پرسش وپاسخ

در حدیثی داریم "خداوند دو شهرت را دشمن دارد:شهرت لباس و شهرت نماز"لطفا راجع به این حدیث توضیح دهید؟

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
شهرت طلبي يكي از صفات نكوهيده اخلاقي است كه در آيات و روايات زيادي از آن نهي شده ، به اين معني است كه انسان كاري بكند تا مورد توجه ديگران واقع شود . امتياز خود را به ديگران نشان دهد، بدون داشتن امتياز واقعي . چنين افرادي معمولا متمسك به چيزهايي مي شوند كه ارزش تلقي مي شود ، چه ارزش ظاهري و چه ارزش معنوي كه در روايت مورد اشاره از دو چيز مهم ياد شده است كه بيش تر ابزار تمايل نفساني واقع مي شود. انسان هاي شهرت طلب سعي مي كنند با پوشيدن لباس هاي چشمگير در ميان ظاهر بينان و نشان دادن نماز و عبادت خود در بين عبادت پيشگان نفوذ كرده و خود را مطرح سازند . از اين راه به مقاصد نادرست خويش جامه برسند . در واقع از ابزارهاي ارزشي سوء استفاده مي كنند. اين عمل مورد نكوهش دين قرار گرفته است. امام صادق فرمود :

«إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الشُّهْرَتَيْنِ شُهْرَةَ اللِّبَاسِ وَ شُهْرَةَ الصَّلَاة»(1)
پي نوشت:
1.مشكاة الأنوار في غرر الأخبار،فضل بن حسن، ص 320.

با سلام می خواهم بدانم که آیا حدیث (( ان الله و ملائکته یصلون علی المعلم الخیر ...)) وجود دارد؟ اگر هست در کجا گفته شده و منبع موثقی برای آن موجود است یا خیر؟

پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
چنین حدیثی به این تعبیراتی که گفتید، در هیچ یک از منابع روایی وجود ندارد ،ولی مضمون این حدیث در کتاب نهج الفصاحه که مجموعه سخنان حضرت رسول اکرم (ص) است وجود دارد :
« فضل العالم على العابد كفضلي على أدناكم إنّ اللَّه عزّ و جلّ و ملائكته و أهل السّموات و الأرضين حتّى النّملة في جحرها و حتّى الحوت ليصلّون على معلّم النّاس الخير؛(1) فضيلت عالم بر عابد چون فضيلت من بر پائين ترين شماست، خداى عز و جل و فرشتگان او و اهل آسمان ها و زمين‏ها حتى مورچه در سوراخ و حتى ماهى كسى را كه نيكى به مردم بیاموزد دعا مي كنند.»
پی نوشت :
1. نهج الفصاحة، مجموعه كلمات قصار حضرت رسول (ص)، ص 589.

دانشجوی ترم 5 هستم. پارسال یکی از همکلاسی هایم از من خواستگاری کرد . اون موقع هیچ علاقه ای به اون آقا نداشتم اما الان احساس می کنم بهش علاقمند شدم.  پارسال بهش گفتم نامزد دارم .اینو گفتم که ناراحت نشه .چند روز پیش یکی از دوستان مورد اعتمادم به اون Ezdevaj

در ابتدا باید بررسی گردد که چه چیزی باعث شده است نسبت به این فرد علاقمند شوید و دربارة او تجدید نظر نمایید. آیا چون سن شما در حال افزایش است و یا موانعی دیگر وجود دارد ،به او روی آورده‌اید و یا آن که احساس می کنید فردی مناسب بوده است و در مورد او اشتباه می‌کرده‌اید؟
در بسیاری از موارد شاهد آن بوده‌ایم که دختران پس از چند مرتبه مراجعه‌ یک پسر یا به محض آشنا شدن با یک پسر احساس می کنند که به او علاقه پیدا کرده اند و او فردی مناسب است، آن هم بدون هیچ جستجو یا تحقیق اضافی دیگر!
این قبیل موارد را در روانشناسی اجتماعی اثرات ناخواستة مجاورت می‌دانند که نمی‌تواند ملاکی برای رجحان دادن یک فرد بر دیگری باشد . به همین دلیل هرگز نباید آن ها را منابعی مهم برای قضاوت و اقدام محسوب داشت. بنابراین هرگز اجازه ندهید که احساس خوشایند کنونی ملاک شما برای ادارة اوضاع باشد که بی‌تردید نادرست است. چیزی که در ابتدای خواستگاری به آن نیاز نداریم، پیگیری احساسات خوشایند در خودمان است که سریعاً باید از آن فاصله گرفت؛ چون چشمان ما را بر روی واقعیات بیش تر خواهد بست.
در اقدامات قبلی خودتان از یک ترفند استفاده کرده‌ و تلاش کرده اید شما را زحمت نیاندازد. اما برای این بار هرگز از ترفندبازی استفاده نکنید . مراقب باشید که ترفندها نمی‌توانند راهبردهای مناسبی برای زندگی انسانی باشند. افرادی که از ترفند استفاده می‌کنند ،معمولاً فاقد جرأت لازم برای رویارویی و دارای رفتاری غیرصادقانه شناخته می‌شوند. این افراد نمی‌توانند مطلوب باشند و شریک زندگی محسوب گردند. به هر حال، چنانچه روند علاقمندی شما نسبت به این پسر کاملاً معقول و دارای منطق کافی است، و مطمئن هستید که این فرد برای شما کاملاً مناسب است، می‌توانید از طریق همین واسطه به او برسانید که مطلب مهمی را باید با او در میان بگذارید . سپس این مسأله را به او بگویید و دلیل رفتار خود را نیز برای او توضیح دهید.
بنابراین هرگز در صدد نباشید تا با استفاده از یک ترفند یا مطلب کذب دیگر ترفند قبلی را برطرف نمایید. اما در این بین مهم آن است که نباید به دلیل آن که خودتان پیشنهاد خواستگاری را داده‌اید ،از تحقیق و پرس ‌و جو در بارة این فرد چشم پوشی کنید و این قبیل مسایل را نادیده فرض کنید؛ چه مطمئناً این روش با آسیب های فراوانی روبرو خواهد بود.

