پرسش وپاسخ

آیا اجماع می تواند ثابت كند كه پیامبر معصوم است؟
اگر منظور عصمت پیامبری خاص باشد، این امر از طریق نقلی كه از جانب پیامبر قبلی رسیده، قابل اثبات است.

آیا می شود با دلایل نقلی عصمت پیامبر را اثبات كرد آیا اجماع می تواند ثابت كند كه پیامبر معصوم است؟

اگر منظور عصمت پیامبری خاص باشد، این امر از طریق نقلی كه از جانب پیامبر قبلی رسیده، قابل اثبات است، مثلا پیامبر قبلی كه اصل پیامبری و عصمت او یا لااقل صدق كلام او برای ما قطعی است، به ما اطلاع دهد كه فلان فرد معین هم پیامبر  است و دارای خصوصیت عصمت مطلق می باشد.

اما اگر منظور اصل عصمت همه انبیا  به طور عام باشد و یا عصمت یك پیامبر از طریق نقلی كه   برای ما می آورد، به نظر می رسد باز می توان این امر را اثبات نمود، زیرا عصمت پیامبران حقیقتی غیر از اصل نبوت ایشان است كه بر اساس برهان معجزه ثابت می شود. در نتیجه اگر با اعجاز، ارتباط یك فرد با عالم غیب ثابت   و معلوم شود كه  در اصل ادعای پیامبری صادق است و از جانب خداوند آمده است، دلیل معتبر نقلی می تواند اثبات كننده ویژگی های او از جمله عصمت باشد .

 دلیل معتبری كه در این خصوص مطرح است، چگونه به دست می آید و چگونه دلیل نقلی می تواند معصومانه محسوب شود و به اعتبار صدق برسد؟

 اگر اصل اعجاز  پیامبر  كلام نقلی باشد - همانند پیامبر اسلام كه قرآن به عنوان یك نقل، معجزه ایشان محسوب می شود - امكان اثبات این امر وجود دارد . نقل اعجازی می تواند مثبت عصمت پیامبر باشد.

البته این امر مشروط   است كه  در اثبات اعجاز   نقل كوتاه مثبت عصمت معجزه محسوب گردد، نه آن كه اعجاز اصل آوردن یك كتاب مستقل و كامل و دارای ویژگی های خاص باشد كه اثبات این امر چه بسا به آسانی ممكن نباشد، در نتیجه  قیود و شروط به نظر می رسد ادله عقلی بیش ترین كارایی در اثبات عصمت را دارند .

 اجماع در این خصوص جایگاهی ندارد، زیرا اجماع در حقیقت راهكاری برای رسیدن به گفتار یا رفتار معصومانه است . متفرع بر اثبات عصمت فرد است. در نتیجه با اجماع نمی توان عصمت یك پیامبر را ثابت نمود ،مگر از اجماع  نقل معصومانه پیامبر یا معصوم قبلی را  اثبات نماید تا این نقل معتبر در مسیر اثبات عصمت پیامبر بعدی به كار بیاید

آیا بدون حضور پیامبران مردم به وحدانیت خداوند می رسیدند یا نه ؟
خداوند متعال در آفرینش انسان دو نعمت بزرگ فطرت و عقل را نهادینه كرده اما این دونعمت بزرگ، اجمالی است وتوان هدایت كامل را برای انسان ندارد.

اگر بنا بود خداوند هیچ پیامبری را به رسالت انتخاب نكند، آیا مردم به وحدانیت خداوند می رسیدند یا نه ؟

خداوند متعال در آفرینش انسان دو نعمت بزرگ را نهادینه كرده است.

اول: فطرت، كه  به دو صورت "شناخت" و"گرایش" در درون انسان فعال است ودر شرایط عادی آدمی را به سوی خداوند رهنمون می كند(1)

دوم:عقل. نعمت دیگری كه خداوند به نوع بشر عنایت كرده است"عقل" است كه اگر در جای خود از او بهره مند شود وگرفتار موانعی همچون عادات ورسوم اجتماعی نشود  راه صحیح را به او نشان خواهد داد(2)

اما این نكته ضروری است كه شناخت حاصل از این دونعمت بزرگ، اجمالی است وتوان هدایت كامل را برای انسان ندارد. در نهایت این امكان برای انسان وجود دارد كه با بهره برداری صحیح از این دو، شناختی ولو كم از خداوند پیدا  كند. اما این كافی نیست آنچه كه انسان بدان نیاز دارد وعقل سلیم، او را بدان راهنمایی می كند نه تنها شناخت كامل از منعم(نعمت دهنده)است بلكه توجه به فرامین ودستوراتی است كه ممكن است منعم داشته باشد ویرای رسیدن به این نقطه، عقل می یابد كه باید در مقابل پیام انبیاءخضوع كند وشناخت تفصیلی و كامل از خدا را در سایه دین الهی دریابد(3). در واقع اگر خط نبوت به این دو ضمیمه شود آنچنان شناختی از خدا و اوصاف حسنای او بدست می آید كه راه را برای رشد و تعالی انسان باز می كند.چه بسیار انسانهایی كه در سایه پذیرش دین حق و خضوع در مقابل پیامبران واولیاء دین، به آنچنان جایگاهی از معرفت نسبت به خداوند رسیدند كه حیرت آور است. افرادی همچون سلمان ،ابوذر و كمیل و...  اینها انسانهای عادی بودند اما در سایه تربیت  پیامبر وامام به این مقام از معرفت رب العالمین رسیدند.

 پی نوشتها:

1. محمد تقی مصباح یزدی. آموزش عقاید شركت چاپ و نشر بین الملل. چاپ هفتم1381. ص45.

2. ناصر مكارم شیرازی.یك صد و هشتاد پرسش و پاسخ. دارالكتب الاسلامیه. تهران .ص22.

3. محمد تقی مصباح یزدی. آموزش عقاید .ص  177-181

آیا پیامبرانی در قاره های دیگر وجود داشته اند یا نه؟
مكان ظهور پیامبران از مسایل تاریخی است كه ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشكل است. اما با توجه به رهنمودهای وحیانی ظهور پیامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد

ادیان بزگ دنیا مانند اسلام-مسیحیت-یهودیت-در خاور میانه شكل گرفته، در صورتی كه انسانها در تمام نقاط زمین وجود داشته اند. آیا پیامبرانی در قاره های دیگر وجود داشته اند یا نه؟ اگر وجود داشته اند نام ببرید

یكی از مشكلات رخدادهای تاریخی عدم شفافیت آن است؛ مكان ظهور پیامبران از مسایل تاریخی است كه ابهام دارد و قضاوت درباره آن مشكل است. اما با توجه به رهنمودهای وحیانی می گوییم:ظهور پیامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد. به تصریح قرآن ظهور پیامبران اختصاص به منطقه خاصي ندارد. طبق آموزه های اسلامی همه امت ها پیامبر داشته اند:

« و ان من امّة الا خلا فیها نذیر؛(1) در هر امتی نذیر و هشدار دهنده ای وجود دارد».

نیز:«  لقد بعثنا فی كلّ أمة رسولاً أنِ اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت؛ (2) در هر امتی پیامبری فرستادیم (تا به مردم بگویند) كه خدا را بپرستید و از بت دوری كنید ».

