پرسش وپاسخ

چه كارهاي فرهنگي انجام دهيم تا محيط دانشگاه محيطي ايماني شود؟
شایسته است كار فرهنگی انجام دهد. سزاوار است ابتدا بحث ها و جلسات علمی در موضوعات متعدد و متنوع برگزار شود .

لطفا بفرماييددر محيط دانشگاه ماكه مسئولين فرهنگي هستيم چه كارهاي فرهنگي انجام دهيم تا محيط دانشگاه محيطي ايماني شود چند نمونه بصورت كامل توضيح دهيد؟

كار فرهنگی بدون علم و دانش میسر نیست . تا انسان از نظر علمی بنیۀ قوی پیدا نكند، نمی تواند آن گونه كه شایسته است كار فرهنگی انجام دهد. سزاوار است ابتدا بحث ها و جلسات علمی در موضوعات متعدد و متنوع برگزار شود .

 آنچه باید مد نظر مسؤولان فرهنگی باشد، كیفیت كار است ،نه كمیت آن و باید در خصوص ارتقای كیفی كوشید.

 مباحثی دینی كه می توان به آن ها توجه نمود :

1.مباحث توحیدی و خدا شناسی:

 منظور ما بحث های دلائل اثبات وجود خدا و ... نیست، بلكه مراد ما حقیقت شناسی است كه در این گونه مباحث باید به  كیفیت ارتباط انسان و خدا، محبت خدا به تمام موجودات، جایگاه انسان در نظام هستی و ...توجه نمود.

2.دین محوری و دین مدار بودن انسان:

 چون انسان موجودی ابدی است .باید به این شأن توجه خاصی شود . طوری زندگی نماید كه خود را برای ابدیت بسازد و این در گرو دین مدار بودن است .

3.توجه به مكتب اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و احیای امر آنان.

 امام رضا علیه السلام فرمود:

«رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيا أَمْرَنَا قُلْتُ كيفَ يحْيي أَمْرَكمْ قَالَ يتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا؛

خدا رحمت كند و بيامرزد بنده‏اي را كه كار (طريقه و روش) ما را زنده (و برپا) دارد، به آن حضرت گفتم: چگونه امر شما را زنده گرداند؟ فرمود: علوم و دانش هاي ما را ياد بگيرد و به مردم ياد دهد، زيرا مردم اگر سخنان نيكوي ما را بدانند، از ما پيروي  مي‏كنند. (1)

 شایسته است یك سری مباحث امام شناسی و روش های تربیتی آنان فرا گرفته شود.

4.امر به معروف و نهی از منكر:

 مهم ترین عاملی كه باعث رشد و تقویت ایمان می شود، امر به معروف است كه البته به خاطر حساسیت آن باید از روش های عملی با ظرافت خاص خود استفاده نمود.یعنی صرفاً به تذكرات زبانی و... اكتفا نباید كرد.

 قرآن از زبان لقمان می فرماید:

 يا بُنَي أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكرِ وَ اصْبِرْ عَلي ما أَصابَك إِنَّ ذلِك مِنْ عَزْمِ الْأُمُور؛

پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهي از منكر كن، و در برابر مصايبي كه به تو مي ‏رسد، شكيبا باش كه اين از كارهاي مهمّ است.(2) 

 فرهنگ سازی عفاف و حجاب:

 متاسفانه یكی از اموری كه دین گریزی و گمراهی و آلوده شدن به گناه را در دانشگاه ها فراهم كرده ،بدحجابی و ارتباط بدون قید و شرط دختر و پسر می باشد كه مسؤولان فرهنگی باید این مورد را در رأس امور قرار داده و توجه خاصی بدان داشته باشند.

 

 پی نوشت ها:

1. علامه مجلسی،بحارالانوار، ج2،ص30،  اسلاميه‏، تهران‏،مكرر.

2. لقمان(31)آیه17 

كار در سیره معصومین
امامان هم خود كار می نمودند و هم دیگران را به این امر سفارش می كردند، از این رو است كه آنان به فعالیت های اقتصادی می پرداختند

كار در سیره معصومین چگونه بوده است ؟

امامان هم خود كار می نمودند و هم دیگران را به این امر سفارش می كردند، از این رو است كه آنان به فعالیت های اقتصادی می پرداختند ، از جمله :

1. كشاورزی:

 امام علی(ع) كشاورزی و درختكاری میكرد. امام صادق(ع) فرمود:

«امیر مؤمنان بیل میزد . نعمتهای نهفته در دل زمین را استخراج میكرد . هزار برده را از مال شخصی خود و از محصول دسترنج خود خریداری و آزاد كرد».(1)

امام صادق(ع) فرمود: «پیامبر اكرم زمین انفال را در اختیار علی(ع) گذاشت . حضرت در آن جا قناتی را حفر كرد. آب همچون گردن شتر فوّاره میزد. امام علی(ع) نام آن جا را «ینبع» نهاد. آب فراوان این قنات مایة نشاط و روشنی چشم اهالی آن جا شد. حضرت این قنات را وقف زائران خانه خدا و رهگذران كرد».(2)

امام باقر(ع) نیز كشاورزی مینمود. روزی حضرت در یكی از نواحی بیرون مدینه، در هوای داغ به بیل زدن و آماده كردن زمین مزرعه اشتغال داشت. بر اثر كار و گرمی هوا، عرق از پیشانی میریخت. شخصی به نام محمد بن منكدر میگوید: به حضورش رفتم و سلام كردم. در حالی كه در زحمت كار بود، جواب سلام مرا داد. عرض كردم: خدا كار تو را سامان بخشد! آیا سزاوار است كه بزرگی از بزرگان قریش در این هوای سوزان، سرگرم دنیا طلبی شود؟! اگر در همین حال اجل تو فرا رسد، چه كای میكنی؟ امام فرمود: هر گاه مرگ به سراغم آید و من در همین حال باشم، در حال اطاعت خداوند به سراغم آمده است. به وسیله كار، معاش خود و افراد خانواده را تأمین میكنم . از تو و دیگران بینیاز میشوم.  از آن میترسم كه هنگام فرا رسیدن اجل مشغول گناه باشم».

