پرسش وپاسخ

منشاء بوجود آمدن ماههای حرام چه بود؟
ماه هاي حرام عبارتند از: ذی قعده، ذی حجّه، محرم و رجب. این ماه ها رااعراب پيش از اسلام بدان جهت ماه های حرام گفته اند زيرا جنگ كردن در این ماه‏ها را حرام ...

یك سئوال دینی داشتم كه برام خیلی مهم است در صورت امكان عنایت بفرمایید منشاء بوجود آمدن ماههای حرام چه بود؟ با تشكر

ماه هاي حرام عبارتند از: ذی قعده، ذی حجّه، محرم و رجب. این ماه ها رااعراب پيش از اسلام بدان جهت ماه های حرام گفته اند زيرا جنگ كردن در این ماه‏ها را حرام می‏دانستند؛ حتی اگر كسی در یكی از این ماه‏ها قاتل پدر یا برادرش را می‏دید، او را نمی‏كشت. این به سبب ارزش و احترامی بود كه پیش از اسلام برای این چهار ماه قائل بودند.

نسبت به دليل حرام شدن ماه هايي  مرحوم طبرسي ذیل آیه «منها اربعة حرم» (1) نوشته است: «معنای حرام بودن این چهار ماه آن است كه دریدن پرده محرمات در این ماه‏ها خیلی بزرگ‏تر از ماه‏های دیگر است. این كه خداوند میان دوازده ماه، حرمت برخی را بزرگ‏تر از دیگری قرار داده، به لحاظ مصالحی بود كه در جلوگیری از ظلم در آن ها وجود داشت. چه بسا همین جلوگیری از ظلم در این ماه‏ها منجر به ترك ظلم در دوره سال می‏ گشت . آتش جنگ یكسره خاموش می‏ شد . حمیت و تعصب، در این فرصت موقت شكسته می‏ شد.

اسلام نیز به جهت پرهیز از جنگ و خونریزی و برای تثبیت صلح میان انسان ها، این امر را مثبت تلقی كرد و بر آن صحه گذاشت، و مسلمانان در آن ها به جنگ و خونریزی نمی‏پرداختند، مگر آن كه دشمنان جنگ را آغاز كنند. اسلام درهر سال یك آتش بس چهار ماهه اعلام می كند تا این زمینه ای برای صلح پایدار را به وجود آورد و نشانه روح صلح طلبی اسلام به شمار آید. (2 )

پی نوشت ها:

1.توبه آيه 36.

2. طبرسي فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن ،ناشر: انتشارات ناصر خسرو،مكان چاپ: تهران،سال چاپ: 1372 ش،ج5،ص43، تفسير نمونه‏،مكارم شيرازي ناصر ،ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏،سال چاپ: 1374 ش ،ج7 ،ص408 - 409 .

چرا به مراسم ميلاد و عزاداري ايشان كم تر توجه مي شود؟
بي ترديد همه ائمه(ع) نور واحد بوده و ميان مسلمانان به خصوص شيعيان از جايگاه ويژه اي برخوردار هستند. بر همين اساس در جامعة اسلامي ايران ايام ولادت آنان ...

چرا با وجودي كه امام حسن(ع) فرزند بزرگ امام علي(ع) است، در سخنراني ها كمتر از ايشان صحبت مي شود و به مراسم ميلاد و عزاداري ايشان كم تر توجه مي شود؟

بي ترديد همه ائمه(ع) نور واحد بوده و ميان مسلمانان به خصوص شيعيان از جايگاه ويژه اي برخوردار هستند. بر همين اساس در جامعة اسلامي ايران ايام ولادت آنان جشن گرفته مي شود و در ايام شهادت آنان عزاداري صورت مي گيرد. اين گونه نيست كه احترام نسبت به بعضي از ائمه كم رنگ باشد و نسبت به بعضي ديگر پر رنگ. البته برخي از امامان از ويژگي هايي برخوردار هستند كه موجب مي شود به آنها توجه بيشتري صورت گيرد. بدان جهت كه آنان به حسب شرايط زمان و مكان، فعاليت هايي را انجام داده اند كه زندگي آنان بيشتر مورد توجه قرار گرفته است، مثلاً فعاليت هاي فرهنگي امام صادق(ع) موجب شد مذهب شيعيان به نام مذهب جعفري ياد شود. در زمان امام صادق(ع) شرايط به گونه اي فراهم شد كه امام به فعاليت هاي فرهنگي پرداخته و هزاران روايت از او به عنوان "ميراث گران سنگ" باقي بماند.

  قيام امام حسين(ع) كه به حسب شرايط زمان و انجام تكليف الهي شكل گرفت، نقش مهمي در آزادي خواهي، حفظ دين و احياي فرهنگ معصومان(ع) داشت؛ از اين رو همه آزاديخواهان ـ به ويژه شيعيان براي حضرت عزاداري نموده و در منبرها بيشتر از او ياد مي شود. افزون بر آن معصومان ديگر هم براي امام حسين(ع) عزاداري مي كردند و ديگران را به آن سفارش مي نمودند. رفتارها و برخوردها و توصيه هاي معصومان به بزرگداشت قيام امام حسين(ع) و عزاداري در شهادت آن حضرت و يا مثلاً ظهور حضرت مهدي(عج) بيشتر از ديگران بوده است. رويكرد معصومان(ع) موجب شد كه عزاداري براي امام حسين(ع) پر رنگ شود. البته اين واقعيت را بايد پذيرفت كه فرهنگ برگزاري جشن و عزاداري براي بعضي از ائمه كم رنگ است، حال آن كه جايگاه و مقام شان اقتضا مي كند براي آنان نيز مراسم عزاداري و جشن، مناسب شأن آنان بر گزار شود، زيرا همه ائمه(ع) نور واحد هستند.

واقعه غدير
حديث غدير به حدي متواتراست كه هيچ كسي نمي‌تواند در صدورش تشكيك كند. علامه اميني حدود يكصد و ده نفر از صحابه را نام مي‌برد كه اين حديث را نقل كرده‌اند...

