پرسش وپاسخ
۱۳۹۱/۰۴/۱۲ ۰۷:۱۶ شناسه مطلب: 70862
با سلام بنده در جمعی که یک دختر 12 ساله در آن حضور داشت درباره پیشنهاد یک مرد به خانومی درباره رابطه صحبت کردم آیا دچار گناه شدم البته این دختر کمتر از سن واقعی خود نشان می داد
پرسش گر گرامی اگر کلام تان مشتمل بر کلمات رکیک نبوده ،کار حرام و گناهی نکرده اید، ولی از نظر اخلاقی خوب نیست انسان نزد کودک که خوب وبد را می فهمد و صحبت ها در ذهنش می ماند چه دختر و چه پسر، از این گونه صحبت ها بکند، چرا که ممکن است در آینده، همین سخنان برای آن کودک ایجاد مشکل کند. و مواظب باشید دوباره از این صحبت ها در حضور هیچ کودکی یا نوجوانی نکنید، چرا که برخی از آن ها از این صحبت ها بسیار تاثیر می پذیرند و در زندگی آیندشان تآثیر منفی می گذارد.
۱۳۹۱/۰۴/۱۲ ۰۱:۱۴ شناسه مطلب: 70848
۱۳۹۱/۰۴/۱۰ ۰۳:۴۷ شناسه مطلب: 70718
با سلام، ما با يكسري دلايل ثابت مي كنيم كه پيامبر عزيزمان و اهل بيت پاكش (كه درود خدا بر آنان باد) از هر گونه گناه اعم از صغيره و غير آن منزه هستند. حال با اين وجود چرا از باب مثال، حضرت سجاد (عليه السلام) اين چنين با جملات و التماس از درگاه خدا مي خواهند كه گناهانشان را ببخشند. بالاخره حتي اگر بگوييم حسنات الابرار سيئات المقربين باز هم منزه بودن از هرگونه تأكيد مي كنم هرگونه، خطا و اشتباه را زير سوال نمي برد؟
پاسخ:
اعتقاد ما به عصمت ائمه بر اساس ادله متقن عقلی و نقلی است و با این وجود برخی نقل های دیگر مانند توبه و استغفار ائمه نمی تواند اصل دلیل متقن عقلی و نقلی را مخدوش کند، بخصوص که این نقل های دسته دوم دارای توجیهات روشن و قابل قبولی است؛ به طور کلی برای توبه و استغفار حضرات معصومین(ع) که در منابع روایی بیان می شود حکمت های متعددی قابل طرح است که به جلوهای از آن ها اشاره میشود:
1ـ توبه و استغفار همیشه و برای همگان به معنای طلب آمرزش از گناه نیست، بلکه استغفار گاهی نشانه مقام معنوی است ، چنان که در کلامی از امیرمؤمنان(ع) آمده است:
الاستغفار درجة العلّیین؛(1) استغفار درجه بلندپایگان است».
چه بسا استغفار نمودار میزان خشیت فرد از مقام ربوبی و بیان کننده دغدغه خاطر او نسبت به عجز و تقصیر در پیشگاه حضرت حق است.
2ـ استغفار اهل بیت(ع) نشانه عمق و ژرفای معرفت آن ها نسبت به حق تعالى است، زیرا عظمت خداوند را به خوبی درک کردهاند. در خلوت و در نجواهای دوستانه با اشک و ناله و استغفار با حضرت دوست سخن میگویند، بنابراین یکی از دلایل استغفار آن ها ژرفای معرفت آنان به صفات متعالی و کمالات نامتناهی حق و شناخت کاملشان نسبت به فقر وجودی و کاستی های عالم امکان در پیشگاه غنی مطلق و کمال نامتناهی حضرت حق است. این حقیقتی است که در دعای عرفه سالار شهیدان بازگو میشود:
الهی مَن کانت محاسنه مساوی فکیف لا تکون مساویه مساوی؛(2) خدایا ! موجودی که زیباییها و خوبیهایش نسبت به کمالات حق تعالى کاستی و نقص و بدی محسوب شود، پس چگونه نقایص و بدیهای او کاستی نباشد؟ »
3ـ انسان کامل چنان تحت تأثیر کبریا و عظمت حق تعالى قرار میگیرد که همچون گناهکاران، خاشعانه با خداوند سخن میگوید. از این روست که در دعای عرفه سالار شهیدان آمده:
«یا مَنْ ألبسَ أولیاءهُ ملابس هیبته، فقاموا بین یدیه مستغفرین؛(3) ای کسی که اولیا بر اثر تجلی هیبت و جلال تو در پیشگاهت استغفارگویان میایستند».
