تفسير و علوم قرآني

قرآن، كتاب هدايت و آموزش و راهنمايي به باورهاي حق...

قرآن، كتاب هدايت و آموزش و راهنمايي به باورهاي حق و اخلاق متعالي و اعمال صالح براي انسان ها است و نيازي نيست در اول هر آيه اي كه متضمن دعا است، كلمه «قل» ذكر كند؛ چون در آغاز قرآن خداوند هدف از نزول آيات را براي ما تشريح كرد كه اين كتاب براي تعليم و هدايت شما نازل كردم. از اين رو، دستورات آن متوجه شما است.

 

اولين سوره كامل كه بر پيامبر اكرم نازل شده سوره حمد است و به نام فاتحه الكتاب خوانده مي شود.

از آنجا كه پيامبر ازهمان ابتداي بعثت نماز را طبق سنت اسلامي انجام مي داد و نماز بدون سوره حمد نماز نيست لازمه آن مقرون بودن بعثت با نزول سوره حمد است.

بعضي مفسرين قائلند كه سوره حمد دو بار نازل شده است و دليل آنرا اين آيه مي دانند:

« وَ لَقَدْ آتَيْناكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ »(1)

و همانا ما به تو سبع المثاني (سوره حمد) و قرآن بزرگ داديم.

در روايات شيعه و سني آمده است كه مراد از «سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي»، سوره حمد مي‏باشد. زيرا اين سوره در هر نماز دو بار خوانده مي‏شود و دو بار نازل شده و در روايتي آمده كه خداوند مي‏فرمايد: من سوره حمد را ميان خود و بندگانم دو قسمت كرده‏ ام نيمي از آن در مورد من است و نيمي از آن به بندگانم ارتباط دارد.(2)

اما اولين آياتي كه بر پيامبر اسلام نازل شد پنج آيه اول سوره علق مي باشد:« اقرأ باسم ربك الذي خلق ...»(3) در 27 رجب كه مقارن با بعثت پيامبر بود.هنگامي كه فرشته وحي فرود آمد و پيامبر را با عنوان نبوت ندا داد و به او گفت بخوان گفت چه بخوانم؟گفت« اقرأ باسم ربك ...»(4)

پي نوشت ها:

1.حجر(15)آيه87.

2.قرائتي،محسن،تفسير نور، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن،ج6،ص252.

3.علق(97)آيه 1.

4. معرفت،محمد هادي،تاريخ قرآن،انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،ص 43و44.

قرآن كتاب خدا ست و بر پيامبرش نازل كرده و فهمانده و او را مأموريت داده كه اين قرآن را به مردم ابلاغ كند و برايشان تفسير و تبيين كند:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (1)

اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملًا (به مردم) برسان!

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ (2)

و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي(وتفسير كني ).

َيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ(3)

و آنها را كتاب و حكمت بياموزد.

پس خداوند هم قرآن را نازل كرده و هم در كنار آن مفسر قرار داده كه قرآن را آن گونه كه بايد مي فهمند و تفسير مي كنند تا بدين صورت حق بر بشر تبيين شود و روشن گردد و براي گمراهان حجتي نماند و اين نبودن حجت براي كفر و گمراهي را بعد از نزول قرآن و بيان رسول اين گونه اعلام مي كند:

وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلي‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ  (4)

و چگونه كفر مي ورزيد با اينكه (در دامان وحي قرار گرفته‏ايد، و) آيات خدا بر شما خوانده مي‏شود و پيامبر او در ميان شماست؟!

بعد از پيامبر هم "اهل بيت " او مفسران خدايي قرآن مي باشند كه در كنار قرآن ضامن هدايت اند و با تمسك به آن دو از گمراهي در امان خوهند ماند و حديث متواتر "ثقلين" بر آن دلالت صريح دارد. (5)

پس با وجود قرآن و عترت كه تا سال 329 ه.ق حضور محسوس در جامعه داشته و در اين مدت قرآن را تفسير كرده و حكم آن را براي زمان ها و شرايط مختلف بيان كرده اند، ما مي توانيم حق را در هر موردي بيابيم و حجت خدا بر ما تمام است حالا اگر ما حق را نخواهيم و خود را به نفهميدن بزنيم، اين ديگر نتيجه هواپرستي خود ما است نه اين كه راه روشن نبوده و ما به اشتباه افتاده ايم.

