پرسش وپاسخ

سلام علیکم . قبلا سوالی پرسیده بودم در مورد اینکه راه کمالات انسانی تا چه حد باز است و اینکه آیا می توان به ائمه رسید یا نه ؟ که شما جواب دادید و من قانع نشدم و باز هم سوال پرسیدم . و اما سوالات دیگری در این مقوله : بنده دیشب در یکی از حلقه های معرفت که برنامه ای است از طرف بسیج شرکت کردم . شخصی که صحبت می کرد گفت : عصمت لطفی ست از جانب خدا که به هر که بخواهد می دهد . سوالات : 1- نقش ائمه در عصمتشان چه بود ؟ آنها با خواست خود گناه نمی کردند یا نمی توانستند گناه کنند ؟ 2- چرا خدا چنین لطفی به سایر افراد بشر نمی کند . برای مثال چرا خداوند به امیر المومنین عصمت داد و به من و شما نداد . خب ما هر دو بشر هستیم . 3- چرا خداوند ظرفیتی که به ائمه داد به ما نداد ؟ اگر این کار را می کرد خب ما هم در مقامات عرفانی همچون ائمه بالا می آمدیم ؟ 4- و بسیار چرا های دیگر که چرا خداوند بین تمام خلایق و ائمه فرق گذاشت ؟ من عدل الهی را قبول دارم اما این شبهه در ذهنم پدید آمد که خداوندی که عادل است پس چرا به همه استعداد یکسانی برای تعالی نداد ؟ لطفا خیلی فوری جواب دهید ...

پرسش: سوالاتي در مورد ائمه و فرق شان با ما و عدل الهي و ... شرح
سوالي پرسيده بودم در مورد اينکه راه کمالات انساني تا چه حد باز است و اينکه آيا مي توان به ائمه رسيد يا نه ؟ که شما جواب داديد و من قانع نشدم و باز هم سوال پرسيدم . و اما سوالات ديگري در اين مقوله : بنده ديشب در يکي از حلقه هاي معرفت که برنامه اي است از طرف بسيج شرکت کردم . شخصي که صحبت مي کرد گفت : عصمت لطفي است از جانب خدا که به هر که بخواهد مي دهد . سوالات : 1- نقش ائمه در عصمت شان چه بود ؟ آن ها با خواست خود گناه نمي کردند يا نمي توانستند گناه کنند ؟

پاسخ: باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مركز.
ما معتقديم عصمت انبيا وامامان عليهم السلام به هيچ وجه جبرى نبوده ، برخاسته از ايمان قوى و آگاهى هاى برتر آنان است. زيرا آنان مانند ديگر افراد بشر، داراى غرايز و علائق مادى و گرايش فطرى و الهى (هر دو)هستند . مى‏توانند به اختيار خود راه سعادت يا شقاوت را برگزينند.
در حقيقت عصمت به معناي عدم توانايي برانجام گناه نيست ،بلكه عصمت ماهيت گناه نكردن برخي از افراد است كه از منشا علم و معرفت و محبت الهي سرچشمه مي گيرد، چنان كه بسياري از ما در اموري كه بسيار زشت و قبيح مي دانيم معصوميم ، هرچند در عين حال قدرت و اختيار انجام اين اعمال را هم در خود احساس مي كنيم .
براى توضيح به ذكر چند نكته اكتفا مى‏كنيم:
1) انبيا و امامان داراى دو ويژگى مى‏باشند:
يكى برجستگى‏هايى كه در مرتبه وجودى و خلقت بر اساس نظام حكيمانه الهى به آن ها بخشيده شده ؛ در اين مرحله امتيازاتى بر ديگران دارند . ديگري جنبه‏هاى مشترك با ديگر آدميان از قبيل دارا بودن اراده و اختيار، غرايز و تمايلات حيوانى و... .
در نتيجه مي توان گفت يقينا ويژگى اول ، نافي وي‍ژگي دوم نبوده ، وجود كمالات دروني موجب غير اختيارى بودن عصمت نيست، با وجود آن كمال ذاتى، وجود كشش‏هاى متضاد در آن ها كه لازمه اختيار است همچنان باقى است . عصمت آنان مستند به انتخاب عمل درست در برابر كردار نادرست است، نه وجود محرک غريزى تخلف‏ناپذير ، پس معصومين با اراده و اختيارخود گناه نمي كردند، نه اين كه مجبور به گناه نكردن بودند. نمي توانستند كه گناه نكنند ؛ اين امر در خصوص برخي لغزش هاي كوچك برخي پيامبران و عقوبت هاي سخت خداوند در برابر آن به خوبي روشن است .

