قرآن

عمل به استخاره لازم است؟

 

امام علي عليه السلام: بسيارىِ بخل ، جوان‏مردى را زشت و برادرى را تباه مى‏كند . غرر الحكم و درر الكلم 5508

 

پرسش 1:
ازدواج شرح دختري هستم که مي خواهم با پسري ازدواج کنم که 4 سال است همديگر را خوب مي شناسيم و در يک سطح فرهنگي و عقيدتي و مالي هستيم. مادرش قبل از خواستگاري از من و بدون اينکه مرا بشناسد ، استخاره کرده و بد آمده است.
پاسخ:
پرسشگر گرامي؛ با عرض سلام و تشکر از ارتباط و اعتمادتان.
شرعا عمل طبق استخاره لازم نسيت، يعني اگر كسي استخاره نمود و استخاره بد آمد ، باز مي تواند با توكل بر خدا و انجام عمل خير مانند پرداخت صدقات ، برخلاف استخاره اقدام كند.
استخاره به معناى طلب خير است؛ يعنى انسان از خداوند بخواهد كه او را به نيكى و خير برساند و اين به معناي دعا كردن و طلب خير كردن است، اما استخاره بعدها به تفأل بر قرآن و انجام با تسبيح يا به نحو ديگر (استخاره ذات الرقاع ) مصطلح شده است. مردم از استخاره، تفأل را مى‌فهمند و متأسفانه بسيارى از مردم نمى‌دانند كه استخاره چيست و در چه مواقعى مى بايست استخاره كرد! آيا اگر استخاره، خوب يا بد آمد، الزام‌آور است يا خير؟ يعنى اگر كسى برخلاف استخاره عمل كرد ،بايد منتظر عواقب آن باشد يا آن كه عواقبى در پى نخواهد داشت؟
خداوند انسان را عاقل آفريد كه با كمك عقل بتواند از گمراهى و ظلمت نجات پيدا كند.
عقل در تمام ابعاد زندگى چون چراغ هدايتى است كه نورافشانى كرده و جهالت را از بين مى‌برد.
عاقل مى بايست در هنگام تصميم بر هر كارى ابتدا عقل خود را حاكم كرده و از آن نظر بخواهد، مثلاً براى ازدواج، عقل مى گويد: فردى را براى همسرى برگزين كه داراى اصالت خانوادگى بوده و از اخلاق و ايمان برخوردار باشد.
فهم اين موضوع همگانى است. كيست كه نداند؟
پس انسان ابتدا به عقل مراجعه مي كند. عقل آن اندازه اهميت دارد كه در شرع يكى از منابع استنباط احكام به شمار آمده است و رابطه نزديكى با شرع و دين دارد.
عامل ديگرى كه همسو با عقل است، مشورت است كه مى تواند تأثير بسيارى در رفع اضطراب و شك بگذارد. قرآن مى فرمايد: «و شاورهم فى الامر؛ اى پيامبر! در كارها با آنان مشورت كن».(1)
حال اگر عقل و مشاوره راه به جايى نبرد و هنوز زاويه‌هايى وجود دارد كه ناشناخته مانده است، در اين صورت براى اطمينان خاطر و نجات از سردرگمى، به شخص عالمى مراجعه كرده و از او مى خواهند كه استخاره كند تا با راهنمايى كتاب آسمانى، از حيرت و اضطراب بيرون آيد. بنابراين استخاره تنها براى آن است كه انسان را از ترديد و دو دلى بيرون بياورد و اشاره به خير و شر بودن ندارد.
در انجام كار خير نيازي به استخاره نيست ، زيرا انسان نبايد در انجام كار خير ترديد و شك نمايد. اين گفته معروف كاملا صحيح است كه : كار خير نياز به استخاره ندارد . اما گاهي اصل كار، خير است ، ولي مورد ازدواج ، پس از مشاوره و بررسي عقلي اگر ترديد بود ، مي تواند براي رفع ترديد و تحير با قرآن يا با تسبيح استخاره كند .
امام خميني (ره)در پاسخ اين سؤال كه وقتى در عمل چيزى استخاره كرديم ، بد آمد، آيا استخاره ملاك عمل است ؟ فرمود: استخاره از اصول اعتقادي نيست كه اعتقاد به آن لازم باشد و در مورد تحيّر مانع ندارد.(2)
همان طور كه از فتواى فوق استفاده مى شود، عمل طبق استخاره لازم نيست و نياز به استخاره مجدد ندارد . بنابراين اگر با هم سازگاري و تفاهم اخلاقي و... داريد ، مي توانيد زندگي موفقي را پايه ريزي كنيد و از خداوند كمك بخواهيد. رضايت خانواده مهم است . پسر سعي كند كه رضايت مادر خود را نيز كسب كند. استخاره مادر هر چه بود ، مربوط به قبل از خواستگاري بود و صرفاً براي بيرون آمدن از ترديد .حال كه خواستگاري آمدند ، ديگر جايي براي ترديد كردن و دنبال استخاره رفتن نيست.
موفق باشيد.
پي‌نوشت‌ها:
1. آل عمران (3 ) آيه 159.
2. استفتاآت ، ج 2 ،ص 28 ،مسئله 74.

