پرسش وپاسخ

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام با توجه به اينكه من نمي توانم بر وقت و عمر خود مديريت كنم و نمي توانم خوب از وقتم استفاده كنم لطفا در مورد برنامه ريزي صحيح مرا ياري كنيد-كتابي هم در اين زمينه معرفي كنيد

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در بسياري از موارد مشكل مربوط به كنترل و مديريت زمان نيست؛ بلكه فرد داراي چنان اغتشاش هيجاني و نوسانات خلقي است كه نمي تواند بر زمان مسلط باشد و آن را كنترل نمايد. همچنين گاهي كمال گرايي باعث مي شود تا انسان انتظار و سطح توقعات خود را چنان افزايش داده و هيچ گاه كارهاي خود را انجام ندهد. افرادي كه داراي باورهاي كمال گرايانه هستند، اغلب كارها را به تأخير مي اندازند ،چون به نظر آنان اين شرايط مطلوب نيست و شرايط بايد بهتر از اين باشد. گروهي ديگر از افراد هستند كه اهمال كاري مي كنند و كارها را به آينده واگذار مي كنند. اين افراد فكر مي كنند كه حالا حالاها وقت هست و در يك زمان مناسب مي توانند بهتر از اين ها كار كنند.
تمام موارد گفته شده از جمله مواردي نيستند كه فرد به تنهايي بتواند خودش مشكلات خود را برطرف نمايد. در تمام موارد بالا فرد نمي تواند خود را درمان كند و بايد مشكلات خاص شناختي خود را برطرف نمايد. بديهي است كه هر گونه تلاش بدون درمان نمي تواند مؤثر واقع گردد.مديريت زمان يعني اينکه از فرصت‌هاي و لحظه‌هايي که داريم بهترين استفاده را داشته باشيم، حتي زماني که منتظر چنين پيش‌امدي نباشيم. برخي از مهم ترين راهكارها عبارتند از:
1. لازمه‌ و شرط اصلي مديريت زمان اين است که هدف‌هاي اصلي زندگي خانوادگي و شخصي خود را مشخص کنيد . بهترين روش اين است که هدف‌تان را بنويسيد . در اين امر برنامه‌ريزي، دقت و تلاش زيادي را به خرج دهيد تا بتوانيد به اهداف خود نايل شويد ،چون اگر يکي از عامل‌هاي گفته شده، نباشد، در راه سر در گم خواهيد شد.
2 . رسيدن به هر هدفي حتي خيلي کوچک نياز به زمان مناسب دارد و به تدريج صورت مي‌گيرد، اگر تلاش لازم را انجام مي‌دهيد، ولي به نتيجه‌اي که مي‌خواهيد نمي‌رسيد، ناراحت و نگران نشويد. به تلاش خود ادامه دهيد. تلاش‌هاي ما همانند يک درخت و باغبان آن است. ما باغبان و تلاش‌هاي مان مانند يک درخت است. باغبان درخت خود را آبياري مي‌کند، مواظب آن است تا در فصل مناسب از ميوه‌هاي درختش استفاده کند . انتظارات خود را براي فصل تابستان نگه مي‌دارد . اين اميد را ندارد که درختش در فصل زمستان به او ميوه بدهد. پس شما هم تلاش خود را بکنيد اما منتظر باشيد تا زمان باروري درخت تان فرا برسد.
3. رسيدن به هر هدف نيازمند انجام چندين فعاليت کوچک تر است. بايد چندين قدم کوچک تر را برداريد تا به اهداف بالاتري برسيد. تلاش مي‌کنيم ريز..ريز همانند ابر که همه مي‌دانيم ابر حاصل تلاش قطره قطره‌هاي آب است تا تبديل به ابري پربار مي‌شود. پس يادمان باشد براي پر بار شدن ابر بايد از قطره قطره‌هاي آب شروع کنيم.
4. بدون داشتن هدف‌هاي قابل وصول و مشخص نمي‌توانيد درباره مديريت زمان خود تصميم بگيريد. پس هدف‌هايي را در نظر داشته باشيد که بتوانيد به آن ها برسيد، نکته‌ مهمي که با
اهميت است، اين است که در حد تلاش تان، آرزو و هدف داشته باشيد، نه کم تر، نه بيش تر. زيرا اگربيش تر از تلاش تان آرزو داشته باشيد ،چون به آن ها نمي‌رسيد ،دچار سرخوردگي و افسردگي خواهيد شد.
5. برنامه‌هاي زماني در خانواده تا حدودي به برنامه‌هاي زماني يکايک اعضاي خانواده بستگي دارد. اگر برنامه‌ريزي و هدفي براي زندگي شخصي و خانوادگي خود داريد، اين کار مستلزم همکاري و ياري تمام اعضاي خانواده است.
6. اگر هدفي را داريد که گروهي است و لازمه‌ آن تلاش تمام اعضاي گروه است ، متناسب با توان خود و اعضاي گروه گام برداريد ، نه خيلي سريع، نه کند.
7. اولويت‌ها در يک زمان تغيير پذيرند، ولي لازم است در هر زماني اولويت‌ها را بازنگري کنيد و تغيير دهيد. گاهي تلاش‌هاي شما فراتر از آن که پيش بيني مي‌کرديد مي‌رود .پس در اين جا و در اين مرحله بايد تغييري دراهداف خود ايجاد کنيد. و يا بر عکس متوجه مي‌شويد که قادر به تلاش در اين حد نيستيد .پس در اهداف خود يک باز نگري داشته باشيد.
8 . از همسرتان و يا والدين خود انتظارات افراطي نداشته باشيد. به طور کلي افراد کمال طلب آماده مسامحه و اتلاف وقت هستند. اين گونه از افراد با ادعاي اين که کسي به آن ها کمک نکرده و زمينه موفقيت آن ها را فراهم نکرده است، کارهاي خود را توجيه مي‌کنند. درسته که کمک و مساعدت ديگران در موفقيت‌هاي ما نقش دارد اما اين نقش تا حدودي اهميت دارد و بيش تر درصد موفقيت به تلاش‌هاي خود فرد بستگي دارد.
9 . براي برنامه‌ريزي بهتر اوقات خود نياز به توجه به خود، همسر و يا افرادي که مي‌توانند به شما کمک کنند داريد. زيرا تشويق و دلداري و مساعدت ديگران نقش به سزايي در پيشرفت سريع تر شما دارد .
10 . سعي کنيد بعضي از باورهاي نادرست درباره مديريت ناکارآمد زمان را در ذهن خود از بين ببريد. مثلاً خيلي از افراد مي‌گويند از فلان روز يا از فلان تاريخ شروع مي‌کنم به درس خواندن، شروع مي‌کنم به کار کردن يا.. نه اين ها همه باورهاي غلط است. از همين امروز تصميم بگيريد و تلاش خود را شروع کنيد .به اميد آينده‌اي واهي نباشيد. چون اگر منتظر چنين روزي باشيد ، هيچ وقت، چنين روزي فرا نمي‌رسد.
11 . در گذشته توقف نکنيد و افق‌هاي زيبايي را براي خود ترسيم کنيد. تنها از گذشته خود درس بگيريد و به عنوان موتوري براي حرکت به جلو از آن استفاده کنيد، نه براي حرکت به عقب.
12. اين باور را درخود ايجاد کنيد که مسئول زندگي و اعمال شخصي خود و خانواده تان هستيد. بعضي از افراد عادت دارند هميشه مشکلات و سختي‌هايي که براي شان در جريان زندگي پيش مي‌آيد ، به گردن ديگري مي‌اندازند براي اينکه خود را تبرئه کنند. راهي بهتري از اين را نمي‌شناسند. اگر متاهل باشند، تقصيرات را به گردن همسر خود مي‌اندازند، اگر مجرد باشند، پدر و مادر خود را مسئول تمامي اين مشکلات مي‌دانند. اما اين موضوع ا را باور کنيد که تنها شما هستيد که مسئول تمامي مصائب و مشکلات زندگي خود هستيد. پس براي حل آن ها بايد خودتان به تنهايي گام برداريد
مي توانيد از برخي كتاب ها كه در زمينه مديريت زمان نگارش يافته است استفاده نماييد. براي كسب اطلاعات بيش تر مي توانيد با شماره 09640 تماس گرفته و راهنمايي لازم را دريافت نماييد.

