قرآن

دوران فترت در مورد نزول قرآن از نظر آيت ا.. معرفت چيست؟
نزول قرآن به عنوان كتاب آسماني، سه سال تأخير داشت. اين سه سال را به نام «فترت» مي‏خوانند ...

دوران فترت در مورد نزول قرآن از نظر آيت ا.. معرفت چيست؟

آیت الله معرفت (ره) در این باره می نویسد:

« آغاز وحي رسالي (بعثت) در 27 ماه رجب، 13 سال پيش از هجرت (609 ميلادي) بود، ولي نزول قرآن به عنوان كتاب آسماني، سه سال تأخير داشت. اين سه سال را به نام «فترت» مي‏خوانند. پيامبر (ص) در اين مدت دعوت خود را سرّي انجام مي‏داد تا آيه «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ»(1) نازل شد و دستور اعلان دعوت را دريافت كرد. ابو عبداللّه زنجاني گويد: «پس از نزول آيه «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ...»(2) تا مدت سه سال قرآن نازل نشد و اين مدت را فترت وحي مي‏نامند؛ سپس قرآن به صورت تدريجي نازل گرديد كه مورد اعتراض مشركين قرار گرفت.» (3)

پی نوشت ها:

1. حجر(15) آیه 94.

2. علق(96) آیه 1.

3. معرفت، علوم قرآني، قم، موسسه فرهنگي التمهيد، 1386ش، ص 62.

آیا قرآن كریم پیش از آنكه به صورت تدریجی و با حضور كاتبان وحی نازل ...
قرآن كريم به شهادت آياتش يك نزول دفعي داشته كه در شب قدر واقع شده و يك نزول تدريجي كه در طول دوران 23 ساله بعثت صورت گرفته است.

آیا قرآن كریم پیش از آنكه به صورت تدریجی و با حضور كاتبان وحی نازل شود، در شب قدر بر پیامبر نازل شده است؟

قرآن كريم به شهادت آياتش يك نزول دفعي داشته كه در شب قدر واقع شده و يك نزول تدريجي كه در طول دوران 23 ساله بعثت صورت گرفته است. در اين كه نزول قرآن در شب قدر چگونه بوده و چطور اين نزول دفعي و يكباره با نزول تدريجي قابل جمع است، از قديم بين مفسران بحث بوده و هر كدام در جمع اين دو تلاش كرده و راه حل هايي ارائه كرده اند.

علامه طباطبايي درچند جا از تفسير الميزان به اين موضوع پرداخته و ضمن نقل نظر مفسران گذشته، به نقد آنها پرداخته و آنها را نپذيرفته و نظريه جديدي ارائه كرده است. ايشان با استناد به آياتي از قرآن، قرآن را داراي حقيقت واحده اي شمرده كه آن حقيقت واحده، بسيط و مجرد بوده، در قالب لفظ و آيه و سوره و جزء نيست و آن حقيقت متعالي بوده، در لوح محفوظ و برتر از درك و فهم و لمس انسان هاي عادي است و آن حقيقت واحده كه وقتي تفصيل داده شود و تنزل يابد و در قالب لفظ و سوره و آيه در آيد، همين قرآن موجود نزد ما مي شود، در شب قدر بر قلب پيامبر القا شده است. صورت تنزل يافته قرآن و جامه لفظ پوشيده و تفصيل يافته قرآن به آيه و سوره نيز در مدت 23 سال بعثت توسط جبرئيل به قلب پيامبر القا گرديده است. (1)

با پذيرش اين نظريه روشن است كه گرچه حقيقت قرآن بر پيامبر (ص) به صورت دفعي نازل شده، اما پيامبر (ص) به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ از آنها آگاه نشده و لذا در نزول تدريجي است كه اين حقيقت به صورت تفصيلي و در قالب الفاظ ظهور و بروز دارد.

پي نوشت ها:

1. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏2، ص: 16 .

آیا بخش أعظم قرآن مجيد توسط عايشه كتابت شده است؟
او نوشتن نمي دانسته و فقط خواندن مي دانسته است بنا بر اين نمي تواند از نويسندگان قرآن باشد.

آيا راست است كه بخش أعظم قرآن مجيد توسط عايشه كتابت شده است؟

نزول قرآن از سيزده سال قبل از هجرت شروع شد و در مكه مسلمانان كم تعداد و تحت فشار بودند و آيات و سوره هاي نازل شده معمولا كوتاه بودند و به راحتي حفظ مي شدند و در آن مدت مسلمانان آيات و سوره ها را حفظ مي كردند و گر چه افرادي به امر رسول خدا آيات را مي نوشتند، ولي پنهاني بود و آيات نازل شده آن قدر فراوان نبود كه از حافظه ها برود.

