دانش تاريخ

برخی به سبب حبس یا بیماری یا ناتوانی، عذر داشتند؛ برخی خواستند بروند و نتوانستند؛ برخی نیز به سبب ضعف بصیرت یا تحلیل غلطی که از شرایط داشتند، کوتاهی کردند.
عدم حضور برخی از نزدیکان امام حسین علیه السلام در قیام کربلا

پرسش:
چرا برخی از بستگان نزدیک امام حسین  علیه السلام و حتی برادران ایشان در کربلا حضور نداشتند؟

پاسخ:

مقدمه:
این سؤال از دیرباز مطرح بوده که چرا برخی از افرادی که از آنان توقع می‏رود امام حسین علیه السّلام را یاری کرده باشند، در کربلا حضور نداشتند؟ محققان با استفاده از شواهد و قرائن تاریخی، به بررسی و تحلیل پرداخته‏اند و برای برخی از آنان عذر و بهانه‏هایی آورده‏اند و درباره برخی سکوت کرده‏اند.
حقیقت این است که اطلاعات ما درباره همه آنان به یک اندازه نیست؛ ولی همین قدر می‏دانیم که نمی‌‌‏توان درباره همه به یک گونه سخن گفت. برخی از آنان به راستی معذور بوده و برخی دیگر کوتاهی کردند. درمجموع، چندین نکته دراین باره مطرح شده است:

1 _ زندانی شدن
 برخی مانند مختار ثقفی، در زندان بودند. با توجه به جوّ امنیتی شدیدی که با ورود ابن زیاد بر کوفه حاکم شده بود، این احتمال وجود دارد که ابن زیاد برخی دیگر از هواداران اهل بیت را نیز زندانی کرده باشد تا نتوانند به کاروان حسنی ملحق شوند. مؤیّد این احتمال، این است که یزید بعد از دریافت خبر کشته شدن مسلم و هانی، در نامه‏ای به عبیدالله دستور داد ایستگاه‏های بازرسی و دیده‏بانی بر پا کند و افراد مظنون را دستگیر کرده، به زندان بیندازد. (1) آیا این دستور فقط درباره مختار و چندنفری که نامشان در تاریخ ذکرشده، اجرا شد؟ بعید است؛ بلکه به نظر می‏رسد افراد دیگری نیز به زندان افتاده‏اند، هرچند نامشان در تاریخ ثبت نشده است.

2 ـ مرعوب شدن
ابن زیاد بعد از به شهادت رساندن مسلم، افرادی مانند عبد الاعلی بن یزید کلبی و عُماره بن صَلخَب را به جرم یاری مسلم گردن زد و عِریف‏‏ها (متصدّیان توزیع مقرّری هر قبیله) را مسئول هرگونه اغتشاش دانست و آنان را تهدید کرد که اگر خبری را از او مخفی نگاه دارند، مجازاتشان اعدام است. به مردم نیز هشدار داد که هر کس مظنون به پشتیبانی و حمایت از حسین  علیه السلام باشد ، بدون محاکمه به دار آویخته می‏شود و خانه و اموالش نیز سوزانده و مصادره می‏شود. (2) بدین سان، بسیاری از شیعیان کوفه براثر تبلیغات و تهدیدات ابن زیاد، به راستی مرعوب شدند. ترس و رعب، یکی از مهم‏ترین عوامل شکست است. همان گونه که خداوند در جنگ بدر و غزوه بنی قریظه و بنی نضیر (3) با «رعب» سپاه اسلام را یاری کرد، در مقابل نیز اگر رعب بر دل مؤمنان چیره شود، آنان را از انجام وظیفه بازمی دارد و باعث شکست آنان می‏شود. برخی سران شیعه در کوفه نیز چون مرعوب و بی‏اراده شده بودند، دست از یاری امام کشیدند؛ به ویژه بعد از شهادت مسلم، نبود رهبری متفکّر و شجاع در کوفه، شیعه را با بحران مواجه کرد و از این رو، شیعیان در این مقطع، سیاست سکوت و انتظار را در پیش گرفتند و تن به تقدیر سپردند. مهم‏ترین دلیل و شاهد این مطلب، سخنان توّابین در جریان قیامشان است. (4)

3 ـ بی ‏بصیرتی
قلّت معرفت و نداشتن بصیرت، یکی دیگر از عوامل بود که باعث شد برخی نتوانند شرایط را درک کنند و به ضرورت یاری و همراهی امام پی ببرند. برخی از این گونه افراد، با آن‏که هوادار و خیرخواه امام بودند، نه تنها وی را همراهی نکردند، بلکه ایشان را نصیحت می‏کردند که دست به قیام نزند!
«حقیقت این است که حتّی در میان خواص شیعه و بزرگان بنی هاشم، شخصیت‏هایی بودند که نمی‌‌‏توانستند حرکت امام را در آن موقعیت زمانی، به درستی درک و تحلیل کنند. آنان قیام الهیِ امام را با محاسبات معمول خود، ارزیابی می‏کردند و آن را محکوم به شکست می‏پنداشتند. البته امام هیچ یک از شیعیان و نزدیکان خود را مجبور به شرکت در این قیام نکرد و تنها کسانی امام را همراهی کردند که بصیرت کافی و ایمان و اخلاص حقیقی و روح ولایت‏پذیری داشتند». (5)
این عامل درباره آن دسته از برادران امام حسین که در کربلا حضور نداشتند نیز قابل ذکر است و عدم یاری آنان را می‏توان به حساب بی‏بصیرتی آنان گذاشت.
4 ـ بیماری و ناتوانی جسمی
این، عذری است که درباره برخی گفته شده است. برای نمونه، گفته شده که عبدالله بن جعفر بیش از هفتادسال سن داشت و توانایی جسمی برای یاری امام نداشت. (6) برخی نیز گفته‏اند که در آن زمان نابینا شده بود؛ (7) ادّعایی که صحّت آن به شدّت مورد تردید است. عذر بیماری، درباره محمد بن حنفیه نیز مطرح شده (8) و برخی بیماری او را آسیب از ناحیه دست (9) و یا بیماری چشم (10) ذکر کرده‏اند.
عذر عبدالله بن عبّاس نیز نابینایی بوده و به این مطلب در منابع بسیاری تصریح شده است. (11) گویا به همین دلیل، با این‏که در مکه آمادگی خود را برای فرمان‏برداری از امام اعلام کرد، امام او را به مدینه فرستاد و از او خواست حوادث آن جا را به اطلاع امام برساند. (12)
5 ـ وجود مانع برای حضور در کربلا
عبیدالله بن زیاد با ورود به کوفه، تدابیر امنیتی شدیدی اندیشید تا نگذارد کسی به کاروان حسینی بپیوندد. ازجمله، دستور داد همه راه‏های بین واقصه به طرف جاده شام تا جاده بصره را زیر نظر بگیرند و اجازه ندهند کسی وارد یا خارج شود. (13) همین تدابیر بود که مانع پیوستن گروه هفتادنفری بنی اسد به امام شد. (14)

6 ـ تواکل و خوش‏گمانی به پایان ماجرا
تواکل یعنی کاری را انجام ندادن به این امید که دیگری انجام خواهد  داد. به نظر می‏رسد که این عامل نیز یکی از عوامل کوتاهی علاقه‏مندان اهل بیت در یاری امام حسین بوده است. بعد از قیام مسلم در کوفه، ابن زیاد به دسیسه پرداخت و با دروغ و تهدید، خانواده‏‏ها را وا داشت که جوانان خود را از گرد مسلم پراکنده کنند. زنی می‏آمد و دست پسر یا برادرش را می‏گرفت و به او می‏گفت: «مردم به جای تو هستند و نیازی به کمک تو نیست». (15) علامه مجلسی نقل می‏کند که علامه حلّی درباره برخی، این احتمال را مطرح کرده که نمی‌‌‏دانستند سرنوشت امام چه شده و کار به کشتار کشیده و گمان می‏کردند که با توجه به نامه‏هایی که به امام رسیده، حتما ً دیگران او را یاری می‏رسانند. (16) کسانی که به این سبب در یاری امام کوتاهی کردند، همان کسانی هستند که با شنیدن خبر فاجعه کربلا، شوکه شدند و بسیاری از آنان بعدها در قیام توّابین و قیام مختار حضور یافتند تا شاید اندکی از خطای خود را جبران کنند؛ و چه جبران کردنی؟!
7 ـ نداشتن روحیه خطرپذیری و تفکّر انقلابی
این، فرضیه‏ای است که برای عدم حضور محمّد بن حنفیه در کنار امام حسین  علیه السلام مطرح شده است. او حرکت امام را مشروع می‏دانست؛ ولی خودش روحیه خطرپذیری و تفکّر انقلابی نداشت و چون امام او را مکلّف به همراهی با خود نکرد، در مدینه ماند تا اطلاعات مدینه را به امام گزارش کند. (17) این فرضیه درباره برخی دیگر از یاران و بستگان امام مانند عبدالله بن جعفر نیز قابل طرح است؛ کسانی که به لحاظ اعتقادی آن حضرت را «امام» می‏دانستند، ولی روحیه لازم برای جان‏فشانی در کنار وی را نداشتند و چون امام هیچ کس را وادار به همراهی با خود نکرد، آنان هم احساس مسئولیت نکردند.
نکته‏ای فراگیر:
امام حسین علیه السّلام در مسیر کربلا و یا هنگامی که به کربلا رسید، نامه‏ای به برادرش محمد بن حنفیه نوشت که در آن آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم. من الحسین بن علی إلی بنی هاشم. امّا بعد، فإنّه مَن لَحِقَ بی منکم استَشهَدَ معی و تخلّف لم یبلغ الفتح. والسلام. (18)
به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی به بنی هاشم. هر کس از شما به من بپیوندد به شهادت خواهد  رسید و هر که از همراهی من بازبماند، به «فتح» دست نمی‌‌‏یابد. والسلام.
این نامه به دست ابن حنفیه رسیده، ولی مخاطب آن، همه بنی هاشم اند. هرچند از عمومیتی که در تعبیر امام ن هفته ، می‏توان برداشت کرد که شامل حال همه شیعیان و ارادتمندان امام می‏شود؛ اما نکته اصلی در تعبیر «فتح» است که دست نیافتن به آن، یعنی چه؟ آیا فتح یعنی آرزوهای دنیوی؟ یا منظور رستگاری دنیا و آخرت است؟ یا منظور فوز شهادت است؟ محققان دراین باره سخن گفته ‏اند؛ (19) ولی یک چیز قدر مشترک این برداشت‏‏ها است و آن این‏که غایبان، توفیق جهاد در رکاب ولی خدا را از دست دادند و به فیض شهادت نیز نرسیدند؛ چه آنان که عذر داشتند و چه آنان که عذر نداشتند؛ و این همان مضمونی است که اهل دل خطاب به یاران شهید اباعبدالله بر زبان می‏آورند که: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً». (20) کاش همراه شما بودیم تا به رستگاری بزرگ دست می‏یافتیم!
نتیجه:
خلاصه این‏که دلایل مختلفی برای عدم یاری امام حسین علیه السّلام از سوی یاران و بستگان ایشان ذکرشده نمی‌‌‏توان برای همه یک عذر و دلیل آورد؛ برخی به سبب حبس یا بیماری یا ناتوانی، عذر داشتند؛ برخی خواستند بروند و نتوانستند؛ برخی نیز به سبب ضعف بصیرت یا تحلیل غلطی که از شرایط داشتند، کوتاهی کردند و به هرحال، هیچ کدام از اینان به فیض همراهی با قافله حسینی نرسیدند.
کلیدواژه:
یاران امام حسین، فرزندان امام علی، شیعه در زمان امام حسین، یاری نکردن امام حسین.
پی نوشت ها:
1. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ‏الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیه، 1387 ق/ 1967 م، ج 5، ص 381.
2. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا (علیه السّلام)، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ سوم، 1392 ش، ج 2، ص 522. نیز ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 359 و 379 و 397.
3. ر.ک: آیه 12 سوره انفال و آیه 26 سوره احزاب و آیه دوم سوره حشر و تفاسیر ذیل هر یک.
4. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج 2، ص 543 ـ 544.
5. همان، ج 2، ص 526.
6. همان، ج 2، ص 522 (به نقل از: جمعی از محققین گروه تاریخ، تحقیقی در نهضت عاشورا، ص 34).
7. همان جا (به نقل از: پاورقی محمدحسن آل طالقانی در: عمده الطالب، ص 37).
8. مجلسی، بحارالانوار، بیروت _ لبنان، مؤسسه الفداء، ج 42، ص 110 (به نقل از مرحوم علامه حلّی).
9. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج 2، ص 522 (به نقل از: حکایه المختار فی اخذ الثار، چاپ شده در پایان کتاب اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 33).
10. همان، ص 527 (به نقل از: مقتل مقرّم، ص 135).
11. برای نمونه: ابن اثیر، عزالدین أبو الحسن علی بن محمد الجزری (م 630)، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دار الفکر، 1409 ق/ 1989 م، ج 3، ص 190.
12. ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، 1411 ق/ 1991 م، ج 5، ص 26.
13. طبری، همان، ج 5، ص 392.
14. ابن اعثم کوفی، همان، ج 5، ص 90.
15. طبری، همان، ج 5، ص 371.
16. مجلسی، همان، ج 42، ص 110.
17. گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج 2، ص 533.
18. صفّار قمی، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتاب خانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ھ.ق، ص 481، ح 5.
19. نامه مذکور با اندکی تفاوت، در منابع مختلفی نقل شده است. برای نقل‌های مختلف این نامه و تفاسیر متفاوت آن، ر.ک: گروهی از تاریخ پژوهان زیر نظر مهدی پیشوایی، همان، ج 2، ص 530 ـ 532.
20. این جمله یا مشابه آن، در برخی از زیارت نامه‌های مأثور خطاب به شهدای کربلا و یا سیدالشهدا  علیه السلام آمده است. ازجمله: صدوق، محمد بن بابویه، کتاب من لایحضره الفقیه، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1413 ھ.ق، ج 2، ص 594؛ کلینی، الکافی، تهران، دار الکتب، 1365 ھ.ش، ج 4، ص 577.
 