علی بن ابی حمزه میگوید: امام كاظم(ع) را دیدم روی زمینی مشغول كار و آماده نمودن زمین برای كشاورزان است، به طوری كه از پاهایش عرق میریخت. عرض كردم: فدایت گردم! مردان كجایند كه شما به زحمت افتادهاید؟ حضرت فرمود: ای علی! آن كس كه از من و پدرم بهتر بود، در زمین خدا كار میكرد و آن رسول خدا و علی(ع) و همه پدرانم بودند. همه آن ها با دست خود كار میكردند. كار كردن كار پیامبران و رسولان و اوصیا و افراد شایسته است.

اسماعیل بن جابر میگوید: به حضور امام صادق(ع) رفتم، دیدم در باغ خود مشغول كار است. در دستش بیلی بود و با آن راه آب را باز میكرد و به آبیاری اشتغال داشت.

2. كار و كارگری:

 امام صادق(ع) فرمود: «در بعضی از مزارع خود آن قدر كار میكنم تا عرق نمایم». روزی وضع زندگی بر علی(ع) و افراد خانواده حضرت از نظر معاش زندگی بسیار تنگ شد، امام به نیّت كارگری از خانه بیرون آمد. جویا شد، ولی در مدینه كار پیدا نكرد. سرانجام از مدینه بیرون رفت . در یك فرسخ و نیمی مدینه به روستای كوچكی رسید. در آن جا دید بانویی خاك اَلَك كرده و منتظر كارگر است. نزد او رفت و پس از صحبت؛ بنا شد آب بیاورد و آن خاك را گِلْ كرده و برای دیوار كشی آماده سازد . برای هر دلو آب كه میآورد ،یك عدد خرما اجرت بگیرد. آن روز امام علی(ع) شانزده دلو آب از چاه بیرون كشید و روی خاك ریخت . آن بانو شانزده خرما به او اجرت داد. بدین ترتیب یكی از منابع درآمد مالی امامان(ع)را  كارگری بوده است.

3. تجارت و بازرگانی:

محمد بن عذافر میگوید: پدرم عذافر گفت كه امام صادق(ع) هزار و هفتصد دینار (هر دینار معادل یك مثقال طلا) به من داد و فرمود: «با این پول برای من تجارت كن. به سود آن علاقه ندارم، گرچه سود تجارت شایسته است، ولی میخواهم خداوند برخورد مرا در مورد سود بنگرد». عذافر گفت: با آن پول تجارت نموده و صد دینار استفاده كردم. آن را به حضور امام آوردم. امام بسیار خوشحال شد، آن گاه به من فرمود: صد دینار را روی اصل سرمایه بگذار.(3)

پینوشتها:

1.جعفر سبحانی ، فروغ ولایت ، ص 296-298، انتشارات صحیفه، قم ، 1368

2.همان.

3. محمد تقی عبدوس و محمد محمدی اشتهاردی ، فرازهای برجسته از سیره امامان شیعه ، ج1، ص 172-180، قم، دفتر تبلیغات اسلامی ، 1375، چاپ سوم

ی پیرامون مسئله مهدویت
1- دادگستر جهان، ابراهیم امینی.2- جهانگشای عادل، سید جمال الدین دین پرور.3- ...

لطفا منابعی پیرامون مسئله مهدویت معرفی كنید؟

كتاب های متعددی در این باره تالیف شده اند. از جمله:

1- دادگستر جهان، ابراهیم امینی.

2- جهانگشای عادل، سید جمال الدین دین پرور.

3- نوید امن و امان، لطف اللّه صافی گلپایگانی .

4- موعودی كه جهان در انتظار اوست ، علی دوانی .

5- قائم آل محمد(ص)و فلسفه غیبت ، میرزا خلیل كمره ای .

6- مهدی موعود امم ، محمد تقی شریعتی .

7- خورشید مغرب ، محمد رضا حكیمی .

8- در فجر ساحل ، محمد حكیمی .

9- آینده بشریت از نظر مكتب ما، سید محمود طالقانی.

10- قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، شهید مرتضی مطهری.

11- در انتظار خورشید ولایت، عبدالرحمن انصاری.

12- چشم اندازی به حكو مت مهدی، نجم الدین طبرسی

13-مهدی انقلابی بزرگ ، ناصر مكارم شیرازی.

14 - عصر ظهور، علی كورانی

15- موعودشناسی، علی اصغر رضوانی

 برای توضیح بیشتر به سایت مركز تخصصی مهدویت قم به نشانی www.mahdi313.org مراجعه نمایید

73 فرقه ای كه پیامبر از آنها نام می برند چیست؟
در روایات از رسول خدا وارد شده كه امتش بعد از او فرقه فرقه می شوند.

73 فرقه ای كه پیامبر از آنها نام می برند چیست؟ لطفا هر چند تای آنها كه وجود دارد نام ببرید. چون می خواهم درباره آنها تحقیق كنم

در روایات از رسول خدا وارد شده كه امتش بعد از او فرقه فرقه می شوند. در بعضی روایات "هفتاد و دو" (1) در بعض دیگر "هفتاد و سه"(2) و در بعض دیگر "هفتاد و چندی" (3) آمده است.

البته به نظر بیش تر عالمان این اعداد از باب تصریح به زیادی فرقه هایی است كه حاصل می شود. خود عدد موضوعیت ندارد. اگر هم عدد موضوعیت داشته باشد، ایشان فرموده تا قیامت ظهور حضرت حجت این تعداد مذهب و فرقه پیدا می شود.

مذاهب و فرقه هایی كه بعد از پیامبر ایجاد شدند، فراوان بودند كه بعضی از آن زمان تا به حال هستند. بعضی مدت كوتاهی بوده اند. فرقه های انحرافی دیگری هم ممكن است در آینده به وجود بیاید. برای شناسایی سطحی و عمیق با مذاهبی كه تا كنون پیدا شده اند، باید به كتاب های ملل و نحل  مثل "ملل و محل " از عبد الكریم شهرستانی، "فرق الشیعه" از نوبختی ، "كلیات فی الملل و النحل" از شیخ جعفر سبحانی و ... مراجعه كنید.

