پرسش وپاسخ

بسمه تعالی در مورد غذایی که مشکوک باشد یعنی در حلال و حرام بودن آن شک داشته باشیم چه باید کنیم تکلیف چیست. لطفا راهنمایی کنید

در صورتي که يقين نداشته باشيد که از مال حرام تهيه شده است و احتمال مي دهيد که از در آمد حلال تهيه شده باشد ،خوردن غذاي مذکور اشکالي ندارد.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله بهجت ،استفتائات ،ج3 ،س3761.

دو تا خانم تا چه حد میتونن با هم ارتباط داشته باشند؟,آیا بوسیدن لب,گردن,سینه, لمس کردن همدیگه و ..... آن هم از روی عشق و علاقه اشکالی دارد؟؟!!,درکل درارتباط بین دو خانم چه کارهایی حرام است و باید از انجام آن دوری کرد؟!

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
دو خانم اگر قصد لذت و شهوت نداشته باشند ، مي توانند همديگر را ببوسند و بغل کنند و به بدن يکديگر نگاه کنند همان گونه که وقتي از مسافرت مي رسند ، همديگر را مي بوسند و بغل مي کنند ،ولي با قصد لذت و شهوت هيچ يک از اين کار ها مجاز نيست و حرام است. نيز نگاه به آلت تناسلي يکديگر, و لخت خوابيدن در يک رختخواب بدون قصد لذت هم حرام است .(1)
پي نوشت:
1.آيت الله سيستاني ،توضيح المسائل ،م2395و2397.

اگر ندانيم اين كاري را كه مي كنيم استمنا هست يا نه نماز وروزه گرفته باشيم الان كه از مسئله رامي دانم وحكم آن را نماز وروز ه هايي كه گرفته شده چيست مرجع تقليد آيت الله لنكراني

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
استمنا آن است که انسان با خود کاري کند که مني از وي خارج شود. و استمنا حرام است و ضرر هاي زياد دارد و کسي که استمنا کرده واجب است توبه کند و ديگر تکرار نکند.
اگريقين داري که بر اثر کاري که کرده اي به اوج لذت رسيده اي و در آن حال از شما مايعي خارج شده است و بعد از آن غسل جنابت نکرده اي و نماز و روزه انجام داده اي نماز هايت را بايد قضا کني وچنانچه نمي دانستي با اين کار جنب مي شوي و غسل لازم دارد و در ياد گرفتن مسئله کوتاهي نکرده اي روزه ها قضا ندارد. البته اگر غسل حيض کرده اي نماز و روزه اي که بعد از غسل حيض انجام داده اي قضا ندارد.(1)
واگر يقين به جنب شدن نداري نماز ها و روزه ها قضا ندارد. وزن معمولا يقين به جنابت براثر دستکاري با خود پيدا نمي کند توضيح:
زن با دو چيز جنب مي شود و هرگاه جنب شود بايد غسل جنابت کند:
1 بوسيله داخل شدن آلت تناسلي مرد به جلو يا عقب زن که اگر به اندازه ختنه گاه يا بيشتر داخل شود زن و مرد هردو جنب مي شوند گرچه مني خارج نشود.
2-بيرون آمدن مني چه در خواب باشد يا در بيداري.
اگر زن بر اثر تحريک هاي جنسي به قدري تحريک شود که به اوج لذت و شهوت جنسي برسد و در آن حال مايعي از او خارج شود جنب مي شود.و اگر به اوج لذت نرسد و مايع خارج شود و يا به اوج لذت برسد ولي مايعي خارج نشود و يا شک کند که مايعي خارج شد يا نه جنب نمي شود و غسل لازم نيست. به ديگر سخن زن اگر يقين به خارج شدن مني پيدا کند جنب مي شود و اگر يقين پيدا نکند جنب نمي شود. بنابراين مواقعي که زن بر اثر تحريک هاي شهواني مقداري لذت مي برد و در آن حال رطوبتي از او خارج مي شود چون به اوج شهوت نرسيده جنب نمي شود و رطوبت خارج شده هم پاک است و وضو و غسل را باطل نمي کند.
اوج لذت و شهوت به حالتي گفته مي شود. که در آن حال معمولا انسان از خود بي خود مي شود و لذت زيادي مي برد و مني بيرون مي ريزد. و بعد از تمام شدن آن حال انسان احساس تخليه شدن و ارضامي کند و حالت شهوتش تمام مي شود و بدنش سست مي شود و حالت تحريک آميزي که قبل از تخليه شدن داشت ديگر آن حالت را ندارد. مثل اين که انسان گرسنه دلش غذا مي خواهد ولي وقتي غذا خورد و سير شد ديگر ميل به غذا ندارد.
پي نوشت:
1. آيت الله فاضل لنکراني ,جامع المسائل ,ج1 س175و558.

من از کسی شنیده ام که می گوید وقتی امام زمان ظهور می کند تکنولوژی ها کنار می رود و دوباره شمشیر و اسب رواج پیدا می کند. آیا صحیح است؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
امام زمان(عج) بر حسب روايات با شمشير قيام مي کند. زره و پرچم پيامبر(ص) و ذوالفقار امام علي(ع) نزد حضرت مي باشند.
به نظر بسياري از محققان ، اين که در روايات آمده که حضرت با شمشير قيام مي کند، شمشير دليل بر مأموريت و قيام ايشان به جهاد مسلحانه است. گرچه ظاهر روايات اين است که حضرت در کشتن دشمنان خدا از آن استفاده خواهند نمود. اما منافات ندارد که بگوييم: حضرت از سلاح هاي متعارف عصر ظهور بهره مي گيرد.(1)
مقصود از شمشير اين نيست که سلاح هاي جنگي او منحصر به شمشير است و از به کارگيري سلاح ديگري خودداري مي کند، بلکه ممکن است حضرت از سلاح هاي جنگي روز استفاده کند،‌امکان دارد سلاح هاي ديگري را اختراع کند که بر تمام وسايل جنگي روز غالب گردد.
افزون بر اين حضرت از امدادهاي غيبي و ياري فرشتگان بهره مي گيرد و پيروز مي شود.
در روايت آمده است که حضرت منصور به رعب و مؤيد به نصر و تأييد شدة خدا مي باشد.(2)
روشن است که حضرت از تمام امکا نات وتکنولوژي استفاده مي کند اما اينکه در آن زمان چه نوع تکنولوژي موجود است، نمي دانيم زيرا زمان ظهور معلوم نيست .
پي نوشت ها:
1. لطف الله صافي، معارف دين، ج 1، ص 148.
2. بحارالأنوار، ج 51، ص 218.

در برخی از سایت های اینترنتی از قول بعضی از مراجع گفته شده که دختر و پسر به قصد ازدواج می توانند بدن یکدیگر را ببینند حتی اگر با یک بار دیدن از حسن و عیب یکدیگر با خبر نشدند باز هم می توانند بدن یکدیگر را ببینند. آیا این گفته صحیح است؟

بله اين مسئله در فتواي مراجع آمده است.(1). و اين براي كسي است كه قصد جدي براي ازدواج دارد و هدف شهواني يا مانند آن ندارد. اگر چه مي تواند نگاه به بدن دختر، توسط افراد خانواده پسر(مادر و خواهر) هم صورت گيرد.

پي نوشت:
1. آيت الله مکارم ، احکام بانوان ، س710 و توضيح المسايل م 2091 .

با سلام و درود بر شما بنده با چند سوال مواجه شدم که آنها را به اطلاعاتان میرسانم: 1_ارتباط با دختران تا چه حد جایز است؟(دختران نوجوان ولی به سن تکلیف) 2_آیا دیدن فیلم هایی که در آن زنان و مردان در آمیزش دارند جایز است؟ 3_آیا فکر کردن حرام ها جایز است؟برای مثال با تخیل خود تن لخت تصور کردن؟آیا لذت بردن یا نبردن در این مورد نیز مهم است؟ 4_بنده نوجوان هستم و میدانم که درباره ی آمیزش جنسی و و بدن جنس مخالف چیزهایی را نمیدانم.آیا با این نیت میتوانم به جستجو برای پیدا کردن پاسخ برای این سوال بگردم؟اگر لذت بردم چه؟ 5_راه های پیشنهادی شما برای خاموش کردن نفس انسان چیست؟ ممنون از لطف حضرتعالی 6_این روز ها بسیاری از دکتر علی شریعتی سخن نقل میکنند,نظر شما درباره ی ایشان و نظریه ی اسلام منهای روحانیت چیست؟ 7_آیا سادات بر انسان ها برتری دارند؟از لحاظ ثواب یا گناه کردن؟آیا همه آنها شفاعت می یابند؟ 8_اگر دانستیم که از مادر کسی شیر خوردیم ولی ندانستیم چقدر و کسی هم نبود تا شهادت دهد که چگونه بوده,حکم چیست؟ ممنون از لطف حضرتعالی

