قرآن

در تفسير حاج آقا قرائتي فرموده اند شهيد صورت خدا را می بیند.
رسول خدا(ص) فرمودند براي شهيد هفت ويژگي است.... هفتم اينكه به وجه خدا نظر مي كند.

در سوره آل عمران آيه 169 ولا تحسبن الذين ... در تفسير حاج آقا قرائتي فرموده اند بعد از اين كه شهيد شد شهيد صورت خداوند را ميبيند آيا فرض جسميت براي پروردگار درست هست ؟

آقاي قرائتي اين مطلب را از روايات نقل كرده اند كه:

 « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِلشَّهِيدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ ...السَّابِعَةُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَي وَجْهِ اللَّهِ»(1)؛ رسول خدا(ص) فرمودند براي شهيد هفت ويژگي است.... هفتم اينكه به وجه خدا نظر مي كند.

تعابيري مانند «وجه الله، يدالله و عين الله» در آيات قرآن و روايات فراوان بكار رفته و اين تعابير كنايه از رضوان خدا ، قدرت خدا و...هستند و به هيچ وجه براي خداوند متعال جسميت را ثابت نمي كنند. مثلا در آيه شريفه «يد الله فوق ايديهم»(2) مفسرين قائلند كه منظور از دست خدا قدرت اوست زيرا انسان بيشتر كارهايش را با دست انجام مي دهد، دست هر كس نشانه توان و قدرت اوست. در چند آيه قرآن هم تعبير «وجه الله» آمده است كه مسلما منظور صورت ظاهري كه براي انسان است، نيست و اين تعبير كنايه از چيز ديگري است. مانند آيه شريفه اي كه مي فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَليمٌ (3)؛ مشرق و مغرب هر دو ملك خداست، پس به هر طرف روي كنيد به سوي خدا روي آورده‏ايد، كه خدا (به همه جا) محيط و (به هر چيز) داناست.

آيت الله جوادي آملي در توضيح وجه الله مي نويسند: «وجه» چيزي است كه انسان به آن رو ميكند و وجه هر چيز نيز با همان چيز متناسب است. وجه خداي سبحان همان ظهور زوال ناپذيري است كه از آن با عنوان فيض مطلق و عام خدا ياد ميشود ( يعني وقتي «وجه» درباره خداوند به كار مي رود منظور فيض و رحمت اوست كه در همه جا هست)و مؤمنان كه به اميد ملاقات خداوند كار كرده اند، خواهان رسيدن به اين فيض و رحمت هستند؛ چنان كه گفته ميشود: «شهيد به وجه الله نظر ميكند». توفيق ملاقات با پروردگار كه نصيب بندگان بهشتي ميشود، ديدن ذات خداي سبحان نيست. زيرا هيچ كس به ذات او راه ندارد؛

«لاتدركه العيون بمشاهدة العِيان و لكن تدركه القلوب بحقائق الإيمان»(4)؛ ديده ها هرگز او را آشكار نمي بينند، اما دلها با ايمان درست او را در مي يابند.(5)

از بيان ايشان استفاده مي شود كه منظور از وجه خدا، صورت جسمي او نيست بلكه منظور رحمت و فيض و فضل خداست كه در عالم ظهور دارد و منظور از نظر كردن به وجه خدا، ديدن با چشم ظاهري و چشم سر نيست. بلكه ديدن و درك كردن رحمت او با قلب و دل است. همچنانكه در آيه شريفه ديگري كه يكي از نعمت هاي الهي در مورد بهشتيان را ديدن پروردگار مي داند، منظور ديدن رحمت او با دل و قلب است: «إِلي‏ رَبِّها ناظِرَةٌ»(6)؛آنها فقط به ذات پاك پروردگارشان مي‏نگرند. در اينجا هم مسلما منظور اين نيست كه به جسم و صورت خدا نگاه مي كنند. بلكه نگاهي با چشم دل و از طريق شهود باطن، نگاهي كه آنها مجذوب آن ذات بي‏مثال، و آن كمال و جمال مطلق مي‏كند، و لذتي روحاني و توصيف ناپذير به آنها دست مي‏دهد كه يك لحظه آن از تمام دنيا و آنچه در دنيا است برتر و بالاتر است. در بعضي از روايات كه در تفسير اين آيه آمده است مي‏خوانيم: آنها نظر به رحمت خداوند و نعمت او و ثواب او مي‏كنند. چرا كه نگاه به اينها نيز نگاه به ذات مقدس او است.(7)

بنابراين منظور روايت از اينكه شهيد به وجه الله نظر مي كند، اين است كه چون شهيد با كشته شدن در راه خدا به بالاترين درجه و مقام مي رسد، پرده ها و حجاب ها كنار مي رود و توفيق ملاقات با پروردگار و رضوان الهي را مي يابد و با چشم دل مي بيند كه رحمت و فيض و رضوان الهي شامل حال او شده است.

پي نوشت ها:

1. شيخ حر عاملي، وسايل الشيعه، انتشارات آل البيت، ج15، ص16.

2. فتح(48)آيه10.

3. بقره(2)آيه115.

4. نهج البلاغه، خطبه 179.

5. جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، انتشارات اسراء، ج6، ص263.

6. قيامه(75)آيه23.

7. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات اسلاميه، ج‏25، ص 303.

اسراء/104: بنی اسرائیل به شهادت آیات قرآن، وارث زمین های فرعونیان شدند
این كه در برهه ای خاص عده ای تحت عنوان بنی اسرائیل به سرزمین خاصی برای سكونت دعوت شدند، موجب اثبات حق حاكمیت نمی شود ...

  در تفسیر آیه 104 سوره اسراء آمده است: بنی اسرائیل به شهادت آیات قرآن، وارث زمین های فرعونیان شدند(مصر و شام) و هم مالك سرزمین فلسطین.  

پس چرا امروزه اسراییلی ها را غاصب سرزمین فلسطین می نامیم ؟

در پاسخ به این سوال می توان گفت:

این كه در برهه ای خاص عده ای تحت عنوان بنی اسرائیل به سرزمین خاصی برای سكونت دعوت شدند، موجب اثبات حق حاكمیت نمی شود،به علاوه در عهد پیامبری حضرت موسی علیه السلام پیروان حضرت از طرف خدای متعال مامور به سكونت در سرزمین مصر و شام شدند و البته می دانیم كه بعد از رسالت حضرت عیسی علیه السلام به پیامبری بعد از حضرت موسی علیه السلام مطابق با تكلیف الهی پیروان حضرت موسی می بایست به آیین حضرت عیسی برگشته و موظف به پیروی از دین مسیحیت شوند و به طور معمول چیزی به نام  دین یهود و اسرائیل  نبایستی باقی می ماند تا به استناد آن بخواهیم حق حاكمیتی برای آنان قایل شویم در حالی كه عده ای تحت همین نام و عنوان كه امروز داعیه میراث داری آن سرزمین ها را دارنداز اقصی نقاط عالم جمع شده به این سرزمین مهاجرت كردند مهاجرانی كه ادعای میراث داری دارند موجب آوارگی فلسطینی یانی شدند كه سابقه سكونت هزاران ساله در این سرزمین را دارند.این فاصله چند هزار ساله از زمان بنی اسرائیل تا به كنون را چگونه می توان به هم متصل كرد؟

در هر حال این توضیحات لازم است:

اولا قوم بنیاسراییل حدود سه هزار سال پیش در بخشی از سرزمین فلسطین سكنا گزیدند، اما فلسطین قبل از تاریخ یهود نیز فلسطین بوده است. اگر ملاك قدمت باشد، این سرزمین متعلق به حضرت ابراهیم (ع) است كه به تعبیر قرآن، نه یهودی بود و نه نصرانی، بلكه موحد و اول مسلم بود. انبیای دیگری نیز در فلسطین به دنیا آمده و همان جا به انجام رسالت پرداختند و آخرین پیامبر اولی العزمی كه برای قوم بنیاسرائیل آمده است، حضرت مسیح علیه السلام است. پس،به هیچ شكلی حق  خاصی برای یهودیان در مالكیت این سرزمین توجیه نمی شود.