4ـ استغفار نشانه اظهار عجز و قصور است نسبت به معرفت حقیقی خداوند و همچنین نسبت به عبودیت و بندگی حقیقی خداوند که به دلیل انجام مسئولیت های فردی و اجتماعی از اولیاء ترک می شود ؛ از این رو در مناجات امام سجاد(ع) آمده:
«الهی قصرت عن بلوغ ثنائک کما یلیق بجلالک و عجزت العقول عن إدراک جمالک و لم تجعل للخلق طریقاً إلى معرفتک إلاّ بالعجز عن معرفتک؛(4) پروردگارا، زبانها از ادای حق ستایش، آن گونه که شایسته تو است ،قاصر و عقلها از درک حقیقت ذات تو عاجزند، زیرا برای بندگانت راهی جز اظهار عجز از معرفت تو وجود ندارد».
پس استغفار اهل بیت (ع) نوعی اظهار عجز در مقابل عظمت الهی و عذرخواهی از خداوند است، چرا که نتوانستد آن گونه که شایستة ساحت قدس او است حق او را ادا کنند.
5ـ انسان کامل به دلیل برخورداری از نور عصمت، نه تنها مرتکب گناه و معصیت نمیشود، بلکه از هر گونه لغزش ناشی از سهو و نسیان نیز مصون است. با این وجود در مناجات با حضرت حق همواره عذرخواهی گناه و نافرمانی خود است. این امر بالاترین عامل تربیتی برای توده مردم است که از این خطر بترسند و بدانند که معصیت پدیدهای است که حتى افراد معصوم نیز از خوف گرفتار شدن به آن ناله و استغفار میکنند.
6ـ بر اساس «حسنات الابرار سیّئات المقرّبین» چه بسا چیزهایی که برای سایر مردم حسنه محسوب میشود یا دست کم گناه تلقی نمیگردد، برای انسان کامل نوعی گناه به حساب میآید، مثلاً از آن جا که انسان کامل همواره در محضر و حضور حق و غرق تماشای جمال حضرت دوست است، اگر لحظهای از آن وحدت خالص به کثرت توجه کند، یا به غیر یاد حق مشغول شود، یا آسایش و لذتی از طریق خوردن، نویشدن، خوابیدن و... برای او حاصل شود،این گونه امور را سزاوار خود نمیداند و در پیشگاه حق استغفار میکند. در مناجات خمس عشر آمده:
«الهی استغفرک من کلّ لذّةٍ بغیر ذکرک ومِن کلّ راحةٍ بغیر اُنسک ومِن کلّ سرورٍ بغیر قربک و مِن کلّ شغلٍ بغیر طاعتک؛(5) معبودا !از هر لذتی که از غیر یاد تو برایم حاصل شده و هر آسایشی که به غیر از اُنس با تو نصیب من شده و از هر سرور و شادمانی که بر غیر از قرب تو برای من پدید آمده و از هر کاری جز طاعت تو آمرزش میخواهم و استغفار میکنم».
از امام صادق(علی السلام) آمده:
«توبه افراد عادی مربوط به گناهانی است که در شرع به صراحت از آن ها نهی شده است، امّا خواص مؤمنان به دلیل دارا بودن ملکه عدالت مرتکب معاصی مردم عادی نمیشوند، اما اگر به جهت جنبه بشری، دچار غفلتی شوند و گرایش غیر الهی و سرگرمی پیدا کنند، آن حالت را برای خود گناه میدانند و توبه میکنند.
