یگانگی خدا

آیا دلیلی بر یگانگی خداوند وجود دارد؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در خصوص توحيد و يگانگي خداوند متعال دلايل زيادي از قبيل ادله عقلي ، نقلي ، فطري و... آورده شده لكن مهم ترين ادله ، عقلي هستندكه به برخي اشاره مي كنيم :
از نظر عقل و ادله عقلي اعتقاد به توحيد و يگانگي خدا به خاطر اين نيست كه مثلا اگر دو خدا باشند، با يكديگر نزاع و دعوا دارند، بلكه بحث برسر اين است كه اصلاً وجود دو خدا ذاتا ممكن است يا محال؟ در اين باره ادله فراواني نقل شده است، از جمله دركتاب «اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 5»، شهيد مطهري 5 برهان براي استحاله وجود دو خدا ذكر نموده كه يكي از آن ها نيز به دو برهان مستقل تقسيم مي‏شود. اين براهين عبارت است از:
1- برهان رابطه وحدت عالم و يگانگي مبدأ آن،
2- برهان عدم تناهي،
3- برهان صرافت و محوضت وجود،
4- برهان تمانع،
5- برهان فرجه،
6- برهان نبوت.
با توجه به اين نکته اگر نحوه وجود خدا را چنان که قرآن و روايات (به ويژه روايات عميقي که از حضرت علي(ع) در اين زمينه وارد شده) و چنان که براهين عقلي و فلسفي تبيين مي کنند، تعقل کنيم ،پي مي بريم که عقلا تعدد خدا همانند جمع شدن 2 طرف نقيضين محال است. بنابراين نکته اساسي در مقام تصور و داشتن ادراک صحيح از خدا و واجب الوجود است . اگر در اين زمينه به يک تصور درست از وجود حق نائل شويم، معلوم مي شود تعقل وجود خداوند ملازم با وحدانيت اوست ،به گونه اي که به هيچ نحوه فرض تعدد در او راه ندارد.
برداشت از مجموعه آيات و روايات و براهين عقلي در باره وجود خدا اين است که او وجودي است:
اولا، نامتناهي .
ثانيا، کمال مطلق و داراي همه کمالات وجودي . واحد است به وحدت حقيقي، نه عددي ؛ محض و صرف وجود است . هيچ شريکي در او راه ندارد . اين نحوه وجود عقلا تعدد در او محال است. هر يک از مفاهيم چهارگانه فوق حد وسط يک برهاني است بر اين مدعي که به صورت فشرده به بعضي اشاره مي کنيم.
برهان اول از ملاصدرا است که استاد مطهري تقرير خوبي از اين برهان دارند که به صورت خلاصه بيان مي شود.
کثرت فرع بر محدوديت است. آن جا که محدوديت نيست، کثرت و تعدد معقول نيست. واجب الوجود وجود مطلق و بي نهايت است .همان طور که وجود دو عالم جسماني غيرمتناهي که از نظر ابعاد غير متناهي باشند تصور ندارد ،زيرا با نبودن حد و مرزي براي عالم جسماني هر چه را به عنوان عالم ديگر فرض کنيم، عين همين عالم خواهد بود، نه عالمي ديگر ،هم چنين اگر وجودي را مطلق و غيرمتناهي تشخيص داديم که وجود حق اين گونه است- چون هرگونه حد و قيد مساوي با مقهوريت است و حال آن که خدا« هو الله الواحد القهار» (1) - ديگر فرض وجود مطلق ديگر که در عرض او باشد و بتوان آن را دوم اين وجود فرض کرد، امکان ندارد.
خلاصه بيان استاد اين است :
همان طور که با فرض لا يتناهي بودن عالم جسماني امکان کثرت و نفوذ منتفي است، با فرض وجود مطلق غير متناهي نيز امکان وجود مطلق ديگري منتفي است ؛ بله وجودات متناهي که شأن و جلوه اي از خدا و در طول او و معلول هستند ،نه در عرض او اشکال ندارد ،زيرا کل عالم جلوه ذات حق است .
به همين شيوه فوق مي توان کمال مطلق - محض الوجود بودن - را حد وسط قرار داد و اثبات کرد فرض تعدد در ذات حق محال است . براي رعايت اختصار صرف نظر کرده و فقط در باب واحد حقيقي و کمال مطلق بودن توضيح مي دهيم :
وحدانيت و يکتايي خداوند در نظر بسياري از مردم در قالب وحدت عددي تصور مي شود ؛يعني معناي يکي بودن خدا همان معنايي است که معمولا از عبارت يک خورشيد مورد نظر است اما تأملات عميق عقلاني و تعاليم عميق قرآن و سنت اسلامي معناي عميق تري از وحدت را به ما ارائه مي کند که به وحدت حقيقي تعبير مي شود.
در وحدت عددي واحد به گونه اي است که وجود مصاديقي متعدد براي آن ممکن است ،از اين رو مي توان براي آن دوم و سوم فرض کرد اما واحد حقيقي به گونه اي است که فرض دو يا سه براي آن محال است.