حمزه سید الشهداء
حمزه پسر عبد المطلب از شجاعان عرب ، مردان نامدار قريش ،حامي پيامبر، افسر نامدار اسلام و داراي رشادت هايي بوده است

چرابه حمزه بن عبدالمطلب میگن حمزه سید الشهدا چرا لقب سید الشهدا گذاشتن

پاسخ:
حمزه پسر عبد المطلب از شجاعان عرب ، مردان نامدار قريش ،حامي پيامبر، افسر نامدار اسلام و داراي رشادت هايي بوده است. وي در جنگ بدر قهرمان رشيد قريش (شيبه) را از پاي در آورد .
اما در جنگ احد( وحشي) قهرمان حبشي به درخواست هند همسر ابوسفيان كه كينه او را از جنگ بدر در دل داشت، با دسيسه اي آن بزرگوار را به شهادت رساند .(1)
پس از شهادتش پيامبر متاثر شد و لقب سيد الشهدا به او داد. (2)
پي نوشت ها :
1. فروغ ابديت، ج 2 ،ص 63، جعفر سبحاني، ناشر : مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ،سال چاپ 1370.
2. الاستيعاب فى معرفة الأصحاب،ج‏1،ص:372 ، أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (م 463)، تحقيق على محمد بجاوى، بيروت، دار الجيل، چاب اول ، 1412/1992.
الإصابة فى تمييز الصحابة، ج‏2،ص:106 ، احمد بن على بن حجر العسقلانى (م 852)، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية چاب اول ، 1415/1995.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

یا سلام 1-چرابرپیامبرخدا وآل او صلوات می فرستیم؟[لطفا دلایلی مثل فایده داشتن آن برای ما ،ندهید اگر می شود دلایل منطقی باشد خیلی متشکر] 2-افعل بنا ماانت اهله ولاتفعل بنا مانحن اهله ... یعنی چه؟ 3-اینکه می گویند نه جبر کامل است ونه اختیار کامل بلکه بین این دو است یعنی چه؟ لطفا برای ملموس شدن در جواب از "مثالی متناسب" استفاده کنید تا بتوانم ازآن در زندگییم استفاده کنم 4-چرادرقران بیشتر انذار است تاتبشیر؟