پرسش: چرا خدا چنين لطفي به ساير افراد بشر نمي کند . براي مثال چرا خداوند به امير المومنين عصمت داد و به من و شما نداد . خب ما هر دو بشر هستيم؟

پاسخ: حقيقت عصمت و درجات آن در خصوص افراد گوناگون شرايط متفاوتي دارد. عصمت در افراد عادي مانند ما -كه به نوعي در همه افراد وجود دارد- با عصمت اوليا متفاوت است ؛ اصل عصمت هم در برخي مراتب ناشي از تلاش و كوشش خود فرد است و گاهي كاملا موهبتي الهي است .
اما در خصوص مرتبه عالي عصمت كه مربوط به پيامبران و امامان است، بايد گفت: اين نوع عصمت گرچه يک موهبت الهي است امّا بدون دليل و حكمت الهي تحقق نيافته است .لياقت فردي اين بزرگواران براي احراز مقام رسالت و امامت ، مي طلبيد كه خداوند مقام عصمت از هر نوع خطا و گناه را به ايشان اعطا فرمايد .
معتقديم كه مصونيت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقواي آن‌ها سرچشمه مي‌گيرد ؛البته اين علم و محبت ، حقيقتي است كه توسط خداوند به اين بزرگواران اعطا شده ، يعني منشا عصمت عطيه اي خداوندي است ، اما چرا خداوند حكيم و عادل در بين همه موجودات اين افراد خاص را براي اعطاي اين درجات برگزيده است؟
پاسخ حقيقتي است كه ما را به تفاوت رفتار شخصي اين بزرگواران با ديگر انسان ها در شرايط كاملا مساوي رهنمون مي سازد .در مي يابيم كه اين تمايز و انتخاب خاص نمي توانسته بي دليل و بدون حكمت باشد ، هرچند همه اين حكمت ها بر ما شناخته شده نباشند .
اعطاي اين مقام به برخي از افراد دليل بر غير اختياري و دور از استحقاق بودن آن نيست، زيرا براي خداوند تحقق زمان براي درك لياقت بندگان نسبت به نعمات ضرورت ندارد .خداوند از علم ذاتي خود مي داند كه هر بنده اي در شرايط عادي زندگي ،چه مقام و مرتبتي را در مسير بندگي احراز مي نمايد . ممكن است خداوند ناشي از علم ازلي به كيفيت رفتار آينده امامان، از كودكي مقام امامت و لوازم آن را به ايشان اعطا نموده باشد .
خداوند مي‏دانسته که آنان منهاي عصمت هم با ديگران در مراتب اخلاص و فداکاري فرق داشته، از اين رو، اين موهبت را به آن ها بخشيده است ؛ بنابراين معصومين شايستگي و ويژگي‏هاي ذاتي براي قبول مقام عصمت داشته‏اند. افاضه و موهبت الهي بي‏حساب و بدون جهت نبوده است .به علاوه وقتي فردي لياقت و توان و قابليت برخورداري از مقام نبوت و امامت را از خود نشان داد ،طبعا براي موفقيت در اين مقام و مسئوليت نيازمند برخي ابزار و لوازم است . بدون آن ها امكان موفقيت ندارد . عصمت هم در راس اين ابزارها و نعمات است كه در درجات كامل از طرف خداوند به فردي كه لياقت داشتن چنين مقامي را از خود نشان داده، اعطا مي شود .
هر مقام و منزلت و نعمت خداوندي مسئوليت و تكاليفي مطابق با همان نعمت را به دنبال خواهد داشت . برخورداري از مقام عصمت براي امامان و ديگر مقامات و درجات معرفتي كه به ايشان اعطا شده است ، ضرورت قرار گرفتن در برابر سخت ترين آزمايشات الهي را در پي داشت . دشوارترين مسئوليت ها و تكاليف را براي ايشان رقم زد. نبايد از اين نكته مهم غفلت كرد و عصمت را ابزاري براي راحتي و بي دغدغه بودن اين بزرگواران تلقي نمود .

پرسش: چرا خداوند ظرفيتي که به ائمه داد به ما نداد؟ اگر اين کار را مي کرد ، ما هم در مقامات عرفاني همچون ائمه بالا مي آمديم؟

