پرسش وپاسخ
۱۳۸۹/۰۵/۰۲ ۰۰:۵۴ شناسه مطلب: 15282
۱۳۸۹/۰۵/۰۲ ۰۰:۳۵ شناسه مطلب: 15280
در بسیاری از جاها آمده است که پس از ظهور حضرت ، قیامت کبری بر پا می شود.با این اوصاف چرا باید برای تعجیل در ظهور حضرت دعا کنیم؟با توجه به اینکه آرزوهای دست یافتنی بسیاری داریم و در عین حال حضرت را هم بسار دوست میداریم.
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
اين ادعا که پس از ظهور حضرت مهدي (عج) بلا فاصله قيامت برپا مي گردد، پذيرفتني نيست و دلايل بر خلاف آن است. بعد از ظهور حضرت مهدي حکومت عدل و آرماني مهدوي مستقر مي گردد .حضرت جامعه اي را رهبري مي نمايد که آرمان سلسله پيامبران و امامان است. ما دعا مي کنيم و خواهان تعجيل ظهور حضرت مي باشيم چرا که به آن جامعه آرماني نائل گرديم. اما اين که بعد از ظهور تا برپايي قيامت چه قدر فاصله دارد و حضرت مهدي چند سال حکومت مي کند. چندان روشن نيست.
مدت حكومت و حاكميت مهدي(ع)، بايد به اندازه اي باشد كه پايههاي ظلم و ستمگري ويران گردد . بر جاي آن بنياد عدل و داد استوار گردد. بدون ترديد اين مسئله اساسي، زمان ميطلبد و فرصت ميخواهد. بنا نيست كه همه امور را حضرت براساس معجزه و روش غير عادي به پيش ببرد، بنابراين عقل و شواهد ديگري اقتضا ميكند كه حضرت مدتي طولاني فرصت داشته باشد تا بتواند در اين دنياي گسترده، تحولي همه جانبه و فراگير، ايجاد كند . جهان را به اسلام و ارزشهاي اسلامي آشنا سازد.اما اين مدت چه اندازه به طول ميانجامد، خيلي روشن نيست، روايات وارده از طريق عامه و خاصه، گوناگون است.از جمله در منابع اهل سنت پنج، بيست، سي و چهل سال (1) و درمنابع شيعي نوزده، بيست، سيصد و نه سال آمده است. (2)
پينوشتها:
1. سنن ابي داوود، ج4، ص116.
2. كتاب الغيبه، شيخ طوسي، ص471-474؛ اعلام الوري باعلام الهدي، طبرسي، ص 434؛ بحارالانوار، ج 52، ص280- 299.
۱۳۸۹/۰۵/۰۲ ۰۰:۳۳ شناسه مطلب: 15279
با سلام و خسته نباشید، من و خواهر و برادرم پدری داریم که از دست او عاجز گشته ایم در همه احادیث و روایات گفته می شود به والدین احسان کنید اما این پدر جای هر گونه احسان را بسته است هر حرفی که می زند اگر یک ناسزای رکیک در آن نباشد اصلا به مزاقش خوش نمی آید و فرقی ندارد چه کسی هم در مقابل او نشسته است، آداب صحبت کردن، غذا خوردن، لباس پوشیدن، مهمان نوازی، زناشویی و.......... را به هیچ وجه یاد ندارد اما ادعای زیادی از خوب بودن خود دارد، کاهل نماز است، فکر می کنم حداقل 15 سال باشد که قران نخوانده، به جای وام پول نزول می گیرد و اصلا هم تنش نمی لرزد و بسیاری دیگر................. هر چه هم با روش های مختلف صحبت می کنیم اصلا گوش نمی دهد کار به جایی رسیده که با هم حرف نمی زنیم و از این بابت خیلی ناراحتم؛ ببخشید نمی دانستم سؤالم مربوط به کدام بخش است اما خواهش می کنم بخوانید و پاسخ دهید. از توجه شما سپاسگزارم
با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
دستور اسلام در احترام به مادر و پدر مطلق است، يعني به هر مادر و پدري بايد احترام کرد، خواه با انسان رفتار خوبي داشته باشند و خواه بد. قرآن مجيد احسان به پدر و مادر را وظيفه مردم مي داند و مي فرمايد: پروردگارت فرمان داده كه تنها او را بپرستيد و نسبت به پدر و مادر نيكي كنيد. (1)
از روايات معصومان استفاده ميشود كه والدين، چه مؤمن باشند و چه كافر و چه نيكوكار و چه معصيتكار بايد مورد احترام قرار گيرند و استثنا بردار نيست. امامرضا(ع) ميفرمايد: "نيكي به والدين واجب است ،گرچه مشرك باشند، ولي در معصيت خدا نبايد آنان را اطاعت كرد".(2)
قرآن مجيد تنها در همين يك مورد مخالفت با پدر و مادر را جايز دانسته، يعني در صورتي است كه پدر و مادر فرزند را به شرك و دوري از خدا فرا خوانند و يا اطاعت آنان، معصيت و مخالفت با فرمان خدا باشد، (3) حتي عدم اطاعت از فرمان والدين در چنين مواردي بايد با رفتار پسنديده همراه باشد.
هر چند پدر و مادر رفتار صحيحي با فرزند نداشته باشند، فرزند موظف به گراميداشت والدين و كسب رضايت آنان است و نمي تواند مقابله به مثل نمايد.
البته تحمل بدرفتاري والدين، نياز به صبر و بردباري دارد. اما اگر انسان رضايت خدا را در نظر داشته باشد و انگيزه الهي را در كار خود قرار دهد، همه چيز را براي خدا تحمل مي كند. نه تنها براي او سخت نخواهد بود، بلكه گاهي از آن لذت مي برد.
بنابراين توصيه مي كنيم:
1- تحت هيچ شرايطي ارتباط خود را با پدر و مادر خود قطع نکنيد. گرچه با تماس تلفني يا با گفتار و کردارتان باشد.
2- احترام به مادر را احترام به خدا و حرمت نهادن به دستور خدا ببينيد. در احترام گذاري با خدا معامله مي كنيد، به پاداش ها، مواهب و محبت هاي بي بديلي كه از طرف خدا عايدتان مي شود، نظر كنيد.
3- سعي کنيد وظيفه خود نسبت به پدر و مادر تان را به نحو احسن انجام دهيد. هرچند به شما توجهي نکنند.
4- بدرفتاري والدين را بر مشكلات زندگي، يا ضعف اعصاب و يا موارد ديگر حمل كنيد.
5- با تقويت پايه هاي ايمان و مدد گرفتن از نيروي ايمان و صبر، و چشم پوشي از لغزش والدين، به وظيفه الهي خويش كه احسان و نيكوكاري آنان است، عمل نماييد كه خير دنيا و آخرت شما در آن است. هر قدر ايمان انسان به حكمت و رحمت پروردگار بيشتر باشد، صبر او نيز افزونتر خواهد بود. اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: «اساس و ريشه صبر، ايمان و يقين خوب نسبت به خداوند است».(4)
6- رابطه خود با خدا را بيش تر کنيد. انسان در پرتو ياد خدا و نماز ارادهاي نيرومند و ايماني استوار پيدا ميكند و همة مشكلات براي او آسان ميگردد. قرآن مجيد ميفرمايد: «و استعينوا بالصبر و الصلاة و انّها لكبيرة إلاّ علي الخاشعين؛(5) در زندگي از صبر و نماز كمك بگيريد، هر چند اين كار جز براي خاشعان سنگين و گران است».
امام صادق (ع) فرمود: «هنگامي كه مشكل مهمي براي علي (ع) پيش ميآمد، به نماز برميخاست، سپس اين آيه را تلاوت ميفرمود».(6)
7- توجه به پاداش اخروي صبر، سختي مشكلات را شيرين و آسان ميسازد. در اين باره روايات زيادي از معصوميان رسيده است.
البته مشكل و محنت روزگار هر چه باشد، مقطعي و گذرا است. قرآن مجيد به همه افراد نويد ميدهد كه هميشه در كنار سختيها آساني وجود دارد.(7)
8- پدر و مادري كه بد رفتاري كند، پاسخگوي اعمالش نزد خدا خواهد بود، اما رفتار بد داشتن او و بي احترامي و هر كار ديگر، ما را از انجام وظيفه معذور نمي دارد.
پي نوشت ها:
1. اسراء(17) آيه 23 و 24.
2.عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 124.
3. لقمان(31) آيه 15.
4.غررالحكم، ج 2، ص 415.
5.بقره (2) آيه 45.
6.تفسير نمونه، ج 1، ص 219.