بعد از پیامبر عموما مسلمانان به دو دسته تقسیم شدند،

 دسته ای كه علی بن ابی طالب را به عنوان امام و رهبر دینی خود پذیرفتند و به "شیعه" معروف شدند .

 بقیه كسانی بودند كه خلفا را پذیرفتند و به "اهل سنت و جماعت" معروف گشتند.

شیعه به عنوان یك مذهب كلامی و فقهی باقی ماند، گر چه از بدنه آن گروه هایی منشعب شدند كه یا عمر كوتاه داشتند و به زودی از بین رفتند یا ادامه یافتند ،مانند اسماعیلیه .

اهل سنت در گذر زمان به دو گروه عمده كلامی "اشاعره و معتزله "منشعب شدند. از لحاظ فقهی نیز به چهار مذهب عمده "حنفی ، مالكی، شافعی و حنبلی" منشعب گردیدند كه امروز نیز وجود دارند.

غیر از این ها  مذاهب و فرقه های فراوان دیگر بودند كه یا انتشار زیاد نیافتند یا دوام نیاوردند. با مراجعه به كتاب های فرق و مذاهب می توان با اسم و مشخصات آن ها آگاهی پیدا كرد.

در این بین اهل مذهبی اهل نجات اند كه تابع قرآن و اهل بیت رسول خدا باقی ماندند. به هوا و هوس خود به تفسیر قرآن و سنت نپرداختند و در مقابل حقیقت بتی نتراشیدند.

 به كتاب مذاهب و فرق اسلامي ( شيعه و سني )  در دو جلد ،تاليف آقاي دكتر حسين صابري مراجعه بفرماييد.

 

پی نوشت ها:

1. شیخ صدوق، خصال، قم، انتشارات اسلامی، 1362، ص 584 - 585.

2. خزاز قمی، كفاية الأثر، قم، بیدار، 1401 ق،  ص 155.

3. محدث نوری، مستدرك الوسائل،چ اول، بیروت، مؤسسه آل البیت ، 1408 ق، ج 17 - ص 257

دین و شریعت به چه معناست؟
در مورد معنای دین با توجه به اين كه قدمت دین به درازای عمر انسان بوده و در شكل های گوناگون ...

 اصلاً دین به چه معنا است؟ شریعت چیست؟

1. در مورد معنای دین با توجه به اين كه قدمت دین به درازای عمر انسان بوده و در شكل های گوناگون، از ابتدایی ترین صورت تا صورت متعالی و جامع، در جوامع گوناگون تبلور یافته است. لذا برای دین تعاریف متعددی از سوی اندیشمندان مسلمان و غربی ارایه شده است. شمار آن ها به قدری است كه بسیار مشكل می توان همه آن ها را جمع و شمارش كرد،ولي با توجه به اين كه معمولا منظور ما از دين، با همان نگرش الهي و  معناي اصطلاحي خاص آن مي باشد  كه با الهام گرفتن از معارف زلال قرآنی و روایی به دست مي آيد مي توان در تعریف دین  به چند نمونه از تعاريف بزرگان ديني اشاره نمود:

1.  آیت الله جوادی آملی:

دین مجموعة عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است كه برای اداره جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد.(1)

2.  استاد جعفر سبحانی:

دین یك معرفت و نهضت همه جانبه به سوی تكامل است كه چهار بُعد دارد: اصلاح فكر و عقیده، پرورش اصول عالی اخلاق انسانی، حُسن روابط افراد اجتماع، حذف هر گونه تبعیض های ناروا.(2)

3.  استاد محمد تقی مصباح یزدی:

دین در اصطلاح، به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید است؛ از این رو كسانی كه مطلقاً معتقد به آفریننده ای نیستند و پیدایش پدیده های جهان را تصادفی و یا صرفاً معلول فعل و انفعال های مادی و طبیعی می دانند، بی دین نامیده می شوند. بنا به تعریف ذكر شده، هر دینی از دو بخش تشكیل می گردد:

1. عقیده یا عقایدی كه حكم پایه و اساس و ریشه آن را دارد. مانند اعتقاد به وجود خداوند یكتا و دادگر و توانای مطلق، اعتقاد به معاد و ...

2. برنامه حركت به سوی هدف كه احكام و تكالیف نامیده می شود و اخلاقیات و احكام فقهی را تشكیل می دهد.(3)

اما در مورد معناي شريعت لازم به ذكر است كه شریعت دارای دو معنی عام و خاص می باشد. در معنای عام مترداف كلمه دین و به همان معنا میباشد و گاهی به جای آن به كار میرود، مثلاً گفته میشود شریعت اسلام كه منظور دین اسلام میباشد. اما در معنای خاص عبارتست از احكام و دستورات و عبادات و اخلاقیاتی است كه در ضمن هر دين بواسطه انبياء الهي بيان مي شود(4) . كه در مجموع در یك  جمع بندی ساده می توان  گفت: در اصطلاح رایج و خاص از اين دو واژه ، شریعت جزئی از دین محسوب می گردد زیرا دين مجموعه اي  است از اعتقادات - اخلاقیات - احكام عملی (شریعت) كه بخش اول  باورها و نگرشها در مورد حقائق عالم نظیر خدا، وجود قيامت و معاد، نبوت و بهشت و دوزخ و امثال‏ آنها  را معرفی می نماید .

بخش دوم متصدی  تعلیم و شناساندن  فضائل و رذايل ‏اخلاقي  به انسان و ارائه راه تهذيب نفس از رذايل و تخلق‏به فضائل  به وي می باشد و شریعت ارائه دهنده راهكار عملی برای رساندن انسان به سعادت ابدی می باشد كه در قالب احكام عملی و مناسك و تكالیف شرعی   مقررات زندگی را به انسان می آموزد. البته  لازم است دین و در ضمن آن شریعت مبتنی و متكی بر وحی از ناحیه خداوند كه خالق هستی و عالم به همه جهات زندگی و وجود انسان می باشد ارائه گردد.

جهت مطالعه بیشتر مراجعه فرمائید:

--محمّد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 1و 2، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ هفتم، 1370.

--عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، قم: موسسه فرهنگی رجاء، چاپ اول، 1372. 

-- كلام جدید، عبدالحسین خسروپناه، قم: مركز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، گفتار دوّم.

پی نوشت ها:

1. عبدالله جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، چ موسسه فرهنگی رجاء، قم، 1372، ص 93.

2. سبحانی، مجلّه نقد و نظر، ش 3، ص 19.

3. مصباح، آموزش عقاید، چ سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1377، ج 1، ص 28.

4. موسوي همداني سيد محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1374 ش، ج5، ص 575-572

دلایلی عقلانی بر اثبات جهان
دلایل مختلفی برای اثبات عقلی معاد اقامه می شود كه برخی از آن ها ارائه می گردد : 1-آفرینش خلقت بی هدف نیست 2-...

 دلایلی عقلانی بر اثبات جهان دیگر بیاورید؟

دلایل مختلفی برای اثبات عقلی معاد اقامه می شود كه برخی از آن ها ارائه می گردد :

1-نظام آفرینش بیهوده و بی هدف نیست. خدا جهان را به گونهای آفریده است كه بیش ترین خیر و كمال ممكن بر آن مترتب شود . بدین ترتیب صفت حكمت اثبات میشود كه مقتضای آن این است كه مخلوقات را به غایت و كمال لایق به خودشان برساند، ولی از آن جا كه جهان مادی دارای تزاحمات است ؛ خیرات و كمالات موجودات مادی با یكدیگر تعارض پیدا میكند. مقتضای تدبیر حكیمانهای الهی این است كه به صورتی آن ها را تنظیم كند كه مجموعاً خیرات و كمالات بیش تری بر آن ها مترتب شود.

 جهان دارای نظام احسن می باشد،  به همین جهت است كه انواع عناصر و كمیت و كیفیت و فعل و انفعالات و حركات آن ها طوری تنظیم شده كه زمینه آفرینش گیاهان و جانوران و در نهایت زمینه آفرینش انسان كه كاملترین موجودات  جهان است، فراهم شود . اگر جهان مادی طوری آفریده شده بود كه پیدایش و رشد موجودات زنده را ناممكن میساخت ،خلاف حكمت بود.

با توجه به این كه انسان، دارای روح قابل بقا است و میتواند دارای كمالات ابدی و جاودانی گردد، آن هم كمالاتی كه از نظر مرتبه و ارزش وجودی، قابل مقایسه با كمالات مادی نیست. اگر حیات او منحصر به  حیات دنیوی محدود باشد، با حكمت الهی، سازگار نخواهد بود، مخصوصاً با توجه به این كه حیات دنیوی، توأم با رنجها و سختیها و ناگواریهای فراوان است . غالباً تحصیل یك لذت بدون تحمل این همه رنج و زحمت فراهم نمیشود ،به طوری كه حسابگران را به این نتیجه میرساند كه تحمّل این همه رنج و ناخوشی برای دستیابی به لذایذ محدود نمی ارزد . از همین محاسبات است كه گرایش به پوچی و بیهودگی پدید میآید  حتي كسانی را كه با وجود علاقه شدید فطری به زندگی به سوی خودكشی میكشاند.

 اگر زندگی انسان جز این نبود كه پیوسته زحمت بكشد و با مشكلات طبیعی و اجتماعی دست و پنجه نرم كند تا لحظاتی را با شادی و لذت بگذراند و آن گاه از فرط خستگی به خواب رود تا هنگامی كه بدنش آمادگی فعالیت جدید را پیدا كند و مجدداً تلاش كند تا مثلاً لقمه نانی به دست آورد و لحظهای از خوردن آن لذت ببرد ، چنین تسلسل زیانبار و ملالآوری را عقل نمیپسندید و به گزینش آن فتوا نمیداد.

 نتیجه منطقی چنین نگرشی به زندگی انسان جز پوچگرایی نخواهد بود.  یكی از غرایز اصیل انسان، حبّ به بقا و جاودانگی است كه دست آفرینش الهی در فطرت او به ودیعت نهاده است . حكم نیروی محرك فزایندهای را دارد كه او را به سوی ابدیت سوق میدهد . همواره بر شتاب حركتش میافزاید، اكنون اگر فرض شود كه سرنوشت چنین متحركی جز این نیست كه در اوج شتاب حركت به صخرهای برخورد كند و متلاشی شود، آیا ایجاد آن نیرو فزاینده با چنین غایت و سرنوشتی متناسب خواهد بود؟

پس وجود چنین میل فطری، هنگامی با حكمت الهی سازگار است كه زندگی دیگری جز این زندگی محكوم به فنا و مرگ در انتظار او باشد.

با توجه به این دو مطلب به این نتیجه میرسیم كه میباید زندگی دیگری برای انسان ورای این زندگی محدود دنیوی وجود داشته باشد تا مخالف حكمت الهی نباشد . میتوان میل فطری به جاودانگی را مقدمه دیگری قرار داد . به ضمیمه حكمت الهی آن را برهان دیگری به حساب آورد.

2-دلیل دیگر در این باب برهان عدالت است. در این جهان انسانها در انتخاب و انجام كارهای خوب و بد آزادند،از یك سو كسانی یافت میشوند كه تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او میكنند . از سوی دیگر تبهكارانی دیده میشوند كه برای رسیدن به هوسهای شیطانی خودشان، بدترین سمت و زشت‌‌ترین گناهان را مرتكب میگردند.

 هدف از آفرینش انسان در  جهان و مجهز ساختن او به گرایشهای متضاد و به نیروی اراده و انتخاب و به انواع شناختهای عقلی و نقلی و فراهم كردن زمینه برای رفتارهای گوناگون و قرار دادن وی بر سر دو راهیهای حقیقت و باطل و خیر و شرّ این است كه در معرض آزمایشهای بیشمار، واقع شود .

مسیر تكامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیاری و پاداش و كیفر آن ها برسد. سراسر زندگی دنیا برای انسان، آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانی خویش است  حتي در آخرین لحظات زندگی هم معاف از آزمایش و تكلیف و انجام وظیفه نیست.

