پرسش وپاسخ

سلام... از وقتی که عاشق یکی از همکلاسیهام عاشق شده ام (البته 4 ساله که با هم هستیم ) ولی این ترم احساس کردم که بیش از حد دوستش دارم ... و عاشق شده ام .. البته عشقم زیاد شده و بیرون رفتن ها و با هم بودنها زیاد شده ... و در این مدت من بی اختیار دوباره شروع به نماز خوندن کرده ام و خیلی از گناه های سابق رو اصلا" انجام نمی دم و اگه یه ساعت از وقت اذان می گذره احساس میکنم اگه دیگه نمازمو نخونم گناه میشه ... آیا نماز خوندن من موردی داره ؟ خدای نکرده ریا نیست؟ البته به اون خانم هم چندبار گفتم که نماز بخونه و حتی موقع نماز بهش sms می دادم... و موقع نماز بدجوری گریه ام میگیره...احساس نا امیدی میکنم... چیکار کنم؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
نکته مثبتي است که بسياري از مسايل منفي سابق را کنار گذاشته ايد اما نمي دانم آيا براي تضمين پايدار ماندن اين ها هم برنامه ريزي کرده ايد. گاهي افراد از دين به عنوان يک ابزار براي دستيابي به منافع خود بهره برداري مي کنند. به همين دليل توجه داشته باشيد که گاهي ما به خشوع و خضوع کشانده مي شويم تا به اصطلاح به جلب محبت خداوند بپردازيم و به منافع دست يابيم . اين تلقي و نگاه نسبت به دين هنگامي با پيامد منفي روبر مي گردد که فرد به منفعت مورد نظر خود دست نيابد. فوراً از تمام اين مسايل فاصله مي گيرد و به اصطلاح با خدا قهر مي کند.
آنچه درگير هستيد ، وابستگي نسبت به فرد ديگر است كه منطقي نيست و بايد پايان پذيرد. وابستگي هرگز مثبت تلقي نمي شود. بسياري افراد هستند که ما به آن ها علاقمند هستيم اما وابسته نيستيم و بدون آن ها نيز مي توانيم به زندگي خود ادامه دهيم. پس آنچه در ظاهر به عنوان عشق تجلي يافته ،چيزي جز وابستگي نيست. دلبستگي با وابسته بودن نيز متفاوت است.
پديدة وابستگي به ديگران اغلب در سنين نوجواني شايع است. مكانيزم مؤثر در آن عبارت از تصوير پردازي احساسي نسبت به يك شيء است. اين شيء به تدريج نقشي حياتي در نظر فرد پيدا مي كند . فرد در صورت جدايي از شي با احساس ناخوشايندي روبرو مي شود. در اين صورت جدايي نيست كه عامل بروز احساس ناخوشايند مي گردد بلكه تصور جدايي و احساسات ناخوشايند وابسته به آن موجب پديدة دلتنگي مي گردد. فرايند جدايي از آشنايان و از دست دادن افراد عزيز شاهدي مناسب و گويا در اين زمينه به شمار مي آيد.
ما به سادگي ملاحظه مي كنيم كه هنگام جدايي از افرادي كه به آن ها علاقه داريم ،امري چندان دشوار نيست. اگر به اين مسأله فكر نكنيم كه ممكن است براي مدتي طولاني او را نبينيم. اما به محض اينكه به اين نكته فكر مي كنيم كه شايد براي مدتي طولاني او را نبينيم و در اين تصور و احساس متعلق به آن متمركز مي شويم، احساسي نامعمول و ناخوشايند ما را فرا مي گيرد.
روش هاي درماني از مسيرهاي گوناگون در تلاش خواهند بود تا فرد مسير جريان فكري خود را تغيير دهد . به احساسي سازگارانه دست يابد. در اين بين هنگامي كه فرد مبتلا به برخي نشانه هاي بدني شده باشد، مثلاً تپش قلب، بيخوابي، پرخوابي، كم اشتهايي يا پر اشتهايي، گريه بيش از مدَت يك ماه و مواردي مانند آن ها، مراجعه به روانپزشك و قرار گرفتن تحت دارودرماني نيز امري محتوم و اجتناب ناپذير خواهد بود. دارودرماني در مورد اين افراد باعث افول نشانه ها و پيشگيري از بروز هر گونه صدمات جبران ناپذير بدني خواهد بود.
بايد به روانشناس مراجعه نماييد . با كمك يك متخصص بتوانيد از اين افكار فاصله بگيريد . به چرخه اصلي زندگي خود بازگرديد. اين واقعيت ندارد كه خودمان براي خويش هر كاري مي توانيم انجام دهيم. گاهي با محدوديت هايي در مورد خودمان روبرو هستيم . چون آگاهي كاملي دربارة خودمان نداريم و به محدوديت هاي اطراف مان نيز احاطه نداريم، نمي توانيم براي خود كار چنداني انجام دهيم. در واقع برخي روش ها ممكن است تنها اثر و ارزش پيشگيرانه داشته باشد . اراية آن ها از سوي مشاور نمي تواند به تنهايي موثر واقع گردد؛ هنگامي كه فرد در بحران جدَي قرار دارد.
در خصوص رياکاري و مواردي مانند اين نيز نبايد نگران باشيد. تلاش کنيد تا مسير ارتباط با خدا را همچنان داشته باشيد و آن را رها نسازيد. همچنين بايد با اين مهارت آشنا شويم که دنيا محل از دست دادن نيز هست . تنها محل دريافت کردن امکانات و امتيازات نيست. به همين دليل افرادي که فاقد اين مهارت هستند، انتظارات بالاي از زندگي در دنيا دارند؛ در حالي که مطابقت با واقعيت اين جهان هستي ندارد. والسلام خدانگهدارتان!

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

**نساء آيه 25 : « هر کس را توانگري آن نباشد که زنان پارساي آزاد را به نکاح خود درآورد ، پس کنيزان پارسا را که مالک آن شده ايد به زني گيريد . خدا به ايمان شما آگاه تر است . همه از جنس همديگريد . پس بندگان کنيز را با اذن مالکش نکاح کنيد و اجرت و مزدشان را بدانچه مشخص شده بدهيد . کنيزاني که همسردار باشند نه زناکار و نه از آنها که پنهاني دوست مي گيرند . پس چون شوهر کردند ، هرگاه مرتکب فحشاء شوند شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است . اين حکم براي کساني از شما است که بيم دارند به رنج افتند . و اگر صبر کنيد ( تا زن آزاد گيريد ) برايتان بهتر است . و خدا آمرزنده و مهربان است »** ** ** **توضيح : 1- در اين آيه قرآن تجاوز به زنان كنيزي که از راه ارثي و غير ارثي ( خريداري ) مالك آنها شده اند را نيز مشروع دانسته است که مشروعیت خود را در درجه نخست از کسب **مالکیت تمام و عیار بر اراده آزادی بردگان می گیرد . کنيزانی را که از راه ارثي و غير ارثي ( خريداري ) مالك آنها شده اند مي توان تنها با اجازه صاحبش و نه خود شخص کنيز به زني گرفت و با آنها نکاح کرد . البته نه آن نکاحي که براي الله عربستان قابل ارزش باشد بلکه در آخر آيه تذکر داده است اگر صبر کنيد تا زنان آزاد گيريد براي شما اين راه بهتر است . ** **2- نزدیکی با کنیزان برای کسانی که از هیچ زنی برخوردار نیستند تنها از روی ناچاری است که فردی که حتی یک کنیز هم ندارد می رود و از مالک کنیز با کسب اجازه و مزد مشخص کنیز دیگری را به زنی موقت خود در می آورد . امروزه نقش مالک کنیز را خود فرد بصورت خود مختار و به روش صیغه در نزد شیعیان می بینیم . يک آيه پيش از اين ، راه چگونه تمتع جنسي بردن را بدون آنکه قصد نکاح را ذکر کرده باشد يعني تنها به طريق زناشويي با هرکسي که همان روش روسپي خانه ها است آموزش داده شده است ** **3- نکاح در زبان عربي معناي نزدیکی می دهد و ازدواج در ديد عرب همان نزدیکی بدست مرد است و نه اختيار برابر طرفين و برابري و شراکت يک زندگي مشترک .** **4- در اين آيه با وجود آنکه مشخص می شود که فرد توانایی مالی برای گرفتن زنی را ندارد اما اجازه و رخصت همبستری با کنیز بیچاره از سوی الله داده شده است و مشخص نیست فرد **از كجا توانايي مالي براي زن كنيزي جست که خوراک و پوشاک آنرا بدهد . جز اين نیست كه آن كنيز بايد براي مالك خود بيگاري كند وهم به او تجاوز شود . بر پايه اين آيات براي اينكه زن آزاده اي به زناشويي گرفته شود بايد مهريه اش كه مزد معيني است به آنها داده شود تا مرد مالك آنها گردد اما كنيزان ذاتاً مالكي دارند مزد معين به آنها تعلق نمي گيرد بلکه اجرت و مزد به صاحب کنيز که اذن نزدیکی داده است تعلق مي گيرد البته با رضايت خود کنيز اين امر صورت مي گيرد اما اگر به زور کنیز را وادار نمایند باز کنیز حقی برای اعتراض به حاکم شرع پیدا نمی کند . **