اما حالا و در دوران غيبت حكما و عرفا و فلاسفه ممكن است در مسائل ريز و اجتهادي استنباط خطا داشته باشند كه اين حد از اشتباه و خطا براي غير معصوم طبيعي و مورد چشم پوشي است. اما در مسائل اصلي و مهم آيات و روايات آن قدر زياد و معنايشان چنان واضح است كه حق طلب را به حق مي رساند.

عالمان در دوره غيبت ابتدا خود را از هوا و هوس و انگيزه هاي غير خدايي تخليه كرده و به گنجينه آيات و روايات بر اساس چارچوبي كه پيامبر و امامان ارائه داده اند، مراجعه كرده و به استنباط معارف و احكام قرآني مي پردازند و با توجه به بيانات فراوان قرآن و حديث در شرايط مختلف زماني كه در 4 قرن حضور معصوم ارائه شده، بينش و حكم حق را استنباط مي كنند و اشتباهات احتمالي و نا خواسته آنها در ريزه كاري ها ، طبيعي بوده و مورد چشم پوشي است. 

خلاصه آن كه ما در دوران غيبت معصوم دو راه داريم:

يكي آن كه  به طور كلي تفسير قرآن را ممنوع اعلام كنيم كه اين خود باعث دور كردن مردم از معارف قرآن ميشود و ديگر آن كه با وجود خطاهاي احتمالي اجازه تفسير قرآن را به علماء و بزرگان بدهيم. اگرچه ما را صدرصد به واقع نرسانند. و به قول معروف آب دريا را اگر نتوان كشيد يا به قدر تشنگر بايد چشيد. 

پي نوشت ها:

1. مائده (5) آيه 67.

2. نحل (16) آيه 44.

3. بقره (2) آيه 129.

4. آل عمران (3) آيه 101.

5. سيد علي ميلاني، حديث الثقلين، قم، مركز الابحاث العقائديه، 1421 ق. 

معجزه بودن قرآن به خاطر عربي بودن آن نيست تا اگر به زبان ديگري نازل مي شد، معجزه نباشد

در قرآن آمده نشانه معجزه بودن قرآن اين كه بشر نمي تواند يك سوره مثل قرآن بياورد. براي اين كه بدانيم"سوره اي مثل قرآن"يعني چه؟ بايد قرآن را بشناسيم تا بعد مثل قرآن را معلوم كنيم.

قرآن كتاب خداشناسي و معاد شناسي و هدايت به راه رسيدن به سعادت معاد از اين دنياي مادي و تمام شدني است.

قرآن خودش هدف از نزول را به صراحت بيان كرده است از جمله در آيات زير مي فرمايد:

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدي‏ وَ الْفُرْقان‏ (1)

ماهِ رمضان است ماهي كه قرآن، براي راهنمايي مردم، و نشانه‏ هاي هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است.

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه‏ (2)

مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايي در ميان آنها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كند.

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ مِنْ قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقان (3)

(همان كسي كه) كتاب را بحق بر تو نازل كرد، كه با نشانه‏هاي كتب پيشين، منطبق است و «تورات» و «انجيل» را؛ و «تورات» و «انجيل» را پيش از آن، براي هدايت مردم فرستاد.

هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقين‏ (4)

اين، بياني است براي عموم مردم و هدايت و اندرزي است براي پرهيزگاران!.

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّه‏ (5)

ما اين كتاب را بحق بر تو نازل كرديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت كني.

وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَم‏ (6)

و خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمي‏دانستي، به تو آموخت‏.

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً (7)

اي مردم! دليل روشن از طرف پروردگارتان براي شما آمد و نور آشكاري به سوي شما نازل كرديم.