در مرتبه بالاتر، کسانی که به مرحله معرفت کامل رسیدهاند و در اسما و صفات الهی سیر میکنند (اصفیای الهی) گرفتار غفلت از حق و اشتغال به امور غیر الهی نمیشوند، اما این مرحله آزمونهایی در پیش دارد که گذر از آن ها دشوار است. کسی که در این جایگاه قرار میگیرد دچار تنگناهای گوناگون میشود که اگر صبر و شکیبایی خود را از دست بدهد و به نوعی از قضای الهی راضی نباشد، نارضایتی برای او نوعی گناه است. باید از حالتی که آن را تنفس کرب میگویند، توبه نمایند، اما کسی که از عهده آزمونهای گوناگون به خوبی برآمده و به مقام ولی الله رسیده، از گناهان مراحل قبل مصون است.
همواره در حضور و محضر حق به سر میبرد و ذهن و قلب او متوجه او است. در آینه دل او جز جمال زیبایی حضرت دوست خطور نمیکند، چنین شخصی ممکن است به لحاظ جنبه بشری، گاهی در صفحه تفکر و تذکر او خاطرهای خطور کند. او را از آن حالت حضور کامل، اندکی دور نماید، چنین حالتی را ولی الله برای خود گناه میداند. میکوشد آن را با توبه و استغفار جبران کند، بالاخره کسی که به مقام بلند نبوت و رسالت بار یافته است، باید چون اقیانوس بیکران در برابر حوادث و سختیها و پیشآمدهای گوناگون، آرام و بیاضطراب و چون کوه استوار باشد، اما اگر به دلیل جنبه بشری حادثهای در دریای دل او موجی پدید آورد و گرفتار اضطراب و تشویش شد، چنین حالتی را گناه تلقی میکند و توبه و استغفار مینماید».(6)
پینوشتها:
1. سيد رضي ، نهج البلاغه، نشر هجرت ، قم، 1414 ق، حکمت 417.
2. شیخ عباس قمی ، مفاتیح الجنان، اعمال ایام سال ، ماه ذی الحجه، دعای عرفه.
3. همان.
4. همان، مناجات خمسه عشر، مناجات عارفین.
5. همان، مناجات ذاکرین.
6. صادقی ، سیمای اهل بیت در عرفان امام خمینی، نشر مؤسسه آثار امام خمینی 1386ش، ص 294 ـ 303.
۱۳۹۱/۰۴/۱۰ ۰۲:۴۰ شناسه مطلب: 70713
بسم الله الرحمن الرحیم سلام. خسته نباشید. 21 سالمه و دانشجو هستم. حدودا یک سال است به دختری در دانشگاه علاقه مند شده ام. اما تا اکنون به دلیل اینکه شرایط ازدواج را ندارم با او موضوع را مطرح نکرده ام و تا مهیا شدن شرایط ازدواج و یا پیدا کردن راه شرعی برای ارتباط، قصد ندارم این موضوع را با او مطرح کنم. اما علاقه ام به او باعث در طول این مدت خیلی به او فکر کنم. چیزی که من رو آزار میده اینه که در ذهنم فکر کردن به اون رو گناه می دونم و اون رو در تضاد با دوستی باخدا می دونم. وقتی به کارها رفتارها و برخوردهاش بامن فکر می کنم یه جورایی سر ذوق میام و در ذهنم میاد ببین چطور ذوق می کنی!! چرا به خدا فکر نمی کنی و .... با خودم می گم اینم لطف خداست که یه محبتی بین قلب دو نفر زن و مرد و یا در حالت خاص من و اون برقرار کرده اما باز فکر می کنماین فکرها گناهه. یه جورایی تو دهنم درگیری سر عشق به خدا و دوستی با غیر اون انگار این ها با هم در تضادن. البته منظورم از فکر کردن به اون دختر ، فکر کردن به برخوردهاییه که باهاش داشتم و ... نه چیز دیگه ای!! به حرحال هیچکس مثل خدا به ادم نزدیک نیست و عزیز تر از اون هم نیستو اما این تضاد تو ذهن منه . لطفا راهنماییم کنید
دوست گرامی؛ بحمدالله شما فرد پاک و خوبی هستید و خدا در قلب شما جایگاه مهمی دارد و در جواب سوال دیگر شما عرض کردیم که باید به صورت ملایم در امور معنوی حرکت کنید و لذا نباید سخت گیری کنید و با خواسته های طبیعی و دنیایی حلال در گیر شوید و آن را منافی با دینداری بدانید بلکه باید به تدریج دنیای خود را رنگ الهی بدهید و همه در شعاع خداوند مهربان قرار گیرد ولی این نکته را باید توجه داشته باشید که آن چه گفتیم مربوط به امور حلال است ولی در ورای آن، البته منافات وجود دارد و شما و ما همگی باید از آن پرهیز کنیم والا مهر و محبت خدا در دلمان کمرنگ می شود و اگر ادامه پیدا کند، خداوند را از دست می دهیم که شما هم به هیچ وجه راضی به آن نیستید و به همین دلیل نگران شده و با ما تماس گرفته اید.