با سلام و تشکر از ارتباطتان) در زمينه اثبات وجود خدا، براهين بسيارى وجود دارد . كتاب هاي زيادى در اين زمينه تأليف شده است . اگر علاقه‏مند به بيان ساده و روان و در عين حال استدلال محكم و منطقى هستيد، كتاب آفريدگار جهان، تأليف آيت‏الله ناصر مكارم شيرازى و نيز كتاب خدا را چگونه بشناسيم، از همين مؤلف را به شما پيشنهاد مى‏كنيم.
در مورد اثبات وجود خدا ما به بيان دو برهان در اين زمينه اكتفا مى‏كنيم . شما را به كتاب هاي فوق ارجاع مى‏دهيم.
ا) برهان نظم:
خداپرستان براى اثبات خداى جهان به دلايل فراوانى استدلال كرده‏اند. در ميان دلايل آن ها روشن‏ترين و قانع‏كننده‏ترين دليلى كه جلب نظر مى‏كند «برهان نظم» است. زيرا اين برهان هم عقل را قانع مى‏كند و هم وجدان را راضى مى‏سازد . از اين جهت هميشه مورد توجه دانشمندان و فلاسفه الهى بوده است.
پايه‏هاى اساسى اين برهان: اين برهان بر دو پايه اساسى قرار دارد:
1ـ در هر گوشه‏اى از اين جهان پهناور آثار نظم و حساب و قانون و هدف به چشم مى‏خورد.
2- هر دستگاهى چنين باشد ،سازنده آن يك مبدأ عالم و عاقل است.
اكنون به توضيح اين دو مقدمه توجه فرماييد.
پايه اول: در هر گوشه‏اى از جهان پهناور، دستگاه‏هاى منظم و سازمان‏هاى مرتب به چشم مى‏خورد. برنامه و حساب و قانون حتى بر كوچك ترين اجزاي عالم حكومت مى‏كند . هر يك از اين موجودات گوناگون چون لشكرى انبوه كه به دسته‏هاى مختلفى تقسيم شده باشند، با صفوف منظم و با هماهنگى شگرفى تحت فرماندهى واحدى به سوى مقاصد خاصى حركت مى‏كنند.
جهان هستى درهم و برهم نيست . همه موجودات و حوادث در يك خط سير معينى سير مى‏كنند.
يك نوع ارتباط و هماهنگى خاصى در ميان تمام اجزا و موجودات عالم هستى مشاهده مى‏شود كه در اولين نظر محسوس است.
براى روشن شدن اين حقيقت توجه شما را به نكات زير جلب مى‏كنيم.
1- بررسى اجمالى برخى از عظمت و نظم كرات و سيارات:
نيوتون منجم معروف، در نظريه معروف خود مبنى بر جاذبه عمومى مى‏گويد: قانون جاذبه عمومى به ضميمه قوه «گريز از مركز» بر تمامى سيارات حكمفرما است .در هر يك از اجرام بالا، اين دو قوه به طور متعادل وجود دارد. از طرفى چون قوه جاذبه نسبت مستقيم با حجم دو جسم و نسبت معكوس با مجذور دو جسم دارد . وزن هر يك از سيارات متناسب با فاصله و سرعت سير آن ها است. بنابراين اگر تساوى بين اين دو ناموس برقرار نبود ،يعنى مثلًا قوه جاذبه بيش تر از قوه دافعه مى‏شد، جسم بزرگ تر، كوچك تر را به سوى خود جذب مى‏كرد . اگر قوه دافعه زيادتر مى‏شد ،سيارات تدريجا از مركز خود دور شده، نابود مى‏گرديدند. يعنى در اجرام سماوى اين دو نيرو به طور متساوى حكمفرما است. اگر كوچك ترين تخلفى روى دهد ،يعنى قوه جاذبه و يا نيروى گريز از مركز كم و زياد گردد . به طور كلى اگر سيارات فاصله يا حجم يا سرعت سيرى را كه دست قدرت براى آن ها تعيين كرده، از دست بدهند، وضع آن ها به كلى به هم مى‏خورد و اين خود يكى از مصاديق نظم در جهان بالا است.
حركت سيارات يكى از شواهد بارز نظم است كه روى يك حساب منظم و دقيقى به طور يكنواخت در حركتند. به طورى كه طى هزاران سال كمترين تغييرى در وضع آن ها ديده نمى‏شود.
مسأله خسوف و كسوف هم از موضوعات قابل ملاحظه است، زيرا مى‏توان وقوع آن ها را از سال‏ها قبل دقيقا پيش‏بينى كرد . اين خود به خوبى حكايت مى‏كند كه گردش كواكب چقدر منظم و دقيق است، به طور كلى در هر 18 سال و 11 روز 43 مرتبه كسوف و 28 مرتبه خسوف صورت مى‏گيرد. پس از گذشتن اين مدت باز كسوف و خسوف در اوقات معين تكرار مى‏شود. يعنى در هر 18 سال و 11 روز خورشيد و ماه و زمين در وضع متناسبى، مشابه جريان قبل قرار مى‏گيرند.
2- نگاهى گذرا به نظم در كوچك ترين ذرات عالم:
كوچك ترين موجودى كه تاكنون در دسترس علم بشر قرار گرفته «اتم» و اجزاي آن مى‏باشد. اتم كه از شگفت‏انگيزترين موجودات جهان آفرينش است، به قدرى ريز و كوچك مى‏باشد كه حتى با نيرومندترين ميكروسكوپ‏هاى الكترونى كه موجودات را چندين ده‏هزار برابر بزرگ تر نشان مى‏دهد، قابل رؤيت نيست، ولى تنها، محاسبات علمى و رياضى و آثار گوناگونى كه ضمن آزمايش‏ها روى شيشه‏هاى عكاسى و مانند آن ظاهر مى‏شود، بشر را به وجود اين موجود حيرت‏آور پر از قدرت هدايت نموده است.
اتم‏ها همان واحدها و مصالح ساختمان عظيم جهان ماده است كه از به هم پيوستن آن ها به طرزهاى گوناگون، اجسام و موجودات متنوع اين جهان به وجود آمده است .
تمام اجسام و موجودات عالم طبيعت مجموعه‏اى است از اتم‏ها و يك جسم بسيار كوچك كه به زحمت به چشم ديده مى‏شود، در حقيقت از تراكم ميليون‏ها اتم روى هم انباشته، به وجود آمده است.
ساختمان درونى اتم: اتم با آن همه كوچكى داراى اجزاي متعددى است كه عمده آن ها سه قسمت زير است كه آن ها را به منزله اركان اتم مى‏شود معرفى كرد:
«پروتون» كه داراى بار الكتريكى مثبت است. «نوترون» كه از نظر خاصيت الكتريكى خنثى است. «الكترون» داراى بار منفى بوده و گاهى به آن «نگاتون» هم گفته مى‏شود.
اين اجزاي بى‏نهايت ريز به طور شگفت‏انگيزى ساختمان اتم را تشكيل داده‏اند، به اين ترتيب كه پروتون و نوترون به طور اجتماع در مركز قرار گرفته، هسته اتم را تشكيل مى‏دهند . ذرات الكترون‏ها هم در فاصله‏هاى معينى در اطراف هسته به سرعت سرسام‏آورى در گردشند.
