سوالات ویژه

بر اساس جستجوهاي انجام‌شده روايت مستندي در کتب متقدمين اعم از روايي و ادعيه و اذکار يافت نشد که سفارش به استفاده از شرف الشمس کرده باشند

در باور عموم انگشتر عقيق زرد منقوش به طلسم شرف شمس بسيار مبارک و پر خاصيت و مورد سفارش است. لکن در برخي متون و گفته هاي برخي علما اشاره شده است که شرف شمس و طلسم مربوطه از انحرافات و بدعت هاي منحرفين در دين است و نه تنها شرف شمس برگرفته از اسلام و کلام اهل بيت نيست بلکه از نفوذهاي شياطين انس و جن در باورهاي اسلامي است و به دست داشتن انگشتر منقوش به دعاي شرف شمس داراي خواص بد و ناخوشايند است.

با توجه به عدم دسترسي اين جانب به منابع معتبر جهت بررسي اين ادعا، لطف بفرماييد بنده را راهنمايي نماييد که آيا شرف شمس يک تحريف و بدعت شيطاني است يا نه هماهنگونه که عموم باور دارند داراي خواص روحاني و مبارک است؟

درباره انگشتر شرف الشمس و فوايد آن نکاتي را بيان مي‌کنيم:
اولاً در باور عاميانه، «شرف الشمس» نگين انگشتري زردرنگ است که برخي به نيت گشايش در کارها به دست مي‏کنند. درحالي‌که شرف الشمس، سنگ نيست، بلکه دعايي منسوب به امام علي عليه‌السلام است.
ثانياً بر اساس جستجوهاي انجام‌شده روايت مستندي در کتب متقدمين اعم از روايي و ادعيه و اذکار يافت نشد که سفارش به استفاده از شرف الشمس کرده باشند، فقط برخي از متأخرين در چند قرن اخير به آن پرداخته‌اند و بعدازآن هم تحليل‌هاي مختلفي در مورد آن صورت گرفته است مثلاً برخي با بدگماني به آن نگريسته‌اند و آن را ساخته يهود مي‌دانند (درحالي‌که اين سوظن بدون ارائه دليل و برهان است) و برخي با نظر مثبت به اين قضيه پرداخته‌اند و ستاره پنج پر را برگرفته از پنج نام مبارک خداوند مي‌دانند؛ اما هيچ‌کسي به‌صورت مستند ظاهراً مطالبي ارائه نکرده. بااين‌وجود برخي از علما استفاده از انگشتري که اذکار و شکل مشهور به شرف شمس در آن حک‌شده است را رد نمي‌کنند و به دست کردن چنين انگشتري به‌قصد رجا (به اميد کسب ثواب) را داراي اشکال نمي‌دانند.
بنابراين روايت مستند و صحيح دراين‌باره وجود ندارد و برخي از سخنان هم که در اين خواص و ... ذکرشده است صرف تحليل‌هاي خارج از مستند روايي است. در پايان به اين نکته نيز اشاره مي‌کنيم که سيره اهل‌بيت عليهم‌السلام نيز ارجاع به اين‌گونه رموز نجومي و علوم غريبه نبوده و حتي اهل‌بيت عليهم‌السلام با برخي از افرادي که ستاره‌شناس بودند و براي ستارگان قدرت‌هاي استقلالي و در مقابل قدرت خداوند قائل بودند، برخورد مي‌کرد. (1) به نظر مي‌رسد به‌جاي استفاده از شرف والشمس که نکات مبهم زيادي در مورد آن وجود دارد، از انگشترهايي با نگين عقيق سرخ يماني، فيروزه، حديد صيني و ... استفاده کنيد که روايات متعددي در کتاب‌هاي حديثي شيعه در مورد آن‌ها وجود دارد.
مرحوم کليني در کتاب شريف «الکافي» (ط - الإسلامية)، جلد ‏6، صفحه: 468 روايت در اين زمينه را بيان مي‌کند که مي‌توانيد براي اطلاع بيشتر از آن‌ها به اين کتاب مراجعه کنيد و مجموعه روايات در مورد سنگ‌ها را مطالعه کنيد.
پايگاه اطلاع‌رساني «لبيك» در مورد شرف الشمس از چند تن از عالمان توضيح خواسته براي اطلاع بيشتر مي‌توانيد به آدرس اينترنتي زير مراجعه كنيد:
http://www.askdin.com/thread3998.html

پي‌نوشت:
1. نهج‌البلاغه، خطبه 78، ترجمه انصاريان، ص 153.

 

پيامبري حضرت محمد(ص) در ساير اديان چگونه خبر داده شده است؟

پيامبري حضرت محمد(ص) در ساير اديان چگونه خبر داده شده است؟

با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

پرسشگر گرامي تاخير در پاسخگويي به جهت اختلال در فرآيند پاسخگويي بوده است. از صبر و شکيبايي شما تشکر و از تاخير بوجود آمده عذرخواهيم.

 

براساس آنچه در قرآن آمده است، نشانه هاي پيامبر اسلام در کتاب‌هاي اديان گذشته موجود بوده است، بطوري که وقتي حضرت رسول اکرم مبعوث شدند، مسيحيان و يهوديان منطقه جزيره العرب ايشان را شناختند و فهميدند او همان پيامبر بشارت داده‌شده در تورات و انجيل است:

«و هنگامي که عيسي پسر مريم گفت: اي بني‌اسرائيل! من رسول خدا به‌سوي شما هستم و تورات را که پيش از من بوده، تصديق مي‌کنم و به رسولي که بعد از من مي‌آيد و نامش احمد است بشارت مي‌دهم. پس هنگامي که دلائل روشن برايشان آورد گفتند: اين سحري آشکار است.»(1)؛ «کساني که به آنان کتاب داديم، محمد را همانند فرزندانشان مي‌شناختند و گروهي از آنان آگاهانه، حق را کتمان مي کنند.»(2)

از آيات مذکور و آيات ديگر (3) به‌خوبي استفاده مي‌شود که در زمان بعثت پيامبر اسلام و نزول قرآن، يهوديان و نصرانيان ساکن جزيرة العرب، در انتظار ظهور پيامبري بودند که از آن سرزمين مبعوث گردد و از عقيده خداپرستي و توحيد و از مؤمنين و اديان آسماني حمايت کند. يهود و نصارا آن چنان با صفات و نشانه هاي پيامبر موعود آشنا بودند که او را همانند فرزندان خودشان مي‌شناختند و حتي مي‌دانستند که نامش احمد است.

معلوم مي‌شود که حضرت عيسي (ع) و موسي(ع) و ديگر پيامبران الهي، آمدن آن پيامبر را بشارت داده و صفاتش را بيان کرده بودند و حتي نام و نشانه هايش در تورات و انجيل موجود بوده است.

يهود و نصارا آن قدر به آمدن آن پيامبر عقيده داشتند که هرگاه مورد تجاوز مشرکان و کافران واقع مي‌شدند و قدرت دفاع نداشتند، مشرکين را تهديد مي‌کردند که به‌زودي پيامبر موعود مبعوث مي‌شود و از ما حمايت مي‌کند. (4) در عين حال زماني که حضرت رسول(ص) مبعوث شده و دعوت خود را آشکار کردند، اکثر يهوديان و مسيحيان، به دلايل مختلف ايشان را انکار کرده و از قبول اسلام سرباز زدند و حتي ادعا شده که نشانه هاي پيامبر اسلام(ص) را از کتاب‌هاي خود پاک کردند يا آن‌ها را مخفي نمودند. در عين حال محققاني اعتقاد دارند که در همين تورات و انجيل کنوني (که بسياري اعتقاد به تحريف آن دارند) نشانه هايي از پيامبر اسلام(ص) مي‌توان يافت که بجهت طولاني نشدن بحث تنها به دو مورد اشاره خواهيم کرد:

1. عده‌اي از محققين برآنند مراد انجيل يوحنا که حضرت عيسي آمدن «فارقليط» را بشارت داده و در سه جا اين لفظ را آورده، (5) پيامبر اسلام (ص) است زيرا اينان اين کلمه را به معناي ستوده ‌شده (محمد يا احمد) تلقي کرده اند، گرچه مسيحيان اين کلمه را به معناي تسلي‌دهنده گرفته‌اند. (6)

2. بنا به نقل تورات، حضرت موسى به بني‌اسرائيل مي‌گويد: «يهوه، خدايت، نبى اى را از ميان تو از برادرانت مثل من براى تو مبعوث خواهد گردانيد او را بشنويد.» (7) شکى نيست که اين فقره آمدن پيامبرى را بشارت مى‌دهند. اين پيامبر ويژگى‌هايى دارد؛ از جمله اين که مانند موسى است و ديگر اين که از ميان برادران قوم اسرائيل بر خواهد خواست. بدون شک مهم‌ترين ويژگى نبوت حضرت موسى اين است که شريعتى خاص آورده است و وقتى گفته مي‌شود «نبى اى مانند موسى» حتماً بايد اين ويژگى در نظر گرفته شود در حالي که هيچ يک از انبياء بني‌اسرائيل حتي حضرت عيسي (ع) چنين ادعايي نداشت. نکته ديگر اين است که بر طبق اين فقره آن پيامبر «از ميان برادران» بني‌اسرائيل است و مشخص است که برادران بني‌اسرائيل، بنى اسماعيل هستند و اين قيد با وضوح نشان مى دهد که اين پيامبر از بني‌اسرائيل نيست. (8)

بر اين اساس در آيات متعددي در قرآن ذکرشده است که نشانه هاي پيامبر اسلام (ص) در کتاب‌هاي اديان گذشته موجود بوده و آن‌ها مانند فرزندان خود پيامبر اسلام را مي‌شناختند اما پس از ظهور ايشان، به دلايل مختلف با ايشان مخالفت کرده و از قبول اسلام سرباز زدند و حتي به اعتقاد مسلمانان دست به تحريف کتاب‌هاي خود زدند تا اين نشانه ها را محو کنند. در عين حال برخي محققان در همين کتاب‌ها نيز نشانه هايي از پيامبر اسلام ص يافته اند که در بالا به آن‌ها اشاره شد.

کليدواژه:

 عيسي (ع)، موسي (ع)، پيامبر اسلام (ص)، کتاب مقدس، تورات، انجيل، بشارت‌ها. منابع براي مطالعه بيشتر:

صادقي تهراني، محمد، بشارات عهدين، قم، انتشارات شکرانه، 1392 ش؛ اسقف داوود بنيامين، محمد (ص) در تورات و انجيل، ترجمه فضل الله نيک آيين، تهران، فرهنگ نشر نو، 1361 ش.

کليدواژگان:

 بشارت، نبوت، پيامبر اسلام، محمد (ص).

پي‌نوشت‌ها:

1. صف (61)، آيه 6.

2. بقره (2)، آيه 146.

3. مانند بقره (2)، آيه 89 و اعراف (7)، آيه 157.