7. انشراح (94) آيه 5.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۲۳:۴۱ شناسه مطلب: 15277
23 سال از زندگیم میگذرد غرق در گناهم اگر توبه کنم و مرگ به سراغم بیاید لایق بهشت خواهم بود؟گذشته ام را چگونه جبران کنم؟از آنها که دینی به گردنم دارند چگونه حلالیت طلبم؟آنها که غیبتشان را کردم چه؟(خجالت میکشم به آنها بگویم)چه کار کنم به خدا نزدیک شوم؟
با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
خوشا آن دل كه دارد قصد كويش خوشا آن ديده دارد عشق رويش
خوشا آن بنده شيرين زباني كه همواره بود در گفت و گويش
راه توبه به روي همه گناهكاران و کساني که به خود يا ديگران ستم کردند ، باز است، زيرا خداوند غفور و رحيم است: همه گناهان - حتي شرك و كفر و نفاق و ارتداد - را ميآمرزد، بلكه اگر كسي به پيامبران ظلم کرده و يا پيامبري رابه قتل رسانده و توبه حقيقي كند،او نيز نبايد از رحمت و بخشش الهي نا اميد باشد.
با توبه حقيقي نه تنها آثار وضعي و تکليفي گناه محو مي شود وگناهکار از گناهان پاک مي گردد، بلكه گناهكار توبه كننده "محبوب" خدا مي شود! چه اين كه خود فرمود: "اِنّ الله يحبّ التوابين(1)؛ خداوند توبه كنندگان را دوست ميدارد".كسي كه دوست و محبوب خدا شد، خدا عزيزش ميكند و همه گناهان كبيره و صغيره او را ميبخشد.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: "هنگامي كه بندهاي توبه واقعي ميكند، خدا او را دوست ميدارد و بر گناهان او پرده ميپوشد. گناهان او را از ياد دو فرشتهاي كه گناهان او را نوشتهاند، ميبرد. همچنين آثار آن را از اعضاي بدنش و قطعههاي زمين محو ميكند تا در قيامت عليه او شهادت ندهند. پس او در حالي خدا را ملاقات ميكند كه هيچ چيزي بر ضد او شهادت نخواهد داد".(2)
در كلام ديگر فرمود: "توبه كننده حبيب خداست، چون پس از توبه حقيقي مثل كسي است كه هيچ گناه نكرده است".(3)
شيطان وسوسهگر از دامهايي كه براي گرفتار كردن گناهكاران آماده كرده، ايجاد شك و ترديد در دل آنان است. او با اين كار خود به گناهكاران ميگويد: با اين همه گناهان و عادت كردن به بعضي از آنان، ديگر نميتوانيد توبه كنيد . اگر هم توبه كنيد، تا آخر معلوم نيست كه بتوانيد قرص و محكم بر عهد و پيماني كه با خدا بستهايد، باقي بمانيد، تازه اگر توبه بكنيد، معلوم نيست كه خداوند شما را ببخشد و از گناهانتان بگذرد.
اما بايد از اين دام و فريب شيطان خود را رهايي بخشيد ، زيرا خداوند با توبه حقيقي همه گناهان را ميآمرزد،
توبه حقيقي آن است که تصميم بگيريد که :
1ـ ديگر هيچ گناهي را انجام ندهيد. اگر به دليل ندانستن مسئله و جهل يا غفلت و فراموشي يا هر دليل ديگر، دوباره گناهي را مرتكب شديد، بلا فاصله توبه كنيد و با اشك و گريه، از خداوند بخواهيد كه شما را بيامرزد.
2ـ خود را به احكام و دستورهاي دين مقيد و پايبند كنيد و گناهان گذشته خود را جبران نماييد.
3- گناهاني را كه انجام دادهايد، دو دستهاند: يك دسته حق الله است، مثل ترك نماز و روزه، راه جبرانش اين است كه قضاي آن را به جا آوريد. اگر از عهده قضاي همه آن برنميآييد، هر مقداري كه ميتوانيد، انجام بدهيد.
دسته دوم حق الناس است. جبران حق الناس آن است كه رضايت قلبي صاحبان حق را به هر صورتي شد، به دست آوريد. اگر مالي را از مردم تصرّف كرده يا ضايع نموده يا ضربهاي بر بدن آنان وارد كردهايد كه ديه يا قصاص دارد، بايد رضايت آنان را جلب كنيد و يا مال و ديه را به آنان بدهيد.
اگر با زبان يا عمل تان، روح آنان را آزرده يا آبرو و حيثيت آنان را بردهايد، در صورت امكان از آنان رضايت بگيريد، اما اگر جلب رضايت و طلب حلاليت به هر دليلي ممكن نباشد، يا موجب ناراحتي آن ها و ايجاد مفسده شود، براي آنان دعا كنيد.
اگر برخي افراد را نميشناسيد يا مردهاند يا دسترسي به آنان نداريد، در امور مالي، مال را به فرزندان يا وارثان آنان بپردازيد. اگر دسترسي به آنان هم ممكن نباشد، در راه خدا براي شان صدقه بدهيد. در غير امور مالي مثل غيبت و اهانت و مانند آن ، در حق آنان دعا و استغفار كنيد . با دادن صدقه ، انفاق در راه خدا ، دستگيري از ضعفا و فقرا يا انجام کارهاي خير ديگر و هديه کردن ثوابش به آن افراد، از خدا بخواهيد گناهان شما را پاک کند. دل آنان را از شما راضي و آنان را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار دهد..
پرسيده اي « چه کار کنم به خدا نزديک شوم؟»
از شرايط قرب الهي و نزديکي به خدا ، ترک معصيت خداوند و انجام دستورهاي او است. رسول اکرم(ص) فرمود: «اصل الدين الورع و رأسه الطاعه؛(4) ريشه و اساس دين، ورع و اجتناب از گناهان است (چنان که) طاعت خدا و انجام واجبات به منزله سر آن است».
مخصوصا جوانان به جهت تواناييهاي جسمي و رشد و بلوغ شهواني اگر بتوانند خود را از زمينههاي گناه دور نگه دارند ، دل و دست و زبان و چشم خود را از آلوده شدن پاک نگه دارند، ميتوانند از قرب الهي بهرهمند گردند. در روايتي از امام صادق آمده که خداوند به حضرت موسي فرمود: «بهترين وسيلة تقرب به من ورع و ترک معصيت است. اگر کسي ورع داشته باشد او را در بهشتهاي عدن جاي ميدهم».(5)
بعد از اين مرحله (انجام واجبات و ترک گناهان)، انجام دادن مستحبات مانند نافلههاي روزانه مخصوصا نافلة شب و تهجّد و مناجات با خدا موجب قرب الهي ميشود.
پيامبر (ص) فرمود: «خدا ميفرمايد: با انجام نوافل به سوي من تقرب پيدا کنيد تا شما را دوست بدارم. وقتي که شما را دوست بدارم، اگر دعا کنيد اجابت ميکنم و اگر درخواستي داشتيد عطا ميکنم».(6)
اخلاص در نيت موجب تقرب الي الله است.(7) توجه زياد به شکم و شهوت موجب دوري از خدا ميشود.(8)
راه قرب الهي براي افراد مبتدي عبارت است از:
1- دوري از همه گناهان قلبي و بدني، صغيره و كبيره، به خصوص مال حرام و شبهه ناك.
2- كم و گزيده گفتن. گفته اند: هر كه خاموش شد، گويا شد. هر كه چشم بست ،بينا شد.هركه گوش دل گشود، دانا شد. هر كه را حضور است نور است. هركه را مراقبت است، سرور است.(9)
3- تلاوت قرآن و تدبر در آن را همانند غذا خوردن،جزء برنامه روزانه خويش قرار دهيد.
4- از خوردن غذا و آب تا حد پُرگشتن معده دوري كنيد.
5- شب زنده داري به نماز، وراز ونياز و مناجات با خدا ، به خصوص مناجات خمس عشرة امام سجاد(ع) .
6- تفكر در عظمت حق تعالي و شناخت بيش تر صفات جمال وجلال ، و نعمت هاي بي پايانش و اظهار و اعتراف به تقصير و كوتاهي در شكرگذاري و انجام تكليف.
7- پيوسته با وضو بودن.
8- اعتدال و ميانه روي در همه كارها حتي عبادت.
9- هر شب پيش از خوابيدن كارهاي روزانه را محاسبه كردن؛ از گناهان استغفار نمودن و به خاطر طاعات و توفيقات الهي سجده شكر به جا آوردن.
10-هرگاه غفلت يا فراموشي يا هر عامل ديگر تو را به خطا و گناه كشاند، فوراً توبه كن و از خدا بخواه كه تو را بيامرزد و از گناهان حفظ فرمايد.
ازتوسل به ائمه عليهم السلام و خواندن دعاهاي رسيده از آنان، به خصوص دعاي توبه در صحيفه سجاديه و دعاي "مناجات التائبين" در مفاتيح الجنان كه از دعاهاي خمس عشر امام سجاد(ع) است،نبايد غافل شد.
در اين زمينه، کتابهاي زير معرفي ميشود:
1 - انسان کامل، شهيد مطهري؛
2 - تعليم و تربيت، شهيد مطهري؛
3 - اخلاق عملي، آيت الله مهدوي کني؛
4 - چهل حديث، امام خميني(ره).