پرسش: شبهات سوره نساء آيه 25شرح : **نساء آيه 25 : « هر کس را توانگري آن نباشد که زنان پارساي آزاد را به نکاح خود درآورد ، پس کنيزان پارسا را که مالک آن شده ايد به زني گيريد . خدا به ايمان شما آگاه تر است . همه از جنس همديگريد . پس بندگان کنيز را با اذن مالکش نکاح کنيد و اجرت و مزدشان را بدانچه مشخص شده بدهيد . کنيزاني که همسردار باشند، نه زناکار و نه از آن ها که پنهاني دوست مي گيرند . پس چون شوهر کردند ، هرگاه مرتکب فحشا شوند ،شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است . اين حکم براي کساني از شما است که بيم دارند به رنج افتند . اگر صبر کنيد ( تا زن آزاد گيريد ) براي تان بهتر است . وخدا آمرزنده و مهربان است »** ** ** **توضيح : 1- در اين آيه قرآن تجاوز به زنان كنيزي که از راه ارثي و غير ارثي ( خريداري ) مالك آن ها شده اند ، مشروع دانسته است که مشروعيت خود را در درجه نخست از کسب **مالکيت تمام و عيار بر اراده آزادي بردگان مي گيرد . کنيزاني را که از راه ارثي و غير ارثي ( خريداري ) مالك آن ها شده اند، مي توان تنها با اجازه صاحبش و نه خود شخص کنيز به زني گرفت و با آن ها نکاح کرد . البته نه آن نکاحي که
پاسخ:
2@@ باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
اشکال کننده خداي اسلام و نبوت پيامبر اسلام و وحيانيت قرآن را قبول ندارد . بحث با او در اين جزئيات به جايي نمي رسد.
در آن زمان برده داري جايز و رايج بود . اسلام با محدوديت هايي اين جواز را ادامه داد و راهكار هاي فراوان وجوبي و استحبابي براي آزاد شدن بردگان پيش بيني کرد، ولي بالاخره برده تا زماني که برده بود ، ملک صاحبش به حساب مي آمد . صاحبش با توجه به پولي که به عنوان قيمت او پرداخته بود، مالک منافع او بود، از جمله اگر برده زن بود، صاحبش حق داشت از او بهره جنسي بگيرد يا بهره جنسي گرفتن از او را به ديگري ببخشد يا به نکاح ديگري بدهد .
اين احکام برده بود و در آن جهان و زمان پذيرفته بود . اسلام گر چه با اصل برده داري مخالف بود، ولي چاره اي جز مبارزه آرام و تدريجي نمي ديد و اگر مبارزه تند و تيز را برمي گزيد، قطعا به شکست منجر مي گشت.
برده و کنيز هم ملک صاحبش بود . براي بهره گرفتن جنسي خودش يا بخشيدنش به ديگري، کسب رضايت برده لازم نبود.
اما اين که خداوند در قرآن فرموده اگر نمي توانيد با زنان آزاد ازدواج کنيد، با کنيزان مؤمن به اذن صاحبان شان ازدواج کنيد و همين که اظهار ايمان کنند، کافي است (و پي جويي و کنکاش و تجسس در ايمان آن ها نکنيد زيرا) خدا به ايمان واقعي آنان آگاه است و از ازدواج با آنان هم عار نداشته باشيد، زيرا شما (چه آزاد و چه بنده) انسان و از يک جنس هستيد( و ملاک برتري تقوا و ايمان است) .
اين که گفتيم با کنيزان مؤمن به اجازه صاحبان شان ازدواج کنيد، براي کساني است که توانايي مالي براي ازدواج با زنان آزاد ندارند ،ولي با کنيزان مي توانند ازدواج کنند ،چون مهريه آن ها بسيار کم تر بود و اگر ازدواج نکنند ، به زنا و فحشا گرفتار مي شوند . اگر از ازدواج با کنيزان خود داري کنيد بهتر است ( زيرا کنيز بعد از ازدواج هم، ملک صاحبش است . جز در بهره گيري جنسي، از او حق بهره گيري دارد و مي تواند به او امر و نهي کند حتي او را به ديگري بفروشد و فرزند کنيز، اگر مولايش شرط کرده باشد، ملک مولا خواهد بود )(1)
اشکال کننده چون با قرآن و روايات و سيره رسول خدا و امامان آشنا نيست ،گمان کرده که اکر قرآن فرموده " اگر از ازدواج با کنيزان خودداري کنيد، بهتر است" از آن روست که اصل اين ازدواج را نمي پسندد و آن را کسر شان مي داند و ...در حالي که قرائن فراوان در قرآن و روايات و سيره پيامبر و امامان بر خلاف آن است.
در جاهليت عرب متاسفانه مردم کنيزان را به روسپيگري وامي داشتند .بسياري از کنيزان به اين کار عادت کرده بودند . روسپيگري کنيزان عادي شده و قبيح نمي نمود، در حالي که روسپيگري براي زنان آزاد کار ناپسندي به شمار مي آمد:
وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا؛(2)
کنيزان خود را که به عفت مايلند، براي رسيدن به دنيا بر زنا مجبور نکنيد .
در ضمن کنيز و برده از نظر آنان در زمره انسان ها به حساب نمي آمدند. فرزند کنيز هم مانند خود کنيز ، برده مي شد و...
با توجه به اين موارد در جاهليت عرب ازدواج با کنيزان ناپسند و عار براي خود فرد و نسل او به حساب مي آمد و کنيز زاده بودن عيب بود.
قرآن با اين فرهنگ به شدت در افتاد . بردگان را هم مانند ديگران، انسان شمرد گر چه تا زمان برده بودن، احکام خاصي براي آنان قائل شد . در جامعه اي که ازدواج با کنيزان عار بود، اين ازدواج را جايز شمرد و بدان دعوت کرد. البته اعلام کرد که با کنيزان مؤمن و پاکدامن ازدواج کنيد . براي اين که عار نداشته باشند، اعلام کرد:"بعضکم من بعض" شما همه از يک اصل هستيد و تفاوت نداريد و برتري به ايمان است.
رسول خدا هم بر خلاف فرهنگ جاهلي، به زن دادن به بردگان تشويق کرد . دختر عمه اش زينب را که از اشراف زاده هاي قريش بود ،به عقد برده اي( زيد بن حارثه) درآورد و به ازدواج با کنيزان تشويق نمود . چند تن از همسران خود پيامبر کنيز بودند، از جمله جويريه و صفيه و ماريه. امامان نيز همين سيره را ادامه دادند . امام سجاد با کنيز ازدواج کرد .با اين که اطرافيان و مخالفان او را از اين کار منع کردند و بر اين کار سرزنش نمودند، ولي امام فرمود: ملاک عزت و کرامت ايمان است، نه آزاد يا برده بودن و ازدواج با کنيز عار نيست . تعدادي از امامان کنيز زاده بوده اند.
البته امامان کنيزان را مي خريدند و با آنان به عنوان کنيز همبستر مي شدند يا آنان را آزاد کرده و با آنان ازدواج مي نمودند ، ولي سابقه ندارد امام با کنيز کسي به اذن صاحبش ازدواج کرده باشد . ازدواج با کنيز ديگري را قرآن به جهاتي که ذکر شد، گر چه جايز شمرده ،ولي پسنديده نمي داند.
پي نوشت ها:
1. ترجمه الميزان،ج4،ص446.
2. نور(24)آيه 33.