علاقه و دوستی نسبت به نامحرم غیر از علاقه و دوستی با همسر است و لذا شما که قصد ازدواج دارید باید فورا اقدام به خواستگاری نموده و این قضیه را در وادی حلال و رضای الهی قرار دهید. البته شیطان شما را مثل دیگر افراد مجرد از بی پولی می ترساند و می گوید هنوز وقت خواستگاری نیست و باید چنین و چنان بشود و تا آن وقت باید صبر کرد و چون شما قصد ازدواج دارید دوستی و علاقه شما اشکالی ندارد ولی خوب می دانید که شیطان رجیم همان گونه که به پدر و مادر ما حضرت آدم و هوا رحم نکرد و آنان را با همین گونه توجیهات به لغزش انداخت، به ما هم رحم نخواهد کرد پس گول حرف های منافقانه و صد تا یک غاز او را نخورید و به سخن خدای عزیز و مهربان که دوستش دارید گوش کنید که می فرماید در مساله ازدواج نترسید و بر من توکل کنید و من از فضل خودم شما را بی نیاز می کنم:"إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ والله واسع علیم »(1) به مردان و زنان بی همسر هم چنین به غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان همسر دهی، اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد.خداوند گشایش دهنده و آگاه است. امام صادق (ع) در تفسیر و توضیح آیۀ بعد از این آیه که فرموده: «کسانی که شرایط و امکاناتی برای ازدواج نمی یابند، باید عفت و پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند»، می فرماید: «یتزوجوا حتی یغنیهم الله من فضله» (2) یعنی (در عین رعایت عفت و پاکدامنی )ازدواج کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز سازد.
شخصی به امام صادق (ع) عرض کرد در میان مردم معروف است که جوانی خدمت پیامبر اکرم (ص) رسید و از فقر و ناداری ( که نمی تواند ازدواج کند و سر و سامانی بگیرد شکایت كرد و اظهار ناراحتی نمود. رسول خدا(ص) فرمود:برو ازدواج کن تا خدا رزق و روزی تو را زیاد کند. آن جوان رفت و پس از مدتی دوباره برگشت حرف قبلی خود را تکرار کرد، و پیامبر (ص) نیز همان پاسخ را تکرار کرد. این عمل سه بار تکرار شد. تا این که آن جوان ازدواج کرد و پس از مدتی خدمت رسول خدا (ص) رسید و از خوب شدن وضع مالی خود پس از ازدواج کردن اظهار رضایت و خوشحالی نمود. آیا این حدیث صحیح است؟ امام صادق(ع) فرمود: کاملا درست است. زیرا «الرزق مع النساء و العیال(3) زیرا (توسعه) رزق و روزی با زن و فرزندان همراه است.
موفق باشید.
پينوشتها:
1. نور (24) آیه32.
2. الکافی، شیخ کلینی، ج5، ص 330، چاپ دارالکتب الاسلامیه، تهران، سال انتشار 1365 ه ش.