با هجرت به مدينه مسلمانان سامان و نظام گرفتند و پيامبر افرادي را به عنوان "كتّاب وحي" و نويسندگان قرآن تعيين كرد كه وظيفه داشتند آيات نازل شده را بنويسند.

محققان مسلمان و خاورشناسان اسامي نويسندگان وحي را جمع آوري كرده اند كه تعداد آنها در طول دوران بعثت به چهل و سه تا چهل و پنج نفر مي رسد. (1)

در بين كاتبان هم افراد فرق داشتند. بعضي مدت كوتاهي از عمر پيامبر را به مسلماني درك كردند و كمي از آيات را نوشتند و بعضي از جمله علي بن ابي طالب از ابتداي رسالت تا آخر عمر پيامبر هميشه در خدمت ايشان بود و به كيفيت نزول تمام آيات آگاهي داشت و همه آنها را مي نوشت و در مرحله بعد زيد بن ثابت و ابي بن كعب بيشترين نقش را داشتند. (2)

هيچ سندي عايشه را از زمره آنان نشمرده است.

نكته ديگر اين كه راجع به عايشه گفته اند او نوشتن نمي دانسته و فقط خواندن مي دانسته است بنا بر اين نمي تواند از نويسندگان قرآن باشد.

 پي نوشت ها:

1. سيد محمد باقر حجتي، پژوهشي در تاريخ قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1327ش، ص202-203 به نقل از تاريخ القرآن زنجاني، ص 42؛ تاريخ القرآن عبد الصبور، ص 53-54؛ تاريخ قرآن راميار، ص 66.

2. همان، ص 204.

چرا خدا وحی را با حضرت محمد (ص) غیرمستقیم قرار داد؟
كلیم الله لقب گرفتن حضرت موسی علیه السلام منافاتی با این امر ندارد كه خداوند هیچگاه با پیامبر اسلام بدون واسطه به گفتگو نپرداخته باشد ...

 چرا خداوند با حضرت موسی (ع) مستقیم وحی را بیان نمود ولی با پیامبر اسلام حضرت محمد ص غیر مستقیم و جبرئیل را واسطه قرار داد؟

كلیم الله لقب گرفتن حضرت موسی علیه السلام منافاتی با این امر ندارد كه خداوند هیچگاه با پیامبر اسلام بدون واسطه به گفتگو نپرداخته باشد ؛ برای پاسخ كامل به این سؤال مناسب است مسئله وحی، یعنی گونه سخن گفتن خدا با پیامبر را بشناسیم.

پديده «وحي» از مباحث مهم علوم قرآني ميباشد و اهميت آن از اين جهت است كه قرآن كريم كه سخن خداي متعال و كتاب هدايت انسانها به شمار ميرود، از طريق «وحي» نازل شده است.

در اينجا مناسب است ابتدا واژه «وحي» را معنا كنيم و سپس به چگونگي نزول آن بر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بپردازيم.

مرحوم علامه طباطبایي (ره) درباره «وحي» مينويسد: «وحي، يك نوع تكليم آسماني (غير مادي) است كه از راه حس و تفكر عقلي درك نميشود؛ بلكه با درك و شعور ديگري است كه گاهي در برخي از افراد ـ به حسب خواست خدایي ـ پيدا ميشود و دستورات غيبي، يعني نهان از حس و عقل را از وحي دريافت ميكند. عهدهدار اين امر نيز نبوت ناميده ميشود». (1)

«شايسته هيچ انساني نيست كه خدا با او سخن گويد؛ مگر از راه وحي (مستقيم) يا از پشت حجاب، يا رسولي مي‏فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحي مي‏كند؛ چرا كه او بلند مقام و حكيم است». (2)

چگونگي نزول وحي بر پيامبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم -:

«وحي» نسبت به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ به سه صورت انجام ميگرفت: گاهي در خواب (از وراي حجاب) به او وحي ميشد كه اين بيش تر در اوايل رسالت حضرتش بود. زماني هم بدون وساطت فرشتهاي، مستقيماً از جانب خداوند مورد وحي قرار ميگرفت. گاهي نیز جبرئيل واسطه وحي بود. قرآن كريم از دو طريق اخير، يعني مستقيماً و يا به وسيله جبرئيل، به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ وحي شده است. 

