دانش تاريخ

دلیل اصلی فتح خیبر چه بود؟
یهودیان خیبر با برانگیختن احزاب، جنگ خندق را به راه انداخته، مدینه را در شرایط بسیار سختی قرار داده بودند. علاوه بر اظهار دشمنی، بیم‌می رفت كه در آینده نیز ...

دلیل اصلی فتح خیبر چه بود؟ چرا18000نفر از دلیر مردان قلعه  فدك توسط حضرت علی و پیامبر كشته شدند؟

عواملی سبب شد تا جنگ خیبر به وجود آید كه به برخی اشاره میشود:

1ـ یهودیان خیبر با برانگیختن احزاب، جنگ خندق را به راه انداخته، مدینه را در شرایط بسیار سختی قرار داده بودند. علاوه بر اظهار دشمنی، بیممی رفت كه در آینده نیز دوباره به چنین كاری اقدام و یا به اقدامات سخت تر دست زنند.

2ـ خیبر، به پایگاهی برای توطئه و حركتهای نظامی علیه دولت مركزی و مدینه تبدیل شده بود. آنان با تكیه بر درآمد كشاورزی خود، به دشمنان اسلام كمك مالی میكردند. (1)

3ـ یهودیان خیبر، با تحریك قبائل اطراف خود به ویژه طایفه غطفان در صدد حمله به مدینه بودند.

این ها موجب شده بود كه منطقه خیبر به صورت كانون توطئه علیه اسلام و مدینه درآید.

بر این اساس ضروری بود كه این كانون و مراكزی كه به صورت محل تجمع دشمنان و توطئهگران درآمده بود، تحت كنترل حكومت مركزی قرار گیرد. افزون بر این برخی از یهودیان مدینه كه با پیامبر(ص) و اسلام پیمان بسته بودند، و پیمان را نقض كردند، به خیبر رفته و در حال نقشهكشی بودند.

 با چنین وضعی، باید اقدامات مقتضی را انجام داد تا مسلمانان و مدینه مورد حمله مجدد دشمنان كینهتوز اسلام قرار نگیرند. (2) بر اساس برخی نقلها، در زمان جنگ خیبر، چهارده هزار یهودی در قلعههای خود، زندگی میكردند، كه حدود یك ماه، توسط نیروهای اسلام محاصره شدند، سپس یكی بعد از دیگری، قلعههای آنان به وسیلة مسلمانان فتح شد. (3)

یكی از قلعههای آنان به نام «قموص» از مستحكمترین قلعهها به حساب میآمد و تعداد رزمندههای آن بیش تر از سایر قلعهها بود. برای فتح این قلعه پیامبر فرماندهی را به ابوبكر سپرد كه موفق نشد آن را فتح كند. روز بعد فرماندهی را به عمر سپرد، او نیز توفیقی نیافت.

پیامبر فرمود: «فردا پرچم را به كسی میدهم كه حمله كننده است و از نبرد باز نمیایستد تا به پیروزی برسد. او خدا و رسول خدا را دوست میدارد و خدا و رسول نیز او را دوست میدارند».

روز بعد كه فرا رسید، پرچم را به دست علی(ع) داد. امام علی با شجاعت بینظیر خود، قلعه را گشود و پیروزی را برای لشكر اسلام به ارمغان آورد. (4)

پیامبر غنایم خیبر را بر كسانی تقسیم كرد كه در «حدیبیه» حضور داشتند. (5)

تعداد افرادی كه همراه پیامبر از مدینه رهسپار منطقة خیبر شدند، یك هزار و چهار صد نفر ذكر شده كه دویست نفر از آنان سواره و دارای اسب بودند. (6) جنگ خیبر در سال هفتم هجری بعد از صلح حدیبیه رخ داد. (7 )

تعداد كشته شدگان:

اگر چه آمارهايي كه در متون تاريخي موجود است، چندان دقيق نيست، اما اين عدد18000نفر را در متون معتبر نيافتيم. آنچه يافت شد، به روايت از واقدي است كه در جنگ خيبر نود و سه نفر از يهوديان و پانزده نفر از مسلمانان كشته شدند. (8) و آمار مذكور صحیح نیست .

استاد سبحاني  مي نويسد:

"پيشواي بزرگ مسلمانان پس از فتح خيبر، بال هاي عطوفت‏ خود را بر سر مردم خيبر گشود (مردمي كه با صرف هزينه‏هاي زياد، اعراب بت‏پرست را بر ضد او شورانيده و مدينه را مورد تهاجم و در آستانه سقوط قرار داده بودند) و تقاضاي يهوديان خيبر را مبني بر اين كه آنان در سرزمين خيبر سكني گزينند و اراضي و نخل هاي خيبر در اختيار آن ها باشد و نيمي از درآمد را به مسلمانان بپردازند، پذيرفت. حتي به نقل ابن هشام، مطلب ياد شده را خود پيامبر پيشنهاد كرد و دست‏ يهود را در امور كشاورزي و غرس نهال و پرورش درختان باز گذارد. (9 )

 

 برای آگاهی بیش تر به كتاب تاریخ پیامبر اسلام از مرحوم دكتر محمد ابراهیم آیتی و دكتر ابوالقاسم گرجی، مراجعه كنید.

پینوشتها:

1.صلاح تجانی، «الترتیبات المالیة فی تاریخ غزوة خیبر: بواعثها و نتائجها»، مجلة المورخ العربی، ج ۱، ش ۵ (مارس ۱۹۹۷)، ص ۹۳-۹۴؛

William Montgomery Watt, Muhammad at Madina, Karachi 1981،ص212

 

2. پیامبر و یهود حجاز، مصطفی صادقی، ص 209 ،قم ،بوستان كتاب ،1382 ش ،چاپ اول .

3 . بحار الأنوار، علامة المجلسي ،  1403 - 1983 م ،  دار إحياء التراث العربي - بيروت،ج 21، ص 21.

4. همان، ص 21 ـ 22.

5. تاریخ پیامبر اسلام، دكتر محمدابراهیم آیتی، ص 479،انتشارات دانشگاه تهران، 1366 .

6. الكامل فی التاریخ، ج 2، ص 216، 1386 - 1966م ،چاپخانه : دار صادر - دار بيروت ، دار صادر للطباعة والنشر .

7. همان.

8. مغازي واقدي‏، ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني‏، ص 534، نشر دانشگاهي‏،  1369 ش‏، نوبت چاپ: دوم.

9. سبحانی،  فروغ ابديت، ج 2، ص 263، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1370ه ش، چاپ ششم.

عواملی كه روحانیت را به عنوان رهبران جامعه مدنی ایران مطرح كرد؟
امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند كه تشكیل حكومت در دوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد . ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی...

عواملی كه روحانیت را به عنوان رهبران و سرامدان جامعه مدنی ایران مطرح كرد تحلیل نمایید.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

در پاسخ به پرسش تان به چند مورد اشاره مي نماييم.