4. ابن هشام، السيره النبويه، المحقق محمد محيي الدين عبد الحميد، قاهره، مكتبة محمدعلي صبيح وأولاده، بي‌تا، ج 2، ص 383.

5. يوحنا، 16: 5-15 و يوحنا،14: 25-26 و يوحنا، 14: 15-17.

6. سليماني اردستاني، عبدالرحيم، قرآن کريم و بشارت‌هاي پيامبران، هفت آسمان، زمستان 1381، شماره 16، ص 51-56.

7. سفر تثنيه، 15: 18.

8. براي مطالعه بيشتر، رک: اسقف داوود بنيامين، محمد (ص) در تورات و انجيل، ترجمه فضل الله نيک آيين، تهران، فرهنگ نشر نو، 1361 ش.

چگونه مي توان ثابت کرد که فردي در تاريخ واقعا پيامبر خدا بوده يا چيزهايي که گفته دروغ و بخاطر منافعش بوده است؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

پرسشگر گرامي تاخير در پاسخگويي به جهت اختلال در فرآيند پاسخگويي بوده است. از صبر و شکيبايي شما تشکر و از تاخير بوجود آمده عذرخواهيم.

 

حكمت الهي اقتضا دارد پيامبراني از سوي خداوند براي هدايت مردم برانگيخته شوند تا از اين رهگذر، زمينه لازم براي راه‌يابي انسان‌ها به كمال و سعادت حقيقي خويش فراهم آيد. حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا اساساً راهي براي شناخت پيامبران حقيقي وجود دارد و اگر چنين است، آن راه كدام است؟ اهميت اين پرسش، با عنايت به اين نكته روشن‌تر مي‌شود كه در طول تاريخ، مدعيان دروغين پيامبري كم نبوده‌اند و چه بسيار گمراهي‌هايي كه در پي پيروي از چنين مدعياني، در ميان جوامع بشري، رواج يافته است؛ به‌ويژه آنكه علي‌الاصول انگيزه‌هاي شخصي فراواني (همچون شهرت‌طلبي، جاه‌طلبي و ...) براي دستيابي به چنين مسندي وجود دارد.

در پاسخ به بخش نخست پرسش فوق بايد گفت: حكمت الهي، همان‌گونه كه مقتضي ارسال پيامبران است، اقتضا دارد كه راه يا راه‌هايي عمومي براي شناخت آنان وجود داشته باشد، زيرا در غير اين صورت، گروه زيادي از مردم در شناسايي پيامبران حقيقي ناكام مي‌مانند و از هدايت الهي محروم مي‌شوند و درنتيجه، بار ديگر با محذور «نقض غرض» روبه‌رو خواهيم بود.

 

بنابراين، براي آنكه غرض از بعثت پيامبران نقض نشود، لازم است راهي براي بازشناسي پيامبران حقيقي از مدعيان دروغين نبوت وجود داشته باشد که ما موارد آن را در اينجا، بر پيامبر اسلام تطبيق مي‌دهيم.

براي اثبات نبوت پيامبر اسلام راه‌هايي ذکرشده که عبارت‌اند از:

1- معجزات

يکي از راه‌هاي اثبات نبوت پيامبر اسلام اين است که او ادعاي نبوت کرده و معجزه‌اي که خارق عادت و مطابق ادعاي او بوده است را اظهار کرده و آورده است درحالي‌که ديگران از آوردن مثل آن عاجز بوده‌اند. معجزات پيامبر اسلام به حدّي است که قابل‌شمارش نيست و کسي که به ديده انصاف بنگرد جاي هيچ‌گونه شک و ترديدي در صدق و راستي ادعاي نبوت پيامبر (ص) براي او باقي نمي‌ماند. (1) علاوه بر اينکه نخستين وبرترين و پايدارترين معجزه پيامبر گرامي اسلام يعني قرآن کريم در جاي‌جاي خود مسئله تحدّي را مطرح کرده است و به اين وسيله صدق و راستي پيامبر اکرم را در ادّعاي نبوتش به اثبات رسانده است آنجا که مي‌فرمايد:

«قل لئن اجتمعتُ الأنس و الجنّ علي أن باتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعضٍ ظهيراً؛ بگو اي پيامبر اگر جن و انس جمع شوند که مانند اين قرآن کتابي بياورند هرگز نمي‌توانند هرچند همه پشتيبان يکديگر باشند.» (2)

درواقع قرآن کريم روي مسئله تحدي و دعوت به معارضه که يکي از ارکان اعجاز است تکيه کرده و گاه با صراحت و گاه با دلالت التزامي مي‌گويد اين کتاب آسماني از سوي خدا است و اگر شک و ترديدي در آن داريد جمع شويد و تمام نيروهاي خود را به‌کارگيريد و چيزي همانند آن و يا بخشي از آن بياوريد؛ زيرا که اگر قرآن زاييده فکر بشر باشد شما هم بشر هستيد و داراي فکر و هوش و در حقيقت با يک منطق عقلي روشن اعجاز قرآن و صدق و راستي نبوت پيامبر گرامي اسلام را اثبات کرده است و در طول تاريخ هم از زمان نزول قرآن تاکنون هيچ‌کس موفق به انجام اين کار نشده است. (3)

2- اخبار و بشارت پيامبران گذشته و کتب آسماني آن‌ها در مورد مبعوث شدن پيامبر اسلام

يکي ديگر از راه‌هاي اثبات نبوت پيامبر اسلام بشارت‌هايي است که پيامبران گذشته راجع به مبعوث شدن پيامبر اسلام داده‌اند به‌طوري‌که در تاريخ نقل‌شده است که پيامبر گرامي اسلام بر يهود و نصاري احتجاج مي‌کرد که در تورات و انجيل راجع به مبعوث شدن او بشارت داده‌شده است و اينکه حضرت موسي و حضرت عيسي (عليهماالسلام) به رسالت و پيامبري او بشارت داده‌اند و اين‌که اگر اهل کتاب به کتاب‌هاي خودشان رجوع کنند اين بشارت‌ها را در آن کتاب‌ها خواهند يافت و مي‌شناسد و به آن اعتراف مي‌کنند در مقابل اين احتجاج پيامبر علماي يهود و نصاري هيچ جوابي نداشتند؛ بلکه تنها جواب آن‌ها سکوت و کتمان حق و عدم انتشار اين بشارت‌ها و کتب در بين پيروان خودشان بود. قرآن کريم در اين رابطه مي‌فرمايد: «الذّين آتيناهم الکتابَ يعْرفُونَه کما يعرِفونَ أبناءَهم و انّ فريقاً منهم لَيکتُمونَ الحقّ و هم يعْلَمون؛ گروهي که ما بر آن‌ها کتاب فرو فرستاديم محمد و حقانيت او را به‌خوبي مي‌شناسند همان‌گونه که فرزندان خود را مي‌شناسند، ولي گروهي از آن‌ها به خاطر دشمني حق را کتمان مي‌کنند درصورتي‌که به آن علم‌دارند.» (4)

«الذين يتّبِعُون الرسولَ النبي الأمّي الذي يجدُونَه مکتوباً عندهم في التوراة والانجيل؛ آنان که پيروي کنند از فرستاده‌شده‌اي پيامبر امي است آن پيغمبري که او را در تورات و انجيلي که در دست آن‌ها است نگاشته مي‌يابند.» (5)

3- محتواي دعوت پيامبر اسلام

محتواي دعوت پيامبر اسلام نيز يکي ديگر از راه‌هاي اثبات نبوت ايشان است، محتواي دعوت پيامبر اسلام مشتمل بر مفاهيم بلندي بود که در تمام شئون زندگي بشر تأثير گذاشت، مردم را به‌سوي توحيد و يکتاپرستي و منزه داشتن خداوند از هرگونه نقص و عيب و دست برداشتن از بت‌پرستي دعوت نمود درحالي‌که قبل از آن مفاهيمي همچون شرک و بت‌پرستي در آن زمان رايج بود و مردم در گمراهي به سر مي‌بردند. در محيط کينه و دشمني جامعه آن روز بذر محبت و مواسات را پاشيد و همه مردم را برادر و کمک‌کار و يار و غمخوار يکديگر خواند و فرمود: «إنَما المؤمنون اخوهٌ.» (6) احسان و عدالت اجتماعي را بر پا ساخت و کجاست اين تعاليم در بلندي و اوج در مقايسه با قبيح‌ترين مفاهيم و رذايل اخلاقي که مردم با آن خو گرفته به‌طوري‌که دائم در جنگ و خونريزي بودند؛ ازجمله بين أوس و خزرج که دو قبيله بزرگ آن روز را تشکيل مي‌دادند، جنگ‌هايي که در طول 120 سال روي‌داده بود. (7)

4- قرائن و نشانه‌هايي که دلالت بر پيامبري اسلام مي‌کند؛ قرائني از قبيل: سوابق زندگي او، اطرافيان و اصحاب، وسايل پيشبرد هدف، ميزان تأثير او در محيط، ميزان اعتقاد و فداکاري او در برابر هدف خويش که گواه بسيار روشني است که مي‌تواند ما را از صداقت او در اين ادَعا آگاه سازد. (8) بلکه جميع اقوال و افعال و حالات و تمام سجاياي اخلاقي او دلالت بر نبوت و رسالت و راستي او در ادّعاي نبوتش مي‌کند. هرکس در سيره عملي و افعال و اخلاق و حالاتي که از پيامبر گرامي اسلام به ما رسيده است و در روايات و اخباري که دلالت بر شيوه هدايت و رهبري او بر مردم و انس و الفت او با مردم دارد و يا جواب‌هايي که در مسائل گوناگون از او نقل‌شده و تدبيرهاي بديعي که او در مصالح و امور زندگي مردم داشته و نکته‌ها و اشاراتي که او در بيان کردن شرع مقدس اسلام داشته، دقت کند، جاي هيچ شک و ترديدي باقي نمي‌ماند که اين امور با نيروي بشري حاصل نشده است؛ بلکه با استمداد الهي همراه بوده و همه اين امور به فضل خداوند به او عنايت شده است، درحالي‌که او يک مرد امَي بيش نبوده و اينکه اصلاً علمي نياموخته و به مکتب نرفته است. همه اين امور گواهي مي‌دهد که اين‌ها از خواص نبوت و دريافت وحي بوده است که فقط به دست پيامبران حاصل مي‌شود. (9)

در پايان مي‌بايست گفت مدعيان دروغين نبوت را مي‌توان از راه‌هايي مانند ناتواني از اعجاز، تكذيب از سوي پيامبر (يا معصوم) ديگر، اقدام به تكذيب پيامبران خدا و درخواست اجر و مزد در قبال رسالت خويش، بازشناخت که هيچ‌کدام در پيامبران الهي ازجمله رسول اکرم (ص) ديده نشده است.