روايات بسيار زياد و تربيت شاگردان متعدد در عرصه‌های علوم مختلف، فعالیت‌های بسيار مهمي است که توسط امام باقر علیه السلام انجام شده است.
تالیفات و آثار امام باقر علیه السلام

پرسش:

اگر امام باقر علیه‌السلام شكافنده علوم است چر اثری از ايشان باقی نمانده درحالی‌که افلاطون و سقراط كتب مختلفی به يادگار مانده است؟

پاسخ:

 ائمه علیهم‌السلام وظيفه انبيا را داشتند، يعني وظيفه آنان هدايت مردم و بيان اسلام است. اينان در اين عرصه فعالیت‌های مهمي انجام دادند. امام باقر علیه‌السلام نيز در راستاي هدايت مردم و بيان معارف اسلامي گام‌های بلند برداشت تا آنجا كه امروزه بيشتر احاديث مربوط به معارف و احكام اسلامي از ايشان و امام صادق علیهماالسلام است. شايد همين امر باعث شد كه رسول خدا از وي به‌عنوان " باقرالعلوم" ياد نمود، چنانچه از جابر بن عبدالله منقول است كه حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله به من فرمود: اي جابر! اميد است كه تو در دنيا بماني تا ملاقات كني فرزندي از من كه از اولاد حسين خواهد بود كه او را محمّد نامند، يَبْقُرُ عِلْمَ الدِّينِ بَقْرا، (1) يعني او می‌شکافد علم دين را شكافتني، پس هرگاه او را ملاقات كردي سلام مرا به او برسان.

 به نظر می‌رسد كلام رسول خدا درباره امام باقر علیه‌السلام ناظر بر اين است كه وي در عرصه نشر معارف ديني و علم خداشناسی شكافنده علم است، بر اين اساس بود كه حضرت طي مدت امامت خود، در همان شرایط نامساعد، به نشر و اشاعه حقايق و معارف الهي پرداخت و مشكلات علمي را تشريح نمود و جنبش علمي دامنه‌داری به وجود آورد كه مقدمات تأسیس يك «دانشگاه بزرگ اسلامي» را كه در دوران امامت فرزند گرامش امام صادق علیه‌السلام به اوج عظمت رسيد، پی‌ریزی كرد. روايات و احاديث متعدد درزمینهٔ مسائل و احكام اسلامي، تفسير، تاريخ اسلام و انواع علوم، از آن حضرت به يادگار مانده است، افزون بر آن، رجال و شخصیت‌های بزرگ علمي از محضر آن حضرت استفاده مي‏كردند. كه هرکدام در گسترش علوم نقش اساسي داشتند، چنانكه «جابر بن يزيد جعفي» و «كيسان سجستاني» (از تابعين) و فقهایی مانند: «ابن مبارك»، «زهري»، «اوزاعي»، «ابوحنيفه»، «مالك»، «شافعي»، «زياد بن منذر نهدي» از آثار علمي او بهره‌مند شده سخنان آن حضرت را، بی‌واسطه و گاه با چند واسطه، نقل نموده‌اند. كتب و مؤلفات دانشمندان و مورخان اهل تسنن مانند طبري، بلاذري، سلامي، خطيب بغدادي، ابونعيم اصفهاني و كتبي مانند موطأ مالك، سنن ابي داود، مسند ابي حنيفه، مسند مروزي، تفسير نقاش، تفسير زمخشري و ده‌ها نظير این‌ها، كه از مهم‌ترین كتب جهان تسنن است، پر از سخنان پرمغز پيشواي پنجم است و همه‌جا جمله: «قال محمد بن علي» و يا «قال محمد الباقر» به چشم مي‏خورد. كتب شيعه نيز در زمينه‏ هاي مختلف سرشار از سخنان و احاديث حضرت باقر علیه‌السلاماست. حضرت باقر علیه‌السلام شاگردان برجسته‏اي در زمينه ‏هاي فقه و حديث و تفسير و ديگر علوم اسلامي تربيت كرد كه هرکدام وزنه علمي بزرگي به شمار مي‏رفت. شخصیت‌های بزرگي همچون: محمد بن مسلم، زراره ‏بن اعين، ابو بصير، بريد بن معاويه عجلي، جابر بن يزيد، حمران بن اعين و هشام بن سالم از تربيت يافتگان مكتب آن حضرتند. (2)

 با توجه به مطالب گذشته باید گفت: گرچه ممكن است ما آثار علمي مانند كتاب از امام باقر علیه‌السلام نداشته باشيم، اما امام با بيان روايات بسيار زياد و تربيت شاگردان متعدد در عرصه‌های علوم مختلف، فعالیت‌های بسيار مهمي را انجام داد كه اين امر ارزشش بيشتر از تدوين چند كتاب است. تربيت شاگردان برجسته و پاسخ به پرسش‌ها و شبهات براي امام و پيامبر صلی‌الله علیه وآله اصل اساسي و وظيفه آنان است نه تدوين كتاب. در ضمن در منابع روايي شيعه براي امامان علیهم‌السلام ده‌ها كتاب و تأليفات برشمرده‌اند. برخي از اين کتاب‌ها توسط امام پيشين نگاشته شده، سپس به‌عنوان ميراث امامت به امامان بعدي رسيده است، برخي ميراث از سلسله پيامبران پيشين بوده، برخي با املاي امامان علیهم‌السلام توسط شاگردان نوشته، برخي توسط امامان براي هدايت افرادي خاص و يا درخواست عده‌ای نگاشته شده است. برخي کتاب‌های منسوب به امام باقر علیه‌السلام وجود دارد:

 - كتاب التفسير؛ از امام باقر علیه‌السلام.

 - رساله‌امام باقر علیه‌السلام به سعد الخير.

 - كتاب الهدايه؛ از امام باقر علیه‌السلام (3).

 درباره امام باقر علیه‌السلام به منابع زير مراجعه فرماييد:

-امام محمد باقر، كاظم ارفع.

 -پيشواي پنجم، حضرت امام محمدباقر، گروه نويسندگان.

- دورنمايي از زندگي امام باقر، مهدي پيشوایی.

پی‌نوشت‌ها:

1. شيخ مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، كنگره شيخ مفيد، قم،‏ چاپ اول.

2. مهدی پيشوايي، سيره پيشوايان، قم، موسسه امام صادق علیه‌السلام، چاپ يازدهم، 1379 از ص 306 به بعد.

3. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ پنجم، 1418 ه، ج 2، ص 502.

پیامبر اکرم فرمود:مهر فاطمه در آسمان‌ها یک‌پنجم زمين است. هر کس روي زمين راه برود، درحالی‌که به فاطمه و فرزندان او بغض و کينه داشته باشد، گناه کرده است.
مهريه حضرت زهرا سلام الله علیها

پرسش:

آيا مهريه حضرت زهرا سلام الله علیها 4 نهر هست و آيا می‌توان بدون اجازه از صاحبان آب، از آب آن‌ها بخوريم؟

پاسخ:

مهريه ظاهري حضرت زهرا سلام الله علیها چهارصد درهم يا اندکي بیش‌تر يا کم‌تر بود که با اين پول وسايلي خريد:

پيراهني به بهاي هفت درهم. چارقدي به بهاي چهار درهم. دستمال و قطيفه اي مشکي بافت خيبر. دو عدد تشک و چهار عدد بالش و پرده‌ای از پشم و یک‌تخته بوريا و يک آسياب دستي و لگني از مس و مشکي از چرم و يک ظرف چوبي و کاسه‌ای براي دوشيدن شير. نيز يک آفتابه و يک خمره و چند عدد کوزه.

 وقتي این‌ها را نزد پيامبر آوردند، فرمود: خدا به اهل‌بیت برکت دهد. (1)

به پيامبر گفتند: اين مقدار مهر فاطمه سلام الله علیها روي زمين است; مهر او در آسمان‌ها چه مقدار است؟ فرمود: اين سؤال‌ها را که دردي را از شما دوا نمی‌کند، نپرسيد. گفتند: نه، براي ما اهميت دارد؛ بفرماييد. فرمود: مهر فاطمه در آسمان‌ها یک‌پنجم زمين است. هر کس روي زمين راه برود، درحالی‌که به فاطمه و فرزندان او بغض و کينه داشته باشد، گناه کرده است. (2)

از امام باقر علیه السلام نقل‌شده: مهريه زهرا سلام الله علیها یک‌پنجم دنيا و یک‌سوم بهشت و چهار نهر فرات و نيل و نهروان و بلخ است، ولي روي زمين پانصد درهم قرار داده شد تا براي ديگران اسوه و مِلاک باشد. (3)

مداحان و شعرايي که براي حضرت زهرا سلام الله علیها شعر سروده‌اند، به اين روايات توجه کرده‌اند.

اگر در روايات، آب و ثلث بهشت به‌عنوان مهريه حضرت بیان‌شده، مهريه اصطلاحي و معروف نيست، بلکه مهريه معنوي است. مهريه متداول را بايد شوهر از مال خود به همسرش بدهد، اما آب فرات و...و بهشت ملک امام علي نبود تا به حضرت زهرا بدهد، مگر اينکه از نوع ولايت تکويني و به‌عنوان خليفه الهي آن‌ها را مالک بر کل زمين بدانيم، اما اين نوع مالکيت نيز از نوع مالکيت معنوي است.

اين روايات حاکي از حرمتي است که خدا براي بنده محبوبش حضرت زهرا قائل است؛ اما مهريه ظاهري حضرت زهرا سلام الله علیها خيلي کم بود. مسلمانان وظیفه‌دارند مهريه دخترانشان را سبک بگيرند تا در امر ازدواج مشکل جوانان حل گردد.

بنا بر روايات بالا، یک‌پنجم جهان مهر معنوي حضرت زهرا سلام الله علیها است. همچنان که طبق احکام ظاهري خمس انفال (که جنگ‌ها ورودها و معادن و...می‌باشند)، ملک ظاهري خدا و رسول و اهل‌بیت است. آنان استفاده از اين سهم خود را براي مؤمنان حق جو و حق‌طلب اجازه داده‌اند. ايمان به خدا و قيامت و اسلام و اهل‌بیت اجازه استفاده حلال از همه مواهب جهان است.

پي‏نوشت‏ها:

 1. سيد جعفر شهيدي، زندگاني حضرت فاطمه سلام الله علیها ص 59.

 2. بحارالانوار، ج 43، ص 113.

 3. همان.

علي علیه السلام در هنگام ازدواج 25 ساله و حضرت زهرا سلام الله علیها نه يا ده‌ساله بوده است.
سن ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام هنگام ازدواج

پرسش:

حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت علي علیه السلام در چندسالگی باهم ازدواج کردند؟

پاسخ:

دقیقاً نمی‌توان گفت که سال ازدواج حضرت زهرا و علي علیهما السلام در چه سالي بوده است، زيرا درباره تاريخ تولد و تاريخ ازدواج و سن اين دو شخصيت اختلاف‌نظر وجود دارد. اين امر در عدم شفافيت ازدواج حضرت زهرا و حضرت علي و سن اين دو تأثیر دارد.

عموم نويسندگان سيره و مورخان اهل سنت، تولد فاطمه علیهما السلام را پنج‏ سال پيش از بعثت نوشته‏اند. ابن سعد در طبقات و طبرى در تاريخ و بلاذرى در انساب الاشراف و ابن اثير در كامل و ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين و محمد بن اسحاق و ابن عبدالبر به اين مطلب اشاره‌کرده‌اند.