3. همان، ص 330.
۱۳۹۱/۰۴/۰۹ ۲۲:۴۹ شناسه مطلب: 70696
آیا دختر امام علی علیه السلام (ام کلثوم) با عمربن خطاب خلیفه دوم ازدواج کرده است؟ اهل سنت این مسئله را مطرح می کنند که اگر علی (ع) با خلفا مشکلی داشته است و عمر و ابوبکر قاتل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بوده اند پس چرا امام (ع) دختر خود را اجازه داده است تا با عمر ازدواج کند؟
پاسخ:
در این خصوص به گفتار زیر توجه فرمایید:
شيخ مفيد اين ازدواج را نميپذيرد و معتقد است که اين گزارش توسط زبير بن بکار(1) نقل شده که مورد وثوق نيست. افزون بر اين، او از دشمنان علي(ع) به حساب ميآيد و در مطالبي که به بني هاشم نسبت ميدهد، قابل اعتماد نيست. متن روايت به صورتهاي مختلف و گاهي متضاد نقل شده که به آن اشاره ميشود:
أ) علي(ع) متولي عقد ازدواج بود.
ب) عباس، عموي علي، متولي ازدواج شد.
پ) بعد از اينکه بني هاشم مورد تهديد قرار گرفتند، اين ازدواج انجام شد.
ت) اين ازدواج از روي اختيار و بدون تهديد انجام شد.
ث) فرزندي به نام زيد، از اين وصلت به وجود آمد.
ج) زيد، زنده ماند و صاحب نسل شد.
ح) زيد و مادرش (امکلثوم) در زمان عمر کشته شدند، به گونهاي که معلوم نشد کدام يک زودتر درگذشتند.
خ) ام کلثوم بعد از عمر، زنده بود.
د) عمر، مهريه او را چهل هزار درهم قرار داد.
ذ) عمر، مهريه را چهار هزار درهم قرار داد.
ر) عمر، مهريه را پانصد درهم معيّن کرد.
مرحوم شيخ مفيد چنين نتيجهگيري ميکند که وجود اين همه اختلاف، موجب بطلان گزارش ميگردد.
وي ميفرمايد: اگر اين روايت صحيح باشد (و چنين ازدواجي محقق گرديده باشد) باز با مذهب شيعه منافاتي ندارد.(2) سيد مرتضى، شاگرد برجسته شيخ مفيد معتقد است اين ازدواج از روي اختيار نبود. سپس وي رواياتي را که دلالت بر اضطرار دارد، يادآور ميشود و در پايان ميفرمايد: حليت و حرمت هر کاري بستگي دارد به اينکه دليلي از دين و شريعت بر آن وجود داشته باشد. کار اميرالمؤمنين، از نظر ما حجت و دليل شرعي است.(3)
از مطالب مرحوم سيد مرتضى استفاده ميشود که وي وقوع اين ازدواج را پذيرفته، ولي دليل آن را اضطرار و تهديدهايي ميداند که متوجه بنيهاشم شده بود. علامه مجلسي بر اين عقيده است که انکار اين واقعه از سوي شيخ مفيد شگفتانگيز است. مجلسي بر اين باور است که شايد منظور شيخ مفيد اين بوده که اين موضوع از طريق اهل سنت قابل اثبات نيست،(4) چون رواياتي که از طريق آنان وارد شده، بسيار متفاوت و متضاد است! آن گاه مرحوم مجلسي ميگويد: بهترين و اساسيترين پاسخ به اين پرسش آن است که گفته شود اين کار به جهت تقيه و اضطرار انجام شد! سپس ميفرمايد: دور از ذهن نيست که چنين بوده، چون خيلي از کارهاي حرام، در حال ضرورت و ناچاري، حکم آن تغيير ميکند و گاهي مبدّل به وجوب ميشود.