پاسخ1:
مهم ترين و اصلي ترين دليل ما بر انجام اين عمل تبعيت از دستور خداوند است ، زيرا خداوند در قرآن مجيد با صراحت مى گويد:
«إِنَّ اللّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيماً;(1)
خدا و فرشتگانش بر پيامبر اکرم درود و رحمت مى فرستند. اى کسانى که ايمان آورده ايد ! بر او درود بفرستيد و سلام گوييد و تسليم (فرمان او) باشيد» .
تعبير به فعل مضارع (يُصَلُّونَ) دليل بر ادامه اين عمل از طرف خداوند است . خداوند هم ما را امر به انجام اين کار نموده است . در نتيجه ما درود و تحيت و ابراز محبت بر حضرت را يکي از دستورات ديني خود مي دانيم .
اما جداي از اين امر يکي از فوائد صلوات جنبه سياسي آن است، تا پيامبر و مقام شامخ او فراموش نشود . لازمه آن اين است که اسلام و برنامه هاى اسلامى متروک نمى شود . به اين ترتيب ادامه صلوات بر پيامبر رمز بقاى اسلام و نام مبارک او است.
ديگر اين که صلوات و درود سبب مى شود که در همه حال حضرت نصب العين ما باشد تا از اخلاق و اعمال و صفاتش الگو بگيريم .شايد به همين جهت است که از بعضى از تعبيرات استفاده مى شود که صلوات بر حضرت، باعث پاکيزگى اخلاق و طهارت اعمال و ريزش گناهان ما مى شود; چنان که در برخي از زيارات مى خوانيم:
«وَ جَعَلَ صَلاَتَنَا عَلَيْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلاَيَتِکُمْ طِيباً لِخُلْقِنَا وَ طَهَارَةً لاَِنْفُسِنَا وَ تَزْکِيَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا; (2)
خداوند صلوات ما را بر شما (پيامبر و آل پيامبر) و ولايت ما را نسبت به شما، سبب پاکيزگى اخلاق، طهارت نفوس و نموّ و رشد معنوى و کفّاره گناهان ما قرار داده است.
فرستادن صلوات و درود بر آن بزرگواران، نوعى حق شناسى و قدردانى و تشکّر از زحماتى است که ايشان براى هدايت امّت کشيده اند. حقّ شناسى و قدردانى وظيفه اي انساني است که به حکم عقل لازم و نيکو است .
به علاوه صلوات، عامل برقراري يک ارتباط معنوي و روحي با پيامبر مي باشد که او خود به ‏منزله همه پيامبران الهي است
نام احمد نام جمله انبيا است . چون که صد آيد ،نود هم پيش ما است
با فرستادن درود بر پيامبر(ص) با همه اولياي الهي ارتباط روحي و معنوي برقرار مي شود، چه که آل پيامبر هم ‏سرور اوليا هستند.
صلوات جمله اي مختصر است که اصول عقايد در آن به گونه اي اجمالي و سر بسته ‏مورد اشاره واقع شده است. چون اللهم به توحيد اشاره دارد . اينکه فرد صلوات را قصد کند ، ‏اعتراف ضمني به حيات بعد از مرگ طبيعي و معاد کرده است، چون در خواست تحيت بر فردي که مرده است مي نمايد ؛ اصل مورد درود قرار دادن محمد
اعتراف به نبوت حضرت است . ذکر آل او هم اعتقاد به ‏امامت و جانشيني آن هاست .‏
صلوات ما باعث رفيع تر شدن مقام آنان مي شود، چون سير تکاملى انسان هيچ حدّ و مرزى را نمى شناسد . به سوى نامتناهى پيش مى رود. هر مسلمانى که سخن از توحيد و اسلام مى گويد، رحمت تازه اى براى بنيانگذار اين آيين نوشته مى شود . اين کمترين اداي ديني است که ما مي توانيم در برابر مجاهدت هاي حضرت و خاندانش انجام دهيم .

پي نوشت ها :
1. احزاب(33) آيه 56.
2. مفاتيح الجنان زيارت جامعه کبيره .

پاسخ:
عبارت به معناي اين است که خدايا با ما متناسب با شأن و منزلت خودت رفتار کن . متناسب با جايگاه ما رفتار مکن. زيرا خداوند متعال اهل مغفرت است . اگر متناسب با جايگاه خود با ما رفتار کند، مورد رحمت و مغفرت الهي قرار مي گيريم. اما جايگاه ما انسان ها عذاب الهي است. اگر خداوند متعال بخواهد متناسب با جايگاه ما رفتار نمايد، عذاب الهي شامل حال ما مي شود.
مشابه همين مطلب از حضرت علي (ع) نقل شد که وقتي حضرت بر بالاي کوه صفا مي رفت، مقابل کعبه ايستاد و فرمود:
«... اللَّهُمَّ افْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ فَإِنَّکَ إِنْ تَفْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ تَرْحَمْنِي و ... اللَّهُمَّ لَا تَفْعَلْ بِي مَا أَنَا أَهْلُهُ فَإِنَّکَ إِنْ تَفْعَلْ بِي مَا أَنَا أَهْلُهُ تُعَذِّبْنِي وَ لَمْ تَظْلِمْنِي(1) ؛
خدايا با من متناسب با جايگاه خود رفتار کن. زيرا اگر متناسب با جايگاه خود رفتار کني، مرا مورد رحمت و مغفرت قرار مي دهي . خدايا با من متناسب با جايگاه من رفتار مکن، زيرا اگر متناسب با جايگاه من رفتار کني ،مرا عذاب مي کني . عذاب هم ظلم به من نيست . عذاب الهي هم عين عدالت است :« ربنا عاملنا بفضلک ولا تعاملنا بعدلک(2) ؛ پروردگارا !با ما متناسب با فضل خود رفتار کن . با عدل خود با ما رفتار مکن».
پي نوشت ها:
1. وسائل‏الشيعه، ج 13، ص 478.
2. موسوعة العقائد الإسلامية، آيت الله ري شهري، ج 5، ص 112.