پينوشتها:
1. بقره (2) آيه 222.
2. سيد عبد الله شبر،کتاب الاخلاق،ص 334
3. همان
4. محمد باقرمجلسي ، بحار، ج74، ص 86.
6. محمدي ري شهري، ميزان الحکمه، ج8، ص 114، مادة قرب.
7. همان، ص 110.
8. همان، ص 113.
9. همان ، ص 115.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۲۳:۲۰ شناسه مطلب: 15276
چرا در قرآن آمده "ولرجال درجه علیهن" ؟آیا مردان حقوق بیشتری نسبت به زنان دارند؟در اینجا درجه به چه معنی است؟حقوق متقابل زن و مرد چیست؟آیا درست است که دوزخیان اغلب زنند؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مركز.
بررسي اختلاف يا اشتراك زن و مرد در دو مرحله قابل بررسي مي باشد:
يكي در مرحله تكوين و اصل خلقت و ديگري در مرحله تشريع و قانون گذاري.
در مرحله تكوين و خلقت، آنچه از معارف نقلي و عقلي به دست مي آيد، اين است كه مرد و زن در انسان بودن مشترك هستند . در اصل ويژگى هاى انسانى اشتراك دارند امّا دو نوع هستند و به همين جهت تفاوت هايي دارند که براي همه انسان ها مشهود است . از اين جهت صنف مردان بر صنف زنان برتري هايي در زمينه تعقّل، تدبير، كار بدنى و اقتصادى و .. دارند ، چنان كه زنان هم در زمينه هاي ديگري همچون عواطف و احساسات انساني و جمال و ...بر مردان برتري دارند.
بحث عدالت يا ظلم به منزله دادن تمام و کمال حق در مرحله تكوين و اصل خلقت قابل طرح نيست زيرا فقط در جايى مىتوان از عدل و ظلم سخن گفت كه حقّى وجود داشته باشد. موجود، پيش از اين كه موجوديّت يابد، وجود ندارد تا حقّى داشته باشد. بنابراين هيچ موجودى نمىتواند درباره اصل آفرينش يا كيفيّت آفرينش خود اعتراضى داشته باشد، هيچ مخلوقى نمىتواند به خدا اعتراض كند كه چرا مرا آفريدى و از ديار عدم بيرون كشيدى، چرا مرا حيوان قرار دادى ،نه گياه، چرا مرا مرد قرار دادى، نه زن، يا به عكس. زيرا همه طلبكاري ها فرع بر اين است که طلبکار حقي داشته باشد درحالي که موجود، پيش از اين كه موجوديّت يابد، وجود ندارد تا حقّى داشته باشد.
بنابراين اعطاى وجود و تعيين حد و مرز و چگونگى وجود در اختيار خدا است . اوست كه براساس حكمت خويش و مصالحى كه فقط خود از آن ها آگاهى دارد، هرچه را بخواهد و به هرگونه كه بخواهد مىآفريند.
اختلاف هاى تكوينىِ اجناس، انواع و اصناف موجودات گوناگون، لازمه نظام تكوينى و به خير و صلاح همه آفريدگان است; در اصلِ آفرينش هر موجود و ويژگى هايى كه به آن داده شده است، سخن از حق، عدل، ستم و اعتراض نمىتوان گفت و آن جا جاى خير و مصلحتِ كلّ نظام آفرينش است .
اما مرحله دومي كه بحث اشتراك و اختلاف زن و مرد مطرح است ، در مرحله تشريع و قانون گذاري است. در اين مرحله اين بحث مطرح است كه چرا احكام و قوانيني كه براي زن و مرد وجود دارد ، تفاوت دارد.
احكام و قوانيني كه مربوط به اصل انسانيت است، براي همگان اعم از زن و مرد مشترك است، مانند اصل نماز و روزه و حج و ... اختلافي كه در برخي از احكام وجود دارد، ناظر به اختلافات تكويني است كه در دو صنف زن و مرد در اصل خلقت و تفاوت هاي جسمي و رواني وجود دارد.
در مرحله تشريع و قوانين، بحث عدل يا ظلم قابل طرح است . در اين مرحله سه نوع عدل و ظلم قابل تصور است:
1. در مقام تكليف.
2. در مقام داورى.
3. در مقام اعطاى پاداش و كيفر.
هر يك از آيه هاى قرآنى كه عدل را براى خدا اثبات و يا از او ظلم را نفى مىكند، به يكى از اين سه قسم اشاره دارد.
اگر خداوند، تكليفى را برعهده كسى مىگذاشت كه قدرت انجام آن را نداشت، يا تكليفى را بر دوش كسى مىنهاد، ولى در برابر آن تكليف، حقّى به او نمىداد، در مقام تكليف، ستم كرده بود..
خداوند كدام يك از اين سه قسم ظلم را بر زنان يا مردان روا داشته است؟!
با توجه به نكات مذكور پاسخ روشن مي شود زيرا «درجه» اي كه در آيه مذكور به آن اشاره شده ، ناظر به برتري هاي صنف مرد در مرحله خلقت و تكوين از لحاظ قدرت جسمي و عقلي و تدبيري است که لازمه شان و وظايف اوست.اين برتري، باعث سنگين تر شدن تكاليف مردان در زمينه هاي عقلي و تدبيري است .تفاوت در حقوق و تکاليف و بيش تر و کمتر دادن با وجود شرايط نابرابر و متناسب با توانايي ها و استحقاق ها، عين عدالت است. تساوي حقوق و وظايف در شرايط مختلف ظلم و مذموم است . در شرايط نابرابر، تفاوت و رعايت تناسب، عين عدالت و تساوي، عين ظلم است.
بنابراين روشن مي شود كه متعادل و متوازن بودن حقوق و تكاليف زنان و مردان يك چيز است، و تساوى و هم رتبه بودن زن و مرد چيز ديگر. قرآن كريم اوّلى را مىپذيرد و دوّمى را رد مىكند.(1)
درجه به معناي برتري در فضايل يا درجات معنوي نيست. درجات معنوي طبق آنچه افراد كسب مي كنند، ايجاد مي شود. برتري مورد نظر در آيه براي مواردي چون نيروي جسماني، نيروي مديريت و اقتدار و... است . بر اساس همين برتري درجه مديريت و تأمين معاش خانواده بر عهده مردان قرار داده شده است.
پي نوشت:
1. براي مطالعه تفصيلي مراجعه شود به کتاب نظام حقوق زن در اسلام از شهيد مطهري و کتاب «زن در آينه جلال و جمال» نوشته آيت الله جوادي آملي.
پرسش: حقوق متقابل زن و مرد چيست؟
پاسخ: در مورد جزئيات حقوق اختلاف هايي هست، ولي همه فقيهان قبول دارند که زن بايد نسبت به شوهر تمکين داشته باشد ،يعني در زندگي زمينه را به نحوي بچيند که هر گاه شوهر تقاضاي جنسي داشت، اگر عذر شرعي و عرفي و قابل قبول ندارد ، تقاضاي شوهر را اجابت کرده و حاجت او را برآورده سازد. با توجه به اين حق که شوهر بر عهده زن دارد، گفته اند زن بايد در خانه اي که شوهر تهيه مي کند، ساکن گردد يا اگر در خانه ملکي خودش ساکن است، به شوهر امکان دهد هر گاه خواست نزد او رفته و او را ملاقات کند . بدون اجازه او، از منزل شوهر خارج نشود . جمال و زيبايي خود را به ديگران ارائه ندهد . لذت دهي جنسي او مختص شوهرش باشد.
اين حق عمده شوهر بر زن است . بقيه حقوق شوهر حول اين حق عمده مي چرخد و از لوازم آن است.
در مقابل زن علاوه بر مهريه بر شوهر حق نفقه دارد، يعني شوهر بايد مسکن و لباس و خوراک مناسب به او بدهد. از هر چهار شب، حتما حداقل يک شب را در کنار او بخوابد . در هر چهار ماه حداقل يک بار خواهش جنسي او را برآورد . با او به نحو معروف و پسنديده معاشرت نمايد.
اين ها حداقل حقوق واجب زن و شوهر است . ايده آل آن است که زن و شوهر يک روح در دو جسم بوده ، هر کدام خود و هر چه را دارد ،در طبق اخلاص نهاده ،به ديگري هديه کند .صفا و صميميت و گذشت و فداکاري برنامه آن ها در برخورد با هم باشد.