پرسش 1:
چند سوال با موضوعات مختلف شرح :
ارتباط با دختران تا چه حد جايز است؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اگر رابطه دختر و پسر به صورت سخن گفتن معمولي باشد، اشكال ندارد، مگر آن كه از روي لذت و شهوت باشد که حرام است. از‌آن جا كه به طور طبيعي سخن گفتن دختر و پسر جوان به واسطه قوي بودن غريزه شهواني، در معرض شهوت و تحريك شهواني قرار دارد ، بايد سعي شود حتي المقدور جز در موارد ضروري از اين كار دوري شود.
هر گونه ارتباط و تماس بدني دختر و پسر از نظر شرعي حرام است.
نگاه مرد به موي سر و بدن زن (چه با قصد لذت يا بدون آن ) اشكال دارد و حرام است؛ هم چنين نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم، ولي نگاه كردن به صورت و دست‌هاي زن نامحرم تا مچ، اگر به قصد لذت نباشد و مايه فساد و گناه نگردد، هم چنين نگاه كردن زن به بدن مرد نامحرم(به آن مقداري كه معمولاً نمي‌پوشانند) مانند سر و صورت و گردن و مقداري از پا و دست اشكال ندارد.(1)
به چند حديث اكتفا مي‏كنيم:
اميرالمؤمنين(ع) فرمود: الشهوات سموم قاتلات؛(2) شهوت‏ها و خواهش‏هاي نفساني زهرهاي كشنده‏اند.
نيز فرمود: طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركو رفيع الدرجات؛ نفس خود را از پليدي شهوتراني پاك سازيد تا به درجه‏هاي بلند آخرت دست يابيد.(3)
قال رسول اللَّه(ص): جاهدوا انفسكم علي شهواتكم تحلّ قلوبكم الحكمة؛(4) با شهوت تان مبارزه كنيد تا حكمت در دل‏هاي شما وارد گردد.
يكي از نصيحت‏هاي ابليس به حضرت موسي(ع) اين بود:
لا تخل بامرأة ولا تخل بك فانه لا يخلو رجل بامرأة و لا تخلو به الا كنت صاحبه دون اصحابي؛(5)
هيچ وقت با زني خلوت نكن و (نگذار) زني با تو خلوت كند، زيرا هر گاه مردي با زني خلوت مي‏كند، كنار آن دو هستم (و آنان را وسوسه مي‏كنم).
در روايات ديگر اين تعبيرها آمده كه: خلوت كردن با زنان قلب را فاسد مي‏كند.(6) علاقه به زنان از فتنه‏ها و شمشير شيطان است.(7) زياد صحبت كردن با زنان قلب را مي‏ميراند.(8)

پي نوشت ها:
1 . توضيح المسايل مراجع ،م 2433 و ذيل آن ؛ ناصر مكارم، استفتائات جديد، ص 227 مسئله 805؛ فاضل لنكراني، جامع المسائل، ص 482، مسئله 1715.
2 . غررالحكم، ج 1، ص 30.
3 . همان، ج 2، ص 472.
4 . مجموعه ورام، ج 2، ص 122.
5 . بحارالانوار، ج 69، ص 197.
6 . همان، ج 1، ص 203.
7 . همان، ج 2، ص 107.
8 . همان، ص 128.
پرسش 2:
آيا ديدن فيلم هايي که در آن زنان و مردان در آميزش دارند جايز است؟

پاسخ:
ديدن فيلم‌ها ي مستهجن كه به منظور انحراف تدارك ديده شده ،جايز نيست .(1)
ديدن اين گونه فيلم ها براي زن و شوهر نيزحرام است. ( 2 )
از ديدن اين گونه فيلم ها خود داري کنيد زيرا مفاسد زيادي به دنبال دارد، از جمله:
1- طبق گفته متخصصان و روانشناسان موجب دلزدگي بين زن و شوهر مي شود .
2- ممکن است فتنه و فساد را در خانه شما بياورد .
3- غيرت ناموسي را از مردان و غيرت عفت و حيا را از زنان مي گيرد. آنچه در تصوير هستند ،زن و مرد لخت و عريان هستند . مرد غيرتمند حاضر نمي شود که زنش اندام تناسلي مردان را ببيند .

لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد ،نام مرجع تقليد خود را ذکر کنيد تا بر اساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم .
پي نوشت ها:
1 . آيت الله فاضل لنکراني ، جامع المسائل ، ج1 ، ص 485 ، س 1729 .
2 . سؤال تلفني ( 7840001 ـ 0251 ) از دفتر آيت الله مکارم شيرازي .

پرسش 3:
آيا فکر کردن حرام ها جايز است؟براي مثال با تخيل خود تن لخت تصور کردن؟آيا لذت بردن يا نبردن در اين مورد نيز مهم است؟

پاسخ:
آيت الله خامنه اي مي فرمايد: : فکر گناه جنسي و تخيل زن نامحرم به قصد تحريک, بنابر احتياط جايز نيست ، هرچند انزال صورت نگيرد.(1)
پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي، اجوبت الاستفتاء، سؤال 791.
آيت الله مکارم مي فرمايد:
فكر گناه تا زماني که منتهي به انجام گناه نشود،گناه محسوب نمي شود، ولي بي شک آثار نا مطلوبي بر روح انسان مي گذارد.(1) از نظر اولياي الهي درست است که فكر و انديشه گناه ، گناه محسوب نمي شود، ولي پاكى و صفاى قلب را از بين مى برد . انسان را به ارتكاب آن وا مى دارد. حضرت على(ع) فرمود: «من كثر فكره فى المعاصى دعته إليها؛(2) كسى كه در مورد گناهان زياد فكر كند، گناهان او را به سوى خود مى كشند».
نيز فرمود: «خوض النّاس فى شى‏ءٍ مقدّمة الكائن؛(3) فرو رفتن و تفكّر در مورد چيزى، سرآغاز وجود و پيدايش آن چيز است».
از اين رو حضرت مسيح به پيروان خود فرمود: «موسى بن عمران به شما دستور داد زنا نكنيد، اما من به شما سفارش مى كنم فكر زنا را هم نكنيد، زيرا كسى كه به زنا بيانديشد، مانند كسى است كه در اتاق زيبا و رنگ آميزى شده‏اى، آتش روشن كند. در اين صورت هر چند ممكن است خانه در آتش نسوزد، لكن دست كم دود، آن را سياه و خراب مى كند».(4)

پى نوشت‏ها:
1 آ يت الله مکارم، بخشي از مسائل کثير الابتلا، س162.
2. غررالحكم،ج5،ص321.
3. غررالحكم،ج3،ص451.
4. بحارالانوار، ج 14، ص

پرسش 4:
بنده نوجوان هستم و مي دانم که درباره آميزش جنسي و بدن جنس مخالف چيزهايي را نمي دانم.آيا با اين نيت مي توانم به جستجو براي پيدا کردن پاسخ براي اين سوال بگردم؟اگر لذت بردم چه؟

پاسخ:
اين كار چنانچه موجب تحريك شهوت شود، جايز نيست.
توصيه مي كنيم به اين کار اقدام نکنيد، زيرا اگر اقدام کرديد، کم کم شما را از درس باز مي دارد . فکر شما را مشغول مي کند . توان درس و مطالعه را از شما مي گيرد . اگر اقدام کرديد ،حتما شما را به وادي شهوت مي کشاند . نتايج آن براي شما غير قابل پيش بيني است.
دانستن اين امور براي شما در زمان حاضر كه قصد ازدواج نداشته يا شرايط آن را نداريد، بي فايده بوده ، چيزي جز اشتغال ذهني و فكري و كنجكاوهايي بي مورد ندارد.
گام نهادن در اين زمينه نفس شما را براي برداشتن گام هاي بعدي تقويت مي كند . توانايي شما را براي ايستادگي در مقابل گناه ضعيف مي سازد.
دانستن اين امور را براي مدت كمي قبل از ازدواج قرار دهيد. عرض دو سه روز همه چيزهاي لازم را خواهيد دانست.
پرسش 5:
راه هاي پيشنهادي شما براي خاموش کردن نفس انسان چيست؟