پاسخ: چنان كه توضيح داديم، تفاوت انسان ها در مراتب و درجات شان رابطه مستقيمي با مسئوليت ها و تكاليف آن ها دارد . چه بسا اگر ما در آن موقعيت قرار مي گرفتيم ،نمي توانستيم از پس مسئوليت ها برآييم و عواقب سختي در انتظار ما مي بود.
در واقع مشكل آن جاست كه ممكن است تصور شود که معصوم شدن مزيتي است كه در نشدن آن نيست . در اين صورت تبعيضي بر ما روا داشته شده است ؛ در حالي كه با توضيح دقيق روشن مي شود كه اصلا اين گونه نيست ؛ در واقع ميزان مسئوليت و شدت آزمايش الهي و سطح توقعات خداوند از بنده با مقام و موقعيتي كه خداوند به او اعطا مي كند، رابطه اي مستقيم دارد . هر چه مقام بالا رود، مسئوليت سنگين تر مي‏شود .تلاش و مجاهدت بيش تري مي‏طلبد.
اين گونه نيست كه اين مقام را به كسي بدهند و او ديگر خيالش راحت و آسوده باشد، بلكه هر چه مقام بالاتر رود، مسئوليت‏ها بيش تر، تكاليف سنگين تر، هجمه‏هاي شيطاني بيش تر و تلاش و سختي و مصيبت و امتحان افزايش مي‏يابد، بلكه رسيدن به مقام نبوت و يا مقامات بعد از آن هم تنها با گذراندن سختي‏ها و تلاش‏ها و امتحاناتي سخت امكان پذير است ، مانند داستان حضرت ابراهيم (ع) و ذبح فرزند و... ؛
در هر حال هر انساني در هر موقعيت و وضعيتي كه قرار دارد، اگر به وظايف و تكاليف خود عمل كند و از آزمون هاي خود نمره عالي كسب نمايد ، به موفقيت و سعادت كامل رسيده است . وضعيت انساني عادي كه از هوش و درك و معرفت و ايماني متوسط برخوردار است اما به همه وظايف خود عمل كرده ،همانند وضعيت پيامبري است كه با سطع بالاي معرفت و عنايات الهي و امدادهاي غيبي به وظايف سنگين خود عمل كرده ، در آزمون هاي خود نمره عالي گرفته است .
وضعيت اين دو فرد همانند سطح دانش اموز ابتدايي و دانشجوي دكترا است كه اگر هر دو تلاش كنند، قادرند نمره بيست بگيرند . اگر هر دو بيست گرفتند -از يك جهت- وضعيتي مساوي داشته ،به يك اندازه قابل تقديرند . شايد بتوان گفت رواياتي كه اشاره به همجواري پيامبران با برخي افراد عادي در بهشت دارد ،بياني از اين مطلب و همين حقيقت باشد.

پرسش: و بسيار چرا هاي ديگر که چرا خداوند بين تمام خلايق و ائمه فرق گذاشت ؟ عدل الهي را قبول دارم اما اين شبهه در ذهنم پديد آمد خداوندي که عادل است، پس چرا به همه استعداد يکساني براي تعالي نداد ؟

پاسخ: به نظر مي رسد تامل در آنچه گفته شد، كليد حل مشكل شما باشد . اساس سوالات تان را پاسخ گويد ؛ در واقع بر اساس آنچه گفته شد عدالت خداوند در شكوهي بي نظير متجلي مي شود . روشن مي گردد كه خداوند چگونه كوچك ترين تفاوت ها و اختلافات ذاتي و فطري و محيطي و تربيتي و... را كه در رشد و تعالي افراد موثر است، در نتيجه بخشي اعمال شان و در مسئوليت هاي شان و همچنين در محاسبه اعمال قيامت شان مد نظر قرار مي دهد .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام علیکم . بنده در کتاب حضور و مراقبت (استاد صمدی آملی) به نکته ای برخوردم که برایم سوالی پیش آمد . ایشان در صفحه ی 35 این کتاب می فرمایند : اگر من و شما گرسنه نشویم مطعمی نخواهد بود . تا تشنه نشویم ساقی نخواهد بود و تا مریض نشویم اسم شافی هم ظهوری نخواهد داشت . این که آقا در الهی نامه فرمودند : الهی حسن آدم زاده است ، چگونه دعوی بی گناهی کند ؟ برای این است که اگر عبد گناه نکند پس خداوند چه طور غفار و بخشنده و ستار خواهد بود ؟ مثلا در حدیثی از ناحیه حق متعال نقل است که فرمود : اگر شما گناهی مرتکب نشوید شما را می بریم و گروهی دیگر را می آوریم ... ----------------------- خب سوالات زیادی پیش می آید : 1- تکلیف ائمه چیست ؟ پس این ها چه طور می توانند گناه نکنند ؟ یعنی اینها عبد نیستند ؟ 2- انسان اگر اراده کند نمی تواند گناه نکند ؟ یعنی مجبور است که گناه کند ؟ 3- خداوند برای این که اسم شریف غفارش تجلی پیدا کند خود بندگان را به گناه می اندازد _نعوذ بالله_؟ 4- خداوند دوست می دارد که بندگانش گناه کنند_نعوذ بالله_ چرا که در غیر این صورت اسم شریف غفار تجلی نمی یابد ؟ 5- خداوند بنده ای را که گناه نمی کند دوست نمی دارد . چرا که او باعث می شود اسم شریف غفار تجلی نیابد _نعوذ بالله_ پس چرا ائمه از تمام خلایق مقرب ترند ؟