دانشمندان، ساختمان اتم را به ساختمان منظومه شمسى و حركت الكترون‏ها را به حركت دورانى سيارات تشبيه كرده‏اند، با اين تفاوت كه اگر تعجب نكنيد سرعت سير سارات اتمى به مراتب از سرعت سير سيارات منظومه شمسى بيش تر است. تعداد ذرات هسته و الكترون‏ها و فاصله آن ها و بالاخره مداراتشان در اتم‏ها فرق مى‏كند.
ابعاد اتم‏ها: پروتون كه يكى از اجزاي هسته‏اى اتم است ،به اندازه‏اى كوچك است كه هرگاه هزار ميليارد تا ده‏هزار ميليارد از آن ها كنار هم چيده شوند، تازه طول اين صف عجيب فقط يك سانتيمتر خواهد بود.
حجم يك اتم بيش از هزار برابر حجم يك پروتون مى‏باشد، ولى تمام اين حجم هم پر نيست . فاصله ميان الكترون‏ها و هسته كه نسبت به حجم هسته بسيار وسيع مى‏باشد، كاملًا خالى است . براى تصوير اين فضاى عجيب كافى است بدانيم كه اگر قطر يك اتم را يك كيلومتر فرض كنيم، تنها يك متر آن به وسيله هسته و پروتون اشغال شده ، الكترون‏ها در فاصله يك كيلومترى به دور هسته گردش مى‏كنند و بقيه را يك فضاى خالى تشكيل مى‏دهد.
قسمت پر و اشغال شده اتم‏ها نسبت به فضاى خالى آن ها به قدرى ناچيز است كه درست مانند جرم كره خورشيد است. در مقابل فضاى وسيع ميان آن و دورترين سيارات . روى اين حساب پيداست كه قسمت مهم حجم اتم خلاء بوده و ماده اصلى بسيار كوچك است . به گفته «ژوليو» دانشمند معروف اگر فضاى خالى ميان اتم‏هاى بدن يك انسان را از بين ببريم و تمام اجزاي اتم‏هاى آن را به وسيله مثلًا فشار فوق‏العاده به هم بچسبانيم، همين بدن انسان به قدرى كوچك مى‏شود كه به زحمت مى‏توان آن را مشاهده كرد . عجيب‏تر آن كه اين جسم بسيار كوچك وزن اوليه خود را از دست نخواهد داد، يعنى وزن آن برابر با وزن بدن اصلى مثلًا همان 70 كيلوگرم خواهد بود.
از سريع هم سريع‏تر الكترون‏ها كه ذراتى سبك‏وزن و داراى بار منفى هستند و گرد هسته مركزى اتم با سرعت سرسام‏آورى حركت مى‏كنند. در اتم هيدروژن كه ساده‏ترين اتم‏ها است و داراى يك الكترون مى‏باشد ،سرعت سير الكترون سه هزار كيلومتر در ثانيه است .در اتم اورانيوم كه الكترون‏هاى متعددى دارد ،سرعت حركت آن ها به 164 و 201 كيلومتر در ثانيه مى‏رسد.
اكنون فكر كنيد در اين ميدان بى‏نهايت كوچك موجودى با اين سرعت عجيب، گردش كند ،چه وضعى به خود گرفته و در يك ثانيه چند مرتبه گرد مركز خود بايد طواف كند و چه مسافتى را بپيمايد؟
با توجه به اين بيان تصديق خواهد كرد كه سيارات شمسى هم با آن عظمت و سرعتى كه دارد ،هرگز به گرد اين الكترون‏هاى كوچك و ناچيز نمى‏رسد
تفاوت اتم‏ها: سابق بر اين گمان مى‏كردند كه ساختمان تمام اجسام از عناصر اربعه: آب، باد، خاك، آتش ساخته شده و اين چهار عنصر سازنده جهان مادى خود بسيط بوده ،قابل تجزيه نيستند، ولى در اثر تحقيقات و آزمايش علمى معلوم شد كه نه تنها «عناصر» منحصر به چهار نيست، بلكه اين چهار عنصر اساسا قابل تجزيه بوده و خود از عناصر بسيط ديگرى پديد آمده‏اند.
از اين عناصر تاكنون حدود 104 عنصر كشف شده كه از حيث تعداد ذرات هسته‏اى و الكترون‏ها با هم تفاوت دارند و همين اختلاف است كه تنوع اتم‏ها را ايجاب كرده است.
به اين معنى كه اين اجسام گوناگون با آن همه اختلافاتى كه در خواص فيزيكى و شيميايى دارند، تفاوت و اختلافى جز در كم و زياد تعداد الكترون‏ها و پروتون‏ها ندارند.
ساده‏ترين اتم‏ها، اتم هيدروژن است كه فقط داراى يك الكترون و يك پروتون است تا مى‏رسد به اتم اورانيوم كه در آن 92 الكترون «ديوانه‏وار» در مدارات متعدد دور هسته مركزى (كه داراى 136 تا 147 نوترون و پروتون مى‏باشد) در گردشند . بعد از عنصر اورانيوم عناصر ديگرى كشف شده كه داراى الكترون‏هاى بيشترى هستند.
مطالعه در عالم «بى‏نهايت كوچك» اتم‏ها درس‏هايى به ما مى‏آموزد كه ما را به خداوند «بى‏نهايت بزرگ» راهنمايى كرده، به عظمت و قدرت و علم بى‏پايان او آشنا مى‏سازد.
در اين جا كافى است كه ما چهار قسمت را كه بيش از همه جلب توجه مى‏كند و هر كدام نمونه بارزى از علم و قدرت آفريننده اتم مى‏باشد مورد مطالعه قرار دهيم:
1- نظم اتم‏ها:
104 عنصرى كه تاكنون كشف شده ،همه داراى يك قاعده منظم و ترتيب مخصوصى مى‏باشد كه تعداد الكترون‏هاى آن ها به ترتيب از يك شروع شده ،تدريجا روز نقشه منظم و واحدى بالا مى‏رود. به طورى كه توانسته‏اند تمام آن ها را دسته‏بندى كرده و تحت يك جدول (معروف به جدول مندليف) تنظيم كنند.
2- تعادل نيروى جاذبه و دافعه:
دو «بار» مخالف الكتريسيته همواره يكديگر را جذب مى‏كنند، يعنى اگر يك جسم كه حامل الكتريسيته مثبت است ،با ديگرى كه داراى الكتريسيته منفى است ،نزديك شود، آن دو جسم به سوى يكديگر حركت كرده و همديگر را در آغوش مى‏فشارند و جرقه‏اى كه بايد نام آن را برق عشق گذارد ،مي جهد.
روى اين حساب، الكترون‏ها كه داراى بار منفى و پروتون‏ها كه حامل بار مثبت هستند ،بايد به فوريت يكديگر را جذب كنند و اين گردش‏هاى پرهيجان جاى خود را در دل اتم‏ها به سكون مرگبارى بدهند. بديهى است اگر چنين مى‏شد، جهان وضع ديگرى به خود مى‏گرفت، ولى هرگز چنين حادثه‏اى در جهان اتفاق نيافتاده و نخواهد افتاد . اين، روى يك حساب كلى دقيق و پايدارى مى‏باشد كه اين تعادل عجيب و نظم شگفت‏انگيز را در درون اتم به وجود آورده است.
رمز اين مطلب در اين است كه يك نظم و حساب معينى در اندرون اتم حكومت مى‏كند كه نگهدار و پديدآورنده اين تعادل است، يعنى يك قوه ديگرى كه در اثر گردش دورانى الكترون‏ها به دور هسته توليد مى‏شود و آن را قوه گريز از مركز مى‏نامند ،قوه جاذبه هسته مركزى را تعديل مى‏بخشد.
