آيا قرآن را مي توان بدون شان نزول آيه تفسير كرديا اينكه براي تفسير صحيح حتما بايد به شان نزول آيه و سوره توجه كرد؟
هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي، خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام، آيه يا آياتي نازل شود، همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند، مثلا مي گويند كه فلان آيه تبت يدا ابي لهب و تب در سوره مسد راجع به ابولهب نازل شده است.
اصطلاح ديگري در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول كه بيش تر مفسران ميان اين دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقي قائل نيستند. اما شان نزول اعم و سبب نزول اخصّ است .
تعريف سبب نزول به حادثه يا پيش آمدي مي گويند كه متعاقب آن، آيه يا آياتي نازل شده باشد. آن پيش آمد، موجب نزول گرديده است.(1)
اما به اين نكته توجه داشته باشيد كه غالب سوره هاي قرآن بدون شأن نزول خاص از جانب خدا بر قلب پيامبر نازل شده اند تا بر مردم تلاوت كند و آنان را به بينش و اخلاق و رفتار مورد نظر خدا تربيت نمايد. بلكه تعداد محدود و كمي از آيات نسبت به كل قرآن شان نزول يا سبب نزول دارد. بيش تر آيات بدون اين كه واقعه خاصي پيش آمده باشد، بر پيامبر اسلام (ص) نازل شده اند.
داستان هاي پيامبران هم هر مقطعش در يك زمان براي آثار تربيتي رفتاري اخلاقي كه داشته، بر پيامبر نازل شده، چون قرآن كتاب تاريخ محض نبوده، همه آن را در يك جا و به ترتيب از اول تا آخر شرح نداده، بلكه در هر مقطعي بدان اشاره كرده است.
اگر بگوئيم تفسير قرآن فقط به وسيله شان نزول صورت مي گيرد به يقين با نبود شان نزول خيلي از قرآن از تفسير و تبيين خالي خواهد بود پس چاره كار چيست و قرآن چگونه براي مردم تفهيم و تبيين و تفسير گردد؟
در اين كه قرآن كتابي قابل فهم است و به زبان عربي روشن بيان شده و يادآور فطريات و عقليات است و با بيان موعظه گونه و نصيحت وار و با وعده و وعيد به هدايت آدميان همت گمارده، هيچ شكي نيست.
قرآن كتاب معما نيست كه فقط معما شناسان بتوانند آن را بفهمند و كتاب تخصصي علمي هم نيست كه عموم مردم و غير متخصصان با مراجعه مستقيم به او هيچ بهره اي نگيرند و جز مراجعه به اهل تخصص براي فهم آن راهي نداشته باشند.
قرآن براي هدايت عموم مردم نازل شده و عموم مردم مي توانند با مراجعه مستقيم به آن، از سفره گسترده معارفش بهره گيرند و به بسياري از پيام هاي هدايتي اش آگاه شوند و اين گونه نيست كه بهره عموم فقط تلاوت آيات و ثواب بردن باشد بدون اين كه با آياتش ارتباط برقرار كرده و چيزي بفهمند.
اما اين به اين معنا نيست كه همه انسانها همه مطالب قران را بفهمند ،قرآن كتاب معارف است و داراي معارفي بالا ست كه فهم آن معارف بالا كار همگان نيست و فهم آن براي عده خاصي است كه ديگران از روزنه وجودي آنها به معارف قرآن دسترسي مي يابند چه اين كه خود نيز مي توانند با تلاش و كوشش و بالا بردن سطح علم و معنوي خود جزء خواص گشته و از اين كتاب آسماني بهره بيشتري ببرند.
مگر خدا نفرموده آيات قرآن دو دسته اند: آيات محكم و متشابه، آيا همه افراد توان ارجاع محكمات به متشابهات و درك معناي صحيح متشابهات را دارند؟
مگر قرآن داراي آيات ناسخ و منسوخ نيست؟ آيا همه افراد توان درك و شناخت آيات ناسخ و منسوخ را دارند؟
آيا قرآن داراي مطلق و مقيد نيست و همه افراد توان شناخت اين ها را دارند؟
خداوند مي فرمايد:"«كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ اَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللّهِ وَ فيكُمْ رَسُولُهُ؛ (2) چگونه كفر ميورزيد و حال آن كه آيات خدا بر شما تلاوت ميشود و رسول خدا در بين شماست؟».