لطفا تمام دلايلي كه دلالت مي كند واقعه غدير دليل بر جانشيني حضرت علي (ع) هست را بفرماييد لطفا منابع ذكر شده معتبر و ترجيحا مورد تاييد هردو مذهب شيعه و سني باشد

به اين دوگفتار توجه نمائيد:

1 - حديث غدير به حدي متواتراست كه هيچ كسي نميتواند در صدورش تشكيك كند. علامه اميني حدود يكصد و ده نفر از صحابه را نام ميبرد كه اين حديث را نقل كردهاند.(1)

 عالمان اهل سنت به اين امر اعتراف دارند. دانشمنداني مثل ابوعيس ترمذي،(2) ابوجعفرطحاوي،(3) احمدغزالي،(4)ابن كثير شافعي،(5)ابن حجر عسقلاني،(6) محمد آلوسي،(7) ابن ابي الحديد،(8) و تعداد زيادي از ائمه حديث اهل سنت اين حديث را از طرق متعددي نقل كردهاند. بر اين اساس اكثر عالمان اهل سنت اصل جريان غدير را قبول دارند و در اين امر مخالفت ندارند، اما اينان به خاطر برخي از مسايل شبهات علمي، تعصبات مذهبي... خلافت بلافصل علي (ع) را قبول ندارند، مثلا عالمان اهل سنت مي گويند در جريان غدير محبت علي (ع) مطرح شده است، يعني حديث غدير (من كنت مولي فعلي مولا ) دوست داشتن حضرت را مطرح مي كند نه امامت حضرت را، زيراكلمه مولي داراي معاني متعددي است، مانند؛ اولي در تصرف، ناصر، دوست ...، معلوم نيست كه «مولي» در حديث به معناي اولي در تصرف باشد، بلكه اصلا مراد از آن، ناصر و دوست است، و در عرف لغت عرب، مفعل به معناي أفعل تفصيل نيامده است.(9)

 در جواب بايد گفت:

أ) اگر به فرض قبول كنيم كه مولي، مشترك معنوي است ولي فهم افرادي كه در آن مكان بودهاند، براي ما حجت است. آنان از مولي، "اولي در تصرف" را فهميده­اند و همين، باعث انصراف لفظ مولي، به اولي در تصرف ميشود. حسان بن ثابت كه از بزرگان شعراي عرب بوده و در همان واقعه حاضر بوده چنين سروده است:

 قم ياعلي فأنني رضيتُك من بعدي اماماً و هادياً(10) ابابكر و عمر نيز در غدير به علي (ع) تبريك گفتند، و اين معنايش اين است كه اينان نيز از حديث غدير امامت را فهميده اند

ب) آيا بيان دوستي حضرت امير (ع) امري بوده كه پيامبر (ص) از ابراز آن واهمه داشته باشند. پس قطعا مراد از ولي، دوست نبوده است، (وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاس)

ج) استعمال مولي به معناي صاحب امر و اولي در تصرف، در عرف لغت، بسيار شيوع دارد و بزرگان اهل ادب مثل فراء، جوهري، قرطبي و ابن اثير(11) بر اين مطلب صحه گذاشتهاند. پس مولي، اسمي است كه به معناي صفتِ افعل تفضيل آمده نه اينكه خودش صفت باشد.(12)

عمده دليل عدم قبولي ولايت علي (ع) از سوي اهل سنت به جريان سقيفه بر مي گردد يعني، به خلافت رسيدن ابابكر سبب شد كه مخالفت ها با حضرت شروع و عملا وصاياي رسول خدا ناديده گرفته شود مخالفت سقيفه سازان با علي (ع) نيز را بايد در دنيا گرايي، پيروي از هواي نفس، حسادت، انتقام جوي، تعصبات قومي و عدم رشد فكري مردم جستجو نمود كه ريشه همه اين امور به هوا پرستي بر مي گردد.

رسول گرامي فرمود: در زير آسمان هيچ بت بزرگي نزد خدا از هوا و هوس كه از آن پيروي كنند وجود ندارد.(13)

 در اين جا به برخي از عوامل مخالفت با علي اشاره مي گردد:

1- حسادت ورزي و برتري جويي نسبت به خاندان پاك پيامبر و قبيله بني هاشم، از طرف معركه گردانان غصب خلافت و اطرافيان آنان از انگيزه‏هاي مهم عمل نكردن به دستور پيامبر اسلام‏(ص) در مورد امامت علي(ع) است. اين انگيزه ريشه دار بود و به عصر پيامبر اسلام(ص) و شايد پيش از اسلام بر مي‏گردد و مربوط به قبايل عرب به ويژه برخي قبايل قريشي مكه است.

بررسي‏هاي تاريخ نشان مي‏دهد كه بسياري از اقوام و قبايل عرب خصوصاً برخي از قبايل قريش و در رأس آنان بني اميه بنا به انگيزه ياد شده هيچ گاه با پيامبر و خاندانش (كه از بني هاشم بودند) خوب نبودند و پيوسته نسبت به آنان به دليل تعصب قومي و قبيلگي رشك مي‏ورزيدند. بر اين اساس هرگز مايل نبودند فردي از اين خاندان به حكومت برسد. اين حسادت به قدري در اعماق جانشان شعله ور بود كه بسياري از قريشيان حتي پس از بيعت مردم با اميرمومنان(ع) با حضرت بيعت نكردند و يا اگر به انگيزه سياسي مجبور شدند بيعت كنند، از همكاري با حكومت علوي سرباز زدند و پيوسته مترصد ضربه زدن به او و براندازي حكومتش بودند. امام(ع) درباره انگيزه مخالفت قريش با حضرتش مي‏فرمايد:" قريش با ما دشمني نمي‏كند جز براي اين كه خداوند ما را به رهبري و سروري ايشان برگزيد و ما آنان را زير فرمان خويش كشانديم".(14)

حضرت در پاسخ به اين سؤال كه چگونه مردم شما را از خلافت كه حقتان بود بازداشتند؟ فرمود: به خاطر خودخواهي بود كه گروهي بخيلانه به خلافت چسبيدند (و حق را از ما گرفتند) (15)

ابوسفيان به مردي گفت او را به قبر حمزه عموي پيامبر اسلام(ص) برساند. وقتي به كنار قبر رسيد، خطاب به قبر گفت: حكومتي كه با ضرب شمشير به دست آورديد، امروز بازيچه دست غلامان ما شده است، سپس به قبر حمزه(ع) لگد زد.(16)