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ إِلي‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (8)

اي اهل كتاب! پيامبر ما، كه بسياري از حقايق كتاب آسماني را كه شما كتمان مي‏كرديد روشن مي‏سازد، به سوي شما آمد و از بسياري از آن، (كه فعلًا افشاي آن مصلحت نيست،) صرف نظر مي‏نمايد. (آري،) از طرف خدا، نور و كتاب آشكاري به سوي شما آمد. خداوند به بركت آن، كساني را كه از خشنودي او پيروي كنند، به راه‏هاي سلامت، هدايت مي‏كند و به فرمان خود، از تاريكيها به سوي روشنايي مي‏برد و آنها را به سوي راه راست، رهبري مي‏نمايد.

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُديً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين‏ (9)

اي مردم! اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما آمده است و درماني براي آنچه در سينه‏هاست (درماني براي دلهاي شما) و هدايت و رحمتي است براي مؤمنان!

ما كانَ حَديثاً يُفْتَري‏ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (10)

اينها داستان دروغين نبود بلكه (وحي آسماني است، و) هماهنگ است با آنچه پيش روي او (از كتب آسماني پيشين) قرار دارد و شرح هر چيزي (كه پايه سعادت انسان است) و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه ايمان مي‏آورند!

كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلي‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد (11)

(اين) كتابي است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكيها (ي شرك و ظلم و جهل،) به سوي روشنايي (ايمان و عدل و آگاهي،) بفرمان پروردگارشان در آوري، بسوي راه خداوند عزيز و حميد.

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُديً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‏ (12)

ما قرآن را بر تو نازل نكرديم، مگر براي اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند، براي آنها روشن كني و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است براي قومي كه ايمان مي‏آورند!

وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً وَ بُشْري‏ لِلْمُسْلِمينَ (13)

و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است!

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا (14)

و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براي مؤمنان، نازل مي‏كنيم و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمي‏افزايد.

كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏ (15)

همان‏گونه (كه با تغيير قبله، نعمت خود را بر شما كامل كرديم،) رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما، كتاب و حكمت بياموزد و آنچه را نمي‏دانستيد، به شما ياد دهد.

اين ها بعض آيات است كه هدف نزول قرآن را به وضوح و صراحت گفته و كيفيت و محتواي قرآن را روشن ساخته است. بنا بر اين آيات گر چه عقل و فطرت هدايتگر انسان هستند ولي اين دو براي شناخت حق كافي نيست و بايد خداوند از طريق وحي مطالبي را به بشر بياموزد كه جز از وحي، راهي براي دستيابي بدان ها نيست. قرآن كتاب هدايت انسان ها به صراط مستقيم است و براي حل اختلاف هاي طبيعي بشر آمده و كتاب قانون براي اداره صحيح زندگي بشر در راستاي آخرت و رضاي خدا و رسيدن به سعادت مي باشد.

با توجه به اين شناخت از قرآن، معناي "سوره اي مثل قرآن" روشن مي شود يعني سوره اي بياورد كه مطالب حق و هدايتگر به فلاح و صلاح با بيان زيبا و جذاب و گيرا در آن مطرح شده باشد به طوري كه آن مطالب را از كتاب ديگري بخصوص كتاب هاي وحياني اقتباس نكرده باشد و در حقانيت آن مطالب ، هيچ ترديدي نباشد و بيان هم گيرا بوده و  به عنوان معارضه با قرآن و اثبات وحياني نبودن قرآن گفته شده باشند و زبانشناسان منصف همانندي آن با قرآن در عين همسو  و همراستا و اقتباس نبودن آن از قرآن ، را تاييد كنند.

اگر كسي توانست چنين سوره اي بياورد و ارائه دهد و از زبانشناسان و عالمان محتوا شناس تاييد بگيرد ، آن گاه مي تواند ادعا كند قرآن كتاب خدا نيست.