در نتیجه سرزمین فلسطین متعلق به فلسطینیان است،چه مسلمان باشند و چه مسیحی و چه یهودی و هیچ دلیلی وجود ندارد كه در میان تمامی سرزمین ها و كشورهای دنیا، یك سرزمین خاص و متعلق به یهودیان باشد. در ضمن بنیاسرائیل فقط یك قوم در میان همهفلسطینیها بودند كه قبل از حضرت موسی (ع) نیز وجود داشتند. برخی متدین بودند، برخی به حضرت موسی (ع) و انبیای بعدی گرویدند، برخی كافر شدند، برخی انبیای الهی را به قتل رساندند و ... .

ثانیا اگر قرار باشد جهت تعیین مالكیت یك سرزمین به تاریخ گذشته برگردیم، چرا باید این تاریخ به زمان یهودیان متوقف گردد؟ فلسطین قبل از حضرت موسی (ع) نیز وجود داشته و متعلق به مردم آن بوده است. حتی حضرت ابراهیم (ع) نیز در آن سرزمین به دنیا آمده و حضور داشته است. پس اگر قرار باشد سرزمین به "امت" تعلق داشته باشد و نه ملت، این امت حضرت ابراهیم (ع) بودند كه زمانی به دین ایشان، زمانی به دین حضرت موسی (ع) و زمانی به دین حضرت عیسی (ع) و در آخر نیز مسلمان شدند.

ثالثا در ضمن چه دلیلی وجود دارد كه "بنی اسرائیل" حتماً یهودی باشند؟! اسرائیل یك شخص بود(نام ديگر حضرت يعقوب ) و بنی اسرائیل به اولاد آن شخص گفته میشود، خواه یهودی باشند و خواه مسلمان. و چه كسی گفته است كه یهودیان مهاجر از كشورهای دیگر اولاد بنیاسرائیل هستند؟

 رابعا طبق كدام قانون بینالملل یا فرهنگ ملی و یا ... هر منطق دیگری، یك عده میتوانند از كشور هایی چون آمریكا، روسیه، آلمان، فرانسه، انگلیس و سایر نقاط زمین به  سرزمینی دیگر مهاجرت كنند و مدعی شوند كه چون دین ما یهودی است، اینجا سرزمین ما است؟!

اما آنان اگر میخواهند راجع به قوم بنیاسرائیل و مالكیت آنها بر سرزمین فلسطین به قرآن كریم استناد كنند (پس از توجه به نكات فوق كه قوم بنی اسراییل الزاماً یهودیها نیستند) لازم است دقت كنند كه قرآن كریم سخنان بسیاری راجع به قوم بنیاسراییل دارد و از جمله آن كه اگر واقعاً یهودی بودند،باید مسیحی میشدند،نه این مكرر به قتل او كمر همت ببندند و به همین دلیل ملعون خوانده شدند:

"لُعِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ بَني‏ إِسْرائيلَ عَلي‏ لِسانِ داوُدَ وَ عيسَي ابْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ" (1)

یعنی: كساني از بني اسرایيل كه كافر شدند،به زبان داوود و عيسي بن مريم،لعنت شدند، اين بدان (سبب‏) بود كه سركشي كردند و از حد گذشتند.

و اما سرزمین های مصر و شام امروزه در دست اسرائیل نیست و با توجه به مطالب بالا،پاسخ سوال های دیگر پرسش خود به خود روشن می شود.

پی نوشت ها :

1. سوره مائده، آیه 78.

آيا درست است كه قرآن مي گويد يونس نبي را ماهي بلعيد و در شكم ماهي ...؟
ماجراي يونس بدون شك يك اعجاز است، و اين نخستين اعجازي نيست كه در قرآن با آن روبرو مي‏شويم ...

آيا اين درست است كه قرآن مي گويد يونس نبي را ماهي بلعيد و در شكم ماهي زندگي مي كرد؟

آيا اين با علم امروزي در تناقض نيست؟

اصولا با توجه به اينكه مي دانيم در قرآن به مسائل علمي بسياري اشاره شده، آيا مي توان به قراين علمي قرآن براي اثبات رسالت پيامبر اكرم تكيه كرد؟ اگر مواردي از تناقض بين علم امروزي و آنچه در قرآن آمده به وجود آمد، تكليف چيست؟

ماجراي يونس بدون شك يك اعجاز است، و اين نخستين اعجازي نيست كه در قرآن با آن روبرو مي‏شويم، همان خدايي كه ابراهيم(ع) را در دل آتش سالم نگه داشت، و حضرت موسي و بني اسرائيل را با ايجاد جاده‏هاي خشك در وسط دريا از غرقاب نجات داد، و حضرت نوح(ع) را به وسيله كشتي ساده‏اي از آن طوفان عظيم و گسترده رهايي بخشيد، و سالم به زمين فرود آورد، خدايي كه شتر حضرت صالح را از دل سنگ بيرون آورد، همان خداوند قدرت دارد كه بنده‏اي از بندگان خاصش را مدتي در شكم ماهي عظيمي سالم نگه دارد.

البته وجود چنين ماهيهاي بزرگ در گذشته و امروز مطلب عجيبي نيست، هم اكنون، ماهيهاي عظيمي به نام" بالن" موجود است كه بيش از 30 متر طول‏

دارد و بزرگترين حيوان روي زمين است و جگر او بالغ بر يك تن مي‏شود!

در همين سوره داستانهاي انبياي پيشين را خوانديم كه به طرز اعجازآميزي از چنگال بلاها رهايي يافتند و يونس آخرين آنها در اين سلسله است.(1)

البته ممكن است كه خود آن ماهي هم وجودي اعجاز گونه داشته و غيراز ماهي هاي شناخته شده بوده باشد.

پي نوشت:

1. تفسير نمونه، ج‏19، ص 165.

درتفسیر(نمونه) آمده ودرافواه عموم رایج است (كه این كارگاه...
او مشغول ساختن كشتي بود و هر زمان گروهي از اشراف قومش بر او مي‏گذشتند او را مسخره مي‏كردند ...