«قوه گريز از مركز» كه در اثر حركت دورانى به وجود مى‏آيد و قدرت آن متناسب با سرعت حركت مى‏باشد، همواره جسم متحرك را از هسته مزبور به عقب مى‏راند . از طرفى هم هسته مركزى با قوه جاذبه كه در اثر نزديكى دو «بار» الكتريكى توليد شده، الكترون‏ها را به شدت به طرف خود مى‏كشاند.
اكنون فكر كنيد كه براى حفظ موجوديت اتم بايد سرعت سير الكترون‏ها به اندازه‏اى باشد كه قوه دافعه متولد شده از آن، درست به اندازه قوه جاذبه و جوابگوى آن باشد . اگر كوچك ترين تجاوزى از اين حد و قانون معين رخ دهد ،دستگاه اتم از كار خواهد افتاد، يعنى اگر كمى قوه گريز از مركز زيادتر شود، الكترون‏ها به زودى فرار كرده و اتم تجزيه مى‏شود . اگر اين تعادل به نفع قوه جاذبه به هم بخورد، اجزاي اتم به زودى به هم نزديك شده و از كار خواهد افتاد . به اين ترتيب دستگاه اتم از بين خواهد رفت. فكر كنيد تنظيم اين حساب دقيق در آن محيط فوق‏العاده كوچك چه كار مشكلى است
3- نيروى فوق‏العاده اتم:
هسته اتم كه از ذرات پروتون و نوترون تشكيل يافته است، داراى يك نيروى فوق‏العاده عظيمى مى‏باشد كه در دل هسته اتم نهفته است . به عبارت صحيح‏تر اين ذرات چيزى جز «نيرو و انرژى متراكم» نيستند. وقتى اين نيرو از هسته اتم آزاد مى‏شود ،توليد يك انرژى عظيم مى‏كند كه آثار خارق‏العاده‏اى به وجود مى‏آورد ولى با اين همه، اين نيروى بزرگ به طور اسرارآميزى در درون ذرات بى‏نهايت كوچك هسته اتم مهار شده و آزاد كردن آن به اين سادگى و آسانى هم امكان‏پذير نيست، بلكه براى اين منظور احتياج به ماشين‏هاى عظيم الكتريكى دارد.
حال فكر كنيد اگر اين ديو ديوانه به زودى مى‏توانست زنجير خود را پاره كرده و اتم را منفجر سازد ،چقدر زندگى در اين جهان خطرناك و مشكل بود .
مطالعات اين نكات توحيدى درباره ساختمان دقيق اتم و ابعاد و نظم اسرارآميزى كه در هر قسمت از آن به كار رفته و نيروى فوق‏العاده‏اى كه در دل آن نهفته است ، ما را به يك منبع عظيم قدرت و علم كه به وجود آورنده آن است، راهنمايى مى‏كند.
راستى آيا ممكن است اين همه دقايق و اسرار نظامى را كه در وجود يك موجود بى‏نهايت كوچكى به كار رفته است ،معلول علل و عواملى دانست كه كاملًا از آن ها بى‏اطلاع و بى‏خبر مى‏باشد ،حتى به اندازه يك كودك دو ساله هم ازعقل و شعور بهره ندارد؟
پايه دوم: سازمانى با اين نظم و دقت نمى‏تواند معلول تصادف و اتفاق باشد، يعنى يك سلسله علل فاقد عقل و شعور آن را ايجاد كرده باشند. از اين دو مقدمه (عالم منظم است و نظم آن بدون فاعل عاقل حكيم ممكن نيست) چنين نتيجه مى‏گيريم كه جهان داراى مبدئى دانا و توانا است كه اين سازمان عظيم را طبق نقشه و هدف خاصى ايجاد كرده و رهبرى مى‏كند.
اكنون كه اساس اين استدلال اجمالًا روشن شد، به توضيح كامل هر يك از دو مقدمه آن مى‏پردازيم و چون مطالب مقدمه دوم ساده‏تر و از طرفى هنگام مطالعه از مقدمه اول جلوتر است، ما هم ابتدا مقدمه دوم را اثبات مى‏كنيم و سپس به بحث در پيرامون مقدمه اول مى‏پردازيم.
چرا نظم حاكى از عقل و فكر است؟
براى رسيدن به اين حقيقت كه نظم همواره حكايت از يك مبدأ عاقل و متفكر مى‏كند ،دو راه در پيش داريم، از هر كدام ميل داشته باشيد مى‏توانيم به مقصد برسيم ولى چه بهتر كه هر دو راه را با هم جمع كنيم:
راه اول:
همه مى‏دانيم كه براى ساختن يك آپارتمان آبرومند، يك خانه معمولى از هرگونه مصالحى نمى‏توان استفاده كرد. مثلًا مقوا و كاغذ و لاستيك براى اين كار به درد نمى‏خورد، بلكه سنگ و چوب و آهن و سيمان ومانند آن لازم است . باز مى‏دانيم كه اين مصالح «با كميت خاصى» به درد مى‏خورد و هر مقدارى از هر كدام باشد، كافى نيست. حتما بايد هر كدام به نسبت معينى باشند. اين هم نيز مسلم است كه مصالح مزبور هر كدام بايد با «كيفيت خاصى» باشد تا مفيد واقع شود. مثلًا اگر آهن به صورت «براده» و چوب به صورت قطعات خيلى كوچك در آيد، به هر مقدار هم كه باشد ،كوچك ترين فايده‏اى براى اين ساختمان نخواهد داشت.
از اين بيان چنين نتيجه مى‏گيريم كه براى هر ساختمانى «مواد مخصوص» با «كميت مخصوص» با «كيفيت مخصوص» لازم است. بنابراين براى رسيدن به مقصود بايد از ميان تمام مصالح و مواد گوناگون فراوانى كه در اين جهان هست، مواد مورد نظر را انتخاب نموده و جدا سازيم. همچنين بايد توجه به مقدار و اندازه آن نيز داشته باشيم كه كم و زيادى پيش نيايد . نيز كيفيت و چگونگى هر يك از مصالح را از ميان تمام كيفيات موجود انتخاب كنيم.و گرنه هرگز به منظور خود نائل نخواهيم شد. تازه از اين سه مرحله كه گذشتيم ،صحبت از «طرز تركيب» اين مصالح مختلف پيش مى‏آيد كه آنها را به صورت خاصى به هم پيوسته و تركيب كنيم تا ساختمان مورد نظر به دست آيد.
بديهى است هر يك از اين مراحل چهارگانه يعنى: انتخاب نوع مصالح، كميت لازم، كيفيت مورد نظر، طرز تركيب آنها به يكديگر محتاج به يك مبدأ عقل و شعور است كه آن را انجام دهد و بدون آن هيچ يك از اين مراحل عملى نيست.
تصادف كور و كر نمى‏تواند مصالح لازم و كيفيت و كميت آن را انتخاب كرده و به طرز خاصى به هم تركيب كند، از اين جاست كه ما از مشاهده يك ساختمان فورا متوجه مبدأ عقل و شعورى كه در ساختن آن به كار رفته مى‏شويم.
راه دوم حساب احتمالات: كتابى است علمى، مطالب آن طبق شماره صفحه مرتبه شده و داراى 100 برگ است. اوراق آن را در هم ريخته و مخلوط سازيد ،به طورى كه شماره‏ها و مطالب به طور مشوش و نامنظمى قرار گيرند، اكنون كتاب را به دست شخص بي سواد يا نابينايى بدهيد و خواهش كنيد كه آن را به صورت اول بازگرداند. او نابينا است يا سواد ندارد و در هر حال نمى‏تواند شماره ورق اول را بخواند. به منظور برداشتن همان ورق اول، ورقى را از ميان آن اوراق پراكنده
برمى‏دارد، به اميد اين كه همان ورق اول باشد.