پاسخ:
تو پاي در راه نه و هيچ مترس خود راه بگويدت كه چون بايد رفت
اگر آيينه‏ دل از زنگار گناه و شرك و ريا پاك گردد، نورحقيقت حق تعالي در آن تجلي مي‏يابد و نفس مغلوب مي گردد. گام اول براي تحقق اين منظور، بيداري دل از خواب غفلت و توجه کردن به غافل بودن خويش مي‏باشد که عارفان از آن به «يقظه»تعبير مي کنند ، که اين بيداري الحمد لله در شما پديد آمده است. آن چه که شما را نگران ساخته ،چگونگي حفظ و حراست ايمان و ضعف قدرت تصميم گيري و ايستادن در برابر خواسته هاي نفس است .
عرفا براي کساني که «دل شان»از حالت غفلت خارج شده و به مرحله« آگاهي و بيداري » رسيده اند ، مراحلي را جهت غلبه بر هواي نفس و خود سازي ‌، و وصال به قرب الهي، معرفي كرده‌اند كه اشاره مي کنيم :
1- طلب و اراده:
اساسي ترين و مشکل ترين گام در مسير خود سازي جهت غلبه بر نفس « خواستن» و داشتن « عزم و اراده » قوي و استوار است .انسان تشنه و گرسنه تا رمق دارد ، دنبال آب و غذا مي دوَد . چون نقش و اهميت آن را در حيات و هستي خويش مي داند.انسان تشنه کمال و انسانيت ، و گرسنه محبت و قرب الهي نيز مي داند همه حيات و هستي معنوي و بقاي ابدي او، در غلبه بر هواي نفس و حرکت در مسير عبوديت و بندگي خدا نهفته است .
بر اساس آموزه هاي قرآن کريم ، تمام عمر و اعمال انسان بر باد فنا است جز عملي که بر اي پروردگار انجام شده باشد و منتسب به او باشد(1) . تقويت عزم و اراده مرحله اي است که بايد به تدريج و با صبر و حوصله حاصل شود، و حاصل نمي شود مگر با افزايش "خويشتن شناسي" و معرفت نسبت به خدا و صفات جمال وجلال او و آگاهي از نعمت هاي بيکران به ويژه نعمت هاي معنوي و هدايتگري هايي که به انسان ارزاني داشته است.
تا ميوه هاي اين معرفت- که مهم ترين آن نهادينه شدن ذکر خدا در روح و قلب و تقويت اراده و شوق و علاقه لازم به خود سازي است - در انسان پديد نمي يايد، تا شوق و علاقه به خود سازي در انسان پيدا نشود و آدمي در طلب آن مجاهدت نکند ،درهاي « وصال » و « قرب الهي » به روي او باز نمي گردد.
پس بايد با استمرار مطالعه در جهت شناخت خدا و آگاهي يافتن از حال و کار خود و« هدف خلقت » و مسئوليتي که در اين گنبد دوار دارد، در جستجوي رسيدن به حقيقت باشد.
. کم ترين ثمره آن تصميم بر ترک گناه و حرکت در راستاي رضايت پروردگار است. ذکر خدا در دل هم باعث تقويت بصيرت و بينش فرد مي شود . چراغ نور و حکمت را در درونش روشن مي کند. قدرت تشخيص حق و باطل به او مي بخشد. باعث فزوني قدرت اراده و تصميم گيري مي گردد. در اين صورت او هميشه تابع خواست خداوند بوده و همواره درصدد انجام تكاليف الهي است. هر قدمي كه بر مي‏دارد و هر سخني كه مي‏گويد و هر برنامه‏اي كه دارد ، نخست مي بيند آيا رضاي خداوند در آن هست .
تقيد به نماز اول وقت به ويژه نماز صبح و مداومت به خواندن نماز شب ،تلاوت قرآن و تدبر در آن ،شما را در رسيدن به هدف و مقصد نهايي کمک مي کند.
2 - مشارطه‌:
شرط نمودن و عهد و پيمان بستن با خويشتن براي اطاعت فرمان الهي و پرهيز از گناه‌، که اگر غفلت و تخلفي صورت گرفت ،زود توبه کند . نفس خويش را جريمه نمايد. بهترين وقت آن بعد از نماز صبح است‌.البته در طول روز بايد نفس خويش را به آن شرط و پيمان متذکر شود.
3- مراقبه‌:
به معناي مواظبت و زير نظر گرفتن عملکردها ،رابطه ها ،نگاه ها ،خواسته ها و بالاخره پاكي خويش است. کسي که قلبش آگاه به اين است كه جهان هستي مخلوق خدا و همه عالم محضر اوست ، انسان کجا و در کدامين مکان و زمان مي تواندحضور داشته باشد که خدا آن جا نباشد و يا او را نبيند، فرشتگان الهي در همه جا و همه حال مراقب اعمال او هستند; "و إن‌ّ عليكم لحـَفظين‌;(2) بي‌شك حافظان و مراقباني بر شما گمارده شده است‌."،قدرت اراده و ايمانش در کنترل نفس افزايش مي يابد.
4- محاسبه‌:
هر كسي در پايان هر روز،هفته،ماه،و سال ، به محاسبه كارهاي خويشتن بپردازد، عملكرد خود را در زمينه خوبي‌ها و بدي‌ها، خداپرستي و هواپرستي دقيقاً مورد محاسبه قرار دهد، بداند كه قبل از او خدا او را محاسبه كرده است;
اگر آنچه را در دل داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند شما را محاسبه مي‌فرمايد: "و إن تبدواْ مَا في‌َّ أنفسكم‌ْ أوتخفوه‌ُ يحاسبْكم به‌ِ اللَّه‌ (3) ‌"
براي تقويت برنامه خود سازي و پيروي نکردن از خواسته هاي نفس، لازم است از هم‏نشيني با اهل دنيا و دور از معنويت،پرهيز شود،. خداوند در قرآن کريم مي‏فرمايد:
«فاعرض عن من تولي عن ذكرنا ولم يرد الا الحيوه الدنيا (4) ؛از كساني كه از ياد ما روي گرداندند و جز زندگي دنيا را نخواستند ،روي بگردان».
براي هر مرحله از تقوا و تهذيب نفس، تکلف ويژه اي است که رعايت آن در هر مرحله‏اي، زمينه ساز درك بيش تر و توفيق افزون‏تر و توجه و تقرب خواهد شد.
«يا ايها الذين آمنوا ان تتقوالله يجعل لكم فرقانا و يكفر عنكم سيئاتكم و يغفر لكم و الله ذوالفضل العظيم ؛ (5) اي اهل ايمان! اگر پرهيزگار بوده و تقواي الهي پيشه كنيد ،خداوند براي شما نيروي تشخيص حق از باطل قرار داده ، بدي‏هاي شما را پوشانده ،شما را بيامرزد و خداوند داراي فضل و رحمت بزرگ است».
تذکرات:
در خودسازي و جهاد با نفس به چند نکته اساسي بايد توجه نمود:
1 - همان گونه که در تربيت و سلامت بدن، رياضت و ورزش لازم است، در خود سازي و تهذيب نفس نيز رياضت و مبارزه و جهاد با نفس ضرورت دارد.
2 - همان گونه که در پرورش اندام، از نرمش و فعاليت‏هاي ساده و اندک آغاز مي‏شود و به تدريج به ورزش‏هاي سنگين‏تر وارد مي‏شوند، در تربيت روح نيز بايد از اندک شروع کرد و به تدريج به مراحل بالاتر رسيد.
3 - همان طور که در ورزش بدني، تداوم و استمرار لازم است، در رياضت نفساني نيز تداوم، شرط رسيدن به مقصد است. قرآن مي‏فرمايد: "به يقين کساني که گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل مي‏شوند که نترسيد و غمگين مباشيد".(6)
علي(ع) مي‏فرمايد: "قليلٌ مدوم عليه خير من کثير مملول منه؛(7) عمل اندکي که پيوسته باشد، بهتر است از بسياري که تو را خسته و وامانده سازد".
در حديث ديگري امام باقر(ع) مي‏فرمايد: "احب الاعمال الي اللَّه عز وجل ماداوم عليه العبد و ان قل؛ (8) محبوب‏ترين کار نزد خدا، آن است که انسان بر آن مداومت کند ،هر چند اندک و ناچيز باشد".
4 - چنان که در سلامت جسم، فعل و ترک (دارو و پرهيز) هر دو با هم مؤثر است، در سلامت و تهذيب روح نيز فعل و ترک هر دو لازم است، مانند اداي واجبات و ترک گناهان و محرمات و تولي و تبري.
5 - مهم‏ترين چيزي که درجميع مراحل بايد رعايت شود، نيت و حضور قلب و اخلاص است. خداوند در قرآن بر اين نکته تأکيد دارد که در مسير دين و پرستش بايستي اخلاص داشته باشيد: "به آن‏ها دستوري داده نشده بود جز اين که خدا را با کمال اخلاص پرستش کنند".(9)
6 - يکي از مشکل‌ترين کارها تهذيب نفس و خود سازي است. به تغبير قرآن: راه فلاح و رستگاري همين‌است. "‌قد افلح من تزکي(10)؛ هر کس خود را تزکيه کرد، رستگار شد" و "‌قد أفلح من زکاها و قد خاب من دسّاها(11)؛‌همانا رستگار شد کسي که خود را تزکيه و زيان کرد کسي که فريب نفس خود را خورد".
‌عالمان علم اخلاق مي‌گويند: براي خودسازي ابتدا بايد رذائل اخلاقي و اخلاق بد را از خود دور کرد، سپس‌ درخت پاکي نشاند. ديو چو بيرون رود ، فرشته در آيد .
با وجود صفاتي مانند حسد و کبر و خودپسندي و خودخواهي و شهوت راني،‌دسترسي به صفات پسنديده و انجام اعمال خير و غلبه بر هواي نفس، بسيار مشکل خواهد بود.
‌اخلاق بد در وجود انسان به منزله بيماريي است که مفاسدي به دنبال دارد.
‌مرحوم نراقي مي‌گويد: "‌زنهار اي جان برادر! تا حديث بيماري روح را سهل نگيري و معالجه آن را بازيچه ‌نشماري و مفاسد اخلاق را اندک نداني...‌ مسامحه در معالجه آن ها آدمي را به هلاکت دائم و شقاوت ابدي‌ مي‌رساند . صحت روح و اتصاف آن به محاسن اخلاق باعث زندگاني ابدي و حيات حقيقي مي‌شود . بعد از آن‌که ساحت نفس از اخلاق ناپسند پاک و آراسته گردد، مستعد قبول فيض‌هاي الهي مي‌گردد(12)".
پيامبر(ص) فرمود: "‌لا تدخل الملائکه بيتاً فيه کلب؛(13)‌ملائکه داخل خانه‌اي که در آن سگ باشد، ‌نمي‌شوند". پس چگونه ملائکه در خانه دلي داخل شوند، که مملوّ از صفات رذيله و سگان درنده وجود آدمي هستند ؟!
‌7 - عادت دادن نفس بر عادات خوب و پسنديده، گر چه بر نفس انساني شايد مشکل باشد، ولي‌چاره‌اي از آن نيست. عادات خوب مانند: خواندن نماز در اول وقت و با جماعت، خواندن مناجات و راز و نياز با‌خدا، قرائت قرآن، خواندن نماز شب، کمک و دلسوزي نسبت به مستضعفان و بينوايان احترام به بزرگان، امر به‌ معروف و نهي از منکر.
بايد با خواسته هاي نفساني مبارزه کرد اما در اين راستا نبايد کاري کرد که با عزت نفس منافات داشته باشد. رياضتي مورد قبول اسلام است كه
اولاً با بدعت توأم نباشد .
ثانياً با عزت نفس و كرامت انساني منافات نداشته باشد. قرآن مجيد يكي از رياضت هاي مسيحيان را كه رهبانيت و ترك دنيا به منظور گريز از مسئوليت هاي زندگي است، به شدت نكوهش كرده و آن را بدعتي مي داند كه ريشه وحياني نداشته است.(14)اسلام رهبانيت مسيحيان را با فرمان جهاد از پيش پاي مسلمانان برداشت. پيامبر اكرم(ص) در اين باره مي‌فرمايد: "رهبانيت امت من جهاد در راه خدا است".(15)
يكي از رياضت هايي كه در مكتب تصوف معمول بوده، روش ملامتي است. اين افراد براي اين كه مردم به آنان عقيده پيدا نكنند، تظاهر به بدي مي كنند. استاد مطهري مي‌گويد:
"اين ها مبارزه با نفس است، اما [يك نوع] جهاد با نفسي است كه اسلام آن را اجازه نمي دهد".(16)زيرا با عزت نفس منافات دارد. ترك دنيا و رهبانيت هندوها و پيروان كليسا و يا چله نشيني و عزلت صوفيان و اصحاب خانقاه از رياضت هاي نامشروع محسوب مي‌شود. امام خميني(ره) از قول استادش مرز ميان رياضت باطل و رياضت صحيح را بيان داشته و فرموده اند:
"ميزان در رياضت باطل و رياضت شرعي صحيح، قَدَم نفس و قَدَم حق است. اگر سالك به قدم نفس حركت كرد و رياضت او براي پيدايش قواي نفس و قدرت و سلطنت آن باشد، رياضت باطل [است] و سلوك آن منجر به سوء‌ عاقبت مي‌باشد و دعوي هاي باطله نوعاً از همين اشخاص بروز مي‌كند و اگر سالك به قدم حق سلوك كرد و خداجو شد، رياضت او حق و شرعي است".(17)
اگر منظور از رياضت را مهار نفس و كنترل غرايز دروني و تقويت اراده بدانيم، كدام رياضت بهتر از ترك محرّمات و لذّات نفساني و انجام واجبات است؟ نفس انسان به منزلة اسب سركش و چموشي است كه آدمي را از طريق پيروي از نفس به ورطه سقوط مي‌كشاند. دشمن غدّار كه نفس اماره نام دارد، بسيار نيرومند ظاهر مي گردد كه جز با رياضت رام نمي گردد. از طرفي واجبات الهي توأم با رنج و مشقت است مانند روزه گرفتن در تابستان، وضو با آب سرد در هواي سرد، واجبات مالي مانند خمس و زكات، جهاد و امر به معروف و نهي از منكر، حج و غيره.

