قرآن

منبع معتبری که درباره اثبات ولایت فقیه از طریق قرآن توضیحات کامل داده باشد را معرفی کنید.

چون بسیاری از دانشجویان که می خواهند ولایت را رد کنند فورا قرآن رو جلو می اندازند.

پاسخ:
نظریه ولایت فقیه سابقه دیرینه اى در منابع شیعه دارد. افرادى مانند سید بحرالعلوم، ملا احمد نراقى، فاضل دربندى، میرفتاح حسینى و بسیارى دیگر از فقها آن را به طور مستقل بحث کرده اند؛ با این حال، انزواى مذهب تشیع و حاکمیت حاکمان جور باعث شد این نظریه از افکار عمومى مسلمانان فاصله بگیرد، تا جایى که بعضى آن را تئورى نوظهور بدانند. امام خمینى (ره) این نظریه را در فرهنگ دینى احیا کرد. آن را به صورت درس رسمى، در حوزه علمیه نجف اشرف (قبل از انقلاب) مطرح ساخت. با تشکیل حکومت اسلامى در ایران، این تئورى به واقعیت مبدل شد.
از میان فقها (خواه در گذشته یا زمان حال) کسی منکر اصل ولایت فقیه نیست. آنچه محل اختلاف و نظریات مختلف از گشته تا حال بوده، مروبط به دایره ولایت فقیه و مطلق یا مقید بودن آن است.
دلایل و منابع فراوانی در موضوع ولایت فقیه از آیات قرآن و روایات حضرات معصومین و عقل وجود دارد، که در مقام پاسخگوئی به شما با نگاه قرآنی پاسخ می دهیم:
در میان ادله نقلی به آیات مختلفی از جمله این آیه تمسک شده است: «اطیعوا الله وأطیعوا الرسول واُولی الأمر منکم؛(1) از خدا و پیامبر و صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید».
گرچه مصداق اصلی «اُولو الامر منکم» حضرات ائمه معصومین(علیهم السلام) هستند، و آنان اولوالامر بالاصاله هستند، ولی در زمان غیبت حضرت مهدی(عجل الله فرجه) طبق رهنمود عقل و نیز به دستور معصومان نائبان ایشان اولی الامر هستند. اما اولی الامر بالتبع، نه بالاصاله. همان گونه که در عصر حضور نائبان خاص بسیاری از کارها را به عهده داشتند و مباشرت (دخالت مستقيم) خود معصوم شرط نبود، در عصر غیبت نیز فقهای جامع الشرایط به عنوان نوّاب عام حضرت نسبت به امور حکومتی امت اسلامی حق اعمال نظر و تصرف و حکومت دارند.(2)

برای اطلاعات بیش تر می توانید به این کتاب ها مراجعه نمائید:
-ولایت فقیه امام خمینی
-ولایت فقیه از دیدگاه فقها و مراجع، علی عطایی
- ولایت فقیه، جوادی آملی-
-حدود ولایت حاکم اسلامی، احمد نراقی
- حکومت الهی و ولایت و زعامت، مصطفی آیت اللهی-
-ولایت فقیه و حاکمیت ملت، طاهری خرم‏ آبادی
- ولایت فقیه یا حکومت اسلامی در عصر غیبت، محمد یزدی-
- ولایت فقیه، آیت اللَّه ‏معرفت
- ‏نگاهی به مبانی قرآن ولایت فقیه علی ذوعلم
- پیام قرآن، ج10 قرآن و حکومت اسلامی مکارم شیرازی
- مجله حوزه شماره 85- 86 بحثی درباره ولایت فقیه، نجابت-

پی نوشت ها:
1. نساء (4) آیه 59.
2. ولایت فقیه، ص 370 .
. وسائل الشیعه، ج 18، باب 8، ح 50.
. اصول کافی، ج 1، ص 38، باب فقد العلماء.
. همان، ص 46.
. بحارالانوار، چاپ جدید، ج 6، ص 60.
. وسائل الشیعه، ج 18، ص 101، ح 8.
. همان، ص 6، ح 2.
. همان، ص 7، ح 3.
. بحارالانوار، ج 6، ص 60.