درآیات قرآن اشاره به محل ساخت كشتی توسط حضرت نوح علیه السلام نشده. اما ؛ آیا هم چنان كه درتفسیر(نمونه) آمده ودرافواه عموم رایج است (كه این كارگاه دروسط بیابان بوده وتمسخر مردم " مستكبران " هم ازاین بابت بوده ) با عدالت خداوند دربه آزمایش گذاردن عقلها وانسان ها درتضاد نیست ؟ مگرقبول كنیم كه ان قوم به عنوان یك تمدن و فرهنگ در كنار رودخانه زندگی می كردند (شواهدتاریخی بین النهرین را نشانه رفته اند) و با كشتی و تردد روی آب آشنابوده اند. اما ساخت كشتی با آن عظمت زمینه تمسخر را بر ایشان فراهم كرده بود استوار و مذموم است

« وَ أُوحِيَ إِلي‏ نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلاَّ مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ

 وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ  وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ (1)

 به نوح وحي شد كه جز آنها كه (تا كنون) ايمان آورده‏اند. ديگر هيچكس از قوم تو ايمان نخواهد آورد بنا براين از كارهايي كه مي‏كنند غمگين مباش،

 و (اكنون) در حضور ما و طبق وحي ما كشتي بساز و در باره آنها كه ستم كردند شفاعت مكن كه آنها غرق شدني هستند.

 او مشغول ساختن كشتي بود و هر زمان گروهي از اشراف قومش بر او مي‏گذشتند او را مسخره مي‏كردند، (ولي نوح) گفت اگر ما را مسخره مي‏كنيد ما نيز شما را همين گونه مسخره خواهيم كرد.

منظور از كلمه" اعيننا" (در برابر ديدگان ما) اشاره به اين است كه تمام تلاشها و كوششهاي تو در اين زمينه در حضور ما است، بنا بر اين با فكر راحت به كار خويش ادامه ده، طبيعي است اين احساس كه خداوند حاضر و ناظر است و محافظ و مراقب مي‏باشد به انسان هم توان و نيرو مي‏بخشد، و هم احساس مسئوليت بيشتر. و از كلمه" وحينا" چنين بر مي‏آيد كه نوح چگونگي ساختن كشتي را نيز از فرمان خدا مي‏آموخت، و بايد هم چنين باشد. زيرا نوح پيش خود نمي‏دانست ابعاد عظمت طوفان آينده چه اندازه است. تا كشتي خود را متناسب با آن بسازد، و اين وحي الهي بود كه او را در انتخاب بهترين كيفيتها ياري مي‏كرد.

 اما قوم نوح به جاي اينكه يك لحظه با مساله دعوت نوح به طور جدي بر خورد كنند و حد اقل احتمال دهند كه ممكن است اين همه اصرار نوح ع و دعوتهاي مكررش از وحي الهي سرچشمه گرفته، و مسئله طوفان و عذاب حتمي باشد، باز همانطور كه عادت همه افراد مستكبر و مغرور است به استهزاء و مسخره ادامه دادند:" و هر زمان كه گروهي از قومش از كنار او مي‏گذشتند و او و يارانش را سر گرم تلاش براي آماده ساختن چوبها و ميخها و وسائل كشتي سازي مي‏ديدند مسخره مي‏كردند و مي‏خنديدند و مي‏گذشتند.

مي‏گويند اين گروه‏هاي اشراف قوم نوح هر دسته نوعي استهزاء كه مايه خنده و تفريح بود براي خود انتخاب مي‏كردند.

يكي مي‏گفت: اي نوح مثل اينكه دعوي پيامبري نگرفت آخر سر، نجار شدي! ...

ديگري مي‏گفت: كشتي مي‏سازي بسيار خوب، دريايش را هم بساز! هيچ آدم عاقل ديده‏اي در وسط خشكي كشتي بسازد؟! ...

بعضي ديگر شايد مي‏گفتند: اوه كشتي به اين بزرگي براي چه مي‏خواهي، لا اقل كوچكتر بساز، كه اگر بخواهي به سوي دريا بكشي براي تو ممكن باشد! مي‏گفتند و قاه قاه مي‏خنديدند و مي‏گذشتند و اين موضوع در خانه‏ها و مركز كارشان به اصطلاح سوژه بحثها بود، و با يكديگر در باره نوح و كم فكري پيروانش سخن مي‏گفتند!: پير مرد را تماشا كن آخر عمري به چه روزي افتاده است؟ حالا مي‏فهميم كه اگر به سخنان او ايمان نياورديم حق با ما بود. اصلا عقل درستي ندارد. و اما نوح با استقامت فوق العاده‏اي كه زائيده ايمان است با جديت فراوان به كار خود ادامه مي‏داد، و بي‏اعتنا به گفته‏هاي بي‏اساس اين كوردلان از خود راضي به سرعت پيشروي مي‏كرد، و روز به روز اسكلت كشتي آماده‏تر و مهياتر مي‏شد، فقط گاهي سر بلند مي‏كرد و اين جمله كوتاه و پر معني را به آنها مي‏گفت:

" اگر امروز شما ما را مسخره مي‏كنيد ما هم همين گونه در آينده نزديكي شما را مسخره خواهيم كرد.آن روز كه شما در ميان طوفان سرگردان خواهيد شد و سراسيمه به هر سو مي‏دويد و هيچ پناهگاهي نخواهيد داشت و از ميان امواج فرياد مي‏كشيد و التماس مي‏كنيد كه ما را نجات ده آري آن روز مؤمنان بر افكار شما و غفلت و جهل و بي‏خبريتان مي‏خندند.(2)

بدون شك كشتي نوح يك كشتي ساده‏اي نبود و با وسائل آن روز به آساني و سهولت پايان نيافت، كشتي بزرگي بود كه بعلاوه بر مؤمنان راستين يك جفت از نسل هر حيواني را در خود جاي مي‏داد و آذوقه فراواني كه براي مدتها زندگي انسانها و حيوانهايي كه در آن جاي داشتند حمل مي‏كرد، چنين كشتي با چنين ظرفيت حتما در آن روز بي‏سابقه بوده است، به خصوص كه اين كشتي بايد از دريايي به وسعت اين جهان با امواجي كوه پيكر سالم بگذرد و نابود نشود، لذا در بعضي از روايات مفسرين مي‏خوانيم كه اين كشتي هزار دويست ذراع طول و ششصد ذراع عرض داشت. (هر ذراع حدود نيم متر است).

در قرآن آمده كه حضرت نوح 950 سال قومش را به توحید دعوت كرد اما جز اندكی ایمان نیاوردند و این ساخت كشتی و طوفان و غرق شدن كافران بعد از این دعوت و اتمام حجت بوده است. در قرآن در ادامه رسالت و ماموريت نوح براي دعوت قومش سخناني از زبان خود او، هنگامي كه به پيشگاه پروردگار شكايت مي‏برد، نقل شده است از جمله این آیه شریفه:

« وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً»(3)

" خداوندا! من هر زمان آنها را دعوت كردم كه ايمان بياورند تا تو آنها را مشمول آمرزش خود قرار دهي، آنها انگشتان خويش را در گوشهاي خود قرار داده، و لباسهايشان را بر خود پيچيدند و در مخالفت و عدم ايمان اصرار ورزيدند و شديدا استكبار كردند"

گذاشتن انگشت در گوشها براي اين بوده كه صداي حق را نشنوند و پيچيدن لباس بر خويشتن يا به اين معني است كه لباس بر سر مي‏انداختند تا پشتوانه‏اي براي انگشتان فرو كرده در گوش باشد و كمترين امواج صوتي به پرده صماخ آنها نرسد، و از آنجا كه پيامي به مغز منتقل نگردد! و يا مي‏خواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قيافه ملكوتي نوح اين پيامبر بزرگ بيفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنيدن باز ماند و هم چشم از ديدن. اين راستي حيرت‏انگيز است كه انسان به اين مرحله از عداوت و دشمني با حق برسد كه حتي اجازه ديدن و شنيدن و انديشيدن را به خود ندهد.