پي‌نوشت‏ها:
1. قصص(28) آيه 88.
2. انفطار(82)آيه 10.
3. بقره (2)آيه 284.
4.نجم (53)آيه 29.
5. انفال(8) آيه 29.
6. فصلت (41) آيه 30.
7. صبحي صالح، نهج البلاغه، حکمت 444.
8. محمد رضا مهدوي کني، نقطه‏هاي آغاز در اخلاق عملي، ص 41.
9. بينه (98) آيه 5.
10. اعلي (87) آيه 14.
11. شمس (91) آيه 9.
12. معراج السعاده، ص 13.
13. بحارالانوار، ج 62، ص 54.
14 . حديد (57) آيه 27.
15 . بحارالانوار، ج67، ص 114.
16. استاد مطهري، انسان کامل، ص 233.
17 . امام خميني، چهل حديث، ص 45.

پرسش 6:
اين روز ها بسياري از دکتر علي شريعتي سخن نقل مي کنند,نظر شما درباره ايشان و نظريه اسلام منهاي روحانيت چيست؟

پاسخ:
دكتر على شريعتى از چهره‏هاى شناخته شده فرهنگى و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهى بود. در دهه پنجاه و قبل از شكوفايى و پيروزى انقلاب اسلامى ايران در جهت بيدارى، آگاهى بخشيدن به قشر جوان و تحصيل كرده و شوراندن آنان بر ضد حكومت ستم پيشه پهلوى نقش ارزنده‏اى را ايفا نمود.
او در اين امر از دو پايگاه فرهنگى دانشگاه و حسينيه ارشاد يارى گرفت. با سخنرانى‏هاى انقلابى و آتشين به نهضت امام خمينى كه از پانزدهم خرداد چهل و دو در شكل جديدى ظاهر شده بود، نيرو بخشيد.
در هنگامى كه مرحوم دكتر على شريعتى از پايگاه حسينه ارشاد بهره مى‏گرفت و در كنار شخصيت‏هاى بزرگ علمى - فرهنگى ديگرى همانند شهيد مرتضى مطهرى به بيدارى نسل جوان همت مى‏گماشت، برخى با ديدگاه‏هاى ايشان مخالفت مى‏ورزيدند.
به جهت برخى از موضع‏گيرى‏هاى مرحوم شريعتى، در جمع متدينان، برخى به حمايت و بعضى به انتقاد از او رو آوردند. متأسفانه هر دو سوى حمايت‏ها و مخالفت‏ها به جاى نقد و بررسى و رعايت عدل و انصاف، به افراط و تفريط ها رو آوردند.
برخى از موافقان، او را فردى مطلق پنداشته و ديدگاه‏هاى وى را بدون چون و چرا پذيرفته بودند و به صورت غير منطقى از آن دفاع مى‏كردند. برخى مخالفان از او چنان عيب جويى مى‏كردند و به صورت غير منطقى وى را به باد انتقاد مى‏گرفتند كه گويا در زندگى و ديدگاه‏هاى او هيچ نكته مثبتى يافت نمى‏شود! در اين راستا پاره‏اى از برچسب‏ها را نثار او مى‏كردند.
افراط ها و تفريط ها موجب شد زمينه مناسبى براى معرفى و نقد آثار و ديدگاه‏هاى مرحوم دكتر على شريعتى فراهم نگردد.
اينك كه آن جو پر التهاب فروكش كرده است، مى‏توان تا حدودى در مورد ديدگاه‏ها و فعاليت‏هاى ايشان اظهار نظر و داورى نمود:
1- نسبت به اسلام سوز و درد و دغدغه داشت. بى اعتنا نبود و آن چه را مى‏گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه‏هاى مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستى متأثر بود . تا حدودى با ادبيات آن‏ها سخن مى‏گفت. تأثير پذيرى به نحوى منشأ انديشه التقاطى گرديد. هر چند مرحوم دكتر على شريعتى در مواردى به نقد ماركسيسم پرداخت، اما نفوذ تفكرات ماركسيستى در وى چنان بود كه ماركسيسم را با ادبيات ماركسيستى و تحت تأثير همان نگرش‏ها به نقد و چالش مى‏كشيد.
وى به همان وضعى گرفتار مى‏شد كه از آن مى‏گريخت. تصويرى كه شريعتى از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددى آلوده به اين گونه افكار است، مثلاً تحليلى كه از قيام امام حسين(ع) در كتاب حسين وارث آدم ارائه نموده است كه به جهت مذكور شهيد مطهرى از آن به روضه ماركسيستى ياد مى‏كند.(1)
2- ايشان سخنورى توانا بود و قدرت بيان خوبى داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مى‏كرد و صاحب زبانى بسيار حساس و موج آفرين بود، اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابى با اشتياق تمام به سوى او گراييده و آرمان خويش را در او مى‏جوييدند. امّا ضعفى كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بود كه مسائل اسلامى را با ظاهرى زيبا ولى با انديشه‏هاى بدلى و گاهى غير دينى بيان مى‏داشت؛ ريشه اين وضع و حال، فقدان آگاهى ژرف و عميق از اسلام ناب بود.
3- دركى كه دكتر على شريعتى از اسلام داشت، اسلامى بود كه در صحنه زندگى و جامعه حضور داشت. او بر خلاف روشنفكران (يا به عبارتى رساتر: بر خلاف روشنفكر مآبان) كه مى‏كوشيدند دين را از صحنه جامعه بيرون رانده و ميدان را براى سكولارها و لائيك‏ها خالى كنند و دين را به رابطه فردى بين بنده و خدا کاهش دهند، دين را در متن جامعه مى‏خواست و از دين در حاشيه و بى مسئوليت، سخت گريزان و متنفر بود.
اين يكى از نقاط بسيار خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار يك بُعدى گرايى شده، بيش ترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابى و مبارزه بود اما نسبت به مسائل ماورائى و مبدأ و معاد بى مهرى نشان مى‏داد، تا جايى كه عالمان بزرگى را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروى و دينى پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت و گفت:
شيعيان دو قسمند؛ شيعه علوى و شيعه صفوى. هر كه با حكومت‏ها درگير شد، شيعه علوى است و هر كه با آنان سازش و مدارا نمود، شيعه صفوى است.
از جمله علامه مجلسى را جزء شيعه صفوى معرفى مى‏كرد. او در اين نگاه اصل را بر انقلاب و مبارزه قرار داد، نه اصل را بر اسلامى كه از زندگى امامان و رهنمودهاى آنان فهميده مى‏شود. در حالى كه در زندگى امامان(ع) هم جنگ و مبارزه هست و هم صبر و سكوت و مماشات، و اين‏ها به شرايط زمان و مكان و مصالح مسلمانان بستگى دارد. هر كه شيعه على است، هم در جنگ و مبارزه، شيعه على بايد باشد و هم در صبر و سكوت، ولى مرحوم شريعتى تنها يك بُعد را نگريسته و آن بُعد مبارزه و انقلاب است.
4- اگر چه تخصصش در جامعه‏شناسى بود، ولى كارشناس دين نبود بنابراين نظرياتش با نگاهي جامعه شناختي به دين بود نه به عنوان كارشناس دين. البته به مقتضاى شغل معلمى از معلومات عمومى خوبى بهره‏مند بود، و در بسيارى از زمينه‏ها اظهار نظر مى‏كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسيارى از ابعاد اسلام تخصص‏هاى ويژه‏اى مى‏طلبد تا آدمى بتواند نظر درستى بدهد. طبيعى است كه انسان با توان محدودش نمى‏تواند در زمينه هايى كه تخصص ندارد نظر درستى بدهد. متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايى در زمينه‏هاى مختلف اسلامى از جمله در مورد حديث و تاريخ داشتند كه از استواري لازم بى بهره بود.
ايشان با شهيد مطهرى در حسينيه ارشاد فعاليت‏هاى فرهنگى داشتند. شهيد مطهرى برخى از اشتباهاتش را گوشزد نمود و مرحوم دكتر درصدد بود كتاب هايش را اصلاح كند. برخى را اصلاح كرد، ولى عمر كفاف نداد كه همه را اصلاح كند و پيش از مسافرتش به خارج، از آقاى محمد رضا حكيمى خواست كتاب‏هاى او را بازبينى و اصلاح نمايد. او پذيرفت، ولى بعد از رحلت شريعتى به علت دخالت برخى موفق به اين كار نشد.
مى‏توانيد نظريات شهيد مطهرى را در مورد دكتر على شريعتى دراين كتاب‏ها جستجو نماييد:
1. استاد مطهرى و روشنفكران؛
2. حماسه حسينى، ج 3(بحث نقد كتاب حسين وارث آدم).
پى نوشت‏:
1. حماسه حسينى، ج 3، ص 307.