سلام باران هستم این هم متن یکی دیگر از فایل های دوستم .زحمت پاسخ باشما ودعای من پشت سر شما. الله شهاب سنگ را بسوی جن‌ها پرتاب می‌کند. برخی از جنها که تازه مسلمان شده بودند به پیامبر اسلام تعریف می‌کردند که: پیش از آمدن اسلام ما(جن‌ها) می‌توانستیم که با سوار شدن بر پشت همدیگر، تا طبقه‌ی هفتم آسمان پیش رویم، پس از لمس آسمان، اقدام به استراق سمع می‌کردیم، به مردانی از اهل زمین که به ما پناه می‌بردند این اطلاعات را می‌دادیم و آنها با استفاده از این اطلاعات غیبی، به گمراه کردن دیگران مشغول بودند؛ الله هم در آنها سرکشی را زیاد کرده بود،. تا اینکه یک شب مانند همیشه برای استراق سمع، اقدام نمودیم، اما همینکه بالا رفتیم، با شهاب سنگهائی مواجه شدیم، دیگر توانائی رسیدن به آسمان را نداشتیم، ما نمی‌دانستیم که الله برای زمین خیری می‌خواهد یا شری در راه آنهاست؟ اما با شنیدن صدای قرآن دانستیم که الله برای ساکنان زمین (جن و انس) خیری در نظر گرفته که آنها را هدایت نماید؛ لذا به شما(محمد) ایمان آوردیم، البته قاسطون ما ایمان نیاوردند که الله برای آنها جهنم مهیا نموده: قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِّنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا /بگو به من وحي شده است كه جمعي از «جن» به سخنانم گوش فرا داده‏اند، سپس گفته‏اند: ما قرآن عجيبي شنيده‏ايم! يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَلَن نُّشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا/ که به راه راست هدايت مي‏كند، لذا ما به آن ايمان آورده‏ايم، و هرگز احدي را شريك پروردگارمان قرار نمي‏دهيم। وَأَنَّهُ تَعَالَى جَدُّ رَبِّنَا مَا اتَّخَذَ صَاحِبَةً وَلَا وَلَدًا/ و اينكه بلند است مقام با عظمت پروردگار ما، و او هرگز براي خود همسر و فرزندي انتخاب نكرده است. وَأَنَّهُ كَانَ يَقُولُ سَفِيهُنَا عَلَى اللَّهِ شَطَطًا /و اينكه سفيهان ما درباره الله سخنان ناروا مي‏گفتند. وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن تَقُولَ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا /و اينكه ما گمان مي‏كرديم كه انس و جن هرگز دروغ بر خدا نمي‏بندند. وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا /و مردانى از آدميان به مردانى از جن پناه مى‏بردند و بر سركشى آنها مى‏افزودند. وَأَنَّهُمْ ظَنُّوا كَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا /و اينكه آنها گمان كردند همانگونه كه شما گمان مي‏كرديد كه خداوند هرگز كسي را (به نبوت) مبعوث نمی کند. وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاء فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَشُهُبًا /و ما آسمان را لمس نمودیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تيرهائی از شهاب سنگ يافتيم. وَأَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الْآنَ يَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَّصَدًا /و همانا ما می نشستیم که در مکانی که جایگاه نشستن بود و گوش (به حرفهای داخل آسمان) میدادیم اما اكنون هر كس بخواهد استراق سمع كند شهاب سنگي را در كمين خود مي‏يابد. وَأَنَّا لَا نَدْرِي أَشَرٌّ أُرِيدَ بِمَن فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرَادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَدًا /و ما نمى‏دانيم كه آيا براى كسانى كه در زمينند بدى خواسته شده يا پروردگارشان برايشان هدايت‏خواسته است. وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا دُونَ ذَلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا /و از ميان ما برخى درستكارند و برخى غير آن و ما فرقه‏هايى گوناگونيم. وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَّن نُّعجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُّعْجِزَهُ هَرَبًا/ و ما مى‏دانيم كه هرگز نمى‏توانيم در زمين خداى را به ستوه آوريم و هرگز او را با گريز [خود] درمانده نتوانيم كرد. وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَن يُؤْمِن بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا/ و ما چون هدايت را شنيديم بدان گرويديم پس كسى كه به پروردگار خود ايمان آورد از كمى [پاداش] و سختى بيم ندارد. وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا/ و از ميان ما برخى فرمانبردار و برخى از ما منحرفند پس كسانى كه به فرمانند آنان در جستجوى راه درستند. وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا /ولى منحرفان هيزم جهنم خواهند بود. نوشته های بالا دقیقا متن و ترجمه ی 14آیه ی نخستین سوره ی جن می‌باشد. اما نکاتی چند درباره‌ی آیات بالا: 1- الله شهاب سنگها را برای زدن به جن‌ها می‌فرستد؛ جن‌هائی که با سوار شدن روی پشت همدیگر، برای استراق سمع به طرف آسمان می‌رفتند! 2- آسمان جسمی است حقیقی و قابل لمس کردن! به این آیات توجه فرمائید: أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَل لَّا يُوقِنُونَ (طور/36) آیا آسمان‌ها و زمین را آنها(کافران) افریده‌اند، بلکه(به سخن من) یقین ندارند. أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ (طور/37) آيا ذخاير پروردگار تو پيش آنهاست‏يا آنها (بر آن)تسلط دارند؟ أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ (طور/38) آيا نردبانى دارند كه بر آن (بالا روند) گوش می‌دند؟ پس بايد شنونده‌ی آنان، برهانى آشكار بياورد. هنگامیکه به این سه آیه‌ی اخیر با دقت نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که اگر کسی نرده‌بانی بسیار بلند داشته باشد، ممکن است بتواند به آنچه که درون آسمان می‌گذرد گوش دهد؛ زیرا در آنجا ذخایر الله وجود دارد و تقسیم این ذخایر نیز بر عهده‌ی الله است. قرآن بر این سخن خویش که هیچکس نم‌یتواند به آسمان طبقه‌ی هفتم گوش دهد، شک دارد؛ زیرا بیان میکند که؛ ) آيا نردبانى دارند كه بر آن (بالا روند) گوش می‌دند؟ پس بايد شنونده‌ی آنان، برهانى آشكار بياورد. همچنین در سوره‌ی صافات به این مسئله اشاره می‌کند: إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ (صافات/7) ما آسمان دنيا را با ستارگان زینت دادیم .‏ وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ ( (صافات/8 از هر شيطان سركشى محفوظ داشته‏ايم‏. لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ ( (صافات/9 به [اسرار] ملأاعلى گوش نتوانند داد و از هر طرف به سویشان (با شهاب سنگ) پرتاب میشود. دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ (صافات/10) به راندنى سخت، و عذابى پاينده [در پيش‏] دارند. إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ ( ( صافات/11 مگر كسى كه ربايشى بربايد (اطلاعاتی بدست آورد و فرار کند) که در این صورت شهاب سنگی درخشان به سویش پرتاب می‌گردد. ارسال شده توسط iran000