احتمال رسيدن او به اين مقصد يك احتمال از صد احتمال است. اين ورق را هر چه هست كنار مى‏گذارد، ورقى را به احتمال برگ دوم برمى‏دارد، احتمال درست از آب در آمدن آن يك احتمال در 99 احتمال است. بنابراين موفقيت او در قرار گرفتن شماره‏هاى 1 و 2 پشت سر هم تقريبا يك احتمال در مقابل ده هزار احتمال است، يعنى: ميان اين ده هزار احتمال يك احتمال آن مطابق با واقع است و آن در صورتى است كه در دفعه اول ورق اول و در دفعه دوم ورق دوم را برداشته باشد . همچنين اگر ورقى ديگر را به منظور برگ سوم بردارد ،احتمال موفقيت آن يك احتمال در 98 احتمال است، يعنى احتمال منظم شدن برگ اول و دوم و سوم تقريبا يك احتمال در مقابل يك ميليون احتمال است. پس احتمال موفقيت اين شخص نابينا يا بيسواد در جمع‏آورى اين كتاب و مرتب كردن آن يك احتمال از عددي است نامتناهى، يعنى تقريبا يك احتمالى است در برابر «عدد 1 كه دويست صفر در سمت راست آن قرار داشته باشد»
مثال ديگر: فرض كنيد شعرى در كمال فصاحت روى كاغذى نوشته شده ،اين شعر يك مطلب اخلاقى را بيان مى‏كند و بسيار موزون و خوش‏قافيه و بالاخره مشمول كليه مزاياى شعرى است . از طرفى داراى مضمون بسيار عالى است . چنين به نظر مى‏آيد كه مربوط به هزار سال قبل است. آيا هيچ كس احتمال مى‏دهد كه اين شعر نتيجه حركات مدادى است كه به وسيله دست يك بچه خردسال به قصد بازى انجام گرفته و بالاخره از روى اتفاق به وجود آمده است؟
يا اين كه فرض كنيد لوحه بسيار زيبا و نقاشى شده‏اى در يكى از حفارى‏ها به دست آمده ، كارشناسان و متخصصين فن آن را مربوط به دو هزار سال قبل تشخيص داده‏اند. آيا مى‏توان احتمال داد كه اين لوحه در اثر چرخيدن ناموزون دست كسى كه هيچ‏گونه اطلاعى از اصول نقاشى نداشته ،به وجود آمده؟ بديهى است كه انسان از مشاهده اين آثار پى مى‏برد كه شاعرى زبردست و با اطلاع از شعر و اخلاق و همچنين هنرمندى كه كاملًا از فن نقاشى اطلاع داشته ،در سرودن آن شعر و ترسيم اين لوحه دست در كار بوده‏اند.
بدن انسانى را در نظر بگيريد: فرض كنيد اين بدن داراى صد جزء است كه با صد كيفيت تشكيل يافته كه هر كدام از اين اجزا با يك حساب دقيق تنظيم و هر كدام به طور منظمى كار خود را انجام مى‏دهند، اكنون آيا احتمال به وجود آمدن اين بدن با اين كيفيت از روى تصادف و اتفاق، روى حساب احتمالات مساوى با صفر نيست؟ آيا مى‏توان اين موجود منظم و صدها بلكه هزارها موجود ديگر را كه در سازمان خلقت به چشم مى‏خورد ،به علل فاقد شعور و اراده نسبت داد؟
از دو پايه فوق نتيجه مى‏گيريم: اين دستگاه شگفت‏انگيز با آن همه ريزه‏كارى‏هاى دقيق از روى «تصادف» به وجود نيامده است . احتمال پيدايش تصادفى آن مساوى با صفر است، بلكه وجودى عاقل و مقتدر كه خود در هستى‏اش محتاج به غير نيست، جهان هستى را خلق كرده و اداره مى‏كند.
ب) برهان عليت: مقدمه اول اگر مثلًا «الف» در وجودش محتاج «ب» باشد، به گونه‏اى كه اگر «الف» نباشد «ب» هست اما اگر «ب» نباشد خبرى از الف نيست،در اين صورت به «الف» معلول و به «ب» علت مى‏گويند.
مقدمه دوم: يك علت ممكن است خودش معلول علت بالاترى باشد، مثلًا اگر يك آهن‏رباى قدرتمند در پشت يك صفحه فلزى قرار دهيد و مقدارى براده آهن در جلو صفحه فلزى بريزيد، اين براده‏ها جذب صفحه مى‏شوند. پس علت جذب اين براده‏ها صفحه‏ى فلزى است اما خود صفحه نيز حالت مغناطيسى‏اش را مديون آهن‏ربا است ،يعنى آهن‏ربا علت اصلى است و معلول آهنرباى ديگرى نيست اما صفحه فلزى معلول آهن‏ربا است و علت جاذبه براده‏هاى آهن. اما براده‏ها فقط معلول‏اند و ديگر علت جذب چيز ديگر نمى‏باشد (در اين مثال).
مقدمه سوم: بين علت و آثار آن سنخيت و هماهنگى است. يعنى از علت گرمازا حرارت صادر مى‏شود و از علت سرمازا برودت صادر مى‏شود. از آب لطافت و از گل عطر و بوى خوش.
مقدمه چهارم: هر معلولى علتى دارد و اين را يك طفل شيرخوار نيز درك مى كند و وقتى آرام به صورت او دست مى‏زنيد ،
فورا به سوى شما متوجه مى‏شود. چرا كه فطرتا مى‏داند هر واقعه‏اى سبب دارد.
حال وقتى وارد منزل مى‏شويم ،در صورتى كه مشاهده كنيم كتاب‏هاى ما پاره شده است، چرا به سراغ برادر يا خواهر كوچكترتان مى‏رويم؟ چون اولًا پذيرفته‏ايم كه هر حادثه علتى دارد، پس اين پاره شدن كتاب‏ها نيز بى‏جهت و بى‏سبب نمى‏باشد ،پس علتى دارد اما چرا سراغ بچه‏ها مى‏رويم؟ چون مى‏دانيم پاره كردن كتاب كار عاقلانه‏اى نمى‏باشد، از طرفى پدر و مادر ديگر افراد بزرگسال منزل عاقل‏اند ،پس اين كار را نمى‏كنند. اما چون كوچك ترها عاقلانه كار نمى‏كنند، حتما پاره شدن كتاب‏ها كار آنهاست. (و اين همان سنخيت ميان علت و آثار آن است)
مقدمه پنجم:
اگر موجودى فقط علت باشد و معلول نباشد، بايد وجودش هميشگى باشد، يعنى ازلى و ابدى باشد ،چرا كه اگر قبلًا نبوده و بعدا موجود شود ،حتما براى موجود شدن علتى مى‏خواهد . در اين صورت معلول مى‏شود. خوب آيا ما مى‏توانيم بدون علت باشيم؟ نه، چرا؟ چون صد سال پيش ما نبوديم و عمر و سن ما دليل اين است كه در زمان هاى بسيار دور نبوده‏ايم و به قدر سنمان سابقه وجود داريم .پس چون قبلًا نبوده‏ايم و بعد موجود شده‏ايم معلوليم. چون معلوليم علت مى‏خواهيم.
علت ما كيست؟ آيا طبيعت است؟ آيا پدر و مادر است؟ آيا هيچ كدام اينها علت ما نمى‏باشند چون هر كدام به نحوى سابقه نيستى دارند و در وجود خودشان مديون موجود ديگرى هستند؟
اگر سلسله موجودات را دنبال كنيم ،به چيزى مى‏رسيم كه فقط علت است و ديگر معلول نيست. آن موجود شريف كه علت همه معلول‏ها است و خود معلول نمى‏باشد ،خداوند است. حال اگر كسى بگويد چرا خداوند علت ندارد؟ پاسخ مى‏دهيم در مقدمه چهارم گذشت كه هر معلول علت مى‏خواهد اما علت ديگر علت نمى‏خواهد. خداوند معلول نيست تا علت بخواهد. بلكه چون فقط علت است ديگر علتى براى او نيست.
