونهم أحذق في ذلك أو كون الشائع في ذلك الزمان وجود هذا الطير أو كثرته عندهم‏:

توضيح: مرغابي گاميش پرنده‏ها است چون به لجن و آب انس دارد و مرغ مانند خوك است كه نجاست آدمي خورد و دراج سياه است و به حبشي ماند و وابستن بزني از ربيعه براي آنست كه پرنده آنها بهتر است يا استادترند در پرورش يا در زمان آنها اين پرنده شايع و فزون بوده.

آیا این حدیث معتبر است؟
در حدیث مذكور از امام حسین (ع) نقل شده كه: «كسی كه از إظهار نظر و تدبیر منع شود و از چاره اندیشی عاجز شود مدارا نمودن كلیدش می باشد».

یكبار حدیثی خواندم منسوب به امام حسین(ع) بدین مضمون كه اگر راه تدبیر بر كسی بسته شود و فكرش به جائی نرسد كلیدش مداراست.آیا این حدیث معتبر است؟ اگر عقل كه در تنگناها وگره ها راه گشایش است دچار ناتوانی شود تكلیف انسان درمانده ای كه این وضع را دارد چیست؟خدا ما را همواره به تعقّل فرا می خواند. پس آیا انسان دراین حالت دچار سوئ ظن نسبت به خدا نمی شود؟ اگر انسان در این وضعیت دست به كاری بزند كه در شرایط عادی و نرمال گناه است تكلیف چیست؟آیا فكر نمی كنید صبر كردن در یك حالت بلاتكلیفی خود بدترین شكنجه روحی است؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

در حدیث مذكور از امام حسین (ع) نقل شده كه : «مَنْ أَحْجَمَ عَنِ الرَّأْيِ وَ عَيِيَتْ بِهِ الْحِيَلُ كَانَ الرِّفْقُ مِفْتَاحَهُ»؛ (1)

« كسی كه از إظهار نظر و تدبیر منع شود و از چاره اندیشی عاجز شود مدارا نمودن كلیدش  می باشد».

مفاد آنچه در این حدیث آمده این است كه اگر كسی راه اظهار نظر و تدبیر برایش بسته شود و از چاره اندیشی برای حل یك مشكل عاجز شود كلید رهایی از این مشكل مدارا و سازگاری است و این بهترین راه حل عقلی برای خارج شدن از آثار این مشكلات می باشد؛ یعنی برخی از مشكلات بگونه ای هستند كه چاره اندیشی برای رفع آنها برای انسان مقدور نیست در اینجا اگر انسان با ناسازگاری و سر و صدا بخواهد با مشكلات روبرو شود مشكلات وی و غم و غصه او مضاعف می شود و علاوه بر خود مشكل، غم های ناشی از  مشكلات نیز برای جسم و روح انسان مشكلاتی پدید می آورد و كلید حل این مشكلات مدارار و نرم خویی و صبر و تحمل است.

با توجه به مطالب مذكور درباره اینكه گفته اید عقل برای تدبیر امور است باید بگوییم كه چنانكه از «احجم» پیداست این عدم تدبیر ممكن است ناشی از عدم تدبیر عقل نباشد بلكه ممكن است یك عامل بیرونی مانع از تدبیر و اظهار نظر عقل باشد و شخص به گونه ای مجبور به پذیرش آن باشد و راه حل دیگری نداشته باشد. «أحجم» فعلی است كه از ماده «حجم» مشتق شده و در باب «إفعال» كه یكی از ابواب ثلاثی مزید می باشد استعمال شده و یكی از معانی باب إفعال «مطاوعه» و «اثر پذیری» می باشد و «أحجم» نیز به همین معنای اثر پذیری بكار رفته چنانكه در كتب لغت عربی ذكر شده كه :« حَجَمْتُه عن الشيء فأَحْجَمَ أَي كففته فكَفَّ»(2) یعنی منع نمودم او را از چیزی و او نیز این منع مرا پذیرفت و در نتیجه ممنوع شد».

