پرسش:
در قران بارها فرموده اکثريت مردم نمیفهمند، نمیدانند، شکر گذار نيستند و ... و کلاً اکثريت و رأی آنها در دين ما مذموم است چراکه اکثريت جاهل هستند به طبع اين مهم دموکراسي کاملاً غیردینی است و مذمت شده حال سؤال اين جاست که چرا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي امام رحمتالله عليه همهپرسی آري يا نه را برگذار کرد؟ مگر امام خميني براي اسلام و براي خدا انقلاب نکرد و حکومت تشکيل نداد پس چرا به رأی گذاشت و نظر اکثريت جاهل را خواستار شد؟ چرا دموکراسي در جمهوري اسلامي وارد شد و انتخابات بخصوص رياست جمهوري شکل گرفت که اکثريت جاهل رأی به دولت تزوير و منافق و ليبرالي دادند و ما مجبوريم اين منافقين را بپذيريم وگرنه به رأی ملت احترام نگذاشتهایم؟
پاسخ:
براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به اين نکات جلب میکنیم:
1. دموکراسي داراي تعاريف گوناگون است بهگونهای که چنين به ذهن میرسد که اساساً تعريف مشخصي ندارد (1) اما بااینحال، با مراجعه به تعاريف و کاربستهای دموکراسي میتوان براي آن مؤلفههایی را در نظر گرفت که در همه تعاريف و کاربستهای دموکراسي حضور دارند؛ ازجمله اصل حاکميت مردم بر مردم (2).
2. درباره نظام سياسي اسلام نيز گفتني است که بنا بر باور شيعي، نظام سياسي اسلام ازاینقرار است که ولايت و سلطنت مطلق از دو جهت تكويني و تشريعي، فقط از آنِ خداوند است، نه غير او. بدون شک، خداوند بر تمام موجودات، حاکميت دارد زيرا اگر كسى خداوند را بهعنوان خالق پذيرفت، خواهناخواه، خود را تحت ولايت او و او را بر خود، محيط و حاکم مىداند. (3) درنتیجه، بنا بر توحيد در حاکميت، حق حكومت بر انسانها مخصوص خداوند متعال است و حكومت ديگران بايد درنهایت به حكومت خداوند منتهى شود. زيرا حكومت در جوامع بشرى با تصرف و اعمال قدرت بر جان و مال و محدود نمودن آزادى افراد همراه است و اين امور از حق ولايت حاكمان بر مردم ناشى مىشود و اگر ولایت حاکمان مشروعيت نداشته باشد، تمام اقدامات آنان نامشروع و ظلم است. بدون ترديد ولايت حقيقى از آنِ خداوندى است كه مالك حقيقى، خالق و مدبّر انسانها است و هيچكس بدون اذن او، حق حكمرانى بر بندگانش را ندارد (4): «إِنِ الحُكْمُ إلّا للَّهِ يَقُصّالحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الفاصِلين»(5). از اين منظر، هر مؤمنی میبایست مطيع اوامر الهي باشد و همچنين مطيع کساني باشد که از جانب خداوند مأذون هستند. ازاینرو، مستند به متون ديني (6)، اطاعت از محمد (ص) و امامان دوازدهگانه (ع)، بر هر مؤمنی واجب است چراکه بهتصریح متون ديني، خداوند آنها را واجب الاطاعه معرفي کرده است. (7) بعد از غيبت امام دوازدهم نيز فقهاي اسلام واجب الاطاعه هستند و در عرصه سياسي از ولايت برخوردارند (8). بدين ترتيب، روشن میشود که در نظام سياسي اسلام، سلسله طولي حاکميت مشروع از خداوند آغاز میشود و به فقهاي در عصر غيبت منتهي میگردد.