در هر حال اگر در قرآن مجید، تنها نام عدّه معدودي از پیامبران بزرگ برده شده؛ بدین معنا نیست كه تعداد ایشان منحصر به همین افراد  است؛ بلكه در خود قرآن تصریح شده كه بسیاري از پیامبران بوده‏اند كه نامي از ایشان در قرآن به میان نیامده:

« و رسلاً لم نقصصهم علیك(3)؛ پیامبرانی كه داستان آن ها را برایت بازگو ننمودیم ». 

اتفاقا برخی از روایات به نوعی موید همین مطلب است، چنان كه در برخی روایات از علي عليه السلام نقل شده كه خداوند پيامبري را مبعوث كرد كه سياه پوست بوده و داستان آن به ما نرسيده است. (4)

 بنابراین نمي‏توان گفت كه همه 124 هزار نفر پیامبر در یك منطقه خاص ظهور نموده‏اند.

 اتفاقا برخی از شواهد و قرائن تاریخی و اجتماعی بیانگر آن است كه در سایر مناطق جهان نیز در گذشته های دور انبیایی مبعوث شده اند  ،مثلا برخی از اقوام سرخپوست و ساكنان منطقه آمریكای جنوبی،سنت های دینی و اذكار و اورادی نظیر عبادات سایر ادیان دارند كه به احتمال قوی ناشی از تعالیم انبیایی است كه در گذشته در آن مناطق زیسته اند، ولی نامی از آن ها به دست ما نرسیده است.

در واقع احتمال بسیار جدی وجود دارد كه بسیاری از آیین های فعلی آسياي دور مانند بودا و تمدن های آمریكای جنوبی مانند تمدن مایا و اینكا و... به نوعی متاثر از تعالیم انبیای آن ها بوده كه برای ما ناشناخته است. نمی توان گفت اثری از تعالیم این انبیا باقی نمانده است؛ اما در هر حال گذشت زمان باعث تغییر و تحریف بسیار در این آیین ها شده، حقیقت این تعالیم امروزه چندان با تعالیم اسلامی منطبق نیست.

البته این حقیقتی غیرقابل انكار است كه پیامبران اولوالعزم و صاحب شریعت و كتاب آسمانی، از شرق میانه برخاستند. نوح(ع) از عراق برخاست. مركز دعوت ابراهیم(ع) عراق و شام بود. به مصر و حجاز نیز سفر كرد. موسی(ع) از مصر برخاست. چون كه در زمان ظهور پیامبران، منطقه مسكوني عمده انسان‏ها مناطق آسیایي بود و خاور میانه در مهد تمدن قرار داشت. از سوی دیگر، رابطه نزدیكی میان تمدن انسانی و ظهور پیامبران بزرگ است، زیرا انسان های متمدن نیاز بیش تری به آیین های الهی دارند، تا هم قوانین حقوقی و اجتماعی را تضمین كرده، جلو تعدیات و مفاسد را بگیرد، و هم فطرت الهی آن ها را شكوفا سازد. 

 پیامبران بزرگ هر چند در یك منطقه خاص ظهور یافتند. اما به معنای انحصار رسالت آن ها در آن منطقه نیست. اگر رسالت یك پیامبر جهانی هم باشد، لازم است كه در منطقه ای خاص ظهور یابد كه امكان گسترش شریعت وی به دیگر نقاط عالم نیز از آن جا فراهم باشد .بعثت در مكان و مهد تمدن ها موجب می شود كه پیام انبیا از طریق مردم آن سرزمین به مناطق دیگر نیز برود، چون با وجود تمدن در یك سرزمین، ارتباط مردم آن سرزمین با مناطق دیگر ساده تر و بیش تر خواهد بود.

پینوشتها:

1. فاطر (35) آیه 24.

2. نحل (16) آیه 36.

3. نساء (4) آیه 124.

4. طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، ج 8 ،ص 830.

اگر دانشمندان انسان را به وجود آورند جایگاه خداوند چگونه خواهد بود؟
حقیقت همه خلق ها در عالم به خداوند بر می گردد، همان گونه كه منشا همه افعال عالم خداوند است و نمی توان هیچ حادثه و فعلی را در عالم خارج از حیطه قدرت و اراده الهی

با توجه به این كه  الان دانشمندان با لقاح مصنوعی می توانند  حیواناتی را متولد كنند، شاید هم زمانی بتوانند انسان را به وجود آورند با این توصیف جایگاه خداوند چگونه تبیین خواهد شد؟

برای پاسخ  لازم است به معنای دقیق خلق و آفرینش نگاهی دوباره بیندازیم؛ چنان كه در كتب لغت ذكر شده خلق دارای معانی متعددی است و در موارد مختلفی مورد استفاده قرار می گیرد، در یك نگاه عام خلق به معنی ایجاد  وتقدیر است (1)، یعنی چیزی را از عدم به وجود آوردن و برای آن اندازه و حدود معین مشخص نمودن ؛ البته در مواردی هم تعبیر خلق در معنای تبدیل چیز موجود به چیز دیگر به كار رفته است.

توحید در خالقیت كه از ابعاد توحید فاعلی خداوند است به این حقیقت اشاره دارد كه حقیقت همه خلق ها در عالم به خداوند بر می گردد، همان گونه كه منشا همه افعال عالم خداوند است و نمی توان هیچ حادثه و فعلی را در عالم خارج از حیطه قدرت و اراده الهی تصور نمود؛ در واقع هرچند موجودات مختار قدرت و اراده انجام امور گوناگون را در محدوده ای كه برای شان تعریف شده دارند ، اما در عین حال نباید از یاد برد كه حقیقت انجام همه این امور در دست خداوند و در تحت اراده و قدرت او تعریف می شود. به همین معنا خداوند فاعل حقیقی همه افعال عالم است.

بر همین اساس می توان گفت حتی اگر نوعی خلق را به برخی موجودات دیگر نسبت بدهیم، در حقیقت این خلق به خداوند بر می گردد. خالق حقیقی آن ها خداوندی است كه قدرت و اراده و توان این ایجاد را به ما عطا نموده است. اگر گفته می شود  نمی توانیم خلق كنیم ،یعنی به طور مستقل و بدون اراده و اعطای قدرت الهی توان چنین كاری را نداریم.

همه این ها در صورتی است كه معنای خلق را منطبق بر ایجاد چیزی از چیز دیگر بدانیم، اما در نگاهی دقیق تر باید گفت: حقیقت خلق ایجاد چیزی از عدم است، یعنی موجودی را از نیستی به هستی درآوردن و بر این معنا خداوند تنها خالق عالم است كه توان خلق دارد، چنان كه در برخی تعابیر روایی آمده است: «الذی خلق الاشیاء من العدم».

 بدون تردید تنها خالق عالم خداوند متعال است. انسان ها توان ایجاد كوچك ترین موجود حتی یك پشه را ندارند. اگر قرار بود كه ایجاد هر چیز جدیدی كه سابقه نداشته خلق دانسته شود، پس كشیدن هر تصویر جدید یا ساختن هر مجسمه نو و بدیعی باید نوعی خلق به حساب آید، زیرا خلق كردن انحصار در موجودات زنده ندارد.