پرسش 1:
سوالي در مورد اسماء الله شرح : در کتاب حضور و مراقبت (استاد صمدي آملي) به نکته اي برخوردم که برايم سوالي پيش آمد . ايشان در صفحه 35 اين کتاب مي فرمايند : اگر من و شما گرسنه نشويم مطعمي نخواهد بود . تا تشنه نشويم ساقي نخواهد بود . تا مريض نشويم اسم شافي هم ظهوري نخواهد داشت . اين که آقا در الهي نامه فرمودند : الهي حسن آدم زاده است ، چگونه دعوي بي گناهي کند ؟ براي اين است که اگر عبد گناه نکند ،پس خداوند چه طور غفار و بخشنده و ستار خواهد بود ؟ مثلا در حديثي از ناحيه حق متعال نقل است که فرمود : اگر شما گناهي مرتکب نشويد، شما را مي بريم و گروهي ديگر را مي آوريم ... ----------------------- خب سوالات زيادي پيش مي آيد : 1- تکليف ائمه چيست ؟ پس اين ها چه طور مي توانند گناه نکنند ؟ يعني اين ها عبد نيستند ؟

پاسخ:

باعرض سلام و تشکر از ارتباط شما با اين مرکز.
اسم‌هاي ياد شده در پرسش و مانند آن از صفات فعلي الهي است، صفات فعلي عبارت از مفاهيمي است که از مقايسه ذات الهي با مخلوقات او با در نظر گرفتن نسبت و اضافه و رابطه خاصي انتزاع مي شود . آفريننده وآفريده، طرفين اضافه را تشکيل مي‌دهد ،مانند مفهوم بخشايش و گذشت که از ملاحظه گذشت و بخشايش الهي نسبت به عملکرد ناصواب بنده او انتزاع مي‌شود. (1)
براي ظهور و يا انتزاع اين مفهوم و تجلي اسم غفار ،بسيار هستند افرادي که عملکرد شان به گونه اي است که باعث ظهور آن اسم بشود. هيچ ضرورتي ندارد که همه آدميان حتي حضرات معصومان (ع) گناه کنند تا اسم غفار ظهور نمايد، بلکه براي ظهور اسم غفار حتي اگر در ميان بشر يک نفر گناهي انجام بدهد و توبه کند و خداوند با اسم غفار تجلي نمايد و او را عفو کند، اسم الغفار ظهور پيدا مي کند. چون هرگز فرض ندارد که ميان بشري چنين فردي وجود نداشته باشد. از اين روي جاي نگراني در اين باره وجود ندارد .زمينه براي ظهور اسم الغفار فراوان است.

نبايد تصور کرد که از لازمه عبد بودن گناه کردن است و اگر کسي گناهي مرتکب نشود ،شگفت انگيز تلقي گردد. بلکه اصل سرشت آدمي بر فطرت توحيد و پاکي و نورانيت است، ولي در پي وسوسه‌هاي شيطاني از سرشت پاک و راه درست منحرف شده و مرتکب گناه مي‌شود . حضرات معصومين (ع) به دليل موهبت عصمت که بر اساس اراده تکويني خداوند به آنان داده شده (2) نه تنها از گناه و معصيت ،بلکه از هر گونه سهو و نيسان مصون و معصوم‌اند. چون آن ها غير از سرشت پاک و نوراني از موهبت ويژه الهي به نام عصمت مطلقه نيز برخوردارند که مصونيت ذاتي و نورانيت وجودي آن ها را مضاعف ساخته و در برابر هر گونه نسيمي مخالف آن ها را حفظ مي‌کند. (3)
پي‌نوشت‌ها:
1- مصباح ،آموزش عقايد، ص 81.
2- احزاب (33) آيه 33.
3- پيامبر اعظم در نگاه عرفاني امام خميني ،ص 42.
پرسش 2:
2- انسان اگر اراده کند نمي تواند گناه نکند ؟ يعني مجبور است که گناه کند ؟