در مقابل اين شهرت دانشمندان و محدثان شيعه چون كلينى در كافى و ابن شهرآشوب در مناقب و على بن عيسى اربلى در كشف الغمه و مجلسى در بحار از دلائل الامامه و كتب ديگر نوشته‏اند كه زهرا علیها السلام پنج سال پس‌ازآن كه [حضرت] محمد صلی الله علیه و آله به پيغمبرى مبعوث گرديد، متولدشده (1) همچنين مشهور آن است که علي علیه السلام در سيزده رجب سال 30 عام‌الفیل متولد شد. (2) البته برخي نيز معتقد هستند ولادت حضرت دوازده سال قبل از بعثت بوده است. (3)

 تاريخ‌پژوهان در تاريخ ازدواج امام علي و فاطمه زهرا علیهما السلام نيز اختلاف‌نظر دارند. برخي باور دارند که عقد ازدواج آنان در ماه رمضان (4) سال دوم هجرت بوده (5)، گرچه معروف اين است که ازدواج اين دو در اوّل ذى الحجة سال دوم هجرت محقق شده. (6)

 حضرت علي علیه السلام در هنگام ازدواج 25 ساله (7) و حضرت زهرا سلام الله علیها نه يا ده‌ساله بوده است. (8)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. زندگاني فاطمه زهرا علیها السلام،  جعفر شهيدي، ص 26، دفتر نشر فرهنگ اسلامي؛

 کافي، کليني، ج 1 ص 458؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 375

2. اصول کافي (ترجمه محمد باقر کمره­اي) ج 2، ص 301، اسوه؛

 سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص، 25؛

 زندگاني امير مو منان، رسولي محلاتي، ص 20.

3. بحارالانوار، ج 35، ص 7.

4. همان، ج 43، ص 136؛

کشف الغمه، ج 1، ص 364.

5. مروج الذهب، مسعودي ج 2، ص 282، دارالهجره، قم 1409 ه.

6. چهارده معصوم، حسين عمادزاده، ج 1، ص 256، بی‌نام.

7. همان، ص.373.

مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرارداد و حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی‌کرد، ممکن بود امام را ترور کند.
چرایی ازدواج امام جواد علیه السلام با خاندان قاتلین امام رضا علیه السلام

پرسش:
چرا امام جواد دختر مأمون را به همسری پذیرفتند؟ درصورتی‌که عاقلانه نیست انسان دختر کسی را که پدرش را کشته به همسری بگیرد؟
 

پاسخ:
عواملی که باعث ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون شد را می‌توان در دو دستۀ کلی بیان کرد:
اول عواملی که امام جواد علیه‌السلام را مجبور به پذیرش این ازدواج کرد و دیگری عواملی که انگیزۀ اجبار مأمون بر این ازدواج بود.
عوامل از جانب امام جواد علیه‌السلام
1.    اجبار امام به ازدواج
بی‌تردید ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون خواست قلبی امام نبوده و این ازدواج مانند ازدواج‌های معمولی که مبتنی بر خواست و رعایت شرایط باشد، صورت نگرفت؛ زیرا امام جواد علیه‌السلام می‌دانست که مأمون پدرش امام رضا علیه‌السلام را به شهادت رسانده و یکی از دشمنان خاندان اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و شیعیان است. از سوی دیگر حکومت مأمون وجاهت قانونی و مشروعیت نداشت.
مأمون جهت رسیدن به اهداف خود شدیداً امام را تحت فشار قرارداد و حتی حضرت را تهدید نمود. برخی عقیده دارند که اگر امام ازدواج نمی‌کرد، ممکن بود امام را ترور کند. (1)
گرچه در قاموس ائمه علیهم‌السلام ترس از مرگ وجود ندارد، ولی در آن مقطع زنده بودن و رهبری ائمه نقش بنیادی در حفظ دین و مصالح مسلمانان داشت.
یکی از نویسندگان می‌نویسد: «به نظر می‌رسد که موافقت امام با این ازدواج عمدتاً براثر فشاری بود که مأمون بر امام وارد کرد». (2)
مسئله فشار و اجبار در مسئله پذیرش ولایتعهدی از طرف امام رضا علیه‌السلام نیز عامل اصلی بوده است.
2.    حفظ شیعیان
یکی از استراتژی‌های مهم خلفای اموی و عباسی، شیعه ستیزی بوده و آنان از هیچ جنایتی علیه علویان دریغ نکرده و به آزار و زندانی و قتل آنان می‌پرداختند. از سوی دیگر یکی از سیاست‌های مهم ائمه علیهم‌السلام حفظ شیعیان بود، چنانکه امام حسن علیه‌السلام یکی از علل صلح خویش را حفظ شیعیان بیان نمود. (3)
 ائمه علیهم‌السلام سعی می‌کردند با اتخاذ سیاست و راهکارهای منطقی و معقول به حفظ شیعیان بپردازند، گرچه ممکن بود اتخاذ راهکار حفظ شیعیان، شخصیت آن‌ها را زیر سؤال ببرد. همان‌طور که برخی از شیعیان نسبت به صلح امام حسن علیه‌السلام یا پذیرش ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام معترض و از درک فلسفه و مصالح آن عاجز بودند. شاید امام جواد علیه‌السلام از ازدواج با دختر مأمون، حفظ شیعیان را دنبال می‌کرد. طبیعی بود که مأمون با ازدواج دخترش با امام جواد علیه‌السلام تا اندازه‌ای از سیاست خصمانه خود علیه شیعیان پرهیز می‌کرد، زیرا به‌حسب ظاهر با امام شیعیان رابط فامیلی برقرار کرده بود.
3.    حفظ دین
شاید ازدواج امام جواد علیه‌السلام با دختر مأمون نوعی تکلیف بود تا امام جواد علیه‌السلام با این ازدواج بتواند به حفظ دین و تبلیغ آن بیشتر خدمت کند؛ امام بانفوذ در مرکز حکومت سعی می‌کرد تااندازه‌ای از سیاست دین‌ستیزی مأمون جلوگیری نماید و به جامعه دینی خدمت کند.
با اتخاذ سیاست‌های منطقی، به‌رغم آنکه با‌ ام¬الفضل ¬ازدواج نمود، تحقق اهداف مأمون را در خصوص ازدواج دخترش غیرممکن ساخت.
انگیزۀ مأمون از اجبار به ازدواج
در مورد اینکه چرا مأمون امام را به این ازدواج مجبور کرد می‌توان این دلایل را برشمرد:
1. جلوگیری از شکل‌گیری قیام‌های شیعی
 مأمون به‌خوبی می‌دانست بعد از شهادت حضرت رضا علیه‌السلام فرزندش امام جواد علیه‌السلام به عنوان کانون مرکزی شیعیان موردتوجه قرارگرفته و در نتیجه ارتباط مخالفین حکومت عباسی با حضرت، احتمال شکل‌گیری شورش‌ها و قیام‌ها برعلیه حکومت قوت خواهد گرفت بدین‌جهت با این ازدواج به‌وسیله دخترش بر ارتباطات حضرت با شیعیان آگاه شده و همواره حضرت را زیر نظر داشته و مانع شکل‌گیری قیام‌های شیعی برعلیه حکومت عباسی گردد؛ که حضرت بعد از مدتی از بغداد [که با کراهت و با دعوت مأمون از مدینه به بغداد آمده بود] به مدینةالرسول برگشت و با این اقدام ارتباط شیعیان با حضرت بیشتر شد و مأمون را در رسیدن به خواسته‌هایش ناکام گذاشت.
2. کاستن وجهه معنوی و شخصیتی امام جواد علیه‌السلام
با این هدف که در نتیجه ازدواج حضرت با ‌ام¬الفضل حضرت را به زندگی شاهانه و تجملاتی و پر از زرق‌وبرق خود آلوده سازد؛ بدین‌وسیله وجهه امام را در منظر مردم متزلزل سازد؛ اما امام در جهت برملا ساختن اهداف مأمون، در پاسخ سؤالی در همین باره به حسین مکاری فرمودند ‌ای حسین: نان جو و نمک خشن در حرم رسول خدا (مدینه) نزد من ازآنچه در اینجا (بغداد) مشاهده می‌کنی بهتر است. (4) مأمون در راستای اهداف خویش تا بد آنجا پیش رفت که حتی می‌خواست با اجیر نمودن آوازه‌خوان برای حضرت آن حضرت را به امور دنیوی متمایل سازد (5) که با پاسخ قاطع حضرت این نقشه نیز نقش بر آب شد.
3. اظهار علاقه و دوستی به خواندان پیامبر صلی‌الله علیه و آله
 مأمون می‌خواست با تزویج دخترش با امام جواد علیه‌السلام خود را در منظر مردم دوستدار اهل‌بیت پیامبر صلی‌الله علیه و آله معرفی کند و دامن خود را در به قتل رساندن حضرت علی بن موسی‌الرضا پاکیزه جلوه دهد. (6)
 4. منتسب کردن نسلش به رسول خدا صلی‌الله علیه و آله
مأمون وقتی دخترش را به ازدواج حضرت جواد علیه‌السلام درآورد گفت دوست دارم که جد مردی باشم که پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله و علی بن ابیطالب علیه‌السلام پدران او باشند، اما ‌ام¬الفضل از حضرت جواد صاحب فرزند نشد (7) که این نقشه نیز مانند دیگر نقشه‌های مأمون به سرانجامی نرسید. سرانجام در زمان حکومت معتصم و با حمایت معتصم ‌ام-الفضل امام جواد علیه‌السلام را با زهر مسموم و به شهادت رساند. (8)
پی‌نوشت‌ها:
1.    مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، قم: موسسه امام صادق (ع)، ۱۳۷۲ش، ص 559.
2.    همان
3.    دینوری، اخبار الطوال، قم، الشریف الرضی، 1373 ش،ص 220.
4.    قطب‌الدین راوندی، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسه الامام مهدی علیه‌السلام، 1409، ج 1، ص 344.
5.     کلینی، الکافی، تحقیق محمدجواد فقیه، بیروت، دار الاضواء، 1431 ق، ج 1، ص 495.
6.     جمعی از مؤلفان زیر نظر احمدرضا خضری، تاریخ تشیع، تهران، سمت، 1385، ج 1، ص 282 و 283.
7.     یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چه ششم، 1371 ش، ج 2، ص 473.
8.     ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابیطالب، به کوشش محمدحسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی، قم، انتشارات علامه، بی‌تا، ج 4، ص 380.
 

محدثان و بزرگان شیعه، معتقدند که آن حضرت توسط همسرش ‌ام فضل، به شهادت رسید، اگر گفته شود‌ ام¬فضل او را شهید کرده، هیچ اشکالی ندارد.
نحوه شهادت امام جواد علیه‌السلام

پرسش:

چند قول درباره شهادت امام جواد علیه‌السلام وجود دارد ؟ آیا نسبت دادن قتل امام جواد به ‌ام‌­فضل اگر احتمالات دیگر وجود داشته باشد، تهمت محسوب نمی‌‌شود ؟ آیا صحت دارد حضرت با لب تشنه از دنیا رفت و پس از شهادت حضرت بدن مطهر ایشان را زیر آفتاب گذاشتند ؟