بنام خدا با سلام وخسته نباشيددوستان عزيز متن سوال: مخرج حرف غ وق را ميدانم فقط يك مسئله را نمي دانم ايا مخرج حرف ق(قاف) كمي پايين ترازمخرج حرف غ است واداء ميشه؟؟ يا به عبارت ديگريعني حرف ق توي گلو كمي پايين تراز حرف غ اداء وگفته ميشه؟ (تلفط ميشه)؟ يا برعكس مخرج حرف غ كمي پايين ترازمخرج حرف ق اداء وگفته ميشه؟ (تو ي دو تا سي دي اموزشي تو يكيش گفته مخرج حرف ق كمي پايين تراز مخرج حرف غ اداء ميشه وبرعكس تو يكي ديگه ميگه مخرج حرف غ كمي پايين تر از مخرج حرف ق اداء ميشه؟ حال كدام درسته است؟؟؟ البته ميدونم سوالم ساده است و جواب كوتاه كه مشخص كنه كدام درسته كفايت ميكنه ؟خدانگهدار

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
ما در اين مركز تنها به سوالات ديني پاسخ مي دهيم .از پاسخ به سوالات تجويدي و مانند آن معذوريم. لطفاً در ارتباط هاي بعدي به اين نكته توجه نماييد.
مخرج حرف ( غ ) آخر حلق است که ازابتداي حنجره شروع مي شود و به سمت دهان پايان مي يابد .مخرج حر ف ( ق ) انتهاي زبان با آنچه مقابل آن است که کام بالا و انتهاي زبان کوچک که آزاد است وسمت حلق قرار گرفته و با حبس تمام هوا و رها کردن ناگهاني آن پديد مي آيد. (1) طبق اين تعريف حرف ( ق) نسبت به جلو دهان نزديک تراست وحرف ( غ ) عقب تر قرار گر فته است .
بنا بر اين به نظر مي رسد گفته هر دو سي دي صحيح است و با هم تنافي ندارند، زيرا اوني که گفته مخرج حرف( ق) کمي پايين تر از مخرج حرف (غ )است، از آخر دهان به طرف جلو دهان حساب کرده، يعني حرف (غ ) را اول وحرف( ق) را دوم به شمارآورده،گفته مخرج حرف ( ق) پايين تر از حرف ( غ) است .
سي دي دوم بر عکس از جلو دهان حساب کرده،مخرج حرف ( ق ) را اول و مخرج حرف (غ) را دوم و پايين تر و نزديک به گلو دانسته ، گفته حرف
( غ )ازحرف ( ق ) پايين تراست. بنا براين به نظر مي رسد گفته هر دو سي دي صحيح است و منافاتي با هم ندارند .
پي نوشت :
1. حسن بيگلري ، سرالبيان في علم القرآن يا تجويد کاملي استدلالي ،ص 158 و160.