عامل نخست :

ضرورت تشكيل حكومت و اداره آن توسط فقيه جامع الشرائط:

امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند كه تشكیل حكومت در دوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد . ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی ذكر كرده­اند، كه خلاصه دلیل عقلی، این است  :

اجرای قانون الهی به دست كسی می­تواند انجام گیرد كه دو ویژگی«شناخت قانون» و«عدالت» را داشته باشد. ولی فقیه این دو ویژگی را دارا است، چون با اجتهاد  حكم الهی را از منابع موجود استخراج می كند . به نیازهای جامعه پاسخ مثبت می­دهد . از دژ مستحكم اسلام پاسداری می­نماید.

اما دلیل نقلی: روایات زیادی وجود دارد كه فقط به یكی از آن ها می پردازیم: رسول خدا(ص)می­فرماید:«اللهم ارحم خلفائي، قیل: یا رسول الله و من خلفاؤك ؟ قال : الذین یأتون من بعدي و یروون أحادیثي و سنتي؛(1) خدایا، بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول اللّه! خلفای تو كیانند؟ فرمود: آن ها كه بعد از من می­آیند و حدیث و سنت مرا نقل می كنند.»

 دومين عامل :مقبوليت عمومي

مدت ها بود كه مردم در وضعيتي نابسامان از نظراقتصادي ،اخلاقي وسياسي به سر مي بردند. روحانيت درست در زماني به اعتراضات خود شدت بخشيده بود كه نياز جامعه به رهبراني كه آن ها را از اين تنگنا خارج نمايد، در اوج بود. از اين رو مردم به رهبري آنان اعتقاد و باور داشتند .خلاهاي  فرهنگي و سياسي و اقتصادي خويش را از مسير آنان  جستجو مي نمودند . از اين روست كه آنان نيز به خواست مردم جواب مثبت داده و امور را به دست گرفتند .

سومين عامل: فقدان نيروهاي كار آمد و متعهد به اصول اسلامي

پس از آن كه مبارزات وسيع و پيگير ملت مسلمان به نتيجه رسيد و حكومت استبداد فرو ريخت ، در مورد حضور روحانيت در امور اجرايي ،تفكر امام از آغاز شروع نهضت اين بود كه روحانيت در كار اجرايي كم تر شركت كند و فقط ناظر و پشتوانه امور باشد. ايشان حضور روحانيت را در شوراي انقلاب كه متشكل از روحانيون و غير روحانيون بود ،كافي مي دانستند .  (2 ) نيز در آغاز بسياري مانند شهيد مظلوم بهشتي (ره ) شهيد مطهري  و... اين ديدگاه را داشتند

اما به رغم اين ديدگاه و پايبندي عملي به آن حتي در آن شرايط ويژه توطئه هاي بزرگ و كوچك دشمنان و بدخواهان و عملكرد ناسالم و ناكارآمد غير روحانيوني كه متصدي امور سياسي ـ اجرايي شده بودند، امام و ياران امام برخلاف ميل شخصي براي حفظ دستاوردهاي سال ها مبارزه و جهاد شانه هاي خود را زير بار سنگين مسئوليت هاي گوناگون نظام جمهوري اسلامي نهادند.

يعني در حالي كه اوضاع كشور از هم گسيخته بود و مخالفان داخلي كه دست نشاندگان قدرت هاي اهريمني و غارتگر خارجي ـ مشخصا آمريكاي ستمگر و متجاوزـ بودند، دست به انواع و اقسام توطئه و دشمني عليه نظام نوپا و الهي ـ مردمي جمهوري اسلامي زده بودند و لحظه اي دست از توطئه برنداشتند، از فتنه هاي قومي تا آشوب هاي گروهكي تا حمله آمريكا به صحراي طبس و جنگ تجزيه طلبانه كردستان و نهايتا تحميل جنگي هشت ساله، امام و ياران امام سنگر را خالي نكردند . مانند دوران مبارزات طولاني مدت همه وجود خود را وقف راهي كردند كه سال ها پيش آغاز كرده بودند. با مشخص شدن ضعف ها و سستي هاي متصديان امور اجرايي كشور و دولت موقت كه عمدتا از جمعيت هاي ملي گرا بودند، حضور تدريجي روحانيون در مسائل اجرايي شكل جدي تر به خود گرفت  حتي مشخص شد كه در بعضي از جاها بدون استفاده از حضور و نفوذ روحانيت امكان پيشرفت كارها وجود ندارد . (3 )

 امام خود با صراحت بر خاسته از صداقت و محترم دانستن مردم مي گويد :

« پيش از انقلاب من خيال مي كردم وقتي انقلاب پيروز شد، افراد صالحي هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند. لذا بارها گفتم روحانيون مي روند كارهاي خودشان را انجام مي دهند. بعد ديدم خير ،اكثر آن ها افراد ناصالحي بودند و ديدم حرفي كه زده ام ،درست نبوده است. آمدم صريحا اعلام كردم: من اشتباه كرده ام . »(4)

پي نوشت ها :

1. من لا يحضره الفقيه‏،شيخ صدوق‏،ج 4،ص420،جامعه مدرسين‏،قم‏، 1404 ق‏،نوبت چاپ: دوم‏.

2 . انقلاب و پيروزي ،ص 412 ، اكبر هاشمي رفسنجاني، دفتر نشر معارف انقلاب.

3 . همان،ص 414.

4. صحيفه امام ،ج 18 ،ص 241.

اهداف علمای شیعه بعد از ائمه معصوم چه بود؟
هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصص‌هایی در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایه‌گذاری نماید.

علما شرح باسلام اهداف علمای شیعه بعد از ائمه معصوم چه بود؟

پرسشگر گرامی با سلام و سپاس از ارتباطتان با این مركز

هر جامعه انسانی، مخصوصاً جامعه مسلمان مكلّف است گروه ها و تخصصهایی در علوم گوناگون جهت خدمت به جامعه تشكیل دهد و برای آن سرمایهگذاری نماید.

تخصص در علوم دینی نیز از این قاعده مستثنا نیست. قرآن میگوید:‏  "چرا از هر گروهی، طایفهای ( برای جهاد ) نمیروند تا ( تعدادی كه در مدینه باقی مانده اند) در دین (معارف و احكام اسلام) آگاهی پیدا كنند و به هنگام بازگشت (جهاد كنندگان ) به سوی قوم خود آنان را بیم نمایند تا (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری كنند". (1)

 خداوند متعال، جامعه انسانی را برای آشنایی به احكام حلال و حرام و امور دینی، مكلّف كرده و دستور داده تا گروهی از آن جامعه جهت تخصص در این علوم الهی همت  بگمارند.

روحانیت به معنای امروز آن - كه به قشر خاص از جامعه گفته می‏شود - در صدر اسلام وجود نداشت، زیرا در زمان حضور معصومان (ع) مردم مسایل شرعی و پرسش‏های خود را مستقیماً از آن ها می‏پرسیدند. آنان خود و یا نمایندگان آن ها پاسخ مسایل شرعی مردم را بیان می‏نمودند.