2- كينه توزي و انتقام جويي اعراب و قريش. اين انگيزه ريشه‏اش به جنگ‏هاي صدر اسلام بر مي‏گردد. امام علي(ع) در دفاع از پيامبر اسلام(ص) و برداشتن موانع تبليغ و نشر اسلام، تعدادي از سران شرك و كفر را به هلاكت رساند. از اين رو بسياري از اعراب و قريشياني كه در جنگ‏ها نزديكان خويش را از دست داده بودند، كينه حضرت را به دل گرفتند و اين واقعيت در قسمت هايي از دعاي ندبه آمده است: "در راه خدا خون‏هاي سران و گردن كشان عرب را به خاك ريخت و شجاعان شان را به قتل رساند و سركشان آن‏ها را مطيع ساخت (در نتيجه) دل‏هاي آنان را نسبت به خود پر از حقد و كينه از واقعه جنگ‏هاي بدر و خيبر و حنين و غير آن‏ها ساخت.(17)

3- دنياطلبي؛ عده‏اي با توجه به شناختي كه از علي(ع) وخاندان پيامبر داشتند، به خوبي مي‏دانستند كه اگر حكومت به دست حضرت بيفتد، اجازه دنياطلبي و تعدّي به بيت المال را به آنان نمي‏دهند. يا در تقسيم قدرت منصب دلخواه به آنان واگذار نمي شود. برخي اينان سخت‏گيري حضرت علي(ع) و بيت المال را - در زمان حضرت رسول خدا ديده بودند، (18) از اين رو متوجه بودند كه امام در واگذار ي منصب حكومت و تقسيم بيت المال عدالت را رعايت مي كند.

4- عدم رشد سياسي؛ غاصبان خلافت و سياست بازان، آگاهانه امامت را از مسير حقيقي خود منحرف نمودند و اما توده مردم هم به لحاظ عدم رشد سياسي و عدم درك صحيح از اين كه انحراف در مسئله امامت و رهبري امت اسلام چه مصايبي به بار مي‏آورد، دنبال غاصبان خلافت را گرفتند. نه به توصيه و سفارش پيامبر اسلام(ص) عمل كردند و نه به دعوت علي(ع) پاسخ مثبت دادند.

آن‏ها تصور مي‏كردند مسئله خلافت و امامت بر جامعه اهميت چنداني ندارد كه حضرت علي(ع) به دست گيرد يا كساني مانند ابوبكر و عمر. متاسفانه عدم رشد فكري مردم سبب شدكه آنان از امامان و خاندان پيامبر حمايت نكنند و از كساني حمايت كنند كه لياقت رهبري نداشتند. در زمان امام علي (ع) مردم شخصيت امام علي را با معاويه قياس مي نمودند و مي گفتند معاويه از علي (ع)سياست مدارتر است. يا در زمان امام حسن و امام حسين (ع) مردم به جاي كه از امام حسن و امام حسين حمايت كنند به مخالفت اين دو شخصيت الهي پر داختند و از معاويه و يزيد حمايت نمودند.

براي آگاهي بيشتر، ر،ك، جعفر سبحاني، فروغ ولايت.

پي نوشت ها:

1. عبدالحسين، اميني، الغدير في الكتاب و السنة و الادب، قم، مركزالغدير، چاپ اول، 1421ه، ج 1، ص 41.

2. ترمذي، ابوعيسي محمد بن عيسي؛ سنن ترفدي؛ تحقيق احمد محمد شاكر، نشر دارالفكر، بيروت، ج5، ص 591، ح3713.

3. طحاوي، احمد بن محمد؛ مشكل الاثار، نشر مجلس دائرة المعارف، حيدرآباد ، چاپ اوّل، 1333ه، ج2، ص 308.

4. سرّالعالمين و كشف ما في الدارين، ص 21.

5.ابن كثير، عماربن ابي الفداء، البداية و النهاية؛ داراحياء التراث العربي، بيروت، 1413ه، ج 5، ص 228.

6 .ابن حجر، احمد بن علي، فتح الباري في شرح صحيح البخاري؛ تحقيق محمد فواد عبدالباقي و ديگران، دارالمعرفة، بيروت، ج7، ص 74.

7 .آلوسي، شهاب الدين محمد، روح المعافي في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، داراحياء تراث العربي، بيروت، چاپ چهارم، 1405، ج6، ص 195.

8.ابن ابي الحديد مدائني، عزالدين ابوحامد؛ شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربي، قاهره، چاپ اول، 1378ه، ج9، خطبه 154، ص 166.

9. جرجاني، شرح المواقف، قم، منشورات رضي، ج8، ص 361.

10. الغدير، ج1، ص 272- 283.

11. الغدير،ج1، ص361.

 12. هيتمي ابن حجر؛ الصواعق المحرقة، دارالكتب العلميه، 1405ه، ص 64.

13. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش‏، ج 15، ص 103.

14. ارشاد مفيد، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي،   ناشر اسلاميه، ج 1، ص 242 .

15. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 161، تهران، چاب آفتاب، ص510.

16. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علي بن ابي طالب، ترجمه سيد محمّد مهدي جعفري، تهران، شركت سهامي انتشار، ج 1، ص 287.

17. مفاتيح الجنان، دعاي ندبه.

18. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، انتشارات صحيفه، چاپ اول، ص 123.