اصولا ساختمان انسان چنين است كه اگر در مسير باطل آن قدر پيش برود كه ريشه‏هاي فساد در وجود او مستحكم گردد، و در اعماق وجودش نفوذ كرده به صورت طبيعت ثانوي در آيد نه دعوت مردان خدا در او اثر مي‏بخشد، و نه پيامهاي رساي الهي فايده‏اي مي‏دهد.

از این آیه استفاده می شود كه يكي از عوامل مهم بدبختي قوم نوح استكبار و غرور بود، زيرا خود را بالاتر از اين مي‏ديدند كه در برابر انساني مانند خود هر چند نماينده خدا باشد و قلبش كانون علم و دانش و تقوا سر تسليم فرود آورند، اين كبر و و غرور هميشه يكي از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آن را در تمام طول تاريخ بشر در زندگي افراد بي‏ايمان مشاهده مي‏كنيم.

مستكبران خود خواه هميشه مسائل جدي را كه در مسير خواسته‏ها و هوسها و منافع آنها نيست به بازي و شوخي مي گيرند. و بهمين دليل مسخره كردن حقايق مخصوص آنچه مربوط به زندگي مستضعفان است جزئي از زندگي آنها را تشكيل مي دهد، آنها براي رنگ و آب دادن به جلسات پر گناه خود دنبال فرد با ايمان تهي دستي ميگردند كه او را به اصطلاح ملعبه و مضحكه سازند.

و اگر در مجالس خود دست‏رسي به چنين افراد پيدا نكنند فرد يا افرادي از آنها را غيابا سوژه سخن قرار داده و مي‏گويند و مسخره مي‏كنند و مي‏خندند.

به هر حال اين گروه عصيانگر و لجوج بايد مجازات شوند، مجازاتي كه جهان را از لوث وجود آنها پاك كند و مؤمنان را براي هميشه از چنگالشان رها سازد، فرمان غرق شدن آنها صادر شده است، ولي هر چيز وسائلي مي‏خواهد، نوح بايد كشتي مناسبي براي نجات مؤمنان راستين بسازد تا هم مؤمنان در مدت ساختن كشتي در مسير خود ورزيده‏تر شوند و هم بر غير مؤمنان به اندازه كافي اتمام حجت گردد.(4)

بنابراین اینكه قوم نوح در ساختن كشتی او را مسخره می كردند. بخاطر استكبار خودشان بوده كه دعوت او را نپذیرفتند و خداوند سالها به آنها مهلت داد. ولی بر ایمانشان نیفزود. و این مطلب چیزی نیست كه با آزمایش الهی در تضاد باشد.

هم چنین  تمسخر قوم نوح فقط به خاطر ساختن كشتی در آن مكان نبود بلكه قبل از ساختن كشتی او را مورد آزار و اذیت و توهین خود قرار می دادند.

پی نوشت ها:

1. هود(11)آیه36-38.

2.آیت الله مكارم، تفسير نمونه،انتشارات اسلامیه، ج‏9، ص: 92.

3. نوح(71)آیه 7.

4.تفسير نمونه، ج‏25، ص: 65.

آیات قرآنی ای كه در مورد اقتصاد بحث نموده اند
« وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ...

خواهشمندم كه برایم آیات قرآنی ای كه در مورد اقتصاد بحث نموده اند و همچنین یك كتاب خوب درباره تفسیر آیات قرآنی ای كه درباره اقتصاد اند را به اینجانب معرفی نمایید كه لطفا تفسیرش روان باشد

              در پاسخ به سوال اول شما به تعدادی از آن آیات اشاره می كنیم :

1- « وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلي‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ؛ (1 ) (و بياد آوريد) هنگامي كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا اين سرزمين را شهر امني قرار ده، و اهل آن را- آنها كه ايمان به خدا و روز بازپسين آورده‏اند- از ثمرات (گوناگون) روزي ده (ما اين دعاي ابراهيم را به اجابت رسانديم و مؤمنان را از انواع بركات بهره‏مند ساختيم). اما به آنها كه كافر شدند بهره كمي خواهيم داد، سپس آنها را به عذاب آتش مي‏كشانيم و چه بد سر انجامي دارند.» 

در اين آيه حضرت ابراهيم(ع) دو درخواست مهم از پروردگار براي ساكنان اين سرزمين مقدس مي‏كند كه دومين تقاضايش در این آیه آمده است كه:" اهل اين سرزمين را- آنها كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده‏اند- از ثمرات گوناگون روزي ببخش" (وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).               

جالب اين كه حضرت ابراهيم نخست تقاضاي" امنيت" و سپس درخواست" مواهب اقتصادي" مي‏كند، و اين خود اشاره‏اي است به اين حقيقت كه تا امنيت در شهر يا كشوري حكم فرما نباشد فراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست!.(2)

وَ لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَي الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ (3) و اموال يكديگر را به باطل (و ناحق) در ميان خود نخوريد! و براي خوردن بخشي از اموال مردم به گناه، (قسمتي از) آن را (به عنوان رشوه) به قضات ندهيد، در حالي كه مي‏دانيد (اين كار، گناه است)!

اين آيه اشاره به يك اصل كلي و مهم اسلامي مي‏كند كه در تمام مسائل اقتصادي حاكم است، و به يك معني مي‏شود تمام ابواب فقه اسلامي را در بخش اقتصاد، زير پوشش آن قرار داد، و به همين دليل فقهاي بزرگ ما در بخش هاي زيادي از فقه اسلامي به اين آيه تمسك مي‏جويند، مي‏فرمايد:" اموال يكديگر را در ميان خود به باطل و ناحق نخوريد"

در اين كه منظور از" باطل" در اينجا چيست، تفسيرهاي مختلفي ذكر كرده‏اند، بعضي آن را به معني اموالي كه از روي غصب و ظلم به دست مي‏آيد دانسته‏اند.

و بعضي اشاره به اموالي كه از طريق قمار و مانند آن فراهم مي‏گردد.

و بعضي آن را اشاره به اموالي مي‏دانند كه از طريق سوگند دروغ (و انواع پرونده‏سازي‏هاي دروغين به دست مي‏آيد).