آنچه در شبیه سازی سلولی یا تولید موجودات با تغییرات ژنتیكی رخ می دهد، تنها نوعی تغییر در فرایند متداول خلقی است كه خداوند ترسیم نموده است به یك فرایند و ساختار نامانوس و جدید و نه چیزی دیگر؛ در واقع همان طور كه زراعت و رویاندن درخت و گیاه از دانه در حقیقت كار خداست. انسان زارع و كشاورز تنها زمینه این امر را با ریختن دانه در بستر مناسب فراهم می كند، دخل و تصرف انسان در شكل موجودی كه در حال رشد است یا تغییر در شكل تهیه تخمك و جنین اولیه او خلق جدید محسوب نمی شود، بلكه بهره گیری از فرایند خلق خداوند است.

خداوند است كه یك سلول بارور شده را رشد داده و به صورت یك موجود جدید در می آورد، روال طبیعی بارور شدن یك تخمك در آمیزش و لقاح طبیعی نر و ماده و قرار گرفتن نطفه در رحم و باروری تخمك است، اما ممكن است این لقاح و باروری در خارج از رحم شكل بگیرد و بعد تخمك منتقل به رحم گردد، یا باروری یك سلول به شكلی متفاوت و از طریق شبیه سازی سلولی انجام شود كه در همه این ها انسان ها تنها توانسته اند راهكارهای دیگری از سنت ایجاد و خلق خداوند را كشف كرده و بر اساس آن حركت كند همین و بس.

همان گونه كه در شكل طبیعی گیاه در مزرعه رشد می كند و دانشمندان آن را در محیط كاملا آزمایشگاهی هم رشد داده و تكثیر می كنند و در این میان تنها راهكارهای مختلف ایجاد یك موجود را كشف و تجربه می نمایند.

پی نوشت :

1. راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم، بیروت،1412ق ، ج 1، ص 296 "ذيل ماده خلق "

امام هفتم و معجزه بلعیده شدن جادوگر توسط شیر؟
موضوعی كه به آن اشاره كرد‌ه‌اید، در برخی كتاب‌های حدیثی(1) آمده است و احتمال وقوع آن نیز وجود دارد،

روحانی محترم نقل می كرد كه امام هفتم (ع) در مجلسی با حضور هارون و یك جادوگر به شیر نقاشی شده در یك پرده اشاره كرده و آن شیر در هییت شیر واقعی ظاهر شده و جادوگر را می بلعد. آیا این موضوع واقعیت دارد ؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

موضوعی كه به آن اشاره كردهاید، در برخی كتابهای حدیثی(1) آمده است و احتمال وقوع آن نیز وجود دارد، چون بر اساس عقیده شیعه، امام(ع) دارای ولایت تكوینی است. با داشتن چنین ولایتی هر زمان كه مصلحت بداند و ضروری باشد، میتواند در موجودات عالم تصرف نماید. تمام موجودات عالم به فرمان امام معصوم(ع) میباشند، ولی معنای سخن این نیست كه هر چه در كتابها آمده، لازم است انسان آن ها را قبول نماید و به عنوان مطلب قطعی تلقی كند،همانطور كه مردود دانستن آن ها صحیح نیست. در واقع ماهیت چنین كاری توسط امام معصوم، امكان دارد اما مورد و مصداق آن ممكن است نادرست باشد.

این روایت از نظر سند مشكل دارد، زیرا در سند آن محمد بن یسار می باشد كه برخی فقها چون مرحوم آیت الله خوئی روایت وی را معتبر نمی دانند.(2)

پینوشتها:

1. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، انتشارات جهان ، 1387، ج 2، ص 171-172؛ بحار الانوار، ج 49، ص 180.

2. ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، قم،منشورات آیت الله خویی، ج 12، ص 147 و ج17 ، ص155-158

گفته می شود برخی از جمله آیت الله العظمی مرعشی نجفی با امام زمان (عج)
در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است.

گفته می شود برخی از جمله آیت الله العظمی مرعشی نجفی با امام زمان (عج) در ارتباط بوده و ایشان در زندگینامه خودشان این موضوع را ذكر فرموده اند. از طرفی گفته می شود در زمان غیبت و بعد از نواب اربعه هر گونه ادعای ارتباط با امام زمان كذب گویی می باشد. لطفا تناقض حاصل شده را توضیح فرمایید

در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضوری با امام زمان(ع) در عصر غیبت كبری، اختلاف است. برخی عقیده دارند كه ملاقات حضوری، امكان دارد و انسان با رعایت تقوا و ایجاد شایستگی، میتواند به حضور امام زمان(ع) برسد. چنان كه شخصیتهایی مانند مقدس اردبیلی، علامه حلی و علامه بحرالعلوم به حضور حضرت رسیدند. عالمانی چند همانند سید مرتضی و شیخ طوسی، از طرفداران این نگرش هستند. (1)

برخی دیگر عقیده دارند كه ملاقات حضوری با امام زمان(ع)، امكان ندارد. محمد بن ابراهیم، معروف به نعمانی، فیض كاشانی، و كاشف الغطا، از طرفداران این نگرش هستند. (2) اینان به برخی از روایات تمسك نمودهاند كه هر گونه ارتباط حضوری با امام زمان(ع) را در این دوره (غیبت كبری) منع میكند. (3) مهم ترین دلیل و تمسك این ها این است كه امام زمان(ع) در آخرین توقیع شریف خطاب به آخرین نایب خاص خود، یعنی علی بن محمد سمری فرمود: «به زودی، از شیعیان من كسانی خواهند آمد كه ادعای دیدن مرا میكنند. آگاه باشید، هر كس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعا كند كه مرا دیده، دروغگوی افترا زننده است».

به نظر میرسد كه سخن درست این است كه بگوییم: با تقوا و معنویت و قابلیت میتوان به حضور آن امام همام رسید؛ چنان كه برخی از بزرگان به حضورش رسیدهاند. روایاتی كه دلالت بر منع ملاقات دارند، ناظر بر این است كه جلوی هر گونه سوء استفاده از ادعای دیدن امام زمان گرفته شود و هر كس ادعای رؤیت امام زمان (ع) را نكند. با توجه به این كه این توقیع شریف هنگام فوت آخرین نایب امام زمان صادر شده و قرینهای كه در خود توقیع است، مراد از دروغ‏گو بودن مدعی مشاهده بعد از صدور توقیع، ادعای ارتباط و نیابت از جانب حضرت است؛ به عبارت دیگر، امام در این توقیع می‏فرماید با ازدنیا رفتن تو ای علی بن محمد سمری، نیابت خاصه تمام شد و غیبت كبری آغاز شد و دیگر بعد از این، اگر كسی بگوید من حضرت را می‏بینم و با او مرتبط هستم و نیابت خاصه از جانب حضرت را دارم، دروغ‏گو است.

