شهادت امام علي (ع) و امام حسين (ع) و تناقض با تهلكه در قرآن را بيان كنيد
دانش و آگاهي پيامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:
1ـ علم هايي كه از راه هاي عادي فراهم مي آيد، كه در اين دانش ها با مردم ديگر تفاوت زيادي ندارند.
2ـ علومي كه از راه هاي ماوراي طبيعي (علم لدني = وحي و الهام) حاصل مي گردد.
در كتاب كافي بابي (فصلي) وجود دارد با عنوان: ان الائمة اذا شاؤوا ان يعلموا علموا، يعني امامان هر گاه مي خواستند كه چيزي را بدانند، از آن آگاه مي شدند. در اين باب روايات بسياري جمع آوري شده است. (1)
اما گرچه در بسياري از موارد امامان(ع) از علم خدادادي برخوردار بودند و از گذشته و آينده خبر مي دادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولي مؤظف نبودند طبق علم شان عمل كنند، بلكه در همه موارد (مگر مصلحت ايجاب كند) مطابق آن چه علوم عادي اقتضا ميكرد، عمل مينمودند. همان گونه كه خداوند مي توانست در تمام برخوردهاي بين كفر و توحيد، پيامبران و امامان و اولياي الهي و رهروان راه حق را پيروز گرداند و كفر و كافران را مغلوب نمايد. اما اين كار را جز در موارد استثنايي انجام نداد، چرا كه سنت الهي بر اين است كه جريان امور دنيوي به طور عادي و طبيعي پيش رود. در غير اين صورت دنيا بستر آزمايش براي بشر نخواهد شد.
امام حسين (ع) بر اساس علم عادي خود و در پي نامه هاي گوناگون شيعيان كوفه و اضطرار خروج از مدينه و بر حسب مساعد ديدن اوضاع عراق به سمت كوفه حركت مي نمايند، هر چند به علم امامت مي دانند كه اين سفر به داستان كربلا منجر خواهد شد.
همان طور كه براي علي (ع) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست. به همين جهت به سمت مسجد حركت ميكند. علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد، براي ايشان تكليفي ايجاد نميكند. او مأمور است كه بر اساس علم عادي عمل نمايد.
البته اگر از راه طبيعي كسي به ايشان خبر مي داد كه امشب بنا است شما را در مسجد ترور نمايند، حضرت از رفتن خودداري مي نمود، يا احتياط بيش تري به خرج مي داد، چنان كه وقتي چنين خبري به امام حسن (ع) داده شد، حضرت زير لباس خود زره پوشيدند.
دليل اين نوع سلوك و رفتار مي تواند امور و دلايل مختلفي باشد، از جمله :
1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد. افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد .
2- عمل بر اساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است، زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (ع) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نميكردند.
در نتيجه: گرچه امير مؤمنان علي(ع) شهادت خود را مي دانست و قاتل خويش را مي شناخت، ليكن اين علم افاضي (خدادادي) بود و بر حضرت لازم نبود طبق آن عمل نمايد و به مسجد نرود، بلكه وظيفه آن بود كه طبق علم عادي رفتار نمايند. ابن ملجم هم تصميمش مبني بر شهادت علي(ع) را مخفي نگه داشته بود. از اين امر كسي غير از همدستانش با خبر نبود.
در نتيجه موقعي كه علي(ع) به مسجد تشريف بردند، در ظاهر مطلبي كه دلالت كند فردي در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت. از اين رو حضرت مثل ساير روزها براي اقامه نماز جماعت به مسجد تشريف برد، و بر اساس علم عادي خود رفتار نمود، و به علم غير عادي خود ترتيب اثر نداد، چون مكلف و مأمور نبود به علم غيبي خود عمل كند. حركت حضرت هم خودكشي نبود.
چنان كه در قضاوت، و حكومت و تدبير امور و انجام ساير تكاليف، طبق راه ها و علم هاي معمولي عمل مي فرمود، نه طبق علم غيب. اگر در ظاهر آب نبود، ولي از راه علم غيب از وجود آب اطلاع داشت، تكليفش مثل ديگران تيمم بود. (2)
امام حسين طبق تكليف الهي عمل كرد. از بيعت سر باز زد و دعوت كوفيان را اجابت نمود. همان گونه كه روش طبيعي و مرسوم اقتضا مي كرد قبل از حركت سفيراني را به كوفه فرستاد . سپس دست به جهاد با دشمن زد و شهيد شد.
با توجه به معناي اخير انداختن در هلاكت و خودكشي هم مورد ندارد، چون در امور عادي خود، علم و آگاهي غيبي به ماجرا نداشتند يا در اين امور، اراده علم غيب نمي كردند تا از آن آگاه شوند و يا اگر علمي هم داشتند، مأمور بودند كه به علم عادي رفتار كنند .در حالي كه خودكشي و هلاكت ،به از بين بردن جان خود با اسباب عادي و از طريق علم عادي و طبيعي است .