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
پيش از هر چيز از تاخيري كه در پاسخ گويي ايجاد شد، عذر خواهي مي نماييم ؛ از آدرس فعلي، نامه ديگري از شما در آرشيومان نيافتيم تا جريان دوست شما و فايل هاي او را به خوبي دريابيم ؛ اما به طور كلي پاسخ اين اشكالات در چند محور بيان مي شود:
1- مفسران قرآن ‌پژوه درباره آيات مورد اشاره، سخن بسيار گفته و هر گروهي نظري داده‌اند :
برخي از انديشمندان بر اين نظرند که کلمة «سماء» در آيه اشاره به آسمان دنيا است . کلمة شهاب اشاره به سنگ هاي سرگرداني است، که از سيارات يا ستاره هاي در حال انفجار جدا شده ، در پهنه فضاي آسمان وسيع در حركتند . گاه که در حوزه جاذبه سياراتي چون زمين قرار مي‌گيرند و به سوي آن کشيده مي‌شوند، بر اثر سرعت برخورد و با امواج هواي داغ و سوزان، شعله‌ور و خاکستر مي‌شوند.(1)
اما برخي از انديشمندان ديگر مانند علامه طباطبايي اين نظريه را صحيح نمي‌داند . در تفسير آيه مي‌گويند: منظور از آيه که مي‌فرمايد: «ما آسمان‌ها را از استراق سمع شيطان‌ها به وسيله «شهاب» ها حفظ مي‌کنيم» از قبيل تشبيه، کنايه و ذکر مثال است . در اصطلاح جنبه سمبليک دارد. اين تشبيه و کنايه و مثال براي روشن شدن حقايق غير حسي در لباس حسي ذکر شده، همان طور که خدا در سوره عنکبوت، آية 43 مي‌فرمايد: «اين ها مَثَل‌هايي است که براي مردم مي‌زنيم و جز دانشمندان و عالمان آن را درک نمي‌کنند» .
علامه طباطبايي در ادامه مي‌گويد:
منظور از آسمان در آية فوق (که جايگاه فرشتگان است) يک عالم ملکوتي و ماوراي طبيعت است که از جهان محسوس برتر و بالاتر است .منظور از نزديک شدن شيطان‌ها به آسمان براي استراق سمع و پرتاب کردن شهاب و سنگريزه به آن ها آن است که شيطان‌ها مي‌خواهند به جهان فرشتگان نزديک شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آينده آگاهي يابند، ولي فرشتگان شيطان‌ها را با انواري معنوي که دارند مي‌رانند.
گروه سوم از مفسران جنبه تمثيلي را جدي تردانسته، بر اين عقيده‌اند که منظور از آسمان در آيه، آسمان حق و حقيقت است . شيطان‌ها مي‌کوشند که به اين آسمان راه يابند و استراق سمع کنند و مردم را فريب دهند. اما ستارگان و شهاب‌ها (که رهبران الهي و علما و دانشمندان هستند) با امواج قلم و گفتارشان شيطان‌ها را عقب مي‌رانند و طرد مي‌کنند.(2)
در هر حال اگر نظريه گروه دوم و سوم را بپذيريم، تفسير فوق با شهاب سنگ‌هاي دنيايي قابل جمع نيست.
2- آنچه در قرآن بيان شده، تنها اسلام آوردن برخي از جنيان بعد از شنيدن كلام خداوند است.آگاهي دادن ايشان از برخي حوادث و جريانات داخلي در بين جنيان است كه از جمله آن موارد ، مساله ممنوعيت آنان از بهره مندي از برخي اخبار و حوادث و اطلاعات عالم غيب است كه در گذشته امكان دسترسي به آن را داشتند اما بعد از مدتي اين امكان با تهديد شهاب هاي الهي از آن ها سلب شد .
به غير از اين امر ،داستان سوار شدن جنيان بر دوش يكديگر و جزييات بي معناي ديگري كه نقل شد، خارج از بحث و چه بسا ساخته و پرداخته ذهن برخي خيال پردازان است كه مورد تاييد نيست تا بخواهيم پاسخ آن ها را بدهيم .
3- آسمان در اين آيات يقينا چيزي است حقيقي اما نه مادي و محسوس ؛ در حقيقت مراد از لمس ايجاد ارتباط نزديك و تماس كامل است . در نتيجه لمس آسمان با توجه به معناي دقيق آسمان به عالم ماوراي دنياي مادي بيانگر ورود و دخول اين جنيان در آسمان هايي بالاتر از آسمان اول كه آسمان دنيا خوانده مي شود است ، نه اين كه آسمان چيزي مادي و ملموس باشد .
4- داستان نصب نردبان و شنيدن اخبار غيب در اين آيه هم به وضوح بيانگر تحقير و تمسخر مشركان است كه بي دليل و برهان از غيب خبر مي دادند . خداوند اين ادعاي گزاف آنان را به تمسخر گرفته ،مي پرسد: آيا اينان -كه خود معتقدند اخبار غيب در آسمان هاست- نردباني با اندازه ارتفاع اوج آسمان دارند تا به كمك آن به آسمان رفته، از اين اخبار اطلاع يافته اند !!؟ در نتيجه روشن است كه قرآن اين امر را تاييد نمي كند كه براي شنيدن اخبار غيب بايد نردباني داشت و... .
داستان شهاب مبين و راندن شياطين از عالم ملكوت و مانع شدن در برابر امكان دست يابي ايشان بر اخبار غيب حقيقتي واقعي و قرآني است ، اما تطبيق آن بر شهاب سنگ ها و رخدادهاي شناخته شده فلكي امري است كه به هيچ وجه با شواهد و قرائن قرآني و عقلي قابل جمع نيست .
نشانه بارز اين امر آن است كه در برخي روايات اين ممنوعيت از زمان تولد پيامبر اسلام نقل شده است .در نتيجه بايد گفت پديده شهاب هاي آسماني تنها حادثه اي با قدمت كمتر از 1500 سال است ، در حالي كه اين امر با بديهيات نجومي و تاريخ نگاري هاي منجمان و همچنين بررسي هاي دانشمندان كنوني بر روي شهاب سنگ هاي يافت شده در زمين قابل جمع نيست .