 پي‌نوشت‌ها:

1. حلّي، حسن بن يوسف بن المطهر، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق حسن حسن‌زاده آملي، قم، موسسه نشر اسلامي، 1422، چاپ نهم، ص 480؛ فخر رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسين، المحصل، قم، انتشارات الشريف الرضي، چاپ اول، ص 490- 491.

2. سوره اسراء، آيه 88.

3. مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مدرسه امام علي بن ابي‌طالب، 1375، ج 8، ص 76-78.

4. سوره بقره، آيه 146.

5. سوره اعراف، آيه 157.

6. سوره حجرات، آيه 10.

7. سبحاني،‌ جعفر، الالهيات، قم، موسسه امام صادق، 1384، چاپ ششم، ج 3، ص 460.

8. پيام امام، ج 8، ص 75.

9. شبّر، سيد عبدالله، حق اليقين في معرفه اصول‌الدين، قم، انتشارات انوار الهدي، 1426 هـ ق، چاپ چهارم، ص 159.

چگونه مي توان ثابت کرد که فردي در تاريخ واقعا پيامبر خدا بوده يا چيزهايي که گفته دروغ و بخاطر منافعش بوده است؟

با سلام و آرزوي قبولي عبادات و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.

پرسشگر گرامي تاخير در پاسخگويي به جهت اختلال در فرآيند پاسخگويي بوده است. از صبر و شکيبايي شما تشکر و از تاخير بوجود آمده عذرخواهيم.

 

حكمت الهي اقتضا دارد پيامبراني از سوي خداوند براي هدايت مردم برانگيخته شوند تا از اين رهگذر، زمينه لازم براي راه‌يابي انسان‌ها به كمال و سعادت حقيقي خويش فراهم آيد. حال اين پرسش مطرح مي‌شود كه آيا اساساً راهي براي شناخت پيامبران حقيقي وجود دارد و اگر چنين است، آن راه كدام است؟ اهميت اين پرسش، با عنايت به اين نكته روشن‌تر مي‌شود كه در طول تاريخ، مدعيان دروغين پيامبري كم نبوده‌اند و چه بسيار گمراهي‌هايي كه در پي پيروي از چنين مدعياني، در ميان جوامع بشري، رواج يافته است؛ به‌ويژه آنكه علي‌الاصول انگيزه‌هاي شخصي فراواني (همچون شهرت‌طلبي، جاه‌طلبي و ...) براي دستيابي به چنين مسندي وجود دارد.

در پاسخ به بخش نخست پرسش فوق بايد گفت: حكمت الهي، همان‌گونه كه مقتضي ارسال پيامبران است، اقتضا دارد كه راه يا راه‌هايي عمومي براي شناخت آنان وجود داشته باشد، زيرا در غير اين صورت، گروه زيادي از مردم در شناسايي پيامبران حقيقي ناكام مي‌مانند و از هدايت الهي محروم مي‌شوند و درنتيجه، بار ديگر با محذور «نقض غرض» روبه‌رو خواهيم بود.

 

بنابراين، براي آنكه غرض از بعثت پيامبران نقض نشود، لازم است راهي براي بازشناسي پيامبران حقيقي از مدعيان دروغين نبوت وجود داشته باشد که ما موارد آن را در اينجا، بر پيامبر اسلام تطبيق مي‌دهيم.

براي اثبات نبوت پيامبر اسلام راه‌هايي ذکرشده که عبارت‌اند از:

1- معجزات

يکي از راه‌هاي اثبات نبوت پيامبر اسلام اين است که او ادعاي نبوت کرده و معجزه‌اي که خارق عادت و مطابق ادعاي او بوده است را اظهار کرده و آورده است درحالي‌که ديگران از آوردن مثل آن عاجز بوده‌اند. معجزات پيامبر اسلام به حدّي است که قابل‌شمارش نيست و کسي که به ديده انصاف بنگرد جاي هيچ‌گونه شک و ترديدي در صدق و راستي ادعاي نبوت پيامبر (ص) براي او باقي نمي‌ماند. (1) علاوه بر اينکه نخستين وبرترين و پايدارترين معجزه پيامبر گرامي اسلام يعني قرآن کريم در جاي‌جاي خود مسئله تحدّي را مطرح کرده است و به اين وسيله صدق و راستي پيامبر اکرم را در ادّعاي نبوتش به اثبات رسانده است آنجا که مي‌فرمايد:

«قل لئن اجتمعتُ الأنس و الجنّ علي أن باتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعضٍ ظهيراً؛ بگو اي پيامبر اگر جن و انس جمع شوند که مانند اين قرآن کتابي بياورند هرگز نمي‌توانند هرچند همه پشتيبان يکديگر باشند.» (2)

درواقع قرآن کريم روي مسئله تحدي و دعوت به معارضه که يکي از ارکان اعجاز است تکيه کرده و گاه با صراحت و گاه با دلالت التزامي مي‌گويد اين کتاب آسماني از سوي خدا است و اگر شک و ترديدي در آن داريد جمع شويد و تمام نيروهاي خود را به‌کارگيريد و چيزي همانند آن و يا بخشي از آن بياوريد؛ زيرا که اگر قرآن زاييده فکر بشر باشد شما هم بشر هستيد و داراي فکر و هوش و در حقيقت با يک منطق عقلي روشن اعجاز قرآن و صدق و راستي نبوت پيامبر گرامي اسلام را اثبات کرده است و در طول تاريخ هم از زمان نزول قرآن تاکنون هيچ‌کس موفق به انجام اين کار نشده است. (3)

2- اخبار و بشارت پيامبران گذشته و کتب آسماني آن‌ها در مورد مبعوث شدن پيامبر اسلام

يکي ديگر از راه‌هاي اثبات نبوت پيامبر اسلام بشارت‌هايي است که پيامبران گذشته راجع به مبعوث شدن پيامبر اسلام داده‌اند به‌طوري‌که در تاريخ نقل‌شده است که پيامبر گرامي اسلام بر يهود و نصاري احتجاج مي‌کرد که در تورات و انجيل راجع به مبعوث شدن او بشارت داده‌شده است و اينکه حضرت موسي و حضرت عيسي (عليهماالسلام) به رسالت و پيامبري او بشارت داده‌اند و اين‌که اگر اهل کتاب به کتاب‌هاي خودشان رجوع کنند اين بشارت‌ها را در آن کتاب‌ها خواهند يافت و مي‌شناسد و به آن اعتراف مي‌کنند در مقابل اين احتجاج پيامبر علماي يهود و نصاري هيچ جوابي نداشتند؛ بلکه تنها جواب آن‌ها سکوت و کتمان حق و عدم انتشار اين بشارت‌ها و کتب در بين پيروان خودشان بود. قرآن کريم در اين رابطه مي‌فرمايد: «الذّين آتيناهم الکتابَ يعْرفُونَه کما يعرِفونَ أبناءَهم و انّ فريقاً منهم لَيکتُمونَ الحقّ و هم يعْلَمون؛ گروهي که ما بر آن‌ها کتاب فرو فرستاديم محمد و حقانيت او را به‌خوبي مي‌شناسند همان‌گونه که فرزندان خود را مي‌شناسند، ولي گروهي از آن‌ها به خاطر دشمني حق را کتمان مي‌کنند درصورتي‌که به آن علم‌دارند.» (4)

«الذين يتّبِعُون الرسولَ النبي الأمّي الذي يجدُونَه مکتوباً عندهم في التوراة والانجيل؛ آنان که پيروي کنند از فرستاده‌شده‌اي پيامبر امي است آن پيغمبري که او را در تورات و انجيلي که در دست آن‌ها است نگاشته مي‌يابند.» (5)

3- محتواي دعوت پيامبر اسلام

محتواي دعوت پيامبر اسلام نيز يکي ديگر از راه‌هاي اثبات نبوت ايشان است، محتواي دعوت پيامبر اسلام مشتمل بر مفاهيم بلندي بود که در تمام شئون زندگي بشر تأثير گذاشت، مردم را به‌سوي توحيد و يکتاپرستي و منزه داشتن خداوند از هرگونه نقص و عيب و دست برداشتن از بت‌پرستي دعوت نمود درحالي‌که قبل از آن مفاهيمي همچون شرک و بت‌پرستي در آن زمان رايج بود و مردم در گمراهي به سر مي‌بردند. در محيط کينه و دشمني جامعه آن روز بذر محبت و مواسات را پاشيد و همه مردم را برادر و کمک‌کار و يار و غمخوار يکديگر خواند و فرمود: «إنَما المؤمنون اخوهٌ.» (6) احسان و عدالت اجتماعي را بر پا ساخت و کجاست اين تعاليم در بلندي و اوج در مقايسه با قبيح‌ترين مفاهيم و رذايل اخلاقي که مردم با آن خو گرفته به‌طوري‌که دائم در جنگ و خونريزي بودند؛ ازجمله بين أوس و خزرج که دو قبيله بزرگ آن روز را تشکيل مي‌دادند، جنگ‌هايي که در طول 120 سال روي‌داده بود. (7)

4- قرائن و نشانه‌هايي که دلالت بر پيامبري اسلام مي‌کند؛ قرائني از قبيل: سوابق زندگي او، اطرافيان و اصحاب، وسايل پيشبرد هدف، ميزان تأثير او در محيط، ميزان اعتقاد و فداکاري او در برابر هدف خويش که گواه بسيار روشني است که مي‌تواند ما را از صداقت او در اين ادَعا آگاه سازد. (8) بلکه جميع اقوال و افعال و حالات و تمام سجاياي اخلاقي او دلالت بر نبوت و رسالت و راستي او در ادّعاي نبوتش مي‌کند. هرکس در سيره عملي و افعال و اخلاق و حالاتي که از پيامبر گرامي اسلام به ما رسيده است و در روايات و اخباري که دلالت بر شيوه هدايت و رهبري او بر مردم و انس و الفت او با مردم دارد و يا جواب‌هايي که در مسائل گوناگون از او نقل‌شده و تدبيرهاي بديعي که او در مصالح و امور زندگي مردم داشته و نکته‌ها و اشاراتي که او در بيان کردن شرع مقدس اسلام داشته، دقت کند، جاي هيچ شک و ترديدي باقي نمي‌ماند که اين امور با نيروي بشري حاصل نشده است؛ بلکه با استمداد الهي همراه بوده و همه اين امور به فضل خداوند به او عنايت شده است، درحالي‌که او يک مرد امَي بيش نبوده و اينکه اصلاً علمي نياموخته و به مکتب نرفته است. همه اين امور گواهي مي‌دهد که اين‌ها از خواص نبوت و دريافت وحي بوده است که فقط به دست پيامبران حاصل مي‌شود. (9)

در پايان مي‌بايست گفت مدعيان دروغين نبوت را مي‌توان از راه‌هايي مانند ناتواني از اعجاز، تكذيب از سوي پيامبر (يا معصوم) ديگر، اقدام به تكذيب پيامبران خدا و درخواست اجر و مزد در قبال رسالت خويش، بازشناخت که هيچ‌کدام در پيامبران الهي ازجمله رسول اکرم (ص) ديده نشده است.