قرآن كتاب داستان نيست تا با نوشتن داستاني با آن معارضه شود. كتاب تاريخ نيست، كتاب علمي نيست، كتاب سخنوري و ادبيات نيست تا با نوشتن شعر و نثري زيبا با آن معارضه شود. قرآن در عين كه همه اينها هست، هيچ كدام از اينها هم نيست، بلكه همه اينه را به خدمت هدف خودش كه هدايتگري است، به كار گرفته است. قرآن كتاب معرفت به مبدا و معاد و كتاب هدايت به كمال و كتاب ارائه كننده برنامه عملي سعادت و فلاح است و بايد با ارائه كتابي در اين زمينه كه خدا و معاد و فلاح را غير اين و بهتر از اين و ... معرفي كند با آن معارضه كرد.

اما نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و  پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است. زيرا هر سخنور و دانشمندي مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان مي‏كند يا مي‏نويسد، مگر آن كه پيمودن چنين مسير طبيعي به دلايلي، غير ممكن باشد يا در پيش گرفتن رويه‏اي ديگر ضروري به نظر برسد.

خداوند در ارسال پيامبران و ابلاغ پيام‏هاي خويش همين رويه را تأييد كرده و به كار گرفته : "و ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسان قومه ليبين لهم فيضلّ اللَّه مَن يشاء و يهدي مَن يشاء و هو العزيز الحكيم؛ ما هر فرستاده اي را با زبان مردمش فرستاديم تا بتواند حقايق را براي آنان به روشني بيان كند. پس خداوند هر كس را بخواهد، گمراه و هر كس را بخواهد، هدايت مي‏كند و او شكست‏ناپذير و حكيم است".(16)

رسولان الهي هم پيام را با زبان قوم و مخاطبان خويش مي‏آورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگي و علمي آنان بيان مي‏كنند. بنابراين اگر قرآن به زباني غير از زبان عربي بود، جاي آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان سؤال شود كه چرا با اين كه مخاطبان عرب بودند، قرآن به زبان ديگري كه مردم آن زمان نمي‏فهميدند، نازل شد. پس نزول قرآن به زبان عربي در درجه اوّل امري طبيعي است.

دوم: قرآن كه به زبان عربي نازل شد، جلوي بهانه‏گيري‏هاي اعراب آن زمان را گرفت، چون اگر قرآن به زبان غير عربي بر آنان نازل مي‏شد، بهانه آن ها اين بود كه اين كتاب براي ما قابل فهم نيست. در سوره فصلت مي‏فرمايد: " و اگر آن كتاب را به زبان عجمي قرار مي‏داديم، مي‏گفتند چرا آياتش براي ما قابل فهم نيست".(17)

علاوه بر دو دليل بالا كه به فهم ما دلايل اصلي نزول قرآن به زبان عربي است، دلايل ديگري هم بر شمرده اند از جمله:

سوم: ملت اعراب دست كم اعراب معاصر زمان پيامبر(ص) با توجه به تعصبات قومي، نزول قرآن را از سوي فردي غير عرب نمي‏پذيرفتند. اگر مثلاً پيامبر ايراني بود و قرآن او به زبان فارسي بود، اعراب زير پذيرش آن نمي‏رفتند.

در سوره شعراء فرموده است: "و لو نزلنا علي بعض الاعجمين فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين؛ اگر قرآن را بر شخصي غير عرب نازل مي‏كرديم اعراب آن را نمي‏پذيرفتند".(18)(البته اين دليل نزول قرآن به زبان عربي نيست بلكه اتمام حجتي بر عرب ها است.)

چهارم: بعضي مدعي شده اند(19) عربي بهترين زبان است و ظرفيت اين زبان براي بيان مسائل معنوي و ماورائي از همه زبان ها بيشتر است و در روايات هم وارد شده كه زبان عربي زبان اهل بهشت است(20)

اما نازل شدن قرآن به زبان عربي به معناي اختصاص آن به ملت عرب زبان نيست، بلكه، چون روح و محتوا و پيام قرآن همگاني و جهاني است، اين كتاب آسماني براي همه انسان‌ها است و در آيات قرآن نيز اين معنا تأكيد شده است.