با توجه به مقدمه سوم (سنخيت ميان علت و آثار آن). وقتى به تابلو زيباى يك نقاش يا خط خوش يك خطاط نگاه مى‏كنيم ،چرا صاحب آن اثر را تمجيد مى‏نمائيم؟ چون مى‏دانيم وقتى معلول زيباست ،علت آن نيز بايد داراى حسن و كمال و زيبايى باشد .در غيراين صورت چرا يك بچه خردسال كه هيچ گونه تعليم خط نديده است ،نمى‏تواند خطاط ماهرى باشد؟ همه اينها به خاطر ارتباط ميان علت و معلول است.
حال همان گونه كه يك تابلو زيباى نقاشى ما را به دو امر راهنمايى كرد :يكى وجود نقاش ،ديگرى هنر و حسن و مهارت او ،وقتى به آسمان و دريا و كره و طبيعت و نگاه مى‏كنيم،در درجه اول در مى‏يابيم كه آنها معلول‏اند. چون وجودشان هميشگى نيست. چون معلول‏اند ،علتى دارند. علت بايد صاحب حسن و زيبايى باشدو آن خداى بزرگ و مهربان است كه خالق همه هستى است و كمالات موجودات همه و همه ريشه در كمالات او دارد.
براى مطالعه در باب استدلال‏هاى فلسفى دو كتاب زير بسيار مفيد است:
1- جوادى، محسن، درآمدى بر خداشناسى فلسفى، نشر معارف؛
2- اصول فلسفه و روش رئاليسم، با تعليقات شهيد مطهرى، ج 5.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

سلام ميشه در مورد عالم ذر و همچنين حالات انسان در برزخ برام توضيح بدين؟ خواهش ميكنم واضح جواب بدين

پاسخ: با سلام و تشکر از ارتباطتان
آياتي(1) وجود دارد كه مفادش آن است كه از فرزندان آدم پيمان بر ربوبيت خدا گرفته شده، اما اين پيمان چگونه و در چه زمان بوده است، توضيحي نمي‏دهد. از اين جهت مفسران درباره اين پيمان اختلاف كرده‏اند.
در ذيل به برخي از اين نظريه‏ها اشاره مي‏كنيم:
أ) نظريه محدّثان اسلامي‏
محدثان اسلامي براساس فهم برخي از روايات بر اين باورند كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز درآورد و به آنان گفت: "ألست بربّكم" آنان گفتند "بلي" سپس همگي را به صلب و پشت آدم بازگردانيد. آنان هنگام خطاب الهي داراي عقل و شعور كافي بودند و سخن خدا را شنيدند و پاسخ او را گفتند.
اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه راه‏هاي عذر در روز رستاخيز را روي آنان ببندد.(2)
اشكالاتي بر اين نظر وارد شده است كه محققان به آن اشاره كرده‏اند. (3)
ب) نظريه برخي مفسران‏
گروهي از مفسران معتقدند بايد آيه را بر توحيد فطري حمل نمود. در توضيح نظريه خود گفته‏اند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏هاي طبيعي و فطري به جهان گام مي‏نهد. آدمي هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏اي بيش نيست، ولي در اين ذره استعدادهاي فراوان و لياقت‏هاي قابل توجهي است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسي. با تكامل اين ذره در بيرون رحم، تمام استعدادها شكفته شده و به مرحله كمال و فعليت مي‏رسد.
به عبارت ديگر: خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بيرون آورد و آفرينش آن‏ها را با خصوصياتي تركيب داد كه پيوسته پروردگار خود را بشناسند و نياز خود را به او احساس كنند.
هنگامي كه انسان‏ها به نياز خود به خدا توجه پيدا كردند و خود را غرق در نياز ديدند، گويي به آنان گفته مي‏شود:
من خداي شما نيستم؟ آنان مي‏گويند: چرا گواهي مي‏دهيم كه خداي ما هستي.(4)
ج) نظريه علامه طباطبايي‏
علامه طباطبايي معتقدند اين آيه ناظر به وجود و حضور جمعي انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوري كه غيبت در آن متصور نيست، گويي همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انساني خود را حضورا مي‏يابد و يافته‏اش گواهي روشن بر وجود خدا و خداوندگاري او است، ولي قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمي را چنان مشغول و از خود بي خود مي‏كند كه از آن علم حضوري كه به آفريدگار خود داشت، غافل مي‏گردد.(5)
آن چه تا اين جا آورديم، ديدگاه‏هاي برخي از محدثان، متكلمان و مفسران راجع به تفسير آيه ذر بود.
پس از بيان نظريات مختلف مي‏گوييم:
ظاهراً آيه شريفه گفت و گويي بين خدا و انسان مي‏باشد. در اين گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار مي‏گيرد كه پروردگار آنان است. اقرار گرفتن براي اتمام حجت بر انسان مي‏باشد كه درآينده ادعاي غفلت نكند.
آيا گفت و گو به همين صورت كه در آيه آمده، اتفاق افتاده است؟ موطن و عالمي كه اين ميثاق گرفته شده، كجا است؟ دنيا يا غير آن؟ آيا اين ميثاق قبل از تولد انسان گرفته شده يا بعد از آن؟
در پاسخ به اين سئوالات نظريات مختلفي ارائه شده است.
آيت الله جوادي آملي بعد از بررسي نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
أ) بيان تمثيلي: هر چند ظاهر آيه حاكي از گفت و گويي بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولي اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدري روشن است كه گويا همه انسان‏ها گفتند "بلي". شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلي است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: "سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخاري بود، پس از آن به زمين فرمود:
خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان‏پذير آمديم"(6) آن دو گفتند با رغبت مي‏آييم، در حالي كه در واقع گفت و گويي بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است.
پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهي لفظي نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است.
قرآن بيان نموده كه درصدد تمثيل است.
"اگر قرآن را بركوهي فرو مي‏فرستاديم، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مي‏ديدي و اين مثل‏ها را براي مردم مي‏زنيم؛ باشد كه آنان بينديشند".(7)
در اين آيه خداوند مي‏فرمايد كه انزال قرآن بر كوه مثلي است كه براي به تفكر واداشتن انسان به كار رفته است، بنابراين احتمال گفت و گوي ذكر شده در آيه ميثاق، صرفاً تمثيلي است براي بيان وضوح ربوبيت خدا و عبوديت انسان.(8)
ب)بيان واقعي: معناي دوم كه بيش تر مورد نظر است، اين مي‏باشد كه آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتي سخن مي‏گويد كه در خارج رخ داده و واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: يكي زبان عقل (پيامبر دروني انسان) و ديگري زبان وحي از طريق انبيا (پيامبران بيروني). اين دو حجت، خدا را به انسان مي‏نمايانند و ربوبيت او را بيان مي‏كنند. اين دو از هيچ انساني دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمي‏تواند ادعاي فراموشي و غفلت كند.
نكته‏اي كه از آيه به دست مي‏آيد، نوعي تقدم اين ميثاق بر زندگي انسان مي‏باشد. از اين رو حجت باطني (عقل) و ظاهري(وحي) هر چند تقدم زماني بر انسان و اعمال ارادي او ندارد، ولي بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبي دارد؛ يعني ابتدا حجت بر عبد تمام مي‏شود، سپس مكلف به تكاليف الهي مي‏گردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوي لفظي بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاي دو حجت محكم الهي به انسان است.
با توجه به معناي فوق موطن و عالمي كه اين ميثاق الهي در آن رخ داده، دنيا مي‏باشد و براي هر انساني بعد از تولد او چنين چيزي رخ مي‏دهد.