 البته بعضی از انسان‏ها بودند كه با عنوان «روحانی» از آنان یاد نمی‏شد، ولی وظایف روحانی را انجام می‏دادند، بدین معنا كه تبلیغ دین نموده و به هدایت مردم می‏پرداختند. (2) مانند این كه در صدر اسلام، پیامبر (ص) برخی را به عنوان مبلّغ و برخی را به عنوان قاری قرآن اعزام و نصب می‏نمود.

 ائمه (ع) نیز شاگردان و دانش‏آموختگانی داشتند كه عملاً وظایف روحانی را در عصر آنان انجام می‏دادند. امام علی (ع) قثم بن عباس را به عنوان فرماندار مكه برگزید و فرمود: «أفت المستفتی و علّم الجاهل؛ (3) فتوا برای پرسشگر بیان كن و جاهل را تعلیم ده!».

 امام صادق(ع) به ابان بن تغلب فرمود: «اجلس فی مسجد المدینه وأفت الناس فإنّی اُحبّ أنْ یری شیعتی مثلك؛ (4) در مسجد مدینه بشین و برای مردم فتوا بده، زیرا دوست دارم مانند تو میان شیعیان دیده شوند».

از جمله وظائف وخدمات روحانیون در این زمان:

1. تبیین معارف قرآنی:

قرآن ـ كه اساس اسلام است ـ به تفسیر و بیان مطالب نیازمند است. تفسیر قرآن در درجه اول بر عهده رسول اللّه‏ بود. قرآن میگوید: «وانزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم؛ (5) قرآن را به سوی تو نازل كردیم تا آن را برای مردم توضیح دهی و بیان كنی».

 بعد از نبی اكرم (ص) تفسیر قرآن بر عهده جانشینان آن حضرت؛ یعنی، ائمه اثنی عشر قرار گرفت. در زمان غیبت نیز بر عهده علما و دانشمندان راستین ـ كه در حقیقت پیروان انبیا و جانشینان آنان هستند ـ می‏باشد.

2.  تبیین و تفسیر معارف و سنن نبوی و اهل البیت:

منبع دیگری در معارف اسلامی احادیث و سننی است كه از نبی اكرم (ص) و ائمه هدی (ع) به یادگار مانده است. این روایات نیز نیازمند بیان و تفسیر است. عالمان دینی با تخصصی كه درعلم الدرایه، علم الروایه و علم الحدیث دارند به تبیین و تفسیر روایات میپردازند.

3. اجتهاد و استنباط احكام:

 تطبیق احكام و موضوعات با منابع فقهی، نیاز به اجتهاد و تلاش دانشمندان متخصص این فن دارد كه این نیز یكی از وظایف خطیر عالمان دین است.

4. هدایت و تزكیه:

 خدمت و وظیفه یك روحانی بر محور هدایت و تزكیه مردم دور میزند. نیازهای جامعه انسانی، تنها در نیازهای جسمی خلاصه نمیشود. جامعه تنها به پزشك،مهندس و ... (كه مربوط به جسم و بدن و نیازهای آن هستند) نیاز ندارد، بلكه علاوه بر آن، انسانها از نیازهای روحی و معنوی نیز برخوردارند. این نیازها نیز باید برآورده شده و به پاسخگویی نیاز دارند.

 بخش عمده برآورده كردن این نیازها بر عهده روحانیون است. در واقع نقش روحانیون در جامعه مانند پزشك و طبیب است.

5. تعلیم آموزههای دینی:

آشنا كردن مردم با معارف اسلامی از جمله خداباوری كه وظیفه انبیا و امامان (ع) است، در عصر حاضر بر دوش عالمان دین است. آنان به عنوان مرجع دینی به مسایل شرعی مردم پاسخ میدهند و به تعلیم و تربیت آنان میپردازند. این كار كار انبیا است كه به همین جهت در روایات از عالمان به عنوان وارثان پیامبران یاد شده است. (6)

 یكی از مصادیق مهم وارث بودن، انتقال فرهنگ اسلام به نسلهای بعد و آشنا كردن مردم به دستورهای اسلام است.

پینوشتها:

1. توبه (9) آیه 122.

2. شهید مطهری، ده گفتار، ص 251.

3. نهج البلاغه، فیض الاسلام ، تهران ، نامه 67، ص  1054.

4. شیخ محمد تقی تستری ،قاموس الرجال،قم ،موسسه نشر اسلامی،چاپ دوم ،1410 ق،ج 1،ص 97؛ جامع الرواة، ج 1، ص 967.

5. نحل (16) آیه 44.

6. كلینی، الكافی، تهران، اسلامیه، ج 1، ص 33.

چرا حضرت امام (ره) مرحوم آيه ا... منتظري را از قائم مقام رهبري انداخت؟
آقاي منتظري به دليل مواضع غير اصولي در موقع جنگ تحميلي، و نيز به علت تخلّفات مهمي كه برخي از اطرافيان ايشان با سوء استفاده از ايشان انجام مي‏دادند و در واقع ...

چرا حضرت امام (ره) مرحوم آيه ا... منتظري را با آن همه سابقه علمي و مبارزاتي سياسي كه براي اسلام كشيده بود از قائم مقام رهبري انداخت؟

آقاي منتظري به دليل مواضع غير اصولي در موقع جنگ تحميلي، و نيز به علت تخلّفات مهمي كه برخي از اطرافيان ايشان با سوء استفاده از ايشان انجام مي‏دادند و در واقع دفتر ايشان را به يك كانون توطئه تبديل كرده بودند، حضرت امام را ناچار به موضع‏گيري و تذكر كردند. تذكرات و هشدارهاي حضرت امام(ره) چند سال به طول انجاميدو حضرت امام(ره) با واسطه كردن افراد زيادي كوشيدند آقاي منتظري را از گرداب بزرگي كه توسط نزديكانشان پديد آمده بود نجات دهند؛ ولي متأسفانه آن همه تلاش‏ها هيچ ثمري نبخشيد و حضرت امام(ره) به خاطر وظيفه سنگيني كه نسبت به صيانت انقلاب داشتند، ناچار به اقدامات جدي‏تري شدند. در اين‏جا لازم است يادآور شويم كه حركت حضرت امام(ره) شرعاً يك تكليف بوده است. از طرف ديگر آقاي منتظري با صلاحديد حضرت امام و مجلس خبرگان استعفا داد.(1)

پي نوشت:

1. متن استعفاي آيه الله منتظري1.7 / 1 / 68 ـ حسينعلي منتظري رك:لينك http://www.jamaran.ir/fa/3928

آیا انتخاب این القاب و لقب دادن آن به روحانیون درسته؟
همان طور - كه در جواب دیگری اشاره شد - در صدر اسلام روحانیت به معناي امروزی وجود نداشت، لذا عناوينی مانند آيت الله، حجةالاسلام و ثقةالاسلام نيز نبود ...