به همين خاطر است كه خداوند در كنار نزول قرآن پيامبر(ص) را براي تفسير و تبيين قرآن مبعوث كرده است تا علاوه بر ارسال قرآن براي مردم وظيفه تبين و تفسير آن را هم به دوش بگيرد و از اين محضر استفاده مردم از قرآن كامل گردد.
در اين آيه دو عامل براي هدايت مردم و حفظ آنان از گمراهي معرفي شده است: يكي آيات كتاب خدا كه بر مردم تلاوت ميشود و دوم رسول خدا كه در بين آن هاست و مضمون وحي را تبيين ميكند. از ظهور كلام فهميده ميشود كه كتاب خدا بدون ضميمه شدن تفسير پيامبر و به تنهايي براي در امان نگه داشتن آن ها از كفر، كافي نيست؛ زيرا ممكن است مضمون وحي را درست نفهمند و آن را بد تفسير كنند و گمراه شوند.
«اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبيِّنَ لِلنّاسِ مُا نُزِّلَ اِلَيْهِمْ؛ (3) اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم، تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند».
در اين آيه به صراحت وظيفه رسول خدا تبيين و تفسير قرآن معرفي شده است اين ربطي به شان نزول ندارد و چه بسا برخي شان نزولها اعتبار و سند معتبري هم ندارند .
در آيات متعددي رسول خدا، معلم كتاب معرفي شده است:
«اَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلوْ عَلَيْكُمْ اياتِنا وَ يُزَكّيكُمُ وُ يُعَلِّمُكُمْ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ؛ (4) در ميان شما فرستادهاي از خودتان روانه كرديم كه آيات ما را بر شما ميخواند و شما را پاك ميگرداند».
«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ اياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكّيهِمْ؛ (5) پروردگارا در ميان آنان فرستادهاي از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند وكتاب و حكمت بدانان بياموزد و پاكشان گرداند».
معلوم است كه منظور از تعليم كتاب، آموزش خواندن آن نبوده است؛ زيرا آنان عرب بودند و هم معاني ظاهري الفاظ قرآن را ميفهميدند و هم باسوادهاي آنان ميتوانستند نوشتههاي قرآن را تلاوت كنند و تعليم خواندن و نوشتن به بي سوادهاي آنان هم، تعليم قرآن نبود؛ بلكه تعليم خواندن و نوشتن بود. پس منظور از تعليم كتاب، يعني تبيين مضامين و پيامهاي قرآن و تفسير آيات آن.
و مگر رسول خدا هنگام وفات نفرمود:
من دو چيز گران بها و ارزشمند در بين شما به ارث ميگذارم و اگر بعد از من به آن دو متمسك شويد، هرگز گمراه نخواهيد شد و آن دو عبارتند از: كتاب خدا و عترت و اهل بيتم.(6)
اين بيان مشابه همان آيه 101 آل عمران است كه سبب صيانت از گمراهي را كتاب خدا و رسول خدا معرفي كرده بود. علاوه بر اين روايات فراوان ديگري دلالت دارد.
بنا بر اين قرآن به زبان عربي مبين و براي هدايت عموم نازل شده و فهم آن در هيچ دسته و گروهي منحصر نشده و همه مي توانند با كسب مقدمات لازم از سفره مواهب بيكران قرآن طعام هاي معرفتي و هدايتي بگيرند. ولي چون افراد در معرض بدفهمي و غلط فهمي هستند و چون درك همه معارف قرآن از توان غالب انسان ها خارج است، خداوند پيامبر و اهل بيتش را به بيان و تفسير قرآن گمارده و ما بايد فهم خود را به آنان ارجاع داده و در صورت تاييد آن ها، به فهممان عمل كنيم و براي فهم معاني متعالي قرآن بايد از پيامبر و اهل بيت و شاگردان مكتب آن ها كمك بگيريم.
شما مي توانيد در اين زمينه از كتاب تفسيري براي آگاهي شان نزول آيات استفاده كرد. از جمله تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ذيل آيات خصوصا شروع سوره ها مراجعه نمائيد. بسيار مناسب است. كتاب هاي غير تفسيري هم در اين زمينه قابل استفاده وجود دارد:
1- اسباب النزول ،نوشته دكترسيد محمد باقر حجتي. 2- اسباب النزول واحدي ،ترجمه اسلامي.
پي نوشت ها:
1. علوم قرآني، محمد هادي معرفت، ص87.
2. آل عمران (3) آيه 101.
3. نحل(16)آيه 44.
4. بقره(2)آيه 151.
5. همان، آيه 129.
6. محمد قمي، حديث ثقلين، مصر دارالتقريب، 1371 ق، ص 9.