پاسخ:
درباره درگذشت حضرت امام جواد ( ع ) چند دیدگاه وجود دارد که به آن‌ها اشاره می‌شود:
1 - آن حضرت توسط همسرش ‌ام‌فضل، دختر مأمون و به تحریک و دستور معتصم عباسی، عموی‌ ام¬فضل به شهادت رسید،‌ام‌فضل زهری که معتصم فرستاده بود در انگور قرار داد و به حضرت داد که امام مسموم و شهید شد. البته ‌ام‌فضل از کار خود پشیمان شد و گریه و زاری نمود، امام ( ع ) فرمود: الآن که مرا کشتی گریه می‌کنی ؟ سوگند به خدا به دردی مبتلا می‌شوی که درمانی ندارد و همان‌طور که حضرت فرموده بود شد و با بیماری سخت و بیچارگی شدید از دنیا رفت[1].
2 –متوکل شربتی زهرآلود آماده کرده، به غلام خود داد تا برای حضرت ببرد و وی را وادار کند که آن را بیاشامد، غلام آن را خدمت حضرت برد، امام از خوردن آن امتناع کرد، غلام اصرار زیاد کرد، و حضرت را وادار نمود که آن را بخورد و به این وسیله حضرت مسموم شد و به شهادت رسید. [2]
3 – بعد از مناظره‌ای که امام با علمای اهل سنت درباره مقدار قطع دست دزد انجام داد و حضرت با استدلال به آیه قرآن نظریه خود را اثبات نمود و علمای اهل سنت مغلوب شدند، ابن ابی داود، قاضی مهم اهل سنت که خود نیز در آن جلسه حضور داشت، نزد معتصم رفت و گفت مناظره به ضرر حکومت تو تمام شد و برگ برنده‌ای در اختیار امام و شیعیانش قرار گرفت و مردم تو را غاصب خلافت تصور می‌کنند، معتصم از انجام آن مناظره بسیار ناراحت شد و تصمیم به قتل امام گرفت، و به بکی از کاتبان خود دستور داد، که امام را به منزل خود دعوت کرده وی را مسموم نماید، وی امام را به منزل خود دعوت کرد، امام ( ع ) امتناع ورزید، او اصرار کرد و گفت: هدف متبرک شدن خانه ماست، و در مهمانی، طعام مسموم به حضرت داده شد و حضرت به شهادت رسید[3].
4 - شیخ مفید می‌نویسد: معتصم، امام جواد ( ع ) را از مدینه به بغداد احضار نمود، که حضرت 28 محرم سال 220 وارد بغداد شد، و در همان سال در بغداد درگذشت، وی سپس ادامه می‌دهد: برخی گفته‌اند که حضرت را مسموم نمودند. ( 4 )
بنابراین چون گروهی از محدثان و بزرگان شیعه، معتقدند که آن حضرت توسط همسرش ‌ام¬فضل، به شهادت رسید، اگر گفته شود‌ ام¬فضل او را شهید کرده، هیچ اشکالی ندارد؛ اما اینکه، آن حضرت را با لب تشنه شهید کردند یا بدن مبارکش در آفتاب گذاشته شد، در منابع معتبر نیامده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. شیخ عباس قمی، تهران، کتاب‌فروشی اسلامیه، 1338 ش، ج 2 348 - 347 ؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت مؤسسه الوفا، 1402ش، ج 50، ص 16.
2. منتهی الامال، همان، ص 348 ؛ بحارالانوار، همان، ص 8.
3. منتهی الامال همان، ص 349 - 348 ؛ بحارالانوار، همان 7 - 5.
4. الارشاد، شیخ مفید، قم، مؤسسه ال البیت، 1413 ش، ج 2، ص 295.
 

احترامات ویژه‌ای که به امام خمینی گذاشته می‌شود مستقل از منشأ الهی نیست و به دلیل پیروی بیشتر ایشان در علم و عمل از اهل‌بیت علیهم‌السلام است.

پرسش:

چرا آیت‌الله خمینی را مقدس می‌کنند و از او قدیس می‌سازند؟ چرا مانند ائمه به او امام می‌گویند و پیشوند «امام» و پسوند «سلام الله علیه» برای او می‌تراشند؟ همچنین برای ایشان یک مقبره عظیم و البته مخالف مشی ساده‌زیست ایشان _ آن هم به ‌صورت تجملاتی _ در حد ائمه اطهار علیهم‌السلام می‌سازند و زیارت‌نامه تدوین می‌کنند. طرفداران ایشان، مخالفت با حتی یک نظر ولی ‌فقیه را مخالفت با اصل ولایت فقیه و در نتیجه مخالفت و دشمنی با رسول‌الله و خدا تلقی می‌کنند (چون مدعی هستند که ولایت یک غیر معصوم، همان ولایت رسول‌اللهِ معصوم است). آیا با این اعتقاد، نقد و بررسی آرا و افکار یک غیر معصوم که سرنوشت میلیون‌ها نفر در دستان اوست ممکن می‌شود؟

پاسخ:
مقدمه:
یکی از مسائل پر سابقه در حکومت دینی، قدسی سازی و ایجاد تقدس برای حاکم در جامعه اسلامی است. هر جا حکومتی به نام دین و خدا باشد، با انتساب حاکم و فرامین وی به خداوند، متمردین و حتی منتقدین، در مقابل و دشمنی با خود خداوند تعریف می‌شوند. این عمل برای مشروعیت بخشی یا تقویت مشروعیت حاکم مورد استفاده بوده است. در طول تاریخ خلفا و حکام اسلامی، خطاها و حتی جنایات احتمالیِ نظری و عملی حکمرانان تا جایی نادیده گرفته می‌شد که قتل امام معصوم نیز به دلیل مقابله با حاکم و خلیفه مسلمین نه جایز، بلکه واجب و موجب تقرب به خدا شمرده می‌شد. حال در عصر حاضر آیا این همه القاب و عناوین و بارگاه و ... برای امام خمینی نیز در این راستا است؟ و در مورد ایشان نیز چنین امری رخ داده است؟
در پاسخ به این سؤال، ابتدا باید معنای تقدس را بررسی ‌کنیم و ببینیم که اصولاً آیا انسانی می‌تواند مقدس باشد؟ ویژگی‌های امر مقدس، عظمت و تعالی و برتری از عالم طبیعت است و فاصله پر ناشدنی میان خالق و مخلوق، هیبت‌انگیز و موجب پیدایش حالت خوف و خشیت در انسان است، به نحوی که در برابر او نه چون و چرایی روا می‌دارد و نه نقص فرمانی می‌کند. خداوند، اصل و ارزش و حقیقت هستی است به نحوی که همه حیات را پوشانده و به زندگی معنا می‌دهد. به همین علت، تمام خوبی‌ها را دارد و پر جذبه و دلرباست. در نتیجه‌ی دلربائی و زیبایی مطلقش، حالت شوق و رجا را در انسان برمی‌انگیزد و به سوی اوامر و نواهی جذب می‌کند. (1) البته منشأ قداست نیز خدا است. انسان، زمان و یا مکان به‌ خودی خود مقدس نیستند، اما می‌تواند به حالت قدسی نزدیک شود یا حالت قدسی بگیرد. از نظر فرد دین‌دار، برخی زمان‌ها و مکان‌ها و اشیاء و انسان‌ها، به جهت ارتباط خاص با خدا، تقدس ویژه‌ای کسب می‌کنند. زمان‌هایی که تجلی خاص خداوند در آن‌ها اتفاق افتاده (مانند شب‌های قدر، ماه رمضان، عید فطر و قربان و غیره) و مکان‌هایی که خداوند در آن‌ها تجلی ویژه‌ای داشته، قداست و حرمت بیشتری می‌یابد (مانند کوه طور، مکه معظمه، مدینه، کربلا، مقتل شهدای اسلام...) و انسان‌های برگزیده که مخاطب خاص الهی بوده و تلاش بیشتری برای دریافت تجلیات الهی داشته‌اند (مانند پیامبران، ائمه اطهار، شهدا، علمای اسلام و...) و همین طور متون و کلماتی که محل تجلی خداوند هستند (مانند آیات قرآن کریم) و یا بر دل اولیاء و انبیاء تابیده‌اند (مانند احادیث قدسی و کلمات نورانی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و ائمه علیهم‌السلام) همه و همه قداست و احترام ویژه‌ای خواهند یافت.
از آنجا که امام خمینی به قول شهید آیت‌الله صدر؛ ذوب در اسلام و فرامین الهی بود و فقیهی باتقوا و شجاع بود و در مقابل طاغوت و ستمگران و ابرقدرت‌های خارجی ایستاده بود، این قداست برای وی نزد جامعه مذهبی ایران ایجاد شد؛ به عبارت دیگر از احترام ویژه‌ای که رنگ و لعاب روحانی و معنوی الهی دارد، برخوردار شد.
اما آیا اگر کسی یا چیزی مقدس بود، لزوماً معصوم هم هست؟ پاسخ، منفی است. در کلام شیعی، معصومین مشخص هستند و در فرض سؤال ما شامل فقها مانند امام خمینی نمی‌شوند. (2)
امام خمینی هم نه ‌تنها به چنین امری قائل نبود، بلکه به صراحت و به‌صورت آشکار به شکستن این تلقی‌ها اقدام می‌کرد: «مسئولیت من هم گردن‏‎ ‎‏شماست؛ شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسئولید اگر نگویید‏‎ ‎‏چرا پایت را کج گذاشتی؟ باید هجوم کنید، نهی کنید که چرا»؟(3)
ایشان در توضیح این مطلب، حتی حرف از برخورد قهری امت داشته است: «در صدر اسلام هست که عمر وقتی که گفت - در منبر بود - که اگر من یک کاری کردم شماها چه بکنید. یک عربی شمشیرش را کشید گفت ما با این، با این شمشیر راستش می‌کنیم. باید این طور باشد. باید مسلمان این طور باشد که اگر - هر که می‌خواهد باشد، خلیفه مسلمین و عرض بکنم هر که می‌خواهد باشد - اگر دید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش را بکشد که پایت را راست بگذار». (4) در جای دیگر ایشان به صراحت بیان کرده است که «خدا می‌داند که شخصاً برای خود ذره‌ای مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفی‏‎ ‎‏از من هم سر زند مهیای مؤاخذه‌ام». (5)
امام خمینی همواره از رفتار طاغوتی یا همراه با فخر فروشی بر حذر بود و حتی از تمجیدهای اطرافیان کراهت داشت و با قاطعیت برخورد می‌کرد. وی معتقد بود که این‌گونه تعریف‌ها موجب غفلت و فاجعه در انسان، غرور و انحطاط فکری و روحی، انباشته شدن گرفتاری‌های نفسانی و ... می‌شود. (6)
ایشان در عمل هم بارها از اینکه برای ایشان بیش از حد قداست بتراشند، با شدت نهی می‌کرد. برای مثال، وقتی دانشجویان خارج از کشور می‌خواستند با بنی‌صدر به خاطر اهانات وی به امام و نظریات ایشان در باب ولایت فقیه در نشریه «انقلاب اسلامی در هجرت» برخورد کنند، از طریق مرحوم خسرو شاهی از امام کسب تکلیف کردند و امام پاسخ داد که: «... جنابعالی آن‌ها را برای من فرستاده بودید و من بخشی از آن‌ها را خواندم. آنجا اولاً به من ناسزا می‌گوید. ثانیاً ولایت فقیه را به آن نحوی که ما می‌گوییم قبول ندارد. حالا اگر کسی به من ناسزا بگوید و یا ولایت فقیه را قبول نداشته باشد، می‌شود او را به قتل رساند؟! این‌ها که جزو اصول دین نیستند که اگر کسی منکر آن‌ها شد مرتد بشود و البته شما می‌دانید گروهی از فقهای پیشین و فعلی همین امر را با این عمومیت که ما می‌گوییم قبول ندارند. به هر حال جنابعالی نهی کنید». (7)
ایشان در مسائل شرعی، تقلید از خود را معیار برخورد اداری نمی‌دانست؛ روزی در جلسه‌ای با امام خمینی درباره گروهی از افراد صحبت شد، امام گفت: از ایـن گروه، افرادی که من می‌شناسم کاملاً مذهبی هستند. شخصی به ایشان عرض کرد: آنان شما را قبول ندارند. امام بدون کوچک‌ترین ناراحتی گفتند: قبول نداشته باشند، من که جزو اصول دین نیستم که اگر قبول نکنند، بگویم ایمانشان ناقص است. در جلسه‌ای دیگر با امام خمینی شخصی گفت: «چرا این قضات دادگستری را که در میان مردم قضاوت می‌کنند، بیرون نمی‌ریزید؟ این‌ها که آدم‌های فاسقی هستند. امام فرمودند: چرا غیبت می‌کنید؟ از کجا فهمیدید این‌ها فاسق‌اند؟ او گفت: آن‌ها ریش خود را با تیغ می‌تراشند! امام پرسیدند: از کجا می‌دانید ریش تراشیدن را حرام می‌دانند تا فاسق شوند؟ گفت: شما فرموده‌اید که احتیاط واجب آن است که ریش را با تیغ نتراشیم. امام فرمودند: از کجا فهمیدید که آن‌ها مقلّدین من هستند و از دیگران تقلید نمی‌کنند»؟(8)
همچنین در مورد این جمله که «ولایت فقیه همان ولایت رسول‌الله است» باید بدانیم که ولایت امام خمینی یا ولایت فقیه، هم‌عرض ولایت رسول‌الله نیست. این جمله به این معنا نیست که ولی فقیه به عنوان نائب عام، هم‌¬طراز و هم مقام و در عرض معصومین علیهم‌السلام است، بلکه منظور آن است که با همان مسائلی که رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله در اداره جامعه اسلامی مواجه بود، فقیه جامع‌الشرایط هم در عصر غیبت با آن مسائل مواجه است. لذا همان اختیارات و اعمال ولایتی که در 1400 سال پیش لازم بوده، الآن هم لازم است. وگرنه اگر ولایت‌ فقیه را محدود به مسائلی خاص یا امور حسبیه کنیم، باید آن امور از مسلمین که آن‌ها را در ید فقیه نمی‌دانیم، معطل بماند. امام خمینی در توضیح این مطلب در کتاب بیع خود می‌نویسد: «فقیه همه اختیارات امام [معصوم] علیه‌السلام را دارا هست، مگر آن که دلیلی قائم شود که اختیاری که برای امام ثابت است به دلیل جهات شخصی معصوم است نه جهت ولایت و حکومت و یا اگر مربوط به امور حکومتی و سیاسی است اختصاص به معصوم دارد مانند آن چه در جهاد ابتدایی مشهور است». (9)
بنابراین امام خمینی برای خود حالت یک قدیس که خود و کلامش چونان وحی منزل است، قائل نبود. لذا در رابطه با مسائلی که یاران و بازماندگان در مورد ایشان با این عناوین خاص دارند، باید گفت که لقب امام، به‌ صورت واضح برای هم‌‌ردیفی با معصومین و ائمه هدی علیهم‌السلام نیست. امام به معنای رهبر و مقتدا است و صفتی است به‌ عنوان کسی که در ابتدا قرار می‌گیرد و سایرین به او اقتدا می‌کنند (مانند امام جماعت). در میان اعراب شیعی، استفاده از پیشوند امام بسیار متداول است مانند خطاب قرار دادن امام موسی صدر.
در مورد لقب «سلام‌الله» هم با یک قدسی سازی کاذب مواجه نیستیم. درست است که سلام‌الله معمولاً برای اهل‌بیت عصمت و طهارت بکار می‌رود؛ اما در راستای شاخص شدن امام خمینی در علم و عمل در پیروی از مکتب اهل‌بیت، برای ایشان چنین احتراماتی قائل شده‌اند و نه به‌ صورت مستقل از آن مکتب.
شهید آیت‌الله سعیدی نقل می‌کند که «روزی آیت‌الله میلانی هنگامی که نزدشان نام امام خمینی برده شد فرمودند: سلام‌الله‌علیه... عده‎ای به آیت‌الله اعتراض کردند. ایشان فرمودند: ساکت باشید فلانی! این جا مسئله تقلید در بین نیست که گفته شود فلانی اعلم است یا من؟ این جا بحث رهبری است و چنین نیست که هر مجتهدی لیاقت رهبری داشته باشد. لیاقت رهبری را تنها فقیه سیاستمداری داراست که عالم به زمان خویش باشد و در راه خدا از ملامت ملامتگران هراس نداشته باشد و اکنون این مشخصات در کسی جز آیت‌الله خمینی نیست». (10)
در مورد نگارش زیارت‌نامه برای امام نیز بایستی گفت که وقتی زیارت‌نامه حاوی مطالب خلاف واقع نباشد و به معصوم نسبت داده نشود، صرفاً به زبان عربی بیان شدن زیارات برای اموات، بدعت یا قدسی سازی نیست. مضمون این زیارت‌‌نامه‌ نیز طلب آمرزش و مغفرت و سلام و درود بر آن فرد محترم و مرحوم است که از زبان زائر گفته می‌شود. چنانکه آیت‌الله‌العظمی جوادی آملی بیان داشت: «الآن کاملاً در کنار مزار امام و مرقد امام می‌گوییم «أشهد أنّک قد أقمت الصلاه و آتیت الزکاه و أمرت بالمعروف و نهیتَ عن المنکر و أقمت الحج» حج را او اقامه کرد. مگر در حج سخن از برائت از مشرکین بود، مگر «مرگ بر آمریکا» در کنار گوشِ مزدوران آمریکا مقدور بود؟ این را امام زنده کرد، حج را اقامه کرد». (11)
ساخت مقبره و مزار بزرگ و هم‌‌طراز معصومین هم جدای از اینکه مخالفان و موافقان جدی دارد، مشمول این نکته مهم است که زیارتگاه بیشتر برای زوار و زائرین ساخته می‌شود و نه برای خود متوفا. در واقع با این مطلب نمی‌توان ساده‌زیستی خود فرد را زیر سؤال برد یا در تضاد دید. چنانکه اهل‌بیت علیهم‌السلام در اوج ساده‌زیستی دارای زیارتگاه‌های عظیم هستند که با اقبال روزافزون مؤمنین و زائران، گسترش آن مقابر لازم به نظر می‌رسد.
در مورد امام خمینی هم به این عنوان که ایشان با برپایی حکومت اسلامی شیعی قدم بزرگی در مبارزه با طاغوت و مستکبران عالم و برافراشتن پرچم اسلام و حمایت از مستضعفین عالم برداشته است، این بنا به معنای گرامیداشت این هویت و از باب تعظیم شعائر الهی و در خدمت مردم مشتاق زیارت ایشان است.
اما اینکه این مسائل، موجب شود که راه نقد و تبیین مشی و نظر امام خمینی و هر فقیهی مسدود شود، نه ناشی از مشی و نظر ایشان و نه ناشی از سیره اسلام است؛ بلکه نتیجه خرده‌فرهنگ‌های ما و اعمال سلیقه در باب این مسائل است.
نتیجه:
از یک طرف قرار نیست امور مقدس، با سبک‌‌انگاری و عدم تعظیم و تکریم، تحقیر شوند و از طرف دیگر هم قرار نیست وقتی برای امری قداست قائل شدیم، لزوماً آن را معصوم و وحی مُنزل بپنداریم؛ به عبارت دیگر یکسان پنداری قدسیت با عصمت و حتی سلب حقوق شهروندی در نقد و مطالبه‌گری از حاکم، غلط و خلاف سیره و بیان صریح امام خمینی است؛ اما احترامات ویژه‌ای که به امام خمینی گذاشته می‌شود مستقل از منشأ الهی نیست و به دلیل پیروی بیشتر ایشان در علم و عمل از اهل‌بیت علیهم‌السلام و شاخص شدن وی در این زمینه است.
کلیدواژه:
اندیشه سیاسی، امام خمینی، تقدس، قدسی سازی.
پی‌نوشت‌ها:
1. هادی صادقی، در‌آمدی بر کلام جدید، قم، نشر معارف و کتاب طه، چاپ اول، بهار ۱۳۸۲، ص 63.
2. ر.ک: عبدالحسین خسرو پناه، کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‌های فرهنگی حوزه، 1379 ش.
3. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 8، ص 487.
4. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 8، ص 6.
5. روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 282.
6. ر.ک: روح‌الله خمینی، صحیفه امام، ج 6، ص 281- ج 12، ص 343- ج 20، ص 394.
7. به نقل از سید هادی خسروشاهی، ماهنامه فرهنگی یادآور، سال اول، شماره اول، خرداد 1387، ص 108.
8. به نقل از نشریه دوست (هفته‌نامه کودکان ایران) شماره 202، 31 شهریور 84.
9. روح‌الله خمینی، کتاب¬البیع، قم، انتشارات اسماعیلیان، 1368 ش، جلد 2، ص 497.
10. سعید عباس زاده، آیت‌الله میلانی، مرجع بیدار، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، مرکز چاپ و نشر، 1375 ش، ص ۱۳۳.
11. درس خارج تفسیر قرآن _ 22/02/1388.
 