القاب در روحانیت

شرح : در این میان جامعه روحانیت هم واسه خودشون یكسری لقب‌هایی انتخاب كردند كه توجه به معنی آن‌ها خیلی قابل واسم سوال برانگیزه. مثلا: آیت الله= نشانه خدا /یا حجت الاسلام و المسلمین= حجت اسلام و مسلمانان/ و یا ولی امر مسلمین جهان و .... آیا انتخاب این القاب و لقب دادن آن به روحانیون درسته؟ بر چه مبنایی انتخاب شده؟ چه كسی همچین پستی به ایشان داده؟ آیا اگر زمان حضرت علی (ع) بود هم اجازه می دادند با همچین القابی یكسری افراد خود را نسبت به بقیه ارجح بدونند؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز

 همان طور - كه در جواب دیگری اشاره شد - در صدر اسلام روحانیت به معناي امروزی وجود نداشت، لذا عناوينی مانند آيت الله، حجةالاسلام و ثقةالاسلام نيز نبود. اين تقسيم‏بندي‏ها به مرور زمان به وجود آمد . برخی تصور كرده اند كه عنوان روحانیون و برخی از عناوین ، مانند آیت الله از مسیحیت گرفته شده است و حال آن كه این گونه نیست. زیرا رتبه‏بندي در مسيحيت بر اساس درجه و مقامي كه در كليسا دارند، داده مي‏شود، حال اینكه اين عناوين - در جامعه اسلامی- صرفاً اعتباري است، نه حقيقي و غالباً بر اساس مرتبه علمی بر علما و روحانیت اطلاق مي‏شود مثلا درباره عنوان آيت الله بايد گفت ":  آيَتُ‏الله (نشانه خداوند)، عنواني عام براي فقها و مراجع طراز اوّل و دوم شيعه از اوايل سده 14ق/20م. در ادوار پيشين تاريخ اسلامي، است .

 براي فقها در كنار القاب و عناوين خاص مانند مفيد، صدوق و شيخ‏الطائفه، يك سلسله القاب عام نيز مانند شيخ‏الاسلام، مُلاّ و آخوند به كار رفته است. برخي القاب مانند ثقةالاسلام، حجةالاسلام، محقق، علامه، نيز آيةالله نخست به قصد تعظيم در موارد خاص به كار رفته و بعدها لقبي براي فردي معيّن شده و سپس بيش و كم به صورت عنواني عام گرديده است.

در سده 4ق/10م عنوان ثقةالاسلام براي محمد بن يعقوب كليني، در سده 5ق/11م عنوان حجةالاسلام براي امام محمد غزّالي، در سده 7ق/13م عنوان محقق براي جعفر بن حسن حلي ، و در سده 8ق/14م عناوين علامه و آيت الله براي حسن بن يوسف حلي به كار رفت، و همه آنها تا قرنها پس از كاربرد نخستين، مختص به صاحبان اوليه آنها باقي ماند. در سده 14ق/20م كاربرد برخي از اين عنوان ها براي گروهي از فقها تكرار شد و رفته رفته گسترش بيش‏تري يافت.

اكنون عناوين ثقةالاسلام، حجةالاسلام و آيةالله كاربرد گسترده‏اي يافته و هر يك نشان دهنده سطح معيني از دانش فقهي است. چنانكه گفته شد، نخستين كس كه عنون آيةالله يافت، حسن بن يوسف بن علي بن مطهر، معروف به علاّمه حلّي بود. ابن حجر عسقلاني او را آية في الذكاء خوانده است. و شايد به همين مناسبت، و نيز به علت دانش عميق و تقواي كم مانندش، لقب آيةالله به او داده شده باشد.

شرف‏الدين شولستاني، شيخ بهاءالدين عاملي و ملا محمدباقر مجلسي، در اجازه نامه‏هايي كه براي شاگردان خود نوشته‏اند، از علاّمه حلي به عنوان آيةالله في العالمين ياد كرده‏اند. ملا محمدباقر مجلسي در ذكر مشايخ روايت خويش، همين عنوان را براي شمس‏الدين محمد بن مكّي نيز به كار برده است. پس از اين تا سده 14ق/20م عنوان آيةالله بر هيچ يك از فقها اطلاق نشد. در اوايل اين سده، نخست حاج ميرزا حسن نوري (1254 - 1320ق) اين عنوان را براي سيد محمد مهدي بحرالعلوم، و چند دهه ديرتر شيخ عباس قمي همان را براي شيخ مرتضي انصاري، شيخ حسن نجفی و سيد محمد حسن شيرازي و رفته رفته مورخان عصر مشروطه براي آخوند ملاكاظم خراساني، حاج ميرزا حسين، ميرزا خليل، شيخ عبدالله مازندراني و ديگران به كار بردند. پيش از آن، همه آن مراجع در مراسلات و مخاطبات، حجةالاسلام خوانده مي‏شدند.

پس از تشكيل حوزه علميه قم توسط مرحوم شيخ عبدالكريم حائري و مركزيت يافتن آن (1340ق/1922م) شماري از فقهاي بزرگ كه در آن گرد آمدند، آيةالله لقب يافتند و به تدريج، معدودي از برجسته‏ترين فقهايي كه در مقام مرجعيت قرار مي‏گرفتند، آيةالله العظمي ناميده شدند" . (1)

امروزه نیز عناوین مانند حجت الاسلام ... بر روحانیت اطلاق می گردد كه جایگاه علمی طلبه و روحانی را مشخص می كند .

این القاب به همه كس و بدون درنظر گرفتن مقام علمی به كسی داده نمی شود؛ بلكه بر اساس معیار ها و رتبه بندی كه وجود دارد این امر صورت می گیرد . همچنین این القاب به منظور خود خواهی به روحانیت داده نمی شود، بلكه  این امر ریشه در عرف و برخی روایات دارد،  هم چنانكه امام زمان (ع) از علما به عنوان حجت خود یاد نمود (2)، این امر نیز سبب شد كه عرف نیز القاب ، مانند حجت الاسلام ... را به روحانیت  بدهد. در ضمن  دادن القاب اختصاص به روحانیت ندارد، بلكه قشر های دیگر نیز با القاب خاص یاد می شوند.

 بله از آنجای كه در زمان علی (ع) روحانیت به معنای امروزی وجود نداشت ، حضرت این عناوین را به افراد نداد

 پينوشت:

1. كاظم بجنوردی و دیگران ، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 260. ذیل كلمه: " آیت الله ".

2. شيخ صدوق‏، كمال الدين و تمام النعمة، تهران‏ ، ناشر اسلاميه‏،  1395 ق‏، نوبت دوم‏ ، ج‏2، ص  485 .

جایی نخوندیم كه ایشان گفته باشند: ای مردم حوزه های علمیه تاسیس كنید...
فلسفه غیبت امام زمان علیه السلام در جای خود مورد بحث و بررسی است و اكنون در مقام طرح آن نیستیم، اما این حقیقت روشن است كه اصل و مبنا در معارف دینی بر غیبت ...