پي‌نوشت‌ها:
1. تفسير نمونه، ج 11، ص 46، به نقل از فخر رازي، در تفسير کبير؛ آلوسي در روح المعاني.
2. تفسير الميزان، ج 17، ص 187، به بعد، با تلخيص.

با سلام می خواستم بدانم که آیا آیه 28 سوره بقره دلیلی بر صحت نطریه تناسخ بودا هست یا نه؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به هيچ وجه اين گونه نيست ، زيرا مقوله تعدد حيات و مماتي كه دراين آيه و آيات ديگر بيان شده ، به قرينه بسياري از آيات ديگر به حيات برزخي و حيات اخروي انسان ها اشاره دارد . مبين فرضيه برزخ و معاد است كه نقطه مقابل فرضيه تناسخ قرار دارد . معنا ندارد قرآن را كه به طور صريح و روشن مساله معاد را به عنوان يك اصل بنيادين معرفتي معرفي مي نمايد ، مويد فرضيه تناسخ قلمداد نماييم.
در اين آيه از يك حيات اوليه بعد از ممات و يك ممات و حيات بعدي و در نهايت رجعت به پيشگاه الهي مورد اشاره قرار گرفته است ،در حالي كه تئوري تناسخ به هيچ وجه منحصر در يك يا دو حيات بعد از مرگ نيست و براي اين امر دفعات بي نهايتي را متصور مي داند.

با سلام با توجه به آيه 72 سوره الاسرا(هرکه در این دنیا کور دل باشد در آخرت هم کور دل و گمراه تر خواهد بود)/و آیه 38سوره مبارکه مریم (در آن روز که نزد ما می آیند چه گوشهای شنوا و چشمهای بینایی پیدا می کنند ولی این ستمکاران امروز در گمراهی آشکاری هستند) چگونه می توان تناقض بین این دو آیه شریف را توجیه نمود؟