 

2 - علي (ع) و برخي ياران ايشان براي اثبات ولايت حضرت به حديث غدير و برخي روايات ديگر احتجاج نموده اند، از جمله امام علي (ع) در جلسه شوراي تعيين خليفه (كه عمر قبل از وفات خود اعضاي آن را تعيين كرده بود)، به بيان ويژگي ها و شايستگي هاي خود پرداخت:

شيعه(۱) و سني روايت كرده اند كه علي (ع) در اين شورا به فضايل خود اشاره كرد و براي آنها ثابت كرد كه خلافت حق او است و كسي جز او شايستگي خلافت را ندارد. ابن حجر هيثمي در كتاب خود، الصواعق المحرقة مي نويسد: علي (ع) در آن شوراي شش نفره سخناني طولاني ايراد كرد كه قسمتي از سخنان او خطاب به ساير اعضاي شوري چنين است: شما را به خدا سوگند مي دهم آيا در ميان شما غير از من كسي هست كه رسول خدا (ص) به وي گفته باشد: “تو در روز رستاخيز تقسيم كنندۀ بهشت و جهنم هستي؟» جواب دادند: البته كه نه”.(۲)

ابن ابي الحديد كه متن اين گفت و گو را ميان اهل سنت مشهور مي داند با تفصيل بيشتري اين رويداد را نقل كرده است و مي نويسد: علي (ع) در آن محفل گفت:“شما را به خدا سوگند مي دهم آيا در بين شما غير از من كسي هست كه رسول خدا (ص) او را برادر خود خوانده باشد (عقد اخوت بسته باشد)، آن موقع كه بين برخي از مسلمانان با بعض ديگر عقد برادري برقرار كرد؟! گفتند: نه، فرمود: آيا در ميان شما كسي غير من وجود دارد كه رسول خدا (ص) درباره او فرموده باشد: هر كه من مولاي او هستم پس او مولاي او است؟! جواب دادند: نه، فرمود: آيا در ميان شما به غير از من كسي هست كه رسول خدا (ص) دربارۀ او فرموده باشد: تو نسبت به من به مانند هارون نسبت به موسي هستي، تنها با اين تفاوت كه بعد من پيامبري نيست» پاسخ دادند: نه. فرمود: آيا در بين شما كسي غير از من وجود دارد كه رسول خدا (ص) او را براي ابلاغ سورۀ برائت مأمور كرده باشد، زماني كه فرمود: «اين سوره را يا بايد خود ابلاغ كنم يا مردي كه از من است». گفتند: نه. آيا شما نمي دانيد كه اصحاب رسول خدا (ص) در دشواري هاي جنگ او را تنها گذاشتند و فرار كردند؛ ولي من هيچ وقت فرار نكردم؟! باز آنان سخن امام علي (ع) را تأييد كردند. فرمود: آيا شما نمي دانيد كه نخستين مسلمان من بودم و از همۀ شما نسبت من به رسول خدا (ص) نزديك تر است؟! پاسخ دادند: بله».(۳)

برخي از بزرگان اهل سنت از عامر بن واثله چنين نقل كرده اند: عامر نقل مي كند كه من حرف هاي اعضاي شورا را از پشت در مي شنيدم. شنيدم كه علي (ع) مي گفت: «مردم با ابوبكر بيعت كردند و حال آن كه سوگند به خدا كه من از ابوبكر نسبت به خلافت سزاوارتر و شايسته تر بودم، ولي به خاطر اين كه مردم دوباره به جاهليت و كفر بر نگردند و نزاع و درگيري رخ ندهد، سكوت كردم … سپس مردم با عمر بيعت كردند و حال آن كه من از او شايسته تر و سزاوارتر بودم، ولي باز به علت حفظ اسلام سكوت كردم».(۴) اين روايت با اندكي اختلاف در منابع ديگر اهل سنت نيز آمده است.(۵)

در روايات شيعي آمده است كه پس از پايان يافتن سخنان حضرت علي (ع) اعضاي شورا با هم مشورت كردند و گفتند: ما فضيلت او را مي دانيم و مي دانيم كه او شايسته ترين فرد به خلافت است، ولي علي در تقسيم بيت المال و ساير امكانات هيچ كس را بر ديگري ترجيح نمي دهد. اگر او را خليفه قرار دهيم با ما مثل بقيۀ مردم رفتار خواهد كرد… .(۶)

بنابر اين بايد گفت تنها ايرادي كه اعضاي شورا بر علي(ع) يافتند، عدالت او بود. همان گونه كه در جريان سقيفه به بهانه گشاده رويي و شوخ بودن، او را كنار گذاشتند.(۷)

همچنين امام حسن(ع) پس از صلح اجباري با معاويه و نيز سيدالشهدا(ع) در خطبه خود در منا، متذكر غدير شده و بدان احتجاج نموده اند.

 در ميان ديگر صحابه و مشاهير مسلمانان احتجاجاتي به غدير در منابع ذكر شده كه برخي از آنان را با هم مرور مي كنيم:

1. عبدالله بن جعفر(همسر حضرت زينب كبري(س) با معاويه،

2. عمروبن عاص همداني،

3. عمرو عاص با معاويه،

4. عمارياسر با عمرو بن عاص،

5 اصبغ بن نباته در مجلس معاويه،

6. جواني با ابوهريره در مسجد كوفه،

7. مردي با زيد بن ارقم،

8. شخصي عراقي با جابر بن عبدالله انصاري كه ذهبي حديث را حسن و به شدت عالي با متني متواتر خوانده است،

9. قيس بن سعد با معاويه،

10. دارميه حجونيه با معاويه (8).

پي نوشت ها:

۱. احمد بن علي طبرسي، احتجاج، مشهد، نشر مرتضي، ۱۴۰۳هـ.ق ج ۱، ص ۱۴۷.

۲. احمد بن حجر هيثمي، الصواعق المحرقة في الرد علي اهل البدع و الزندقة، چاپ دوم، مكتبة القاهرة، ۱۳۸۵هـ.ق، ص ۲۴.

۳. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، دار احياء الكتب العربية، ۱۳۷۸هـ.ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۶۱.

۴. متقي هندي، كنز العمال، مؤسسة الرسالة، بيروت، ۱۴۰۹ق، ج ۵، ص ۷۲۴؛ ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، تحقيق: علي شيري، بيروت، دارالفكر، ۱۴۱۵ ق. ج ۴۲، ص ۴۳۴.

۵. موفق بن احمد خوارزمي،مناقب خوارزمي، قم، مؤسسة النشر الاسلامي،۱۴۱۴هـ.ق. ص ۲۱۷.

۶. احتجاج، ج ۱، ص21.

۷. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، تحقيق، محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، لبنان، دار التراث، ج ۴، ص ۲۲۹.