پاسخ:
2@@بر خلاف آنچه در پرسش آمده ،هرگز انسان مجبور به انجام گناه نيست، چون موجودي با اختيار است . صفت اختيار از ويژگي برجسته اوست که بسياري از موجودات ديگر آن را ندارد. مقصود از اختيار آن است که رفتار انسان بر اساس آگاهي، قدرت و اراده او انجام پذيرد، به گونه اي که بتواند به ترک آن نيز اقدام کند.
فعل اختياري آن است که بر اساس انتخاب و گزينش فاعل و از روي عزم و تصميم او واقع شود. (1) بنابراين آدمي هرگز در انجام گناه مجبور نيست، ولي اگر اراده گناه نمود ،مي‌تواند گناه کند .در عين حال در همين شرايط باز هم مجبور به گناه نيست . مي‌تواند برگردد و از انجام گناه صرف نظر کند، يعني اراده او بر گناه او را مجبور به انجام گناه نمي‌کند . مي‌تواند از آن اراده برگردد و اراده‌اي بر ترک گناه نمايد .در اين باره نمونه‌هاي بسياري قابل طرح است ،ولي جريان« حر» که معروف است ،آموزنده و شنيدني است که در شرايط خاصي يک دفعه دچار يک انقلاب دروني شد . از اراده‌اي که بر شرکت درجنگ با امام حسين است و مي خواست بزرگ ترين گناه وجنايت را مرتکب شود، يک باره برگشت . اراده خود را تغيير داد و بزرگ ترين و درس آموزترين کاري را انجام داده که تا هميشه تاريخ براي همگان درس است . از ظلمت و کفر به نور و ايمان روي آورد . در رکاب امام حسين (ع) به فيض جاودان شهادت نايل آمد. (2)
پي‌نوشت‌ها:
1- آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص 334.
2-شهيد مطهري، مجموعه آثار، 43، ص 552.
پرسش 3:
3- خداوند براي اين که اسم شريف غفارش تجلي پيدا کند خود بندگان را به گناه مي اندازد _نعوذ بالله_؟

پاسخ:
2@@اولا لازم نيست براي ظهور و تجلي اسم شريف «الغفار» گناهي انجام شود و گناه در پي توبه و يا بر اساس رحمت و بخشايش الهي مورد عفو قرار گيرد تا اسم الغفار تجلي و ظهورش محقق گردد، زيرا بر اساس آن چه در جاي خود به تفصيل بيان شده. (1) گاهي اسم شريف الغفار ثمرش و ظهورش و تجليش به عنوان فيض عصمت نصيب انساني مي شود، يعني خدا و با اسم الغفار تجلي مي کند .بنده خود را از نزديک شدن به گناه و آلودگي معصيت حفظ مي کند . عصمت از همين طريق تامين مي‌شود که در اين صورت اثر اسم الغفار براي دفع گناه از بنده است. (2) بر اساس اين مبنا به روشني معلوم مي‌شود که براي تجلي اسم شريف الغفار انجام گناهي از سوي بنده لازم نيست ،بلکه حتي اگر
همه آدميان مثل فرشتگان داراي عصمت و به دور از گناه بودند، باز هم اسم الغفار زمينه ظهور و تجلي داشت . فيض آن به صورت عامل بازدارنده از گناه و دفع گناه و عصمت نصيب آدميان مي شد، چه اين که هم اکنون از همين طريق نصيب حضرات معصومان مي گردد.
ثانيا: اگر خداوند بنده خود را به گناه بياندازد، موجب جبر مي‌شود . با اصل بنيادين و انکارناپذير مختار بودن انسان تعارض دارد، چه اين که با عدل الهي نيز ناسازگار است، زيرا چه بسا ممکن است فرد گناهکار در پي توبه و استغفار ... و زمينه دريافت فيض از اسم الغفار را طلب نکند و کيفر و عذاب شود، در حالي که به فرض سوال خداوند او را به گناه و پيامدش گرفتار کرده و اين با حکمت و عدالت خدا ناسازگار است.
پي‌نوشت‌ها:
1- شرح فصوص الحکم (قيصري) ص 97، ص 114.
2- سيماي اهل بيت در عرفان امام خميني ،ص 299.
پرسش 4:
4- خداوند دوست مي دارد که بندگانش گناه کنند_نعوذ بالله_ چرا که در غير اين صورت اسم شريف غفار تجلي نمي يابد ؟

پاسخ:
@@در ذيل سوالات ديگر پاسخ داده شد .
پرسش 5:
5- خداوند بنده اي را که گناه نمي کند دوست نمي دارد . چرا که او باعث مي شود اسم شريف غفار تجلي نيابد _نعوذ بالله_ پس چرا ائمه از تمام خلايق مقرب ترند ؟
پاسخ:
@@در ذيل سوالات قبل پاسخ داده شد .