پاسخ3:
آنچه بيان نموديد ،مضمون جمله «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين» است که برگرفته از احاديث متعددي است(1) که از امامان در نقد دو نظريه نادرست جبر و تفويض بيان شده، آموزه‏اي مستقل و دقيقي است که افعال اختياري انسان ها را به درستي تبين مي‏کند.
مبحث جبر و اختيار و امر بين الامربين از مباحث پيچيده و مشکل کلامي و فلسفي و اخلاقي است که درک و فهم آن نياز به تفکر و تأمل بيش تري دارد. به عنوان مقدمه لازم است که تعريف واژه‏ها روشن شود و آن گاه به بحث اصلي بپردازيم.
جبر يعني اينکه انسان در افعال و کردار خود مجبور باشد و از خود اختياري نداشته باشد. به عبارت ديگر افعال بندگان مستند به خداوند متعال باشد.(2)
اما اختياري که در مقابل جبر است، بهتر است از آن به تفويض تعبير شود. اختيار به معناي توانايي بر انجام يا عدم انجام کاري که در پيش روي ماست و از لوازم قدرت است .
با دلايل متقن فلسفي اختيار انسان را اثبات مي‏کنند و آموزه امر بين الامرين عهده‌دار تبين آن است.
اما نظريه تفويض که از سوي معتزله بيان شده ، در صدد اثبات اختيار مطلق براي انسان‌هاست ،به گونه‏اي که رابطه فعل با خداوند متعال قطع مي‏شود. به اين معني است انسان - حالتي داشته باشد که خود منشأ فعل و ترک باشد . از روي علم و اراده و خواست خود کاري را انجام دهد يا ترک کند . هيچ عامل ديگري در فعل و ترک او تأثير نداشته باشد.
به عبارت ديگر بنده در فعل خود کاملاً مستقل است . رابطه فعل اختياري با خداوند متعال قطع باشد.(3)
متکلمان اشعري نسبت دادن فعل آدميان را به خدا مي‏دانند، به گونه‏اي که همانند جمادات هيچ اختياري از خود ندارد و اين معناي جبر در مکتب آن هاست.
منظور معتزله از تفويض آن است که آدمي در افعال و کردار خود يگانه مؤثر و علت تامّه است، به گونه‏اي که از خداوند متعال سلب اختيار شود.
اما نظر شيعه به پيروي ائمه اطهار (عليهم السلام) اين است که نه جبر امکان تحليل دقيق افعال انساني را دارد و نه تفويض؛ بلکه تحليل دقيق کار بشري راهي ميان جبر و اختيار است.
انسان در فعل و ترک اختيار و قدرت دارد، اما قدرت و اختيار را خدا به او داده و قدرت بشري نفي کننده قدرت الهي نيست.
گروهي اراده و اختيار انسان را نفي کرده‏اند (جبريون) و گروهي اراده الهي را نفي کرده‏اند (طرفدران نظريه تفويض) اما به نظر ما اراده و قدرت و اختيار آدمي در طول اراده و قدرت الهي است.
با مثالي شايد بحث روشن‌تر شود؛ فرض کنيد کسي، پسر بچه‏اي را از کودکي تحت تربيت و حفاظت خود قرار دهد، و تمام امکانات رفاهي و تحصيلي را براي او فراهم کند.
وقتي او به سن ازدواج برسد، دختر خود را به عقد او در آورد . خانه و شغلي مناسب به او دهد. با او شرط کند که تا زنده است، زندگي او را تأمين کند و تحت حمايت خود قرار دهد، به شرط آن که تحت سرپرستي او زندگي کند.
اگر بگوييم که اين جوان در اين زندگي هيچ نقشي ندارد و تمام زندگي و مخارج و خانه که به او عطا شده ، متعلق به آن مرد نيکوکار است، طرفدار نظريه جبر شده‏ايم . اگر بگوييم که آن مرد نيکوکار با بخشش خود، از مالکيت خود صرف نظر کرده و از مالکيت عزل شده است، و داماد همه کاره و مالک مطلق است، به نظريه تفويض تمايل پيدا کرده‏ايم.