پس اگر رسول خدا در جايي غير از حجاز مبعوث شده بود، قرآن به زبان آن مردم نازل مي شد و باز هم معجزه بود.

خلاصه آن كه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت، اخبار غيبي ، بيان معارف و...است آري اين اخبار غيبي و معارف با زبان عربي بيان شده است.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 185.

2. همان، آيه213.

3. آل عمران (3) آيه3-4.

4. همان، آيه 138.

5. نساء (4) آيه 105.

6. همان ، آيه 113.

7. همان ، آيه 174.

8. مائده (5) آيه 15-16.

9. يونس (10) آيه57 .

10. يوسف (12) آيه 111.

11. ابراهيم (14) آيه 1.

12. ابراهيم (14) آيه64.

13. همان، آيه 89.

14. اسراء (17) آيه82.

15. بقره (2) ايه 151.

16. ابراهيم (14) آيه 4.

17. فصلت (41) آيه 44.

18. شعراء (26) آيه  198و 199.

19.طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ق، ج11، ص101؛ سيد عبد الحسينطيب،اطيب البيان،تهران، اسلام، ج7، ص150 و...

20. طبرسي، مجمع البيان،تهران، ناصر خسرو، ج12، ص157.

همه مسلمانان قبول دارند كه غالب سوره ها يك جا يا پيوسته نازل شده اند و بعد از تمام شدن سوره و با نزول "بسم الله الرحمن الرحيم" جديد مسلمانان مي فهميدند سوره قبل تمام و سوره جديد شروع شده است. اين روال طبيعي و عمومي نزول قرآن بود.

اما معدودي آيات هست كه جداگانه نازل شده و به امر رسول خدا در جايگاه مخصوص خود قرار گرفته اند.

با توجه به روايات وارده غالب قرآن شناسان معتقدند كه جايگاه همه آيات توقيفي است؛ يعني مسلمانان به امر رسول خدا اين آيات را در اينجا قرار داده اند.

در قبال اين اكثريت قريب به اتفاق، بعض از عالمان و مفسران احتمال داده اند كه بعض آيات قرآن كه نه در ضمن سوره بلكه در واقعه جداگانه نازل شده اند، بعدا توسط تدوين كنندگان قرآن و طبق تفسير آن ها در جايگاه فعلي قرار گرفته اند.

اين نظر مربوط به تعداد كمي از عالمان و مفسران است؛ آن هم در مورد تعداد محدودي از آيات و آن هم به نحو احتمال نه قطعي و يقيني.

خلاصه آن كه:

ترتيب سوره ها(نه آيات ) بر اساس ترتيب نزول نبوده است؛ چون سوره علق اولين سوره نازل شده است، اما در جز 30 قرار گرفته است؛ اما ترتيب آيات همانطور كه بيان شد، اكثرا بر اساس ترتيب نزول است، مگر اندكي از آيات.

براي اطلاع بيشتر به: سيد محمد باقر حجتي، تاريخ قرآن كريم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377 ش، ص 66-70 مراجعه كنيد.

يكي از ويژگي هاي قرآن، نظم منحصر به فرد آن است

قرآن چون كتاب آموزشي، علمي، تاريخي، سياسي و ... و بالاخره بشري نيست ، نظم هيچ كدام از كتاب هاي فوق را ندارد. معمولا كتاب هاي علمي و آموزشي فصل بندي هستند و در هر فصل راجع به يك موضوع به تفصيل بحث كرده و آن را از همه جوانب بررسي مي نمايند و در فصل بعد به موضوع بعد مي پردازند و ... .

در كتاب هاي تاريخي به زمان و مكان و افراد حاضر در هر حادثه به تفصيل و با دقت و موشكافي تصريح مي شود و نظم تاريخي در بيان حوادث رعايت مي شود و ... .

ولي قرآن مطابق هيچ كدام از اين روش ها نيست و شايد يكي از جهاتي كه ديگران در آوردن حتي سوره اي مانند آن عاجز بوده اند، همين نظم منحصر به فرد باشد.