شيخ اشراق به عنوان يک قاعده مهم فلسفي مي فرمايد:
«صرف الشيء لايثني ولا يتکرر» و با تأمل در حقيقت ذات الهي که صرف و محض وجود است و هيچ ترکيبي در او راه ندارد، روشن مي شود که وحدت خداوند از قبيل وحدت عددي نيست ،زيرا چنين نيست که به عنوان وجود يک يا چند خداي ديگر را در کنار خداوند واحد ممکن شمرد و گرنه هر يک قيدي براي تميز از يکديگر مي خواهند که در اين صورت ديگر محض و صرف نيستند.
پس خداوند واحد است به وحدت حقيقي که فرض وجود ديگري از اين وجود محال نامعقول است.
علي(ع) فرمود :«واحد لا يعدد؛ خداوند يکتايي است که وحدتش عددي نيست» (2).
در جايي ديگر مي فرمايد: «... فقول القائل واحد يقصد به باب الاعداد فهذا ما لايجوز لان مالا ثاني له لا يدخل في باب الاعداد ؛ کسي که بگويد خدا يکي است و مقصودش وحدت عددي باشد ، اين نوع وحدت شايسته او نيست زيرا آنچه دومي ندارد، در اعداد داخل نمي شود» (3).
خلاصه مطالب : عقلا فرض تعدد و وجود دو خدا محال است .ديگر جايي براي طرح اين مسأله که خدايان با هم تفاهم کنند باقي نمي ماند.
اما برهان يا حد وسط کمال مطلق بودن خداوند بر محال بودن تعدد خدايان.
اگر دو خدا فرض کنيم ،بايد بين آن ها تمايز باشد ،زيرا با نبود هرگونه تمايز فرض دو بودن منتفي است.
در اين صورت ما با دو احتمال مواجهه هستيم:
ا) يکي از آن دو خدا کامل مطلق و ديگري ناقص و فاقد بعضي کمالات است.در اين صورت فقط همان کامل مطلق خداست و اين احتمال به وحدت مي انجامد.
ب) هر يک از دو خداي مفروض داراي کمالي باشد که ديگري فاقد آن است.
در اين صورت هيچ يک خدا نيستند. چون هر يک ناقص بود و ناقص طبق فرض نمي تواند خدا باشد .
به علاوه احتمال دوم مستلزم ترکيب هر دو خدا از وجدان کمال و فقدان کمال است اما در خدا ترکيب راه ندارد؛ يعني هر خدا مركب مي شود از بخش داراي كمالات و بخش فاقد كمالات كه اين امر در خدا محال بوده ،بيانگر محدوديت و مشكلات عقلي ديگر است .
اگر بگويد احتمال سومي هم هست که هر يک داراي تمام کمالات باشد مي گوييم :
ديگر دوئيت معنا ندارد چون تمايزي در بين نيست :
امكان ندارد دو خدا داشته باشيم كه عين هم در همه چيز باشند . براي دوتا بودن دو موجود لازم است كه لااقل در يك چيز جزيي با هم تفاوتي داشته باشند ؛ فرضا مي خواهيد دو برادر دوقلو را در ذهن تصور كنيد كه در همه خصوصيات ظاهري وباطني عين هم هستند وهيچ اختلافي حتي در لحظه ولادت و... در آن ها وجود ندارد ؛ حتي در همين تصور ذهني هم نياز مند آن هستيد كه براي اين دو نفر نوعي تمايز و تغاير گر چه اعتباري فرض كنيد تا به يكي عنوان برادر اول و به ديگري عنوان برادر دوم بدهيد ؛ مثلا يكي را در سمت چپ تصوير ذهني خود مي نهيد و ديگري را در سمت راست .
اگر قرار باشد در همين امور هم تفاوتي بين اين دو نباشد ،مي بينيد كه تصور اين دو نفر دچار مشكل مي شود، يعني نمي توانيد دو نفر را تصور كنيد كه هر دو در سمت راست قرا داشته باشند يا هر يك در سمت چپ ديگري باشد .
مساله عينيت دو خدا در همه چيز دچار همين مشكل است ؛ تازه آنچه ذكر شد ،در خصوص امري ذهني بود ،چه رسد به دو خدايي كه در خارج فرض تحقق آن ها شده ؛ پس فرض دوئيت بدون وجود اندك تفاوتي بي معناست . فرض وجود تفاوت هم چنان كه ذكر شد باطل است . توجه ودقت در همين برهان ساده به روشني محال بودن تعدد خدا را آشكار مي سازد .
براهين متعدد ديگري نيز در اين زمينه ذکر شده مانند برهان تمانع و برهان فرجه و... مي توانيد به منابعي در اين زمينه مراجعه فرماييد مانند کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم استاد مطهري، ج 5 که همين سؤال را مطرح کرده و جواب داده اند.
کتاب معارف قرآن استاد مصباح يزدي، ج 3 - 1 و تفسير شريف الميزان ذيل سوره توحيد و آيه « لوکان فيهما آلهه الا الله لفسدنا» .