اما در عين حال بايد دانست كه اصولا معناي آيه مورد نظر (3) آن نيست كه تحت هيچ شرايطي خود را به خطر نيندازيد، زيرا همان گونه كه قرآن از به هلاكت انداختن خود نهي كرده، دستور به جهاد و امر به معروف و مبارزه با ظلم هم داده؛ حتي همين آيه مورد نظر در خصوص دستور به انفاق و كمك كردن در راه خدا است . خداوند كساني را كه از انفاق در راه او كوتاهي مي كنند، تذكر مي دهد كه با اين كار خود را به هلاكت حقيقي نيندازيد ؛ پس منظور تنها گرفتار كردن خود به خطرات جاني نيست.
به علاوه در داستان امام حسين (ع) امر به معروف و نجات اسلام نقشي اساسي داشت ؛ قرآن ميفرمايد:« مسلمانان !بهترين امتي هستيد (يا بوديد) كه خدا براي مردم جهان نمايان فرمود، زيرا امر به معروف و نهي از منكر ميكنيد و ايمان به خدا داريد».(4)
البته وجوب امر به معروف و نهي از منكر نيز شرايطي دارد. امر به معروف و نهي از منكر با وجود چهار شرط بر انسان واجب ميشود:
أ ) علم و آگاهي به معروف و منكر.
ب) احتمال اثر كردن امر يا نهي.
ج) اصرار داشتن مرتكب معصيت بر تكرار و استمرار گناه.
د) ضرر و مفسدهاي متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهي و يا يكي از مؤمنان نشود.(5)
فقها در توضيح شرط چهار (عدم ضرر و مفسده) ميفرمايند:
واجبات و منهيات الهي از نظر درجة اهميت يكسان نيستند. بعضي از معروفها و منكرها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازهاي با اهميت است كه براي حفظ آن واجب، يا نهي از آن منكر، بايد بذل جان كرد، ولي در برخي موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهي از منكر مقدّم است.
اين كه در كدام مورد امر به معروف و نهي از منكر بايد تا حد بذل جان پيش رفت و در كدام مورد بايد حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگي به موضوع امر به معروف و نهي از منكر دارد. اگر موضوع از احكام جزئي و در سطح محدود، باشد،حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است. اما اگر موضوع در درجة بالاي اهميت است، بايد امر به معروف و نهي از منكر كرد، گرچه انسان در اين راه كشته شود.
امام خميني(ره) ميفرمايد: «اگر معروف و منكر از موضوعاتي باشد كه از نظر اسلام بسيار مهم است و امر به معروف و نهي از منكر در چنين موضوعي، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است».(6)
امام حسين(ع) نيز در چنين موقعيتي بودند . «معروف» اصل اسلام و سنت پيامبر بود كه در حال از بين رفتن يا تحريف بود.حضرت اباعبدالله الحسين(ع) ديدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصي كه بر جامعه اسلامي حاكم بود، امر به معروف و نهي از منكر نكند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده ميشود؛ نيز زحماتي كه جدّ بزرگوارش براي اسلام كشيده و جان فشاني شهيداني كه خون شان را در راه اسلام نثار كردند، در معرض بي اثر شدن است. از اين رو بر خود لازم دانست كه قيام كند،گرچه جان خود و بستگانش را در اين راه فدا كند. حضرت فرمودند :
«ألا ترون أنّ الحق لا يُعمَل به و أنّ الباطل لا يتناهي عنه،ليرغب المؤمن في لقاء اله محقا؛
آيا نميبيند به حق عمل نميشود؟ آيا نميبيند قوانين الهي پايمال ميشود؟ آيا نميبيند اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نميكند؟ در چنين اوضاعي، مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاي پروردگار را در نظر بگيرد».(7)
در نتيجه هم عمل حضرت مصداق عملي امر به معروف و نهي از منكر بود ؛ هم در نتيجه بخشي آن نياز به آن همه جان فشاني و سختي وجود داشت ، به علاوه اين عمل عين تكليف حضرت محسوب مي شد . در نتيجه تلاش در اين مسير به هلاكت انداختن خود به حساب نمي آيد ، همان گونه كه جهاد به عنوان يك تكليف ديني منافاتي با آيه مورد نظر ندارد .در عين حال با واجب شدن امر به معروف، آن هم در سطح هجرت، رفتن به جاي ديگر، چيزي جز فرار از وظيفه نبود.
پي نوشت ها:
1. ثقة الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 ه ش ، ج1، باب ان الائمة اذا شاؤوا ان يعلموا علموا.
2. علامه مجلسي، بحارالأنوار،نشر اسلاميه، تهران، بي تا، ج 42، ص 258 و 259.
3. بقره (2) آيه 195.
4. آل عمران(3) آيه 109.
5. شهيد مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374ش .ج17، ص 267.
6. امام خميني، تحريرالوسيله، مؤسسه دار العلم، قم، چاپ اول، ج1، ص 472.
7. بحار الأنوار، ج42، ص 192.