پرسش: 2- نزديکي با کنيزان براي کساني که از هيچ زني برخوردار نيستند، تنها از روي ناچاري است که فردي که حتي يک کنيز هم ندارد مي رود و از مالک کنيز با کسب اجازه و مزد مشخص کنيز ديگري را به زني موقت خود در مي آورد . امروزه نقش مالک کنيز را خود فرد به صورت خود مختار و به روش صيغه در نزد شيعيان مي بينيم . يک آيه پيش از اين ، راه چگونه تمتع جنسي بردن را بدون آن که قصد نکاح را ذکر کرده باشد، يعني تنها به طريق زناشويي با هرکسي که همان روش روسپي خانه ها است آموزش داده شده است ** **

پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
در سوال فوق عبارات نامربوط ديده مي شود. معلوم مي شود که اين عبارت براي خودتان نيست .متاسفانه هرحرفي را که ديگران از روي عناد وکينه توزي بدون اينکه بفهمند مي گويند و ناآگانه برخي ازما بدون تامل ودقت آن را پخش مي کنند ،مثلا اگر درهمين عبارات ملاحظه شود ،چند موضوع نا مربوط به هم وصل شده، مسئله کنيز به مسئله ازدواج موقت نزد شيعيان ارتباط داده شده ، باز بدون توجه گفته : اين ازدواج موقت تمتع جنسي است، بدون قصد نکاح ، درآخر آن را زناشويي به روسپي گري تشبيه کرده که همه اين ها از تراوشات انسان سردرگم وکوتاه فکر ومنفي نگراست وگرنه انسان عاقل ابتدا در باره هر موضوعي بايد بفهمد و درك كند كه مقصود پرسشگر چيست . اگر از مقصود اطلاع نيافت، سوال در مورد معناي آن كند . اگر فهميد و اشكالي در آن ديد، با طرح اشكال آن هم به صورت مودبانه اقدام نمايد. اين ها چيزهايي است كه به طور روشن در اين سوال منتفي است.
1. داستان كنيز و متعه به طور كامل با هم متفاوت اند . اگر كسي آگاهي كمي از مسئله كنيز در صدر اسلام را داشته باشد، به چنين قياس باطلي دست نمي زند، يكي از همان تفاوت ها چيزي است كه در نوشته آمده، ولي نا آگاهانه از آن رد شده و آن هم موضوع اختيار و انتخاب است.
اگر هم بخواهيم هر چيزي را به هر چيزي ربط دهيم. به ازدواج در آوردن كنيز به صورت دائمي با شخص ديگر نيز مي تواند از طرف مولي اجرا شود، پس مي توان آن را همانند ازدواج دائم دانست ، پس مثال زدن از صيغه موقت و قياس كردن با‌ آن بيهوده است.
2. اشتباه فاحش ديگر در عدم فهم صيغه موقت است. در اين جا لازم است تنها اشاره شود كه در صيغه بدون قصد ازدواج(نكاح) به هيچ وجه مشروعيت ندارد. تفاوت هاي بسياري با روسپي گري دارد كه از جمله عدم وجود عده در روسپي گري است، در حالي كه در صيغه دو طرف تعهد اخلاقي نسبت به هم داشته ،زن بايد بعد از جدا شدن عده نگه دارد .نمي تواند طي مدت عقد موقت با شخص ديگري ارتباط داشته باشد، همان گونه كه در عقد دائم و رسمي نيز موظف به اجراي آن است.
اگر بخواهيم براي موضوع صيغه مورد مشابه مثال بزنيم، بايد از نوع ازدواج هايي كه امروزه در كشورهايي غربي به صورت فراوان وجود دارد، مثال آوريم. مرد و زني با هم توافق مي كنند كه سالياني با هم زندگي كنند، بدون آن كه قرار عقد دائم يا مانند آن باشد. حتي آنان مدت هاي زيادي با هم زندگي مي كنند و داراي فرزند مي شوند تا كاملاً همديگر را بشناسند و مثلاً عقد رسمي جاري كنند. اين نوع رابطه كاملاً متفاوت با روسپي گري در كشورهاي غربي است و همه اين معنا را درك مي كنند.

پرسش: 3- نکاح در زبان عربي معناي نزديکي مي دهد و ازدواج در ديد عرب همان نزديکي به دست مرد است و نه اختيار برابر طرفين و برابري و شراکت يک زندگي مشترک .** **

پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
بخش اول عبارت فوق درست است که واژه ( نکاح ) به معناي آميزش است اما بخش دوم گفته شما صحيح نيست، با اين توضيح که دراسلام
عقد داريم و ايقاع.
عقد بر دوپايه استوار است: يکي ايجاب وديگري قبول .
دو پايه از طرف هر کدام گفته نشود ،عقد انجام نشده ، مثلا در عقد ازدواج، ايجاب از طرف زن گفته مي شود .قبول از طرف مرد .
برخلاف گفته فوق زن کاملا آزادي عمل دارد ،يعني زن است که با اختيار خود مي تواند عقد راجاري کند يا نکند. اگر از روي اختيار و آزادي ايجاب را گفت ،پس از آن مرد مي تواند قبول را بگويد. در اين صورت عقد صحيح واقع شده، بنابراين اساس عقد طرفيني است ،آن هم با شرائطي که در فقه اسلام به طور مفصل بيان شده، از جمله اينکه اگر زن ايجاب عقد را از روي اکراه واجبار بگويد ،يعني ديگري او را وادار به گفتن ايجاب کند و مرد طرف قبول را بگويد، عقد باطل است .براي اطلاع بيش تر به رساله هاي عمليه بحث نکاح مراجعه شود .