 پي‌نوشت‌ها:

1. حلّي، حسن بن يوسف بن المطهر، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، تحقيق حسن حسن‌زاده آملي، قم، موسسه نشر اسلامي، 1422، چاپ نهم، ص 480؛ فخر رازي، ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسين، المحصل، قم، انتشارات الشريف الرضي، چاپ اول، ص 490- 491.

2. سوره اسراء، آيه 88.

3. مکارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، مدرسه امام علي بن ابي‌طالب، 1375، ج 8، ص 76-78.

4. سوره بقره، آيه 146.

5. سوره اعراف، آيه 157.

6. سوره حجرات، آيه 10.

7. سبحاني،‌ جعفر، الالهيات، قم، موسسه امام صادق، 1384، چاپ ششم، ج 3، ص 460.

8. پيام امام، ج 8، ص 75.

9. شبّر، سيد عبدالله، حق اليقين في معرفه اصول‌الدين، قم، انتشارات انوار الهدي، 1426 هـ ق، چاپ چهارم، ص 159.

دين اسلام به لحاظ سندي از طريق متواتر و معتبر به دست ما رسيده است و به همين جهت، به وقوع آن مطمئن هستيم ...

سلام

از کجا معلوم دینی به نام دین اسلام وجود دارد؟

با سلام و سپاس از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سئوالات ديني

براي پاسخ به پرسش حاضر، توجه شما را به اين نکات جلب مي کنيم:

1.         در مواجهه با پرسش حاضر چند احتمال مطرح است: يکي اين که از کجا معلوم که واقعا در هزار و اندي سال پيش، ديني به نام دين اسلام وقوع يافته است؟ و ديگري اين که از کجا معلوم که در ميان اختلافات مذهبي و تفسيري ميان شيعه و سني و شافعي و حنبلي، حقيقتا گوهر ثابتي به نام دين اسلام وجود دارد که ما موظف به فهم آن هستيم؟ در ادامه، هر يک از اين دو احتمال را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم:

2.         در پاسخ به پرسش اول گفتني است که براي دستيابي به واقعيات تاريخي، راهي جز اعتماد به اقوال گذشتگان نداريم چرا که واقعيت تاريخي امري پايان يافته است و اکنون وجودي ندارد تا با تجربه مستقيمِ خودمان، به آن دست يابيم. مثلا اين که قرآن در مکه و مدينه بر محمد ص نازل شده است، امري است که زمان آن گذشته است و ما به آن دسترسي مستقيم نداريم؛ چنانچه که به اين که در جنگ ايران و روم، گاهي سپاه ايران پيروز مي شد و گاهي سپاه روم. اين واقعيات تاريخي توسط نقل قول از کساني به دست ما رسيده است که خودشان بي واسطه اين حادثه را تجربه کرده اند. البته براي اين که اين نقل به دست ما برسد، عمدتا واسطه هاي متعددي در ميان است که آنها نيز آن حادثه و رويداد را مستقيما و بي واسطه تجربه نکرده اند. در مواجهه با واقعيات تاريخي و نقل قول از تجارب بي واسطه شاهدان، با چند فرض روبرو مي شويم که فقط اين دو مورد از حجيت برخوردارند: الف. گاهي واقعيت تاريخي به صورت متواتر براي ما نقل مي شود يعني افراد متعددي اين واقعيت را مستقيما تجربه کرده اند و توسط واسطه هاي متعددي اين اخبار به دست ما رسيده است تا جايي که عادتا محال است که اين نقل قول گروهي کذب باشد به نحوي که همگان دست به يکي کرده باشند و براي فريب آيندگان، خبري را جعل کرده باشند و به دروغ مدعي تحقق چيزي شده باشند. اين تواتر در تمامي طبقات نقل قول بايد باشد يعني در هر طبقه اي از ناقلان، بايد چنين تواتري موجود باشد به نحوي که اجتماع ناقلان بر کذب محال باشد.  ب. گاهي واقعيت تاريخي به صورت متواتر نقل نمي شود بلکه فقط يک يا چند نفر آن را مستقيما ديده اند و يا در برخي از طبقات نقل قول، يک يا چند نفر هستند که واسطه نقل اين خبر به گروه بعدي از ناقلان هستند. به چنين خبري اصطلاحا خبر واحد گفته مي شود حتي اگر راويان بيش از يک نفر باشند(1). در اين نقل قول، اگر ناقلان، انسان هاي راستگويي بوده اند و در ضبط قول از دقت و حافظه خوبي برخوردار باشند، اين اطمينان بدست مي آيد که آنها دروغ نگفته اند و در نقل قول اشتباه نکرده اند.(2) لازم به ذکر است که اگر کسي به يقين و اطمينان مذکور در اين فروض بي اعتنايي بورزد، نه فقط در مواجهه با واقعيات تاريخي، بلکه در زندگي روزمره خود نيز دچار مشکل مي شود چرا که ما در زندگي روزمره نيز با همين مقدار يقين و اطمينان زندگي مي کنيم و اگر بخواهيم در آن ها ترديد کنيم، اساسا قوام زندگي خود را از دست مي دهيم. مثلا گروهي از کارمندان ادراه به ما خبر مي دهند که بخش تعاوني اداره بن کالا مي دهد. در اين صورت، ما با ملاحظه تواتر اين خبر، به آن يقين مي کنيم و به تعاوني اداره مراجعه مي کنيم. يا اگر دوستي راستگو و مطمئن به شما بگويد که فلان مغازه گرانفروشي مي کند يا کالاي فاسد مي فروشد، شما به او اعتماد مي کنيد و از آن مغازه کالايي نمي خريد. با عنايت به اين مقدمات، روشن مي شود براي اين که از وجود محمد و نزول قرآن بر او در مکه آگاه شويم، يا بايد به تواتر يقيني برسيم و يا به اطمينان معقول و موجه. چنين تواتر و اطميناني حاصل نمي شود مگر اين که اقدام به تحقيق تاريخي کنيم و با ملاحظه متون تاريخي و بررسي تطبيقي و انباشتي آنها، به چنين تواتر و يقيني برسيم. لازم به ذکر است که محققان چنين تحقيقي را به انجام رسانيده اند و به همين جهت، هيچ يک از اسلام شناسان غربي و عربي و ايراني منکر اين حقايق نيستند.(3)

3.         اينک به احتمال دوم مي پردازيم مبني بر اين که از کجا معلوم که در ميان اختلافات مذهبي که هر يک مدعي فهم اسلام هستند، حقيقتا گوهر ثابتي به نام دين اسلام وجود دارد که ما موظف به فهم آن هستيم. با عنايت به آنچه در بند پيشين گذشت، ترديدي نيست که ديني به نام دين اسلام در هزار و اندي سال پيش وقوع يافته است و ما از طريق اخبار متواتر و معتبر، به آن دسترسي مي يابيم. اما با عنايت به اين که هر متني در معرض تفسيرهاي مختلف است، طبيعي است که مفسران در مواجهه با آن، فهم هاي مختلفي را عرضه نمايند اما اين بدين معنا نيست که حقيقتا متن ثابتي پيش روي ما نيست. مثلا در مواجهه با مکانيک کوانتوم، تفسيرهاي مختلفي از جمله تفسير کپنهاگي صورت گرفته است اما اين بدين معنا نيست که اساسا مکانيک کوانتوم به مثابه ساختاري مشترک و متني ثابت در ميان تفسير هاي مختلف، واقعيت ندارد. بنابراين، دين اسلام امري وقوع يافته است و اينک نيز به دست ما رسيده است و مسلمانان نيز درصدد فهم معناي حقيقي آن هستند اما به دلايل مختلف -که بررسي آن در اين مجال نمي گنجد- در تعيين آن معناي حقيقي، اختلاف کرده اند. مثلا شيعيان مستند به اين که بعد از وفات نبي ص، به تصريح نبي ص، علي و اوصياي او ع داراي حق ولايت و مرجعيت ديني و سياسي شدند و از عصمت و علم لدني برخوردارند، بدين جهت، فهمي خاص از دين را مورد توجه قرار مي دهند که ساير فرقه هاي اسلامي قبول ندارند. بنابراين، اين اختلافات مذهبي ناظر به تفسير دين اسلام است که خاستگاه کلامي و الهياتي دارد اما اين امر را نبايد به معناي آن گرفت که حقيقت ثابتي به نام دين اسلام وجود ندارد.(4)

4.         کوتاه سخن اين که دين اسلام به لحاظ سندي از طريق متواتر و معتبر به دست ما رسيده است و به همين جهت، به وقوع آن مطمئن هستيم اما با اين حال، به دلايل مختلف در تفسير آن اختلاف کرده ايم. اختلاف تفسيري نيز مبتني بر فرض وجود متن و معناي ثابت است.

 

پي نوشت ها:

(1)        براي مطالعه بيشتر، رک: شهيد ثاني، الدرايه فى علم مصطلح الحديث، نجف، مطبعه النعمان، ص 15؛ صدر، محمد باقر، بحوث فى علم الاصول، با تقرير آية الله سيد محمود هاشمى، ج 4، ص 338.

(2)          خوئي، ابوالقاسم، اجود التقريرات، ص114، امام خميني، سيد روح الله، انوار الهدايه، ج1، ص314؛ بهبهاني، وحيد، الفوائد الحائريه، ص490.

(3)        براي آگاهي از سير تاريخ نگاري اسلام، رک: عالم زاده، هادي، سجادي، سيدصادق، تاريخنگاري در اسلام، انتشارات سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها (سمت)، 1388.

(4)        براي مطالعه بيشتر، رک: خرازي، محسن، بدايه المعارف في شرح عقائد الاماميه، موسسه النشر الاسلامي، ج2، صص3-124؛ جمعي از نويسندگان، امامت پژوهي، دانشگاه علوم اسلامي رضوي، 1381، صص153-163.

چرا به نظر اسلام، هرگاه پدر فرزند خود را بکشد قصاص نمی‌شود؟
نظام حقوقي ارائه‌شده از طرف اسلام در مورد زن و مرد بر اساس مصالح و مفاسد واقعي بنانهاده شده است که تمام ابعاد و استعدادهاي وجودي انسان در آن لحاظ شده است.

سلام و عرض ادب. بنده کارشناس ارشد فقه و حقوق هستم و متوجه نمی‌شوم که چرا گفته شده به نظر اسلام، هرگاه پدر فرزند خود را بکشد قصاص نمی‌شود! الآن باوجوداین اتفاق جديد يعني قتل وحشیانه دختر 14 ساله توسط پدرش، بنده نمی‌توانم خود را قانع کنم که اين پدر داعشي، چرا نبايد قصاص شود؟! همچنین متوجه نمی شوم چرا اگر مادر آن دختر مرتکب چنين عملي می‌شد، باید قصاص می‌شد! چه فرقی میان پدر و مادر است؟! ممنون می‌شوم راهنمايي کنيد.