ولي ظاهر اين است كه مفهوم آيه عموميت دارد و همه اين مسائل و غير اينها را شامل مي‏شود، زيرا" باطل" كه به معني زايل و از بين رونده است، همه را در بر مي‏گيرد،

بنا بر اين هر گونه تصرف در اموال ديگران از غير طريق صحيح و به ناحق مشمول اين نهي الهي است.(4) 

3- « وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً وَ ارْزُقُوهُمْ فِيها وَ اكْسُوهُمْ وَ قُولُوا لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفاً - وَ ابْتَلُوا الْيَتامي‏ حَتَّي إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفي‏ بِاللَّهِ حَسِيباً؛ (5 ) و اموال خود را كه خداوند وسيله قوام زندگي شما قرار داده به دست سفيهان ندهيد و از آن، به آنها روزي دهيد، و لباس بر آنها بپوشانيد و سخن شايسته به آنها بگوئيد. - و يتيمان را بيازمائيد تا هنگامي كه به حد بلوغ برسند، (در اين موقع) اگر در آنها رشد (كافي) يافتيد اموالشان را به آنها بدهيد، و پيش از آنكه بزرگ شوند اموال آنها را از روي اسراف نخوريد، و هر كس (از سرپرستان) بي نياز است (از برداشت حق الزحمه) خودداري كند و آن كس كه نيازمند است به طرز شايسته (و مطابق زحمتي كه مي‏كشد) از آن بخورد، و هنگامي كه اموال آنها را به آنها مي‏دهيد شاهد بر آنها بگيريد (اگر چه) خداوند براي محاسبه كافي است.

4- « يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ؛ (6 ) درباره شراب و قمار از تو سؤال مي‏كنند، بگو:" در آنها گناه و زيان بزرگي است، و منافعي (از نظر مادي) براي مردم در بر دارد، (ولي) گناه آنها از نفعشان بيشتر است. و از تو مي‏پرسند چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از ما زاد نيازمندي خود." اين چنين خداوند آيات را براي شما روشن مي‏سازد، شايد انديشه كنيد.»

اما در پاسخ به سوال دوم شما عرض كنیم شما می توانید به تفسیر نمونه آیت ا... مكام شیرازی و المیزان علامه طباطبایی در ذیل آیات اقتصادی مراجعه نمایید كه تفاسیر و مطالب مناسبی هم بیان می نمایند.

البته یك سری كتاب های خوبی از شهید مطهری هم در این زمینه نوشته شده است كه برای شما قابل استفاده است: علل گرايش به مادّيگري‏ - مسئله ربا و بانك به ضميمه بيمه‏ - نظري به نظام اقتصادي اسلام‏.

پی نوشت:  

 1.بقرة(2) آيه 126.

 2.مكارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه ،ناشر دار الكتب الإسلامية،تهران،سال 1374 ش،نوبت اول،ج‏1،ص 452.

3.بقرة (2) آيه 188.

4.مكارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه ،ناشر دار الكتب الإسلامية،تهران،سال 1374 ش،نوبت اول، ج‏2، ص 4.

5.نساء (4) آيات 5 تا 6.

6. بقرة (2) آيه 219 .

هرکس محبت امام علی(ع) را داشته باشد اهل نجات و رستگاری است؟
امام فرمود: آیا دین غیر از دوست داشتن (مظاهر حق) و دشمن داشتن (مظاهر باطل) است؟

 آیا این درست است كه گفته می شود كه حتی اگر فردی پیرو هر دینی باشد. اما محبت امام علی(ع) را داشته باشد اهل نجات و رستگاری است؟و آیا محبت به ایشان چیزی غیر از پیروی از راه و رسم ایشان است و یا اگر فردی فقط ایشان را به دلیل شجاعتشان دوست بدارد باز هم اهل رستگاری است؟

محبت اكسیر عجیبی است كه محب را به رنگ محبوب در می آورد و به همین جهت است كه در روایت آمده:

امام باقر از یكی از اصحابش پرسید: چرا پاهایت را غلاف پیچ كرده ای؟

جواب داد: همه راه را به شوق زیارت شما بر شتری لاغر آمده ام و پاهایم به خاطر لاغری مركب زخم شده و آن ها را غلاف پیچ كرده ام ؛ بعد برای لحظاتی سرش را به زیر انداخت و سپس عرض كرد:

فدایت شوم گاهی كه با خود خلوت می كنم ، شیطان مرا به خاطر زیادی گناهانم به یاس از رحمت خدا سوق می دهد و من به محبتی كه به شما دارم ، امیدوار می شوم ( آیا این محبت مرا نفع می رساند)؟

امام فرمود: آیا دین غیر از دوست داشتن (مظاهر حق) و دشمن داشتن (مظاهر باطل) است؟ سپس امام این آیات را تلاوت كرد: "حبب الیكم الایمان =خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهايتان زينت بخشيده، و (به عكس) كفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است كساني كه داراي اين صفاتند هدايت يافتگانند! "(1) ، "یحبون من هاجر الیهم = كساني را كه به سويشان هجرت كنند دوست مي‏دارند "(2) و "ان كنتم تحبون الله (3) = اگر خدا را دوست مي‏داريد، از من پيروي كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است." (4)

بنا بر روایت دیگر از امام صادق (ع) سؤال شد: این كه ما خود و فرزندانمان را به نام شما و پدرانتان نامگذاری می كنیم ، فایده ای هم برای آخرت ما دارد؟

امام فرمود: آری به خدا قسم و مگر دین جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟خدا می فرماید : اگر خدا را دوست مي‏داريد، از من پيروي كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده مهربان است. (5)

علی بن ابی طالب مظهر و نمود حق و خلاصه رسول الله است كه اشرف كائنات و برگزیده ترین بنده خداست و بعد از پیامبر  ، راه و رسم و خلق و خو و ایمان و عقیده و عمل ایشان، در علی بن ابی طالب نمود می یابد.

كسی كه آگاهانه و از سر معرفت  به علی بن ابی طالب عشق بورزد ، عاشق حق مطلق و همه مظاهر حق است و چنین كسی  به تناسب حقیقت و درجه محبتش ، به رنگ و خلق و خوی علی در می آید و پیرو راه و رسم و عقیده و عمل علی می شود و مگر ایمان غیر این است؟

محبت به فرد اگر محب را به پیروی و همرنگی با محبوب وا ندارد ، محبت نیست و فقط ادعای محبت است.

البته گروهی هم بوده و هستند كه یك علی خیالی در ذهن خود ساخته اند كه با علی حقیقی وجه مشابهتی ندارد و مدعی عشق به علی هستند و یا علی مددشان گوش فلك را كر كرده است؛ اما رنگی از علی بن ابی طالب در آنان نیست. اینان محب موجود موهوم ذهن خویش هستند نه محب علی و این موجود موهوم ذهنی هم دردی از آنان دوا نخواهد كرد.

بنا بر این علی خودش مظهر دین و حق و حقیت و راه است و محب علی كسی است كه به دین و عقیده و راه و روش علی است و گر نه ، محب نیست. علی عاشق توحید و عاشق رسول الله و عاشق عمل صالح و مشتاق لقای خدا بود و دوستدار علی نمی تواند دوستدار اینها نباشد و اگر نباشد ، دیگر دوستدار علی نیست.