8. اhttp://hawzah.net/fa/magart.html?MagazineID=4227MagazineNumberID=

كدام فرقه هاي اهل سنت براي 12 امام ما شيعيان احترام قايلند؟
اهل سنت به امامت ائمه اهل بيت(ع) اعتقاد ندارند. از اين رو آن ها پيرو ائمه اهل بيت محسوب نمي‌شوند. همچنين به عصمت ائمه(ع) اعتقاد ندارند، چون اهل سنت غير از انبي

لطفا بفرماييد كدام فرقه هاي اهل سنت براي 12 امام ما شيعيان احترام قايلند و انها را از فرزندان پيامبر اكرم ميدانند؟

دوست بزرگوار ضمن ابراز خرسندي از تلاش و كوشش شما در مسير شناخت حقيقت، توجه شما را به اين نكته جلب مي نمائيم:

 اهل سنت به امامت ائمه اهل بيت(ع) اعتقاد ندارند. از اين رو آن ها پيرو ائمه اهل بيت محسوب نميشوند. همچنين به عصمت ائمه(ع) اعتقاد ندارند، چون اهل سنت غير از انبيا، كسان ديگر را معصوم نميدانند. حتي خلفاي خود يعني ابوبكر، عمر و عثمان را داراي عصمت نميدانند.

بسياري از اهل سنت گرچه به امامت و عصمت ائمه اهل بيت(ع) باور ندارند، ولي بر اساس آيه فرموده:

«قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي؛(1) بگو به ازاي آن رسالت پاداشي از شما خواستار نيستم، مگر دوستي در باره خويشاوندانم.»محبت اهل بيت(ع) را واجب ميدانند، از اين رو شافعي كه يكي از پيشوايان مذاهب اهل سنت است گفته:

يا آل بيت رسول الله حبّكم          فرض من الله في القرآن أنزله(2)

اي اهل بيت پيامبر! بر اساس حكم خداوند در قرآن كريم محبت شما واجب است.

پي نوشت ها:

1. شوري (42) آيه 23.

2. فضايل الخمسه من الصحاح السته، مرتضي فيروز آبادي،چ اسلاميه، ج 2، ص 75.

سلفي ها آيا شيعه هستند و يا اهل تسنن؟
واژه سلفيه در آغاز پيدايش آن، ناظر به اين معنا بود كه مسلمانان را به بازگشت به ارزش‌هاي ديني خود متوجه سازد تا تسليم ماديگرايي جديد غرب نشوند، ولي وهابي‌ها ...

سلفي ها آيا شيعه هستند و يا اهل تسنن و يا يك فرقه از فرقه اسلامي مي باشند، و اگر شيعه هستند چند  امامي اند، و يا از گروه وهابي مي باشند؟

واژه سلفيه در آغاز پيدايش آن، ناظر به اين معنا بود كه مسلمانان را به بازگشت به ارزشهاي ديني خود متوجه سازد تا تسليم ماديگرايي جديد غرب نشوند، ولي وهابيها آن را از معناي اصلي و درستش جدا كرده، معناي دلخواه خود را جايگزين آن كردند. بر اين اساس تنها خود را مسلمانان راستين و پيرو سلف امت (مسلمانان صدر اسلام و عصر پيامبر ) دانسته و ديگر مسلمانان را گمراه مي پندارند.

از نظر آنان، سلفي كسي نيست كه به قرآن و حديث و احكام اسلام اهتمام ورزد و در اين راه با دشمنان اسلام جهاد كند، بلكه كسي است كه پيرو مسلك و مرام خاص آنان باشد، در غير اين صورت بر بدعت يا شرك در دين متهم ميگردد.(1) بنا براين نوعا اين كلمه به وهابيها ،گفته مي شود.

 وهابيت به دليل افكار اعتقادي خاصي كه در باب شفاعت، توسل، شرك و مانند آن دارد، در تعارض كامل با مذهب شيعه است؛ هر چند كه اكثر فرقه هاي اهل سنت با تفكرات اين گروه مخالفند. از اين رو گروه ياد شده همواره در تلاش است تا با تبليغات سازمان يافته (اعم از كتاب، مقاله، سخنراني و  مانند آن) بيش تر شيعه را بكوبد.

 خطر بزرگ تر اين گروه، روش هاي دور از منطق اسلامي است كه در برخورد با دنيا پيش گرفته است از جمله: ظهور گروه طالبان و القاعده (به رهبري ملا عمر و اسامه بن لادن) كه سبب بهانه جويي غربي ها شد كه مسلمانان را به تروريسم و خشونت و مخالف تمدن معرفي كنند تا جايي كه دست قدرت هاي استعماري غرب به خصوص آمريكا را در منطقه باز گذاشته ، زمينه دخالت هاي نظامي و سياسي آنان در كشورهاي اسلامي فراهم ساخته، افغانستان و عراق دو نمونه بارز اين دخالت ها به شمار مي آيند.

براي شناخت مذهب سلفي گري(وهابيت) و آگاهي از خطرات آن ها نسبت به دين اسلام، بايد اين مسلك انحرافي را از زواياي مختلف مورد مطالعه قرار دارد، از جمله: نحوه پيدايش و به وجود آمدن آن، طرز تفكر آنان نسبت به دين و اولياي الهي و شعائر اسلامي، عملكرد آن ها در حوزه اجتماع و سياست و...

براي مطالعه و تحقيق در اين باره، كتاب‏هاي معرفي شده ذيل را مطالعه نماييد:

1ـ آيين وهابيت، جعفر سبحاني

2ـ برگي از جنايات وهابي‏ها، مرتضي رضوي ترجمه: ضيايي

3ـ وهابيان، علي اصغر فقيهي

4ـ آيا اين است اسلام واقعي، ابوالفضل حسيني

5ـ فتنه وهابيت، زيني دهلان، ترجمه: همتي

6ـ نقدي بر انديشه وهابيان، موسوي قزويني، ترجمه: طارمي

7ـ تحليلي نو بر عقايد وهابيان،  حسن ابراهيمي

8ـ فرقه وهابي و پاسخ به شبهات آن ها،  قزويني،   ترجمه: دواني

9ـ نقد و تحليلي پيرامون وهابيگري، همايون همتي

10ـ فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني.