بنابراين آيه ميثاق هيچ دلالتي بر ازلي بودن انسان يا حتي هرگونه وجودي قبل از تولد براي آدمي ندارد، بلكه آيه يا صرفاً يك تمثيل است، نه بيان واقع و يا از واقعيت اعطاي حجت باطني و ظاهري سخن مي‏گويد كه مربوط به بعد از تولد انسان مي‏باشد.(9)
براي آگاهي بيش تر ر.ك: فطرت در قرآن، تفسير موضوعي قرآن كريم، آيت‏الله جوادي آملي، نشر اسراء قم، فصل سوم. اين كتاب به اقوال مختلف درباره آيه ميثاق پرداخته و بعد از نقل اقوال مختلف، دو نظر فوق را پذيرفته است.
پي‏نوشت‏ها:
1 . اعراف(7) آيه 172 - 174.
2 . مجمع‏البيان، ج‏5، ص 390، بيروت، مؤسسه اعلمي؛ تفسير فخررازي، ج‏15، ص 47 - 46، چ داراحياءالتراث، بيروت.
3 . تفسير تبيان، ج‏5، ص 28؛ مجمع‏البيان، ج 4، ص 390.
4 . مجمع‏البيان، ج‏4، ص 391؛ تفسير ظلال القرآن، ج‏9، ص 59 - 58؛ تفسير رازي، ج‏15، ص 53.
5 . تفسير الميزان،ج‏8،ص 455.
6 . فصلت(41) آيه 16.
7 . حشر(59) آيه‏21.
8 . جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9. همان، ص 123 - 126 و 135.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

1-میشود ذکر برای دور کردن شیطان از انسان برایم ارسال کنید 2-میشود ذکر یا دعایی برای تقویت ایمان در قلب رابرایم ارسال کنید

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اگر ذکر با آگاهي و معرفت و عمل صالح همراه نباشد، ميزان تأثير گذاري آن براي دور کردن شيطان و تقويت ايمان ناچيز است . از اين رو براي رسيدن به هر حقيقتي مثل ايمان و يا دوري از هر چيزي نظير شيطان نخست بايد نسبت به آن موضوع شناخت و معرفت لازم کسب گردد تا راه هاي رسيدن يا دور شدن از آن شناخته شود . در گام بعدي لازم است براساس شناخت و اطلاعات به دست آمده حرکت کند و عمل نمايد تا بتواند به هدف مورد نظر نزديک گردد. در غير اين صورت چه بسا هر قدمي که بر مي دارد، به جاي نزديک شدن به هدف، از آن دور مي شود .شخصي که در اصفهان است ،قصد سفر به تهران را دارد، نخست بايد بداند تهران کجاست و از کدام دروازه بايد عبور کند . اگر به جاي حرکت به سمت دروازه تهران به دليل ندانستن و يا آگاهانه به سوي دروازه شيراز حرکت کند . قهرا از تهران دورتر مي شود . بنابراين اگر آگاهي و شناخت درستي وجود داشته باشد ، و اطلاعات در عمل پيگيري شد ،شخص مي تواند به هدف نزديک گردد .
دعا و ذکر براي رسيدن به هدف دو کار مهم انجام مي دهد :
يکي آن که باعث اعتماد به نفس و تقويت اراده مي شود. تا پايان راه به سير خود ادامه دهد.
ديگر آن که نقش تابلوهاي راهنمايي بين راه را دارد. در هر صورت شخص بايد با نقشه و اطلاعات صحيح حر کت را آغاز کند . به تدريج به سمت مقصد حرکت کند تا آن تابلوها برايش مفيد باشد، انگيزه تداوم حرکت در او تقويت گردد . بنا براين براي دور کردن شيطان و تقويت ايمان نخست بايد معرفت و شناخت جامعي از ارکان و محور هاي اساسي ايمان و از شيطان ،و خواسته ها و تمايلاتش و راه ها و شيوه کار کرد هايش داشته باشيد . در عمل به لوازم و شرايط آن ها پايبند باشيد تا بتوانيد به مطلوب خود دسترسي پيدا کنيد . بررسي و پاسخگويي همه ابعاد دو موضوع ياد شده از رسالت تعريف شده اين مرکز خارج است. از اين رو در گام اول فقط اشاره اي به برخي از راه هاي تقويت ايمان و مقابله با شيطان مطرح مي شود. سپس به بيان چند ذکر از معصومين (ع) بسنده مي کنيم .
ا- براي تقويت ايمان بايد پايه هاي آن را محكم كرد. امام علي(ع) ايمان را بر چهار پايه استوار مي داند: صبر و يقين و جهاد و عدل.(1)
به طور كلي هواهاي نفساني و رذايل اخلاقي از آفات ايمان محسوب مي شوند.امام باقر(ع) دروغ را منشأ‌ خرابي ايمان مي داند.(2) در جاي ديگر حضرت حسد را آفت ايمان ذكر كرده وفرموده است: "حسد ايمان را مي خورد، همان طوري كه آتش هيزم را(3)
بنابراين انجام واجبات و ترك محرمات و گناهان و آراسته شدن به صفات خوب مثل: شكر، صبر، خوش اخلاقي، احسان، سخاوت، راست گويي، بردباري و پاك کردن درون از صفات رذيله مانند: تكبر،حسادت، بداخلاقي، عصبانيت و... موجب تقويت و پايداري ايمان مي‏گردد.
ب- راه مقابله عملي با شيطان و وسوسه‌هايش : ابتدا بايد دشمن و راه‌هاي نفوذ او را شناخت و او را مهار کرد . سپس وي را به عقب راند . در گام‏هاي نهايي او را به اسارت کشيد. در اين جهت راه هاي مبارزه با وساوس شيطاني عبارتند از:
1- نگهباني و مراقبت:
شيطان با جان ما سر و کار دارد. از اين رو بايد از آن حراست کنيم. راه‌هاي مراقبت عبارتند از:
يک -تقوا پيشگي:
قرآن مجيد تقوا را لباسي بر اندام جان آدمي مي‌داند که آن را به خوبي مي‌پوشاند و حفظ مي‌کند: «لباس التّقوي ذلک خير؛(4) بهترين جامه، تقوا است».
امام علي(ع) تقوا را دژي نفوذ ناپذير مي‌داند که رخنه‏اي در آن ممکن نيست. (5)
دو - کنترل اعضا و جوارح:
زبان، چشم، گوش، فکر و همة اعضا و جوارح، درهاي ورودي به قلب‌اند. پس بايد اين ها را کنترل کرد.
سه - محاسبه:
بعد از کنترل نوبت به محاسبه مي‌رسد، يعني براي جبران ضعف‏ها و برنامه‌ريزي براي آينده ارزيابي لازم است.
2- واکنش مناسب: در برابر هر وسوسه‏اي بايد واکنش مناسب صورت گيرد.
پيامبر اکرم(ص) مي‌فرمايد: «دشمنان تو از جن، ابليس و سپاهيان او است. پس اگر نزد تو آمد و گفت: فرزندت مُرد، به خود بگو: زندگان براي مردن آفريده شده‏اند.
اگر آمد و گفت: مال تو از دست رفت، بگو: ستايش خداي را که مي‌دهد و مي‌گيرد و زکات را از من برد.
اگر آمد و گفت: مردم به تو ستم مي‌کنند، ولي تو ستم نمي‌کني بگو: روز قيامت آنان که ستم کردند گرفتارند.
اگر آمد و گفت: چه قدر نيکي مي‌کني، بگو: گناهان من بيش از نيکي‏هاي من است.
اگر آمد و گفت: چه قدر نماز مي‌گزاري بگو: غفلت من از نمازهايم بيشتر است.
اگر آمد و گفت: چه قدر بخشش مي‌کني، بگو آن قدر که مي‌گيرم، از آن چه مي‌بخشم زيادتر است.