اما میبینیم كه در  جهان، نیكوكاران و تبهكاران به پاداش و كیفری كه درخور اعمالشان باشد نمیرسند . چه بسا تبهكارانی كه از نعمتهای بیش تری برخوردار بوده و هستند.  زندگی دنیا ظرفیت پاداش و كیفر بسیاری از كارها را ندارد، مثلاً كسی كه هزاران شخص بیگناه را به قتل رسانیده است، نمیتوان او را جز یك بار قصاص كرد و سایر جنایاتش بیكیفر میماند، در صورتی كه مقتضای عدل الهی این است كه هر كس كوچك ترین كار خوب یا بدی انجام دهد ، به نتیجه آن برسد.

پس همچنان كه  جهان، سرای آزمایش و تكلیف است ،باید جهان دیگر باشد كه سرای پاداش و كیفر و ظهور نتایج اعمال باشد . هر فردی به آنچه شایسته است، نایل گردد تا عدالت الهی تحقق عینی یابد.(1)

پینوشت:

1. محمد تقی مصباح، آموزش عقاید، ص 264 ـ 266، نشر بین الملل، 1381ش

آیا "ولایت" با "خلافت" و "ولایت فقیه" با "خلافت فقیه" متفاوت است؟
ولایت از ماده (و ل ي) به معناي قرب و نزدیكي است به عبارت دیگر، ولایت نوعی قرب و نزدیكی معنوي نسبت به چیزی است

آیا "ولایت" با "خلافت" و به تبع آن "ولایت فقیه" با "خلافت فقیه" متفاوت است؟ به عبارت دیگر آیا میان "ولایت" و "خلافت" تفاوت و افتراقی می باشد؟ و یا اینكه اینهمانی دارد؟ یا یكی اعم از دیگری است؟ فی الجمله رابطه "ولایت" با "خلافت" و خاصّه، رابطه "ولایت فقیه" با "خلافت فقیه" چیست؟

ولایت از ماده (و ل ي) به معناي قرب و نزدیكي است (1) به عبارت دیگر، ولایت نوعی قرب و نزدیكی معنوي نسبت به چیزی است به گونه ای كه بواسطه اين قرب و نزديكي معنوي، يكي بر ديگري در مال،جان و...ولايت پيدا مي كند مثلاً پدر نسبت به فرزند قرب معنوي و در نتيجه نوعي ولايت دارد يا در برخي مواقع قرابت از نوع محبت و علاقه است. لذا محبوب بر ديگري ولايت پيدا كرده و اراده او را تابع اراده خود مي كند و...(2) لذا در مجموع می توان گفت ولایت گونه ای از قرابت است كه منشأ نوعی تصرف باشد (3)

اما خلافت در لغت به معناي قائم مقامي و جانشیني از ديگري است(4)آن چنانكه خداوند در سوره اعراف مي فرمايد" وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوح"(5)به یاد آورید هنگامی شما را جانشینان قوم نوح قرار داد.

و در اصطلاح شيعه خلیفه كسي است كه خداي متعال او را معيّن فرموده تا «اسلام» را به اهل زمان خويش تبليغ نمايد؛ اعمّ از اينكه اين شخص پيامبر باشد يا وصيّ پيامبر(6)

حال با این بیان می توان گفت كه در لغت، ولایت اعم از خلافت است یعنی هر كجا خلافتی باشد، قطعاً ولایتی است. اما اینگونه نیست هر كجا ولایتی باشد، خلافتی نیز در بین بوده باشد. آنچه ولايت از نوع دوم یعنی ولایت محبوب، شاید به نوعی ولایت باشد. اما عنوان خلافت و جانشینی در كار نیست.

و در در اصطلاح نيز بين ولايت و خلافت رابطه عام و خاص برقرار است يعني ولایت اعم از خلافت است. لذا هر خليفه اي (كه مطابق تعريف اصطلاحي بيان شده، همان امام است) قطعاً ولايت دارد. اما اينگونه نيست كه هر ولي مانند پدر و ...خليفه اصطلاحي يعني پيامبر(ص) يا جانشين وي باشد و در مواردي مانند ولي فقيه،فقيه هم ولايت دارد هم خلافت در نتیجه به اعتقاد ما ولی فقیه با واسطه منصوب از طرف امام بوده، لذا عنوان خلیفه و جانشین بر او قابل صدق است كه این نوع جانشینی منشاء ولایت بر دیگران نیز می شود و ولایت ولي فقیه ولايتي است كه به نوعی ریشه در خلافت فقیه دارد. لذا يك شخص هم مي تواند ولايت داشته باشد و هم خليفه باشد يعني هم مي توان گفت ولايت فقيه هم خلافت فقيه. 

پی نوشت ها :

1. مصطفوي،حسن،التحقيق في كلمات القرآن الكريم، چ بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران 1360 ه ش، ج 13، ص 202

2. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، چ رائد، قم 1390ه ش، ص 146.

3. موسوي همداني، ترجمه المیزان، دفتر انتشارات اسلامي جامعه‏ مدرسين حوزه علميه، قم‏ 1374 ش‏، ج 6، ص 15.

4. ر.ك راغب اصفهانی، المفردات في غريب القرآن، دارالعلم، بیروت، 1412ق، ص 293.

5. اعراف(7)آيه 69 .

6. عسكري،سيد مرتضي، نقش ائمه در احياي دين، ‏چ ‏مركز فرهنگي انتشارات منير، 1386 ش، ج 2، ص 230 ‏

چرا خدا زن ها را پيامبر نكرد؟
مقام پیامبری، همانند مقام امامت یك مسئولیت اجتماعی است . مسئولیت بر عهده كسانی قرار می گیرد كه شرایط لازم آن را داشته باشند

آيا از صد و بيست و چهار هزار پيامبر كه خدا فرستاده در بينشان زن هم بوده است؟ چرا خدا زن ها را پيامبر نكرد؟

در مورد اموري از اين دست به طور قطع نمي توان اظهار نظر كرد . بر اساس ديدگاه قرآن خداوند خود بهتر مي داند كه رسالت خويش را در كجا قرار دهد: « اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يجَْعَلُ رِسَالَتَهُ(1)خداوند آگاهتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد! » . اما در عين حال از مجموع نكات مطرح شده در اين خصوص مي توان به اين جمع بندي رسيد  :

 مقام پیامبری، همانند مقام امامت یك مسئولیت اجتماعی است . مسئولیت بر عهده كسانی قرار می گیرد كه شرایط لازم آن را داشته باشند و لوازم آن را نیز پذيرفته ، اجرا نمایند. از آن جا كه وظیفه پیامبری و امامت مستلزم تماس مستقیم و مكرر با مردم و همه انسان­ها به خصوص طاغيان و ظالمان بوده و اين امر هم نيازمند برخورداري از شرایط  فیزیكی و جسمانی و روحاني بسيار بالايي است، ناخواسته عده كثيري از انسان ها از مجموعه افراد داراي توانايي احراز اين مقام خارج مي گردند .