یادمه در كتب معارف دوران دبیرستان خوندیم كه امام زمان (ع) به علت مساعد نبودن اوضاع جامعه و پذیرا نبودن جامعه برای داشتن امام معصوم، به اذن خداوند از دیدگان غایب شدند تا در فرصت مناسب دوباره قیام كنند. جایی نخوندیم كه ایشان گفته باشند: ای مردم حوزه های علمیه تاسیس كنید و با پول بیت المال خرج پرورش روحانیون كنید تا ایشان در مدت غیبت من هوای امت من را داشته باشند تا گمراه نشوند. منطقی جواب بدید لطفا؟ پس در اصل شما چشمتون را به این منطق ساده بستید و با گلچین كردن یك سری روایات و سخنان افراد معمولی، وجود روحانیت و مرجعیت و غیره را توجیه كردید. قبول دارید؟

فلسفه غیبت امام زمان علیه السلام در جای خود مورد بحث و بررسی است و اكنون در مقام طرح آن نیستیم، اما این حقیقت روشن است كه اصل و مبنا در معارف دینی بر غیبت امام یا امامان نیست و اگر چنین امری رقم می خورد، مربوط به علل و عواملی است كه در نهایت وجه مشترك همه این علل و عوامل به خود بشر بر می گردد.

یعنی اگر ما انسان ها زمینه و بستر استفاده و بهره مندی از محضر ائمه را در خود و جامعه ایجاد نماییم و امنیت نسبی فردی و اجتماعی برای امام فراهم باشد، لطف خداوند و عصمت امام می طلبد كه تمام وقت و به طور كامل، حضرت در خدمت بشر و در مسیر هدایت وی باشد؛ در نتیجه غیبت یك امام چیزی نیست جز ساماندهی نشدن چنین زمینه و بستر حد اقلی كه در نتیجه امر منتهی به غیبت امام از جامعه می شود .

این همان حقیقتی است كه خواجه طوسی هم بدان اشاره فرموده است: « وجوده لطف و تصرفه آخر و عدمه منا؛ (1) وجود امام لطف الهی است. تصرف او در امور مردم و سامان دادن به امورشان و حضور او لطف دیگر الهی است، ولی عدم آن تصرف و حضور، به سبب اشتباهات و رفتارهای نادرست ما مردم است».

اما این كه گفتید: " جایی نخوندیم كه ایشان گفته باشند: ای مردم حوزه های علمیه تاسیس كنید و با پول بیت المال خرج پرورش روحانیون كنید تا ایشان در مدت غیبت من هوای امت من را داشته باشند تا گمراه نشوند"، باید عرض كنیم كه از مثل شما طرح چنین مباحثی بعید است.

 بر فرض كه در جایی چنین مطلبی از قول امام زمان نوشته باشد و بتوان چنین چیزی را خواند، از منظر شما چه اعتباری به چنین نقل قول هایی وجود دارد ؟ مگر غیر از ان است كه نویسندگان آن انسان هایی نظیر ما هستند و بر فرض كه واسطه ها و نویسنده ها انسان های خوب و امینی باشند، از كجا بتوان ادعا كرد كه در زمان های دور این روایت به طور جعلی و تحریف شده داخل در مجموعه روایات نشده باشد؟ ووو

دوست عزیز!

لطفا قدری از توهم دانایی فاصله بگیرید و اندیشه مندانه و خردورزانه با موضوعات مواجه شوید، متاسفانه شما ابتدایی ترین مسائل را در حوزه معارف دینی نمی شناسید؛ ولی در عین حال خود را آگاه و مطلع دانسته حتی به عنوان فردی برخاسته از خانواده مذهبی به پاسخ گویی شبهات دیگران می پردازید و بدا به حال مخاطبان شما كه قرار است از طریق آموزه های شما به حقیقت رهنمون شوند!!

محض اطلاع شما باید عرض كنیم كه:

 حوزه های علمیه از طریق وجوهات شرعی یا همان سهم امام زمان علیه السلام اداره می شده و می شود و وابسته به هیچ نهاد و ارگان و دولتی نیست؛ اما بیت المال به اموال عمومی و درآمدهای گوناگون دولت اسلامی اطلاق می شود كه در خزانه مركزی دولت اسلامی واریز می شود و باید بر اساس نظام معین و تدوین و تنظیم قانونی خاص در بخش های گوناگون خدماتی و رفاهی و عمرانی مصرف گردد و نفع آن به عموم مردم جامعه برسد.

منابع و مآخذ بیت المال امور مختلفی هستند؛ اما به هیچ وجه خمس كه سهم امام معصوم و سادات فقیر است در زمره این منابع نیست و به ان بیت المال گفته نمی شود؛ چون به هیچ وجه عمومیت ندارد و نمی تواند در مصارف عمومی هزینه شود. (2)

باز محض آگاهی شما لازم است به عرض برسانیم:

 این مراكز آموزشی در سطوح مقدماتی یا عالی كشور اعم از مدارس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه ها هستند كه از بیت المال اداره می شوند و هزینه های چند صد میلیاردی كه سالیانه از طرف دولت برای دانشگاه ها و مراكز آموزش عالی واریز می شود و امثال شما در آن تحصیل كرده و پز روشنفكری و برخورداری از مدارك آن را می دهید، همان پول بیت المال است نه هزینه های حوزه و روحانیت و طلاب.

دوست عزیز!

گمان نكنید كه ما از نامه شما به حدی عصبانی شده ایم كه در مقام مقابله به مثل برآمده شروع به پاسخگویی تند و چه بسا توهین و.... نموده ایم ؛ خیر؛ ما معمولا نامه های تند و پر از اهانت و توهین به همه مقدسات دینی و سرشار از انكار همه باورها كم نداریم و مبنای ما در همه پرسش ها بر پاسخگویی مستدل و محترمانه است، اما در برابر  ادعاهایی غیر مستند، چاره ای جز پاسخی این چنین نیست.

در نهایت به سوال تان برمی گردیم كه: بله، هر چند شما نخواندید اما امام زمان علیه السلام برای بعد از خود نائبانی عام را تعیین فرمود كه امورات دینی مردم را به سامان برسانند كه نمونه ای از این دستورات در سوال قبلی ارائه شد و اگر این قبیل دستورات هم نمی بود باز اصول عقلی و روایات عدیده دیگر به درستی این امر تاكید می نمود.

چنان كه پیامبر خدا فرمود: « إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاء ؛ (3) همانا عالمان وارثان انبیاء هستند».

و یا از امام عسكری (ع) نقل شده است: «فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَي هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ ؛ (4) از بین فقها آنان كه حافظ و نگهبان دین­اند و خود را از گناه و آلودگی حفظ میكنند و با هواهای نفسانی مبارزه میكنند و مطیع اوامر الهی و جانشینان اویند، بر عوام لازم است كه از آنان تقلید كنند!».

به علاوه تاسیس حوزه های علمیه فعالیت مستقلی بود كه در طول تاریخ به جهت حفظ جایگاه علم و معرفت و روشن نگه داشتن كورسوی دانش و خرد ورزی در ادوار تاریك این مرز و بوم توسط انسان های خیّر و نیك اندیش انجام شد و اگر امروزه نام نیكی از سوابق علمی و معرفتی و اندیشمندان بزرگ علوم مختلف انسانی و تجربی برای این كشور باقی است به بركت همین حوزه های علمیه است.