پي نوشت ها :
1 . زمر(39) آيه 4.
2 . نهج البلاغه، خطبه 185.
3 . التوحيد، شيخ صدوق، باب 3، حديث 3.

1- چرا تیغ زدن حرام است استدلالی و نه چون پیامبر فرموده؟ (دلیل قانع کننده)

2- چرا خداوند در قرآن برای خویش از ضمیر ما (نحن) استفاده کرده و این مسئله آیا یگانگی خداوند را نقض نمی کند؟

3- بنابر حدیث امام کاظم (ع) آیا فقط مؤمنان به دیدار خانواده خود می آیند یا دیگر انسان ها نیز به دیدار خانواده خویش می روند حتی اگر کافر باشند؟

4- امروزه کاسه توالت ها کم ارتفاع شده اند و امکان دارد لباس ها نجس شود، آیا باید به این مسئله توجه کرد و بعد از توالت باید حمام رفت احکام در اینجا چگونه است؟

5- من از فردی مقداری پول قرض گرفته ام و ان فرد به من گفت با این پول کار می کند اما باید در اخر 1.5 برابر مقدار پولی را که گرفته ام به باز گردانم، آیا این کار صحیح است واگر صحیح نیست چرا بانک با کار کردن با پول 2 برابر آن را می گیرد؟