به متن توقیع و قرائن آن دقت كنید: «بسم الله الرحمن الرحیم. ای علی بن محمد سمری! خداوند به برادران دینی تو در مصیبت به تو اجر دهد. تو تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. به كارهایت رسیدگی كن و به كسی بعد از خودت [جهت نیابت] وصیت نكن؛ چرا كه غیبت طولانی آغاز شد و ظهور نخواهد بود، مگر بعد از اذن خداوند... و به زودی خواهد آمد كسی كه مدعی مشاهده من باشد؛ ولی آگاه باش كسی كه مدعی مشاهده باشد، قبل از خروج سفیانی و صیحه، دروغ‏گو خواهد بود». (4)

گویا حضرت با دادن این توقیع، راه را بر مدعیان دروغین ادعای نیابت بسته‏اند. این جمله كه مدعی مشاهده دروغ‏گو است، به این معنا نیست كه در غیبت كبری دیگر كسی حضرت را نخواهد دید. بسیاری از صالحان و بزرگان شیعه در طول تاریخ غیبت، حضرت را دیده‏اند و قطعا بیش تر آن ها اهل دروغ نبوده‏اند و حداقل یك مورد آن هم كه راست باشد، باید حدیث به گونه‏ای دقیق معنا شود. امام(ع) در این حدیث به دو نكته اشاره می‏كنند؛ یكی، خبر دادن از آینده كه پس از من عده‏ای پیدا می‏شوند و مشاهده و ارتباط با من را ادعا می‏كنند و دوم، مسئله دروغ‏گو بودن مدعی است. امام(ع) در حدیث دو تعبیر دارد: یكی "ادعا" و دیگری "مشاهده"؛ یعنی كسی را كه ادعای مشاهده نماید، كاذب معرفی كرده است.

مشاهده، به معنای دیدن امام(ع) و ارتباط با او است و ادعا، به معنای اعلان و انتشار آن و با خبر كردن مردم از مسئله است. ممكن است كسی با امام(ع) ملاقات داشته باشد، همان‏گونه كه برای برخی علما و غیرآنان نقل می‏كنند، ولی آن را میان مردم بازگو نكرده و در سینه خود پنهان كرده باشد و اطرافیان از قراین و یا در زمان‏های بعد متوجه ارتباط او با امام زمان(عج) شوند. چنین كسانی مشمول حدیث نخواهند بود؛ چون او مدعی نیست. بنابراین، بین مضمون حدیث با داستان ملاقات برخی صالحان با امام زمان(عج) هیچ تعارض و ناسازگاری وجود ندارد.

توجه به دو نكته لازم است:

1. دیدن حضرت بدون شناخت:

شكی نیست كه حضرت در مجامع مختلف حضور پیدا میكند و بین مردم احیاناً رفت و آمد دارد و در مشاهد مشرفه مخصوصاً در ایام حج در مكه و عرفات حضور دارد. او مردم را مشاهده میكند و مردم نیز ایشان را میبینند؛ امّا او را نمیشناسند. در كتابهای روایی و در شرح حال برخی از اولیای خدا نقل شده كه بسیار اتفاق افتاده كه حضرت را دیدهاند، ولی نشناختهاند؛ اما بعداً حدس زده اند كه حضرت مهدی(عج) بود.

2. دیدن حضرت با شناخت:

دیدار حضرت همراه با توجه و با شناخت از این كه ایشان حضرت مهدی(عج) هستند، گرچه امكان دارد و شاید برای برخی از اولیای خدا اتفاق افتاده باشد، ولی به نظر میرسد كه این نوع دیدار، كم اتفاق افتاده است.

ـ دیدار حضرت بدون ادعای دیدار:

در دو فرض یك و دو، مخصوصاً در فرض دوم كسی كه موفق به دیدار حضرت شده، هیچ گونه ادعایی ندارد و خود را به عنوان این كه من كسی هستم كه با حضرت مهدی(عج) ملاقات كردهام، مطرح نمیكند. اگر مدعی باشد و خود را ملاقات كننده معرفی كند، باید تكذیب شود.

در روایت یاد شده از ادعای رؤیت و مشاهده و ارتباط با حضرت مهدی(ع) به شدت جلوگیری شده و مدعی دیدار و ارتباط را كذّاب و دروغگو انگاشته است.

- ارتباط معنوی:

بی تردید، میتوان با امام زمان(ع) ارتباط معنوی برقرار كرد. البته این ارتباط با بهره گیری از تقوا، دعا و توسل به ائمه(ع)، به ویژه به ساحت مقدس امام زمان(ع) امكانپذیر است. شاید بر همین اساس باشد كه یكی از وظایف شیعیان در زمان غیبت، دعا برای امام زمان(ع) و توسلات بیان شده است. (5) ارتباط معنوی بدان معنا نیست كه انسان امام زمان(ع) را ملاقات حضوری كند؛ بلكه باید با آن امام ارتباط برقرار كند و همیشه به یاد او باشد و او را در تمام اعمال ناظر بداند. هرگاه چنین لیاقت و شایستگیای حاصل شد، حضرت به انسان عنایت نموده و به رفع مشكلات انسان میپردازد. از این رو، امام زمان(ع) در توقیعی كه برای شیخ مفید صادر نمود، فرمود: «ما بر اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از اوضاع شما بر ما پوشیده نمیماند». (6)

باز حضرت درهمان توقیع فرمود: «ما در رسیدگی و سرپرستی شما كوتاهی نكرده و یاد شما را از خاطر نبردهایم. اگر جز این بود، دشواریها و مصیبتها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را ریشهكن میكردند». (7)

ارتباط معنوی انسان با امام زمان(ع) سبب میشود كه حضرت میان مردم حضور پیدا كند؛ هر چند مردم او را نشناسند. امام علی(ع) فرمود: «سوگند به خدا، حجت خدا میان آنان هست و در كوچه و بازار گام بر میدارد و بر خانههای آنان وارد میشود و در شرق و غرب جهان به سیاحت میپردازد و گفتار مردمان را میشنود و بر اجتماعات آنان وارد شده، سلام میدهد. او مردمان را میبیند». (8)

 

پینوشتها:

1. مجله حوزه، شماره 71-70، ص 97.

2. همان، ص 75.

3. بحار الانوار، ج 51، ص360.

4. همان.

5. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، ج 2، ص 863، مؤسسه انتشارات هجرت، قم، 1378ش؛ مهدی موعود، ص 934.

6. سید محمد كاظم قزوینی، امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 441، ترجمه:علی كرمی و ...، قم، انتشارات الهادی، چاپ ششم، 1384 ش.

7. همان.

8. مجله حوزه، همان، ص 88؛ جباری، عاشوری و حكیم، تاریخ عصر غیبت، ص 426، به نقل از الغیبه نعمانی، ص 72

چرا كشورهای اسلامی از كشورهای غربی عقب افتاده ترند؟
‌اسلام همواره مسلمانان را به فراگیری علوم و فتح قله های رفیع پیشرفت و ترقی فراخوانده است. اسلام این قدرت را داشت كه تمدن سازی نموده و افكار عمومی را جذب نماید.

چرا كشورهای اسلامی از كشورهای غربی عقب افتاده ترند؟

اسلام همواره مسلمانان را به فراگیری علوم و فتح قله های رفیع پیشرفت و ترقی فراخوانده است. اسلام این قدرت را داشت كه تمدن سازی نموده و افكار عمومی را جذب نماید. بنا بر این علل عقب ماندگی  مسلمانان، اسلام نیست.