اما اگر بگوييم که آن مرد و داماد مالک هستند، منتها به اين ترتيب که مرد در مقام مولويت و صاحب اختياري صاحب خانه و مال و ثروت است . داماد در مقام استفاده و کسي که اجازه دخل و تصرف در محدوده ملک مرد نيکوکار را دارد، به امر بين الامرين معتقد شده‏ايم. در اين صورت معتقديم که داماد در طول مالکيت مرد نيکوکار ، مالک و اختياردار است، اما اختيار هيچ گاه صاحب اصلي را از تصرف و اختيار معزول نمي‏کند.
البته روشن است که نظريه امر بين الامرين بسيار دقيق‌تر از آن است که اين مثال با آن تطبيق کند. توضيح اين مطلب عميق نياز به مقدمات فلسفي دارد که به اختصار بيان مي‏شود :
در فلسفه ثابت شده است که هستي هر پديده‏اي، پرتويي از شأن و هستي خداست . هيچ ذره‏اي در جهان وجودات نيست. مگر اينکه تحت پرتو نور الهي قرار دارد. به همين طريق هر فعل و کار و اثري که از موجودات صادر مي‏شود، فعل و اثر خداوند است. پس همان گونه که هستي و حالات و حواس و ويژگي‌هاي انسان از خداست، فعل و عمل و کار و آثارش نيز حقيقتاً به خدا منتسب است.
با دقت در اين بيان معلوم مي‏شود که هر دو نظريه جبر و تفويض غلط هستند. زيرا در عين حال که انسان حقيقتاً موجود است و هستي حقيقتاً به او نسبت داده مي‏شود، هستي او به خدا منسوب است. او هستي را از ذات پاک هستي بخش گرفته است؛ بدين ترتيب فعل و عمل انسان، حقيقتاً و واقعاً فعل و عمل و کار اوست . به اين دليل به خداوند نسبت داده مي‏شود، زيرا چنانچه تمام هستي او از خداوند است، تمام حالات و آثار وجودي او - همچون افعال اختياريش - وابسته به خداوند است، زيرا هستي انسان و تمام آثار وجودي او، از جمله افعالش معلول خداوند و وابسته به اوست.(4)
پس آموزه امر بين الامرين به اين معناست که در عين اينکه فعل مستند به انسان است، مستند به اراده خدا نيز مي‌باشد، اما اراده و اختيار او در عرض اراده الهي نيست تا شريک در اراده الهي شود، بلکه به بياني که عرض شد، در طول اراده الهي است؛ يعني اراده و اختيار و قدرت انسان، يکي از اجزاي علت تامه افعال اختياري اوست.
پس انسان مجبور نيست، زيرا ملاک اختيار يعني قدرت و اراده در او موجود است . در عين حال او مختار مطلق نيز نيست، زيرا مقدمات کار در اختيار او نيست. اين همان معناي امر بين امرين است که بر تمام افعال صادره از انسان حاکم است.(5)
پس آموزه امر بين امرين اثبات اختيار انسان با حفظ ارتباط علّي و معلولي آن به اراده الهي است . در برابر ناتواني تحليلي دو نظريه جبر و تفويض به خوبي افعال اختياري انسان را تبين مي‏کند. آري انسان مختار است . اختيار براي ما روشن است . ما اختيار و اراده خود را به وضوح در مي‌يابيم، اگر چه شايد نتوانيم آن را به درستي تحليل کنيم.
انسان يقيناً مختار است . کارهاي اختياري خود را با قدرت و اراده خود انجام مي‏دهد، اختياري بالعرض که به اختيار بالذات الهي منتهي مي‏شود و در طول آن است. ما مظهر اوييم و فعل ما مظهر فعل و اختيار ما نيز مظهر اختيار اوست.
پي‌نوشت‌ها:
1. بحار الانوار، باب اول و دوم از ابواب العدل، ج 5، ص 2 ـ 84.
2. الجرجاني، التعريفات، تحقيق و تعليق الدکتور عبدالرحمن عميره، ص 106، عالم الکتب، بيروت 1407؛
سيد جعفر سجادي، فرهنگ علوم عقلي، ص 189، انجمن اسلامي حکمت و فلسفه ايران، 1361ش.
3. فرهنگ علوم عقلي، ص 37.
4. استاد جعفر سبحاني، جبر و اختيار، نگارش علي رباني گلپايگاني، ص 286 - 291، مؤسسة تحقيقاتي سيّد‌الشهداء قم؛
محمد سعيدي مهر، آموزش کلام اسلامي، ج 1، ص 358 ـ 359، مرکز جهاني علوم اسلامي.
5. استاد شهيد مرتضي مطهري، اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج 3، ص 161 ـ 174، انتشارات صدرا.