(5) جعفر شهيدي مينويسد: امکلثوم دومين دختر علي(ع) که مادرش حضرت زهرا(س) بود، در سال هشتم هجري متولد شد. در سال هفدهم با عمر ازدواج کرد. چون عمر کشته شد، با عون فرزند جعفر و پس از مرگ او با برادرش محمد بن جعفر بن ابي طالب ازدواج کرد. امکلثوم از عمر پسري به نام زيد آورد.(6) سيد محسن امين بر اين باور است، حضرت علي(ع) دو دختر به نام ام کلثوم داشته، مادر يکي از آنان حضرت فاطمه(س) و مادر دومي، زن ديگري بود. آن که با عمر ازدواج کرد، مادرش فاطمه(س) نبود و پيش از واقعه کربلا، در مدينه درگذشت. آن امکلثوم که در کربلا حضور داشت و در کوفه خطبه خواند، مادرش حضرت زهرا(س) ميباشد.(7) آقاي سامي الغريري بر اين عقيده است که ام کلثوم همسر عمر، دختر خليفة اوّل (ابو بکر) بود، که قلم به دستان مزدور چنين وانمود کردند که دختر علي(ع) است.(8) در فروع کافي، بحث طلاق، در مورد عِدّة زني که شوهرش از دنيا رفته، دو روايت يکي توسط معاويه ابن عمار(9) و ديگري توسط سليمان بن خالد،(10) از امام صادق(ع) نقل شده که محتواي هر دو اين است: چون عمر درگذشت، حضرت علي(ع) نزد امکلثوم رفت و او را به خانه خود برد از اين دو روايت استفاده ميشود که امکلثوم، دختر علي(ع) بود، اما اين که مادرش چه کسي بود در روايت به آن اشاره نشده است. مرحوم مجلسي روايت اوّل را موثق و روايت دوم را صحيح ميشمارد. با اين ديدگاههاي بسيار متفاوت و اينکه برخي در گذشت ام کلثوم را پيش از شهادت امام مجتبي (ع) ذکر کرده اند، اظهار نظر قطعي، در اين باره بسيار مشکل است، ولي به نظر می رسد اگر اين ازدواج انجام شده باشد، با ميل و رغبت انجام نگرفته، اما چه ضرورتهايي ميتوانست آن را توجيه نمايد، با قاطعيت نميتوانيم اظهار نظر کنيم. ولي اگر اين کار انجام شده باشد مصلحت مهمي در آن بوده که امام اين وصلت پذيرفته، هرچند ما از آن آگاه نباشيم.بنا براین یا این کار نشده واگر شده یا به جهت اجبار یا مصلحت بوده ودلیلی نمی شود که ان حضرت با خلفا مشکلی نداشته است .برای اگاهی بیشتر به کتاب ،فروغ ولایت از ایت الله سبحانی ،مراجعه نمائید .
پينوشتها:
1. ابو عبدالله، زبير بن ابي بکر بن عبدالله بن مصعب، در زمان معتصم عباسي از سوي وي عهدهدار قضاوت در مکه بود. در سال 256 درگذشت. (تاريخ بغداد، ج 8، ص 467.)
2. مصنفات المفيد، ج 7 (المسائل السرويه) ص 86 ـ 90، محمدباقر مجلسي، مرآة العقول، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1366 چاپ اول، ج 20، ص 43 .
3. مرآة العقول، ج 20، ص 44.
4. همان.
5. همان، ص 45.
6. جعفر شهیدی، زندگاني حضرت فاطمه(س)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 263 ـ 264.
7. محسن امين، اعيان الشيعه، تحقيق سيد حسن امين، بيروت ،دارالتعارف للمطبوعات، 1418، چاپ پنجم، ج 2، ص 12.
8. علي بن محمد، ابن صباغ مالکي، الفصول المهمه في معرفة الأئمة، تحقيق سامي الغريري، انتشارات دار الحديث، ج 1، پاورقي، ص 647.
9. فروع کافي، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، دار الکتب الاسلاميه 1388، چاپ دوم، ج 6، ص 115.
10. همان، ح 2.