علی از منكران توحید و معاد و منكران نبوت رسول خدا و پیروان غاصبان حق اهل بیت بعد از رسول خدا بیزار بود و مگر می شود محب علی بود و در عین حال مشرك یا منكر نبوت رسول خدا یا پیرو كسانی بود كه بعد از رسول خدا اهل بیت آن حضرت را به قهر راندند؟

اما این كه فردی حضرت علی را فقط به خاطر شجاعتش یا یتیم نوازی اش و ... ، دوست بدارد ، این محبت هم كه رشحه ای از حق است ، برای او مفید است و امید است عنایت خدا شاملش شود و وجوه دیگر علی بن ابی طالب را هم بشناسد و دوست بدارد. مثل چنین كسی مثل كسی است كه  مثلا زكات می دهد ولی دیگر واجبات را انجام نمی دهد. او میزان زكاتش سنگین و بقیه میزان هایش سبك است و امید است عنایت خدا شاملش شود و بقیه میزان هایش هم سنگین گردد.

بالاخره او نسبت به كسی كه زكات هم نمی دهد ، یك پله جلو است.

پی نوشت ها:

1. حجران (49) آیه 7.

2. حشر (59) آیه 9.

3. آل عمران (3) آیه 31. 

4. محدث نوری ، مستدرك الوسائل ، - ، قم ، آل البیت ، 1408 ق ،  ج12 ، ص 226.

5. همان ،   ج 15 ، ص 128. 

آیا سیاست جزء دین هست؟
« وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين»

آیا سیاست جزء دین هست؟  چند آیه از قرآن میشه برام ذكر كنید ؟

                  جامعيت قرآن كريم از جمله ويژگي هاي قرآن است كه مورد قبول همگان است. در قرآن كريم از مباحث و موضوعات مختلفي بحث شده است كه نشان از گستردگي و عمق والاي معارف آن است. يكي از مباحثي كه در قرآن كريم به آن اهميت خاصي داده شده مباحث سياسي است. مباحثي مانند ضرورت تشكيل دولت و حكومت، روابط بينالملل و... از مباحثی سیاسی است كه در بعضی آیات قرآن آمده است:

ضرورت تشكيل حكومت؛ یكی از اهداف بعثت انبیاء اقامه قسط و عدل است:

« لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ »(1) ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب و ميزان نازل كرديم، تا مردم قيام به عدالت كنند...

دين براي گسستن زنجيرههاي اسارت انسان و تأمين آزادي بشر است « وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِم...»(2)  و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمي‏دارد.

دين براي نجات مستضعفان از چنگال ظالمان و ستمگران و پايان دادن به دوره سلطه آنها است.

« وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين»(3) اراده ما بر اين قرار گرفته است كه به مستضعفين نعمت بخشيم، و آنها را پيشوايان و وارثين روي زمين قرار دهيم.

 بديهي است اين هدف هاي بزرگ بدون تشكيل حكومت امكانپذير نيست. و اگر دين از سياست جدا شود بازوي اجرائي خود را به كلي از دست ميدهد.

بعضی پیامبران الهی با اینكه مقام معنوی و الهی داشتند حكومت هم تشكیل دادند مانند حضرت سلیمان كه از خداوند چنین در خواست كرد:« قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي»(4)(سلیمان)گفت: پروردگارا مرا ببخش، و حكومتي به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد.

از این آیه معلوم می شود كه داشتن يك حكومت نيرومند با امكانات مادي فراوان و اقتصاد گسترده و تمدن درخشان هرگز منافاتي با مقامات معنوي و ارزشهاي الهي ندارد و نشان می دهد سیاست و تشكیل حكومت جزء دین است.

بنابراین قرآن مجيد تشكيل حكومت را امري ضروري ميداند و انديشه سياسي خويش را در عاليترين شكل ممكن مطرح نموده است، يعني در نهايت، جهانداري صالحان و دولت كريمه اسلامي را، دولت آرماني و نهايي اسلامي ميداند: « وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (5)

قرآن و روابط بين الملل

« لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ »(6)

 خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند، نهي نميكند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.

در تفسیر نمونه ذیل این آیه چنين آمده: از اين آيات يك اصل كلي و اساسي در چگونگي رابطه مسلمانان با غير مسلمين استفاده مي‏شود، نه تنها براي آن زمان كه براي امروز و فردا نيز ثابت است، و آن اينكه مسلمانان موظفند در برابر هر گروه و جمعيت و هر كشوري كه موضع خصمانه با آنها داشته باشند و بر ضد اسلام و مسلمين قيام كنند، يا دشمنان اسلام را ياري دهند سرسختانه بايستند، و هر گونه پيوند محبت و دوستي را با آنها قطع كنند.اما اگر آنها در عين كافر بودن نسبت به اسلام و مسلمين بي‏طرف بمانند و يا تمايل داشته باشند، مسلمين مي‏توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند البته نه در آن حد كه با برادران مسلمان دارند، و نه در آن حد كه موجب نفوذ آنها در ميان مسلمين گردد.(7)

دسته مهمی از آیات قرآن در مورد رابطه مسلمانان با كفار و نهی از دوستی با آنها می باشد كه این آیات هم مربوط به امر سیاست اسلام است و رابطه و دوستی نداشتن با كفار را مورد تاكید قرار می دهد:

 « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ»(8) اي كساني كه ايمان آورديد به جاي مؤمنان، كافران را وليّ خود قرار ندهيد.

 «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً»(9) و خداوند تا ابد اجازه نداده كه كافران كمترين تسلطي بر مؤمنان داشته باشد.

علامه طباطبايي ذيل اين آيه ميفرمايد: اگر ما كفار را اولياي خود بگيريم، خواه ناخواه با آنان امتزاج(وارتباط) روحي پيدا كردهايم، امتزاج روحي هم ما را ميكشاند به اينكه رام آنان شويم و از اخلاق و ساير شئون حياتي آنان متأثر گرديم.(10)

بنابراین از این دسته آیات و آیات دیگر كه همراهی دین و سیاست را ثابت می كند نتیجه می گیریم كه:

 دين مجموعه‏اي از اندرزها و نصايح و يا مسائل مربوط به زندگي شخصي و خصوصي نيست، دين مجموعه‏اي از قوانين حيات و برنامه فراگيري است كه تمام زندگي انسانها مخصوصا مسائل اجتماعي را در بر مي‏گيرد و اگر پيامبر اسلام ص موفق شد اين آئين آسماني را با سرعت در جهان گسترش دهد دليل آن اين بود كه در اولين فرصت دست به تاسيس حكومت زد، و از طريق حكومت اسلامي هدفهاي الهي را تعقيب نمود و بعضي از پيامبران ديگر كه نيز چنين توفيقي يافتند، بهتر موفق به نشر دعوت الهي خود شدند، اما آنها كه در تنگنا قرار گرفتند و شرائط به آنها اجازه تشكيل حكومت نداد موفق به كار زيادی نشدند.(11)

پی نوشت ها:

1. حدید(57)آیه25.

2. اعراف(7)آیه157.

3. قصص(28)آیه5.

4. ص(38)آیه35.

5. انبیاء(21)آیه105.

6. ممتحنه(60)آیه8.

7. مكارم شيرازي، تفسير نمونه،دار الكتب الاسلاميه، ج 24، ص 33.

8. نساء(4)آیه144

9. همان،آیه141

10. طباطبايي،محمد حسین، تفسير الميزان، مترجم سيد محمدباقر موسوي، دفتر انتشارات اسلامي، ج 3، ص 236.

11. تفسیر نمونه، ج15، ص420.