ویژه نامه  امام خمینی به صورت کتاب الکترونیکی با عنوان  تبیین کلام، سیره و قیام امام (پرسش و پاسخ های مرتبط با حضرت امام خمینی رحمة الله عليه) تولید و منتشر شده است برای مطالعه به آدرس  https://my.pasokhgoo.ir/library مراجعه نمایید.

امام خامنه‌ای: امام خمینی (ره) با انقلاب خود ارزش‌های فراموش شده اسلام را‏‎ ‎‏احیا کردند و گرد و غبار غفلت را از چهره واقعی اسلام زدودند.
خدمات امام خمینی ره

پرسش:

اگر ممکنه کمی از خدمات امام نسبت به اسلام رو بفرمایید؟

پاسخ:

مقدمه:

علمای اسلام در عصر غیبت از جایگاه و نقش ویژه‌ای بر خوردارند و بر اساس روایت پیامبر صلی‌الله علیه و آله، از انبیاء بنی‌اسرائیل نیز برترند. این جایگاه ویژه مسئولیت آن‌ها را نیز در قبال اسلام سنگین‌تر از دیگران می‌کند. امام راحل (ره) به عنوان بنیان‌گذار انقلاب اسلامی به عنوان یکی از علمای طراز اول دوران خود تأثیر قابل توجهی از خود بر جای گذاشته است؛ که در این سؤال در دو بخش متفاوت خدمات ایشان نسبت به اسلام و همچنین تأیید انقلاب اسلامی از منظر آیات و روایات مورد پرسش قرار گرفته است.

در پاسخ به بخش نخست سؤال باید گفت که خدمات امام (ره) به مسلمانان و جهان بشریت بسیار پرتعداد بوده که در ادامه فقط به اختصار به تعدادی از آن‌ها اشاره می‌گردد:

1. احیاء دین مبین اسلام

مهم‌ترین خدمت امام (ره) به اسلام، احیاء دین مبین اسلام بود. اقدامات مؤثری که حضرت امام خمینی (ره) در راستای اعتلای اسلام داشتند، چیزی فراتر از حد خدمات هست بلکه به تعبیری از بیانات امام خامنه‌ای بر می‌آید که امام خمینی (ره) اسلام را احیا کردند. چرا که قبل از آن از دین اسلام یک برداشت حداقلی در حد انجام تکالیف شخصی جهت جلب رضای خدای متعال بود و حال آن که بیشترین وظایف برای مسلمان واقعی در عرصه جمعی و اجتماعی تعریف شده و عبادات و وظایف فردی هم کمک کننده و به نتیجه رساننده همان اهداف اجتماعی از اسلام هستند. آن مقداری که اسلام در زمینه‌های حکومتی احکام و دستورالعمل دارد، در زمینه فردی به آن اندازه نیست، از این جهت ایشان بعد اصلی اسلام را احیا کردند و دین را از حالت انزوا خارج و به بطن جامعه کشاندند.

رهبر معظم انقلاب نیز در مواردی به نقش امام (ره) اشاره نموده‌اند:

-«قرائت‌های مختلف و ناقص اسلام همچون اسلام آمریکایی و انگلیسی و سلفی گری و اسلام رحمانی تو سری خور و اسلامی که به ‌جز آداب فردی ناظر به جنبه اجتماع نبود را کنار زد؛ نیاز است قبل از بیان خدمات حضرت امام درباره‌ی شخصت امام خمینی از زبان مقام معظم رهبری که در زمان مبارزات علیه رژیم شاهنشاهی و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران جزو نزدیک‌ ترین افراد به ایشان بودند چند کلمه‌ای را بشنویم». (1)

-«اولاً درباره‌ی شخصیت حضرت امام واقعاً نمی‌شود حرف زد. وقتى وارد بشویم، راجع به ابعاد شخصیت این عزیزِ دوران و یادگار پیغمبران حرف بزنیم، میدانیم که ناقص خواهد ماند و کامل نخواهد شد؛ وقت‌های زیاد، انسان‌های بزرگ، زبان‌های گویا لازم است تا بتوانند حیطه‌بندى کنند عظمت این شخصیت را. لذا در آن‌ باره که من نمی‌خواهم واقعاً صحبت کنم، ماها کوچک ‌تر از آن هستیم، امّا این را می‌خواهم عرض بکنم که اگر ما این مجموعه را _نظام جمهورى اسلامى و این انقلاب بزرگ و جهانى و این رستاخیز عظیمى که در دنیا به وجود آمده و رستاخیز عظیم‌ترى که در درون انسان‌ها به وجود آمده و این تحوّلى که مس‌ها را طلا کرده_کلمه‌ی طیّبه و شجره‌ی طیّبه بدانیم که هست، ریشه‌ی این شجره‌ی طیّبه، همین شخصیت عظیمى است که همه‌ چیز از او رویید. او بود که این درخت مبارک را رویاند. در روزگارى همه‌چیز بود، [امّا] او نبود و ما هیچ‌چیز نداشتیم؛ همین ایران بود، همین ملّت بود، همین موقعیت جغرافیایى بود، همین فقه بود، همین قرآن بود، همین نهج‌البلاغه بود، امّا او نبود، اگر او به‌عنوان یک شروع‌کننده و رهبر ‌-قبل از شروع نهضت-کار خودش را آغاز نکرده بود، [لذا] هیچ‌چیز نبود، هیچ‌چیز نداشتیم، روزبه‌روز عقب‌تر می‌رفتیم، روزبه ‌روز بیشتر توى سرمان می‌خورد و روزبه ‌روز بیشتر شخصیت ما هضم می‌شد. بعد او پدید آمد، قدم درصحنه گذاشت، مثل وجودى که ماهیات را هستى می‌بخشد، تحقّق می‌بخشد، مثل خورشیدى که می‌تابد و اشیاء را آشکار می‌کند، مثل روحى که به کالبدى دمیده می‌شود و اجزاى آن کالبد را زنده می‌سازد، ما را زنده کرد، ما را نمایان کرد، ما را به حرکت درآورد. آن‌وقت ارزش جغرافیایى ما، ارزش تاریخى ما، فرهنگ گذشته‌ی ما، قرآن ما، نهج‌البلاغه‌ی ما، انسان ما و ملّت ما به کارمان آمد. او کلید بود؛ او ریشه‌ی این درخت بود».