3. اينک به اين پرسش میپردازیم که دموکراسي و رأی و نظر مردم چه جايگاهي در نظام سياسي اسلام دارد؟ اگر دموکراسي به معناي حاکميت مردم و نفي حاکميت طولي خداوند تا امامان و فقها باشد، قطعاً در نظام سياسي اسلام راه نمییابد؛ خواه در زمان حضور امام، خواه در زمان غيبت امام؛ اما در غير اين صورت، میتوان دموکراسي و حاکميت مردم بر سرنوشت خويش را پذيرفت بدين بيان که دموکراسي در تقابل با حاکميت طولي و اراده تشريعي الهي نباشد و قانونگذاری و اجراي قانون را در چارچوب نظام سياسي اسلام دنبال شود. از اين منظر، در نظام سياسي اسلام، رأی مردم در اين حوزهها نافذ و مشروع است:
الف. انتخاب نظام حکومت اسلامي توسط مردم: در نظام سياسي اسلام، حاکم مشروع، مُجاز نيست که بهزور حکومت ديني تشکيل دهد، بلکه اگر مردم با او همراهي نمودند، او نيز موظف است که رسالت خود را اجرايي سازد. ازاینرو، علی علیهالسلام با آنکه از جانب خداوند به ولايت و رهبري مردم تعیینشده بود، اما تا قبل از بيعت مردم با ايشان، عملاً بر انجام اين مسئوليت اقدامي نکرد؛ زيرا زمينه اجرايي ولايت و رهبري حضرتش فراهم نبود. (9) از اين منظر، روشن میشود که چرا امام خميني به رأی مردم اهتمام میورزیدند چراکه به باور درست، رأی مردم براي فعليت بخشيدن به ولايت الهي لازم است بهگونهای که فقيه نيز نمیتواند مردم را مجبور به تشکيل حکومت نمايد.
ب. مشورت حاکم اسلامي با مردم: لازم است، حاکم با مشورت از نظريات مردم آگاه گردد و در مديريت هر چهبهتر جامعه از آن بهره ببرد. البته درجایی که حکم مسئلهای از جانب خداوند متعال و معصومان (ع) بیانشده باشد، حاکم موظف است بر طبق آن عمل نمايد، هرچند برخلاف نظر مردم باشد؛ و مردم حق اعتراض ندارند زيرا خود پذیرفتهاند که حکومتشان بر اساس دستورات الهی و قوانين اسلام باشد (10) اما در ساير موارد، حاکم براي تدبير بهتر امور بايد از مشورت مردم برخوردار گردد: «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْر». (11) در اين آيه، خداوند پيامبر (ص) را به مشوت با مردم امر میکند. دموکراسي و انتخابات نيز فرصتي مناسب براي مشورت گرفتن از مردم است.
ج. نظارت مردم بر زمامداران: در حکومت اسلامي مردم -مستند به لزوم امربهمعروف و نهي از منکر (12)- بر حسن اجراي قوانين الهی و رعايت آداب اسلامي همچون رعايت قسط و عدل نظارت دارند. انتخابات نيز عرصهای مناسب براي حضور حداکثري است بهگونهای که مردم با آري گفتن به کانديداي و نه گفتن به کانديداي باطل، هم از حق حمايت میکنند و امربهمعروف میکنند و هم از باطل نهي میکنند و نهي از منکر میکنند. بگذريم که فضاي انتخاباتي فرصت بيشتري براي مطالعه و اظهارنظرهای سياسي نيز فراهم میکند که همين امر نيز مايه حيات و بقاي معروف و جلوگيري از منکر است.
4. بنابراين، رأی مردم در حکومت ديني و نظام سياسي اسلام نافذ است و اینطور نيست که در تشکيل حکومت هيچ نقش مشروعي نداشته باشند؛ اما آيا همه اینها به اين معني است که «اکثريت» هميشه ملاک شناسايي حق از باطل است؟ هرگز چراکه متأسفانه اکثريت مردم هميشه درراه حق و طرفدار حقيقت نبودهاند؛ قرآن در موارد زيادي از اکثر مردم شکوه و شکايت میکند و آنها را به خاطر فرار از حق و مخالفت با انبياء و اولياء الهي مورد نکوهش و تقبيح قرار داده است. در سوره انعام میفرماید: «و ان تطع اکثر من في الارض يضلوک عن سبيل الله»(13) يعني: «اگر از اکثر مردم زمين پيروي کني تو را از راه خدا گمراه میکنند.» در سوره اعراف میفرماید: «ولکن اکثرالناس لا يعلمون»(14)؛ يعني: «اکثر مردم نمیدانند». به گفته قرآن و شهادت تاريخ آنان که به پيامبران ايمان آوردند در بسياري از موارد دچار اين آفت شدند و اکثریت آنان از سيره و روش پيامبر خود پيروي نکردند و در ادامه راه دچار ضعف و دگرگوني در عقيده و عمل شدند، قرآن درباره اصحاب طالوت میفرماید: «اکثر آنها از نهري که نهي شده بودند، نوشيدند». (15) امت اسلام هم که امت برتر است، نيز متأسفانه بعد از رحلت پيامبر (ص) دچار اکثريت و اقليت شد و اهل حق که اهلبیت علیهمالسلام ویاران آنها بودند در محاصره اکثريت مخالف يا ساکت قرار گرفتند. بنابراين، نظر اکثر مردم معيار شناسايي حق نمیباشد. اینیکی از تفاوتهای مهمي است که نظام اسلامي و مردمسالاری ديني را از نظام دموکراسي غربي جدا میکند.