براي پاسخ به اين سؤال، به نکات ذيل اشاره می‌گردد:

نکته اول:

نظام حقوقي ارائه‌شده از طرف اسلام در مورد زن و مرد بر اساس مصالح و مفاسد واقعي بنانهاده شده است که تمام ابعاد و استعدادهاي وجودي انسان در آن لحاظ شده است.

زن و مرد درعین‌حالی كه در انسانيت همسان هستند، ولي هر يك از آن‌ها، در برخي جهات از ديگري متمايز می‌شوند كه نبايد تحت تأثير برخي افكار وارداتي، اين جهات و خصوصيات متفاوت را ناديده بگيريم.

از ديد شريعت اسلام، به جهت اشتراکات تکوینی میان زن و مرد، نود درصد حقوق زنان و مردان مشترك است و در ده درصد باقيمانده، در نيمي از آن، زن بنا به اقتضاي خصايص زنانگي و در نيمي ديگر، مرد به اقتضاي خصوصیت شخصي داراي احكام خاصي است.

نکته دوم:

هرچند اين قاعده که احکام الهي بر اساس مصالح و مفاسد واقعی است، درست و صحیح است؛ اما باید متذکر شد که کشف هر یک از این مصالح و مفاسد –جز مواردی که در دین صراحتاً بیان‌شده- بسيار مشکل است؛

چون اولاً: کشف این امور، نيازمند داشتن امکانات وسيع در ابعاد مختلف علمي است.

ثانياً: بشر هرقدر ازنظر علم و صنعت پيشرفت کند، باز معلومات او در برابر مجهولاتش، قطره‌اي است در برابر دريا: «جز اندکي از دانش به شما داده نشده است.»(1)

شايد یکی از علت عدم بيان فلسفه تمام احکام، از سوي اولياء الهي دين، بيان تمام اسرار احکام براي انسان‌هايي که بسياري از حقايق علمي هنوز برايشان کشف نشده، مانند گفتن معما است که چه‌بسا موجب تنفر شنوندگان گردد، امام علي (علیه‌السلام) مي‌فرمايد: «مردم، دشمن آن چيزي هستند که نمي‌دانند.» (2)

علاوه اينکه، هدف از دين و شريعت، آراستگي انسان‌ها به خوبي‌هاي علمي و عملي و اجتناب از زشتي‌هاي فکري و عملي است و اين هدف با عمل به شريعت به دست مي‌آيد؛ ولو اينکه افراد فلسفه و علت احکام را ندانند، نظير اينکه مريض با انجام دادن دستورات پزشک، بهبودي را به دست مي‌آورد حتی اگر فايده و فلسفه دارو و دستورات پزشک را نداند.

نکته سوم:

مجتهد و فقيه سعي می‌کند با استفاده از منابع ديني به استنباط احکام شرعي بپردازند؛ به‌طوری‌که موردنظر خداوند باشد؛ اما با موانع زيادي ازجمله صحت حديث، لسان و فهم لغات حديث، محدوديت منابع و ... روبرو است؛ ولی تمام سعي ايشان، رسيدن به‌حکم خدا است و اگر هم ناخواسته خطايي در استنباط احکام از ايشان سر زد، تقصيري نداشته و معذور است، زيرا تمام سعی‌اش را کرده است.

بر همین اساس، مبناي فقهي استثناي پدر از قصاص، رواياتي است که به دست فقيه رسيده است. فقيه بر اساس همين روايات، به چنين استنباطي دست‌یافته است.

روايات متعددي از امامان معصوم (علیهم‌السلام) به ما رسيده است، ازجمله در حديثي امام صادق (علیه‌السلام) مي‌فرمايد: «پدر به خاطر قتل فرزند قصاص نمي‌شود.»(3) فقهای نيز با توجه به اين روايات، بر اين مطلب اتفاق دارند. (4)

در حالت طبيعي پدر به خاطر اين قتل قصاص نمي‌شود. (5) البته اين امر در صورتي است كه قتل به‌نوعی مصداق افساد در زمين و محاربه نباشد. در اين صورت حاكم مي‌تواند اين فرد را به‌عنوان مفسد فی‌الارض اعدام نمايد؛ اما در حالت عادي اگر پدري فرزند خود را خواسته يا ناخواسته بكشد، قصاص نمي‌شود و تنها محکوم‌به پرداخت ديه خواهد بود. (6)

نکته چهارم:

ما ادعا نمي‌کنيم كه همه حقيقت را در خصوص اين حكم می‌دانیم؛ اما با تأمل و تفكر مي‌توان به احتمالاتي درباره فلسفه این حکم رسيد:

اصولاً در مورد قتل عمد، بر اساس فلسفه خاصي که در قصاص وجود دارد، حکم اوليه اسلام بر قصاص هست. براي رعايت همين فلسفه بايد تا جايي که امکان دارد، کسي از اين حکم استثنا نشود؛ اما چرا پدر استثنا شد؟ احتمالاً به این دلیل که اقدام به قتل فرزند توسط پدر گرچه بسيار نادر است، ولي مراعات حق سابق پدر و (ولايت) او بر فرزند و اموري از اين قبيل، باعث تخفيف در مجازات مي‌شود. البته بخشش قصاص، از زشتي کار او نمي‌کاهد. ديه و مجازات احتمالي تعزيري به‌جای خود باقي است.

همچنين پدر به‌طور طبيعي نان‌آور و تأمین‌کننده هزينه خانواده است. با مرگ او نه‌تنها يک نفر می‌میرد، بلکه ساير اعضاي خانواده از کوچک و بزرگ از حيث زندگي و جنبه‌هاي اقتصادي و مالي، با مشکلات فراواني مواجه مي‌شوند. قصاص او، ضربه مهلك ديگري بر پيكر خانواده خواهد بود. (7)

نکته پنجم:

در ادامه به مطالبي پيرامون اينکه چرا زنان، با کشتن فرزند، قصاص می‌شوند، می‌پردازیم.

اولاً مجازات قتل عمد، قصاص است و موارد معافيت از قصاص در منابع شرعي و قانوني تصریح‌شده است. بنابراين اگر در موردي دليل خاصي براي استثنا کردن شخصي وجود نداشته باشد، بايد به‌حکم عام قصاص عمل کرد که در مورد مادر هم دليل خاصي وجود ندارد و مشمول مقررات عمومي قصاص مي‌شود.

ثانیاً درجایی که مادر عمداً فرزند خود را به قتل رسانيده است، اسلام نفرموده است که حتماً بايد اعدام شود، بلکه حق قصاص را براي ساير ورثه محفوظ داشته است، همان‌گونه که آنان حق‌دارند قصاص را تبديل به ديه بکنند و يا قاتل (مادر) را عفو نمايند.

ثالثاً مادر به‌واسطه علاقه شديد به فرزندش، غالباً جز با رسيدن به جنون آني مرتکب قتل فرزند نمی‌شود؛ در این صورت، اگر در محضر مراجع ذی‌صلاح اثبات شود که مادري که مرتکب قتل شده، در شرايط روحي خاصي بوده که اصلاً هوشيار و داراي اختيار لازم نبوده، مادر نيز محکوم به قصاص نمی‌شود.

رابعاً در روايات متعددى که از طرق اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به ما رسيده، قياس کردن احکام و حقايق دينى به‌شدت محکوم‌شده است. منظور از «قياس» اين است که: موضوعى را به موضوع ديگرى که از بعضى جهات با آن شباهت دارد مقايسه کنيم و همان حکمى که درباره موضوع اول است، براى موضوع دوم اثبات نماییم، بدون این‌که علت حکم اول را کاملاً بدانيم.

مثل‌اینکه می‌دانیم: «ادرار» انسان، محکوم به نجاست و ناپاکى است و بايد از آن پرهيز کرد، سپس «عرق» انسان را هم با آن مقايسه کنيم و بگوییم: چون اين دو در پاره‌ای از جهات باهم شباهت دارند، هر دو ناپاک و نجس هستند.

ممنوع بودن قياس ازنظر حکم خرد، منحصر به قوانين دينى نيست، پزشکان هم اکيداً توصيه می‌کنند هرگز نسخه بيمارى را به بيمار ديگر ندهيد، هرچند بيمارى آن‌ها ازنظر شما شبيه باشند؛ چراکه ممکن است این‌گونه تجویز، نه‌تنها مفيد نباشد که گاهى سرچشمه خطرات جبران‌ناپذیری گردد.

احکام الهى از اين هم دقیق‌تر و باریک‌تر است و به همين دليل، در روايات داريم اگر احکام خدا با قياس سنجيده شود، دين خدا از بين خواهد رفت، يا فساد آن بيشتر از صلاح آن است. (8) در این راستا، می‌توانید به روایتی که حکم مقدار دیه قطع انگشتان زن توسط مرد را بیان می‌کند نیز مراجعه بفرمایید. (9)

در اين موضوع نيز، همین‌گونه است؛ ما نمی‌توانیم ‌به خاطر بعضي از حکمت‌ها و شباهت‌ها، حکم قصاص نشدن مرد را بر زن، تعميم دهيم چراکه مسائل شرعي، ازجمله فروع دين بوده و تعبدي است. اگرچه فقه شيعه باعقل و نظر کاملاً سازگاري دارد اما نمی‌توان در پاره‌ای از مسائل، به‌صرف شباهت، حکم عقل را جاري کرده و متوسل به قياس شد. چراکه ما به همه حکمت‌ها و ابعادي که مدنظر خداوند در شريعت پيامبرش (ص) باشد واقف نبوده و می‌بایست به نصوص مراجعه نموده و به‌طورکلی تابع نظر متخصص در اين زمينه يعني فقها و مجتهدين باشيم.

 

پی‌نوشت‌ها:

1- سوره اسراء، آيه 85.

2- محمدی ری‌شهری، گزيده ميزان الحکمة، [بیجا]، ج 1، ص 214.

3- حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، ج 29، صص 77 و 78.

4- مدني کاشاني، حاج‌آقا رضا، کتاب القصاص للفقهاء و الخواص، دفتر انتشارات اسلامي، ص 84.

5- امام خميني ‏، تحرير الوسيله، مؤسسه دار العلم‏، ج 2، ص 251.

6- مجموعه نویسندگان، مجازات پدر در قتل فرزند، مجله پژوهشنامه فقه و حقوق اسلامي، سال چهارم، شماره هفتم، بهار و تابستان 1390.

7- خسروشاهي، قدرت الله، فلسفه قصاص در اسلام، نشر بوستان کتاب، ص 94.

8- شیخ کليني، كافى، دارالکتب الاسلاميه، ج 1، ص 57.

9- حر عاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، موسسه آل البيت، ج 29، ص 352.