-«حقیقتاً در بین علمای دین - تا آن‌ جایی که ما شناخته‌ایم - از عصر اول، از دوران بعد از غیبت صغری تا امروز، ما هیچ‌کس را مثل امام، به این برازندگی و به این برجستگی سراغ نداریم. همه‌ی آن‌هایی که بودند، انصافاً از ایشان کوچک‌ تر بودند. البته از لحاظ علمی، مؤسسان و مجتهدان بزرگ هستند؛ اما در مجموع جهات، آن چیزی که یک شخصیت را به وجود می‌آورد، از شیخ مفید و سیّد مرتضی و محقق و علامه و دیگران و دیگران تا برسد به میرزای شیرازی و بقیه‌ی علما، انصافاً هیچ کدام با این بزرگوار قابل مقایسه نبودند. ایشان یک عالَم دیگری بود؛ یک دریای عمیق و یک اقیانوس ناشناخته بود. خدای متعال می‌دانست که او چه قدر عمیق و حاوی غرایب است». (2)

2. ارائه اسلام ناب

اسلام امام اسلام ذلت نبود و اسلام کودنی و بیکار ماندن ظرفیت‌ها نبود و اسلامی بود که اطاعت از آن اسلام باعث حیات برای مسلمانان می‌شود که به تعبیر قرآن، یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم ۖ ...؛ سوره انفال آیه 24 «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد»!

اسلام امام اسلامی بود که اطاعت از آن اسلام ناب باعث احیاء نفوس می‌شود و مقدمه تشکیل حیات طیبه هست. به فرموده مقام معظم رهبری «ایشان آرزوی انبیای اولوالعزم که تشکیل حکومت بود را محقق کردند جمهوری اسلامی، امانتِ تاریخىِ انبیای عظام الهی است. آرزوی موسی و عیسی و آرزوی همه اولیا و ائمّه بزرگوار ماست که امروز تحقّق پیدا کرده است؛ ولو ناقص». (3)

3. عمومی کردن حقایق اسلام

نقش دیگر امام (ره) این بود که حقایق اسلام و تعالیم اساسی آن را برای به سطح عامه مردم تسری دادند؛ آن معارف بلند و عظیمی که علمای مجاهد سالیان متمادی با ریاضت‌ها و مجاهدت‌های فراوان به آن مقامات عالیه رسیده بودند با بستری که حضرت امام (ره) فراهم کردند، بودند جوانانی که راه 100 ساله سیر سلوک و رسیدن به مقام قرب پروردگار را یک‌ شبه طی کردند و این‌ها به خاطر فهم جدیدی بود که مردم از اسلام پیدا کرده بودند و در بستر کارهای جمعی نصرت الهی شامل حالشان می‌شد و سنت‌های الهی مثل «یَدُ اللهِ مَعَ الجَماعَه»(4) و یا «وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا». (5)

این سُبل های خدای متعال و دست قدرت خدا بود که مردم را همراهی و هدایت می‌کرد و نفوس را تهذیب می‌داد که نمونه‌های بارز آن در جنگ دفاع مقدس به وفور یافت می‌شود از بنا (6) گرفته تا دکترای فیزیک (7) و یا جوانی که پهلوان کشتی (8) بود و یا شهردار (9) یک شهر و یا کسی که ابتدئاً عکاس و خبرنگار جنگ بود و سپس استراتژیست نظامی لقب گرفت. (10) همه در رده اولیای الهی قرار گرفته بودند و کلامشان مثل کارکشته‌های مسیر سیر سلوک پر مغز و پرمحتوا و نافذ بود.

مقام معظم رهبری در این خصوص می‌فرمایند «امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان کردند؛ معنای حکومت را بیان کردند؛ معنای انسان را بیان کردند و برای مردم تشریح کردند که چه بر آن‌ها می‌گذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را که اشخاص جرئت نمی‌کردند بگویند، ایشان به‌طور صریح نه به شکل درون گوشی، نه به شکل شب‌نامه، نه آن طوری که گروه‌ها و احزاب به صورت بسته و سلول‌های حزبی و برای کادرهای حزبی بیان می‌کنند روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان کردند». (11)

4. احیا ارزش‌های فراموش شده اسلام

امام (ره) اسلام را احیاء کرد که یکی از لوازم احیاء اسلام، احیای ارزش‌های اسلامی است. ارزش‌هایی که سال ها فراموش شده بود. رهبر معظم انقلاب در این خصوص فرمودند: «امام خمینی (ره) با انقلاب خود ارزش‌های فراموش شده اسلام را‏‎ ‎‏احیا کردند و گرد و غبار غفلت را از چهره واقعی اسلام زدودند؛ و اسلام‏‎ ‎‏حقیقی را نمایان ساختند؛‏ قیام امام خمینی (ره)، برای برقراری نظام دینی بود که برگرفته از متون اصیل اسلامی بود که بر اساس آن، جد و‏‎ ‎ جهد و ثابت قدمی یک نوع مسئولیت و تکلیف دینی به حساب می‌آمد؛ و‏‎ ‎‏کسانی که در این راه با جان نثاری و فداکاری به ملکوت اعلا می‌پیوستند‏‎ ‎‏لقب شهید به خود می‌گرفتند؛ و مقام آن‌ها در حد شهدای صدر اسلام‏‎ ‎‏محسوب می‌شد». (‏12)

5. تولید ادبیات دینی

تولید ادبیات دینی نیز از دیگر خدمات امام (ره) به اسلام بود. به اعتقاد رهبر معظم انقلاب: ابتکار عمل امام خمینی (ره) در استفاده و به کارگیری مفاهیم‏ امام‏‎ ‎‏خمینی (ره) علاوه بر تألیف کتاب ‏‏حکومت اسلامی ‏‏در سخنرانی‌ها و‏‎ ‎‏خطبه‌های خود، اصطلاح‌ها و تعبیرهای زیبایی را به کار برده‌اند که برگرفته‏‎ ‎‏از قرآن و احادیث بود، مانند استکبار جهانی، مستضعفان، امت اسلامی،‏‎ ‎‏مترفین، ایام‌الله، حزب‌الله، شیطان بزرگ، طاغوت، جبار و غیره ایشان به‏‎ ‏این اصطلاح‌ها مفاهیم جدید و سیاسی و اجتماعی بخشیدند تا جایی که‏‎ ‎‏اصطلاح‌های انقلابی امام خمینی (ره) علاوه بر تشکیل یک ادبیات‏‎ ‎‏خاص، بر حالت‌ها و واقعیت‌ها اثر بسیار زیادی بر جای نهاد. به این ترتیب‏‎ ‎‏ایشان در عین حالی که عالم دینی و اندیشمند مذهبی بودند، نهایت سعی‏‎ ‎‏و تلاش خود را جهت برقراری نظام اسلامی به کار بردند. (13)

6. ایجاد حرکت اسلامی در مقابل استکبار جهانی

تقابل جبهه حق و باطل همواره در طول تاریخ مطرح بوده است؛ که متأسفانه در اغلب موارد، جبهه حق در انزوا قرار داشته و در مقابل حرکت جریان باطل، اقدامی انجام نمی‌داده است. امام (ره) این ایستادگی در برابر زیاده خواهی های جبهه استکبار و ایجاد حرکت در برابر آن‌ها بود به فرموده مقام معظم رهبری: «امروز ما شاهد تکرار تاریخ هستیم، در اوان اسلام دو ابرقدرت یعنی امپراتوری روم و ایران وجود داشتند که بر اثر جنگ‌های خونین خسروپرویز و هرتل، رهبران این دو ابرقدرت، محیطی پر از ظلم و ستم ایجاد شده بود و مردم در سخت‌ترین شرایط و مصائب می‌زیستند؛ اما خداوند با ارسال ناجی، بشر را از چنگال ستمکاران و مکر و نیرنگ شان رهایی بخشید. این دو امپراتور به عبرت‌های تاریخی مبدل شدند و بشریت آزاد، عدل و برابری برقرار و آسایش و امنیت حاکم، اطمینان و آرامش در سرزمین اسلام برقرار شد و مؤمنان با حکمت خداوند شاد شدند؛ و مستضعفان به حکومت رسیدند. (14) امام خمینی (ره) در برهه‌ای از زمان آمدند که همه جا پر از جور، فساد و ستم شده بود و انسان‌های مستضعف جانشان به لبشان رسیده بود و در حالتی پر از ترس و وحشت از دو ابرقدرت به نام های اتحاد شوروی کمونیستی از سویی و امپراتوری شیطان بزرگ از سویی دیگر به سر می‌بردند. خداوند چنین اراده کرد که طعم ذلت و ننگ و خواری را به آن‌ها بچشاند و آن‌ها را نابود و شکست خورده سازد. مردی خدایی از امت اسلامی با بانگ بلند ندا زد که: نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی؛ و یک جنبش اسلامی نیرومند را در ایران ایجاد کرد که راه هرگونه طغیان و انحراف را بر آن‌ها بست؛ به طوری که مجال فعالیت را بر خود ندیدند! امام خمینی (ره) با خضوع و ویژگی‌های منحصر خود، سنت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و اصحاب بزرگوار و اهل‌بیت مکرم علیهم‌السلام را زنده کردند به طوری که ترس از نیروهای شیطان را از دل و جان مستضعفان بیرون کردند؛ و این امر تنها شامل جهان اسلام نشد؛ بلکه تمام جهان بشری را در برگرفت». (15)

7. تحقق وحدت کلمه در امت اسلامی

تحقق وحدت کلمه در امت اسلامی از دیگر خدمات امام (ره) به اسلام بوده که رهبر انقلاب آن را خدمتی درخور تحسین نامیدند: «یکی از بزرگ‌ترین خدمات در خور تحسینی که امام خمینی (ره) به امت محمد صلی‌الله علیه و آله کردند تلاش‌های زیاد ایشان در جهت حل اختلافات بین مسلمانان به ویژه بین اهل تسنن و شیعه بوده است. طبق گفته ایشان این اختلافات، برگرفته از نیرنگ‌ها و دسیسه‌های دشمنان اسلامی در جوامع اسلامی است که البته نقش توطئه گران بین‌المللی را هم نباید نادیده گرفت». (16)

8. غربت زدایی از اسلام و کارآمد کردن دین

کارآمد سازی دین و خروج آن از انزوا و غربت، از دیگر نقش‌های امام (ره) بود. رهبر معظم انقلاب در این خصوص می‌فرمایند: «هنر بزرگ و خدمت بی‌بدیل امام خمینی (ره) این بود که اسلام را از غربت درآورد». (17) «امام بزرگوار ما به اسلام و مسلمین قوّت و عزت بخشید. امام بزرگوار با این انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشید و اسلام را زنده کرد». (18)

9. مردمی نمودن دین

رهبران و حاکمان کشور در زمان طاغوت، مردم را عوام می‌پنداشتند و عرصه را برای تصمیم‌گیری آنان بر امورات کشور تنگ کرده بودند. ولی بعد انقلاب امام (ره) به عنوان رهبر نظام سیاسی مردم را باور کرد و به مردم اعتماد واقعی داشت و کارها را به خود مردم می‌سپرد، او نیروی لایتنهی مردم را شناخت و کشف کرد و به آن‌ها جرئت عرض اندام و قدرت اتکا به نفس در مقابل دشمنان این سرزمین را عطا کرد و مردم را مصداق قومی کرد که خدای متعال در مقابل مذمت ارتداد گران از دین در وصف قوم جدید برخاسته می‌فرماید: «...فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَهَ لَائِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛ (19) به زودى خدا گروهى [دیگر] را می‌آورد که آنان را دوست می‌دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند [اینان] با مؤمنان فروتن [و] بر کافران سرفرازند در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمی‌ترسند این فضل خداست آن را به هر که بخواهد می‌دهد و خدا گشایشگر داناست». (20)

پی‌نوشت‌ها:

1. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) 1368/04/28

2. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) ۱۳۷۰/۰۵/۳۰.

3. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی)15/10/1373.

4. نهج‌البلاغه، خطبه 127.

5. سوره عنکبوت، آیه 69.

6. شهید عبدالحسین برونسی.

7. شهید دکتر چمران.