هر جامعه انساني، مخصوصاً جامعه مسلمان مکلّف است گروه ها و تخصص‌هايي در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشکيل دهد و براي آن سرمايه‌گذاري نمايد.
تخصص در علوم ديني نيز از اين قاعده مستثنا نيست. قرآن مي‌گويد:"چرا از هر گروهي، طايفه‌اي نمي‌روند تا در دين (معارف و احکام اسلام) آگاهي پيدا کنند و به هنگام بازگشت به سوي قوم خود آنان را بيم نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري کنند".(1)
خداوند متعال، جامعه انساني را براي آشنايي به احکام حلال و حرام و امور ديني، مکلّف کرده و دستور داده تا گروهي از آن جامعه جهت تخصص در اين علوم الهي همت بگمارند.
روحانيت به معناي امروز آن - که به قشر خاص از جامعه گفته مي‏شود - در صدر اسلام وجود نداشت، زيرا در زمان حضور معصومان(ع) مردم مسايل شرعي و پرسش‏هاي خود را مستقيماً از آن ها مي‏پرسيدند. آنان خود و يا نمايندگان آن ها پاسخ مسايل شرعي مردم را بيان مي‏نمودند.
البته بعضي از انسان‏ها بودند که با عنوان «روحاني» از آنان ياد نمي‏شد، ولي وظايف روحاني را انجام مي‏دادند، بدين معنا که تبليغ دين نموده و به هدايت مردم مي‏پرداختند.(2) مانند اين که در صدر اسلام، پيامبر (ص) برخي را به عنوان مبلّغ و برخي را به عنوان قاري قرآن اعزام و نصب مي‏نمود.
ائمه(ع) نيز شاگردان و دانش‏آموختگاني داشتند که عملاً وظايف روحاني را در عصر آنان انجام مي‏دادند. امام علي(ع) قثم بن عباس را به عنوان فرماندار مکه برگزيد و فرمود: «أفت المستفتي و علّم الجاهل؛ (3) فتوا براي پرسشگر بيان کن و جاهل را تعليم ده.»
امام صادق(ع) به ابان بن تغلب فرمود: «اجلس في مسجد المدينه وأفت الناس فإنّي اُحبّ أنْ يري شيعتي مثلک(4)؛ در مسجد مدينه بشين و براي مردم فتوا بده، زيرا دوست دارم مانند تو ميان شيعيان ديده شوند.»
از جمله وظائف وخدمات روحانيون در اين زمان:
1. تبيين معارف قرآني:
قرآن ـ که اساس اسلام است ـ به تفسير و بيان مطالب نيازمند است. تفسير قرآن در درجه اول بر عهده رسول اللّه‏ بود. قرآن مي‌گويد: «وانزلنا اليک الذکر لتبين للناس ما نزل اليهم؛ قرآن را به سوي تو نازل کرديم تا آن را براي مردم توضيح دهي و بيان کني. (5)
بعد از نبي اکرم(ص) تفسير قرآن بر عهده جانشينان آن حضرت؛ يعني، ائمه اثني عشر قرار گرفت. در زمان غيبت نيز بر عهده علما و دانشمندان راستين ـ که در حقيقت پيروان انبيا و جانشينان آنان هستند ـ مي‏باشد.
2. تبيين و تفسير معارف و سنن نبوي و اهل البيت:
منبع ديگري در معارف اسلامي احاديث و سنني است که از نبي اکرم(ص) و ائمه هدي(ع) به يادگار مانده است. اين روايات نيز نيازمند بيان و تفسير است. عالمان ديني با تخصصي که درعلم الدرايه، علم الروايه و علم الحديث دارند به تبيين و تفسير روايات مي‌پردازند.
3. اجتهاد و استنباط احکام:
تطبيق احکام و موضوعات با منابع فقهي، نياز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص اين فن دارد که اين نيز يکي از وظايف خطير عالمان دين است.
4. هدايت و تزکيه :
خدمت و وظيفه يک روحاني بر محور هدايت و تزکيه مردم دور مي‌زند. نيازهاي جامعه انساني، تنها در نيازهاي جسمي خلاصه نمي‌شود.جامعه تنها به پزشک،‌مهندس و... (که مربوط به جسم و بدن و نيازهاي آن هستند) نياز ندارد، بلکه علاوه بر آن، انسان‌ها از نيازهاي روحي و معنوي نيز برخوردارند. اين نيازها نيز بايد برآورده شده و به پاسخگويي نياز دارند.
بخش عمده برآورده کردن اين نيازها بر عهده روحانيون است. در واقع نقش روحانيون در جامعه مانند پزشک و طبيب است.
5. تعليم آموزه‌هاي ديني:
آشنا کردن مردم با معارف اسلامي از جمله خداباوري که وظيفه انبيا و امامان(ع) است، در عصر حاضر بر دوش عالمان دين است. آنان به عنوان مرجع ديني به مسايل شرعي مردم پاسخ مي‌دهند و به تعليم و تربيت آنان مي‌پردازند. اين کار کار انبيا است که به همين جهت در روايات از عالمان به عنوان وارثان پيامبران ياد شده است.(6)
يکي از مصاديق مهم وارث بودن، انتقال فرهنگ اسلام به نسل‌هاي بعد و آشنا کردن مردم به دستورهاي اسلام است.
روشن است که اگر روحانيت را از اسلام بگيريم و خود بدون تخصص لازم بخواهيم به احکام اسلام عمل نمائيم ،اسلام کاملا مسخ مي شود.چيزي از حقيقت اسلام محمدي باقي نمي ماند .اسلام مهم ترين حافظ و مفسر خود را از دست مي دهد .
پي‌نوشت‌ها:
1. توبه (9) آيه 122.
2.شهيد مطهري، ده گفتار، ص 251.
3. اسد الغابه، ج 4، ص 197.
4. جامع الرواة، ج 1، ص 9.
5. نحل، آيه 44.
6. الکافي، ج 1، ص 33.