پاسخ4:
بشارت و انذار جزء نعمت هاى الهى است. زندگي سالم انسان ها در گرو اين دو نعمت است. اگر هر کدام نباشد يا کفه ترازوي يکي بر ديگري در انسان بيش تر باشد، از لذّات معنوي و قابل قبول خدا بهره کافي را نخواهد برد . در فشار و سختي شديدي هم قرار خواهد گرفت . از کجا معلوم که در آخرت هم بتواند بهره کافي را ببرد.
اميدوارى و بشارت آن قدرها در نفوس تاثير ندارد که بتوان بت‏پرستى را مستند به آن نمود، حتى مسلمانان هم با آن همه معارف الهى که در اختيارشان است، از تهديد و انذار بيش تر متاثر مى‏شوند تا از وعده و بشارت، در قرآن هم مى‏بينيم که از وظائف انبيا (ع) انذار را بيش تر ذکر مى‏کند تا بشارت را، با اينکه هر دو از وظائف آنان و از طريق هايى است که در دعوت دينى خود به کار مى‏برند.( 1)
حسّ «جلب منفعت» و «دفع مضرّت» درون انسان وجود دارد. اين احساس ذاتى و فطرى است. خداوند متعال از اهرم دفع ضرر(انذار) استفاده مى‏کند تا انسان را از دوزخ و عذاب الهى برهاند. از اهرم جلب منفعت( تبشير) براى رساندن وى به بهشت و نعمت هاى بى‏بديل آن استفاده مى‏کند. آرى! خداوند متعال با استفاده از دو اهرم و براى رساندن بشر به درجات بالاى قرب الى اللَّه، او را انذار و تبشير مى‏کند.
انبيا مبشّران هدايت و نجاتند، ولى چون دفع ضرر مقدّم بر جلب منفعت است و نياز روحى انسان به انذار بيش تر است، در قرآن کلمه «نَذِيرٍ» و مشتقّات آن، بيش از «بَشِيرٍ» و مشتقّات آن به کار رفته است.(2 )
خداوند منان مى‏فرمايد:" ما همواره انذار کننده بوديم" (إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِينَ) ، يعني اين يک سنت هميشگى ماست که فرستادگان خود را براى بيم دادن ظالمان و مشرکان ماموريت مى‏دهيم. فرستادن پيامبر با اين کتاب مبين نيز آخرين حلقه از اين سلسله است.
درست است که پيامبران از يک سو انذار مى‏کنند، از سوى ديگر بشارت مى‏دهند، اما چون پايه اصلى دعوت آن ها را در مقابل قوم ظالم و مجرم بيش تر بيم و انذار تشکيل مى‏دهد، غالبا از آن سخن گفته شده است.(3)
انذار و تبشير درباره همه انسان ها حتّى پيامبران و امامان اعمال مى‏گردد. پيامبران و اوليا نيز از تخلّف فرمان الهى بيمناکند، آن ها را انذار مى‏کند. آنان ممکن است به وسيله ترک اولى‏ مورد عتاب و عذاب پروردگار قرار گيرند، همان‏گونه که حضرت آدم (ع) بر اثر ترک اولى‏ از بهشت اخراج شد، حضرت يونس (ع)به خاطر اين کار گرفتار زندان شکم ماهى گرديد، حضرت يعقوب (ع) مبتلا به فراق يوسف (ع) گشت. بنابراين، پيامبران نيز نيازمند انذارند، تا گرفتار ترک اولى‏ نشوند.(4)
خداوند، پيامبر اسلام (ص) را بشير و نذير معرفي مي کند. با مراجعه به آيات قرآن متوجه مي شويم که ؛
1- در اکثر آيات قرآن، صفت بشارت پيامبر همراه و قبل از صفت نذير بودن او آمده است.(5)
2-حصر را خداوند فقط در مورد انذار به کار برده است که اي پيامبر !فقط براي ترساندن و انذار مبعوث شده اي.(6)
تاثير انذار در طاعت الهي و ترک معاصي بيش تر از تبشير است. چون تبشير بيان تشويقي است . بسياري از افراد در برابر بيان تشويقي عکس العمل خاصي نشان نمي دهند، ولي از بيان انذار متاثّر شده و بر حذر مي شوند. در قرآن از انذار بيش تر استفاده شده است.(7)
پي نوشت ها:
1.ترجمه الميزان، ج‏7، ص 270.
2.تفسير نور، ج‏3، ص 310.
3. تفسير نمونه، ج‏21، ص 148.
4. سوگندهاي پربار قرآن ، مکارم شيرازي ، ص282.
5. بقره(2)آيه 119، مائده(5) آيه 19 ؛ فصلت(41) آيه 4 ؛ فاطر(35) آيه 24 ؛ سبأ(34) آيه 28.
6. فاطر، آيه 23 ؛ نازعات(79) آيه 45؛رعد(13) آيه 7 ؛ شعرا (26) آيه 115.
7.تفسير موضوعي قرآن کريم، ج9 سيره رسول اکرم (ص)، جوادي آملي .