پرسش: 4- در اين آيه با وجود آن که مشخص مي شود که فرد توانايي مالي براي گرفتن زني را ندارد اما اجازه و رخصت همبستري با کنيز بيچاره از سوي الله داده شده است و مشخص نيست فرد **از كجا توانايي مالي براي زن كنيزي جست که خوراک و پوشاک آن را بدهد . جز اين نيست كه آن كنيز بايد براي مالك خود بيگاري كند وهم به او تجاوز شود . بر پايه اين آيات براي اينكه زن آزاده اي به زناشويي گرفته شود، بايد مهريه اش كه مزد معيني است، به آن ها داده شود تا مرد مالك آن ها گردد اما كنيزان ذاتاً مالكي دارند، مزد معين به آن ها تعلق نمي گيرد، بلکه اجرت و مزد به صاحب کنيز که اذن نزديکي داده است، تعلق مي گيرد. البته با رضايت خود کنيز اين امر صورت مي گيرد اما اگر به زور کنيز را وادار نمايند باز کنيز حقي براي اعتراض به حاکم شرع پيدا نمي کند . **
پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
نويسنده به گونه اي صحبت کرده که گويي از خداي خالق بندگان و پيامبري که رحمت براي جهانيان است، بيش تر براي بندگان دل مي سوزاند.
در جاي خود گفته شده که کنيز و برده از دو راه وارد جامعه اسلامي مي شود. کنيز و برده - در آن زمان که وجود داشت - جزو ملک صاحبش به حساب مي آمد . از خود اختيار و مالکيت و آزادي و حق انتخاب نداشت. اسلام با اين که براي آزاد کردن بندگان آمده بود، ولي به جهت آن که جهاني نشده و مورد قبول عموم جهانيان واقع نشده بود، بايد در قانون گذاري اش به نحوي عمل مي کرد که هم قوانينش سمت و سوي عادلانه داشته و هم مصالح ايمان آورندگان در آن لحاظ شده باشد.
قانون برده گيري و برده داري قبل از ظهور اسلام در سطح گسترده در جهان آن روز وجود داشت . مبارزه با اين قانون ظالمانه بايد با لطايف الحيل صورت مي گرفت تا هم به ثمر برسد و هم اسباب فرار از اسلام نباشد.
در جامعه حجاز آن روز مثل جامعه هاي ديگر برده هاي فراواني وجود داشت. اسلام اولين کاري که کرد اين بود که راه هاي برده گيري را محدود کرد . به مسلمانان اجازه برده ساختن افراد آزاد را نداد . فقط اجازه داد در جنگ ها، اسيران ميدان نبرد، به صلاحديد حاکم اسلام يا به منت يا در قبال فديه آزاد شوند يا اگر مصلحت ديد ،آنان را به عنوان برده بين رزمندگان تقسيم کند.
حالا بگوييد در جهاني که اسيران ميدان جنگ از جمله مسلمانان را به بردگي مي گيرند، مسلمانان اگر به صلاحديد حاکم عادل مصلحت ديدند اسيراني را که بر نابودي اسلام هجوم آورده اند، به بردگي بگيرند و مالک جان و مال آنان شوند، آيا اين ظالمانه است؟
اگر آنان را به بردگي نگيرند، بايد آزادشان کنند يا بکشندشان. آيا اگر اسلام آزاد کردن اسيران جنگي را واجب مي ساخت، مورد سوء استفاده واقع نمي شد و دشمنان را عليه مسلمانان شجاعت و جرات نمي بخشيد؟ آيا عاقلانه است که به دشمن جرات و جسارت دست اندازي داده شود؟اگر دستور کشتن اسيران را مي داد، غير انساني نبود؟
البته کنيزان و بردگان از دو راه به جامعه اسلامي وارد مي شدند:
يکي اسير شدن در جنگ بود که تعداد چنين اسيران و بردگاني بسيار محدود بود . معمولا زنان به صورت محدود در ميدان جنگ و به عنوان رزمنده شرکت مي کنند .
راه دوم ورود کنيزان به جامعه اسلامي خريد و فروش آنان است. در آن زمان برده داري و برده فروشي رسم پذيرفته شده جهان بود . گفتيم که اسلام گرچه با اين موافق نبود، ولي نمي توانست به يکباره و قاطعانه خريد و فروش بندگان را منع کند ،زيرا با رواج گسترده برده داري، چنين دستوري هم مانع از گرايش مردم به دين مي شد، زيرا آن را با منافع خود در تضاد مي ديدند . اسلام تازه ظهور کرده و معتقدان چنداني نداشت تا دستورش را اجرا کنند تا اثري بر اين دستور مترتب باشد .پس بايد راهي براي مبارزه ملايم پيش مي گرفت تا هم مردم از دين فراري نشوند و هم برده داري به تدريج ريشه کن شود.
بنا بر اين اجازه خريد و فروش بندگان را داد. البته فروش بندگان را به عنوان شغل خيلي مذمت کرد، ولي خريد و نگه داري انساني و آزاد کردن آنان را به شدت مدح و تحسين کرد و بدان دعوت نمود.
اجازه خريد بندگان در جهت خدمت به بندگان هم بود، زيرا با اين اجازه بندگان مي توانستند وارد جامعه اسلامي شوند . با اسلام آشنا شده و به آن بگروند . به سعادت جاويد برسند. در ضمن مسلمانان به حکم دين موظف بودند با بنده ها انساني عمل کنند . در جامعه اسلامي وضع خيلي بهتري از جامعه غير اسلامي در انتظار بردگان و کنيزان بود . با توجه به قانون هاي فراوان آزاد کردن وجوبي و استحبابي بندگان، آنان در معرض آزاد شدن قرار مي گرفتند.
اگر منصفانه دقت کنيد ،به يقين اعتراف خواهيد کرد که حکم به برده گيري اسيران و خريد بردگان در آن زمان به سود مسلمانان و اسيران بوده ،انساني ترين حکمي بود که در آن شرايط مي شد صادر نمود.
اما برده و کنيز در همه جهان ملک صاحبش به حساب مي آيد . اگر چنين نباشد که ديگر برده نيست.
کنيزان که کمي از آن ها در جنگ اسير شده و بيش تر به عنوان برده وارد جامعه شده و توسط مسلمانان خريده شده بودند، تا زماني که کنيز بودند، مالک شان حق داشت از آنان بهره جنسي ببرد ،همچنان که حق داشت به ديگري ببخشد و مانند بقيه اموالش حق داشت بفروشد، ببخشد ، اجاره دهد و در قبال اجاره پول بگيرد.

احکام برده داري قبل از اسلام وجود داشت و اسلام ايجاد نکرد که بر اسلام ايراد باشد، بلکه با محدوديت هاي فراوان و با اصلاحات بسيار و با دستور هاي جنبي فراوان آن ها را اجازه داد تا بتواند به تدريج برده داري را ريشه کن کند.
اشکال کننده اگر به واقع دنبال يافتن حقيقت است و مي خواهد عدالت گرايي اسلام را بيابد،به کتاب "آزاد کردن بندگان" در فقه اسلام مراجعه کند تا ببيند که اولا پيامبر نسبت به خوش رفتاري با بردگان چقدر سفارش کرده،برخورد خود و اهل بيتش با بردگان چگونه بوده است . به قانون هايي که قرار داده تا بندگان موجود در جامعه به الزام يا به عنوان عمل صالح آزاد شوند، دقت کند. بعد قضاوت کند که آيا اسلام مروج برده داري است يا عليه برده داري.