در صدر اسلام، مسلمانان چنان پشیرفت نمودند كه بخش وسیعی از جهانیان را تحت تأثیر تمدن و فرهنگ خود قرار دادند  .همگان را به علم گرائی فراخواندند .در  فراگیری علوم مرزهای جغرافیایی را نادیده گرفتند.

 یكی از علل سرعت پیشرفت اسلام و مسلمانان این بود كه در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمیورزیدند. علم را در هر نقطه و در دست هر كس می­یافتند، از آن بهره میگرفتند.

در احادیث نبوی، به این نكته توجه داده شده است كه علم و حكمت را هر جا و در دست هر كس پیدا كردید، آن را فرا گیرید. رسول اكرم فرمود: «كلِمَةُ الحِكمَة ضالةُ الموُمِنِ فَحَیثُ وَجَدَها فَهُوَ اَحَقُ بِها؛

 دانش راستین گمشده مومن است. هر جا آن را بیابد ، خودش به آن سزاوارتر است.»(1) 

آری در آن روزی كه اسلام و احكام قرآن عملا اجرا میگردید، به خوبی نشان داد و اثبات كرد كه چگونه می­تواند از عقب افتاده ترین ملت ها نیرومندترین حكومتها و متمدن ترین ملت ها را به وجود آورد. روزی كه مسلمانان در بغداد و اسپانیا بزرگ ترین دانشگاه ها را دارا بودند، جهالت و خرافات بر سراسر جهان مغرب(اروپا و آمریكا) حكومت میكرد حتی چندین قرن بعد از آن رجال و شخصیتهای علمی را كه تازه در مغرب زمین ظهور كرده بودند، به جرم داشتن عقاید علمی، زنده در آتش میسوزانیدند.در این جا مناسب است مقداری از نقش اسلام و مسلمانان در تمدن را از زبان  یكی از دانشمندان غربی برای شما بازگو كنیم.

 دكتر گوستاولوبون، مستشرق و وزیر سابق فرانسوی مینویسد: كتاب های پزشكی محمد زكریای رازی در دانشكدههای پزشكی اروپا تا مدت زیادی جزء كتاب های درسی بود . كتاب های بوعلی به تمام زبان های دنیا ترجمه شد و تا مدت شش قرن اصول و مبانی طب شناخته میشد.(2)

 سیادت  و پیشتازی تمدن و انقلابات علمی و صنعتی تا آن هنگام منحصراً در اختیار مسلمانان بود كه فقط قرآن بر آن ها حكومت میكرد . علل عقب ماندگی مسلمانان را باید در عوامل دیگر جستجو كرد  .

اسلام به ذات خود ندارد عیبی      هر عیبی كه هست از مسلمانی ماست  

 عوامل عقب ماندگی مسلمانان را میتوان در موارد ذیل جستجو كرد:

1.برداشتهای انحرافی از آموزههای اسلام:

یكی از علل مهم عقب ماندگی مسلمانان در زمینه‏های مختلف به ویژه علم نظامی و ظلمت، برداشت‏های انحرافی از آموزه‏های دینی است، برخی تصور كرده‏اند كه دین با علم و تكنولوژی مخالف بوده و  دین مردم را به آخرت گرایی فراخوانده است .بر این اساس مسلمانان به جای پرداختن به علم و نوآوری‏ها، به مسایل فردی پرداختند. این نگرش و رویكرد موجب شد كه مسلمانان از قافله علم و تمدن و عقب بمانند، حال آن كه اسلام نه تنها با علم و تكنولوژی و فنون نظامی مخالف نیست، بلكه همگان را به یادگیری علم فرا خوانده و برای یادگیری علوم، مرز جغرافیایی نشناخته (3) از علم وحكمت به عنوان «گمشده مؤمنان» یاد كرده است.(4)  یادگیری برخی از علوم را واجب شمرده است.(5) به سبب بهره‏گیری از علوم بود كه مسلمانان در صدر اسلام، به پیشرفت‏های مهم علمی و تمدن دست یافتند.

2. ترك جهاد و عدم تلاش برای توانمندی نظامی مسلمانان

قرآن با نگاهی جامع مسلمانان را فرا خواند كه از قوّت و قدرت نظامی برخوردار باشید . سلاح‏های همسو با شرایط زمان را داشته باشید.(6)ولی مسلمانان دستورها و آموزه‏های دینی را فراموش كردند. به تن پروری پرداختند. یكی از نویسندگان می‏نویسد: ... آری جهاد در صحنه‏های علمی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و نظامی به دست فراموشی سپرده شده ؛ حُبّ نفس و عشق به دنیا و راحت‏طلبی و كوته نگری و اغراض شخصی بر آن‏ها چیره شده، تا آن جا كه كشتگان شان به دست خودشان بیش از كشتگانی است كه دشمن از آن‏ها قربانی می‏گیرد .

3 . تلاشهای تخریبی دشمنان :

یكی از عوامل مهم عقب ماندگی مسلمانان، دشمنان اسلام و مسلمانان می‏باشند. قدرت‏های بزرگ كه تمدن و پیشرفت‏های مسلمانان را بر نمی‏تابیدند، سعی كردند كه با بهره‏گیری از ابزار مختلف، عقب ماندگی را به مسلمانان دیكته‏ كنند. متأسفانه سیاست‏های استكبار با عدم خود باوری مسلمانان همسو شده و زمینه عقب ماندگی مسلمانان را افزایش داد. امروزه نیز استكبار جهانی پیشرفت‏های ایران اسلامی را بر نمی‏تابد، از این رو سعی می‏كنند با بهره‏گیری از اهرم‏های مختلف نگذارد كه ایران قله‏های رفیع علم و تكنولوژی را فتح كند.

برای پیشرفت جهان اسلام و دست یابی به تمدن بزرگ اسلامی لازم است كه مسلمانان به هویت اسلامی خویش برگشته ؛ دستورها و آموزه‏های دینی را در خصوص علوم نظامی، اقتصادی و... رعایت كنند. از سوی دیگر شجره طیبه خود باوری را تقویت نمایند . بدانند كه اسلام با علم و صنعت مخالف نیست . در اسلام هم سعادت دنیا و هم سعادت آخرت مسلمانان لحاظ شده است.

4. حكومت‏های وابسته‏ در كشورهای اسلامی :

یكی از عوامل مهم عقب ماندگی مسلمانان حكومت‏ها هستند كه تحت تأثیر دشمنان خارجی قرار گرفته ، موجب شدند كه مسلمانان از پیشرفت‏های علمی و صنعتی محروم شوند، زیرا برخی از حكومت‏های جهان اسلام بقا و دوام خویش را در عقب ماندگی فرهنگی و تضعیف استعداد و قابلیت‏های مسلمانان جستجو می‏كردند.

5. اختلافات و چند دستگی‏های مسلمانان

 جنگ‏های داخلی جهان اسلام و جنگ‏های گروهی و فرقه‏ای در كشورهای اسلامی نیز موجب شد كه مسلمانان از پیشرفت‏های علمی و صنعتی بی بهره شوند.