در قرآن آمده است که ما امانت را به آسمانها و... دادیم و کسی جز انسان قبول نکردو... در این آیه منظور از انسان شخص خاصی بوده یا همه ی نوع انسانها؟ این امانت چه بود؟وچرا انسان قبول کرد؟آیا اگرآفرینش دوباره اتفاق بیافتد باز انسان ای امانت را قبول میکند؟

با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
در مورد امانت كه در آيه شريفه 72 سوره احزاب آمده، تفسيرهاي مختلف شده است از جمله:
1- منظور از امانت ولايت الهي و كمال صفت عبوديت است كه از راه معرفت و عمل صالح حاصل مي‏شود.
2- منظور صفت اختيار و آزادي اراده است كه انسان را از ساير موجودات ممتاز مي‏كند.
3- مقصود عقل است كه ملاك تكليف و مناط ثواب و عذاب است.
4- منظور اعضاي پيكر انسان است مانند چشم كه امانت الهي است كه بايد آن را حفظ كرد و در طريق گناه مصرف ننمود. گوش و دست و پا و زبان هر كدام امانت‏هايي ديگر هستند كه حفظ آن ها واجب است.
5- منظور واجبات و تكاليف الهي، همچون نماز و روزه و حج است.
اما با كمي دقت روشن مي‏شود كه اين تفسيرهاي مختلف با هم متضاد نيستند. براي به دست آوردن پاسخ جامع بايد نظري به انسان بيفكنيم و ببينيم او چه دارد كه آسمان‏ها و زمين‏ها و كوه‏ها فاقد آن هستند.
چرا به زمين آسمان و كوه‏ها پيشنهاد شد و آن ها نپذيرفتند؟ آيا آن ها فاقد شعور نيستند؟ از آيات قرآن مانند:آيه «.... ولكن لا تفقهون تسبيحهم» (1) «قالتا اتينا طائعين» (2) برمي‏آيد كه تمامي موجودات جهان داراي شعور و درك مي باشند ،به گونه‏اي كه گاهي مورد خطاب قرار گرفته و پاسخ نيز مي‏دهند، ولي از ديدگاه قرآن كاملا روشن است که آن شعور و عقل و تدبير و لياقتي که انسان دارد و مورد خطاب قرآن است ندارند.
اما اينكه چرا انسان بار امانت را پذيرفت، طبيعي است پذيرش به معناي لياقت وشايستگي او براي اين درجه است. انسان است كه مي‏تواند به وسيله عقل و اراده خويش در خود و جهان تغيير ايجاد نمايد، كمال بيافريند و به پيش برود.
چنين نيست كه فقط حضرت آدم از جانب خود بار امانت الهي را بر عهده گرفته باشد، بلكه اساسا قرآن طبيعت و ماهيت انسان را مطرح مي کند و مي‏فرمايد: وَحَمَلَهَا الاِْنْسانُ»(3) يعني «انسان» اين بار را به دوش گرفت. به دوش گرفتن انسان نيز به معناي اين است كه تنها در ميان خلايق انسان است كه شرايط لازم و تواناييِ به عهده گرفتن بار رسالت و تكليف الهي را داراست،زيرا برخوردار از قدرت عقل و اراده و اختيار است.
تنها موجودي كه عرصه‏هاي قوس صعودي و نزولي‏اش بي‏نهايت است و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوي قله تكامل است و تمام اين كارها را با اراده و اختيار انجام مي‏دهد ،انسان است و اين است امانت الهي كه همه موجودات ازحمل آن سرباز زدند . انسان به ميدان آمد و يك تنه آن را بر دوش كشيد.
امانت الهى همان قابليّت تكامل به صورت نامحدود، آميخته با اراده و اختيار، رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاصّ خدا و پذيرش ولايت الهى است(4) . کساني كه امانت را صفت اختيار و آزادي انسان دانستند ،به گوشه‏اي از اين امانت بزرگ اشاره كرده‏اند. نيز آن هايي كه آن را به عقل تفسير كرده‏اند و يا فرائض و واجبات و يا تكاليف به طور كلي تفسير نموده‏اند، دست به سوي شاخه‏اي از اين درخت بزرگ پر بار دراز نموده و ميوه‏اي چيده‏اند .
براي اطلاع بيش تر به تفسير هاي قرآن از جمله تفسير نمونه ،ج 17مراجعه نماييد .
پي نوشت ها :
1- اسراء(17) آيه 48.
2- فصلت(41) آيه 11.
3- احزاب(33) آيه 72.
4- تفسير نمونه، ج 17 ،ص 478 .