 

پی نوشت:

1. كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، نشر جامعه مدرسین قم، بیتا، ص 362 .

2. برای مطالعه در این خصوص می توانید به كتاب " بررسي تاريخي و فقهي خمس"  نوشته عبد الرحمن انصاري، نشر بوستان كتاب. مراجعه نمایید.

3. علامه مجلسی، بحار الانوار، نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت، 1403 ق، ج 1، ص 164.

4. بحار الانوار، همان، ج 2،ص 88 .

چرا امام زمان علیه السلام چهار نایب خاص دارند؟
با توجه به اين كه مشيت الهي بر غيبت امام دوازدهم قرار گرفته بود به همين جهت غيبت صغري مقدمه و آماده سازي براي آن بود.

چرا امام زمان علیه السلام چهار نایب خاص دارند؟ چرا تا يك زمان خاص نواب در اختيار مردم قرار داده شد؟

با توجه به اين كه مشيت الهي بر غيبت امام دوازدهم قرار گرفته بود به همين جهت غيبت صغري مقدمه و آماده سازي براي آن بود.

غيبت صغري از سال 260 هجري (سال شهادت امام يازدهم) تا سال 329 (سال در گذشت آخرين نايب خاص امام) يعني حدود 69 سال بود.(1) در دوران غيبت صغري، ارتباط شيعيان با امام به كلي قطع نبود و آنان، به گونه‏اي خاص و محدود، با امام ارتباط داشتند.

در طول اين مدّت، افراد مشخصي به عنوان «نايب خاص» با حضرت در تماس بودند و شيعيان مي‏توانستند به وسيله آنان مسائل و مشكلات خويش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دريافت دارند و حتي گاه به ديدار امام نائل شوند. از اين رو مي‏توان گفت در اين مدّت، امام، هم غايب بود و هم نبود.

اين دوره را مي‏توان دوران آماده سازي شيعيان براي غيبت كبري دانست كه طي آن، ارتباط شيعيان با امام، حتي در همين حد نيز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نايبان عام آن حضرت، يعني فقيهان واجد شرائط رجوع كنند.

اگر غيبت كبري يك باره و ناگهاني رخ مي‏داد، ممكن بود موجب انحراف افكار شود و ذهن ها آماده پذيرش آن نباشد. اما گذشته از زمينه سازي هاي مدبرانه امامان پيشين، در طول غيبت صغري، به تدريج ذهن ها آماده شد و بعد، مرحله غيبت كامل آغاز گرديد.

اما اين كه چرا اين نائبان تعدادشان چهار تا است بايد گفت تمامي اين مواردازجمله چهار تن بودن نايبان مطابق مشيت الهي بوده است.

پس عدد نايبان در اين راستا اهميت چنداني ندارد. بلكه زمان غيبت صغري كه بستگي به مشيت الهي دارد مهم است. اگر زود تر يا دير تر پايان مي پذيرفت تعداد نايبان بستگي به نياز زماني كم يا زياد مي شد.

پي نوشت:

1. موسوعه الامام المهدي، كتاب الاول، شهيد سيد محمد صدر قم، نوين، ص416-417؛ بحار، ج51، ص366.

آیا میتوان گفت عبدالمطلب مشرك بوده است؟
در منابع تاريخي نام ابولَهَب‌بن عبدالمطّلب، عبدالعُزّي بن عبدالمطّلب بن هاشم، مكني به ابا عتبه آمده است. اما اين مطلب نمي تواند دليل بر مشرك بودن پدر وي يعني...

با توجه به اينكه يكي از فرزندان عبدالمطلب عبدالعزي نام داشت، آیا میتوان گفت عبدالمطلب مشرك بوده است؟

  در منابع تاريخي نام ابولَهَببن عبدالمطّلب، عبدالعُزّي بن عبدالمطّلب بن هاشم، مكني به ابا عتبه آمده است. اما اين مطلب نمي تواند دليل بر مشرك بودن پدر وي يعني عبدالمطلب باشد، زيرا درهيچ يك از منابع تاريخي تصريح نشده است كه عبدالمطلب پسرش را عبدالعزي ناميده باشد و بنابر قول دهخدا اين كنيه را مسلمانان به او داده اند.(1) براي تبيين اين مطلب توضيح مختصري درباره فرهنگ نامگذاري بيان ميكنيم:

مسئله نامگذاري:

1. مسئله نامگذاري در گذشته و بلكه هم اكنون نيز غالبا به دست مادران و يا مادر بزرگان و يا بزرگ قبيله و يا ديگران انجام مي شده و در بسياري از موارد پدران چندان دخالتي نداشته اند، و يا زياد ديده شده كه پدر و مادر براي فرزند نامي انتخاب كرده اند، اما وي به نام ديگري شهرت يافته است.(2)

2. گاهي عوامل بيروني موجب مشهور شدن نامي براي شخصي مي شود.

مانند آنكه كسي در اثر مداومت بر كار، صنعت و يا رفتاري جامعه نامي بر او مي گذارند نفتي، زغالي، خفاش شب و غيره... مثلا در اينكه چرا ابولهب خوانده شده، بر پايه روايتي، خداوند او را به اين كنيه خوانده؛ چون عاقبت او با آتش است. گويا در ميان مردم زمان خويش، بيشتر به كنيه "اباعتبه" خطاب ميشده است.(3)

در مورد نام عبدالعزي براي وي نيز اين احتمال مي رود كه به جهت خدمت گذاري وي به بت عزي اين نام را مردم بر او نهاده باشند. در بعضي از منابع آمده است: وقتي "افلح بننضر شيباني"، متولّي عزّي(بتي در جاهليت)، در بستر مرگ درباره آينده آن ابراز نگراني كرد، ابولهب به او دلداري داد و متعهد شد كه آن را رها نكند. بدين طريق، مدتي سدانت عزّي را برعهده گرفت. در اين هنگام به هركس ميرسيد، ميگفت: اگر عزّي پيروز شود، من با خدمتي كه به او كردهام در امانم و اگر محمّد بر آن پيروز شود كه نميشود، برادر زادهام است!.(4)

پي نوشت ها:

1. دهخدا، لغت نامه دهخدا، واژه ابولهب، ج 2، ص 789، بي جا، بي تا.

2. بن كثير، البداية و النهاية، بيروت، دار الفكر، 1407- 1986، ج2، ص254؛ طبري، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت: دار التراث، چاپ دوم، 1387/1967، ج2، ص248. تاريخ طبري، محمد بن جرير طبري(م 310)، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران: اساطير، چ پنجم، 1375ش، ج3، ص807.

3. بلاذري، انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت: ج‏1، ص230، (چاپ‏ زكار، ج‏1، ص 265)

4. واقدي، المغازي، تحقيق مارسدن جونس، بيروت: مؤسسة الأعلمي، چاپ دوم، 1409/1989 ج‏3، ص874.

از ديدگاه رهبر فرزانه صدور انقلاب يعني چه؟
از منظر رهبر فرزانه انقلاب، صدور انقلاب به معنای انتقال ارزش های معنوی و الهی آن و رساندن این رسالت به گوش جهانیان از طریق استفاده از امكانات و ابزارهای ...