براي آگاهي بيش تر از حقوق زن و شوهر به کتاب هاي" آيين همسر داري" از ابراهيم اميني و
"خانواده، عشق ، استواري" از احمد حيدري مراجعه کنيد. بعضي از احاديث در اين زمينه به شرح زير است:
َ1 - امَّا حَقُّ الزَّوْجَةِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَهَا لَكَ سَكَناً وَ أُنْساً فَتَعْلَمَ أَنَّ ذَلِكَ نِعْمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَيْكَ فَتُكْرِمَهَا وَ تَرْفُقَ بِهَا وَ إِنْ كَانَ حَقُّكَ عَلَيْهَا أَوْجَبَ فَإِنَّ لَهَا عَلَيْكَ أَنْ تَرْحَمَهَا لِأَنَّهَا أَسِيرُكَ وَ تُطْعِمَهَا وَ تَكْسُوَهَا وَ إِذَا جَهِلَتْ عَفَوْتَ عَنْهَا(1)
2 - يا رسول الله ما حق الزوج على المرأة ؟ فقال لها ان تطيعه ولا تعصيه ولا تصدق من بيته إلا باذنه ولا تصوم تطوعا الا باذنه ولا تمنعه نفسها وان كانت على ظهر قتب ولا تخرج من بيتها إلا باذنه.
يا رسول الله ما حق الزوج على المرأة ؟ فقال : أكثر من ذلك ، قالت : فخبرني عن شئ منه ، قال : ليس لها أن تصوم إلا باذنه يعني تطوعا ولا تخرج من بيتها بغير اذنه وعليها أن تتطيب بأطيب وتلبس أحسن ثيابها وتزين بأحسن زينتها وتعرض نفسها عليه غدوة وعشية وأكثر من ذلك حقوقه عليها .
3 - أتت امرأة رسول الله صلى الله عليه وآله فقالت : ما حق الزج على المرأة ؟ قال : أن تجيبه إلى حاجته وان كانت على قتب ولا تعطي شيئا إلا باذنه فان فعلت فعليها الوزر وله الاجر ولا تبيت ليلة وهو عليها ساخط
4 - قلت لأبي عبد الله عليه السلام : ما حق المرأة على زوجها الذي إذا فعله كان محسنا ؟ قال : يشبعها ويكسوها وان جهلت غفر لها وقال أبو عبد الله عليه السلام : كانت امرأة عند أبي عليه السلام تؤذيه فيغفر لها .
وقال عليه السلام : هلك بذي المروة ان يبيت الرجل عن منزله بالمصر الذي فيه أهله .(2)
پي نوشت ها:
1- أمالي الصدوق، ص 370 ، المجلس التاسع و الخمسون.
2 -جهت آگاهي از منابع روايات ر.ک : وسائل الشيعة (الإسلامية) حر عاملي، ج 14 ، ص112.
پرسش: آيا درست است که دوزخيان اغلب زنند؟
پاسخ: چنين مساله اي در قرآن و متون روايي شيعه نيامده است ، اما رواياتي از منابع اهل سنت وجود دارد كه به نوعي به اين امر اشاره دارد ، اما به دليل مشكلات سندي نمي توان اين روايات را صحيح و قابل قبول دانست ؛اما در هر حال حتي اگر اين روايت را صحيح بدانيم ،باز اين امر كليت ندارد و قابل توسعه به همه زنان در همه زمان ها نيست . چه بسا در برخي از برهه هاي تاريخي زنان يك جامعه وضعيت به مراتب بهتري از مردان در سعادت و جايگاه اخروي داشته باشند.
در واقع مي توان احتمال داد كه مقصود روايات -برفرض صحت-اين باشد که زنان به دليل آن که نوعاً بيش تر از مردها تحت تأثير اموردنياي و مادي قرار دارند ، ظواهر دنيايي بيش تر براي آنان جلب توجه مي كند ، همچنين از آن جا كه احساسات بر تصميمات عقلاني آنان و خويشتن داري هاي شان غلبه دارد ،چه بسا بيش تردر معرض وسوسههاي شيطان قرار ميگيرند . به نوعي زمينه گناه و کيفر در آن ها بيش تر است.
اما در نگاهي كلان و كلي و بر اساس تعاليم قرآن روشن مي شود كه خداوند استعداد هدايت را هرگز در زنان کم تر از مردها قرار نداده، بلکه چه بسا برخي زنها از برخي مردها بيش تر زمينه هدايت دارند، ولي شرايط محيطي، فرهنگي و وضعيت هر دوران و هر جامعه اي در اين گونه امور بسيار مؤثر است.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۲۳:۱۱ شناسه مطلب: 15275
آیا در آخرت جنسیت مطرح است؟نعمتهای بهشت برای زنان چیست؟آیا زنان همچنان باید حجاب داشته باشند؟آیا چند همسری در آن دنیا نیز مختص مردان است؟حوری فقط به معنی زن است ؟چرا در قرآن فقط به مردان وعده ی بهشت داده شده؟
پرسش 1:
آخرت شرح : آيا در آخرت جنسيت مطرح است؟
پاسخ:
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز؛
بله يقينا در آخرت جنسيت مطرح است. روايات زيادي در خصوص وضعيت زنان و مردان در بهشت و جهنم وارد شده ، همچنين از ازدواج مردان و زنان بهشتي با يكديگر يا با حوريان بهشتي وارد شده كه بيانگر وجود جنسيت در آخرت است .
پرسش 2:
نعمت هاي بهشت براي زنان چيست؟
پاسخ:
نعمت هاي بهشتي زنان همانند مردان است كه هرچند توصيف آن چندان آسان نيست اما هرآنچه كه ممكن و متصور و مورد ميل فرد باشد، در بهشت براي او فراهم مي گردد . در اين زمينه محدوديت و كمبودي وجود ندارد .آنچه در قرآن بيان شده، از لذت هاي جسمي و روحي متنوعي مانند لذت هاي حسي و سمعي و بصري و جنسي و طعام هاي بي نظير و ... همه براي بهشتيان اعم از زن و مرد فراهم است .در اين مورد كمبود و محدوديتي متصور نيست .
پرسش 3:
آيا زنان همچنان بايد(در آخرت) حجاب داشته باشند؟
پاسخ:
در مورد پوشش زنان بهشتي ، در قرآن به اصل پوشش بهشتيان و لباس هاي زيبا و با شكوه آن ها اشاره شده ، اما اينکه کيفيت چگونه است و روابط مردان و زنان چگونه است، دقيقا براي ما مشخص نيست؛ آنچه مسلم است در بهشت تكليفي وجود ندارد . افراد مكلف به انجام دستورات ديني نيستند . از طرف ديگر زمينه و بستر و ميل به انجام گناه و كاري كه برخلاف عقل و فطرت است ،هم وجود ندارد .
به علاوه زمينه ارتباط با ديگران بدون ميل خود فرد وجود ندارد . طبق ديدگاه بزرگان هركس در بهشت در بهشت خاص خود كه عرض آن از آسمان و زمين بيش تر است، ساكن است . در مملكت با شكوه و بي نظير خود به سر مي برد؛ بنا بر اين در حالت عادي و در برابر خدمتگزاران و همسران و فرزندان خود نيازي به پوشش و حجاب براي زنان بهشتي وجود ندارد .
البته زمينه ارتباط و مراوده با ديگر بهشتيان وجود دارد ، اما چنان كه گفته شد توضيح دقيقي در خصوص كيفيت پوشش بهشتيان وجود ندارد ؛ اما به طور كلي مي توان گفت :
احكام اسلام، اعم از حرمت و وجوب بر اساس مصالح و مفاسد واقعي بنا نهاده شده است . قرآن در مورد حرام و حلال ها به طور کلي مي فرمايد:
« يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِث؛(1) خدا طيبات و پاکيزه ها را براي آنان حلال و خبائث و ناپاکي ها را براي آنان حرام مي کند. »
اگر چيزي در دنيا حرام شمرده شده، چون خبث و پليدي و ناپاکي دارد .اگر چيزي پاک و طيب و گوارا و مفيد بوده و پاکي آور باشد، حرام نمي گردد.هرچند ممكن است كه برخي امور در دنيا به دليل محدوديت هاي اين عالم حرام شده باشند اما ماهيت كلي اموري كه حرام شده، آن است كه اساسا با فطرت و حقيقت وجودي انسان همخواني ندارد .
دليل اين امر هم آن است كه صاحبان فطرت هاي پاک، اين خبيث ها و طيبات را مي شناسند و درک مي کنند . به فطرت خود به طيبات ميل دارند و از خبائث بيزارند، گرچه احکام شرع هم به آنان نرسيده باشد. در جامعه هاي فاسد و جاهل و دور از تربيت و دين و معنويت، گوهر هاي تک و کميابي هستند که بر پاکي فطري اصرار دارند . خود را از آلوده شدن به ناپاکي ها دور مي دارند . شان انساني خود را والاتر و بالاتر از ناپاکي و زشتي و خباثت مي دانند.
امام باقر(ع) مي فرمايد:خداوند به رسولش ماموريت داد به خاطر چهار خصلت از جعفر بن ابي طالب قدرداني کند . وقتي رسول خدا در مورد اين چهار خصلت از جعفر پرسيد، در شرح آن چهار خصلت عرض کرد:
هرگز شراب ننوشيدم چون مي دانستم اگر بنوشم ، عقلم را از بين مي برد .