8. شهید ابراهیم هادی.

9. شهید مهدی باکری.

10. شهید حسن باقری.

11. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) 10/11/1395.

12. داستانی ‌بیرکی علی، امام خمینی (ره) و بازسازی تفکر اسلامی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) 1380، ص 122.

13. همان.

14. داستانی ‌بیرکی علی، امام خمینی (ره) و بازسازی تفکر اسلامی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) 1380، ص 151.

15. همان.

16. همان.

17. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) 15/03/1370.

18. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) 14/03/1370.

19. سوره مائده، آیه شریفه 54.

20. سوره مائده، آیه 54 ترجمه فولادوند.

این کار در اصل با هدف از بین بردن آثاری بود که حافظه تاریخی مردم بر علیه بنی‌امیه را همیشه زنده می‌کرد.
حمزه سید الشهدا

پرسش:

آیا درست است که معاویه در زمان خلافتش قبر حمزه سیدالشهدا را نبش کرد؟ دلیل این کار و واکنش اهل ‌بیت و مردم چه بود؟

پاسخ:

مقدمه:

در طول تاریخ مستکبران ‌و طاغوت‌ها سعی می‌کردند تا آثاری که روحیه دین‌داری و آزادگی در مردم‌ را زنده می‌کنند یا نابود کنند و یا زمینه دسترسی مردم به آن آثار را محدود کنند. یکی از بزرگ‌ ترین طاغوت‌های تاریخ معاویه بن ابی سفیان بود که تمام سعی و همت خود را برای پیشبرد نقشه‌های شیطانی خود در جامعه اسلامی را بکار گرفت. یکی از این اقدامات تصمیم به تخریب قبور شهدای احد بود.

متن:

در سال 49 هجری و پس از گذشت 46 سال از جنگ اُحد و در دوران ریاست معاویه بن ابوسفیان، از طرف او دستور صادر شد که در اُحد قناتی حفر و مجرای آن را در کنار و یا داخل قبور شهدا قرار دهند و با آماده شدن قنات، منادی در مدینه اعلان کرد: «افرادی که در احد شهید دارند برای در امان ماندن اجساد و قبور آنان از نفوذ و جریان آب، این قبور را نبش و اجساد شهدا را به محل دیگر انتقال دهند». بر اساس این دستور به نبش قبور شهدا اقدام گردید، از جمله قبر حمزه (ع) و عمرو بن جموح و عبدالله پدر جابر شکافته شد، عمّال معاویه با تعجّب مشاهده کردند که این اجساد تر و تازه مانده‌اند؛ به گونه‌ای که گویی دیروز دفن گردیده‌اند. حتّی لباس‌ها و قطیفه ها و علف‌هایی که آنان را پوشش می‌داد با همان وضع باقی است و کوچک ‌ترین تغییری در آن‌ها رخ نداده است؛ به طوری که وقتی بیل کارگر به پای حضرت حمزه خورد، خون جاری گردید و یا آنگاه که دست یکی از شهدا که در روی زخم پیشانی‌اش قرار داشت، برداشته شد خون جاری گردید و این کرامت شهدا موجب شد که عمّال معاویه از تصمیم خود منصرف شده، قبور شهدا را به حال خود بگذارند. (1)

هدف معاویه چه بود؟!

هدف معاویه از حفر این قنات و جاری ساختن آن از کنار یا از داخل قبور شهدا که به دستور مستقیم وی انجام می‌گرفت این بود که با انتقال اجساد شهدا به نقاط مختلف و محو آثار و قبور آنان، یک مشکل سیاسی ـ اجتماعی را که فکر او را دائماً به خود مشغول ساخته بود حل نماید؛ زیرا علی رغم تبلیغات فراوانی که به نفع او و بر ضد اهل ‌بیت، به ویژه بر ضد امیر­مؤمنان، علی (علیه‌السلام) در سراسر کشور اسلامی انجام می‌گرفت، سالانه هزاران زائر که از نقاط مختلف وارد مدینه می‌شدند، با حضور در کنار قبر حمزه و شهدای احد، صحنه این جنگ و جنایت‌های ابوسفیان و هند و شخص معاویه در به شهادت رسانیدن این شهدا و مُثله کردن آنان و شکافتن سینه حمزه و جویدن جگر او و به طور کلی برافراشتن پرچم جنگ بر ضد اسلام و قرآن به وسیله خاندان معاویه در اذهان زنده می‌شد و همه جنایات آنان را تداعی می‌کرد و این وضع برای معاویه قابل تحمّل نبود و لذا تصمیم گرفت اجساد این شهدا را که به عقیده او پس از گذشت بیش از چهل سال به‌ جز یک مشت استخوان پوسیده از آنان باقی نیست، به دست بازماندگان خود این شهدا به نقاط مختلف منتقل و پراکنده کند و اثر قبرها را محو سازد تا احد و جنگ آن در اثر عدم حضور مسلمانان در این نقطه، به فراموشی سپرده شود. آری برای اجرای این سیاست بود که معاویه دستور حفر قنات و عبور دادن آن، از محل دفن شهدا را صادر کرد و تا نبش قبر آنان، این سیاست به خوبی پیش رفت، ولی با کرامت شهیدان و سالم بودن اجسادشان مواجه گردید و برای جلوگیری از تبلیغات منفی بر ضد او و به طور اجبار اجساد شهدا در همان محل به خاک سپرده شدند. (2)

متأسفانه در منابع تاریخی خبری از اعتراض و برخورد مردم با عمال حکومت معاویه ذکر نشده است. به نظر می‌رسد این سکوت ناشی از این بود که معاویه همیشه کارهای خویش را تحت ظاهری دینی انجام می‌داد. در این مسئله نیز معاویه بحث دسترسی منطقه احد به آب را بهانه قرار داد و اینکه تنها با تخریب قبور شهدای احد می توان آب را به این منطقه رساند بهانه‌ای شد برای اینکه دستور تخریب قبور را صادر کند. همین توجیه سبب گردید تا عده زیادی از مردم که در آن دوره هنوز از خبث نیت معاویه خبر نداشتند انجام این کار را به مصلحت جامعه بدانند و از دیگر سو جمع قلیلی از مؤمنان که مخالف این کار بودند توانی برای مقابله و ایستادگی در برابر این توطئه شوم را نداشتند. این احتمال هم که عده‌ای اعتراض کرده باشند، بعید نیست اما در تاریخ گزارش نشده است، چه بسا دستگاه حکومت اموی مانع نشر بازخورد این مسئله در جامعه و نقل آن شده باشد.

نتیجه:

معاویه در سال ۴۹ هجری قمری به بهانه انتقال آب به منطقه احد دستور تخریب قبور شهدای احد را داد. این کار در اصل با هدف از بین بردن آثاری بود که حافظه تاریخی مردم بر علیه بنی‌امیه را همیشه زنده می‌کرد، اما بعد از تخریب قبور شهدای احد و مشاهده اجساد سالم این شهدا به خصوص حضرت حمزه معاویه نه تنها به هدف خود نرسید، بلکه اخبار مربوط به جنایات و مخالفت‌های پدر و مادر او بیشتر در اذهان زنده شد.

کلید واژه:

معاویه، تخریب قبور شهدای احد، حضرت حمزه.

معرفی منبع جهت مطالعه بیشتر:

مقاله: «حرم حضرت حمزه (علیه‌السلام) در بستر تاریخ»، نوشته محمدصادق نجمی، منبع: میقات حج 1379 شماره 33.

مقاله: «نبش قبور شهدا و صحابه از سنت‌های معاویه» قابل دسترسی در سایت موسسه تحقیقاتی ولی‌عصر.

 

پی‌نوشت‌ها:

۱. ابن شبه، تاریخ المدینه، ج 1، ص 133؛ طبری، تاریخ، ج 2، ص 319؛ ابن اشعث، محمد بن محمد، الجعفریات، تهران، مکتبه نینوی، بی‌تا، ص 206؛ ابن ‌جوزی حنبلی، جمال‌الدین عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم، بیروت، دار صادر، ۱۳۵۸؛ ج ۳، ص ۱۸۳. «استُصرخنا عَلی قَتلانا یومَ اُحد یَومَ حَفَر معاویه العین فوجدناهم رطابا یتثنّون فأصاب المسحاه رجْلَ حمزه فطار منها الدّم».

۲. نجمی، محمدصادق، حرم حضرت حمزه (ع) در بستر تاریخ، فصلنامه، میقات حج 1379 شماره 33.

حضرت دارای کتاب بودند و گزارش‌های متعددی این مطلب را تأیید می‌کند؛ همچنین بسیاری از آثار علمی شاگردان حضرت، از ایشان است.

پرسش:

پرسیدند، امام جعفر صادق که بود؟

گفتند: بنیان‌گذار فقه شیعه و از "عالم"‌ترین امامان شیعه.

پرسیدند، اگر ایشان خیلی "علم" داشته، آیا کتابی که نگارش ایشان باشد و میزان "علم" وی را آشکار سازد موجود هست؟

گفتند: نه خودشان کتابی ننوشته‌اند، ولی بیش از شش هزار (؟) دانشجو داشته‌اند.

پرسیدند، پس چرا کتابی ننوشته‌اند؟

از ارسطو که بیش از دو هزار سال پیش می‌زیسته کتاب ارغنون و از افلاطون کتاب ١٢جلدی جمهوریت به‌جامانده که میزان علم آن‌ها را آشکار می‌سازد. چطور در مورد ایشان این‌گونه نیست؟

گفتند: خلفای ظالم وقت اجازۀ نگارش به ایشان نمی‌داده‌اند.

پرسیدند، پس با این جو اختناق چگونه شش هزار دانشجو داشته‌اند؟

گفتند: نمی‌‌دانیم!

ولی از امام صادق احادیث بسیاری به‌جامانده است!

گفتند در کجا آمده؟

 جواب دادند، در کتاب بحارالانوار شیخ‌الاسلام علامه محمدباقر مجلسی و چند کتاب دیگر.

پرسیدند، مجلسی در چه قرنی می‌زیسته؟

گفتند: حدوداً ٤ قرن پیش. پرسیدند او از کجا به "علم" امام رسیده، درحالی‌که حدود ٩ قرن بینشان فاصله بوده و کتابی از امام هم در دسترس ایشان و دیگران نبوده؟

یا مثل نهج‌البلاغه که گفته می‌شود گفتار حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است و نگارنده آن محمد بن حسین بن موسی معروف به سید رضی است درحالی‌که چهارصد سال بعد از حضرت علی علیه‌السلام می‌زیسته؟

از کجا فرمایشات ایشان را جمع‌آوری کرده‌اند؟ الآن که فلش مموری موجود است هیچ تضمینی نیست که بتوان اطلاعات داخلش را چهل سال حفظ کرد! چهار صدسال که جای خود دارد!

گفتند: زیادی کنجکاوی مکن و همان‌طور که پژوهشگر بزرگ احمد کسروی سؤالات ساده‌تری را پرسش کرد ولی فداییان اسلام دعوت صریح آقای کسروی را برای بحث و گفتگو رد کردند و سپس ایشان را، با دفتردارشان در محل (کاخ دادگستری تهران) تکه‌پاره و نابود کردند متوجه باش که ریختن خون تو نیز حلال می‌شود...

و همین شد که سکوت کردم...

پاسخ:

مقدمه:

شناخت جایگاه و منزلت علمی یک فرد در بستر تاریخ از طرق گوناگون امکان‌پذیر است. مراجعه به آثار عملی برجای‌مانده یا گزارش‌شده از آن شخص، بررسی شاگردان وی و آثار آن‌ها، بررسی نظر اندیشمندان و عالمان هم‌عصر وی و بعدازآن و بررسی تأثیر اندیشه‌های وی در پیشرفت علم در عصر حضور فرد و در دوره‌های بعد، برخی از راه‌هایی است که می‌توان با بررسی آن‌ها به اندیشمند و عالم بودن یک فرد در دوران گذشته زندگی می‌کرده، یقین آورد.

متن:

نگاهی به آثار علمی امام صادق علیه‌السلام و یاران ایشان و دیدگاه دیگر عالمان و اندیشمندان هم‌عصر با آن حضرت و بعد از ایشان درباره شخصیت علمی و آثار برجای‌مانده از ایشان می‌تواند بخشی از حقیقت علمی ایشان را ثابت کند.

سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه 24 اثر علمی را که به امام صادق علیه‌السلام نسبت داده‌شده است ذکر کرده است. (1) برخی از این آثار عبارت‌اند از:

1-کتابی در توحید که به خاطر نام روایتگر آن توحید مفضل نام دارد.