علاوه بر اینكه عقل انسان گرچه قادر به تدبیر امور می باشد. اما همه عقول و همه امور یكسان نیستند و برخی از عقول در تدبیر برخی از امور عاجز هستند.

نكته دیگری كه لازم به ذكر است این است كه بروز این مشكلات برای امتحان بندگان است و اساسا همین مشكلات است كه میزان حسن ظن یا سوء ظن ما به خدا را نشان می دهد و نیكوكاران و صابران را از بدكاران جدا می كند چنانكه خداوند متعال فرموده:

« وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»؛ (3) « قطعاً شما را با چيزي از ترس، گرسنگي، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مي‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان».

بنا بر این انسان مؤمن نه تنها در بلاها و مشكلات دچار سوء ظن به خدا و انجام گناه نمی شود. بلكه با توكل به خدا و صبر و استقامت این بلاها را ابتلا و امتحان الهی می داند. البته كسی كه به وعده های الهی و شئون و صفات خداوند و توجه و عنایت دائم خداوند به بندگان و مخلوقات خود ایمان ندارد ممكن است دچار سوء ظن شود.

بنا بر این صرف بروز مشكلات مجوّزی برای گناه نیست و در هر حال انسان باید خود را از گناه حفظ نماید. مگر در حالتی كه حفظ جان خود یا دیگران منوط به انجام آن گناه باشد مثل اینكه یك شخص در حالتی قرار گفته كه بجز گوشت حیوانات حرام گوشت چیز دیگری برای خوردن و زنده ماندن ندارد كه در این صورت خوردن از آن به اندازه زنده ماندن جایز است.

از سوی دیگر باید توجه داشت كه معنای مدارا دست روی دست گذاشتن و عدم تلاش برای رهایی از مشكل نیست؛ بلكه مدارا یك امر روحی و روانی و به معنای حفظ آرامش و عدم جزع و فزع است و در عین این كه ما باید مدارا داشته باشیم باید با حفظ آرامش برای خروج از معضل نیز تلاش كنیم. و اگر در ضمن تلاش به بن بست رسیدیم تكلیف ما همین مدارا نمودن است و ما در هیچ صورتی بلاتكلیف نیستیم.

پی نوشت ها:

1. علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء ، سال 1404 هـ ق،  ج‏75، ص 128.

2. جوهری،  اسماعیل بن حماد، الصحاح ، بیروت، دار العلم للملايين،1410ق، ج، ص 1894.

3. بقره (2) آیه 155.

اگه قرار باشد همه از این سبزی روی برگرداند این دختر چه باید بكند؟
هم چنان كه دختر زیبارویی كه فساد محیط خانوادگی را نپذیرفته و به باورهای حق و اخلاق متعالی و رفتارهای پسندیده آراسته شده، "خضراء الدمن" نیست، پسر نجیب، ...

یك حدیث هست كه می فرماید از سبزی مزبله بپرهیزید منظور از این حرف آیا دختر زیبا در خانواده بد است؟ اگه قرار باشد همه از این سبزی روی برگردانند این دختر بیچاره چه باید بكند ؟

رسول خدا در خطبه ای فرمود:  أَيُّهَا النَّاسُ إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ ای مردم از سبزه مزبله پرهیز كنید.

سؤال شد: "خضراء الدمن= سبزه مزبله"  چیست؟

پیامبر فرمود:  الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِي مَنْبِتِ السَّوْءِ

زن زیبا رو و رعنا كه در محیط نامناسب پرورش یافته و پرورده محیط نامناسب اعتقادی و اخلاقی است. (1)

پس خضراء الدمن یعنی دختران  زیبارویی كه در خانواده و محیط ناپاك رشد یافته و گر چه زیبا و رعنا و ماننده سبزه بهار خوش آب و رنگ هستند، ولی ناپاك اند. از لحاظ اخلاق و پای بندی  به عفت و حیا، با توجه به تربیت ناپاكی كه داشته اند ، نمره قبولی نمی گیرند.