هرگز دروغ نگفتم، چون مي دانستم مروت و جوانمردي را ناقص مي گرداند .
هرگز زنا نکردم چون نمي پسنديدم کسي به ناموسم تجاوز کند .
هرگز بتي نپرستيدم چون مي دانستم نه سود مي رساند و نه ضرر.(2)
متاسفانه در اين زمان غالب انسان ها فطرت خود را مدفون کرده اند و دين براي شکوفا کردن فطرت ها نازل مي شود.
انسان هاي مؤمن بر فطرت الهي و انساني هستند . از خبيث ها تنفر دارند و طيب و طاهرند . بهشت جايگاه پاکان و پاکي طلبان است . زنان بهشتي با لباس هاي زيبا و نوراني بهشت، خود را مي پوشانند . همچنان که قبل از شوهران بهشتي، پاک بوده و دست هيچ مردي بدانان نرسيده، در بهشت نيز جز مرد خود را نمي خواهند و نمي جويند.
آنان مکلف نيستند که خبائث را نخواهند، ولي طهارت و پاکي جويي و قداست طلبي، خواست خودشان است، همچنان که ملائک با اين که مکلف نيستند، جز پاکي را نمي خواهند و نمي جويند.
انسان پاک که فطرتش سالم مانده و شکوفا باشد، از برهنگي و فساد بيزار است . ابتلا به اين ها برايش زجر آور است . به همين دليل در قيامت که به اراده خدا چشم هاي حقيقت بين بيدار مي گردد،گناهکاران از اين که عريان در قيامت محشور شده اند، در عذابند و اين از شکنجه هاي آن ها است.
پي نوشت ها:
1. اعراف(7)آيه157.
2. الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعه ، سيد على خان مدنى ، ص 70.
پرسش 4:
آيا چند همسري در آن دنيا نيز مختص مردان است؟
پاسخ:
تصريح دقيقي در اين خصوص هم در منابع نقلي ديده نشده و نمي توان به طور قطع اين امر را رد يا قبول كرد ؛ آياتي در قرآن وجود دارد که هر گونه شبهه اي را در مورد محدوديت در نعمت هاي بهشتي رفع مي کند ، مانند آيه مبارکه :
"فيها ما تشتهيه الانفس و تلذالاعين؛(1) در بهشت آن چه دل مىخواهد و چشم از آن لذت مىبرد، موجود است."
اين آيه بيان مي کند هر آنچه بهشتيان اشتها و ميل داشته باشند ، براي آن ها فراهم است .
بنابراين چه بسا اگر زنان بهشتي خواهان همسران متعدد بهشتي باشند ، اين نعمت براي آنان فراهم و ممكن باشد، اما از طرف ديگر از آن جا كه اين امر در دنيا غير ممكن و نادرست بود ، احتمال مي رود كه از اساس اين امر ناشي از منافات اين امر با فطرت و هويت انساني باشد و امري ناپسند به حساب آيد ، در نتيجه در بهشت هم كه محل تجلي حقايق امور است ، اين امر نامعقول و به دور از درخواست و مطالبه زنان بهشتي باشد و محقق نگردد .
هرچند در بهشت هر آنچه دل بطلبد فراهم است ، اما چه بسا ميل و رغبت زنان بهشتي بر خلاف مردان بهشتي باشد ؛ بنابراين ضرورتي ندارد که تصور کنيم هر چه مردان مي خواهند ، زنان هم بخواهند ، همان گونه که خواسته مردان و زنان در دنيا چنين است.
طبع مردان ارتباط و همنشيني و موانست با زنان متعدد را مي پذيرد ، اما در مورد زنان چنين نيست؛ زنان بيش از آن که خوهان جسم مردان و بهره مندي جنسي از آنان باشند ، خواهان قلب و روح و عشق مردان هستند و انحصار در اين زمينه را مي پسندند .
در هر حال وضعيت بهشت و نعمت هاي آن به گونه اي است كه نمي توان تصور كرد در آن جا انسان چه مي طلبد و با ديدن نعمت هاي بي بديل بهشت نسبت به تمايلات دنياي خود چه نگاهي دارد ؛ چه بسا با ديدن وضعيت آن سرا به تصورات خود و تمايلاتي كه در اين جا داشت ،بخندد و به آن تمايلات كم اهميت ذره اي توجه ننمايد .
پي نوشت:
1. زخرف (43) آيه 71.
پرسش 5:
حوري فقط به معني زن است ؟چرا در قرآن فقط به مردان وعده بهشت داده شده؟
پاسخ:
با توجه به آنچه گفته شد روشن شده است كه انحصار داشتن وعده بهشت به مردان ، ادعايي بي دليل و بر خلاف آيات متعدد قرآن است .البته طبيعي است كه در بسياري از خطاب هاي قرآن ضماير مخاطب به شكل مذكر آمده است اما به معني آن نيست كه مخاطب اين كلام تنها مردان هستند ؛
زبان قرآن عربي است . زبان عربي برخلاف زبان فارسي از دو نوع ضماير مذکر و مؤنث برخوردار است. عربها در اموري که مخصوص زنان باشد، از واژگان مؤنت و در امور مخصوص مردان از واژگان مذکر استفاده مي نمايند. اما در دو مورد ديگر، يکي در اموري که بين زنان و مردان مشترک باشد و ديگري در اموري که جنسيت در مورد آن ها اصلاً مطرح نيست، مانند خدا و فرشتگان، از ضماير و واژگان مذکر بهره ميگيرند؛ يعني در چهار حالت مذکور، در سه حالت از الفاظ مذکر و تنها در يک حالت لفظ مؤنث بهره ميگيرند. در عين حال در بعضي از موارد به لفظ نظر کرده و با توجه به لفظ، مؤنث يا مذکر آورده ميشود، در حالي که از نظر جنس متفاوت با لفظ ميباشند.
بنابراين، قرآن به مقتضاي اين که به زبان عربي نازل شده است، با همين گفتمان سخن ميگويد. همگام با قواعد عربي در سه حالت از ضماير و واژگان مذکر و در يک حالت از واژگان مؤنث بهره ميگيرد.
اما قرآن برخلاف سيره متداول در محاورات عربي که در امور مشترک بين زنان و مردان تنها به آوردن ضمير و واژگان مذکر بسنده ميشود، در مواردي مانند سوره احزاب، آيه 35، از هر دو واژگان مؤنث و مذکر، آن هم به طور مکرر بهره گرفته است:
« انَّّ المسلمين والمسلمات والمومنين والمومنات والقانتين والقانتات والصادقين والصادقات والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدّقينَ والمتصدّقات والصائمين والصائمات والحافظين فروجهم والحافظات والذّاكرين اللّه كثيراً والذاكرات أَعدّاللّه لهم مغفرهً وَاجراً عظيماً؛
خداوند براي مردان و زنان مسلمان، مردان و زنان با ايمان، مردان و زنان فرمانبردار، مردان و زنان راستگو، مردان و زنان شكيبا، مردان و زنان فروتن، مردان و زنان صدقهدهنده، مردان و زنان روزه دار، مردان و زنان پاكدامن و مردان و زناني كه خدا را بسيار ياد مي كنند، آمرزش و پاداشي بزرگ آماده كرده است.»
مفسران در توضيح آن نوشتهاند:
"اسماء بنت عميس" به پيامبر عرض کرد: چرا فضايلي که در قرآن به صورت جمع مذکر بيان شده است، در مورد زنان مطرح نيست، که به دنبال آن آيه مذکور نازل شد و در مورد يکايک صفات و فضايل اخلاقي با تعهد و تأکيد به صورت دو جمع مذکر و مؤنث بيان گرديد،(1) تا بدين طريق شبهه مذکور برطرف گردد و کسي گمان نکند اگر به مقتضاي ادبيات عرب در امور مشترک، از گفتمان مردانه بهره گرفته ميشود، آن را از امور اختصاصي به مردان برداشت نکنند.
به همين خاطر برخي از مفسران نوشتهاند: اين آيه به يک حقيقت مهمي اشاره ميکند و آن اين است که آن چه در قرآن به صيغه مذکر آمده است، به مردان اختصاص ندارد، بلکه شامل هر دو جنس مرد و زن ميشود. (2)
همين قاعده، در خصوص توصيف نعمتهاي بهشتي و حورالعين هم جاري است؛ يعني آنها شامل مردان و زنان ميگردد، نه اين که به مردان اختصاص داشته باشد.
در قرآن از دو نوع نعمتهاي بهشتي ياد شده :
يکي نعمتها و لذتهاي معنوي و روحاني است، مانند خشنودي خدا، احترام ويژه، محيط صلح و صفا، امنيت و زوال خوف، دوستان همراه و رفيقان با وفا، نشاط فوق العاده دروني و نعمت هايي که در تصور نميگنجد. همه اين نعمتها بين زنان و مردان مشترک است.