با سلام و تشكر به خاطر ارتباط تان با اين مركز؛
آيه 72 اسراء به اين شرح است:
وَ مَنْ كانَ في‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبيلا؛
اما كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق) نابينا بوده ، در آخرت نيز نابينا و گمراه تر است!
و آيه 38 مريم به شرح زير است:
أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنا لكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ في‏ ضَلالٍ مُبينٍ؛
در آن روز كه نزد ما مى‏آيند، چه گوش هاى شنوا و چه چشم هاى بينايى پيدا مى‏كنند! ولى اين ستمگران امروز در گمراهى آشكارند!
کور در اصطلاح قرآن کسي است که حقايق را نمي بيند و نمي پذيرد . تسليم نمي شود و عبرت نمي گيرد. اين کور، چشم سر دارد و حقايق را مي بيند، ولي چشم دلش آن ها را نمي پذيرد و تسليم نمي شود.
به بيان آيه اول کساني که در دنيا حقايق را نمي بينند و تسليم نمي شوند و نمي پذيرند، در آخرت هم از ديدن راه نجات و بهشت و صراط مستقيم کورند . در گمر اهي و ضلالت و جهنم سرگردانند و نمي توانند خود را نجات دهند.
بنا بر اين کورهاي دنيا حقيقت را مي بينند و مي فهمند، ولي نمي پذيرند و تسليم نمي شوند ، مانند آن که نمي بينند و نمي فهمند. اين در قيامت هم مي بينند که نجات در چيست و عاقبت شان کجاست ،ولي نمي توانند راه نجات را بروند مانند کور که نمي تواند برود و در جهنم باقي مي مانند.
آيه دوم هم همين حقيقت را بيان مي کند که آن ها از دنيا تيز بين تر شده اند . عاقبت ايمان و عاقبت شر را به وضوح کامل مي بينند، ولي باز هم نمي توانند خود را نجات دهند و از رفتن راه حق و نجات عاجزند و به کور ناتوان مي مانند.
آخرت ملکوت دنيا است . هر کس اين جا از رفتن راه حق خود را به کوري زده، در آخرت از ديدن راه نجات کور است .از رفتن عاجز. در آن جا ديگر پرده اي نيست. اگر در دنيا مي دانست که راهي که مي رود ،به جهنم است و راهي که ترک کرده، به بهشت است، در آن دنيا مي بيند راهي که رفته ،به جهنم است و راهي که نرفته، به بهشت، ولي از رفتن راه بهشت کور و ناتوان است. براي رفتن نمي بيند و کور است، ولي براي حسرت خوردن و عذاب کشيدن مي بيند.
بنا بر اين دو آيه مزبور هيچ منافات و اختلافي ندارند.

باسلام، طبق تفسیرآیه 256 سوره بقره در قرآن حکیم که نوشته شده (اصولا اسلام یا هر مذهب حقی...) منظور از هر مذهب حقی فقط اسلام است یا شامل ادیان دیگری مثل مسیحیت و...هم می شود؟

پاسخ:
مقصود از هر مذهب حق، ادياني چون مسيحيت و يهوديت در زمان خود نيز مي باشد، زيرا چنين ادياني در زمان خود و براي مردم آن روزگار حجت و دين حق بودند.

امامان به خاطر عصمتی که دارند یا بینش خاصی که خداوند به آنها عطا کرده گناه نمی کنند درنتیجه گناه نکردن برای آنها مزیتی ندارد چون هرکس چنین بینشی داشت گناه نمی کرد. ضمنا عصمت با آیه ای از قرآن که حضرت محمد (ص) می گوید من بشری چون شما هستم تناقض دارد. نظر شما چیست؟