5. بنابراين، رأی اکثريت معيار تشخيص حق و باطل نيست اما بااینحال، براي تحقق و اجرايي کردن و نظارت بر عملکرد مسئولان و امربهمعروف و نهي از منکر و غيره، نيازمند حضور حداکثري مردم هستيم. از اين منظر، دموکراسي و انتخابات فرصتي براي گردهمايي و حداکثري شدن جريان حق براي تحقق آرمانهای الهي است. بدين منظور، امام خميني نيز دموکراسي و انتخابات را در پيوند با حکومت ديني مطرح نموده و از حضور حداکثري مردم استقبال نمودند.
پینوشتها:
1. چنانچه که برخي بر همين باورند که دموکراسي فاقد معيارهاي مشخص است. (حقيقت، سید صادق؛ «در باب نسبت سنجي دين و دموکراسي»، سروش انديشه، 1382، ش 7 و 8، ص 74).
2. بیتام، ديويد، دموکراسي و حقوق بشر، ترجمهي محمدتقي دلفروز، تهران، طرح نو، ص 45؛ بلاستر، آنتوني، دموکراسي، ترجمهي حسن مرتضوي، تهران، آشيان، ص 23.
3. مجموعه نويسندگان، امامت پژوهي، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1381، صص 238-229.
4. سبحاني، جعفر، مرزهاي توحيد و شرک در قرآن، نشر مشعر، 1380، صص 42-43.
5. انعام، آیه 57.
6. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»(نساء، آیه 54).
7. با توجه به روايات واردشده از پيامبر اسلام (ص) که از طريق اهل سنت و شيعيان نقلشده است، روشن میشود که مصداق اين آيه، علي (ع) و اوصياي او هستند (براي مطالعه بيشتر، رک: بحراني، هاشم، غايه المرام و حجه الخصام في تعيين الامام من طريق الخاص و العام، موسسه التاريخ العربي، ج 2، صص 15-23).
8. اسحاق بن يعقوب در اين نامه سؤالاتى را به محضر شريف آن حضرت ارسال داشته كه ازجمله آنها اين است كه در مورد «حوادث واقعه» كه در زمان غيبت پيش خواهد آمد وظيفه ما چيست؟ آن حضرت دراینباره مىفرمايند: «وَ اَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةِ فَارْجِعُوا فِيهَا اِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتِى عَلَيكُمْ وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيهِمْ»(شيخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمه، ج 1، موسسه النشر الاسلامي، ص 484)؛ يعني: «و امّا رخدادهايى كه پيش مىآيد پس به راويان حديث ما مراجعه كنيد زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم».
9. به همين جهت، وقتي مردم با امام علي(ع) همراهي نکردند، ايشان خانهنشین شدند؛ و در اين مدت، امام (ع) هیچگاه مردم را مجبور به تبعيت و پيروي نکردند؛ اما وقتیکه زمينه آماده شد آن حضرت از زير بار مسئوليت شانه خالي نکردند: «لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء ان لايقاروا علي کظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقيت حبلها علي غاربها و لسقيت اخرها بکأس اوّلها و لألفيتم دنياکم هذه ازهد عندي من عفطة عنز...»(امام علي ع، نهج البلاغه، خطبه 3).
10. امام علي (ع) دراینباره میفرماید: «الا و ان لکم عندي الا احتجز دونکم سرا الا في حرب و لا اطوي دونکم امرا الا في حکم و لا اوخر لکم حقاً عن محله ...»(امام علي (ع)، نهجالبلاغه، نامه 50)؛ يعني: «آگاه باشيد! حق شما بر من آن است که جز اسرار جنگي هيچ رازي را از شما پنهان ندارم و کاري را جز حکم شرع، بدون مشورت با شما انجام ندهم و در پرداخت حق شما کوتاهي نکرده ...».
11. آلعمران، آیه 159.
12. «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ»
13. انعام، آیه 116.
14. اعراف، آیه 187.
15. بقره، آیه 249.