سوره های منتسب به امام حسین، امام زمان و پیامبر(علیم السلام)را میخواهم
سوره مباركه فجر منتسب به امام حسين عليه السلام مي باشد.

سوره های منتسب به امام حسین، امام زمان و پیامبر (علیهم الصلاة و السلام) را می خواهم

سوره مباركه فجر منتسب به امام حسين عليه السلام مي باشد ،به دلیل حدیث زیر :

 إقرءوا سورة الفجر فی فرائضكم و نوافلكم فإنها سورة الحسین ابن علی علیهما السلام من قرئها كان مع الحسین علیه السلام یوم القیامة فی درجته من الجنة إن الله عزیز حكیم(1)؛

 سوره فجر را در نمازهای واجب و مستحب تان بخوانید، زیرا این سوره ، سوره حسین بن علی علیهما السلام می باشد . هر كس این سوره را بخواند ،روز قیامت با امام حسین و در درجه ایشان از بهشت می باشد . خدا شكست ناپذیر و حكیم است .

در مورد امام زمان عليه السلام سوره مستقلي منتسب نيست ،ولي آيات متعددي مي باشد كه  هر چند در باره امت هاي پيشين نازل شده اما با توسعه معنا مربوط به زمان ظهور هم مي باشد، از جمله آيه 86 هود :« بقیة الله خیر لكم ان كنتم مومنین... ؛ سرمایه حلالی كه خداوند برای شما باقی گذاشته برای تان بهتر است اگر ایمان داشته باشید»به دلیل حدیث زیر :

"اول ما ینطق به القائم علیه السلام حین خرج هذه الآیة بقیت الله خیر لكم إن كنتم مومنین ثم یقول انا بقیة الله و حجته و خلیفته علیكم(2)؛

نخستین سخنی كه حضرت قائم علیه السلام پس از قیام خود می گوید، این آیه است:"بقیة الله خیر لكم ان كنتم مومنین"سپس می گوید: منم بقیة الله و حجت و خلیفه او در میان شما .

 آیه شریفه 5 قصص:  و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین؛

اراده ما بر این است كه به مستضعفین نعمت بخشیم و آن ها را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم.

در حدیثی از امام علی علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه آمده است :

" هم آل محمد یبعث الله مهدیهم بعد جهدهم فیعزهم و یذل عدوهم(3)؛

این گروه آل محمد هستند. خداوند مهدی آن ها را بعد از زحمت و فشاری كه بر آن ها وارد می شود ،بر می انگیزد و به آن ها عزت می دهد و دشمنان شان را ذلیل می كند.

اما درباره پيامبر گرامي اسلام از آن جا كه آيات قرآن به خود ايشان وحي مي شد، آيات و سوره هايي كه مستقيما ايشان را خطاب قرار داده، مربوط به ايشان است، مانند سوره" كوثر" كه در شأن نزول این سوره آمده است : عاص بن وائل كه از سران مشركان بود، پیامبر را ابتر خواند و سوره كوثر نازل شد و پیامبر را به نعمت های بسیار و كوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند.(4)

 سوره "ضحی"كه درباره شأن نزول این سوره روایات زیادی نقل شده كه از همه روشن تر این روایت است:

"ابن عباس می گوید: پانزده روز گذشت و وحی بر پیامبر نازل نشد. مشركان گفتند: پروردگار محمد او را رها كرده، اگر راست می گوید ،مأموریت او از سوی خداست، باید وحی مرتب بر او نازل می شد . در این جا سوره ضحی نازل شد و به پیامبر دلداری داد و به سخنان آن ها پاسخ گفت.(5)

همچنین سوره های مباركه "طه ، یس ، محمد " كه نام های پیامبر گرامی اسلام هستند، منتسب به  ایشان می باشند.

سوره مباركه انسان هم در شأن حضرت علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شده است.(6)

پی نوشت ها:

1. العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، انتشارات معارف اسلامی، قم ، ج5 ،ص571  .

2. مكارم شیرازی، تفسیر نمونه، انتشارات دارالكتب الاسلامیه، تهران،بازار آزادی، اردیبهشت1363، ج9، ص 204.

3. همان ، ج 16 ،ص 18.

4. همان ، ج27 ،ص  368.

5. همان ، ج27 ،ص95.

6. قرائتی،تفسیر نور،تهران، مركز فرهنگی درس هایی از قرآن،تابستان1385،ج12 ،ص320.

چرا در قرآن به صراحت نیامده است كه خوردن مشروب حرام است.
شراب در همه شریعت ها حرام بوده و در اسلام هم هیچ گاه شراب حلال نبوده كه بعدا حرام شود.

چرا در قرآن به صراحت نیامده است كه خوردن مشروب حرام است و فقط اشاره به سود و ضرر و گناه در آن است . ولی درباره بسیاری از موارد مثل گوشت خوك و مردار و ... به صراحت حرام بودن آن نوشته شده است .

شراب در همه شریعت ها حرام بوده و در اسلام هم هیچ گاه شراب حلال نبوده كه بعدا حرام شود، بلكه حرمت شراب تدریجی و ابتدا به صورت مجمل و بعد با وضوح بیش تر و در نهایت با وضوح كامل و تاكید شدید، بیان شد.

در عرب قبل از اسلام، میگساری بسیار رواج داشت . از عادات شایع عرب بود .متاسفانه در امت ها و ملل دیگر نیز این عادت شوم رواج فراوان دارد . به توجیهات مختلف سعی می شود آن را موجه جلوه دهند.

از آن جا كه اعلام حرمت آن به صراحت و یك باره به احتمال قریب به یقین با انكار عمومی مواجه می شد، قرآن اعلام تدریجی حرمت آن را پیش گرفت و در چهار مرحله آن را بیان نمود :

در مرحله اول فرمود:

و من ثمرات النخیل و الاعناب تتخذون منه سكرا و رزقا حسنا.(1)

در این آیه از شراب در مقابل رزق نیكو نام برد تا از نیكو نبودن آن به طور غیر مستقیم یاد كند .

در مرحله دوم به صورت كلی و مجمل و بدون تبیین و تفصیل گناه و فحشا را حرام شمرد، بدون این كه تصریح كند كه شراب از مصداق های گناه است:

قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم و البغی بغیر الحق.(2)

این آیه در مكه نازل شد . بدون نام بردن از شراب خواری و اعلام مشتمل بودن آن بر گناه ، به صورت كلی هر آنچه گناه و فحشا باشد، حرام اعلام كرد.

در این آیه و آیات دیگر كه عنوان گناه و فحشا حرام شده، هر كاری كه مخالف فرمان خدا و تجاوز به حریم عبودیت یا به حق دیگران باشد، گناه شمرده شده و چون در میگساری هم گناه بزرگ است، از این رو به حكم این آیات ممنوع است.

در مرحله سوم به صراحت از نماز خواندن در حال مستی نهی كرد:

لا تقربوا الصلوة و انتم سكاری. (3)

در مرحله بعد یادآوری كرد كه گرچه شراب منافعی دارد (از خرید و فروش و تجارت آن به منفعت مالی می رسند و یا با خوردن آن از ترس و اضطراب و اندوه نجات یافته و شادابی به دست می آورند)(4) ولی منافع در قبال گناهی كه در آن است، قابل اعتنا نمی باشد:

و یسالونك عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم كبیر و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما.(5)

با وجود این آیات كه حرمت را می رساند، بعضی باز از نوشیدن شراب دست بردار نبودند تا اینكه  خداوند به شدیدترین وجه و با چندین تاكید  حرمت آن را اعلام كرد :

یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون انما یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوة  و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدكم عن ذكر الله و عن الصلوة فهل انتم منتهون.