در اين ميان از آن جا كه تبعات و لوازم ناگزير اين مسئوليت خطير چندان با وضع جسمي و روحي زنان همخواني نداشته و آسيب هاي اجتماعي متعددي براي انان در اين مواجهه ها مترتب است ، این مسئولیت به زنان واگذار نشده است ؛ در واقع جنس زن بر اساس ويژگي هاي جسمي و روحي كه لازمه طبيعي وجود اوست، توانايي پذيرش آسيب هاي گوناگون اين مسير را نداشته و در اين راه به شدت آسيب پذير خواهد بود .

اگر با دیده انصاف نگریسته شود، زن به جهت وظایف خاصي كه در خلقت براي او تعیین شده است و به جهت موقعیت ویژه‏اي كه در برابر مردان دارد ،كم تر مي‏تواند وظایفي چون پیامبري را به انجام برساند؛ یعني اینكه ممكن است لیاقت پیامبري را داشته باشد، همان گونه كه برخي زنان در همین مرتبه بوده‏اند، اما در ایفاي نقش عملي خود  با مشكلاتي روبه رو خواهند بود . مشكلات، راهنمایی و هدایت مردم را با سختی و مشكل مواجه خواهد كرد . در واقع نتيجه نهايي را آن گونه كه بايد ،حاصل نمي كند .

 حقيقت و ماهيت پيامبري دو چيز است ؛

در مرحله اول لياقت و برخورداري از توان و قابليت درك و دريافت وحي و ارتباط با عالم غيب كه اين امر در عهده معدودي از افراد است . تنها انسان هاي برجسته و فوق العاده از اين قابليت برخوردارند .

در مرحله دوم توانمندي و امكان انتقال معارف و مفاهيم ديني به ديگران ؛ تلاش در مسير تبليغ و ترويج اين تفكرات و حاكم نمودن اراده و دستورات الهي در سطح جوامع بشري ؛ مقابله با موانع و خطرات پيش روي تفكر ديني و الهي در جامعه  .

به طور قطع گام اول اين مسير براي همه انسان ها اعم از زن و مرد ميسر بوده  حتي زناني به طور معين در طول تاريخ به عنوان مخاطب كلام الهي و دريافت كننده هدايت هاي وحياني براي ما معرفي شده اند كه قابليت ارتباط با عالم غيب را داشته اند. خداوند در مورد مادر حضرت موسي مي فرمايد :

« وَ أَوْحَيْنا إِلي‏ أُمِّ مُوسي‏ أَنْ أَرْضِعيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافي‏ وَ لا تَحْزَني‏ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلين‏ ؛ (2) ما به مادر موسي الهام كرديم كه: «او را شير ده . هنگامي كه بر او ترسيدي، وي را در دريا (ي نيل) بيفكن . نترس و غمگين مباش، كه ما او را به تو باز مي‏گردانيم. او را از رسولان قرار مي‏دهيم!» .

در مورد حضرت مريم موارد متعددي از  ارتباط با عالم غيب در قرآن گزارش شده است مانند :

« وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلي‏ نِساءِ الْعالَمينَ * يا مَرْيَمُ اقْنُتي‏ لِرَبِّكِ وَ اسْجُدي وَ ارْكَعي‏ مَعَ الرَّاكِعينَ  ؛ (3)

 (به ياد آوريد) هنگامي را كه فرشتگان گفتند: «اي مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان، برتري داده است * اي مريم! (به شكرانه اين نعمت) براي پروردگار خود، خضوع كن و سجده به جا آور!  با ركوع‏كنندگان، ركوع كن!» .

در مورد حضرت زهرا سلام الله عليها هم روايات متعددی در مورد محدثه بودن ايشان و كسب برخي معارف و حقايق از عالم غيب  به واسطه جبرئيل نقل شده كه از عقايد شيعه در مورد اين بانوي بزرگوار محسوب مي گردد (4) .

اما در مورد بخش دوم حيثيت (نبوت و پيامبري) حقيقت آن است كه اين امر نه در توان همين زنان برجسته بود و نه با هدف هاي اخلاقي اديان سازگاري داشت . به شكل طبيعي هم به نتيجه و سرانجام موفقي نمي رسيد ؛ در واقع رسالت اصلي زن و مسئوليت خطير سامان دهي به نظام خانواده و توالد و تناسل و تربيت نسل هاي آينده مسئوليت خطيري است كه با احراز اين گونه مسئوليت هاي خطير الهي منافات دارد و با هم قابل جمع نيست .

ممكن است گفته شود كه مي توان به خاطر انجام وظيفه مهم تري مانند رسالت از برخي مسئوليت هاي ديگر مانند مادري و همسري چشم پوشيد و... ؛ اما حقيقت آن است كه حتي اگر اين موارد را ناديده بگيريم ساختار طبيعي جسمي و روحي زن با برخي تبعات و لوازم رسالت همخواني ندارد ، زيرا مسئوليت رسالت تنها در گفتار و موعظه و رفتارهاي عاطفي خلاصه نمي شود ، بلكه در موارد بسيار مقابله و نبرد مستقيم با ظالمان و طاغيان و برخورد خشن و تند بر عليه متكبران و جائران نيز از ضرورت هاي موفيت در اين مسير است .