۱۳۹۱/۰۴/۰۹ ۰۵:۵۴ شناسه مطلب: 70666
۱۳۹۱/۰۴/۰۸ ۲۲:۴۴ شناسه مطلب: 70650
عبارت (أشهد أن محمداً رسولُ الله) را خود پیامبر در نماز ذکر می کردند؟ از نظر اخلاقی و اعتقادی برای شخص پیامبر به عنوان رسول و نبی اشکالی پیش نمی آورد؟
پاسخ:
در این رابطه به نظر نمی رسد که چه مشکل اخلاقی و اعتقادی ممکن است متصور باشد، زیرا اعتقاد به نبوت و رسالت یک فرد امری است درونی که باید از اعماق وجود به آن اذعان داشت و اظهار این امر درونی خود نوعی کمال و فضیلت است که حاکی از ایمان درونی است؛ حتی اگر فرض کنیم این نبی، خودِ فرد باشد باز این فرد در درون خود به نبوت خود از جانب خداوند اعتقاد و ایمان دارد و اظهار این امر حاکی از تسلیم در برابر این انتخاب الهی و خضوع در برابر حضرت حق محسوب می شود.
البته اگر منظورتان نوعی حالت عُجب و خودبزرگ بینی حاکی از اظهار نبوت خود و در عین حال صلواتی که بعد از این تشهد بر خود وجود دارد باشد باید گفت:
اولا: چنین رذائل اخلاقی از ساحت حضرات معصومان به دور است و نمی توان درک این کمالات و حتی ذکر آن را موجب تبعات منفی اخلاقی در ایشان تصور نمود.
ثانیا: در همین تعبیر تشهد مساله عبودیت پیامبر قبل از رسالت او بیان شده و این خود نشان می دهد که پیامبر که آن حضرت قبل از حیث نبوت و رسالت حیثیت بندگی و عبودیت خداوند را در حد کمال در خود به وجود آورده بودند و در نتیجه در همین ذکر تشهد هم پیامبر ابتدا خاکساری و عبودیت خود را تکرار می کند که اوج تعبد و تذلّل در برابر خداوند را به دنبال دارد و مانع احتمال خود برتر بینی با ذکر رسالت بعد از آن می شود.
ثالثا: اظهار رسالت خود و درود و سلام فرستادن انسان بر خود با اجازه خداي متعال نه تنها منافاتي با عبوديت خداي متعال ندارد. بلكه چون اطاعت از دستور خداست در رديف عبادات خداي متعال نيز قرار مي گيرد. از همين رو است كه همه ما مسلمانان، بدون در نظر گرفتن ميزان درجه كمال و معنويت خود و ميزان تقوايمان و درجه صالح بودنمان، به دستور خداي متعال وظيفه داريم در هر نوبت نماز واجب يا مستحب بر خودمان و تمام بندگان صالح خداي متعال، سلام بفرستيم (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین).
درنتیجه به یقین می توان گفت همین شکل و ساختار کنونی نماز که از جانب امامان معصوم به دست ما رسیده حاکی از شکل نماز پیامبر است و آن بزرگوار نیز در نماز به همین شکل تشهد را قرائت می فرمودند. زیرا پیامبر(ص) موظف بودند نماز را همانگونه که خداوند امر فرموده است، به جای آورند و ایشان با دیگر مردم در احکام الهی مانند تکلیف نماز و ... مساوی اند و به همین جهت به مردم می فرمودند که:
« صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي (1)«همان گونه كه من نماز مىگزارم، نماز بخوانيد».
در نهایت این نکته دقیق را نباید از یاد برد که پیامبر(ص) یک شخصیت حقیقی دارد مانند دیگر مردم و یک شخصیت حقوقی به عنوان فرستاده خدا و دراین موارد جهات و حیثیات متفاوت است؛ یعنی، مقام رسالت و شخصیت حقوقی پیامبر(ص) را همه باید پاس داشته و احترام بگذارند. این مسأله از چنان اهمیتی برخوردار است که شخصیت حقیقی پیامبر(ص) نیز از این وظیفه مستثنا نیست.
پي نوشت:
1. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 ه ق، ج 82، ص 279.