هم در نزول اين كتاب و هم در چينش فعلي آن كه بنا به نظر غالب اسلام شناسان طبق دستور پيامبر صورت گرفته است، اين بي سابقه گي را مي بينيم.

وجه اين چينش نيز غالب اوقات براي ما قابل فهم نيست گر چه قرآن شناسان در توجيه اين چينش و ارتباط و تناسب آيات و سوره هاي كنار هم، سخنان ارزشمند بسيار گفته اند و به حكمت هاي زيبايي از اين نظم پي برده اند، با اين وجود حكمت نهايي را فقط خدا مي داند.

يكي از مفسران نوشته:

در قرآن براي بيان مطالب لازم نيست بين آن ها ارتباط وجود داشته باشد؛ زيرا اين كتاب درس و آموزش نيست تا باب بندي باشد و مسائل آن بر اساس اصل و فرع ، سازماندهي شده باشد. (1)

غالب مفسران گفته اند چون در آيات قبل و بعد سخن از احكام ازدواج و اولاد و طلاق و ... بود، براي اين كه اشتغال به اين مسائل آنان را از ياد خدا باز ندارد ، به مساله مهم نماز پرداخته است. (2)

پي نوشت ها:

1. ابن عاشور، التحرير و التنوير ،ج 2 ، ص 443.

2. بيضاوي، انوار التنزيل، بيروت ، دار احياء التراث العربي، 1418 ق، ج 1 ، ص 147.

 

زبان را انسان ها كه داراي عقل و درك خدادادي بودند، براي ارتباط برقرار كردن با يكديگر و انتقال مفاهيم به هم ، اختراع كرده اند

. البته الهام عام خداوند در اين زمينه مانند ديگر زمينه ها عامل مهمي است . چه بسا وحي و پيامبران هم در اين زمينه دخالت مستقيم داشته باشند، هم چنان كه در زمينه صنعت و تكنولوژي دخالت داشته اند، مثلا حضرت نوح صنعت كشتي سازي را به تعليم خداوند ياد گرفت و به انسان ها ياد داد:

فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا ؛(1)

ما به نوح وحي كرديم كه: «كشتي را در حضور ما، و مطابق وحي ما بساز.

حضرت داود به تعليم خداوند به صنعت ذوب آهن و ساختن زره و آلات جنگي دست يافت:

وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُم؛ (2)

 ساختن زره را به خاطر شما به او تعليم داديم، تا شما را در جنگ هاي تان حفظ كند. آيا شكرگزار (اين نعمت هاي خدا) هستيد؟

َوَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديدَ؛ (3)

 آهن را براي او نرم كرديم.

بنا بر اين بعيد نيست در وضع لغات و اختراع خط هم وحي دخالت مستقيم داشته است، گر چه روايت و آيه اي كه از اين مطلب آگاهي صريح بدهد ، نيافتيم.

اما نزول يعني مفاهيم وحياني از عالم ملكوت و معنا كه برتر و عالي تر و بلند مرتبه تر از عالم دنيا است ، تنزل كند و در قالب لفظ و سوره و آيه  يا نوشته بر الواح درآيد و به قلب پيامبر نازل شود يا به دست او برسد و او بر مردم بخواند و به آنان ارائه دهد تا با سرلوحه قرار دادن وحي نازل شده و عمل به آن ، اوج يابند و شايسته آسماني شدن و باريافتن به عالم ملكوت را پيدا كنند.

پس نزول مكاني نيست، بلكه از عالم بلند مرتبه تر به عالم پايين مرتبه است.

اين كه آيا ممكن بود زباني غير عربي با واژگاني ديگر پديد آيد، همه چيز امكان داشته ،ولي هر ممكني تا مقدمات و لوازمش حاصل نشود ، وجود نمي يابد . آنچه حاصل شد ، مقدماتي بود كه به وجود آمدن زبان عربي منتهي شد . پيامبر در بين قومي كه به اين زبان تكلم مي كردند ، مبعوث شد . لازم بود با اين زبان تعاليمش را ارائه دهد تا مخاطبان بفهمند. آيا عوامل ديگري هم در علم الهي براي اين مطلب وجود داشته؟  خبر نداريم و در قبال آن تكليفي هم نداريم.