در زمان ازدواج حضرت علي (ع)و حضرت فاطمه زهرا(ص)هركدام چند سال داشتند ؟ زندگي مشترك آنها چند سال به طول انجاميد؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
مسعودى در مروج الذهب تاريخ ازدواج على با فاطمه (س)را سال دوم هجرت دانسته (1) مشهورترين نظر در اين باره ، اوّل ذى الحجة سال دوم هجرت است .(2)
بنا برقول مشهور فاطمه (س)در سال پنجم بعثت به دنيا آمد . شش ساله بود كه مادرش (خديجه ) از دنيا رفت . در سال دوم هجرت با على (ع)ازدواج كرد. بنابراين سن حضرت زهرا هنگام ازدواج با على (ع)حدود ده سال بوده است .
برخي تاريخ تولد حضرت زهرا را چند سال جلوتر و تا سال پنجم پيش از بعثت نيز گفته اند. با اين حساب سن ازدواج حضرت فاطمه افزايش پيدا مي کند.
.على (ع)در سيزده رجب سال 30عام الفيل متولد شد. ده ساله بود كه پيامبر در چهل سالگى به پيامبرى مبعوث شد . سيزده سال همراه پيامبر در مكه و شعب ابى طالب به سر برد . دو سال بعد از هجرت با فاطمه (س)ازدواج كرد.بنابراين 25ساله بود.(3)
زندگي مشترک حضرت فاطمه(س) و امام علي(ع) از سال دوم هجري آغاز شد .تا سال11هجري (سال شهادت حضرت فاطمه س ) ادامه داشت. بنا بر اين مدت زندگي مشترک اين دو معصوم حدوداً نه سال مي باشد.

پي نوشت ها:
1 .مسعودى , مروج الذهب , ج 2 ص 295.
2.حسين عمادزاده , چهارده معصوم , ج 1 ،ص 256.
3.همان , ص373 .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

با سلام و خسته نباشید من شخصی را می شناسم که در یک کلینیک خصوسی کودکان به عنوان منشی و حسابدار بصورت شیفتی کار می کند و حقوقش هم حقوق اداره کار است. رئیس این کلینیک نیز یکی از پزشکان کلینیک است. این شخص می گوید متأسفانه رئیس کلینیک برای درمان مردم پول اضافه دریافت می کند و نیز منشی ها(حسابدارها) را مجبور به گرفتن این پول از مردم می کند. این شخص که از این مکان حقوق دریافت می کند، دختری جوان می باشد گاهی نذر می کند که برای خانواده اش مقداری از خوراکی مورد استفاده ی خانواده را تهیه کند. می خواستم بدانم آیا استفاده از این خوراکی ها که توسط حقوق این شخص تهیه می شود درست و حلال است یا یه؟ از شما بزرگواران خواهشمندم که جوابم را سریعتر بدهید. با عرض پوزش و تشکر فراوان

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
در صورتي که يقين ندارد که حقوق او از عين مال حرام داده مي شود، گرفتن حقوق براي دختر مذکور اشکال ندارد .
حقوق او حلال مي باشد و استفاده از خوراکي خريده شده توسط او اشکال ندارد.(1)

پي نوشت:
1. آيت الله خامنه اي، استفتائات، سؤال 1948.

با سلام و خسته نباشيد اموال و كالاهايي كه با كشتي وارد هر بندر ميشود شمارش شده تحويل گرفته ميشود. سپس شمارش شده تحويل صاحب كالا ميشود . بار كشتي در بندر مبدا نيز شمارش شده و ارسال ميگردد كه ممكن است اضافه تر از بار صاحب كالا باشد و در بندر مقصد كل آن بار تخليه ميشود.اگر پس از شمارش بار و تحويل آن به صاحب كالا بار اضافه اي در انبار بماند جه حكمي دارد؟ به جه كسي تعلق دارد.آيا انباردار و مسول نگهداري و تحويل كالا ميتواند آنرا بفروشد و حلال است؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
در اسلام استرداد مال ديگري واجب است.(1) بنابراين کالاي باقي مانده در ملک فرستنده آن است و بايد برگردد؛مگر اينکه در قراردادها اجازه موارد جزيي گرفته شود.يا مقررات دولت مالکيت آن را به کسي يا به دولت داده باشد.
لطفا هرگاه سوال شرعي مي پرسيد،نام مرجع خود را ذکر کنيد تا براساس نظر مرجع شما پاسخ بدهيم.
پي نوشت:
1. امام خميني، استفتاآت،ج3 ،احکام بيت المال،س 5.