باسلام اعیاد شعبانیه را خدمت شما مومنین تبریک مي گویم. با دلی شکسته اين چند خط را مي نویسم دختر هستم که الان در مرز30 سالگی هستم تحصیلات دانشگاهی را در رشته پزشکی به اتمام رسانده ام از لحاظ کارهم چندان وضعیت جالب ندارم متاسفانه در طول تحصیل والدینم با ازدواجم مخالفت کردند بعدازاينکه درسم اتمام یافت چند خواستگار داشتم که اکثرا یا اصلا پایبند به مسائل دینی نبودند ویا فقط برای اينکه من دکتر هستم وشاید درآمد خوبی دارم خواستگاریم آمدند ویا برای اينکه پز بدهند که عروس دکتر دارند واز اين جور موارد در عین حال بنده قیافه معمولی دارم اصلا اهل آرایش وبد حجابی نیستم وهرگزچادررا به خاطر پزشک بودن زمین گذاشتم وان شااالله نخواهم گذاشت. اما چه کنم که یک سالی است ديگر اصلا خواستگاری ندارم خواهر وبرادر کوچکتری درسن ازدواج دارم آنها هم نگرانند البته برای خواهر کوچکم هم 4 سال پیش به دلایلی بعد از عقد جدا شده برای اوهم ناراحتم که شایدامکان ازدواج برایش ایجاد نشود. ما در محل زندگی خود به شدت غریبیم ودر شهراصلی خود هم آشنایانی داریم که به دلیل حسادت همه را ازما رانده اند. سنم دیگراز 30 گذشته متاسفانه پدرم ما راتمسخر میکند دیگران ازاین همه بدتر نامید وخسته ام از اینکه خواهر وبرادرم به خاطر عدم ازدواج به گناه بیفتند ناراحتم راهی به من نشان دهید درمانده ام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
ضمن پاسداست متانت تان و تحسين به جهت حفظ عفت و پاكي ، توجه شما را به اين نكته جلب مي كنيم كه متأسفانه مشکل شما يعني نداشتن خواستگار يکي از مشکلات رايج در ميان دختران امروزي است. اين مشکل بسيار فراگير شده و اختصاصي به شما و شرايط شما ندارد. با توجه به شرايط موجود، نداشتن حتى يک خواستگار چيز بعيدي به نظر نمي‌رسد، چرا که همه ما در پيرامون خود شاهد دخترهايي بسيار شايسته‌اي هستيم که به هر دليلي حتى يک خواستگار نداشته‌اند، در حالي كه شما خواستگاران متعددي داشته ايد كه به دلايل مختلف نتوانستيد با آن ها ازدواج نماييد.
يكي از مشكلات افرادي چون شما نيز آن است كه به اميد هواي تازه تر و يا خواستگاران بهتر ،به رد خواستگاراني كه از شرايط نسبي مطلوبيت برخوردار بودند، مبادرت ورزيديد. فارغ از اين مسئله كه هر چه سن بالاتر رود، ميزان مطلوبيت كم تر شده و به همين نسبت شرايط خواستگاران نيز پايين تر مي آيد.چه بسا همان خواستگاران كه داراي وضعيت نسبي مطلوب بودند، به خواستگاري نيايند. البته اين نكته صرفاً‌ بر اساس درصد احتمال است، نه يك قانون كه كليت داشته باشد، اما تأكيد ما بر آن است كه از كمال گرايي منفي و داشتن خواستگار يا همسري ايده آل از هر جهت پرهيز كنيد.
همسرآينده تان اگر بتواند تنها 60% يك مرد مطلوب را دارا باشد، همسر مناسب و خوبي خواهد بود.
به هرحال توصيه مي‌شود:
1- در حد امکان از هر گونه تلقين و بزرگ نمايي نياز به شوهر و تأهل در خود بکاهيد. تلقين هاي کارآمد ديگر را جايگزين آن نماييد. اشتغالات ذهني شما در اطفاي اين نياز، به اشتغالات فكري و عملي بي مورد و گاهي آسيب زا مي‌انجامد.
2ـ تمرکز خود را تا زمان مقتضي، از ازدواج به امور مثبت ديگر ببريد. به هيچ عنوان اجازه ندهيد ازدواج تمام فضاي ذهني شما را اشغال کند.
3ـ هيچ گاه از رحمت بيکران الهي نااميد نباشيد. همواره خواهان امور دنيايي و عقبايي با قيد مصلحت و حکمت از خداوند حکيم باشيد، نه استجابت دعا و برآورده شدن حاجات به هر قيمتي. پس از بي قراري و عجز ولا به افسرده ساز (حتي به صورت دعا) به شدت بپرهيزيد. تأخير در برخي امور به ظاهر مثبت و ضروري از بي‌توجهي خداوند به امور بندگانش نشأت نمي‌گيرد.
4-تفريحات و معاشرت هاي سالم خود را افزايش دهيد.
5ـ همواره به خود گوشزد نماييد که سن من براي ازدواج به هيچ عنوان دير نشده، حداقل تا 35 سالگي فرصت براي ازدواج موفق را خواهم داشت. اين نکته را به هيچ‌عنوان خود فريبي قلمداد نکنيد . به يادآوري هر روزه اين نکته ملتزم باشيد.
6ـ خانه بخت را منحصر در ازدواج ندانيد . همه برگه هاي زندگي را در موضوع ازدواج خرج نکنيد. چه بسا زنان بسيار تأثير گذاري در جامعه بوده اند که در پرتو تحصيل و اشتغال مولد، نه صرفاً ازدواج به خانه بخت واقعي خود راه يافته اند.
7ـ با يک پايش رواني هفتگي ببيند چه عواملي باعث تشديد تفکرات مزاحم شما مي‌گردد. پس از شناسايي اين عوامل مثل وضعيت نابسامان خانوادگي، ديدار دوستان متأهل، اضطراب بالا و... به تعديل آن بپردازيد.
8-براي رهايي از افکار پريشان و بغرنج ساز به مطالعه کتاب هاي تاريخي و زندگي نامه و شرح حال بزرگان بپردازيد. ببينيد که دنيا با همه عرض و طولش کوچک تر از آن است که بخواهيم با کوچک ترين ناکامي افسرده گرديم و با بزرگ ترين کاميابي ها خشنود.
9- نقش واسطه ها در معرفي دختران خوب و شايسته و دم بخت را کم نگيريد.
10- در جلسات مذهبي و به طور کلي در جمع هاي زنانه حضور فعال داشته باشيد. ضمن حفظ کرامت و شخصيت و وقار، انساني بشاش و خوشرو و پر انرژي باشيد. مطمئناً هم درشادابي و طراوت شما و هم در جلب نظر ديگران بسيار موثر خواهد بود.
چند نکته:
ا- رد بي دليل (يا با دلايل نيمه منطقي) خواستگاران به نوعي دست رد زدن به موهبت هاي الهي است. کفران نعمت به هر دليل و عيب گذاشتن نابخردانه بر مخلوقات خدا بي شک سهم بسزايي در رويگرداني توجه و عنايت ويژه خدا دارد. اين گونه نيست که بتوان نعمت هاي الهي را يکي پس از ديگري از در راند و خداوند بدون هيچ مؤاخذه اي بنده را به حال خود واگذار نمايد.
چه بهتر که براي گشودن قفل هاي احتمالي از ناشکري هاي گذشته استغفار نماييد. ناشکرهاي رنگارنگ کنوني نيز نبايد مزيد بر علت گردد.
ب- همه خاله ،عمه ها ،زن دايي ها ،زن عموها و دختران آن ها و به طور کلي زنان فاميل و غير فاميل مي توانند سامانه مطمئن و ايمني براي معرفي پسران دم بخت به شما و ديگر دختران دم بخت باشند .بدون حرکت خداپسندانه از سوي شما و والدين شما برکتي نازل نخواهد شد. پس ضمن تمرکز زدايي از موضوع خواستگار با نشاط و سرزندگي در بسيج کردن فاميل از طريق مادر يا خواهرتان(يا هر کسي که شما لايق اين امر مي دانيد)کوشا باشيد.
ج- با دست روي دست گذاشتن و تکيه مرضي بر دعاهاي افسرده وار هيچ مشکلي حل نخواهد شد . بايد با نشاط و سرور به جنگ مشکلات ريز و درشت رفت.
موفق باشيد.
در صورت تمايل مي توانيد با مشاوران اين مرکز با شماره 09640 بدون کد و هزينه تماس حاصل نماييد.

اگر كسي مشروبات الكلي خورد تا چه مدت نجس و اعمال و نمازش مورد قبول نميباشد

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در روايات آمده که تا چهل روز نماز شرابخوار مورد قبول الهي قرار نمي‌گيرد. اما بين قبولي نماز و صحيح بودن‌آن تفاوت است.
کسي که شراب خورده، موظف است که نمازش را بخواند، همان گونه که اگر مرتکب گناه ديگري مانند غيبت و تهمت شده باشد، مانع از آن نيست که عبادات ديگر را انجام دهد . البته چنانچه جايي از بدن يا لباسش به واسطه شراب نجس شده باشد، بايد پيش از نماز بشويد و وقتي لب و لباس آلوده خود را به شراب بشويد، ديگر بدن و لباس او نجس نيست.
شراب‌ از نجاسات ‌و نوشيدن ‌آن‌ حرام ‌و از گناهان‌ کبيره‌ است‌. عذاب ‌اخروي ‌شرابخوار بسيار شديد است‌، ولي ‌ارتکاب ‌اين‌ گناه‌ کبيره‌ نبايد مانع‌ خواندن‌ نماز و ديگر وظايف‌ شرعي‌باشد. گناهکار بايد وظايف‌ خود را انجام‌دهد.
نماز و عبادات‌ شرابخوار گرچه‌ صحيح‌است‌ و از گردن ‌او ساقط‌ مي‌شود، ولي‌ بايد بداند با انجام‌ اين ‌گناه‌ بزرگ‌، عبادات‌ او قبول‌ نيست‌، زيرا فرق‌است ‌بين ‌صحيح‌ بودن‌ عملي‌ و قبول‌آن‌. ممکن‌ است‌ نماز و عبادات‌ کسي‌ صحيح‌ باشد، ولي‌بر اثر گناه‌ و معصيت ‌مورد قبول‌ خدا قرار نگيرد .
علي‌(ع‌) فرمود: من‌شرب‌المسکر لم‌ تقبل‌ صلوته ‌أربعين ‌يوماً و ليلهً؛ کسي ‌که‌ مست‌ کننده‌ بنوشد، تا چهل ‌شبانه‌ روز نمازش ‌قبول‌ نمي‌شود . (1)
پيامبر(ص‌) فرمود: اگر در آن‌ چهل‌ روز بدون‌ توبه‌ بميرد، خداوند او را از آب هاي‌ جوشان‌ جهنم‌ خواهد نوشانيد . (2)
از ديدگاه‌ اسلام‌ حتي‌ نشستن‌ بر سفره‌اي ‌که‌ در آن ‌شراب ‌نوشيده‌ شود ، حرام‌است‌ ، علي‌(ع‌) فرمود: لا تجلسوا علي‌مائده ‌تشرب‌ عليها الخمر ؛ بر سر سفره‌(يا ميزي‌) که‌ در آن‌ شراب‌ نوشيده مي‌شود ننشينيد . (3)
رسول‌اللّه‌(ص‌) فرمود: ملعون‌است‌ ، ملعون‌است‌ کسي‌ که‌ بر سفره‌اي‌ که‌ در آن‌ شراب ‌نوشيده‌ شود بنشيند . (4)
گناه از هر نوع كه باشد‌، مانع قبولي اعمال انسان مي شود . در مورد شراب كه تا 40 روز بيان شده‌ ، شايد به خاطر آن است كه تأثير آن در روح و روان انسان تا 40 روز باقي مي ماند .