پس به یقین قسمتي از وحي به طور مستقيم و بدون وساطت فرشته، انجام ميگرفت. اصحاب پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل كردهاند كه: هنگام وحي، درد شديدي به پيامبر دست ميداد، حالت بيهوشي بر وي عارض ميشد، سر او به زير ميافتاد، رنگ صورتش تغيير ميكرد و عرق از روي او جاري ميشد. حاضران در جلسه نيز تحت تأثير اين وضع قرار ميگرفتند و بر اثر اين منظره ترسناك سرهاي آنان نيز به زير ميافتاد. خداوند متعال ميفرمايد: «إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً»؛ (3) «ما گفتار سنگيني را به تو القا كرديم».

در توحيد صدوق از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه از حضرتش پرسيدند: «آن حالت مدهوش شدن كه به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به هنگام وحي دست ميداد، چه بود؟ فرمود: اين در هنگامي بود كه در ميان او و خداوند هيچ كس واسطه نبود و خداوند مستقيماً بر او تجلي ميكرد». (4)

گاهي نيز هنگام وحي مستقيم خداوند بر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ چنين حالتي به ايشان دست نميداد؛ به عنوان نمونه می توان به گفتگوي خداوند با پيامبر در شب معراج اشاره نمود. بنابراين، پيامبر اسلام(ص) انواع گوناگون وحي را دارا بوده است و در بعضي موارد كه وحي مستقيم بود، آن حالت فشار روحي هم براي او ايجاد نميشد و شايد اين حالت روحي به جهت ماهيت آن وحي بوده است كه موجب فشار روح نميشد؛ با آنكه مستقيم بوده است. (10)

معرفي منابع جهت مطالعه بيش تر:

1. درسهايي از علوم قرآن، دكتر حبيب الله طاهري، تهران، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 258 ـ 251.

2. پيام قرآن، آيت الله مكارم شيرازي، قم، مطبوعاتي هدف، چاپ اول، 1371، ج 7، ص 326.

3. قرآن در اسلام، علامه طباطبايي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هشتم، 1375، ص 85.

 

پی نوشت ها:

1. طباطبایي، سيد محمّد حسين، قرآن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ هشتم، 1375، ص 85.

2. سوره شوري (42) آیه 51.

3.  سوره شوري (42) آیه 51.

4.  طاهري، حبيبالله، درسهايي از علوم قرآن، تهران، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 251 ـ 258.

پس از نزول دفعی دلیل وحی مجدد به صورت تدریجی چیست؟
نزول تدريجي و تفصيلي‌قرآن كریم طي 23 سال بوده ،یعنی آیات قرآن از ابتدای بعثت تا پایان عمر پیامبر اسلام (ص) در زمان ها و مكان هاي مختلف بر حضرت نازل شده است.

پس از نزول یكباره قرآن در شب قدر بر حضرت پیامبر(ص) دلیل وحی مجدد و آیه به آیه چه لزومی داشته است؟

نزول تدريجي و تفصيليقرآن كریم طي 23 سال بوده ،یعنی آیات قرآن از ابتدای بعثت تا پایان عمر پیامبر اسلام (ص) در زمان ها و مكان هاي مختلف بر حضرت نازل شده است. سورههاي قرآن برخلاف كتابهاي آسماني قبل كه يك باره نازل ميشدند، به صورت تدريجي در طول دوران رسالت به اقتضاي پيشرفت نهضت اسلام و نيازهاي عيني جامعه كامل گرديد كه طول مدت نزول آن 23 سال می باشد. به برخي از حكمتهاي نزول تدریجی اشاره می شود .

 1- اقتضاي قانون تعليم و تربيت و آمادگي مردم:

وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَي النَّاسِ عَلي‏ مُكْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً ؛(1)

قرآني كه آن را بخش بخش نازل كرديم تا آن را با تأني و آرامي بر مردم بخواني .

با توجه به اينكه قرآن براي هدايت و تعليم و تربيت نازل شده است، دستيابي به اين اهداف با نزول تدريجي قرآن آسانتر است .از اين رو خداوند نيز از پيامبر ميخواهد قرآن را با تأني بر مردم بخواند.

 2- پايداري و تقويت روحي و تثبيت قلب پيامبر:

و قال الذين كفروا لولا نُزّل عليه القرءان جملة وَحدة كذَلك لنثبّت به فؤادك و رتّلنَه ترتيلاً؛ (2)

 كساني كه كافر شدند، گفتند: "چرا قرآن يكجا بر او نازل نشده است؟ اين گونه آن را به تدريج نازل كرديم تا قلبت را به وسيله آن استوار گردانيم، و آن را به آرامي برتو خوانديم.

 با توجه به دشواري ها و سرسختيها و لجاجتهايي كه سر راه پيامبر (ص) در راستاي هدايت مردم به وجود ميآمد و كار را بر حضرت دشوار مينمود، نزول دوباره و ارتباط پيوسته با وحي قلب پاك حضرت را تسلي داده و اطمينان خاطر او را فراهم و تقويت روحيه مينمود.