روشن است كه در بسياري از اين امور توانايي طبيعي مردان به مراتب بيش از زنان است . زنان نمي توانند در اين حوزه موفقيت چنداني داشته باشند ؛ همه اين موارد به اضافه محدودیت های طبيعي جسمي زنان مانند نقاهت و افت توانايي ها در دوران قاعدگي و يا محدوديت هاي طبيعي در برخورد با مردان نامحرم و اموري از اين قبيل عدم تناسب احراز اين مسئوليت از جانب زنان را موجه و منطقي مي نمايد .

با توجه به همه آنچه گفته شد روشن است كه مقايسه توان احراز اين مسئوليت با توان مديريتي برخي از بانوان امري صحيح نيست، زيرا اين توان مديريتي در مقام پذيرش اصل جايگاه و توانمندي ايشان و در مسئوليت هاي خاصي رقم خورده و آن هم محدود در امور خاص و معيني است ،نه اين كه فردي از ابتدا بخواهد اموري نظير ارتباط خود با عالم غيب يا نادرستي تفكر رايج در جامعه و عقايد سنتي مردم را به جامعه بقبولاند و براي اثبات اين امر و جلب موافقان و مريدان به مبارزه بپردازد .

بنا بر این اگر مقصودتان از  سؤال رسیدن به درجات و كمالات انبیا(ع) است، در طول تاریخ زناني به این مقام رسیده و حتي مشمول خطاب وحي واقع شده‏اند ؛ اما اگر مقصود رسالت عملي و اجتماعي است؛ این مسئله چون همراه با بسیاري از معضلات و مشكلات مي‏باشد، عملاً براي زنان  آن گونه كه لازم بود، تحقق نمی­پذیرفت، به همین خاطر بر زنان چنين تكلیفي نشده است.

 پیامبری یك حق نیست كه از آنان سلب شده باشد ، بلكه یك مسئولیت اجتماعی است، اما زنان از مقام پیامبری كه مقام انسان كامل است، محروم نیستند .

 

پي نوشت ها :

1. انعام(6) آيه 124.

2. قصص (28) آيه 7.

3. آل عمران (3) آيات 42-43.

4. ثقة الاسلام كليني، الكافي ، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش . ج 1 ص 240

خدا وآفرينش خدا چگونه بوده؟
زمان، خود از محصولات ماده و حركت است، نه چيزي سابق بر ماده.

خدا وآفرينش خدا چگونه بوده؟ يعني زمان نبود، درحالي كه ما مي گوييم خدا آفريد، كي آفريد؟ آيا آفرينش نخستين خدا را مي شود بدون زمان تصور كرد؟

زمان محصول حركت ماده است و به تعبير فيزيكي بعد چهارم ماده مي‏باشد؛ يعني آن كه زمان، خود از محصولات ماده و حركت است، نه چيزي سابق بر ماده. بشر به دليل زندگي در زمان براي هر چيزي زمان مي‏طلبد و تصور اين كه چيزي باشد كه در زمان نباشد، براي او دشوار است. گفته‏اند: مورچه خدا را داراي دو شاخك مي‏داند؛ چرا كه خود به وسيله شاخك‏ها مي‏شناسد، مي‏بويد، و.... حال انسان نيز به دليل ماهيت زماني خود، هر چيزي را داراي زمان مي‏داند. حال آن كه حقيقت فراتر از اين است. در حقيقت زمان نيز از مخلوقات الهي است و معنا ندارد كه «خداوندِ خالق زمان» در محدوده مخلوق خويش، اسير باشد. اما اين كه خدا در فراتر از زمان از كجا آمده است، گفتني است كه اگر قدري در علت نخستين جهان انديشه كنيد، اين حقيقت بر شما آشكار خواهد شد كه علت نخستين، علتي است كه خود نيازمند علت ديگر نباشد و گرنه با تسلسل بي‏نهايت علت‏ها روبه‏رو مي‏شويم؛ يعني آن كه پاسخي كه مورد قبول خرد باشد، پيدا نمي‏كنيم. ازاين‏رو بايستي موجودي باشد كه او نيازمند نباشد و آن موجود، خدا است كه هستي محض است و نيازي به علت ندارد (وگرنه خدا نبود بلكه او نيز موجودي همانند مخلوقات ديگر بود). معناي واجب الوجود نيز همين است؛ يعني: «موجودي كه وجودش واجب است و آن را وامدار موجودي ديگر نيست». در اين مقوله حتي مادي‏گراها نيز قائل به ازليت ماده و بي‏نيازي او از علت‏اند وگرنه در تسلسلي هولناك گرفتار خواهند شد.

اما در مورد آفرينش خداوند بايد گفت: ذات خداي متعال، با افعال و صفات فعلي او يكسان نيست. و در مباحث خداشناسي، هميشه بحث صفات ذاتي از صفات فعلي را جدا مي سازند. اگر چه افعال الهي مي تواند، نشانه هايي براي شناخت ذات باشد، اما معناي آيه و نشانه بودن، عينيت و يك چيز بودن فعل و ذات نيست. ذات خداي متعال، غير از افعال اوست. و صفات فعل را نمي توان به خود خدا نسبت داد. مثل مادي بودن عالم ما، كه دليل مادي بودن خدا نيست. و در بين مخلوقات كه از افعال خدا هستند، نيز همه زمان دار نيستند؛ بلكه تنها قسمتي از آن ها، موجود زمان دار هستند. مثل آسمان و زمين كه تدريج و تغيير جزئي از ذات آن هاست.

براي توضيح بيشتر در اين زمينه ر.ك:

1- علل گرايش به مادي‏گري‏شهيد, مطهري

2- به سوي آفريدگارلطف اللَّه صافي

3- مقالات فلسفي، ج 2، شهيد مطهري

4- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، علامه طباطبايي.

5- حركت و زمان در فلسفه اسلامي، ج 1، شهيد مطهري‏

سخنان و كتب دکتر علی شریعتی تا چه حدي اعتبار دارد؟
دكتر علي شريعتي از چهره‏هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود.