پي نوشت:

1 . فرق و مذاهب كلامي، علي رباني گلپايگاني، قم، دفتر تحقيقات و تدوين كتب درسي،1377، ص 177.

چرا شیعیان به چند دسته تقسیم می شوند؟
مهم ترین عامل انشعاب مذهبی، اختلافات كلامی و سیاسی و برداشت های متفاوت از متون دینی است كه در طول زمان میان پیروان یك مذهب ایجاد می شود...

چرا شیعیان به چند دسته تقسیم می شوند؟ (مثلا هفت امامی، دوازده امامی)

مهم ترین عامل انشعاب مذهبی، اختلافات كلامی و سیاسی و برداشت های متفاوت از متون دینی است كه در طول زمان میان پیروان یك مذهب ایجاد می شود. مذهب شیعه نیز از این قاعده مستثنی نیست، از این رو انشعاب آن امری ناگزیر می نماید. گروه های شیعی نیزاز متون دینی بر داشت های متفاوت دارند كه عمده این بر داشت بر می گردد به مساله امامت ، كه در این جا به عقاید برخی این گروها درباره امامت اشاره می گردد:

1 . اثنی عشریه "دوازده امامی ها" :

 مهم ترین و بزرگ ترین گروه شیعه است كه قائل به خلافت بلافصل امام علی(ع) بعد از پیامبر از طریق "نصب" و "نص" است.

نیز امامت امام حسن و امام حسین(ع) و نه فرزند از سلاله حضرت سیدالشهدا، كه پیامبر آنان را نام برده و معین كرده ، كه آخرین ایشان امام غایب و منجی عالم بشر حضرت مهدی (عج) است.

2 . فرقه زیدیه:

منظور از زیدیه كسانی هستند كه خود را پیروان زید بن علی بن حسین(ع) می دانند، پس از شهادت زید، بین پیروان او دانشمندانی به وجود آمدند كه به تنظیم عقاید و احكام زیدیه پرداختند، بدین ترتیب، این فرقه را پدید آوردند. گرچه دانشمندان زیدیه به سیره عملی و نوشته های زید توجه داشتند ، اما در عقاید از معتزله و در فقه از مكتب ابوحنیفه تاثیر پذیرفته اند.

علت به وجود آمدن فرقه زیدیه

اینان كسانی كه به امامت حسین بن علی (ع) معتقد بودند، پس از او پسرش علی بن الحسین(ع) را امام دانستند. پس از رحلت او شیعیان حسنی و حسینی درباره جانشینی وی اختلاف نمودند.

زیدیه گفتند كه پس از او "زید" امام است، چون به شمشیر رو آورده و جهاد نموده است.(1) به عقیده آنان یكی از این شرایط امام، جهاد علنی و مبارزه مسلحانه با ستمكاران است . دومین آن فاطمی بودن است، یعنی امام از طریق پدر به یكی از حسن و حسین (ع) برسد.

3. اسماعیلیه:

 اسماعیلیه فرقه ای هستند كه به امامت شش امام اول شیعیان اثنی عشر معتقدند، اما پس از امام صادق(ع) بزرگ ترین فرزند او اسماعیل یا فرزند اسماعیل محمد را به امامت می پذیرند.

شاید بتوان گفت كه علت یا زمینه پیدایش شیعه اسماعیلیه این باشد كه او پسر بزرگ امام صادق(ع) بود. برخی گمان می كردند كه حتماً پسر بزرگ می بایست امام باشد، نیز تلاش برخی از غلات همانند ابی الخطاب و پیروانش كه حاضر نشدند مرگ اسماعیل را در زمان حیات امام صادق (ع) بپذیرند. این ها گفتند اسماعیل نمرده است. او یا پسرش محمد امام است.(2)

پی نوشت ها:

1. محمد جواد مشكور.ترجمه فرق الشیعه نوبختی، ص 89 (مقدمه)، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ، تهران، عبدالله مبلغی تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 3 ، ص 1215،

2. جواد مشكور، فرهنگ فرق اسلامی، ص47، موسسه چاپ و انتشارات استان قدس رضوی، مشهد، چاپ سوم، 1375.

اجمالي از زندگي نامه امّ المؤمنين زينب بنت خزيمه را بيان فرماييد؟
زينب دختر خزيمه بن حارث، از قبيله بني هلال بود كه در جاهليت او را "ام‌ّالمساكين؛ مادر بيچارگان" ميخواندند، زيرا به فقيران و مسكينان نيكي و مهرباني مي كرد ...

اجمالي از زندگي نامه امّ المؤمنين زينب بنت خزيمه را بيان فرماييد؟

  زينب دختر خزيمه بن حارث، از قبيله بني هلال بود كه در جاهليت او را "امّالمساكين؛ مادر بيچارگان" ميخواندند، زيرا به فقيران و مسكينان بسيار نيكي و مهرباني مي كرد.(1)

پيش از آن كه به همسري پيامبر درآيد، چند بار شوهر كرده بود. در كتابهاي تاريخي از سه تن: "عبدالله بن جحش اسدي"، "طفيل بن حارث بن مطلب" و "عبيده بن حارث بن مطلب" به عنوان شوهران او نام برده شده است.(2)

برخي نوشته اند: زينب پيش از آن كه به عقد پيامبر درآيد، همسر عبدالله بن حجش اسدي بود. عبدالله در جنگ اُحد به شهادت رسيد، و او پس از عِدّه وفات به عقد پيامبر درآمد.(3)

بعضي نوشته اند: زينب ام المساكين، اوّل همسر طفيل بن حارث مطلبي بود، بعد طفيل او را طلاق داد و سپس با برادرش ازدواج كرد و همسر عبيده بن حارث مطلبي شد(4). عبيده در جنگ بدر به شهادت رسيد، و پس از گذشت حدود يك سال، پيامبر او را در سي و يكمين ماه از هجرت (در رمضان سال سوم هجري)(5) و بنا به نقلي ديگر در سال چهارم هجري، با پانصد درهم مهريه(6) (بنا به نقلي چهارصد درهم)(7) به عقد خود درآورد.