 3- عظمت و حقانيت قرآن:

با توجه به اين كه قرآن بر مخاطباني نازل شد كه هم نقّاد و سخنسنج و هم متعصب و لجوج بودند; با اين همه، عظمت قرآن آن قدر خيره كننده بود كه با نزولهر آیه، دل هاي سخت را نرم و شكوفا ميكرد(3)  يا با عرضة معارف بيكران، افشاي رازهاي پنهان و... روز بروز بر عظمت آن ميافزود.(4)

خلاصه آن كه مردمي كه براي ترك خوردن مشروبات الكلي بارها آيه نازل شد آن وقت برخي از آنها (نه همه ) آن را رها كردند چطور ظرفيت پذيرش اين همه آيات و معارف را داشتند ؟

پی نوشت ها:

1.اسرأ (17)آیه ، 106.

2. فرقان(25) آیه ،32 .

3.طور(20) آیه  ،33  .

4.ترجمه تفسیر الميزان، ج 2، ص 16؛ محمدباقر سعيدي ،علوم قرآن، ص 138 - 146،

یا از ابتدا نزول دفعی صورت گرفته وسپس نزول تدریجی؟
در مورد معنای نزول دفعی قرآن و چگونگی آن، اختلاف است و نظرهای زیر داده شده است: 1. قرآن در شب قدر به یكباره از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل شد. 2. ...

آیا قرآن ابتدا به صورت تدریجی بر پیامبر نازل شده و بعد از اتمام نزول تدریجی نزول دفعی صورت گرفته یا ابتدا نزول دفعی صورت گرفته وسپس نزول تدریجی؟

در مورد معنای نزول دفعی قرآن و چگونگی آن، اختلاف است و نظرهای زیر داده شده است:

1. قرآن در شب قدر به یكباره از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل شد. پس از آن، به مدت 23سال به تدریج توسط جبرئیل بر قلب مطهر پیامبر (ص) فرود آمد. باید شب قدر، قبل از رجب سال چهلم بعد از عام الفیل، یعنی قبل از  سال بعثت رسول خدا باشد. (1)

2. در شب قدر هر سال، آیاتی كه بنا بود در طول آن سال بر پیامبر نازل شود، یكباره بر پیامبر نازل می شد. (2)

3.مراد، آغاز نزول است. آغاز نزول، در ماه رمضان و در شب قدر و یا شب مبارك بود. (3)

4. قرآن، یكباره بر فرشتگان نازل شد و آنان قرآن را در بیست قسمت بر جبرییل فرود آوردند و جبرییل هم به مدت بیست سال بر پیامبر نازل كرد. (4)

علامه طباطبایی بعد از اشاره به نظریه های فوق، آن ها را محكم و پذیرفتنی ندانسته و می گوید: با تدبر در آیات فهمیده می شود كه قرآن ورای این الفاظ و در لوح محفوظ دارای حقیقتی است یگانه و متعالی كه از درك و فهم افراد عادی بالاتر است. این حقیقت، در شب قدر بر قلب پیامبر نازل شده و بعد هم این حقیقت به اراده خدا نازل شده، صورت لفظ و سوره و آیه به خود گرفته، برای ما قابل فهم گردیده و در مدت 24 سال به پیامبر نازل شده است:

بنا بر نظر اول و چهارم، نزول دفعی به قلب پیامبر نداریم تا بگوییم قبل از نزول تدریجی بوده یا بعد؛ بلكه نزول دفعی قبل از نزول تدریجی و به آسمان دنیا یا به فرشتگان بوده است.

بنا بر نطر دوم، نزول دفعی آیات نازل شده در هر سال بر قلب رسول خدا، قبل از نزول تدریجی آن ها در طول سال بوده است.

بنا بر نظر سوم هم اصلاً نزول دفعی تمام قرآن نداریم.

اما بنا بر نظر علامه، نزول دفعی گر چه تاریخش معلوم نیست؛ ولی آن نزول حقیقت بسیط و واحد قرآن بوده كه در شب قدر و ظاهراً قبل از شروع رسالت و مأموریت به ابلاغ، صورت گرفته است.

با نزول حقیقت قرآن به قلب پیامبر، ایشان هنوز مأمور به رسالت و ابلاغ نبوده و حقیقتی هم كه بر قلب او نازل شده، در قالب لفظ و سوره و كلمه و عربی نبوده تا ابلاغ پذیر باشد.