پي‌نوشت‌ها :
1 . بحارالانوار ، ج79، ص 138 .
2 . همان ‌، ص‌131 .
3 . همان‌ ، ص ‌128 .
4 . همان‌ ، ص‌141 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

باعرض سلام 1-من فرق بین خون استحاضه و مایعی که به طور معمول از بدن بانوان خارج می شود را نمی دانم؟چون آن هم همیشه سفید نیست و زرد است برای همین به خصوص بعد از دوران عادتم نمی دانم لکه های زرد رنگی را که می بینم استحاضه است یا سفید است؟ 2-آیا می شود کسی دوران عادتش به طور مثال5/7 یا 5/8 و یا مانند آنها باشد؟ با تشکر

پرسش:
فرق بين خون استحاضه و مايعي که به طور معمول از بدن بانوان خارج مي شود نمي دانم چون آن هم هميشه سفيد نيست و زرد است .براي همين به خصوص بعد از دوران عادتم نمي دانم لکه هاي زرد رنگي را که مي بينم استحاضه است يا سفيد است؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
ترشحات طبيعي زنان سفيد رنگ است اما ممکن است اثر و رنگ آن روي لباس زير به مرور زمان مايل به زرد شود.
بنابراين ترشحاتي که از شما بيرون مي آيد، همچنين لباس هاي زيرين، پاک است ؛ لازم نيست به رنگش نگاه کنيد .(1)
اما اگر ترشحات زرد رنگ همراه با خون باشد، در صورتي که از روز اول حيض تا روز دهم باشد، حکم حيض را دارد، مثلا کسي که عادت ماهيانه او هفت روز است، اگر روز هفتم پاک شود و از روز هشتم به بعد تا روز دهم اگر خون ببيند ،حکم حيض را دارد .اگر بعد از روز دهم باشد ،حکم استحاضه را دارد، اما اگر ترشحات زرد رنگ خون نداشته باشد ،پاک است، حکم حيض و استحاضه را هم ندارد.
پي نوشت :
1.آيت ا... مکارم، توضيح المسائل،س 461.
پرسش: 2-آيا مي شود کسي دوران عادتش به طور مثال5/7 يا 5/8 و يا مانند آن ها باشد؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به نظر آيت ا... مکارم مدت خون حيض کم تر از سه روز و بيش تر از ده روز نمي شود .(1) بنابراين ممکن است مدت خون ديدن 7 روز و نصف يا 8 روز و نصف شود.
پي نوشت:
1. آيت ا... مکارم،توضيح المسائل،م 432.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
بنابر آن چه در مفاتيح الجنان آمده است‌؛ امام علي(ع)‌مي‌فرمايد:
"براي باطل كردن سحر، اين دعا را بنويسند، و با خود نگاه دارند: "بسم اللّه و باللّه‌، بسم اللّه و ماشأاللّه‌، بسم اللّه و لاحول و لاقوه الا باللّه قال موسي ما جئتم به السحر، انّّّ اللّه سيُبطِلُه‌ُ، انّ اللّه لايصلح عمل المفسدين‌، فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون‌، فغلبوا هنالك و انقلبوا صاغرين‌."(1)
همچنين در كتاب مزبور پيامبر اكرم ‌نيز، براي دفع شياطين و جادوگران مي‌فرمايد: "آيه سخره را بخوانند: "ان ربكم اللّه الذي خلق السموات و الارض في سته ايام ثم استوي علي العرش يغشي الليل النهار يطلبه حثيثاً و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره الا له الخلق و الامر تبارك اللّه رب العالمين اُدعوا ربكم تضرعاً و خفيه انه لايحب المعتدين و لاتفسدوا في الارض بعد اصلاحها و ادعوه خوفاً و طمعاً ان رحمة اللّه قريب من المحسنين‌."(2)
بدون ترديد اين دعاها و عمل به آن‌ها داراي شرايط و آدابي است كه بهره‌مندي از آن‌ها منوط به تحصيل آن شرايط و آداب است‌، از اين رو بايد به افراد مورد اعتماد و پرهيزكار و آشنا به معارف و صاحب‌نظر در اين امور مراجعه شود.
همچنين مى­توان از سوره ها و آيات قرآنى بهره جست; مانند چهار سوره «ياأيّهاالكافرون»، «قل هو الله أحد»، «قل أعوذ بربّ الفلق»، «قل أعوذ بربّ النّاس». نيز مى توان از «آية الكرسى» و آيه «انّى توكّلت على الله ربّى و ربّكم ما من دابّة الاّ هو آخذ بناصيتها إنّ ربّى على صراط مستقيم»(3) استفاده كرد.
پي‌نوشت‏ها:
1. مفاتيح الجنان‌، شيخ عباسي قمي‌; ص 520 و 521، مطبوعات ديني‌، قم‌.
2. همان‌.
3. هود(11) آيه 55.

با سلام من تا قبل از ازدواجم با مردی رابطه داشته ام به طوری که با علاقه و عشقی که به داشته و دارم رابطه جنسی نیز برقرار کرده ام و حالا که بر خلاف میلم و به اسرار پدر و مادرم ازدواج کرده ام همچنان این رابطه ادامه دارد آیا زندگی و ازدواج من درست است؟ چه حکمی دارد؟ البته به با فردی که به خواستگاری من آمده بود گفته بودم که نمیخواهم ازدواج کنم لطفا در رابطه با این موضوع من کاملا توضیح دهید

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
رابطه عاشقانه شما با مرد نامحرم ،هر چند او را دوست داشته باشيد، حرام است . اگر با او نزديکي هم داشته باشيد، مرتکب زنا مي شويد. زنا دادن زن شوهر دار از گناهان بسيار بزرگ مي باشد . براي زن شوهر دار گناهش بزرگ تر و عقوبت دنيوي و اخروي آن بسيار سنگين تر است.
گناهي براي يک زن شوهر دار بدتر از اين نيست که با غير شوهر در ارتباط باشد .از گناهاني است که حتماً‌ و مسلماً‌ مورد غضب خداوند است . علاوه بر شرع از نظر عرف تمام جوامع بشري نيز خيانت محسوب مي‌شود . مورد نفرت مردم است . انسان هاي عاقل از چنين افرادي بيزارند. يکي از چيزهائي که کمر مرد را مي‌شکند، آن است که به زن خود اعتماد کند و زن به او خيانت کند،
اگر شوهر هم نمي داشتيد ،رابطه نا مشروع با نامحرم حرام است . خيانت به دين و حريم خدا حساب مي آمد.
گفتن اينكه نمي خواهم شوهر كنم ،چيزي از بار گناه تان كم نمي كند. چه اطلاع داده و چه نداده باشيد، اكنون همسر او هستيد . با او عقد ازدواج و تعهد بسته ايد.
علاقه و عشق و مانند اين سخنان مجوزي براي تسليم خود به يك مرد بوالهوس نيست، به ويژه كه چنين مردي بعد از ازدواج زن با مرد ديگر نيز به ارتباط خود ادامه مي دهد. اگر تا پيش از اين، توهم و خيال ازدواج مجوزي براي ادامه دادن ارتباط و دست زدن به عمل شنيع زنا بود، اكنون كه شما ازدواج كرديد، نام ديگري جز دزد ناموس بر آن مرد بوالهوس نمي توان نهاد .چنين شخصي شايسته نگاه محبت آميز نيست تا چه رسد به ادامه دادن ارتباط با او.
هر چه زودتر را بطه خود را با غير شوهر خود قطع کنيد . از ارتباطي که تاحال داشته ايد، به درگاه خدا توبه کنيد . از خداوند بخواهيد شما را ببخشايد ، گر چه صبر خدا زياد است، لکن ممکن است خداوند بر شما خشم و غضب نمايد . زمينه رسوائي شما را در دنيا نيز فراهم کند، علاوه برآنکه در آخرت مستحق دردناک ترين عذاب الهي هستيد. پيش از آنکه خشم خداوند شما را رسوا کند، توبه کنيد .با اعمال نيک و وفاداري به شوهر خود گذشته خود را جبران کنيد تا آثار گناهان از زندگي شما بر طرف شود.
خداوند فرمايد: "ولا تقربوا الزّنا انّه كان فاحشة و ساء سبيلاً؛ نزديك زنا نشويد كه كار بسيار زشت و بد راهي است".(6) در اين آيه از نزديك شدن به زنا نهي كرده ،تا چه رسد به انجام اين عمل شنيع و زشت. نزديك شدن به زنا، ارتباط دوستانه اي است كه نام عشق و علاقه را بر آن مي گذاريد.
زنا از گناهان كبيره است . آثار و عواقب بسيار خطرناك دنيوي و اخروي به دنبال دارد. امام صادق(ع) مي فرمايد: "زنا شش اثر دارد: سه اثر در دنيا، سه اثر در آخرت. اما آثار دنيوي زنا: آبرو را مي برد، رزق را كم مي كند، مرگ را نزديك مي كند، آثار اخروي آن: غضب پروردگار، سختي حساب و دخول در آتش و جاودان ماندن در آن".(7)
اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: "در روز قيامت به امر خدا بوي گندي وزيده مي شود كه تمام اهل محشر ناراحت مي شوند تا اين كه نفس كشيدن بر آن‏ها مشكل مي گردد، پس منادي ندا مي كند: آيا مي دانيد اين بوي گند چيست؟ گويند: نمي‏دانيم و سخت ناراحت مان كرده، پس گفته مي شود: اين بوي عورت زناكاران است كه بدون توبه از دنيا رفته‏اند. پس آن‏ها را لعنت كنيد كه خدا آن‏ها را لعنت كرده. پس كسي نمي‏ماند در محشر مگر اين كه آن‏ها را نفرين مي كند و مي گويد :خدايا زناكاران را لعنت فرما".(9)
پي نوشت‏ها:
6. اسراء (17) آيه 32.
7. محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 76، ص 22، حديث 17.
9. همان، ص 243، حديث 1 از باب 10.
******
2- اگر در هنگام عقد يا بعد از عقد به ازدواج خود رضايت پيدا کرده ايد(گرچه به خاطر اصرار پدر و مادر) ازدواج شما صحيح است.(1) با شوهر خود وفادار باشيد . زندگي خود را پاکيزه کنيد. با رفتار سالم و اخلاق نيک وخوب شوهر داري کردن،و توبه در برابر خداوند زندگي را براي خود و خانواده خود شيرين و زيبا نمائيد.
پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع، ج2، مسأله2373و2374.