در سور های تقریبا وسط قرآن مجید، مانند سوره مریم (س) و سور پیش و پس آن از خداوند متعال با نام " الرحمان" نام برده شده در حالیکه در سور دیگر چنین نیست. اگر دلیل

در سور های تقریبا وسط قرآن مجید، مانند سوره مریم (س) و سور پیش و پس آن از خداوند متعال با نام " الرحمان" نام برده شده در حالیکه در سور دیگر چنین نیست. اگر دلیل مشخصی برای این امر هست، لطفا تشریح فرمائید. قبلا سپاسگزارم.

پرسش: در سور هاي تقريبا وسط قرآن مجيد، مانند سوره مريم (س) و سور پيش و پس آن از خداوند متعال با نام " الرحمان" نام برده شده در حالي که در سور ديگر چنين نيست. اگر دليل مشخصي براي اين امر هست، لطفا تشريح فرمائيد. پاسخ: پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز "الرحمان" وصف مخصوص خدا مي باشد . در آيات قرآن علاوه بر "بسم الله الرحمن الرحيم" که در تمام سوره ها جز توبه تکرار شده، در 52 موضع ديگر خدا به اين وصف مخصوص نامبرده شده است . اختصاص به سوره هايي که شما گفته ايد، ندارد، گر چه در اين سوره ها بيش تر تکرار شده است . ما علت تکرار بيش تر اين نام در اين سوره ها را نمي دانيم . شايد از آن جهت باشد که مشرکان براي خدا شريک تراشيده ، شريکان را مظاهر رحمت واسعه خدا مي پنداشتند . خدا هم "رحمانيت" و رحمت واسعه را فقط از خود شمرده و به همين جهت به صراحت مي فرمايد: الملک يومئذ للرحمن(1) در قيامت آشکار خواهد شد که مالکيت مطلقه از خداي رحمان است (و خداياني که تراشيده ايد و از آنان رحمت انتظار داريد، پوچ و باطل اند.) بعد از اين که خلق و امر را به خود نسبت داد و خدايان باطل مشرکان را بي نصيب از خلق و امر شمرد، آنان را به سجده و خضوع و تسليم مطلق در برابر خداي رحمن فراخوانده ، اعراض جاهلانه آنان را اين گونه حکايت مي کند: وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُورا؛(2) چون به آن ها گويند خداى رحمان را سجده كنيد، گويند: خداى رحمان چيست؟ چگونه به چيزى كه دستورمان مى‏دهى، سجده كنيم؟ (اين سخن را مى‏گويند) در نتيجه دوري شان بيش تر مى‏شود پي نوشت ها: 1. فرقان(25)آيه26. 2. همان،آيه60.

منظور از این موضوع که طنابی بسقف آسمان در آویز سپس طناب را ببرد آنگاه بنگرد که آیا حیله و کید او خشمش را از بین میبرد ؟ اثری در عالم دارد؟ چیست تفاسیر مختلف را نگاه کردم اما بوضوع متوجه این موضوع نشدم چرا به سقف آسمان ان حیله وکید چگونه است که خشمش را ازبین نمیبرد و.... نظر معصوم در تفسیر این آیه چیست

پرسش 1:
يه 15 سوره حج شرح : منظور از اين موضوع که طنابي به سقف آسمان در آويز ،سپس طناب را ببرد ،آن گاه بنگرد که آيا حيله و کيد او خشمش را از بين مي برد ،چيست ؟