پس از ازدواج با پيامبر بنا به نقلي دو تا سه ماه(8) يا حدود هشت ماه بعد با پيامبر زندگي كرد.(9) در ربيع الاوّل يا ربيع الثاني سال چهارم هجري چشم از دنيا فروبست. پيامبر بر پيكر او نماز خواند و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.(10)

برخي نوشته اند در هنگامي كه به عقد پيامبر درآمد، حدود سي سال داشت.(11)

پي نوشت ها:

1- سيره ابن هشام، ج4، ص 1061؛ المستدرك، ج4، ص33.

2- الاصابه، ج4، ص309 و ج8، ص157.

3- البدايه والنهايه، ج5، ص316.

4- تاريخ طبري، ج2، ص219؛ البدايه والنهايه، ج4، ص103.

5- سيره ابن هشام، ج4، ص 1061؛ عيون الاثر، ج2، ص385.

6- الطبقات الكبري، ج8، ص115؛ البدايه و النهايه، ج4، ص 103؛ تاريخ طبري، ج2، ص219.

7- سيره ابن هشام، ج4، ص1101 و 1102.

8- الاصابه، ج4، ص309 و ج8، ص157.

9- تاريخ مدينه دمشق، ج3، ص206.

10- الطبقات الكبري، ج8، ص115و116.

11- عيون الاثر، ج2، ص385؛ الطبقات الكبري، ج8، ص116.

آيا اختلاف قرائت به عدم تحريف قرآن آسيب نمي زند؟
واژه تحريف از ريشه «حرف» به معناي لبه، كناره و مرز يك چيز گرفته شده و در لغت، به معناي مايل كردن و منحرف كردن و دگرگون ساختن است، و تحريف سخن، به معناي ...

اختلاف قرائت در قرآن يعني چه؟ آيا اختلاف قرائت به عدم تحريف قرآن آسيب نمي زند؟

براي رسيدن به پاسخ مناسب ابتدا لازم است توضيحاتي درباره معناي واژه تحريف و اقسام آن بيان كنيم.

واژه تحريف از ريشه «حرف» به معناي لبه، كناره و مرز يك چيز گرفته شده و در لغت، به معناي مايل كردن و منحرف كردن و دگرگون ساختن است،  و تحريف سخن، به معناي ايجاد نوعي دگرگوني و انحراف در آن است.(1)

در يك تقسيم‏بندي كلي، تحريف هر سخني و از جمله تحريف قرآن را مي‏توان به دو نوع: تحريف معنوي و تحريف لفظي تقسيم كرد.

مقصود از تحريف معنوي، برداشت انحرافي و تفسير و توجيه سخن، بر خلاف مقصود گوينده است. اين نوع تحريف، قطعا در قرآن رخ داده است. حضرت علي (ع) از وقوع چنين تحريفي در زمان خويش، به خدا شكوه مي‏برد(2) و از وقوع آن در آينده نيز خبر مي‏دهد. (3) قرآن مجيد نيز از وقوع اين نوع تحريف در كتاب‏هاي آسماني گذشته ياد كرده است.

نقطه مقابل تحريف معنوي ، تحريف لفظي آن است. تحريف لفظي خود اقسامي دارد كه عبارتند از:

1- تحريف به زياده و نقيصه در اعراب و بنا و حروف كه اين نوع تحريف نيز يقينا در قرآن واقع شده است؛ زيرا با توجه به اختلاف قرائات قرّاء و پذيرش اين جهت كه قرائت همه صحيح و قرآن است، چاره‏اي جز اين نيست. مگر اينكه بپذيريم تحريف در اعراب و بنا و حروف بر قرآن وارد شده است؛ چون به عنوان مثال در «مالك يوم الدّين» و «ملك يوم الدّين» و در: «يطّهّرن و يطهرن» در واقع و لوح محفوظ يكي از اين دو قرائت صحيح است، اگر «مالك يوم الدّين» صحيح باشد، پس در قرائت «ملك يوم الدّين» نقص وارد شده و اگر به عكس باشد، در «مالك يوم الدّين» زياده وارد شده است.

البته ناگفته نماند اينكه همه قرائات، قرآن باشند، طبق حديث نزول قرآن «علي سبعة أحرف» (يعني قرآن تا هفت لغت و زبان هم بخوانند صحيح باشد) است و طبق نظر شيعه باطل است و شيعه خلاف آن را از ائمه اهل بيت (ع) نقل كرده كه قرآن بر حرف واحد و از طرف شخص واحد نازل شده است و لذا اختلاف قرائات به اختلاف خود قراء بر مي گردد و ربطي به اصل قرآن ندارد.

قرائت يكي از وجوه احتمالي در نص قرآن كريم است كه به وسيله يكي از قرّاء ارائه شده است. قرائات قرآن به خود قرآن ربطي ندارد و دو امر متغايرند. زيرا بستر قرآن، بستر نص و تواتر مسلمانان است، در حالي كه بستر قرائات قرآن، اختيارات و استنباطات قراء در قرائات قرآن است و داراي تواتر و حجيت نيست.(4)

 2- تحريف به زياده در آيات و سور قرآن، يعني در قرآن فعلي آيات يا سور و يا يك سوره‏اي وجود داشته باشد كه قرآن واقعي نباشد حال آن زياده از سوي پيغمبر و اوصياي او اضافه شده باشد يا به وسيله مخالفين و يا مسلمين، اين نوع زياده و تحريف طبق عقيده فريقين در قرآن واقع نشده است؛ زيرا درست بر خلاف آيات تحدي است كه در درس پيشين ثابت شد كه قرآن معجزه است و جنّ و انس از آوردن همانند آن عاجز و ناتوانند؛ زيرا اگر شخصي (و لو پيغمبر) مي‏توانست چند آيه يا يك سوره مانند قرآن را بياورد و بر آن اضافه نمايد، قهرا قرآن ديگر نمي‏توانست تحدي نمايد و يا سند نبوت پيامبر اسلام (ص) باشد.

3- تحريف به نقيصه كه قرآن فعلي كمتر از آن قرآن واقعي باشد كه بر پيامبر (ص) نازل شده بود. يعني بخشي از آيات و سور و يا كلمات قرآن حذف و ساقط شده باشد.

اكثر علماي شيعه و سني منكر اين نوع تحريف در قرآن هستند جز عده اندكي كه با توجه به دلايل نارسا و باطل قائل به اين نوع تحريف شده اند.