غیر از كشورهای اسلامی برخی كشور های دیگر  نیز بوده و هستند كه از كاروان علم و تمدن عقب اند كه آن هم علل  خود را دارد .  برخی كشورهای آفريقایی نظیر اتيوپی  در فقر و عقب ماندگی به سر می برند ، در حالی كه برخی كشورهای اسلامی نظیر ایران ،تركیه و پاكستان  به لحاظ  پیشرفت و تمدن وضع مطلوبي دارند . خصوصا ايران در چند سال بعد از انقلاب پيشرفت هاي خوبي داشته، ولي استكبار جهاني شديدا با آن مخالفت و عليه آن كار شكني مي كنند.  علل عقب ماندگی كشورهای اسلامی را باید در عوامل مورد اشاره جستجو نمود و نه در اسلام . (7)

 

پینوشت‏ها:

1.  محمد باقر مجلسی،  بحارالانوار  ،ج 2، ص 99،نشر دار الاحیا ،بیروت،  1403 ق.

2. ناصر مكارم شیرازی ، اسرار عقب ماندگی شرق، نشر نسل جوان ، قم، 1375 ش.

3. محسن فیض كاشانی  ،محجة البیضاء، ج 1، ص 91، نشر مكتبه صدوق، 1339 ش.

4.    بحار الانوار، ج 1، ص 168.

5.   همان، ص 177.

6.  انفال (8)، آیه 60؛  تفسیر نمونه، ج 7 ص 220، نشر دار الكتب الاسلامیه،  تهران،  بی تا .

7.  تفسیر نمونه، ج 16، ص 350 - 351.

تعداد مسلمانان و شیعیان جهان ؟
بیش از یك میلیارد و 453 میلیون نفر مسلمان در كشورهای یادشده سكونت دارند كه از این میان، بیش از 206 میلیون تن آنان، شیعه و از پیروان مكتب اهل بیت(ع) هستند.

تعداد مسلمانان كل دنيا چقدر هستن و چقدرشون شيعه هستن ؟

 كاش  معلوم می كردید كه ناراحتی شما مر بوط به چیست ؟ اگر  مربوط به گروه های مختلف اسلامی است كه چرا گرو ه های زیاد وجود داشته و عقاید آن ها با هم تفاوت دارند ، باید بگوییم این امر اختصاص به امروز ندارد. از قبل این گروه ها و اختلافات  وجود داشت ، امروزه نیز این فرقه ها وجود دارد . نمی توان جلو تشكیل گروه و یا گسترش آن را گرفت و گفت باید یك گروه تشكیل شود و عقاید واحد داشته باشند.

 البته امروزه رسانه ها مانند ماهواره و اینترنت وجود دارد كه با برنامه و تبلیغات خود ، انسان را دچار مشكل می كنند . در این شرایط بهترین راه این است انسان از عقل ،آیات و روایات معصوم بهره گرفته و گروه های حق را از ناحق  تشخیص دهد و فكر كند كه عقاید و عملكرد كدام  بهتر و مطابق عقل، قرآن و روایات می باشد . كتاب های مفیدی هم در این باره سامان یافته اند كه با مطالعه می توان آن ها بیش تر با حقایق آشنا شد و حق را از ناحق و سره را از ناسره تشخیص داد.

می توانید برخی كتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه نمایید . همین طور كتاب آیین ما ، اثر مرحوم كاشف الغطا، تر جمه آیت الله ناصر مكارم شیرازی و كتاب رهبری امام علی (ع) از دیدگاه قرآن و سنت- ترجمه المراجعات علامه شرف الدین- ، ترجمه محمد جعفر امامی را. می توانید برای شناخت بهتر اسلام و فرقه ها ، با عالمان دینی مشورت و یا با مراكزی مانند این مركز مكاتبه نمایید.

 ما هم قبول داریم كه در میان گروه های اسلامی وهابیت فرقه خطرناك و به شدت علیه شیعه و مبانی  آن تبلیغ می كند . ده ها تن از شیعیان را به شهادت رسانده است . از سوی دیگر اسلام را وارونه معرفی ، و برخی را نسبت به اسلام بدبین نموده است. متاسفانه ما در برابر تبلیغات این گروه، تبلیغات نظام یافته و گسترده نداریم ، حال اینكه این امر ضروری است . یكی از بهترین راه شناخت این گروه مطالعه عملكرد و مبانی فرقه وهابیت می باشد . برای شناخت وهابیت برخی از كتاب ها، از جمله كتاب آیین وهابیت ، آیت الله جعفر سبحانی و وهابیان ، اثر علی اصغر فقیهی را مطالعه و با عالمان دینی و مراكز مربوطه مشورت نمایید.

 آمار دقیق  مسلمان و شیعیان در جهان وجود ندارد .داده های آماری در این باره اختلاف دارند :

به تازگی دانشنامه آنلاین «Wikipedia» آمار جالبی از جمعیت شیعیان و مسلمانان در 67 كشور جهان را منتشر كرده است.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، منبع اصلی این آمار كه بنا بر آخرین اطلاعات از 92 درصد جمعیت مسلمان جهان در سال 2005 درج شده، اطلاعات كلی سازمان جاسوسی آمریكا (CIA) است. هرچند به نظر میرسد تمام موارد آن دقیق نباشد.

در این آمار، تنها به كشورهایی اشاره شده كه دستكم یك درصد جمعیت آن ها را شیعیان تشكیل میدهند . «Wikipedia» نیز تأكید كرده كه احتمالا جمعیت شیعیان و مسلمانان بیش از این میزان است.

بنا بر این آمار، بیش از یك میلیارد و 453 میلیون نفر مسلمان در كشورهای یادشده سكونت دارند كه از این میان، بیش از 206 میلیون تن آنان، شیعه و از پیروان مكتب اهل بیت(ع) هستند.

پنج كشوری كه بیش ترین تعداد جمعیت شیعه را در خود جای دادهاند، به ترتیب ایران، پاكستان، هند، عراق و تركیه هستند

 درباره وضعیت و جمعیت مسلمانان ، به كتاب شناخت كشور های اسلامی ، اثر غلام رضا گلی زواره مراجعه فرمایید

جايگاه و پايگاه روحانيت كجاست ؟
هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصص هایی ‌ در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایه گذاری نماید. ‌

جايگاه و پايگاه روحانيت كجاست ؟

 

هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصص هایی در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایه گذاری نماید.

تخصص در علوم دینی نیز از این قاعده مستثنا نیست. قرآن می گوید:  

شايسته نيست، مؤمنان همگي (به سوي ميدان جهاد) كوچ كنند. چرا از هر گروهي، طايفه‏اي از آنان كوچ نمي‏كند (و طايفه‏اي بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهي پيدا كنند و   هنگام بازگشت به سوي قوم خود آن ها را انذار نمايند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداري كنند؟(1)

 خداوند متعال، جامعه انسانی را برای آشنایی به احكام حلال و حرام و امور دینی، مكلّف كرده ، دستور داده تا گروهی از آن جامعه جهت تخصص در این علوم الهی همت  بگمارند.

روحانیت به معنای امروز آن - كه به قشر خاص از جامعه گفته می‏شود - در صدر اسلام وجود نداشت، زیرا در زمان حضور معصومان(ع) مردم مسایل شرعی و پرسش‏های خود را مستقیماً از آن ها می‏پرسیدند. آنان خود و یا نمایندگان آن ها پاسخ مسایل شرعی مردم را بیان می‏نمودند.