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

من 5 سالی بود عمل بسار زشت استمنا رو انجام می دادم حالا به لطف خدا این عملو ترک کردم می خوام از بروز مشکلاتی که قراره آینده بسرم بیاد جلو گیری کنم چی کار کنم؟

پرسش: سوال جنسی شرح : 5 سالی بود عمل بسار زشت استمنا رو انجام می دادم .حالا به لطف خدا این عملو ترک کردم .می خوام از بروز مشکلاتی که قراره آینده به سرم بیاد جلو گیری کنم. چی کار کنم؟ پاسخ :

پاسخ: با سلام و تشكر از ارتباطتان با اين مركز
دوست عزیز!
از اینکه توانسته ای از این عادت و عمل زشت رهایی پیدا کنی، باید به شما تبریک گفت، چرا که بیش تر افراد مبتلا به استمنا اظهار کرده اند آن قدر اراده ندارند تا بتوانند دست از این کار بردارند. اینان خود را غریقی می بینند که میان امواج خروشان دریا گرفتار شده اند، در حالی که حقیقیت این نیست. در طول زندگی به موازات رشد بدنی، اراده نیز تعمیق می یابد. انسان در هر شرایطی قادر به تسلط بیش تر بر خواسته های خود می باشد.
پل ژاگو می گوید: "وقتی بخواهیم با عادت زشتی ستیزه کنیم، ابتدا باید نتایج نامطلوب آن را در نظر مجسّم سازیم، بعد منافعی را که در نتیجه ترک آن عاید می شود، در روح خود تصور کنیم، در نتیجه این عمل، هر بار که چنین نمایشی در روح خود می دهیم، بر آن تحریک یا وسوسه چیرگی یافته و لذت ترک آن را در خود احساس می کنیم." .(1)
استمنا از بلاهایی است، با این که عوارض ناخوشایند و خطرناکی دارد، بسیاری از جوانان به آن مبتلا هستند. درمان این بیماری مخصوصاً هنگامی که به صورت عادت درآمده باشد، اگر چه مشکل است، اما غیر ممکن و ناشدنی نیست . افراد کثیری که مبتلا بودند و موفق به ترک آن شدند، بهترین دلیل بر امکان ترک آن است .
این عمل زشت، جوانی انسان را به پیری تبدیل می‏کند. ده‏ها مشکل اخلاقی، روانی و جسمانی پدید می‏آورد. شناخت عواقب و آسیب های ناشی از این بیماری، مهم ترین عامل بازدارنده است ; زیرا کسی که آسیب شناسی دقیقی از آن داشته باشد. دغدغه فکری و حساسیت روحی شدیدی در او ایجاد می شود . موجب می گردد که با عزم و اراده قوی، آن عادت را رها سازد. مهم داشتن اراده راسخ است که حیات و هویت آدمی به عزم و اراده او است . استمنا و خودارضایی که گناه بزرگی است . باعث مفاسد بزرگی در آینده برای فرد مبتلا خواهد شد.
خودارضایی عوارض و آسیب های فراوانی دارد که به طور کلی آسیب‏هاى ناشى از خودارضایى به گونه‏هاى مختلفى تقسیم‏پذیر است که به اختصار به برخى از آن ها اشاره مى‏شود:
آسیب‏هاى جسمانى
یکى از روش‏هاى شناخت پیشرفت بیمارى‏ها در پزشکى، مرحله‏بندى علایم بیمارى است. براین اساس، برحسب عوارض ایجاد شده در بیمار مبتلا به خودارضایى، سه مرحله بیان شده است:
مرحله مشکل ساز :
در افرادى که مدتى است گرفتار خودارضایى شده اند، زودرس ترین عوارض ناشى‏از خودارضایى عبارت است از:
الف. خستگى و کوفتگى.
ب. عدم تمرکز حواس.
ج. ضعف حافظه.
د. استرس و اضطراب.
مرحله گرفتارى شدید:
بروز علایم زیر در فرد گرفتار، نشان دهنده آن است که شدت ابتلاى وى یا مدت آن بیش از مرحله اول است و در نتیجه عوارض شدیدترى ظاهر شده است:
الف. خستگى و کوفتگى.
ب. نوسان خلق یا تغییرات سریع خلقى.
ج. حساسیت بیش از حد و زودرنجى.
د. کمر درد.
ه. نازک شدن موها .
و. ناتوانى جنسى زودرس در جوانى .
ز. بى‏خوابى یا بدخوابى و مشکلات مشابه .
مرحله گرفتارى بسیار شدید یا حالت اعتیاد:
الف. خستگى و کوفتگى .
ب. ریزش شدید موها .
ج. تارشدن دید چشم‏ها .
د. وز وز گوش .
ه. انزال زودرس و غیرارادى یا خروج منى به صورت قطره قطره .