1-آیا می شود همسر مطلقه خود را به عقد موقت در آورد؟ 2-آیا می شود همسر مطلقه خود را که در زمان عده خود شخص است به عقد موقت در آورد؟ 3- آیا برای عقد موقت به شاهد نیاز است؟ با تشکر

پرسش 1:
1-آيا مي شود همسر مطلقه خود را به عقد موقت در آورد؟

پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز .
اگر در عده رجعي باشد، با توجه به اينکه عقد اول هنوز باقي است وعده آن هم تمام نشده است، مرد نمي تواند پيش از تمام شدن عده زن با همسر مطلقه اش ازدواج موقت کند . عقد دوم باطل است . اگر با همسرش کاري کند که رجوع حساب شود، مانند آن که ببوسد يا نزديکي کند، به معناي رجوع به زن خود حساب مي شود.
اما اگر طلاق بائن باشد ،درصورتي که مطلقه سوم نباشد و يا در طلاق خلع و مبارات باشد، مي توانند عقد موقت بخوانند و عقد موقت آن ها صحيح است.(1)
پي نوشت:
1. سؤال تلفني(7743232-0251) از دفتر آيت الله خامنه اي.
پرسش 2:
-آيا مي شود همسر مطلقه خود را که در زمان عده خود شخص است به عقد موقت در آورد؟

پاسخ:
اگر در عده رجعي باشد ،با توجه به اينکه عقد اول هنوز باقي است وعده آن هم تمام نشده است ،مرد نمي تواند پيش از تمام شدن عده زن با همسر مطلقه اش ازدواج موقت کند و عقد دوم باطل است . اگر با همسرش کاري کند که رجوع حساب شود، مانند آن که ببوسد يا نزديکي کند، به معناي رجوع حساب مي شود.
اما اگر طلاق بائن باشد ،درصورتي که مطلقه سوم نباشد و يا در طلاق خلع و مبارات باشد، مي توانند عقد موقت بخوانند و عقد موقت آن ها صحيح است(1)
پي نوشت:
1. سؤال تلفني(7743232-0251) از دفتر آيت الله خامنه اي.
پرسش 3:
3- آيا براي عقد موقت به شاهد نياز است؟

پاسخ:
در عقد شاهد لازم نيست.(1)

پي نوشت:
1. توضيح المسائل مراجع ،م 2363و 2370و2376.

از جمله اتهامات اهل سنت به شیعیان در خصوص تصمیم امام حسین است آنان می گویند رها نمودن در وسط کار خلاف شرع است چرا امام حسین روز عرفه و قبل از عید قربان مکه را ترک گفت؟