پاسخ:
برخلاف تصور شما بر اين باوريم كه عصمت انبيا و امامان (ع) به هيچ وجه جبرى نبوده، برخاسته از ايمان قوى و آگاهى هاى برتر آنان است؛ زيرا آنان نيز مانند ديگر افراد بشر داراى غرايز و علائق مادى و گرايش فطرى و الهى (هر دو) هستند. مى توانند به اختيار خود راه سعادت يا شقاوت را برگزينند.
همچنين مقام عصمت و پاكي براي ايشان به راحتي و آساني به دست نيامده ، بلكه بر اثر تلاش و سختي و مبارزه با هواي نفس و آزمون هاي الهي و علم و آگاهي از حقيقت گناه و معصيت و دروي از آن ها براي آنان حاصل شده است؛ پيامبران و امامان (ع) به مقتضاى مسئوليتى كه براى هدايت مردم دارند، از علم و عصمت موهبتى خداوند به عنوان پايه بهره‏ مندند، اما افزون بر آن را با عبادت و ايثار و زهد و تقوا و.... به دست مى‏ آورند. در هر صورت اختيار از آنان سلب نشده‏ است. هرگاه كوتاهى كنند و ترك اولى از آنان سرزند، گرفتار مشكلات و سختى‏ ها مى‏ شوند.
در واقع بهره مند شدن هر انساني از الطاف خداوند‌، به جهت شايستگي هاي است كه در وجود او است. خداوند از آن خبر دارد. اگر چه ممكن است شايستگي هنوز به مرحله عمل و تحقق نرسيده باشد، اما چون خداوند علم ازلي به شايستگي وجود آنان دارد، آنان را مورد عنايت خود قرار مي دهد.
بنابراين گناه نكردن معصومين و معصوم بودن آن ها هم اختيارى است و هم خدادادى، يعنى خداوند شناختى به آن ها داد كه با وجودى كه قدرت بر ارتكاب گناه داشتند، ولى از روى اختيار خود گناه نكردند، البته كار خداوند نيز بدون وجود لياقت‏ ها و شايستگى‏ ها نبوده است.
اگر ما نيز چنين شايستگي مي داشتيم، از لطف و عنايت خاص و ويژه برخوردار بوديم.
بنابراين خلقت آن ها طورى نبود كه هواهاى نفسانى و غرائز مختلف نداشته باشند. آن ها هم وقتى روزه مى‏ گرفتند، مثل ما گرسنه و تشنه مى‏ شدند. در جنگ و جهاد وقتى زخم برمى‏ داشتند احساس درد مى‏ كردند، ولى به خاطر خدا صبر مى‏ كردند.
مقام عصمت اختصاص به پيامبر و امام ندارد، بلكه هر انسانى اين شايستگى را دارد كه به مقام مصونيت از گناه دست يابد. انسان (خواه امام و پيامبر يا هر شخص ديگر) با سعى و تلاش معنوى و در سايه علم و اراده مى‏تواند به معصوميت دست يابد؛ تنها برخى از مراتب خاص عصمت است كه اختصاص به پيامبر و امام دارد، و آن به جهت مقام نبوت و امامت، يعنى هدايت و راهنماى انسان‏ها است.
حال كه ملكه عصمت، وابسته به تلاش معنوى شخص باشد، تفاوتى نخواهد كرد كه شخص، امام و پيامبر باشد يا انسان ديگر. امام يا پيامبر مى‏ تواند قبل يا بعد از مقام امامت و نبوت به آن دست يابد.
از اين جهت تفاوتى در اختيارى بودن آن و سعى و تلاش براى دست يابى بر آن نمى‏ كند؛ يعنى چون فرض كنيم كه تنها در سايه تلاش و اعمال خود به اين مقام دست مى‏ يابند، اين فرض مى‏ تواند قبل از بعثت و امامت يا بعد از آن جارى باشد، هر چند ممكن است از جهت شدت و ضعف عصمت و مراتب آن، بعد و قبل از بعثت و امامت متفاوت باشد، اما در اصل قضيه تفاوتى ندارند.
اصولاً بايستى انسانى كه به مقام رسالت و امامت مى‏ رسد، شايستگى و آمادگى درونى را از جهت طهارت و پاكى داشته باشد، تا بتواند قلب او جايگاه وحى يا ميثاق امامت قرار گيرد. اگر كسى به شايستگى و طهارت در سايه اعمال و تلاش خود دست نيافته باشد، چگونه مى‏تواند مقام رفيع وحى الهى و امامت و ميثاق خداوند را دريافت نمايد؟! به همين خاطر، شيعه معتقد به عصمت قبل از امامت و نبوت است. با اين بيان روشن مى‏ شود كه بايد امام و پيامبر قبل از رسيدن به اين مقام، آمادگى را از هر جهت دريافت كرده باشند، تا بتوانند عهده دار عهد و پيمان الهى شوند، كه يك جهت آمادگى، عصمت و طهارت درونى است.
دليل بر اين سخن داستان حضرت ابراهيم در آيات قرآن است.
وقتى حضرت ابراهيم(ع) تقاضاى امامت نسل خويش را نمود، خداوند فرمود: "لا ينال عهدى الظالمين؛ عهد من (امامت) به ستمگران نمى‏رسد".(1) خداوند در اين آيه به صراحت بيان داشته كه امامت شامل ستمگران نمى‏ شود. مرحوم علامه طباطبائى در توضيح واژه "ظالمين" مى‏ فرمايند:
"مراد هر كسى است كه ظلمى از او سر زده باشد، هر چند يك ظلم، آن هم ظلمى بسيار كوچك، يا ظلم، شرك به خداوند باشد، يا معصيت و يا اين كه در تمام عمرش باشد يا در ابتداى عمر و يا بعد توبه كرده و صالح شده باشد.
هيچ يك از اين افراد نمى‏ توانند امام باشند؛ پس امام تنها آن كسى است كه در تمام عمرش كوچك‏ترين ظلمى را مرتكب نشده باشد".(2)
ظلم تنها ستم نمودن به ديگران نيست، بلكه ظلم به معناى وسيع كلمه در مقابل عدل است و شامل ظلم به خويشتن نيز مى‏شود. ظلم بدين معنا است كه شخص، كار يا چيزى را در موقعيتى كه شايسته آن نيست، قرار دهد.(3)
از آن جا كه مقام رسالت و امامت، مقامى بس عظيم است، يك لحظه گناه و نافرمانى و سوءپيشينه باعث سلب لياقت مى‏ گردد.
به همين خاطر ائمه اطهار براى اثبات خلافت بلافصل على(ع) به اين آيه استدلال كرده‏اند، چرا كه غير از اميرمؤمنان، همگى در دوران جاهليت بت‏پرست بودند. تنها على(ع) حتى يك لحظه در مقابل بت سجده نكرد؛ از اين استدلال روشن مى‏ شود كه پيامبر و امام هرگز نبايد گناه مرتكب شده باشد.
جهت اطلاع بيش تر مى‏ توانيد به كتاب‏هاى زير مراجعه فرماييد:
1 - قيام قرآن، ج‏9، ص 135، مكارم شيرازى.
2 - راه و راهنماشناسى، مصباح يزدى.
در مورد بخش دوم شما ماهم ادعا نكرديم كه امامان معصوم يا پيامبران بشر نيستند بلكه بشري هستند كه خطا و اشتباه نمي كنند در واقع ايشان فوق بشر نيستند بلكه انسان ها مافوقي هستند كه بر اثر علم و اگاهي زيادي كه دارند از خطا و اشتباه در مصون هستند، مانند پزشكاني كه چون اطلاعات پزشكي دارند و آن را رعايت مي كنند ،كمتر مريض مي شوند . نمي توان گفت پس ايشان انسان نيستند .
بنا براين تناقضي بين آيه فوق و مقام عصمت وجودندارد زيرا مي گويد پيامبر بشري مانند شماست جز اين كه به او وحي مي شود . منافات ندارد كه با تلاش خود به درجه عصمت رسيده باشد.