با توجه به توضيحات مذكور بايد بگوييم كه منظور از مصونيّت قرآن شريف از تحريف اين نيست كه هر جا كتابي بنام قرآن يافت شود قرآن كامل و محفوظ از اشتباهات كتابتي يا قرائتي باشد و يا هيچگونه تفسير غلط و تحريف معنوي درباره آن، امكان نداشته باشد و يا آيات و سوره هاي آن به ترتيب نزول، تنظيم شده باشد، بلكه منظور اين است كه قرآن كريم چنان در ميان بشر باقي بماند كه طالبان حقيقت، امكان دسترسي به همه آيات آن بدان گونه كه نازل شده است داشته باشند. بنابراين، ناقص بودن يا غلط داشتن بعضي از نسخه هاي قرآن، يا اختلاف قرائت ها، يا تنظيم آيات و سوره هاي آن برخلاف ترتيب نزول، يا وجود تحريف هاي معنوي و انواع تفسير بِه رأي، منافاتي با مصونيّت قرآن كريم از تحريف مورد بحث ندارد.(5) زيرا تحريف مورد بحث تحريف به زياده يا نقيصه در آيات و سور قرآن است و اينگونه تحريف نفي شده است.

پي نوشت ها:

1. آيت الله مصباح يزدي، قرآن‏شناسي، قم، موسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني‏، 1380 ش، ج‏1، ص 191.

2.« الي اللّه اشكو من معشر يعيشون جهّالا و يموتون ضلّالا ليس فيهم سلعة ابور من الكتاب اذا تلي حق تلاوته و لا سلعة اتفق بيعا و لا اغلي ثمنا من الكتاب اذا حرّف عن مواضعه»« به خدا شكوه مي‏برم از گروهي كه با جهالت زندگي مي‏كنند و با گمراهي مي‏ميرند. در ميان آنان كالايي كسادتر از قرآن، آن‏گاه كه شايسته تلاوت شود و پررونق‏تر و گرانبهاتر از قرآن، آن‏گاه كه از جايگاهش منحرف شود، وجود ندارد.»( نهج البلاغه، خطبه 17).

3. «و انّه سيأتي عليكم من بعدي زمان ... ليس عند اهل ذلك الزمان سلعة ابور من الكتاب اذا تلي حق تلاوته و لا انفق منه اذا حرّف عن مواضعه» « براستي كه بر شما پس از من زماني خواهد آمد كه ... نزد مردم آن دوران كالايي كسادتر از قرآن، آن‏گاه كه شايسته تلاوت شود و پررونق‏تر از قرآن، آن گاه كه از جايگاهش منحرف شود، وجود ندارد.» (نهج البلاغه، خطبه 147).

4. آيت الله معرفت، التمهيد، قم، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ اول، 1411ق، ج 2، ص 98.

5. آيت الله مصباح يزدي، آموزش عقايد، تهران، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1384ش، ص 274.

چرا شیعه میگوید(صدق الله العلی العظیم)ولی تسنن چیز دیگری می گوید؟
در هر دو مورد اسم «علي» صفت خدا است، یعنی «راست گفت خدای با عظمت» و «صدق الله العلی العظیم» یعنی «راست گفت خدای بلند مرتبه با عظمت».

چرا شیعه میگوید(صدق الله العلی العظیم)ولی تسنن چیز دیگری می گوید؟

در هر دو مورد اسم «علي» صفت خدا است، یعنی «راست گفت خدای با عظمت» و «صدق الله العلی العظیم» یعنی «راست گفت خدای بلند مرتبه با عظمت».

شیعه كه میگوید: «صدق الله العلی العظیم» نام خدا را با دو صفتی كه در قرآن مجید آمده (یعنی آیه 255 سوره بقره و آیه 4 شوری) دو صفت بلند مقام و با عظمت را برای خدا ذكر میكند. اما غیر شیعه فقط یك صفت با عظمت را، البته آن هم اشكال ندارد، چنان كه از بعضی مراجع استفتا كردهاند:

آیا جایز است بعد از خواندن حمد و سوره بگوییم: «صدق الله العظیم» پاسخ دادهاند: جایز است. (1)

اما آنچه را در سؤال ذكر كردهاید كه چرا آن ها «العلی العظیم» نمیگویند، باید از خودشان پرسید. شاید تصور آن ها این باشد كه مراد ما از« العلی» حضرت علی (ع) است در حالی كه منظور ما به یقین این نیست، اما نمیتوان به طور مطلق پذیرفت كه از روی تعصب است؛ بلكه  این گونه موارد اختلاف بیشتر جنبة اختلاف در مبنا است. اهل سنّت چون خود را از اهل بیت پیامبر (ص) كه آگاه‌‌تر به اسلام بودند، جدا كردند به مسائلی مبتلا شدند كه باعث اختلاف بین آن ها و شیعه شد .البته در میان قاریان مصری كسانی هستند كه در ایران «صدق الله العلی العظیم» تلاوت كردهاند، بنا بر این نباید روی این مسائل حساسیت نشان داد.

پینوشت:

1. استفتاءات آیه الله  سیستانی، ص 576.

قرآن از چه زمانی به صورت سی جز و جزوه های كوچك در سی جلد در آمده است؟
اطلاعاتي از این گونه مسايل در دست نيست.به نظر می رسد این رسوم به مرور زمان در جامعه به وجود آمده باشد .

قرآن از چه زمانی به صورت سی جز و جزوه های كوچك در سی جلد در آمده است؟

اطلاعاتي از این گونه مسايل در دست نيست.به نظر می رسد این رسوم به مرور زمان در جامعه به وجود آمده باشد .

بر اساس روایات خواندن قرآن  به ویژه  سوره یس و واقعه و جمعه و كهف و اسراء و ....و اهدای ثواب آن به اموات ، پاداش بسیار دارد.(1 )

پی نوشت ها:

1. بحار الأنوار، علامة المجلسي ، 1403 - 1983 م ، دار إحياء التراث العربي - بيروت ، ج102، ص 295 به بعد؛ وسائل الشیعه، ج2، ص 879 به بعد.

صفحه‌ها