پرسش1: چراتيغ زدن حرام است ؟

پاسخ: با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
فلسفه همه احكام و جزييات آن ها به طور تفصيلي روشن نيست. آگاهي ازآن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد، اما روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي است. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را ندانيم، بنا بر قاعده كلي فوق بايد از آن پيروي كنيم؛ زيرا در آن مصلحتي هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد.
دوم: در يافتن فلسفه احكام، نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي وفيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا ... باشيم، برخاسته از نگرشي مادي گرايانه است؛ در حالي كه بسياري از احكام، مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست. آن ها با متد تجربي خود، قادر به دادن حكمي - نفياً يا اثباتاً - پيرامون آن نيستند. اگر نظري هم بدهند، بسيار سطحي است؛ زيرا چه بسا مساله حكمتي برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه، علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته، ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن تقوا يابي است.
در مورد تراشيدن صورت نيز گرچه از نظر طبي گفته اند: وجود محاسن براي محافظت لثه ها، دندان ها و پوست مفيد است. هم چنين تيغ زدن موجب تحريكات پوستي و بروز برخي ناراحتي هاي عصبي مي گردد، ليكن نمي توان گفت همه فلسفه حرمت تراشيدن ريش اين ها است بلکه ممکن است چيز هاي ديگري باشد که ما از آن اطلاع نداريم. بنابر اين فقهايي که تراشيدن ريش را حرام دانسته اند، به خاطر دستور اسلام است ،نه به خاطر اين فلسفه ها.
آيت الله مکارم در پاسخ به يک پرسش در مورد ريش تراشي فرموده:
تراشيدن ريش خلاف احتياط است. مطمئن باشيد كه با گذاشتن ريش چيزى از شخصيّت شما كاسته نمى‏ شود؛ بلكه قيافه شما را نورانى‏ تر و روحانى‏ تر مى‏ كند. بر محبوبيّت شما در ميان افراد فهميده مى‏ افزايد؛
درباره فلسفه اين مطلب، كتاب مرحوم آقاى حسين عبداللّهى خوروش به نام «تراش ريش از نظر بهداشت» را مطالعه فرماييد.(1)

پي نوشت:
1. آيت الله مکارم، استفتائات، ج‏2 ،س 750.
----------------------------

پرسش 2: چرا خداوند در قرآن براي خويش از ضمير ما (نحن) استفاده کرده و اين مسئله آيا يگانگي خداوند را نقض نمي کند؟

پاسخ: سراسر قرآن مشتمل بر آياتي مي باشد كه در مقام بيان توحيد خداوند متعال مي باشد: « وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللَّه‏؛(1) و هيچ معبودى جز خدا نيست».
توحيد خداوند متعال در تمام مراتب آن، از معارف مسلّم قرآني مي باشد. نمي توان صرف استعمال ضمير جمع را دليلي بر تعدد خدايان دانست، زيرا
اوّلا: اين استنباط با آيات توحيدي منافات دارد.
ثانيا: استعمال ضمير جمع منحصر در حالت تعدد متكلم نيست. متكلم مي تواند به اغراض متعددي با اينكه يك شخص است اما ضمير جمع به كار ببرد.
آوردن ضمير جمع در مورد خداوند متعال چنان كه در تفاسير آمده، براى بيان عظمت و قدرت است، زيرا بزرگان هنگامى كه از خود سخن مى‏گويند ،نه فقط از خود، بلكه از مأموران شان نيز خبر مى‏ دهند، اين كنايه از قدرت و عظمت و وجود فرمانبردارانى در مقابل اوامر است.(2)
استعمال ضمير جمع درباره خداوند مي تواند به سه امر دلالت داشته باشد:
ا:دلالت بر عظمت خدا.
ب: دلالت بر عظمت فعل خدا.
ج: اشاره به وجود مأموراني براي خداوند :« اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها(3) ؛خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏ كند» يعني قبض روح را مستقيما به خود نسبت مي دهد. در برخي آيات ديگر مي فرمايد:«تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَة(4)؛ملائكه آن ها را قبض روح مي كنند» يا «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا(5) ؛فرستادگان ما او را قبض روح مي كنند».