در حوزه ی عفاید، عقل تا کجا می تواند پیش برود و چرا؟ از کجا به بعد می شود خبر آسمانی و عقل نا توان می شود؟ لطفا منابعی هم در این مورد معرفی کنید؟ (توانایی عقل در حوزه ی عقاید)

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
براي پاسخ تذکر نکاتي چند ضروري است:
مقدمه اول :
روش کاوش در علوم متفاوت است و هر علمي و يا هر حقيقتي را با يک روش نمي توان مورد کاوش و بررسي قرار داد . در علوم تجربي از روش تجربه و مشاهده ،در علوم نقلي مثل تاريخ و ادبيات( از علوم انساني) و مثل فقه (از علوم الهي) از روش نقل و در علوم عقلي مثل فلسفه از روش عقلي صرف استفاده مي کنيم . اين که گفتيم از روش عقلي صرف در علوم عقلي استفاده مي کنيم، به اين دليل است که در کاوش از علوم ديگر درست است که ما از عقل خود نيز بهره مي بريم، ولي عقل در آن جا فقط به عنوان ابزار فهم مسائل به کار مي رود ،نه ابزار اثبات آنها ، ولي در علوم عقلي هم ابزار فهم است و هم ابزار اثبات .
چيزي ديگر در اثبات اين مسائل ( علوم عقلي ) مثل مشاهده و حس و تجربه و نقل و احساسات آدمي ، به کار نمي آيد . اين نوع عقل را عقل کلي و عقل مورد استفاده در علوم نقلي و تجربي را عقلي جزئي مي گويند . اگر حوزه کاري اين دو با هم رعايت نشود و هر کدام در کار ديگر و درمحدوده ديگري دخالت کند ، کار خراب مي شود و نتايج زيانباري به بار خواهد آورد .
مقدمه دوم:
عقل از ديدگاه دين حجت است و انسان مي‌تواند در فهم بسياري از امور طبيعي از آن استفاده کند اما اين حجيت و تکيه بر آن به اندازه و برد و توان عقل و آن هم در محدوده فعاليتش مي باشد. عقل تنها در اموري مي‌تواند دخالت کند که حق دخالت در آن امر را داشته باشد . زماني حق دخالت در امري را دارد که توان و نيروي کاوش در آن را داشته باشد.
بنابر اين شناخت عقلي و حکم عقل ملاک و حجت است لکن نه در همه جا و همه امور. عقل قدرت زيادي در شناخت امور دارد ولي توانش محدود است. کمي يا زيادي اهميت موضوع مسأله هم در تعيين قلمرو عقل دخالتي ندارد. به عنوان مثال عقل مي‌تواند خدا را اثبات کند ولي نمي‌تواند وجود آب در کرة مريخ را اثبات کند، چرا؟ چون که اصلاً جنس مسأله از نوع مسائلي نيست که عقل بتواند حکمي در آن بدهد. دليل آن هم اين است که احکام عقل فقط در کليات است و در جزئيات حکمي ندارد.
اثبات اين مسأله ـ وجود آب در مريخ ـ به عهدة مشاهده و تجربه است. يعني انسان بايد سوار سفينه فضائي بشود و در مريخ پياده شود يا وسيله‌اي به آن جا بفرستد و از طريق وسيله آن را مورد مطالعه قرار دهد و يا تلسکوپ بسيار قوي بتواند بسازد و از زمين بتواند آن جا را مشاهده کند و بعد حکم کند که در مريخ آب هست يا نيست.
حالا کسي بگويد يعني چه؟! ما با عقلمان خدا را ـ موضوعي با اين اهميت که همه عالم و حتى کره مريخ مخلوقات اويند و در مقابل او چيزي حساب نمي‌شوند ـ مي توانيم اثبات کنيم، چرا نتوانيم با همين عقل در کتابخانه‌ و يا گوشه‌اي بنشينيم و فکر کنيم و استدلال و برهان بياوريم و بالاخره اثبات کنيم که آيا در مريخ آب هست يا نيست؟!!
آيا چنين سخني معقول است؟ چنين مطلبي به حکم عقل مطرود است. چرا؟ به اين دليل که جنس موضوع مسأله فرق مي‌کند . به همين دليل روش و ابزار شناخت آن موضوع هم فرق خواهد کرد.
مقدمه سوم:
دين عبارت است از مجموعه‌اي از اعتقاديات و اخلاقيات و قوانين حقوقي و عبادي که نوع و جنس هر کدام از اين امور با ديگري متفاوت است. بنابر اين ابزار و روش فهم و تحقيق و شناخت آنها نيز متفاوت مي‌باشد. حتى داخل هر يک از اين قسمت‌ها نيز تمام مسائل از يک نوع واحد نيستند و ابزار و روش‌هاي متفاوتي در تبيين و اثبات آنها وجود دارد.
1ـ عقايد: دو نوع است: 1) کلي؛ 2) جزئي.
عقايد با موضوعات عام و کلي مثل وجود آفرينندة عالم موجودي که بتوان تمام عالم و اتفاقات جاري را به او نسبت داد. و اينکه اين موجود چه ويژگي‌ها و صفاتي بايد داشته باشد .نيز مثل وجود هدف براي عالم به اين معنا که عالم بيهوده آفريده نشده و در پس آن هدفي است که عالم و از جمله انسان در حال سير به سوي آن مي‌باشد. نيز اينکه انسان بايد در انتهاي حيات دنيوي
بايد پاداش اعمال نيک خود را ببيند و تاوان ظلم‌ها و بدي‌هاي خود را بپردازد.
عقايد با موضوعات جزئي و خاص مثل فرستاده‌اي که رابط بين آفريننده و آفريده شده است، کيست؟
و اينکه حيات پس از مرگ کي و به چه کيفيت اتفاق خواهد افتاد؟
2ـ اخلاقيات:
اخلاقيات نيز بر دو نوعند:
الف)با موضوعات کلي و عام؛
ب) با موضوعات جزئي و خاص.
اخلاقيات عام مثل اينکه ظلم بد و عدالت خوب است، اداي امانت خوب و خيانت در امانت بد است.
اخلاقيات جزئي مثل اينکه فلان عمل ظلم است و فلان نحوه رفتار عدالت است .
3ـ قوانين عبادي و حقوقي (احکام):
بحث در احکام نيز دو نوعند:
أ ـ بحث در کليت اثبات احکام.
انسان در مقابل آفريننده خود تکليفي دارد يا نه که از آن تکليف به عنوان احکام تکليفي بتوان ياد کرد؟ بحث در اثبات تکليف با عنوان عام و کلي ، يعني اينکه انسان در مقابل رب خود وظيفه‌اي دارد و رها نيست و نيز اين که آن وظيفه بايد بر اساس عدالت باشد.
ب ـ بحث در جزئيات احکام:
حالا که ثابت شد انسان در مقابل رب و پروردگارش تکليفي دارد، تکليف چيست؟ به چه نحو بايد انجام دهد؟ انواعش کدامند؟ جزئياتش چيست؟
در تمام اين سه بخش (اعتقادات، اخلاقيات و حقوق [فقه]) آنچه از انواع اول مي‌باشند، در حيطة جولان عقل مي‌باشندو عقل مي‌تواند در آنها نظر بدهد، يعني توانائيش را دارد و اصلاً وظيفة عقل است و به چيزي غير از عقل اثبات نمي‌شود. چرا؟ چون از نوع کليات مي‌باشند و عقل هم حيطة وظائفش در کليات است.