از ديدگاه رهبر فرزانه صدور انقلاب يعني چه؟

از منظر رهبر فرزانه انقلاب، صدور انقلاب به معنای انتقال ارزش های معنوی و الهی آن و رساندن این رسالت به گوش جهانیان از طریق استفاده از امكانات و ابزارهای پیام رسانی می باشد كه باید این هدف با استفاده از راه كارهای موجود مانند : دعوت و تبیین مفاهیم و معارف اسلامی در جهان معرفی و تبیین فرهنگ و تمدن ایرانی ـ اسلامی صورت گیرد. بدینسان ، معنای صدور انقلاب كشور گشایی و سلطه جویی و تسلط بر كشور های دیگر نیست .

امام خمینی (ره ) در مقام تبیین معنا و مفهوم صدور انقلاب اسلامی تصریح می كنند : ما از اول گفتیم می خواهیم انقلابمان را صادر كنیم. صدور انقلاب به لشكركشی نیست ؛ بلكه می خواهیم حرفمان را به دنیا بزنیم كه یكی از آن مراكز، وزارت امور خارجه است كه باید مسائل ایران و اسلام و گرفتاریی هایی كه ایران از شرق و غرب داشته است، به دنیا برساند و به دنیا بگوید كه می خواهیم این گونه عمل كنیم. (1)

 همو فرمود : « صدور انقلاب صدور تجاوز و جنگ و به معنای گرفتن زمین های دیگران نیست ... صدور انقلاب به معنای صدور پیام و صدور رسالت انقلاب است. صدور ارزش هایی مانند استقلال، عدم وابستگی، خودكفایی، خصلت های انسانی پاك، ایمان، شرف، افتخار و حمایت از مستضعفان و ... » . (2)

 همچنین امام خمینی (ره ) در جایی دیگر به منظور جلوگیری از هرگونه برداشت غلط از معنای صدور انقلاب خاطر نشان می سازند كه معنی صدور انقلاب ما این است كه این بیداری اسلامی در همه ی ملت ها ایجاد شود و صدور انقلاب با زور و كشورگشایی نیست؛ بلكه در پرتو اسلام و اخلاق اسلامی است ".

این كه می گوییم باید انقلاب ما به همه جا صادر بشود این معنی غلط را از آن برداشت نكنند كه ما می خواهیم كشورگشایی كنیم . ما همه ی كشورهای مسلمین را از خودمان می دانیم . همه ی كشورها باید در محل خودشان باشند. ما می خواهیم این چیزی كه در ایران واقع شد و این بیداری كه در ایران واقع شد و خودشان از ابرقدرت ها فاصله گرفتند و دست آن ها را از مخازن خودشان كوتاه كردند این در همه ی ملت ها و در همه ی دولت ها بشود . آرزوی ما این است... ". (3)

مقام معظم رهبری نیز با اشاره به ضرورت شناسایی مفاهیم جدید انقلاب و عرضه ی آن ها به مشتاقان و طالبان حقیقتی در سطح جهان می فرمایند : " انقلاب اسلامی و نظام اسلامی مفاهیم بكر و تازه ای در دنیا دارد . مفاهیمی دارد كه اگر چه مشتركاتی با دنیا دارد اما اختصاصاتی دارد كه این را از شبیه خودش در مكاتب گوناگون و جریان های فكری و نحله های فكری دنیا جدا می كند؛ باید آن را در بیاوریم و پایش هم بایستیم و بیان كنیم . " (4) همچنین مقام معظم رهبری بااشاره به ویژگی های انقلاب اسلامی و ضرورت پیام رسانی و ابلاغ ارزش های انقلاب می فرمایند : " انقلاب دو جهت داشت : یك جهت مبارزه با استبداد داخلی و حكومت فاسد وابسته ای كه مردم و كشور را بدبخت و بیچاره كرده بود؛ انقلاب می خواست كشور و ملت را نجات دهد؛ مردم در دامن اسلام  اداره شوند و حكومت اسلامی باشد.

 جهت دیگر وجهه ی سخن و پیام نو برای دنیا و بشریت است ؛ این چیزی است كه دنیا را به خود جذب كرد و الا فلان متفكر اروپایی یا غربی یا آفریقایی یا آمریكای لاتین كه امام و انقلاب و نظام اسلامی و حركت مردم را ستایش می كند او كه داخل كشور ما نیست تا از حكومت چیزی فهمیده باشد. پیام جهانی و انسانی اسلام است كه او را به ستایش وادار می كند. جنبه ی دوم بسیار مهم است ؛ ما باید بتوانیم این را بیان كنیم ". (5)

نكته قابل توجه این است كه:

شخصیت های جهانی نیز - ضمن اعتراف به ویژگی های انقلاب اسلامی - خواستار معرفی آن شده است، چنانكه روژه گارودی اندیشمند مسلمان فرانسوی در یكی از مقالات خود انقلاب اسلامی ایران را این چنین توصیف می كند :

" به راستی انقلاب اسلامی كه امام خمینی (ره ) آن را رهبری كرد به هیچ یك از انقلاب هایی كه در قبل بر پا گردیدند، شبیه نیست. در طول تاریخ، انقلاب هایی بودند كه به هدف تغییر نظام سیاسی برپا گردیدند. انقلاب های اجتماعی هم در جهان رخ داده است و نشانگر خشم فقرا علیه اغنیا بود. انقلاب های ملی هم خشم خود را علیه استعمارگران و غاصبان خالی كردند. اما انقلاب اسلامی ایران نیز دارای تمامی این انگیزه ها بود.

این انقلاب علاوه بر موضوعاتی كه گفته شد، دارای معانی جدیدی بود كه نه فقط حكومت سیاسی اجتماعی استعماری را سرنگون كرد؛ بلكه مهم تر از آن تمدن و جهان بینی خاصی را كه در مقابل دین علم شده بود، واژگون ساخت ". (6)

درباره صدور انقلاب به منابع زیر مراجعه فر مایید:

پی نوشت ها :

1 . صدور انقلاب از دیدگاه امام خمینی (ره) كاظم ابراهیمی، ص60-61 ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

2. صحیفة نور امام خمینی ، ج 19، ص 242، (سخنرانی امام در تاریخ 11/8/1364).

3. همان، ج 13، ص 127، (سخنرانی امام درتاریخ  28/7/59 13).

4 . بيانات مقام معظم رهبري ،مورخ 17/11/1380 .

5 . بيانات مقام معظم رهبري، مورخ 17/11/80 13. (در ديدار با اعضاي شوراي عالي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي).

6. نشریه شما، مورخ 10/10/1377 .

چرا؟
انتظار مي رفت كه درباره سياست هاي آمريكا بيشتردقت مي نموديد، اگر چنين مي شد قضاوت شما تغيير مي كرد، زيرا آمريكا از كشورهاي قدرت طلب است كه به منظور تحقق ...