بله، با نزول آیات سوره علق بر قلب ایشان در سحرگاه بیست و هفتم رجب سال چهل بعد از واقعه فیل، ایشان به رسالت و ابلاغ مأمور شدند.

علامه طباطبایی از آیه  114 سوره طه هم استفاده كردهكه قرآن قبل از نزول تدریجی، به صورت دفعی بر پیامبر (ص) نازل شده و پیامبر با آن نزول به محتوای مفصل آن علم اجمالی یافته است.

این كه خداوند پیامبر را از خواندن آیات قبل از اتمام وحی آن آیه، نهی نموده است، دلالت دارد كه پیامبر قبل از نزول تدریجی، به آیات علم اجمالی داشته است:

«وَ لَا تَعْجَلْ بِالْقُرْءَانِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضيَ إِلَیْكَ وَحْیُهُ‏».

اگر رسول خدا (ص) قبل از تمام شدن آیه و سوره ای كه جبرئیل آورده، علم اجمالی به آن ‏نداشت، صحیح نبود كه خدا بفرماید:

قبل از تمام شدن وحی، در خواندن عجله مكن.

پس معلوم مي‏شود قبل از تمام شدن وحي، آن جناب اجمالاً آیه را مي‏دانسته و  دانستن، مستند به نزول دفعی قرآن میباشد و خداوند ضمن نهی او از عجله در خواندن، ارشاد به طلب علم تفصیلی می كند.

پی نوشت ها:

1. سید محمد باقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377 ش، ص 43؛ به نقل از طبرسی، مجمع البیان، ج 10، ص 518.

2. همان، ص 44.

3. همان.

4. همان، ص 45.

4. برای مشاهده نظر علامه طباطبایی به: المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374 ش، ج 2، ص 18-30؛ ج 3، ص 68-85؛ ج 10، ص 202 - 206؛ ج 18، ص 123-126 و 197-200.

مانند آیه286 سوره بقره
اصولاً قرآن، كتاب هدایت و آموزش و راهنمایی به باورهای حق و اخلاق متعالی و اعمال صالح برای انسان ها است و نیازی نیست كلمه «قل» ذکر کند ...

چرا برخی از آیات قرآن به صورت دعا ذكر شده است مانند آیه286 سوره بقره؟

اصولاً قرآن، كتاب هدایت و آموزش و راهنمایی به باورهای حق و اخلاق متعالی و اعمال صالح برای انسان ها است و نیازی نیست در اول هر آیه ای كه متضمن دعا است، كلمه «قل» ذكر كند؛ چون در آغاز قرآن خداوند هدف از نزول آیات را برای ما تشریح كرد كه این كتاب برای تعلیم و هدایت شما نازل كردم. از این رو، دستورات آن متوجه شما است.

چرا آیات قرآن بر مغز يا عقل و ذهن پيامبر نازل نمي شد؟
انسان يك وجود جسماني دارد كه همين اعضا و جوارح مثل چشم، گوش، قلب و مركز انتقال خون، مغز و مركز فرماندهي بدن و... بر روي هم وجود جسماني او مي باشند.

چرا آيات بر قلب پيامبر نازل مي شد و بر مغز يا عقل و ذهن پيامبر نازل نمي شد؟

انسان يك وجود جسماني دارد كه همين اعضا و جوارح مثل چشم، گوش، قلب و مركز انتقال خون، مغز و مركز فرماندهي بدن و... بر روي هم وجود جسماني او مي باشند. دوم وجود روحاني و شخصيت واقعي انسان كه همان درك و فهم و باور و عشق و نفرت او در آن وجود هستند.

قلب در وجود جسماني مركز انتقال خون است. اما در وجود روحي و واقعي مركز درك و فهم و عشق و نفرت است و نزول قرآن بر وجود روحاني و بر قلب است كه مركز درك و فهم مي باشد نه بر مغز جسمي كه مركز فرماندهي بدن مادي است. پس مراد از قلب در آيات قرآن همان روح و نفس و جان است كه اصل و اساس انسان است و رشد و ترقي معنوي هم مربوط به آن است نه قلب صنوبري شكل كه در سمت چپ بدن قرار دارد

چرا از اصطلاحات عربي در آن به كار رفته است؟
نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است.

اگر قرآن برای هر زمان و مكاني است چرا از اصطلاحات عربي در آن به كار رفته است؟

نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است. زيرا هر سخنور و دانشمندي مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان مي‏كند يا مي‏نويسد، مگر آن كه پيمودن چنين مسير طبيعي به دلايلي، غير ممكن باشد يا در پيش گرفتن رويه‏اي ديگر ضروري به نظر برسد.