 البته بعضی از انسان‏ها بودند كه با عنوان «روحانی» از آنان یاد نمی‏شد، ولی وظایف روحانی را انجام می‏دادند، بدین معنا كه تبلیغ دین نموده و به هدایت مردم می‏پرداختند.(2) مانند این كه در صدر اسلام، پیامبر (ص) برخی را به عنوان مبلّغ و برخی را به عنوان قاری قرآن اعزام و نصب می‏نمود.

 ائمه(ع) نیز شاگردان و دانش‏آموختگانی داشتند كه عملاً وظایف روحانی را در عصر آنان انجام می‏دادند. امام علی(ع)  به قثم بن عباس كه از طرف او كارگزار مكه بود می نویسد : « ...  فأفت المستفتي، و علّم الجاهل، و ذاكر العالم ؛ (3) فتوا برای پرسشگر بیان كن و جاهل را تعلیم ده و با عالمان به بحث بپرداز .»

 امام صادق(ع) به ابان بن تغلب فرمود: «اجلس فی مسجد المدینه وأفت الناس فإنّی اُحبّ أنْ یری شیعتی مثلك(4)؛ در مسجد مدینه بشین و برای مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم مانند تو میان شیعیان دیده شوند.»

از جمله وظائف وخدمات روحانیون در این زمان:

1. تبیین معارف قرآنی:

قرآن ـ كه اساس اسلام است ـ به تفسیر و بیان مطالب نیازمند است. تفسیر قرآن در درجه اول بر عهده رسول اللّه‏ بود. قرآن میگوید: وانزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم؛ قرآن را به سوی تو نازل كردیم تا آن را برای مردم توضیح دهی و بیان كنی. (5)

 بعد از نبی اكرم(ص) تفسیر قرآن بر عهده جانشینان  حضرت؛ یعنی، ائمه اثنی عشر قرار گرفت. در زمان غیبت نیز بر عهده علما و دانشمندان راستین ـ كه در حقیقت پیروان انبیا و جانشینان آنان هستند ـ می‏باشد.

2.  تبیین و تفسیر معارف و سنن نبوی و اهل البیت:

منبع دیگری در معارف اسلامی احادیث و سننی است كه از نبی اكرم(ص) و ائمه هدی(ع) به یادگار مانده است. این روایات نیز نیازمند بیان و تفسیر است. عالمان دینی با تخصصی كه درعلم الدرایه، علم الروایه و علم الحدیث دارند به تبیین و تفسیر روایات میپردازند.

3. اجتهاد و استنباط احكام:

 تطبیق احكام و موضوعات با منابع فقهی، نیاز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص این فن دارد كه این نیز یكی از وظایف خطیر عالمان دین است.

4. هدایت و تزكیه :

 خدمت و وظیفه یك روحانی بر محور هدایت و تزكیه مردم دور میزند. نیازهای جامعه انسانی، تنها در نیازهای جسمی خلاصه نمیشود.جامعه تنها به پزشك،مهندس و... (كه مربوط به جسم و بدن و نیازهای آن هستند) نیاز ندارد، بلكه علاوه بر آن، انسانها از نیازهای روحی و معنوی نیز برخوردارند. این نیازها نیز باید برآورده شده و به پاسخگویی نیاز دارند.

 بخش عمده برآورده كردن این نیازها بر عهده روحانیون است. در واقع نقش روحانیون در جامعه مانند پزشك و طبیب است.

5. تعلیم آموزههای دینی:

آشنا كردن مردم با معارف اسلامی از جمله خداباوری كه وظیفه انبیا و امامان(ع) است، در عصر حاضر بر دوش عالمان دین است. آنان به عنوان مرجع دینی به مسایل شرعی مردم پاسخ میدهند و به تعلیم و تربیت آنان میپردازند. این كار   انبیا است . به همین جهت در روایات از عالمان به عنوان وارثان پیامبران یاد شده است.(6)

 یكی از مصادیق مهم وارث بودن، انتقال فرهنگ اسلام به نسلهای بعد و آشنا كردن مردم به دستورهای اسلام است.

 نیازهای جامعه امروز با گذشته  بسیار متفاوت است. فراوانی علوم، وجود مكتبهای متفاوت، طرح شبهات فراوان راجع به مسائل دینی، به و جود آمدن مسائل جدید  و... سبب شده علما و روحانیون برای انجام وظیفه خطیر خود، وقت فراوانی را صرف فراگیری علوم و مجهز شدن به فنون متفاوت مورد نیاز جامعه و پاسخگویی به پرسشهای مردم كنند.

اگر در گذشته ممكن بود مسائل فقهی مورد نیاز جامعه را در دو تا سه جلد كتاب جمعآوری نمود، در عصر ما مسائل مورد نیاز را در پنجاه جلد هم نمیتوان گردآوری كرد. این مسائل نیاز به بحث و بررسی و استدلال دارد كه وقت و فرصت زیادی را می طلبد، همان طور كه پزشكی امروز با پزشكی یك هزار و چهار صد سال قبل،از جهت كثرت مسائل قابل مقایسه نیست.

علوم اسلامی مانند فقه و تفسیر و عقائد چنین می باشند. مسائل اقتصادی كه امروز در جامعه مطرح می باشد و بسیار پیچیده و گوناگون است، باید از نظر فقهی بحث شود. روحانیت باید  پاسخگوی تمام این مسائل باشد .

در طول تاریخ ،همواره روحانیت،مورد اعتماد و توجه مردم بوده، در مشكلات و سختی ها از آنان كمك می خواستند .  با تمام توان از مردم و خواسته های به حق شان ،حمایت و پشتیبانی می كردند .

  به  كتابهای زیر ،مراجعه نمائید .

1-مرجعیت و روحانیت، اثر برخی نویسندگان (مجموعه مقالات) از انتشارات شركت سهامی انتشار

2-چشم و چراغ مرجعیت، به كوشش مجبتی احمدی ، موسسه بوستان كتاب ، دفتر تبلیغات اسلامی

3-مرجعیت دینی، صادق حسینی شیرازی

پینوشتها:

1. توبه (9) آیه 122.

2.شهید مطهری، ده گفتار، ص 251.

3.  نهج البلاغه، نامه  . 67 .

4. سفينة البحار،شیخ عباس قمی ،واژه ابان.

5. نحل، آیه 44.

6.  كافی، ج 1، ص 33

آیا مرحوم كاشف الغطا مجروحیت حضرت فاطمه(س) در جريان هجوم را قبول نداشت
مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كرده‌اند، نكات زيادي همراه دارد كه..