آمريكا بد است؟چرا؟ مگر چه ظلمي در حق ما كرده؟ ما را از دست صدام نجات نداد كه داد؟راه كربلا را براي ما باز نكرد كه كرد؟ در جنگ با عرا ق به ما سلاح نفروخت كه فروخت؟اصلا كي گفته كه آمريكا سلاح مجاني به صدام داده؟! تازه!خود روسيه اصلا به عراق موشك و هواپيما داده!

انتظار مي رفت كه درباره سياست هاي آمريكا بيشتردقت مي نموديد، اگر چنين مي شد قضاوت شما تغيير مي كرد، زيرا آمريكا از كشورهاي قدرت طلب است كه به منظور تحقق اهداف خود دست به هر جنايتي مي زند.

در اين جالازم است به اهداف حمله آمريكا در كشورهاي اسلامي - بويژه عراق-اشاره گردد:

1- هدف سياسي‏: آمريكا درصدد است بر جهان تسلط سياسي يافته و رهبري جهان را برعهده گيرد كه از آن به عنوان نظم نوين جهاني(1) ياد مي‏شود. اصطلاح «نظم نوين جهاني»(New world order) را نخستين بار جرج بوش رئيس جمهور سابق آمريكا پس از پيروزي در جنگ خليج فارس عنوان كرد. كه هدف از آن سلطه آمريكا در جهان بود. آمريكا به منظور تسلط سياسي، به بهانه‏هاي مختلف به كشورها حمله نمود. چنانكه اين كشور علت حمله خود به عراق را وجود سلاح‏هاي كشتار جمعي در اين كشور و هدف از حمله  به افغانستان را وجود گروه القاعده بيان كرد.

2. هدف اقتصادي: آمريكا جهت تأمين انرژي نياز به منابع طبيعي و ذخاير نفت و گاز دارد، از اين رو سعي مي‏كند بر كشورهايي كه اين منابع را در اختيار دارند، تسلط پيدا كند. براي تسلط بر آن كشورها از همه اهرم‏ها بهره مي‏گيرد. عراق- بعد از عربستان- مهم‏ترين منابع و ذخاير نفتي را در اختيار دارد. يكي از اهداف حمله آمريكا به عراق نيز دست يابي به منابع نفتي آن كشور است.

3. هدف نظامي: آمريكا براي تحقق هدف سياسي و اقتصادي، درصدد ايجاد پايگاه‏هاي نظامي در منطقه است، از اين رو در عربستان، قطر، كويت و... پايگاه نظامي دارد. از آن جا كه حضور مستقيم نيروهاي نظامي درمنطقه بازتاب خوبي نداشته، آمريكا درصدد بومي سازي نيروها است، مضافاً بر اين كه آمريكا با ايجاد پايگاه‏هاي نظامي در عراق و افغانستان درصدد محاصره ايران است.

بر اين اساس حمله آمريكا به عراق به منظور تحقق اهداف فوق صورت گرفت، البته در پي اين اهداف ممكن است آثار ديگر مانند سقوط صدام نيز محقق شود، ولي هدف اصلي آمريكا تسلط بر جهان اسلام مي باشد.

در اين جا به برخي از كمكهاي آمريكا به عراق اشاره مي گردد:

"نوامبر ۱۹۸۳ آمريكا در بيانيهاي اعلام كرد كه «دولت آمريكا هر آنچه لازم، و از نظر قانون موجه، است را انجام ميدهد تا عراق در جنگ با ايران مغلوب نشود.

خبرگزاري آمريكايي يونايتدپرس پس از دستگيري صدام در گزارشي نوشت "اين حقيقت نيز اكنون آشكار شدهاست كه برنامههاي شيميايي و ميكروبي صدام در دهه ۸۰ ميلادي بدون حمايت آمريكا ممكن نبودهاست در اين گزارش پيتر گالبري،-يكي از كارمندان وقت كميته روابط خارجي سنا -ميگويد: «حقيقت اين است كه هر گاه عراق قوانين بينالمللي را نقض ميكرد و از سلاحهاي كشتار جمعي استفاده ميكرد بيش از پيش كمكها و حمايتهاي مالي و سياسي از آمريكا دريافت ميكرد» و ميافزايد: «قطعا ما بر رفتار صدام تاثير داشتيم زيرا او را به اين باور رسانده بوديم كه بسيار مهم است كه به علت قتلهايي كه داخل كشور خود انجام ميدهد، تحت تعقيب قرار نگيرد.»"

شركت علمي American Type Culture Collection يك بار در ۱۹۸۶ مجموعهاي از عوامل بيماريزا شامل سهگونه سياهزخم، ۵ نوع سم بوتولينيوم به دانشگاه بغداد فروخت. درخواست عراق براي اين عوامل بيماريزا بار ديگر در ۱۹۸۸ به دليل خصومت دوطرف با ايران پذيرفته شد و اينبار ۱۱ گونه از اين عوامل از جمله ۴ نوع سياهزخم به اين كشور ارسال شد.

نيروي هوايي آمريكا با دستور سازمان سيا اطلاعاتي را كه توسط هواپيماهاي آواكس اين نيرو از مواضع ايران دريافت مي كرد، در اختيار ارتش عراق قرار ميداد.

رونالد ريگان شخصاً به ويليام كيسي(رئيس سازمان سيا) دستور ميدهد كه جهت جلوگيري از شكست عراق در جنگ با ايران، ميبايست سازمان سيا به اين كشور كمك اطلاعاتي نمايد.

قبل از شروع جنگ، آمريكا اطلاعات حساس نظامي ايران را كه شامل نقاط ضعف ارتش ايران و مراكز حساس نظامي بود، در ملاقاتهايي با بعضي رجال سياسي و نظاميان مخالف سيد روحالله خميني دريافت و آنها را از طريق عربستان سعودي به دست سازمان اطلاعات عراق ميرساند.در ۳۰ سپتامبر ۱۹۸۰ نيروي هوايي آمريكا ۵ فروند هواپيماي شناسايي آواكس را جهت شناسايي عملياتهاي هوايي نيروي هوايي ايران و اطلاعرساني آنها به ارتش عراق، به عربستان سعودي منتقل كرد. سازمان سيا از سال ۱۹۸۰ شروع به در اختيار گذاردن تصاوير هوايي به رژيم بعث عراق كرد. اين تصاوير توسط ماهوارههاي جاسوسي آمريكا از مواضع نيروهاي نظامي ايران و تاسيسات نفتي ايران گرفته شده بود.

روزنامه البيان مدعي شد تنها در يك مورد، رژيم عراق ۴۰ ميليارد دلار از آمريكا وام بلاعوض دريافت كرده است" (2)

گرچه ما در جنگ از سلاح هاي آمريكايي استفاده كرديم، اما اين سلاح را دلال ها تهيه وبه قيمت هاي چندبرابر به ما مي فروختند . آيا اين امر كمك به ايران محسوب مي گردد؟ با توجه به نقش آمريكا در  حمله عراق به ايران،باز مي توان گفت آمريكا ظالم نيست؟

پي نوشت ها :

1. علي آقا بخشي، فرهنگ علوم سياسي، ص 227.

صفحه‌ها