دكتر علي شريعتي معتقد است شيعه در دوره شاه عباس دچار انحراف شده مثلا در عصمت پيامبران و ... سخنان و كتب وي تا چه حدي اعتبار دارد؟لطفا توضيح بدهيد.ممنون

ما در مقام نقد و بررسي افراد و اشخاص نيستيم و بررسي و نقد مبسوط نسبت به آثار مولفان هم در حيطه مسئوليت هاي اين مركز نيست، اگر در مورد برخي از مطالب مشخص در كتب و آثار نويسندگان سوالي داريد دقيقا مطرح نماييد تا مورد نقد و تامل قرار گيرد. اما در مورد پرسش شما پاسخي كلي ارائه مي گردد:

دكتر علي شريعتي از چهره‏هاي شناخته شده فرهنگي و مبارزه و زجر كشيده از حكومت ستم شاهي بود. در دهه پنجاه و قبل از شكوفايي و پيروزي انقلاب اسلامي ايران در جهت بيداري، آگاهي بخشيدن به قشر جوان و تحصيل كرده و شوراندن آنان بر ضد حكومت ستم پيشه پهلوي نقش ارزنده‏اي را ايفا نمود.

دكتر علي شريعتي هم از يك سري امتيازها و فعاليت‏هاي مثبت، سازنده و ارزشمند بهره‏مند بود، هم يك سري ضعف‏ها و كاستي هايي داشت، از جمله:

1- ايشان فردي بود كه نسبت به اسلام سوز و دغدغه داشت، و آن چه را مي‏گفت، باور داشت. در عين حال از انديشه‏هاي مكاتب عصر خود به ويژه اگزيستانسياليسم و تفكرات ماركسيستي متأثر بود و تا حدودي با ادبيات آن‏ها سخن مي‏گفت كه اين تأثير پذيري به نحوي منشأ انديشه التقاطي گرديد. هر چند مرحوم دكتر علي شريعتي در مواردي به نقد ماركسيسم پرداخت، اما نفوذ تفكرات ماركسيستي در وي چنان بود كه ماركسيسم را با همان ادبيات ماركسيستي و تحت تأثير همان نگرش‏ها به نقد و چالش مي‏كشيد. وي به همان وضعي گرفتار مي‏شد كه از آن مي‏گريخت. تصويري كه شريعتي از اسلام ارائه نموده، در موارد متعددي آلوده به اين گونه افكار است، مثلاً تحليلي كه از قيام امام حسين(ع) ارائه نموده است، با آموزه هاي ديني همسويي ندارد، از اين رو است كه شهيد مطهري از آن به روضه ماركسيستي ياد مي‏كند. :" اين كتاب- حسين وارث آدم - نوعي توجيه تاريخ است براساس مادي ماركسيستي، نوعي روضه ماركسيستي است براي امام حسين كه تازگي دارد.(1)

2- ايشان سخنوري توانا بود و قدرت بيان خوبي داشت. مطالب را با شور و نشاط بيان مي‏كرد، اين پديده سبب شد كه نسل پرشور و انقلابي با اشتياق تمام به سوي او گراييده و آرمان خويش را در او مي‏جوييدند. امّا ضعفي كه از اين ناحيه گرفتار شد، اين بود كه مسائل اسلامي را با ظاهري زيبا ولي با انديشه‏هاي بدلي و گاهي غير ديني بيان مي‏داشت؛ ريشه اين وضع و حال، فقدان آگاهي ژرف و عميق از اسلام ناب بود.

3- دركي كه دكتر علي شريعتي از اسلام داشت، اسلامي بود كه در صحنه زندگي و جامعه حضور داشت، از دين در حاشيه و بي مسئوليت، سخت گريزان و متنفر بود. اين يكي از نقاط خوب و مثبت ايشان است، ليكن او در اين راه گرفتار يك بُعدي گرايي شده، بيشترين همتش در نگاه به اسلام از بُعد انقلابي و مبارزه بود، اما نسبت به مسائل معنوي و برخي علما ء بي مهري نشان مي‏داد، تا جايي كه عالمان بزرگي را كه به هدايت جامعه و نشر تعاليم اخروي و ديني پرداخته بودند، گرفتار طعن و تمسخر ساخت.

4- اگر چه تخصصش در جامعه‏شناسي بود، ولي به مقتضاي شغل معلمي از معلومات عمومي خوبي بهره‏مند بود، و در بسياري از زمينه‏ها اظهار نظر مي‏كرد. از همين جهت دچار ضعف شد، چون بسياري از ابعاد اسلام تخصص‏هاي ويژه‏اي مي‏طلبد تا آدمي بتواند نظر درستي بدهد. طبيعي است كه انسان با توان محدودش نمي‏تواند در زمينه هايي كه تخصص ندارد نظر درستي بدهد. متأسفانه مرحوم دكتر اظهار نظرهايي در زمينه‏هاي مختلف اسلامي داشت كه از استواري لازم بي بهره بود.

 آثار دكتر شريعتي مانند آثار ديگر محققان و نويسندگان امتيازات و اشكالاتي دارند. نمي توان حكم كلي براي آن ها صادر كرد.

در مجموع درباره كتابهاي ايشان سه ديدگاه وجود دارد.

1. برخي كتابهاي ايشان را مفيد دانسته و از آن ها به عنوان آثار موفق ياد مي نمايند.

2. در مقابل عدهاي، كتابهاي ايشان را نه تنها مفيد نمي دانند، بلكه مضر هم مي دانند.

3. ديدگاه سوم آن است كه آثار وي مانند آثار ديگران هم خوبي و هم اشكالاتي دارند. به نظر مي رسد ديدگاه سوم واقع بينانه تر است.

بر اين اساس ميتوان كتابهاي ايشان را خواند، مشروط بر اين كه همه آن ها درست و مطابق با نظريات اسلام تلقي نكنيم و توانائي شناخت مطالب صحيح و غير صحيح آنها را نيز داشته باشيم.

 مطلب ايشان در باره عصمت نادرست است. درباره عصمت پيامبران، به كتاب هاي: عصمت، ضرورت و آثار آن  ، دكتر سيد موسي هاشمي تنكابني و عصمت، آيت الله سبحاني، مراجعه نماييد.

پي نوشت‏:

1. شهيدمطهري، مجموعه ‏آثار، انتشارات صدرا، ج‏17، ص 671

صفحه‌ها