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز
اين سخن مشهور كه امام حسين(ع) حجّ خود را نيمه تمام گذاشت، سخن نادرستى است؛ زيرا امام(ع) در روز هشتم ذى حجه «يوم الترويه» از مكّه خارج شد(1).در حالى‏كه اعمال حجّ - كه با احرام در مكّه و وقوف در عرفات شروع مى‏شود - از شب نهم ذى حجه آغاز مى‏شود. بنابراين، امام(ع) اصولاً وارد اعمال حج نشده بود، تا آن را نيمه تمام گذارد.
بله، مسلماً حضرت در هنگام ورود به مكّه، عمره مفرده انجام داد. چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مكّه و احتمالاً در فاصله‏هاى مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره كرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناى ورود در اعمال حجّ نمى‏شود. در برخى از روايات تنها از انجام عمره مفرده از سوى امام(ع) سخن به ميان آمده است.(2)
گرچه معروف و مشهور است و در برخي کتاب ها مانند الارشاد شيخ مفيد آمده که حضرت حج خود را تبديل به عمره کرد . طواف و سعي انجام داد و از احرام بيرون آمد چون نمي توانست حج خود را تکميل کند. (3) ولي به نظر بعيد مي آيد که حضرت به احرام حج محرم شده باشد، چون کسي که مي خواهد اعمال حج را انجام دهد ، روز هشتم يا روز نهم ذي الحجه محرم مي شود . جهتي براي محرم شدن زودتر از موعد مقرر نيست.
براي تاييد اين مطلب رواياتي درکافي نقل شده که به برخي اشاره مي کنيم:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ خَرَجَ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ مُعْتَمِراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى بِلَادِهِ قَالَ لَا بَأْسَ وَ إِنْ حَجَّ فِي عَامِهِ ذَلِكَ وَ أَفْرَدَ الْحَجَّ فَلَيْسَ عَلَيْهِ دَمٌ فَإِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ ع خَرَجَ قَبْلَ التَّرْوِيَةِ بِيَوْمٍ إِلَى الْعِرَاقِ وَ قَدْ كَانَ دَخَلَ مُعْتَمِراً .(4)
از امام صادق نقل شده : امام حسين(ع) قبل از روز هشتم ذي الحجه از مکه خارج شد، در حالي که قبلا در ماه حج با احرام عمره ، به قصد انجام عمره وارد مکه شده بود و عمره انجام داده بود.
از اين روايت بر نمي آيد که حضرت حج خود را تبديل به عمره کرده باشد.
در روايت ديگر امام صادق فرمود :قَدِ اعْتَمَرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فِي ذِي الْحِجَّةِ ثُمَّ رَاحَ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ إِلَى الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ يَرُوحُونَ إِلَى مِنًى وَ لَا بَأْسَ بِالْعُمْرَةِ فِي ذِي الْحِجَّةِ لِمَنْ لَا يُرِيدُ الْحَجَّ ؛(5)
امام حسين در ماه ذي الحجه عمره انجام داد . سپس در روز ترويه (هشتم) به سوي عراق حرکت کرد . کسي که نمي خواهد حج انجام دهد ،مي تواند عمره انجام دهد .
بله، مسلماً حضرت در هنگام ورود به مكّه، عمره مفرده انجام داده ؛ چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مكّه و احتمالاً در فاصله‏هاى مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره كرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناى شروع اعمال حجّ نيست. شايد وقتي که خبر دار شد نيروهاي مخفي يزيد قصد ترور حضرت را در حرم دارند و تصميم گرفت به سوي عراق حرکت کند، براي انجام يک عمره ديگر محرم شد و آن را تکميل کرد و از احرام خارج شد .در روز ترويه يعني هشتم ذي الحجه به سوي عراق از مکه خارج شد .
با وجود آن كه يكى از علل انتخاب مكّه، داشتن فرصت مناسب براى تبليغ ديدگاه خود بود؛ چرا در اين شرايط زمانى ويژه - كه اوج حضور حاجيان از سرتاسر نقاط مختلف در مكّه، عرفات و منا است و بهترين فرصت تبليغى براى آن حضرت فراهم آمده است - ناگهان مكّه را ترك كرد؟
مى‏توانيم علل اين تصميم ناگهانى را چنين ذكر كنيم:
1- احتمال خطر جانى‏
از برخى عبارات امام - كه در مقابل ديدگاه شخصيت‏هاى مختلفى كه با بيرون رفتن حضرت از مكّه و حركت به سوى كوفه مخالف بودند، ابراز شده - بر مى‏آيد كه امام ماندن بيش تر در مكّه را مساوى با بروز خطر جانى براى خود مى‏دانست؛ چنان ‏كه در جواب ابن عباس مى‏فرمايد: «كشته شدن در مكانى ديگر براى من دوست داشتنى‏تر از كشته شدن در مكّه است»(6)
نيز به عبداللَّه بن زبير فرمود: «به خداوند سوگند! اگر يك وجب خارج از مكّه كشته شوم، براى من دوست داشتنى‏تر است تا آن كه به اندازه يك وجب در داخل مكّه كشته شوم. به خداوند سوگند! اگر به لانه‏اى از لانه جانوران پناه برم، مرا از آن بيرون خواهند كشيد تا آن چه را از من مى‏خواهند، به دست آورند» (7)
نيز به برادرش محمد حنفيه، به صراحت از قصد ترور يزيد در محدوده حرم امن الهى نسبت به جان خود سخن به ميان آورد .(8) بالاخره در بعضى از متون به صراحت سخن از اين مطلب به ميان آمده كه يزيد، عده‏اى را همراه با سلاح‏هاى فراوان براى ترور امام در مكّه فرستاد. (9)
2- شكسته نشدن حرمت حَرَم‏
در ادامه برخى از عبارات پيش گفته، تذكّر اين نكته از سوى امام وجود داشت كه نمى‏خواهد حرمت حرم امن الهى، با ريخته شدن خون او در آن شكسته شود؛ گرچه در اين ميان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنايتكاران اموى باشد.
حضرت اين مطلب را در برخورد با عبداللَّه بن زبير و به گونه تعريض‏آميز نسبت به او - كه بعدها در مكّه موضع گرفته و لشكريان يزيد حرمت حرم را خواهند شكست - به صراحت بيان مى‏دارد. ايشان در جواب ابن زبير مى‏فرمايد:.«پدرم (على) براى من نقل كرد كه در مكّه قوچى است كه به وسيله او حرمت شهر شكسته مى‏شود و من دوست ندارم كه مصداق آن قوچ باشم».(10)

پي نوشت ها:
1. وقعه الطف ،ص147.
2 . وسائل الشيعه، ج 1، ص 246، كتاب حج، باب 7، ابواب العمرة ج 2 و 3.
3 . شيخ مفيد ، الارشاد ج 2 ص 68 .
4و5. الكافي ج : 4 ص :536.
6.ابن كثير، البداية و النهاية، ج 8، ص 159.
7.وقعة الطف، ص 152.
8.سيد بن طاووس، لهوف، ص 82..
9.همان،ص82.
10 . ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2، ص 546.

صفحه‌ها