آیا طبق قانون جذب اگر کسی فکر کنه به بیماری خاصی مثلاً کرونا مبتلا میشه، به این بیماری مبتلا میشه؟

آیا طبق قانون جذب اگر کسی فکر کنه به بیماری خاصی مثلاً کرونا مبتلا میشه، به این بیماری مبتلا میشه؟

پاسخ اجمالی:

یکی از خرافاتی که در سال‌های اخیر مطرح‌شده و به علت تکرار فراوان و جهان گیر شدنش، بزرگ‌ترین خرافۀ روزگار ما به شمار می‌آید، فرضیه‌ای است که با نام «راز» از آن یاد می‌شود. فرضیۀ راز به‌نوعی «قانون جذب» اشاره دارد و می‌گوید با تصور هر چیز و تقویت احساس مثبت نسبت به آن می‌توانید آن را جذب کنید و اگر وجود نداشته باشد، می‌توانید آن را خلق کنید.

امروزه به قانون جذب ایرادات اساسی گرفته‌شده و قانون جذب به نحو مطلق نه مورد تأیید حکما و متکلّمان اسلامی است و نه مورد تأیید دانشمندان علوم تجربی و نه مورد تأیید روانشناسی علمی است. این فرضیّه صرفاً یک ادّعای بدون دلیل است که نه با براهین فلسفی اثبات می‌شود و نه با روش علوم تجربی.

البته در اینکه افکار مثبت یا منفی و نیز تلقین مثبت یا منفی منشأ اثر است و در روحیه و رفتار انسان تأثیر می‌گذارد، شکی نیست. در تحقیقات وسیعی که انجام‌شده، محققان به این نتیجه رسیده‌اند که افکار منفی ممکن است، انسان را ازلحاظ جسمی بیمار کند و صدمات روحی و روانی و جسمی بسیاری بر انسان به‌جا گذارد؛ بنابراین اگر کسی به بیماری کرونا و ابتلا به این بیماری فکر کند؛ طبق نقدهایی که بر قانون جذب وارد است، امکان ابتلا به این بیماری به خودی خود و صرفاً با اندیشیدن به این بیماری وجود ندارد؛ بلکه اگر فرد در این زمینه زیاد فکر و خیال بکند چه‌بسا دچار ترس و استرس فزاینده گردد و این باعث تضعیف سیستم ایمنی بدن فرد شود و مشکلاتی را برای وی به وجود آورد و یا در صورت ابتلا به ویروس کرونا به خاطر ضعف سیستم ایمنی بدن، علائم بیماری در وی ظهور و بروز بیشتری پیدا بکند و روند درمانی و بهبودی طولانی‌تر گردد.

پاسخ تفصیلی:

بر اساس قانون جذب، ذهن و افکار ما همانند یک آهن‌ربا اتفاقات زندگی را به سمت ما جذب می‌کند. قانون جذب می‌گوید: «هر چیز را در ذهنت مجسم کنی، آن را در دست‌هایت خواهی داشت». (1) خلاصۀ این قانون آن است که شما می‌توانید با تصویرسازی ذهنی، وقایع و اتفاقات زندگی را به سمت خودتان جذب بکنید؛ به‌عبارت‌دیگر وقتی ما تصویرسازی می‌کنیم، پدیده را می‌آفرینیم و آن را خلق می‌کنیم درواقع ذهن علت تامه خلق است؛ درواقع رابطۀ علت و معلولی است، چطور حرارت علت جوشش آب است فکر شما هم علت پدید آمدن این پدیدۀ خارجی است. (2)

امروزه به قانون جذب ایرادات اساسی گرفته‌شده و قانون جذب به نحو مطلق نه مورد تأیید حکما و متکلّمان اسلامی است و نه مورد تأیید دانشمندان علوم تجربی و نه مورد تأیید روانشناسی علمی است. این فرضیّه صرفاً یک ادّعای بدون دلیل است که نه با براهین فلسفی اثبات می‌شود و نه با روش علوم تجربی.

در سخنان مدعیان این قانون بارها به تحقیقات علمی اشاره و نقل‌قول‌هایی از پژوهشگران عنوان‌شده است؛ درحالی‌که تقریباًهمۀ آن‌ها جعلی و ساختگی است.

در قانون جذب ادعا می‌شود که ادیان و مذاهبی مانند هندوئیسم، بودیسم، یهودیت، مسیحیت و اسلام و تمدن‌هایی مانند بابلی‌ها و مصریان در نوشته‌ها و حکایت‌های خود به قانون جذب اشاره‌کرده‌اند؛ درحالی‌که این‌گونه نیست؛ همچنین ادعا می‌شود که برخی بزرگان همچون سقراط، افلاطون، فیثاغورث، ویلیام شکسپیر، ویلیام بلیک، گوته، ویکتور هوگو، فرانسیس بیکن و اسحاق نیوتن در نوشته‌های خود به این قانون اشاره‌کرده‌اند؛ درحالی‌که این ادعا نیز کاملاً دروغ و فریب است. (3)

در منطق اسلام، امور زندگانی در این دنیا بر اساس اسباب و مسببات طراحی‌شده است. عالَم دارای نظام منطقی علت و معلولی است و تا زمانی که علل کافی برای تحقق یک پدیده رخ ندهد آن پدیده محقق نخواهد شد؛ امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِالْأَسْبَاب» (4)؛ «خداوند متعال از اینکه امور را از مجاری غیرعادی تدبیر فرماید، إبا دارد‏». در قانون جذب، علل مادی پدیده‌ها منتفی دانسته و تنها تصویرسازی ذهنی را علت خلق پدیده‌ها معرفی می‌کنند.

از سوی دیگر، خداوند متعال سعی و تلاش افراد را یک ارزش دانسته و آن را عامل رسیدن به موفقیت و شادکامی معرفی می‌کند؛ چنانکه در قرآن کریم آمده است: «وَأَن لَّیْسَ لِلْانسان إِلَّا مَا سَعَى» (5)؛ «و اینکه برای انسان بهره‌ای جز سعی و کوشش او نیست». بر اساس قانون جذب، برای رسیدن به موفقیت و یا دست‌یابی به اهداف، تصویرسازی ذهنی کافی است؛ لازم نیست تلاشی بکنیم و یا کار خاص دیگری انجام دهیم؟! درحالی‌که این ادعا مخالف آموزه‌های دینی و تعالیم اسلامی است.

به‌هرحال در اینکه افکار مثبت یا منفی و نیز تلقین مثبت یا منفی، اثربخش است و در روحیه و رفتار انسان تأثیر می‌گذارد، شکی نیست. البته این مسئله ارتباطی با گفته‌های مدعیان قانون جذب ندارد و قانون جذب به صورتی که امروزه در جامعه معرفی‌شده دروغی بیش نیست. (6)

در تحقیقات گسترده، محققان به این نتیجه رسیده‌اند که افکار منفی می‌تواند انسان را ازلحاظ جسمی بیمار کند و صدمات روانی و جسمی بسیار بر انسان به‌جا گذارد؛ در مقابل افکار مثبت و مثبت اندیشی می‌تواند بانشاط افزایی و انگیزش بخشی بر توان و قدرت انسان بیفزاید و حتی باعث بهبود بیماری‌ها و تسریع در آن گردد. در آموزه‌های دینی نیز به این نکته اشاره‌شده است و امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «ما ضَعُفَ بَدَنٌ عمّا قَوِيَت علَيهِ النِّيَّةُ» (7)؛ «هیچ بدنى در انجام آنچه نیتِ بر آن قوى باشد، ناتوان نیست».

با توجه به نکات پیش‌گفته، اگر کسی به بیماری کرونا و ابتلا به این بیماری بیندیشد؛ طبق نقدهایی که به قانون جذب وارد است، امکان ابتلا به این بیماری به خودی خود و صرفاً با اندیشیدن به این بیماری وجود ندارد؛ بلکه این نوع افکار، تنش و اضطراب فرد را افزایش داده و با افزایش افکار منفی برشدت ترس و اضطراب فرد افزوده می‌شود که این وضعیت باعث تضعیف سیستم ایمنی بدن شده و مشکلاتی را برای فرد به وجود می‌آورد.

تردیدی نیست که برای حفظ سلامتی، تقویت قدرت دفاعی بدن بسیار حیاتی است و افرادی که سیستم ایمنی بدنی ضعیفی دارند، بیش از دیگران در معرض آسیب و بیماری قرار دارند. طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی، افرادی که از سیستم ایمنی قوی برخوردارند در برابر ویروس کرونا مقاوم‌تر بوده و میزان مرگ‌ومیرها و آسیب‌پذیری در این افراد بسیار کم است؛ در مقابل افراد با سیستم ایمنی ضعیف نظیر سالمندان و کسانی که بیمارهایی زمینه‌ای نظیر بیماری‌های عفونی، قلبی ـ عروقی، سرطان، آسم، دیابت، ام‌اس و... دارند آسیب‌پذیری بیشتری دارند؛ چون این نوع بیماری‌ها به‌شدت سیستم ایمنی بدن انسان را تضعیف می‌کند.

از پیامدهای استرس و اضطراب بر سیستم ایمنی بدن می‌توان به کاهش تعداد گلبول‌های سفید خون و کاهش سطح لنفوسیت‌ها اشاره کرد؛ لنفوسیت‌ها نوعی از گلبول‌های سفید خون است که از بدن در برابر عفونت‌ها محافظت می‌کنند که هرچه سطح لنفوسیت‌ها در بدن کاهش پیدا کند، بدن در برابر ویروس‌ها آسیب‌پذیرتر می‌شود (8) که در صورت ابتلا به ویروس کرونا به خاطر ضعف سیستم ایمنی بدن، علائم بیماری در فرد ظهور و بروز بیشتری پیدا می‌کند و روند درمان و بهبودی طولانی‌تر می‌گردد. همان‌طور که گفته شد گلبول‌های سفید در انسان مأموریت حفاظت از سلامتی و مقابله با دشمنان خارجی را بر عهده ‌دارند؛ ازاین‌رو تقویت قدرت دفاعی بدن برای مقابله با ویروس‌ها و میکروب‌ها ازجمله ویروس کرونا شرط ادامۀ حیات زیستی هر انسانی است.

پی‌نوشت‌ها:

  1. برن، روندا، راز، ترجمۀ اسماعیل حسینی. تهران: راشین. ۱۳۸۷، ص 22.
  2. همان، ص 30 ـ 57.
  3. زرین فر، پوریا، نقد کتاب راز، تهران: نسل آفتاب، 1394، ص 13.
  4. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، ‏کافی، قم‏: دار الحدیث، ‏1429 ق، ج 1، ص 488.
  5. نجم (53)، آیه 39.
  6. مظاهری سیف، حمیدرضا، «نقد و بررسی نظریه راز (قانون جذب)»، فصلنامه مطالعات معنوی، پیش‌شماره دوم، قم: پژوهشکده باقرالعلوم (علیه‌السلام)، پاییز 1390، ص 90.
  7. شیخ صدوق، محمد بن على، ‏من لا یحضره الفقیه، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى، ‏1413 ق‏، ج 4، ص 400.
  8. زالی، زهرا، تأثیر استرس بر سلامت جسم، دزفول: اهورا قلم، 1395، ص 88.