اما دختر زیبا، با فهم، با اخلاق ، متدین و پای بندی كه در خانواده بی ایمان رشد و نمو كرده، سبزه مزبله نیست. زیبایی او طبیعی و خدادای است. اخلاق و حیا و ایمانش هم اكتسابی است. هم از جهت خودش ، ارزشمند است كه زیبا  می باشد و هم از این جهت كه به خانواده اش  و باورها و اخلاق ناپاك آن ها پشت كرده، نشان دیگری از شخصیت مستقل و ساخته شده اوست و بر ارزش او می افزاید.

حالا اگر پسری هم در خانواده و محیط اخلاقی ناپاك رشد یافته و آن تربیت را پذیرفته و باورها و اخلاق و رفتارش نمودی از باورها و اخلاق و رفتار باطل و ناپاك خانواده اش باشد، در عین حال جوان رعنایی بوده و امكانات فراوان مالی و شغل پردرآمد دارد و از عنوان و پست و ... برخوردار باشد، او هم به نوعی "خضراء الدمن" است. اگر رسول خدا در بیان و تفسیر "خضراء الدمن" آن را به دختران زیباروی پرورش یافته در منجلاب فكری، اخلاقی و رفتاری تفسیر كرده، از آن رو بود كه معمولا زیبایی و رعنایی زن ها مورد توجه خاص و اولین جاذبه  آنان است. در مراحل بعد نوبت به باورها، اخلاق و رفتار می رسد. اما در مورد مردها زیبایی و رعنایی ظاهری، معمولا مورد توجه نیست و بیش تر به قدرتمندی، درآمد زایی و تدبیر  آنان توجه می شود.

 اگر پسر پولدار و شاغل، نان و آب دار و خوش تیپ و ... باشد، ولی در محیط فاسدی پرورش یافته و پرورش فاسد را پذیرفته باشد، این هم ملاك ناپسندی "خضراء الدمن" را دارد. سزاوار نیست كه مورد توجه و پسند قرار گیرد.

 هم چنان كه دختر زیبارویی كه فساد محیط خانوادگی را نپذیرفته و به باورهای حق و اخلاق متعالی و رفتارهای پسندیده آراسته شده، "خضراء الدمن" نیست، پسر نجیب، دیندار و تحصیل كرده ای كه خانواده اش از لحاظ باور و اخلاق و رفتار ، باطل و فاسدند، نباید ثمره و پرورش یافته آن خانواده دانسته و رد كرد، زیرا این جوان بر عكس آن ها است. به دلیل این انتخاب، از جوانان دیندار و مقید پرورش یافته در خانواده های مذهبی، بهتر است، چون اراده قوی تری از خود بروز داده و ایمانش ارزشمندتر است.

پی نوشت:

1. كلینی، كافي، تهران، اسلامیه، 1363 ش، ج 5، ص 332.

پس چرا خیلی به نوایی می رسند و تجاوزكار نمی شوند؟
این روایت (مَنْ نَالَ اسْتَطَال‏) در صدد بیان پی آمد طبیعی و غالبی و مهار نشده توانمندی و توانگری و بهره مندی از نعمات مادی برای انسان تربیت نشده می باشد ...

هر كس به نوایی رسید، تجاوزكار شد . حكمت 216 نهج البلاغه نسخه دشتی.  پس چرا خیلی  به نوایی می رسند و تجاوزكار نمی شوند؟

پرسشگر محترم با تشكر از ارتباطتان با اين مركز

این روایت (مَنْ نَالَ اسْتَطَال‏) در صدد بیان پی آمد طبیعی و غالبی و مهار نشده توانمندی و توانگری و بهره مندی از نعمات مادی برای انسان تربیت نشده می باشد. دارایی و توانمندی و بهره مند شدن از مال و علم و شرافت نسبی و قدرت و حكومت و... ، انسان را به  دست اندازی در حدود دیگران و گردن فرازی  وا می دارد:

كه شواهد قرآنی دارد من جمله :

كَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْني؛‏ (1)

چنين نيست (كه شما مي‏پنداريد) به يقين انسان طغيان مي‏كند، از اين كه خود را بي‏نياز ببيند!