پى‏ نوشت‏ ها:
1.بقره(2) آيه 124.
2 . تفسير الميزان،، ذيل آيه.
3 . تفسير نمونه، ج‏1، ص 442.

آيا در قران تمام مسايل احكام وجود دارد؟ اگر ندارد چرا؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
قرآن کتاب خدا براي هدايت بندگان به باورهاي حق و اخلاق طيب و احکام حياتبخش است و به مثابه قانون اساسي مي باشد که امهات مطالب در آن بيان شده و بيان جزئيات به پيامبر واگذار گرديده است.
«ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا (1) آنچه را که پيامبر براي شما آورد بگيريد و از آنچه نهي کرده پرهيز کنيد .
«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم ؛(2) از خدا و از پيامبر و از اولي الامر اطاعت کنيد »
و آيات فراوان ديگر که همه بيان مي کنند که سنت پيامبر و اهل بيت (ع) به عنوان حجت الهي براي بيان احکام مي باشد .
اگر قرار بود همه جزئيات احکام در قرآن همه بيايد، بايد قرآن حدودا 20 تا 30 جلد کتاب قطور مي شد .
اما خدا که عالم و حکيم مطلق است. خود بهتر مي داند. کدام مطالب را در قرآن بفرمايد. و کدام مطالب را به بيان پيامبر واگذارد. مهم اين است که آنچه براي هدايت بشر لازم است. در قرآن و سنت باشد و هيچ نقص و کمبودي نمود نکند.
پي نوشت ها :
1 . حشر (59)آيه 7 .
2 . نساء (4)آيه 59 .

واژه استدراج در دین اسلام به چه معنی میباشد؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
«استدراج» چنان که از آيات قرآن به دست مي آيد، سنتي است که ارتباط مستقيم با زندگي ظالمان و کافران و مهلت و فرصت آنها براي زندگي دارد.
استدراج؛ يعنى، امداد اهل باطل در جهت باطل و سرازير كردن نعمت‏هاى دنيا بر آنان تا قدم به قدم و درجه به درجه بر كفر و ظلم خود بيفزايند و استحقاق عذاب الهى را بيابند.
رفاه پى در پى و مهلت دادن براى گناه - كه در فرهنگ قرآنى به آن «استدراج و امهال» گفته مى‏شود - خود، كيفر اعمال آنان است كه كيفراخروى را نيز به دنبال دارد.
پاره‏ اى از آيات بر اين سنت دلالت دارد: «فلما نسوا ما ذكّروا به فتحنا عليهم ابواب كل شى‏ء حتى اذا افرحوا بما اوتوا اخذناهم بغته فاذا هم مبلسون فقطع دابرالقوم الذين ظلموا؛ همين كه آنچه را به يادشان آورده بوديم به فراموشى سپردند، درهاى همه را بر آنان گشوديم و چون به آنچه يافته بودند ،شادمان شدند ،ناگهان بگرفتيم شان و يكباره درمانده و نوميد شدند و گروهى كه ستم مى‏كردند ريشه‏كن شدند»(1)
و نيز فرمود:« ولولا ان يكون الناس امّه واحده لجعلنا لمن يكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضّه و معارج عليها يظهرون ولبيوتهم ابوابا و سررا عليها يتكؤون و زخرفا و ان كل ذلك لمّا متاع الحياه الدنيا والاخره عند ربك للمتقين؛
واگر نه آن بود كه همه مردم در انكار خداوند امتى واحد شوند (همه كافر شوند) قطعاً براى خانه‏هاى آنان كه به خداى رحمان كفر مى‏ورزيدند، سقف‏ها ونردبان‏هايى از نقره كه به آنها بالا روند قرار مى‏داديم و براى خانه‏هايشان نيز درها و تخت‏هايى كه بر آنها تكيه زنند و زر و زيورهاى ديگر نيز [قرارمى‏داديم] همه اينها جز متاع زندگى دنيا نيست و آخرت پيش پروردگار تو براى پرهيزگاران است »(2)
استدراج سه منشأ (فلسفه) دارد:
1- استدراج نتيجه وضعى رفتار خود كافران و ظالمان است. حالت طبيعى گرايش به دنيا جمع و تصاحب دنيا است. پس در واقع استدراج دامى است كه آنان خود براى خود پهن كرده و در آن گرفتار مى‏شوند.
2- برخى از كفار و ظالمان هستند كه لياقت سعادت اخروى را به كلى از دست داده‏اند: والاخره عند ربك للمتقين؛ و آخرت پيش پروردگار تو براى پرهيزگاران است (3).
اينان اگر در اين دنيا عمل نيكى انجام دهند، پاداش آن عمل نيك در همين دنيا به آنها داده مى‏ شود تا ظلمى متوجه آنان نشده باشد. اما بهره آنها از رحمت الهى، فقط در همين دنياى فانى است؛ چرا كه لياقت سعادت اخروى را از دست داده‏ اند.
3- استدراج، خود نوعى امتحان محسوب مى‏ شود؛ هم امتحان براى كافران و ظالمانى كه گرفتار استدراج مى‏ شوند و هم امتحان براى مؤمنانى كه نعمت‏هاى دنيوى كافران را مشاهده مى‏ كنند و شكى به دل راه نمى ‏دهند.