 

معرفی منابع برای مطالعۀ بیشتر:

  1. زرین فر، پوریا، نقد کتاب راز، تهران: نسل آفتاب، 1394.
  2. شریفی دوست، حمزه، قانون جذب و اسلام (بررسی مستندات دینی قانون جذب)، تهران: نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها، معارف، 1393.
  3. مظاهری سیف، حمیدرضا، «نقد و بررسی نظریه راز (قانون جذب)»، فصلنامه مطالعات معنوی، پیش‌شماره دوم، قم: پژوهشکده باقرالعلوم (علیه‌السلام)، پاییز 1390، ص 89 ـ 118.
  4. شریفی دوست، حمزه، «قانون جذب»، فصلنامه مطالعات معنوی، شماره سوم، قم: پژوهشکده باقرالعلوم (علیه‌السلام)، بهار 1391، ص 151 ـ 190.
  5. توانایی، محمدحسین و راهین تک فلاح، «پژوهشی در مستندات قرآنی و حدیثی قانون جذب (تصویرسازی ذهنی)»، فصلنامه قرآنی کوثر، شماره 43، اصفهان: موسسه قرآنی کوثر، تابستان 1391، ص 32 ـ 52.

اگر در بیماری‌های مسري و فراگير مانند کرونا جان پزشک درخطر باشد بازهم لازم است خدمت کنند؟

اگر در بیماری‌های مسري و فراگير مانند کرونا جان پزشک درخطر باشد بازهم لازم است خدمت کنند؟

پاسخ اجمالی: در زندگي همه انسان‌ها در بعضی‌اوقات، در انجام دو يا چند فعل، تضادي به وجود می‌آید و نمی‌تواند دو عمل را باهم انجام داد. (در علم اخلاق به آن تزاحم اخلاقی می‌گویند.) سؤال شما هم در این محور است. در اين شرايط، اخلاقاً و به‌حکم عقل و بر اساس اولويت‌بندي اگر جمع آن دو امکان دارد باید هر دو عمل را باهم انجام داد، مثلاً پزشک با حفظ جان (مراعات مسائل بهداشتی)، به وظیفه خود هم عمل کند و اگر جمع این دو امکان نداشت باید انتخاب اهمّ بر مهم پرداخت؛ به‌عبارت‌دیگر بر اساس ملاک و معيار، يکي را بر ديگري مقدم دارد. در این مورد مصلحت عام جامعه و یا تعهدی که پزشک به بیمارستان و یا جامعه داده بر مصلحت فردي اولويت پیدا می‌کند.

پاسخ تفصیلی:

مقدمه:

ازآنجاکه زندگي فردي و اجتماعي انسان، رو به گسترش و پيشرفت است و از سوي ديگر، قدرت و اختيار انسان نسبتاً محدود است، در انجام دو يا چند فعل و عمل، تضادی پیش می‌آید و نمی‌توان هر دو عمل را باهم انجام داد.

 بي‌ترديد انسان در این شرایط باید به‌حکم شرع و عقل، به‌گزینش و اولويت‌بندي و انتخاب اهمّ بر مهم بپردازد و بر اساس ملاک و معياري (شرعی، اخلاقی و عقلی)، يکي را بر ديگري مقدم دارد، اگر این‌گونه عمل نکند و ملاک و معیاری براي ترجيح يک عمل نداشته باشد، صدمات جبران‌ناپذيري به جامعه و یا حتی به فرد می‌رسد و درنهایت، شخص به وظیفه دینی و اخلاقي خود عمل‌نکرده است. يکي از آن تعارض‌ها که در سؤال شما هم مطرح‌شده، در انجام‌وظیفه پزشکي و يا پرستاري با احتمال خرجانی است؛ در اين موقعیت آيا پزشک و یا پرستار به خاطر احتمال ابتلا به يک بيماري مسري و واگیردار (وجوب حفظ جان)، بايد از وظيفه خود دست بکشد و بيماران را رها کند يا مثل يک سرباز دست از انجام‌وظیفه برندارد و تا آخر ایستادگی کند. برای رسیدن به پاسخ لازم است نکاتی را بیان کنیم:

معناي تزاحم:

در تعريف تزاحم آمده است: هرگاه دو حکم، چنان جعل‌شده باشند که ازنظر قانون‌گذار هر دو مطلوب باشند، ولي در عمل و در مقام امتثال و اجرا تصادفاً باهم جمع شوند، به‌نحوی‌که امتثال هردوی آن‌ها باهم در زمان واحد، براي مکلف امکان نداشته باشد و تنها بتواند يکي از آن‌ها را انجام دهد، تزاحم بين دو حکم رخ‌داده است. (1)

به‌عبارت‌دیگر، تنافي دو حکم که بايد اجرا شود، به سبب عدم توانايي مکلف براي انجام هر دو در زمان واحد.

در این شرایط اخلاقاً باید از قاعده «تقديم اهمّ بر مهم» استفاده کرد؛ یعنی آن چیزی که مصلحت آن نسبت به قسم دیگر مهم‌تر است انجامش در اولویت قرار می‌گیرد.

مصلحت و یا مصالح به دو قسم تقسیم می‌شود: الف. مصالح عام: شامل همه مردم، يا افراد بسياري مي‌شود.

 ب. مصالح خاص: شامل افراد کمي ‌مي‌گردد. در اینجا هرگاه تزاحم بين مصالح عام و خاص رخ دهد، مصالح عام بر خاص مقدم است. (2)

در خصوص پرسش شما هم طبق تعاريف و مواردي که ذکر شد، مصلحت عام و جامعه در اولويت قرار دارد. چون پزشکان، پرستاران، نظاميان، آتش‌نشانان و يا هرکسانی که به جامعه تعهد دارند که درهرحال در آن جایگاهی که هستند خدمت کنند، نمی‌توانند و نبايد به‌وقت شداید و مشکلات (حتی برای حفظ جان خود) ميدان را خالي کنند؛ و در تمام اوقات مصلحت عموم جامعه بر مصلحت فردي آن‌ها اولويت دارد.

دلیل دیگری که پایبندی این اقشار را تأیید می‌کند این است که مردم یا دولت، عمري به ارتشيان و نظاميان حقوق و امکانات می‌دهند تا اگر جنگي پديد آمد، در مقابل دشمن بايستند. عمري در زمان صلح، نان و امکانات دادن، براي دورانِ جنگ احتمالي ست و خالي نمودن عرصه در زمان جنگ، به هيچ رو پذيرفته نيست.

جان سرباز وطن عزيز و حفظ جان هم از واجبات است، ولي در اين مورد از جان عزيزتر، مسئوليتي است که سرباز به‌وقت صلح پذيرفته است و خود را نسبت به آن متعهد می‌داند.

به همين سان، مسئوليت پزشک، پرستار و... است. این‌که هميشه در آرامش، نسخه‌ی بپيچند و يا در محل کار حاضر شوند، گوشه‌ای از کار است ولي کار مهم‌تر، حضور در ميدان نبرد، در زمان مبارزه یا بیماری‌های سخت واگيردار و زمان بحراني کشور است. البته سربازان سلامت و پزشکان و پرستاران ایران‌زمین در اتفاقات اخیر (شیوع بیماری کرونا) به جهانیان نشان داده‌اند، چه در زمان جنگ نظامی- بیولوژی و چه در زمان صلح همیشه در کنار مردم هستند.

نتیجه:

همه عزیزانی که در استخدام دولت هستند (نظامي، پزشک، پرستار، آتش‌نشان، کارمندان دولت و...) و تعهد دادن که در همه شرایط انجام‌وظیفه کنند. مسئوليتشان نسبت به جامعه و مردم فقط در زمان‌های صلح و آرامش نیست، بلکه در زمان‌های جنگ و یا زمان بحراني کشور هم وظیفه‌دارند تا تمام تلاش خود را در رفع مشکل جامعه (به‌اندازه وسع خود) ايفا نمايند و نمی‌توانند به‌صرف احتمال خطر جاني از کار و وظيفه خود دست بکشند؛ و اگرچه جانشان هم درخطر باشد در اینجا مصلحت جامعه بر حفظ جان فردی اولویت دارد.

پی‌نوشت‌ها:

1. مظفر، محمدرضا، اصول فقه، ترجمه محسن غرويان و علي شيرواني، چ سوم، قم، دارالفکر، 1384، ص 373.

2. خادمي، نورالدين، المصلحه المرسله حقيقتها و ضوابطها، بيروت، دار ابن حزم، 1421 ق، ص 123.

 

کلمات کلیدی:

تزاحم اخلاقي، مصالح ضروري، اهمّ و مهم، الزام اخلاقي، پزشک، حفظ جان، خطر جاني، بيماري کرونا

حکم مصافحه، معانقه و روبوسي در شرايط بیماری‌های مسري ازنظر اخلاقي چگونه است؟

حکم مصافحه، معانقه و روبوسي در شرايط بیماری‌های مسري ازنظر اخلاقي چگونه است؟ آيا در اين شرايط هم بايد دعوت مؤمن را اجابت کرد؟ غذا خوردن در مهمانی‌ها چه حکمي دارد؟

پاسخ اجمالی:

عقل در شرایط بحرانی بهترین راهنمای انسان است و مي‌گويد که دفع ضرر محتمل قابل‌اعتنا، واجب است و قطعاً مصلحت حفظ سلامت مهم‌تر است؛ چراکه اصولاً حفظ جان و سلامت آن در رأس مصالح است لذا اين‌گونه کارها اگر به تشخيص کارشناسان باعث شيوع شود و خطر جاني در پي داشته باشد ممنوع است و بايد فعلاً کارهاي مستحبي را کنار گذاشت و به فکر سلامتي بود.

پاسخ تفصیلی:

اگرچه در آموزه‌اي ديني ما ارزش و اهميت بالايي براي مواردي که شما مکتوب کرديد وجود دارد، اما در تشخيص راه صحيح در اين شرايط توجه به چند نکته ضروري است تا انسان بتواند به نتيجه‌اي اخلاقي و عقلاني دست يابد:

اهمیت نمونه‌هایی از آموزه‌های اسلامی

در روايات بسياري، مسلمانان به مصافحه و دست دادن به يكديگر سفارش شده‌اند. به‌عنوان نمونه در حديثي از پيامبر (صلي‌الله عليه و آله) مي‌خوانيم: «تحيت كامل بين شما دست دادن به يكديگر است»(1) در حديث ديگري مي‌خوانيم: «چون يكديگر را ملاقات كرديد، با سلام و مصافحه يكديگر را ملاقات كنيد و چون از يكديگر جدا شديد، با طلب آمرزش براي يكديگر از هم جدا شويد».(2)

گفتني است كه در بعضي از روايات به روبوسي كردن در هنگام ديدار هم سفارش شده است اما در برخي ديگر، محدود به موارد خاص يا نهي شده است. (3) همچنين بين علما درباره جواز و محدوديت‌هاي روبوسي اختلافاتي وجود دارد، اما مي‌توان گفت در مورد مصافحه (دست دادن)، اختلاف چنداني به چشم نمي‌خورد كه اين خود بيانگر جايگاه و اهميت اين كار پسنديده است.