پرسش 7:
7_آيا سادات بر انسان ها برتري دارند؟از لحاظ ثواب يا گناه کردن؟آيا همه آن ها شفاعت مي يابند؟

پاسخ:
هيچ دليلي نداريم که ثابت کند مقام سادات از افراد عامي بيش تر است. قرآن كريم اساساً تقوا و پرهيزكاري‌، ايمان‌، پاكي و طهارت نفس را ماية بزرگي و عظمت انسان در مراحل زندگي دنيوي و اخروي مي‌داند: "يـَاَيُّهَا النّاس‌ُ اِنّا خَلَقنـَاكُم مِن ذَكَرٍ واُنثي‌َ وجَعَلنـَاكُم شُعوبـًا وقَبائل‌َ لِتَعارَفوا اِن‌َّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّه‌ِ اَتقـا‌كُم‌; (1)
اي مردم‌! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد; اين‌ها ملاك امتياز نيست‌، گرامي‌ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست‌..." البته در قرآن كريم برخي صفات ديگر ذكر شده كه وجود آن‌ها در انسان مي‌تواند منشأ و سرچشمة بزرگي و عظمت باشد; مثل علم و دانش‌، مهرباني و سخاوت‌، كمك به ديگران‌، جهاد (2)و... "...قُل هَل يَستَوِي الَّذين‌َ يعلَمون‌َ والَّذين‌َ لا يَعلَمون‌َ...; (3)... بگو آيا كساني كه مي‌دانند با كساني كه نمي‌دانند يكسانند...".(4)
گاهي انتساب به شخصيت‏هاي الهي مسئوليت را بيش تر مي كند.شايد انجام برخي اعمال از انسان‏هايي كه به شخصيت‏هاي الهي منسوب نيستند، لغزش به حساب نيايد يا كم تر به حساب مي آيد، حال آن كه انجام آن از انسان‏هايي كه به بزرگان دين منتسب هستند، لغزش محسوب گردد، مانند انجام برخي رفتارها از همسران پيامبر. خداوند خطاب به همسران پيامبر فرمود: "هر كدام از شما گناه آشكاري انجام دهيد، عذاب‏تان دو چندان خواهد شد".(5)
در سوره مؤمنون آمده است: "هنگامي كه در صور دميده مي شود، هيچ گونه نسبي ميان آن‏ها نخواهد بود... كساني كه ترازوي اعمال شان سنگين باشد، رستگار خواهند شد".(6)
پيامبر اسلام(ص) بعد از فتح مكه بالاي تپه صفا رفته فرمود: "من فرستاده خدا به سوي شما هستم. دلسوز شمايم. نگوييد كه پيامبر از ما است. به خدا! از ميان شما يا غير شما تنها پرهيزكاران، دوستان من هستند. مبادا روز قيامت بياييد در حالي كه دنيا را به دوش بكشيد و ديگران آخرت را! من عذري بين خود و شما و بين شما و خدا باقي نگذاشتم. براي هر كس ميان من و شما عملش خواهد بود".(7)
طاووس يماني گزارش مي دهد: امام سجاد(ع) را ديدم كه بر خاك افتاده و بي تابي وزاري مي كند. عرض كردم: شما كه پدرتان حسين بن علي است و مادرتان فاطمه زهرا(س) و جدتان رسول خدا - يعني با اين نسبت شريف و پيوند عالي چرا ناراحت هستيد؟ امام فرمود: "نه، نه، اي طاووس! نسب را كنار بگذار. خداوند بهشت را براي كسي آفريده است كه مطيع و نيكوكار باشد، هر چند غلامي سياه باشد. به خدا قسم! تو را فردا سود نمي‏دهد مگر عمل صالحي كه امروز پيش مي فرستي".(8)از اين آيات و روايات استفاده مي شود كه انتساب به كسي امتياز ايجاد نكرده و انسان‏ها در قيامت مرهون اعمال خود هستند: "كل نفس بما كسبت رهينة"(9)
در قرآن خطاب به فرزند نوح پيغمبر آمده است: "قال يا نوح انّه ليس من اهلك انّه عمل غير صالح".(10)«او از خانواده تو نيست زيرا (داراي) علم غيرصالح است». آيه بيان كننده اين مطلب است كه كفر و اعمال غيرصالح ،خويشاوندي را از بين مي‏برد .حتّي فرزند پيامبر و رسول الهي را به منزله شخصي غريبه قرار مي‏دهد؛ به خلاف آن جا كه فردي ايراني همچون سلمان در اثر كسب مراتب بالاي ايمان در زمره اهل بيت قرار مي‏گيرد، كه پيامبر در حق او فرمود: «سلمان منّا اهل البيت؛ سلمان از اهل بيت ماست».
بستگان برخي از بزرگان دين از مسير حق خارج شدند و در صدد بودند از انتساب خود سوء استفاده كنند: امام رضا(ع) برادري داشت به نام "زيد النار". اين برادر چندان مورد رضايت امام نبود. روزي امام در مجلسي سخن مي گفت و زيد در آن جا حضور داشت. امام متوجه شد كه زيد عدّه‏اي از اصحاب را مخاطب قرار داده و از مقام خاندان پيامبر سخن گفته و به طور غرورآميزي دائماً "نحن، نحن" (ما چنين، ما چنان هستيم) مي گويد: امام رضا(ع) سخن خودر ا قطع كرده، خطاب به زيد فرمود: "اين سخنان چيست كه مي گويي؟ اگر سخن تو درست باشد و فرزندان رسول خدا وضع استثنايي داشته باشد و خداوند بد كاران آن‏ها را عذاب نكند و بدون عمل به آن‏ها پاداش دهد، پس تو از پدرت موسي بن جعفر(ع) نزد خدا گرامي‏تري، زيرا وي خدا را بندگي كرد تا به درجات قرب نائل آمد و تو مي پنداري بي آن كه بندگي خدا كني، مي تواني در درجه موسي بن جعفر قرارگيري!".(11)
پس سادات احترام دارند اما لزوم احترام گذاردن بر آن ها دليل بر رتبه و مقام معنوي آن ها نيست . اين كه همه آن ها شفاعت مي شوند، دليل خاصي ندارد .ايشان نيز مثل بقيه مردم هستند و بايد داراي شرايط شفاعت باشند.
پي نوشت‏ها:
1-حجرات(49)آيه 13
2-نسأ(4) آيه95
3-زمر(39) آيه 9
4- تفسير نمونه‌، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران‌، ج 19، ص 390 ـ 397، دارالكتب الاسلامية‌، تهران‌.
5. احزاب (33) آيه 30.
6. مؤمنون (23) آيه 101.
7. بحارالانوار، ج 21، ص 111، چاپ آخوندي، به نقل از عدل الهي، ص 370.
8. عدل الهي، ص 369 - 370.
9. مدثر (74) آيه 38.
10. هود (11) آيه 49.
11. عدل الهي، ص 371 - 372.

پرسش 8:
8_اگر دانستيم که از مادر کسي شير خورديم ،ولي ندانستيم چقدر و کسي هم نبود تا شهادت دهد که چگونه بوده,حکم چيست؟

پاسخ:
اگر يقين نداريد که به حد محرميت شير خورده ايد ،حکم محرميت بر شما بار نمي شود .
با بچه هاي آن خانم محرم نيستيد ،ولي بهتر است احتياط کنيد .(1)
پي نوشت:
1 . توضيح المسايل مراجع ،م 2497 و ذيل آن .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام من یه مشکلی برام پیش اومده می خوام بهم یه راه حل پیشنهاد بدین من حدود 7 ماه پیش با یه بنده خدایی آشنا شدم و ازش خوشم اومد یه بار بهش دروغ گفتم و گفتم که پدر و مادرم عضو هیئت علمی دانشگاه هستن اخه بابام استاد دانشگاه هست ولی جزء هیئت علمی نیست یه بار من و بابام رو دیده بود بعد ازم پرسید بابات چی کارس من هم جو گرفتم و گفتم جزء هیئت علمی دانشگاه هست بعد برا ماس مالی این دروغم مجبور شدم هی بهش دروغ بگم بعد برا اینکه بیشتر باهاش آشنا بشم یه دروغ دیگه بهش گفتم و چون ای دیش رو داشتم بهش گفتم که مامانم می خواد باهات صحبت کنه ولی خودم بودم که باهاش چت میکردم یه 4-5 باری به این صورت باهاش صحبت کردم ولی بعد دیدم که کارم خیلی زشت هست یه بهونه جور کردم و دیگه به این صورت باهاش حرف نزدم یه چند روز پیش یه چیزایی فهمیده بود که من بهش دروغ گفتم من هم برا اینکه بیشتر از این گندش در نیاد خودم رفتم و همه ماجرا رو براش گفتم و همه حقیقت رو براش توضیح دادم بعد از 2-3 ساعت که از ماجرا گذشت بهم پیام داد که : لطف کنید ایدی و موبایل من رو پاک کنید و دیگه هم بهم پیام ندین حالا من موندم چیکار کنم اخه بهش علاقه دارم علاقم هم از اینجور علاقه ها که با یه نگاه عاشق بشم و اینا نیست من تو این 7 ماه تونستم با اخلاق و رفتار و روحیاتش آشنا بشم و با روحیات خودم بسنجم و دیدم که به من خیلی نزدیکه حالا من چیکار کنم؟ چه جوری این گندی رو که زدم درستش کنم؟؟؟؟ تورو خدا کمکم کتید

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به خواسته اين شخص حداقل براي مدتي عمل نماييد. اين توصيه نه به جهت اجابت درخواست پسر، بلكه جهت كنترل هيجاني خود و كنترل عشق و علاقه اي است كه آن را امري مثبت مي دانيد . نقطه اميد و اتكا و نقطه اتكاي منطقي براي ايجاد ارتباط و ادامه يافتن آن مي دانيد.
آنچه به عنوان پايه مهمي براي ايجاد ارتباط يا تداوم آن مي دانيد، از نظر ما روان شناسان نقطه منفي ارتباط شما است.
با توضيح در مورد عشق و علاقه خود، سعي در تطهير آن و منطقي بودن آن براي پايه قرار گرفتن تداوم ارتباط داريد. اين نه تصور خاص شما، بلكه تصور همه يا غالب كساني است كه همانند شما به ايجاد ارتباط با جنس مخالف اقدام كرده ، تصور مي كنند عشق و علاقه مي تواند پايه و اساسي براي ازدواج موفق در آينده باشد، در حالي كه مشكل اساسي در همين جا است.
عشق و علاقه خود را مستند به شناخت از اخلاق و روحيات ايشان كرديد، در حالي كه اصولاً با وجود عشق و علاقه، شناخت كامل و همه جانبه و صحيح به هيچ روي امكان پذير نيست. ماهيت عشق و علاقه كه در قلمرو احساس است، با ماهيت شناخت كه در قلمرو عقل و خارج از احساس است، تفاوت ماهوي دارد.
خواسته يا ناخواسته شناخت شما تحت تاثير علاقه، نوع نگاه‌ و طبعاً‌ برخي رفتارهاي خاصي كه او در ارتباط با شما داشته ،براي تان حاصل شده است، در حالي كه زندگي آينده بسيار فراتر از چنين شناخت هايي مي طلبد. فريب دادن پسر و مسايلي كه بيان كرديد، همه از همين زاويه قابل بررسي است. مسلم است به او علاقه داشتيد و دوست نداشتيد او را از دست دهيد، يا اينكه مي خواستيد علاقه بيش تر او را متوجه خود كنيد، همه اين ها از نگاه عشق و علاقه مي تواند توجيه شود، اما بر اساس عقل قابل توجيه نبود و مطمئناً‌ دست به اين كار نمي زديد.