پي ­نوشت­ ها:
1. انعام(6)آيه 44 و 45.
2. زخرف(43) آيه 35 - 33 . براى مطالعه بيشتر ر.ك: سوره اعراف، آيات 95، 182 و 183 - سوره رعد، آيه 32 - سوره قلم، آيات 44 و45.
3. زخرف(43) آيه 35.

با سلام و احترام. در چند مورد در قرآن آمده است که بنی اسراییل پیامبران را بغیر حق میکشتند.آیا این آیات مفهوم مخالف هم دارند؟ به این معنا که بتوان پیامبران را به حق کشت؟منظور از این قید در آیه چیست؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اين قيد، قيد تاکيدي و توضيحي است . منظور از «بِغَيْرِ حَقٍّ» اين نيست كه مى‏ توان پيامبران را به حق كشت، بلكه منظور اين است قتل پيامبران هميشه به غير حق و ظالمانه بوده است و به اصطلاح «بِغَيْرِ حَقٍّ» قيد توضيحى است كه براى تأكيد آمده.(1)

پي نوشت:
1. تفسير نمونه، ج‏2، ص: 559.

چرا قران 30 جزء دارد و چرا اصلا باید جزء بندی باشد یا چرا باید حزب داشته باشد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
نوشته اند تقسيم قرآن به سى جزء و هر جزء به چهار حزب، پس از دوران «حجاج» و به منظور تسهيل در امر تدريس و فراگيرى قرآن انجام گرفت.(1)
زركشى در اين باره مى گويد: «مشهور است که تقسيم قرآن به سى جزء، مانند تقسيم هر حزب به ربع ها از طريق مدارس علمى و بعضى جاهاى ديگر بوده است.»(2)
البته در برخى از متون آمده که در زمان پيامبر نيز سابقه داشته که افراد قرآن را چند جزء مي کردند و بنا به نقلى مصحف على(عليه السلام)داراى هفت جزء بوده است(3).
از مالك نقل كرده اند: مصحفى از جدش ارائه نمود كه هم زمان با مصحف عثمان نوشته شده بود و در آن نشانه هايى وجود داشت. از امام صادق(عليه السلام) نيز نقل شده كه مصحفى داشته اند كه به چهارده جزء تقسيم شده بود; ولى آن نوع تقسيم بندى با آن چه امروز داريم تفاوت دارد.(4) عده اى نيز معتقدند: قرآن به دستور مأمون عباسى به اعشار، اخماس، جزء و حزب تقسيم شد.(5)
اين تقسيم بندي به سي جزء و هر جزء به دو يا چهار حزب توسط خود مسلمانان براي آسان شدن تلاوت و حفظ قرآن و ختم آن به خصوص در ماه رمضان صورت گرفته است . به دستور رسول خدا يا امامان معصوم نبوده است.
پي نوشت ها:
1. صبحى صالح، پژوهشى درباره قرآن كريم و وحى، ترجمه محمدمجتهد شبسترى، ص 149 ـ 154.
2. زركشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 249.
3. محسن اسماعيلى، كليات علوم قرآن، ص 60.
4. همان.
5. محمدهادى معرفت، التمهيد فى علوم القرآن، ج 1، ص 364.

صفحه‌ها