 از برخي روايات چنين استفاده مي‌شود كه دست دادن با برادران ديني آن‌قدر مهم است كه حتي در حال ناپاكي باطني نيز نبايد آن را ترك كرد. امام صادق (ع) فرمود:

روزي پيامبر اكرم (صلي‌الله عليه واله) حذيفه را ديد و دست مبارك خود را به‌سوي او گرفت، اما حذيفه دست خود را عقب مي‌کشيد. پيامبر فرمود: اي حنيفه! دست خود را به‌سوي تو آوردم، اما تو دست خود را دور كردي! حذيفه در پاسخ گفت: اي رسول خدا! همگان مشتاق دستان مبارك شما هستند، اما چون ناپاك بودم (و هنوز غسل نکرده‌ام)، نمي‌خواستم دستم در چنين حالتي دست مباركتان را لمس كند. پيامبر فرمود: «آيا نمي‌داني كه هرگاه دو مسلمان با يكديگر ديدار كنند و سپس دست بدهند، گناهانشان چون برگ‌هاي درختان مي‌ريزد؟!»((4)).

"ضرورت توجه به مصالح در اسلام"

با توجه به آنچه در مقدمه آمد باید مصلحت و صلاح عقلانی را در نظر گرفت، چراکه هم رد احسان مؤمن مانند دعوت در مهمانی‌ها سفارش شده است و هم حفظ سلامتي خود فرد و دیگر افراد داراي مصلحت است ازاين‌رو در مباحث علمی می‌گویند این دو مصلحت باهم تزاحم مي‌کنند که بايد مصلحت اهم را حفظ و مصلحت مهم را کنار گذاشت.

حال در خصوص اختلاف مستحب بودن مصافحه و انتقال بيماري مسري، روشن است روايات اسلامي اين‌گونه نيست كه به‌صورت دسته‌اي از روايات اين دو مسئله در کنار هم باشد تا به نتيجه واقعي از معصوم رسيد . يعني گرچه در برخي روايات مستحب بودن مصافحه را بيان‌ کردند، اما با توجه به ساير روايات و قواعد كلي اسلام كشف مي‌کنيم كه اين حكم شرايطي دارد و ازجمله آن‌ها اين است كه مصافحه باعث ضرر به خود فرد يا ديگري نباشد. زيرا ضرر رساندن به خود يا ديگري حرام است؛ ولي مصافحه مستحب در اين صورت عمل حرام بر مستحب که مصافحه است مقدم است .

نتیجه:

با توجه به اينکه قطعاً مصلحت حفظ سلامت مهم‌تر است و عقل مي‌گويد که دفع ضرر محتمل قابل‌اعتنا، واجب است بايد فعلاً کارهاي مستحبي را کنار گذاشت و به فکر سلامتي بود.

وضعيت مصافحه، معانقه و غيره هم ازآنچه عرض کرديم روشن مي‌شود. اين‌گونه کارها اگر به تشخيص کارشناسان باعث شيوع شود و خطر جاني در پي داشته باشد ممنوع است. اصولاً حفظ جان و سلامت آن در رأس مصالح است و تقریباً همه احکام ديگر تحت تأثير آن قرار مي‌گيرند. ازاين‌رو واجباتي مثل روزه، امربه‌معروف، حج و غيره هم براي حفظ سلامتي تعطيل می‌شوند.

پی‌نوشت‌ها:

1. شيخ طوسي، الأمالي، قم، دارالثقافه، 1414، ص 639.

2. كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ه.ق، ج‏2، ص 181.

3. ر.ك: همان، ص 185. (باب التقبيل)

4. همان، ص 183. براي مطالعه تفصيلي ر.ك مروجي طبسي، محمدهادي، مقاله «مصافحه؛ چرا و چگونه؟»، فصلنامه فرهنگ كوثر، پاييز 1389 - شماره 83، از 112 تا 130.

 

کلمات کلیدی:

مصافحه، معانقه، اجابت دعوت مؤمن، بيماري‌ها مسري.

آيا با توجه به شرايط بحراني بايد در مراسم تشييع، تدفين و ختم شرکت کرد؟

آيا با توجه به شرايط بحراني بايد در مراسم تشييع، تدفين و ختم شرکت کرد؟ چگونه تسلي خاطر بازماندگان باشيم و تسليت بگوييم؟

پاسخ اجمالی:

 آنچه همه عاقلان بدان معتقدند عبارت است از «وجوب دفع ضرر محتمل»،و دفع ضرر محتمل هم بدین معناست که لازم است به‌طورجدی نسبت به رعايت توصيه‌هاي بهداشتي اهتمام شود، یعنی انسان عاقل به‌دوراز تعصبات و تشریفات پای دستورات اهل علم و فن بنشیند؛ لذا عدم رعايت توصيه و تجويز کارشناسان در شرایط موجود نافرماني از خدا و عقل به‌حساب می‌آید. اطاعت از تشخيص کارشناسان بهداشتي و صالح بی‌غرض، مانند فتواي فقيهان صاحب صلاحيت، لازم است. همان قانون عقلي و عقلايي که تقليد از مجتهد را به‌عنوان متخصص در احکام شرع واجب شرعي مي‌کند، التزام به نظر متخصصان و کارشناسان امور درماني و بهداشتي را واجب مي‌دارد.

پاسخ تفصیلی:

اهميت مراعات:

پرسشگر محترم رعايت بهداشت فردي و اجتماعي در اسلام مطلوب و بسيار موردتوجه است. قرآن کريم درزمینهٔ بهداشت در پوشش، تغذيه، بدن و ساير امور زندگي انسان به‌وضوح سخن گفته و آن را از مطالبات و در حد تکاليف شرعي مطرح کرده است. عدم رعايت مسائل بهداشتي به‌نوعی خودکشي است و به‌حکم فرمان قرآني: « لاتُلقُوا اَنفُسَکُم اِلي التَهلُکه»«خودتان را به هلاکت نيفکنيد(1)» لذا در تشخيص راه صحيح در اين شرايط توجه به چند نکته ضروري است تا انسان بتواند به نتيجه مطلوب دست يابد:

يکم: آنچه در اخبار کارشناسان در شرايط بحراني مشاهده می‌گردد این است که می‌گویند: شهروندان تنها بايد مراقبت‌هاي پزشکي و بهداشتي را جدي بگيرند، لذا ساير مواردي که در اين خصوص توصيه‌شده را کاملاً توجه کنند.

دوم: روايات اسلامي اين‌گونه نيست كه به‌صورت ترتيب موضوعي صادر و تدوين‌شده باشند تا همه قيود و شرايط يك حكم به‌صورت يکجا بيان‌شده باشد، بلكه غالباً اين‌گونه است كه روايات مربوط به يك موضوع به‌صورت پراكنده صادرشده است؛ لذا براي شناخت حكم واقعي يك مسئله نبايد به يك يا چند روايت اکتفا كرد بلكه بايد فحص و جستجوي كامل در تمام روايات داشته باشيم تا اگر احياناً اين حكمي كه از يك يا چند روايت استفاده‌شده داراي قيود و شرايطي باشند اين قيود و شرايط را كشف نمود.

ازجمله مواردي که در اسلام بسيار سفارش شده، شرکت در تشییع‌جنازه و سرسلامتی دادن به بازماندگان است چنانکه از حضرت رسول گرامي اسلام(ص) نقل‌شده که فرمود: «اولين هديه و تحفه‌ای که به مؤمن [پس از مرگ] داده می‌شود اين است که وي و هر که در تشییع‌جنازه او شرکت کرده، بخشوده مي­شود».(2)

"ضرورت توجه به مصالح در اسلام"

با توجه به آنچه در مقدمه آمد باید مصلحت و صلاح عقلانی را در نظر گرفت چراکه هم شرکت در مراسم تشییع مؤمنین سفارش مؤکد شده است و هم حفظ سلامتي خود فرد و دیگر افراد داراي مصلحت است، ازاين‌رو در مباحث علمی می‌گویند این دو مصلحت باهم تزاحم مي‌کنند که بايد مصلحت اهم را حفظ و مصلحت مهم را کنار گذاشت.

"توجه به بعد اخلاقی بحث"

آنچه در این ميان مهم به نظر می‌رسد و از بعد اخلاقي نيز اهميت پيدا می‌کند با توجه به عدم وجود مراسمات ختم در این‌گونه شرايط، شرکت داشتن در مراسم تشييع اموات خصوصاً اگر از اقوام و بستگان ما باشند با رعايت اصول بهداشتي بلامانع به نظر می‌رسد چراکه براي افراد بعد عبرت‌آموزی داشته و ثواب بسيار بالايي براي آن مترتب گشته است.

"راهکارهای جایگزین "

درصورت معذور بودن انسان می‌تواند از راه‌های خداپسندانه دیگری از باب وظیفه دینی خود عمل کند:

-به‌صورت مجازي، پیامکی و یا تلفني عرض تسليت خود را ابراز کنید

-بعد از فروکش شدن اين نوع بیماری‌ها به‌صورت حضوري عرض تسليت خود را به صاحبان عزا اعلام نمايد.

مطمئناً صاحبان عزا نيز در اين شرايط انتظارات خود ا نيز به حداقل رسانده و سلامتي ديگران را اهميت می‌دهند.

نتیجه:

با توجه به اينکه قطعاً مصلحت حفظ سلامت مهم‌تر است و عقل مي‌گويد که دفع ضرر محتمل قابل‌اعتنا، واجب است انسان شرایط موجود را اهم و مهم کند و با توجه به وضعیت فعلی اگر ضرر قابل‌توجهی او را تهدید می­کند، بايد فعلاً کارهاي مستحبي را کنار گذاشته و به فکر سلامتي خود باشد؛ چراکه اين‌گونه کارها اگر به تشخيص کارشناسان باعث شيوع شود و خطر جاني در پي داشته باشد، ممنوع است. ازآنجاکه حفظ جان و سلامت آن در رأس مصالح است، تقریباً همه احکام ديگر تحت تأثير آن قرار مي‌گيرند در غیر این صورت با در نظر گرفتن توصیه‌های بهداشتی و رعایت مقررات کارشناسان مربوطه در زمان مدیریت‌شده‌ای در مراسم شرکت کرده و تسلی‌دهنده بازماندگان این واقعه باشد.

پی‌نوشت‌ها:

  1.  بقره، آيه ۱۹۵

کلمات کلیدی:

تشییع‌جنازه/بيماري مسري/تکريم مؤمن

صفحه‌ها