هر آنچه از نوع دوم مي‌باشد (جزئيات مسائل) در حيطة عمل عقل نيست و عقل انسان هرچه به خود زحمت دهد نمي‌تواند آن را ثابت کند؛ نه اينکه نمي‌فهمد بلکه نمي‌تواند اثبات کند، انکار هم نمي‌کند مثلاً اينکه فرستاده خدا که بايد رابط بين آفريننده و آفريده شده‌ها باشد کيست؟ عقل نمي‌تواند آن را اثبات کند که مثلاً حضرت رسول اکرم(ص) مي‌باشد . انکار هم نمي‌کند ؛يعني بگويد محال است که ايشان باشد؛ بلکه عقل اين جا تابع است. و يا اين که امام بعد از پيامبر کيست و چند نفرند؟ کي به دنيا مي‌آيند و از دنيا مي‌روند؟ اثبات و تعيين اين کار عقل نيست، بلکه کار نقل است؛ بايد تمام اينها را از پيامبر شنيد.
احکام عبادي نيز از اين قبيل‌اند. چرا که از قبيل جزئيات بوده و عقل در جزئيات حکمي ندارد. مثل اينکه انساني بايد نماز بخواند و به فلان کيفيت هم بخواند و يا روزه بگيرد به فلان اندازه و باقي مسائل حقوقي نيز هکذا.
احکام غير عبادي (اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ...) نيز از اين قبيل‌اند. ارث زن نصف ارث مرد است.‌عقل از کجا مي‌تواند بفهمد اين مسأله را اثبات کند ؟انکار هم نمي‌کند. اين گونه مسائل تابع وضع شارع يعني تکليف کننده و کسي که اين تکاليف را وضع کرده ، هستند. هرچه او وضع کرده باشد ، قانون است. البته هر کس مي‌تواند با فکر و نظر ناقص خود قانوني وضع کند، مثلاً بگويد ارث مرد چهار برابر زن باشد و يا ارث زن پنج برابر مرد باشد و يا مساوي باشد. ولي بايد ديد کدام يک از اينها نظر شارع را تامين مي کند.
حال چرا بايد نظر او را تأمين کرد ؟ به اين دليل که او آفريننده است و حق وضع قانون دارد ،نه انسان هائي مثل خودم ، که هيچ گونه ولايتي را خدا به آنان نسبت به ديگران نداده است و مثل او از تمام زوايا و ابعاد وجودي من اطلاع ندارند ( اين مسأله مورد اتفاق و اجماع تمام دانشمندان علوم انساني و تجربي و حتي فلسفي است ) بنابراين عدالت را در وضع قوانين بهتر از تمام انسان ها مي تواند رعايت کند ، چرا که عدالت غير اين نيست که هر چيزي در جاي خود قرار داده شود.
عبادت و انجام تکليف به خاطر اطاعت از اوست و نوع اطاعت و اجزاي آن را هم او بايد تعيين کند .
انساني و يا انسان‌هايي ممکن است با هم بنشينند و بگويند ارث زن دو برابر مرد باشد يا فلان دليل که مثلاً چون زن ضعيف‌تر است ،سهم بيشتري ببرد و يا عده‌اي بنشينند و حکم دهند که مساوي باشد و عدالت را در تساوي ببينند و يا هر کس ديگر حکمي کند و براي حکمش هم دليل بياورد که مثلاً طبق فلان دليل اين حکم همخوان با عدالت است. ولي آيا واقعاً اين گونه است؟ آيا با دور هم نشستن و کار عقلي کردن و فکر کردن مي‌توان به حقيقت مسأله که عدالت هم رعايت شود پي‌برد؟ آيا مي‌توان گفت که اگر تساوي رعايت شود،‌عدالت هم رعايت شده است؟ آيا تساوي برابر است با عدالت؟
آيا اگر همه انسان‌ها با حجم تلاش‌هاي متفاوتي که دارند، اگر دستمزد مساوي بگيرند، عدالت رعايت شده است؟ به نظر مي‌رسد همه جا اين گونه نيست، در بسياري از موارد اختلاف و تفاوت، عين عدالت است و تساوي عين ظلم. حال اختلاف و تفاوت به چه شکل باشد؟ به تعيين عقل ‌مي توان يک سمت را معين کرد و درجه تفاوت و اختلاف را هم تعيين نمود؟
عقل مي‌گويد: خير اين کار من نيست . در اين مورد عاجزم چرا که در محدودة جولان من نيست. مي توانم بگويم که بايد عدالت رعايت شود ولي قدرت اين را ندارم که دريابم آيا اگر نماز را هفده رکعت در شبانه روز بخوانم، حق مولا و پروردگارم را ادا کرده ام يا مثلا بيست رکعت بخوانم.هما ن طور که نمي توانم اثبات کنم که آيا وقتي چراغ راهنما قرمز است ،بايد ايستاد يا حرکت کرد ؟ چرا که اين را بايد از واضع اين قانون بپرسيد ، او به شما خواهد گفت . همچنين است مثال هائي که آورديد : ارث زن و مرد و يا اعدام مرتد و .... .
پس چه بايد کرد؟ چه کسي آگاه ترين شخص در اين باره مي‌باشد؟ آيا آنهايي که ابزاري به جز عقل ندارند و عقل هم کاري از او در اين گونه مسائل ساخته نيست يا هر موجودي که انسان و عقل او را آفريده و به تمام مصالح و مفاسد زندگي او آگاهي دارد و هر چيزي را مي‌تواند سر جاي خود قرار دهد و به اين طريق عدالت را رعايت کند؟
عقل حکم مي‌کند گونه دوم درست است ( اين ديگر کار عقل است؛ يعني تعيين واضع قانون، چرا که از نوع اول مسائلي است که در بالا ياد آور شديم ).
بنابر اين عقل ارزشمند است، حجت است و عالي‌ترين مخلوق است ولي در حد و اندازه خودش . اگر از اندازة خود پا فراتر نهد ، به خطا خواهد رفت. حال چه متوجه خطاي خود باشد يا نه، و تصور کند که به راه درست رفته است ؛مثل غرب و ممالک غير اسلامي که تصور مي کنند همين که با عقل هاي ناقص خود نشستند و قوانيني وضع کردند ، کار را تمام کرده و عدالت را به انجام رسانده اند .نيز اين گونه تصور مي‌کنند که مثلاً با تبديل مسأله قصاص به حبس ابد و يا هر مجازات ديگر مسأله را حل کرده‌اند، ولي نمي‌دانند که با تعطيلي اين حکم چه منافع و مصالحي را از دست داده و چه مفاسدي را به بار آورده‌اند.

صفحه‌ها