ديگري نعمتهاي جسماني مانند باغهاي بهشتي، سايههاي بهشتي، خادمان بهشتي، غذاها و نوشيدنيهاي بهشتي، قصرها، فرشها، ظرفها، لباسها و زينتهاي بهشتي، که همه شامل مردان و زنان ميگردد.
در اين نوع نعمتها از حورالعين و همسران بهشتي ياد شده است که اين هم شامل مردان ميشود و هم شامل زنان. حورالعين مختص زنان و تنها لذتي براي مردان نيست.(3)البته در خصوص نعمت هاي جنسي بايد توجه داشت:
اولا: شرايط و نحوة زناشويي در بهشت طبق شرايط خاص همان جاست . جزئيات مسئله براي کسي به طور کامل روشن نيست. هرگز نميتوان لذايذ و شرايط زندگي آن جا را با اوضاع و احوال اين دنيا مقايسه و يکسان تلقي کرد.
ثانياً: طبق آموزههاي وحياني در بهشت هر کدام از مرد و زن از نعمت و لذات مناسب خود با همسران پاکيزه برخوردارند و اين موهبت اختصاص به مردان ندارد، مثلاً قرآن کريم فرمود: «و لهم فيها ازواج مطهره؛(4) براي بهشتيان در آن جا همسراني پاک و پاکيزه است». ضمير «هم» در آيه به همه بهشتيان اعم از زن و مرد برميگردد، نه فقط به مردان بهشتي. ازواج هم جمع زوج به معناي همسر است، نه زوجه به معناي زن.
در آيه ديگر هم ميفرمايد: «و زوجناهم بحورعين؛(5) آن ها را با همسراني درشت و زيبا چشم تزويج گردانيم» در اين آيه هم ضمير به همه بهشتيان برميگردد.
«حورعين» وصف زيبايي همسران بهشتي اعم از زن و مرد است، زيرا واژه «حور » هم جمع احور (مرد سياه چشم) و هم جمع حوراء (زن سياه چشم) است. واژه «عين» جمع اعين (مرد درشت چشم) و جمع عيناء (زن درشت چشم) است.(6) پس داشتن همسر در بهشت براي مرد و زن مطرح است.
گرچه قرآن کريم به دليل حفظ ادب از همسران زنان و چگونگي کيفيت لذت بردن آن ها از مردان به تفصيل و روشني سخن نگفته، ولي در اين نکته جاي ترديد نيست که زنان مثل مردان از لذات بهشتي مناسب مورد علاقهشان برخوردار هستند . در خصوص لذات جنسي هرچند به طور كلي از بيان اين موارد بخصوص درمورد زنان پرهيز شده اما اصل اين لذت كاملا دو طرفه و متناسب با اميال دو جنس در بهشت است كه اشارات كوتاهي به آن در روايات نيز شده است ؛ براي نمونه به اين حديث توجه کنيد که از اميرالمؤمنين(ع) روايت شده است :
«در بهشت بازاري است که در آن خريد و فروشي نيست، تنها در آن جا تصوير مردان و زنان وجود دارد. هر کس که تمايلي به آنان پيدا کند، از همان جا بر او وارد ميشود».(7)
پينوشتها:
1 . تفسير نمونه، ج 17، ص 308.
2 . سيد محمد تقي مدرسي، تفسير هدايت، ج 10، ص 267.
3 . ناصر مکارم، پيام قرآن، ج 6، ص261.
4. بقره(2) آيه 25.
5. دخان(44) آيه 54.
6. پيام قرآن، ج6،ص261
7. بحار الانوار، ج 1، ص 148.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۲۲:۵۸ شناسه مطلب: 15274
سلام یه سوال داشتم که خیلی برام مهمه اگه کسی مقدار کمی شراب خورده باشه در حد چند قطره فقط برای مزه کردن , بدن اون نجس میشه و نمیتونه نماز بخونه؟!ایا این درسته که نمیتونه تا 40 روز نماز بخونه و روزه بگیره ایا اگر از ته دل توبه کنه برای اون راهی هست , خدا برای این افراد راه برگشتی قرار داده یا نه این رو از این جهت میپرسم که ماه رمضان نزدیکه و نمیخواد این ماه رو از دست بده ممنون میشم اگه کامل راهنمایی کنیدو کمی توضیح بدین.
با عرض سلام و تشکر ازارتباط تان با اين مرکز
اين تصور که شرابخوار تا چهل روز نماز ندارد و يا نماز خواندن هيچفايدهاي ندارد، صحيح نيست، بلکه شرابخوار بايد نمازش را بخواند . واجب است که توبه کند . اگر واقعا از کارش پشيمان شود و از ته دل توبه کند و ازخدا طلب بخشش نمايد، خداي مهربان اورا مي بخشد. خدا مي فرمايد:
قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا؛
اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مىآمرزد .(1)
در ارتباط هاي بعدي نام مرجع خود را ذکر کنيد.
پينوشت:
1. زمر (39)آيه 53.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۲۲:۵۱ شناسه مطلب: 15272
به نام خدا سلام خسته نباشيد لطفا راهنمايي كنيد چطوري بايد اخلاق خوب داشت من آدمي كمي مغرور و كمي عصباني ام و 16 سال سن دارم ممنون
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
با توجه به اينكه در دوره نوجواني هستيد، تا حدي اين حالات به ويژگي هايي طبيعي شما بازگشت مي كند كه به مرور زمان مي تواند قابل رفع باشد. برخي از علت ها مربوط به حالت اضطراب است كه در شما وجود دارد. جاي اميدواري و خوشوقتي است كه درد و اثر بيماري خود را ديده و شناخته ايد . الآن در جستجوي درمان آن هستيد . در حالي که بسياري افراد اصولاً به فكر درمان يا شناخت درد خود نيستند.
پرسش شما را در دو قسمت پاسخ داده ايم.
ا- اخلاق خوب :
خلق و خوي آدمي ريشه در طبيعت و سرشت انسان دارد . انسان هاي خوش اخلاق دو دسته اند :
يک دسته خلق نيکو را از راه ژن و وراثت به دست آورده اند .
دسته ديگر با زحمت و تلاش خويش از راه رياضت ، خود کنترلي ، تمرين و ممارست آن را کسب کرده اند.
کسي که اخلاق نيکو را با زحمت و تلاش خويش به دست آورده، نزد خدا از ارزش و فضيلت بيش تري برخوردار است .از عواملي که خُلق و خوي انسان را زشت مي کند ، سبب مي شود که زندگي شيرين نداشته باشد، از عقل و انديشه ، علم و دانش ، محبوبيت و خوش نامي ، حيات و عمر ، رزق وروزي ، رفاه و آرامش و آسايش او کاسته شود « غرور و عصبانيت » است .
ب-غرور و خود پسندي :
ريشه غرور ، تکبر و خود خواهي، ناآگاهي از توانايي ها و استعداد هاي خويش و عدم شناخت و آگاهي لازم از قدرت خداوند است؛ زيرا اگر انسان از اين حقيقت آگاهي داشته باشد که اساس و خمير مايه آفرينش او از مادّه اي پست و کم ارزش بوده، يك موجود ضعيفي است كه از خود چيزي ندارد « خلق الانسان ضعيفاً » (1) هرگز آلوده به غرور و خود خواهي که ريشه بسياري از صفت هاي زشت و گناهان است، نمي شود.
از طرف ديگر اگر براي انسان عظمت پروردگار عالم و اين كه هر چه هست، از اوست، روشن شود، ديگر جايي براي غرور و عجب باقي نميماند؛ چون ميفهمد كه اگر مال و ثروتي دارد ،از اوست ،همان طوري که داده است ،مي تواند بگيرد ، اگر علمي و دانشي دارد، از اوست. ابزار درك و فهم آن را خدا داده است. اگر قدرتي دارد، از اوست. اگر عبادت و نيايشي ميكند، آن هم به توفيق اوست.
اگر بداند كه خداوند با اندك، اشارهاي ميتواند همه اين سرمايهها و قدرتها را از انسان سلب كند، هميشه خود را نيازمند و بدهكار خدا ميبيند . عجب و غرور و تکبر را از وجود خويش دور ميكند. البته رسيدن به اين مرحله از معرفت، كار سادهاي نيست. مجاهده با نفس لازم دارد. دقت در آيات قرآن، روايات و تاريخ اسلام و و دانستن سرنوشت افراد مغرور و خود خواه كمك خوبي براي شناخت راه درست و مبارزه با اين صفت رذيله است.
را ه هاي درمان :
براي درمان غرور و عصبانيت اولا- بايد عواملي که باعث پيدايش غرور، هم چنين عصبانيت مي شود ، شناسايي گردد ، زيرا تا عوامل و ريشه هاي پيدايش بيماري شناسايي نشود ، چگونه مي توان براي درمان و ريشه کن کردن آن اقدام نمود ؟ پس گام نخست در ريشه کني و آسيب زدايي ، ريشه شناسي و آسيب شناسي است .