اگر گفت: چه قدر به تو ستم مي‌کنند بگو: من بيشتر ستم کرده‏ام.
اگر گفت: چه قدر براي خدا کار مي‌کني، بگو: چه بسيار معصيت‏ها کرده‏ام». (6)
3- استعاذه:
در برابر هجوم وسوسه‏هاي شيطان، لازم است به پناهگاهي مطمئن پناه ببريد و آن توجه به خدا و ياد او است. قرآن مجيد مي‌فرمايد: «اگر از شيطان وسوسه‏اي به تو رسد، به خدا پناه ببر(و بگو اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ) که او شنواي دانا است». (7)
4- مجهز شدن به تجهيزات:
در برابر تهاجم وسيع شيطان، بايد در ميدان کارزار، همواره مسلح باشيم. برخي از تجهيزات در حديث پيامبر اکرم(ص) مطرح شده است. حضرت مي‌فرمايد: «آيا شما را آگاه کنم بر کاري که اگر انجام داديد، شيطان از شما فاصله مي‌گيرد، به اندازة فاصله مشرق تا مغرب؟ گفتند: آري. فرمود: روزه صورت شيطان را سياه مي‌کند و صدقه، کمرش را مي‌شکند. دوستي براي خدا و کمک براي عمل صالح، پشت او را مي‌بُرد و استغفار، بند دلش را مي‌برد». (8)
5- آشنايي با دام‏هاي شيطان:
براي رهايي از وساوس شيطاني بايد مواظب دام‏هاي او بود. يکي از دام‏هاي خطرناک شيطاني، دوستي دنيا است.
امام علي(ع) مي‌فرمايد: «از دنيا حذر کن، زيرا دام شيطان و جايگاه فساد ايمان است». (9)
دام ديگر که از مهم‏ترين ابزار کار شيطان به شمار مي‌رود، هواپرستي است، زيرا تا پايگاهي درون انسان وجود نداشته باشد، شيطان قدرت بر وسوسه‌گري ندارد. شيطان خواسته‏هاي نفساني انسان را تأييد مي‌کند. قرآن مجيد مي‌فرمايد: «تو هرگز بر بندگان من تسلط نخواهي يافت مگر گمراهاني که از تو پيروي مي‌کنند». (10) بندة خدا تابع هوا و هوس نيست و خواست خدا را مقدّم مي‌دارد.
يکي ديگر از دام‏هاي شيطان خشم و تصميم‌ گيري از روي عصبانيت که غالباً بر مردان چيره مي‌شود.
راهکار هاي ديگر :
يکم - کنترل واردات ذهن :
تلاش کنيم در همه حال و در هر جا و مکان آن چه را مي خواهد وارد ذهن ما بشود ،کنترل و بازرسي شود، سپس اجازه ورود به آن داده شود . ذهن را همواره به امور ارزشمند متوجه ساختن و عادت دادن به تدريج شيطان را نا اميد و از آن دور مي کند.
دوم - مطالعه و تفکر دربارة خدا و قيامت.
سوم-به طور منظم مثلاً هفته يک بار به زيارت اهل قبور رفتن و نسبت به عاقبت خود و احوال پس از مرگ انديشيدن
چهارم - شرکت کردن در مراسم ديني و فعاليت جدي در مسائل فرهنگي اجتماعي و نماز جماعت
پنجم - پايبندي به نماز اول وقت و نماز را با توجه و حال و عاشقانه و با حضور قلب خواندن
ششم - خود را از بيکاري، تنهايي و عوامل وسوسه‏انگيز دور نگه داشتن.
هفتم- هميشه با وضو بودن
گام دوم : ذکر درماني براي دور کردن شيطان و تقويت ايمان :
1- ذکر شريف « لا اله الا الله » را زياد بگوييد
2- از امام صادق(ع) روايت شده که براي رفع وسوسه شيطان و حديث نفس، ذکر «لا حولَ ولا قوّة إلاّ بالله» مفيد است. اين ذکر را با توجه به معنا و مفهومش زياد بگوييد.
3- مردي خدمت پيامبر(ص) رسيد و از سه چيز شکايت کرد:
يکي از وسوسة شيطان و حديث نفس که براي او پيش مي‌آيد،دوم از فقر و تنگدستي،سوم ـ از بدهکاري‌هاي زيادي که دارد.
حضرت فرمود: اين دعا را مکرر بخوان .خداوند هر سه مشکل شما را برطرف مي‌کند: «توکّلت علي الحيّ الذي لا يموتُ و الحمد للّه الذي ل يتّخذ ولداً و لم يکن له شريکٌ في المُلک و لم يکن له وليُّ من الذلّ و کبّره تکبيراً».
پس از مدتي مردم خدمت حضرت رسيد و گفت: به دستور شما عمل کردم، خداوند هر سه مشکل مرا برطرف ساخت.(11)
4- ذکر شريف : «هو الأوّل والآخر و الظاهر و الباطن وهو بکلّ شيءٍ عليم».
5- امام صادق(ع) فرمود:‌«هر گاه شيطان در دل انسان وسوسه کرد و در او شک و ترديد ايجاد کرد، سه مرتبه بر سينه و شکم خود بکشد و بگويد: «بسم الله و بالله، محمّدٌ رسول الله و لا حول و لا قوّة إلاّ بالله العليّ العظيم، اللهمّ امْسَح عنّي ما أحذر».
پي نوشت ها :
1. نهج البلاغه، فيض الاسلام،‌ قصار 30.
2. بحارالأنوار، ج 69، ص 247.
3. الكافي،‌ج2، ص 307.
4. اعراف (7) آيه 26.
5. نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 157.
6. سفينة البحار، ج 1، ص 100.
7. اعراف (7) آيه 200.
8. سفينة البحار، ج 2، ص 64.
9. غرر الحکم، ج 1، ص 156.
10. حجر (15 ) آيه 42.
11. الکافي ج2 ص552

1-ایاامدن اب از واژن زن هنگام خوابیدن در کنار همسر خویش غصل دارد؟

پرسش: شرعي شرح : آمدن آب از واژن غسل دارد؟

پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در صورتي که مايع خارج شده مني باشد ،غسل لازم است و اگر مني نباشد ،غسل ندارد.
اگر زن بر اثر تحريک هاي جنسي به قدري تحريک شود که به اوج لذت و شهوت جنسي برسد و در آن حال مايعي از او خارج شود، جنب مي شود. اگر به اوج لذت نرسد و مايع خارج شود و يا به اوج لذت برسد، ولي مايعي خارج نشود و يا شک کند که مايعي خارج شد يا نه ،جنب نمي شود و غسل لازم نيست.
زن اگر يقين به خارج شدن مني پيدا کند ،جنب مي شود . اگر يقين پيدا نکند ،جنب نمي شود. بنابراين مواقعي که زن بر اثر تحريک هاي شهواني مقداري لذت مي برد و در آن حال رطوبتي از او خارج مي شود ،چون به اوج شهوت نرسيده ،جنب نمي شود و رطوبت خارج شده ،هم پاک است و غسل لازم نيست.(1)
اوج لذت و شهوت به حالتي گفته مي شود. که در آن حال معمولا انسان از خود بي خود مي شود . لذت زيادي مي برد و مني بيرون مي ريزد. بعد از تمام شدن آن حال انسان احساس تخليه شدن و ارضا مي کند . حالت شهوتش تمام مي شود و بدنش سست مي شود .حالت تحريک آميزي که قبل از تخليه شدن داشت ،ديگر آن حالت را ندارد. مثل اين که انسان گرسنه دلش غذا مي خواهد ،ولي وقتي غذا خورد و سير شد، ديگر ميل به غذا ندارد.
پي نوشت :
1. آيت الله خامنه اي ، استفتاآت ،سوال 171.

صفحه‌ها