سلام علت ازدواج هاي پيامبر چه بود و چرا در سن بالا با فردي خيلي كوچكتر از خود ازدواج نموده اند

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
در آغاز بيان دو نكته
اوّل: نگاهي كوتاه به فرهنگ ازدواج در جزيره العرب در زمان پيامبر:
1ـ عرب هاي جاهلي نسبت به دختر، بلكه جنس زن بي علاقه بودند، چون در محيطي كه دائم مردم با هم به جنگ و خونريزي مشغول بودند و هر كس هر قدر كه مي توانست، به ديگران ظلم روا مي داشت، خوف داشتند كه در جنگ، دختران اسير شوند و باعث ننگ آن طايفه گردند، نيز به جهت وضع بد اقتصادي و اين كه دختران به فحشا رو آورند و ... به دختر علاقه اي نداشتند، بلكه دختر داري را ضد ارزش مي شمردند و به زنده به گور كردن دختران رو آوردند.
2ـ چون جنگ و خونريزي در آن محيط امري متداول بود، و عرب جاهلي با اندك بهانه اي يكديگر را مي كشتند، حاصل به هم خوردن تعادل جمعيتي بود و نسبت زنان به مردان افزايش چشمگيري پيدا مي كرد (چون مردان به جنگ اقدام مي كردند، نه زنان و كشته ها از مردان بود) كه گزينه «چند زن داشتن» را براي رهايي از مشكل عدم تعادل جمعيتي پذيرفتند. اين مشكل در اكثر نقاط از جمله در ايران هم وجود داشت، ليكن در عربستان بيشتر بود.
3ـ در آن وضع ناگوار اقتصادي، زن گرفتن از يك خانواده و قبيله نوعي كمك به آنان محسوب مي شد، به همين جهت مشركان قريش به دامادهاي پيامبر فشار وارد مي كردند كه دختران پيامبر را طلاق دهند.
4ـ در محيطي كه نا امني و جنگ و خونريزي آسايش را از همگان ربوده بود، ازدواج از مهم ترين عامل بازدارندة از جنگ به شمار مي آمد.
5ـ در آن وضع زن بيوه اگر شوهر نمي كرد، خوشايند نبود، بلكه زشت شمرده مي شد. به مجرد آن كه شوهر مي مرد، يا از وي طلاق مي گرفت و عدّه وفات يا طلاق سپري مي شد، شوهري ديگر گزينش مي شد، مانند «اسماء بنت عميس» كه اوّل همسر جعفر بن ابي طالب شد، بعد از شهادتش به عقد ابوبكر در آمد و بعد از درگذشت ابوبكر همسر امام علي(ع) شد. اين شيوه در آن فرهنگ متداول بود.
نكتة دوم: نگاهي گذرا به ازدواج پيامبر.
1ـ پيامبر در 25 سالگي با حضرت خديجه كه چهل سالش بود و قبلاً يك يا دوبار شوهر كرده بود و با مرگ شوهر بيوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بيست و پنج يا بيست و هشت سال با وي زندگي كرد و همسر ديگري نگرفت.
2ـ همه همسران پيامبر(جز عايشه) بيوه بودند. آنان پيش از آن كه به همسري پيامبر در آيند، يك يا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از در گذشت و يا شهادت شوهر و انقضاي عدّه به عقد پيامبر در آمدند.
3ـ عمده ازدواج هاي پيامبر در شرايط سخت و دشوار جنگي صورت گرفته بود، مانند شكست مسلمانان در جنگ اُحد كه وضع مسلمانان بسيار ناراحت كننده بود.
4ـ پيامبر از قبايل مهم عرب مانند تيم، عدي، بني اميه، نيز يهوديان مدينه همسر انتخاب كرد، ولي از قبايل انصار زن نگرفت.
دقت در اين امور به ما مي فهماند كه ازدواج هاي پيامبر نه در پي ارضاي خواهش هاي نفساني، بلكه در جهت اهداف عالي بود كه ذيلاً بيان مي شود.

اوّلاً: اگر چنين بود، مي بايست در سنين جواني به اين امر مبادرت مي كرد، نه در سنين پيري و آن هم در شرايط سخت و دشوار.
دوم: اگر خوشگذراني انگيزه حضرت بود، مي بايست جهت گيري هايش در گزينش همسر، اين ادعا را اثبات كند. حضرت دنبال زنان زيبا و جذّاب از جهت امور جنسي و جواني نبود، حتي به خواستگاري برخي از زنان مانند «ام سلمه» رفت . او تعجب نمود دراين سن و سال كه كسي حاضر نمي شود با او ازدواج كند، چرا پيامبر دنبال زنان جوان نمي رود و به خواستگاري او كسي را فرستاده است.
سوم: آناني كه با انگيزه كاميابي جنسي به ازدواج هاي متعدد رو مي آورند،ماهيت زندگي آنان به گونه اي ديگر است. آنان به زرق و برق ظاهري زندگي، لباس و زينت زنان و رفاه و خوشگذراني رو مي آورند؛ درحالي كه سيره و زندگي پيامبر خلاف اين را نشان مي دهد. پيامبر در برابر خواست همسران خويش در مورد زرق و برق زندگي، آنان را مخيّر كرد كه يا ساده زيستي را برگزينند و به عنوان همسر پيامبر باقي بمانند و يا از حضرت طلاق بگيرند و بروند دنبال زرق و برق زندگي.
علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: داستان تعدّد زوجات پيامبر را نمي توان بر زن دوستي و شيفتگي آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن كه برنامه ازدواج حضرت در آغاز زندگي كه تنها به خديجه اكتفا نمود و هم چنين در پايان زندگي كه اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستي حضرت دارد. (1)
چهارم: دو تن از زنان پيامبر كنيز بودند. اگر هدف پيامبر از ازدواج لذت بردن از آنان بود،اين دو چون كنيز بودند، بدون ازدواج، پيامبر مي توانست از آنان بهره مند شود. با اين تحليل ازدواج بي فايده بود.
بنابراين اهداف و حكمت هاي ازدواج پيامبر را مي بايست در اهداف بلند و ارزشي جستجو نمود كه برخي از آن ها بدين شرح است:
1ـ هدف سياسي ـ تبليغي:
يكي از اهداف ازدواج هاي پيامبر سياسي - تبليغي بود؛ يعني با ازدواج موقعيتش در بين قبايل مستحكم گردد و بر نفوذ سياسي و اجتماعيش افزوده شود و از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.
حضرت به خاطر دست يابي بر موقعيت هاي بهتر اجتماعي و سياسي، در تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از كارشكني هاي آنان و حفظ سياست داخلي وايجاد زمينه مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، به برخي ازدواج ها رو آورد.
در راستاي اين اهداف پيامبر با عايشه دختر ابوبكر از قبيله بزرگِ «تيم»، با حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ «عدي»، با ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيله نامدار بني اميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسرائيل پيوند زناشويي برقرار نمود. ازدواج مهم ترين پيوند و ميثاق اجتماعي است، به ويژه در آن فرهنگ تأثير بسياري از خود به جا مي گذارد.
در آن محيطي كه جنگ و خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلكه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي آنان شده بود،(2) بهترين عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود. به همين جهت پيامبر با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي كه بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند، مانند بني اميه و بني اسرائيل،ازدواج نمود. امّا با قبايل انصار كه از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي شد و نسبت به پيامبر دشمني نداشتند، ازدواج نكرد.
«گيورگيو» نويسنده مسيحي مي نويسد: محمد ام حبيبه را به ازدواج خود در آورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان شود و از دشمني قريش نسبت به خود بكاهد. در نتيجه پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان و ساير دشمنان خونين خود خويشاوند شد و ام حبيبه عامل بسيار مؤثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مكه شد.(3)
2ـ هدف تربيتي: پيامبر حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. قرآن مردم را به حمايت از واماندگان و محرومان و ايتام فرا مي خواند. پيامبر در مناسبت هاي مختلف مردم را به اين كار خداپسندانه تشويق نمود، و در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در كنار مسجد «صفه» را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سكني داد.
حمايت عملي و صفه نشيني مربوط به مردان بود، اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان، اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشكلات پسنديده نبود، بلكه رسول خدا براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داري كه بازتاب شرايط اجتماعي بود، بهره جست . مردان مسلمان را تشويق نمود كه زنان بي سرپرست و يتيم دار را به تناسب حالشان، با پيوند زناشويي به خانه هاي خويش راه بدهند، تا آنان و يتيمانشان از رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند؛ خود نيز در عمل به اين كار تن داد تا مسلمانان در عمل تشويق شوند و در مسير رفع محروميت واماندگان قدم بردارند.
پيامبر با زنان بيوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان يتيمشان به خانه خويش راه داد،تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشكلات گام برداشته باشد و هم الگوي خوبي براي مردم در اين امر باشد.
براي اگاهي بيشتر به کتاب، همسران پيامبر ، از اقاي حسن عاشوري لنگرود ،مراجعه نمائيد .
3پي نوشت ها :
1 . سيد محمد حسين طباطبايي، فرازهايي از اسلام، ص 174.
2 . مقدمه ابن خلدون(ترجمه)، ج 1، ص 286.
3 . محمد پيامبري كه از نو بايد شناخت، ص 207.