خداوند در ارسال پيامبران و ابلاغ پيام‏هاي خويش همين رويه را تأييد كرده و به كار گرفته:

و ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسان قومه ليبين لهم فيضلّ اللَّه مَن يشاء و يهدي مَن يشاء و هو العزيز الحكيم (1)

ما هر فرستاده اي را با زبان مردمش فرستاديم تا بتواند حقايق را براي آنان به روشني بيان كند. پس خداوند هر كس را بخواهد، گمراه و هر كس را بخواهد، هدايت مي‏كند و او شكست‏ناپذير و حكيم است".

رسولان الهي هم پيام را با زبان قوم و مخاطبان خويش مي‏آورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگي و علمي آنان بيان مي‏كنند. بنابراين اگر قرآن به زباني غير از زبان عربي بود، جاي آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان سؤال شود كه چرا با اين كه مخاطبان عرب بودند، قرآن به زبان ديگري كه مردم آن زمان نمي‏فهميدند، نازل شد. پس نزول قرآن به زبان عربي در درجه اوّل امري طبيعي است.

اما نازل شدن قرآن به زبان عربي به معناي اختصاص آن به ملت عرب زبان نيست، بلكه، چون روح و محتوا و پيام قرآن همگاني و جهاني است، اين كتاب آسماني براي همه انسانها است و در آيات قرآن نيز اين معنا تأكيد شده است.

از طرف ديگر براي جهاني بودن قرآن، لازم نيست حتما قرآن به زبان ما باشد، بلكه همين كه قرآن و مفاهيم و پيام هاي آن به زبان ما ترجمه شود، حجت بر ما تمام مي گردد و بهانه اي براي ايمان نياوردن نخواهيم داشت.

براي اطلاع بيشتر به تفاسير مراجعه كنيد.

پي‏نوشت‏ها:

1. ابراهيم (14) آيه 4.

آيا قرآن مي توانست به زبان ديگر غير زبان عربي نازل شود؟
معجزه بودن قرآن به خاطر عربي بودن آن نيست تا اگر به زبان ديگري نازل مي شد، معجزه نباشد.

آيا قرآن مي توانست به زبان ديگر غير زبان عربي نازل شود و در عين حال معجزه باشد؟

معجزه بودن قرآن به خاطر عربي بودن آن نيست تا اگر به زبان ديگري نازل مي شد، معجزه نباشد. 

در قرآن آمده نشانه معجزه بودن قرآن اين كه بشر نمي تواند يك سوره مثل قرآن بياورد. براي اين كه بدانيم"سوره اي مثل قرآن"يعني چه؟ بايد قرآن را بشناسيم تا بعد مثل قرآن را معلوم كنيم.

قرآن كتاب خداشناسي و معاد شناسي و هدايت به راه رسيدن به سعادت معاد از اين دنياي مادي و تمام شدني است.

قرآن خودش هدف از نزول را به صراحت بيان كرده است از جمله در آيات زير مي فرمايد:

شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ مِنَ الْهُدي‏ وَ الْفُرْقان‏ (1)

ماهِ رمضان است ماهي كه قرآن، براي راهنمايي مردم، و نشانه‏هاي هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است.

كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه‏ (2)

مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آنها وجود نداشت. بتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايي در ميان آنها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت مي‏كرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كند.

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ مِنْ قَبْلُ هُديً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقان (3)

(همان كسي كه) كتاب را بحق بر تو نازل كرد، كه با نشانه‏هاي كتب پيشين، منطبق است و «تورات» و «انجيل» را؛ و «تورات» و «انجيل» را پيش از آن، براي هدايت مردم فرستاد.

هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُديً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقين‏ (4)

اين، بياني است براي عموم مردم و هدايت و اندرزي است براي پرهيزگاران!.

إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِما أَراكَ اللَّه‏ (5)

ما اين كتاب را بحق بر تو نازل كرديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت كني.

وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَم‏ (6)

و خداوند، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمي‏دانستي، به تو آموخت‏.

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً (7)

اي مردم! دليل روشن از طرف پروردگارتان براي شما آمد و نور آشكاري به سوي شما نازل كرديم.

يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثيراً مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ يَهْدي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ إِلي‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ (8)

اي اهل كتاب! پيامبر ما، كه بسياري از حقايق كتاب آسماني را كه شما كتمان مي‏كرديد روشن مي‏سازد، به سوي شما آمد و از بسياري از آن، (كه فعلًا افشاي آن مصلحت نيست،) صرف نظر مي‏نمايد. (آري،) از طرف خدا، نور و كتاب آشكاري به سوي شما آمد. خداوند به بركت آن، كساني را كه از خشنودي او پيروي كنند، به راه‏هاي سلامت، هدايت مي‏كند و به فرمان خود، از تاريكيها به سوي روشنايي مي‏برد و آنها را به سوي راه راست، رهبري مي‏نمايد.

يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُديً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنين‏ (9)

اي مردم! اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما آمده است و درماني براي آنچه در سينه‏هاست (درماني براي دلهاي شما) و هدايت و رحمتي است براي مؤمنان!

ما كانَ حَديثاً يُفْتَري‏ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (10)

اينها داستان دروغين نبود بلكه (وحي آسماني است، و) هماهنگ است با آنچه پيش روي او (از كتب آسماني پيشين) قرار دارد و شرح هر چيزي (كه پايه سعادت انسان است) و هدايت و رحمتي است براي گروهي كه ايمان مي‏آورند!

كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلي‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميد (11)

(اين) كتابي است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكيها (ي شرك و ظلم و جهل،) به سوي روشنايي (ايمان و عدل و آگاهي،) بفرمان پروردگارشان در آوري، بسوي راه خداوند عزيز و حميد.

وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُديً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُون‏ (12)

ما قرآن را بر تو نازل نكرديم، مگر براي اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند، براي آنها روشن كني و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است براي قومي كه ايمان مي‏آورند!

وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُديً وَ رَحْمَةً وَ بُشْري‏ لِلْمُسْلِمينَ (13)

و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است!

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا (14)

و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است براي مؤمنان، نازل مي‏كنيم و ستمگران را جز خسران (و زيان) نمي‏افزايد.

كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون‏ (15)

همان‏گونه (كه با تغيير قبله، نعمت خود را بر شما كامل كرديم،) رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما، كتاب و حكمت بياموزد و آنچه را نمي‏دانستيد، به شما ياد دهد.

اين ها بعض آيات است كه هدف نزول قرآن را به وضوح و صراحت گفته و كيفيت و محتواي قرآن را روشن ساخته است. بنا بر اين آيات گر چه عقل و فطرت هدايتگر انسان هستند ولي اين دو براي شناخت حق كافي نيست و بايد خداوند از طريق وحي مطالبي را به بشر بياموزد كه جز از وحي، راهي براي دستيابي بدان ها نيست. قرآن كتاب هدايت انسان ها به صراط مستقيم است و براي حل اختلاف هاي طبيعي بشر آمده و كتاب قانون براي اداره صحيح زندگي بشر در راستاي آخرت و رضاي خدا و رسيدن به سعادت مي باشد.

با توجه به اين شناخت از قرآن، معناي "سوره اي مثل قرآن" روشن مي شود يعني سوره اي بياورد كه مطالب حق و هدايتگر به فلاح و صلاح با بيان زيبا و جذاب و گيرا در آن مطرح شده باشد به طوري كه آن مطالب را از كتاب ديگري بخصوص كتاب هاي وحياني اقتباس نكرده باشد و در حقانيت آن مطالب ، هيچ ترديدي نباشد و بيان هم گيرا بوده و  به عنوان معارضه با قرآن و اثبات وحياني نبودن قرآن گفته شده باشند و زبانشناسان منصف همانندي آن با قرآن در عين همسو  و همراستا و اقتباس نبودن آن از قرآن ، را تاييد كنند.

اگر كسي توانست چنين سوره اي بياورد و ارائه دهد و از زبانشناسان و عالمان محتوا شناس تاييد بگيرد ، آن گاه مي تواند ادعا كند قرآن كتاب خدا نيست.

قرآن كتاب داستان نيست تا با نوشتن داستاني با آن معارضه شود. كتاب تاريخ نيست، كتاب علمي نيست، كتاب سخنوري و ادبيات نيست تا با نوشتن شعر و نثري زيبا با آن معارضه شود. قرآن در عين كه همه اينها هست، هيچ كدام از اينها هم نيست، بلكه همه اينه را به خدمت هدف خودش كه هدايتگري است، به كار گرفته است. قرآن كتاب معرفت به مبدا و معاد و كتاب هدايت به كمال و كتاب ارائه كننده برنامه عملي سعادت و فلاح است و بايد با ارائه كتابي در اين زمينه كه خدا و معاد و فلاح را غير اين و بهتر از اين و ... معرفي كند با آن معارضه كرد.

اما نزول قرآن به زبان عربي با توجه به مخاطبان نخستين و  پيامبر (كه عرب زبانند) يك جريان طبيعي است. زيرا هر سخنور و دانشمندي مطالب خويش را با زبان مخاطبان خود بيان مي‏كند يا مي‏نويسد، مگر آن كه پيمودن چنين مسير طبيعي به دلايلي، غير ممكن باشد يا در پيش گرفتن رويه‏اي ديگر ضروري به نظر برسد.