پاسخ:
2@@پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
توجه به توضيح زير از ترجمه الميزان، به خوبي معناي آيه را روشن مي سازد:
"مراد خدا از" سبب" در اين آيه طناب است (که وسيله براي بالارفتن و ... است). كلمه" قطع" به معناى بريدن و از جمله معانى آن اختناق(و حلق آويز کردن و خفه نمودن خود ) است .گويا از اين باب اختناق را قطع مى‏گويند كه مستلزم قطع نفس است. مفسران گفته‏اند:
ضمير در" لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ" به رسول خدا بر مى‏گردد ،چون مشركان مكه مى‏پنداشتند[کان يظن دلالت بر استمرار گمان قبل از نزول آيه دارد] دينى كه وى آورده ،دروغى و نو ظهور است كه اساس محكمى ندارد . به همين جهت دعوتش منتشر نمى‏شود و نزد خدا هم منزلتى ندارد تا او پشتيبانش باشد. وقتى كه آن جناب به مدينه مهاجرت فرمود و خدا نصرتش داد و دينش فراگير شد و آوازه‏اش بسيار جاها پيچيد، اين حادثه غير منتظره سخت آنان را به خشم آورد . خدا در اين آيه ايشان را نكوهش كرده و اشاره مى‏كند كه ياور او خدا است و چون ياور او خداست، خشم ايشان پايان نمى‏پذيرد حتي اگر خود را خفه كنند. پس نقشه‏هاى ايشان هم اثرى نخواهد داشت [ اگر به پايان ناپذيري خشم خود باور ندارند، خود را از بلندي حلق آويز کنند تا ببينند که آيا خشم تمام مي شود؟].
معناى آيه اين است : هر كه از مشركان خيال مي كند كه خدا پيامبر را يارى نمى‏كند و در دنيا نام پيغمبر خود را بلند نمى‏گرداند و دين او را گسترش نمى‏دهد و در آخرت او را مشمول مغفرت و رحمت خود نمى سازد و گروندگان به وى را نيز وا مى‏گذارد، آن گاه به خاطر همين خيال غلط، وقتى مى‏بيند كه خدا او را يارى كرده ،دچار خشم مى‏شود، چنين كسى طنابى بگيرد و با آن به بلندى برود- مثل كسى كه با طناب به درخت بلندى بالا مى‏رود- آن گاه با همان طناب خود را خفه كند، بعد ببيند آيا كيد و حيله‏اش خشمش را مى‏نشاند ؟(1)
بنا بر اين منظور از آسمان در اين جا "بلندي" است، حالا يا به بالاي درخت يا به سوي سقف خانه يا پشت بام يا بلندي کوه رفتن و خود را حلق آويز کردن منظور است.
"کيد" هم يعني کاري که با آن خشم و غضب خود را علاج کند .كه مطابق دستور خدا نبوده بلکه حاصل دلالت نفس حيله گر و چاره جويش باشد.
پي نوشت :
1. ترجمه الميزان، ج‏14، ص496.

 

امام على عليه‏السلام : هر گاه دانشمندى را ديدى ، چاكرى او كن . غرر الحكم : 4044 منتخب ميزان الحكمة : 402

 

پرسش 1:
بيماري دل دليل کفر و نفاق شرح سلام خداوند در قرآن كريم فرموده:افرادي كه ايمان نمي آورند و کافر يا منافق هستند،داراي بيماري دل هستند و دل هايشان مريض است. آيا منظور از بيماري دل همان مشكلات روحي رواني مثل افسردگي وسواس و.. است؟
پاسخ:

مقصود از بيماري دل مشکلات روحي و افسردگي نيست، بلکه بيماري دل، نفاق و دو رويي و نيز انحراف از مسير حق است .
براي روشن شدن بهتر موضوع، نيازمند بيان مطالبي هستيم.
با توجّه به آيات قرآن، انسان‏ها در برابر دين خدا سه گروه‏اند:
الف: برخي در باطن و ظاهر آن را مي‏پذيرند؛ اينان مؤمنان و پرهيزگارانند. هر چند گاهي بر اثر تقيه به ناچار ايمان باطني خود را كتمان مي‏كنند و زمينه‏اي براي ابراز آن نمي‏يابند و يا به ناچار برخلاف ايمان باطني خود، اظهار كفر مي‏كنند. نحل (16)، آيه 106؛ غافر (40)، آيه 28.
ب: برخي، هم در باطن و هم در ظاهر، منكر دين خدايند؛ اينان كافرند.
ج: گروهي، در باطن كافرند؛ ولي اظهار ايمان مي‏كنند.
انسان يا با ظاهر و باطن خود دين را مي‏پذيرد، (مؤمن)، است يا با ظاهر و باطن آن را نمي‏پذيرد، (كافر) است و يا باطناً دين را انكار و ظاهر آن را مي‏پذيرد، (منافق) است . عكس قسم سوم را نيز در حال تقيه مي توان فرض کرد؛ زيرا انسان در اين حال دين را در باطن پذيرفته است؛ گرچه در ظاهر آن را نفي مي‏كند. اين قسم در حقيقت جزء مؤمنان‏اند.(1)
البته در اين پرسش چون نقطه عطف سؤال مربوط به بيماري دل و نفاق است، بحث را از اين زاويه پي مي گيريم و چون موضوع نفاق يا بيماري دل در قرآن مطرح شده ، بهتر است آن را از نگاه قرآن آغاز کنيم .
نفاق در قرآن‏
در اين خصوص، نكات فراواني در قرآن آمده است كه طرح تفصيلي آن ممكن نيست . در اينجا تنها به ذكر چند نکته در اين باره بسنده مي‏شود:
1. از ديدگاه قرآن، «نفاق» اظهار ايمان و پوشاندن كفر است؛ يعني، منافقان شهادت ظاهري مي‏دهند، ولي در باطن منكرند(2)
2- خاستگاه شك و ريب منافقان نيز قلب و دل بيمار آنان، دانسته شده (3)
3- بر اساس ديدگاه برخي از مفسران، نفاق مصداقي از شرك است؛ زيرا تا اصل شرك در نهان كسي پديد نيايد، فتنه نفاق از او سر نمي‏زند؛ چنان‏كه عمل منافقانه، زمينه شدت شرك را نيز فراهم مي‏آورد. از همين رو، گفته مي‏شود: ريا - كه اصل آن نفاق است - درختي است كه جز شرك ميوه ديگري ندارد(4)
4- قرآن كريم، درباره منافقان سخن از غوطه‏ور شدن در گرداب طغيان و كوردلي دارد (5) زيرا در جنگ «عقل و وهم»، اگر عقل به اسارت وهم درآمد، وهم ميدان دار صحنه ادراكي نفس مي‏شود و مجاري ادراك صحيح را مي‏بندد، چنين انساني هرگز به انديشه صحيح راه نيافته، انديشه‏هاي باطل، صحنه نفس او را پر مي‏كند و او در طغيان اين انديشه‏هاي واهي، با كوردلي حركت مي‏نمايد. (6)

در برخي از آيات قرآن، منافقان از كافران بدتر تلقي شده‏اند.(7)
پي نوشت ها:
1- جوادي آملي، تسنيم، ج 2، ص 249 - 250.
2- منافقون (63)، آيات 1 - 3؛ آل عمران (3)، آيه 167
3- توبه (9)، آيه 45
4-تفسير تسنيم، ج 2، ص 262.
5- بقره (2)، آيه 15.
6-تفسير تسنيم، ج 2، ص 291.

7- نساء (4)، آيه 145

 

امام على عليه‏السلام : هر كه دانشمندى را احترام نهد خدا را احترام كرده است . غرر الحكم : 8704 منتخب ميزان الحكمة : 402

 

پرسش 1:
نماز و ديگر شرح
خواندن کدام آيات قرآن انسان را جزء اوليا الله قرار مي دهد ؟

پاسخ:
در باره فضيلت و ثواب قرائت سوره هاي « قصص » ، « نمل » و « شعراء » ، که به آنها « طواسين ثلاث » گفته مي شود ، روايتي از امام صادق عليه السلام وارد شده است :
کسي که سوره‏هاى « طواسين ثلاث » را در شب جمعه بخواند، از اولياي خدا، و در جوار، و كنف خدا خواهد بود. در دنيا گرفتار رنج و سختى نمى‏گردد. در عالم آخرت به قدرى از بهشت به وى عطا خواهد شد كه خشنود و راضى شود، حتى فوق رضايت او باشد. خداى مهربان يكصد حوريه را به ازدواج وى در مى‏آورد (1) او را در بهشت عدن ، وسط بهشت ، با پيامبران و رسولان و اوصياي راهنما جاي خواهد داد(2) .