 آيا اين مطلب درست است كه مرحوم كاشف الغطا مجروح شدن حضرت فاطمه(س) در جريان هجوم را قبول نداشته است؟

 پاسخ به اين پرسش را از زبان علامه سيد جعفر مرتضي در توضيح كلام مرحوم كاشف الغطاء ارائه مي دهيم: سخن كاشف الغطاء كه بعضي با استفاده از آن در حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها تشكيك كردهاند، نكات زيادي همراه دارد كه به برخي از آن اشاره ميكنيم:

1. كاشف الغطاء، منكر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها نيست، و ما علي رغم اين كه معتقد هستيم كه او حوادث وارده را انكار نميكند ميگوييم:

اولاً: كاشف الغطاء اگر چه دانشمندي برجسته و صاحب نام است؛ ولي اين ويژگي باعث نميشود كه او از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً اگر مسألهاي نيازمند تحقيق و تتبع دقيق در متون و مصادر آن باشد. و لذا ميبينيم كه او در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله عليها و كتك زدن و سقط جنين به دلايلي استناد كرده است كه مورد اعتماد وي بوده است؛ بنا بر اين ضروري است كه در ادله او نهايت دقت و بررسي را داشته باشيم؛ چون ممكن است اين دليلهاي درست نباشد و بايد سخنان و آراء وي با دقت و كنجكاوي مورد نقد قرار گيرد و به صرف شيعه بودن و عالم بودن از تير رس نقد علمي نبايد دور بماند.

ثانياً: ممكن است كاشف الغطاء كساني را مخاطب قرار داده باشد كه افراد مهاجم به خانه زهرا سلام الله عليها را انسانهاي پاك دانسته و با ديده احترام به اعمال آنان نگاه كنند و آنان را ميزان درستي و حق بدانند؛ و لذا او ميخواسته است واقعيت امر را به آنان بفهماند بدون اين كه احساسات آنان را تحريك نمايد و به همين جهت است كه اين اعمال را از آنان بعيد دانسته است تا بتواند از ميانه اين دو هدف، وجدان خفته افراد غير متعصب را كه براي مهاجمين قداستي قائل نبودند، بيدار نمايد.

در تأييد اين نكته بايد گفت: او اين سخن را در پاسخ پرسش كسي گفته است كه اگر پاسخي غير از آن ميداد، به يقين احساسات وي را تحريك ميكرد؛ خصوصاً پس از آن كه كاشف الغطاء تلاش وسيعي براي ايجاد وحدت بين مسلمانان آغاز كرده بود و به آن بسيار اهميت ميداد.

ثالثاًٌ: اين دانشمند بزرگ در جايي ديگر بدون هيچ گونه ابهام و توجيهي كه در آن تحريك عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقيدهاش را بازگو ميكند و با صداي بلند فرياد ميزند كه محسن فرزند حضرت زهرا عليهما السلام را سقط كردند و دَرِ خانهاش را آتش زدند، او در اشعارش با سوزو گداز از مصيبتهاي زهراي اطهر سخن سرايي ميكند و شهادت فرزندش محسن را به اثبات ميرساند:

وفي الطفوف سقوط السبط منجدلا

من سقط محسن خلف الباب منهجه

وبالخيام ضرام النار من حطب

بباب دار ابنة الهادي تأججه

اگر حسين عليه السلام را در كربلا شهيد كردند، پيش از آن محسن زهرا عليهما السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند، و اگر در كربلا خيمهها را آتش زدند، اين حركت ادامه به آتش كشيده شدن خانه زهرا و علي عليهما السلام بود. (1)

رابعاً: مرحوم كاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحي و آتش زدن دَرِ خانه را موضوعي ميداند كه همه بر آن اتفاق نظر دارند و لذا مينويسد:

كتابهاي شيعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند كتاب سليم بن قيس و افرادي كه پس از او تا قرن يازدهم؛ بلكه تا زمان ما آثاري را نوشتهاند و بلكه همه كتابهايي كه متعرض حوادث زندگي ائمه عليهم السلام و پدر بزرگوارشان آيت و نشانه الهي و مادرشان حضرت صديقه سلام الله عليها شدهاند و يا افرادي كه شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص كتابش را به آنان اختصاص داده است، همه اين اشخاص سيلي خوردن زهرا را پس از فوت پيامبر صلي الله عليه وآله و كبود شدن چهره و سرخ شدن چشمها و افتادن گوشواره بر اثر آن ضربه، و همچنين شكسته شدن پهلوي زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنين و ورم كردن بازو را نوشته و شرح دادهاند.

پس از مؤلفان و نويسندگان شيعه، شاعران اهل بيت عليهم السلام، اين مصيبتهاي و رنج ها را در اشعارشان بيان كردهاند؛ همانند كميت، سيد حميري، دعبل خزاعي، سلامي و ديك الجن.

و شاعراني كه پس از آنان آمدهاند حتي شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شيعه در قرن سيزده و چهاردهم مانند: خطي، كعبي، كوازين، آل سيد مهدي حلّي و غير آنان كه نام بردن از همه مشكل است.

اين افراد اعم از نويسندگان و شاعران فجايع دردناك وارده بر حضرت زهرا را بازگو كردهاند؛ اگر چه اين فجايع، دردناك و ستمگرانه است؛ ولي عقل و وجدان آن را واقع شده ميپندارد و انديشه آزاد آن را ميپذيرد؛ زيرا همه اين حوادث تلخ در پي مسأله خلافت و جانشيني و غصب اين منصب از طرف نا اهلان اتفاق افتاد. (2)

در نهايت: آن چه كه كاشف الغطاء در بعيد دانستن كتك خوردن زن عربي و در توجيه آن گفته است، غير قابل قبول است؛ زيرا:

جباران براي رسيدن به قدرت، از هيچ عملي فروگذار نميكنند.

اولاً: گاهي براي رسيدن به اهدافي مانند خلافت و حكومت بدترين و زشتترين فجايع را مرتكب ميشوند؛ مخصوصاً اگر در رسيدن به اين منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بين مردم و شهرت وجود داشته باشد.

بنابراين در موضوع مورد بحث ما كه خلافت ديني و اسلامي است و مردم به آن نگاهي احترام آميز دارند، به يقين براي رسيدن و دست يابي به آن هر جنايتي قابل توجيه خواهد بود.

عرب، زنده بگور كردن دختران را ننگ نميدانست:

ثانياً: آيا زنده به گور كردن دختران عار و ننگ نيست؟ و آيا برادر كشي براي رسيدن به دنيا ننگ نيست؟ آيا اين اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهليت نبود؟ و همان گونه كه ميدانيد، خيزران بچهاش را براي به دست آوردن قدرت و رياست كشت، مأمون برادرش امين را كه مزاحم حكومتش بود از پا درآورد، و اين ضرب المثل از خود شما است كه:

الملك عقيم لا رحم له.

جهت آگاهي بيشتر به كتاب رنجهاي حضرت زهرا، علامه سيد جعفر مرتضي عاملي، ترجمه محمد سپهري مراجعه كنيد.

پي نوشت ها:

1. رك: الموسوي المقرم، سيد عبد الرزاق (متوفاي1391هـ)، مقتل الحسين، ص 389، ناشر: منشورات قسم الدراسات الإسلامية، طهران؛ رنج هاي حضرت زهرا (س)، سيد جعفر مرتضي عاملي، مترجم محمد سپهري، (ترجمه مأساة الزهرا) قم: انتشارات تهذيب، چاپ سوم، 1382 ش، ص 170 - 173.

2. كاشف الغطاء، الشيخ محمد حسين (متوفاي1373هـ)، جنة المأوي، ناشر دار الأضواء، بيروت: ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81

صفحه‌ها