خداوند در ارسال پيامبران و ابلاغ پيام‏هاي خويش همين رويه را تأييد كرده و به كار گرفته : "و ما أرسلنا مِن رسول إلاّ بلسان قومه ليبين لهم فيضلّ اللَّه مَن يشاء و يهدي مَن يشاء و هو العزيز الحكيم؛ ما هر فرستاده اي را با زبان مردمش فرستاديم تا بتواند حقايق را براي آنان به روشني بيان كند. پس خداوند هر كس را بخواهد، گمراه و هر كس را بخواهد، هدايت مي‏كند و او شكست‏ناپذير و حكيم است".(16)

رسولان الهي هم پيام را با زبان قوم و مخاطبان خويش مي‏آورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگي و علمي آنان بيان مي‏كنند. بنابراين اگر قرآن به زباني غير از زبان عربي بود، جاي آن داشت كه از حكمت نزول قرآن به آن زبان سؤال شود كه چرا با اين كه مخاطبان عرب بودند، قرآن به زبان ديگري كه مردم آن زمان نمي‏فهميدند، نازل شد. پس نزول قرآن به زبان عربي در درجه اوّل امري طبيعي است.

دوم: قرآن كه به زبان عربي نازل شد، جلوي بهانه‏گيري‏هاي اعراب آن زمان را گرفت، چون اگر قرآن به زبان غير عربي بر آنان نازل مي‏شد، بهانه آن ها اين بود كه اين كتاب براي ما قابل فهم نيست. در سوره فصلت مي‏فرمايد: " و اگر آن كتاب را به زبان عجمي قرار مي‏داديم، مي‏گفتند چرا آياتش براي ما قابل فهم نيست".(17)

علاوه بر دو دليل بالا كه به فهم ما دلايل اصلي نزول قرآن به زبان عربي است، دلايل ديگري هم بر شمرده اند از جمله:

سوم: ملت اعراب دست كم اعراب معاصر زمان پيامبر(ص) با توجه به تعصبات قومي، نزول قرآن را از سوي فردي غير عرب نمي‏پذيرفتند. اگر مثلاً پيامبر ايراني بود و قرآن او به زبان فارسي بود، اعراب زير پذيرش آن نمي‏رفتند.

در سوره شعراء فرموده است: "و لو نزلنا علي بعض الاعجمين فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين؛ اگر قرآن را بر شخصي غير عرب نازل مي‏كرديم اعراب آن را نمي‏پذيرفتند".(18)(البته اين دليل نزول قرآن به زبان عربي نيست بلكه اتمام حجتي بر عرب ها است.)

چهارم: بعضي مدعي شده اند(19) عربي بهترين زبان است و ظرفيت اين زبان براي بيان مسائل معنوي و ماورائي از همه زبان ها بيشتر است و در روايات هم وارد شده كه زبان عربي زبان اهل بهشت است(20)

اما نازل شدن قرآن به زبان عربي به معناي اختصاص آن به ملت عرب زبان نيست، بلكه، چون روح و محتوا و پيام قرآن همگاني و جهاني است، اين كتاب آسماني براي همه انسانها است و در آيات قرآن نيز اين معنا تأكيد شده است.

پس اگر رسول خدا در جايي غير از حجاز مبعوث شده بود، قرآن به زبان آن مردم نازل مي شد و باز هم معجزه بود.

خلاصه آن كه اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت، اخبار غيبي ، بيان معارف و...است آري اين اخبار غيبي و معارف با زبان عربي بيان شده است.

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 185.

2. همان، آيه213.

3. آل عمران (3) آيه3-4.

4. همان، آيه 138.

5. نساء (4) آيه 105.

6. همان ، آيه 113.

7. همان ، آيه 174.

8. مائده (5) آيه 15-16.

9. يونس (10) آيه57 .

10. يوسف (12) آيه 111.

11. ابراهيم (14) آيه 1.

12. ابراهيم (14) آيه64.

13. همان، آيه 89.

14. اسراء (17) آيه82.

15. بقره (2) ايه 151.

16. ابراهيم (14) آيه 4.

17. فصلت (41) آيه 44.

18. شعراء (26) آيه  198و 199.

19.طباطبايي، الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، انتشارات اسلامي، 1374ق، ج11، ص101؛ سيد عبد الحسينطيب،اطيب البيان،تهران، اسلام، ج7، ص150 و...

20. طبرسي، مجمع البيان،تهران، ناصر خسرو، ج12، ص157.

صفحه‌ها