پي نوشت ها:
1. آل عمران(3) آيه 62.
2.تفسير نمونه، ج‏27، ص 377.
3. زمر(39) آيه 42.
4. نحل(16) آيه 28.
5. انعام(6) آيه 61.
------------------------------

پرسش 3: بنا بر حديث امام کاظم (ع) آيا فقط مؤمنان به ديدار خانواده خود مي آيند يا ديگر انسان ها نيز به ديدار خانواده خويش مي روند حتي اگر کافر با شند؟

پاسخ: مسائل عالم برزخ به وضوح بيان نشده. يقيني است که چنين عالمي وجود دارد و ارواح انسان ها بعد از مرگ و قبل از قيامت در چنين عالمي هستند. ارواح مؤمنان در آسايش و رفاه و ارواح کافران در عذاب و سختي مي باشند. ارواح مؤمناني که به مراتب بالايي از ايمان رسيده اند، در آزادي مي باشند. مي توانند به خانواده خود سرکشي کنند. کافراني که به دركات خيلي پستي از کفر رسيده اند، در تنگي و حصر و شدت هستند. آزادي ندارند. اگر به ديدن خويشاوندان خود آورده شوند، براي نشان دادن چيزهايي بدان هاست که دردآور باشد و سبب زجر آنان گردد، در حالي که ارواح مؤمنان در آزادي و رفاه هستند. آزادانه به ديدن خويشاوندان خود مي آيند. از ديدن خوبي هاي آنان شاد مي شوند و براي آنان دعا کنند.
جهت اطلاع بيشتر به کتاب هايي که در زمينه برزخ و معاد نوشته شده، مانند کتاب معاد شناسي علامه سيد محمد حسين حسيني تهراني مراجعه فرماييد.
---------------------------------

پرسش 4: امروزه کاسه توالت ها کم ارتفاع شده اند و امکان دارد لباس ها نجس شود. آيا بايد به اين مسئله توجه کرد و بعد از توالت بايد حمام رفت؟ احکام در اين جا چگونه است؟

پاسخ: لازم نيست توجه شود. تا يقين به نجس شدن لباس يا بدن نباشد، شستن لازم نيست.(1)

پي نوشت:
1.آيت الله مکارم ،توضيح المسائل، م 136.
------------------------------------

پرسش 5: من از فردي مقداري پول قرض گرفته ام و آ؛ن فرد به من گفت با اين پول کار مي کند اما بايد در آخر 1.5 برابر مقدار پولي را که گرفته ام، باز گردانم. آيا اين کار صحيح است و اگر صحيح نيست، چرا بانک با کار کردن با پول 2 برابر را مي گيرد؟

پاسخ: اگر قرض گرفته اي، دادن اضافه بر پولي که گرفته اي، جايز نيست، چون ربا است و ربا حرام است. اما اگر پول را به صورت مضاربه گرفته اي و با آن پول کار اقتصادي مي کني، دادن سود مطابق قرارداد اشکال ندارد.
آيت الله مکارم فرموده: مضاربه آن است كه فرد يا افرادى سرمايه‏ گذارى كنند. فرد يا افراد ديگرى با آن سرمايه كار كنند. درآمد آن را مطابق قراردادى ميان خود تقسيم كنند. هر كدام سهمى از آن را ببرند. در مضاربه شرط نيست سرمايه گذارى حتماً براى امور تجارى باشد، بلكه سرمايه‏ گذارى در امور توليد (صنعتى، كشاورزى و دامدارى و مانند اين ها) را شامل مى‏ شود، بنابراين خريد سهام كارخانه‏ ها و استفاده از منافع آن ها نيز صحيح است.
در مضاربه لازم نيست سهم دو طرف حتما به صورت درصدى از منافع (مانند نصف و ثلث و مانند آن) باشد، بلكه مى‏ توان سهم يكى از دو طرف را در مقدار معيّنى قرار داد، مثلًا گفت در برابر فلان مقدار سرمايه، ده هزار تومان از منافع سهم او مى‏ شود، به شرط اين‏كه مضاربه مزبور سودى بيش از اين مقدار داشته باشد وگرنه صحيح نيست.
مضاربه‏ اى كه بانك ها با پول افراد انجام مى‏ دهند، چنانچه شرايط شرعيّ بالا در آن رعايت شود و تنها صورت كاغذ بازى نداشته باشد، صحيح است و سود حاصل از آن مشروع مى‏ باشد.(1)

پي نوشت:
1. آيت الله مکارم ،توضيح المسائل ،م 2452.