در هیچ موردی قرآن با این تاكید و تصریح و شدت  حرمتی را اعلام نكرده و شراب را فقط پلیدی و عمل شیطان خوانده است.

در روایات نیز بر پلیدی شراب تاكید فراوان شده و شراب كلید تمام معصیت ها و منشا و مادر  تمام گناهان معرفی گردیده است.

رسول خدا در ارتباط با شراب ده نفر را لعن كرد :

كسی كه درخت خرما یا انگور را برای تولید خرما و انگور برای تولید شراب می كارد؛

 آن كه باغبانی آن ها را می كند (با اینكه می داند برای چه كاشته شده اند)؛

آن كه  عصاره انگور یا خرما را برای تهیه شراب می گیرد؛

آن كه شراب می نوشد؛

 آن كه ساقی می شود؛

آن كه بار شراب حمل می كند ؛

 آن كه تجارت شراب می كند؛

 آن كه شراب می فروشد؛

 آن كه می خرد؛

آن كه قیمت و پول شراب را می خورد .

امام صادق (ع) فرمود: خمر و شراب از ازل حرام بود. همه پیامبران در شریعت شان  هنگام كامل شدن، حرمت شراب هم بود.

این نمونه ای از آیات و روایات در حرام بودن شراب بود.

بنا بر این بر عكس گفته شما، حرمت شراب به صریح ترین و شدیدترین وجه اعلام شده است، ولی بعد از مراحل تدریجی و زمینه سازی لازم.

پی نوشت ها:

1-نحل(16)،آیه 67: میوه های درخت خرما و انگور از نعمت هایی است كه شما از آن شراب و رزق پاكیزه می گیرید.

2-اعراف(7)،آیه 32:بگو پروردگارم همه گناه های آشكار و پنهان را و نیز گناه و ستم بدون حق را  حرام كرده است.

3- نساء(4)،آیه 42: با حال مستی به نماز نزدیك مشوید.

4- ترجمه المیزان،ج2،ص294؛ الآصفی،ج1،ص104؛ارشاد الاذهان،ص39.

5-بقره(2)،ایه 219: از تو در باره خمر و قمار می پرسند ؛ بگو: در آن دو گناه بزرگ است و منفعت هایی و گناهش بیش از منافع آن است.

چند آيه از قرآن درمورد نمازخواندن آمده است؟
واژه نماز، ترجمه واژه عربي «الصلوة» است، اين واژه بدون مشتقات 61 بار و با مشتقات، 98 بار در قرآن به كار رفته است.

چند آيه از قرآن درمورد نمازخواندن آمده است؟

واژه نماز، ترجمه واژه عربي «الصلوة» است كه در اصطلاح همان عبادتي است كه در دين اسلام آمده و جزء واجبات شمرده مي شود. اين واژه بدون مشتقات 61 بار و با مشتقات، 98 بار در قرآن به كار رفته است.

اما آياتي كه درباره نماز اصطلاحي در قرآن آمده است زياد است و چند دسته است مانند آياتي درباره آثار نماز، آداب نماز، اقامه نماز، حكم نماز و نمازگزاران، اوقات نماز و... كه مجال پرداختن به همه آنها نيست از اينرو نمونه هايي از آنها را بيان مي كنيم:

يك دسته از آيات اصل وجوب نماز و اهميت آن را تاكيد مي نمايد. از جمله آيات زير:

1- «إِنَّني‏ أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْني‏ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْري»(1)؛ من اللَّه هستم معبودي جز من نيست! مرا بپرست، و نماز را براي ياد من بپادار.

2- «اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ»(2)؛ آنچه را از كتاب (آسماني) به تو وحي شده تلاوت كن، و نماز را برپا دار، كه نماز (انسان را) از زشتيها و گناه بازمي‏دارد، و ياد خدا بزرگتر است و خداوند مي‏داند شما چه كارهايي انجام مي‏دهيد.

دسته ديگر درباره اوقات نماز است كه دستور مي دهد در چه وقت هايي نماز واجب است. آياتي مانند:

1-«أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلي‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»(3)؛ نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكي شب برپادار، و [نيز] نماز صبح را، زيرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان‏] است. و پاسي از شب را زنده بدار، تا براي تو [به منزله‏] نافله‏اي باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامي ستوده برساند.

2-«وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْري‏ لِلذَّاكِرينَ»(4)؛ و در دو طرف روز و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار، زيرا خوبي ها بدي ها را از ميان مي‏برد. اين براي پندگيرندگان، پندي است.

3-« فَاصْبِرْ عَلي‏ ما يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضي»‏(5)؛ پس بر آنچه مي‏گويند شكيبا باش، و پيش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن، با ستايش پروردگارت [او را] تسبيح گوي، و برخي از ساعات شب و حوالي روز را به نيايش پرداز، باشد كه خشنود گردي.

دسته سوم از آيات درباره نماز آياتي است كه اقامه نماز را از صفات مومنين و متقين واقعي دانسته است مانند:

1-«الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (6)»؛ (پرهيزكاران) كساني هستند كه به غيب [آنچه از حس پوشيده و پنهان است‏] ايمان مي‏آورند و نماز را برپا مي‏دارند و از تمام نعمتها و مواهبي كه به آنان روزي داده‏ايم، انفاق مي‏كنند.

2-«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ...»(7)؛ مردان و زنان باايمان، وليّ (و يار و ياور) يكديگرند امر به معروف، و نهي از منكر مي‏كنند نماز را برپا مي‏دارند و زكات را مي‏پردازند...

آياتي درباره آثار نماز: طه (20) 132، بقره (2) 277و 45و153، توبه (9) 7 و 11و....

آياتي درباره آداب نماز: بقره (2) 238، انعام (6) 92، مؤمنون (23) 1 و 9، معارج (70) 34و....

البته آيات قرآن درباره نماز منحصر به نمازهاي واجب يوميه نيست و درباره نماز هاي واجب ديگر مثل نماز جمعه، نماز عيد يا نماز هاي ديگر مثل نماز خوف، نماز مسافر، نماز شب و... نيز آياتي وجود دارد كه براي دست يابي به دسته بندي هاي مناسب اين آيات و مجموع آنها مي توانيد به كتاب يا نرم افزار فرهنگ قرآن، ج31، ص391، واژه نماز، مراجعه نماييد. همچنين كتاب «نماز در قرآن» براي مطالعه در اين زمينه مفيد است.(8)

پي نوشت ها:

1. طه(20)آيه14.

2. عنكبوت(29)آيه45.

3. اسراء(17)آيات78و79.

4. هود(11)آيه114.

5. طه، آيه130.

6. بقره(2)آيه3.

7. توبه(9)آيه71.

8. سيد علوي، سيد ابراهيم، نماز در قرآن، انتشارات چاپ و نشر بين الملل، چاپ اول، 1389.

صفحه‌ها