دوم - از آثار و عوارض تخريبي آن آفت و بيماري آگاهي و اطلاعات لازم داشته باشد . بداند که اگر به آسيب زدايي و درمان بيماري خود اقدام نکند ،چه سرنوشت و عواقبي خواهد داشت . در اين صورت ترس و دلهره از عواقب و سرنوشت شوم ، باعث ترغيب و تحريک فرد جهت اقدام براي جلوگيري از گسترش آسيب و درمان بيماري مي شود .
سوم- شناخت آثار و فوايد مادي و معنوي ، آگاهي از ميوه هاي ناب و شيرين دنيايي و آخرتي خوش اخلاقي و اعتدال و ميانه روي ، انسان را به وجد وشوق آورد . عشق و علاقه به آن همه نعمت ها انسان را آرام نمي گذارد، بلکه او را به تحرک و اقدام وادار مي کند .
تبيين و توضيح راهکارهاي سه گانه در اين مجال ممکن نيست .هدف ما اين بود که راه را براي رسيدن به خواسته مطلوب ، به شما معرفي کنيم ولي به اندازه اي که از محور پاسخگويي خاج نشود ، اشاره اي به برخي محورها مي شود .
اسباب غرور
بعضي از بزرگان علم اخلاق گفتهاند :اسباب غرور و خودبيني بسيار است و مغروران افراد و گروههاي مختلفي هستند:
مغروران به دانش : کساني هستند که وقتي به مقامي از علم ميرسند، غرور و خودبيني بر آن ها عارض ميشود.
گاه ميشود که افراد کم ظرفيت با فرا گرفتن علم ناچيزي و خواندن کتاب و يا کتاب هايي بر مرکب غرور سوار ميشوند . خود را شکننده صد قفل و صد زنجير ميدانند، بدترين نوع غرور است که عالم و دانشمند را هم از نظر ارزش علمي ساقط ميکند و هم از جهت ارزش اجتماعي!
افراد صالح کم ظرفيتي را ميبينيم که هرگاه توفيق انجام عبادات يا اعمال نيکي پيدا ميکنند، ناگهان بر مرکب غرور سوار شده، خود را اهل نجات و سعادت ميشمرند. همه مردم در نظرشان کوچک ميشوند. همين امر باعث هلاکت شان ميگردد.
يکي ديگر از عوامل غرور، مغرور شدن به لطف و کرم و مغفرت خداست. به همين دليل در قرآن و روايات اسلامي از اين نوع غرور شديدا نهي شده است. در آيه6 سوره انفطار ميخوانيم: «يا ايها الانسان ما غرک بربک الکريم؛ (2)اي انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار کريمت مغرور ساخته است»؟
اميرمؤمنان(ع) در تفسير اين آيه ميفرمايد: يا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ وَ مَا أَنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ (3)؛ اي انسان! چه چيز تو را بر گناهت جرات داده؟ چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ چه چيز تو را به هلاکتخويشتن علاقهمند کرده است.
جهل و ناداني يکي ديگر از اسباب غرور است. همان گونه که دانش گاه سبب غرور ميشود. ناداني نيز در بسياري از جاهلان سبب غرور است. در حديثي از اميرمؤمنان ميخوانيم:
« کسي که جاهل است، مغرور به خويشتن ميشود. امروزش بدتر از ديروز اوست»! (4)
ديگر از اسباب غرور که گروه زيادي را در کام خود فرو برده، دنيا و زرق و برق دنيا، مال، مقام، جواني، زيبايي و قدرت است.
افراد کم ظرفيت همين که به يکي از اين امور نايل شوند، فراموش ميکنند که اين ها عاريت و امانت است که هميشه در معرض زوال و نابودي قرار دارد. فراموشي سبب خودبيني و غرور آن ها ميشود. غرور آن ها را از خدا دور و به شيطان نزديک و آلوده به انواع گناهان ميسازد.
در حديثي از اميرمؤمنان علي(ع) ميخوانيم: «الدنيا حلم و الاغترار بها ندم؛ دنيا خواب و خيالي بيش نيست . مغرور شدن به آن سبب پشيماني است»! (5)
از اين رو در بيان ديگري مي فرمايد : دنيا تو را با سرگرميهاي باطل نفريبد و مغرور نسازد چرا که سرگرميها پايان مييابد و گناهش بر تو باقي ميماند»! (6)
غرور سبب فساد و تباهي عمل ميشود، زيرا در انجام آن دقتي به خرج نميدهد. در حديثي از اميرمؤمنان(ع) ميخوانيم: «غرور الامل يفسد العمل؛ غرور ناشي از آرزوها، سبب فساد عمل ميشود». (7)
افراد مغرور در دنيا و آخرت تهيدست و بيچارهاند، چنان که در حديثي از امام صادق(ع) آمده : «المغرور في الدنيا مسکين في الآخرة، مغبون لانه باع الافضل بالادني؛ مغرور در دنيا بيچاره است . در آخرت مغبون؛ چرا که متاع برتر را به متاع پستتر فروخته است». (8)
درمان غرور
از آن جا که غرور غالبا ناشي از جهل و عدم شناخت خويشتن و قدر و منزلت انسان در پيشگاه خداست، نخستين گام درمان اين بيماري اخلاقي، شناختخويشتن و معرفت پروردگار و نيز شناخت لياقتها و شايستگيها در انسان هاي ديگر است.
بايد انسان به گذشته خويش برگردد که طفلي بود از هر نظر عاجز و ناتوان ،نيز به آينده خويش بنگرد که پير و ناتوان و از کار افتاده ميشود . اگر چند روزي قدرت، مال، ثروت، جواني و زيبايي دارد، همه آن ها در معرض انواع آفات است.
آنچه انسان را از مرکب غرور پايين ميکشد و به مستي غرور پايان ميدهد، شناخت خويشتن و اوضاع جهان و بي اعتباري و شدت دگرگوني احوال آن است.
اگر انسان درست به جسم و روح و امکانات خود توجه کند که چقدر آسيبپذيرند و چگونه حوادث کوچک ميتوانند زندگي او را بر هم زنند، هرگز مست و مغرور نميشود، اميرمؤمنان علي(ع) ميفرمايد:
«مسکين بن آدم مکتوم الاجل، مکنون العلل، محفوظ العمل، تؤلمه البقة و تقتله الشرقة و تنتنه العرقة؛
بيچاره آدميزاد! سرآمد زندگيش نامعلوم، علل بيماريش ناپيدا و اعمالش ثبت و ضبط ميشود. پشهاي او را ميآزارد
. گلوگير شدن آب يا غذايي او را ميکشد. عرق مختصري او را متعفن و بدبو ميسازد»! (9)
اگر طالب تحقيق بيش تري هستيد، توصيه مي کنيم كتابهاي زير را مطالعه کنيد:
1- معراجالسعادة، ملا احمد نراقي
2- علم اخلاق اسلامي، ترجمه کتاب ارزشمند "جامع السعادات" مولي مهدي نراقي، مترجم سيد جلال الدين مجتبوي
3- قلب سليم، شهيد دستغيب
4- اخلاق در قرآن، آيت الله مکارم شيرازي
5-اخلاق عملي، آيت الله مهدوي کني
6- چهل حديث امام خميني
7-اخلاق، ترجمه کتاب الاخلاق سيد عبدالله شبر، مترجم محمد رضا جباران
پي نوشت ها:
1. نسا(4) آيه 28.
2. انفطار (82) آيه 6.
3.معجم الفاظ نهج البلاغه ، ص357 .
4.غررالحکم، ش8744 .
5. همان، ش 1384.
6. همان، ش10363.
7. همان، ش 6390.
8. ميزان الحکمه، ج3، ص2237(ماده غرور).
9 . نهج البلاغه فيض الاسلام ،کلمات قصار، حکمت419.
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ ۲۲:۴۶ شناسه مطلب: 15271
به نام خدا سلام خسته نباشيد من 16 سال سن دارم گاهي اوقات افكاري آزار دهنده برام شكل مي گيره و بعدش هم به خاطر اين افكار عصباني و ناراحت مي شوم لطفا راهنمايي كنيدد چطوري مي شه جلو اين افكار رو گرفت؟ آيا به خاطر اين افكار گناه مي نويسند ؟ عصباني و ناراحت مي شوم براي اين كه مي دونم خدا به هر كارمخفي اي آگاه است؟
با سلام و تشکر از اعتماد به ما و ارتباط تان با اين مرکز و عرض پوزش از ديركرد در ارسال پاسخ.
تنها فردي نيستيد كه از اين گونه افكار مزاحم و تكراري رنج ميبريد، بلكه افراد زيادي هستند كه دچار اين گونه افكار يا مشابه آن هستند؛ در واقع پيدايش اين حالات و اين نوع پرسشها در ذهن انسان (آن هم در دوران نوجواني و جواني) امري عادي و طبيعي است . مخصوص شما نيست.