2-رساله آن حضرت خطاب به یارانش. کلینی این رساله را در آغاز روضه کافی به سند خود از اسماعیل بن جابر از ابوعبدالله علیه‌السلام نقل کرده است: امام صادق علیه‌السلام این رساله را برای اصحاب خود مرقوم داشت و به آن‌ها دستور داد که آن را به یکدیگر درس دهند و در آن نظر کنند و آن را فراموش نکنند و بدان عمل کنند. اصحاب نیز این رساله را در جایگاه عبادت خود در خانه‌هایشان گذارده بودند و چون از کار فراغ می‏یافتند آن را می‏خواندند.

3-نامه امام صادق علیه‌السلام به نجاشی والی اهواز که به نام رساله عبدالله بن نجاشی شهرت دارد.

4-رساله‏ ای از آن حضرت که صدوق در کتاب خصال آن را ذکر کرده و سندش را به امام صادق علیه‌السلام رسانیده است. این نامه حاوی احکام اسلامی است.

علاوه بر این آثار امام صادق علیه‌السلام به‌عنوان یک عالم، شاگردان فراوانی را تربیت کرد. شیخ طوسی در کتاب رجال خود نام حدود ۳۲۰۰ نفر را که از علم امام صادق علیه‌السلام استفاده کرده‌اند نام‌برده است. (2) شیخ مفید در کتاب الارشاد تعداد این افراد را چهار هزار نفر بیان می‌کند. (3) ابن عقده که خود یک زیدی مذهب بود در کتاب خود نام این 4000 نفر را ذکر کرده بود که متأسفانه کتاب وی به دست ما نرسیده است. (4)

بسیاری از نویسندگان اصول اربعمائه (اصول چهارصدگانه شیعه)، به‌عنوان مهم‌ترین منابع کتاب‌های حدیثی هم چون کافی کلینی و من لایحضره الفقیه شیخ صدوق از شاگردان امام صادق علیه‌السلام بودند. (5) علاوه بر این امام صادق علیه‌السلام سعی می‌کردند تا شاگردان مستعدشان در یک علم صاحب تخصص شوند؛ به‌عنوان نمونه در کتاب رجال کَشّی گزارشی درباره مناظره شاگردان امام صادق علیه‌السلام نقل‌شده است که گواهی بر این مطلب است. (6) طبق این روایت حُمران بن اَعیَن در علوم قرآنی، اَبان بن تَغلِب در ادبیات عرب، زُراره در فقه و مؤمن الطّاق و هِشام بن سالم در کلام تخصص داشته‌اند. (7) برخی دیگر از شاگردان امام صادق علیه‌السلام که درزمینه­ی کلام تخصص داشتند، عبارت‌اند از حُمران بن اَعیَن، قیس ماصِر و هشام بن حَکَم. (8)

علاوه بر این امام صادق علیه‌السلام شاگردان فراوانی از¬ اهل سنت داشت ازجمله نام کسانی هم چون ابوحنیفه، مالک بن انس به‌عنوان دو تن از ائمه مذاهب چهارگانه اهل سنت – یعنی حنفی و مالکی – در زمره این شاگردان ذکرشده‌اند. (9) برخی از نویسندگان اهل سنت حضور مالک بن انس در مدینه و استفاده از درس کسانی چون امام صادق علیه‌السلام را از عوامل رشد علمی او بیان کرده‌اند. (10)

علاوه بر این امام صادق علیه‌السلام به اعتراف بزرگان اهل سنت نزد آنان از جایگاه بالایی برخوردار بوده است. به‌عنوان نمونه: ابوحنیفه (متوفای 150 ق) از پیشوایان اهل سنت، امام صادق علیه‌السلام را فقیه‌ترین و داناترین فرد در میان مسلمانان می‌دانست. (11) از مالک بن انس (۱۷۹ ق) نقل‌شده است: از جهت فضل، علم و عبادت و ورع، هیچ چشم و گوشی برتر از جعفر بن محمد ندیده و نشنیده است. (12) ابن ابی الحدید (زنده تا ۶۵۶ ق) به‌عنوان یکی از عالمان اهل سنت بیان کرده است: علماء اهل سنت ازجمله پیشوایان فقهی آنان چون ابوحنیفه، احمد بن حنبل و شافعی باواسطه یا بی‌واسطه شاگرد امام صادق علیه‌السلام بوده‌اند و ازاین‌رو فقه اهل سنت در فقه شیعه ریشه دارد. (13) ابن حجر عسقلانی از قول ابن حبان (متوفای ۳۵۴ ق) درباره امام صادق علیه‌السلام می‎گوید: «مارأیت أفقه من جعفربن محمّد» فقیه‌تر از جعفربن محمد کسی را ندیدم وی از سادات اهل‌بیت است که فقیه و علیم و فاضل بود و به سخنش نیازمند بودیم و در روایت دیگری آمده است که وی تنها کسی بود که همه فقها و علما و فضلا محتاج و نیازمند سخنش بودند. (14) شهرستانی (متوفای ۵۴۸ ق) یکی دیگر از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب الملل و النحل درباره شخصیت امام صادق علیه‌السلام می‎نویسد: «جعفر بن محمدصادق، دارای علم و حکمت فراوان و دارای زهد و تقوای کامل بود مدت‌ها در مدینه بود و شاگردان شیعه خود را آموزش می‌داد. دانش و آگاهی او در فرهنگ و مذهب فوق‌العاده بود و اطلاعات کاملی از مسائل فلسفه داشت». (15)

در کنار آنچه به نقل از عالمان مسلمان در عظمت علمی امام صادق علیه‌السلام ذکر شد؛ سخنان و مطالب متعددی از سوی مستشرقانی که زندگانی و دوره امام صادق علیه‌السلام را موردمطالعه و ارزیابی قرار داده‌اند نقل‌شده است که در این بخش دو نمونه از این موارد ذکر می‌گردد:

دونالد سن در خصوص علم و تدریس امام صادق علیه‌السلام می‌گوید: «از توصیفاتی که در مورد اکرام مهمانان از سوی امام جعفر صادق علیه‌السلام در باغ زیبایش در مدینه و استقبال وی از مردم با همه اختلاف مذاهب و آرای‌شان می‌خوانیم، برای ما آشکار می‌شود که آن حضرت یک مدرسه شبه سقراطی داشته است». (16) هاجسن یکی از تاریخ نویسان غربی درباره امام صادق علیه‌السلام نوشته است: «او در مقام مرجع و عالم در حدیث و احتمالاً در فقه، آرام و خاموش در مدینه می‌زیست. در اسناد سنی با احترام از او یاد می‌شود. او با اکثریت غیر شیعی قطع رابطه آن‌چنانی نداشت؛ به‌گونه‌ای که حتی می‌توان بعضی از پیروان شیعی او را در اسناد اهل تسنن مشاهده کرد». (17)

در کنار آنچه پیرامون سخنان اندیشمندان پیرامون عظمت علمی امام صادق علیه‌السلام توجه به این نکته‌ای که در ادامه ذکر خواهد شد گواهی است که سیره علمی امام صادق علیه‌السلام سبب تحولات شگرفی در مباحث علمی گردید. مطالعات صورت گرفته در مورد سیره علمی امام جعفر صادق علیه‌السلام بازگوکننده این مطلب است که ایشان بر شناسایی دانش، اکتساب و خلق دانش، توسعه دانش، توزیع دانش، بهره‌گیری از دانش مفید، حفظ و نگهداری دانش، ارزیابی و بازخورد گیری دانش تأکید داشتند؛ و از مطالعه سیره قولی و عملی ایشان به دست می‌آید که آن حضرت دارای الگویی خاص از مدیریت دانش بودند که از همین طریق توانسته‌اند به آموزش شاگردان بسیار کارآمد در علوم مختلف، تولید علم و نوآوری و تولید سرمایه انسانی توفیق یابند (18) و همین امر سبب گردید که تأثیرات علمی ایشان در میان تمام مسلمانان مشهود باشد.

نتیجه‌:

با توجه به آنچه در مورد شخصیت و جایگاه عملی امام صادق علیه‌السلام در ابعاد مختلف بیان شد بطلان سخن کسانی که می‌گویند امام صادق علیه‌السلام چون کتاب نداشته است، پس نمی‌توان به او عالم گفت ثابت گردید؛ چراکه اولاً برخلاف گفته این افراد حضرت دارای کتاب بودند و گزارش‌های متعددی این مطلب را تأیید می‌کند؛ ثانیاً آن حضرت شاگردان فراوانی داشتند که بسیاری از آن‌ها دارای آثار علمی بودند که این آثار برگرفته از اندیشه‌های امام صادق علیه‌السلام بود؛ ثالثاً دیگر عالمان هم‌عصر با آن حضرت و بعدازآن بر عظمت شخصیت علمی امام صادق علیه‌السلام اقرار کرده‌اند و درنهایت سیره علمی حضرت در مدیریت دانش سبب گردید که ما شاهد تحولات شگرف در پیشرفت علمی جهان اسلام و به‌صورت خاص در بین شیعیان آن حضرت باشیم که ثمرات این پیشرفت علمی اکنون در کتاب‌های عالمان و اندیشمندان شیعی و غیر شیعی بازتاب یافته است.

 کلیدواژه:

امام صادق علیه‌السلام، پیشرفت علم، تمدن اسلامی.

 معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتر:

امام صادق علیه‌السلام از دیدگاه اهل سنت، نویسنده: مهدی لطفی، ناشر و تهیه‌کننده: مرکز پژوهش‌های اسلامی صداوسیما. قابل‌مطالعه در لینک ذیل:

http://pajuhesh.irc.ir/product/book/show/id/1057

الامام الصادق علیه‌السلام و المذاهب الاربعه، نوشته اسد حیدر. این کتاب با عنوان امام صادق علیه‌السلام و مذاهب چهارگانه، به زبان فارسی ترجمه‌شده است، ناشر: دارالتعارف.

زندگانی امام صادق جعفر بن محمد، نویسنده: سید جعفر شهیدی، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

پیشوای صادق، نویسنده: سید علی حسینی خامنه‌ای، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

مقاله:

امام صادق علیه‌السلام از دیدگاه خاورشناسان، نویسنده: محمد احسانی،

منبع:

سیمای تاریخ - زمستان 1389 - شماره 3 (24 صفحه - از 75 تا 98) قابل دانلود از لینک ذیل:

https://ebookshia.com/books/view/8046

پی نوشت ها:

1. امین، سید محسن‏، اعیان الشیعه، بیروت‏، دارالتعارف، 1403 ق، ج 1، ص 669-668.

2. طوسی، محمد بن الحسن، رجال الطوسی، ت صحیح جواد قیومی اصفهانی، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۳ ش، ص ۱۵۵-۳۲۸.

3. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، المؤتمر العالمی لألفیه الشیخ المفید، ۱۳۷۲ ش، ج ۲، ص ۲۵۴.

4. قمی، عباس، الکنی و الالقاب، طهران، مکتبه الصدر، چاپ پنجم، ۱۴۰۹ ق، ج ۱، ص ۳۵۸.

5. پاکتچی، احمد، «جعفر صادق علیه‌السلام، امام»، تهران، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۸، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۹ ش، ص ۱۸۷.

6. همان، ص ۱۹۹.

7. کشی، رجال الکشی- اختیار معرفه الرجال، ت صحیح شیخ طوسی و حسن مصطفوی، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، ۱۴۰۹ ق، ص ۲۷۵-۲۷۷.

8. پاکتچی، همان، ص ۱۹۹.

9. ابن حجر الهیتمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه علی اهل الرفض و الضلال و الزندقه، تحقیق عبدالرحمن بن عبدالله الترکی، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۷ ق، ج ۲، ص ۵۸۶.

10. شکعه، مصطفی، ال ائمه الاربعه، قاهره، دارالکتاب، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ ق، ج ۲، ص ۸.

11. ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ ق، ج ۱، ص ۱۲۶.

12. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، چاپ اول، ۱۳۷۹ ش، ج ۴، ص ۲۴۸.

13. ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج‌البلاغه، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ۱۳۸۵ ق، ج ۱، ص ۱۸.

14. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، دار صادر، بیروت، ج ۲، ص 104.

15. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، تخریج محمد بـن فـتح ﷲ بدران، قاهره، مکتبه الانجلو المصریه، بی تا ص 147.

16. دونالدسن، دوایت. م، عقیده الشیعه، ترجمه به عربی، مصر، مـکتبه لخـانجی و مطبعتها، ص 142.

17. جمعی از نویسندگان، تصویر امامان شیعه در دایره المعارف اسلام «ترجمه و نقد»، قم، مؤسسه شیعه شناسی،1385 ش، ص 287.

18. علوی، محمد، «مدیریت دانش در سیره امام صادق علیه‌السلام»، معارف اسلامی و مدیریت، دوره 4، شماره 7، بهار و تابستان 1397، صفحه 35-58.

صفحه‌ها