**************
در مورد ازدواج با عايشه كه كم سن وسال ترين همسر پيامبر بود با يد دانست
اولا شرايط سني که در فرهنگ ما ايرانيان امروزه متداول است، در آن عصر و نزد عرب هاي آن زمان متداول نبود. بسا اتفاق مي افتاد دختران نو رسيده به عقد مردان کهنسال در مي آمدند. در اين گونه ازدواج ها هيچ گونه خرده‌گيري و ملامتي وجود نداشت. مانند اين که در تاريخ آمده است که عمر از عثمان خواست که دخترش حفصه را به عقد خود در بياورد ، در حالي که عثمان حدود بيست سال از عمر بزرگ تر بود، نيز به ابو بکر که حدود ده سال از عمر بزرگ تر بود، پيشنهاد ازدواج با حفصه را داد.
در زمان پيامبر (ص) اين گونه از دواج ها، متعارف بود. عرب‌هاي شبه جزيره خوش نداشتند دختر دير ازدواج کند و مدت‌ها در خانه پدر بماند. بلکه مي‌کوشيدند دختران شان را زود هنگام شوهر دهند ، تا خيال شان آسوده شود. از سوي ديگراگر پيامبر کاري غيرمتعارف انجام مي‌داد، بدون شک دشمنان حضرت سوء استفاده کرده و آن را بر ضد رسالت پيامبر به کار مي‌گرفتند. در تاريخ هيچ نشاني نيست که دشمنان حضرت از اين ازدواج براي کوبيدن حضرت بهره گرفته باشند، اين دليل است که ازدواج حضرت با عايشه برخلاف عرف نبود.
دوم: به نوشته همه مورخان و سيره نويسان عايشه در سال دوم هجري و پس از جنگ بدر به خانه پيامبر راه پيدا کرد و مراسم عروسي برگزار شد. نيز نوشته اند: عقد عايشه در ماه شوال سال دهم بعثت، سه سال پيش از هجرت و عروسي او در ماه شوال در سال دوم هجري رخ داد(1)؛ يعني بين عقد عايشه با عروسي اش پنج سال فاصله بود. بنابراين اگر عقد عايشه در نه سالگي جاري شد، عروسي اش در چهارده سالگي صورت گرفت اما اگر عقدش در چهارده سالگي بود، ازدواجش در نوزده سالگي رخ داد.
دو نکته:
1- رواياتي که مربوط به کم بودن سن عايشه است، عمدتاً از وي نقل شده است. مي‌دانيم زنان تمايل دارند سن خودشان را کم تر از آن چه هست نشان دهند! شايد کم نشان دادن سن عايشه، ريشه در همين نکته داشته باشد.
2- اگر بپذيريم عايشه در هنگام اجراي صيغه عقد هفت ساله بود، در هنگام عروسي مي‌بايست دوازده ساله باشد، نه نُه ساله، چون بيان شد تاريخ اجراي صيغه عقد، شوال سال دهم، سه سال پيش از هجرت و تاريخ عروسي سال دوم هجري در ماه شوال واقع شد. بنابراين دليلي ندارد برخي از نويسندگان تفاوت بين تاريخ عقد و عروسي را دوسال قرار دهند.
جاي بسي تعجب و شگفتي است که سيره نويساني همانند ابن اسحاق و ابن هشام عايشه را در زمره مسلمانان نخستين قرار دهند و او را بيستمين مسلمان برشمارند اما در جاي ديگر بيان دارند که عايشه هفت ساله به عقد پيامبر درآمد و در نه سالگي در مدينه به خانه ايشان رفت!(2).
عموم سيره نويساني که از نظر زماني بعد از ابن اسحاق و ابن هشام قرار دارند، مطالب ضد و نقيضي (که باعث خرده گيري دشمنان مي‌شود) بيان داشته اند، از جمله «ابن قتيبه دينوري» در المعارف مي‌نويسد: عايشه شش ساله بود که به عقد پيامبر درآمد و در سال دوم هجري، هفده ماه پس از هجرت، در حالي که نه ساله بود ،وارد خانه پيامبر شد! بعد مي‌نويسد: او در سال پنجاه و هشتم هجري و در هفتاد سالگي درگذشت(3).
با تأمل در چند جمله مذکور، دو تناقض و ناسازگاري را مي‌توان مشاهده نمود:
يکي ناسازگاري بين سال عقد و سال عروسي که مي‌بايست پنج سال تفاوت داشته باشد، در حالي که در اين متن به سه سال کاهش پيدا کرده است.
ديگري ناسازگاري بين سن ازدواج با هفتاد ساله بودنش در سال پنجاه و هشت هجري.
اگر در سال پنجاه و هشتم هجري، هفتاد ساله بود، معنايش اين است که عايشه در سال دوازدهم پيش از هجرت متولد شده باشد، حال اگر ولادتش در سال دوازدهم پيش از هجرت باشد و در سال دوم هجري وارد خانه پيامبر شد، نتيجه مي‌گيريم عايشه در هنگامي که وارد خانه پيامبر شد و عروسي کرد، چهارده ساله بود، در حالي که در آغاز به جاي چهارده سال، نه سال را ذکر کرده است!
پي‌نوشت­ها:
1. طبقات الکبري، ج 8، ص 58.
2. سيرة ابن هشام، ج4، ص 214.
3. المعارف، ص 134؛مقدمه ابن خلدون(ترجمه)، ج 1، ص 286.

برای تحقیقی کردن اصول دین باید چه کتبی را مطالعه کرد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
مسير اعتقادي دين اسلام از شناخت و معرفت به خدا آغاز مي‏گردد و به انتهاي زندگي انسان ختم مي‏گردد كه معاد باشد. بنابراين، در ابتداي اين راه، اولويت با شناخت خدا و رسيدن به نوعي اعتقاد قلبي و يقين نسبت به او است، زيرا بدون شناخت پروردگار، اهداف و انگيزه‏هاي او از خلقت موجودات و انسان دانسته نمي‏شود و حقيقت وجود آدمي هرگز بر او آشكار نمي‏گردد. پس از آن نوبت مطالعه و شناخت صفات خداوند است كه عدل يكي از آن‏هاست. پس از شناخت خدا و صفات او، سير اعتقادي ما با پذيرش نبوت، امامت و معاد و عمل در طول زندگي براساس اين اعتقادات ادامه مي‏يابد.
اصول دين ما در حقيقت يك دوره كامل خداشناسي و انسان‏شناسي است، زيرا از رابطه عميقي كه ميان خالق و مخلوق وجود دارد پرده برمي‏دارد . انسان را به ارزش‏هاي واقعي آشنا مي‏سازد. شايد به همين دليل باشد كه اين اصول تحقيقي است، نه تقليدي؛ يعني هر انساني بايد با سرانگشت دقت و همت اين راه را بپيمايد، تا به سر منزل مقصود برسد.
بدين ترتيب، مطالعه منابع و مآخذ در اين مورد وسيله هايي هستند براي روشن‏تر شدن مسايل براي ذهن، ابزاري هستند براي بهتر انديشيدن، از اين رو هيچ يك از اين منابع و مآخذ نمي‏توانند راهبر و تكيه گاه باشند، بلكه صرفاً راهنما و مشاور هستند.
خوشبختانه در جامعه ما، كتاب‏هاي متنوعي در اين باره وجود دارد كه از ديرباز تاكنون به دست مؤلفان و انديشمندان به رشته تحرير درآمده‏اند. مي‏توانيد آن ها را در كتابخانه‏هاي عمومي بيابيد و استفاده كنيد. از اين ميان كتاب التوحيد شيخ صدوق، شرح التجريد علامه حلي، كشف‏المراد خواجه نصيرالدين طوسي از پيشينيان و كتاب‏هاي عدل الهي و جهان بيني اسلامي از شهيد مطهري، آموزش عقايد آقاي مصباح يزدي، آفريدگار جهان و خدا را چگونه بشناسيم آيت الله مكارم شيرازي، دوره اصول عقايد و معاد انسان و جهان از آيت الله سبحاني، بداية المعارف از مرحوم مظفر، بررسي مسايل كلي امامت از آيت الله اميني، معادشناسي از علامه سيد محمد حسين تهراني و... از نويسندگان معاصر مي‏توان نام برد. معاد در نگاه عقل و دين نيز كتاب جامعي است و اخيراً انتشارات دفتر چاپ كرده است. توفيقات شما را از درگاه خداوند عالم خواهانيم.

صفحه‌ها