پي نوشت ها:

1. مؤمنون (23) آيه 27.

2. انبياء (21) آيه 80.

3. سبأ (34) آيه 10. 

در روايات، لوح محفوظ در برابر لوح محو و اثبات قرارگرفته، كه هر دو تركيب وصفي اند.

. لوح در لغت، چيزي است كه مي‏توان روي آن نوشت. (1) در اصطلاح، لوح محفوظ عالم قضاي الهي را گويند كه همه حوادث به قلم تقدير الهي در آن به ثبت رسيده است. كسي جز خداوند از آن آگاهي ندارد. هر چه در اين لوح نگاشته شود، تغيير نمي‏كند؛ به طور مثال، هر يك از انسان‏ها داراي اجل حتمي هستند كه به هيچ عنوان قابل تأخير و تقديم  نمي‏باشد.

اما در لوح محو و اثبات كه تقدير الهي در آن نگاشته مي‏شود، قابل تغيير و تبدّل است؛ به طور مثال، اجلّ معلّقي وجود دارد، لكن اين اجل به سبب صدقه يا كار خير قابل تأخير افتادن است؛ همان طور كه در روايات وارد شده و يا اين كه به جهت كارهاي سوء مثل عاق والدين و قطع رحم به جلو مي‏افتد.

مرحوم علامه مجلسي در مورد اين دو لوح مي‏فرمايند:

"آيات و اخبار دلالت دارند كه همه حوادث و وقايع عالم در دو لوح ثبت است:

يكي لوح محفوظ، كه هيچ گونه تغيير در آن راه ندارد و مطابق علم خداوند است.

ديگري لوح محو و اثبات، كه در آن چيزي ثبت  مي گردد و سپس به جهت مصالح بسياري كه بر خردمندان پنهان نيست، چيز ديگري بر خلاف آن به ثبت رسد؛ مثلاً در آن نوشته شود: عمر فلاني پنجاه سال است؛ بدين معنا كه مقتضاي حكمت پروردگار آن است كه اگر كاري انجام ندهد كه موجب كوتاهي يا طولاني شدن عمر او شود، پنجاه سال عمر مي‏كند". (2) اين همان اجل معلّق است كه توضيح داده شد.

ثبت حوادث و وقايع زندگي انسان در لوح محفوظ، به معناي رقم خوردن همه چيز از قبل نيست؛ چنان كه تغيير آن به معناي نادرست و غلط بودن آن نيست؛ بلكه خداوند از آن جا كه نسبت به همه امور علم قبلي دارد، مي داند كه بر اساس ضوابط و ساختار علّي و معلولي عالم و بر اساس اختيارات فردي، چه نتيجه اي براي هر فرد رقم مي خورد و هر كس چه سرنوشتي را براي خود ترسيم مي نمايد. در نتيجه، اگر قرار بر حصول تغييري در اين امر باشد، باز به دست خود فرد خواهد بود.

 در لوح محفوظ ثبت است كه فلان فرد پنجاه سال عمر مي كند و در اين سن بر اثر سكته جان مي سپارد. اين امر به اين مفهوم نيست كه اين فرد به دور از هر نوع اراده و اختيار، يقينا در پنجاه سالگي به ناگاه سكته كرده، خواهد مرد؛ بلكه اين فرد در طول زندگي و در مسير حيات خود نحوه اي از رفتار و عملكرد را در پيش مي گيرد. در تغذيه و تحرك بدني و مشغله كاري و... به گونه اي رفتار مي كند كه بر اثر علت هاي طبيعي، رگ هاي قلبش گرفته و در اين سن به سكته مبتلا شده و در نتيجه آن خواهد مرد.

اين گونه علم خداوند، همانند علم پزشك از روند بهبود فرد بيمار يا پيشرفت بيماري اوست كه تأثيري در تحقق اين علل ندارد، يا همانند علم معلم است به اين كه در اين امتحان كدام دانش آموز نمره كامل خواهد گرفت و كدام رفوزه خواهد شد؛ يقينا اين علم از قبل در ذهن معلم نقش بسته است؛ اما ممتاز يا رفوزه شدن دانش آموزان معلول علت هاي خاص خود است و خودشان در اين امر نقش كليدي و مؤثر دارند.

 

پي نوشت‏ها:

1.خرمشاهي، بهاءالدين، دانشنامه قرآن، دوستان-ناهيد، تهران، 1381ه.ش، ماده لوح.

2. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، موسسه الوفاء، بيروت،1404ه،ق، ج 4 ص 130.

 

قرآن كلام خداست كه در لوح محفوظ بوده و هست...

بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجيدٌ في‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (1)

(اين آيات، سحر و دروغ نيست،) بلكه قرآن با عظمت است كه در لوح محفوظ جاي دارد

وَ إِنَّهُ في‏ أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيٌّ حَكيمٌ (2)

و آن در «أمّ الكتاب» [لوح محفوظ] نزد ما بلندپايه و استوار است!

واژه" ام" در لغت به معني اصل و اساس هر چيزي است و اينكه عرب به مادر" ام" مي‏گويد بخاطر آن است كه ريشه خانواده و پناهگاه فرزندان است، بنا بر اين" ام الكتاب" (كتاب مادر) به معني كتابي است كه اصل و اساس همه كتب آسماني مي‏باشد، و همان لوحي است كه نزد خداوند از هر گونه تغيير و تبديل و تحريفي محفوظ است، اين همان كتاب" علم پروردگار" است كه نزد او است و همه حقايق عالم و همه حوادث آينده و گذشته و همه كتب آسماني در آن درج است و هيچ كس به آن راه ندارد جز آنچه را كه خدا بخواهد افشا كند.(3)

كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ (4)

اين كتابي است كه آياتش استحكام يافته سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است!

بنا بر اين آيات قرآن حقيقتي است متعالي در لوح محفوظ كه اين حقيقت نازل شده و صورت لفظ و سوره و آيه به خود گرفته است و به صورت قرآن خواندني بر بشر نازل شده است. پس حقيقت قرآن از ابد تا ازل در لوح محفوظ نزد خداست و اين قرآن صورت نازله آن حقيقت است.

پي نوشت ها:

1. بروج (85)، آيه 21-22.

2. زخرف (43)، آيه 4.

3. تفسير نمونه، ج21، ص9 .

4. فصلت (41)، آيه 1.

 

قرآن به صورت هاي مختلف نازل شده است....

قرآن به صورت هاي مختلف نازل شده است. سوره هاي كوتاه و بعضي سوره هاي بلند به طور كامل و يكجا بر پيامبر اكرم (ص) نازل مي شدند و حضرت آنان را بر مردم تلاوت مي كرد. مثل سوره انعام كه يكجا نازل شده است. پس درباره اين سوره ها كه يكباره و به طور كامل نازل شده آيه اي از سوره هاي ديگر نازل نمي شده، اما در مورد بعضي سوره هاي بزرگ كه يكجا نازل نشده مثل سوره بقره دو صورت بوده در بعضي سوره ها تا سوره كامل و تمام نمي شده آيه اي از سوره ديگر نازل نشده چرا كه تكرار شدن آيه بسم الله الرحمن الرحيم نشانه تمام شدن سوره قبل و شروع سوره جديد بود و گاهي هم در اثر حوادث و وقايعي آياتي نازل مي شد كه پيامبر مي فرمود اين آيات را در فلان جاي فلان سوره قرار دهيد. مثل آيه 281 بقره كه برخي معتقدند آخرين آيه اي بود كه بر پيامبر نازل شد و به دستور پيامبر در آنجا قرار گرفت يا آيه « اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي...» كه در مورد نصب علي بن ابيطالب است و مربوط به واقعه غدير مي باشد ميان دو جمله از آيه 3 سوره مائده قرار گرفت.(1)

پي نوشت:

1. حجتي، محمد باقر، تاريخ قرآن كريم، ص38-62.

 

صفحه‌ها