و. درد کشاله ران و ناحیه تناسلى .
ز. دردهاى قولنجى در ناحیه لگن و استخوان دنبالچه .
آسیب‏هاى روحى و روانى‏
ضعف حافظه و حواس‏پرتى، اضطراب، منزوى شدن و گوشه‏گیرى، افسردگى، بى‏نشاطى و لذت نبردن از زندگى، پرخاشگرى، بداخلاقى و تندخویى، کسالت دائمى و ضعف اراده، احساس حقارت، عدم اعتماد به نفس، احساس گناه و عذاب وجدان بروندادهاى روانى و روحى خودارضایى است. شرح پاره‏اى از این موارد در مباحث گذشته روشن شد.
آسیب‏هاى اجتماعى‏
ناسازگارى خانوادگى، بى‏میل شدن به همسر و ازدواج، ناتوانى در ارتباط با جنس مخالف و همسر، احساس طرد شدن، از بین رفتن عزّت، پاکى، شرافت و جایگاه اجتماعى، دیر ازدواج کردن و لذت نبردن از زندگى مشترک‏.
جهت آگاهى بیش تر مراجع کنید به:
- قائمى، على، خانواده و مسائل جنسى کودکان، تهران: انتشارات انجمن اولیا و مربیان جمهورى اسلامى ایران، چاپ دهم، 1376.
آسیب‏هاى معنوى و اخروى‏
هیچ یک از آسیب‏هاى پیش گفته، به اهمیت آسیب‏هاى معنوى نیست؛ زیرا آسیب‏هاى معنوى، جان و دل و به عبارت دیگر کنه حقیقت وجود آدمى را تباه مى‏سازد. خودارضایى از نظر دین یک گناه است و به تعبیر قرآن زنگار بر دل مى‏نهد: «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ؛ چنین مباد! بلکه اعمال (ناشایست) دل‏هاى آنان را زنگار زده است». (مطففین (83)، آیه 24)
این‏ها عوارضی است که معتادان به این عمل شوم را تهدید می‏کند. البته ما ادعا نمی‏کنیم هر کس مدتی مبادرت به استمنا کرد، تمام بیماری‏های ذکر شده او را احاطه خواهند کرد، زیرا حالات اشخاص فرق می‏کند. مثلاً ممکن است یک نفر که برای مدتی مبادرت به استمنا کرده است، در وهله اول فقط به سستی اعصاب یا اختلال حسی سامعه یا ضعیف شدن حس بینایی یا سرگیجه مبتلا شود، ولی بعداً سایر بیماری‏ها به سراغ او بیایند.
به هر حال اگر عوارض و آسیب های خودارضایی در شما دیده نمی شود، جای بسی امیدواری است . اگر برخی از این عوارض در شما یافت می شود، با ترک کامل این عادت ناپسند، به تدریج عوارض آن کم شده و در نهایت نابود می شود . جای هیچ گونه نگرانی نیست.
برای برطرف کردن عوارض خودارضایی راهکارهای زیر را به کار ببندید:
1. اعتماد به نفس خود را تقویت کنید .اضطراب خود را كاهش دهید . از فعالیت های استرس زا و اضطراب آور دوری کنید.
2. از آن جا که خودارضایی باعث تحلیل رفتن قوای بدن می گردد، سعی کنید با اتخاذ رژیم غذایی مناسب و مصرف سبزیجات و میوه تازه، کمبود ویتامین های بدن خود را جبران کنید.
3. با انجام فعالیت های ورزشی راحت و مناسب و مداومت در آن جسم و روح خود را طراوت و نشاط ببخشید.
4. اوقات فراغت خود را برنامه ریزی کنید . فعالیت های هنری و مطالعه کتاب های مفید و فرح بخش را در آن قرار دهید.
5. برخی از عوارض خودارضایی نیاز به دارو درمانی پیدا می کند .در این زمینه با پزشک مشورت کنید.
6. برای کاهش ناملایمات روحی ناشی از خودارضایی به کلینیک مشاوره و روانشناسی مراجعه کنید.
7. در صورت فراهم بودن شرایط ازدواج، خود را برای ازدواج آماده کنید و مقدمات آن را فراهم سازید.
برادر گرامی !
اکنون در مسیر نجات قرار گرفته اید، پس نیاز است ابتدا امید خود را تقویت کرده و به خداوند منّان توکل کنید . از این پس سعی کنید فکر و خیال تان به افکار گناه آلود آمیخته نشود. به امید اینکه هیچ جوانی به عمل بسیار آسیب زا و زشت خودارضایی مبتلا نگردد تا دچار عوارض ناخوشایند آن شود.

پی نوشت :
1. پل ژاگو، قدرت اراده، ترجمه کاظم عمادی، ص 81 ـ 80.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها