قرآن

شان نزول آیه تطهیر چگونه بود؟
در مورد ترتیب نزول آیات و سوره ها كتاب هایی نوشته شده، ولی با توجه به نقل های مختلفی كه هست جای بحث دارد و در بسیاری از آیات هم ترتیب نزول تاثیر معنایی و ...

شان نزول آیه تطهیر چگونه بود؟

در مورد ترتیب نزول آیات و سوره ها كتاب هایی نوشته شده، ولی با توجه به نقل های مختلفی كه هست جای بحث دارد و در بسیاری از آیات هم ترتیب نزول تاثیر معنایی و محتوایی ندارد. برای تحقیق می توانید به كتاب های علوم قرآنی از جمله:

سید محمد باقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن كریم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377.

محمود رامیار، تاریخ قرآن، تهران، امیر كبیر، 1369.

سید محمد رضا جلالی، تاریج جمع قرآن كریم، تهران، نشر نقره، 1365.

و ... مراجعه كنید.

در مورد آیه تطهیر و آیات قبل و بعد دو نظر هست:

نظر عالمان شیعه كه نزول آیه تطهیر را جداگانه می دانند و برای اثبات نظر خود به روایات فراوان استناد می كنند و قرار گرفتن آن در زمره آیات فعلی را به دستور پیامبر یا به اجتهاد جمع آورندگان قرآن می دانند.

نظر عالمان سنی كه این آیه را هم از حیث نزول در زمره آیات مربوط به همسران می دانند و دلیل محكمی ندارند و فقط به وجود آنان در كنار هم در قرآن استناد می كنند.

در این مورد هم در تفاسیر ذیل آیه مربوط بحث شده است.

شان نزول آیه الكرسی چيست؟
قرآن كتاب هدایت به معارف حق در باب خدا شناسی و معاد شناسی و بیان اخلاق متعالی انسانی است و در ضمن برای اداره صحیح زندگی فردی و اجتماعی انسان ها، احكام حیاتبخش..

شان نزول آیه الكرسی چيست؟

قرآن كتاب هدایت به معارف حق در باب خدا شناسی و معاد شناسی و بیان اخلاق متعالی انسانی است و در ضمن برای اداره صحیح زندگی فردی و اجتماعی انسان ها، احكام حیاتبخش ارائه كرده است. خداوند هدایتش را با مبعوث كردن پیامبر به تدریج نازل كرده و برای نزول این هدایت، دنبال شأن نزول و اتفاق خاص نبوده است و به همین جهت غالب آیات و سوره ها شأن نزول ندارند و فقط معدودی از آیات احكام یا تاریخ در مناسبت های خاص یا برای بیان حكم واقعه خاص نازل شده اند و شأن نزول دارند.

آیت الكرسی از جمله آیات معارفی قرآن است كه ناظر به واقعه یا بیان حكم موضوعی خاص نیست تا شأن نزول خاصی داشته باشد. بلكه بیان گر معارف بلندی است كه خداوند با وحی به بشر القا كرده است.

تنها مختص مسخره كنندگان ثروتمند است يا شامل حال هر مسخره کننده ای است؟
واي بر هر عيبجوي مسخره كننده‏اي همان كس كه مال را جمع آوري و شماره كرده گمان مي‏كند كه اموالش سبب جاودانگي او است.

در سوره همزه خداوند افراد مسخره كننده را تهديد مي كند، آيا اين تهديد تنها مختص مسخره كنندگان ثروت مند است يا شامل حال هر مسخره كننده اي مي شود؟

«وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ» (1)؛ واي بر هر عيبجوي مسخره كننده‏اي همان كس كه مال را جمع آوري و شماره كرده گمان مي‏كند كه اموالش سبب جاودانگي او است.

خداوند متعال در اين سوره ابتدا هر كسي را كه عيب جويي و مسخره كند را تهديد مي كند كه شامل تمام عيبجويان و مسخره كنند گان اعم از ثروتمند و فقير مي شود. در آيه بعدي خداوند در واقع ريشه و علت اصلي اين صفت زشت را بيان مي كند كه غالبا عيب جويان و مسخره كنندگان كساني هستند كه مال اندوزي كرده و بخاطر ثروتشان كه آنها را مغرور كرده اين كار را مي كنند. ولي عيب جويي را منحصر در افراد ثروتمند نكرده است. در تفسير الميزان چنين آمده: «جمله" الَّذِي جَمَعَ ..." به منزله تعليل است براي جمله" وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ"، و مي‏فهماند علت اينكه ويل را نثار هر همزه و لمزه كرديم اين است كه او مال دنيا را جمع مي‏كند و مي‏شمارد.(2)

در تفسير نمونه هم اين مطلب آمده است كه: «سپس به سرچشمه اين عمل زشت(عيبجويي و استهزاء) كه غالبا از كبر و غرور ناشي از ثروت مايه مي‏گيرد پرداخته، مي‏افزايد:(الَّذِي جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ) آن قدر به مال و ثروت علاقه دارد كه پيوسته آنها را مي‏شمرد، و از برق درهم و دينار، و پولهاي ديگر، لذت مي‏برد و شادي مي‏كند. و طبيعي است كه چنين انسان گمراه و ابلهي مؤمنان فقير را پيوسته به باد سخريه بگيرد.(3)

علاوه بر اينكه كه شان نزول اين آيات درباره افرادي بوده كه ثروتمند بوده و بخاطر ثروتشان، فقيران را مسخره و عيبجويي مي كردند. بنابراين علت وصف كردن عيب جويان و مسخره كنند گان به مال اندوزان و ثروتمندان، هم به خاطر شان نزول آيات و هم به خاطر اينكه غالب عيبجويان بخاطر ثروتشان و موقعيت اجتماعيشان، دست به چنين كاري مي زنند، مي باشد. از اينرو اين عمل منحصر در آنها نيست بلكه فقيران و مستمندان هم عيب جويي و مسخره مي كنند و تهديد در اين آيه شامل آنها نيز مي شود.

پي نوشت ها:

1. همزه(104)آيات 1-3.

2. طباطبايي، محمد حسين، الميزان(ترجمه)، انتشارات جامعه مدرسين، ج‏20، ص 617.

3. مكارم شيرازي، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏27، ص 312.

برگزيده شدن ايشان به مقام رسالت قبل از خلق عالم در قرآن نيز بيان گردید
خير، اين مطلب در روايات است و روايات هم در صورت داشتن سند صحيح و نداشتن تعارض با قرآن و اصول قرآني و عقلي، معتبر و حجت هستند.

خلقت پيامبرصلوات اله عليه ،وبرگزيده شدن ايشان به مقام رسالت قبل از خلق عالم در قرآن نيز بيان گرديده است؟

خير، اين مطلب در روايات است و روايات هم در صورت داشتن سند صحيح و نداشتن تعارض با قرآن و اصول قرآني و عقلي، معتبر و حجت هستند.

شان نزول آیات و سور یعنی چه ؟
شأن یعنی منزلت ، حقیقت ، واقع ،آنچه هست. هرگاه به مناسبت جریانی در باره شخص یا حادثه ای خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا درباره وجوب احكام آیه یا آیاتی ...

شان نزول آیات و سور یعنی چه ؟

شأن یعنی  منزلت ، حقیقت ، واقع ،آنچه هست. هرگاه به مناسبت جریانی در باره شخص یا حادثه ای خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا درباره وجوب احكام آیه یا آیاتی نازل شود ، همه این موارد را شان نزول آن آیات می گویند ،مثلا مي گويند فلان آیه در باره عصمت پیامبران یا عصمت فرشتگان یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم عليهم السلام  نازل شده است . تمامی این ها را شان نزول مي نامند.  (1)

پی نوشت:

1. آیة الله معرفت ،علوم قرآن، ص 87 ؛

 معارف و معاریف، ج 6،ص 428.

یعنی هر آیه چه زمانی نازل شده است؟
گرچه برخي از آيات قرآن كريم در پی حادثه و یا واقعه ای كه رخ داده و یا پرسشی كه مطرح شده نازل شده اند. اما برخي ديگر از آيات بدون این كه رویدادی رخ داده و ...

چرا كتابی برای لحظه لحظه ی نزول قرآن وجود ندارد؟ یعنی هر آیه چه زمانی نازل شده است؟ و پیامبر(ص) چگونه آن را دریافت نموده اند؟

گرچه برخي از آيات قرآن كريم در پی حادثه و یا واقعه ای كه رخ داده و یا پرسشی كه مطرح شده نازل شده اند. اما برخي ديگر از آيات بدون این كه رویدادی رخ داده و پرسشی مطرح شده باشد نازل شده اند مانند آيات متعددي كه اشاره به مسائل معرفتي همچون توحيد و معاد و ... دارند و لذا اينكه ما انتظار داشته باشيم كتابي براي بيان لحظه لحظه نزول قرآن و زمان نزول آن وجود داشته باشد انتظاري نا ممكن است.

درباره آياتي هم كه داراي شأن نزول هستند و در پی حادثه و یا واقعه ای كه رخ داده و یا پرسشی كه مطرح شده نازل شده اند كتابهايي مانند اسباب النزول واحدي تأليف شده اند. اما نكته اي كه لازم به ذكر است اين است كه پس از رحلت حضرت رسول اكرم (ص) ، یاران و اصحاب آن حضرت به جمع آوری دست نوشته هاي آيات قرآن اقدام كردند.

جهت انجام این امر، امیرالمؤمنین علی(ع) نخستین پیرو رسول خدا (ص) كه از همه یاران آگاه تر به مواقع تنزیل و تاویل قرآن بود، پیش از همه به این كار اقدام كرد و آیات قرآن را با ویژگی های خاصی در سه روز و به نقلی در شش ماه در یك جا در كنار هم قرار داد و به مردم عرضه كرد لكن به دلایلی مورد استقبال و پذیرش دستگاه رسمی خلافت واقع نشد. آنرا به خانه بر گرداند و بنا بر روایتی فرمود: از این پس هرگز آن را نخواهید دید. آن مصحف پس از امام(ع) نزد فرزندان و امامان معصوم(ع) باقی ماند.

علاوه بر روايات شيعه در برخي از كتب اهل سنت نيز بر وجود چنين مصحفي تصريح شده و درباره آن رواياتي نقل شده و از جمله علماي اهل سنت كه اين مطلب را در كتابهاي خود نقل كرده اند به ابن نديم در الفهرست (1) و سيوطي در الاتقان (2) و هندي در كنزالعمال (3) و ذهبي در سير اعلام النبلاء(4) مي توان اشاره نمود.

قرآني كه حضرت علي (ع) جمع آوري نمودند با قرآن موجود كه در دست مسلمانان است، از نظر تعداد آيات و سوره ها و نام هاي آن هيچ تفاوتي نداشت. اما مشتمل بر ويژگي هاي منحصر به فردي بود كه به آنها اشاره مي شود:

1. ترتیب دقیق آیات و سور، طبق نزول آن ها رعایت شده بود (5) یعنی در این مصحف وره هاي مكی پیش از مدنی آمده و مراحل و سیر تاریخی نزول آیات روشن بود بدین وسیله سیر تشریع و احكام، مخصوصا مساله ناسخ و منسوخ در قرآن به خوبی به دست می آمد.

2. قرائت مصحف حضرت دقیقاً مطابق با قرائت پیامبر(ص) كه اصیل ترین قرائت بود، ثبت شده بود و هرگز برای اختلاف قرائت در آن راهی نبود بدین ترتیب راه برای فهم محتوا و به دست آوردن تفسیر صحیح آیه هموار بود این امر اهمیت به سزایی داشت، زیرا چه بسا اختلاف قرائت موجب گمراهی مفسر می شود كه در آن مصحف هرگونه موجبات گمراهی وجود نداشت.

3. این مصحف مشتمل بر تنزیل و تأویل بود یعنی موارد نزول و مناسبت هایی را كه موجب نزول آیات و سوره ها بود، در حاشیه مصحف توضیح می داد. این حواشی بهترین وسیله برای فهم معانی قرآن و رفع بسیاری از مبهمات بود و علاوه بر ذكر سبب نزول در حواشی، تاویلاتی نیز وجود داشت این تاویلات برداشت های كلی و جامع از موارد خاص آیات بود كه در فهم آیه ها بسیار مؤثر بود.(6)

بنابراين حضرت علي (ع) چنين عمل عظيمي را انجام داده بود اما مورد پذيرش دستگاه خلافت قرار نگرفت. مساله ديگر ان كه علاوه بر مصحف امير المومنين، در طول تاريخ بسياري از روايات و كتب شيعه را از بين بردند و ما را از آنها درياي معارف محروم ساختند.

پي نوشت ها:

1. ابن نديم، الفهرست، بيروت، دارالمعرفه، 1417 ق، ص 45.

2. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1416 هـ ق، ج1، ص 161.

3. المتقي الهندي، كنز العمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409 هـ ق، ج 13،ص 151.

4. ذهبي، سير اعلام النبلاء، بيروت، موسسه الرساله، 1413 هـ ق، ج 14، ص 22.

5. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن ، بيروت، دارالفكر، 1416 هـ ق، ج 1، ص 171.

6. براي مطالعه تفصيلي درباره اين مسئله مراجعه شود به كتاب «التمهيد في علوم القرآن»، تأليف آيت الله معرفت، مؤسسه فرهنگي التمهيد، جلد اول ، از ص 292 تا صفحه 299 و يا ترجمه اين كتاب با عنوان «آموزش علوم قرآن» مركز چاپ و نشر تبليغات اسلامي، جلد اول، درس سي و هفتم.

چرا پيغمبر بعد از نزول سوره هود فرمودند تمام موهايم سفيد شد؟
در این مورد روایات زیر وجود دارد: ...

چرا پيغمبر بعد از نزول سوره هود فرمودند تمام موهايم سفيد شد؟

در این مورد روایات زیر  وجود دارد:

«قیل يا رسول الله لقد أسرع إليك الشيب ؟ قال: شيبتني سورة هود والواقعة والمرسلات وعم يتساءلون وإذا الشمس كورت؛ (1) به رسول خدا عرض شد: چه زود پیر شدی؟

حضرت فرمود: سوره هود ، واقعه، مرسلات، عم یتسائلون و اذا الشمس كورت مرا پیر كردند».

«شيبتني سورة هود وأخواتها : الواقعة ، والقارعة ، والحاقة ، إذا الشمس كورت و  سأل سائل؛ (2)سوره های هود، واقعه، قارعه ، الحاقه،اذا الشمس كورت و سئل سائل مرا پیر كردند».

«شيبتني هود وأخواتها ، وما فعل بالأمم قبلي؛ (3)سوره هود و اخواتش و رفتاری كه با امت های (سركش و طاغی) قبل شد، مرا پیر كرد».

«شيبتني هود وأخواتها : ذكر يوم القيامة ، وقصص الأمم؛ (4)سوره هود و اخواتش و یاد قیامت و قصه (تلخ) امت های قبل مرا پیر كرد».

 «شيبتني هود وأخواتها الحاقة والواقعة وعم يتساءلون وهل أتاك حديث الغاشية؛ (5) سوره هود، الحاقه ف الواقعه ، عمّ  و هل اتاك حدیث الغاشیه مرا پیر كرد».

بسیاری از مفسران گفته اند رسول خدا این كلام را فرمود. زیرا در سوره هود آمده:

«فاستقم كما امرت و من تاب معك؛ (6) و به بعضی از علما نسبت داده شده كه در خواب رسول خدا را دید و از ایشان پرسید: منظور شما از "مرا سوره هود پیر كرد" ، چه بوده است؟ آیا به خاطر این بوده كه در این سوره قصص انبیای قبل و هلاك امت ها آمده است؟

حضرت فرمود: نه، بلكه به خاطر این آیه : "فاستقم كما امرت" است». (6)

علامه طباطبایی می نویسد:

این كه در این آیه خطاب متوجه شخص پیامبر شده، علاوه بر این كه تشریف و رعایت احترام او هست، شدت و سنگینی بار او را هم می رساند و او را با هول خطاب و ترس مكالمه با مقام متعالی حق هم روبرو می كند و سنگینی این خطاب برای آن حضرت با سنگینی ای كه به بقیه امت متوجه می شود ، برابری می نماید و به همین جهت مفسران كلام پیامبر را كه فرمود این سوره مرا پیر كرد، به خاطر وجود این آیه گرفته اند. (7)

ایشان در بحث روایتی، روایتی را از درالمنثور نقل می كند كه وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا خطاب به مسلمانان فرمود:

شمروا شمروا = آستین ها را بالا بزنید، آستین ها را بالا بزنید

و بعد از آن ، خندان دیده نشد. (8)

صاحب ریاض السالكین هم گوید كه این آیه با امر به استقامت، جمیع انواع تكلیف را در بر می گیرد. (9)

امام به نقل از استادش (هم چنین بعض دیگر از عرفا) مطرح می كند كه صرف امر به استقامت سبب پیری زودرس پیامبر نشده، زیرا امر به استقامت در سوره شوری هم آمده (10) ولی آنچه سبب این پیری گشت، این بود كه ایشان به استقامت امت هم مأمور شد (و من تاب معك) و وظیفه استقامت امت وقتی به دوش ایشان واقع شد، او را پیر كرد.

البته همان گونه كه ملاحظه شد این كه آیه "فاستقم ..." یا ذیل آن (و من تاب معك) سبب پیری زودرس ایشان شده باشد، استنباط است و روایتی مبنی بر آن نداریم. اما در روایات سوره هود و سوره های دیگری كه "اخوات آن" خوانده شده اند، سبب پیری زودرس معرفی گشته اند و در آن سوره ها آیه "فاستقم.." و یا شبیه به آن نیست. بلكه قدر مشترك آنها انعكاس حالات قیامت و هول های آن می باشد و بنا بر آن روایات، این تهدیدهای كمر شكن در روح مبارك آن حضرت تاثیر شدید گذارده و ایشان را پیر كرده است. (11)

پی نوشت ها:

1. متقی هندی، كنز العمال، بیروت، مؤسسه الرساله، 1409 ق،  ج 2 ، ص 313.

2. سیوطی، الجامع الصغیر ، بیروت، دار الفكر، 1401 ق، ج 2، ص 82.

3. همان.

4. همان.

5. متقی هندی ، همان.

6. اردبیلی، زبده البیان، تهران ، مرتضویه ،ص 168. 

7. طباطبایی، المیزان، قم ، انتشارات اسلامی، ج 11، ص 50.

8. همان، ص 66.

9. سید علی خان ، ریاض السالكین ، قم ، انتشارات اسلامی ، 1415 ق ، ج 3 ، ص 310.

10 شوری (42) آیه 15.

11. مكارم شیرازی ، الامثل ،ج 19 ، ص 286. طباطبایی ، همان ، ج 11 ف ص 66.

( مانند سوره فاتحه كه دو بار نازل شده )
در مورد بعضی سوره ها و آیه ها ادعای نزول دو بار شده است، از جمله: ...

تكرار نزول آیه بر قلب پیامبر مانند آیه ابلاغ شرح آیا در نزول قرآن سابقه تكرار نزول و تنزیل یك آیه وجود داشته است( مانند سوره فاتحه كه دو بار نازل شده )؟

در مورد بعضی سوره ها و آیه ها ادعای نزول دو بار شده است، از جمله:

1. مشهور است كه سوره حمد دو بار نازل شده است. در غالب تفاسیر به این دو بار نازل شدن اشاره شده است.

2. سوره كوثر. (1)

3. توبه آیه 113: «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي‏ قُرْبي‏ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحيمِ». (2)

4. آل عمران آیه 64: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلي‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ و ...». (3)

5. اسراء آیه 85: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا». (4)

ولی هیچ كدام این موارد، دلیل قطعی بر دو بار نزول ندارند. آیت الله خویی در مورد دو بار نازل شدن سوره حمد كه مشهورترین مورد است، می نویسد:

«و هذا القول محتمل في نفسه و إن لم يثبت بدليل؛ دو بار نازل شدن این سوره، گرچه به خودی خود ممكن است، ولی با دلیل ثابت نشده است». (5)

 

پی نوشت ها:

1. مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، اول، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 27، ص 368.

2. همان ، ج 8، ص 158.

3. ابن كثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1419 ق، ج 2، ص 48.

4. آلوسی بغدادی، روح المعاني، اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1415 ق، ج ‏8، ص 145.

5. خویی، ابوالقاسم، البیان، ص 421.

آيا الله كلام و سخن خود را معطوف به اتفاقات زمان حضرت كرده بود؟
سبب نزول در اصطلاح مفسران و دانشمندان علوم قرآني واقعه يا رويداد يا پرسشي است كه در زمان نزول آيات رخ داده يا مطرح شده و آيه، آيات يا سوره‏اي از قرآن كريم ...

بسياري از آيات قرآني بر اساس اتفاق هاي كه در زمان حضرت محمد(ص) اتفاق افتاده نازل شده است. آيا الله كلام و سخن خود را معطوف به اتفاقات زمان حضرت كرده بود؟

سبب نزول در اصطلاح مفسران و دانشمندان علوم قرآني واقعه يا رويداد يا پرسشي است كه در زمان نزول آيات رخ داده يا مطرح شده و آيه، آيات يا سوره‏اي از قرآن كريم همزمان يا در پي آن نازل شود.

سبب نزول علت تامه براي نزول قرآن نيست بلكه زمينه ساز نزول است.

بنابراين وقوع يك حادثه يا يك سوال خاص، موقعيت مناسب براي نزول آياتي را كه مي بايست نازل شود و در لوح محفوظ بود، فراهم مي ساخت.

البته همه آيات قرآن اين گونه نيست كه به سبب وقوع يك حادثه يا سؤال نازل شده باشد، زيرا بسياري از حوادث و پرسش ها در زمان پيامبر رخ داده، ولي آيه اي در خصوص آن نازل نشده و غالب آيات و سوره ها ابتدا از جانب خدا بر پيامبر براي ابلاغ به امت نازل شده بدون اين كه حادثه خاص يا سؤال معيني پيش آمده باشد.

بنا بر اين نبايد بگوييم اگر حوادث زمان پيامبر(ص) بيش تر بود يا عمر پيامبر كم و زياد مي شد، آيات قرآن هم كم و زياد مي شد، زيرا اين گونه نبوده كه براي هر حادثه اي آيه اي نازل شده باشد.

اين گونه نبود كه در تمام لحظات عمر پيامبر، قرآن و آيه اي بر وي نازل شده باشد، بلكه خداوند معارف خود را ابتداءا يا در پس حوادث و سؤالاتي كه پيش مي آمد و طبق حكمت و مصلحت خود مناسب مي ديد، نازل نموده است. هر آنچه مورد نياز بشر بوده و در سعادت وي نقش داشته، در قرآن كريم نازل شده است. اگر پيامبر مدت بيش تري هم زنده مي ماند و يا حوادث بيش تري هم در زمان پيامبر اتفاق مي افتاد، باعث كم يا زياد شدن آيات قرآن نمي شد زيرا عمر پيامبر يا وقوع يك حادثه، علت تامه براي نزول قرآن نبود و خداوند ميزان آيات و زمان آن ها را انتخاب مي نمود.

وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ(1)

آنچه را از كتاب پروردگارت به تو وحي شده، تلاوت كن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمي‏سازد.

زمينه ساز بودن يك حادثه يا واقعه براي نزول يك آيه، نه در تضاد با لوح محفوظ است و نه در تضاد با اختيار انسان، زيرا آنچه در لوح محفوظ ثبت شده، نشأت گرفته از علم نامحدود الهي به افعال اختياري انسان ها است، مثلا خداوند ميدانست كه ابولهب در آينده با اختيار خود اين كارها را انجام ميدهد. ابولهب را مصداق بارز و قالب مناسبي براي بيان عاقبت شرك و كفر دانسته و در اين قالب معارف خود را نازل كرده است. اين منافاتي با اختيار انسان ندارد چون آنچه در لوح محفوظ است، سبب انجام فعل، توسط انسان نيست، بلكه همچون خبر دادن از فعل است، منتهي خبري كه قبل از وقوع حادثه است، نه بعد از آن. علت آن هم علم نامحدود الهي است، چرا كه علم خداوند مانند علم ما انسان ها محدود به زمان يا مكان خاصي نيست.

بنابراين مجبور بودن كافران زماني معنا دارد كه آنچه در لوح محفوظ بوده، علت انجام افعال توسط كافران باشد، در حالي كه آنچه در لوح محفوظ بوده، خبر دادن از انجام افعالي است كه كافران در آينده با اختيار خود انجام مي دهند. اگر كافران هم مؤمن مي شدند، آنچه در لوح محفوظ بود، ايمان اين افراد بود.

پينوشتها:

1. انعام(6) آيه 19.

آیات سوره عبس اگر مربوط به پیامبر(ص) باشد باعصمت ایشان منافات ندارد؟
پيامبران و امامان به مرتبه اي از معرفت، ايمان و يقين رسيده اند كه علاوه بر گناه، كارهايي كه حرام و گناه نيست. ولي از آنان پسنديده نمي باشد، را مرتكب نمي شوند.

آیا آیات سوره عبس اگر مربوط به پیامبر(ص) باشد با مقام عصمت ایشان و اینكه ترك اولی نمی كنند منافات ندارد؟

پيامبران و امامان به مرتبه اي از معرفت، ايمان و يقين رسيده اند كه علاوه بر گناه، كارهايي كه حرام و گناه نيست. ولي از آنان پسنديده نمي باشد، را مرتكب نمي شوند. زيرا عشق و ارادت آنان به بندگي به درجه اي است كه آنان را از ارتكاب آنچه خدا نمي پسندد، در امان مي دارد و به كسب رضاي خدا مشغول مي دارد.

اين پيامد درجه ايماني و معرفتي آنها است و كاملا طبيعي است. هر كس در پي كسب رضاي محبوب مي باشد و از آنچه محبوب نمي پسندد، دوري مي كد و هر چه اين عشق و محبت شديدتر باشد، رضايت طلبي هم شديدتر است و دوري او از موجبات سخط محبوب بيشتر مي باشد.

اما در باره سوره عبس:

اين كه آيات اول اين سوره عتاب است، شكي نيست و قطعا عتاب به كسي است كه از آمدن مسلمان نابيناي مستضعف چهره در هم كشيده و او را حقير و بي اهميت شمرده و به جذب كافران متكبر، خودخواه و متمكن رغبت فراوان داشته و بدان اهميت مي داده است. علامه مي گويد:

اين آيات (آيه اول تا دهم) عتاب كسي است كه ثروتمندان را بر ضعفا و مساكين  مؤمن مقدم مي‏دارد، اهل دنيا را احترام مي‏كند و اهل آخرت را خوار مي‏شمارد.(1)

اما اين فرد مورد عتاب چه كسي است؟ بنا بر روايات اهل سنت و بعضي رواياتي كه در كتب روايي شيعه وارد شده، مورد عتاب رسول خداست. بنا بر روايات مورد اشاره، اين آيات درباره ابن ام مكتوم نابينا نازل شد كه روزي بر رسول خدا (ص) وارد شد. در حالي كه جمعي از مستكبرين قريش نزد آن جناب بودند و با ايشان درباره اسلام سخنان سري داشتند، رسول خدا  از آمدن ابن ام مكتوم چهره در هم كشيد، خداي تعالي او را مورد عتاب قرار داد كه چرا از يك مردي تهي‏دست چهره در هم كردي؟

كساني كه آيات را ناظر به رفتار رسول خدا مي دانند، براي توجيه آن گفته اند كه  چهره در هم كشيدن و روگرداندن در حدّ ترك اولي است و منافاتي با عصمت ندارد، چرا كه معناي ترك اولي اين است كه در اين جا بهتر بود اين عمل را انجام نمي‏داد، ولي انجامش به هيچ وجه معصيت الهي نمي‏باشد. علاوه اين كه:

پيامبر هدفي جز نفوذ در سران قريش و گسترش دعوت اسلام نداشت.

چهره درهم كشيدن در برابر نابينا مشكلي ايجاد نمي‏كند،

عبدالله بن ام‏مكتوم نيز رعايت آداب مجلس را نكرده بود، ولي چون خداوند اهميت فوق‏العاده‏اي به محبت و ملاطفت كردن به مؤمنان مستضعف قائل است، همين مقدار بي‏اعتنايي را در برابر مؤمن از پيامبرش نمي‏پسندد و او را مورد عتاب قرار مي‏دهد.

اما از امامان شيعه رواياتي وارد شده كه اين آيات در مورد فردي از بني اميه (كه ظاهرا در زمره مؤمنان به رسول خدا بوده) نازل شده. مضمون و محتواي روايات اين است كه آن فرد براي سران شرك و ايمان آوردن آن ها اهميت بسيار قائل بوده، فردي مانند ابن مكتوم مؤمن در نظرش اهميت چنداني نداشته، وقتي ام مكتوم  وارد مجلس شده و از رسول خدا با اصرار پاسخ سوال خود را طلبيده و رعايت مجلس را نكرده، او ناراحت شده كه چرا اين فرد اين قدر به خود جرات مي دهد. چرا رسول خدا به او ميدان مي دهد و چرا او را رد نمي كند و الان سران شرك مي گويند همه ايمان آورندگان به پيامبر، كوران و بندگان و افراد بي اهميت هستنتد. وقتي او ناراحت شده و چهره در هم كشيده و رو گردانده، خدا چهره ترش كردن و روگرداندن او را يادآوري نموده ، بعد خطاب به پيامبر بر اهميت مؤمنان مستضعف و بي اهميتي كافران توانمند تاكيد كرده است.(2)

اگر توجه كنيم كه چرا چهره در هم كشيده شده و روگردانده، آن وقت خواهيم فهميد كه اصولا آيا چنين عملي از رسول خدا سر مي زند يا نه؟

اگر به خود آيات دقت شود معلوم مي شود كه علت عبوس شدن و روگرداندن اين بوده كه:

1. براي افرادي كه احساس استغنا و بي نيازي مي كردند ، اهميت قائل بوده و به ايمان آوردن آن ها اهميت فوق العاده مي داده، ولي براي ايمان آوردن و جذب افراد مستضعف اهميتي قائل نبوده است.

2. با اين كه مراجعه كننده نابينا بوده و قرآن هم بر نابينايي او تاييد كرده تا برساند كه بايد بيش تر مورد توجه واقع مي شد، ولي به جهت نداشتن مقام و ثروت مورد توجه واقع نشده و از او روگردانده و به خاطر ورودش، روترش كرده است.(3)

گر چه مخاطب شخص رسول خداست، ولي با توجه به آيات قران و روايات فراوان شان رسول خدا برتر از آن است كه براي ايمان آوردن سران شرك چنين اهميتي قائل باشد و از آمدن مؤمني نابينا در جلسه اش با مشركان چهره در هم كشد و رو بگرداند. بلكه چهره ترش كردن و روگرداندن از شخص ديگري سرزده، خداوند رسولش را مخاطب عتاب ساخته تا اهميت مطلب را برساند. نامي از كسي كه روترش كرده و چهره برگردانده نبرده تا بي اهميتي و ناچيزي او را اعلام كند. در قرآن سابقه دارد كه رسول خدا به خاطر كار ناكرده و به خاطر عملي كه از بعض پيروان ايشان سر زده، عتاب شده تا اهميت موضوع بيان شود و اين از باب مثل معروف "به در بگو تا ديوار بشنود"، است.

اگر رو ترش كردن و چهره برگرداندن از رسول خدا سرزده بود، مناسب تر اين بود كه در قرآن با خطاب(مثل بقيه آيات اين جريان) به ايشان نسبت داده شود، نه اينكه با صيغه غايب بگويد" رو ترش كرد و چهره بر گرداند" بعد بفرمايد:"و تو چه مي داني شايد ..."

همين كه فاعل را غايب و نامشخص گرفته، نشان مي دهد كه خواسته بگويد فاعل پيامبر نيست، بلكه فردي است كه ارزش نامبردن ندارد، ولي عملش به حدي بد است كه بايد ذكر شود و سرزنش گردد و پيامبر به خاطر وقوع اين عمل در زير مجموعه اش، عتاب شود.

آيات قرآن حاكي است كه پيامبران چنين اخلاقي نداشتند. مؤمنان مستضعف در نظر آنان حقير نبودند. سران شرك در نظر آنان ابهتي نداشتند. اين كلام خدا در باره نوح پيامبر است:

وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمين؛‏(4)

و نمي‏گويم كه خدا به آنان كه شما به حقارت در آن ها مي‏نگريد، خير خود را عطا نكند. خدا به آنچه در دل هاي آنه است آگاه‏تر است. اگر چنين كنم، از ستمكاران خواهم بود.

قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَكَ وَ اتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ قالَ وَ ما عِلْمي‏ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ اِِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلي‏ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنينَ؛ (5)

گفتند: آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان پيرو تو هستند؟ گفت: دانش من به كارهايي كه مي‏كنند نمي‏رسد. اگر مي‏فهميد، حساب شان تنها با پروردگار من است و من مؤمنان را طرد نمي‏كنم.

از طرف ديگر خداوند در همان اوان بعثت بر خلق عظيم و ارزشمند و فوق العاده ايشان تصريح كرده و فرموده:

انك لعلي خلق عظيم؛(6)

تو اخلاق عظيم و برجسته‏اي داري!

و هيچ گاه از او عبوس و ترشرويي نسبت به مؤمنان و حتي كافران روايت نشده است.

از طرف ديگر در سوره شعرا كه از سوره هاي مكي است، نسبت به رسول خدا سفارش شده:

و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين؛(7)

و بال و پر خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي مي‏كنند بگستر!

و در سوره حجر باز به او تاكيد كرده:

لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلي‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ"(8)

هرگز چشم خود را به نعمت هايي كه به گروه‏هايي از آن ها (كفار) داديم. ميفكن و به خاطر آنچه آن ها دارند ،غمگين مباش و بال و پر خود را براي مؤمنان فرود آر.

و در ادامه فرموده:

فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِين؛‏(9)

به آنچه امر شده اي ،قيام كن و از مشركان رو بگردان.

اگر كسي  بگويد اين دستور ها بعد از جريان ابن مكتوم نازل شده، گوييم اولا دليلي بر اين نيست.

 ثانيا اين رفتارها به حكم عقل ناپسند است. محال است صاحب خلق عظيم مرتكب آن ها شود حتي اگر نهي هم نرسيده باشد.

اگر كسي بگويد فاعل "عبس و تولّي" خود رسول الله است و بدين جهت خدا با صيغه غايب به او اشاره كرده تا بگويد. گويا از آن جناب سر نزده و ديگري مرتكب شده و اگر بعد با خطاب با ايشان سخن گفته تا بگويد اقبال بعد از اعراض نشانه بزرگداشت مخاطب است(10) مي گوييم: اين حرف صحيح نيست. زيرا عتاب در آيات بعد اگر شديدتر نباشد، خفيف تر نيست. به آيات خطاب توجه كنيد:

وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّي أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْري‏ أَمَّا مَنِ اسْتَغْني‏ فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّي وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّي وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعي‏ وَ هُوَ يَخْشي‏ فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّي؛(11)

چه مي‏داني شايد او پاكي و تقوا پيشه كند. يا متذكّر گردد و اين تذكّر به حال او مفيد باشد! امّا آن كس كه توانگر است، تو به او روي مي‏آوري در حالي كه اگر او خود را پاك نسازد، چيزي بر تو نيست! امّا كسي كه به سراغ تو مي‏آيد و كوشش مي‏كند و از خدا ترسان است، تو از او غافل مي‏شوي‏.

عتاب در اين آيات كاملا مشهود و ظاهر و حتي شديدتر از آيه اول و دوم است.

بنا بر اين اصلا قابل قبول نيست كه ترش كننده رو و برگرداننده چهره از ابن ام مكتوم رسول خدا  باشد.

پي نوشت ها:

1. ترجمه الميزان، ج20، ص324.

2. تفسير قمي، ج 2، ص 404؛ البرهان، ج5، ص582-583.

3. ترجمه الميزان، ج20، ص325-327.

4. هود(11)آيه31.

5. شعراء(26)آيه111-114.

6. قلم(68)آيه4.

7. شعراء، آيه215.

8. حجر(15)آيه88.

9. همان،آيه94.

10. روح المعاني، ج30، ص39.

11. عبس(80)آيه4-10.

البرهان، ج5، ص582-583.

صفحه‌ها