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَيْنِ جَعَلْنا لِأَحَدِهِما جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَيْنَهُما زَرْعاً كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَراً وَ كانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَراً وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبيدَ هذِهِ أَبَداً وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلي‏ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْها مُنْقَلَباً (2)

(اي پيامبر!) براي آنان مثالي بزن: آن دو مرد، كه براي يكي از آن ها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم و گرداگرد آن دو  (باغ) را با درختان نخل پوشانديم . در ميان شان زراعت پر بركتي قرار داديم. هر دو باغ، ميوه آورده بود، (ميوه‏هاي فراوان،) و چيزي فروگذار نكرده بود و ميان آن دو، نهر بزرگي جاري ساخته بوديم‏. صاحب اين باغ، درآمد فراواني داشت. به همين جهت، به دوستش- در حالي كه با او گفتگو مي‏كرد- چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم!» و در حالي كه نسبت به خود ستمكار بود، در باغ خويش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمي‏كنم هرگز اين باغ نابود شود!  باور نمي‏كنم قيامت برپا گردد! و اگر به سوي پروردگارم بازگردانده شوم (و قيامتي در كار باشد)، جايگاهي بهتر از اين جا خواهم يافت!»

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هذا لي‏ وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلي‏ رَبِّي إِنَّ لي‏ عِنْدَهُ لَلْحُسْني‏؛ (3)

 هر گاه او را رحمتي از سوي خود بعد از ناراحتي كه به او رسيده بچشانيم مي‏گويد: «اين به خاطر شايستگي و استحقاق من بوده،  گمان نمي‏كنم قيامت برپا شود و (به فرض كه قيامتي باشد،) هر گاه به سوي پروردگارم بازگردانده شوم، براي من نزد او پاداش هاي نيك است.

وَ ما أَرْسَلْنا في‏ قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبين؛‏ (4)

در هيچ شهر و دياري پيامبري بيم‏ دهنده نفرستاديم مگر اين كه مترفين آن ها (كه مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شده‏ايد كافريم!» و گفتند: «اموال و اولاد ما (از همه) بيش تر است  (و اين نشانه علاقه خدا به ماست!)  و ما هرگز مجازات نخواهيم شد!»

إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسي‏ فَبَغي‏ عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ؛ (5)

قارون از قوم موسي بود، اما بر آنان ستم كرد ما آن قدر از گنج ها به او داده بوديم كه حمل كليدهاي آن براي يك گروه زورمند مشكل بود!  (به خاطر آوريد)  هنگامي را كه قومش به او گفتند: «اين همه شادي مغرورانه مكن، كه خداوند شادي‏كنندگان مغرور را دوست نمي‏دارد!

این آیات همگی دلالت دارد كه تمكن مالی و غیر مالی انسان را به طغیان، گردن فرازی و فخرفروشی و انكار معاد و خودبرتربینی و... می كشاند، مگر این كه این روحیه مادی و طبیعی با ایمان مهار شود.

آیات و احادیثی كه به این مضمون وارد شده اند ، به ما در مورد پی آمد و تاثیر منفی روحی توانمندی و دارا بودن هشدار می دهد تا به مهار آن اقدام كنیم . از درافتادن به وادی طغیان و انكار و خودبینی و... خود را دور سازیم.

 

پی نوشت ها:

1. علق (96) آیه 6-7.

2. كهف (18) آیه 32-36.

3. فصلت (41) آیه 50.

4. سبأ (34) آیه 34-35.

5. قصص (28) آیه 76.

صفحه‌ها