خواندن همراه با تدبر در آيات و فهميدن مضامين و به کاربستن تعاليم اين سوره ها چنين اثري دارد .
پي نوشت ها :
1 - نجفى خمينى محمد جواد، تفسير آسان، ج‏14، ص 286 و ج 15 ، ص 127، انتشارات اسلاميه - تهران، چاپ اول، 1398 ق.
2 - كاشانى محمد بن مرتضى، تفسير المعين، ج‏2 ، ص 968 ، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى - قم، چاپ اول، 1410 ق.

پرسش 2:

انسان چه کار کند تا نمازش برايش مثل يک نياز باشد ؟
پاسخ:

دوست داشتن هر چيز بستگي به شناخت و معرفت آن دارد. هر چقدر شناخت بيشتر باشد، دوستي نسبت به آن بيشتراست. از جمله چيزهايي كه انسان را به پرستش و بندگي خدا وادارمي كند ،عظمت خداست. انسان وقتي خود را در برابر عظمت و جلال خدايي مي‏بيند ،ناخودآگاه در برابر او احساس خضوع و فروتني مي‏كند، همان طور كه در برابر يك دانشمند و شخصيت مهم، انسان خويشتن را كوچك شمرده و او را تعظيم مي‏كند. اگر انسان مفاهيم عبارات نماز را بفهمد كه گوياي عظمت خدا، توجه به نعمت‏ها و فقر و وابستگي انسان است وبداند كه عبادت روح نماز است و نماز عالي ترين نوع كرنش در برابر خداوند است، او را دوست مي دارد .
مواردي‌كه‌در علاقه‌مندي‌انسان‌به‌نماز موثر است‌، عبارت‌است‌از:
1. شناخت‌نسبت‌به‌نماز و اهميت‌آن‌؛
2. شناخت‌و توجه‌كافي‌نسبت‌به‌معبود و اين‌كه‌در نماز با چه‌كسي‌سخن‌مي‌گوييم‌؛
3. پرهيز دادن‌ذهن‌، فكر، انديشه‌و قلب‌از اشتغال‌ به‌دنيا و مسائل‌مادي‌؛
4. داشتن‌دقت‌لازم‌نسبت‌به‌مقدمات‌نماز؛ مثلاً وضوي‌با معنويت‌، انجام‌مستحبات‌چون‌اذان‌و اقامه‌، انتخاب‌مكان‌مناسب‌كه‌دور از جاهاي‌شلوغ‌و پر و صدا باشد، انجام‌دادن‌نماز در وقت‌فضيلت‌و...؛
5. حتي‌الامكان‌نماز را به‌جماعت‌يا در مساجد خواندن‌؛
6. حتي‌الامكان‌ذهن‌و قلب‌را از تعلقات‌دنيا ونفس‌بيرون‌آوردن‌؛
7. همواره‌عاشق‌معبود خويش‌بودن‌؛
8. با قاطعيت‌تمام‌توجّه‌خود را به‌سوي‌پروردگار معطوف‌كردن‌؛
9. هنگام‌نماز توجه‌به‌هيبت‌و عظمت‌خداوند و ضعف‌و بيچارگي‌خود داشتن‌و توجه‌به‌اين‌كه‌در مقابل‌چه‌شخصيت‌با عظمتي‌ايستاده‌است‌؛
10. مطالعه‌در نحوه‌وكيفيت‌عبادات‌ائمه‌(ع‌)؛
11 ـ رعايت‌نظافت‌ظاهري‌و باطني‌،
12 ـ حضور قلب‌داشتن‌.
اگر چندين‌بار در روزها و شب‌هاي‌متوالي‌اين‌كار را انجام‌دهد تا ذهنش‌عادت‌كند، كم‌كم‌به‌نماز واقعي‌انس‌گرفته‌و بعدها به‌كمتراز آن‌رضايت‌نخواهد داد.