در معارف اسلامي به اين گونه جرقهها که گاهي در ذهن و دل انسان وارد ميشود و غالبا زود هم خارج ميگردد «حديث نفس» گفته ميشود .امروزه روان شناسان آن را نوعي وسواس فکري مي شمرند.
حديث نفس يا وسواس فكرى، افكار بيهوده گاهي اوقات تصورات و تخيلات وحشتناكى است که افراد مبتلا به آن در ذهن خود به وجود مىآورند . اين افكار در چرخهاى بى پايان، مرتب تكرار مىشود.
بعضى از مبتلايان، مشكل خود را پنهان نگه مىدارند . گاهى دور از چشم ديگران چندين ساعت را صرف افكار خود مىنمايند ، اما خوشبختانه شما با ارسال نامه به طرح موضوع پرداختهايد . در واقع با شناخت درد و تصميم به حل و درمان آن نصف راه را
رفته ايد ، پس راهكارهايى را كه ارائه مىشود، با دقت مورد توجه قرار دهيد
در آغاز لازم است به چند نکته مهم توجه داشته باشيد:
الف- بدانيد که حديث نفس نه گناه است و نه انسان را از دايره «دين» خارج ميکند،و چون شخص اين وضعيت را نمي خواهد ،به عبادتش نيز اشکال وارد نمي کند .
مهم آن است که بر «عقيده و ايمان خود استوار و ثابت قدم» باشيد . براي بستن راههاي ورودي «حديث نفس» و القاي شبهات و اشکالات ذهن توسط شيطان و پاسخگويي به آن ها به اقدامهاي «علمي» و «عملي» دست بزنيد.
ب- چون شيطان با همفکري نفس امّاره پيوسته در صدد نقشه کشيدن وبرنامه ريزي جهت دلسرد کردن و مأيوس ساختن انسان از عبادت خدا و پيروي از دين و انبيا وائمه عليهم السلام هستند ،انسان بايد هميشه در مسير افزايش سطح اطلاعات و آگاهي ديني و شناخت و معرفت خود نسبت به خدا و نعمتها و الطاف مادي و معنوي اش باشد تا از اين رهگذر بتواند به تدريج به ايمان و عقيده قوي و تقواي قلبي و قولي و عملي نايل گردد.
راهکارها:
1 - بازسازى شناختى:
درمان وسواس فكرى به تصميم و همت شما بستگى دارد. در اين جهت كسى جز خودتان نمىتواند به شما كمكى بنمايد. امام على(ع) مىفرمايد: «كسى كه در اصلاح خود كمك نكند، ديگرى نه مانع بروز مشكلات او مىشود و نه او را به سوى رشد و خير مىكشاند».(1)
بايد كمر همت را ببنديد و با اتكا به توانايىهاى خود وارد عمل شويد و نسبت به درمان بيمارى خويش اميدوار باشيد.
2 - شفاف كردن افكار:
براى مقابله با افكار انحرافى بايد انديشه خود را پالايش كنيد و ابهام زدايى نماييد. امام على(ع) مىفرمايد: «به دليل شفافيت افكار ملائكه، آنان به وسواس فكرى مبتلا نمىشوند».(2)
اگر شبهه و سؤالى در ذهن خود نسبت به خدا ،نماز،دعا،توکل،و ياتوسل به اولياى الهى داريد، بدون واهمه آنها را مطرح نماييد . از راه انديشيدن يا مطالعه کردن ويامکاتبه نمودن باما درپي يافتن پاسخي رضايت بخش جهت پرسش هاي خود باشيد.
3 - متمركز شدن بر افكار مطلوب:
براى رهايى از افكار ناخواسته، لازم است افكار خوشايند را جايگزين كنيد. توجه به افكار معقول و تقويت و تمركز آن به وسيله تكرار زبانى، شما را از افكار مخرّب و آزاردهنده باز مىدارد. پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «كسى كه مبتلا به وسواس فكرى درباره خدا است، سه بار ايمان به خدا و رسول را به زبان تكرار كند ، يعني سه بار بگويد :«آمنت بالله و رسوله »تا آن حالت وسواسى از بين برود».(3)
4 - ذكر و دعا : شخصى از امام صادق(ع) در مورد وسواس و شك سؤال كرد، حضرت فرمود: «لا شى فيها، تقول لا اله الا الله؛ اين وسواس و شك مشكلى ندارد ، يعني گناهي برآن بار نيست . هر گاه به وسواس فكرى مبتلا شدى، بگو لا اله الا الله ».
(4) با اين ذكر و تغيير حالت دادن، از فكر تكراى رهايى مىيابيد.
- مردي خدمت امام باقر(ع) رسيد و از سه چيز شکايت کرد:
يکي از وسوسه شيطان و حديث نفس که براي او پيش ميآيد،
دوم- از فقر و تنگدستي،
سوم ـ از بدهکاريهاي زيادي که دارد.
حضرت فرمود: اين دعا را مکرر بخوان. خداوند هر سه مشکل را برطرف ميکند: «توکّلت علي الحيّ الذي لا يموتُ و الحمد للّه الذي لم يتّخذ ولداً و لم يکن له شريکٌ في المُلک و لم يکن له وليُّ من الذلّ و کبّره تکبيراً».
پس از مدتي آن مرد خدمت امام رسيد و گفت: به دستور شما عمل کردم، خداوند هر سه مشکل مرا برطرف ساخت.
در روايتي آمده است که براي رفع وسوسه شيطان و حديث نفس و زماني که در دل شکي نسبت به خدا ( يا يکي از مقدسات ) پيدا شد، بگويد: «هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شيءٍ عليم».
امام صادق(ع) فرمود:«هر گاه شيطان در دل انسان وسوسه کرد و در او شک و ترديد ايجاد کرد، سه مرتبه بر سينه و شکم خود دست بکشد و بگويد: «بسم الله وبالله، محمّدٌ رسول الله و لا حول و لا قوّة إلاّ بالله العليّ العظيم، اللهمّ امْسَح عنّي ما أحذر».
5 - تقويت اعتقادات مذهبى:
«كول جى آر» با مرور بر زندگى «مارتين لوتر» رهبر مذهبى شهيرى كه مبتلا به وسواس فكرى بود، اظهار داشت كه اعتقادات مذهبى «لوتر» نقش بسيار مهمى در كنار آمدن او با نگرانىها و ناراحتىهاى درونى ناشى از وسواس داشته است.
6 - ورود افكار منحرف را به ذهن دراختيار خود بگيريد تا اين افكار ناخواسته به ذهن شما وارد نشود. به اين منظور براى فكر در اين امور، ساعت خاصى تعيين كنيد، يعنى با خود عهد ببنديد كه زمان فكر كردن درباره موضوع وسواس، ساعت خاصى باشد.
در طول روز هرگاه اوهام و افكار وارد ذهن تان شد، به خود بگوييد: زمان فكر كردن فلان ساعت است. در زمان مقرر مدتى را به فكر كردن درباره آن موضوع اختصاص دهيد، تا در طول روز ذهن تان مشغول آن نشود. البته زمان اختصاصى را به تدريج در طى (مثلاً سى روز) روزى يك دقيقه كم كنيد تا به صفر برسد.
7 - هر روز به خود تلقين كنيد : قادرم افكار ناخواسته را كنار بگذارم. تلقين يكى از راههاى مبارزه با افكار منفى است.
نكته مهم و قابل توجه آن است كه از افكار ناخواسته و مزاحم، احساس وحشت و نگرانى نكنيد .بدانيد كه آنها موجب كفر نمى شود و اصلاً گناه نيست، بلكه يك نوع بيمارى است كه بايد درمان شود. پس اثر وضعى (نجاست) و اثر تكليفى (گناه و كفر) ندارد.
پيامبر اكرم(ص) فرمود: «از امت من هر چه كه در ذهن شان خطور مىكند، عفو شده است، تا وقتى كه آن را به زبان جارى نكرده و عملى انجام نداده باشند».(5) يعنى عمل تان طبق افكار كافرانه و آلوده نباشد. نسبت بد دادن در ذهن و يا تصوير نادرست ايجاد كردن، هيچ كدام از نظر فقهى گناه محسوب نمىشود.
افسوس خوردن مشكلى را حل نمىكند، بلكه اعصاب شما را ضعيفتر مىسازد. با صبر و بردبارى و با يارى جستن از خدا و توسل به اهل بيت(ع) و انجام راهكارهاى ارائه شده، از افكار منفى رها خواهيد شد.
ما را از نتايج به كاربندى راهكارها آگاه كنيد.
پىنوشتها:
1. دكتر شكوه نابى نژاد، رفتارهاى بهنجار و ناهنجار، ص 162.
1. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 89.
2 . همان، خطبه 90.
3 . كنزالعمال، حديث 1245.
4 . كافى، ج2، ص 424.
5 . بحار الانوار، ج66، ص 42.