پرسش 3:
نام مادر حضرت موسي چه بوده ؟

پاسخ:
مشهور آن است كه نام مادر حضرت موسى(عليه السلام) يوكابد است.(1)اما مرحوم مجلسي حديثي نقل نموده که نام وي را برخانه آورده(2)
پي نوشت ها:
1-صدرالدين بلاغى, قصص قرآن, ج1, ص124.
2-بحار الانوار ،ج43 ،ص 34

منظور از دوستي مرد و زنها در آيه 25 سوره نسا و آيه 5 سوره مائده چه نوع دوستي است آيا دوستي تلفني كه هيچ حرف عاشقانه اي رد و بدل نشود نيز شامل اين نوع دوستي مي شود

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
دو‌ آيه مورد نظر به طور مطلق از دوستي سخن گفته و طبعاً چون ‌آيه مطلق است، شامل دوستي به هر طريق مي شود، اما اينكه ابزارها و راه هايي دوستي متنوع است، ربطي به حكم مطلق آيه ندارد.
هم چنين آيه مربوط به نوع سخن گفتن نيست، بلكه مربوط به هر نوع ارتباطي ميان دختران و پسران است كه دوستي بر آن صدق كند.
بنابراين مقصود از آيات شريفه مورد سوال جداي از تفسير خاص و شان نزول آن، نهي از لذت جويي خارج از چارچوب ازدواج و قواعد شرعي آن است، يعني دو نفر زن و مرد اگر بخواهند به قصد لذت جويي با هم مربوط شوند، مي بايست آن را در قواعد شرعي اش اجرا کنند.
البته همکاري زن و مرد و ارتباط شغلي، بدون آن که بحث کام جويي و لذت طلبي در آن مطرح شود و نيز مقاصد شهواني در آن لحاظ نشود، اشکالي ندارد.

در اينترنت در وب فارسي دنبال ترجمه صوتي قران مي گشتم به ترجمه استاد بختياري نژاد رسيدم در باره اوتحقيق كردم متوجه شدم در امريكا است ومشخصات ديگري از اوپيدا نكردم و در يك سايت افغانستان ديدم به عنوان يك ترجمه منحرف از او ياد مي شود ولي سايت هاي ايراني هيچ چيز درباره او نبود لطفا در اين ترجمه توضيحاتي بدهيد.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اين ترجمه در اينترنت وجود دارد. آياتي از آن را ملاحظه کرديم که به نظر منفي نبود. البته ذيل بعضي صفحه ها توضيحاتي آمده که با مباني اهل سنت سازگار است. ظاهر اين ترجمه توسط چند نفر از جمله آقاي بختياري صورت گرفته و بيش تر براي ارائه به فارسي زبانان افغانستان است.
مهم ترين ايراد اين ترجمه که منتشر شده، اين است که متن عربي قرآن را به همراه ندارد. به عنوان قرآن فارسي ارائه شده و حال آن که ترجمه قرآن به زبان هاي ديگر از نظر غالب عالمان مجاز است اما فقط براي کمک به فهم قرآن، زيرا ترجمه کامل قرآن محال است. آيات قرآن داراي معناهاي فراوان است که هر چه بيش تر دقت و تامل کنيم، به عمق بيش تري از معنا مي رسيم.
بنابراين نشر ترجمه جداي از متن، به نظر کاري مغرضانه به نظر مي رسد. نبايد ترجمه که براي کمک به فهم قرآن است، جداي از متن چاپ شود.
در هر حال نظر دقيق درباره اين ترجمه به بررسي کامل آن احتياج دارد. چون هنوز بررسي توسط جمعي صلاحيت دار انجام نشده، نمي توان آن را قاطعانه تصديق يا رد کرد.

ایا استخاره به قران که در سایت ها وجود دارد قابل اعتماد هستند؟ مرجع ایت ا... شبیری زنجانی هستند.

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
استخاره از طريق اينترنت اشکالي ندارد . مي توان اعتماد کرد. البته خلاف استخاره عمل کردن اشکال ندارد. اما قبل از استخاره مخصوصا در کارهاي مهم مثل ازدواج - بايستي تحقيق و مشورت کرد و نبايد تنها به استخاره اعتماد نمود .

صفحه‌ها